سوالات ویژه

برخی از عالمان شیعه معتقد هستند که برترین عبادت در شب قدر، گفتگوى علمى است. این سخن روایت نیست. یکی از اعمال خیری است که می‌توان در این شب بافضیلت انجام داد.

پرسش:

اینکه گفته‌شده است در شب قدر، گفتگوی علمی نسبت به دیگر اعمال عبادی باارزش‌تر و برتر است، آیا برگرفته از روایات معصومان علیهم‌السلام است؟

پاسخ:

مقدمه:

دین مبین اسلام به عبادت و علم بسیار سفارش کرده است. حتی بر اساس روایات متعدد، ارزش علم نزد خداوند محبوب‌تر از ارزش عبادت است و در آموزه‌های اسلام، توصیه‌های زیادی در رابطه با یادگیری علم وجود دارد. از سوی دیگر یکی از مفاهیم بسیار ارزشمند در اسلام، «شب قدر» است. شبی که فقط یک‌بار در هرسال است و اگر در سالی از کسی فوت شود، قابل جبران نیست. شب قدر آداب و اعمالی را به خود اختصاص داده است که از آن جمله می‌توان به غسل، شب‌زنده‌داری، دعا، نماز و زیارت امام حسین علیه‌السلام اشاره داشت. تأکید فراوان بر علم و علم‌آموزی، سبب شده است که برخی از عالمان شیعه، برترین و بهترین عمل در شب قدر را نیز «مذاکره العلم» یا هم علم‌آموزی بدانند و آن را افضل از عبادت بشمارند. تحقیق پیش رو درصدد تبیین همین بحث است که آیا واقعاً شب قدر را باید به علم‌آموزی اختصاص بدهیم یا اینکه دیگر اعمال اولویت ‌دارند؟

1. فضیلت و اعمال شب قدر

شب قدر ازجمله زمان‌هایی است که در تمام سال، شبى به‌خوبی و فضیلت آن نیست. قرآن کریم می‌فرماید:

«لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (1)

بررسى و تأمّل در سیره عملى اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌روشنی نشان می‌دهد که آنان عنایت و سفارش ویژه‌ای به عبادت و ذکر در شب قدر داشتند و تأکید بر این داشتند که این شب باید صَرف عبادت و نیایش و اُنس باخدا شود.

فضیل بن یسار می‌گوید: «امام باقر علیه‌السلام در شب بیست و یکم و بیست‏ و سوم ماه رمضان مشغول دعا می‌شد و چون شب از نیمه می‌گذشت نماز می‌خواند». (2)

همچنین در حدیث قدسی نقل‌شده است که خداوند می‌فرماید: «تقرب من برای کسی است که شب قدر را بیدار بماند، رحمت من برای کسی است که در شب قدر به مساکین رحم کند، جواز عبور از صراط برای کسی است که در شب قدر صدقه بدهد، درختان و میوه‌های بهشتی برای کسی است که در شب قدر تسبیح مرا بگوید، نجات از آتش جهنم برای کسی است که در شب قدر استغفار کند، رضایت من برای کسی است که در شب قدر دو رکعت نماز بخواند». (3)

سلیمان جعفری می‌گوید: امام موسی بن جعفر علیه‌السلام فرمودند: شب بیست و یکم و بیست و سوم یک‌صد رکعت نماز بخوان، در هر رکعتى یک‌بار سوره حمد و ده بار سوره قل هو اللَّه احد را بخوان. (4)

با توجه به این روایات فراوان توصیه معصومان علیهم‌السلام بر این بود که در شب قدر به عبادت و راز و نیاز با خداوند پرداخته شود و اعمال متعددی را هم برای این منظور سفارش کرده‌اند و هیچ روایتی مشاهده نشد که به‌صورت خاص دلالت بر برتری علم نسبت به دیگر اعمال عبادی در شب قدر داشته باشد؛ به‌عبارت‌دیگر برای شب قدر، ادعیه، اذکار و نمازهای خاصی از سوی معصومان علیهم‌السلام سفارش شده است و هیچ تأکیدی بر برتری علم‌آموزی نسبت به این اعمال در روایات یافت نشد.

2. تبیین افضلیت علم در شب قدر

شیخ صدوق، از محدثان مذهب شیعه است. ایشان در کتاب امالی، پس از بیان نوافل شب‌های ماه رمضان و صد رکعت نماز براى هر یک از شب‌های بیست و یکم و بیست و سوم، درباره شب‌های قدر «مذاکره العلم» را افضل از اعمال مستحبی دیگر می‌داند و چنانکه ‌مشهور هم هست می‌گوید: «من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو أفضل؛ هر کس این دو شب را با گفتگوى علمى احیا بدارد، بهتر است». (5)

همچنان که قبلاً اشاره شد، روایتی نسبت به «برتری گفتگوی علم نسبت به دیگر اعمال مستحبی در شب قدر» نیست، بلکه این سخن، نظر شخصی شیخ صدوق است؛ وی این سخن را به معصوم نیز نسبت نمی‌دهد و حتی در «کتاب من لایحضره الفقیه» که مهم‌ترین کتاب ایشان است و فتواهای او در آن وجود دارد، بیان نکرده است. لازم به ذکر است که برخی نیز گفته مقصود از «العلم» در نزد محدثان «نقل حدیث و سنت» است و نه مطالعه انواع دیگر علوم دینی و یا غیردینی؛ درواقع شیخ صدوق در اینجا «مذاکره حدیث» را از برترین اعمال شب‌های قدر دانسته است.

بنابراین هرچند روایات فراوانی در ثواب و فضیلت علم، از معصومان علیهم‌السلام صادرشده است، اما افضل از بقیه اعمال در شب‌های قدر نیست. درنتیجه نباید در شب قدر، از برکات اُنس با خداوند و بهره بردن از تضرّع در پیشگاه او غافل شد، بلکه باید بر انجام اعمال اختصاصی شب‌های قدر همت گماشته شود.

3. اهمیت علم‌آموزی

بر اساس آموزه‌های اسلامی، علم، سرچشمه ایمان است همچنان که قرآن کریم می‌فرماید:

وَیَرَى الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِى اِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ (6)

کسانى که به ایشان علم داده شده، می‌دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل‌شده حق است و به راه خداوند توانا و ستوده هدایت می‌کند.

از سوی دیگر علم، ثمرات دیگری چون تقوا و خداترسی نیز دارد، همچنان که قرآن کریم می‌فرماید:

اِنَّمَا یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ (7)

تنها از میان بندگان او دانشمندان خدا ترسند خداوند توانا و آمرزنده است.

بنابراین پسندیده است که در شب‌های قدر، در کنار دعا، ذکر، نماز و قرآن، تدبر و فکر نیز پرداخته شود؛ به‌عبارت‌دیگر می‌توان در شب‌های قدر علاوه بر عبادت‌های اختصاصی، به تألیف یا بیان معارف و علومى نیز پرداخت؛ هیچ منافاتی میان علم و عبادت در شب قدر نیست. چه‌بسا همان عالمانی که در شب قدر به دعا و عبادت می‌پرداختند، بخشی از آن شب را به تألیف نیز اشتغال داشتند. همچنان که علامه طباطبائی تفسیر گران‌سنگ «المیزان» را در شب 23 ماه مبارک رمضان به اتمام رساند. (8) مرحوم علی بن عیسی اربلی از عالمان قرن هفت، نگارش کتاب «کشف الغمه فی معرفه الأئمه» را در شب 21 ماه مبارک رمضان تمام می‌کند. (9) همچنین صاحب جواهر کتاب «جَواهرُ الکَلام فی شَرحِ شَرایعِ الاسلام» را که از مهم‌ترین کتاب‌های فقهی شیعه است در شب 21 به پایان می‌رساند.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «اعمال خیر و عبادات در شب قدر برتر از هزار ماه است که شب قدر نباشد». (10)

همچنین امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «اعمال صالح در شب قدر از نماز و زکات و سایر کارهای خیر برتر است از عمل کردن در هزار ماه که شب قدر نداشته باشد». (11)

مباحثه، فراگیری و ترویج علم از اعمال خیر است که می‌توانیم در کنار عبادات و راز و نیاز با خداوند، بخشی از ساعات شب‌های قدر را نیز به آن اختصاص دهیم.

نتیجه:

فراگیری و ترویج علم و دانش، اهمیت بالایی در اسلام دارد و در آیات و روایات متعدد اسلامی، ثمرات و ویژگی‌های بسیاری هم برای آن ذکرشده است. از سوی دیگر در آموزه‌های اسلامی، عبادات و راز و نیاز با خداوند نیز مورد تأکید است؛ مخصوصاً در شب‌های قدر این اعمال عبادی اهمیت زیادی پیدا می‌کند. برخی از عالمان شیعه معتقد هستند که برترین عبادت در شب قدر، گفتگوى علمى است. این سخن روایت نیست؛ اما به نظر می‌رسد یکی از اعمال خیری است که می‌توان در این شب بافضیلت انجام داد؛ بنابراین بهتر آن است که در شب‌های قدر، افزون بر استغفار، دعا، نماز، زیارت عاشورا و ... گفتگو و مذاکره علمی در حیطه علوم و معارف قرآن حدیث نیز داشته باشیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره قدر، آیه 3.

2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 155.

3. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول‏، 1408 ق، ج‏7، ص 456.

4. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، الخصال‏، تحقیق: غفارى علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول،1362 ش‏، ج‏2، ص 519.

5. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، الأمالی، تهران: کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص 649.

6. سوره سبأ، آیه 6.

7. سوره فاطر، آیه 28.

8. رجوع کنید: طباطبایى سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417 ق، ج‏20، ص 398.

9. رجوع کنید: اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، محقق/مصحح: هاشم رسولى محلاتى، تبریز: بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381 ق، ج‏2، ص 553.

10. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، همان، ج 4، ص ۱۵۷.

11. همان، ج 4، ص ۱۵۷.

ملی پاسخگویی به سوالات دینی منتشر کرد:

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، پرسش و پاسخ در قالب دو کتاب الکترونیک و کتاب صوتی با موضوع زندگانی و سیره حکمرانی امیرالمؤمنین علیه السلام تولید و انتشار یافت.
 
علاقمندان می توانند جهت استفاده و نشر این کتابها به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی به نشانی https://my.pasokhgoo.ir/library

موضوعات سوالات مطرح شده:

کتاب پیرامون زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام

  1. چگونگی بیعت امام علی علیه السالم با خلفا
  2. .رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام در پذیرش خلافت
  3. انتساب لقب قتال العرب به امیرالمؤمنین علیه السلام
  4. خانوادۀ امیرالمؤمنین در کوفه
  5. دفاع از والیت در ماجرای سقیفه
  6. .میزبان امیرالمؤمنین در شب شهادت

کتاب سیره حکمرانی امیرالمؤمنین علیه السلام

  1. چرا امام علی برای دفع خطر معاویه به او امتیاز نداد؟
  2. تمجید امیرالمؤمنین از خلفا
  3. قضاوت شریح در حکومت امام علی علیه السلام
  4. معیار انتخاب مسئولین
  5. روش امیرالمؤمنین علیه السلام در تقسیم غنائم

به نقل از امام حسن علیه‌السلام: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ ور شدند و ابن‏ ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد

پرسش:

آيا حضرت اميرالمؤمنين  علیه السلام در محراب به شهادت رسيدند يا نزديك مسجد؟ 

پاسخ:

براي روشن شدن محل دقيق شهادت حضرت اميرمؤمنان علي علیه‌السلام بايد به بررسي گزارشات تاريخ پرداخت. قبل از بررسي اين موضوع،اشاره‌ای به چگونگي ماجرا مناسب است:

 اميرمؤمنان علیه‌السلام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:

اُشْدُدُ حَيازيَمكَ لِلْمَوْتِ    فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكا

وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ       اِذا حَلَّ بواديكا(1)

 كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتی‌که در خانه تو فرود مي‏آيد.

 آنگاه به‌سوی مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه مي‏رسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتی‌که خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن‌چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد.

  امام علي علیه‌السلام در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَّة رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبة، به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند:«مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْري(2): ما شمارا از خاك آفريديم و در آن بازمی‌گردانیم و از آن نيز بار ديگر شمارا بيرون مي‏آوريم».(3)

 در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْكانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَة الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْشْقيأِ : سوگند به خدا استوانه‏هاي هدايت، ويران شد، و نشانه‏هاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسرعموی مصطفي صلی الله علیه و آله كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقي‏ترين اشقيا كشت.(4)

در رابطه با مكان دقيق ضربت خوردن امام علي علیه السلام،هرچند برخي از منابع بدون اشاره به مكان اين جنايت، فقط به ضربت ابن ملجم بر فرق امام علي علیه‌السلام اشاره‌کرده و برخي هم به‌طور مطلق مسجد را محل وقوع اين جنايت معرفي کرده‌اند، ولي برخي از منابع هم محراب مسجد را محل ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام معرفي کرده‌اند، كه به برخي از اين منابع اشاره می‌کنیم:

 1. مرحوم علامه مجلسي؛ با نقل حديثي از امام علي بن موسی‌الرضا علیه‌السلام مي‏نويسد: هنگامی‌که ابن ملجم - لعنْ الله عليه - بر سر مبارك علي علیه‌السلام ضربت شمشير را مي‏خواست وارد سازد با خود همدستي داشت كه ضربت او به ديوار برخورد كرد، اما ابن‏ملجم درحالی‌که علي علیه‌السلام در سجده بود، ضربتي بر فرق مبارك آن حضرت وارد ساخت.(5)

 2. در ضمن زيارت جامعه ائمه معصومين از قول امامين صادقين علیهمااسلام آمده است: «و انتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته»(6) و بعضي از شما اهل‌بیت علیه‌السلام در محراب عبادت به زمين افتاده درحالی‌که شمشير زهرآلود فرق مباركش را شكافته است.

 اين دليل ديگري است كه امير مؤمنان علي علیه‌السلام در محراب عبادت به شهادت رسيده است.

 3. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ ضمن بيان چگونگي ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام از زبان امام حسن علیه‌السلام می‌نویسد: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ور شدند و ابن‏ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(7)

4. مفسر معروف ابوالفتوح رازي در تفسير خود نقل می‌کند: علي علیه‌السلام در نخستين ركعت از نمازي كه ابن ملجم او را ضربت زد، يازده آيه از سورۀ انبياء را تلاوت كرد.(8)

5. دانشمند معروف اهل تسنّن سبط بن جوزي می‌نویسد: هنگامی‌که علي علیه‌السلام در محراب قرار گرفت، چند نفر به او حمله كردند و ابن ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(9)

 پی‌نوشت‌ها:

 1.مروج الذهب، المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409ق. ج2، ص417.

2. سوره طه، آيه55.

3. فروغ ولايت،آیت‌الله جعفر سبحاني،انتشارات صيحه،ص697؛ به نقل از كشف الغمة،ج1،ص584.3.

4. بحار الأنوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلامية، تهران، 1363 ش‏،ج‏42،ص:282.

5. بحارالانوار، ج 42، ص281.

6. المزار الكبير، محمد بن مشهدي‏(م610 ق‏)،انتشارات قيوم، قم، 1419 ق‏. بحارالانوار، ج‏99،ص:166.

7. البدءوالتاريخ، مطهر بن طاهر المقدسي (م 507)، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بي تا. ج‏5، ص232.

8. فروغ ولايت، ص697، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازي، ج4، ص425.

9. همان به نقل از تذكرة الخواص، ص177.(چاپ نجف).

شب قدر در عالم عقل و مثال واحد است، اما در جهان مادّه و طبيعت متعدد مي شود، چون وجود مادي و طبيعي هر حقيقتي متعدد است.

پرسش: 
با توجه به اينكه ماه رمضان در كشور هايي مثل عربستان با يك روز اختلاف با كشور ما شروع مي شود، شب هاي 19 و 21 و 23 ما با آنها فرق ميكند. حال شب قدر كداميك از اينهاست؟

 

پاسخ:
از ظاهر آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) به خوبي استفاده مي شود كه شب قدر يك شب است؛ زيرا كلمه «ليله» در عربي بر مفرد دلالت دارد. «ليله القدر» يعني شبي كه قدر است. افزون بر آن، از چندين روايت استفاده مي شود كه شب قدر يكي است؛ زراره در روايتي مي گويد:
از امام باقر(ع) در مورد ليله القدر سؤال كردم؛ امام فرمود: شب بيست و يكم و يا شب بيست و سوم است؛. گفتم:  مگر يك شب نيست؟ امام فرمود:  بله گفتم: پس مرا از آن آگاه كن؛ فرمود: چه عيبي دارد كه دو شب كار نيك انجام بدهي.(1)
مطابق آنچه بيان شد مسلم آن است كه شب قدر منحصر در يك شب مي باشد. اما براي فهم اينكه چگونه يك شب خاص براي تمامي اهل زمين قابل صدق است، بحثهاي زيادي صورت گرفته است. اما آنچه به نظر صحيح تر مي رسد، نظري است كه برخي از فلاسفه در اين زمينه مطرح كرده اند؛ از ديدگاه فلاسفه جهان آفرينش از ديدگاه حكماي مسلمان- كه نشأت گرفته از مباني ديني نيز هست- مشتمل بر سه عالم است: عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت.
1. عالم طبيعت: عالم طبيعت، جهاني است كه ما در آن زندگي مي كنيم و درختان، كوه‏ها، نهرها، انسان ها، جمادات، حيوانات، نباتات و ديگر محسوسات را با چشمان خود مشاهده مي‏كنيم. از ويژگي هاي اين جهان، تغيير و تحول پذيري است. مثلاً دانه‏اي به تدريج تبديل به گياه مي شود، جماد و خاك تبديل به نبات مي شود و نبات تبديل موجودات زنده مي شود. از خصوصيات ديگر موجودات اين عالم، داشتن كميّت و مقدار معيّن رياضي و داشتن زمان و مكان است. اشياء اين جهان، به معناي فلسفي كلمه انواع متعددي دارد و هر نوعي، داراي افراد متعدد است؛ مثلاً انسان يك نوع است، اما افراد متعدد دارد.
2. عالم عقل: عالم عقل، جهان برتر از عالم طبيعت است و موجودات آن، مجرد از مادّه و خصايص جهان طبيعتند؛ يعني موجودات آن ثابت، تغيير ناپذير، بدون كميّت و مقدار رياضي و بدون زمان و مكانند. در آن جهان انواع متعدد وجود دارد و هر نوعي داراي فرد واحد است، نه افراد متعدد و آن فرد، تمام كمالات وجودي ممكن به خود را دارد. كلمه عقل در اين جا اشاره به عقل انساني نيست، بلكه به موجودات فراطبيعي اشاره دارد و نبايد آن دو را يكي شمرد.
3. عالم مثال: عالم مثال، جهان برزخ و فاصل ميان عالم طبيعت و عقل است و از جهاتي شبيه عالم عقل و از جهاتي شبيه عالم طبيعت است. موجودات آن ثابت، تغيير ناپذير و بدون ماده و بدون زمان و مكانند. از اين جهت، اين عالم مشابه عالم عقل است. از جهتي نيز داراي كميت و مقدار خاص است و هر نوعي از آن، مي تواند داراي افراد متعدد باشد. از اين جهت نيز مثل موجودات عالم طبيعت است. اما به هر حال، كفه تجرد آن، به جهت نداشتن ماده، سنگين تر است و از اين رو جزو عالم مجردات محسوب مي شود.
ميان اين سه جهان آفرينش، رابطه ترتب علّي و معلولي وجود دارد. عالم عقل به عنوان عالم برتر، علت عالم مثال است. عالم مثال، فروتر از عالم عقل و برتر از عالم طبيعت، علت عالم طبيعت است. فيض الهي، از مجراي عالم برتر به عالم فروتر جريان مي‏يابد. از نظر وجودي، يعني شدت و ضعف وجودي نيز اين عوالم متفاوتند. عالم طبيعت نسبت به عالم مثال و نيز موجودات مثال نسبت به موجودات عقل، به سان سايه نسبت به صاحب سايه‏اند. هر عالم مادون، پرتو و جلوه‏اي از عالم اعلي و برتر است.
هر موجودي از موجودات جهان طبيعت، با حفظ خصوصيات متناسب با جهان هاي برتر، داراي وجود مثالي در عالم مثال و نيز داراي وجود عقلي در عالم عقل است؛ زيرا عالم مثال و عالم عقل، در مرتبه علت و فراتر از عالم طبيعت قرار دارد. از آن جايي كه هيچ معلولي بدون علت پديد نمي آيد، محال است معلول، كه موجود عالم طبيعي است، موجود باشد، اما علت وجود نداشته باشد.
البته عله العلل و علت اصلي، ذات حق-جل شأنه- است و عالم مثال و عقل، وسايط فيض الهي اند كه فيض وجود از طريق آن به عالم طبيعت مي رسد.(2) 
زمان نيز موجودي از موجودات عالم طبيعت و داراي همين مراتب سه گانه وجودي است: وجودي در عالم عقل دارد كه ثابت، بسيط و تعدد ناپذير است كه از آن به نام "دهر اعلي" ياد مي شود. هم چنين وجودي در عالم مثال دارد كه ظرف موجودات مثالي است. اين وجود، هر چند وحدت و بساطت وجود عقلي را ندارد، اما از وحدت و بساطت بدون بهره نيست و از آن به نام "دهر اسفل" ياد مي شود. وجود طبيعي آن نيز در اين جهان است كه از آن به نام سال ماه و روز ياد مي شود. اين وجود، تقدم، تأخر و تعدد دارد و انقسام پذير است.
با توجه به اين بيان، مي توان گفت شب قدر نيز جزو زمان هاست و داراي وجود عقلي، وجود مثالي و وجود طبيعي است. شب قدر در عالم عقل و مثال واحد است، اما در جهان مادّه و طبيعت متعدد مي شود، چون وجود مادي و طبيعي هر حقيقتي متعدد است. تعدد و كثرت، از لوازم و عوارض موجود بودن در عالم ماده است. بنابراين شب قدر در اين عالم، همان گونه كه به اعتبار سال تعدد مي پذيرد، به حسب اختلاف زمان طلوع و غروب خورشيد و به حسب اختلاف افق نيز تعدد مي يابد؛ ممكن است شب قدر در ايران فلان ساعت و در آمريكا ساعتي ديگر با اختلاف زياد باشد كه هر دو شب ليله القدر محسوب مي شود و هر كدام جلوه مطهري از وجود عقلي و مثالي شب قدر عالم ملكوت است. شب قدر، هر چند به حسب افق ها مختلف و از جهت زماني متعدد است، ولي چون هر كدام جلوه و مظهري از ليله القدر عالم ملكوت( عالم عقل و عالم مثال) است و با وجود عقلي و مثالي خود ارتباط و اتصال دارد، هر يك از آثار و خواص ليله القدر را كه در روايات ذكر شده، خواهد داشت. البته اين معنا اختصاص به شب قدر ندارد، بلكه همه حقايق امكاني، اين چنينند كه وجود عقلي آنها واحد، اما وجود طبيعي آنها متعدد است .(3)

پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365، ج 3، ص58.
2. ر.ك علامه محمدحسين طباطبايي، نهايه الحكمه، با تصحيح عباس علي زارعي، 1424ق، ص 380-389. 
3. ر.ك رفيعي قزويني، سيد ابوالحسن، غوصي در بحر معرفت، تهران، بي تا، ص 133-137.

سيره نبوی در جنگ بدر بر اين بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند.

پرسش:

لطفاً دیدگاه صحیح تاریخی در رابطه با پر کردن چاه‌ها در جنگ بدر به دست مسلمانان را توضیح دهید

پاسخ:

ابتدا باید بررسی شود كه آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله  در جنگ بدر چاه‌های آب را تصاحب كردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه‌ها، آیا آن‌ها را پُر كردند و با این كار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!

در بعضی از کتاب‌های تاریخی، روایتی نقل‌شده كه مضمونش این است:

یكی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله  به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد كرد كه لشكر اسلام را در كنار یكی از چاه‌های بدر فرود آورد و بقیه چاه‌ها را پر كند تا لشكر كفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر  صلّی الله علیه و آله  رأی او را پذیرفت و عملی كرد.(1)

اما این نقل تاریخی، مورد اختلاف مورخان است. در همین كتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می‌گوید: كفار قریش خواستند از چاه‌های بدر آب‌بردارند كه مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر  صلّی الله علیه و آله به مسلمین خطاب كرد و فرمود: مانع آب خوردن كفار نشوید و آن‌ها را رها كنید.(2)

این دو نقل تاریخی باهم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبر  صلّی الله علیه و آله راضی به پُر كردن چاه‌های بدر بود، معنی نداشت كه از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن كفّار قریش نشوند. مگر این‌که بگوییم: (بنابر پذیرش هر دو نقل) از نقل دوم استفاده می‌شود كه، آنچه در نقل اول آمده است (تصاحب كردن یک چاه و پر كردن بقیه چاه‌ها)، بدین سبب بوده است كه چاه‌ها در اختیار مسلمین باشند. اگر كفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین آب بخورند؛ یعنی هدف پیامبر این بود كه فقط چاه‌ها در اختیار آن‌ها باشد نه این‌که مانع آب خوردن كفار هم شوند.

تا اینجا بنابر پذیرش تصاحب و پر كردن چاه‌های بدر، مطلب را بررسی كردیم؛ اما برخی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفته‌اند. علامه سید جعفر مرتضی عاملی دلایلی را بر ردّ اصل ماجرا اقامه می‌كند و در آخر نتیجه‌گیری می‌كند كه اساساً چاه‌های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.(3)

یكی دیگر از محققان معاصر می‌گوید:

این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چراکه آیات الهی خبر می‌دهند از اینكه آبی در دسترس مسلمین نبوده است. لذا از خداوند طلب آب كردند و خداوند به‌عنوان امداد غیبی برای آن‌ها بارانی فرستاد كه از چند جهت نافع به حال مسلمین بود.(4)

تا اینجا از دید محققان تاریخ، مسئله را بیان كردیم. مفسران قرآن هم دراین‌باره مطالبی گفته‌اند، امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی در ذیل آیه 11/ انفال، اتفاق‌نظر دارند كه چاه‌های بدر در اختیار مشركان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می‌خوانیم:

یاد آرید هنگامی را كه خواب سبكی كه مایه آرامش از سوی خدا بود، شمارا فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شمارا به رحمت خود با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دل‌های شمارا محكم و گام‌ها را با آن استوار دارد.

این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می‌گویند:

مشركان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا كردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه‌شان كرد كه شما خود را از اولیای خدا می‌دانید، درحالی‌که مشركان بر آب مسلط‌اند؛ پس‌ازآن باران به حد كافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و خبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحكم شد.(5)

همچنین در تفسیر كشاف نقل‌شده كه چاه‌های آب در منطقه بدر در اختیار كافران بود و آنان زودتر از مسلمانان آنجا را گرفته بودند و مسلمانان در چائی بودند كه آب نبود و بعد از ورود به منطقه بدر ناگهان با نیروهای دشمن روبرو شدند.(6) در تفسیر صافی نیز آمده كه: مشركان بر آب مسلط شدند.(7)

با توجه به آنچه گفته شد، نتیجه می‌گیریم كه؛ اولاً‌، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب خیلی واضح نیست و نقل‌های دیگری نیز وجود دارد كه دلالت می‌كند بر اینكه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مفسّران (كه تمام توجه آن‌ها به آیات الهی است و قضیه را صرفاً ازنظر قرآن بررسی می‌کنند) چاه‌های بدر در اختیار كفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشته‌اند به‌واسطه همان بارانی بوده كه خداوند برای آن‌ها فرستاده است. ثالثاً، آنچه كه از بستن آب به‌وسیله پیامبر مشهور شده تنها یك قول است كه آن‌هم در جای دیگر همان كتاب مخالفش نقل‌شده، لذا هیچ مفید

 فایده نبوده و این قول باطل است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ك المغازی، بیروت، مؤسسة للاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1409، ج 1، ‌ص 53 ـ 54؛ و ر.ك. سیرة ابن هشام، دارالكتاب العربی، 1418، ج 2، ص 263.

2. ر.ك. المغازی، ج 1، ‌ص 61.

3. ر.ك. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، 1415، ج 5، ص 29 ـ 30.

4. ر.ك. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیرة رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول،1380، ج 1، ص 493 ـ 494.

5. ر.ك. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی،‌ مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج 4، ص 250؛ و ر.ك. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج 9، ص 22.

6. كشاف، ج 2، چاپ چهار جلدی، ص 223 در ضمن آیه 42 سوره انفال.

7. تفسیر كشاف، ج 1، چاپ دو جلدی، ص 640, در تفسیر آیه 12 سوره انفال.

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند

پرسش:

چرا به امام حسن مجتبي علیه السلام،كريم اهل بيت مي گويند؟

پاسخ:

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل مي‌شنيدند و به آن ترتيب اثر مي‌دادند، و در اين حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هيچ فقير و مسكيني از در خانه ي حضرت نااميد برنگشت و حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي‌ رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت مي ‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس مي‌دادند.(1)

امام حسن مجتبي علیه السلام تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي‌گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي ‌بخشيد. مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش‌هاي بي‌سابقه و انفاق‌هاي بسيار بزرگ و بي‌ نظيري ثبت كرده‌ اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم تقسيم كردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشيدند.(2)

روايت شده كه روزي امام حسن علیه السلام بر جمعي از مساكين گذشت كه پاره‌اي چند از نان خشك ها را بر روي زمين گذاشته ‌اند و مي ‌خورند، چون نظر ايشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پياده شدند و فرمودند:« خدا متكبّران را دوست نمي‌دارد»و با ايشان نشستند و از طعام ايشان تناول كردند و سپس از همه ي مساكين خواستند كه براي صرف غذا به خانه ي حضرت بروند و حضرت با غذاهاي خوب از ايشان پذيرايي نموده به همه ي آنها لباس¬هاي مناسب هديه دادند.(3)

 بسياري از فضائل است كه گاهي از امام حسن علیه السلام روايت مي‌شود و گاهي از امام حسين علیه السلام و اين ناشي از شباهت آن دو بزرگوار است. روايت فوق هم در مورد هر دو امامعلیه السلام نقل شده است.

روايات تاريخي مربوط به بخشش¬هاي آن حضرت فراوان مي باشد كه ذكر تفصيلي آنها مناسب اين نوشته نيست. وقتي از خود امام پرسيدند، چرا هرگز سائلي را نااميد برنمي‌گردانيد؟ فرمودند:«من هم سائل درگاه خداوند هستم و مي‌خواهم كه خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنين اميدي سائلان را نااميد كنم. خداوندي كه عنايتش را به من ارزاني مي‌دارد، مي‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم».(4)

به خاطر اين بخشندگي‌ها و كارهاي نيكي كه از سوي امام حسن مجتبي علیه السلام در مسير خير، احسان و كمك به طبقات درمانده و نيازمند انجام مي‌گرفت آن حضرت را كريم اهل بيت لقب داده اند.و با توجه به كرامت ‌ها و بخشش‌ هاي كم‌ نظير و گاهي بي‌ نظير آن امام بزرگوار لقب «كريم» برازنده آن حضرت است.

معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:

- تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي علیه السلام ترجمه كتاب «الحياة السياسية للإمام الحسن علیه السلام » ، علامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمّد سپهري.

- امام حسن علیه السلام الگوي زندگي، حبيب الله احمدي.

- حسن كيست، فضل الله كمپاني.

- حقايق پنهان، احمد زماني.

پي نوشت ها:

1. زماني، احمد، حقايق پنهان، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اوّل

2. سيوطي، تاريخ الخلفا، مكتبة المثني، بغداد، 1383ق.ص190. تاريخ يعقوبي،منشورات المكتبة الحيدرية، نجف، 1384ق، ج2، ص215.

3. مجلسي، محمد باقر، جلاء العيون، نشر انتشارات علميه اسلاميه، 

4. قرشي، باقر شريف، زندگاني امام حسن علیه السلام ، ترجمه ي فخر الدين حجازي، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 

 

امام حسن (علیه السلام) نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود.

پرسش:

رفتار امام مجتبی علیه السلام با فرزندانش چگونه بود؟

پاسخ:

امام حسن علیه السلام در برخورد با فرزندان خود از شيوه‌ها و اصول تربيتي متعدد استفاده مي‌نمود، از جمله:

1.اميد سازي

يكي از اصول مهم تربيت اميد سازي است، بدين معنا كه جوانان را تشويق و ترغيب نمايم كه آينده درخشان داريد . در آينده يكي از شخصيت‌هاي موفق خواهي بود. اين امر موجب مي‌گردد كه جوان با تلاش بيش تر سختي را تحمل كند تا به اهداف بلند دست يابد. امام حسن علیه السلام نيز فرزندان خود را اميدوار مي‌نمود . امام  فرزندان و خواهر زادگان خود را جمع مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود: «  اكنون نونهالان ما هستيد، ولي در آينده‌اي نزديك بزرگان قوم ديگري خواهيد شد. پس علم بياموزيد و هر كدام از شما توانستيد درسي را حفظ كنيد، آنان را بنويسيد و به خانه ببريد.(1)

2 .نظارت و مراقبت

يكي ديگر از شيوه‌هاي برخورد با فرزندان نظارت بر رفتار و گفتار فرزندان مي‌باشد. از اين رو در اسلام سفارش شده است  والدين بر رفتار و گفتار فرزندان خود نظارت كنند كه فرزندان  با چه كساني رفت و آمد دارند . چه كساني را به عنوان دوست خود انتخاب مي‌نمايند.

امام حسن علیه السلام نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود. از اين رو امام به يكي از فرزندان خود سفارش نمود كه دوستان خوب انتخاب كند . بداند كه با چه كساني رفت و آمد مي‌نمايد. امام خطاب به يكي از فرزندان خود فرمود: « با كسي برادري مكن مگر اين كه بداني كجا رفت و آمد مي‌كند . از چه خانواده‌اي است. هر گاه خوب از احوال او با خبر شدي و معاشرت با او را پسنديدي، با او بر اساس گذشت از لغزش‌ها و برادري  در تنگي‌ها برادري كن » . (2)

3.مشورت با فرزندان

از ديگر شيوه‌هاي برخورد امام  با فرزندان، مشورت با آنان مي‌باشد. امام  ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتي، در موارد مختلف با فرزندان خود مشورت مي نمود ،بدين وسيله عزت نفس و خودباوري را در آنان تقويت مي‌كرد.

روزي معاويه بن خديج به عنوان خواستگار دختر امام به منزل حضرت آمده بود. امام  فرمود:

« ما دختران خود را بدون نظر خواهي و مشورت با خودشان شوهر نمي‌دهيم . در امر ازدواج آنان اقدامي نمي‌كنيم » . (3)

هم‌چنين امام  به فرزندان خود احترام مي‌گذاشت .به آنان اظهار محبت مي‌نمود.  در امر ازدواج آنان اهميت مي‌داد.  آنان را در جلسات (اعم از جلسات علمي ... ) شركت مي‌داد.

پي‌نوشت ها:

1.بحار الانوار، ج2، ص153 .

2.تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ابن شعبه حراني، ص233،چ جامعه مدرسين .

3.فضايل الخمسه من الصحاح السته، مرتضي فيروز آبادي، ج4، ص84،چ اسلاميه .

 

قول صحيح تر اين است که حضرت خديجه ،در زمان ازدواج با پيامبر (ص) ،28 ساله بوده است.
  • پرسش: 

خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر(ص)چند ساله بود؟

پاسخ:

درباره سن حضرت خديجه در هنگام ازدواج با پيامبر اكرم نظرات مختلفي وجود دارد؛ برخي مانند بيهقي (از علماي بزرگ اهل سنت) ايشان را ۲۵ ساله مي‌دانند. بيهقي مي‌گويد: «... بلغت خديجة خمساً وستين سنة، ويقال: خمسين سنة، وهو أصح... .[۱] يعني حضرت خديجه (در هنگام وفات) ۶۵ ساله بود و برخي ديگر گفته اند: در آن وقت ايشان ۵۰ ساله بوده است كه قول صحيح هم همين است.» بيهقي در جاي ديگر آورده است: «أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) زوج بها وهو ابن خمس وعشرين سنة قبل أن يبعثه الله نبياً بخمس عشرة سنة.[۲] ازدواج رسول خدا با حضرت خديجه ۱۵ سال قبل از بعثت بوده است.»
بنابراين طبق قول بيهقي وقتي ايشان در زمان وفات يعني سال دهم بعثت،۵۰ ساله باشند و ۱۵ سال قبل از بعثت هم ازدواج نموده باشند، با اين حساب سن حضرت خديجه (سلام الله عليها)، در زمان ازدواج با پيامبر اکرم ۲۵ سال بوده است. و حلبي هم همين قول را آورده است: «تزوجها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وهي يومئذ ... وقيل خمس وعشرين. [۳]
پيامبر با خديجه ازدواج نمود، و در آن هنگام قولي وجود دارد که خديجه در سن بيست وپنج سالگي بوده است.» قول ديگر که قول اکثر محققين و مورخين است اين است که سن ايشان را در زمان ازدواج ۲۸ سال بوده است. ابن‌عماد حنبلي از علماي اهل سنت در شذرات الذهب مي‌گويد: «ورجح کثيرون أنها ابنة ثمان وعشرين. [۴] بسياري از مورخين قول ۲۸ سال را براي حضرت خديجه در زمان ازدواج با پيامبر اکرم  ترجيح داده‌اند.»
حاکم نيشابوري نيز فقط همين قول را براي ابن‌اسحاق (سيره نويس مشهور) نقل مي‌کند: «کان لها يوم تزوجها ثمان وعشرون سنة. [۵] خديجه در زمان ازدواجش با پيامبر، بيست و هشت ساله بود.» و قول هشام بن عروه که اکنون قول مشهور شده است، را شاذ مي‌داند. «توفيت خديجة بنت خويلد (رضي الله عنها) وهي ابنة خمس وستين سنة، هذا قول شاذ. [۶] خديجه در سن ۶۵ سالگي وفات نمود، که اين قول شاذ مي‌باشد.»
بلاذري هم به عنوان يک قول، ۲۸ سال را ذکر نموده است. [۷] ابن‌سعد، ذهبي، إربلي، ابن‌عساکر به نقل از ابن‌عباس مي‌گويند: «وروي عن ابن‌عباس قال: کانت خديجة يوم تزوجها رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) ابنة ثمان وعشرين سنة. [۸] خديجه در زمان ازدواج با آن حضرت ۲۸ ساله بود.»
إربلي در جاي ديگر به نقل از ابن‌حماد مي‌گويد: «وقال ابن حماد بلغني أن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) تزوج خديجة علي اثنتي عشرة أوقية ذهباً وهي يومئذ ابنة ثماني وعشرين سنة. [۹] حضرت خديجه در زمان ازدواج با آن حضرت ۲۸ ساله بود.»
با اين حساب روشن شد که بسياري از مورخين و محدثين سن آن بزرگوار را حدود ۲۵ تا ۲۸ سال دانسته‌اند. و در آن زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، نيز ۲۵ ساله بودند، بنابراين تفاوت سني بين پيامبر اکرم و حضرت خديجه نبوده و يا حدود سه سال بوده است.  
بنابراين مي توان گفت:که قول صحيحتر اين است که حضرت خديجه ،در زمان ازدواج با پيامبر (ص) ،28 ساله بوده است.
پي‌نوشت ها:
[۱]. احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، بيروت: دارالکتب العلمية، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۷۱؛ ابن کثير، البداية والنهاية، بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص ۳۵۹؛ ابن کثير، السيرة النبوية، بيروت: دارالمعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۳۹۶ ق، ج ۱، ص ۲۶۴
[۲]. احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، بيروت: دارالکتب العلمية، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۷۲
[۳]. حلبي، السيرة الحلبية، بيروت: دارالمعرفة، ۱۴۰۰ ق، ج ۱، ص ۲۲۹
[۴]. عبدالحي عکري حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، بيروت: دار احياء التراث العربي، ج ۱، ص ۱۴، حوادث سال ۱۱
[۵]. حاکم نيشابوري، المستدرک، ج ۳، ص ۱۸۲
[۶]. همان.
[۷]. بلاذري، انساب الاشراف، مصر: دارالمعارف، ج۱، ص ۹۸
[۸]. ابن‌سعد، الطبقات الکبري، بيروت: دارصادر، ج ۸، ص ۱۶؛ ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت: مؤسسه الرسالة، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۱۱۱؛ إربلي، کشف الغمة، بيروت: دارالأضواء، ج ۲، ص ۱۳۵، باب فصل في مناقب خديجة؛ ابن‌عساکر، تاريخ مدينة دمشق، بيروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵ ق، ج ۳، ص ۱۹۳؛ ابن‌منظور، مختصر تاريخ دمشق: ج ۱، ص ۲۴۵
[۹]. إربلي، کشف الغمة، بيروت: دارالأضواء، ج ۲، ص ۱۳۳، باب فصل في مناقب خديجة.

ثروت خديجه تا حدودي، مشكلات تحميلي را كاهش داد و توانست توطئه ها را خنثي كند. در همين باره گفته اند: اسلام با مال خديجه پا بر جا ماند.
  • پرسش: 

حضرت خديجه در موفقيتهاي پيامبر و پيشبرد اسلام چه نقشي داشت؟

پاسخ:

 نقش حضرت خديجه در موفقيت هاي رسول خدا(ص) بر كسي پوشيده نيست. آن بانوي بزرگ اسلام تأثيرات بسيار درخشاني در زندگي پيامبر گذاشت. رفتار او با حضرت رسول به گونه هاي پسنديده بود كه پيامبر كوچكترين دغدغه و نگراني از زندگاني مشتركش با خديجه نداشت. آسودگي و آرامش خاطر حضرت در زندگي، زمينه خوبي را ايجاد كرد كه با موفقيت قدم بردارد و آزار و بيمهريهاي مشركان قريش را تحمل نمايد و هم چنان ثابت قدم و استوار به جلو حركت كند.

تأثيراتي كه حضرت خديجه در زندگي پيامبر داشت، به حدي بود كه رسول خدا بارها به ستايش او پرداخت و او را يكي از بهترين زنان جهان برشمرد.(1) در همين راستا تا هنگامي كه خديجه زنده بود، پيامبر همسر ديگري اختيار نكرد.(2) اين در حالي است كه پيامبر از برخي همسراني كه پس از حضرت خديجه برگزيد، نه تنها چنان حمايتهاي قهرمانانه نديد، بلكه ناملايماتي ديد كه خداوند در قرآن در نكوهش آنان آياتي نازل كرد و به طلاق تهديد شدند.(3)

باز در بيان نقش بسيار مثبت حضرت خديجه در موفقيتهاي پيامبر و در پيشبرد اسلام، اين مطلب به روشني دلالت دارد كه درگذشت حضرت خديجه به قدري بر پيامبر گران آمد و مصيبت به اندازهاي بزرگ بود كه پيامبر در سالي كه خديجه و ابوطالب درگذشتند، آن را "عام الحزن؛ سال غم و اندوه" نام نهاد.(4)

حضرت خديجه اولين بانويي بود كه به پيامبر ايمان آورد و مسلمان شد. گرويدن زني همانند خديجه كه در عصر خود، از جايگاه اجتماعي ممتازي بهره مند بود، عامل مهم در جذب ديگران به اسلام شمرده ميشد.

خديجه با ثروتش نيز در پيشبرد اسلام نقش خوبي ايفا نمود، تا جايي كه از پيامبر نقل شده است: "ما قام ولا استقام ديني إلا بشيئين؛ مال خديجه و سيف علي بن ابي طالب؛ دين من، مانايي و پيشرفتش به دو چيز وابسته است: يكي ثروت خديجه و دوم شمشير علي بن ابي طالب!" (5)

تأثيرگذاري و نقش اقتصاد در جنبش هاي مهم اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. با توجه به نقش مهم اقتصادي بود كه مشركان قريش در "دارالندوه" و مجلس شوراي خود، به محاصره اقتصادي پيامبر و مسلمانان رأي دادند و آن را با سنگدلي تمام به اجرا گذاشتند، در نتيجه به مدت سه سال مسلمانان به جهت در امان ماندن از آزار مشركان در دره اي به نام شِعْب ابي طالب به سر بردند. رويكرد دشمن نشانگر آن است كه حمايت يا عدم حمايت مالي چه تأثير مهمي دارد؛ حال در اين هنگام حضرت خديجه با ثروتش در خنثي كردن توطئه دشمنان نقش خوبي ايفا نمود.

خديجه با حمايت مالي خود از اسلام، نهايت تلاش خود را به كار برد. او با كمال ميل و رغبت، تمامي ثروت خود را در اختيار پيامبر قرار داد و ايشان آن را براي رفع نيازهاي مسلمانان به كار برد. تأثيرات مثبتي كه ثروت حضرت خديجه (آن هم در اوضاع بحراني) به نفع مسلمانان و در خنثي سازي توطئه دشمنان داشت، بر كسي پوشيده نيست. در همين باره پيامبرفرمود: "ما نفعني مالٌ قط ما نفعني مال خديجه؛ هيچ ثروتي همانند دارايي خديجه به من (و آيين من) سود نرسانيده است".(6)

در حالي كه مسلمانان زير فشار قريش و محاصره اقتصادي بودند، ثروت خديجه تا حدودي، مشكلات تحميلي را كاهش داد و توانست توطئه ها را خنثي كند. در همين باره گفته اند: اسلام با مال خديجه پا بر جا ماند.(7)

پي نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج16، ص2.

2- سيره ابن هشام، ج1، ص201.

3- تحريم(66)، آيات 1-5.

4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص150؛ علامه اميني، الغدير، ج، ص372.

5- شيخ محمد مهدي حائري، شجره طوبي، ج2، ص233.

6- جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرةالنبي الاعظم ،ج4 ، ص14؛ مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص18.

7- امالي شيخ طوسي، ص467؛ بحارالانوار، ج19، ص63.

روایت صحیح و مستندی پیرامون شرف الشمس وجود ندارد و برخی از خواص و آثاری که برای آن بیان می‌شود، مربوط به سنگی است که روی آن حکاکی شده است.

پرسش:

آیا شرف الشمس استناد روایی دارد و خواص ذکرشده برای آن معتبر و بر اساس روایات است؟

مقدمه

در باور عمومی، «شرف الشمس» انگشتری با نگین عقیق زردرنگی است که با نیت‌های مختلفی مورداستفاده مردم، قرار می‌گیرد. برخی آن را حرز می‌دانند و برای محافظت از بدی‌ها و بلاها، به کار می‌گیرند. بعضی به نیت گشایش، خواص درمانی، افزایش رزق و روزی و ... از این انگشتر استفاده می‌کنند که برخی از خواص یادشده، مربوط به عقیق زرد است؛ بنابراین، شرف الشمس سنگ یا انگشتر نیست، بلکه حرز و دعایی منسوب به امام علی علیه‌السلام است که آن را بر عقیق زرد حکاکی می‌کنند.

پاسخ

همان‌گونه که بیان شد برخلاف باور برخی از مردم «شرف الشمس» نگین انگشتری زردرنگ نیست بلکه دعایی منسوب به امام علی علیه‌السلام است. آداب مختلفی برای حکاکی این حرز مشهور است مانند اینکه در روز 19 فروردین باید انجام شود و علت آن را چنین گفته‌اند که این روز، خورشید به مکان خاصی در آسمان می‌رسد و حالتی معادل با شب قدر را به وجود می‌آورد. در این روز خورشید در مقایسه با سایر کواکب روی زمین تسلط بیشتری دارد و به همین علت، خورشید شرافت خاصی در این روز پیدا می‌کند!

بر اساس جستجوهای انجام‌شده روایت مستندی در کتاب‌های حدیثی و دعایی برجای‌مانده از محدثان و عالمان گذشته یافت نشد و سفارشی از سوی معصومان علیهم‌السلام نسبت به استفاده از شرف الشمس، مشاهده نشد. تنها، در چند سده‌های اخیر آن‌هم در برخی کتاب‌ها یا بیان برخی عالمان به این مسئله اشاراتی شده که پایه تحلیل‌های مختلفی واقع‌شده است؛ مثلاً برخی با بدگمانی به آن نگریسته و شرف الشمس و تصاویر موجود در آن مانند ستاره را ساخته یهود می‌دانند! در مقابل، گروهی دیگر با نظر مثبت به این قضیه پرداخته‌اند و اَشکال و رمزهای به‌کاررفته در آن مانند ستاره پنج‌پَر را برگرفته از پنج نام مبارک خداوند یعنی «نور، مؤمن، رحمن، جمیل، الله» دانسته‌اند.

با همه این تفاصیل و جزئیات که در بین مردم شهرت دارد، متأسفانه، هیچ‌کسی به‌صورت مستند، درباره شرف الشمس سخن نگفته است! برخی سخنان هم که درباره خواص و ویژگی‌های آن ذکرشده، تحلیل‌هایی خارج از مستند روایی است. بااین‌وجود، برخی عالمان، استفاده از انگشتری که اذکار و شکل مشهور به شرف شمس در آن حک‌شده را رد نمی‌کنند و به دست کردن چنین انگشتری به‌قصد رجا (به امید کسب ثواب) را دارای اشکال نمی‌دانند.

البته توجه به این نکته نیز سودمند است که سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام ارجاع به این‌گونه رموز نجومی و علوم غریبه نبوده و حتی اهل‌بیت علیهم‌السلام با برخی از منجمان (ستاره‌شناسان) که برای ستارگان به‌صورت مستقل و در مقابل قدرت خداوند، قائل به قدرت و اثرگذاری بودند، برخورد می‌کردند. (1) به نظر می‌رسد، شایسته است که به‌جای استفاده از شرف الشمس و درگیر شدن با نکات مبهم زیادی که در مورد آن وجود دارد، از انگشترهایی با نگین عقیق یمنی (2)، فیروزه (3) و ... استفاده کرد که روایات متعددی در کتاب‌های حدیثی شیعه پیرامون آن‌ها وجود دارد.

جمع‌بندی

بنابراین روایت صحیح و مستندی پیرامون شرف الشمس وجود ندارد و برخی از خواص و آثاری که برای آن بیان می‌شود، مربوط به سنگی است که روی آن حکاکی شده است. بخش دیگری از تأثیراتی که برای شرف الشمس مشهور شده نیز ناشی از تجارب شخصی و یا تقارن اتفاقات برای برخی افراد بوده و به‌عنوان یک تجربه شخصی محسوب می‌گردد و قابل انتساب به دین و نسخه‌پیچی همگانی نیست.

پی‌نوشت

1.       ر.ک: سید رضی، نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم: هجرت، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 78.

2.       کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 470.

3.       همان، ج 6، ص 472.

صفحه‌ها