سوالات ویژه

اگر از حضرت زهرا(س) زیاد سخن گفته می‌شود، به جهت شخصیت حضرت است. اگر دیگر دختران رسول خدا چنین شخصیتی داشتند، از آنان نیز بیش‌تر سخن گفته می‌شد.

پرسش:
چرا در بین دختران پیامبر بیشتر به حضرت فاطمه پرداخته می‌شود و كمتر از دیگر دختران حضرت یاد می‌شود؟
 

پاسخ:
"لازم است تاریخ رسول خدا - از جمله تاریخ فرزندان حضرت - ذكر شود و در محافل و سخنرانی‌ها بیش تر- از آن ها- سخن گفته شود تا مردم با دختران پیامبر بیش‌تر و بهتر آشنا شوند، اما این امر به دلایل برخی از شرایط و محدودیت‌ها صورت نگرفته، امید است كه محققان و تاریخ پژوهان ابعاد زندگی رسول خدا(ص)- از جمله فرزندن پیامبر را - تبیین نمایند، اما این مطلب را نباید نادیده گرفت كه بحث درباره افراد و شخصیت‌ها به لیاقت و میزان تأثیرگذاری آنان در جامعه برمی‌گردد، یعنی اگر شخصی دارای فضایل و در جامعه نقش اساس داشته باشد، بیش‌تر از او سخن به میان می‌آید و بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد، حال اینكه دختران رسول خدا(ص)- به جز فاطمه زهرا(س)- از افراد تأثیر گذار در جامعه نبودند، یعنی به رغم این كه دختران پیامبر بودند، اما از افرادی نبودند كه نقش مهم و تاثیر گذار در جامعه اسلامی داشته باشند.
عدم توجه به برخی دختران رسول خدا(ص) اختصاص به آنان ندارد، در مورد فرزندان دیگر شخصیت‌ها نیز چنین است، چنان كه از میان دختران امام علی(ع) حضرت زینب(س) بیش‌تر مورد توجه است و بیش‌تر از ایشان سخن به میان می‌آید، جهتش این است كه وی در حادثه كربلا نقش اساسی داشت. حادثه كربلا با نام و تاثیر گذاری حضرت زینب گره خورده است.
به دختران دیگر پیامبر (زینب، رقیه و ام كلثوم) نیز تاحدی توجه می‌شود، یعنی روحانیان و سخنرانان از آن‌ها نیز سخن می‌گویند. تاریخ پژوهان زندگینامه دختران پیامبر را ذكر نموده‌اند.(۱) این گونه نیست كه محققان نسبت به زندگی نامه دختران رسول خدا بی‌تفاوت باشند.
در باره توجه به حضرت زهرا(س) باید گفت: 
اگر از حضرت فاطمه زهرا(س) بیش‌تر سخن به میان می‌آید، جهتش این است كه حضرت نقش بنیادی در جامعه داشت. وی همان شخصیت الهی است كه در كنار رسول خدا در صحنه‌های مختلف حضور یافت. زهرا همان انسانی است كه به دفاع از امامت پرداخت و از حق علی(ع) دفاع كرد. با تربیت فرزندانی مانند امام حسن، امام حسین و حضرت زینب(ع) جامعه اسلامی را متحول نمود، از همه مهم‌تر اینكه آن حضرت خود دارای لیاقت و جایگاه بلند می‌باشد كه هیچ كدام از فرزندان رسول خدا آن را ندارد. كمالات و صفات و فضائلی كه در حضرت زهرا(س) بود، در سایر دختران پیامبر(ص) وجود نداشت. آیات و روایات بسیاری كه دربارة فاطمه(س) آمده، درباره دختران دیگر پیامبر نیامده است.
زهرا(س) تنها دختر پیامبر بود كه پس از بعثت حضرت متولد شد. سوره كوثر در شأن حضرت نازل شد. از امام صادق(ع) دربارة فاطمه(س) روایت شده: «چون او از بدی‌ها بریده شد، وی را فاطمه نامیدند».(۲) 
او در دوران كودكی و ظهور اسلام، در دامن پدر تربیت شد. می‌دید كه مسلمانان، هر روز با شور و هیجان برای فرا گرفتن آیات قرآنی و آموختن روش پرستش خدا، نزد پدرش می‌آیند. در این خانه بود كه زهرا(س) تكبیر گفتن، روی به خدا ایستادن، هر شبانه روز در اوقاتی خاص، پروردگار را به بزرگی یاد نمودن آموخت. آن سال‌ها، در سراسر عربستان و همة جهان این تنها خانه‌ای بود كه چنین بانگی از آن برمی‌خاست. زهرا تنها دختر خردسال مكه بود كه چنین جنب و جوشی را كنار خود می‌دید. بانگ آسمانی «الله أكبر»، این مراسم بی‌مانند، در روح این طفل خردسال اثر نهاد كه سال‌ها بعد آشكار شد.(۳) 
فاطمه زهرا همان انسانی است كه پیامبر از وی به عنوان ام ابیها یاد نمود.(۴) هچنین حضرت فاطمه(س) را برترین زنان عالم خواند(۵) و یاد آوری نمود كه خداوند با خشم فاطمه خشمگین می‌شود و با خشنودی وی خشنود می‌شود.(۶) 
نكته قابل دقت این است كه در منابع اهل سنت نیز از فضایل و مقام حضرت زهرا(س) بسیار سخن به میان آمده است. احادیث و روایاتی كه از رسول اكرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) نقل شده، همه آن‌ها دلالت بر مقام والا و مرتبه بلند آن بانوی بزرگوار نزد خداوند و پیامبر دارند. به همین خاطر پیامبر(ص) فرمود: 
«فاطمه پاره تن من است. مرا آنچه سبب آزار او شود می‌آزارد».(۷) 
همو فرمود: «ای فاطمه! خداوند با ناخشنودی تو ناخشنود و با خشنودی تو خشنود می‌گردد».(۸)این در حالی است كه بحث از دیگر دختران رسول خدا در منابع اهل سنت نیز كم رنگ می‌باشد.
بر این اساس اگر از حضرت زهرا(س) زیاد سخن گفته می‌شود، به جهت شخصیت حضرت است. اگر دیگر دختران رسول خدا چنین شخصیتی داشتند، از آنان نیز بیش‌تر سخن گفته می‌شد.

پی‌نوشت‌ها: 
۱. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص۷۶.
۲. شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه، دفتر نشر فر هنگ اسلامی، ص۳۴ 
۳. همان، ص۳۵.
۴. مر تضوی، سید ضیاء، فاطمه گلواژه آفرینش، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، ۱۳۷۷.
۵. همان، ص۲۶.
۶. همان، ۲۸.
۷. صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۱۵ه - ۱۹۹۵م، ج۸، ص۲۴۳.
۸. مستدرك حاكم، شماره حدیث ۴۷۸۳، دارالمعرفه، ۱۴۱۸ ه. ۱۹۹۸ م، ج۴، ص۱۳۹."
 

براساس نظریه‌ای که محل دفن فاطمه زهرا(س) را خانه آن حضرت دانسته است که قول مشهور و بیشتر علمای شیعه هم هست، احتمال داده شده تشییع جنازه آن حضرت واقعی نبوده باشد

پرسش:

کیفیت تشییع و تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها به چه شکلی بوده ؟ آیا جزییات این مسئله در تاریخ نقل شده است؟

پاسخ:
فی الجمله چگونگی تشییع و تدفین حضرت زهرا(س) در برخی از منابع نقل شده است که به صورت مختصر گزارش می‌شود.
شهادت حضرت فاطمه(س)
از دیدگاه شیعیان، حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) دختر گرامی پیامبر اکرم(ص) در اثر آسیب‌های وارده از ضربه به پهلو و سقط جنین، به شهادت رسید. بنابه نقل مشهور، شهادت آن حضرت در روز سوم جمادی‌الثانی سال ۱۱ قمری بود.(۱) امام کاظم(ع) در حدیثی حضرت زهرا(س) را صدیقه شهیده نامیده است.(۲) براساس روایتی از امام صادق(ع)، نیز سبب درگذشت حضرت زهرا(س) ضربه‌ای بود که قنفذ، غلام خلیفه دوم، به او زد و در اثر آن جنین آن حضرت (محسن) سقط شد و به خاطر آسیب‌های وارده از آن، از دنیا رفت.(۳)
بنابه نقل برخی منابع، پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، مردم بر خانه آن حضرت اجتماع کردند تا در تشییع و نماز و تدفین دختر پیامبر(ص) شرکت کنند؛ اما ابوذر به آنها گفت که تشییع و نماز به تأخیر افتاده و مردم پراکنده شدند.(۴)
عباس، عموی پیامبر(ص) هم از امام علی(ع) درخواست کرده بود که مهاجران و انصار را برای تشییع و نماز مطلع و جمع کند؛ اما امام علی(ع) در پاسخ او این کار را به جهت وصیت همسرش نشدنی دانست.(۵)
وصیت حضرت زهرا(س):
حضرت زهرا(س) در ساعات پایانی عمر خود،‌ در وصیتش به امام علی(ع)، از او خواست افرادی که به او ظلم کردند، در تشییع جنازه او شرکت نکنند(۶)  و علی را سوگند داد ابوبکر و عمر و پیروانشان بر او نماز نخوانند. (۷) در وصیت آن حضرت آمده است که بعد از وفاتش فقط ام سلمه، همسر پیامبر، ام ایمن، فضه، حسنین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عماربن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه در تشییع جنازه شرکت کنند و فرد دیگری را اطلاع ندهند.(۸)
در بخشی از وصیت حضرت آمده است که امام علی(ع) به همراه اَسْماء بنت عُمَیْس او را غسل داده(۹) و کفن کنند.(۱۰)
همچنین حضرت فاطمه(س) وصیت کرد که هنگامی که مردم در خوابند، او را مخفیانه دفن کنند(۱۱) و قبرش نیز مخفی بماند و آشکار نگردد.(۱۲)
امام علی(ع) به وصیت حضرت زهرا(س) عمل کرده و او را مخفیانه و شبانه دفن کرد و جز تعداد اندکی در تشییع و تدفین حضرت حضور نداشتند.
افراد حاضر در تشییع و نماز
درباره اینکه چه کسانی در مراسم تشییع و نماز حضرت فاطمه(س) حضور داشتند،‌ در منابع اختلاف هست. طبق گزارش دلائل الامامة اثر طبری آملی، امام علی(ع) با حضور فرزندانش،‌ حسنین و زینب و ام کلثوم و اسماء بنت عمیس و فضه، فاطمه(س) را غسل داد؛ اما فقط امام علی و امام حسن و حسین(ع) در نماز آن حضرت حضور داشتند. (۱۳) بر طبق منابع دیگر، افزون بر امام علی و حسنین(ع)، عقیل برادر امام علی(ع)، عمار، مقداد، ابوذر، سلمان و تعدادی از بنی‌هاشم در تشییع و نماز حضرت حضور داشتند.(۱۴) براساس روایتی از بحار الانوار، سلمان، مقداد، ابوذر، عبدالله بن مسعود، عباس، عموی پیامبر(ص) و زبیر بن عوام در تشییع و تدفین حضور داشتند.(۱۵)
مخفی کردن قبر
پس از تشییع و تدفین و نماز، امام علی(ع) با همان تعداد اندک، حضرت زهرا(س) را به خاک سپرد. براساس برخی گزارشها، امام علی به همراه حسنین(ع)،‌ حضرت زهرا(س) را دفن کرد.(۱۶) امام علی(ع) پس از دفن فاطمه(س)، قبر را با سطح زمین صاف کرد و آثار قبر را از بین برد تا قبر مشخص نباشد.(۱۷) حضرت علی(ع) برای پنهان ماندن قبر فاطمه(س)، علاوه بر از بین بردن آثار قبر، چندین قبر دیگر، هفت قبر(۱۸) یا به قولی چهل قبر(۱۹)، در کنار قبر فاطمه(س) درست کرد تا قبر حضرت مشخص نباشد.
مردم هنگامی که از دفن فاطمه(س) مطلع شدند، از اینکه نتوانسته‌اند در تشییع و نماز بر دختر پیامبر(ص) حاضر شوند، ناراحت شده و یکدیگر را ملامت می‌کردند.(۲۰)
طبق برخی گزارشها، عمر بن خطاب پس از اطلاع از تدفین حضرت زهرا(س)، تصمیم بر نبش قبر آن حضرت گرفت و گفت برخی از زنان مسلمان را بیاورید تا این قبرها را نبش کنند و جنازه فاطمه را پیدا کنند، تا ما بر آن نماز بخوانیم و دوباره دفن کنیم و قبرش را زیارت کنیم که با خشم و تهدید امام علی(ع) مواجه شد و از تصمیم خود منصرف شد. (۲۱)
نکته: درباره محل دفن حضرت فاطمه(س) چند دیدگاه وجود دارد: خانه آن حضرت، روضة النبی(ع) و بقیع.(۲۲) براساس نظریه‌ای که محل دفن فاطمه زهرا(س) را خانه آن حضرت دانسته است که قول مشهور و بیشتر علمای شیعه هم هست،(۲۳) احتمال داده شده که تشییع جنازه آن حضرت واقعی نبوده باشد؛ بلکه تشییع جنازه صوری بوده باشد.(۲۴) این احتمال هم داده شده که تشییع جنازه برای ساختن قبرهای صوری و پنهان ماندن قبر اصلی انجام شده باشد.(۲۵) همچنین با توجه به اینکه گفته شده حضرت زهرا و امام علی(ع) دو خانه داشتند، این احتمال نیز وجود دارد که تشییع جنازه از خانه‌ای که در نزدیکی بقیع قرار داشت به سمت خانه دیگر فاطمه(س) صورت گرفته باشد.(۲۶)

پی‌نوشتها:
1.    شبیری، سید محمدجواد، «شهادت فاطمه(س)»، دانشنامه فاطمی(س)، ج۱، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۳۴۷..
2.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج۱،‌ص۴۵۸.
3.    طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق، ص۱۳۴.
4.    فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲.
5.    طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص۱۵۶.
6.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱.
7.    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۱۱۲ و ج۳۱، ص۶۱۹؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۶۳.
8.    طبری آملی صغیر، دلائل الامامة، ص۱۳۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۸.
9.    یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا، ج۲، ص۱۱۵.
10.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.
11.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۱، ص۶۱۹.
12.    طبری شیعی، دلائل الامامة، ص۱۳۳.مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۸.
13.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶.
14.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲؛ طبرسی فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۰۰.
15.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۰۰.
16.    ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
17.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۹۳؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۲؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
18.    ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۶۳.
19.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶؛ ابن‌عبدالوهاب حسین، عیون المعجزات، قم، مکتبة الداوری، چاپ اول، بی‌تا، ص۵۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
20.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶؛ ابن‌عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۵۵.
21.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۲۸، ص۳۰۴؛‌ طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶ و ۱۳۷.
22.    برای نمونه ر.ک: طبرسی،‌ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج‏1، ص301.
23.    ر.ک: انصاري زنجاني، إسماعيل، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء(ع)، قم، دلیلنا، بی‌تا، ج16، ص113.
24.    حسینی شیرازی، سید محمد، الدعاء و الزیارة، بیروت، مؤسسة الفکر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۵۸۸.
25.    ترابی، حمزه، و مجید احمدی کچایی، «جستاری در چگونگی و مکان دفن حضرت فاطمه زهرا(س) در منابع نخستین»، فصلنامه علمی و پژوهشی تاریخ اسلام، شماره ۸۳، پاییز ۱۳۹۹، ص۱۳۱.
26.    نجمی، محمدصادق، تاریخ حرم ائمه بقیع و آثار دیگر در مدینه منوره، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش، ص۱۶۶.
 

چنین حوادث شگفتی، بارها رخ داده و رمز ماجرا نیز در این است که اکثر مردم، تابع جوّ غالب‌اند. چه بسا با آنچه رخ می‌دهد، موافق نباشند؛ ولی در برابر آن سکوت می‌کنند

پرسش:
با توجه به دل‌بستگی و فداکاری زیاد مردم مدینه و بنی‌هاشم نسبت به پیامبر (ص) آیا می‌توان پذیرفت تجاوزی به خانه حضرت فاطمه (س) شده است و آن‌ها سکوت کردند و به این عمل رضایت دادند؟
 

پاسخ:
درست است که هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) آن هم در مدت کوتاهی بعد از رحلت پیامبر خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله)، واقعاً شگفت است؛ ولی صرف شگفتی، دلیل بر عدم وقوع یک ماجرا نیست.
ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا و امیر مؤمنان (علیهماالسلام) در منابع متعدّد شیعه و اهل سنت نقل شده و اسناد بسیار محکم و غیرقابل انکاری دارد. یکی از اسناد این ماجرا این است که خلیفه اول در آخرین لحظات قبل از فوت، از برخی کارها و از جمله ورود قهری (تجاوز) به خانه حضرت زهرا (س) اظهار پشیمانی کرد. طبق نقل طبری، ابوبکر به عبدالرحمن بن عوف گفت: «…فَوَدَدتُ أنّى لَم أکشِف بیتَ فاطمهَ عَن شی‏ءٍ و إن کانُوا قد غَلَقوه علَى الحرب». (1) یعنی: «ای ‌کاش به زور وارد خانه فاطمه نمی‌شدم؛ هرچند در آن جا برای جنگ [با من] بست نشسته باشند». این مطلب به «حدیث پشیمانی» مشهور است و بررسی‌های دقیق تاریخی و حدیثی نشان می‌دهد که این نقل تاریخی، صحیح و مورد پذیرش و یقین است. (2) هجوم به خانه حضرت زهرا (س) اسناد حدیثی و تاریخی دیگری هم دارد (3) که در مجموع، ما را به این نتیجه می‌رساند که این قضیه در تاریخ رخ داده است.
حال ما با یک استبعاد رو به رو هستیم که بیش‏تر جنبه احساسی دارد. آیا با چنین استبعادی می‌توان خطّ بطلان بر اسناد تاریخی کشید؟ هرگز؛ اما آنچه در پاسخ به این استبعاد می‌توان گفت این است که چنین حوادثی در طول تاریخ بارها رخ داده و هجوم به خانه حضرت زهرا (س) نه اولین مورد از این نوع بوده است و نه آخرین مورد. یک نمونه شگفت، تعرّض گروهی از بنی‌اسرائیل به هارون (ع) برادر حضرت موسی (ع) بود. وقتی حضرت موسی برای مناجات با خدا به کوه طور رفت، سامری گوساله‌ای را برای پرستش، به بنی‌اسرائیل عرضه کرد و گروهی پذیرفتند. هارون به آنان اعتراض کرد؛ ولی آنان به هارون هجوم بردند و حتی می‌خواستند او را بکشند! همین باعث شد که هارون سکوت کند و تا رسیدن برادرش موسی، با آنان مدارا کند. (4) این اتفاقات در حالی رخ داد که پیش از آن، موسی (ع) بارها معجزات الهی را بر بنی‌اسرائیل عرضه کرده بود و آنان را با استفاده از شگفت‌ترین امدادهای غیبی (مانند شکافته شدن دریا، نابودی فرعون، جوشیدن دوازده چشمه از یک سنگ و…) از فرعونیان نجات داده بود. شگفتا! تنها سی روز از غیبت موسی در میان قومش گذشت و هنوز زنده بود که این حوادث رخ داد! عجیب نیست؟
آری؛ انصار (مردم مدینه) به پیامبر و خانواده او علاقه داشتند و خداوند از زحمات آنان در دفاع از اسلام، تقدیر کرده بود. (5) از این‌رو، هجوم به خانه دختر پیامبر در شهر آنان، آن هم در زمانی اندک بعد از رحلت آن حضرت، واقعاً عجیب است؛ ولی حقیقت دارد. برای درک درست فضا، باید به این نکته توجه کرد که اکثر مردم جامعه، تابع جوّ غالب‌اند. ازاین‌رو، اگر اهل ایمان و صاحبان اندیشه بتوانند جوّ جامعه را با خود همراه کنند، توده مردم نیز با آنان همراهی می‌کنند؛ ولی اگر دیگران جوّ را در دست بگیرند، توده مردم نیز در همان مسیر قرار می‌گیرند.
برای درک درست ماجرا، به یک نمونه تاریخی دیگر بنگرید: بعد از رسیدن خبر مرگ معاویه، شیعیان در کوفه به جنب ‌و جوش افتادند و جو را دست گرفتند. نتیجه‌اش ارسال هزاران نامه برای دعوت‌ امام حسین (علیه السّلام) به کوفه و سپس بیعت انبوه مردم با مسلم بن عقیل بود؛ اما همین که عبیدالله به کوفه رسید و با ترفندهای مختلف، بزرگان را با خود همراه کرد و جوّ را به نفع خود تغییر داد، ورق برگشت و مردم از یاری امام حسین (ع) کوتاهی کردند. این‏که سهل است؛ حتی برخی از افرادی که قبلاً او را به کوفه دعوت کرده بودند، در کربلا در مقابلش ایستادند!
همین نمونه‌های روشن تاریخی، کافی است تا هجوم به خانه دختر پیامبر ـ آن هم اندکی بعد از رحلت ایشان ـ باور پذیر شود. البته مهاجمان، گروهی اندک بودند؛ ولی آنان توانسته بودند در روزهای قبل، جو را به نفع خود تغییر دهند و در نتیجه، توده مردم نیز یا با آنان همکاری می‌کردند و یا سکوت. از این‌رو، کاری از دست هواداران اهل‌بیت برنیامد.
شایان توجه است که در ماجرای کربلا، قضایا به صورت تدریجی بود و امکان مداخله وجود داشت؛ ولی در ماجرای مدینه، هجوم به خانه حضرت زهرا به صورت ناگهانی رخ داد و مطمئناً بسیاری از مردم، بعد از واقعه از آن مطلع شده‌اند. شاید اصلاً کسی فکرش را نمی‌کرد که چنین جسارتی رخ دهد! بعد هم که فهمیدند، کار از کار گذشته بود و جوّ غالب نیز در دست مهاجمان بود. علاوه بر این چه ‌بسا می خواستند اقدامی و حمایتی کنند اما با اشاره امیرالمؤمنین (ع) که ناظر به مصلحت اسلام سکوت کرد، آنان نیز سکوت کردند.
نتیجه:
خلاصه این‏ که هجوم به خانه حضرت زهرا (س) هرچند عجیب است، ولی یک واقعیت تاریخی است که اسناد بسیار دارد و با استبعاد نمی‌توان آن را انکار کرد. چنین حوادث شگفتی، بارها رخ داده و رمز ماجرا نیز در این است که اکثر مردم، تابع جوّ غالب‌اند. چه بسا با آنچه رخ می‌دهد، موافق نباشند؛ ولی در برابر آن سکوت می‌کنند و چه بسا از سر اکراه، همکاری هم بکنند!

کلید واژه:
هجوم به بیت فاطمه، حدیث پشیمانی، جریان سقیفه، انصار و اهل‌بیت.
پی‌نوشت‌‏ها:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق/ 1967 م، ج 3، ص 430. نیز ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج 1، ص 62، ش 34: «…أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمه و ترکته».
2. ر.ک: الله اکبری، محمد، «حدیث پشیمانی»، مجله علوم حدیث، سال شانزدهم، شماره 4.
3. برای نمونه، ر.ک: اثبات الوصیه، ص 143. (نقل در: مقتل معصومان (علیهم‌السلام)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386، ج 1، ص 332).
4. این ماجرا درآیات قرآن کریم نیز بازگو شده است. ر.ک: سوره طه، آیه 83 ـ 95؛ سوره اعراف، آیه 148 ـ 154.
5. از جمله در: سوره توبه، آیه 100 و سوره انفال، آیه 72 و 74.

آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است.

پرسش:

در قرآن و روایات چه فضائلی برای حضرت زهرا بیان شده است؟ لطفا منابعی را برای مطالعه معرفی نمایید.

پاسخ:
آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است که در این نوشتار تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود.
این نکته شایان ذکر است که برخی از فضایل، اختصاصی و مخصوص آن حضرت است و برخی از آنها میان اصحاب کساء یا اهل بیت(ع) مشترک است. با توجه به اینکه حضرت زهرا(س) یکی از اصحاب کساء و اهل بیت(ع) بود، همه فضایلی که برای ایشان بیان شده، شامل حضرت فاطمه(س) نیز می‌شود.
گفته شده فضایل فاطمه زهرا قابل شمارش نیست و کسی آنها را انکار نکرده مگر آنکه خداوند او را رسوا کرده است. (۱) به گفته ابن حجر عسقلانی از علمای برجسته اهل سنت، فضایل حضرت فاطمه(س) جداً فراوان است.(۲)
اسامی و القاب متعددی که برای حضرت زهرا(س) بیان شده، نیز‌ هر یک دلالت بر فضیلتی از فضایل ایشان دارد؛ مانند فاطمه که براساس روایات به جهت بریده شدن آن حضرت و شیعیانش از آتش جهنم یا بازداشته شدن از بدی‌ها و زشتی‌ها به این اسم نامگذاری شده است.(۳) درباره نامگذاری آن حضرت به زهراء نیز در روایات آمده است که به این جهت بود که خداوند او را از نور عظمت خود خلق کرد یا به این جهت بود که هنگامی که در محراب عبادت می‌ایستاد نورش برای اهل آسمان می‌درخشید.(۴)
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است «لِفَاطِمَةَ ع تِسْعَةُ أَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّيقَةُ وَ الْمُبَارَكَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّكِيَّةُ وَ الرَّاضِيَةُ وَ الْمَرْضِيَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاء؛ فاطمه(س) نزد خداوند متعال ده اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهراء».(۵)
فضایل اختصاصی:
برخی از فضایل اختصاصی حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) بدین قرار است:
۱. برترین بانوی عالم: براساس دیدگاه شیعه و روایات شیعی، فاطمه(سلام علیها) برترین بانو و سرور زنان دو عالم است.(۶)
در روایتی از امام صادق(ع) سؤال شد آیا فاطمه(س) سرور زنان زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «... ذَاكَ لِمَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏ مِنَ‏ الْأَوَّلِينَ‏ وَ الْآخِرِينَ؛ مریم سرور زنان زمان خود بود و فاطمه سرور زنان عالم از اول تا آخر است»‏.(۷)
در منابع روایی اهل سنت نیز فاطمه(س) «سيّدة نساء أهل الجنّة»، «سَيِّدَةَ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ» و «سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ» خوانده شده است.(۸) حاکم نیشابوری، روایاتی با عبارت «سيدة نساء العالمين‏» را نقل کرده و برخی از آنها را صحیح شمرده است.(۹)
۲. خشنودی و خشم فاطمه، خشنودی و خشم خدا: براساس برخی روایات نبوی، خداوند به خشنودی فاطمه(س)، خشنود و به خشم او خشمگین می‌شود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاك‏؛ ای فاطمه! همانا خداوند متعال به غضب تو غضبناک می‌شود و به رضایت و خشنودیت، خشنود می‌شود». (۱۰)
۳. پاره تن پیامبر(ص): رسول خدا(ص) در حدیث مشهور بضعه فرمود: فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر که او را بیازارد و ناراحت کند، مرا آزرده و ناراحت کرده است. این حدیث در منابع شیعی و اهل سنت مانند صحیح بخاری و مسلم نقل شده است. (۱۱)
۴. نخستین شخصی که به بهشت وارد می‌شود: بنابه روایتی از رسول خدا(ص)، فاطمه(س) نخستین کسی است که وارد بهشت می‌شود.(۱۲)
۵. مصداق شب قدر: براساس برخی احادیث، فاطمه شب قدر است؛ هر که او را به صورت کامل بشناسد، شب قدر را درک کرده است. (۱۳) در توجیه تشبیه حضرت به شب قدر، موارد مختلفی بیان شده است. براساس یکی از آنها تشبیه حضرت به شب قدر به جهت ناشناخته بودن شب قدر و حضرت فاطمه(س) است؛‌ همانطور که حقیقت شب قدر برای مردم عادی پنهان و ناشناخته است، مقام و منزلت فاطمه(سلام علیها) نیز ناشناخته است.(۱۴)
۶. دریای بیکران علم: براساس روایتی از امام صادق(ع)، فاطمه(س) همانند امام علی(ع) دریای ژرف علم است.(۱۵) طبق روایات، حضرت فاطمه(س) به همه حوادث گذشته و حال و آینده علم داشت.(۱۶)
۷. تجسم خوبی‌ها: براساس روایت نبوی(ص)، اگر زیبایی و خوبی‌ها به صورت یک شخص مجسم شود، آن شخص فاطمه زهرا(س) خواهد بود؛‌ بلکه فاطمه(س) از آن شخص برتر خواهد بود.(۱۷)
۸. محبوب‌ترین شخص نزد پیامبر اسلام(ص): طبق روایات محبوب‌ترین زن نزد رسول خدا(س) حضرت فاطمه(س) بود.(۱۸)
افزون بر فضایل فوق، در آیه تطهیر، حضرت زهرا(س) به عنوان یکی از اهل بیت پیامبر(ع)، مظهر عصمت و طهارت شمرده شده است. در سوره کوثر، فاطمه(س) کوثر رسالت و ادامه دهنده نسل پیامبر(ص)(۱۹) معرفی شده است. برپایه دیدگاه مفسران شیعه و اهل سنت آیه مباهله در حق اصحاب کساء نازل شده و مراد از «نِساءَنا» در آن فقط حضرت زهرا(س) است(۲۰) که این بر فضیلت و برتری فاطمه(س) نسبت به سایر زنان دلالت دارد.(۲۱) همچنین حضرت زهرا(س)، یکی از مصادیق «کلمات الهی» در آیه « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه‏»(۲۲) معرفی شده که توبه حضرت آدم(ع) با توسل به آنها پذیرفته شد.(۲۳)
براساس آیه مودت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏)، محبت و مودت حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) به عنوان مزد و پاداش رسالت پیامبر(ص)، واجب معرفی شده است.  طبق روایات، مراد از «قربی» علی، فاطمه و حسنین(ع) هستند.(۲۴) این آیه بر وجوب محبت حضرت فاطمه(س) و اهل بیت پیامبر دلالت دارد.
همچنین حضرت زهرا(س) به همراه اهل بیت(ع)‌ در حدیث ثقلین، هم‌سنگ قرآن، در حدیث سفینه، کشتی نجات و در حدیث امان، امان اهل زمین و مردم معرفی شده است.

عصمت حضرت فاطمه(س):
یکی از فضایل حضرت فاطمه(س)، عصمت و پاکی حضرت از هرگونه گناه و زشتی و خطاست. به گفته علامه مجلسی شیعیان بر عصمت آن حضرت اجماع دارند. (۲۵)
عالمان شیعه برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س)،‌ به آیه تطهیر(۲۶) و حدیث بضعه(۲۷) برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س) استفاده کرده‌اند.
اثبات عصمت حضرت زهرا(س)، آثار خاصی در پی‌دارد از جمله:
الف: حضرت زهرا(س) با برخورداری از عصمت، دارای برخی از شئون و مقامات پیامبران و ائمه اطهار(ع) همچون حجیت قول، فعل و تقریر، مرجعیت دینی و صلاحیت تفسیر و تبیین دین خواهد بود.
ب: با اثبات عصمت حضرت فاطمه(س)، سیره عملی و موضع‌گیری‌های او در مسائل و موارد مختلف همچون اعتراض به غضب خلافت امام علی(ع) و مصادره فدک، ملاک و معیار تشخیص حق از باطل خواهد بود.
ج: براساس پذیرش عصمت حضرت زهرا(س)، ایشان الگوی کاملی در تمام عرصه‌های زندگی به شمار خواهد آمد.(۲۸)
آنچه گفته شد قطره‌ای از دریای فضایل صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) است و شمارش تمام فضایل آن حضرت از عهده این نوشتار خارج و مثنوی هفتاد من می‌طلبد.

کتاب‌شناسی

فضایل حضرت زهرا(س)، علاوه بر اینکه در منابع روایی شیعه و اهل سنت نقل شده است، کتابهای مستقلی نیز در این باره نگارش و منتشر شده است که برخی از آنها عبارتند از:

مناقب فاطمه الزهراء و ولدها، نوشته طبری امامی

الروضة الزهراء فی مناقب فاطمه الزهراء، نوشته ابوسعید محمدبن احمد(جد ابوالفتوح رازی)

الخصائص الفاطمیة، نوشته باقر بن اسماعیل

الرسالة الباهرة فی تفضیل السیدة فاطمة الزهراء الطاهرة، نوشته سیدابومحمدحسن‌بن طاهر قائنی

الاربعون حدیثا فی فضائل فاطمه الزهراء بروایة اهل‌السنة نوشته نجم‌الدین تهرانی عسکری،

فضائل فاطمة الزهراء از نگاه دیگران نوشته ناصر مکارم شیرازی،‌

پرتویی از اسرار فضائل فاطمه(س) اثر محمدحسین یوسفی،

فاطمه زهرا از نظر روایات اهل‌سنت تألیف محمد واصف

علمای اهل سنت نیز درباره فضائل حضرت فاطمه(س) کتاب‌های مستقلی نگاشته‌اند که برخی از آنها عبارتند از: مناقب فاطمه الزهراء نوشته حاکم نیشابوری، الثغور الباسمة فی فضائل السیدة الفاطمة نوشته جلال‌الدین سیوطی و اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل نوشته محمد بن عبدالله اکراوی قَلقَشندی (متوفای ۱۰۳۵ق)

پی‌نوشتها:
1.    انصاری زنجانی، اسماعیل، موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء(ع)، قم، نشر دلیلنا، بی‌تا، ج۲۱،‌ ص۲۱۴.
2.    ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج۱۲، ص۴۴۱.
3.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏1، ص۱۷۸ و 179.
4.    همان، ص۱۸۰ و۱۸۱.
5.    همان، ج‏1، ص۱۷۸.
6.    برای نمونه ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتاب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۵۹؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۱۷۹ و ۴۲۰؛ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۱۰ و ج۶، ص۵۷.
7.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار،  قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق،‌ص۱۰۷.
8.    برای نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۲۰۳ و ج۵، ص۲۰ و ۲۹ و ج۸، ص۶۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۴،ص۱۹۰۴ و ۱۹۰۵؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۶، ص۳۸۰، ج۷، ص ص۳۶۸، ۳۹۱، ۳۹۲، ۳۹۳، ۴۵۵-۴۵۷ و ج۱۰، ص۴۲۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن التزمذی، مصر، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق، ج۵، ص۶۶۰ و ۷۰۱ و ۷۰۸.
9.    حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، فضائل فاطمه الزهراء، قاهره، دار الفرقان، چاپ اول، ۱۴۲۹ق، ص۴۱-۴۳.
10.    برای نمونه ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص۳۸۴؛ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص۴۲۷.
11.    برای نمونه ر.ک: طوسی، الامالی، ص۲۲۴؛ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۶و۱۸۷؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱ و ۲۹ و ج۷، ص۳۷؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۲ و ۱۹۰۳؛ ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ نسائی، سنن الکبری، ج۷،ص۳۹۴، ۴۵۷ و ۴۵۸.
12.    ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب،قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۲۹؛ متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الاعمال، مؤسسه الرسالة، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق، ج۱۲، ص۱۱۰) براساس برخی روایات، فاطمه(س)، نخستین کسی است که در بهشت بر پیامبر(ص) وارد می‌شود. (ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، بیروت، دار النفائس، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ص۶۶.)
13.    کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، هران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ص۵۸۱.
14.    یوسفی، محمدحسین، پرتوی از اسرار فضائل حضرت فاطمه(س)، تهران، انتشارات تک، چاپ دوم،  ۱۳۹۶ش، ص۱۷۹.
15.    صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۶۵.
16.    ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۲.
17.    ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ص۱۳۶؛ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم(ع)، بیروت، مؤسسه محمودی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق، ج۲، ص۶۴.
18.    برای نمونه ر.ک: ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، ج۳، ص۳۳۱.
19.    ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۸۳۶ و ۸۳۷؛ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۰ق، ج۲۰، ص۲۷۰ و ۳۷۱؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش،ج۲۷، ص۳۷۵.
20.    برای نمونه ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۰۴؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۶-۸۹؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۷۰.
21.    ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۶۳؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.
22.    سوره بقره، آیه ۳۷.
23.    کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۵۷؛ کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۰۵.
24.    برای نمونه ر.ک: کلینی، الکافی،‌ ج۸، ص۹۳؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۸۸-۳۹۹؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۳ و ۴۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۲۱۹ و ۲۲۰.
25.    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۳۳۵.
26.    ر.ک: سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، تهران، مؤسسه الصادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۹۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
27.    برای نمونه ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۴، ص۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۳۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
28.    کافی، عبدالحسین و جواد شفیعیان، «عصمت فاطمه(س)»، دانشنامه فاطمی (ج۲)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش، ص۷۲.

سخنان شخصیت‌ها و مردم کشورهای عراق و سوریه و منطقه کردستان عراق را ببینید که خود آن‌ها چگونه به نقش سردار سلیمانی در نجات این مناطق معترف هستند.

پرسش:
یه سؤاله اساسیاینکه حاج قاسم تو بغداد چیکار می‌کرد؟ ما تو عراق و سوریه چه کار می‌کنیم؟چرا امریکا رو متهم می‌کنیم که تو کشورای دیگه ست ولی خودمون دقیقا داریم همین کارو می‌کنیم؟ چرا حاج قاسم به مردم خودمون سامون نمی‌‌داد؟چرا نرفت سیستان بلوچستان ببینه چه خبره همه دسِشون اسلحه ست پر قاچاقچیه مواد مخدره؟
 

پاسخ:
 برای رسیدن به پاسخ این سؤال، به نکات زیر توجه فرمایید: 
1. در دنیای امروز هر کشوری که امنیت را فقط در محدوده جغرافیای خویش تعیین کند و نسبت به دنیای پیرامون خویش بی تفاوت باشد محکوم به شکست است. به همین خاطر کشورهای مختلف در دنیا نیروهای فرا سر زمینی دارند و در نقاط مختلف دنیا مأمور دفاع از منافع کشورشان هستند. 
2. داعش به شهادت گزارشات موثق و اقرار خودشان یکی از اهداف اصلی‌شان ایران بود و تا نزدیکی مرزهای ایران نیز پیشرویی کرده بودند و اگر مسئولین کشور در مبارزه با داعش تعلل می‌کردند بدون هیچ شکی باید مبارزه با داعش در داخل کشور و شهرهای خودمان انجام می‌شد که خسارت این جنگ بسیار وحشتناک و سنگین می‌بود. 
3. خشونت‌های داعش به حدی فجیع بود که هر انسان آزاداندیشی در دنیا را وادار می‌کرد که به هر صورتی شده برای نابودی آن اقدام کند. به همین خاطر مسلمانان زیادی از مناطق مختلف دنیا بخصوص پاکستان و افغانستان برای جنگ با داعش به سوریه و عراق آمدند در این شرایط ایرانیان که ادعای تمسک به امام حسین (ع) و دفاع از مظلوم را داشتند نمی‌‌ توانستند بی تفاوت باشند لذا سردار قاسم سلیمانی با دعوت رسمی کشورهای عراق و سوریه به همراه هم رزمانشان به کمک آن‌ها رفتند و موفق شدند در حالی که امریکا و برخی کشورهای مرتجع منطقه به داعش کمک می‌کردند آن‌ها را شکست دهند و همین مسئله باعث شد که امریکا از سردار سلیمانی کینه عمیقی به دل بگیرند و نقشه ترور او را بکشند. 
4. نکته آخر اینکه در کل دنیا نیروهای نظامی وظایفی به عهده دارند که باید آن‌ها را انجام دهند و اینکه بخواهیم نیروهای نظامی کار دولت و شهرداری‌ها را انجام بدهند علاوه بر اینکه توهین به نیروی نظامی است باعث جری شدن دشمنان برای حمله به کشور می‌شود. البته بیان این نکته خالی از لطف نیست که سردار سلیمانی در طول این سالیان خدمات عمومی زیادی نیز انجام داد که آخرین آن حضور در خوزستان برای کمک به سیل زدگان بود. علاوه براین، ایشان با نیروهای خویش سال‌ها در شرق کشور نیز با نیروهای متجاوز و اشرار درگیر بودند و اگر شجاعت و فداکاری آن‌ها در مرزهای شرقی کشور نمی‌‌ بود چه بسا امروز در کشورهای مختلف با جنایت‌های اشرار روبرو بودیم. 
5. شمارا به مطالعه و ملاحظه سخنان شخصیت‌ها و مردم کشورهای عراق و سوریه و منطقه کردستان عراق، توصیه می‌کنیم که ببینید خود آن‌ها چگونه به نقش سردار سلیمانی و نیروهایش در نجات این مناطق از دست داعش معترف هستند و قدردانی می‌کنند. (1)
 برای مطالعه بیشتر درباره شهید عزیزمان سردار سلیمانی توصیه می‌کنیم کتاب «حاج قاسم: جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» که توسط انتشارات «یا زهرا (س)» در سال ۱۳۹۴ ش منتشرشده است را مطالعه کنید. 
پی نوشت:
1.https://b2n.ir/655548
 

انقلابی بودن، معنویت، تکلیف مداری خدامحوری،اخلاص،دنیاگریزی،عقلانیت،جهاد بی وقفه، ارتباط وثیق و صمیمی با مردم، دشمن شناسی و ... از جمله شاخصه های این مکتب است

پرسش:

مکتب حاج قاسم به چه معناست و چه ویژگی­ هایی دارد؟

 

پاسخ:
مقدمه:
«ما به حاج قاسم سلیمانی، شهید عزیز، به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را به چشم یک مکتب، یک‌راه، یک مدرسه‌ی درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم.»
این جمله‌ای است که مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه تهران درباره شخصیت این سردار سرافراز اسلام فرمودند و کلیدواژه «مکتب حاج قاسم» در ادبیات جبهه مقاومت و علاقه‌مندان ارزش‌های اصیل اسلامی وارد شد. حاج قاسم سلیمانی که خود پرورش‌یافته مکتب نورانی اسلام در پرتو معارف ناب قرآن و عترت و معلمی همچون خمینی کبیر بود توانست با عمری مجاهدت و تلاش خالصانه جلوه‌ای زیبا و جذاب از مکتب اسلام را برای نسل جدید به منصه ظهور رساند و الگویی زنده از مجاهدان صدر اسلام همچون مالک اشتر و عمار را فراروی دید¬گان نسل امروز قرار دهد.
با مطالعه و توجه به شخصیت و باورها و عملکرد این مجاهد والامقام می‌توان برخی از ارکان و ویژگی‌های مکتب حاج قاسم را استنباط کرد که در ادامه بر اساس کتاب «شاخصه‌های مکتب شهید سلیمانی» نوشته علی شیرازی به بیان چند نمونه از آن‌ها خواهیم پرداخت:
شاخصه‌های «مکتب حاج قاسم»:
1.    خداباوری و خدامحوری
اولین و مهم‌ترین رکن مکتب حاج قاسم باور عمیق به خدای متعال به‌عنوان خالق و مدبر عالم و محور قرار دادن این باور در تمام شئون زندگی است. تمام ابعاد زندگی پرورش‌یافتگان حقیقی اسلام بر اساس خداباوری و خدامحوری و در یک کلمه توحیدی است. ملاک آن‌ها در سکوت و فریاد، قیام و قعود، حب و بغض، حرکت و سکون و ... رضایت و تکلیف الهی است.
مقام معظم رهبری در توصیف شخصیت امام در 14 خرداد 1394 فرموده¬اند: «منظومه‌ی فکری امام، دارای خصوصیات کامل یک مکتب فکری و اجتماعی و سیاسی است. اولاً متّکی و مبتنی بر یک جهان¬بینی است که این جهان‌بینی عبارت است از توحید. همه‌ی فعالیت او، همه‌ی منطق او، مبتنی بود بر توحید که زیربنای اصلی همه‌ی تفکرات اسلامی است.»
با همین نگاه، سردار سلیمانی در یادواره‌ی شهدای خانوک کرمان در سال 1389 می¬گوید: «شهید با استفاده از اخلاصِ برخاسته از پنج اصل اساسی دین، به این مقام عظیم رسیده است. می‌توان گفت همه شهدای ما، شهدای حقیقی اصول دین‌اند؛ یعنی وقتی میگوییم توحید، توحید در تصور شهید متفاوت است با توحیدی که ما تصور می‌کنیم. لذا آن تصور از توحید، به این شهید معرفت داد که او را به این مقام عظیم و بزرگ رساند.»
2.    تکلیف مداری
خداباوری عمیق منشأ ویژگی مهم دیگری در شخصیت حاج قاسم شده بود که از آن می¬توان با عنوان «تکلیف مداری» یادکرد. انسان خداباور در هر زمینه و مسئله¬ای فقط به دنبال انجام تکلیف الهی خود است. تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌ها و رفتارهای او تماماً بر اساس این معیار معین می‌شود.
سردار سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی، تکلیف را محور حرکت و تلاش خود قرار داده بود. او این نگاه را از مرادش امام خمینی گرفته بود. از همین رو در جمع مدافعان حرم گفته است: «ما در عملیات بدر، در زمان جنگ موفق نشدیم. خیلی ناراحت بودیم و شهید هم خیلی داده بودیم. روز بعد از عملیات، همه‌ی ما در جزیره‌ی مجنون جمع شدیم. همه ناراحت بودند. آن روز، امام پیامی داده بود که این پیام خیلی عجیب بود. امام فرموده بودند: ما نباید به پیروزی‌ها و شکست‌ها نگاه کنیم؛ بلکه باید به تکلیفمان نگاه کنیم.»
انسان تکلیف مدار در امور جزئی و کلان زندگی مقید به تکلیف شرعی خود است.
مقام معظم رهبری در 18 دی 1398 فرموده¬اند: «شهید سلیمانی به‌شدت مراقب حدود شرعی بود. در میدان جنگ، گاهی افراد حدود الهی را فراموش می‌کنند؛ میگویند وقت این حرف‌ها نیست. نه؛ او مراقب بود... مراقب بود که به کسی تعدی نشود؛ ظلم نشود. احتیاط‌هایی می‌کرد که معمولاً در عرصه‌ی نظامی، خیلی‌ها این احتیاط‌ها را لازم نمی‌دانند؛ او احتیاط می‌کرد.»
3.    معنویت
از مهم‌ترین ویژگی‌های حاج قاسم سلیمانی و تمام پرورش‌یافتگان اسلام ناب محمدی ارتباط عمیق و عاشقانه باخدای متعال بود. امور معنوی چون نماز، توسل، تضرع، اشک و مناجات از برنامه‌های ثابت و مهم زندگی آنان است و سلاح و قوت روح آنان در برابر هجمه مظاهر دنیا و سیل بلا و مصیبت و دشمنی دشمنان مرهون امور معنوی بوده است.
سردار محمدرضا فلاح زاده می‌گوید: «حاجی، اهل نماز شب بود. همیشه در قرارگاه نصر حلب و قرارگاه ثارالله بوکمال، یک ساعت قبل از نماز صبح، مشغول نماز شب می‌شد. شبی در قرارگاه نصر صدای هق‌هق گریه‌اش را شنیدم. در را باز کردم. دیدم در حال قنوت نماز وتر است. حاجی به‌محض ذکر مصیبت اهل‌بیت، آقا سیدالشهدا علیه‌السلام و خصوصاً حضرت ام‌ابیها زهرای مرضیه سلام‌الله علیها، اشکش مثل باران بهاری جاری می‌شد. اهل دعا، زیارت و قرائت قرآن بود.»
4.    انقلابی بودن
حاج قاسم از عمق وجود ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی را باور داشت. او حقیقتاً یک انقلابی بود. ارزش‌های انقلاب همچون ولایت‌فقیه، استکبارستیزی، حمایت از محرومان عالم، عدالت اجتماعی و خدمت¬گزاری به مردم و... برای او از اصول منهم زندگی بود که تا پای جان از آن‌ها حمایت کرد.
 سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی معتقد است: «اگر کسی به اصول انقلاب پایبند بود، ما دست او را می‌بوسیم. همه باهم، دست او را می‌بوسیم. اصول انقلاب، توجه به رهبری است؛ قبول اصل ولایت‌فقیه است.
 ایشان در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «جهان اسلام، پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزه‌ترین عاِلم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت‌فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرارداد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به‌عنوان سنی اعتقاد عقلی دارید، بدانید باید به‌دوراز هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام، خیمه ولایت را رها نکنید خیمه، خیمه رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله، والله، والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله الحرام و مدینه حرم رسول‌الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی¬ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.»

اخلاص، دنیا گریزی، عقلانیت، جهاد بی‌وقفه، ارتباط وثیق و صمیمی با مردم، دشمن‌شناسی و ... ازجمله شاخصه‌های دیگر این مکتب است که به جهت اختصار از توضیح آن‌ها خودداری می‌شود و علاقه‌مندان را به کتاب‌هایی که در این زمینه تألیف شده است ارجاع می‌دهیم.
 

فتنه یعنی کسانی شعارهای حق را با محتوای صددرصد باطل مطرح کنند
حماسه 9 دی

تبیین مفهوم «فتنه» در کلام رهبر معظم انقلاب

فتنه یعنی کسانی شعارهای حق را با محتوای صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند برای فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طوری که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلی معنا دارد؛ این نشانه‌ی این است که این مردم بیدارند، هشیارند.(8/10/1389بیانات در دیدار جمعی از مردم استان گیلان‌)

 

شیوه‌های تبلیغاتی علیه نظام اسلامی

یک نکته‌ی اساسی این است که باطل در مقابل انسان همیشه عریان ظاهر نمیشود تا انسان بشناسد که این باطل است؛ غالباً باطل با لباس حق یا با بخشی از حق وارد میدان میشود. امیرالمؤمنین فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللَّه»، بعد تا میرسد به اینجا: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین»؛ اگر باطل و حق صریح و بی‌شائبه وسط میدان بیایند، اختلافی باقی نمیماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان می‌آید؛ «و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان فحینئذ یشتبه الحقّ علی اولیائه».(۱) بخشی از حق را با بخشی از باطل مخلوط میکنند، نمیگذارند صِرف باطل و صریح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه میشوند؛ این را باید خیلی مراقبت کرد. امروز در تبلیغات جهانی، همه‌ی تکیه بر روی این است که حقایق را در کشور شما، در جامعه‌ی شما، در نظام اسلامی شما دگرگون جلوه دهند؛ امکانات تبلیغاتی‌شان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادی هم هستند که بعضی دانسته، بعضی ندانسته، در داخل، همان حرفها را تکرار میکنند و همانها را بازتاب میدهند.(4/8/1389بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم‌)

 

ایجاد فتنه با امتزاج حق و باطل

نکته‌ی دوم - که من مکرر در ماه‌های گذشته عرض کرده‌ام - این است که دشمنان ملت از شفاف بودن فضا ناراحتند؛ فضای شفاف را برنمیتابند؛ فضای غبارآلود را میخواهند. در فضای غبارآلود است که میتوانند به مقاصد خودشان نزدیک شوند و به حرکت ملت ایران ضربه بزنند. فضای غبارآلود، همان فتنه است. فتنه معنایش این است که یک عده‌ای بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند؛ در این فضای غبارآلود، دشمنِ صریح بتواند چهره‌ی خودش را پنهان کند، وارد میدان شود و ضربه بزند. اینی که امیرالمؤمنین فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع»، تا آنجائی که میفرماید: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم‌یخف علی المرتادین»؛ اگر باطل، عریان و خالص بیاید، کسانی که دنبال شناختن حق هستند، امر برایشان مشتبه نمیشود؛ میفهمند این باطل است. «و لو انّ الحقّ خلص من مزج الباطل انقطع عنه السن المعاندین»؛ حق هم اگر چنانچه بدون پیرایه بیاید توی میدان، معاند دیگر نمیتواند حق را متهم کند به حق نبودن. بعد میفرماید: «و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان»؛ فتنه‌گر یک تکه حق، یک تکه باطل را میگیرد، اینها را با هم مخلوط میکند، در کنار هم میگذارد؛ «فحینئذ یشتبه الحقّ علی اولیائه»؛(۱) آن وقت کسانی که دنبال حقند، آنها هم برایشان امر مشتبه میشود. فتنه این است دیگر. (29/10/1388 بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی)

 

کنار کشیدن در زمان فتنه نوعی کمک به فتنه

این را هم عرض بکنیم؛ بعضی‌‌ها در فضای فتنه، این جمله‌‌ی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.

در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم - آثار صفین را نگاه کنید - مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروه‌‌های مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه‌‌ی عظیمی بود؛ یک عده‌‌ای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، برای گروه‌‌های مختلف سخنرانی میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از آن طرف هم آن عده‌‌ای که «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنی قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است - انّا قد شککنا فی هذا القتال»؛(۲) ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان ضرعی است که یُحلب؛ همان ظهری است که یُرکب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند. امیدواریم ان‌‌شاءاللَّه خدای متعال ما را و شما را به آنچه میگوئیم، به آنچه نیت داریم، عامل کند؛ موفق کند. (2/7/1388 بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری)

. زرتشت پیامبری از پیامبران الهی است، اگر چه محل و تاریخ تولد وی روشن نمی‌‌باشد.

پرسش:
ایا زرتشت پیامبر بود ، اگر بوده چندمین پیامبر و قبل بعد از آن نام برده شود هم به صورت پیامبران اولوالعزم نام برده شود
 

پاسخ:
از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست می‌آید: زرتشت از ادیان الهی و این دین منسوب به زرتشت می‌باشد . زرتشت پیامبری از پیامبران الهی است، اگر چه محل و تاریخ تولد وی روشن نمی‌‌باشد . این ابهام تا حدی است که عده‌ای ظهور او را در قرن یازدهم قبل از میلاد و برخی در قرن ششم یا هفتم ذکر کرده اند. در مورد محل تولد او نیز، برخی محققان او را آذربایجانی و عده‌ای او را اهل خوارزم و بلخ می‌دانند.
(مولون)زادگان او را سیستان و (تاین بی)ظهور زرتشت را در حوزه بین النهرین و بالأخره بعضی او را اهل شهر ری می‌دانند.(1)
اما با همه اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد ، چند نکته را از لحاظ تاریخی، می‌توان قطعی تلقی نمود:
1- زرتشت پیامبری از انبیای الهی و از سر زمین ایران باستان بوده است.
2- او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت، با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آن چه که در سینه اشخاص بود، مطالبی جمع آوری شد و به نام کتاب مقدس تکثیر گشت.
3- زرتشت به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب به چند روایت زیر دقت نمایید.
در برخی روایات می‌خوانیم: مشرکان مکه از پیامبر(ص)تقاضا کردند از آن‌ها جزیه بگیرد  و اجازه بت پرستی به آن‌ها بدهد . پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی‌‌گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنین می‌گویی در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفته‌ای ؟ پیامبر فرمود: مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتی علی(ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف ) برخاست و گفت:‌ای امیرمؤمنان ! چگونه از مجوس جزیه گرفته می‌شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آن‌ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود.
بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع) پیامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید.(2)
مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مراد از مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده اند. این لفظ درقرآن یک بار(3) به کار رفته است، در قرآن مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنی یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته اند. بنابراین از این آیه استفاده می‌شود. زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند، امّا همانند سایر ادیان، دین آن‌ها منسوخ و کتاب آسمانی آن‌ها تحریف شد.(4)
آنچه امروز به نام «اوستا» و از زرتشت در دست پیروان او وجود دارد ، تنها بخشی از آن کتاب است که مورد تحریف قرار گرفته، از جاهای پراکنده به دست آمده است و اعتبار آن قطعی نیست.
زرتشت برخلاف نظریه بعضی از زرتشتیان متاخر، آفرینش تمام موجودات را برحسب مشیت و اراده متعال اهورامزدا می‏دانست. در آیه آخر گات‏ها صراحتاً اهورامزدا را موجب و موجد نور و ظلمت - هر دو - می‏داند. (در مطالعه اوستا هر چه از گات‏ها - که مربوط به زمان زرتشت است - دور می‏شویم، از توحید و لحن اهورامزدای واحد و یگانه و زرتشتی که اهورامزدا را خالق همه چیز می‏داند فاصله می‏گیریم. بدین ترتیب در اواخر کتاب عهد ساسانی و مقارن با اسلام، به طور روشنی جهان به دو نیم می‏شود و خدای واحد به دو بخش خیر و شر تقسیم می‏گردد.(5)
 البته چون تاریخ دقیقی از زرتشت در دست نیست ،نمی توان گفت: که قبل یا بعد از او چه پیامبرانی بوده‌اند . همچنین او از پیامبران اولوالعزم، به حساب نمی‌‌آید.
در ضمن می‌توانید برای مطالعه بیش تر به کتاب های: « خدمات متقابل اسلام و ایران » ص 152- 272، نوشته شهید مطهری، تاریخ ادیان و مذاهب جهان،،ج‏1، عبدالله مبلغی، راهنمای ادیان زنده جهان، جان ر. هینلز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، و نیز کتاب « زرتشت، حکومت، مزدیسنا » نوشته مهندس جلال الدین آشتیانی و نیز کتاب « زرتشتیان باورها و آداب دینی »اثر مری بویس مراجعه کنید.

پی نوشت ها:
1. عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373.
2. ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 14 ص 45ـ 46، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ‏1374 ش‏.
3.حج (22) آیه 17.
4. المیزان، ترجمه فارسی، ج 14، ص 532ـ 537 ، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین، قم‏، 1374 ش‏( با تلخیص).
5. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، همان، ج‏1، ص 341.
 

احتمال دارد مراد از «متوفّیک» در آیه 55 آل‌عمران، رحلت حضرت عیسی (علیه‌السلام) بعد از ظهور حضرت حجت (علیه‌السلام) باشد.

پرسش:

در آیه 117 مائده حضرت عیسی به خداوند می‌گوید تا موقعی که زنده و میان قومم بودم شاهد و مراقبشان بودم و از زمانی که مرا از میانشان گرفتی، تو شاهد و گواه بودی. در آیه 159 نساء آمده که هیچ اهل کتابی نیست، مگر این ‌که عیسی در روز قیامت شاهد و گواه اوست! در دو آیه قبل هم آمده که عیسی کشته نشده، بلکه خدا او را به ‌سوی خود بالا برده است. این آیات چگونه با هم سازگار می‌شوند؟ بالاخره عیسی تا کی شاهد و گواه اهل کتاب است؟ سؤال دیگر این که طبق قرآن بالاخره زنده بودن عیسی را قبول کنیم یا توفّی و مردن او را؟ چگونه توفّی بدون موت برای حضرت عیسی امکان‌پذیر است؟

 

پاسخ:
مقدمه:
قرآن کریم بزرگ‌ ترین معجزه پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) است که ابعاد اعجازی متعددی دارد؛ یکی از آن ابعاد اعجازی قرآن کریم، عدم تنافی و¬عدم تناقض بین آیات است؛ خود قرآن کریم نیز به صراحت بیان می‌دارد که بین آیات قرآن، اختلاف و ناسازگاری وجود ندارد: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً»؛ آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن می‌یافتند. (1)
بله ممکن است برخی از آیات در نگاه ظاهری و یا در نگاه ابتدایی، متعارض دیده شوند، ولی با تأمل و دقت روشن می‌شود که هیچ ناسازگاری و تعارضی بین آن‌ها نیست.
آیات مربوط به شاهد و یا زنده بودن حضرت عیسی (علیه‌السلام) از¬همین موارد است که در ادامه بدان‌ها پرداخته می‌شود.
ـ عدم تضاد بین آیات درباره حضرت عیسی (علیه‌السلام)
خداوند متعال در آیه 117 مائده، کلام و گفته عیسی (علیه‌السلام) را چنین بیان می‌فرماید: «... وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ»؛ و تا در میان ایشان بودم شاهد اعمالشان بودم، پس از ¬این ‌که مرا به سوى خود خواندى، تو خودت مراقب و شاهد بر آنان بودى و تو بر هر چیز شاهدى.
از طرفی در آیه 159 نساء آمده: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدا»؛ هیچ فردى از اهل کتاب نیست، مگر آن که قبل از مرگش به‌ طور حتم به عیسى ایمان می‌آورد و عیسى در قیامت علیه آنان گواه خواهد بود.
حال این سؤال پیش می‌آید که طبق آیه 117 سوره مائده، مسیح (علیه‌السلام) گواهى و شهادت خود را در روز قیامت منحصر به زمانى می‌کند که در میان امت خویش می‌زیسته است و نسبت به بعد از آن، این گواهى را از خود سلب می‌نماید؛ درحالی‌ که در آیه 159 نساء می‌خوانیم مسیح (علیه‌السلام) در روز قیامت نسبت به همه آنان اعم از کسانى که در عصر او بودند یا نبودند، گواهى می‌دهد.
دقت در مضمون این دو آیه نشان می‌دهد که آیه 159 نساء درباره گواهى بر تبلیغ رسالت و نفى الوهیت از مسیح است، ولى آیه 117 مائده مربوط به گواهى بر عمل می‌باشد. توضیح این‌ که: آیه 159 نساء می‌گوید عیسى (علیه‌السلام) بر ضد تمام کسانى که او را به الوهیت پذیرفتند، اعم از کسانى که در عهد او بودند یا بعداً به وجود آمدند، گواهى می‌دهد که من هرگز آن‌ها را به چنین چیزى دعوت ننمودم، ولى آیه 117 سوره مائده می‌گوید: علاوه بر این که من تبلیغ رسالت به طرز صحیح و کافى کردم تا زمانى که در میان آن‌ها بودم، عملاً از انحراف آنان جلوگیرى کردم و بعد از من بود که موضوع الوهیت من را مطرح کردند و راه انحراف را پیمودند، من آن روز در میان آن‌ها نبودم تا گواه اعمال آن‌ها باشم و از آن جلوگیرى کنم. (2)
نکته قابل‌ توجه درباره آیه 159 نساء این است که تمام اهل کتاب به حضرت مسیح (علیه‌السلام) پیش از-«رحلت ایشان» ایمان می‌آورند، یهودیان او را به نبوت می‌پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او می‌کشند و این به هنگامى است که مسیح (علیه‌السلام) طبق روایات اسلامى در موقع ظهور مهدى (عجل الله تعالی فرجه) از آسمان فرود می‌آید و پشت سر او نماز مى‏گزارد و یهود و نصارا نیز او را می‌بینند و به او و مهدى (علیه‌السلام) ایمان می‌آورند و روشن است که مسیح (علیه‌السلام) به حکم این‌ که آئینش مربوط به گذشته بوده وظیفه دارد در این زمان از آئین موجود یعنى آئین اسلام که مهدى (علیه‌السلام) مجرى آن است پیروى کند. طبق این تفسیر، ضمیر «قبل موته» به «مسیح» برمی‌گردد نه به اهل کتاب. در بسیارى از کتب اسلامى این حدیث از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «کیف أنتم اذا نزل فیکم ابن مریم و امامکم منکم»؛ چگونه خواهید بود هنگامی ‌که فرزند مریم در میان شما نازل گردد در حالى که پیشواى شما از خود شما است. (3)
در تفسیر «على بن ابراهیم» از «شهر بن حوشب» نزول حضرت عیسی (علیه‌السلام) و نمازخواندن ایشان پشت سر حضرت مهدی (علیه‌السلام) و ایمان آوردن همه اهل کتاب به ایشان، از امام باقر (علیه‌السلام) روایت شده است. (4)
اگر هم بگوییم ضمیر «قبل موته» به «اهل کتاب» برمی‌گردد، منظور آیه این است که یهودیان و مسیحیان قبل از مرگشان، به حضرت عیسی (علیه‌السلام) ایمان می‌آورند، زیرا کافر وقتى در آستانه‏ مرگ قرار می‌گیرد، پرده‌ها از جلوى چشمش کنار می‌رود و بسیارى از حقایق را می‌بیند، ازجمله مقام عیسى (علیه‌السلام) را مشاهده می‌کند و به او ایمان می‌آورد، هرچند ایمان در آستانه‏ مرگ سودى ندارد.
بنابراین؛ یک آیه به عنوان گواه بر نفی الوهیت از حضرت عیسی است و یک آیه ناظر به انحراف و عمل اهل کتاب است و هیچ‌ کدام با دیگری تعارض و تضادی ندارد.
ـ زنده ‌بودن یا نبودن حضرت عیسی (علیه‌السلام)
اما سؤال دوم این است که حضرت عیسی (علیه‌السلام) بر اساس آیات و روایات زنده‌اند یا رحلت کرده‌اند؟
آنچه از روایات برمی‌آید این است که ایشان زنده‌اند؛ (5) اما الفاظی در قرآن کریم وجود دارد که ممکن است انسان در نگاه ابتدایی تصور کند غیر از این است، آن الفاظ عبارت‌اند از کلمه «رفعه» در آیه «... وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ... وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیما»؛ و حال آن‌ که وى را نکشتند و او را بردار نیاویختند، ولیکن (امر) بر آنان مشتبه شد... و یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا، شکست‌ناپذیری فرزانه است؛ (6) و کلمه «متوفّیک» در آیه «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَی...»؛ هنگامى را که خدا گفت: اى عیسى در حقیقت من تو را برگرفته و تو را به‌ سوی خویش بالا می‌برم؛ (7) بر اساس این آیات خداوند متعال حضرت عیسی (علیه‌السلام) را بعد از توفّی بالا برده است.
برای فهم درست این آیات باید در معنای «توفّی» و استعمالات آن در قرآن کریم بیشتر دقّت کرد. «توفّی» در لغت از ماده «وفی» است و به معنای کامل کردن، تمام کردن، مردن، گرفتن و... استفاده شده است. (8) استعمال این کلمه در قرآن کریم نشان می‌دهد این واژه گاهی به معنای مرگ استعمال شده (9) و گاهی به معنای گرفتن روح در خواب است: «وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون»؛ او کسى است که شبانگاهان روح شما را به وقت خواب می‌گیرد و آن چه را در روز [از نیکى و بدى‏] به دست می‌آورید، می‌داند سپس شما را در روز [با برگرداندن روح به جسم تان از خواب‏] برمی‌انگیزد تا اجل مُعّین سر آید؛ (10) بنابراین درست است که واژه «توفى» گاهى به معنى مرگ آمده و «متوفى» به معنى مرده است، ولى حتى در این‌ گونه موارد نیز حقیقتاً به معنى مرگ نیست، بلکه به معنى تحویل گرفتن روح می‌باشد و اصولاً در معنى «توفى»، مرگ نیفتاده و ماده «فوت» از ماده «وفى» به‌ کلی جدا است. لذا معنای آیه این می‌شود که خداوند می‌فرماید: اى عیسى! تو را برمی‌گیرم و به ‌سوی خود می‌برم (البته اگر توفى تنها به معنى گرفتن روح باشد، لازمه آن مرگ جسم است). (11)
«علامه طباطبایی» در این زمینه می‌گویند:
کلمه «توفى» در قرآن به معناى مرگ نیامده، بلکه اگر در مورد مرگ استعمال شده، تنها به عنایت گرفتن و حفظ کردن بوده؛ به عبارتى دیگر کلمه «توفى» را در آن لحظه‌ای که خداى تعالى جان را می‌گیرد، استعمال کرده تا بفهماند جان انسان‌ها با مردن باطل و فانى نمی‌شود و این‌ها که گمان کرده‌اند مردن، نابود شدن است جاهل به حقیقت امرند، بلکه خداى تعالى جان‌ها را می‌گیرد و حفظ می‌کند تا در روز بازگشت خلایق به‌ سوی خودش دوباره به بدن‌ها برگرداند و اما در مواردى که این عنایت منظور نیست و تنها سخن از مردن است، قرآن در آن جا لفظ «موت» را می‌آورد نه لفظ «توفى» را، ... پس کلمه «توفى» از این جهت صراحتى در مردن ندارد. (12)
هم چنین در آیه 55 آل‌عمران می‌تواند مراد از «یا عِیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ» رحلت ایشان و بالا رفتن روح ایشان بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) باشد؛ یعنی کسی حضرت عیسی (علیه‌السلام) را نکشت، ولی ایشان به صورت عادّی بعد از ظهور حضرت و فرارسیدن عمرشان رحلت می‌کنند و روحشان بالا می‌رود. (13)
نتیجه:
1. دقت در آیه 159 نساء نشان می‌دهد این آیه درباره گواهى بر تبلیغ رسالت و نفى الوهیت از مسیح است، ولى آیه 117 مائده مربوط به گواهى بر عمل هست.
2. آن چه که از روایات برمی‌آید این است که حضرت عیسی (علیه‌السلام) زنده است.
3. آن چه از قرآن کریم به دست می‌آید این است که حضرت عیسی (علیه‌السلام) یقیناً کشته نشده‌اند.
4. در مورد رحلت حضرت عیسی (علیه‌السلام) دلیل قطعی نداریم، چون لفظ «توفّی» همیشه به معنای مردن نیست.
5. احتمال دارد مراد از «متوفّیک» در آیه 55 آل‌عمران، رحلت حضرت عیسی (علیه‌السلام) بعد از ظهور حضرت حجت (علیه‌السلام) باشد.
کلمات کلیدی:
حضرت عیسی، متوفّیک، رافعک، شاهد بودن حضرت عیسی، کنت علیهم شهیدا.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره نساء، آیه 82.
2. ر.ک: آیت‌الله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج ‏4، ص 206-207.
3. همان، ص 204.
4. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، 1363، ج 1، ص 158.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق، ج 14، ص 344.
6. سوره نساء، آیه 157-158.
7. سوره آل‌عمران، آیه 55.
8. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414 ق، ج 15، ص 398 – 399-400.
9. سوره نساء، آیه 97؛ سوره محمد، آیه 27؛ سوره یونس، آیه 46؛ سوره سجده، آیه 11.
10. سوره انعام، آیه 60.
11. آیت‌الله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج‏2، ص 569.
12. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، 1374 ش، ج 3، ص 324 و 325.
13. ر.ک: ملأ فتح‌الله کاشانی، خلاصه المنهج، تهران، انتشارات اسلامیه، 1373 ق، ج 1، ص 357 و 358.
 

بر اساس نظریه تثلیث مسیحیان معتقد به خدای پسر هستند و معتقدند که حضرت عیسی پسر خداست و اما در این که پسر خدا بودن به چه معناست، تعریف‌ها و تفسیرهای متعددی ارائه

پرسش:

اینکه مسیحیان اعتقاد دارند حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست یعنی چه؟ آیا آنان برای خدا تجسم قائلند؟ آیا می‎توان این اعتقاد را نوعی تشبیه به حساب آورد؟ مثلا شخص مسنی به یک نفر بگوید تو مثل پسرم هستی؟

پاسخ:

در بحث تثلیث مسئله تشبیه و یا حتی تجلی مطرح نیست. همان طور که اشاره کرده‌اید مسیحیان خدا را در قالب اقانیم ثلاثه یعنی (خدای پدر، خدای پس رو خدای روح القدس) تصویر می‌نمایند و غالباً از خدای پدر و خدای پسر سخن می‌گویند و از این اعتقاد آن‌ها به نظریه تثلیث یاد می‌شود. نظریه تثلیث در الهیأت مسیحی آموزه‌ای بنیادین است که دیگر آموزه‌ها بر اساس آن توجیه و تفسیر می‌شوند. بر اساس نظریه تثلیث مسیحیان معتقد به خدای پسر هستند و معتقدند که حضرت عیسی پسر خداست و اما در این که پسر خدا بودن به چه معناست، تعریف‌ها و تفسیرهای متعددی ارائه شده است. اصولاً خود مسیحیان از پسر بودن حضرت عیسی (ع) دو معنای زیر را ارائه کرده‌اند که به اعتقاد ما هر دو آن‌ها با مشکل عقلی و نقلی مواجه هستند:

 1-اولین معنای آن‌ها این است که ازآنجاکه آفرینش عیسی برخلاف روش معمولی و بدون داشتن پدر صورت گرفته و کارهای دوران زندگی او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده، از این جهت می‌توان گفت عیسی م ظهر و آینه تمام نمای خداست و به همین جهت خداوند از او تعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسی را فوق العاده دوست می‌داشت از این جهت او را پسر خود خوانده است.

اما این توجیه دارای دو ایراد زیر است:

الف-با معتقدات عموم مسیحیان که در اعتقادنامه نیقیّه بدین شرح مندرج است: «ما ایمان داریم به خدای واحد پدر، قادر مطلق، خالق همه چیزهای دیدنی و نادیدنی و به خداوند واحد، عیسی مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولودی که از ذات پدر است; خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات هم ذات با پدر...»(1) سازگار نخواهد  بود؛ زیرا عبارات فوق، صریح در این است که عیسی مسیح پسر خداست همان طوری که نور از نور جدا می‌شود، عیسی هم از خدا جداشده و در رحم مریم قرارگرفته و ازآنجا برای هدایت و سعادت مردم پا به این عالم گذاشته است.

ب- هرگاه آفرینش بدون پدر و یا زندگی آمیخته به انواع معجزات و امور خارق العاده، کافی در نامیدن کسی به پسر خدا باشد در این صورت این نام و نسبت هیچ گونه اختصاصی به عیسی ندارد ؛ زیرا آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده و پیامبرانی مانند ابراهیم و موسی و نوح و... نیز سراسر زندگانی آن‌ها با انواع حوادث خارق العاده و معجزات آمیخته بوده است و همچنین خداوند همه آن‌ها را دوست داشته، پس باید آن‌ها نیز پسر خدا نامیده شوند بلکه کسی مثل حضرت آدم که بدون پدر و مادر آفریده شد، اولویت دارد در این که پسر خدا نامیده شود!

2- توجیه دیگر این که می‌گویند: منظور از این که عیسی پسر خداست این است که خداوند در پیکر عیسی حلول کرده، همان سان که حرارت در آب حلول می‌کند.

این توجیه نیز صحیح نیست زیرا خداوند نه می‌تواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مکان; خداوندی که صرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است. چگونه می‌تواند در بدن انسانی مانند عیسی که مانند همه افراد بشر غذا می‌خورد و می‌خوابید و راه می‌رفت و از لحاظ زمان و مکان محدود بود حلول کرده و محدودشده باشد ؟!

 آیا آب دریا با آنکه محدود است می‌شود در یک کاسه کوچک جا گیرد  و اگر نمی‌‌ شود، پس چگونه ممکن است وجود نامحدود خداوند در پیکر انسانی چون عیسی محدود و محصور گردد؟!(2)

درنتیجه به اعتقاد ما موضوع پسر بودن حضرت عیسی برای خدا توجیهی معقول و منطقی ندارد و اعتقادی باطل است.

پی نوشت ها:

1. ر.ک جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، چ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1388 ش، ص 634.

2. ر.ک مکارم شیرازی، سبحانی، پاسخ به پرسش‌های مذهبی، چ نسل جوان، قم 1383، ص 150.

 

صفحه‌ها