ولایت

صرف انجام اعمال عبادی بر طبق دستورات دینی لزوماً به معنای قبولی آن عمل در نزد خداوند متعال نیست بلکه قبولی اعمال، به رعایت شروط و عوامل دیگری نیز بستگی دارد.
عوامل قبولی نماز

پرسش:
عوامل قبولی نماز
در اسلام، به نماز خیلی سفارش شده است؛ اما اعمال دیگری شرط قبولی نماز بیان شده است، می‌خواستم بدانم این اعمال چه چیزی هستند تا با انجام آن‌ها، مطمئن شوم که نمازم قبول است؛ آیا در روایات چیزی بیان شده است؟
 

پاسخ:
نماز یکی از مهم‌ترین عبادات در اسلام است که در احادیث و روایات بر اقامه آن سفارش بسیار شده است؛ اما به‌صرف خواندن نمی‌توان از این عبادت مهم بهره برد و این عبادت باید در درگاه الهی مورد قبول نیز واقع شود. در سخن معصومان علیهم‌السلام، عوامل و کارهایی موجب قبولی نماز دانسته شده است. در ادامه برخی از این اعمال بیان خواهند شد.

عوامل قبولی نماز:
1. دوستی و ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام

از مهم‌ترین عوامل قبولی نماز که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده است، داشتن محبت و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اولاد اوست. در حدیثی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ وَ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ دُعَاءَه»‏.(1) «هر کس على را دوست بدارد، خداوند، نماز و روزه و شب‌زنده‌دارى‌اش را مى‌پذیرد و دعایش را مستجاب مى‌کند».
حضرت در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «مِفْتَاحُ الصَّلَاةِ الطَّهُورُ، وَ تَحْرِيمُهَا التَّكْبِيرُ، وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ، وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةً بِغَيْرِ طَهُورٍ، وَ لَا صَدَقَةً مِنْ غُلُولٍ. وَ إِنَ‏ أَعْظَمَ‏ طَهُورِ الصَّلَاةِ- الَّتِي لَا يَقْبَلُ الصَّلَاةَ إِلَّا بِهِ، وَ لَا شَيْ‏ءَ مِنَ الطَّاعَاتِ مَعَ فَقْدِهِ- مُوَالاةُ مُحَمَّدٍ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ، وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ مُوَالاةُ أَوْلِيَائِهِمَا، وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمَا». طهارت، کلید و مقدمه‌ی نماز است و تکبیره الاحرام موجب حرمت سایر حلال‌ها که با تسلیم و سلام پایانی نماز دو باره حلال می‌گردد. خداوند، نماز بدون طهارت و صدقه از مال حرام را نمى‌پذیرد و بزرگ‌ترین طهارت معنوى براى نماز- که نماز و هیچ‌یک از عبادات، بدون آن قبول نمى‌شوند- ولایت‌پذیری محمد به‌عنوان سَرور فرستادگان الهى و ولایتمداری على به‌عنوان سَرور اوصیا و دوستى با دوستان آن دو بزرگوار و دشمنى با دشمنان آن دو است.(2)
در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام نیز بیان شده که سبب قبولی نماز داشتن ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و برائت از دشمنان ایشان است.(3)

2. پارسایی و دوری از گناه
از دیگر اسباب و شرایط قبولی نماز، پارسایی و ورع است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در لزوم داشتن ورع و ارتباط آن با نماز فرموده‌اند: «لَوْ صَلَّیْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَأَوْتَادٍ [کَأَوْتَارٍ] وَ صُمْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَالْحَنَایَا لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْکُمْ إِلَّا بِوَرَعٍ حَاجِزٍ».(4) اگر نماز مى‌خواندید تا چون میخ [لاغر] مى‌شدید و روزه مى‌گرفتید تا چون کمان [خمیده] مى‌شدید، خداوند از شما نمى‌پذیرفت جز با پروا از گناه.
ورع در لغت به معنای عفت و نگه‌داشتن خود از گناه است؛(5) بنابراین کسی که به‌ظاهر نماز می‌خواند ولی در کنار آن به هر گناهی دست می‌زند، نمازش مورد قبول قرار نمی‌گیرد. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «لا صَلوهَ لِمَنْ‏ لَم‏ یُطعِ‏ الصَّلوهَ و طاعهُ الصَّلوهِ أَن ینتهى عَن الفَحشاءِ و المُنکرِ».(6) کسی که از نماز اطاعت نکند، نماز واقعی را به‌جا نیاورده است. اطاعت از نماز این است که از منکرات و زشتی‌ها دوری کند.
دوری از گناه می‌تواند ملاکی روشن برای افراد باشد تا بدانند آیا نمازشان مورد قبول و توجه خداوند قرار می‌گیرد یا نه. کسی که نمازش او را از گناه باز نمی‌دارد باید بداند این عمل او به‌هیچ‌وجه مورد توجه الهی نبوده است. از‌این‌رو امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَقُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْه».(7) هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول ‌شده یا نه، ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه؟ پس به هرقدر که نمازش او را از گناه باز داشته، به همان اندازه نمازش قبول شده است.

3. پرداخت زکات مال
زکات یکی از واجبات مالی مسلمانان است. پرداخت این واجب مالی در احادیث از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین‌باره فرموده‌اند:  «زَکُّوا أَمْوَالَکُمْ تُقْبَلْ صَلَاتُکُم»‏.(8) اى مسلمانان! زکات دارایى‌هایتان را بدهید، نمازتان قبول مى‌شود. 
حضرت در نقلی دیگر درباره تأثیر زکات در قبولی نماز چنین فرموده‌اند: «لَا تَتِمُّ الصَّلَاهُ إِلَّا بِزَکَاهٍ وَ لَا تُقْبَلُ صَدَقَهٌ مِنْ غُلُولٍ وَ لَا صَلَاهَ لِمَنْ لَا زَکَاهَ لَهُ وَ لَا زَکَاهَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ».(9) نماز جز با پرداخت زکات، کامل نمى‌شود و صدقه از مال حرام قبول نمى‌شود و کسى که زکات نمى‌دهد، نمازى ندارد و کسى که پارسایى ندارد، زکاتش قبول نمى‌شود.

4. یاد خدا و تواضع در برابرش
ذکر الهی و تواضع در برابر ذات اقدسش، از دیگر عوامل قبولی نماز است. در مناجاتی از حضرت موسی با خداوند متعال چنین بیان شده است: «یَا مُوسَى لَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ إِلَّا لِمَنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفِی وَ قَطَعَ نَهَارَهُ بِذِکْرِی وَ لَمْ یَبِتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطِیئَهِ وَ عَرَفَ حَقَّ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی‏».(10) اى موسى! نماز را نمى‌پذیرم، جز از کسى که در برابر بزرگى من، سر فرود آورده، ترس از مرا هم‌نشین دلش ساخته، روزش را با یاد من سپرى کرده، شبش را با پافشارى بر خطا به روز نبرده و حقّ اولیا و دوستان مرا شناخته است.
در روایت قدسی دیگری نقل شده که: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ یَکُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یَقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکْرِی»‏.(11) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که: در مقابل عظمت من خاضع باشد از خواسته‌های نفسانى به خاطر من خود را دور کند و روزش را با یاد من به پایان برد.
بنابراین، به یاد خدا بودن و تواضع در برابر او می‌تواند نقش بسزایی در قبولی و یا رد شدن نماز داشته باشد.

5. حضور قلب و اخلاص
یکی از شرایط قبولی نماز، میزان حضور قلب و توجه به خداوند در اثناء خواندن آن است. هر چه انسان در نماز خود را نزدیک خداوند و حاضر در برابر او ببیند، نمازش بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام آمده است: «عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِکَ فَإِنَّمَا یُحْسَبُ لَکَ مِنْهَا مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْه»‏.(12) در نماز توجه به خدا داشته باش، زیرا آن مقدار از نماز قبول می‌شود که تو به آن توجه دارى.
همچنین در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشتن اخلاص از شرایط قبولی اعمال دانسته شده است: «إِنَّکَ لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکَ إِلَّا عَمَلٌ أَخْلَصْتَ فِیه»‏.(13)

6. کمک به دیگران
در پایان باید اشاره کرد که عوامل قبولی نماز، منحصر در موارد بیان شده نبوده و اسباب دیگری نیز در این امر نقش دارند. به‌عنوان‌مثال کمک به دیگران از دیگر عوامل قبولی نماز است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ ... لَا یَتَعَاظَمُ عَلَى خَلْقِی وَ یُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یَکْسُو الْعَارِیَ وَ یَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یَأْوِی الْغَرِیبَ».(14) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که بر بندگانم بزرگى نفروشد، به گرسنه غذا دهد، برهنه را بپوشاند، به مصیبت‌دیده مهربانى کند و غریب را پناه دهد.

7. دوری از عوامل رد شدن نماز
باید توجه داشت که همان‌گونه که در احادیث اعمالی برای قبولی نماز بیان شده است، کارهایی نیز اشاره شده که این کارها موجب رد و قبول نشدن نماز برشمرده شده‌اند. به‌عنوان‌مثال خوردن شراب،(15) استفاده از مال حرام(16) و ... از این عوامل هستند؛ بنابراین، در کنار انجام اعمالی که بیان شد و تأثیر در قبولی نماز دارند، شناخت و اجتناب از این اسباب نیز لازم و مهم است.

نتیجه‌گیری
در احادیث برای قبولی نماز شرایطی بیان شده است. دوستی و ولایت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام و اولاد او، پارسایی و دوری از گناه و پرداخت زکات نیز از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. یاد خدا و تواضع در برابرش، داشتن حضور قلب و اخلاص از دیگر مواردی است که ائمه علیهم‌السلام برای قبولی نماز به آن توجه داده‌اند. در کنار آن، کمک و توجه به دیگران نیز بی‌تأثیر در این امر نبوده است. البته باید توجه داشت که علاوه بر موارد بیان شده، در احادیث معصومان علیهم‌السلام عواملی برای رد شدن و قبول نشدن نماز نیز ذکر شده که افراد باید به آن‌ها نیز توجه داشته و سعی بر دوری از آن داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها
1. طبرى آملى، عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم‏، بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1383 ق‏، ص 37.
2. حسن بن على، امام یازدهم علیه‌السلام‏، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه‌السلام، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى علیه‌السلام‏، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، ص 521.
3. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 131.
4. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، قم: دار الکتب الإسلامی‏، 1407 ق‏، ص 153.
5. ابن فارس، أحمد بن فارس‏، معجم المقاییس اللغه، محقق / مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404 ق، ج‏6، ص 100.
6. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، قم: اسماعیلیان‏، 1415 ق‏، ج‏4، ص 162.
7. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: یزدى طباطبایى، فضل‏الله‏، تهران‏: ناصرخسرو، 1372 ش‏، ج‏8، ص 447.
8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏3، ص 497، ح 2.
9. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385 ق‏، ج‏1، ص 247.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403 ق‏، ص 54، ح 1.
11. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 306.
12. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏3، ص 299، ح 1.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دار الحدیث‏، 1376 ش، ص 172، ح 3584.
14. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏1، ص 15، ح 44.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏6، ص 401، ح 10.
16. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، همان، ص 174.
 

یکی از مسئولیت‌های علما مبازره با بی‌عدالتی و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی هست که وجه اتم آن با تشکیل حکومت اسلامی برقرار می‌شود.

پرسش:

این درست است که امام خمینی از ابتدا برای حکومت قیام کرد؟ اگر این‌گونه باشد، می‌توان گفت که ایشان به دنبال کسب قدرت بودند؟

پاسخ:

پس از حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه، حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه و چند صباحی حکومت امام حسن علیه‌السلام، سایر ائمه در عصر حضور و همچنین علما در عصر غیبت، موفق به تشکیل حکومت نشدند. نظام جمهوری اسلامی، اولین حکومتی است که توسط فقیهی شیعه تشکیل و به موجب آن نظام اسلامی در عصر غیبت، تحقق عینی یافته است. امام خمینی (ره) نیز به عنوان رهبر این انقلاب و عامل عینیت یافتن حکومت اسلامی، از ابتدای قیام خود در سال 41، به دنبال تحقق حکومت و نظام اسلامی بوده است. حال با توجه به اینکه تشکیل حکومت، کسب قدرت را به دنبال دارد، این سؤال مطرح می‌گردد که با توجه به هدف امام خمینی در تشکیل حکومت، می‌توان گفت که ایشان از ابتدا به دنبال کسب قدرت بوده‌اند؟

نظریه ولایت‌ فقیه که عموماً بعد از انقلاب امام خمینی (ره) به صورت گسترده به گفتمان جامعه نخبگانی و عمومی کشور بدل گشت، از ابتدای عصر غیبت کبری مطرح بود. برخی ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی عنوان کرده‌اند که این نظریه را مطرح کرده است. (1) و برای اولین بار تمام وظایف و اختیارات ولی‌فقیه را در کتاب «عواید الایام» جمع آوری کرده است. (2) البته با بررسی دقیق تاریخ می‌توان به علمای متأخر از ایشان نیز اشاره کرد که در خصوص حدود و اختیاراتی که امامان شیعه به برخی فقیهان واگذار کرده‌اند سخن گفته‌اند که برای نمونه شیخ مفید از علمای قرن 4 و 5 هجری قمری در کتاب المقنعه به آن اشاره کرده‌اند. (3) و محقق کرکی هم بر این باور بود که فقیهان، اختیارات حکومتی امامان معصوم را بر به عهده‌ دارند. (4)

امام خمینی (ره) در دورانی که در نجف در تبعید به سر می‌بردند در ابتدای درس خارج بیع، طی جلساتی این نظریه را به طور مشخص‌تر شرح و بسط دادند که حاصل آن کتاب باارزش «ولایت ‌فقیه» ایشان هست که گویی در این کتاب اثبات حکومت از جانب فقیهان در عصر غیبت و همچنین برنامه ریزی عملی تحقق این شیوه حکومتی را هم با روش‌های متقن و مستدل بحث و به بیان پرداختند. (5)

«ولایت»، یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه براى کسى شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد؛ به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، برخلاف تصورى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفه‌ای خطیر است. (6)

امام خمینی (ره) با این تفسیر و توضیح و ذکر نظریات علمای سلف، وظیفه خطیر فقیهانی را که با شرایطی خاص امام حسن عسگری علیه‌السلام فرمودند یادآور شدند: «و اما من کان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظه لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه و ذلک لا یکون الا بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم؛ اما کسی که دارای مقام فقاهت است: 1- خود نگهدار. 2- نگهبان دین. 3- مخالف با هوای نفس. 4- فرمان بردار مولا و خداوند متعال است. «با این ویژگی‌ها» بر عامه مردم است که از او پیروی نمایند، البته تمام فقهای شیعه چنین نیستند، بعضی از آن‌ها چنین‌اند». (7)

در مجموع، تشکیل حکومت آن هم از جنس اسلامی، وظیفه‌ای بود که خدای متعالی بر عهده پیامبران و ائمه علیهم‌السلام گذارده است تا از طریق آن احکام اسلامی را به اجرا در بیاورند؛ پس تحقق این امر الهی نیاز به برنامه‌ریزی و مقدمات داشته تا به حول قوه الهی به وقع بپیوند؛ لذا اتفاقاً این جا دنبال قدرت بودن، امتیاز تلقی نمی‌شود، بلکه فقیهی که ولایت را بر عهده می‌گیرد و شانه‌هایش را زیر بار این چنین مسئولیتی قرار می‌دهد، از باب انجام وظیفه‌ای است که خدای متعال به وی محول کرده است. طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خداوند از علمای هر جامعه عهد گرفته است که در برابر سیری و شکم‌بارگی ستمکاران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند. (8)

نتیجه:

یکی از مسئولیت‌های علما مبازره با بی‌عدالتی و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی هست که وجه اتم آن با تشکیل حکومت اسلامی برقرار می‌شود. بر این اساس دنبال قدرت بودن در جهت تحقق حکومت اسلامی، وسیله است برای تحقق حکومت خدا بر روی زمین؛ و اولاً امام خمینی (ره) به دنبال تحقق حکومت دین اسلام بودند و برای خود هیچ سهم خواهی نداشتند که در سرتاسر زندگی ایشان ساده زیستی و زهد متبلور هست؛ و ثانیاً حتی اگر امام (ره) به دنبال حکومت کردن هم بودند، نه از باب اینکه روح‌الله موسوی بودند، بلکه به عنوان ولی فقیه بر اساس وظیفه بایستی این مسئولیت را قبول می‌کردند.

کلید واژه‌ها:

قدرت، حکومت، امام خمینی، ولایت، ولی فقیه.

پی‌نوشت‌ها:

1. کدیور محسن، نظریه‌های دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، 1387، ص 17.

2. نراقی ملا احمد، عواید الأیام فی بیان قواعد استنباط الأحکام، النشر التابع المکتب الاعلام الاسلامى 1417 ق، ص 529.

3. شیخ مفید، المقنعه، قم: جامعه مدرسین قم 1413 ق، ص 810.

4. جعفریان رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، قم: انتشارات انصاریان، ۱۳۷۰ ش، ص ۳۲، ص ۳۱۲.

5. میرشکاری اصغر، خسروی محمدعلی، روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی

امام خمینی، تهران: ناشر موسسه چاپ و نشر عروج 1391، ص 348 و 349.

6. موسوی خمینی روح‌الله کتاب ولایت فقیه، تهران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره): چاپ 19 (1388)، ص 51.

7. حر عاملى محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18، باب 10، ح 20.

8. نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ

 « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (1)

 اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمي‏كند.

اين آيه شريفه كه به آيه تبليغ معروف است آيه اي است كه پيامبر را مأمور مي سازد تا خلافت و جانشيني علي بن ابي طالب را به مردم برساند(2) و براي تاكيد مطلب مي فرمايد اگر اين كار را انجام ندهد انگار رسالت و پيامبري خود را كه بخاطر آن مبعوث شده بود را انجام نداده است. و اين بخاطر اهميت مسئله امامت و ولايت و جانشيني بعد از پيامبر است كه آنقدر مهم است كه در اين آيه پيامبر مأمور ابلاغ آن به مردم مي شود.

 

پي نوشت:

1. مائده (5)آيه67.

2. آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، پيام قرآن ،انتشارات نسل جوان،ج9،ص 181.

آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود ، علي بن ابي طالب بود.

آيه "اولي الامر":

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.

آيه "تطهير":

ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)

خداوند فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.

آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد، از باب نمونه بود.

حتما با سايت وليعصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني مراجعه بفرماييد . سايتي است بسيار جالب و جامع كه به تمام شبهات اهل تسنن جواب داده است

پي نوشت ها:

1. مائده (5) آيه 55.

2. نساء (4) آيه 59.

3. احزاب (33) آيه 33.

 

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند،همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.

براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:

ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)

  ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .

َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)

آن ها را كتاب بياموزد .

 وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)

 چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!

 قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.

بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.

اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .

ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.

همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم. 

اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:

من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)

هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.

نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 213.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره ، آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. مائده (5) آيه 55.

6. نساء (4) آيه 59.

7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67

آيه فوق هيچ ارتباطي با ولي خدا بودن علي (ع) ندارد، واساسا آيه شريفه در صدد بيان موضوع ديگر است ...
اسرا ، 111،  در اين آيه صراحتا اعلام شده خدا ولي اي ندارد!

پرسش:
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا.  اسرا (111) در اين آيه صراحتا اعلام شده خدا ولي اي ندارد! و خدا در قرآن از حضرت علي به عنوان ولي مردم ياد كرده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.  مائده (55) توضيح بدين لطفا

پاسخ:
آيه فوق هيچ ارتباطي با ولي خدا بودن علي (ع) ندارد، واساسا آيه شريفه در صدد بيان موضوع ديگر است (خود شما هم فرموديد كه خدا ولي ندارد و علي هم ولي مردم است نه ولي وسرپرست خدا و اگر در اذان هم گفته مي شود علي ولي الله است مراد اين است كه علي سرپرستي است براي مردم كه از طرف خدا انتخاب شده )
با اين توضيح كه،خداي متعال به پيامبرش (ص)  مي فرمايد: «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ؛ (1) بگو حمد و سپاس مخصوص خداوندي است كه نه فرزندي براي خود انتخاب كرده و نه شريكي در حكومت و مالكيت جهان دارد، و نه سرپرستي براي حمايت در برابر ذلت و ناتواني" و چنين خدايي با چنان صفات از هر چه فكر كني، برتر و بالاتر است؛ بنا بر اين او را بزرگ دار و به عظمت بي‏انتهايش آشنا شو" ؛ (وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً ).
در آيه فوق به سه قسمت از صفات خدا اشاره شده كه با توجه به فرمان ذيل آيه به چهار صفت تكميل مي‏شود:
نخست نفي فرزند است، چرا كه داشتن فرزند هم دليل بر نياز، هم جسماني بودن، هم شبيه و نظير داشتن است. خداوند نه جسم است و نه نياز دارد و نه شبيه و نظير!
دوم ، نفي شريك است چرا كه وجود شريك دليل بر محدوديت قدرت و حكومت، و يا عجز و ناتواني، و يا وجود شبيه و نظير است. مي‏دانيم خدا از همه اين صفات پاك است. قدرتش همچون حكومتش نامحدود و هيچ شبيهي براي او نيست.
سومي ، نفي ولي و حامي در برابر مشكلات و شكست ها است. نفي اين صفت نيز از خداوند بزرگ و بي نهايت بديهي است.
اين آيه هر گونه كمك ‏كار و شبيه را از خداوند نفي مي‏كند، چه آن كس كه پائين‏تر باشد (همچون فرزند) و آن كس كه همسان باشد (همچون شريك) و آن كس كه برتر باشد (همچون ولي). (2)
با اين تو ضيح روشن شد كه آيه هيچ ارتباطي با ولي خدا بودن علي (ع) ندارد، زيرا هيچ شيعه اي نگفته و نمي گويد كه خدا محتاج كمك علي است، بلكه مي گويد چون علي (ع) دوست و محبوب خدا و سرپرست تعيين شده  از طرف خداست و خدا او را به ولايت و زعامت مومنان پس از پيامبر( ص) انتخاب كرده و از همه مسلمانان خواسته ولايت اورا بپذيرند و از او اطاعت كنند ، اما امام علي (ع) ,طبق آيات قرآن , بخصوص آيه دوم يكي از اولياي خدا به شمار آمده است و بر ولايـت وي بـر مومنان تصريح شده "انما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا  الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون ؛ (3) تـنـهـا سـرپـرسـت شـما خدا و رسول او و كساني هستند كه ايمان به خدا و به پيامبرش آورده اند و نماز را به پاي مي دارند و در حال ركوع , زكات مي دهند" .
اين مطلب در صـحـاح و مـسـانـيـد اهل سنت نيز تصريح گرديده (4) كه آيه شريفه در مقام و منزلت علي (ع) نازل شده است، آن گاه كه در حال ركوع , انگشتر خود را به فقير بخشيد. وقتي اين آيه نازل شد , حسان بن ثابت اين واقعه را چنين به  نـظم درآورد :فانت الذي اعطيت اذا انت راكع         فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فانزل فيك اللّه خير  ولايـه           و بينها في محكمات الشرايع ؛
يا علي ، كسي هستي كه در حال ركوع , بخشش نمودي  جان ها فداي تو باد اي برترين ركوع كنندگان . پس خدا بهترين ولايت را درباره تو برمومنان فرو فرستاد . وعلي سرپرست انتخاب شده از طرف خداست. با اين توضيح ولايت او در استمرار ولايت خداوند خواهد بود .
به هر حال با اين توضيح روشن شد كه مفهوم اين دو آيه ارتباطي با هم ندارند. زيرا همانطور كه گفته شد آيه اول در باره نفي شريك و كمك كار و ... بحث مي كند و آيه دوم در باره مقام امام علي (ع) است كه از طرف خدا بعنوان ولي و سرپرست مو منان قرار داده شده است .

پي نوشت ها:
1. اسراء (17) آيه ،111،
2. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، چاپ هيجدهم ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، 1362 ش ، ج4،ص 424 و ج‏12، ص 331.
3. مائده (5) آيه 55.
4. عبدالحسين شرف الدين ، رهبري امام علي در قرآن و سنت (تر جمه المراجعات )، محمد جعفر امامي چهارم ، تهران ، چاپخانه سپهر ،1383 ش ، ص 278 .

 

گفته می شود که برخی ازحیوانات مانند سوسک، کلاغ و گنجشک ولایت حضرت علی (علیه السلام) را قبول نکرده اند. به این ترتیب هریک درجایگاه های پست حیوانات قرار دارند. آیا این مطلب صحیح بوده و درصورت صحت این مطلب، منبع آن را معرفی نمایید.

پاسخ:
آنچه در منايع ديني وجود دارد چندان با اين ادعا مطابقت ندارد؛ البته رواياتي در مورد عرضه ولايت خدا و پيامبر و اميرالمونين (علیهما السلام) بر همه موجودات وجود دارد و حتي در برخي روايات به اين امر اشاره شده كه برخي موجودات در پذيرش اين ولايت تعلل كردند و گرفتار لعن خداوند شده اند؛ مثلا از اميرالمونين(ع) نقل شده:
« ِانَّ اللَّهَ عَرَضَ أَمَانَتِي وَ وَلَايَتِي عَلَى الطُّيُورِ فَأَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهَا الْبُزَاةُ الْبِيضُ وَ الْقَنَابِرُ وَ أَوَّلُ مَنْ جَحَدَهَا الْبُومُ وَ الْعَنْقَاءُ فَلَعَنَهُمَا اللَّهُ تَعَالَى مِنْ بَيْنِ الطُّيُورِ فَأَمَّا الْبُومُ فَلَا تَقْدِرُ أَنْ تَظْهَرَ بِالنَّهَارِ لِبُغْضِ الطَّيْرِ لَهَا وَ أَمَّا الْعَنْقَاءُ فَغَابَتْ فِي الْبِحَارِ لَا تُرَى (1)
خداوند امانت و ولايت مرا بر پرندگان عرضه داشت اول پرنده‏ اى كه ايمان‏ آورد بازهاى سفيد و چكاوك بود و اول پرنده‏ اى كه انكار نمود بوم و عنقا بودند، از بين پرندگان آنها لعنت شدند بوم و جغد كه نمي تواند روز آشكار شود. چون پرندگان با او دشمنند. اما عنقا در درياها است كه ديده نمى‏ شود.»
اما چنان كه از متن روايت پيداست فقرات اين روايت چندان قابل قبول نيست و گويا اصولا پرنده اي به نام عنقا نيز وجود ندارد، به علاوه كه اين روايت واحد در منابع معتبر نقل نشده و تنها در مناقب ابن شهرآشوب به نقل از ساير كتب آمده است و در زمره اسناد قابل قبول و قطعي به حساب نمي آيد.
در هر حال اظهار نظر قطعي در مورد اين مساله چندان ممكن نيست.

پي نوشت:
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 23، ص 282.

آیه های قرآن در اثبات ولایت امام علی (علیه السلام) و احادیث متواتر در منابع شیعه و سنی را بیان کنید.

پاسخ:
آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود، علي بن ابي طالب بود.
آيه "اولي الامر":
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.
اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.
آيه "تطهير":
ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)
خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.
آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد ، از باب نمونه بود.
روايات منزلت، ثقلين، غدير و... نيز بر ولايت دلالت دارند ولي اهل سنت با وجود نقل اين روايات، آنها را توجيه و تأويل مي كنند.
براي اطلاع بيشتر از آيات و روايات به "رهبري امام علي از ديدگاه قرآن و سنت"، ترجمه المراجعات، سيد عبد الحسين شرف الدين، ترجمه محمد جعفر امامي و...، قم، انتشارات اسلامي و سايت وليعصر زير نظر عالم بزرگوار آيت الله قزويني و كتابهاي آيت الله ميلاني مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:
1. مائده (5) آيه 55.
2. نساء (4) آيه 59.
3. احزاب (33) آيه 33.
موفق باشید.

منظور امام خمینی(رحمة الله علیه) از ولایت مطلقه فقیه چیست؟

پاسخ:
ولايت فقيه عبارت است از: رياست و زمامدارى فراگير فقيه عادل و با كفايت در حوزه امور دينى و دنيوى بر امت اسلامى. درباره ولايت فقيه از دو زاويه مي توان بحث نمود:
1. اصل ولايت فقيه
2. قلمرو ولايت فقيه
فقهاي شيعه در باره اصل ولايت فقيه اختلاف ندارند؛ اما اختلاف آنان در قلمرو ولايت فقيه مي باشد كه دايره اختيار ولي فقيه چه مقدار مي باشد.
درباره قلمرو ولايت فقيه، دو ديدگاه اساسى وجود دارد:
الف) برخي قلمرو اختيار ولايت فقيه را محدود پنداشته اند. از جمله دخالت در امور مال هايى كه مالكان آن ناشناخته اند، كودكانِ بى سرپرست، چيزهايي كه شارع راضي به زمين ماندن آن نيست، مانند: ساخت مساجد و امور عام المنفعه و ... از اين ديدگاه به عنوان ولايت مقيده ياد مي شود. برخي از علما قايل به همين ولايت مي باشند. البته تعداد اين افراد محدود است.
ب) ديدگاهى كه قلمرو ولايت فقيه را بسان قلمرو ولايت پيامبر و امامان معصوم(علیه مالسلام) گسترده مى داند و باور دارند كه وليّ فقيه، در تدبير و اداره كشور، در همه امور، حقّ دخالت و تصميم گيرى دارد. از اين ولايت فقيه به" عنوان ولايت مطلقه و ولايت عامه" ياد مي شود. البته معناي مطلقه اين نيست كه فقيه تابع قوانين نيست، بلكه معنا آن اين است كه فقيه در امور حكومتي اختيارات معصومان را دارد.
عده اي از فقهاي پيشين و پسين طرفدار ولايت مطلقه هستند: از جمله: شيخ مفيد، صاحب جواهر، ملا احمد نراقي (1) همچنين حضرت امام خميني (ره). امام خميني در اين مورد مي فرمايد: "تمام اختياراتي كه پيامبر و امامان داشته اند، فقيه جامع الشرائط نيز دارا مي باشد."(2)
در جاي ديگر مي فرمايد: اگر فرد لايقي كه داراي دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مي باشد. بر همة مردم لازم است از او اطاعت كنند. اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم بيش تر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است، باطل و غلط است؛ البته فضايل حضرت رسول اكرم بيش از همه عالم است. بعد از ايشان فضائل حضرت امير از همه بيش تر است. امّا «زيادي فضايل معنوي» اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر ائمه در تدارك و بسيج سپاه، تعيين واليان و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فقيه عادل قرار داده است.(3) البته ولي فقيه مانند اهل بيت (ع) ولايت تكويني و علم غيب ندارد. اين امور از مختصات آنان مي باشد. امام راحل بعد از اثبات ولايت فقيه، ولايت تكويني را تنها از آن اهل بيت مي داند و مي فرمايد: "براى امام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است. و آن، مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در لسان ائمه (عليهم السلام) از آن ياد شده است. خلافتى است تكوينى كه به موجب آن جميع ذرات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه (ع) نمى‏ رسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل ..." (4) بر اين اساس ولايت مطلقه، يعني اينكه ولايت فقيه محدود به ولايت بر يتيمان و... نمي باشد، بلكه فقيه در تمام امور حكومتي، ولايت دارد، و حال اينكه ولايت فقيه -محدود- اين گونه نيست.
درباره ولايت فقيه به منابع زير مراجعه فرماييد:
1. ولايت فقيه، امام خميني؛
2. ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي؛
3. ولايت فقيه، جوادي آملي؛
4. حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي؛
5. ولايت فقيه، محمد هادي معرفت.

پي نوشت ها:
1. محمد هادي معرفت، ولايت فقيه، ص44، مؤسسه انتشاراتي (التمهيد)، قم، 1377ش.
2. امام خميني،كتاب البيع، ج 2، ص417، بي نام.
3. امام خميني، ولايت فقيه، ص 55، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، قم.
4. همان، ص53.
موفق باشید.

وظیفه پیروان ولایت چیست؟

پاسخ:
امام علي (علیه السلام) وظايف متقابل رهبر و مردم را چنين بيان مي كند: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْ لَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْ مَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُم‏ (1)، اي‌ مردم، همانگونه‌ كه‌ من‌ بر شما حقي‌ دارم، شما نيز بر من‌ حق‌ داريد. حق‌ شما بر من‌ آن‌ است‌ كه‌ همواره‌ در رهنمودهاي‌ خالصانه‌ نسبت‌ به‌ شما بكوشم. و در تأمين‌ رفاه‌ در زندگي‌ همگاني، تمامي‌ وسايل‌ ممكن‌ را فراهم‌ سازم. و در تربيت‌ و تعليم‌ همگان‌ در سطح‌ گسترده‌ كوتاه‌ نيايم. و در نظارت‌ بر رفتار و كردار شما - بر نهج‌ حق‌ - پيوسته‌ هوشيار و هشداردهنده‌ باشم.
و أما حق‌ من‌ بر شما آن‌ است‌ كه‌ در پيمان‌ خود نسبت‌ به‌ ولي‌ امر وفادار باشيد، و در كاستي ها و ناهمگوني ها كه‌ أحياناً‌ پيش‌ مي‌آيد، خالصانه‌ پيش‌قدم‌ شويد، در حضور و غياب‌ دولتمردان‌ در رفع‌ و تذكر دادن‌ به‌ مسؤئولين‌ مربوط‌ بكوشيد. و دستورات‌ صادره‌ را در تمامي‌ ابعاد سياستگذاري‌ دولت، با جان‌ و دل‌ پذيرا باشيد. و هرگاه‌ - در پيش‌آمدها - فرا خوانده‌ شويد، بي‌درنگ‌ اجابت‌ كنيد.
در كلام‌ مولا اميرمؤ‌منان(ع) درباره‌ حقوق‌ دولت‌ بر مردم‌ به‌ چهار أمر تأكيد شده‌ است:
1. الوفأ بالبيعة‌ (وفاداري‌ به‌ پيمان):
مردم‌ در برابر پيماني‌ كه‌ با رهبر بسته‌اند بايد وفادار باشند. زيرا با بيعتي‌ كه‌ انجام‌ داده‌اند متعهد شده‌اند تا تمامي‌ امكانات‌ خود را در اختيار دولت‌ حاكم‌ قرار دهند و او را در تمامي‌ ابعاد كشورداري‌ ياري‌ رسانند و در هيچ‌ بُعدي‌ كه‌ ياري‌ آنان‌ نياز است‌ كوتاه‌ نيايند. دولت‌ آنگاه‌ قدرتمند است‌ كه‌ بال هاي‌ نيرومند مردمي‌ تكيه‌گاه‌ او باشد. و آيه‌ "و أنفقوا في‌ سبيل‌ الله و لا تلقوا بأيديكم‌ اًلي‌ التهلكة"(2) به‌ همين‌ حقيقت‌ اشارت‌ دارد. يعني‌ از هرگونه‌ مساعدت‌ شايسته‌ در راه‌ پيشرفت‌ و اقتدار نظام‌ بكوشيد، وگرنه‌ با دست‌ خود، مايه‌ نابودي‌ خود را فراهم‌ كرده‌ايد.
2. النصيحة‌ في‌ المشهد و المغيب:
دومين‌ حق‌ دولت‌ بر مردم، خيرخواهي‌ همگان‌ براي‌ دولتمردان، چه‌ در حضور و چه‌ در غياب‌ آنان. آحاد ملت‌ بايد همواره‌ خيرخواه‌ دولتمردان‌ خدمتگزار باشند و چنانچه‌ نقص‌ و كاستي‌ در كارشان‌ يافتند، يا دريافتند كه‌ خطري‌ آنان‌ را تهديد مي‌كند، مشفقانه‌ با خود آنان‌ در ميان‌ بگذارند. البته‌ دولتمردان‌ هم‌ بايستي‌ براي‌ دريافت‌ اين‌ نوع‌ گزارشها، راه‌ را براي‌ مردم‌ باز گذارده‌ باشند تا مردم‌ بتوانند مستقيماً‌ گفته‌ خود را با آنان‌ درميان‌ بگذارند، بدين‌ معني‌ كه‌ واسطه‌ها نتوانند پيام هاي‌ دريافتي‌ را، آن‌گونه‌ كه‌ خود صلاح‌ مي‌دانند در اختيار مسؤ‌ولان‌ فوق‌ بگذارند.
خيرخواهي‌ در حضور و غياب‌ بدين‌ معنا است‌ كه‌ از حالت‌ دوگونگي‌ بپرهيزند، اين‌گونه‌ نباشد كه‌ در حضور، اظهار اخلاص‌ كرده‌ و در غياب‌ بي‌تفاوت‌ باشند. مردم، هرگاه‌ به‌ دولتمردان، با اين‌ ديد بنگرند كه‌ افرادي‌ خدمتگزار ملت‌اند و در جهت‌ تأمين‌ مصالح‌ آنان‌ مي‌كوشند (البته‌ اين‌ دولتمردانند كه‌ بايد اين‌ جهت‌ را عملاً‌ به‌ اثبات‌ رسانده‌ باشند) در اين‌ صورت‌ مردم‌ از هرگونه‌ خيرخواهي‌ و تذكرات‌ سازنده‌ دريغ‌ نمي‌ورزند، و همواره‌ در تثبيت‌ و استحكام‌ پايه‌هاي‌ دولت‌ و نظام‌ حاكم‌ مي‌كوشند.
مسأله‌ «نصح‌ الأ‌ئمة» يكي‌ از مهمترين‌ واجبات‌ عبادي‌ - سياسي‌ آحاد ملت‌ است‌ كه‌ در دستورات‌ به آن تاكيد شده است.
3. و الاًجابة‌ حين‌ أدعوكم.
هنگام‌ فراخواني‌ آمادگي‌ كامل‌ خود را نشان‌ دهيد.
سومين‌ حق‌ دولت‌ بر ملت، اجابت‌ بدون‌ تعلل‌ است. دولت‌ هرگاه‌ در نيازهاي‌ خود بويژه‌ در رفع‌ مشكلات، مردم‌ را به‌ همكاري‌ فرا خواند، بايد همگي، هر كس‌ به‌ اندازه‌ وُسع‌ و توانايي‌ خود، اين‌ دعوت‌ را لبيك‌ گويد. دولت‌ به‌تنهايي‌ و بدون‌ كمك‌ مردمي‌ نمي‌تواند در رفع‌ مشكلات‌ موفق‌ شود تا آنگاه‌ كه‌ آحاد و گروههاي‌ مردمي، با تمامي‌ توان‌ او را ياري‌ رسانند. و هرگز بهانه‌جويي‌ نكنند و از انجام‌ خدمات‌ محوله‌ سر باز نزنند. همانگونه‌ كه‌ بني‌اسرائيل‌ در برابر فرمان‌ حضرت‌ موسي‌ عذرتراشي‌ كردند و گفتند: "فاذهب‌ أنت‌ و ربك‌ فقاتلا اًنا هاهنا قاعدون"(3). تو و خدايت‌ در رفع‌ مشكلات‌ بكوشيد، ما اينجا آرميده‌ايم‌ تا آنگاه‌ كه‌ راه‌ هموار شد با تو مي‌آييم. زيرا سخت‌ از مشكلات‌ پيش‌ آمده‌ هراسيده‌ بودند "اِن‌ فيها قوماً‌ جبارين" (4)(گروهي‌ گردنكش‌ در پيش‌ رو داريم) يعني: مشكلات‌ بسيار دشوار سر راه‌ داريم‌ و ما توان‌ همكاري‌ در رفع‌ آنها را نداريم. و بدين‌ بهانه‌ رسوا، از همكاري‌ با رهبر دلسوز خود حضرت‌ موسي، سر باز زدند.
4. اِطاعت‌ كامل.
بدين‌ معنا: پس‌ از آنكه‌ مردم، دولت‌ را صالح‌ دانستند و با او پيمان‌ بستند، بايستي‌ در تمامي‌ برنامه‌ريزي‌هاي‌ دولت‌ - كه‌ حتماً‌ در جهت‌ تأمين‌ مصالح‌ امت‌ و با مشورت‌ با كارشناسان‌ مردمي‌ و با اخلاص‌ پي‌ريزي‌ شده‌ - فرمانبردار باشند. و هرگونه‌ تعلل‌ در انجام‌ دستورات‌ پذيرفته‌ نيست.

پي نوشت:
1. محمدباقر مجلسي، بحارالا نوار، ناشر: اسلاميه، ج27، ص251.
2. بقره آيه 195.
3. بقره، آيه 55.
4. مائده، ايه 21.
موفق باشید.

صفحه‌ها