پرسش وپاسخ
۱۳۹۵/۱۱/۲۴ ۱۱:۱۳ شناسه مطلب: 95292
اسم پيامبر در قرآن چهار بار با نام "محمد" آمده به شرح زير :
آل عمران (3)، آيه 144.
احزاب (33)، آيه 40 .
محمد (47)، آيه 2.
فتح (48)، آيه 29 .
و يك بار با نام " احمد" در آيه زير:
صف (66)، آيه 6.
اما نام هيچكدام از امامان در قرآن نيامده است.
۱۳۹۵/۱۱/۲۴ ۱۱:۰۸ شناسه مطلب: 95291
سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد ،به دليل حديث زير :
إقرءوا سورة الفجر في فرائضكم و نوافلكم فإنها سورة الحسين ابن علي عليهما السلام من قرئها كان مع الحسين عليه السلام يوم القيامة في درجته من الجنة إن الله عزيز حكيم(1)؛
سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحب تان بخوانيد، زيرا اين سوره ، سوره حسين بن علي عليهما السلام مي باشد . هر كس اين سوره را بخواند ،روز قيامت با امام حسين و در درجه ايشان از بهشت مي باشد . خدا شكست ناپذير و حكيم است .
در مورد امام زمان عليه السلام سوره مستقلي منتسب نيست ،ولي آيات متعددي مي باشد كه هر چند در باره امت هاي پيشين نازل شده اما با توسعه معنا مربوط به زمان ظهور هم مي باشد، از جمله آيه 86 هود :« بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين... ؛ سرمايه حلالي كه خداوند براي شما باقي گذاشته براي تان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد»به دليل حديث زير :
"اول ما ينطق به القائم عليه السلام حين خرج هذه الآية بقيت الله خير لكم إن كنتم مومنين ثم يقول انا بقية الله و حجته و خليفته عليكم(2)؛
نخستين سخني كه حضرت قائم عليه السلام پس از قيام خود مي گويد، اين آيه است:"بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين"سپس مي گويد: منم بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما .
آيه شريفه 5 قصص: و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين؛
اراده ما بر اين است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آن ها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.
در حديثي از امام علي عليه السلام در تفسير اين آيه شريفه آمده است :
" هم آل محمد يبعث الله مهديهم بعد جهدهم فيعزهم و يذل عدوهم(3)؛
اين گروه آل محمد هستند. خداوند مهدي آن ها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آن ها وارد مي شود ،بر مي انگيزد و به آن ها عزت مي دهد و دشمنان شان را ذليل مي كند.
اما درباره پيامبر گرامي اسلام از آن جا كه آيات قرآن به خود ايشان وحي مي شد، آيات و سوره هايي كه مستقيما ايشان را خطاب قرار داده، مربوط به ايشان است، مانند سوره" كوثر" كه در شأن نزول اين سوره آمده است : عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پيامبر را ابتر خواند و سوره كوثر نازل شد و پيامبر را به نعمت هاي بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.(4)
سوره "ضحي"كه درباره شأن نزول اين سوره روايات زيادي نقل شده كه از همه روشن تر اين روايت است:
"ابن عباس مي گويد: پانزده روز گذشت و وحي بر پيامبر نازل نشد. مشركان گفتند: پروردگار محمد او را رها كرده، اگر راست مي گويد ،مأموريت او از سوي خداست، بايد وحي مرتب بر او نازل مي شد . در اين جا سوره ضحي نازل شد و به پيامبر دلداري داد و به سخنان آن ها پاسخ گفت.(5)
همچنين سوره هاي مباركه "طه ، يس ، محمد " كه نام هاي پيامبر گرامي اسلام هستند، منتسب به ايشان مي باشند.
سوره مباركه انسان هم در شأن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.(6)
پي نوشت ها:
1. العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، انتشارات معارف اسلامي، قم ، ج5 ،ص571 .
2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران،بازار آزادي، ارديبهشت1363، ج9، ص 204.
3. همان ، ج 16 ،ص 18.
4. همان ، ج27 ،ص 368.
5. همان ، ج27 ،ص95.
6. قرائتي،تفسير نور،تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن،تابستان1385،ج12 ،ص320.
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۳:۴۰ شناسه مطلب: 95290
ابتدا بايد اين مطلب را ياد آور شويم كه تورات و انجيل كنوني كه در دسترس است اصلي نيست و تورات و انجيل تحريف شده است و اين امر مورد تأييد محققان يهودي و مسيحي است نبايد انتظار داشت كه نام صريح پيامبر اسلام (ص)و ائمه معصومين(ع) به صورت صريح در تورات موجود و اناجيل، ذكر شده باشد با اين همه باز كلمات و جمله هايي وجود دارد كه بر بعثت و ظهور پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) دلالت مي كند و يهوديان و مسيحيان توجيهي براي انكار آنها ندارند و اگر در ظاهر منكر اين دلالت ها هستند، ريشه اي جز لجاجت و دشمني با مسلمانان ندارد و ما براي روشن شدن مطلب به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم. 1. در تورات مي گويد: وقتي حضرت ابراهيم در مورد حضرت اسماعيل دعا كرد خداوند فرمود« ... اما در مورد اسماعيل نيز تقاضاي تو را اجابت نمودم و او را بركت خواهم داد و نسل او را چنان زياد خواهم كرد كه قوم بزرگي از او به وجود آيد. دوازده امير از ميان فرزندان او بر خواهند خاست.»(1)مسلماً دوازده امير كه در ترجمه هاي ديگر، امام نيز ترجمه شده مصداقي جز امامان دوازده گانه كه همگي از اولاد اسماعيل هستند وجود ندارد و هيچ كس نه از يهوديان نه از غير يهوديان نتوانسته اند مصداق ديگري ذكر كنند.(2) 2. در كتاب ادريس آمده كه حضرت آدم پرسيد: «پروردگارا اين انوار با عظمت و جلال كيانند. خطاب رسيد اينها اشرف مخلوقات من و واسطه بين من و ساير آفريدگانند. اگر اينها نبودند من ترا نمي آفريدم و نه آسمان و نه زمين و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را، عرض كردم پروردگارا نام اينها چيست؟ خطاب رسيد به ساق عرش بنگر چون نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته شده: پارقليطا (محمد) ايليا (علي) طيطه (فاطمه) شِبّر (حسن) شُبّير (حسين)».(3) 3. در انجيل برنابا مي نويسد: «چون آدم و حوا از بهشت بيرون شدند، مشاهده كردند كه بالاي دروازه بهشت نوشته اند: «لا اله الّا الله محمد رسول الله.»(4) 4. همچنين در انجيل برنابا ذكر شده كه «راست مي گويم كه پسر ابراهيم همان اسماعيل بود كه واجب است كه از نسل او بيايد مسيا (حضرت محمد) كه ابراهيم به او وعده داده شده بود كه همه قبائل زمين او بركت يابند.»(5) با اين كه اين اشارات به نام پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين(ع) در تورات و انجيل هاي موجود وجود دارد ولي علماي مسيحيت و يهوديت از قبول آنها سرباز مي زنند و به لجاجت مي پردازند. خداوند در قرآن مي فرمايد:«الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»(6)؛ كساني كه كتاب آسماني به آنان داده ايم، او (پيامبر) را چون فرزندان خود مي شناسند (ولي) جمعي از آنان حق را آگاهانه كتمان مي كنند. علاوه بر اينكه در بعضي روايات اسلامي آمده است كه نام برخي امامان در تورات آمده است. از جمله رسول خدا(ص)خطاب به جابر اين عبدالله انصاري فرمود: «تو زنده ميماني و فرزندم محمد بن علي بن حسين بن علي بن أبي طالب را كه نامش در تورات باقر است درمييابي. هنگام كه او را ديدي سلام مرا برسان».(7) كه به نظر ميرسد نام امام باقر(ع) در تورات اصلي كه تحريف نشده است،وجود داشته باشد، ولي در تورات تحريف شده كه فعلاً در اختيار ما ميباشد، نام امام حذف شده باشد. اما در قرآن كريم هر چند نام و اسامي هيچيك از ائمه(ع)نيامده است كه آن هم بخاطر دلايلي است از جمله دليلي كه در روايت ذيل اشاره شده، ولي درباره فضائل و جايگاه، مقام ولايت و امامت، عصمت و... آيات زيادي وجود دارد كه مفسرين و محدثين شيعه و سني اين آيات را در كتبشان آورده اند از جمله در كتاب اصول كافي بابي با اين عنوان آمده: «بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَي الْأَئِمَّةِ (ع) وَاحِداً فَوَاحِدا»؛ مواردي كه خداي عز و جل و رسولش بر ائمه (ع) يكي پس از ديگري تصريح كردهاند.(8) در اين باب آياتي از قرآن كه مربوط به ائمه معصومين(ع) است آمده كه به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم: 1-ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) در باره قول خداي عز و جل «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(9) پرسيدم، فرمود: در باره علي بن ابي طالب و حسن و حسين (ع) نازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، به حضرت عرض كردم: مردم مي گويند: چرا نام علي و خانوادهاش در كتاب خداي عز و جل برده نشده؟ فرمود: به آنها بگو: آيه نماز، بر پيغمبر (ص) نازل شد و سه ركعتي و چهار ركعتي آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر (ص) خود براي مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يك درهم است، تا اينكه خود پيغمبر آن را براي مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر (ص) براي آنها توضيح داد. و آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و درباره علي و حسن و حسين هم نازل شد، پس پيغمبر (ص) در باره علي (ع) فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم علي مولا و آقاست» و باز فرمود: درباره كتاب خدا و اهل بيتم به شما سفارش مي كنم. من از خداي عز و جل خواستهام كه ميان آنها جدائي نيندازد تا آنها را در سر حوض بمن رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزي به آنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهي وارد نسازند. اگر پيغمبر خاموشي مي گزيد و در باره اهل بيتش بيان نميكرد، آل فلان و آل فلان آن را براي خود ادعا ميكردند، ولي خداي عز و جل براي تصديق پيغمبرش بيان آن حضرت را در كتابش نازل فرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(10) در خانهام سلمه و علي و حسن و حسين و فاطمه (ع)بودند كه پيغمبر (ص) آنها را زير عبا گرد آورد. 2- امام صادق(ع) راجع به قول خداي عز و جل «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا...»(11) يعني علي و اولادش كه ائمه (ع) هستند تا روز قيامت، سپس خداي عز و جل ايشان را وصف كرد و فرمود: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» امير المؤمنين مشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود،مرد سائلي آمد و گفت: سلام بر تو اي ولي خدا و اي كسي كه نسبت به مؤمنين از خودشان سزاوارتري. به فقير صدقهاي ده، علي (ع) انگشترش را به جانب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خداي عز و جل آن آيه را در شأن او نازل فرمود. آيات ديگري در قرآن است كه مربوط به ولايت و امامت امير المومنين علي(ع) است يا آياتي كه مربوط به امامت عامه دوازده امام و فضائل آن حضرات است كه به طور اجمال به آنها اشاره مي كنيم: آيه تبليغ(12)، اكمال دين(13)، آيه صادقين(14)، آيه ذوي القربي(15)، آيه مباهله(16) و... روايات معتبر و متواتري هم درباره امامان(ع) آمده كه بعضي از آنها در تفسير آيات فوق است و بعضي به طور جداگانه و مشخص امامت و ولايت ايشان را اثبات مي كند از جمله حديث ثقلين كه متواتر است و شيعه و سني آن را نقل كرده اند و حديث غدير و منزلت و سفينه نوح و... كه نزد شيعه متواتر و معتبر است. در اينجا روايتي را كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده و در آن اسامي دوازده امام(ع) آمده را ذكر مي كنيم: از جابربنعبدالله انصاري نقل شده است كه از: "وقتي خداي عزوجل آيه شريفه: "يَأيّها الذين ءامنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولي الأمر منكم..." را بر پيامبر گراميش نازل كرد، به آن حضرت گفتم: يا رسولالله! خدا و رسولش را شناختيم، اوليالامر كه خداوند اطاعت آنان را در ادامة اطاعت تو قرار داده كيست؟ فرمود: اي جابر! آنان جانشينان مناند و امامان مسلمانان بعد از من كه اولشان عليبنابيطالب و سپس حسن و آنگاه حسين و بعد از او عليبنالحسين و سپس محمدبنعلي است كه در تورات معروف به باقر است، و تو به زودي او را درك خواهي كرد. چون او را ديدار كردي از طرف من سلامش برسان. و سپس صادق جعفربنمحمّد آنگاه موسي بن جعفر و پس از علي بن موسي و پس از او محمد بن التقي و پس از علي بن محمد النقي و آنگاه حسنبنعلي و... آخرين امام همنام من است، كه هم، نامش نام من (محمّد) و هم، كنيهاش كنية من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا بر روي زمين و بقيةالله و يادگار الهي در بين بندگان خدا و پسر حسنبنعلي است.(17) معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. افتخار اسلام بر ساير اديان، شيخ محمد صادق فخر الاسلام. 2. بشارات عهدين، محمد صادقي، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه. 3. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، (احتجاجات امام رضا (ع) با بزرگان ديگر اديان) 4. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، انتشارات نسل جوان، ج9 . 5. جوادي آملي، عبدالله، همتايي قرآن و اهل بيت، انتشارات اسراء. پي نوشت ها: 1. كتاب پيدايش (كتاب اول تورات) 17 / 20. 2. ر.ك: صادقي، محمد، بشارات عهدين، تهران، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ص 213. 3. همان، ص 230. 4. انجيل برنابا، 41 / 33. 5. برنابا، 208 / 7، بشارات عهدين، ص 214. 6. بقره(2)آيه146. 7. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، انتشارات اسلاميه، ج1، ص253. 8. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج1، ص286. 9. نساء(4)آيه 59. 10. احزاب(33)آيه33. 11. مائده(5)آيه55. 12. همان، 67. 13. همان، آيه3. 14. توبه(9)آيه119. 15. شوري(41)آيه23. 16. آل عمران(3)آيه61. 17. كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص253.
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۳:۳۲ شناسه مطلب: 95289
در روايات و تفاسير نيامده كه اين آيه اشاره به اسم به يكي از امامان باشد. البته در روايات آمده كه اسم پنج تن برگرفته از اسم هاي خدا بوده و كلماتي كه حضرت آدم از درگاه خدا تلقي كرد و با آنان توبه نمود ، اين اسم ها بوده است. صفوان الجمال ، قال : دخلت علي أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام وهو يقرأ هذه الآية : " فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه إنه هو التواب الرحيم " ثم التفت إلي . فقال : يا صفوان إن الله تعالي ألهم آدم عليه السلام أن يرمي بطرفه نحو العرش ، فإذا هو بخمسة أشباح من نور يسبحون الله ويقدسونه . فقال آدم : يا رب من هؤلاء ؟ قال : يا آدم صفوتي من خلقي لولاهم ما خلقت الجنة ولا النار ، خلقت الجنة لهم ولمن والاهم ، والنار لمن عاداهم . لو أن عبدا من عبادي أتي بذنوب كالجبال الرواسي ثم توسل إلي بحق هؤلاء لعفوت له . فلما أن وقع آدم في الخطية قال : يا رب بحق هؤلاء الأشباح اغفر لي فأوحي الله عز وجل إليه : إنك توسلت إلي بصفوتي وقد عفوت لك . قال آدم : يا رب بالمغفرة التي غفرت إلا أخبرتني من هم . فأوحي الله إليه : يا آدم هؤلاء خمسة من ولدك ، لعظيم حقهم عندي اشتقت لهم خمسة أسماء من أسمائي ، فأنا المحمود وهذا محمد وأنا العلي وهذا علي ، وأنا الفاطر وهذه فاطمة ، وأنا المحسن وهذا الحسن ، وأنا الاحسان فهذا الحسين ( 1 ) . راوي گويد بر امام صادق وارد شدم و ايشان آيه "فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه" را تلاوت مي كرد، با ديدن من فرمود: اي صفوان خداوند به قلب حضرت آدم انداخت كه به طرف عرش بنگرد پس پنج نور را در حال تسبيح و تقويس خدا ديد و از هويت آنان سؤال كرد و خداوند فرمود: اينان برگزيدگان من از بين خلايق مي باشند كه ... اينان پنج نفر از ذريه تو هستند كه به خاطر حق بزرگي كه دارند پنج اسم از اسامي خود را برايشان برگزيدم: من محمود هستم و اين محمد، من "العليّ" هستم و اين هم عليّ، من فاطر هستم و اين فاطمه، من محسن هستم و اين حسن، من احسان هستم و اين حسين. بنا به روايت ديگر : فلقنه جبرئيل وقال له: قل يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي ، يا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الاحسان بحق الحسين (2) خدا به او تلقين كرد بگويد : يا ... البته در اين آيه فرموده كه جز كساني كه به اذن خدا اجازه شفاعت دارند، كسي نزد خدا شفاعت نمي كند و مؤمنان به اجازه خدا شفاعت مي كنند و امامان برترين مصداق كساني هستند كه به اذن خدا شفاعت مي كنند و روايتي به اين مصداق بودن امامان اشاره دارد . (3) يا در روايتي ظاهرترين و آشكارترين مصداق طاغوت كساني شمرده شده اند كه حق اهل بيت يعني پيشوايي و امامت جامعه را غصب كردند همان گونه كه ولايت امامان بارزترين نمود حبل الله شمرده شده است. (4) پي نوشت ها: 1. قاضي نعمان مغربي ، شرح الأخبار ، قم ف انتشارات اسلامي ، - ، ج 3 ، ص 6 - 7. 2. سيد علي اابطحي ، الإمام الحسين في أحاديث الفريقين ، قم ، امير ، 1418 ق ، ج 2 ، ص 312 - 313. 3. ..مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ قال نحن أولئك الشافعون. حويزي ، نور الثقلين ، قم ، اسماعيليان ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 258. 4.فهم الذين غصبوا آل محمد حقهم قوله: «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي» يعني الولاية «لَا انْفِصامَ لَها» اي حبل لا انقطاع له الله ولي الذين آمنوا» يعني أمير المؤمنين و الائمة عليهم السلام «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و هم الظالمون آل محمد..... بحراني ، البرهان ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ، ج 1 ، ص 524 - 521.
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۳:۲۱ شناسه مطلب: 95288
اين مطلب با توجه به روايات فراوان از واضحات است كه پيامبراكرم (ص) امام علي، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين (سلام الله عليهم) را در زير عبايي جمع كرد، و فرمود خدايا اينان اهل بيت من هستند. چون پيامبر(ص) اينان را زير عبا و كساي يمني جمع كرد و به عنوان اهل بيت خود معرفي كرد و اجازه ورود به ديگران نداد، از اين رو به آل عبا يا اصحاب كساء معروف شده اند.
رواياتي كه به وفور و از طرف شيعه و سني نقل شده اند حكايت دارد اين اتفاق بارها و در جاهاي مختلف از جمله در خانه عايشه، در خانه ام سلمه، در خانه فاطمه زهراء(س) و ... صورت گرفته و هميشه هم بعضي افراد از جمله عايشه، ام سلمه و ... سعي داشته اند در زير عبا وارد شوند و پيامبر(ص) اجازه نداده است.
اما بودن حضرت جبرئيل با اين جمع به معناي اضافه شدن نيست. زيرا اين جمع انسان بوده اند و جبرئيل ملكي است كه از جانب خدا وظيفه تاييد مؤمنان بخصوص پيامبر و اهل بيتش را داشته است.
اين جريان هم در مدينه اتفاق افتاده وحضرت خديجه در مكه از دنيا رفته است از اين رو در هيچ روايتي از اين جريان سخني از حضرت خديجه نيست.
چون پيامبر اكرم(ص) نسبت به معرفي اين افراد وظيفه داشته، بارها و در جاهاي مختلف آنها را زير عبا جمع كرده و به عنوان اهل بيت خود معرفي كرده و مانع حضور ديگران در جمع آنها شده تا انحصار اهل بيت در آن زمان در موجودين را نشان دهد و اين طبيعي است و عيبي ندارد و حكايت از تعارض روايات نيست.
به بعضي روايات توجه كنيد:
امسلمه گويد: رسول خدا(ص) به خانه من آمد و فرمود: به هيچ كس اجازه داخل شدن مده. پس از كمي فاطمه(س) آمد و من به خود اجازه ندادم او را از ديدار پدرش مانع شوم. پس از ايشان، حسن و حسين(عليهماالسلام) آمدند و راضي نشدم مانع ورود آنها بر جد و مادرشان شوم. پس از آنان علي(ع) آمد و باز هم نتوانستم و راضي نشدم مانع ايشان گردم. پس آنان نزد پيامبر(ص) بر روي زيراندازي كه آنجا بود، نشستند و پيامبر آنان را با رواندازي كه نزدش بود.
پوشاند و فرمود:
"هؤلاءِ اَهْلُ بَيْتي فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهيرا"
(خدايا) اينان اهلبيت من هستند، پس رجس و پليدي را از آنان دور كن و آنان را پاكيزه گردان.
آن گاه اين آيه نازل شد.(1)
ام سلمه گويد: به رسول خدا عرض كردم:«اَنَا يا رَسوُلَ اللّهِ اَلَسْتُ مِنْ اَهْلِ الْبَيْتِ؟ قالَ: اِنَّكِ اِلي خَيْرٍ اَنْتِ مِنْ اَزْواجِ النَّبِيِّ».(2)
اي رسول خدا، آيا من از اهلبيت نيستم؟ حضرت فرمود: [نه ]تو از همسران پيامبر و بر خير هستي.
عايشه گويد: پيامبر علي، فاطمه، حسن و حسين را با عبا پوشاند و فرمود: خدايا اينان اهل بيت من هستند ...
من رفتم كه سرم را زير عبا ببرم، ولي رسول خدا مانع شد. من گفتم: اي رسول خدا! مگر من از اهل شما نيستم؟ فرمود: (عَلي خَيْرٍ) بر خيري.(3)
زينب دختر جحش، همسر رسول خدا گويد: پس از آنكه رسول خدا علي، فاطمه و حسنين را زير عبا قرار داد، برايشان دعا كرد و فرمود:«اَللّهُمَّ اِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ اَهْلاً وَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي.»
خدايا هر پيامبري اهلي دارد و اينان اهل بيت من هستند.
پس آيه تطهير نازل شد و من عرض كردم:
اَلا اَدْخُلُ مَعَكُمْ» آيا در جمع شما داخل نشوم؟
رسول خدا فرمود:«مَكانَكِ، فَاِنَّكِ اِلي خَيْرٍ اِنْشاءَاللّهُ تَعالي»
بر جاي خود باش، تو اگر خدا بخواهد بر خير هستي.(4)
پس همه روايات در تعداد و اشخاص اين موضوع و در منحصر بودن افراد در اين تعداد و اشخاص دلالت صريح و يكسان دارند.
براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب«ادب فِناي مقربان» جلد 5، تاليف علامه جوادي آملي كه 300صفحه راجع به آيه تطهير بحث كرده اند مراجعه كنيد. كتابهاي ايشان در سايت «اسراء» موجود است.
پي نوشت ها:
1. جامعالبيان، ج12، ص8. مشابه اين حديث مكرر در جوامع حديثي سني و شيعه آمده است.
2. همان، ص7.
3. مرعشي نجفي، احقاق الحق، قم، كتابخانه آيت الله نجفي مرعشي، ص524 به نقل از بحرالمناقب، موسي بلخي حنفي.
4. همان، ص546 به نقل از تفسير ثعلبي نيشابوري
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۳:۰۵ شناسه مطلب: 95287
تعريف مصحف: كلمه"مُصْحَف" بيشتر به معناي "قرآن" به كار ميرود؛ اما در لغت به معناي مجموعه برگه هايي است كه ميان دو جلد جمع آوري شده است و امروزه "كتاب" خوانده ميشود. (1) بنا بر اين، منظور از مصحف فاطمه(س)، كتاب فاطمه (س) است.
مصحف فاطمه و محتواي آن:
درباره ماهيت اين مصحف در منابع شيعي روايات فراوان يافت ميشود. در اين احاديث محتوا حجم، زمان نگارش كيفيت نگارش مصحف بيان شده است. البته در نگاه ابتدايي اختلافاتي ميان اين روايات مشاهده مي شود اما با كمي دقت توجيه ميگردد. (2) بعضي از روايات مطالب آن را غير از مطالب قرآن دانسته اند. (3) بر اساس شماري از احاديث در اين كتاب مطالبي چون وصيت حضرت فاطمه (س) (4) مصيبتهاي فرزندان آن حضرت (س) در طول زمان (5) پيشگويي حوادث آينده (6) و تمام پادشاهاني كه بر زمين حكم خواهند كرد (7) بيان شده است.
دسته اي از روايات نيز از اشتمال اين مصحف بر تمام احكام حلال و حرام حتي حكم عملي كه موجب نصف شلاق ميشود (8)، حکایت دارند. (9) بر اساس بعضي از احاديث، حوادث تاريخي اي چون ظهور زنديقان...در آن هستند. (10)
زمان و كيفيت نگارش:
مهمترين مطلب درباره اين مصحف، زمان و كيفيت نگارش آن است كه مسأله ارتباط حضرت زهرا (س) با جبرئيل و ديگر فرشتگان الهي در همين جا مطرح ميگردد.
در چند روايت، كيفيت نگارش آن بدين صورت مطرح شده است: پيامبراكرم (ص) مطالب را املا ميكرد و حضرت علي (ع) مينوشت. (11)
برخي از روايات نيز مصحف را رهاورد املا و وحي مستقيم خداوند بر حضرت زهرا (س) دانستهاند. (12) بر اساس روايات ديگر، بعد از وفات پيامبر اكرم (ص) خداوند فرشتهاي را نزد حضرت زهرا (س) ميفرستاد تا در غم پدر دلداري اش دهد، وي را از مكان و جايگاه رسول خدا در بهشت آگاه سازد و با او در باره مطالب مختلف به گفت و گو بنشيند. حضرت فاطمه (س) سخنان آن فرشته را به حضرت علي (ع) منتقل كرد و آن حضرت (ع) آن ها را به نگارش در آورد. (13) روايتي اين فرشته را جبرئيل (ع) معرفي كرده است. (14)
امكان نزول جبرئيل بر فاطمه (س):
اشكال ديگر روايات دسته اخير، قطع وحي پس از رسول اكرم (ص) است. به عبارت ديگر، ما مسلمانان معتقديم پيامبر اكرم (ص) خاتم انبيا بوده، بعد از وفات آن حضرت (ص) ارتباط ميان زمين و آسمان قطع و وحي منقطع گشته است. بنا بر اين، چگونه فرشته بر حضرت زهرا (س) نازل ميشد و با آن بزرگوار گفت و گو ميكرد؟
در پاسخ بدين اشكال بايد گفت:
طبق آيات قرآني، نزول فرشته الهي و ارتباط خداوند با غير پيامبران از طريق فرشتگان و وحي امكانپذير است، چنان كه آيات بسيار از ارتباط فرشته با حضرت مريم (س) سخن ميگويد (15) خداوند ارتباط خود با مادر حضرت موسي (ع) را وحي ميخواند. (16) وقتي امكان اين ارتباط با زناني چون مادر موسي (ع) و حضرت مريم (س) پذيرفته شد، امكان و وقوع آن درباره حضرت فاطمه زهرا (س) كه از سوي پيامبر اكرم (ص) سرور همه زنان در همه زمانها معرفي شده، به طريق اولي پذيرفتني مينمايد. منظور از انقطاع وحي و قطع ارتباط زمين و آسمان بعد از پيامبراكرم (ص) قطع ارتباط ميان خداوند و فردي به عنوان پيامبر و مأمور ابلاغ است، نه عدم امكان ارتباط زمينيان با خداوند و فرشتگان. بر اساس روايات شيعه، نوعي ارتباط ميان امامان معصوم (ع) و خداوند وجود دارد. (17)
پينوشتها:
1. حسيني جلالي، محمدرضا، تدوين السنة الشريفه، بي نام، ص 67. ر. ك: معروف الحسني، سيد هاشم، سيرة الائمة الاثني عشر، ج 1، ص 98 و 99.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 84- 83.
3. همان، ص 38 و 93.
4. همان، ص 34.
5. همان، ص 14.
6. همان، ص 44.
7 حسيني جلالي، سيدمحمدرضا، تدوين السنة الشريفه، ص 77، رك: ترجمه ار شاد مفيد، اسلاميه، ج2، ص180.
8. بحارالانوار، ج26، ص 73.
9. همان.
10. همان، ص 44، رك: مصطفي دشتي، معارف و معارف، قم: 1376، چاپ دوم، ج9، 410-411.
11. بحارلانوار، ص 41 و 42 و 94.
12. همان، ص 93.
13. همان، ص 44.
14. همان، ص 24.
15. آل عمران (3)، آيات 42 و 43 و 54.
16. قصص (28)، آيه 7.
17. بحارالانوار، ج 26، ص 66 و 79.
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۱:۵۴ شناسه مطلب: 95286
روايات مربوط به هجوم فرستادگان خليفه اول به سركردگي عمر بن خطاب به خانه امام علي (ع) براي بردن ايشان به مسجد و بيعت گرفتن از او و دفاع و ممانعت حضرت زهرا قطعي است . اصل اين كه چنين اتفاقي افتاده ، نمي توان انكار كرد اما تمام جزئيات اين واقعه قطعي نيست . چه بسا در گذر زمان كم و زياد شده و به آن پر و بال داده باشند.
شك نيست كه ابوبكر و عمر و چند نفر از مجاهدان، ساعتي بعد از وفات پيامبر، از اجتماع انصار در سقيفه بني ساعده مطلع شده ، براي اين كه مبادا امر حكومت از دست شان به در رود ، خود را به آن جمع رسانده ، با استدلال هاي خود و با استفاده از شكاف و نفاق موجود بين اوس و خزرج و ... ، توانستند در آن جمع ، بدون حضور بسياري از بزرگان مهاجرين از جمله بدون حضور علي بن ابي طالب و مردان بني هاشم و ... ، براي ابوبكر بيعت بگيرند . بلافاصله خلافت او را قطعي شمرده و با تهديد و تطميع به گرفتن بيعت از ديگران اقدام كردند.
شك نيست كه علي بن ابي طالب و تعدادي از بزرگان اصحاب كه چشم به ايشان داشتند ، از بيعت خودداري ورزيدند . بيعت نكردن با توجه به جايگاه ويژه امام علي در جامعه ، براي خلافت نوپا بسيار سنگين بود. از اين رو براي بيعت گرفتن از امام اقدام كردند . چون امام به اختيار و رغبت بيعت نمي كرد، چاره اي جز برخورد خشن و بردن اجباري ايشان به مسجد و ... ، نبود . آنان به ناچار به اين كار اقدام كردند.
طبيعي است كه اگر امام علي مدعي خلافت نبود و از بيعت با آنان خودداري نمي ورزيد و با رغبت كار آنان را تاييد مي كرد و بيعت مي نمود ، محترم بود و در صدر جاي داشت، ولي وقتي خود را مستحق خلافت مي داند و از بيعت و تاييد و همراهي ابا دارد و ديگران را به خود دعوت مي كند ، خليفه و طرفدارانش چاره اي جز برخورد و تهديد و بيعت گرفتن به زور ندارند ،زيرا اگر از او به رغبت يا به زور بيعت بگيرند ، ديگر كسي جرأت و دليل مخالفت نخواهد داشت.
امام هم با توجه به نصب پيامبر و بيعت غدير و ... ، نمي توانست از ادعاي خود دست بردارد و خلافت آنان را بپذيرد . موظف بود خود را مستحق معرفي كرده و اقدام آنان را خلاف بشمرد و ...
با توجه به اين موارد طبيعي است كه آنان حرمت و احترام خانه علي و فاطمه را زير پا بگذارند . به زور براي بردن امام اقدام كنند . امام هم كه در صدد حل مسالمت آميز بود ، از مقابله خشن چشم بپوشد . همسرش كه دختر عزيز و دردانه پيامبر است، به گمان اين كه هنوز حرمتش پابرجا است ، پيشقدم شود . خود را سپر كند تا آنان از ورود زوري به خانه چشم بپوشند ؛ ولي آنان كه براي بردن امام عزم جزم كرده بودند ، همه حرمت ها را زير پا بگذارند . با هل دادن حضرت زهرا يا سيلي زدن به ايشان و باز كردن قهري در و خوردن آن به سينه ايشان و ... ، وارد خانه شوند و امام را ببرند.
نمي خواهيم بر وقوع تك تك جزئيات اين واقعه قسم بخوريم و به يقين بگوييم تك تك جزئيات واقع شده اند، ولي به يقين مي گوييم براي بردن اجباري امام ،به سرگردگي عمر بن خطاب به خانه امام آمده ، با زير پا گذاشتن حريم ها ايشان را برده اند . حضرت زهرا هم در صدد برآمده از حرمت و احترام خود براي ممانعت از بردن ايشان بهره بگيرد . به حرمت او توجه نكرده و او را كنار زده اند . در اين هجوم ، احتمال همه نوع صدمه وجود دارد . امام و ديگران هم كه انتظار حرمت شكني را نداشته و با توجه به عزم مهاجمان ، دفاع را جايز نشمرده اند، زيرا به درگيري مي انجاميد . آنان از ايجاد درگيري اكراه داشتند . نمي خواستند در زماني كه هنوز جنازه پيامبر دفن نشده ، در امت درگيري به وجود آيد . چاره اي جز تحمل و چشم پوشي نداشته اند.
حداقل اثر منفي كه درگيري حضرت با آن ها داشت، اين بود : افرادي كه تازه مسلمان شده بودند، وقتي صحنه درگيري را بين صحابه مي ديدند، از اسلام و مسلمانان منزجر مي شدند . از آب گل آلود شده ،يهوديان و دشمنان كينه توز اسلام ماهي مي گرفتند. از اين رو حضرت وقتي با اعتراض برخي ( راجع به سكوت حضرت ) مواجه مي شد، مي فرمودند دست به شمشير بردن در اين اوضاع زحمات پيامبر را هدر خواهد داد .
تحمل و چشم پوشي ، ناشي از بي غيرتي يا كم غيرتي نيست، بلكه مصلحت سنجي عاقلانه در برابر اقدام هاي جاهلانه است . چنين مصلحت سنجي هايي را از همه عاقلان در مقابل اقدام هاي جاهلانه مي بينيم . اگر نبينيم ، بايد اعتراض كنيم كه چرا امام اين قدر زود از كوره به در مي رود و بر آتشي كه دشمنان افروخته اند ، هيزم مي ريزد و شعله ور تر مي گرداند.
اطرافيان امام تابع او بودند . بدون اذن ايشان اقدامي نمي كردند يا اگر خشم آنان را به اقدامي وامي داشت ، ادامه نمي دادند . وقتي در همين جريان زبير شمشير مي كشد و شمشيرش به وسيله مهاجمان گرفته مي شود و شكسته مي گردد ، امام اجازه دفاع
نمي دهد .به تحمل و سكوت فرا مي خواند . افراد حاضر در خانه سكوت مي كنند و به نظاره مي نشينند.
درگيري در چنين صحنه هايي با مهاجمان فقط به سود آنان است . اقدام آنان توجيه مي شود . به اقدام آن ها لباسي از حق
مي پوشاند. امام حسن و امام حسين هم در اين زمان كودكاني كم تر از ده ساله بودند . كاري از دست شان بر نمي آمد.
كساني كه اين اتفاق ها را غير واقعي مي دانند ، علاوه بر اين كه با روايات متواتر (تواتر معنوي بر اصل واقعه ) مخالفت مي كنند و اين مخالفت غلط است ، خوب است به كودتايي كه در كشورها اتفاق مي افتد، نگاه كنند كه كودتاگران چگونه حرمت ها مي شكنند .هيچ كس نه جرأت مقابله مي يابد، نه مصلحتي در مقابله مي بيند . مقهورين كه غالبا دل سوختگان و محترمان جامعه و مقهور و مغضوب كودتاگرانند ، مورد هجوم واقع مي شوند . حرمت شان له مي شود . چاره اي جز نظاره و تحمل نمي بينند.
آنان بايد تحمل كنند تا فوران كودتا فروكش كند . بعد به چاره يابي براي مقابله بنشينند. مقابله در آن شرايط فقط به نفع كودتاچيان و به زيان مقهورين و مغضوبين جامعه است.
سكوت حضرت مدرك خوبي است براي مقصر بودن آن ها . اگر حضرت خلاف اين عمل مي كرد ، امروز اهل تسنن توجيهات ناروايي داشتند و بيان مي كردند علي و همسرش به جنگ با خلفا و صحابه رفته اند و آن ها مجبور شدند چنين برخوردي را با همسرش داشته باشند.
حرمت شكني ها كه به دستور حاكم جامعه شروع شد ، ادامه يافت . تصرف فدك و منع حضرت از ارث، كه مخالفت با قرآن و پيامبر بود و ديگر مخالفت ها با تعاليم و دستور هاي پيامبر ،چنان صدمات روحي و جسمي بر دختر گرانقدر پيامبر وارد كرد كه به فاصله كمي بعد از وفات پيامبر ، او را از پا در آورد و به پدر ملحق ساخت .
هيچ كس نمي تواند صدمات روحي و جسمي شكننده اي را كه بر ايشان بعد از وفات پدر وارد شد ، انكار كند . صدمات بود كه او را از پا درآورد و عامل شهادت او شد. او به مرگ طبيعي از دنيا نرفت، بلكه صدمات ، روح و جسم او را خرد كرد . اگر بعد از پدر محترم بود و تعاليم و اهداف پدر را در مجراي صحيح خود مي ديد و با مصيبت و درد روحي و جسمي اضافه بر درد فقدان پدر ، مواجه نمي شد و از دنيا مي رفت ، مرگ او طبيعي بود، نه اين كه هنوز جنازه پدر دفن نشده، به خانه اش هجوم برند تا شويش را براي گرفتن بيعت اجباري به زور به مسجد ببرند ! براي بردن او همه حرمت ها را زير پا بگذارند ! هنوز آب غسل پدر خشك نشده، بشنود كه كارگزاران او از فدك را اخراج كرده اند ! براي گرفتن فدك كه مراجعه مي كند ، آن را نه هبه ،كه ارث پدرش بشمارند . ادعاي او بر هبه بودن را دروغ بشمرند و از او بر هبه بودن شاهد بطلبند و شاهدانش را نپذيرند و با روايت خودساخته او را از ارث محروم كنند و قرآن پدرش را زير پا بگذارند و ...
طبيعي است كه مصيبت ها به قول خود آن بانو اگر بر كوه نازل شود ، آن را از هم مي شكافد ،چه رسد به جسم آن بزرگوار.
برادران شيعي نبايد از اين دفاع هاي ناكام وحشت داشته و نبايد بر جزئيات اين واقعه اصرار ورزند، بلكه كليات غير قابل انكار و تشريح شرايط كودتايي ، براي اثبات اين مطلب كافي است . كسي نمي تواند اين حقيقت عريان را كتمان كند . آنان كه بر تبرئه ظالمان كمر همت بسته اند ، آب در هاون مي كوبند.
آتش زدن در خانه حضرت و جسارت به حضرت زهرا(س) و....در كتب اهل سنت آمده است . اگر خواستيد، آدرس آن ها را در تماس هاي بعدي ذكر مي كنيم.
براي اطلاعات بيش تر به كتاب« شهادت مادرم زهراء افسانه نيست »و يا كتاب «رنج هاي حضرت زهراء» تاليف علامه جعفر مرتضي مراجعه بفرماييد .
۱۳۹۵/۱۱/۲۱ ۱۳:۳۱ شناسه مطلب: 95285
خداوند متعال در ميان امت اسلامي چهارده نفر «حجت معصوم» آفريده، بدون ترديد فاطمه زهرا عليهاالسلام جزو برترين آنان است و پس از رسولخدا و اميرالمومنين (ع) سومين شخصيت جهان هستي به حساب مي آيد و حتي برتري مقام او بر تمام پيامبران پيشين و حضرات ائمه، غير از علي(ع) ثابت است.
حضرت امام باقر(ع) در عظمت و جلالت مادرش فاطمه عليهاالسلام ميفرمايند: لقد كانت عليهاالسلام مفروضه الطاعه علي جميع من خلقاللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبيا و الملائكه (1).
اطاعت فاطمه عليهاالسلام بر تمام بندگان الهي حتي جن و انس، پرندگان و حيوانات، پيامبران و ملائكه واجب است.
اگرچه اين اطاعت، «اطاعت تشريعي» نيست، بلكه منظور از آن «اطاعت تكويني» است. ولي تقدم او را بر انبياي ديگر نشان ميدهد. (2) و لذا حضرت امام حسن عسكري(ع)در اين باره ميفرمايد:
نحن حجه اللَّه و فاطمه حجه علينا.(3)
ما حجت خدا و فاطمه (س) حجت ما ميباشد.
و حضرت امام زمان - عجلاللَّه تعالي فرجه الشريف - در توقيع مباركشان ميفرمايند:
و في ابنه رسولاللَّه (ص) اسوه حسنه(4)
(فاطمه) دختر پيامبر خدا(ص) الگو و اسوه زيبا براي مردم است. اين احاديث (به عنوان نمونه)، نشان ميدهد حضرت فاطمه زهرا(س)يكي از حجتهاي خداوندي است و جنبه الگويي و رهبري دارد و حضرات ائمه اطهار عليهاالسلام او را بر خود مقدم، اعمال و رفتار وي را سرمشقشان قرار ميدادند... و پيامبر(ص)، نيز ميفرمايند: ان اللَّه جعل عليا و زوجته و ابنائه حجج علي خلقه ، خداوند متعال علي، همسر و فرزندانش را حجت خود در ميان مردم قرار داده است.(5)
در پاسخ به قسمت دوم پرسش شما توجه به اين نكته لازم است چهارده معصوم نور واحدند و مبناي رفتار و سيره آنان نيز يكي است اگر تفاوتي در مواضع و عملكرد آنان ديده مي شود به علت اختلاف شرايط محيطي و مكاني است كه هر يك مطابق وظيفه الهي عمل مي كردند و اين معناي حجت بودن است. يعني اگر يكي در جاي ديگري قرار مي گرفت و شرايطي مانند شرايط او پيدا مي كرد مثل او عمل مي كرد نه خلاف او.
به ديگر سخن حجت بودن فاطمه(س) بر امامان(ع) اين است كه بر فضل و برتري و كمال و شرف او اعتراف دارند و سخنان او بر آنان حجت اطاعت او بر آنان به استنناي علي (ع) واجب است (6) حتي علي(ع) در پاره اي جاها كه فاطمه(س) پيام پيامبر(ص) به ابلاغ مي كرد موظف به اطاعت بود. چنان كه مجلسي (ره) در تشريح آخرين لحظات عمر پيامبر (ص) مي نويسد : در حالي كه دست فاطمه(س) در دست پيامبر (ص) بود آن را در دست علي(ع) گذاشت و فرمود : ... يا علي انفذ ما امرتك به فاطمه فقد امرتها باشياء امر بها جبرئيل ع 7 يا علي آن چه فاطمه(س) به تو امر كرد به كار بند چه او را به چيزهايي مامور كردم كه جبرئيل(ع) به آن امر كرده است دقت در جمله (ما امرتك آن چه به تو امر كرد )حائز اهميت است.
پي نوشت ها:
1. بحراني اصفهاني، عوالم، ج 11، ص 190، دلائل الامانه، ص 172.
2. گفتني است روايات ديگري كه در فضيلت رسولخدا و اميرالمومنان آمده و اين حديث را تفسير و مقيد نموده است، بنابراين حضرت زهرا از نظر رتبه پس از آن دو بزرگوار است.
3. همان، ص 7.
4. همان ، ص 8 و علامه مجلسي ره، بحار الانوار، ج 52، ص 180 .
5. حسكاني ،عبيد الله بن عبد الله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، التابعه لوزاره الثقافه و الارشاد الاسلامي، ج 1، ص 76. (عوالم ج 11، ص 107).
6. ر.ك انصاري زنجاني ،اسماعيل، الموسوعه الكبري عن فاطمه الزهراء ،نشر دليل ما ، ج 19، ص
۱۳۹۵/۱۱/۲۱ ۱۳:۰۶ شناسه مطلب: 95284
در اين كه مريم از زنان برگزيده خدا مي باشد، شكي نيست. اما سخن اين است كه آيا قرآن دلالت دارد كه حضرت مريم برگزيده ترين زن جهان براي هميشه است يا اين كه برگزيده بودن و برتري او بر همه زنان تا زمان نزول قرآن را اثبات ميكند و براي اين كه بدانيم آيا بعد از نزول قرآن و از زمان پيامبر تا قيام قيامت بانويي در رتبه ايشان يا برتر از ايشان خواهد آمد يا نه؟ بايد از خدا و پيامبر خدا كه به امر و اراده خدا بر غيب اشراف دارد، جويا شد.
پس بايد پيام قرآن كريم درباره برتري مريم روشن شود. در قرآن آمده: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ (1) و (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: "اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برتري داده است.
بايد توجه داشت كه منظور از برتري و فضيلت حضرت مريم(س) در آيه مذكور اين نيست كه ايشان در تمام فضائل و كمالات و جهات انساني بر همه زنان عالم حتي فاطمه زهرا برتري دارد. بلكه منظور از اين برتري جهت خاصي است كه حضرت مريم(س) را از سائر زنان ممتاز كرده است.
براي روشن شدن اين مطلب از خود آيه شريفه كمك ميگيريم. در آيه ياد شده كلمه اصطفاء دو بار تكرار شده است.
در فراز (( إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ )) به يك نوع انتخاب اشاره ميكند بدون اينكه مسئله برتري آن حضرت را مطرح نمايد. و اين قسمت از آيه صرفا اصطفاء و انتخاب نفس خود مريم(س) را در فضائل و تقوا بيان ميكند، و برتري ايشان نسبت به سائر زنان لحاظ نگرديده است.
ودر فراز (( وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ))، گرچه برتري حضرت مريم نسبت به سائر زنان عالم آمده است؛ حال بايد روشن شود منظور از اين برتري چيست؟آيا برتري ايشان بر زنان عالم بهصورت مطلق است يا مقيّد ميباشد، با اين معنا كه در چه جهت برتري دارد در تمام جهات و فضائل انساني يا در يك جهت خاص كه مخصوص ايشان ميباشد. آنچه ميتوان گفت اين است كه حضرت مريم در يك جهت خاص نسبت به تمام زنان عالم برتري دارد. و آن جهت برتري اين است كه ايشان بدون داشتن همسر به طور معجزه آسا و خرق عادت فرزند آورد. پس برتري ايشان در قسمت اخير آيه نسبي است و به طور مطلق نميباشد.
و از نظر دستور زبان عرب نيز اگر كلمه اصطفا با "علي" متعددي شود معناي تقدم را ميدهد نه مطلق اصطفاء و برتري، (2) يعني حضرت مريم به خاطر صلاحيتها و ويژگيهائي كه داشته است اين برتري و تقدم را بر زنان عصر و زمانهاش پيدا كرده كه او به عنوان مادر حضرت عيسي برگزيده شده است.
بعد از روشن شدن معناي برتري حضرت مريم نسبت به سائر زنان عالم، حال بايد گفت زني كه در فضائل و كمالات معنوي و طهارت و تقوا، يگانه زنان است و نسبت به همه زنان عالم از اولين و آخرين برتري دارد عصمت كبري فاطمه زهرا(ع) است.(3)
و از امام صادق(ع) در مورد فرمايش رسول خدا سؤال شده كه "فاطمه سرآمد زنان عالم است يا سرآمد زنان عصر خويش ميباشد؛ آن حضرت پاسخ دادند آنكه سرآمد زنان عصر خويش بود مريم(س) بود. اما فاطمه(س) سرآمد همه زنان عالم از اولين تا آخرين است، (4)
بنابر اين مسئله برتري حضرت فاطمه(س) نسبت به زنان عالم وحتي مريم(س) مستند به روايات متعدد است كه در احاديث رسول گرامي(ص) و ائمه(ع) آمده است. حضرت زهرا كسي است كه خداوند در شأن او، پدر، شوهر و فرزندانش آيه تطهير را نازل كرده و او را در آيه مباهله شريك در رسالت شمرده و تنها مصداق "نسائنا" معرفي كرده و پيامبر هم در تفسير اين آيات، او را از خود و پاره تن خود خوانده است. پس همان طور كه خود رسول خدا افضل برگزيدگان به طور مطلق است، پاره تنش نيز كه با او در تطهير و مباهله و... شريك است، افضل برگزيدگان مي باشد.
پس افضل بودن حضرت زهرا با استناد به خود آيات قرآن و روايات مؤيد آيات است.
روايات هم در مقام بيان و تفسير آيات است. روايات پيامبر بر افضليت حضرت زهرا هم فراوان است و در كتب معتبر شيعه و سني وارد شده و عالمان معتبر بدانها استناد كرده اند. از جمله اين روايات: "فاطمه بضعه مني؛ (5) فاطمه پاره تن من است". رسول خدا خطاب به ايشان فرمود:"يا فاطمة إما ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين؛(6) وقتي حضرت پرسيد پس مريم چه مي شود؟ جواب داد: او سيد زنان عالم خودش (امت هاي قبل از اسلام) بود".
امام علي هم بر بالاي مزار فاطمه خطاب به رسول خدا فرمود:
"قل يا رسول الله عن صفيتك صبري وعفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي؛(7) اي رسول خدا! از تحمل فراق برگزيده ات صبرم كم شده و چشم پوشيدن از فقدان سيده زنان دو جهان برايم مقدور نيست!".
روايات در اثبات برتري مطلق حضرت زهرا از زنان جهان در دنيا و آخرت بسيار است كه به بيان هاي مختلف در كتب معتبر شيعه و سني وارد شده و با توجه به آنها همه عالمان شيعه و كثيري از عالمان اهل سنت، ايشان را برگزيده زنان جهان و افضل از زهراي بتول مي دانند.
آلوسي بغدادي از مفسران به نام اهل سنت مي نويسد:
عقيده من اين است كه فاطمه بتول افضل زنان گذشته و آينده است؛ زيرا علاوه بر جهات ديگر، او پاره تن رسول خداست. (8)
لازم به توجه است كه آيات قرآني بدون در نظر گرفتن توضيح و تبيين رسول خدا(ص) نه تنها هدايتگر نخواهند بود بلكه ممكن است گمراه كننده باشند. از اين جا است كه حكمت وجود انبياء و پيامبر(ص) مشخص شده و دقيقا اين موضوع يكي از موضوعات اختلافي ميان صحابه بوده است. چه اينكه برخي در مقابل سخنان پيامبر(ص) شعار «كفانا كتاب الله» را سر داده و مانع از بيان مواضع و سخنان پيامبر(ص) شدند.
پي نوشت ها:
پي نوشت ها:
1. آل عمران(3) آيه 42.
2. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين قم، ج 3، ص 205.
3. طبري، دلايل الامامه، نشر موسسه البعثه تهران، 1413ش، ص81.
4. مجلسي، بحارالانوار، انتشارات المكتبة الاسلاميه، ج 43، ص21.
5. الخزاز القمي، كفايه الاثر، قم: خيام، 1401 ق، ص 37-38؛ احمد بن حنبل، مسند، بيروت: دار صادر، بي تا، ج 4، ص 5 و....
6. ابي داود، مسند، بيروت: دار المعرفه، بي تا، ص 197.
7. كليني، كافي، تهران: اسلاميه، 1363ش، ج1، ص 459.
8. آلوسي بغدادي، روح المعاني، بيروت: دار الكتب العلميه، 1415 ق، ج2، ص 150.