امام علی

امام علی (علیه السلام) فرمود: «آن که به کارهای گوناگون بپردازد، تدبیرها کار او را سامان ندهد.»، این حدیث از توضیح دهید. منابعی برای مطالعه بیشتر معرفی کنید.

پاسخ:
پرسشگر محترم! حدیث فوق در منابع حدیثی پیدا نشد. امید است در ارتباط بعدی، نشانی آن را بدهید یا برخی از عبارت های آن را بنویسید تا پاسخ داده داده شود. در ضمن، برای حسن تدبیر در کارها احادیث فراوانی از امام علی (ع) و حضرت رضا (ع) ذکر شده است که جهت اطلاع به دو کتاب زیر مراجعه نمایید:
1. محمد رضا حکیمی، ترجمه الحیات، احمد آرام، تهران، دفتر نشر فر هنگ، ج 1، ص 544 و ج 4، ص 355.
2. ارشاد القلوب، ترجمه سلگی نهاوندی، قم، بصیرت، ج 1، ص 372.

1- طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟

2- کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟

3- آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن

پرسش1: طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟
پاسخ:
ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) به دلايل فراوان از جانب خداست و جز از جانب خدا نمي تواند باشد؛ اما اگر انتظار داريد که ما آيه اي بياوريم که در آن با نام بردن از امام علي بن ابي طالب (ع)، ما را بعد از پيامبر به اطاعت از ايشان فراخوانده باشد، اين انتظاري است که برآورده شدني نيست و چنين آيه اي وجود ندارد.
اما از شما مي پرسيم:
آيا خدا بايد همه چيز را با تمام جزئيات در قرآن بگويد تا اگر ما در قرآن نيافتيم، بگوييم خدا در اين زمينه هيچ چيزي نفرموده و ما تکليفي نداريم؟
آيا بسياري از مسائل وحي غير قرآني نبوده و بر پيامبر وحي نشده است؟ آيا ما بايد اين موارد را از وحي و از خدا ندانيم؟
يک مثال براي شما مي زنيم:
بعد از هجرت مسلمانان به مدينه و شکل گرفتن "مدينه النبي" به عنوان مرکز اسلام، پيامبر در اولين قدم، اقدام به ساخت مسجد کرد. مسجد پيامبر ابتدا يک چهار ديواري بود که گوشه اي از آن را با شاخه هاي نخل پوشانده بودند تا سرپناهي براي مهاجران بي خانمان باشد.
مهاجران بي خانمان کم کم در کنار اين مسجد چهار ديواري هايي براي خود ساختند و براي اين که راحت به مسجد رفت و آمد داشته باشند، درهايي از آنجا به مسجد باز کردند. از خداوند به پيامبر وحي رسيد که همه درها جر در خانه علي را ببندد. وقتي پيامبر براي بستن درها اقدام کرد، اقدام ايشان مورد اعتراض واقع شد و ايشان در جواب اعتراض ها فرمودند که: نه من آن درها را بستم و نه من در خانه علي را باز گذاردم؛ بلکه همه دستور خدا بود.(1)
قطعا دستور خدا جز از طريق وحي و ملک وحي نمي رسد و قطعا اين دستور در قرآن نيست. حالا آيا صحيح بود و حق داشتند مسلمان ها بگويند در کدام آيه اين دستور آمده است؟ و بگويند چون اين دستور در قرآن نيست، پس وحي نيست و ما قبول نداريم؟
مگر خدا در قرآن نفرموده:
َ«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛(2) آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده، خوددارى نماييد»؟
مگر اين آيه به ما دستور نمي دهد که هر چه رسول امر کرد، قبول و اجرا کنيد و هر چه نهي کرد، از آن دوري گزينيد؟!
مگر اطاعت از خدا عين اطاعت از رسول خدا نيست كه:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا؛ (3) كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى)».
مگر رسول خدا ذيل آيات ولايت (55 مائده) و اولي الامر(59 نساء) و ... و در حديث متواتر ثقلين و حديث متواتر يا نزديک به متواتر غدير امام علي را به عنوان جانشين بعد از خود معرفي نکرده؟! پس چگونه بايد فقط دنبال آيه باشيم؟
آيا اگر خدا مصلحت نبيند نام امام را در قرآن ببرد يا مصلحت ببيند در قرآن نام نبرد، ما نبايد بپذيريم؟
اين نوع عمل با مسائل ديني ، ايستادن در برابر خدا و رسول است که براي دين دو منبع قرآن و سنت را قرار داده است و ما نمي دانيم که کدام مسائل را بايد در قرآن بگويد و کدام را در سنت و خدا خودش بهتر مي داند که کدام را در سنت و کدام را در قرآن، بيان کند و ما بايد تابع قرآن و سنت ياشيم و کساني که فقط قرآن را سند مي دانند همان حرف خليفه دوم و پيروانش را تکرار مي کنند که براي نفي وصيت رسول خدا گفت:
"حسبنا کتاب الله" (4)کتاب خدا ما را کفايت است.
ولي خود کتاب خدا، مردم را به مراجعه به کتاب و سنت (سخن و تفسير بياني و عملي رسول خدا و عترت ايشان از قرآن) دعوت مي کند:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه‏؛(5)
و چگونه كافر مي شويد، با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته‏ ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مى‏ شود، و پيامبر او در ميان شماست؟».
بنابراين ما موظفيم مسائل قرآن را از قرآن و سنت بيابيم و فقط قرآن را به عنوان سند پذيرفتن، دست رد به سينه قرآن زدن است که سنت را به عنوان مبين و مفسر خود معرفي کرده است.
در آخر چند سئوال از حضرتعالي مي پرسم:
آيا كسي كه طبق آيه مباهله (61 آل عمران) نفس پيامبر (ص) است؛ احق و سزاوار به جانشيني رسول خداست يا كسي كه ...؟)
آيا كسي كه طبق آيه 33 احزاب و بنا بر تصريح شيعه و سني پاك و مطهر است سزاوار خلافت و جانشيني است يا ...؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 مائده خداوند او را ولي و سرپرست معرفي كرده احق و......است يا ..؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 نساء مصداق اولي الامر است، شايسته خلافت ... يا ديگران؟
اگر قرآن براي هدايت انسان ها نازل شده بايد از اجمال خارج شود؛ حال چه كسي بايد اين اجمال را روشن و شفاف سازد؟
طبق آيات قرآن پيامبر بايد آيات را تبيين و تفسير كند . پيامبر اسلام مصداق آيات مورد نظر را چه كسي معرفي كردند؟
بر آگاهي بيشتر مي توانيد به كتاب امامت و ولايت در قرآن تاليف آيت الله مكارم كه سند هاي زيادي در ذيل آيات مذكور از كتب اهل سنت و شيعه داده اند، مراجعه بفرماييد.

پي نوشت ها:
1. مجلسي محمد باقر ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ف 1403 ق ، ج 42 ، ص 155.
2. حشر (58) آيه 7.
3. نساء (4) آيه 80.
4. بخاري ، صحيح ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1401 ق ، ج5 ، ص 138.
5. آل عمران (3) آيه 101.
-------------------------------

پرسش 2: کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟
پاسخ:
پرسشگر محترم شرک گناهي است نابخشودني:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمى‏ بخشد! و پايين‏ تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مى‏ بخشد».
و شجره خبيثه اي است که همه اخلاق ناپاک و عقايد باطل و اعمال زشت، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:
«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (کلمه شرک در مقابل کلمه خبيثه که همان کلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد».
بنابراين بايد از شرک در همه چهره هايش فرار کرد؛ اما مهم اين است که شرک را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرک نشماريم.
"شرک" يعني در الوهيت، عبادت، خلقت، اطاعت و محبت براي خدا شريک بتراشيم. کسي که غير خدا را خالق، فريادرس مستقل، محبوب، معبود و مطاع قرار مي دهد، گرفتار شرک در چهره هاي مختلفش شده است.
اما کسي که فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد و فقط خدا را عبادت کند و غير خدا را فقط زماني اطاعت کند يا محبوب بگيرد که خدا امر کرده باشد، او موحد است.
با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او کمک بطلبيم، براي خدا در تأثير گذاري و قدرت شريک قايل شده ايم و اين شرک است. اگر ما به برداشت و فکر خودمان کسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او کمک بطلبيم، مانند مشرکان براي خدا شريک تراشيده ايم؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:
َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏؛(3) اينها را نمى‏ پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».
اما اگر خدا بنده اي را برگزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام کند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده کردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم، آيا اينجا کار ما شرک آلود است؟
خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين کارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين کارها را مي کنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.
آيا اين شفاطلبي از حضرت عيسي کفر بود؟!
مگر اطاعت غير خدا شرک نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي کند و مشرک نمي شمارد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛(5) (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند».
در روايات تصريح شده که اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي کردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند.(6)
حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا که در قرآن به آن امر شده، شرک است؟
بنابراين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است که خدا به اين کارها امر کرده و ما چون مطيع خدا هستيم، اين کارها را مي کنيم و کساني که اين کارها را شرک مي پندارند، مشرک شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلکه مطيع برداشت هاي خود شده اند.
آيا کساني که بعد از پيامبر قرآن و عترت را کنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا، بلکه از طريق فهم و درک ديگران دريافت کردند و اطاعت نمودند، مشرکند يا شيعه که قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟
شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درک قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه کرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و همسر پيامبر (عايشه) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نکردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت، عين شرک نيست؟
بنابراين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم که از اهل بيت گرفته شرک آميز است؛ اما ديگران که اهل بيت را که دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود، وانهادند و تابع ديگران شدند، موحدند؟
پرسشگر محترم!
کدام مسئله در مذهب شيعه شرک و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد که مستند به برهان قطعي از کتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرک پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف کنيد و مورد هايي که شرک است را معرفي کنيد.
توسل که شما آن را شرک آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلکه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرک نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرک مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرک بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درک کرده اند؟
اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن کبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحکام سقوط نمي کند. ولي شماييد که محروم مي شويد. ما شما را به حاکميت عقل و برهان دعوت مي کنيم و از شما مي خواهيم که فارغ از پيشداوري ها، درباره تعاليم شيعه بررسي کنيد و اگر موردي را شرک آميز ديديد، سؤال کنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع کننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد، آن گاه آن را رها کنيد.
در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:
اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم، بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند.
پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛
در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند.

پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 48.
2. ابراهيم (14) آيه 26.
3. زمر (39) آيه 3.
4. آل عمران (3) آيه 49.
5. توبه (9) آيه 31.
6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.
-------------------------------

پرسش 3: آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن
پاسخ:
آياتي از قرآن حکايت دارد که اراده خدا بر حاکميت حق و عدل است و روزي زمين به حاکميت مستضعفان صالح که به ناحق از امامت محروم شده اند، در خواهد آمد. از جمله آيات زير:
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛(1) ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!».
امامت صالحان و وراثت بر زمين گر چه تا به حال نسبت به اقوامي مؤمن کم و بيش محقق شده؛ ولي تحقق کامل و تمام آن در زمان ظهور امام دوازدهم است و به اين مطلب علاوه بر شيعه، بسياري از اهل سنت باور دارند.(2)
«أن الارض لله يرثها عبادي الصالحون؛(3) بندگان شايسته ‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!».
تا به حال اين وراثت به طور کامل محقق نشده و عالمان اسلام تحقق آن را در زمان ظهور مهدي (عج) و نزول عيسي (ع) مي دانند.(4)
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏؛(5) او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!
اين غلبه کامل بر اديان هم در زمان ظهور محقق مي شود».
آيات بسيار ديگري هم بر حاکميت کامل مؤمنان و موحدان بر زمين و غلبه کامل اسلام دلالت دارد. بنا بر روايات، اين حاکميت و غلبه کامل به دست مهدي آل محمد است که فرزند امام عسکري (ع) است.
اما در قرآن حاکميت امام زمان به دلايلي که خدا مي داند، به نام ذکر نشده است و ما نبايد براي خدا تعيين تکليف کنيم که حتما بايد اين مطلب را به صراحت در قرآن گفته باشد وگرنه ما نمي پذيريم. خداوند براي دينش دو منبع مهم معرفي کرده است:
قرآن و سنت قولي و عملي پيامبر و اهل بيت و ما به آنچه از معارف و اخلاق و احکام در اين دو منبع آمده، بايد پايبند باشيم و گر نه در پيشگاه خدا مؤاخذه خواهيم شد. ما هيچ گاه به عنوان يک مسلمان نبايد بگوييم من فقط اين مطلب را اگر در قرآن آمده باشد، مي پذيرم. اين کلام يعني دست رد زدن به سينه پيامبر و عترت که خدا آنان را سخنگويان خود معرفي کرده و اطاعت آنان را عين اطاعت خود شمرده است.

پي نوشت ها:
1. قصص (28) آيه 5.
2. ابن ابي الحديد معتزلي ، شرح نهج البلاغه ، اول ف بيروت ، دار احيائ الکتب العربيه ، 1378 ق ، ج19 ، ص 29.
3. انبياء (21) آيه 105.
4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ف بيروت ، دار الکتب العربي ، 1415 ق ، ج17 ، ص 195.
5. توبه (9) آيه 33.

آیا امام علی (علیه السلام) با ابوبکر بیعت کرد؟ لطفا منابع و دلیل آن را بیان کنید.

با توجه به اینکه شیخ مفید قائل به بیعت نیست (کتاب الجمل و الفصول المختاره)، علامه حلی در اثباط الوصیه، فیض کاشانی در غلم الیقین و شیخ ابو جعفر قمی در بهجه المناهج و... چنین اعتقادی دارند؛ در مقابل نیز نظریاتی وجود دارد.

پاسخ:
در خصوص بیعت امام علی (علیه السلام) با ابابکر، اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمینه بیعت و عدم بیعت امام با ابوبکر و تاریخ و چگونگی بیعت حضرت می باشد.
همان گونه كه بيان داشتيد، برخي بيعت امام با ابوبكر را از اساس منكر شده اند، از جمله شيخ مفيد.
شيخ مفيد در باره بيعت امام علي - عليه‏ السلام - مي‏ نويسد:
اتفاق نظر همه [دانشمندان] اين است كه بيعت امير مؤمنان - عليه‏ السلام - با ابوبكر به تأخير افتاد (يعني در روز سقيفه اين اتفاق نيفتاد). برخي كمترين زمان بيعت ايشان را سه روز [پس از ماجراي سقيفه] مطرح كرده‏ اند. عده‏ اي مي‏ گويند: بيعت علي - عليه‏ السلام - بعد از وفات فاطمه - عليها السلام - بود. برخي نيز مي‏ گويند: چهل روز بعد بيعت كرد. گروهي ديگر مي‏ گويند: شش ماه طول كشيد.
نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب - عليه‏ السلام - هرگز با ابوبكر بيعت نكرد. آن‏ها اتفاق نظر دارند كه بيعت علي - عليه‏ السلام - با ابوبكر از همان روز سقيفه به تأخير افتاد. سپس در خصوص بيعت ايشان بعد از اين زمان، اختلاف كرده‏ اند. كه [به نظر شیخ مفید] امير مؤمنان - عليه‏ السلام - با ابوبكر بيعت نكرده است.(1)
برخى معتقدند که حضرت در همان ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا (س) بیعت نمود. عده کثیرى بر این باورند که علی (ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه (س) بیعت کرد. صاحب اعیان الشیعه مى گوید: بعضى از روایات دلالت دارد که علی(ع) همان روزى که ایشان را به مسجد بردند، بیعت کرد؛ ولی بیش تر روایات دلالت دارند که آن حضرت پس از وفات فاطمه (س) با ابوبکر بیعت کرد.(2)
در برخی کتاب های اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا (س) با ابابکر بیعت نمود.(3) در مجموع، دلالت بیش تر روایات و نتیجه ‌تحقیق علما بر این است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بیعت نمود. البته بیعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع می دانست؛ بلکه بیعت حضرت جهت مصالح و حفظ دین بود. برخی باور دارند که بیعت امام با خلفا، اجباری بوده (4)یا مصلحت در آن بوده است؛ چنان که هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت:
تا وقتى تو بیعت نکنى، کسى به جنگ این افراد نخواهد رفت.
امام باز هم خوددارى کرد؛ ولى سرانجام پذیرفت و مسلمانان خوشحال شدند.(5)

پی نوشت ها:
1. الشريف المرتضى، الفصول المختارة، چاپ: دوم، سال چاپ: 1414 - 1993، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، ص 56 به بعد.
2. اعیان الشیعه، ج 2، ص 171، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418.
3. تاریخ الطبرى، ج 2، ص 448، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358.
4. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 270، مکتبة البحوث و الدراسات فی دارالفکر، 1420.
5. على محمد میرجلیلى، امام على و زمامداران، ص 79، وثوق، قم، به نقل از انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 270 .

حدیثی ازطرف امام علی (علیه السلام) درباره ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) هست که برگرفته از کتاب «ماذا قال علی عن آخر الزمان/ صفحه 330» می باشد. مضمون حدیث: صاحب مصر یکی از نشانه های عجیب است که قلبش حسن (وسط اسم او حسن) و سرش محمد (اول اسمش محمد) که با اسم جدش فرق دارد، اگر از حکومت خارج شد، بدانید مهدی به پشت درهایتان خواهد رسید. پس قبل از اینکه در بزند به سوی او پرواز کنید یا گر چه به سمت او در برف ها بخزید. می خواستم ببینم شما این حدیث را قبول می کنید.

پاسخ:
جملاتی را که ذکر نمودید، در هیچ یک از منابع روایی ما وجود ندارد. به یقین جزء جعلیات به حساب می آید. تنها در کتابی که بیان کردید وجود دارد که کتاب معتبری هم نیست.(1)
این کتاب به تازگی چاپ شده و ظاهرا فقط در اینترنت موجود است و در دسترس عموم نیست. این مطالب به شیعه ضربه سختی می زند و شیعه را بین مسلمانان بد جلوه می دهد. سعی کنید به کتاب های معتبر مختلفی که در مورد امام زمان (عج) نوشته شده و از سندیت خوبی برخوردار است، مراجعه نمایید، مثل نجم الثاقب محدث نوری.

پی نوشت:
1.سیدعلی عاشور، ماذا قال علی عن آخر الزمان، تهران، 1385 ، چاپ اول ، ص 330.

آیا داستان خریدن شتر توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مردی که پول پرداختی پیامبر اکرم (ص) را منکر شده بود و امام علی (علیه السلام) بعد از سه بار درخواست از آن مرد بخاطر ارتدادش او را در حضور پیامبر اکرم (ص) گردن زد، صحت دارد؟ اگر آری می توانید سند آن را ذکر نمایید؟

پاسخ:
روايت مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» مي آورد.(1)
مردى اعرابى (بيابانى) نزد رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله آمد) و ادّعا كرد كه هفتاد درهم قيمت ناقه‏ اى (ماده شتر) كه به ايشان فروخته، طلبكار است.
رسول خدا(ص) فرمود: همه قيمت را به تو پرداختم، مرد گفت: ميان من و خود كسى را داور قرار ده تا حكم كند. مردى از قريش مى‏ گذشت. رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله آمد) او را گفت: ميان ما حكم كن، آن مرد رو به اعرابى كرده گفت: بر رسول خدا چه ادّعا مى‏ كنى؟ مرد گفت: هفتاد درهم قيمت ناقه‏ اى كه به او فروخته‏ ام، مرد رو به رسول خدا كرده گفت: شما چه مى‏ گوئيد؟
حضرت فرمود: تمام مبلغ را به وى پرداخته‏ ام، از اعرابى پرسيد، گفت: نپرداخته است، مرد به رسول خدا گفت: آيا شاهدى داريد كه قيمت را پرداخته‏ ايد؟ فرمود: نه، آن مرد به اعرابى گفت: آيا حاضرى قسم ياد كنى كه حقّ خود را نستانده‏ اى؟ گفت: آرى، در اين جا رسول خدا (ص) فرمود: سوگند كه با اين مرد، داورى نزد ديگرى برم تا به حكم خداوند ميان ما داورى نمايد، پس نزد علىّ بن ابى طالب آمد، در حالى كه اعرابى همراه وى بود، على (عليه السّلام) پرسيد: اى فرستاده خدا !شما را چه شده كه به اين جا آمده‏ ايد؟ فرمود: اى ابا الحسن! ميان من و اين اعرابى داور شو، على (عليه السّلام) از آن مرد پرسيد: ادّعاى تو چيست؟ مرد گفت:
هفتاد درهم قيمت ماده شترى كه به او فروخته‏ ام، على از رسول خدا سؤال كرد: چه مى‏ فرمائيد؟ حضرت پاسخ داد: تمام قيمت ناقه را به او يك جا پرداخته‏ ام، على (عليه السّلام) گفت: اى مرد! رسول خدا راست مى‏ گويد؟ گفت: نه، چيزى از قيمت به من نپرداخته است، در اين هنگام على (عليه السّلام) دست برد و شمشير خود را بيرون كشيد و گردن آن مرد را بيافكند، رسول خدا پرسيد: يا على! چرا چنين كردى؟ عرض كرد: ما تو را به امر و نهى و بهشت و دوزخ و ثواب و عذاب و وحى خداوند تصديق كرده‏ ايم. چگونه در پرداخت هفتاد درهم قيمت شتر اين مرد بيابانى تصديق نكنيم. از اين جهت او را كشتم كه پرسيدم: آيا رسول خدا آنچه گفت راست مى‏ گويد؟ او پاسخ داد :نه، چيزى به من نداده است، پس رسول خدا فرمود: حكم به درستى كردى اى على، امّا ديگر در اين موارد تكرارش منما، سپس رو به مرد قريشى كرده كه همراه ايشان بود و فرمود: اين حكم خداوند بود، نه آن كه تو كردى.
اين خبر بدون سند ذكر شده و از معصوم روايت نشده است. داراى مطالبى است كه از روش و سيره معصومين دور مى‏ نمايد. انسان نمى‏ تواند باور كند كه رسول كريم و رحمة للعالمين براى هفتاد درهم كار را بدين جا كشيده باشد. نيز نمى‏ توان باور كرد كه على (عليه السّلام) با حضور پيغمبر كه ولى امر است، دست به اجراى حكمى بزند، بدون اينكه از جانب ولى امر مأمور باشد. چون خبر از معصومان نقل نشده، اشكالى ندارد، چون در هر حال حجيّت ندارد و صرفا در حدّ يك قصّه و حكايت است.

پي نوشت:
1. من لا يحضره الفقيه ،شيخ صدوق‏،ج3،ص139-140، جامعه مدرسين‏، قم‏، 1404 ق‏، چاپ: دوم‏؛ ترجمه غفارى‏،ج4،ص133-138، نشر صدوق‏،تهران‏، 1367 ، چاپ: اول‏.

اگر یک نفر که مذهب سنی دارد و همه ی دستورات دین را به درستی انجام داده باشد و امام علی (ع) را به عنوان خلیفه نه به عنوان امام اول قبول داشته باشد آیا به بهشت نمی رود؟ در صورتی که ممکن است یک شیعه ی علوی در زندگی و انجام دستورات دینی از آن فرد سنی ضعیف تر باشد. لطفا به تشریح پاسخ دهید.

پاسخ:
قبول دارید که آنچه انسان را محبوب خدا ساخته و به پاداش آخرت می رساند، ایمان و عمل صالح است؟
قطعا در این شک ندارید و آیات فراوان قرآن مؤید این معنا است.
ایمان به خدا و رسول و اطاعت از دستورهای خدا و رسول است که انسان را به بهشت و رضای خدا می رساند.
از طرف دیگر قبول دارید که ایمان تجزیه ناپذیر است؛ یعنی نمی توان به بعضی دستورهای خدا و رسول ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ؛ (1)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏ آوريد، و به بعضى كافر مى‏ شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏ شوند.
با توجه به این آیه می گوییم: در آیات فراوان(2) و روایات بی شماری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر محبت و اطاعت و ولایت و امامت اهل بیت تأکید شده؛ در روایت متواتر ثقلین، امام علی و فرزندان معصومش به عنوان "عدل" قرآن معرفی شده که تمسک به قرآن و اهل بیت در امان گیرنده از گمراهی معرفی گردیده است. در غدیر علی بن ابیطالب به عنوان جانشین معرفی گردیده است و ... .
با توجه به ادله بی شمار قرآنی و روایی کسانی که دشمن اهل بیت هستند (ناصبیان) قطعا کافرند، زیرا با محبوب های خدا و رسول به دشمنی برخاسته اند. دشمنی با محبوب هر کس مساوی با دشمنی و اعلان جنگ با آن فرد است. پس ناصبیان با خدا و رسول دشمن هستند. جایگاه دشمنان خدا و رسول جز جهنم نیست.
اما آنان که اهل بیت را دوست دارند، ولی پیرو اهل بیت نیستند و پیرو دیگران می باشند، اگر به دستورهای دین و دستور های خدا و رسول عمل می کنند و وجوب پیروی از اهل بیت برای شان ثابت نشده و در این مورد جاهلند و عناد و تعصب نسبت به حق ندارند، اهل پاداش هستند. هیچ کس آنان را جهنمی نمی داند، زیرا عناد و انکار ندارند، بلکه جاهلند. اگر در جهلشان مقصر باشند که شلاق تقصیرشان را می خورند. اگر قاصر باشند که معذورند.

پی نوشت ها:
1. نساء آیه 59 - مائده آیه 3 و 67 و55 - احزاب آیه 33 - شوری آیه 23 -آل عمران آیه 61 -توبه آیه 119 و...
2. بقره (2) آیه 85.

با سلام، امام علی (علیه السلام) در یکی از نامه هایش به یکی از فرماندارانش می فرماید "سابقه ی نیکوی پدر تو مرا به اشتباه انداخت" آیا با این جمله عصمت ایشان زیر سؤال نمی رود؟

پاسخ:
براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد:
1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است که طبق آن برهان هر پیامبری ( اعم از رسول و غیر رسول ) و هر وصی پیامبری باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد.
مبنای این مساله اعتمادی است که باید وجود داشته باشد تا مردم بر اساس آن اعتماد بتوانند هدایت الهی را از آنان دریافت کنند .اگر خللی در اعتماد به واسطه گناه یا خطا یا اشتباه یا سهو و نسیان ، وارد شود ، مردم از آنان تبعیت نمی کنند. اگر هم تبعیت کنند، با شک و تردید خواهد بود. بنابراین در عمل به راهنمائی ها و هدایت های آن ها دچار سستی می شوند، و این به معنی از بین رفتن هدف برانگیخته شدن انبیا و تعیین ائمه علیهم السلام می باشد.
2- هر عبارتی که ظاهر آن موهم این باشد که گناه یا خطا یا اشتباهی متوجه یکی از انبیا و اوصیا گردیده است، توان مقابله با آن دلیل عقلی که در نکته اول بیان شد ندارد و باید به معنای صحیحی تاویل شود.
بنابر آن دلیل عقلی یقین پیدا می کنیم که پیامبران و اوصیای آن ها معصوم می باشند. پس هر آیه یا روایتی که معنای ظاهرش خلاف این مطلب را برساند ، در مقابل دلیل عقلی و یقینی تاب مقاومت ندارد و باید به معنای غیر ظاهری خود تاویل و تفسیر شود.
این مطلب در موارد دیگر نیز جریان دارد.
با دلیل و برهان عقلی و یقینی ثابت می کنیم که خدای متعال جسم نیست و دست و چشم و پا ندارد، اما در آیه ای از دست خدا سخن گفته است: « ید الله فوق ایدیهم » .(1)
نمی توانیم « یدالله» را به معنای دست ظاهری همان گونه که انسان ها دارند معنا کنیم چرا که معنای ظاهری خلاف دلیل و برهان عقلی و یقینی است که خدا مجرد است و جسم ندارد؛ بنابراین به معنای غیر ظاهری آن تاویل و تفسیر می کنیم و می گوئیم که منظور و مراد از دست، قدرت و سیطره خدای متعال است. همان گونه که در موارد دیگر هم ما دست را به این معنا به کار می بریم، مثل اینکه می گوئیم « کشور در دست فلانی است » و ما یقین داریم که این جا دست به معنای ظاهری آن نیست ، چرا که هیچ دستی به آن بزرگی نیست تا بتواند کشوری را در خود جای دهد. این جا دست به معنای قدرت است و معنای صحیح چنین است که کشور تحت قدرت و سیطره فلانی است و او کشور را اداره می کند.
3- پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام در زمان حیات خود، اعم از زندگی شخصی و اجتماعی ، مامور به ظاهر بوده اند.
یعنی ایشان در رفتار و حکومت بر مردم مامور بودند که به ظاهر حال افراد توجه کنند.
اگر کسی را پیش پیامبر و یا امامی می آورند و اتهام خلافی را می دهند ، پیامبر یا امام وظیفه دارد که برای اثبات یا نفی اتهام از شخص از امور ظاهری که در شرع مقدس اعلام شده، استفاده نماید، نه از علم غیب خود.
باید از اتهام زننده برای ادعای خود دلیل و مدرک بخواهد . از او بخواهد برای ادعای خود شاهد بیاورد. اگر توانست شاهد بیاورد ،به نفع او حکم می کند و اگر نه ، به نفع متهم حکم خواهد کرد.
در این جا امام اگر چه بداند که در واقع حق با کیست، ولی تا ضرورت اقتضا نکند، به علم خود استناد نمی کند و به ظاهر عمل می کند.
در این مورد امام علیه السلام به ظاهر حال منذر و نیز پیشینه خوب خانوادگی او نگاه کرده ، طبق ظاهر شایسته گرفتن این مقام دیده است، ولی وقتی خلافی از او سر زد، بلافاصله عکس العمل نشان داد و او را بازخواست نمود.
اگر امام به خود اشتباهی نسبت می دهد ،به خاطر همین ظاهر است که ممکن است با واقع مطابق باشد و ممکن است نباشد . ائمه هم مامورند به ظاهر عمل کنند، نه علم خود به واقع.
برای همین در ادامه این ماجرا در تاریخ نقل شده است که وقتی امام او را بازخواست کرد و صعصعه یکی از یاران خاص امام خواست شفاعت او را بکند، امام فرمود: اگر سوگند بخورد که من این کار را نکرده ام ، او را آزاد خواهم کرد.
این همان عمل به ظاهر است که باید پیامبران و ائمه علیهم السلام از آن تبعیت می کردند.(2)

پی نوشت ها:
1. فتح (48) ، آیه 10.
2. ناصر مکارم شیرازی ، پیام امیرالمومنین علیه السلام ، ج 11، نامه 71.

1- در شهر مزار شریف، مرقدی منسوب به امام علی (علیه السلام) هست و توسط برادران اهل تسنن ما اداره می شود. زیارت این مقبره و پول انداختن داخل آن به منظور صدقه درست است؟

2- لطفا درباره تاریخ و چگونگی پیدایش مقبره منسوب امام علی (علیه السلام) در مزارشریف توضیح دهید.

پرسش1: در شهر مزار شریف، مرقدی منسوب به امام علی (علیه السلام) هست و توسط برادران اهل تسنن ما اداره می شود. زیارت این مقبره و پول انداختن داخل آن به منظور صدقه درست است؟
پاسخ:
1- مزاری که در شهر مزار است و معروف به زیارت امام علی (علیه السلام) است، در واقع زیارت و مقبره امام علی (علیه السلام) نمی باشد؛ قبر امام در نجف اشرف می باشد.
از بعضی از تاریخ استفاده می شود عالم پرهیزکاری به اسم علی در شهر بلخ زندگی می کرده که پدرش ابوطالب نام داشته است. زمانی که این عالم پرهیزکار از دنیا می رود، در همین جایی که معروف به زیارت امام علی است، او را دفن می کنند. امير بلخ بر قبر او بقعه و بارگاهي ساخت و موقوفاتي قرار داد. چون اسم این عالم هم علی بن ابی طالب بوده، با گذشت زمان معروف به مقبره امام علی بن ابی طالب می شود.(1)
2- زیارت کردن قبر مذکور و خواندن فاتحه به روح صاحب قبر و هم چنین خواندن فاتحه به نیت هدیه به روح مقدس امام علی (علیه السلام) اشکال ندارد. خواندن فاتحه ثواب هم دارد.
3- بهتر است از انداختن پول خودداری شود. به جای انداختن پول در زیارتگاه مزار شریف، به فقرا داده شود.
لطفا هرگاه سؤال شرعي مي پرسيد، نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.

پی نوشت:
1. خراساني، منتخب التواريخ، تهران، انتشارات علميه اسلاميه.
-------------------------------

پرسش2: لطفا درباره تاریخ و چگونگی پیدایش مقبره منسوب امام علی (علیه السلام) در مزارشریف توضیح دهید.
پاسخ:
مزار شريف يكي از شهرهاي معروف و متبرك "افغانستان" و بسيار مورد علاقه افغان ها مي‌باشد. امروز مركز يكي از استان هاي شمالي افغانستان و جمعيت آن حدود پنجاه هزار نفر است.
نام اصلي آن خواجه خيران كه قريه‌اي از توابع بلخ بوده و بعداً به نام مزار شريف معروف شده و دلیل نامگذاری بدين نام آن است كه اهالي افغانستان معتقدند جسد مطهر حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) در آن جا مدفون است. شرح آن به طوري كه در كتاب تاريخ مزار شريف، تأليف حافظ نور محمد، چاپ كابل سال 1325 به استناد چند كتاب تاريخي ذكر شده به طور اجمال و اختصار آن است:
چون ابومسلم مروزي خراساني در رمضان سال 129 به طرفداري خاندان نبوت از قريه سفيدج مرو، قيام نموده و با عمال بني‌اميه جنگيد، مرتب در پيشرفت بود. چون بني‌اميه نزديك به شكست شدند، شرحي خدمت حضرت صادق عرض كرد كه اگر امام به مسند خلافت راغب باشند، اين كم ترين سپهسالاري و خدمتگزاري به تقديم خواهم رسانيد.
حضرت در جواب ابومسلم مرقوم فرمود: از ما هر كس خروج كرده، به درجه شهادت رسيده، بنابر اين ما را به حكومت و خلافت رغبتي نيست.
به قاصد فرمود: به ابومسلم بگو: اگر مي‌خواهد در اين خاندان خدمت شايسته‌اي به‌ جا آورد، جسد مبارك جد بزرگوارم را كه در صندوقي در نجف اشرف مدفون است، به بلخ انتقال دهد تا بعد از آن كه فتنه بني‌اميه فرو نشيند و دولت آن ها منقرض شود، به مدينه‌ مطهره برده شود.
مقصود حضرت اين بود كه اگر جنگ طول بكشد و بعض بلاد دست به دست بگردد، جسد مطهر از دستبرد بني‌اميه محفوظ باشد و در جاي دور امني گذارده شود. چون اين دستور به ابومسلم رسيد، به عياران كار آزموده‌ي خود دستور داد كه به اين امر مبادرت ورزند. آن ها آن صندوق را پنهاني از نجف برداشته با شتر به مرو شاه‌ جهان بردند. در محلي موسوم به كوه نور گذاشته و از آن جا به كلف آورده و بعداً وارد بلخ كردند و در قريه خواجه خيران كه در مشرق بلخ و دوزاده ميلي آن(سه فرسخي) واقع است، مخفيانه مدفون ساختند. لوحي نيز بر روي آن گذاشتند. ولي بعدها به واسطه اشتغال ابومسلم به جنگ و قلع و قمع بني‌اميه و تمشيت امور خلافتي در آغاز دولت بني‌عباس و قتل نا به‌ هنگام او موضوع انتقال جسد مطهر يا اظهار و اعلان موضوع دفن در بلخ ميسر نشد و مدفن مطهر پنهان بود. چون در زمان هارون الرشيد طبق گفته پير معمر كه به هارون اظهار داشت، معلوم شد كه جسد مطهر حضرت در نجف مدفون بوده، هارون بارگاهي در آن جا ساخت و مردم متوجه بدان جا گرديدند. از اين رو نام بلخ ظهوري نيافت و آن واقعه فراموش شد تا آن كه در زمان سلطان سنجر بن ملكشاه سلجوقي كه از 511 تا 522 سلطنت كرد، در سال 530 در دفتر معاملات ابومسلم مطالبي در اين باب يافت شد، از جمله موضوع عريضه‌اي كه در اين باب خدمت حضرت صادق(ع) عرض شده و جواب حضرت به دست آمد. انتقال جسد و دفن در قريه خواجه خيران مفهوم گرديد؛ از طرفي چهارصد نفر از سادات و اكابر بلخ در يك شب حضرت را در نزديكي قريه خيران خواب ديده كه بالاي صفه آن ايستاده بود و مي‌فرمود: سال هاست ما در اين جا مي‌باشيم و كسي اطلاع ندارد، بايد به سلطان اطلاع دهيد كه قبر ما را ظاهر سازد تا مردم به زيارت ما بيايند.
پس از پيدايش دفتر ابومسلم و كشف خواب اكابر، سلطان سنجر از مرو پايتخت خود به امير قماج -والي بلخ- دستور داد كه موضوع را تحقيق و كنجكاوي كند. او با وجود مخالفت بعض علماي بلخ و انكار وجود جسد در آن جا به قريه خيران آمده و روي پشته‌اي كه به نام تل علي معروف بود، شروع به حفاري كردند. پس از اندكي حفاري به گنبد كوچكي با دريچه فولادين با قفل نقره برخوردند و خيلي شادمان شدند. با جمعيت علما آن را باز كردند و داخل حجره شدند. صندوقي فولادين ديدند كه روي آن قرآني به خط كوفي روي پوست آهو با شمشيري بزرگ و سنگي ديدند كه روي سنگ نوشته بود:
هذا قبر ولي الله علي اسدالله. بعداً صندوق را باز كردند، جسد مطهر را ديدند تر و تازه حتي ناخن ها و موي ها كاملاً صحيح و آثار زخم نيز بر پيشاني مقدس ظاهر بود. بعضي كه آن را مشاهده و زيارت نمودند ، از هوش رفتند. مردم از اين قضيه مهم غريو و فرياد تكبير و شادي بلند نمودند، نذرها و نيازها تقديم كردند، چون خبر به سلطان سنجر رسيد، او نيز براي عتبه بوسي حركت كرد، پنجاه هزار دينار زر سرخ تقديم آن جا و خادمان آن نمود. خواست صندوق را با خود به مرو ببرد و در آن جا دفن كند و بارگاهي بسازد، ولي علما و همه مردم جداً مانع شده و تقاضا كردند در همان جا بماند. او از تصميم خود منصرف شد و ساختمان كوچك خشتي در آن جا نمود.
نظري در اين باب:
اين قول درست نیست، زيرا امام امر به نبش هيچ قبري مخصوصاً قبر جد بزرگوارش علي (ع) نمي‌فرمايد. به اضافه قبر حضرت در آن زمان به كلي مخفي بود. جز امام و نزديكان و خواص خاندان عصمت كسي از آن اطلاع كاملي نداشت. ظهور قبر بنا به قولي در زمان حضرت صادق (ع) شد.
عقيده شيعه متفقاً و علماي اهل سنت بر اين است كه جسد مطهر حضرت در نجف اشرف مدفون است و به هيچ‌وجه هم نقل نشد. اكنون هم محترم و مطاف دوستان آن شاه مردان و پيشواي انس و جان مي‌باشد. كعبه‌ آمال عاشقان صاحب ولايت همان خاك پاك است. البته هر محلي كه به نام آن بزرگواران باشد، محترم و مقدس است چون انتساب به آن نام هاي پاك دارد.(1)

پي نوشت:
1 . <http://afghanistanhistory.net> بر گرفته از مجله مجموعه حكمت دوره چهاره شماره 1 ارديبهشت ماه سال 1339ش.

در خطبه ی قاصعه، امیرالمومنین (علیه السلام) در مورد عبادات شش هزار ساله ی شیطان لعین صحبت می کنند و در این باره می فرمایند: «روشن نیست این تعداد سال از سال های دنیا بوده است یا از سال های آخرت». این روشن نبودن آیا با علم الهی امام (ع) مغایرت دارد یا خیر؟

پاسخ:
حضرت در اين خطبه مي فرمايد:« لَايُدْرَى‏ أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة» و نمي فرمايد:« لا أدري أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة». معناي اين دو عبارت يكي نيست.
معناي عبارت اول اين است كه «معلوم نيست شش هزار سال طبق محاسبه سال هاى دنيا بوده يا آخرت»‏ و معناي عبارت دوم اين است كه « نمي دانم شش هزار سال طبق محاسبه سال هاي دنيا بوده يا آخرت». اگر حضرت عبارت دوم را به كار مي برد، مي توانستيم اشكال شما را بپذيريم و بگوييم عبارت با علم الهي امام مغايرت دارد اما حضرت اين عبارت را به كار نبرده و فرمود: «معلوم نيست ...». عبارت مفهومش اين نيست كه امام از اين مسئله خبردار نبوده، بلكه اشاره به اين است كه توده مردم از آن آگاه نيستند. نزد مردم معلوم نيست كه اين شش هزار سال طبق محاسبه سال هاي دنيا بوده يا آخرت.(1)

پي نوشت:
1. پيام امام اميرالمؤمنين، آيت الله مكارم شيرازي، ج‏7، ص 364.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها