پرسش وپاسخ

اول. قرآن منبع اصلي معارف و احكام اسلام است.

دوم. پيامبر  مفسر، مبين و معلم قرآن است . تفصيل جزئيات احكام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره)بايد يافت.اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.

سوم.عقل نور خدايي و پيامبر باطني است. دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست.

بنا بر اين با توجه به توضيحات بالا منبع احكام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نبايد انتظار داشت همه احكام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.

لزوم حكومت از نگاه عقل بديهي است. قرآن شرايط حاكم را بيان كرده از جمله :

شرط اول : اسلام و ايمان.

خداوند مي فرمايد : 

لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا؛ خداوند هرگز كافران را بر مومنان سلطه نمي دهد. 

لايتخذ المومنون الكافرين اولياء  من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛

مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان سرپرست خود بگيرند. هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است.

شرط دوم : عدالت . 

و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛

به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد ، 

در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است ،

قال اني جاعلك للناس اماما" قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛

خدا فرمود :  تو را پيشواي مردم گماردم ،گفت : و از فرزندان من ؟ فرمود : عهد من به ستمكاران نمي رسد.

شرط سوم : فقاهت .

حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد تا بتواند آن ها را اجرا كند. اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است . در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.

قرآن در باره شرط علم مي فرمايد :

افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛

 آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند،سزاوارتر است كه از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد ،مگر آن كه راه برده شود،شما را چه مي شود؟چگونه داوري مي كنيد؟ 

فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده ، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد. بايد  اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد .

فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است . در نبود معصوم به حكم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به كسي سپرد كه صلاحيت بيش تري دارد. فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي‏ أَهْلِها؛خدا امر مي كند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.

كسي كه مي خواهد در راس حكومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد ؛هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد. اگر دارندگان اين شرايط متعدد هستند ،به حكم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.

بنابراين در قرآن واژه "ولايت فقيه" نيامده و تفصيل اين امر به بيان امامان واگذار شده است.

چگونه گریه برامام حسین (ع)تمام گناهان حتی گناهان مشتمل بر حق الناس را می آمرزد؟

روايات به اين مضمون در باره گريه بر اباعبد الله و زيارت امامان معصوم و بعض اعمال مستحبي و .... وارد شده است كه دلالت دارد اين اعمال ثواب فراوان داشته و باعث آمرزش گناهان مي شود؛

اما اولا اين وعده ها اجمالي است و قيد و شرط آنها در روايات ديگر به صراحت و بارها ذكر شده است. مثلا آيه شريفه مي فرمايد:

 إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين‏"(1)

 خدا فقط از باتقوايان مي پذيرد.

اين آيه قيد عامي را به همه عبادات و اعمال ما مي زند و آن "رعايت تقوا " است. خدا در اين آيه با حصر "انما" اعلام مي كند كه فقط از باتقوا ها مي پذيرد؛ بنا بر اين اگر كسي تقوا سرلوحه اعمالش نباشد ، به اندازه آب، دردي از او دوا نخواهد كرد.

پس اين وعده ها اجمالي است و با قيد و شرط است و اميد زا مي باشد و بنده را به سوي خدا جلب مي كند و تا شرط حقيقي اش حاصل نشود، قطعي نمي گردد ولي همين اميد كافي است و عامل مهمي در جهت حركت و رسيدن به صلاح و فلاح است از اين رو  در روايات از پيامبر و امامان آمده كه اگر بر انجام كاري بنا به روايتي ما وعده ثوابي داده باشيم و شما براي رسيدن به آن ثواب، آن عمل را به جا آوريد، به آن ثواب مي رسيد حتي اگر آن روايت به واقع از ما نباشد.

امام صادق (ع) فرمود:من بلغه عن النبي صلي الله عليه وآله شئ فيه الثواب، ففعل ذلك طلب قول النبي صلي الله عليه وآله، كان له ذلك الثواب ، وإن كان النبي صلي الله عليه وآله لم يقله (2)

و اين خود اخلاص و باور و ايمان است. زيرا به خاطر وعده پيامبر اين كار را انجام مي دهد يعني به نبوت پيامبر و به صداقت ايشان و به قيامت و حاكميت مطلق خدا باور دارد كه مي خواهد اين كار را انجام دهد تا به آن پاداش برسد و تا زماني كه اين باور و اعتقاد را نقض نكرده و زير پا ننهاده ، مؤمن است و شرط ثواب را دارد و اگر با گناهش اين عمل را نقض كرد، ثوابي را كه كسب كرده، ضايع مي نمايد.

نكته ديگر اين كه انجام عبادت و عمل صالح با خلوص، جهاد اكبر است و بسيار سخت مي باشد و سختي خالصانه به جا آوردن عمل، كمتر از سختي توبه خالصانه نيست و وقتي توبه واقعي همه گناهان گذشته را مي آمرزد و به حسنه تبديل مي كند، چرا اشكي كه خالصانه براي اباعبد الله ريخته شده، چنين نباشد؟ مگر خداوند در باره توبه نمي فرمايد:

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات(3)

مگر كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات تبديل مي‏كند.

بله همان گونه كه توبه واقعي فرد را منقلب مي كند و به جبران گذشته وامي دارد، اشك واقعي و ناشي از عشق خالصانه به امام حسين هم انسان را منقلب كرده و به جبران گذشته وامي دارد و او به ياري خدا بر جبران حقوق خدا و خلق كه ضايع كرده همت مي كند و اگر هم نتواند و فرصت نيابد اين حقوق را جبران كندف داوند از جانب او آن قدر به طلبكارنش عطا مي كند تا از او بگذرند و گناهش در ارتباط با آنها محو شود.

خداوند حقوق بندگانش را بدون رضايت آنان نمي بخشد ولي مي تواند از خزانه بيكران خود آن قدر به آنان عطا كند تا از بنده اش در گذرند. امام سجاد(ع) به ما تعليم داده در دعاي روز دوشنبه بخوانيم:

اللهم إني أستغفرك لكل نذر نذرته وكل وعد وعدته وكل عهد عاهدته ثم لم أف به وأسئلك في مظالم العباد عنا فأيما عبد من عبيدك أو أمة من إمائك كانت له قبلي مظلمة ظلمتها إياه في عرضه أو في أهله وولده أو غيبة اغتبته بها أو تحامل عليها بميل أو هوي أو أنفة أو حية أو رياء أو عصبية عايبا كان أو شاهدا حيا كان أو ميتا فقصرت يدي وضاق وسعي عن ردها إليه والتحلل منه فأسئلك يا من يملك الحاجات وهي مستجيبة بمشيته ومسرعة إلي ارادته ان تصلي علي محمد وال محمد وان ترضيه عني بم شئت وتهب لي من عندك رحمة انه لا تنقصك المغفرة ولا تضرك الموهبة(4)

خدايا من از تو در باره نذرهايي كه كرده، وعده هايي كه داده و تعهدهايي كه كرده ام و وفا ننموده ام، آمرزش مي طلبم و همچنين در باره حقوقي كه بندگان تو از زن و مرد بر عهده من دارند و ظلم هايي كه از جهت آبرو، خانواده و فرزندان نسبت به آنها مرتكب شده ام، يا غيبتي كه از آنها گفته ام يا تحميلي كه بر دوششان گذاشته ام به جهت ميل دلم،  غرورم، خودنمايي ام،تعصب بيجايم؛ را بر من ببخش چه آنها مرده باشند يا زنده؛ حاضر باشند يا غايب كه دست من از اداي حقوق آنان كوتاه است و وسعت اداي دين آنها را ندارم و امكان حلاليت طلبي از آنان برايم نيست؛ پس تو اي خدايي كه مالك حاجت هايي و به مشيت و اراده تو به سرعت برآورده مي شوند، بر محمد و آل محمد درود فرست و آنان را از من راضي ساز و رحمتت را نصيب من گردان كه آمرزش و رحمت كردن، تو را زياني نمي رساند. 

بنا بر اين يك قطره كوچك اشك خالصانه اي كه براي امام حسين از چشم جاري شود به منزله كيميايي است كه وجود فرد را منقلب ساخته و مس وجودش را طلا ساخته و زمينه هاي آمرزش گناهان گذشته و گناهان احتمالي آينده اش را فراهم مي آورد زيرا او را به عالم عشق به مظهر پاكي ها مي برد و از همه زشتي ها متنفر ساخته به جبران گذشته و ساختن آينده واداشته و در آينده هم اگر لغزشي ناخواسته از او سر زد به سرعت پشيمان شده و جبران مي كند زيرا مي خواهد همرنگ مولايش اباعد الله باشد.

ما نبايد مانند مسيحيان گمان كنيم كه ابا عبدالله فدا شده تا امت از جهنم نجات يابند و او همه گناهان امت را به دوش گرفته و ما فقط با گريه بر او مي توانيم بهشتي شويم.

امام حسين امام ما است و راهي را گشوده تا ما رهرو آن راه باشيم و عشق و ارادت است كه ما را به آن راه مي برد و گريه طليعه اين عشق است.

پي نوشت ها:

1. مائده(5) آيه 27.

2. برقي، محاسن، تهران، اسلاميه، 1330 ش، ج1، ص 25.

3. فرقان(25) آيه70.

4. كفعمي، مصباح، بيروت، اعلمي، 1403ق، ص113-114.

ظاهرا امام حسين(ع) لحظه وداع با اهل بيت و رفتن به جنگ، تقاضا مي كنند لباس كهنه برايشان بياورند، لباس كوتاه و تنگي برايشان مي آورند كه امام (ع) آن  را نمي پسندند و مي فرمايند اين لباس ذلت است و بعد لباس ديگري مي آورند كه آن را زير لباسهايشان مي پوشند.

سيد بن طاووس در لهوف به اين مطلب چنين اشاره كرده است:

« وَ قَالَ الْحُسَيْنُ (ع) ابْغُوا لِي ثَوْباً لَا يُرْغَبُ فِيهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيَابِي لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِيَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ ...»(1)؛ امام حسين(ع) فرمود: پيراهن كهنه‏اي به من دهيد تا زير لباسم پوشيده مرا از آن برهنه نكنند. پيراهن تنگي آورده شد، فرمود: اين نه، زيرا اين لباس اهل ذلّت است. بعد پيراهن كهنه‏اي را بگرفت و پاره‏اش كرد و زير لباسش پوشيد و بعد از شهادت وي را از آن هم برهنه كردند و بردند.

بنابراين منظور امام(ع) از لباس ذلت لباسي بوده كه تنگ و كوتاه بوده و امام(ع) به همين دليل آن را نپوشيدند (كه متاسفانه امروز در جامعه باب شده ) و لباس ديگري كه گشادتر بوده پوشيدند. پس اين مطلب تعارضي با شعار هيهات منا الذلة  ندارد.

پي نوشت:       

1.  سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، انتشارات جهان، ص124.

گريه و اشك براي امام حسين (ع) داراي اجر و قرب بالايي است.....
گنبدامام حسین

گريه و اشك براي امام حسين (ع) داراي اجر و قرب بالايي است تا آن حد كه پيامبر اكرم (ص) و امامان (عليهم السّلام) كسي كه آمادگي گريه كردن را ندارد به تباكي (خود را به گريه درآوردن) دعوت كرده‌اند تا ياد امام حسين (ع) در همه قرون و اعصار در خاطره‌ها زنده بماند. اجر و مزد گريه براي آن حضرت بسيار عظيم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن مي‌باشد. خود حضرت امام حسين (ع) مي فرمايد: أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ ؛ (1) من كشته اشكم و هيچ مومني مرا ياد نمي كند مگر آن كه اندوهش مي گيرد و گريه مي كند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ كُنَّا عِنْدَهُ فَذَكَرْنَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ عَلَي قَاتِلِهِ لَعْنَةُ اللَّهِ فَبَكَي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ بَكَيْنَا- قَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَي‏؛ (2) در كتاب كامل الزيارات از ابن خارجه نقل مي كند كه گفت: ما نزد امام جعفر صادق(ع) بوديم و نامي از امام حسين (ع) برده شد، امام صادق(ع) گريان شد و ما هم گريستيم. سپس آن بزرگوار فرمود: امام حسين(ع) فرموده: من كشته اشك مي باشم، هيچ مؤمني ياد آور من نمي‏شود مگر اينكه گريان خواهد شد. احياء و زنده داشتن نهضت عاشورا ( و نام امام حسين ) موجب زنده نگه داشتن و ترويج دائمي مكتب قيام و انقلاب در برابر طاغوت‌ها و تربيت كننده و پرورش دهندة روح حماسه و ايثار است. گريه بر مصائب سالار شهيدان باعث زنده نگه داشتن نهضت حسيني است. گريستن در سوگ شهداي كربلا، تجديد بيعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذيه فكري و روحي با اين مكتب است. اشك ريختن نوعي بيعت و امضا كردن پيمان و قرارداد دوستي با سيد الشّهدا و ابراز انزجار و تنفّر از قاتلان حضرت است. به تعبير شهيد مطهري «گريه بر شهيد، شركت در حماسه او و هماهنگي با روح وي و موافقت با نشاط و حركت او است».(3) امام رضا (ع) به ريان بن شبيب، كه روز اول محرم به محضر آن حضرت شرفياب شد، فرمود: «يا ابن شبيب ان كنت باكيا لشيئ فابك علي الحسين فانه ذبح كما يذهب الكبش...فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا؛(4) اي پسر شبيب اگر بر مصيبتي گريه مي كني ، بر حسين بن علي گريه كن چون كه آن بزرگوار را همانند گوسفند سر بريدند و به شهادت رسيدند... سپس فرمود: در حزن ما محزون ودر شادي ما شاد باش. » درست است كه در روايات ما امر وجوبي به اين نشده است كه بر نام و مصائب امام حسين (ع) بايد گريه كرد اما تاكيدات فراواني بر اين امر شده است كه هم آثار دنيوي و هم آثار اخروي فراواني بر آن بار است كه سزاوار است انسان به آن مانوس گردد خصوصا در رواياتي كه امام حسين خود را كشته اشك مي داند و اين به نوعي سفارش گريه بر نام حسين (ع) است و روايت دومي كه امام رضا(ع) سفارش به گريه بر حسين (ع) مي نمايد. اما اين كه باشنيدن نام امام گريه كردن واجب و الزامي باشد صحت ندارد پي‌نوشت‌ها: 1. قتال نيشابوري، روضه الواعظين و بصيره المتعظين، انتشارات رضي قم، چاپ اول، ج1، ص170. 2. علامه مجلسي‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، تهران،‏ سال چاپ مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، ج‏44، ص 279. 3. مرتضي مطهري، شهيد (ضميمه قيام و انقلاب مهدي) ص 124، بي تا. 4. شيخ صدوق، أمالي، چاپ ‏اعلمي، ص130‏.

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)
پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104. 

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند،همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.

براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:

ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)

  ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .

َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)

آن ها را كتاب بياموزد .

 وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)

 چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!

 قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.

بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.

اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .

ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.

همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم. 

اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:

من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)

هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.

نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 213.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره ، آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. مائده (5) آيه 55.

6. نساء (4) آيه 59.

7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67

حکم کندن پوست لب و گوشه انگشتان چیست؟ آیا باید جای آن آب کشیده شود؟ آیا پوست کنده شده نجس است و جایی را نجس می کند؟

1- پوست های مختصر دست ها یا لب ها و ... اگر موقع افتادنش رسیده باشد و بدون درد و سوزش کنده شود، پاک است. ولی اگر با درد جدا شود چون روح دارد نجس است.
2- آب کشیدن جای آن لازم نیست مگر اینکه خون آمده باشد.
3- همچنین اگر پوست کنده شده یا چیزی که پوست با آن برخورد می کند به طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد، چیزی که پاک بوده نجس می شود.(1)

خب من دائم پوست لبم را می جوم و کنده میشه روزی صدبار لبم رو آب میکشم چکار باید بکنم لطفا راهنمایی کنین . من از این احکام نجس پاکی سر درنمیارم بیچاره شدم وسواسی شدم دائم همه چی نجس میشه خب اینا چه حکماییه؟

1. پوست مختصری که از بدن انسان جدا می شود مانند پوست لب و جاهای دیگر اگر موقع افتادن آنها رسیده اگر چه آن را بکنند پاک است، ولی اگر موقع کندن آنها نرسیده و آن را بکنند، بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب کنند. اما موضع پوست ها چنانچه خون بیاید باید تطهیر شود و اگر خون نیاید شستن آن لازم نیست. (امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 87. مطابق با فتوای آیت الله خامنه ای)
آیا بخش هایی از پوست لب، دست، پا و ... که جدا می شود نجس است؟ اگر هست آیا در برخورد با هر چیز مرطوب آن را نجس می کند؟

مراجع عظام تقلید در این باره می گویند:

"پوست هاى مختصر لب و جاهاى دیگر بدن که موقع افتادنشان رسیده، اگر چه آنها را بکنند پاک است، ولى بنابر احتیاط واجب باید از پوستى که موقع افتادنش نرسیده و آن را کنده اند اجتناب نمایند".  در هر حال اصل کندن پوستهاى مختصرى که خشک شده است، مانعى ندارد. و تا زمانی که پوست کنده شده کاملاً از بدن جدا نشود پاک است .(2)

پی نوشت :
1. آیت الله فاضل لنکرانی، توضیح المسائل م94 و 95.
2. همان، م 131.

در میان مردم خرافات زیادی وجود دارد كه نه پایه دینی دارد و نه مایه علمی .

در میان مردم خرافات زیادی وجود دارد كه نه پایه دینی دارد و نه مایه علمی . یكی از آن ها در مورد عطسه كردن است. عده اى از مردم معتقدند كه عطسه شوم است و شگون ندارد و باید در كار مورد نظر عجله نكرد، بلكه باید صبر كرد. ما هر وقت و یا چندین بار بعد از عطسه كردن به كاری اقدام كردیم موفق نشدیم.

در صورتى كه از نظر اسلام عطسه كردن نه تنها شوم و بد نیست , بلكه بسیار مفید برای سلامتی بدن است.
در حدیث آمده كه عطسه موجب راحتى و سلامتی بدن است، و تا سه روز و به روایتى تا هفت روز، امان از مرگ است. آن چه بین عوام مشهور است كه هنگام عطسه تك باید صبر كرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست.در حدیث آمده كه عطسه موجب راحتى و سلامتی بدن است، و تا سه روز و به روایتى تا هفت روز، امان از مرگ است. آن چه بین عوام مشهور است كه هنگام عطسه تك باید صبر كرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست.
در روایت آمده است: وقتى انسان عطسه مى كند( جهت شكرانه تأمین شدن سلامتی اش )بگوید: الحمد للّه اللّهم صل على محمّد و ال محمد.  و هنگامی كه كسى در حضورش عطسه كند، به عطسه كننده بگوید: یرحمك اللّه ، و او نیز در پاسخش بگوید: یغفر الله لكم . رسول اكرم صلوات الله علیه فرمود: عطسه مریض دلیل بر عافیت و راحتى بدن اوست. عطسه تا وقتى كه از سه تا بیشتر نباشد براى بدن نافع است و اگر از سه تا بیشتر شد، نشانه بیماری است. حضرت امام صادق علیه الاسلام فرمود: كسى كه عطسه كند از پنج چیز در امان خواهد بود: جذام، سردرد،ریزش اشك ازچشم،گرفتگى بینى و رویش مو در چشم.

علت عطسه چیست؟

حضرت امام رضا علیه الاسلام فرمود: علت عطسه این است كه هر وقت خداوند به انسان نعمتى عطا كند و شكرش را به جاى نیاورد، خداوند بادى به بدنش مى اندازد و دور مى زند تا وارد بینى مى شود و در اثر آن انسان عطسه مى كند وقتى مى گوید:الحمدلله، خداوند آن را به جاى شكر نعمتى كه به او داده بود مى پذیرد.

حضرت امام رضا علیه الاسلام فرمود: علت عطسه این است كه هر وقت خداوند به انسان نعمتى عطا كند و شكرش را به جاى نیاورد، خداوند بادى به بدنش مى اندازد و دور مى زند تا وارد بینى مى شود و در اثر آن انسان عطسه مى كند وقتى مى گوید:الحمدلله، خداوند آن را به جاى شكر نعمتى كه به او داده بود مى پذیرد.
حضرت در ادامه صحبت هایش مى فرماید: اگر كسى عطسه كرد، به او بگو: یرحمك الله یا یرحمكم الله و چنانچه شما عطسه كردید و كسى به تو گفت: یرحمك الله، در پاسخش بگو: یغفرالله لنا و لكم .
این تكلیف تا وقتى است كه طرف یك بار, یا دو بار یا حداكثر سه بار عطسه كند. اگر بیش تر از سه بار عطسه كرد علامت بیمارى است. بگو: شفاك اللّه.
بعد حضرت وظیفه انسان را در مقابل عطسه كنندگان روشن مى كند و مى فرماید: اگر مؤمنى عطسه كرد، بگو:یرحمك اللّه یا یرحمكم اللّه.
اگر منافق باشد، بگو: یرحمكم اللّه و ا راده مى كنى درود بر فرشتگانِ موكّل بر منافق را، نه خود او را.
اگر زن باشد، بگو: عَافَاكِ اللَّهُ. اگر مریض باشد، بگو: شَفَاكَ اللَّهُ. اگر مغموم و محزون باشد، بگو: فَرَّجَكَ اللَّهُ . پس بعد از عطسه خدا را شكر كنید و دنبال كارتان بروید ، ذهن خود را بیهوده مشغول این خرافات نكنید.

آیا وقتی کسی عطسه می کند واجب است که به او بگوییم (یرحمک الله)؟ درباره عطسه کردن حضرت آدم علیه الاسلام هنگام دمیدن روح و همچنین روایاتی که در این زمینه آمده است توضیح دهید؟

در باره پرسش مطرح شده باید گفت:
1. مستحب است براى عطسه کننده و کسى که عطسه ٔ او را بشنود و لو در نماز باشد، بگوید: «الحمد للّٰه» یا بگوید: «الْحَمْدُ للّٰهِ وَ صلّى اللّٰهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» و هم چنین بر شنونده مستحب است به عطسه کننده بگوید: «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» یا «یَرْحَمُکُمُ اللّٰهُ» اگر چه در نماز باشد، لکن احوط در نماز، ترک آن است. و مستحب است بر عطسه کننده در جواب او بگوید: «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ».
مستحب است براى عطسه کننده و کسى که عطسه ٔ او را بشنود و لو در نماز باشد، بگوید: «الحمد للّٰه» یا بگوید: «الْحَمْدُ للّٰهِ وَ صلّى اللّٰهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» و هم چنین بر شنونده مستحب است به عطسه کننده بگوید: «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» یا «یَرْحَمُکُمُ اللّٰهُ» اگر چه در نماز باشد، لکن احوط در نماز، ترک آن است. و مستحب است بر عطسه کننده در جواب او بگوید: «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ».البته اکثر اهل سنت، گفتن «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» به عطسه کننده را واجب کفایی می دانند. با این شرط که خود عطسه کننده ذکر «الحمد للّٰه»  را گفته و انسان آن را بشنود.
2. در منابع روایی، حدیثی وجود دارد که می گوید بعد از دمیدن روح در جسم حضرت آدم علیه الاسلام  وی عطسه کرد. متن روایت چنین است:
ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ فَأَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ یَرْحَمُکَ رَبُّک ...»؛هنگامی که خداوند آدم علیه الاسلام  را آفرید، از روح خود در او دمید، آدم عطسه کرد، خداوند متعال به او فرمود: بگو: «اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، وقتى که آدم حمد و ثنای پروردگار گفت، خداوند فرمود: رحمت پروردگار بر تو باد.

پى نوشت ها:
1.شهید دستغیب، 82 پرسش، ص 161، سؤال 71، مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج 7، ص 389، ماده: عطسه.
2.علامه مجلسی، بحار الانوار ، مؤسسه الوفاء بیروت ٓ لبنان ، سال انتشار 1404 ق، ج 73 ، ص 51.
3.عبد الله شبر ، الاخلاق ، ترجمه محمد رضا جباران ، انتشارات هجرت، چاپ چهارم، سال 1378، ص 179.
4.همان.
5.محدث نوری ، مستدرك الوسایل ، مؤسسه آل البیت ، قم 1408 ش ، ج 8 ، ص 381.
[1]. قمّى، محدث، شیخ عباس، الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى، ج 2، ص 18، م 39، منشورات صبح پیروزى، قم، اول، 1423 ه ٍ ق.
[2]. جزیرى، عبد الرحمن و غروى، سید محمد و یاسر مازح، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت (ع)، ج 2، ص 92، دار الثقلین، بیروت، اول، 1419 ه ٍ ق.
[3]. شیخ مفید الاختصاص، ص 45، نشر المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1313ق.

اگر شخصی بداند که با ضرر زدن به جسم خود مثل سوزاندن دست یا زخم کردن و ...، در لحظاتی که شهوت بر او غلبه می کند، می تواند از ارتکاب گناه جلوگیری کند؟

اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد.
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در هر صورت اگر ضرر قابل توجهی برای بدن داشته باشد جایز نیست.
حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی (مد ظله العالی):
اگر موجب ضرر اساسی بر بدن شود جایز نیست مگر جلوگیری از منکر متوقف بر این کار باشد و مفسده تحقق منکر بیشتر یا مساوی با مفسده اضرار به بدن باشد.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
چنانچه برای فرار از گناه بزرگتر، راه منحصر باشد به مقداری که نفس را منصرف کند مانعی ندارد.
اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی (مد ظله العالی):
اضرار معتنا به که جنایت بر نفس باشد جائز نیست.
استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنه ای، شبیری زنجانی،  صافی گلپایگانی، نوری همدانی (مد ظلهم العالی)، توسط سایت اسلام کوئست.
چگونه می توانم جلو هوای نفسانی و شهوت را بگیرم:
برای غلبه بر شهوت جنسی بهترین راه ازدواج است و چنانچه امکان ازدواج دائم و یا ازدواج موقت  را ندارید راه های زیر پیشنهاد می شود:
1- با دوستان پاک و با تقوی رفاقت کنید.
2- از دوستانی که حریم و حدود الهی را می شکنند به شدت بپرهیزید.
3- در مجالس دعا  و محافل موعظه و نماز جماعت شرکت کنید.
4- از پر خوری و غذاهای چرب و پر انرژی بپرهیزید.
5- از مشاهده صحنه های مهیّج و تحریک کننده جنسی دوری کنید و حتی به آن نیندیشید
6- ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهید.
7- سعی کنید هیچ وقت تنها نباشید.
8- برنامه منظم مطالعاتی برای خود قرار داده و بکوشید اوقات فراغت خود را با مطالعه و فعالیت های علمی و فرهنگی مناسب و ورزش پر نمائید.
9- حتی المقدور هفته ای یک یا دو روز، روزه بگیرید.
10- چنانچه با وجود انجام راههای قبل، میل جنسی بیش از حد معمول است که در برابر آن احساس ناراحتی و ناتوانی می کنید، می توانید از یک پزشک در این مورد کمک بگیرید.

منبع:
اسلام کوئست
سایت اطلاع رسانی حوزه

احکام دینی زیادی دچار شبهه شده اند، به طور کلی در مقابل این شبهات چه کنیم؟

۱-برای حل این ابهام ها، ابتدا باید ریشه ها و ستون ها را درست کرد. و الا این دستورات ممکن است هرگز قابل هضم نباشد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی كُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذینَ هَدَى اللَّهُ؛[بقره/۱۴۳]
ما، آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى، تنها براى این قرار دادیم كه افرادى كه از پیامبر پیروى مى كنند، از آنها كه به جاهلیت بازمى گردند، مشخص شوند. و مسلماً این حكم، جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده، دشوار بود.»
رجوع انسان به دین و چنگ زدن به وحی، در جایی است که متوجه نقصان دانش خود شده، و با توجه به عوالم بسیار گسترده ای که با آن ارتباط دارد و آن ها را نمی شناسد، نیازمند راهنمایی های خدای متعال شده است. پس کسی که عقل خود را کافی می داند و در محاسباتش فقط چند روز محدود همین دنیای مادی را حساب می کند، طبیعتا بسیاری از دستورات دین را نمی تواند بپذیرد. چون او ستونی بنا ننهاده که بخواهد بر روی آن، دیواری بسازد.

۲- اگر دین داری فقط تسلیم در مواردی بود که خوب بودن و ضرورتشان  را به وضوح می فهمیم، بندگی معنایی نمی یافت. خدای متعال به فرشتگان امر می کند، در مقابل موجودی سجده کنند که او را از گل آفریده در حالی که می توانست او را از بهترین در و مروارید بیافریند تا پذیرش این امر برای فرشتگان بسیار ساده باشد! خدای متعال می توانست کعبه را در سرزمینی بسیار خوش  آب و هوا بنا کند، تا سفر به سوی آن محبوب همه انسان ها گردد و ... اما خدای متعال امر را به این وضوح و روشنی قرار نداده چون لازمه امتحان پوشیده بودن و مبهم ماندن است.

۳- علیرغم بیانات فوق، خدای متعال بر بندگان ترحم نموده و به آنها نشان داده است که دستورات دینی، بر وفق مصلحت بندگان است. تا پذیرش دستورات برایش آسان تر گردد. این راهنمایی با درک کلی عقل قابل دسترسی است، که برهان به ما نشان می دهد خدای حکیم و قادر بهترین نظام ها را بیان کرده است. از سوی دیگر رهبران دینی، نمونه های فراوانی از حکمت ها را نشان داده اند، تا با فهم آن ها، بر نادانی های خود غلبه کنیم، و اعتراضات جاهلانه را رها نماییم. (مجموعه ای از این نوع بیان ها در کتاب علل الشرایع جمع آوری شده است.) اما مطلبی که باید مد نظر داشته باشیم، این است که این بیانات غالبا، بیان حکمت حکم است که با علت فرق می کند. علت حکم، همان امری است که سبب صدور حکم از جانب خدای متعال شده و شاید بعضی از آن ها هرگز برای ما قابل فهم نباشد. اما حکمت نشان دادن بعضی از مزایای حکم می باشد، که فهم آن ها سهل تر است. و غالبا در موارد ابهام تعدادی از آنها یافت می شود.

۴- بسیاری از این شبهات ناشی از کج فهمی ها، بخشی نگری ها و ... است که این گونه ابهامات را باید موردی بررسی کرد و حاکم بودن روحیه حق جویی، کلید حل مشکل است.

برای مثال اجمالا شبهه ای بیان وپاسخ آن رامیدهیم:
چرا طلاق با مرد؟

شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام میگوید:
زن نیز حق طلاق خواهد داشت.
در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید ٝ. (ماده ۱۱۱۹)
بنابراین از نظر فقهی و از نظر قانون مدنی ایران، گرچه حق طلاق به صورت یک حق طبیعی برای مرد است، ولی به صورت یک حقّ قراردادی و تفویضی میتواند به زن واگذار شود.
در مواردی نیز حاکم شرع میتواند زنی را مطلّقه کند و آن در مواردی است که مرد نه به وظائف زوجیت عمل میکند و نه زن را طلاق میدهد. حاکم شرع زوج را احضار میکند و به او تکلیف میکند که زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاکم طلاق میدهد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس زنی دارد و او را نمیپوشاند و نفقه وی را نمیپردازد، بر پیشوای مسلمانان لازم است آن ها را به وسیله طلاق از یکدیگر جدا کند .
بنابراین اسلام در مورد حق طلاق این نظریه را میپذیرد که راه طلاق برای زن باز است. وی میتواند ضمن عقد نکاح شرط وکالت بر طلاق بکند. نیز میتواند به حاکم شرع برای طلاق گرفتن در صورت خودداری شوهر مراجعه کند.

منبع:

شهر سوال

صفحه‌ها