دانش تاريخ

با سلام شهید مطهری در جلد اول کتاب حماسه حسینی در بخش عنصر تبلیغ در نهضت حسینی در بحث مادر فداکار گفته که در کربلا فقط سه نفر همراه با زن و بچه هایشان به آنجا آمدند و در میان این سه نفر نامی ازهمسران وهب و زهیر نیست. آیا این دو در کربلا نبودند؟ باتشکر لطفا منابع پاسخ به سوال را ذکر کنید.

پاسخ:
شايد شهيد مطهري در آنجا در مقام ذكر تمام بانوان نبوده است از اين رو ذكر تمامي افراد داراي اهميت نبوده است.
اما در بخش هاي ديگر كتاب حماسه حسيني چنين مي آورند:
نقش زن در حادثه كربلا موضوعى است مفيد. ظاهراً تمام زنانى كه نقشى داشته‏اند در جهت خوب بوده است نظير زن زهيربن القَيْن و زن عبداللَّه بن عمير كَلْبى (امّ وَهَب) و رباب دختر امرؤالقيس (همسر امام). ايضاً زنى از قبيله بَكْربن وائل. (1)
و يا در جايي ديگر در باره زهير چنين مي گويد:
جناب زهير زن عارفه‏اى دارد. اين زن مراقب اوضاع و احوال بود. از بيرون خيمه متوجه شد كه فرستاده اباعبد اللَّه آمده است و زهير را دعوت كرده و زهير سكوت نموده است، نه مى‏گويد مى‏آيم و نه مى‏گويد نمى‏آيم. اين زن عارفه مؤمنه به غيرتش برخورد، يك مرتبه آمد خيمه را بالا زد و عتاب آميز گفت: زهير! خجالت نمى‏ كشى؟! پسر فاطمه تو را مى‏ خواهد و تو مردّدى كه جوابش را بدهى؟(2).
حضور اين دو بانو در ماجراي كربلا را مورخان ذكر كرده اند
ام وهب:
وى دختر «عبد» و همسر عبد الله بن عمير كلبى از طايفه ‏«بنى عليم‏» بود. چون شوهرش‏ تصميم گرفت از كوفه به يارى حسين ‏«ع‏»بيرون آيد، ام وهب نيز اصرار كرد تا او را هم باخود ببرد. شبانه به ياران حسين‏ «ع‏» در كربلا پيوستند. روز عاشورا وقتى شوهرش‏ عبد الله بن عمير به ميدان رفت، او نيز چوبى به دست گرفت و به ميدان شتافت؛ ولى امام‏حسين‏ «ع‏» مانع او شد و فرمود:بر زنان جهاد نيست. اما پس از شهادت شوهرش به بالين ‏او رفت و صورت او را پاك مى‏كرد كه شمر، غلامى را سراغ او فرستاد. آن غلام،با گرزى ‏بر سر آن زن كوبيد و او را شهيد كرد. (3)
دلهم يا ديلم:
وقتى سيدالشهدا عليه السلام در راه كربلا به زهير بن قين برخورد و قاصدى به طرف خيمه او فرستاد، ابتدا زهير نمى خواست اجابت كند و بى ميلى نشان داد. ولى همسرش او را تشويق كرد كه نزد امام رود و ببيند كه پسر پيامبر چه مى گويد و با او چه كار دارد؟ همين رفتن بود كه زهير را حسينى ساخت و به امام پيوست.
همسرش نيز همراه او آمد و همراه و همسفر زينب و اهل بيت امام شد. (4)
اگر تشويق و تحريك همسر زهير (دلهم بنتِ عمرو) نبود، شايد زهير توفيق پيوستن به جناح حق و نيل به فوز شهادت در عاشورا را نمى يافت.

پي نوشت ها:
1. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏17، ص 668.
2. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏16، ص 169.
3. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص60.
4. مقتل الحسين، مقرّم، ص 208. بي تا.

پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) شیعه بودند یا سنی؟

پاسخ:
قبل از بیان پیدایش شیعه، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح کسى که از امام على(علیه السلام) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى‏ داند است.
در مورد آغاز پیدایش شیعه مى‏ توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه علاوه بر پیرو علی (ع) به معناى جمعیت سیاسى - مذهبى.
1.شیعه به معناى پیرو على (ع): از زمان پیامبر مطرح بود. پیامبر فرمود:«انّ علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛ (1) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
از آیه 7 سورة بیّنه: «اولئک هم خیر البریّه» و روایات مربوط به آن استفاده می‌شود که پیدایش شیعه از عصر رسول خدا(صلی الله علی و آله) به وسیلة حضرت میان مسلمین نشر داده شد، زیرا در روایات فراوانی از طریق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنین در منابع شیعه نقل شده است که آیه «اولئک هم خیر البریه» به علی(ع) و پیروانش تفسیر شده است که به دو حدیث اشاره می‌‌کنیم.
در تفسیر درّ منثور از ابن عباس آمده است که وقتی آیه «إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات» نازل شد، پیامبر(ص) به علی فرمود: «هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیّین؛ (2) آن فرد، تو و شیعیانت در قیامت می‌باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود».
در حدیث دیگری از ابن مردویه از علی(ع) نقل می‌کند که پیامبر(ص) به من فرمود: «آیا این سخن خدا نشنیده‌ای که می‌فرماید: «کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داد‌ه‌اند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیانت هستند. وعده‌گاه من و شما کنار حوض کوثر است. هنگامی که برای حساب امت ها می‌آیم و شما دعوت می‌شوید، در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده‌اید».(3)
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز همین مضمون را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند، از جمله آلوسی در تفسیر «روح المعانی» قندوزی در «ینابیع الموده».(4)
مفسران هر دو گروه هم شیعه و بسیاری از اهل سنت از آیه فوق و روایات مربوط به آن استفاده کرده‌اند که منظور از خیر البریه،‌علی و شیعیانش هستند.
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى‏ شدند که چهار نفر به نام‏هاى «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند. (5)
2.شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على (ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و بعد از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع)شدند.
افزون بر تمامى بنى هاشم و زبیر بن عوام، عده‏ اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده‏ اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گیرد.(6)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى-مذهبى را تشکیل دادند. سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى‏ برد که این عده به عنوان شیعه على(شیعه به همین معناى مذکور) شناخته مى‏ شدند.(7)
سپس در بین تابعین و نسل‏هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.(8)
شیعه به معنای پیرو علی (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نیز به پیروان علی (ع) واژه شیعه را اطلاق نمود. اما شیعه به معنای سیاسی که معتقد به خلافت بلا فصل امام علی بعد از رسول خدا بود، بعد از جریان سقیفه به وجود آمد.
نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرو علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علی نیز شیعه بود.
برای اطلاع بیشتر می‌توانید به ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 578، بحث روایی، و تفسیر نمونه، ج 27، ص 214 و تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان مراجعه کنید.

پی نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 27، ص 143.
2. درّ المنثور، ج 6، ص 379.بي جا.
3. همان.
4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش ،ج 27، ص 215.
5. محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 27.
8. همان، ص 30.

آیا موردی بوده که امام علی (علیه السلام) کسی را تحت عنوان «تشویش اذهان عمومی» مجازات نمایند؟ تا جایی که ما شنیده ایم، خوارج تا زمانی که فقط به بیان نظرات خویش اکتفا می کردند، امام علی (ع) ایشان را مجازات نکرده اند. با تشکّر

پاسخ:
تشويش اذهان عمومي و جنگ نرم در دوران امام علي (علیه السلام) بسيار ابتدايي و پيش پا افتاده بود. تأثير چنداني نداشت اما امروزه با به كارگيري ابزارهاي ارتباط جمعي و شيوه هاي نو، يك حكومت را به زانو در آورده و ساقط مي كنند.
از اين رو با در نظر گرفتن شرايط زمان و مكان در اجتهاد وقتي چنين تأثير تخريبي براي جنگ نرم وجود دارد، به نظر لازم مي رسد كه برخورد با عاملان ضروري است.
البته موقعيت زماني امام علي (ع) كه اختلافات دروني به اوج خود رسيده بود، بي تأثير در تصميمات حضرت نبود. تا حد امكان حضرت براي دامنگير نشدن اختلافات با مخالفان از جمله خوارج مدارا مي نمود.

چرا امام علی (علیه السلام) با آن همه شجاعت از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دفاع نکرد؟ کتابی در مورد شیعه و سنی می توانید معرفی کنید.

پاسخ:
بحث درباره دفاع از مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط امام علی (علیه السلام) مبتنی بر این است که رويكرد و سكوت حضرت در برابر خلفا را مورد برسی قرار دهیم، زیرا این امر بخشی از همان سیاست می باشد .
سكوت امام در برابر خلفا در راستاي حفظ وحدت اسلامي، حفظ دين و فراهم نبودن شرايط قيام بود. از این رو امام بارها از وضع موجود و ظلم هایی که بر خاندان او را داشته شد، شکایت نمود .خود علل سکوت خود در برابر خلفا را بیان کرد. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبنی بر این که قیام کند یا سکوت نماید، به عنوان دوره دشوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند:
«من رداي خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پيچيدم ( كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(1)
این سخنان را امام در وضعی بیان نمود که دین اسلام در خطر بود. جهان اسلام نیاز به وحدت داشت، زیرا هم در حوزه اسلام عوامل تهدید کننده وجو د داشت و هم دشمن خارجی جهان اسلام را تهدید می نمود. خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد‌.
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند. عملاً با حكومت اسلامي مخالفت می نمودند که خطر جدی بود.
3-علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند. قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.
4-خطر حمله احتمالي روميان نيز مي توانست ماية نگراني ديگري براي جبهة مسلمانان باشد؛ زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان رو در رو، يا درگير شده بودند. روميان مسلمانان را خطري جدي تلقي مي كردند. در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. در چنین وضعی بود که امام در جای دیگر از حفظ دین و وحدت اسلامی سخن گفت:
به خدا سوگند، هرگز فكر نمى‏ كردم كه عرب خلافت را از خاندان پيامبر (ص) بگيرد يا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب و انداشت جز توجه مردم به ديگرى كه دست او را به عنوان بيعت مى ‏فشردند. از اين رو، دست نگاه داشتم. ديدم كه گروهى از مردم از اسلام بازگشته‏ اند و مى‏ خواهند آيين محمد (ص) را محو كنند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان نشتابم، رخنه و ويرانى در پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حكومت چند روزه‏اى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى‏رود. پس به مقابله با اين حوادث برخاستم . مسلمانان را يارى كردم تا آن كه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.(2)
با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبي روشن مي‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را درخواست نمود و شديداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قيام ترجيح داد . چگونه با صبر و تحمّل و تدبير و دور انديشي، جامعة اسلامي را از خطرهاي بزرگ نجات داد. اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دودستگي نمي ترسيد،‌ هرگز اجازه نمي داد رهبري مسلمانان از دست اوصيا و خلفاي راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران افتد.
سكوت امام علي(ع) در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نيز در راستاي سكوت 25 ساله امام شكل گرفته است. عدم دفاع امام مبتني بر ترس از مرگ و يا بي اعتنايي در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلكه سكوت امام بدان جهت بود كه شرايط دفاع فراهم نبود. امام قدرت لازم براي احقاق حقوق از نظر اجتماعي و ياران را نداشت. نحوه بيعت گرفت از امام و هجوم افراد حكومت به خانه علي(ع) نشان می دهد که علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا (س) را نداشت. حضرت نمی توانست در برابر ظلمی که به حضرت فاطمه (س) روا داشتند، اقدام نماید.
در این جا بخشی از کتاب فروغ ولایت آیت الله جعفر سبحانی را می آوریم که مطالب زیر را با بهره گیری از منابع شیعه وسنی تبین نموده است:
بعد از شكل گيري سقيفه، عمر به همراه برخي افراد ديگر به دستور ابابكر به خانه علي(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد كمي كه متحصن شده بودند، بيعت گيرند.
مأموران خليفه خطاب به متحصّنان گفتند: هرچه زودتر خانه را ترك كنند، ‌ولي آنان از خانه بيرون نيامدند. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند.
ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: "خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند.
در اين موقع با فاطمه رو به برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد. مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد.
برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند. معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند، يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س) بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
شكنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت كه امام علي(ع) بارها اظهار ناراحتي نمود تا آن جا كه فرمود:
بدترين درد آن است كه همسر كسي شكنجه شود و شوهرش نتواند دفاع نمايد.
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه (س) در موضوع ظلم به فاطمه مي يابيم. حضرت زهرا بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود:
اي فرزند ابي طالب!‌ آيا مانند كودكي كه در جنين است،‌ پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي‌تازد؟!(4)
علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان!‌من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
به نظر می رسد کتاب مستقل مبنی بر عدم دفاع علی (ع) از حضرت زهرا (س) وجود ندارد. می توانید در خصوص سکوت امام علی (ع) و هجوم به خانه زهرا (س) به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
فروغ ولایت ،آیت الله جعفرسبحانی رنج های حضرت زهرا (س)، آقای جعفر مرتضی ،ترجمه محمد سپهر

پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه ،خطبه شقشقیه .
2. نهج ‏البلاغه‏ عبده، نامه‏ى 62.
3. فروغ ولايت، جعفر سبحانی، قم ، انتشارات صحیفه ، 1368، ص182- 187.
4.عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم ، ناشر موسسه بوستان کتاب ،1383 ج 2، ‌ص 332.
5. همان، ص 333، 334 .

سلام علیکم، با توجه به اینکه علی اکبر(ره) فرزند بزرگ امام حسین (ع) بوده، و اینکه امام سجاد(ع) و فرزندش امام محمد باقر(ع) در واقعه کربلا حضور داشته اند؛ آیا واقعاً می توان گفت که علی اکبر(ره) جوان بوده و فرزندی هم نداشته است!؟

پاسخ:
در این که حضرت علی‌اکبر (ع) در چه زمانی متولد شد، در کتاب‌های معتبر تاریخی مطلبی یافت نشد. اصولاً درباره اینکه حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.
برخی هیجده ساله و گروهی نوزده ساله و بعضی بیست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علی‌اکبر(ع) در زمان حکومت عثمان متولد شد. در آن جا نقل شده مشهور این است که حضرت بیست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که حدود بیست و پنج سال سن داشت.(2) اشاره‌ای به زمان تولد وی نکرده است.
شیخ مفید در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسی در بحار الانوار، و سایر مورخان و محدثان بزرگ شیعه به تاریخ ولادت حضرت اشاره‌ای نکرده‌اند.
در کتاب نگاهی نو به جریان عاشورا که اخیراً چاپ شده و درباره حضرت علی‌اکبر مفصل بحث کرده ،به تاریخ ولادت اشاره نکرده، از مقتل خوارزمی نقل می‌کند که سن حضرت بیست و هشت سال بود.(3)
محدث قمی می نویسد: اختلاف در سنّ شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت هيجده ساله يا نوزده ساله بوده و از حضرت سيّد سجّاد (عليه السّلام) كوچك تر بوده يا بزرگ تر و به سنّ بيست و پنج سالگى بوده؟ بين عُلما در اين باب اختلاف است، به هر تقدير، مدّتى كه در دنيا بود، عمر شريف خود را صرف عبادت و زهد و مکارم اخلاق می نمود.(4 )
شيخ مفيد از علمای بزرگ شیعه امام سجّاد (عليه السّلام) را بزرگ تر از حضرت علی‌اکبر می داند:
براى امام حسين (عليه السّلام) شش فرزند بود: على بن الحسين «اكبر» كنيه‏اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود. على بن الحسين «اصغر» و مادرش ليلى دختر أبى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.(5 )
بنابراین به صورت دقیق نمی توان ادعا کرد که حضرت علی‌اکبر از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام بزرگ تر بوده، افزون براین جزئیات زندگی حضرت علی‌اکبر در تاریخ نیامده، تا انسان بتواند علت ازدواج نکردن او را بیان کند. اگر سن او زیاد بوده، قطعا عواملی موجب شده که ازدواج نکند. شاید ازدواج کرده و در تاریخ نیامده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. دمع السّجوم ، ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ،ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ،مترجم ابو الحسن شعرانی، ص 330 .
2. فرهنگ عاشورا، فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، قم، نشر معروف ، 1378 ، چاپ چهارم . ص 322
3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ،، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ، ص 89 ـ 91.
4 .منتهي الآمال، ج1، شیخ عباس قمی ، ص589 ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه چاپ سیزدهم ، ص
693.
5 . ارشاد ، ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه ،ج 2 ،ص 137.

آیا آن زمانی که تیر از پای امام علی در نماز درآوردند باعث خونریزی نشد و اگر چنین باشد آیا نماز باطل نیست. لطفا توضیح دهید.

پاسخ:
بعد از خوردن تیر به پای حضرت، اولا ایشان به صورت طبیعی برای نماز اقدام به پاک کردن خون و شستن آن می کرده اند. اگر خون به صورتی بوده که جریان داشته و پاک کردن آن امکان نداشته یا مشقت داشته، خون موسوم به قروح و جروح می شده که آن هم در نماز بخشوده است. اضافه شدن خون هنگام کشیدن تیر موجب بطلان نماز نمی شده است.
ثانیا در حادثه مورد نظر حضرت از در آورده شدن تیر در حال نماز مطلع نشدند. از خون آمدن اطلاعی نداشتند. در این حالت هم نمازشان صحیح است، چون اطلاعی از نجاست لباس و بدن شان نداشتند.(1)
امام (علیه السلام) به مسئله آگاه تر هستند. می دانند در چه صورتی نمازشان باطل یا صحیح است.

پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، م 831 و 785.

به نام خدا، با سلام، روایتی هست که پیامبر در اواخر عمر مبارکشان در بین مردم رفته و فرمود: هرکس حقی برمن دارد بیاید و بگوید "که فردی بلند شد گفت: مدتی قبل شلاق شما به من خورده و الان می خواهم شما را قصاص کنم که پیامبر دستور داد همان شلاق را بیاورند و .... خوب این روایت رو من از اشخاصی چون استاد رحیم پور ازغدی هم شنیده ام و احساس مسئولیت کردم که این مسأله رو بررسی کنم:

1- پیامبر از روی قصد آن فرد را زده " در این صورت آن فرد حقش بوده و حقی بر گردن پیامبر ندارد چون حتما گناهی مرتکب شده که پیامبر از روی قصد او را زده است؟

2- پیامبر از روی سهو آن فرد زده " در این صورت که سوال پیش می آید اگر پیامبر دستش خطا کرده نعوذ بالله از کجا معلوم که چشم و زبانش و عقلش خطا نکرده باشد؟ کل این موارد با استناد به آیه تطهیر رفع می شوند.

از سوی دیگر اگر شخصی از روی سهو به کسی آسیب برساند (مانند روایت بالا) باید دیه دهد نه قصاص کند. پس این روایت نادرست است و اکثریت مردم نادانسته پیامبر را از عصمت می اندازند لذا از شما خواهشمندم در سایتتان در مورد این روایت اطلاع رسانی کنید. اجرکم عند الله اللهم عجل لولیک الفرج

پاسخ:
در این گونه موارد، که ماجرا هم جنبه تاریخی دارد و هم جنبه اعتقادی به خود می گیرد، ابتدا باید اصل مسئله اثبات شود. ابتدا باید روایت و تمام اسناد و منابع آن باید بررسی شود، بعد از اطمینان به صحت این داستان ، به بحث در مورد آن پرداخت.
پس از جستجوی مفصلی که انجام شد، مشاهده شد که این حدیث در هیچ یک از کتب روایی شیعه نقل نشده است، به جز در کتاب امالی صدوق (ره) ، آن هم با سندی که عرض خواهد شد. در کتب پس از ایشان نیز همگی به این منبع ارجاع داده اند. (1)
سند حدیث:
عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ )عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّیْدَلَانِیِّ) عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْوَاسِطِیِّ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ (خَالِدٍ الْحَذَّاءِ )عَنْ( أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ) بْنِ (زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ) عَنِ ابْنِ عَبَّاس‏.
جالب است که تمامی افرادی که نام شان در پرانتز آمده است، هیچ گزارشی از احوال شان در کتب رجالی شیعه یافت نشد و همگی مجهول الحال ( نزد شیعه) هستند.
تنها محمد بن هارون، نامش در کتاب خلاصة الاقوال علامه حلی آمده و آن هم با تعبیر ( ضعیفٌ ) ...(2)
در نتیجه این حدیث نزد شیعه هیچ حجیت و اعتباری ندارد، مخصوصا اینکه از نظر متنی، دلالت بر خطای پیامبر (ص) دارد که آن هم مغایر عقیده عصمت می باشد. اما متن حدیث در کتب اهل تسنن به صورت مضطرب گزارش شده، یکی در جنگ بدر گفته، یکی در بازگشت از طائف، دیگری در مدینه هنگام حیات پیامبر (ص)، دیگری در زمان قبل از وفات ایشان و ... از نظر روایی و علوم حدیث نیز اضطراب در حدیث موجب ضعف متنی آن و گاهی اسقاط از حجیت می شود.
همچنین نام مطالبه کننده قصاص در روایات مختلف آمده: سوادة بن قیس، سواد بن عمرو، سواد بن غزیه و... ، یعنی حتی نام این صحابی که یک فرد خاص و روشن بوده و باید نامش در ذهن همه می ماند، مختلف گزارش شده. البته بیش ترین نقل ها از سوادة بن قیس است، که نام او را در معتبرترین کتب طبقات نیز نیافتیم. (در طبقه اول یعنی صحابه).
همچنین نفر دومی که بعد از ابن عباس آمده، یعنی أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ از هم مسلکان ابو هریره و عایشه و انس بن مالک بوده؛ روایاتش را از ایشان اخذ کرده؛ در شیوه دستبرد در احادیث و کم و زیاد کردن آن ها، پیرو همین گروه می باشد.
خصوصا اینکه در روایات مکتب خلفا الفاظ رکیک دیگری غیر از مظلمه هم آمده: ازجمله اینکه کسی را ناسزا گفته یا زده و ... که دلالت بر انگیزه تحریف گران این حدیث، برای ترویج عقاید باطل شان مبنی بر عدم عصمت پیامبر (ص) است.
اما متن حدیث که جای تامل بسیار دارد:
در این حدیث راوی می گوید:
«یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُکَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِکَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِکَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَکُونَ تَعَمَّدْتُ؛
سواده می گوید: از طائف برمی گشتید. روی ناقه خود نشسته بودید و تازیانه خود را بلند کردید. البته می دانم که می خواستید به مرکبتان بزنید، ولی به من خورد. (نکته مهم تر این جاست که خود او می گوید:) نمی دانم از روی عمد بود یا سهو !
کسی که روایت را جعل کرده، همین جا خواسته با این شبهه ضربه خود را بزند! البته چون دروغگو فراموشکار است، یادش رفته که در عبارت قبل تصریح کرده بود که می دانستم می خواستید به مرکب بزنید اما به من خورد! تناقض بین اینکه می دانم و نمی دانم، در کلام سواده آشکار است.
یکی از ترفندهای تحریف احادیث، گزارش دقیق مکانی و زمانی و حالات و صفات است؛ او دقیقا حالت ناقه و نیز صفات تازیانه را بیان کرده، در روایات مکتب خلفا حتی آمده که پیامبر (ص) کجا ایستاده، به چه چیزی تکیه داده و عمامه اش چگونه بود ... این ترفندی برای باور پذیر نمودن روایات جعلی است.
نکته بعدی و قابل تامل اینجاست که پیامبر(ص) به بلال فرمود: برو و شلاق را از خانه فاطمه (س) بیاور!
بر فرض وجود چنین تازیانه ای، در خانه حضرت زهرا(س) چه می کند؟ قاعدتا باید در خانه پیامبر باشد؛ که نشان می دهد تیر چند شعبه جعل روایات به کجاها ضربه می زند و قصد معرفی کدام خاندان را به عنوان خشونت طلب می کند.
باید بررسی شود پیامبر رحمت و شفقت (ص) اصلا تازیانه برای مرکب ها استفاده می کرد؟ بر فرض قبول که تازیانه داشت، مگر طول تازیانه چقدر بوده، که آن هم از بالای شتر (با آن ارتفاع) بیاید و به شکم فرد بخورد؟!
اما مهم ترین نکته در این خصوص، آن که اصولا این سخن که اگر کسی از من پیامبر مظلمه (ستمی) دیده باشد! در حد احتمال هم مغایر با عصمت است. با دلایل عقلی و نقلی پیامبر را از هر نوع اشتباه سهوی نیز پاک می دانیم ،چه رسد به چنین موارد حق الناس بزرگی که فرد از پی سال ها فراموش نکرده است!
در هر حال مشکلات متنی حدیث بسیار است. تازه وقتی چنین سند مضطربی داشته باشد ، نقد آن گستره بیش تری دارد. در منابع مکتب خلفا تعابیر بسیار زننده دیگری در مورد پیامبر (ص) و حضرت فاطمه(س) و صحبت او با بلال آمده که ارزش نقل و نقد ندارند.
بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، پیامبر اکرم و اهل بیت دارای عصمت مطلقه هستند. مراد از عصمت مطلقه بر اساس آنچه بزرگان اهل حکمت گفته‌اند، این است که صاحبان چنین مقامی، نه تنها از گناه عمدی و غیر عمدی مصون‌اند، بلکه آنچه اصطلاحاً ترک اولى گفته می شود، هم مرتکب نمی‌شوند(1). در این باره در کتاب «پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی» به تفصیل بحث شده است. بنابر این گرچه جریان یاد شده در سؤال از سوی منبری ها زیاد مطرح می شود، ولی در آن گفته ها جای تأمل است، چون اگر داستان واقعیت داشته باشد که رسول خدا به طور ناخواسته و از روی سهو و غفلت تازیانه‌اش به آن شخص خورده باشد، بعد فراموش کرده و در آن مجلس، آن شخص جریان را به یاد حضرت آورده باشد، معنایش این است که رسول خدا از روی سهو مرتکب گناه و حق‌الناس است، اما چنین احتمالی با عصمت مطلق حضرت سازگار نیست، در حالی که مقام ختمی مرتبت دارای مقام عصمت مطلق و از ستم معصوم بوده است.
امام خمینی درباره عصمت مطلق حضرت سخن شنیدنی دارد:
«... او دارای مقام عصمت کبرى است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و به تبع او دارای عصمت مطلقه هستند»(2) با توجه بدین مبنا همچنان که در پرسش آمده، جریان یاد شده جای تأمل دارد. بعید است که چنین کاری از رسول خدا(ص) سر زده باشد، چون به مفهوم سهو و خطا است که بر اساس عصمت مطلق پیامبر(ص) از او سر نمی‌زند. در نتیجه ضرورتی شرعی و الزام عقلی وجود ندارد که حکم به صحت آن جریان نموده و از اصول مسلّم اعتقادی در باب عصمت دست بکشیم. بنا بر این به جای تردید در عصمت مطلق و معصویت رسول خدا از سهو و خطا و نسیان، بهتر آن است که در صحت قصه تردید نماییم.

پی‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 26، نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1369ش.
2. آداب الصلوه، ص 60، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1370ش.

آیا امام علی (علیه السلام) در زمان آن سه نفر از نظر نظامی (به عنوان فرمانده) به آنها کمک می کردند؟ دیگر ائمه و یا فرزندان آن امام چطور؟

آیا در فتح ایران امام علی و یا فرزندانشان (ع) حضور داشتند؟

پاسخ:
نمي‏ توان چنين سخني را پذيرفت كه امام علي (علیه السلام) به طور مطلق جنگ هايي را كه در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأييد و يا طرد نمودند.
به صورت حكم كلي و به مقتضاي ضوابط و ايدئولوژي اسلام؛ يعني با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و ... است) و سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(ع) مي‏ توان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود يك سري ضوابط و شرايط پذيرفته است.
جنگ هايي كه مورد تأييد اسلام است، جنگ‏ هاي كشور گشايي و فتوحات پادشاهان با اهداف مادي نيست، بلكه مبارزاتي رهايي بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و مي‏ كوشيد با اقدامات فرهنگي مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(ص) تنها براي رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسير فعاليت‏ هاي سازنده آن حضرت موانع ايجاد مي‏ كردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نمي‏ داشت، نمي‏ توانست به هدف‏ هاي والاي خويش -كه همان هدايت و رستگاري بشر بوده- نايل گردد؛ به ناچار از استراتژي جهاد و دفاع بهره مي‏ گرفت تا مانع‏ هاي مسير رشد زدوده و راه، براي سعادت و رستگاري هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستي، انحراف و بيماري و خرافه است. از اين رو پيامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت مي‏ كرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
اما مشروعيت جهاد ابتدائي منوط به اذن امام معصوم(ع) مي‏ باشد.
مي‏ توان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالي و كمال انسان‏ ها قرار داد. دفاع يكي از ضروريات در زندگي بشر است به عبارت ديگر: دفاع در زندگي بشر همانند غرايز است كه از دورن انسان مي‏ جوشد، اسلام اين ويژگي را هدايت نموده و با برنامه خاصي، به آن جهت داده است.
هر كس دين اسلام را بپذيرد بر اساس آن، برنامه دفاعي خود را تنظيم مي‏ كند. اين برنامه دفاعي خردمندانه است و با منطق و برهان مي‏ توان از آن دفاع نمود.
وضع امام على(ع) در زمان خلافت سه خليفه:
1. در دوره بيست و پنج ساله سكوت حضرت.
1-1. در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش در اين برهه حساس قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(3)
از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى ديگر از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد.
سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ها بر سياست‏هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود.
طبق بعضى از گزارش‏هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(4)
در جنگ‏هاى اين دوره گروهى از ياران امام على(ع) مانند مالك اشتر، خالدبن سعيد بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مى‏ توان گفت كه تا حدودى جنگ‏هاى اين دوره مورد تأييد امام بود: يكى از جهت رهنمودهاى ايشان كه پيروزى را پيش بينى كرد و آن را وعده پيامبر اسلام(ص) معرفى نمود، ديگرى شركت ياران صميمى حضرت در اين نبردها.
1-2. دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد.
عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد.(5)
عمر كه نمى‏ توانست على(ع) را به طور مستقيم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از ديدگاه‏ها و راهنمايى‏ هاى آن حضرت بهره ‏مند گردد. حضرت چون نمى‏ توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بى‏ اعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه ديدگاه‏ هاى خويش، همانند يك كارشناس برجسته نظامى آنان را در اين امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مى‏ خواست، حضرت از ارائه رهنمودها دريغ نمى‏ ورزيد.(6)
بنا به روايتى از امام باقر(ع) عمر، امور حكومت را كه از مهم‏ترين آن‏ها فتوحات بود، با نظرخواهى از على(ع) به سامان مى‏ رساند.(7)
1-3. در دوره دوازه ساله خلافت عثمان، رابطه بين امام و حكومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در اين دوره كم‏تر در صحنه حضور مى‏ يافت و به مشورت و همكاى در امور حكومت مى‏ پرداخت؛ از اين رو هيچ گزارشى در منابع تاريخ مبنى بر راهنمايى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت، وجود ندارد.
درباره حضور امام حسن وامام حسين:
از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند.
بنابر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند...(8)
بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد.
طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است.
جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است.
او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.(9) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد .
براى توضيح بيشتر مى‏توانيد به تاريخ در آيينه پژوهش، جلد دوّم، مراجعه نماييد.
درباره ماجراي شوشتر وعريان شدن زنان بايد گفت فاقد مستندي معتبر مي باشد.

پى نوشت‏ها:
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 133. بيروت ، دار صادر، بى تا.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شيخ مفيد، الاختصاص، ص 173، سال چاپ : 1414 - 1993 م، نشردار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، لبنان.
8. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 117. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم .
9 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، ص 124.

سلام؛ در حوزه اندیشه سیاسی و ولایت فقیه سوالی داشتم.

مردم از مشکلات می نالند که هم مردم حق دارند و هم این که هیچ حکومتی بدون مشکل نمی شود. ولی به نظر میاد که این مشکلات خیلی زیاد و لاینحل شده اند. در ضمن من قبل از انقلاب اصلا نبودم که بدانم وضع چگونه بوده و الآن چگونه است. در ضمن به آمارها هم نمی شود اعتماد کرد.

برگردم به اصل قضیه: مشکلاتی در عمل وجود دارد که قاعدتا تا الآن باید حل می شده. مشکلاتی که من نوزده ساله هم دارم با چشم می بینم، چیزهایی که من دیده ام این هاست که می خواهم اگر مقدور است در مورد هر کدام توضیح مفصلی ارائه کنید: 1- وضع حجاب و گسترش فساد: ببینید چیزی که استنباط منه اینه که قبل از انقلاب وضع حجاب بهتر بوده و حداقل وضع انقدر تحریک کننده نبوده. چرا حکومت اسلامی نتوانسته جلوی بدحجابی را بگیرد؟

2- پوچ گرایی: الآن من با اکثر افراد علی الخصوص جوانان که حرف می زنم سرشار از ناامیدی و پوچی هستند و از افسردگی و بی انگیزگی به پوچی رسیده اند.

3- عدم رسیدگی به مستضعفان و مشکلات اقتصادی: ببینید این که از انقلاب به این ور، برای مشکلات اقتصادی قشر مستضعف تلاش شده، شکی نیست. ولی به نظر میاد بعد از 30 سال این خدمات اصلا کافی نیست و اکثریت مردم فقیر و اقلیت آنها ثروتمندند.

4- آزادی بیان: به نظر خود من این مورد، از موارد فرعیه و حتما وضع ما بعد از انقلاب در این مورد بهتر شده ولی باز هم فاصله ای نجومی با مطلوب داریم. ببینید من در کتاب فروغ ولایت استاد سبحانی می خواندم که بعضی ها پیامبر را با بدترین وضع (مثلا یا محمد) صدا می زدند و انتقاد می کردند؛ هرچند کارشان واقعا غلط بود. آیا الآن این وضعیت در کشور ما وجود دارد؟

5- مشکل مسکن و اشتغال: فکر نکنم این مورد توضیحی بخواد. فقط از کسی شنیدم در انقلاب کوبا، در شش سال اول مشکل مسکن حل شد. در مسئله اشتغال هم، همین طور. بی کاری خیلی زیاده.

6- ناعدالتی و توزیع نامناسب بیت المال: پدر و مادر من کارمند هستند. تعریف می کنند که چگونه در دانشگاهها تفاوت بین رؤسا و کارمندان وجود دارد. و چگونه بیت المال در انحصار افرادی خاص است و این که رفتار با سطح های پایینی جامعه چقدر زشت و زننده است.

7- رواج چاپلوسی: باز هم بگویم به نظر میاد مشکل اصلی، مشکلات اقتصادی، مسکن و اشتغال است. همچنین شاید مشکلات دیگری هم وجود داشته باشد که من یادم نباشه. همچنین تکرار کنم که مشکلات در همه ی حکومت ها وجود دارد. ولی به نظر میاد این مشکلات خیلی بزرگند و سرعت رسیدگی به آنها بسیار کم است.

پاسخ:
این طور نیست که اکثر جوانان ما پوچگرا و افسرده باشند!! طیف وسیعی از جوانان ما هدف دار و با نشاط زندگی می کنند. یکی از علت های پوچ گرایی فاصله گیری از معنویت می باشد، و حال این که اکثر جوانان ما دین باور و معنویت گرا هستند.
نظرخواهی ها و آمارها این مطلب را تأیید می کند. حضور جوانان در گردهمایی مذهبی تاسوعا و عاشورا، شب های قدر ماه رمضان، حرم امامان و امام زاده ها، حضور در اعتکاف ها و هم چنین حضور در صحنه هایی که نیاز به فداکاری و ایثار بوده، دلیل این مدعا است. به علاوه، جوانان زیادی در محیط های علمی و دانشگاهی و غیر آن هستند که عملاً به اسلام و ظواهر دینی پایبند می باشند. از سوی دیگر جوانان ما قله های رفيع علمی را کسب نموده اند که حاکی از هدفمند بودن آنان می باشد.
به تحلیل نگرش ها و گرایش های دینی جوانان که از نتایج تحقیقی تحت عنوان گرایش های دینی جوان اخذ شده توجه کنید.
گرایش های دینی (دینداری) 1522 دانشجو در 20 دانشگاه کشور سال 1380
16 درصد دانشجویان خود را از نظر مذهبی، ضعیف و غیر مذهبی معرفی کرده اند.
11 درصد دانشجویان پدر و مادر خود را از نظر مذهبی، ضعیف و غیر مذهبی معرفی کرده اند.
80 درصد دانشجویان نقش خداوند را در زندگی بسیار مهم دانسته اند و 13 درصد نیز نقش خداوند را در زندگی مهم ارزیابی کرده اند.
95 درصد دانشجویان اعتقاد دارند قرآن کلام خدا و راهنمای سعادت بشر است.
91 درصد دانشجویان اعتقاد دارند روز جزا، بهشت و دوزخ، حقیقتی انکار ناپذیر است.
88 درصد دانشجویان اعتقاد دارند ظهور حضرت مهدی (عج) وعده ای انکار ناپذیر الهی است.
87 درصد دانشجویان اعتقاد دارند خداوند حاضر و ناظر زندگی آن هاست.
80 درصد دانشجویان گاهی اوقات از خداوند برای جبران بعضی از خطاها کمک خواسته اند.
71 درصد دانشجویان گفته اند هر روز نماز می خوانند. 10 درصد بیشتر روزها و بقیه یا نماز نمی خوانند و یا به ندرت نماز می خوانند.
73 درصد دانشجویان گفته اند همه ی روزهای ماه رمضان را روزه می گیرند. (1)
البته ما هم قبول داریم که برخی جوانان دچار افسردگی شده اند که این امر ریشه در عوامل متعددی دارد، مثلا یکی از این عوامل
اراده و اختيار خود انسان است. خداوند مى‏ فرمايد: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا». (2)
متأسفانه بسيارى از افراد تحت تأثير هواى نفس و پيروى از اميال و خواهش‏هاى نفسانى، راه ضلالت و گمراهى را بر مى‏ گزينند همچنین عوامل دیگری هم در این امر موثر بوده اند از جمله:
1. عملكرد و رفتار ناشايست گروهى از شاغلان در دستگاه‏ها و نهادهاى دولتى و حكومتى.
2. رفتارها و برخوردها ناصحيح و مخالف شرع مسئولان.
3. اختلافات جناحى و سليقه‏ اى در مسائل اقتصادى، سياسى و اجتماعى.
4. حل نشدن بسيارى از مشكلات و معضلات اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى (مانند اشتغال، مسكن و رفاه)، و عدم اجراى ارزش‏هاى اسلامى در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعى، مبارزه با مظاهر فساد و ...)، باعث شده كه مردم اين مشكلات را همواره از چشم روحانيت ببينند و انتظارات غير واقعى و بيش از حد از آنان داشته باشند.
5. تهاجم فرهنگی
6. عدم برنامه ریزی مفید دولت درباره مشکلات جوانان
برای گرایش مجدد جوانان به معنویت و رفع افسرگی آنان لازم است اقدامات لازم - از جمله - اقدامات زیر انجام شود:
الف) اقدامات نظرى و انديشه‏اى:
1- تقويت و تثبيت ارزش هاى اسلامى و ايمان مذهبى از طريق برگزارى جلسات پرسش و پاسخ و مشاوره بصورت شفاهى و كتبى براى حل مشكلات و شبهات عقيدتى و برگزارى جلسات روح بخش دعا و سخنرانى‏هاى مفيد و پرمحتوى، نماز جماعت در مؤسسات و ادارات برگزارى و گسترش برنامه روح بخش اعتكاف در سطح شهرها خصوصا دانشگاه ها بطوري كه هر سال با استقبال بيشترى روبرو بوده است.
2- ايجاد و تقويت هويت جوانان از طريق شناخت استعدادها و توانايي هاى بالقوه ‏اى كه دارند و آشنا نمودن آن ها با گذشته درخشان اسلامى و ملى خود و دستاوردهايى كه در دوران انقلاب و بعد از آن داشته‏ اند و آگاهى دادن نسبت به عقايد شوم دشمنان و خطرات ناشى از انحرافات اخلاقى و اعتياد و بالا بردن درك و شناخت و قدرت تحليل جوانان و شناساندن عوامل مشكلات اقتصادى و معضلات اجتماعى
3- تهيه برنامه‏ هاى جذاب مفيد و سالم و تفريحى از طريق دستگاه هاى فرهنگى و صدا و سيما
ب ) اقدامات عملى:
1- برخورد قانونى با عوامل داخلى دشمن از قبيل روزنامه‏ ها و گروه‏ هاى معاند و شبهه افكن.
2- تقويت نيروهاى نظامى و انتظامى از نظر كمى و كيفى در مقابله با باندهاى فساد و اشرارى كه در صدد ايجاد ناامنى هستند.
3- رفع مشکلات جوانان توسط دولتمردان.
4- مبارزه با مفاسد ادارى و مالى و برخورد قاطع با متخلفان.
5- برگزارى مسابقات حفظ و قرائت قرآن مجيد و نهج‏ البلاغه و اردوهاى سياحتى، زيارتى و تفريحى خصوصا در ايام تعطيل.

پی نوشت ها:
1. هفته نامه ی فرهنگ، پژوهش (1383) شماره ی 158، ص 11 - 10.
2. انسان، آيه 3.
-------------------------------------

بله ما در این امر که تلاش های دولت برای فقرزدایی و کاهش فاصله طبقاتی کافی نیست، با شما هم عقیده هستیم. انتظار می رود دولت خدمات بیشتر و بهتری ارائه دهد، اما این حقیقت را نباید فراموش کرد، دولت جهت فقر زدایی و خدمت رسانی به قشر آسیب پذیر جامعه فعالیت های مهمی انجام داده است.
تشکیل کمیته امداد امام و ده ها سیاست دیگر مبنی بر فقرزدایی نشان از خدمات دولت دارد. آمارهاي جهاني نيز گوياي بهتر شدن وضعيت رفاه مردم ما در سال هاي پس از انقلاب است. بر اساس آمار بانك جهاني، 46 درصد مردم ايران در سال 1356 زير خط فقر بودند؛ اما اين رقم در سال 1378 به 16 درصد كاهش يافته يعني بيش از 8/2 برابر وضعيت رفاه جامعه بهتر شده است. در این جا مناسب است به وضع روستا ها اشاره شود:
فقر و نابساماني جوامع روستايي از مسائل و معضلات مهم و اساسي كشورهاي توسعه نيافته و در حال توسعه به شمار مي رود. به همين جهت برخلاف رژيم گذشته كه تنها به توسعه و آباداني تهران و شهرهاي بزرگ اكتفا مي كرد، بعد از پيروزي انقلاب، توجه به روستاها و مناطق محروم كشور براي دولت و برنامه ريزان از اولويت خاصي برخوردار شد. در اينجا به بخشي از شاخص هاي برخورداري روستاها در سال هاي پس از انقلاب اسلامي اشاره مي كنيم:
تعداد مراكز بهداشتي و درماني روستايي در سال 57 13، 1500 واحد بوده كه در سال 1381 به 7345 واحد رسيده. تعداد خانه هاي بهداشت از 2500 واحد در سال 1357 به 16561 واحد در سال 1381 افزايش يافته است.
برق رساني به روستاها و مناطق محروم و ايجاد تاسيسات زيربنايي از قبيل توسعه شبكه راه هاي روستايي، مخابرات و ... در اين مناطق از اقدامات موفقيت آميز پس از انقلاب به شمار مي رود.
تعداد روستاهاي برخوردار از برق از 4327 روستا در سال 1357 به 45359 روستا - بيش از 10 برابر - در سال 1380 افزايش يافته است. همچنين طي دوره 1357- 1317 تنها 8000 كيلومتر راه روستايي كشيده شده بود. اما اين رقم بعد از انقلاب به 86000 كيلومتر رسيده است (بيش از 10 برابر در مدتي تقريبا 10 ساله). تعداد روستاهاي بهره مند از شبكه مخابرات از 312 روستا در سال 1357 به 10429 روستا در سال 1374- بيش از 30 برابر- افزايش يافته. تعداد واحدهاي پستي روستايي هم از 180 واحد در سال 1357 به 4912 واحد در سال 1374- بيش از 25 برابر - رسيده است.
پیشرفت کشور در عرصه اقتصادی به گونه ای است که ایران را در رده هجدهم کشورهای اقتصادی جهان قرار داده است که حاکی از بهبود و ثبات اقتصادی آن دارد، در عین حال کشور دچار یک سری نابسامانی ­های اقتصادی هم هست که این امر ریشه در بعضی عوامل از - جمله عوامل - زیر دارد:
محاصره اقتصادی، بازسازی و خسارت‏های ناشی از جنگ تحمیلی، تاثیر تورم جهانی بر اقتصاد داخلی، رشد جمعیت، تغییر الگوی مصرف در جامعه و پدیدار شدن یک‏سری نیازها که در گذشته وجود نداشت. عوامل تاثیر­گزار قبل از انقلاب، و فاصله طبقاتى که ‏اکنون در ایران مى‏گذرد مسأله نوظهورى نیست، بلکه میراث شومى است که از گذشته به ما رسیده است.
مسأله تکنولوژى و صنعت نیز نقش مؤثرى را ایفا مى‏ کند. به عنوان مثال: دیروز محیط کارگرى محدود به کارگاه‏ هاى کوچک مى‏ شد و تفاوت فاحشى بین حقوق کارگر و کارفرما احساس نمى‏ شد. ولى «غول صنعت» ناگهان سر برآورد و کارگاه کوچک مبدل به کارخانه عظیمى شد و با افزایش تولید، ثروت سرمایه‏ داران به طور تصاعدى افزونى گرفت در حالى که حقوق کارگر تقریباً ثابت ماند. همین نکته را در کشاورزى و سایر ابعاد تولید و درآمد مقایسه کنید. نظام اقتصادى غلط و بیمارگونه حاکم در جامعه، احتکار و گران‏فروشى، رباخوارى، خیانت به بیت‏ المال و اموال دولتى، کلاهبردارى و خیانت، ضعف مدیریت کارگزاران اقتصادى، نقش واسطه‏ ها و دلال‏­ بازی­ ها، اسراف و ریخت­ و پاش‏ هاى کلان که در نهایت بر دوش فقرا و قشر آسیب‏ پذیر بار مى‏ شود، فشار و دخالت عوامل خارجى، مانند توطئه و تحریم اقتصادی، حاکم نشدن سیستم اقتصادی اسلامی از دیگر عوامل اقتصاد نابسامان است. برای این که در یک جامعه اقتصاد اسلامی اجرا شود، لازم است افرادی که با مفاهیم، موضوعات و احکام اسلامی آشنا هستند، در آن جامعه حضور داشته باشند. متأسفانه بعد از گذشت حدود سه دهه، جامعه ما از این نظر با کمبود هایی مواجه است که امید است با تلاش مسئولان محترم نظام مرتفع شود.
در حکومت رسول خدا (ص) و امام علی (ع) آزادی های معقول و منطقی وجود داشت، اما در عین حال محدودیت هائی نیز اعمال می گردید و این آزادی ها تا جایی وجود داشت که مصالح عامه در خطر نیفتد و به دین و آموزه های آن اهانت نگردد، در غیر این صورت رسول خدا با کسانی که از آزادی سوء استفاده می نمودند و درصدد توطئه علیه نظام اسلامی بودند برخورد می نمود، علی (ع) نیز همین سیاست را دنبال می نمود ، از این رو است که حضرت تا زمانی به خوارج اجازه فعالیت داد که قصد براندازی نظام اسلامی را نداشتند. در کشور اسلامی ایران نیز آزادی های مشروع وجود دارد.
ما به هيچ وجه ادعا نمي کنيم که در نظام سياسي ايران، همه آزادی ها وجود دارد، ممکن است که برخی از نارسایی ها و سلب آزادی های وجود داشته باشد که این امر خواسته و نخواسته در یک جامعه وجود دارد.
نگاهي منصفانه به وضعيت قبل از انقلاب و ساير کشورهاي منطقه و حتي کشورهاي مدعي ليبراليسم و آزادي و مقايسه آن با وضعيت کنوني جامعه و نظام اسلامي, به خوبي بيانگر اين واقعيت است که بسياري از وجوه آزادي در حد نسبتا مطلوبي در کشور ما وجود دارد و به برکت انقلاب اسلامي گام هاي مؤثري در اين زمينه برداشته شده است. براي اثبات اين مدعي کافي است نيم نگاهي به مطبوعات داشته باشيد که پر است از انواع انتقادها، اعتراض هاي غير منصفانه نسبت به نظام و مسؤولين عالي رتبه آن که تنها در موارد بسيار محدودي که منجر به اخلال در امنيت و نظم عمومي مي شود با آن ها برخورد مي شود و در قبال بسياري از اين ها مجموعه نظام با بزرگواري و رحمت برخورد مي کند و بسياري از انتقادهاي منطقي پذيرفته مي شود. از سوی دیگر احزاب ،گروه های سیاسی و اقلیت های مذهبی آزادانه فعالیت می کنند.
یکی از مصادیق مهم آزادی ها در ایران، آزادی های است که به اقلیت های مذهبی داده شده است.
نظام جمهوري اسلامي ايران، با الهام از آموزه ها و تعاليم حيات بخش اسلام احترام به اقليت هاي مذهبي قائل بوده و اين مهم با مراجعه به اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ساير قوانين عادي و عملکردها و اقدامات نظام اسلامي بعد از پيروزي انقلاب به خوبي قابل اثبات است:
1. براساس اصل سيزدهم قانون اساسي اقليت هاي ديني (زرتشتي، کليمي و مسيحي) به رسميت شناخته شده اند که در حدود قانون در انجام مراسم ديني خود آزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي کنند.
2. اقليت هاي ديني در برگزاري مراسم و مناسک مذهبي خود آزاد بوده و نظام اسلامي چنين حقي را کاملا براي آنان محترم مي شمارد و آنان مي توانند به صورت کاملا آزاد در معابد رسمي خود (کليسا، کنيسه و ...) به انجام مراسم ديني خود بپردازند.
3. در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي کنند.
4. بر اساس اصل 26 حق تشکل احزاب را دارند: «... انجمن هاي ... اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين که اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نکنند.
5. حق نمايندگي مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل 64 قانون اساسي و شرکت در تمام انتخابات اعم از شوراها، رياست جمهوري، همه پرسي، خبرگان رهبري و ...
6. بر اساس اصل تساوي عموم در مقابل قانون (اصل 3 و 14) و تساوي و برخورداري همه افراد ملت از حقوق مساوي در تمام زمينه ها (اصول 19 و 20) آنان در زمره افراد ملت از اين حقوق برخوردار خواهند بود.
7. در پيرو اين اصول و با الهام از ارزش ها و تعاليم اسلامي، دولت بهترين رفتار را با پيروان اقليت هاي ديني داشته است و اين واقعيتي است که اقلیت های هموطن ما بدان اعتراف دارند. البته ما انتظار داریم که در مرور زمان آزادی های بیشتر به به گروه ها و احزاب داده شود تا فضای انتقاد بیشتر فراهم گردد. اتفاقا مسولان نیز درصدد آن هستند که آزادی های بیشتر به افراد داده شود، اما بدان معنا نیست که برخی به بهانه آزادی در صدد بر اندازی نظام باشند ویا به دستورات اسلام اهانت نمایند.

بایسته است در تحلیل مشکلات اقتصادی کشور ما، واقعیت، ظرفیت، موانع و پتانسل های کشور را مد نظر قرار قرار داد. آنچه باعث تاسف مي شود اين است كه امروزه به هنگام اظهارنظر درباره وضع موجود كشور، جدا از برخي تحليل هاي مغرضانه و جهتدار دشمنان، بخشي از تحليل ها و قضاوت هاي دوستان نيز منصفانه و واقعه بينانه ارائه نمي شود. موارد منفي بزرگنمايي شده و بسياري از اقدامات و دستاوردهاي مثبت ناديده گرفته مي شود؛ حتي تلاش جهت دار و معني داري در خصوص القاي اين نكته به مردم و بخش بزرگي از فرهيختگان و خواص جامعه صورت مي گيرد تا وضعيت اقتصادي و درجه توسعه يافتگي كشور حتي در مقايسه با قبل از انقلاب نيز بدتر نشان داده شود!! ولي تامل واقع بينانه و تحليل علمي تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان مي دهد كه با توجه به شرايط و محدوديت هاي موجود، جمهوري اسلامي در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بيگانگان، در اصلاح و بهبود وضعيت معيشتي و اجتماعي مردم خود نيز توفيقات فراواني به دست آورد است. ما هم قبول داریم که ما تا عرصه جامعه مطلوب و ایده آل فاصله داریم، لذا مسئولان کشور درصدد هستند که مشکلات جامعه را حل کنند.
مشکل مسکن و اشتغال از مشکلات جدی جامعه ما به حساب می آید و این امر جامعه را رنج می دهد. در شأن جمهوری اسلامی نیست که برخی از شهروندان ما فاقد مسکن و جوانان ما کار نداشته باشند. بر همین اساس است که امام راحل به مسؤولان نظام سفارش نمود که مشکل مسکن و بیکاری را در اولویت قرار دهند، اما نباید انتظار داشت که جمهوری اسلامی معجزه آسا مشکل مسکن و اشتغال را حل کند، چون که این مشکل ریشه در عوامل قبل و بعد از انقلاب دارد. برخی عوامل مانند جنگ موجب گردید که روند مسکن در ایران دچار مشکل شود، اما در عین حال جمهوری اسلامی اقدامات مفید در این خصوص انجام داده است. یکی از اقدامات های مهم دولت پروژه مسکن مهر می باشد که در قالب دو میلیون ششصد هزار واحد در حال اجرا است و این امر گام بلند جهت رفع مشکل مسکن به حساب می آید.
هم‌اكنون ساخت بيش از يك ميليون و 800 هزار واحد مسكوني ارزان ‌قيمت در شهرهاي كشور - به عنوان برنامه سال‌هاي 89 و90 - توسط وزارت راه ‌و شهرسازي در دست اجراست كه بيش از 10 درصد اين واحدها تاكنون تحويل متقاضيان شده و 30 درصد نيز در نوبت افتتاح قرار گرفته است.
طبق گفته گزارشی تاكنون 18 هزار هكتار از زمين‌هاي دولتي به ارزش كل 15 هزار ميليارد تومان براي ساخت واحدهاي مسكوني‌مهر اختصاص داده شده كه ريالي بابت فروش زمين كه هر متر مربع آن به طور متوسط 80 هزار تومان قيمت دارد، از متقاضي گرفته نشده است. به اين ترتيب با احتساب ارزش زمين‌ها و پرداخت 17 هزار ميليارد تومان تسهيلات بانكي ساخت به اين واحدها، دولت تا اين مرحله بيش از 30 هزار ميليارد تومان در طرح مسكن‌ مهر پرداختي داشته است.(1)
ما هم قبول داریم که یکی از مشکلات دیگر جامعه ما اشتغال است و عوامل آن نیز به قبل و بعد از انقلاب بر می گردد، اما حل همه جانبه این مشکل نیاز به زمان و اتخاذ سیاست های راهبردی کلان دارد، در عین حال دولت با ایجاد ایجاد فرصت های شغلی آمار بیکاری را کاهش داده است .البته مشکل بیکاری اختصاص به ایران ندارد؛ بلکه از مسایل منطقه ایی و جهانی است. مطالعات نشان مي‌دهد كشورهاي عربي بيشترين شمار از جوانان بيكار را دارند و ادامه اين روند سبب مي‌شود تا در سال 2009 ميلادي 25 درصد از جوانان اين سرزمين‌ها نتوانند شغل مناسبي پيدا كنند. بر اساس گزارش شاخص هاي توسعه جهاني سال 2005 بانك جهاني از نرخ رسمي بيكاري در 92 كشور جهان، ايران با نرخ بيكاري 3/12 درصدي در رتبه بيست و دوم نرخ بالاي بيكاري در جهان قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار اقتصادي خبرگزاري فارس، گزارش شاخص هاي توسعه جهاني سال 2005 بانك جهاني افزود: ناميبيا با نرخ بيكاري 8/33 درصدي، بالاترين نرخ بيكاري جهان را به خود اختصاص داده است و در رتبه نخست قرار گرفت و كشورهاي مقدونيه و فلسطين اشغالي هر كدام به ترتيب با نرخ بيكاري 9/31 درصدي و 3/31 درصدي در رتبه هاي دوم و سوم قرار گرفتند.
بنابراين گزارش، نرخ بيكاري در كشورهاي آفريقاي جنوبي 5/29 درصد، الجزاير 3/27 درصد، لهستان 9/19 درصد، آرژانتين 6/19 درصد، اسلواكي 6/18 درصد، اروگوئه 6/18 درصد و بلغارستان 6/17 درصد اعلام شد و اين كشورها نيز از لحاظ نرخ بالاي بيكاري در رتبه هاي بعدی قرار گرفتند.
نرخ بيكاري در كشورهاي ونزوئلا 8/15 درصد، آلباني 8/15 درصد، بوتسوانا 8/15 درصد، جمهوري دومينيكن 6/15 درصد، تونس 6/15 درصد، كرواسي 8/14 درصد، كلمبيا 7/14 درصد، صربستان و مونتنگرو 8/13 درصد، ليتواني 8/13 درصد، اردن 2/13 درصد و پاناما 2/13 درصد اعلام شده است و اين كشورها نيز در رتبه هاي يازدهم تا بيست و يكم نرخ بالاي بيكاري قبل از ايران جاي گرفته اند.(2)
خلاصه اینکه کشور ما در عرصه اشتغال و مسکن مشکل دارد، تردیدی نیست، اما این امر نباید موجب شود که وانمود گردد، ایران در عرصه مسکن و بیکاری کاری انجام نداده است.

پی نوشت ها:
1. <http://iraneconomist.com/economic/ecnomy-bazzar/43418-2011-08-20-09-41-1...
<http://iraneconomist.com/economic/ecnomy-bazzar/43418-2011-08-20-09-41-1....
2. همان.
--------------------------------

ما هم قبول داریم که در توزیع بیت المال و امکانات مشکلاتی وجود دارد، و این یکی از مشکلاتی می باشد که جامعه را سخت رنج می دهد ، بر این اساس مسئولان کشور درصدد رفع این مشکل هستند، اما این بدان معنا نیست که اموال عمومی در اختیار عده ای خاص قرار می گیرد و بیت المال ناعادلانه توزیع می گردد - همانطور که در جواب سئوال قبل اشار ه شد - دولت در خصوص عدالت اقتصادی و توزیع عادلانه امکانات کارهای بزرگ انجام داده است. لذا سزاوار نیست که این امر را نادیده گرفت؛ اما در عین حال - علي رغم تأکيد اصول متعدد قانون اساسي بر رفع تبعيض و بي عدالتي در عرصه هاي مختلف جامعه - به دلايل متعددي هنوز در بخش هايي از جامعه شاهد تبعيضاتي چه در مرحله سياست گذاري ها و چه در مرحله اجرا مي باشيم.
در يک بررسي اجمالي مي توان دلايل اين موضوع را از يک سو در مشکلات ساختاري و غيرساختاري و نيازهاي تمامي بخش هاي کشور و کمبود امکانات موجود - در حدي که بتوان به صورت همزمان به تمامي بخش ها توجه نمود - دانست و مهم تر از آن نوع نگاه و رويکرد حاکم بر بخش هايي از مجموعه مؤثر بر قانون گذاري و اجرا در بدنه نظام است که به دليل فاصله گرفتن از ارزش هاي انقلابي و اسلامي، در توجه به مهم ترين هدف نظام اسلامي يعني اجراي قسط و عدالت، وقفه هايي به وجود آورد و اين دقيقا يکي از دغدغه هاي اصلي نظام اسلامي و مقام معظم رهبري است تا جايي که به شدت بر زدودن اين نگرش ها تأکيد جدي داشته اند و مجموعه نظام را به اتخاذ سياست ها و راهکارهاي اساسي براي حل اين قبيل مشکلات رهنمون ساخته اند. نگاهي به برنامه چهارم توسعه که در اصول و مواد متعددي از آن ها بر رفع تبعيض در بخش هاي مختلف جامعه تأکيد شده است، مبين اين واقعيت مي باشد.
کافي است در جهت اثبات اين موضوع که نظام اسلامي به رفع تبعيض در بخش هاي مختلف جامعه خصوصا از اقشار و استان هاي محروم اهتمام ويژه اي دارد، به اين مسأله توجه شود که مسؤولين عالي رتبه همواره در مسافرت هاي خويش به استان هاي محروم، اعتبارات قابل توجهي - علاوه بر بودجه هاي مصوب - در جهت حل مشکلات اين مناطق اختصاص داده و بر اجراي طرح هاي عمراني و ... در اين مناطق پيگيري و نظارت مي نمايند که بحمدالله نتايج بسيار مطلوبي در پي داشته است. هر چند به دليل نيازهاي متعدد و مشکلات ساختاري در اين استان ها، تا دستيابي به وضعيت مطلوب راه طولاني مانده است.

فرهنگ عمومی جامعه باید دوری از چاپولسی و تملق باشد، و اکثر مسولان ما کارهای خود را بدون ستایش و تملق دیگران انجام می دهند و آنچه که مد نظر آنان است رعایت قوانین و اخلاق اسلامی است. همین طور مردم ما در رفتار و زندگی اجتماعی خود اخلاق و آموزه های اسلامی را رعایت می کنند. البته در این میان برخی از مسئولان و مردم به پیامد های تملق توجه نمی کنند و از این امر در رفتار و گفتار خود بهره می گیرند، و این مشکل جامعه محسوب می شود ،زیرا در شان یک انسان مسلمان و مسؤولان نظام اسلامی نیست که چاپلوس باشند. در امور مملکتی از تملق استفاده کنند، افزون برآن در آموزه های اسلامی نیز همگان به تملق زدائی سفارش و از چاپولسی نهی شده اند.
پیشوایان اسلام نه تنها از چاپلوسی و ستایش نابجا بیزار بودند، بلکه مدح آمیخته به تملق را نیز عیب اخلاقی می شمردند. آنان در برابر رفتار و گفتار ذلت باری که با غرور و شرف انسانی مغایر بود، سکوت نمی کردند و اگر کسی مرتکب چنین عمل خلافی می شد، از او انتقاد می کردند. برای اگاهی بیشتر به کتاب، اخلاق عملی ، از ایت الله مهدوی کنی ، مراجعه نمائید.
مفاسد اجتماعی و از جمله بدحجابی مانند هر پدیده دیگر، معلول عواملی است که مبارزه با آن جز از طریق شناخت علل، امکان‏پذیر نیست.
عوامل بدحجابی عبارتند از:
1 - تربیت ناصحیح خانواده:
بسیاری از ناهنجاری‏ ها ریشه در بی‏ اعتنایی پدران و مادران و طرز برخورد آن‏ها دارد. دختران نابالغ اگر توسط والدین خود آمادگی ورود به مرحله بلوغ را نداشته باشند و آموزش‏ های لازم را نبینند، در نوجوانی و جوانی، پوشش کامل اسلامی را به سختی خواهند پذیرفت.
خانواده‏ ها باید برنامه مشخصی در زمینه آموزش حجاب و محرم و نامحرم و حلال و حرام به فرزندان خود داشته باشند. از کودکی، دختران خود را با حجاب آشنا سازند. آن را تا زمان بلوغ به تأخیر نیندازند. در این راه از راهکارهای تشویق و تنبیه بهره گیرند. البته سخت‏گیری ‏های بیجا نه تنها راه حل مناسبی به شمار نمی‏ رود، بلکه معضل را دو چندان می‏ کند. در صورتی که غیرت با دوراندیشی و تعقل و صبر همراه نباشد، چه بسا به ضد خود تبدیل شود.
2 - دگرگونی ارزش‏ ها:
شیوه نگرش افراد به ارزش‏ ها در چگونگی موضع‏ گیری آن‏ها تأثیر می‏ گذارد. اگر زنی، خودنمایی را به جای حجب و حیا، ملاک ارزش گذاری قرار دهد و ارزشمند بداند، طبیعی است که خود را نشان می‏دهد و حتی پوشش مناسب را برای نمایاندن خود بر‏گزیند.
3 - الگوهای ناهنجار:
الگو در اخلاق اسلامی و روان‏شناسی جایگاه مهمی دارد. درگذشته که الگوها و نقش‏ ها اندک و محدود بودند، هویت‏ یابی آسان بود، اما امروزه الگوهای متنوع و متضادی که رسانه‏ های متعدد ارائه می‏ دهند، هویت‏ یابی و انتخاب راه صحیح را بر جوانان مشکل کرده است. از این رو یکی از دلائل بدحجابی، مدگرایی و همرنگ جماعت شدن و تأسی به هنرپیشه‏ ها و شخصیت‏ های مطرح در رسانه‏ ها می‏ باشد.
4 - فقر معنوی:
سقوط اخلاقی، بروز ناهنجاری در جامعه و از جمله بدحجابی، ثمره نبود نظریات بنیادی مذهبی درباره هستی و انسان و معنای زندگی و در یک کلمه، عدم اعتقاد به مبدأ و معاد است.
هواهای ‌نفسانی‌ و شهوت‌رانی‌ و شهوت‌پرستی‌؛ زمینه‌ شهوت‌ در وجود هر مرد و زنی ‌هست‌، که ‌اگر کنترل‌نشود، کم‌کم‌ بر انسان مسلط می‌شود.
از امیرالمؤمنین‌(ع) آمده‌:" أشجع ‌الناس ‌من‌ غلب‌ هواه‌؛ شجاع‌ ترین ‌مردم ‌کسی ‌است ‌که‌ بر هواهای ‌نفسانی‌اش ‌غلبه‌ کند".(1)
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "غالب ‌الشهوة‌ قبل ‌قوّة ‌ضراوتها فانها ان‌ قویت ‌ملکتک ‌و استقادتک‌ و لم‌تقدر علی ‌مقاومتها؛
پیش از آن که ‌تمایلات نفسانی به تندروی عادت کنند، با آن ها به ستیز، زیرا اگر تمایلات سرکش ‌در تجاوز و خودسری ‌نیرومند شوند، فرمانروای تو خواهند شد. تو را به هر سو که بخواهند می‌برند، در نتیجه‌ قدرت ‌مقاومت‌ در برابر آن‌ها را از دست‌ خواهی داد".(2)
در درجه ‌اول‌ مسئولان‌ فرهنگی‌کشور باید با مفاسد مبارزه‌ کنند. جلوی فساد و فحشا را بگیرند. نیز زمینه ازدواج را فراهم کنند. تورم و گرانی و ثابت نبودن قیمت ها را حل کنند. وظیفة مردم نیز امر به معروف و نهی‌از منکر است‌. در انجام‌ وظیفة‌ مهم‌ نباید کوتاهی کنند.
5 - کمبود شخصیت:
کمبود محبت و محرومیت‏ های زمان خردسالی، افرادی را که به عقده حقارت مبتلا شده‏ اند، وادار به جبران می‏ کند تا از این طریق خلأ درونی خود را پرنمایند. یکی از راه‏ های ایجاد شخصیت‏ پنداری، خودآرایی است.
6 - تهاجم فرهنگی دشمن:
یکی از اهداف استعمارگران و سلطه جویان، زدودن پوشش زنان به منظور هویت زدایی آن‏ها است.
پس از روشن شدن علل بدحجابی باید راه‏ های صحیح مقابله با آن را جستجو کرد که عبارتند از:
1 - تقویت بنیان خانواده
2 - آموزش صحیح از طریق اولیا و مربیان
3 - تقویت باورهای مذهبی
4 - معرفی الگوهای شایسته
5 - مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمن
6 - برقراری ارتباط صمیمی با جوانان
7 - از بین بردن زمینه‏ های بدحجابی
8 - ترویج فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر
9 - تسهیل امر ازدواج
10 - قاطعیت در اجرای قوانین و مبارزه با باندهای فساد
11 - خلق آثار فرهنگی و هنری‏
12 - جذب جوانان از طریق گفتگوهای چهره به چهره و پاسخ گویی به شبهات آنان
13 - بازشناسی ناهنجاری‏ ها و نقاط منحط فرهنگ غرب‏
14 - همخوانی گفتار و رفتار مربیان
15 - تکیه بر دعوت عملی و زبان رفتاری‏
16 - سالم سازی محیط
برای مقابله با بدحجابی، اولین قدم را باید خانواده بردارد. والدین فرزندشان را از ابتدا با فرهنگ پوشش و حجب و حیا آشنا سازند. احکام شرعی و حدود اسلامی را به آن‏ها بیاموزند.
قدم دوم را محیط آموزشی به‏ خصوص مقطع ابتدایی و راهنمایی باید بردارند.
گام سوم باید توسط محیط اجتماع و فرهنگ عمومی برداشته شود. وظیفه حکومت و دلسوزان جامعه به ویژه رسانه‏ های گروهی مانند صدا و سیما و روزنامه‏ ها آن است که با ارائه فیلم، مقاله و غیره، موضوع حجاب را به صورت فرهنگ درآورند. نیز عوامل اجرایی مراقب عناصر فاسد باشند. به پاک سازی محیط بپردازند. افراد عادی و عموم اشخاص نیز سعی در ایجاد زمینه برای تحقق شرایط امر به معروف و نهی از منکر بوده، با آگاهی از آن شرایط و رعایت آن ها این فرمان الهی را در جامعه پیاده نمایند.
وضعيت حجاب كنوني را با زمان طاغوت اصلا قابل مقايسه نيست؛ مفاسد در آن دوران تنها به بي حجابي ختم نمي شد. بسياري از مفاسد اخلاقي آشكارا صورت مي گرفت كه بي حجابي در برابر آن ها از قبح چنداني برخوردار نبود.
آنچه امروزه وجود دارد كه البه همين هم نبايد باشد و جامعه اسلامي به كمك مسئولان بايد با آن مبارزه كنند، بد حجابي است، نه بي حجابي و برهنگي كه در دوران گذشته وجود داشت.
در خاتمه اميدواريم فرهنگ جامعه اسلامي به اهميت حجاب پي برده تا شاهد اين بد حجابي هم نباشيم.

پی نوشت ها:
1. أمالی شیخ صدوق، ص 21 ناشر اعلمى‏.
2. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 241، حدیث 4884، ‌عبد الواحد تمیمى آمدى، ‏ ناشر: دفتر تبلیغات‏.

از چه زماني شهادت به ولايت امير المومنين علي (علیه السلام) در اذان مرسوم گرديد؟ تاريخچه و نظر فقه شيعه در اين خصوص چيست؟

پاسخ:
«اشهد أنّ علیاً ولى اللَّه» جزء اذان و اقامه نبوده و نیست. هیچ کدام از فقهای شیعه نگفته اند که این جمله جزء اذان است و هیچ کدام گفتن آن را واجب نمی دانند. اما گفتن اذان و اقامه به قصد ثواب اشکال ندارد. صاحب جواهر می گوید:
ذکر جمله اشهد ان علیا امیر المؤمنین در اذان، اگر به قصد جزئیت نباشد، اشکالی ندارد. به موالات اذان ضرر نمی زند، همان طوری که ذکر جمله صلی الله علیه و آله بعد از اشهد ان محمد رسول الله به موالات اذان آسیب نمی رساند. (1)
آیت الله حکیم می گوید: درباره شهادت به ولایت حضرت علی (ع )، شیخ طوسی در نهایه و مبسوط گفته است : روایات غیرقابل اعتمادی شهادت به ولایت را جزو اذان به حساب آورده است، ولی نمی توان به آن ها عمل کرد. اگر کسی این جمله را بگوید، گناه نکرده است، ولی باید دانست که این جمله نه فضیلت اذان و اقامه است و نه از کمال اذان و اقامه است.
علامه در منتهی می گوید: اخبار شاذی که جمله «اشهد ان علیا امیرالمؤمنین» را جزء اذان و اقامه به حساب آورده، قابل اعتماد نیستند. پس از این آیه الله حکیم می گوید: اگر کسی این جمله را به قصد استحباب مطلق بگوید، اشکالی ندارد، چون در حدیثی آمده است: هر وقت کسی لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت، باید علی امیرالمؤمنین هم بگوید.
بعد می گوید: در عصر حاضر، جمله اشهد ان علیا ولی الله از شعارهای تشیع گردیده است. اگر کسی به این خاطر آن را بگوید، اشکالی ندارد حتی ممکن است گاهی ذکر این جمله واجب باشد.(2)
در مستند العروه آمده است: ما برای گفتن جمله اشهد ان علیا ولی الله نیازی به ورود نص نداریم، چون ولایت، از متمّمات رسالت، از مقومات ایمان و کمال دین است، به خصوص در این عصر هیچ گونه نیازی به امر دیگری نیست، چون این جمله روشن ترین شعار شیعه و آشکارترین رمز تشیع است. بر این اساس ذکر این جمله، چه در اذان و چه در غیر اذان هیچ گونه اشکالی ندارد. البته این جمله جزو اذان نیست. اگر کسی به قصد این که جزء اذان است، آن را بگوید، کار حرامی کرده است. (3) آیت الله خوئی نیز می گوید براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب شبانه روزى (يوميه) اذان و اقامه بگويند. «اشْهَدُ انَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» جزء اذان و اقامه نيست، ولى خوب است بعد از «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»، به قصد قربت گفته شود. (4)
از منابع معتبر استفاده می شود که " اشهد ان علیا" درزمانی امویان به وجود آمد. علت این بود که بنی امیه و مخالفان سرسخت علی (ع)، در قنوت نماز و در منابر خود، حضرت علی (ع) را دشنام داده و لعن می‏ کردند، شیعه به عنوان مبارزه با این کار زشت و ناپسند و غیر شرعی، نام مقدّس حضرت را جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام علی " اشهد ان علیا " در اقامه و اذان گنجاند.
فخر رازی در تفسیر سوره فاتحه، در مسأله فقهی جهر به بسم الله می گوید: علی (ع) بسم الله الرحمن الرحیم را در نمازها بلند می گفت و بر بلند گفتن تأکید داشت. وقتی که حکومت و دولت به بنی امیه رسید، آنان از بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم جلوگیری کردند و در ممانعت بسیار تأکید داشتند. علت اصلی جلوگیری این بود که سعی داشتند آثار علی (ع) را از بین ببرند.
بعد می گوید: دلایل عقلی موافق نظر ما است. عمل حضرت علی هم کمک ما است. هر کس علی را امام دین خود کند، در دین و جان خود به زنجیر ناگسستنی چنگ زده است. (5)

پی نوشت:
1.محمد حسین نجفی ، جواهر الکلام ،بیروت، ج 9، ص 86.
2. آیت الله حکیم، مستمسک العروه ، چاپ بیروت ، ج 5،ص 544.
3 .همان ج 2، ص 287 .
4 . توضیح المسائل ،م925و928.
5. فخر رازی ، تفسیر کبیر، ج 1، ص 160.

صفحه‌ها