پرسش وپاسخ

چنین مطلبی در كتاب های معتبر نیامده و با مقام و منزلت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تناسب ندارد
حضرت زینب سلام الله علیها

مسلم گچكار نقل می كند  كه:
 مردم كوفه را ديدم كه بر اطفال اهل بيت رقّت و ترحّم مي كردند و نان و خرما و گردو براي ايشان مي آوردند. آن اطفال گرسنه هم مي گرفتند، امّ كلثوم آن نان پاره ها و گردو و خرما را از دست و دهان كودكان مي ربود و مي افكند، پس بانگ بر اهل كوفه زد و فرمود: «يا اَهْلَ الْكُوفَة ! اِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنا حَرامٌ؛ دست از بذل اين اشياء بازگيريد كه صدقه بر ما اهل بيت روا نيست! ».
زنان كوفيان از مشاهده اين احوال زار زار مي گريستند، امّ كلثوم سر از محمل بيرون كرد، فرمود: اي اهل كوفه ! مردان شما ما را مي كشند و زنان شما بر ما مي گريند، خدا در روز قيامت ما بين ما و شما حكم فرمايد.
هنوز اين سخن در دهان داشت كه صداي ضجّه و غوغا برخاست و سرهاي شهدايي را كه بر نيزه كرده بودند، آوردند، و از پيش روي سرها سر حسين عليه السّلام را حمل مي دادند و آن سري بود تابنده  و درخشنده ، شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم و سياهي محاسن شريفش  مانند شَبَه مشكي بود و بن موها سفيد بود؛ و طلعتش چون ماه مي درخشيد و باد، محاسن شريفش را از راست و چپ جنبش مي داد، زينب را چون نگاه به سر مبارك افتاد، جبين خود را بر چوب مقدّم محمل زد! چنانچه خون از زير مقنعه اش فرو ريخت و از روي سوز دل با سر خطاب كرد  و  اشعاري فرمود كه: صدر آن اين بيت است:
«يا هِلالاً لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمالاً -غالَهُ خَسْفُهُ فَاَبْدي غُروب »
 ( مرحوم شیخ عباس قمی ) گويد كه:
ذكر محامل و هودج در غير خبر مسلم جصّاص نيست ، و اين خبر را گرچه علاّمه مجلسي نقل فرموده، لكن مآخذ نقل آن: منتخب طُريحي و كتاب نورالعين  است كه حال هر دو كتاب بر اهل فن حديث مخفي نيست ، و نسبت شكستن سر به جناب زينب عليهاالسّلام و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدره كه عقيله هاشميين و عالمه غير مُعَلّمه و رضيعه ثدي نبوّت و صاحب مقام رضا و تسليم است .
و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مي شود حمل ايشان بر شتران بوده كه جهاز ايشان پَلاس و رو پوش نداشته؛ بلكه در ورود ايشان به كوفه موافق روايت حذام (يا حذلم ) ابن ستير به حالتي بوده كه محصور ميان لشكريان بوده اند؛ چون خوف فتنه و شورش مردم كوفه بوده ؛ چه: در كوفه شيعه بسيار بوده و زن هايي كه خارج شهر آمده بودند، گريبان چاك زده و موها پريشان كرده بودند و گريه و زاري مي نمودند. بنا براین چنین مطلبی در كتاب های معتبر نیامده و با مقام و منزلت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تناسب ندارد.

ولادت امام علی علیه‌السلام درون خانه خدا، توسط افراد متعددی نقل شده، به گونه ای که حتی برخی از عالمان اهل سنت نقل آن را متواتر دانسته اند.
خانه خدا

ولادت امام علی علیه‌السلام درون خانه خدا، توسط افراد متعددی نقل شده، به گونه ای که حتی برخی از عالمان اهل سنت نقل آن را متواتر دانسته اند. این فضیلت بزرگ را تمام محدّثان و مورخان شیعه، در کتاب‌های خود آورده‌اند، گروه زیادی از اهل سنت نیز به این حقیقت تصریح کرده‌اند. علاوه بر این در اشعار شعرا نیز جلوه فراوان دارد. البته درجزییات آن اختلاف است.
برخی گزارش نموده اند که در هنگام تولد حضرت دیوار کعبه شکافته شد "....َ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا (1) همچنین گزارش شده است: که به هنگام شدت گرفتن درد زایمان فاطمه بنت اسد راه مسجد الحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت. بعد از اعتراف به ایمان و اعتقاد گفت:"... پروردگارا، به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما." لحظه‌ای نگذشت که فاطمه به صورت اعجاز آمیزی وارد خانه خدا شد و در آن جا وضع حمل نمود.
حاکم از محدثان بزرگ  اهل سنت در مستدرک الصحیحین می نویسد:
اخبار ( یقینی و قطعی ) است که امیر مؤمنان  درون خانه خدا متولد شده و عالمان بسیاری از اهل سنت تاکید کرده اند که این واقعه جز برای علی اتفاق نیفتاده است. (2)
آلوسی بغدادی مفسر معروف سنی، می‌نویسد: تولد علی علیه‌السلام در کعبه میان ملل جهان مشهور است و تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.(3)
برخی خواسته اند  حدیث تولد در کعبه تنها منسوب به یک نفر مشرک بنام یزید بن قعنب بدانند و در آن تشکیک نمایند.
کسانی، نقل آن را از دو نفر گفته اند، آن دو. یکی یزید بن قعنب و دیگری عباس بن عبد المطلب، عموی پیامبر. دانسته اند عباس از مومنان به اسلام و پیامبر بوده و هیچ کس نمی تواند بر ایمان او ایراد بگیرد.(4)
علاوه بر این دو، از عتاب بن اسید که در فتح مکه ایمان آورد و پیامبر او را بعد از فتح، عامل خود بر مکه گردانید ،روایت شده است.(5)
همچنین امام باقر علیه‌السلام به نقل از زیده ، دختر قریبه بن عجلان ساعدی به نقل از مادرش ام عماره ،دختر عباده بن فضله بن مالک بن عجلان ساعدی این جریان را نقل می کند.(6)
بنا بر این راوی فقط یک مشرک نیست، بلکه چند مومن و مسلمان معتبر هم این روایت را نقل کرده اند.
سند و راویان حدیث به حدی از اعتبار بوده  که رجال شناسان و روایت شناسان همگی آن را پذیرفته و هیچ کس انکار نکرده و تضعیف ننموده است.
البته مخالفان امام همچون وهابیان در تاریخ امروز، سعی داشته اند این فضیلت منحصر به فرد را انکار کنند و یا برای امام در این مورد شریک پیدا کنند که تلاش آنها بی نتیجه بوده و روایات ضعیف آنها در قبال این روایات نمی تواند عرض اندام کند.
لازم به ذکر است الان چنین شکافی درکعبه وجود ندارد، البته در کعبه محلی وجود دارد که از آن به عنوان " مستجار " یاد می شود. این مکان مورد احترام شیعه وسنی و درضلع غربی کعبه -تقریبا- درفاصله یک متری رکن یمانی قرار دارد (7) در این قسمت، آثار ترمیم و بندکشی دیده می‏شود که البته ارتباطی به شکاف یادشده ندارد؛ زیرا کعبه در عصر حَجّاج، از پایه خراب و دوباره ساخته شد و آثاری از مکان ورود فاطمه بنت اسد بر آن وجود ندارد.(8)

پی نوشت:
1. شیخ صدوق، بیروت‏، ناشر: اعلمی‏، 1400 ق‏ چاپ  پنجم، ص 132.
2. مستدرک حاکم، دارالمعرفه، 1418 ه. 1998 م، ،ج3،ص483.
3. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، قم، انتشرات صحیفه، 1367، ص 35.
4. مدینه المعاجز ، سید هاشم بحرانی ، ج1، ص 46؛ غایه المرام،بحرانی، ج1،ص52.
5. علامة المجلسی ، بحار الأنوار، بیروت - لبنان،، ناشر : دار إحیاء التراث العربی سال چاپ : 1403 - 1983 م ،ج35،ص7.
6.رجال ترکوا بصمات علی قسمات التاریخ، سید لطیف قزوینی، ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت ،ص72.
7. رک: عبد الرحمن انصاری ودیگران، مشاهد ومشاعر حج،  قم، زمینه سازان ظهور امام عصر( عج)، 1384، ص204.
8. سایت سازمان حج به نشانی http://hajj.ir/99/3540

خداوند می‏‌تواند به علی علیه‌السلام این قدرت را بدهد، آیه‏‌ای را که بعداً بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می‏شود بخواند.
حضت علی علیه السلام

از برخی روایات استفاده می شود که امام صادق علیه‌السلام از پدران خود گزارش داد: فاطمه بنت اسد در هنگام ولادت علی علیه‌السلام در مقابل خانه خدا ایستاد و رو به سوی آسمان کرد و گفت: ای پروردگار، من به تو و به آنچه که از جانب تو آمده و به همة کتاب‌های آسمان ایمان دارم، پس تو را به این خانه قسم می­دهم و به این فرزندی که در شکم دارم با من حرف می زند و مأنوس من می باشد و من یقین دارم که او یکی از نشانه‌های تو است، قسم می دهم که ولادت را بر من آسان گردان... بعد از تولد امام علی، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد خانه فاطمه بنت اسد شد،‌ در آن حال علی علیه‌السلام به چهره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تبسم نمود و گفت: «السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته» و سپس گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم: قد أفلح المؤمنون»، سپس پیامبر فرمود: «قد أفلحوا بک» یعنی مؤمنان به واسطة تو به رستگاری رسیده‌اند.(1)
این مطلب در برخی روایات و متون دیگر نیز آمده است. در این دسته روایات احتمالات متعددی وجود دارد، یکی از احتمالات آن است که این روایات ناظر بر وجود قرآن در لوح محفوظ باشد که پیامبر اسلام قبل از بعثت از آن آگاهی داشته و بر علی علیه‌السلام نیز الهام شده بود. چنان که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در خصوص قلمرو آگاهی امام علی علیه‌السلام فرمود: "انک تسمع ماأسمعُ وتری ما أری الا أنّک لستُ بنبی؛ّ می‏شنوی آن چه می‏شنوم و آن چه می‏بینم، تو هم می‏بینی، جز این که تو پیامبر نیستی".(2)
احتمال دوم این است که این روایات ناظر بر کرامت علی علیه‌السلام باشد. بدین معنا که حضرت آیه و یا آیاتی را که بعداً بر پیامبر نازل می‏‌شد، تلاوت نموده است و این یکی از کرامات حضرت محسوب می‏‌شود، همان گونه که خداوند که به حضرت عیسی علیه‌السلام قدرت داد در گهواره تکلم نماید. همان خداوند می‏‌تواند به علی علیه‌السلام این قدرت را بدهد، آیه‏‌ای را که بعداً بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل می‏شود بخواند.

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 ه، ج 35، ص 37.
2. همان، ج14، ص475.

در مورد فضیلت و برتری ائمه معصوم علیه‌السلام مخصوصا امیر المومنین علی علیه‌السلام روایات زیادی از شیعه و حتی از اهل سنت و نیز آیات قرآنی وجود دارد
حضرت علی و حضرت فاطمه

آیا این حدیث "اگر خدا علی را نمی آفرید برای فاطمه در زمین کفوی وجود نداشت" برابر بودن مقام امام علی علیه‌السلام و حضرت فاطمه علیها‌السلام را نشان نمی دهد؟

پاسخ:

در مورد فضیلت و برتری ائمه معصوم علیه‌السلام مخصوصا امیر المومنین علی علیه‌السلام روایات زیادی از شیعه و حتی از اهل سنت و نیز آیات قرآنی وجود دارد که از مجموع این آیات و روایات استفاده می شود مقام و منزلت حضرت علی علیه‌السلام در بعضی جهات نسبت به ائمه دیگر بالاتر است. در روایتی به برتری فضیلت آن حضرت تصریح شده است:
" عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ نَحْنُ فِی الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِی مَجْرًی وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ عَلِيٌّ  علیه‌السلام فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا. (1)
از امام صادق نقل شده که فرمودند پیامبر اکرم فرمودند ما در امر و فهم و حلال و حرام در یک درجه ایم. اما رسول الله و علی  علیه‌السلام فضیلت های خودشان را دارند. ( این حدیث برای پیامبر اسلام و حضرت علی فضیلت بیشتری نسبت به معصومین دیگر قرار داده است).
در بعضی روایات هم مقام و منزلت آنها در برخی جهات مساوی دانسته شده است:
ِّ " عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ لِی‏ نَحْنُ فِی الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِی الْعَطَایا عَلَی قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ. "(2)علی بن جعفر از امام موسی بن جعفر نقل می کند که ایشان فرمودند ما ائمه در علم و شجاعت با هم مساوی هستیم و در عطایا به اندازه ای که امر شده ایم.
اما درباره مقام علمی حضرت زهرا علیها‌السلام در منابع معروف اسلامی روایاتی وجود دارد مانند حدیث زیر:
ابونعیم در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‏کند که روزی رو به یارانش کرد و فرمود:
"ای شئ خیر للنساء " چه چیزی برای زنان از همه بهتر است؟ یاران ندانستند در جواب چه بگویند.
علی  علیه‌السلام به سوی فاطمه علیها‌السلام آمد و این مطلب را به اطلاع او رسانید. بانوی اسلام گفت: "چرا نگفتی:
"خَيْرٌ لَهُنَّ انْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لَايَرَوْنَهُنَّ".
از همه بهتر این است که نه آنها مردان بیگانه را ببینند و نه مردان بیگانه آنها را"
علی علیه السلام بازگشت و این پاسخ را به پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض کرد.
پیامبر فرمود: "مَنْ عَلَّمَكَ هذا؛ چه کسی این پاسخ را به تو آموخت؟ "عرض کرد: فاطمه  علیها‌السلام پیامبر فرمود: "انَّها بَضْعَةٌ مِنِّی؛ او پاره وجود من است". (3)
این حدیث نشان می‏دهد که امیرمؤمنان علیه‌السلام با آن مقام عظیمی که در علوم و دانش داشت که دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدینه علم پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود گاهی از محضر همسرش فاطمه علیها‌السلام استفاده علمی می‏کرد. این سخن پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌وآله که بعد از بیان احاطه علمی فاطمه علیها‌السلام می‏گوید: "او پاره‏ای از وجود من است" بیانگر این واقعیت است که منظور از "بَضْعَةٌ" تنها پاره تن و جسم نیست، که بسیاری در تفسیر حدیث گفته‏اند، بلکه فاطمه پاره‏ای‏ از روح پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و علم و دانش و اخلاق و ایمان و فضیلت او نیز بود، و پرتوی از آن خورشید و شعله‏ای از آن مشکات محسوب می‏شد. (4)
اما در مورد هم کفو بودن حضرت علی و فاطمه  علیها‌السلام این مطلب فضیلت و برتری برای هر دو ایشان است و از آنجا که برای حضرت زهرا خواستگارهای زیادی از اصحاب پیامبر آمده بودند و بعد از ازدواج حضرت علی و فاطمه، عده ای پیامبر اکرم را بخاطر این ازدواج سرزنش کردند پیامبر فرمودند:
" عَنِ النَّبِيِّ ص لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْو ٌ"(5) رسول خدا فرمود: اگر علی نبود، کفو و همتایی برای فاطمه پیدا نمی‏شد.
" قَالَ الصادق  علیه‌السلام لَوْ لَا أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ  علیه‌السلام تَزَوَّجَهَا لَمَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ "(6)
اگر علی بن ابی طالب نبود که با فاطمه ازدواج کند، از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، در روی زمین کسی یافت نمی‏شد که شایستگی همسری با فاطمه را داشته باشد.
بنابراین احادیث هم کفو بودن می رساند که غیر از حضرت علی  علیه‌السلام کسی دیگر کفو و همتای فاطمه نیست و این مقام و منزلت برای هر دو ایشان است.

پی نوشت ها:
1. کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص275.
2. همان.
3. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج‏20، ص67( عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرُونِی أَيُّ شَيْ‏ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاء...).
4. مکارم شیرازی، زهرا برترین بانوی جهان، ص 40.
5. روحانی، محمد، زندگانی حضرت زهرا علیها السلام، انتشارات مهام، ص 542.
6. همان، ص132.

اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام غلوّ را به شدیدترین وجه مردود دانسته و غالیان را نکوهش و تکفیر کرده‏‌اند.
غالیان چه کسانی بودند؟ و چه نوع تعریفی از کسی، غلو محسوب می شود؟

در کتابی خواندم که امام علی علیه‌السلام "غلو" را یکی از ارکان کفر دانسته اند, چه جور تعریفی از چیزی و یا کسی "غلو" محسوب می شود؟

پاسخ:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ بُنِيَ الْكُفْرُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ- الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَة؛ (1)
امیر المؤمنین علیه‌السلام فرمود: کفر بر چهار پایه استوار شده: فسق، غلو، شک، شبهه.
پس از درگذشت پیامبر صل‌الله‌علیه‌وآله، گروه هایی درباره ایشان و پیشوایان معصوم، از مرز حق تجاوز کرده، مقاماتی را برای آنان قائل شدند که مختص خداست. از این جهت «غالی» یا «غالیان» نامیده شدند.
شیخ مفید می‌گوید: غالیان گروه هایی هستند که به اسلام تظاهر نموده، ولی برای امیرمؤمنان علیه‌السلام و پیشوایان دین، الوهیت و نبوت ثابت نموده‌اند. آنان را با صفاتی معرفی کرده‌اند که از مرز حقیقت فراتر است. (2)
علامه مجلسی می‌گوید:
«غلو» درباره پیامبر و پیشوایان این است که آن ها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش شریک خدا بینگاریم، و یا آفرینش و روزی را از آن ها بدانیم، و یا معتقد شویم خدا در آن ها حلول کرده است و یا بگوییم بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند، و یا امامان را پیامبر بیندیشیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفت آنان ما را از هر نوع عبادت خدا بی‌نیاز می‌سازد و تکلیف را از ما بر‌می‌دارد». (3)
 البته درک جایگاه معصومان چندان آسان نیست. اما بیان آن بزرگواران در خصوص خویش، بهترین راهنمای ما در این مسیر است :
علی علیه‌السلام در حدیث مختصر و شیوایی فرمود: « از غلو در باره ما دوری بجویید. بگویید ما بندگانی پرورش یافته ایم. سپس (بعداز اعتراف به مخلوق بودن و عبد بودن ما ) در باره فضیلت ما هر چه خواستید بگویید» (4).
 نکته مهم درباره ائمه علیهم‌السلام رعایت اصل اعتدال است. نه افراط، نه تفریط. نه آن ها را از مقاماتی که دارند، بالاتر ببریم و به مقام خدایی برسانیم. نه این که تفریط کرده و مقاماتی را که در آیات و روایات برای آن ها بیان شده، انکار کنیم.
 روایتی که  به آن اشاره فرمودید، به همین نکته اشاره دارد که در روایت دیگری از ایشان آمده است که فرمودند :
در باره من دو کس هلاک شدند: یکی دوستی که از حدم گذراند. دیگر دشمنی که از مقامم فرو کشاند. (5).
بر این اساس ملاک غلو بودن و یا نبودن یک اعتقاد و باور مشخص می شود؛ یعنی اگر صفت و یا مقامی که  خاص خداوند است و دارنده آن مقام الوهیت دارد ، به پیامبر و خاندان پاک او علیه‌السلام  نسبت دهیم ،غلو خواهد بود و باطل ،ولی  اگر صفات و مقاماتی که خداوند متعال به آن ها عطا کرده ، مثل عصمت و ولایت و علم و قدرت بر شفاعت به اذن خداوند و یا فهمیدن سر باطنی انسان دیگر و  ... در حالی که قرآن و فرمایش اهل بیت آن ویژگی را تایید می کند، دیگر نه تنها غلو نیست، بلکه عدم اعتقاد به آن به نوعی کوتاهی در حق آن ها است و ناشی از عدم معرفت حقیقی به مقام این بزرگواران است .
اهل بیت عصمت و طهارت  علیه‌السلام غلوّ را به شدیدترین وجه مردود دانسته و غالیان را نکوهش و تکفیر کرده‏‌اند. البته توجه فرمایید که علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار حدود صد روایت از ائمه معصومین را درباره غالیان نقل کرده است.

پی نوشت :
1.شیخ کلینی‏،الکافی‏،ناشر اسلامیه‏ تهران‏،سال 1362 ش،‏نوبت دوم‏، ج‏2،ص 392.
2. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد،حسین درگاهی، چاپ و مصنفات شیخ مفید، ص 109.
3.علامه مجلسی، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق ، ج 25، ص364.
4. همان،ص 270.
5. همان،ص286.

دریافت این نوع دانش، شرط سنی خاصی ندارد، هر گاه خداوند اراده نماید و شرایط برای امامت و پیشوایی دینی برای امام فراهم شود، چنین دانشی به او افاضه خواهد شد
امام جواد علیه السلام

علوم و دانشی که امامان شیعه از آن برخوردار بوده‌اند، دو دسته‌است:
1ـ دانشی که از طریق غیر عادی و به طور مستقیم از منبع فیض الهی یا از طریق امام پیش از خود دریافت می‌کردند که چگونگی آن بر ما روشن و نمایان نیست.
هر امام و پیشوای، دانش‌هایی را که از امام پیش از خود دریافت کرده بود، به طریقی غیر عادی به امام بعدی منتقل می‌نمود، به همان شکل و گونه‌ای که حضرت علی علیه‌السلام فرمود: "پیامبر در گوش من نجوا نمود، به گونه‌ای که هزار باب علم بر من گشود. از هر بابی هزار باب علم باز شد".(1)
ما دقیقاً از کیفیت آن آگاهی نداریم، اما می‌دانیم به صورت عادی نبوده است. از این نوع علم، گاهی در منابع شیعی به "علم لدنی" یاد می‌شود.
دانش‌هایی که مربوط به امامت و رهبری دینی انسان‌ها هستند، در این بخش جای می‌گیرند. بیان احکام الهی، هدایت دینی مردم، مرجعیت دینی و تفسیر آیات الهی و هر آنچه که مربوط به هدایت انسان‌ها است، در این طبقه قرار دارد.
دریافت این نوع دانش، شرط سنی خاصی ندارد، هر گاه خداوند اراده نماید و شرایط برای امامت و پیشوایی دینی برای امام فراهم شود، چنین دانشی به او افاضه خواهد شد، و از این باب است  دادن امام جواد علیه السلام به سی هزار مساله در یک جلسه.(2)
2ـ دانش‌هایی که از طریق عادی به دست می‌آیند. این نوع از علوم می‌تواند متفاوت باشد و سن در آن تأثیر داشته باشد، اما این بخش از علوم، مربوط به هدایت و راهنمایی دینی نیست. اگر بخشی از این علوم برای هدایت و امامت و پیشوایی لازم باشد، از همان طریق اوّل به امامان معصوم علیهم‌السلام افاضه می‌شود و شرط سنی در آن لحاظ نمی‌شود. برخی از خدمات علمی و اجتماعی حضرت امام جواد علیه‌السلام به قرار زیر است:
1) گویی به مسایل و شبهات اعتقادی: این مهم در قالب پرسش و  و مناظره و گفتمان و نامه‌نگاری صورت می‌گرفت.
2) تشکیل مکتب علمی و تربیت شاگردان: امام شخصیت‌های مهم علمی مانند علی بن مهزیار، احمد بن ابی نصر بزنطی و زکریا بن آدم تربیت کرد که هر کدام در گسترش معارف و علوم اسلامی بسیار تأثیرگذار بودند.
3) فعالیت‌های سیاسی: این مهم نیز در قالب‌های مختلف از جمله نفوذ به درون حکومت صورت می‌گرفت؛ بدین معنا که امام به هواداران خود اجازه می‌داد به حکومت نفوذ کرده و مناصب و سمت های حساس را در دست بگیرند.
4) حمایت از شیعیان: این رویکرد نیز در قالب‌های مختلف مانند حمایت‌های مالی و جلوگیری از ظلم بر آنان شکل می‌گرفت. مرحوم کلینی نقل می‌کند که حضرت جواد، بنا به درخواست یکی از شیعیان سیستان، طی نامه‌ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود، نه تنها بدهی او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است، او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمرّی نیز تعیین کردند.

پی نوشت:
1. مفید، الارشاد، قم ، کنگره شیخ مفید، 1413ق، ج1، ص186
2. کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج1، ص496

چه مانعی دارد خداوند با قدرت و حکمت مطلقه‌‏ای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند
امام جواد علیه السلام

نظر به این که این مسأله در مورد امامان علیهم‌السلام نخستین ‏بار در مورد حضرت جواد علیه‌السلام رخ داد، در آن عصر، از جنجالی‌‏ترین مسائل روز بود.
حضرت رضا علیه‌السلام قبل از امامت امام جواد به بیان پاسخ: این سؤال می‏‌پرداختند.
عدّه‌‏ای در مورد امامت حضرت جواد در خردسالی، از حضرت رضا سؤال کردند،  حضرت به آن ها که به قرآن معتقد بودند، ماجرای نبوّت حضرت عیسی علیه‌السلام را در خردسالی به عنوان شاهد ذکر کرد.
ـ خیرانی می‏گوید: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا بودم، شخصی  پرسید: «اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟» امام فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ:   ـ از این رو که حضرت جواد کودک بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا به او فرمود: «خداوند حضرت عیسی علیه‌السلام را در کم تر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازه‌‏ای برگزید. بنابراین، چه مانعی دارد که خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند؟».(1)
 در آیه 30 سوره مریم به این مطلب تصریح شده که حضرت عیسی در گهواره با بیان گویا چنین گفت: «اِنّی عَبْدُاللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِيّا؛ بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.»
بنابراین، وقتی حضرت عیسی در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد در هفت سالگی، به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبر که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر می‏گذرد.

- تحلیل و بررسی:
در  پاسخ: این  که چگونه  خُرد سال به مقام امامت می‏رسد،  دو راه در پیش داریم:
1ـ به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، می‏گوییم: چه مانعی دارد خداوند با  قدرت و حکمت مطلقه‌‏ای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند، چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی علیه‌السلام را در دوران کودکی به مقام نبوّت رسانید؛  به استناد قرآن عیسی علیه‌السلام در گهواره سخن گفت و فرمود: « بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود».(2) خداوند در مورد یحیی علیه‌السلام فرمود: «یا یحیی خُذ الْکتابَ بِقُوَّةٍ و آتیناهُ الْحُکمَ صَبِیا؛.(3)  ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر، فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم».
امام جواد برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود: «خداوند کاری را که در  امامت کرده؛ همانند کاری است که در  نبوّت کرده ، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسانی بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید». (4)
2ـ در طول تاریخ دیده شده است که برخی از کودکان رشد فکری فوق‏العاده‏ای داشته‏اند، گاه افرادی در سنین کم‏تر از ده سال، نابغه شده‏ و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنایی برخوردار بوده‌‏اند، این موضوع بیانگر آن است که شایستگی مقام‏‌های ارجمند، مانند مقام امامت برای بعضی از کودکان محال نیست که آن را غیر ممکن سازد، در این زمینه نمونه‏‌های فراوان وجود دارد، که برای تقریب اذهان به ذکر سه نمونه زیر می‏پردازیم.

- نمونه‌‏های استثنایی از خردسالان نابغه:
1. در حالات حسین بن عبد الله بن سینا معروف به شیخ‏الرّئیس ابوعلی سینا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل کرده‏اند که  در شرح حال خود گفت:
«در ده سالگی آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفت‏زده شده بودند، در دوازده سالگی بر مسند فتوا نشستم،  در شانزده سالگی کتاب قانون را در علم طبّ نوشتم،  بیماری نوح بن منصور رئیس دولت سامانی را که همه اطبّا از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به این خاطر، امکانات فرهنگی بسیار در اختیارم گذاشت، شب و روز به بررسی و مطالعه پرداختم. هنگامی که به بیست و چهار سالگی رسیدم، همه علوم جهان را می‏دانستم و چنین می‏اندیشیدم که علم و دانشی وجود ندارد که به آن دست نیافته باشم».(5)
2. نمونه دیگر، یکی از دانشمندان غرب به نام «توماس یونگ» است، که در دو سالگی خواندن و نوشتن را می‏‌دانست،  در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت،  به امتیازات استثنایی و اعجاب انگیزی دست یافت.(6)
3. نمونه دیگر که در عصر حاضر رخ داده و بسیار عجیب است و پاسخ:   به سؤال فوق را به طور عینی و گویا تبیین می‏‌کند، مربوط به  سید محمد حسین طباطبائی، فرزند حجة‏الاسلام آقای سید محمد مهدی طباطبائی است. بنابراین ممکن است خداوند از باب لطف و عنایت، امامت را در کودکی به امامان عنایت نماید.

در مورد کوتاه بودن عمر معصومان نخست باید گفت که عمر تمامی انسان ها به دست خداوند متعال است .هر زمان  مصلحت بداند، بنده خویش را به سوی خود خواهد برد.
در مورد کوتاه بودن مدت عمر امامان  باید توجه داشت: وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست . بلکه امام چنان که وظیفة راهنمایی صورت مردم را به عهده دارد ، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد . او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند . حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
 حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودن‌شان در این باب تأثیری ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد.(7)
از این تحلیل  معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
 گرچه ائمه علیهم‌السلام به دلیل طولانی نبودن عمر مبارک‌شان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی  روی زمین وجود داشته‌اند ، به تناوب مسئولیت را به عهده می‌گرفتند و هیچ‌گاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
امیر مؤمنان علیه‌السلام در این باره بیان زیبا و عمیق دارد :
«ألاَ أنّ مثل آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کمثل نجوم السماء إذا هَوی نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(8) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».

پی نوشت:
1. محمّد بن یعقوب ،  کلینی،  اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1365ش، ج1، ص322.
2. مریم(19) آیه 30.
3. همان، آیه 12.
4. کلینی، همان، ج1، ص494.
5. محدّث قمّی، الکنی والالقاب، ج1، ص320 و 321.
6. پی یر روسو، تاریخ علوم ، ص432.
7. بررسی امامت حضرت مهدی (ع)در خُردسالی ، محمد محمدی اشتهاردی
8. سید رضی،  نهج البلاغه، قم، هجرت، ق، 1414، خطبه 100، ص146.

ای اباالقاسم ! همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش از او اطاعت شود و او سومین از اولاد من است
امام زمان

حضرت عبدالعظیم حسنی می گوید: من بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شدم به قصد اینکه از او درباره قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا دیگری ، حضرت ابتدائا فرمود:... یا اباالقاسم ! ان القائم منا هو المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی ...(1) ؛ ای اباالقاسم ! همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش از او اطاعت شود و او سومین از اولاد من است ...
در روایت دیگری صقر بن ابی دلف می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم : چرا قائم را منتظر خوانند؟ فرمود:... لان اله غیبتة تکثر ایامها و یطول اءمدها فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون ...(2) ؛زیرا برای او غیبتی است که روزهایش زیاد و مدتش طولانی خواهد بود. مخلصین در انتظار خروج او به سر خواهند برد ، و شک کنندگان او را انکار خواهند کرد ...
همچنین مرحوم صدوق؛ به سندش از صقر بن ابی‏دلف نقل کرده که از امام جواد علیه‌السلام شنیدم که می‏فرمود: "الإمام بعدی اِبنی عليّ، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه. ثمّ سکت فقلت له: یابن رسول اللَّه! فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکی (علیه‌السلام) بکآءً شدیداً، ثم قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم الحقّ المنتظر..."(3)؛ "امام بعد از من فرزندم علی است، امر او امر من وقول او قول من وطاعت او طاعت من است. وامام بعد از او فرزندش حسن است. امر او امر پدرش، وقول او قول پدرش، وطاعت او طاعت پدرش می‏باشد. آن گاه ساکت شد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کیست؟ امام گریه شدیدی کرد، سپس فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حقّ منتظر است...".

پی نوشت ها:
1- کمال الدین ، ص 377؛ بحارالانوار ، ج 51 ، ص 156 ، ح 1
2- کمال الدین ، ص 378؛ بحارالانوار ، ج 51 ، ص 30 ، ح 4
3- اعلام الوری، ص 436 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 157، ح 5

 

در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند.
امام جواد علیه السلام

در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند. شاگردانی که هرکدام وزنه علمی بزرگی به شمار می‌ رفتند و در میدان رقابت سرآمد دانشمندان عصر خود بودند. حضرت امام جواد ـ علیه السّلام ـ امام نهم ما شیعیان نیز به تربیت شاگردانی پرداختند که مایه استمرار و پایداری تشیع بودند.
آنها در رشد و شکوفایی تمدن اسلام سهم بسزایی داشتند، لذا شایسته است که برای احیای نام و یاد و آثار و مرام تربیت یافتگان مکتب ائمه و معرفی آنان به نسل حاضر و آینده تلاش نمود. ما در این بحث به برخی از این بزرگواران اشاره خواهیم کرد.
1. عبدالعظیم حسنی: عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ ملقب به حسنی است به خاطر انتسابش به امام حسن ـ علیه السّلام ـ وی از اصحاب امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ بوده است. و مشهور است که وی در زمان امام هادی ـ علیه السّلام ـ وفات یافته. وی فردی جلیل القدر و عالمی وارسته بوده که روایات و احادیث زیادی از امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ نقل کرده است او کتاب "خطب امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ" و کتاب "الیوم و اللیله" را تألیف نموده است.[1] محمد بن خالد برقی روایت می‌ کند که عبدالعظیم حسنی از ترس سلطان وقت که علویین را اذیت و آزار می‌ کرد و آنان را به قتل می‌ رساند، گریخت و به شهر ری آمد. و در خانه یکی از شیعیان سکونت گزید، شیعیان خبر حضور ایشان را شنیدند.[2] و به نزدش آمده و به حدیث او گوش فرا می‌ دادند و سئوالات شرعی خود را می‌ پرسیدند.[3] ایشان در سال 245 هـ.ق وفات یافته و هم اکنون مرقدش در شهرری نزدیک تهران واقع شده و زیارتگاه عاشقان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌ باشد. در برخی از روایات ثواب زیارت ایشان را معادل ثواب زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند.[4]
2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: وی از جمله یاران و اصحاب امام رضا و امام جواد ـ علیهم السّلام ـ بوده و نزد آن دو بزرگوار دارای منزلتی رفیع بوده است. وی احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار روایت کرده است ایشان از جمله محدثان شیعی موثق معرفی شده است.[5]
بزنطی به عنوان فردی جلیل القدر، فقیهی فاضل و یکی از اصحاب اجماع معرفی شده است.[6]
شیخ طوسی در "الفهرست" آورده است: وی از ثقات اهل کوفه می‌ باشد که حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را ملاقات کرده است و نزد ایشان مقامی عظیم داشته است. وفات او در سال 212 هـ.ق اتفاق افتاده است.[7] وی کتب متعددی تألیف نموده که از جمله آنها می‌ توان به کتاب "الجامع" اشاره کرد.[8]
3. فضل بن شاذان: فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام جواد و امام هادی و عسکری ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی فردی مورد اعتماد و جلیل القدر و فقیه و متکلم بوده است.[9] برخی نوشته اند 180 کتاب در فقه و حدیث و رد بر فرقه های ضاله و... نگاشته که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است.[10] شیخ طوسی نام برخی از آثار وی را در "الفهرست" ذکر نموده.[11] اکثر تراجم نویسان از وی به نیکی یاد کرده اند. وفات وی در سال 260 هـ.ق گزارش شده است.[12] ابن شاذان از جمله کسانی است که امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ برای وی طلب رحمت فرمودند.[13]
4. حبیب بن اوس طائی: حبیب بن اوس طائی معروف به ابوتمام از اصحاب خاص امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده. او شاعری بزرگ و استاد لغت شناسی و تاریخ و ایام عرب بود. وی دارای قصیده معروفی است که درباره ائمه دوازده گانه می‌ باشد.[14] شیخ عباس قمی می‌ نویسد: "علما گفته اند که از قبیله "طی" سه کس بیرون آمدند که هر کدام در باب خود منفرد بودند، حاتم طائی در جود، داود طائی در زهد و ابوتمام طائی در شعر.[15] قبر ابوتمام در موصل معروف است.
5. محمد بن ابی عمیر: وی از بزرگترین قبایل عرب می‌ باشد. علما و دانشمندان، حکم به وثاقت و بزرگواری او نموده اند و او را عابدترین و با ورع ترین مردم زمان خویش می‌ دانند. و در فقه و دانش او را از افراد برجسته زمان خویش می‌ شمارند که دارای کتب بسیاری است.[16] از نظر علم حدیث وی فردی معتبر می‌ باشد.[17]
وفات وی در سال 217 هـ.ق ذکر شده است.[18] شیخ طوسی کتب زیادی برای او ذکر کرده است از جمله این کتابها می‌ توان به کتاب "النوادر"، کتاب "الاستطاعه" و کتاب "الرد علی اهل القدر و الجبر" اشاره کرد.[19]
6. محمد بن سنان: وی از یاران برجسته امام جواد ـ علیه السّلام ـ بود. روایاتی وجود دارد که بر بزرگی شأن و شدت اعتقاد و علم و ورع او دلالت می‌ کند.[20] امام جواد ـ علیه السّلام ـ درباره او و صفوان بن یحیی فرمود: خداوند از آن دو راضی و خشنود گردد زیرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نکردند.[21]
7. علی بن مهزیار: علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی از منزلتی رفیع در نزد ائمه برخوردار بوده و از جانب امامان معصوم وکیل بوده است. او با امام جواد ـ علیه السّلام ـ مراسله و مکاتبه داشته است. امام جواد ـ علیه السّلام ـ در جایی برای او می‌ نویسد: "نوشته ات به دستم رسید. از کلامت خوشحال شدم، خداوند تو را مسرور گرداند..."[22] در معجم رجال الحدیث آمده است: "وی از خواص یاران امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده و از جانب ایشان وکالت داشته و نزد آن امام بزرگوار دارای قدر و منزلت بوده است. در حدیث، جزء موثقین بوده و طعن و ایرادی بر او وارد نشده است. وی کتب زیادی تألیف نموده است.[23]
از دیگر یاران آن حضرت می‌ توان به آدم بن اسحاق قمی، ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اشاره کرد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ الامام الجواد من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی.
2ـ رجال، شیخ طوسی.

پی نوشت ها:
[1] . قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، قم، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1414ق، ص212.
[2] . خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، بی جا، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413ق، ج17، ص50.
[3] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص212.
[4] . معجم رجال الحدیث، همان، ج17، ص52.
[5] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص126.
[6] . محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1380ق.، ص397.
[7] . محمد بن حسن طبرسی، الفهرست، مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات، 1348ق.، ص36.
[8] . شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، بی تا، بی جا، ج2، ص80.
[9] . الفهرست، همان، ص254.
[10] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص287.
[11] . الفهرست، همان، ص254.
[12] . آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1403ق، ج15، ص173.
[13] . محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1382، ص584.
[14] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص145؛ ابن شهر آشوب این قصیده را در کتابش مناقب ذکر کرده است.
[15] . شیخ عباس قمی، المنتهی، تهران، کتابفروشی مرکزی، چاپ دوم، 1333ش، ص230.
[16] . الفهرست، همان، ص218.
[17] . المنتهی، همان، ص130.
[18] . الذریعه، همان، ج2، ص141.
[19]. ثقة الاسلام تبریزی، مرأة الکتب، قم، مکتبه آیت الله مرعشی العامه، 1414ق، ص57.
[20] . معجم رجال الحدیث، همان، ج16، ص151.
[21] . همان، ج17، ص162.
[22] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص271.
[23] . معجم رجال الحدیث، همان، ج12، ص192.

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد (ع) را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد (ع) دارای چهار فرزند پسر و دختر بود
امام جواد علیه السلام

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، "شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ دارای چهار فرزند پسر و دختر بود"[1]. محدث قمی در منتهی الآمال به نقل از کتاب تاریخ قم نام چند دختر دیگر از امام جواد ـ علیه السّلام ـ را ذکر می کند. از بین فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ برخی به خاطر نقش اجتماعی بیشتر به صورت برجسته در تاریخ یاد شده اند و بعضی هم تنها نامشان ذکر شده و شرح حالی از آنها به میان نیامده، ما هم در این نوشته طبق نقل تاریخ به شرح حال بعضی از آنها می پردازیم و به ذکر نام بعضی دیگر اکتفا می کنیم.
قبل از پرداختن به اسامی فرزندان حضرت ذکر دو نکته لازم است و آن اینکه مادر همه فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ بانویی است به نام "سمانه مغربیه" که زنی با کمال بود ولی از ام الفضل همسر دیگر امام فرزندی به دنیا نیامد.
نکته دیگر آنکه همه این فرزندان بزرگوار منشأ خدمات ارزنده ای برای جهان اسلام بودند و هرکدام در دوران خود از بهترین مردان و زنان به شمار می رفتند و از شایستگان زمان بودند و عموماً در اطراف شهر قم مدفونند، سادات و مردان مجاهد و بزرگواری از نسل پاک ایشان به دنیا آمدند، برنامه های عمرانی قم و موقوفات و قبه و بارگاه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دست ایشان انجام گردیده و آنها که در قم می زیستند منشأ خدمات شایسته ای برای مردم قم بودند.

فرزندان امام جواد علیه السّلام :
1. امام علی النقی الهادی ـ علیه السّلام ـ : ایشان پیشوا و رهبر و هادی امت اسلام بعد از پدر بزرگوارشان بودند، آن شخصیت والا نیز مانند پدر بزرگوار و پدران گرامیش تمام عمر 28 ساله را تحت نظر شدید خلفای عباسی بود. لذا شیعه از محضر پر فیض ایشان بصورت کامل و آزاد نتوانست استفاده کند.
2. موسی مبرقع: دومین فرزند برجسته و بزرگوار امام جواد ـ علیه السّلام ـ ابو احمد موسی مبرقع نام دارد از آنجا که موسی دارای شمایل بسیار زیبا و صورت جمیل بود که هر کس را به یک نظر می فریفت در کوچه ها برقع به صورت می انداخت تا زنان و مردان از دیدن او ناراحت نشوند از این جهت او را موسی مبرقع گویند. تولد موسی مبرقع را در سال 214 هـ.ق نوشته اند و در هنگام مرگ پدرش حدود 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، چنانکه برادر بزرگوارش حضرت علی النقی ـ علیه السّلام ـ 7 یا 8 سال بیشتر نداشت، موسی 30 ساله بود که از مدینه هجرت کرد و راهی قم شد و در هنگامی که در شهر مدینه بود، سرپرستی اولاد امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می کرد و اموال صغار آن بزرگوار را سرپرستی می نمود و موقوفات و صدقات پدرش را به اهلش می رسانید.
در سال 244 بود که متوکل عباسی که از موقعیت موسی مبرقع وحشت داشت او را از مدینه به بغداد احضار کرد و ایشان را در شهر سامرا منزل داد تا او را مثل برادر بزرگوارش امام علی النقی ـ علیه السّلام ـ زیر نظر داشته باشد و ایشان تا سال 247 که متوکل مُرد در سامرا بود، پس از مرگ متوکل، موسی به ایران آمد و سال 256 بود که به قم وارد شد. موسی در قم مزارعی ایجاد کرد و خود به کار کشاورزی پرداخت و در همان جا ساکن گردید."[2] در شهر قم ساداتی که منتسب به موسی مبرقع هستند خود را به سادات برقعی معرفی نموده و به این عنوان مشهورند. موسی مبرقع پنج پسر داشت به نام های: ابوالقاسم حسین و علی و احمد و محمد و جعفر.
"اولاد و ذريّه موسی مبرقع غالبا در ری و قم بودند و از آنجا به قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد منتشر شدند، و الان در بلاد شیعه از اعظم طوائف سادات و اشرافند"[3].
"موسی مبرقع در شب چهارشنبه هشت روز مانده به آخر ربیع الاول سال 296 هـ.ق در شهر قم وفات کرد و او را در منزل خودش به خاک سپردند و اکنون آرامگاه او مشهور است به چهل اختران"[4] بقعه بزرگ که به نام 40 اختران است در کتیبه آن اسم شاه طهماسب به تاریخ 935 ثبت است. نخستین کسی که در آن دفن شد محمد بن موسی مبرقع بوده، پس از آن همسر او بُرَيْهد[5] دختر جعفر (فرزند امام علی النقی) در کنار شوهر دفن شد. در کنار محمد فرزند موسی و نزدیکی آرامگاه او گروهی از علوی ها و فاطمی ها، همگی از اعقاب موسی مبرقع می باشند که در آن جایگاه دفنند" و معروفند به چهل اختران و امروزه ملجأ و مأمنی هستند برای شیفتگان امامت و ولایت و مرهمی برای دلسوختگان و دردمندان.
3. حکیمه خاتون: این زن با تقوا که از شایسته ترین زنان عصر خود به شمار می رفت و در فضل و هنر ممتاز بود، از برجسته ترین دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ می باشد. حکیمه در طول حیات پربرکتش 4 امام را درک کرد و از محضر آنان بهره برد، پدر گرامیش امام جواد ـ علیه السّلام ـ ، برادرش حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ ، برادرزاده اش امام عسکری ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) را که خود افتخار قابلگی امام دوازدهم را هم داشت.
از افتخارات دیگر حکیمه خاتون، تعلیم و تربیت نرجس خاتون مادر امام زمان (عج) بود، حکیمه در نزد ائمه ـ علیهم السّلام ـ مکرم و محترم بود و مورد وثوق و اطمینان تا جائی که به مقام سفارت امام نائل آمد، عرایض مردم را به امام زمان (عج) می رسانید و توقیعات امام را به مردم بر می گردانید.
گویند: نواب امام زمان (عج) به وسیله این بانو با امام رابطه برقرار می کردند در کمال الدین از احمد بن ابراهیم نقل شده که گفت من بر حکیمه خاتون دختر امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سال 262 وارد شدم و هرچه می خواستم از پشت پرده از آن حضرت می پرسیدم او به ما جواب می داد و او واسطه حجة بن الحسن العسکری بود که تمام امور مربوط به شیعه را انجام می داد"[6].
از حکیمه خاتون اخبار و احادیث بسیاری نقل شده و آیات بسیاری را تفسیر نموده است که دلیل بر قدرت علمی و روح ایمان و ولایت او می باشد. او با یکی از علویین به نام ابو علی الحسن المحدث از نوادگان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.
حکیمه خاتون سرانجام در سال 274 هـ.ق وفات یافت. مرقد شریفش در جوار ضریح امام هادی و امام عسکری ـ علیهما السّلام ـ قرار دارد که زیارت آن جناب مستحب مؤکد است.
ـ دیگر فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ که هر کدام در موقعیت و زمان روزگار خود از برترین و بهترین مردم دوران خود بودند در تاریخ شرح حالی از آنها وارد نشده، تنها اسامی آنها در صفحات تاریخ به چشم می خورد که در ادامه به این اسماء مقدس اشاره می‌شود:
4. ابو احمد حسین
5. ابو موسی عمران
6. فاطمه
7. خدیجه
8. ام کلثوم
"در تاریخ قم نام زینب، ام محمد و میمونه هم به چشم می خورد که از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ به شمار رفته اند"[7].
"مرحوم شیخ مفید هم از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ دختری به نام "اماحه" نام برده و فرموده امام جواد ـ علیه السّلام ـ چهار فرزند داشت، علی که امام بعد از او بود موسی، فاطمه و اماحه"[8].
نتیجه: آنچه در تاریخ مشهور است این است که امام جواد ـ علیه السّلام ـ صاحب هشت فرزند بود که نام سه نفر از آنها یعنی (علی النقی ـ علیه السّلام ـ ، موسی و حکیمه) مورد اتفاق همه است امّا در نام بقیه اختلاف وجود دارد که اسامی آنها ذکر شد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تحلیلی از زندگانی امام محمد تقی ـ علیه السّلام ـ
2ـ زندگانی امام جواد ـ علیه السّلام ـ
3ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
4ـ الإمام الجواد من المهد الی اللّحد، سید محمد کاظم قزوینی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.
[2] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350ش، ص114.
[3] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، ج2، ص622.
[4] . چهل اختران محله ای است در خیابان آذر شهر مقدس قم.
[5] . Boraiheh.
[6] . شیخ صدوق، اکمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص501.
[7] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350، ص114.
[8] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.

صفحه‌ها