بهشت

گاهی نگاه های سطحی به مفاهیم آیات شریف قرآن، باعث ایجاد شبهه تناقض در آیات می گردد در حالی که فهم قرآن، نیاز به تدبر و تفکر در آیات و بعضا روایات دارد.
ادعای تناقض در قرآن؛ بهشت یک باغ است یا چند باغ؟

پرسش:
در قرآن بهشت یک باغ است یا چند باغ؟ در برخی از آیات قرآن از بهشت به‌عنوان جنه (یک باغ) تعبیر شده اما در برخی دیگر در مقام توصیف بهشت از واژه جنات (چند باغ)، استفاده شده است، بالاخره بهشت یک باغ است یا چند باغ؟!
 

پاسخ:
در برخی از ‌آیات قرآن از بهشت به‌عنوان جنه (یک باغ) تعبیر شده، اما در برخی دیگر از آیات در مقام توصیف بهشت از واژه جنات (چند باغ) استفاده‌شده، بالاخره بهشت یک باغ است یا چند باغ؟!
به‌پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و باغی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است... . (1)
خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، در باغ‌هایی وارد می‌کند... . (2)
بنابراین:
قضیه 1: بهشت یک باغ است؛
قضیه 2: بهشت چند باغ است.

الف: یک باغ متشکل از چند باغ
این اشکال مانند این می‌ماند که شما بگویید: یکی از پل‌های اصفهان پل سی‌وسه‌پل است. بعد کسی به شما اعتراض کند که چرا متناقض حرف می‌زنی؟! اگر یک پل است چرا می‌گویی سی‌وسه‌پل؟! و اگر سی‌وسه‌پل است، چرا می‌گویی یک پل؟! مگر می‌شود هم یک پل باشد و هم سی‌وسه‌پل؟! پاسخ کاملاً مشخص است. این پل در عین حال که یک پل است از سی‌و‌سه دهانه مختلف تشکیل‌شده که به هرکدام از دهانه‌های آن نیز پل گفته می‌شود. بهشت هم دقیقاً به همین شکل است. در عین حال که یک باغ است، دارای چند باغ نیز است و به همین دلیل، اصلاً تناقضی در کار نیست. به آیات پایین دقت کنید:
مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند؛ چنین کسانی داخل بهشت (جنه) می‌شوند و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد * وارد باغ‌هایی (جنات) جاودانی می‌شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هرچند آن را ندیده‌اند؛ مسلماً وعده خدا تحقق‌یافتنی است * در آنجا هرگز گفتار لغو و بیهوده‌ای نمی‌شنوند؛ و جز سلام در آنجا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت (جنه) مقرّر است * این همان بهشتی (جنه) است که به بندگان پرهیزگار خود، به ارث می‌دهیم‌. (3)
خداوند در ‌آیه نخست به «جنه‌: بهشت» وعده می‌دهد، در ‌آیه دوم در مقام توصیف «جنه: بهشت» از تعبیر «جنات: باغ‌ها‌» استفاده می‌کند و در آیه‌های سوم و چهارم بار دیگر واژه «جنه: بهشت‌» را به کار می‌برد؛ بنابراین، بهشت باغی است که خودش از چندین باغ مختلف تشکیل‌شده است.

به همین دلیل، خداوند در سوره الرحمن ابتدا از دو باغ بهشتی یاد می‌کند: و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ است.(4) خداوند در مقام توصیف این دو باغ گفته است: [دو باغی که] دارای درختان و شاخسارهای با طراوت و انبوه است. در آن دو باغ دو چشمه‌ای است که همواره جاری است. در آن دو باغ از هر میوه‌ای دو نوع فراهم است. [بهشتیان] بر بسترهایی که آستر آن‌ها از حریر درشت‌بافت است، تکیه می‌زنند و میوه‌های رسیده آن دو باغ در دسترس است. درآن باغ‌ها زنانی هستند که فقط به همسرانشان عشق می‌ورزند و پیش از بهشتیان دست هیچ انس و جنی به آنان نرسیده است. گویی آن زنان بهشتی یاقوت و مرجان‌اند. (5)
سپس خداوند از دو باغ دیگر بهشتی یاد و آن‌ها را بدین‌شکل توصیف می‌کند: و افزون بر آن دو باغ، دو باغ دیگر [هم] هست که درنهایت سرسبزی‌اند. در آن دو باغ دو چشمه همواره جوشان و در حال فوران است. در آن‌ها میوه‌های فراوان و درخت خرما و انار است. در آن‌ها زنانی نیکوسیرت و زیبا صورت‌اند. حوریانی که در سراپرده‌ها مستورند. پیش از همسران بهشتی‌شان دست هیچ انس و جنّی به آنان نرسیده است. بر بالش‌های سبز و فرش‌های زیبا تکیه می‌زنند. (6)
بنابراین، بهشت باغی است که از باغ‌های گوناگون و رنگارنگی تشکیل‌شده است.

ب: جنه یعنی بهشت نه یک باغ
کلمه «جنّه» هرچند در اصل به معنای باغ بوده و در فرهنگ عربی پیش از اسلام برای هر باغی استعمال می‌شده (7) اما در قرآن غالباً برای تعبیر از یک باغ خاص آسمانی که از آن در زبان فارسی با عنوان بهشت یاد می‌شود، به کار رفته و کم‌کم برای آن علم و اسم خاص شده است؛ (8) بنابراین، قرآن وقتی از بهشت با عنوان «جنه» یاد می‌کند، منظورش یک باغ نیست تا با «جنّات» که به معنای چند باغ است، منافات داشته باشد؛ بلکه «جنه» در قرآن غالباً به معنای بهشت است (9) که چون خود بهشت از باغ‌های متعددی تشکیل‌شده، گاه درباره آن از تعبیر «جنات» نیز استفاده‌شده است؛ بنابراین، قرآن هیچ‌گاه نگفته که بهشت فقط یک باغ دارد تا با توصیف بهشت به چند باغ منافات داشته باشد.

 پی‌نوشت‌ها:
1. سوره حدید، آیه 21: ﴿سٰابِقُوا إِلىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهٰا کَعَرْضِ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ﴾.
2. سوره حج، آیه 23: ﴿إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ﴾.
3. سوره مریم، آیه‌های 60-63: ﴿إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً * جَنّٰاتِ عَدْنٍ اَلَّتِی وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کٰانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا * لاٰ یَسْمَعُونَ فِیهٰا لَغْواً إِلاّٰ سَلاٰماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا * تِلْکَ اَلْجَنَّهُ اَلَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ کٰانَ تَقِیًّا﴾.
4.  سوره الرحمن، آیه 46: ﴿وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ﴾.
5. سوره الرحمن، آیه‌های 48 تا 58.
6. سوره الرحمن، آیه‌های 62 تا 76.
7. خلیل بن احمد، العین، قم، مؤسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ق، ج 6، ص 21.
8. جفری، آرتور، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، مترجم: فریدون بدره‌ای، تهران، انتشارات توس، 1386 ش، ص 170 و 171.
9. در برخی از آیات قرآن همچون آیه 91 سوره مکی اسراء و آیه 8 سوره مکی فرقان کلمه «جنه» به معنای باغ زمینی به کار رفته است.
 

برخی «حورالعین» را به معنای «زنان بهشتی» ترجمه کرده اند که اشتباه است و همین باعث شده است که تصورات اشتباهی در مورد معانی و مفاهیم آیات و روایات پیدا کنند.
منظور از حورالعین بهشتی در قرآن

پرسش:
آیا بهشتیان با حورالعین ازدواج می‌کنند؟ قرآن می‌گوید زوجنا ولی بعضی می‌گویند حورالعین خادم هستند نه همسر بهشتی! اگر مردان با حورالعین ازدواج می‌کنند آیا زنان نیز با غلمان ازدواج می‌کنند یا حور وغلمان خادمان بهشتی هستند نه همسر؟ اینکه می‌گوید یطوف علیهم ولدان مخلدون، غیر از غلمان است؟ آیا این‌ها باعث نمی‌شود تصور شود در بهشت مسائل جنسی خیلی بولد شده؟!
 

پاسخ:
بخشی از آیات قرآن کریم درباره بهشت و نعمت‌های بهشتی است. در این آیات به نعمت‌های فراوان و بی‌شماری همچون باغ‌ها، چشمه‌ها، آبشارها، درختان، لباس‌ها، خیمه‌ها، تخت‌ها و پشتی‌ها، خدمتکاران، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و ... اشاره‌شده است که همگی جاودانه و بی‌پایان هستند. یکی از نعمت‌هایی که خداوند برای اهل بهشت در نظر گرفته همسران و هم‌نشینان بهشتی است.

ازواج مطهره یعنی همسران پاکیزه نه زنان پاکیزه!
خداوند در قرآن به فراوانی از بهشت و نعمت‌های آن سخن گفته است. یکی از این نعمت‌ها «ازواج مطهره» است. (۱) «ازواج» در زبان عربی جمع «زوج» و به معنای همسر است و شامل مرد و زن، هر دو می‌شود؛ (۲) بنابراین، این نعمت الهی اختصاصی به مردان ندارد و شامل همه اهل بهشت اعم از زنان و مردان خواهد شد؛ چنانکه نعمت‌هایی که قبل و بعد از این نعمت ذکرشده است نیز مختص به مردان نمی‌باشند.

حورالعین
برخی معتقدند که حورالعین نیز به معنای همسران بهشتی است و نه زنان بهشتی. به باور آن‌ها تعابیر به کار رفته درباره حوریان بهشتی در قرآن کریم، خالی از هرگونه مفهوم جنسیت است؛ اما بعدها به جهت بی‌توجهی به ریشه این کلمه، گمان شده که مراد از حورالعین فقط زنان هستند و این گمان نادرست به کتاب‌های لغت، تفاسیر و حتی ترجمه روایات نیز راه‌یافته است. (3)
در دو آیه قرآن خداوند از تزویج با حوریان سخن گفته است: ﴿زَوَّجْنٰاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ﴾. (۴) مطابق این دو آیه و بر اساس معنای لغوی «زوّج: قرین و هم‌نشین کردن» برای بهشتیان هم‌نشینانی بهشتی است که پیوسته گرداگرد آن‌ها می‌گردند. این هم‌نشینان بهشتی، آن‌چنان زیبا هستند که چشم‌ها از دیدن آن‌ها حیران می‌شود. (۵) همان‌طورکه مشخص است این نعمت نیز اختصاصی به مردان ندارد و شامل هر دو گروه زنان و مردان می‌شود.
شاید کسی بگوید که کاربرد ضمیر «هم» که در زبان عربی برای جمع مذکر (چند مرد) است، نشان می‌دهد که مراد قرآن از «حور عین» زنان بهشتی است که خداوند آن‌ها را به ازدواج مردان درمی‌آورد؟ اما این استدلال درست نیست؛ چراکه در زبان عربی برای مجموعه‌ای مرکب از مذکر و مؤنث لفظ مذکر به کار می‌رود؛ حتی اگر تعداد زنان بیشتر از مردان باشد. (۶) با توجه به اینکه اهل بهشت نیز متشکل از زنان و مردان هستند، باید برای آن‌ها از باب تغلیب از واژگان مذکر استفاده کرد.
نکته دیگر این‌که فعل «زوّج» به معنای قرین و همراه کردن است. معنای این فعل در زبان عربی هرچند لزوماً به معنای ازدواج نیست و ازدواج تنها یکی از مصادیق آن است، (۷) اما اجازه نمی‌دهد که بگوییم مراد از حورالعین خادمان بهشتی است؛ بله حورالعین در خدمت اهل بهشت است، اما به‌عنوان یک همراه و هم‌نشین نه خدمتگزار.

غلمان
غِلمان در زبان عربی به معنای نوجوانان است. با بررسی معنا و کاربرد کلمات هم‌نشین واژه «غلمان»، یعنی «طواف» و «ولدان»، روشن می‌شود که وظیفه این موجودات پذیرایی و رفت‌وآمد برای خدمت به بهشتیان است. (۸) مطابق روایات فهم صحابه به‌عنوان مخاطبان اولیه قرآن از «غلمان» نیز خدمتگزار بوده است. (۹) مفسران هم در مقام تفسیر آیه قید «فی الخدمه» را آورده‌اند: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ‏ فى الخدمه غِلْمان‏». (۱۰)
 احتمال دیگری که توسط برخی از مفسران درباره «غلمان» مطرح‌شده، این است که خداوند فرزندان بهشتیان که در کودکی از دنیا رفته‌اند را به آنان برمی‌گرداند. (۱۱) بنابراین، مراد از «غلمان» در قرآن کریم همسران بهشتی نیست.

ولدان مخلدون
«وِلْدانٌ مُخَلَّدُون» یعنی نوجوانانی که هیچ‌گاه پیر نمی‌شوند. مفسران «ولدان مخلدون» را همان «غلمان» دانسته‌اند (۱۲) و در مقام تفسیر آیه برای آن‌ها نیز قید «فی الخدمه» را آورده‌اند: «یَطُوفُ عَلَیْهِمْ للخدمه وِلْدانٌ غلمان مُخَلَّدُون‏». (۱۳) البته مطابق روایتی «ولدان مخلدون» فرزندان بهشتیان هستند که نه ثوابی دارند که بهشتی شوند و نه عقابی که جهنمی. 
مطابق روایتی دیگر آن‌ها فرزندان جهنمیان هستند که در کودکی از دنیا رفته‌اند. (14)

قرآن و بولدکردن نعمت‌های جنسی؟!
اسم «حور» تنها دو بار در قرآن به کاررفته است. چنانکه تنها سه بار در قرآن به «ازواج مطهره» اشاره شده است. سایر نعمت‌های بهشتی که مربوط به مسائل جنسی می‌شود نیز همگی در همین حد هستند: 
«کواعب» یک بار. «اتراب» دو بار. «قاصرات الطرف» سه بار. «لم یطمثهن» دو بار و ... . همان‌طور که مشخص شد عناوینی همچون «غلمان» و «ولدان مخلّدون» نیز ارتباطی با امور جنسی ندارند؛ اما اگر هم داشتند روی‌هم سه مرتبه در قرآن به‌کاررفته‌اند. چنانکه مطابق تحقیق صورت گرفته خداوند در ۲۴ آیه قرآن به همسران بهشتی پرداخته است. (۱۵) با مقایسه این تعداد اندک با کل کلمات و آیات قرآن (۷۷۸۰۷ کله و ۶۲۳۶ آیه) به درصد بسیار ناچیزی می‌رسیم. این درصد اندک نشان می‌دهد که قرآن ـ برخلاف تصور برخی ـ اصلاً چنین نعمت‌هایی را در قرآن پررنگ نکرده است. نکته دیگری که نباید آن را نادیده گرفت این است که انسان دارای قوه «شهوت» است؛ به خاطر همین، کاملاً طبیعی است که برخی از نعمت‌های بهشتی در رابطه با این قوه باشند.

نتیجه:
خداوند در قرآن به فراوانی از بهشت و نعمت‌های آن سخن گفته است. انسان دارای قوه «شهوت» است و به خاطر همین، کاملاً طبیعی است که برخی از نعمت‌های بهشتی در رابطه با این قوه باشد. یکی از این نعمت‌ها «ازواج مطهره» است که  اختصاصی به مردان ندارد و شامل همه اهل بهشت اعم از زنان و مردان خواهد شد. در دو آیه قرآن خداوند از تزویج با حوریان سخن گفته است. مطابق این دو آیه برای بهشتیان، اعم از زن و مرد، هم‌نشینانی بهشتی از بین فرشتگان است که از شدت زیبایی‌شان چشم‌های اهل بهشت از دیدن آن‌ها حیران می‌شود. مراد از «غلمان» همسر بهشتی نیست؛ بلکه آن‌ها خدمتگزاران بهشت هستند. «ولدان مخلدون» نیز عنوان دیگری برای همان «غلمان» و خدمتگزاران بهشتی است که خداوند با این تعبیر به ویژگی دیگری از آن‌ها اشاره کرده است. 
نسبت سنجی آن دسته از واژگان قرآن که به نعمت‌های جنسی بهشت اشاره می‌کنند با کل واژگان قرآن نشان می‌دهد که برخلاف تصور برخی چنین مسائلی اصلاً در قرآن به‌صورت پررنگ مطرح نشده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:
مقاله «آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم» تألیف الهه هادیان رسنانی.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره بقره، آیه ۲۵؛ سوره آل‌عمران، آیه ۱۵؛ سوره نساء، آیه ۵۷.
۲. ابوعبیده، مجاز القرآن، محقق: فواد سزگین، قاهره، مکتبه الخانجی‏، چاپ اول، ۱۳۸۱ ق، ص ۳۴.
۳. هادیان رسنانی، الهه، «آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم»، نشریه الاهیات قرآنی، ۱۴۰۱ ش، ش ۱۸، ص ۱۳. در نقطه مقابل، برخی معتقدند که ویژگی‌هایی همچون «ابکار» و «مقصورات فی الخیام» که در قرآن برای حوریان به کار رفته است، نشان می‌دهند که آنان زن و هم‌نشین مردان بهشتی هستند.
۴.  سوره دخان، آیه ۵۴؛ سوره طور، آیه ۲۰.
۵. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق: احمد حسینی اشکوری، تهران: مکتبه المرتضویه، ۱۳۷۵ ش، ج ۳، ص ۲۷۸: «الحُورُ جمع حَوْرَاء - بالفتح و المد - و هی الشدیده بیاض العین فی شده سوادها، سمیت بذلک لأن الطرف - أی العین - یحار بها».
۶. هادیان رسنانی، الهه، آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم، ص ۱۹. همچنین رجوع شود به مقاله: دهقانی زاده، مجید، «جنسیت و زبان قرآن»، نشریه حوراء، شماره ۳۲، ۱۳۸۸ ش.
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، ۱۳۹۰ ق، ج‏۱۸، ص ۱۴۹.
۸. جلالی کندری، سهیلا و اعظم سادات شبانی، بررسی دیدگاه برخی مستشرقان درباره «هم‌جنس‌گرایی» در قرآن، مجله قرآن‌پژوهی خاورشناسان، شماره ۱۹، ۱۳۹۴ ش، ص ۶۲.
۹. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۱ ق،‏ ج‏۲، ص ۲۰۱. در روایت برای غلمان از تعیبر «هذا الخدم‏» یا «هذا الخادم» استفاده‌شده است.
۱۰. دینورى، عبدالله بن محمد، الواضح فى تفسیر القرآن الکریم، بیروت،‏ دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، ‏۱۴۲۴ ق، ج‏۲، ص ۳۴۹.
۱۱. ماوردى، على بن محمد، النکت و العیون تفسیر الماوردى، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، ج‏۵، ص ۳۸۳.
۱۲. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۲۳ ق، ج ۴، ص ۲۱۷؛ سمرقندى، نصر بن محمد، بحرالعلوم، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ ق، ج‏۳، ص ۳۹۲.
۱۳. ثعلبى، احمد بن محمد، الکشف و البیان (تفسیر ثعلبى)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۲۲ ق،  ج ۹، ص ۲۰۴.
۱۴. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ج ۹، ص ۳۲۷.
۱۵. حاجی شرفی، رضوان، ویژگی‌های زنان بهشتی از منظر قرآن، روان‌شناسی فرهنگی زن، شماره ۱۲۸، ۱۳۹۰ ش، ص ۷۳.
 

در روايات آمده است هم نشين حضرت موسي سلام الله عليه در بهشت پيرزني است

در روايات آمده است هم نشين حضرت موسي سلام الله عليه در بهشت پيرزني است توضح اين كه: روايتي از از امام موسي كاظم سلام الله عليه نقل شده است كه فرمود : احْتُبِسَ الْقَمَرُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَأَوْحَي اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَي مُوسَي ع أَنْ أَخْرِجْ عِظَامَ يُوسُفَ مِنْ مِصْرَ وَ وَعَدَهُ طُلُوعَ الْقَمَرِ إِذَا أَخْرَجَ عِظَامَهُ فَسَأَلَ مُوسَي عَمَّنْ يَعْلَمُ مَوْضِعَهُ فَقِيلَ لَهُ هَاهُنَا عَجُوزٌ تَعْلَمُ عِلْمَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا فَأُتِيَ بِعَجُوزٍ مُقْعَدَةٍ عَمْيَاءَ فَقَالَ لَهَا أَ تَعْرِفِينَ مَوْضِعَ قَبْرِ يُوسُفَ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ فَأَخْبِرِينِي بِهِ قَالَتْ لَا حَتَّي تُعْطِيَنِي أَرْبَعَ خِصَالٍ تُطْلِقَ لِي رِجْلِي وَ تُعِيدَ إِلَيَّ شَبَابِي وَ تُعِيدَ إِلَيَّ بَصَرِي وَ تَجْعَلَنِي مَعَكَ فِي الْجَنَّةِ قَالَ فَكَبُرَ ذَلِكَ عَلَي مُوسَي فَأَوْحَي اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَي أَعْطِهَا مَا سَأَلَتْ فَإِنَّكَ إِنَّمَا تُعْطِي عَلَيَّ فَفَعَلَ فَدَلَّتْهُ عَلَيْهِ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ شَاطِئِ النِّيلِ فِي صُنْدُوقٍ مَرْمَرٍ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ طَلَعَ الْقَمَرُ فَحَمَلَهُ إِلَي الشَّامِ فَلِذَلِكَ يَحْمِلُ أَهْلُ الْكِتَابِ مَوْتَاهُمْ إِلَي الشَّامِ‏(1)      

يعني ماه مدتي بر بني اسراييل طلوع نمي كرد و خداي متعال به حضرت موسي وحي كرد كه استخوان هاي حضرت يوسف را از مصر خارج كن تا وعده طلوع ماه را دريافت كني، موسي سوال كرد كه چه كسي از مكان استخوان ها باخبر است به او گفته شد در مصر پيرزني وجود دارد كه تو را آگاه خواهد كرد، موسي در جستجوي پيرزن رفت و او را در حالي كه زمين گير و كور بود يافت و از او در مورد قبر يوسف سوال كرد و پيرزن در پاسخ گفت مي دانم حضرت فرمود نشاني اش را بده و پيرزن گفت اين كار را نمي كنم مگر آن كه چهار آرزوي مرا بر آورده كني، اول اين كه از حالت زمين گيري مرا نجات دهي، دوم اين كه مرا به دوره جواني بازگرداني،  سوم اين كه نور چشمانم را به من برگرداني، و چهارم اين كه مرا در بهشت هم نشين خود كني! چنين تقاضاهايي بر حضرت گران تمام شد، در اين هنگام خداي متعال به حضرت وحي فرستاد به تقاضاهاي او جواب مثبت بده در حقيقت تو داري اين كار را بر عهده من مي گذاري، اين كار انجام شد، يعني به تقاضاهاي آن پيرزن جواب مثبت داده شد و او نيز حضرت را به مكان يوسف پيامبر راهنمايي كرد و موسي پيامبر تابوت مرمرين يوسف را از درون رود نيل بيرون كشيد و در اين هنگام بود كه ماه نيز طلوع كرد و تابوت يوسف به شام منتقل شد و به همين خاطر اهل كتاب، مردگانشان را به آنجا مي برند.

لازم به ذكر است، عين همين حديث در ديگر كتاب هاي معتبر شيعه نقل شده است كه ضرورتي به ذكر آن ها نيست.

پي نوشت:

1.شيخ صدوق،الخصال،قم انتشارات جامعه مدرسين،سال 1362 هجري شمسي،چاپ اول، ج‏1، ص 206.

 

 

ايمان به خدا و عمل صالح براي اطاعت از امر خدا از جمله ايمان آوردن به پيامبر و هجرت همراه ايشان از مكه به مدينه و.....همه ازفضایل بزرگ است

ايمان به خدا و عمل صالح براي اطاعت از امر خدا  از جمله ايمان آوردن به پيامبر و هجرت همراه ايشان از مكه به مدينه و پذيرفتن ايشان و يارانش در مدينه و همركاب شدن با ايشان در جنگ ها و... ، همه از فضايل بزرگ است، ولي هيچ كدام از اين فضايل ثابت نمي كند كه بهشتي شدن فرد تضمين شده و قطعي است.

 فضايل فرد را مستحق بهشت مي گرداند، ولي  استحقاق هميشه در معرض حبط و نابودي است. ممكن است فرد با بازگشت از ايمان و عمل صالح و با ارتكاب نقض عهد و پيمان شكني، صلاحيت را از دست بدهد.

خداوند هميشه به انسان هاي مؤمن و صالح وعده بهشت مي دهد، ولي تحقق آن را به وفاي به عهد و ايمان منوط مي سازد. به همين آيات توجه كنيد:

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي‏ عَذابٍ عَظيمٍ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ (1)

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كساني كه به نيكي از آن ها پيروي كردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند و باغ هايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جاري است و جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزي بزرگ!  از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعي منافقند و از اهل مدينه (از همين مهاجران و انصار سابقين و اولين نيز)، گروهي سخت به نفاق پاي بندند. تو آن ها را نمي‏شناسي، ولي ما آن ها را مي شناسيم. به زودي آن ها را دو بار مجازات مي‏كنيم (: مجازاتي با رسوايي در دنيا، و مجازاتي  هنگام مرگ) سپس به سوي مجازات بزرگي (در قيامت) فرستاده مي‏شوند. گروهي ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند، اميد مي‏رود كه خداوند توبه آن ها را بپذيرد به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!

 خشنودي كه در اين آيه آمده، خشنودي خدا از فعل آن ها است، يعني از اين كه اين جماعت سبقت گيرنده به ايمان و هجرت و نصرت بودند، خدا را با اين كار خود راضي كردند . خدا از اين كارشان راضي شد . اين دلالت ندارد كه رضايت تا قيامت باقي بماند، زيرا ممكن است همين افراد با ارتداد و پيمان شكني در زمان رسول خدا يا با سرپيچي از رهنمود هاي صريح ايشان بعد از وفات رسول خدا، موجب خشم خدا از خود شوند و  ايمان و هجرت و نصرت را حبط كنند.

آيات بعد به جماعتي از  مهاجر و انصار  ساكن مدينه اشاره دارد كه منافقانه وارد اسلام شده يا بعد به نفاق گرائيدند و رضايت را از اول حاصل نكردند يا از دست دادند.

مشابه اين آيات در سوره فتح در باره بيعت رضوان هم آمده است. خدا در آن جا هم در مورد  مهاجر و انصار كه در بيعت عقبه شركت كرده بودند ، مي فرمايد:

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَة؛(2)

خداوند از مؤمنان- هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضي و خشنود شد.

إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً؛ (3)

كساني كه با تو بيعت مي‏كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي‏نمايند، و دست خدا بالاي دست آن هاست. پس هر كس پيمان‏شكني كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است. آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند، به زودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.

بنا بر اين آيات هم ، بيعت مهاجر و انصار با رسول خدا در غزوه حديبيه در زير درخت عملي بود مورد رضاي خدا و استحقاق بهشت و ثواب خدا را در پي داشت، ولي بايد اهل بيعت براي رسيدن به پاداش آخرت بر  پيمان اطاعت از پيامبر و جانبازي در راه آرمان هاي ايشان ثابت قدم بمانند. اگر پيمان بشكنند، رضايت خدا را از دست داده و مستحق كيفر مي گردند.

بنا بر اين مهاجران و انصار كه ايمان و هجرت و نصرت شان مورد رضاي خدا بود، صلاحيت بهشتي شدن پيدا كردند،  ولي با پيمان شكني بعد از پيامبر و مخالفت صريح با دستور هاي ايشان، صلاحيت خود را از دست دادند. اگر بدون توبه از دنيا رفته باشند، ديگر صلاحيت بهشتي شدن ندارند. خدا به آنان وعده قطعي نداده بود تا خلف وعده كرده باشد و تناقض در آيات حاصل شده باشد.

اين كه وعده رضايت قطعي فقط به وفاداران به بيعت داده شده، نه به همه كساني كه در بيعت شركت كردند، در آيات آن سوره و هم در جاهاي ديگر قرآن آمده است. در  سوره فتح آمده :

إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً ؛

كساني كه با تو بيعت مي‏كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي‏نمايند، و دست خدا بالاي دست آن هاست. پس هر كس پيمان‏شكني كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است . آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند، به زودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.

بنا بر اين آيه 18 اين سوره اعلام مي كند كه خدا از اقدام مسلمانان به بيعت در غزوه حديبيه راضي شد. عمل آنان مورد نظر خدا قرار گرفت، هم چنان كه از ديگر اعمال صالح آنان راضي و خشنود است. در آيه 10 اعلام مي كند اعمالي كه مورد نظر و رضاي خداست، اگر حفظ شود و عمل كننده تا آخر عمر بر پيمان بماند و به عهد وفا كند، سبب رضايت قطعي و نهايي خدا از او خواهد شد اما اگر اقدام ارزشمند او با پيمان شكني بدرقه شود ، حبط مي گردد و ديگر رضايت نهايي خدا را براي او به ارمغان نمي آورد.

پي نوشت ها:

1. توبه (9) آيه99-102.

2. فتح (48) آيه 18.

3. همان ، آيه 10.

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيا

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيات ؟

از آيات و روايات استفاده مي‏شود بهشت براي كساني است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند: " الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب"(1)كساني كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهي خواهند داشت.
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحي الهي است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاي قرآن و اطاعت از پيامبر صلوات الله عليه  است.
پيروان ديگر اديان الهي هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده  و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهند،اگر بخواهند آخرتي آباد داشته باشند؛ بايد دين اسلام را بپذيرند.
اين نص صريح كتاب خدا است كه فرمود: " وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ"(2)يعني هر كسي غير از اسلام (دين واقعي) ديني را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيان كاران خواهد بود.
بنابراين، پيروان ساير اديان الهي وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند و دستورهاي اديان را با هم مقايسه كنند و پس از تحقيق دقيق و علمي، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پي خواهند برد و آن را خواهند پذيرفت.
در عين حال اگر به هر دليلي نتوانستند در مورد دين اسلام آگاهي پيدا كنند و يا به حقانيت آن دست يابند و به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفي به محتواي دين خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي ‏كند و چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند، ولي اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشاري كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهي كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند.
بنابراين اصل در حق طلبي انسان ها و تسليم در مقابل آن، يا انكار حقيقت است.
شهيد مطهري نوشته است: اگر كسي در روايات دقت كند، مي‏يابد كه ائمه سلام الله عليهم اجمعين تكيه ‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطي باشد كه مي ‏بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمي ‏روند، در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسياري از مردم را از اين طبقه مي‏دانند. اين گونه افراد داراي استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهي درباره آنان مي‏رود.
وي از مرحوم علامه طباطبايي نقل مي‏كند: همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد.(3)
بنابراين،اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند و اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند،اما به دلايلي بر آن دست نيافتند و نيز انسان هاي درست كار و پاك بودند و  طبق فطرت پاك و عقل خود عمل كرده اند.
محاسبه  اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، هم چنين اعتقادات و باورهايشان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مي ‏گيرند.

پي‌نوشت‏ها:
1. رعد، آيه 29.
2. سوره آل عمران،آيه 85.
3. مطهري مرتضي، مجموعه آثار،تهران،انتشارات صدرا،بي تا، ج 1، ص 323.
 

 

آیا از گروه مسیحیان و یهودیان و یا حتی کافران هستند کسانیکه به بهشت داخل شوند؟ چگونه؟

پاسخ:
بر اساس معارف دين اسلام در مورد سعادت انسان ها بايد گفت كه حقانيت يك دين و مذهب، با اهل نجات بودن و بهشتي بودن افراد دو موضوع مستقل مي باشند، يعني همانطور كه لزوما پيروان اعتقادي يك دين آسماني اهل بهشت نيستند، پيروان ساير اديان نيز اهل جهنم نخواهند بود.
به بيان روشن تر ما در عين اين كه از ميان هفت ميليارد انسان روي كره زمين، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي كه رعايت تكاليف ديني را نموده باشند، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند.
خداوند متعال هيچ كس را بيش از حد توان خود تكليف نمي نمايد (1) و اين بدان معناست كه افرادي كه به دلائل مختلف امكان شناخت حقيقت را نداشته و به همين دليل از پيروي از اعتقاد صحيح محروم مانده اند. طبيعتا توان عمل به دستورات الهي را مطابق با خواست حقيقي خداوند نداشته اند و خداوند نيز به همان مقداري كه معذور بوده اند نسبت به آنها سهل و آسان خواهد گرفت.
در فرهنگ ديني افرادي كه بر خلاف جريان حقيقي دين حركت مي كنند يا نسبت به خطاي خود عالم و عامد هستند يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان به جهت مخالفت عالمانه با حقيقت اهل عذاب خواهند بود، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند. اما افراد ديگر كه به خاطر جهل خود از پيروي از اعتقاد حقيقي محروم مانده اند نيز دو دسته اند: مقصر و قاصر.
مقصران افرادي هستند كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از روي بي توجهي از آن سرباز زده اند، كه در اين صورت كوتاهي به خود آنها برمي گردد و مثل عالمان، جهنّمي اند. (البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آنها هم بشود). امّا افراد قاصر كه ناخواسته از دسترسي به حقيقت محروم مانده اند و علي رغم تبعيت از آنچه حق مي پنداشتند در شناخت مصداق حق دچار خطا شدند كه اكثر مردم را تشكيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».(2)
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در گفتار و كردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و كردارشان باطل بوده و خلاف واقع است، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏ دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏ رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏ كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(3)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود، اهل نجات خواهند بود و فلسفه خلقت آنان هم مانند همه انسان هاي ديگر براي رسيدن به كمال و سعادت ابدي است كه براي آن ها هم رقم خواهد خورد.

پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه 286.
2. اسراء(17)آيه 15.
3. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد.
موفق باشید.

دوست دارم بفهمم که این همه آدم در دنیا هست که مسلمان نیستن. سرنوشتشون چی میشه؟ آیا مسلمان سُنّی که امام علی(ع) را به عنوان امام قبول ندارد مجازاتش نسبت به غیر مسلمان بیشتر نیست؟ چون بالاخره مسلمان هست و می تونسته علی را بشناسه. غیر از اون شاید بشه گفت خب یک نفر تلاش کرده و مسلمون شده اما سنی شده ولی بقیه دنبال حقیقت هم نرفتن.

قضاوت خدا نسبت به سایر اقلیت های دینی چگونه است؟ آیا یک مسیحی یا یهودی یا مسلمان اهل سنت به بهشت می رود؟ اگر به دین خود عمل نکند چه؟ چینی ها که بت می پرستن چه؟؟

پاسخ:
ما با ادله قطعي عقلي و مؤيدات نقلي به كامل بودن دين اسلام به عنوان آخرين دين الهي ايمان داشته و بر اين باوريم كه پيروان اديان ديگر، در عمل موظف به پيروي از اين دين هستند و اتفاقاً اين نوع عملكرد، موجب سعادت اخروي مي باشد.
بر اين اساس به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حق هستند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند (البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود).
امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند، قرآن مجيد مي فرمايد"وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(1) هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم، مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم ».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، غير قابل انكار است.
شهيد مطهرى (ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود:اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(2)
در نتيجه گرچه با توجه به امكانات فعلي و سهولت در گسترش اطلاعات از طريق اينترنت و ... بسياري از افراد در جهل خود مقصر بوده و يقيناً جهنمي اند. اما در عين حال برخي از آنها به دلائل مختلف، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان تمامي آنها را غير بهشتي دانست و يا شخصي به حقانيت اسلام پي برده، ولي به حقانيت شيعه نرسيده است و...چنين اشخاصي را نمي توان لزوما جهنمي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد. لذا افراد جاهل قاصر گرچه شايد به جهنم نرفته، اما قطعاً مقام كسي كه به حقانيت رسيده مانند شيعه و يا حداقل به بخشي از آن حقيقت رسيده مانند اهل تسنن، بيشتر از ديگران است.
وضعيت اين جاهلان قاصر مانند ورزشكاري است كه به جهت عذري مانند بيماري و...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچ گاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته مطابق آنچه بيان شد،‌ حب ظاهري يا شيعه ظاهري مراد نبوده بلكه شيعه اي مراد است كه اهل عمل بوده باشد؛ به عبارتي شيعه واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع)نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(3) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى بحالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه39.
2. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 68، ص 179.
موفق و موید باشید

آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر ...

آیا داشتن ولایت حضرت علی و اولادشان شرط ورود به بهشت است؟

و آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟

یا حب اهل بیت پیامبر کافیست؟

پاسخ:
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر بنده‏ اى همانند عبادت نوح در ميان قوم خود خدا را عبادت كند و به سنگينى كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و آن قدر عمر وى طولانى شود كه هزار حج، پياده انجام دهد، سپس در بين صفا و مروه در حال مظلوميّت كشته شود و با اين همه اعمال، ولايت تو را نپذيرفته باشد و از رهبرى تو تمرّد نمايد، بوى بهشت را استشمام نمى‏ كند و راهى به آن نخواهد يافت."(1)
بنابراين به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حقند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند.(البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود). امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي فرمايد "وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(2) «هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(علیهم السلام) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود: اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(3)
بر اين اساس بسياري از اهل تسنن، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان با استناد به حديث مطرح شده و امثال آن، تمامي اهل تسنن را غير بهشتي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و ... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد مانند ورزشكاري كه به جهت عذري مانند بيماري و ...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچگاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته طبيعي است كه حب ظاهري مراد نبوده، بلكه حبي مراد است كه مقدمه عمل بوده باشد؛ به عبارتي حب واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(4) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى به حالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 27، ص 194.
2. بقره(2)آيه39.
3. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
4. بحار الانوار، همان، ج 68، ص 179.

موفق و موید باشید.

آیا تنها افراد مسلمان می توانند وارد بهشت شوند یا افرادی با دین دیگر (مثل یهودی و مسیحی) هم امکان دارد وارد بهشت شوند؟ و دانشمندانی که برای جامعه خدمتی انجام داده اند ولی به خدا اعتقادی ندارند چطور؟

پاسخ:
دربارة وضع غیر مسلمان (مبنی بر این که بهشت می‌روند یا نه) سه دیدگاه عمده وجود دارد:
1ـ نظر افراط.
برخی از روشنفکران عقیده دارند که بین مسلمان و غیر مسلمان در پاداش و رفتن به بهشت فرقی وجود ندارد. شهید مطهری می‌نویسد:
معمولاً کسانی که داعیه روشنفکری دارند ،با قاطعیت می‌گویند هیچ فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان، بلکه موحد و غیر موحد نیست. هر کس عمل نیکی انجام دهد! خدمتی از راه تأسیس یک مؤسسة خیریه و یا اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد. می گویند خداوند عادل میان بندگان خود تبعیض نمی‌کند. (1)
طرفداران این نگرش هم به دلیل عقل استدلال کرده‌اند و هم به دلیل نقل. دلیل عقلی آنان بر دو مقدمه استوار است:
یکم: خداوند با همه موجودات نسبتی مساوی داشته ، بندگان و مخلوقات برای او یکسان هستند . با هیچ‌کس خویشاوندی و رابطة خصوصی ندارد؛ بر این اساس به افعال و عملکرد همگان پاداش و ثواب می‌دهد؛ چون نسبت خداوند به همة موجودات یکسان است، دلیلی ندارد که عمل نیک از یک نفر مقبول باشد و از یک نفر دیگر مقبول نباشد. (2)
دوم: خوبی و بدی اعمال، قراردادی نیست، بلکه واقعی است، یعنی حسن و قبح افعال ذاتی بوده و هر کدام آثار خود را دارد؛ از این رو پاداش و ثواب آن در راستای حسن ذاتی آن است. هر گاه اعمالی به ‌وجود آمد که حسن ذاتی داشته باشد، ثواب دارد.
شهید مطهری می‌نویسد: از این دو مقدمه چنین نتیجه می‌گیریم که چون خداوند اهل تبعیض نیست و چون عمل نیک از هر کس نیک است، پس هر کس کار نیک بکند ،ضرورتاً و الزاماً از طرف خدا پاداش نیک خواهد داشت. (3)
دلیل نقلی نیز دلیل عقل را تأیید و تأکید می کند؛ زیرا در آیات و روایات تصریح شده است که عمل نیک ،پاداش و عمل بد ،عذاب را در پی دارد: " فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره". (4)
"انا لا نضیع اجر من احسن عملاً". (5)
از این آیات استفاده می‌شود که پاداش و عذاب بر اعمال مترتب بوده و مسلمان بودن در اعطای پاداش شرط نشده، همان‌طوری که در عذاب شدن غیر مسلمان بودن شرط نشده است.
2ـ نظر تفریط.
برخی دیگر عقیده دارند که به فعالیت‌های نیکوی غیر مسلمانان پاداش داده نشده و به بهشت نمی‌روند. این نگرش معمولاً از سوی مقدس مآب ها ابراز شده است. طرفداران این نگاه نیز به دلیل عقل و نقل استدلال نموده‌اند. دلیل عقلی این است که اگر بنا باشد اعمال غیر مسلمان و یا مسلمان غیر شیعه مقبول درگاه خداوند باشد، پس فرق میان مسلمان و غیر مسلمان چیست؟ اصولاً اگر تفاوت مسلمانان با غیر مسلمانان در پاداش ظهور نکند، اسلام و تشیع لغو خواهد بود. در برخی از آیات آمده که عمل کافر غیر مقبول است. در آیه 18سورة ابراهیم اعمال کفار به خاکستری تشبیه شده است که به وسیلة تند بادی پراکنده شود:
مثل الّذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شیء ذلک هو الظلال البعید؛(6)
اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد، در یک روز طوفانی، آن‌ها توانایی ندارند کم ترین چیزی از آن چه را انجام داده‌اند ، به دست آورند و این گمراهی دور و درازی است.
شهید بعد از بررسی آیات می‌نویسد: از ضمیمه ساختن این آیه با آیه قبل چنین استنباط می‌کنند که اعمال نیک کافران با همه ظاهر فریبا، سرابی بی واقعیت است اما اعمال بد ایشان شر اندر شر و ظلمت روی ظلمت است. (7)
3ـ دیدگاه اعتدال
دیدگاه اعتدال از آیات و روایات استفاده می‌شود. شهید مطهری و برخی از نظریة سازان اسلامی، طرفداران این دیدگاه هستند. بر اساس این نگرش فعالیت و خدمات مخترعان و مکتشفان کافر که با انگیزه انسان دوستی شکل می‌گیرد، پاداش متناسبی در دنیا داشته و یا در عذاب آن‌ها تخفیف داده می‌شود .
شهید مطهری بعد از بررسی آیات و روایات دربارة وضع مخترعان و مکتشفان غیر مسلمان می‌نویسد:" افرادی این‌ چنین که البته در همة زمان‌ها کم یا بیش پیدا می‌شوند، حداقل این است که در عذاب آن‌ها تخفیف داده می‌شود و یا عذاب آن‌ها به کلی برداشته می‌شود ". (8)
در تفسیر نمونه می خوانیم :
از نظر جهان بینی اسلام مطالعة نفس عمل به تنهائی کافی نیست، بلکه عمل به ضمیمة، محرک و انگیزة آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانی بیمارستان یا مدرسه یا بنای خیر دیگری می‌سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صد در صد خدمت انسانی است به جامعه‌ای که به آن مدیونند، در حالی که زیر این پوشش مطلب دیگری نهفته شده،حفظ مقام یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادی خود، و یا حتی دست زدن به خیانت هائی دور از چشم دیگران است! ولی به عکس ممکن است کسی کار کوچکی انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه‌ای صد درصد انسانی و روحانی.
اکنون باید پروندة این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک(نیت)، مورد بررسی قرار داد. مسلّماً از چند صورت خارج نیست:
ا) گاهی هدف اصلی از اختراع صرفاً یک عمل تخریبی است، سپس در کنار آن منافعی برای نوع انسان نیز به ‌وجود آمده که هدف واقعی مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجة دوم قرار داشته ، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.
ب) گاهی مخترع یا مکتشف، هدفش بهره‌گیری مادی و یا اسم و آوازه و شهرت است. در حقیقت، حکم تاجری دارد که برای درآمد بیش تر تأسیسات عام المنفعه­ای به ‌وجود می‌آورد .برای گروهی ایجاد کار و برای مملکتی محصولاتی به ارمغان می آورد، بی آن که هیچ هدفی جز تحصیل درآمد داشته باشد. اگر کار دیگری در آمد بیش تری داشت، به سراغ آن می‌رفت.
البته چنین تجارت یا تولیدی اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامی نیست، ولی عمل فوق العادة مقدسی هم محسوب نمی‌شود.
از این‌ گونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند. نشانة این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیش تر از آن از راه هایی که مضرّ به حال جامعه است ،تأمین می‌شود (مثلاً در صنعت داروسازی بیست درصد سود می‌برند و در هروئین سازی 50 درصد) این دسته خاص دومی را ترجیح می‌دهند. تکلیف این گروه نیز روشن است. آن‌ها هیچ گونه طلبی نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آن‌ها سود و شهرتی بوده که می‌خواسته‌و به آن رسیده‌اند.
ج) گروه سومی هستند که مسلماً انگیزه‌های انسانی دارند یا اگر معتقد به خدا باشند ، انگیزه‌های الهی، و گاهی سالیان دراز از عمر خود را در گوشة لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر می‌برند، به امید این که خدمتی به نوع خود کنند، و ارمغانی به جهان انسانیت تقدیم دارند؛ زنجیری از پای دردمندی بگشایند و گرد و غباری از چهرة رنجدیده­ای بیفشانند.
این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهی، بحثی در آن‌ها نیست. اگر نداشته باشند اما محرک شان انسانی و مردمی باشد، پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت. پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد،
مسلماً خداوند عالم عادل آن ها را محروم نمی کند، اما چگونه و چطور ؟
جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه می توان گفت "خداوند اجر چنین نیکوکارانی را ضایع نمی‌کند" (البته اگر آن‌ها در مورد پذیرش ایمان ، مصداق جاهل قاصر باشند، مسئله بسیار روشن تر است).
دلیل بر این مسئله علاوه بر حکم عقل، اشاراتی است که در آیات و یا روایات آمده است.
هیچ دلیلی نداریم که جملة «ان الله لا یضیع اجر المحسنین» شامل این‌گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است. برادران یوسف هنگامی که نزد او آمدند، بی آن که او را بشناسند و در حالی که او را عزیز مصر می‌پنداشتند، به او گفتند:« انا نراک من المحسنین ؛ تو را از نیکوکاران می‌دانیم».
از این گذشته آیة «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛ هر کس به اندازة سنگینی ذره ای کار نیک کند، آن را می‌بیند و هر کس به مقدار ذره ای کار بد کند، آن را خواهد دید» به وضوح شامل این‌گونه اشخاص می‌شود.
در حدیثی از علی بن یقطین از امام کاظم(ع) می‌خوانیم : در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود که همسایة کافری داشت. مرد بی ایمان نسبت به همسایة با ایمان خود نیک رفتاری می کرد. وقتی که از دنیا رفت ، خدا برای او خانه‌ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود . به او گفته شد: به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایة مؤمنت می‌باشد.
نیز از پیامبر اکرم(ص) دربارة عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود، نقل شده : " کم عذاب ترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند : چرا؟ فرمود : گرسنگان را سیر می‌کرد".
پیامبر به عدی بن حاتم (فرزند حاتم طائی ) فرمود: دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه ؛خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت".
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می‌خوانیم: گروهی از یمن برای بحث و جدال خدمت پیامبر آمدند. میان آن‌ها مردی بود که از همه بیش تر سخن می‌گفت و خشونت و لجاجت خاصی در برابر پیامبر می‌نمود.
پیامبر چنان عصبانی شد که آثارش در چهرة مبارکش کاملاً آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهی را ‌چنین به پیامبر ابلاغ کرد: خداوند می‌فرماید این مردی است سخاوتمند . پیامبر با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست، رو به سوی او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامی داده است. اگر به خاطر آن نبود، چنان بر تو سخت می‌گرفتم که عبرت دیگران گردی.
مرد پرسید: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلی، عرض کرد: شهادت می‌دهم که معبودی جز "الله" نیست و تو رسول و فرستادة او هستی. به خدائی که تو را مبعوث کرد سوگند که تا کنون هیچ کس را از نزد خود محروم بر نگردانده‌ام". (9)

پی نوشت ها:
1. مطهري، عدل الهی، انتشارات صدرا، تهران، 1389ش، ص 335.
2. همان، ص 337 ـ 338.
3. همان، ص 339.
4. زلزال (99) آیة 7 ـ 8.
5. کهف (18) آیه 30.
6. ابراهیم (14) آیة 18 و مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374ش، ج 10، ص 308.
7. عدل الهی، ص 347.
8. همان، ص 377.
9. تفسیر نمونه، ج 10، ص 312ـ 317.

اگر یک نفر که مذهب سنی دارد و همه ی دستورات دین را به درستی انجام داده باشد و امام علی (ع) را به عنوان خلیفه نه به عنوان امام اول قبول داشته باشد آیا به بهشت نمی رود؟ در صورتی که ممکن است یک شیعه ی علوی در زندگی و انجام دستورات دینی از آن فرد سنی ضعیف تر باشد. لطفا به تشریح پاسخ دهید.

پاسخ:
قبول دارید که آنچه انسان را محبوب خدا ساخته و به پاداش آخرت می رساند، ایمان و عمل صالح است؟
قطعا در این شک ندارید و آیات فراوان قرآن مؤید این معنا است.
ایمان به خدا و رسول و اطاعت از دستورهای خدا و رسول است که انسان را به بهشت و رضای خدا می رساند.
از طرف دیگر قبول دارید که ایمان تجزیه ناپذیر است؛ یعنی نمی توان به بعضی دستورهای خدا و رسول ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ؛ (1)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏ آوريد، و به بعضى كافر مى‏ شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏ شوند.
با توجه به این آیه می گوییم: در آیات فراوان(2) و روایات بی شماری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر محبت و اطاعت و ولایت و امامت اهل بیت تأکید شده؛ در روایت متواتر ثقلین، امام علی و فرزندان معصومش به عنوان "عدل" قرآن معرفی شده که تمسک به قرآن و اهل بیت در امان گیرنده از گمراهی معرفی گردیده است. در غدیر علی بن ابیطالب به عنوان جانشین معرفی گردیده است و ... .
با توجه به ادله بی شمار قرآنی و روایی کسانی که دشمن اهل بیت هستند (ناصبیان) قطعا کافرند، زیرا با محبوب های خدا و رسول به دشمنی برخاسته اند. دشمنی با محبوب هر کس مساوی با دشمنی و اعلان جنگ با آن فرد است. پس ناصبیان با خدا و رسول دشمن هستند. جایگاه دشمنان خدا و رسول جز جهنم نیست.
اما آنان که اهل بیت را دوست دارند، ولی پیرو اهل بیت نیستند و پیرو دیگران می باشند، اگر به دستورهای دین و دستور های خدا و رسول عمل می کنند و وجوب پیروی از اهل بیت برای شان ثابت نشده و در این مورد جاهلند و عناد و تعصب نسبت به حق ندارند، اهل پاداش هستند. هیچ کس آنان را جهنمی نمی داند، زیرا عناد و انکار ندارند، بلکه جاهلند. اگر در جهلشان مقصر باشند که شلاق تقصیرشان را می خورند. اگر قاصر باشند که معذورند.

پی نوشت ها:
1. نساء آیه 59 - مائده آیه 3 و 67 و55 - احزاب آیه 33 - شوری آیه 23 -آل عمران آیه 61 -توبه آیه 119 و...
2. بقره (2) آیه 85.

صفحه‌ها