پرسش وپاسخ

باسلام و خسته نباشید اگر زنی با مردی ازدواج موقت کرد بمدت یک روز بعد از تمام شدن یک روز اگر خواست با همان مرد صیغه یک ماهه بخواند نیاز به عده دارد؟ خواندن صیغه محرمیت یک ماهه بعد از نزدیکی صیغه یک روزه در حالت جنابت اشکال دارد؟ اگر شخصی زنی را باتمام شرایط متعه کرد و مدرک قانونی نداشت حکمش از نظر قانون و شرع چیست ؟

پرسش: ازدواج موقت شرح اگر زني با مردي ازدواج موقت کرد به مدت يک روز بعد از تمام شدن يک روز، اگر خواست با همان مرد صيغه يک ماهه بخواند ،نياز به عده دارد؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر بخواهد مجددا صيغه همان مرد شود که قبلا صيغه او بوده ،عده لازم نيست.(1)
پي نوشت :
1. توضيح المسائل مراجع، مسئله 2515.
پرسش: خواندن صيغه محرميت يک ماهه بعد از نزديکي صيغه يک روزه در حالت جنابت اشکال دارد؟
پاسخ:
در صورتي که مدت عقد قبلي تمام شده باشد يا مرد مدت را براي زن بخشيده باشد ،عقد دوم صحيح است . جنب بودن مانع صحت عقد نمي شود.
اما اگر مدت صيغه قبلي تمام نشده باشد، عقد دوم لغو و باطل است.
بنابراين کسي که يک روزه صيغه نموده ، اگر بخواهد عقد موقت را يک ماهه يا بيش تر بخواند، بايد اول مرد مدت باقي مانده را ببخشد و يا صبر کنند تا مدت عقد تمام شود ،بعد دوباره عقد موقت يک ماهه بخوانند،

پرسش: اگر شخصي زني را باتمام شرايط متعه کرد و مدرک قانوني نداشت ،حکمش از نظر قانون و شرع چيست ؟
پاسخ:
از نظر شرعي اشكال ندارد . از نظر قانوني نيز چنانچه بتواند اثبات كند كه همسر و صيغه صحيح شرعي را اجرا كرده اند، نبايد مشكلي داشته باشد.
براي كسب اطلاعات بيش تر حقوقي بهتر است با مراكز و مشاوره هاي حقوقي يا يا از دفاتر ثبت ازدواج سوال نماييد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام آیا این که گفته می شود پسر باید به خواستگاری زن برود و دخترها یک گوهری هستند که باید برای بدست آوردن آن ها تلاش کرد و یا وجود هدیه ای به نام مهریه که فقط مرد به زن ی دهد و نه زن به مرد، دلیل تحقیر پسران است

پرسش: ازدواج شرح سلام آيا اين که گفته مي شود پسر بايد به خواستگاري زن برود و دخترها يک گوهري هستند که بايد براي به دست آوردن آن ها تلاش کرد و يا وجود هديه اي به نام مهريه که فقط مرد به زن مي دهد و نه زن به مرد، دليل تحقير پسران است؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در مورد نحوه خواستگارى و رفتن پسر يا دختر،‌ اسلام هيچ گونه دستور خاصى ندارد . مانند بسيارى از امور ديگر به خود مردم واگذار شده است. البته اين مسئله مطابق و سازگار با طبيعت زن و مرد نيز هست. استاد مطهرى مي‌گويد:
«اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از آن‌ها تقاضاي همسرى مى كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبيعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكى از تدابير حكيمانه و شاهكارهاى خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمّل است كه از زنى خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگرى خواستگارى كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضايت خود را به همسرى با او اعلام كند اما براى زن كه مي‌خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردى را به همسرى خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود».(1)خواستگاري هميشه از ناحيه‌جنس مذكر انجام مي‌شود. اين قاعده حتى در مورد حيوانات نيز جاري است. يعنى در خواست از جنس مخالف غالباً از ناحيه مذكر آغاز مي‌شود. دين مقدس اسلام نيز كه آيين فطرت است، بر اين رويه فطرى و طبيعى صحه نهاده ، بر اين مبنا و اساس است كه در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند . مستقيماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزينى داده شده :‌«فانكحوا ما طاب لكم من النّساء؛ بازنان طيب و پاكيزه ازدواج كنيد».(2)
اين آيه به معناى نهى از خواستگارى زن از مرد نيست، از اين رو در صدر اسلام تقاضاى زن از مرد نيز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل مي‌كند: زنى نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: مرا به عقد كسى در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: كسى حاضر است با اين زن ازدواج كند؟ مردى از ميان جمع برخاست و عرض كرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه دارى كه به او بدهي؟ گفت: چيزى ندارم. پيامبر فرمود: نمى شود. زن خواستة خود را تكرار كرد. ديگر بار حضرت فرمايش خويش را تكرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پيامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چيزى مى داني؟ گفت: بلي. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآنى كه به او آموزش مى دهي،‌مهرية او خواهد بود.(3)
از اين جريان بر مى آيد كه خواستگاري زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نيست ، ولى حركت بر خلاف عرف اجتماعي و سيرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاى فطرت و طبيعت است. بنا براين هيچ گونه تحقير و تبعيضي نه درتکوين و اصل آفرينش وجود دارد و نه در تشريع و قوانين ديني آسماني .
پي نوشت ها :
1.استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام ،ص15.
2.نساء (4)آيه 3.
3.وسائل الشيعه ،ج14 ،ص195.

سلام . من یک دوست وهابی دارم که از من یک پرسش کرده و خواهش میکنم پاسخ بدهید اینکه ما شیعه ها برای اموات فاتحه میخونمی یعنی صلوات میدیم بعد سوره حمد و قل هو الله را میخونمی و بعد اخرش هم صلوات میدیم ایا در احادیث چنین دستوری اومده؟ لطفا شرح کامل بدهید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
وهابيون مدعي هستند دعا براي ميت و قرائت قرآن براي آن ها، فعل جديد و بدعتي است كه شيعيان آن را ابداع نموده اند و جزء سنت رسول الله (ص) نمي باشد.
علاوه بر اينكه منابع روايي شيعه، پر از رواياتي است كه دلالت بر جواز و مشروعيت اين عمل دارد، روايات مختلفي از منابع مختلف اهل تسنن هم كه جزء منابع معتبر آن ها محسوب مي شود، دلالت بر جواز و مشروعيت اين مسئله دارد . دلالت مي كند كه ميت، از دعا و قرائت قرآن افراد زنده بهره مند مي گردد كه به برخي از روايات اشاره مي كنيم:
در كتاب «سنن ابي داوود» كه از معتبرترين کتاب هاي اهل تسنن مي باشد ،از رسول خدا (ص) نقل شده :« «اقرأوا (يس) على موتاكم؛(1) سوره (يس) را بر اموات خود تلاوت كنيد».
همچنين ذهبي در كتاب «ميزان الاعتدال» از رسول خدا نقل مي كند:
« ما الميت في قبره إلا كالغريق ينتظر دعوة تلحقه من أب أو أم أو صديق ، وإن الله ليدخل من الدعاء على أهل القبور كأمثال الجبال ، وإن هدية الاحياء إلى الأموات الاستغفار لهم . زاد الرازي : والصدقة عنهم ‏؛(2)
ميت در قبر خود، همانند غرق شده اي است كه منتظر دعايي از سوي پدر و مادر يا رفيقش مي باشد . خدا به واسطه دعا بر اهل قبور، هدايايي همچون كوه بر اهل قبور وارد مي سازد. هديه زندگان به اموات، استغفار براي آن ها و صدقه دادن به نيت آن ها مي باشد.»
اين دو نمونه از رواياتي بود كه در كتب معتبر خود اهل سنت نقل شده ، اصل مشروعيت قرائت قرآن براي اموات و دعا و استغفار براي آن ها از اين روايات استفاده مي شود . روايات متعدد ديگري هم وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.(3)
بنابراين قرائت قرآن براي اموات و دعا و استغفار براي آن ها بدعت نيست، بلکه مطابق روايات خود اهل تسنن ، سنت رسول خدا مي باشد.
اما در خصوص قرائت فاتحه و توحيد براي اموات و صلوات فرستادن از آن جا كه قرائت قرآن و دعا براي اموات به طور مطلق جائز و مشروع است و اصل مشروعيت آن به سنت رسول خدا بر مي گردد ، قرائت سوره حمد و توحيد و ذكر صلوات هم مصداقي براي اين حكم كلي مي باشد . نيازمند وجود دليل خاص نمي باشد اما در عين حال در منابع شيعي رواياتي در خصوص فضيلت تلاوت سوره هاي قدر و حمد و توحيد و معوذتين و آيه الكرسي هنگام زيارت اهل قبور وارد شده است.(4)
پي نوشت ها:
1. سنن ابي داوود، ج 2 ، ص 63.
2. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 496.
3. فى ظل اصول الاسلام،آيت الله سبحاني، باب يازدهم (انتفاع الموتى بأعمال الأحياء) .
4. بحارالأنوار ،ج 99 ،ص 298.

با سلام می خواستم از شما یک سوال درباره احکام بپرسم. من صبح ها وقتی بیدار میشم برای نماز یه رطوبتی می بینم که این رطوبت زلال ولی وقتی لمسش می کنم کش میاد آیا این حکم منی را دارد؟ وباید غسل کرد ممنون میشم اگر جوابم رابدهید

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
به طور كلى آب هايى كه از انسان خارج مى‏شود ،به غير از بول و مني ،عبارتند از: مذى، ودى، وذى.
مذى؛ آبى است كه كمى لزج و چسبنده است و بعد از شوخى و يا صحبت کردن با جنس مخالف و با تحريکات جنسي ويا بازى با همسر خارج مى‏شود .که پاك است و غسل و وضو را باطل نمى‏كند.
ودى؛ آبى است كه كمى سفيد رنگ و گاهى بعد از بول خارج مى‏شود . در صورتى كه انسان يقين نداشته باشد كه با بول برخورد كرده، پاك است و غسل هم ندارد.
وذى؛ آبى است كه گاهى بعد از منى خارج مى‏شود . در صورت يقين به اين كه با منى يا بول برخورد كرده فقط محل خروج را بايد تطهير كرد . اگر بعد از استبرا يكى از اين رطوبت‏ها خارج شود و انسان شك كند آيا بول است يا رطوبت‏هاى ديگر پاك است.
تا وقتى كه انسان يقين پيدا نكرده كه آنچه خارج شده منى است، غسل واجب نمى‏شود .
براي آگاهي بيش تر به توضيح المسائل مراجع ،ج 1 ،مساله 346 مراجعه نمائيد .

با سلام با توجه به اینکه قران کریم با ترتیب متفاوتی از ترتیب کنونی ایات وسوره ها نازل شده ایا این امر باعث خواهد شد تعابیر متفاوت دیگری نیز از مضامین وروایات ان استنباط شود؟ در مورد نحوه جمع اوری قران کریم توضیح فرمایید با تشکر و دعای خیر

جمع آوري قرآن داراي دو معنا است:
يكي از معاني «جمع قرآن» حفظ كردن و به خاطر سپردن آنست كه اين عمل به طور قطع در زمان حيات رسول خدا (ص) انجام پذيرفته ، افراد متعددي در زمان حيات پيامبر آيات قرآن را حفظ مي نمودند كه به حافظان قرآن (حُفّاظ القرآن) هم معروف بودند.
معناي ديگر جمع قرآن، نگارش آنست كه اصل نگارش قرآن به زمان حيات پيامبر مي رسد . در زمان حيات رسول خدا برخي افراد به كاتبان وحي مشهور بودند . نگارش آن ها به اين صورت بود كه سوره ها را با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز مي نمودند . تا «بسم الله الرحمن الرحيم» بعدي، جزء همان سوره محسوب مي نمودند . تنها در موارد نادري است که به تصريح و دستور پيامبر آيه اي را بر خلاف ترتيب نزول در سوره اي ديگر قرار مي دادند.
بنابراين ترتيب آيات در سوره ها در اكثر موارد، مطابق ترتيب نزول مي باشد.
اما درباره ترتيب سور ها در قرآن، بايد بگوييم که اکثر دانشمندان علوم قرآني برآنند که ترتيب موجود در سوره هاي قرآن، طبق اجتهاد و سليقه صحابه و بعد از وفات رسول الله انجام گرفته ، در تاريخ و روايات ذکر شده حضرت علي (ع) قرآني که ترتيب سوره هاي آن مطابق ترتيب نزول بود، نگاشت که مورد توجه صحابه واقع نشد (1) . نگارشات متعدد ديگري هم بعد از پيامبر نگاشته شد که در عصر خلافت عثمان، همه اين نسخه ها، جمع آوري و مطابق نسخه اي که اکنون وجود دارد ،تدوين شد . معياري که در ترتيب فعلي لحاظ شده ،بدين صورت است که بعد از تقدم سوره حمد، غالبا از سوره هاي بزرگ آغاز شده و به سوره هاي کوچک ختم شده است. (2)
توجه به ترتيب نزول چون نشان دهنده پيوند گزاره هاي متكلم است، مي تواند قرينه اي براي شناخت مراد متكلم باشد . اگر اين پيوند و ترتيب گزاره ها به هم بخورد، براي شناخت مراد متكلم از اين قرينه محروم مي شويم اما درباره قرآن كريم بايد بگوييم كه گرچه ترتيب سوره ها مطابق ترتيب نزول نيست اما آنچه نقش اوليه را در تفسير آيات دارد ،اين است كه ترتيب آيات در سوره ها مطابق ترتيب نزول باشد كه در اكثر موارد، ترتيب چيدمان آيات در سوره ها، مطابق ترتيب نزول مي باشد . در موارد نادري كه چيدمان آيات مطابق ترتيب نزول نيست و همچنين درباره ترتيب سوره ها مي توانيم به رواياتي كه شأن نزول آيات را بيان نموده اند ،مراجعه نمائيم . در اين موارد گرچه از قرينه سياق و پيوند گزاره ها محروم هستيم اما قرائن و شواهد ديگري همچون رواياتي كه بيانگر شأن نزول و اسباب نزول آن ها هستند، فهم مراد خداوند متعال را براي ما آسان مي سازند.
پي نوشت ها:
1. براي مطالعه روايات مربوطه، مراجعه شود به تفسير قمي ج 2، ص 451؛ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 155.
2. براي مطالعه تفصيلي درباره ترتيب آيات و سوره ها مراجعه شود به کتاب «التمهيد في علوم القرآن» نوشته آيت الله معرفت ،ج ا ،ص 280 و همچنين کتاب «پژوهشي در تاريخ قرآن کريم» نوشته «دکتر محمد باقر حجتي» ص 66 و 85 .

اگر پذیرفتن هر دینی در اختیار خود انسان است و با ید اقوال را شنیده و احسن آن را برگزیند با توجه باینکه هیچ دینی غیر از اسلام از او پذیرفته نیست شنیدن اقوال مختلف چه سودی دارد بعبارت دیگر چگونه باید از این سر درگمی در آمد . چه زمانی باید انتخاب کرد آیا انسان حق انتخاب دین خود را دارد اگر دارد چرا فقط اسلام مورد قبول است چرااگر دین دیگری غیر از اسلام اختیار کند از او پذیرفته نیست؟ 2- در زمان غیبت امام زمان عج وظیفه ولی فقیه چیست؟ با توجه به غیبت کبری ایشان نوع ارتباط فقهابخصوص ولی فقیه با ایشان چگونه است؟ لطفا اگر کتاب یاجزوه ای در این موارد موجود است معرفی بفرمائید.

پرسش: اينکه هيچ اکراهي در دين نيست ... هرکس غير از دين اسلام دين ديگري اختيار کند، از او پذيرفته نيست، درست است؟ اگر درست است تضاد اين دو مبحث چه توجيهي دارد؟ شرح اگر پذيرفتن هر ديني در اختيار خود انسان است و با يد اقوال را شنيده و احسن آن را برگزيند، با توجه به اينکه هيچ ديني غير از اسلام از او پذيرفته نيست، شنيدن اقوال مختلف چه سودي دارد؟

پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
اجبار و اكراه در پذيرش دين نيست. دين بايد با اختيار و انتخاب خود شخص صورت گيرد. اصولاً دين به عنوان يك مقوله ايماني و قلبي چيزي نيست كه اجبار پذير باشد . اگر در آيه دقت كنيد، متوجه مي شويد كه‌ با زبان نفي سخن گفته، نه نهي، يعني فرمود: در دين اجبار نيست، نه اينكه نبايد اجبار كرد، يعني اجبار پذير نيست، نمي توان كسي را به زور انسان معتقد و مومن كرد، چون مربوط به اعتقاد و دل او و انتخاب او مي شود.
اما دين پذيرفته نزد خدا فقط اسلام است، يعني فقط دين حق مورد پذيرش خدا است.
مثل آن است كه بگويد انسان ها در انتخاب نيك و بد اختيار دارند. انسان مي توان راه درستي و پاكي را انتخاب، يا راه گمراهي و ضلالت و گناه را برگزيند. هيچ كدام اجباري نيست، اما خدا فقط نيكي و خوبي را مي پذيرد و مورد قبول است. خداوند فقط به نيكوكاران پاداش مي دهد.‌ اين دو با هم تناقض دارند؟
خداوند راه هدايت و ضلالت را معرفي و به انسان ها نشان داده و دستور و فرمان به سوي هدايت كرده، اما انسان ها را در انتخاب راه آزاد گذاشته كه هر كدام را بپذيرند و هر راه را خواستند، بپيماند، اما به آن ها فرمود كه تنها نيكوكاران و شاكران را پاداش مي دهد . همين موضوع در مورد دين حق و باطل نيز هست. اجباري بر پذيرش حق نيست، اما تنها حقيقت نزد خدا پذيرفته است. اين دو اصلاً با هم تناقض ندارند.
آيه« لااكراه في الدين» به معناي درستي هر انتخاب و صحت برگزيدن هر گزينه در دين و عقيده نيست ، اين آيه تنها گزاره اي اخباري براي بيان امري دروني است و آن اينكه در مقوله امور اعتقادي اجبار و اكراه معنا ندارد و نمي توان با اجبار كسي را به حقيقتي معتقد نمود .
اما درك صحيح در خصوص آيه "من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه" نيازمند شناخت معناي درست "اسلام" در اين آيه است ؛ از نظر قرآن کريم، همه اديان آسماني در واقع يک دين بيش تر نيستند که "اسلام" است ؛ قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد:
"ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم؛ به درستي که دين واقعي نزد خدا اسلام است و اختلاف ننمودند اهل کتاب مگر بعد از آنکه دانستند حق کدام است (ولي انکار کردند) به خاطر دشمني ". (1)
يکي از شاگردان برجسته امام صادق(ع) به نام "مفضل"، از حضرت در باره حضرت ولي عصر(عج) سوالاتي کرد و امام(ع) در ميان سخن‌هاي شان به اين آيه رسيدند:
"هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون؛ (2) اوست خدايي كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر دين ها برتري دهد هرچند مشركان نمي پسندند " .
آنگاه مفضل پرسيد: مولاي من،‌مقصود از اينکه خداوند فرمود: "ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون" چيست ؟
حضرت پاسخ داد: مقصود سخن خداست که فرمود: "و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين کله لله ؛ (3) آن ها را بكشيد تا فتنه اي نباشد و همه دين براي خدا باشد " ؛ به خدا قسم ! خداوند مي‌خواهد از بين ملت‌ها و اديان، اختلاف را بردارد تا همه دين‌ها واحد گردند ،همان طور که فرمود: "ان الدين عندالله الاسلام؛ (4)همانا دين در نزد خدا اسلام است " و : "و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين (5)؛ هر کس به غير از اسلام ديني را برگزيند ، از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانکاران خواهد بود» .
مفضل پرسيد: آيا دين پدران حضرت ولي عصر(عج)، ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد(ص) بر دين اسلام بودند ؟ حضرت فرمود:
بله اي مفضل، آن دين اسلام بود، نه چيز ديگر .
مفضل پرسيد:آيا اين مطلب را در قرآن يافته‌ايد ؟
حضرت فرمود: بله، از اول تا آخر قرآن ! از جمله اين آيه: "ان الدين عندالله الاسلام" (6)
و: "و ملة ابيکم ابراهيم هو سماکم المسلمين ؛(7)آيين پدرتان ابراهيم كه او شما را مسلمانان ناميد " .
و قصه فرعون: "حتي اذا ادرک الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين"(8)آنگاه كه غرق او را در برگرفت ،گفت: ايمان آوردم كه خدايي جز خدايي كه بني اسرائيل به او ايمان آوردند، نيست و من از مسلمانانم " .
و سخن بلقيس‌: "اسلمت مع سليمان لله رب العالمين؛ (9) اسلام آوردم با سليمان به خدايي كه پروردگار جهانيان است "
و قول عيسي (ع): "من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصارالله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون؛(10)[عيسي گفت] چه كسي ياور من در راه خداست ؟حواريين گفتند :ما ياوران خداييم ، به خدا ايمان آورده . تو شهادت بده كه ما مسلمانيم ".
و در قصه لوط: "فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين؛(11) پس نيافتيم در آن قوم غير از خانه اي از مسلمانان " .
(12) .
بنابراين چنان كه از اين روايت زيبا روشن مي شود، حقيقت "اسلام"،كه همان"تسليم در برابر حق" باشد ، جوهره و شاكله همه اديان حقيقي الهي (نه اديان تحريف شده موجود) را تشكيل مي دهد . اين اديان متنوع مراتب تکاملي همين حقيقت واحد بوده‌اند . دين اسلام که آخرين آن هاست، کامل ترين آن ها خواهد بود ؛ در نتيجه نقشي كه دين اسلام در رسيدن انسان به كمال انساني دارد، از اديان ديگر ساخته نيست.
مراد از اسلام ذكر شده در اين آيه نه شريعت خاص پيامبر خاتم كه دين حقيقي براساس تسليم در برابر فرامين الهي است كه همه پيامبران الهي مروج آن بوده اند ؛ اما در عين حال در زمان كنوني و پس از آمدن شريعت جديد هر نوع اصرار و پافشاري بر ادامه تبعيت از شريعت منسوخ شده، مصداق بارز عصيان و خروج از تسليم پروردگار است كه با حقيقت اسلام سازگار نيست .
دين مورد قبول خداوند همان دين همه پيامبران يعني حقيقت اسلام است كه در هر زمان لباسي نو و شاكله اي كامل تر به خود مي گيرد . در هر زمان بايد با تحقيق و تامل و بررسي ، آن شريعت و دين و آيين حق را شناخت. به معناي دقيق كلمه مسلمان شد ؛ پس هر كس بر اساس عقل و بينش صحيح لازم است اين دين حقيقي را در برهه زماني در قالب همان زمان و شريعت همان دوران تشخيص دهد و بدان پايبند گردد .

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3) آيه 19.
2. توبه (9) آيه 33.
3. انفال (8) آيه 39.
4. آل عمران، آيه 19.
5. همان، آيه 85.
6. همان، آيه 19.
7. حج (22) آيه 78.
8. يونس (10) آيه 90.
9. نمل (27) آيه 44.
10. آل عمران، 52.
11. ذاريات (51) آيه 36.
12. بحار الانوار، ج 53، ص 4 ـ 5.

پرسش: در زمان غيبت امام زمان عج وظيفه ولي فقيه چيست؟ با توجه به غيبت کبري ايشان نوع ارتباط فقها به خصوص ولي فقيه با ايشان چگونه است؟
لطفا اگر کتاب ياجزوه اي در اين موارد موجود است معرفي بفرمائيد.
پاسخ:

در زمان غيبت ولي فقيه، داراي چهار وظيفه مي باشند:
يك - وظيفه حفاظت از دين اسلام و ارزش هاي آن:
از آن جا كه مهم ترين وظيفه امام معصوم(ع) جلوگيري از تحريف و سوء برداشت از قرآن كريم و سنت معصومين(ع) مي باشد، همين رسالت بزرگ در عصر غيبت، بر عهده فقيه جامع الشرايط خواهد بود؛ زيرا سرپرست نظام اسلامي، جامعه مسلمانان را براساس معارف اعتقادي و احكام عملي كتاب و سنت معصومين(ع) اداره مي كند، از اين رو بايد بيش از هر چيز، به حفاظت، صيانت و دفاع از اين دو منبع مهم بپردازد(1).
دو - وظيفه افتا:
كشف و به دست آوردن احكام اسلامي از طريق اجتهاد مستمر با استفاده از منابع معتبر و مباني مورد اعتماد، يكي ديگر از مسئوليت هاي فقيه جامع الشرايط مي باشد.
سه - وظيفه قضا:
ولي فقيه به نيابت از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) عهده دار منصب قضاوت در جامعه اسلامي مي باشد؛ به اين معنا كه نخست با تلاش و كوشش متمادي و اجتهاد عملي، مباني و احكام قضاي ا سلامي را از منابع اصيل آن به دست مي آورد . سپس براساس همان علوم و احكام و بدون آن كه تصرفي از خود در آن ها داشته باشد، به رفع تخاصمات و اجراي احكام قضايي و صادر نمودن فرامين لازم مي پردازد.
امام رضا(ع) مي فرمايد: «حاكم اسلامي موظف است حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام شمارد (حلال و حرام خدا را پاس بدارد) و حدود الهي را اقامه كرده و از دين خدا دفاع نمايد و نيز موظف است كه به سوي پروردگارش از راه حكمت، موعظه نيكو و دليل و برهان دعوت كند» (2)
چهار - وظيفه ولايت و سرپرستي:
ولي فقيه پس از اجتهاد عميق در متون و منابع دين و به دست آوردن احكام اسلام در همه ابعاد زندگي مسلمانان براساس مقتضيات زماني و مكاني، موظف به اجراي دقيق آن هاست. فقيه جامع الشرايط در زمينه هاي مختلف اجتماعي، چه در امور فرهنگي نظير تعليم و تربيت و تنظيم نظام آموزشي و چه در امور اقتصادي مانند منابع طبيعي، جنگل ها، معادن، درياها و... و چه در امور سياسي داخلي و خارجي مانند روابط بين الملل، در زمينه هاي نظامي همانند دفاع در برابر مهاجمان و تجهيز نيروهاي رزمي و در آنچه كه براي اداره جامعه اسلامي و تأمين مصالح و منافع آن لازم است، به تطبيق قوانين اسلامي و اجراي احكام الهي مبادرت مي ورزد.
ولي فقيه پس از شناخت احكام فردي و اجتماعي اسلام، وظيفه هر فرد يا گروهي را در جامعه اسلامي مشخص مي سازد و با هماهنگ ساختن آنان، اداره درست جامعه را محقق مي نمايد. امام علي(ع) در تبيين مفهوم ولايت و وظايف حاكم اسلامي مي فرمايد: « ولايت و امامت به معناي پاسداري از مرزهاي (خاكي و ايماني) ميهن اسلامي و اداره امور آن مي باشد» (3)
در جاي ديگر مي فرمايد: «... بار خدايا! تو مي داني كه آنچه از ما سرزده است ،نه براي ميل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع پست دنيا، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي (از بين رفته) دين تو را بازگردانيم.در شهرهاي تو اصلاح و آسايش برقرار كنيم، تا بندگان ستم كشيده ات در امن و آسودگي باشند . احكام تو كه به دست فراموشي سپرده شده بود ،اقامه و احيا شود»(4)
از ارتباط ولي فقيه با امام زمان آگاهي نداريم، چون فقيه با ساير افراد فرق ندارد، يعني همان طور که بقيه افراد حق ندارند به حسب ظاهر- ادعاي کنند که با امام زمان ار تباط دارند ،فقيه هم نمي تواند ادعاي ار تباط نمايد زيرا در روايات از چنين ادعاي نهي گرديده است . امام زمان (ع) درآخرين توقيع شريف خطاب به آخرين نايب خاص خود، يعنى على بن محمد سمرى فرمود:
«به زودى از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى ديدن مرا مى كنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني، و صيحة آسماني، ادعا كند كه مرا ديده دروغگوى افترا زننده است».(5)
اما به حسب واقع و باطن ، ممکن است ولي فقيه با امام ار تباط با امام زمان داشته باشد، همان طور که بقيه افراد هم- اگر لياقت داشته باشند- مي توانند با امام زمان ار تباط بر قرار نمايند.
درباره ولايت فقيه به منابع وسايت زير مراجعه فر ماييد:
1.امام خميني ، ولايت فقيه
2.جوادي آملي،ولايت فقيه
3.محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
4.حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي
5. امام خمينى، حکومت اسلامي (ترجه كتاب البيع) ج2
6. مجله حوزه شماره 85- 86(ويژه ولايت فقيه)
7. ترجمه کتاب ولايت فقيه آيت الله منتظري
8 . ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي
9. ولايت فقيه و حاكميت ملت، طاهري خرم‏آبادي
:www.pasokhgoo.net
پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، آيت الله جوادي آملي .
2 . بحارالانوار، ج 25، ص 123 .
3.همان، ص 170.
4.نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 131، ص 189 .
5. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 516 .

من مرد و 33 سال سن دارم برای انتخاب مرجع تقلید از شما راهنمایی می خواهم قبل از بلوغ رساله امام خمینی را مطالعه کرده و عموماً از نظرات ایشان تبعیت می کردم. سوال: قبل از رسیدن به سن بلوغ، امام خمینی رحلت کردند. لذا آیا هنوز امکان ادامه تقلید از احکام ایشان وجود دارد؟ سوال: در شرایط کنونی چگونه می توانم نسبت به انتخاب مرجع تقلید اقدام کنم؟ هیچگونه ارتباط کافی با مراجع یا مراکزی که بتوانند در این زمینه کمکم کنند ندارم. سوال: جمع آوری اطلاعات کافی و لازم در خصوص مراجع چگونه ممکن است؟ با تشکر و آرزوی موفقیت

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1- اگر قبل از بلوغ زماني که از امام تقليد مي کرده ايد ، مميز بوده ايد ،يعني خوب و بد را تشخيص مي داده ايد، مي توانيد با اجازه مرجع زنده (در صورتي که اجازه بدهد) بر تقليد از امام باقي بمانيد.(1)
2-مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت :
اول آن كه خود انسان يقين كند ، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد ،.
دوم آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند ،مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند ، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند .
سوم آن كه عده‌اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند ، واز گفته آنان اطمينان پيدا مى شود ،مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند .
اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كنيد كه گمان به اعلم بودن او داريد ، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهيد كه كسى اعلم است و بدانيد ديگرى از او اعلم نيست ،بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نماييد . اگر چند نفر در نظرشما اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند ،بايد از يكى از آنان تقليد كنيد.(2)
اگر کارشناسان در اين مسئله چند نفر را به عنوان اعلم مشخص کرده باشند (مثلاً جامعه مدرسين) از هر کدام که تقليد کنيد ، کفايت مي کند.
3- جمع آوري اطلاعات کافي از مراجع را مي توانيد از دفاتر ايشان يا شاگردان ايشان به دست آوريد همچنين با مکاتبه با اين مرکز مي توانيد به اطلاعات مورد نياز خود دست يابيد.
لطفا در ارتباط بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد تا براساس فتواي ايشان پاسخ بدهيم .
پي نوشت ها:
1. سؤال تلفني از دفتر مقام معظم رهبري.
2. امام خميني، توضيح المسائل، مسئله 3و4.

سلام از مقلدین آیت اله آقای فاضل لنکرانی می باشم با دختری که 24 ساله می باشد ، چند بار صیغه موقت را به فارسی و با قید مهریه و مدت زمان کوتاه (چندروزه) جاری کردیم. این عقد برای لذت بردن از همدیگر بود ولی مقرر شد که هیچگونه دخول جنسی واقع نشود. 1- لطفا بطور دقیق بفرمائید که آیا گناه صورت گرفته است و اگر نه آیا میتوان باز صیغه موقت را جاری کنیم ؟ 2- برای انجام صیغه مجدد بین همان دو نفر ، لازمست مدت عده نگهداشته شود ؟ با احترام

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1- به نظر آيت الله فاضل لنکراني براي ازدواج موقت يا دائم با دختر باکره بنابر احتياط واجب اذن پدر دختر شرط مي باشد، لکن اگر دختر و پسري بدون اذن پدر دختر با هم عقد را درست بخوانند، عقد آن ها را صحيح مي داند.(1)
در مورد خواندن عقد، به نظر ايشان بنابر احتياط واجب بايد به عربي صحيح خوانده شود، اگر کسي نتواند به عربي صحيح بخواند، در صورتي که ممکن باشد، بايد کسي را که مي تواند عقد را به عربي صحيح بخواند، بنابر احتياط واجب وکيل بگيرند . اگر وکيل گرفتن ممکن نشد ، مي توانند خود شان عقد را به فارسي بخوانند لکن بايد الفاظي را بگويند که معناي زوجت و انکحت را بدهد.(2)
بنابر اين اگر وکيل گرفتن براي شما به هرجهت ممکن نبوده و عقد را به فارسي صحيح خوانده ايد، عقد شما صحيح است و مرتکب گناه نشده ايد.
مي توانيد بعد از تمام شدن مدت عقد دوباره صيغه موقت را با تعيين مدت و مهريه بخوانيد ،ولي تا زماني که دختر باکره باشد، براي هر بار عقد خواندن به نظر آيت الله فاضل لنکراني بنابر احتياط واجب اذن پدر دختر شرط مي باشد.
2-اگر بين همان دختر و پسر دوباره عقد خوانده شود، عده گرفتن لازم نيست، اگر نزديکي صورت نگرفته باشد،در هر صورت عده ندارد، و بعد از تمام شدن عقد قبلي مي توانند بلا فاصله دوباره عقد بخوانند.
پي نوشت ها:
1 . آيت الله فاضل لنکراني، توضيح المسائل، مسأله 2495 و سؤال از دفتر آيت الله فاضل لنکراني.
2. آيت الله فاضل لنکراني، توضيح المسائل، مسأله 2487.

جنسیت خدا چیست؟

salam. dar eslam khoda mard ast ya zan ya hichkodam? agar mard ast, chera zan nist? agar hichkodam, chera dar ghoran az zamire mozakar estefade shodeh?

پرسش: خدا مذكر است يا مونث

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
درباره خداوند متعال مسئله جنسيت مطرح نيست زيرا خدا جسم و جنس ندارد كه مذكر يا مونث باشد . مذکر يا مونث بودن، مربوط به موجوداتي است که داراي جسم و جنس بوده و توليد مثل دارند در حالي که خدا از جسم و عوارض جسماني منزه مي باشد .
چرا ضماير و اوصافي که در قرآن درباره خدا به کار برده شده به صورت مذکر است؟
قرآن کريم به زبان عربي نازل شده است. بايد قواعد ادبيات عرب در آن رعايت گردد. استعمال ضمير مذكر درباره خداوند هم به سبب مطابقت با قواعد زبان عربي مي باشد، چون در زبان عرب اسامى خدا مانند: الله و رحمان از نظر لفظي مذكر مجازي محسوب مي شود. طبق قواعد ادبيات، بايد صفت با موصوف و ضمير با مرجع ضمير مطابقت نمايد. از اين رو صفاتى كه در قرآن براى خداوند آورده شده يا ضمايري كه به اسامي و اوصاف خداوند ارجاع داده شده ، مذكر است.
بنابراين لفظ جلاله «الله» و يا «رحمان» و... مذكر حقيقى نيستد، زيرا مذكر حقيقى آن است كه در برابر آن جنس ماده وجود داشته باشد. چنين چيزى در مورد خداوند وجود ندارد. اين الفاظ، مذكر مجازى اند. طبق قواعد ادبيات عرب، اوصاف و ضماير آن بايد مذكر باشند . مطابقت بدان معنا نيست كه خداوند مذكر و داراى جنس است يا اينکه جنس مذکر برتر است ،بلكه صرفا تبعيت از ادبيات عرب است كه چنين اقتضايى دارد .

صفحه‌ها