پرسش وپاسخ

اگه كسی همسرش رو از اينترنت پيدا كنه اين ازدواج دوام دارد یا نه؟
تقريبا همه متخصصان و دست اندركاران بحث ازدواج بر اين نكته اتفاق دارند كه احتمال شكست در ازدواج اينترنتي بسيار بالاست.

ميخواستم بدونم اگه كسی همسرش رو از اينترنت پيدا كنه اين ازدواج دوام دارد يا نه؟

همان طور كه مي دانيد در هيچ يك از مسائل عرفي از جمله ازدواج اينترنتي نمي توان حكم كلي داد. چه بسا ازدواج هاي اينترنتي وجود داشته اند كه بسيار موفقيت آميز بوده اند. ولي تقريبا همه متخصصان و دست اندركاران بحث ازدواج بر اين نكته اتفاق دارند كه احتمال شكست در ازدواج اينترنتي بسيار بالاست. به عبارت ديگر ازدواج اينترنتي به خاطر فقدان مراعات برخي ملاكمندي ها به شدت در معرض طلاق عاطفي و قانوني قرار دارد. ريسك اين گونه ازدواج هايي كه طرفين شناخت واقعي (نه مجازي و در محيط مجازي) از يكديگر ندارند بسيار بالاست. معمولا پسراني در اينترنت به جستجوي همسر مي پردازند كه چيزي براي مخفي كردن دارند و اگر واقعا پسر ترسي از برملا شدن اسرارش نداشته باشد، چرا بايد در پشت صفحه مانيتور خود را مخفي نمايد. معمولا وبگرداني كه بي هدف در محيط وب پرسه مي زنند از يك يا چند اختلال رواني احتمالي در رنجند و به خاطر پوشش گذاشتن بر همين اختلالات (كه صد درصد آسيب زننده به موفقيت ازدواج مي باشند) به انتخاب اينترنتي همسر مي پردازند. به نظر شما آيا معقول است با وجود اين همه دختر دم بخت كه هر روزه در جلوي چشمان پسران (خواهان ازدواج) رژه مي روند فرد در اينترنت به جستجوي همسر (ناديده و ناشناخته) بپردازد. اين جايگزين كردن روش ناسالم انتخاب همسر با روش سالم، حكايت از برخي ناهنجاري هاي شناختي، عاطفي، رفتاري در پسر دارد.

اگر من به جاي شما بودم خواستگاري سنتي را بر هر نوع خواستگاري مدرن ترجيح مي دادم، چرا كه در خواستگاري سنتي فرد از ابتدا به صورت تمام قد خود را در معرض انتخاب شما قرار مي دهد نه اين كه طرف مقابل صرفاً با چند جمله فريبنده به ترسيم قد و بالاي خود بپردازد. اگر به هر دليلي خواستگار سنتي نداريد مي توانيد به جاي پيشروي در خواستگاري اينترنتي (كه به نوعي وابستگي عاطفي شما مي انجامد و بسيار براي شما به عنوان دختر آسيب زاست) از خواستگار خود بخواهيد كه همه آشنايي هاي تكميلي را به بعد از خواستگاري رسمي موكول نمايد.

به عنوان مثال شايد خواستگار اينترني شما از اساس واجد مقدمات اوليه ازدواج نباشد و صرفا از روي وقت تلف كني (خالي نبودن عريضه) و البته كسب لذت به بحث در زمينه خصوصيات شما بپردازد. آيا معقول است كه ما خود را بازيچه يك پسر نابخرد و ديوانه قرار دهيم؟ آيا ما اين قدر بي ارزشيم كه به وسيله اي براي پر كردن اوقات فراغت يا تسكين ناآرامي پسران بوالهوس مبدل گرديم؟ اگر پسري واقعا حائز شرايط ازدواج مي باشد بايد بعد از همان آشنايي اوليه به خواستگاري رسمي اقدام كند و اگر به هر دليلي از اين امر طفره رفت بهتر است بي دليل خود را در يك انتظار فرسايشي ناكام كننده قرار ندهيم. چه بسيار دختران پاكدامني كه از اين خواستگاري هاي اينترنتي نه تنها به خانه بخت رهنمون نشدند (چه موفق چه ناموفق) بلكه به نحوي خود را منجلاب هوس هاي اهريمي پسران شيطان صفت فروغلتانده اند.

مجلس عروسی كه توش سازو آواز باشه ، شركت كردن توش حرامه حالا چه برسه به
وساطت افراد سرشناش و صاحب نفوذ باعث می شود كه همگان حق را به جانب شما بدهند...

من الان تو سن ازدواج هستم تا الان زیر نظر خانواده ها با چند نفر در مورد ازدواج صحبت كردم و سر یك سری از مسائل به تفاهم نرسیدیم...الان 25 سالمه هنوز ازدواج نكردم من اعتقاد دارم و می دونم كه مجلس عروسی كه توش سازو آواز باشه ، شركت كردن توش حرامه حالا چه برسه به اون مراسم عروسیه من باشه...من با طرف مقابلم به تفاهم می رسم سر همه مراسم اعتقادی از جمله این مسئله اما پدرم میگه كه اگه مراسم ساز و آواز نباشه من تو اون مجلس شركت نمیكنم رو همین حساب تو مراسم هایه خاستگاری رو این تصمصمه غلطش پا فشاری میكنه و باعث به هم خوردن مراسم میشه...من با كلی واسطه و كلی بد بختی یه دختره مومن پیدا میكنم اما پدرم با افكار و حرفاش هرچه رشته كرده بودم رو پنبه میكنه...الان هم پاشو تو یه كفش كرده میگه : اگه عروسیت مولودی خونی نباشه من نمیامو...ازت راضی نیستم...الان من باید چی كار كنم؟زن نگرفتن یه مشكله كنار اومدن با پدرم مشكله دیگه...خودم می دونم تو بعضی از قضایا مثلا گناه كردن كه دستوره پدر و مادر باشه نباید ازشون اطاعت كرد...اما من الان چیكار كنم سنم داره بالا میره با این پدر چیكار كنم؟بدون اجازه اون می تونم ازدواج كنم؟تو رو به امام رضا خوب منو راهنمایی كنین...ممنونم

 

مشكلی كه شما با پدرتان پیدا كرده اید در حقیقت، نوعی تضاد اعتقادی است و نشانگر این است كه باورهای دینی و اعتقادی شما با پدرتان متفاوت است و یا لااقل حاكی از این است كه پدرتان مقداری نسبت به باورهای دینی و آموزه های شرع مقدس كم اعتقاد و یا بی مبالات است. مسلماً همان گونه كه شما بیان كرده اید و حكم شرعی را به خوبی می دانید، شركت در مجلسی كه كار حرام و گناه در آن صورت می گیرید در شرع مقدس جایز نمی باشد و اطاعت پدر هم در امر به كار حرام جایز نیست.  منتهای مراتب شما می توانید به گونه ای زیركانه و با تدبیر عالمانه به گونه ای خواست و نظر پدرتان را به اجرا در بیاورید به شیوه ای كه در آن كمترین گناهی صورت نگیرد. در این شیوه می توانید به جای دعوت از گروه های نوازنده كه غالباً با ساز و آواز لهوی و مطرب گونه مراسم های عروسی را به گناه می كشانند مراسم عروسی خود را در اعیاد مذهبی قرار دهید و به مناسب آن اعیاد از مداحان و مولودی خوانان زبردست و ماهر دعوت به عمل آورید تا ضمن این كه مراسم عروسی شما را با اجرای مولودی خوانی و شیرین كاری های سالم با شادی و شعف همراه می سازند، با ذكر نام ائمه و اولیای معصومین(ع) موجب بركت و میمنت زندگی مشترك تان می گردند. اگر پدرتان با این شیوه موافقت كند هم تا حدودی خواسته او تحقق یافته است و هم شما با محذوریت شرعی روبرو نخواهید شد. اما اگر پدرتان به كمتر از ساز و آواز رضایت نمی دهد در این صورت، می توانید با توجه به نظر مرجع تقلید خود از برخی موسقی های مجاز و سنتی سالم استفاده كنید. اما اگر به این مقدار هم پدرتان راضی نمی گردد در این فرض بایستی تا جایی كه امكان دارد او را با دلایل منطقی مجاب كنید. مؤثرترین گام و بهترین شیوه برای حلّ  این مشكل، استفاده از وساطت افراد سرشناس و صاحب نفوذ برای جلب موافقت پدرتان می باشد. می توانید از قدرت بيان و نفوذ ریش سفیدان محل، اقوام و خويشان، امام جماعت يا روحاني محل، مشاوران باتجربه و... بهره بجویید. از همكاري و ميانجي گري خيرانديشان و صاحب نفوذ مختلف روي پدرتان بهره بگيريد. اصرار و سماجت آميخته به محبت و فرمانبري و دعا به درگاه حضرت حق را فراموش نكنيد. به هر حال در زندگي هر انساني افرادي هستند كه اشخاص براي آنان احترام خاصی قائل هستند و حرف آنان را ميپذيرند، ميتوانيد از آنان استفاده كنيد و آن ها را واسطه قرار دهید تا به نتیجه مطلوب برسید.

وساطت افراد سرشناش و صاحب نفوذ باعث می شود كه همگان حق را به جانب شما بدهند كه در این صورت، تقاضا و خواسته غیر منطقی پدرتان نمی توانند در مقابل منطق و استدلال افراد مختلف تاب بیاورد و در آخر پدرتان چاره ای جزء عقب نشینی ندارد.

اگر با این شیوه نیز به نتیجه مطلوب نرسیدید، در این فرض، شما شرعاً و قانوناً مختارید كه در امر ازدواج، خود رأساً اقدام كنید و آینده زندگی خود را مشخص نمایید و حتی بدون جلب رضایت و اجازه پدرتان به خواستگاری دختر مورد نظرتان بروید و مقدمات ازدواج خود را بدون حضور و همراهی پدرتان فراهم سازید. یقیناً اگر هدفتان از این كار دوری از گناه باشد، خداوند دست شما را خواهد گرفت و شما مصداق روشن آیه شریفه قرآن كریم خواهید بود كه خداوند در سوره طلاق آیه2 می فرماید: «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِب؛ هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي‏كند، و او را از جايي كه گمان ندارد روزي مي‏دهد.» و این گونه خداوند اسباب آسایش شما را بیش از گذشته برای شما فراهم می كند و آرزوهای شما را محقق می سازد.

مشكلي كه وجود داره حرف هاي مادرم هست كه من رو نگران كرده
اگر ادعای مادر شما درست باشد باید بعد از عروسی و تشكیل زندگی مشترك، این اتفاق نیز بیفتد و بسیاری از زن و شوهرها نسبت به هم دلسرد گردند

 دختري هستم 21ساله حدود 1 سال هست كه عقد كرده ام.من و همسرم واقعا به هم علاقه داريم و دوست داريم مدت زمان زيادي رو باهم سپري كنيم. مشكلي كه وجود داره حرف هاي مادرم هست كه من رو نگران كرده .. مادرم ميگن اگه هروقت شوهرت ازت مي خواد بري پيشش و هميشه جلوي چشمش باشي و هروقت دلش بخواد تورو ببينه وباهات صحبت كنه و... از چشمش مي افتي و در دوران عقد از تو دلسرد مي شه و...مادرم ميگن اين علاقه ها تب داغ هست و زود تموم مي شه... ولي من فكرمي كنم تب داغ نباشه چون ما الان 1 سال هست كه باهم هستيم و از اونجاييكه عقدمون محضري نيست،همسرم اگه عشقش تب داغ مي بود،خيلي راحت مي تونست به هر بهانه اي عقد رو باطل كنه و بره و از طرف ديگه ما كه غير از هم كسي رو نداريم و همديگه رو هم خيلي دوست داريم و همسرم دائما از من مي خواد كه برم پيشش و... سوال من اينه كه نگراني مادر من درسته يا بي مورد هست؟من بايد چكار كنم كه هردو نفرشون راضي بشن؟

1. چقدر خوب بود كه به علت این كه عقدتان محضری نیست هم اشاره می كردید و بیان می كردید كه چرا تا به امروز سعی نكرده­اید ازدواج خود را قانوناً به ثبت برسانید، تا ما بهتر در جریان امور قرار می گرفتیم و شما را راهنمایی می كردیم.

2. حرف­های مادر شما ممكن است از تجربه شخصی او حكایت داشته باشد تا یك یافته علمی كه حاصل تحقیقات و پژوهش­های علمی قوی بوده باشد به همین خاطر گفته­های او را تا به این مقدار قبول نداریم، اگر ادعای مادر شما درست باشد باید بعد از عروسی و تشكیل زندگی مشترك، این اتفاق نیز بیفتد و بسیاری از زن و شوهرها نسبت به هم دلسرد گردند و از چشم هم بیفتند در حالی كه همیشه این گونه نیست. ما بر خلاف مادر شما، معتقدیم كه دوران عقد یكی از رؤیایی ترین و عاشقانه ترین و زیباترین لحظات زندگی فرد در طول زندگی زناشویی و مشترك می باشد و به عنوان پشتوانه­ای برای تمام زندگی به حساب می­آید، به همین خاطر دختر و پسر بهتر است در این دوران به تدریج روابط خود را گسترش داده و از راه­های مختلف مثل نامه نگاری عاشقانه، تماس تلفنی، دیدار حضوری، مسافرت­های كوتاه و فرح بخش، مهمانی رفتن­ها و ... یك دیگر را از سرچشمه جوشان عشق و محبت خود سیراب كنند و بذر محبت و شور عشق را در وجود خود بپرورانند و خود را برای زندگی مشترك آماده كنند و با تنوعی كه در روابط خود ایجاد می­كنند از روزمره­گی و تكرار و سردی روابط جلوگیری كنند، علاوه بر این، دوران عقد می تواند یك فرصت استثنایی و طلایی هم باشد. چون با عقد شرعی، رابطه محرمیت بین دختر و پسر برقرار می گردد و روابط آزادتر می شود به همین خاطر می توان از این دوران برای شناخت بیشتر خلق و خوی و خصوصیات یكدیگر و اهداف و ایده­ها و آرزوهای هم استفاده كرد، تا زندگی مشترك بر اساس شناخت، بهتر برنامه ریزی گردد. دختر و پسر می توانند با شركت در مهمانی ها و مراسمات  و نیز با مسافرت های كوتاه، از هم شناخت بیشتری پیدا كنند. البته ممكن است نگرانی مادر شما علت دیگری داشته باشد كه به طور غیر مستقیم از شما می­خواهد كه دیدارها را با نامزدتان محدود كنید. یكی از دلایلی كه باعث می شود كه برخی خانواده­ها از ارتباط دخترشان با نامزدش در دوران عقد ممانعت كنند این است كه خیلی از خانواده­ها داشتن روابط نزدیك زناشویی و حامله شدن دختر قبل از برگزاری عروسی رسمی و در خانه پدر را امر زشت و ناپسندی می دانند، به همین خاطر سعی می كنند تا آنجا كه امكان دارد دیدار دخترشان با نامزدش را به حداقل برسانند تا منجر به این گونه مسائل نگردد. به همین خاطر ما نیز توصیه می كنیم كه دختر و پسر این دغدغه خانواده­ها را مورد توجه قرار دهند و در دوران عقد، رابطه جنسی كامل را به بعد از عروسی رسمی مؤكول كنند و بیشتر در پی شناخت هم باشند چرا كه اگر در این دوران با خصوصیات دیگر هم آشنا شدند و به این نتیجه رسیدند كه به درد هم نمی خورند، چون رابطه جنسی كاملی با هم نداشته اند راه برای برگشت هموارتر و آسان است و مشكلی را ایجاد نمی كند.

3. به طور كلی وقتي بین دختر و پسر، عقد ازدواج (موقت و دائم) خوانده شود، دختر و پسر بر هم حلال و محرم مي‏شوند. از لحاظ شرعی زن و شوهر محسوب می گردند، حتی می توانند نزدیك ترین روابط زناشویی را با هم داشته باشند و از وجود هم لذت ببرند. ولی باید توجه داشت كه در حال حاضر از لحاظ عرفی، برقراری روابط زناشویی پیش از عروسی رسمی، مقبولیت لازم را ندارد، به همین خاطر به دختران و پسران توصیه می كنیم كه تا آنجایی كه امكان دارد به این سنت و اعتقاد گذشتگان و پیشینیان احترام بگذارند و اگر خواستار روابط هستند، سعی كنید در درجه اول عروسی را جلو بیندازند و ثانیاً آن را كاملاً مخفی داشته و از حاملگی ناخواسته جلوگیری به عمل آورند و یا این كه روابط زناشویی خود را در سطح ابتدایی قرار دهند و مراحل اصلی و نهایی را برای بعد از عروسی رسمی مؤكول كنند.

4. البته توصیه مادر شما اگر از این جهت باشد كه مردها از لحاظ روانی، طوری آفریده شده­اند كه دنبال جنس مخالف و همسر می روند و احساس نیاز می كنند و زن ها بر خلاف مردها، ناز می كنند و خود را دست نایافتنی نگه می دارند تا عطش مردان را نسبت به خود همواره داشته باشند، تا به این مقدار حرف درستی است و ما هم توصیه می كنیم كه زن برای شوهر خود كمی ناز داشته باشد تا جذابیتش برای مرد افزون گردد. ولی این به معنای آن نیست كه زن و شوهر از ابراز عشق و محبت به هم دریغ بورزند و از نیازهای اساسی هم غافل بمانند و یك دیگر را ارضا نكنند.

5. شما برای این كه هم مادرتان را راضی نگه دارید و هم شوهرتان را، می توانید برخی از حساسیت­های مادرتان را در خصوص روابط زناشویی در نظر بگیرید و روابط خود را با نامزدتان كنترل كنید و گاهی به او اطمینان دهید كه كاملاً مراقب رفتار خود هستید. از سوی دیگر، سعی كنید روابط خود را با نامزدتان در حوزه­های مختلف كه قبلاً عرض كردیم گسترش دهید و تنها به دیدار حضوری بسنده نكنید و از سوی دیگر مقداری در مقابل درخواست­های او ناز كنید تا او علاقه­اش به شما افزایش یابد و بیشتر دلتنگ شما بشود و به دیدارتان مشتاق­تر گردد.

با یه پسر حدود یك سال از خودم بزرگ تر آشنا شدم، این كار من درست است؟
امیدواریم كه دوستی شما یك دوستی واقعی و بر اساس معیارها و اصول صحیح دوستی باشد . هیچ گاه از مسیر اصلی خود خارج و منحرف نگردد.

 یه مدتی هست كه با یه پسر حدود یك سال از خودم بزرگ تر آشنا شدم، آیا این كار من درست است؟

1. از اینكه شما دو نفر با هم دوست شده اید خوشحالیم .امیدواریم كه دوستی شما یك دوستی واقعی و بر اساس معیارها و اصول صحیح دوستی باشد . هیچ گاه از مسیر اصلی خود خارج و منحرف نگردد.

2. دوست و دوستیابی یكی از نیازهای واقعی زندگی انسان است. اساس و پايه دوستي ها در سن نوجواني و جواني كه با جذبه و شور زيادي همراه است، غالباً بر مبناي عواطف و احساسات شكل مي گيرد و نه بر اساس منطق و عقل. ابتدای  دوستي ممكن است جاذبيت يك فرد از نظر ظاهري يا شخصيتي يا پاره اي از صفات اخلاقي باشد كه او را براي فرد ديگر دوست داشتني مي سازد كه توانسته در روح و روان او تأثير عميقي بگذارد و خلأ عاطفي اش را به وسيله آن پر كند. ماهيت دوستي گرچه در ابتدا دوستانه، پاك و بي شائبه است، ولي امكان آلوده شدن آن به مسايل ديگر وجود دارد. به همین خاطر باید از دوستی خود نهایت مراقبت را داشته باشید تا از حدود خود خارج نگردد و به انحراف كشیده نشود.

 باید رعایت میانهروی و اعتدال را داشته باشید. علاقه شما به دوست تان و علاقه او به شما، احساسی پاك و لطیفی است. اما همواره باید عواطف با خردمندی همراه باشد . از آن جا كه زیاده روی در هر كاری ناپسند است، نباید بگذارید كه دوستی شما به یك دوستی افراطی تبدیل شود . در آن صورت نه تنها سودی به حال تان ندارد، بلكه منجر به اختلالات روانی می گردد . از آشفتگی و عدم تعادل روحی و روانی شما حكایت می كند. زماني كه علاقه به اوج خود مي رسد، شما را دچار سرگرداني مي كند. سرگرداني ممكن است با برخی آثار مخرب همراه شود.

3. يكياز مسائليكه در ايام نوجواني و جواني مطرح است، افراط در دوستيو محبت به همسالان است. متأسفانه اين حالت در دوستی شما ديدهميشود . رفته رفته به مرحلهوابستگيروانی رسيدهاست. انسان سالم نه تنها سعی می كند كه برای خود دوستانی انتخاب كند، بلكه از افراط در دوستی و محبت ورزیدن به آن ها رعایت اعتدال را می كند، اجازه نمی دهد كه دوستان و فكر آن ها تمام وقت او را به خود اختصاص كند . بدین وسیله وقت او را هدر دهد . او را از كارهای مهمی كه باید انجام دهد، باز دارد و از زندگی عقب اندازد.

دوستی افراطيپيامدهاي ناگواريدارد كهتوجه به آنها ميتواند تا حد زياديدر تعديلدوستی مؤثر باشد. مهمترين اثرشآناستكه وابستگي شديد روحيايجاد كند.  هر چهزودتر اين وابستگي را كم كنيد، زيرا هر چه رابطهشما با دوست تان ناگسستنيباشد، سرانجام بايد روزي از همجدا شويد. مدتی در كنار يكديگر هستيد. اما پس از تشكيلخانواده، ناگزير بايد همديگر را تركنماييد. از طرفيبا گزينش همسر بخشعظيمي از محبتو عاطفه شما بهسمت همسرتان گسيلخواهد شد. بنابراين عقلو منطقحكمميكند رابطهدوستيرا كهسرانجاميچنان دارد، از ابتدا تعديلكنيد تا به افسردگيو اختلالات روانی مبتلا نشويد.

4. از نظر اسلام روابط دوستي بايد در چارچوب خاص و در حد اعتدال قرار گيرد، دستور اسلام،همواره ميانهرويو اعتدال در رفاقتو مهرورزي است. زيرا اگر از آن حد خارج شود، پيامدهاي ناگواري دارد، كه از جمله آن، ضربه روحي و مشكلات عاطفي پس از قطع رابطه است.

5. علاقه و وابستگي به دوستان تا وقتي كه موجب اخلال در برنامه زندگي و كاري انسان، مزاحمت با حقوق والدين، مشغوليت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ايمان نگردد اشكالي ندارد، بلكه اگر در راستاي اصلاح و قوّت بخشيدن به اين امور باشد ،بسيار خوب و مفيد خواهد بود.

6. اگرچه شما از روز اول هردو به پیشگاه خداوند سوگند یاد كرده اید كه در دوستی هوس و شهوت نداشته باشید و دوستی شما با عشق پاك باشد ،ولی نباید شیطان را دست كم گرفت، چون ممكن است از همین ناحیه به شما آسیب وارد كند، نباید با هم ارتباط هایی داشته باشید كه در آن شهوت برانگیخته می شود. بر اساس روایات اسلامی، بوسه بر لب، تنها اختصاص به همسر و بچه نوزاد دارد . شایسته نیست كه دیگران  چنین رفتاری با هم داشته باشند.

7. از نظر شرعي دوستي با جنس موافق و محبت ورزيدن به يكديگر اشكالي ندارد اما اگر تبديل به لذات شهوي و جنسي شود ،در هر مرتبه اي كه باشد، اعم از نگاه كردن، بوسيدن و تماس بدني، همه حرام است

ر.ك :

 دنياي نوجوان، دكتر محمد رضا شرفي،  ص 131.

همیشه در جست وجوی آرامش بودم.اما هرگز به آرامش حقیقی نرسیدم.
بر اساس قانون خلقت و آفرینش، انسانها فطرتاً خداجو هستند و به دنبال حقیقت و دستیابی به آرامش حقیقی می باشند.

دختری 22 ساله ای هستم كه همیشه در جست وجوی آرامش بودم.اما هرگز به آرامش حقیقی نرسیدم.راستش من نماز نمی خونم.به خیلی چیزا هم پایبند نیستم. اما خدا رو دوست دارم گرچه در راه بندگی اش كوچكترین قدمی هم برنداشتم.بچه كه بودم خوابهای عجیبی می دیدم.خواب می دیدم مثل یه پرنده پرواز میكنم .واقعا احساس میكردم.گاهی هم خواب می دیدم تو یه جنگل گم شدم هر چقدر تلاش می كردم كه راهم رو پیدا كنم فایده ای نداشت. اما در نهایت به یه امامزاده می رسیدم.معمولا خوابام به این امامزاده ختم می شد.حالا بزرگ شدم ودیگه از این خوابها ندیدم.اما احساس عجیبی دارم.گاهی اوقات احساس می كنم روحم می خواداز بدنم جدا بشه.اما روحم تو یه قفس سنگی اسیر.این چیزایی كه میگم واقعا احساس میكنم.چیزی كه ذهنم رو مشغول كرده این كه این حالات از كجا نشات میگیره.در آخر یابد بگم من آدم گناهكاری ام.اما همیشه دوست داشتم عاشق باشم عاشق بودن تا حد محو شدن در دوست..احساس میكنم چیزی كه پاسخگوی روح واحساسات من عشق بازی با خداست خیلی ممنون می شم اگه بتونین بهم كمكی بكنید..

خیلی جا داشت كه اطلاعاتی را از وضعیت زندگی خانواده تان و تاریخچه خانوادگی خود بیان می كردید تا ما با شناختی دقیق تر در جریان حالات شما قرار می گرفتیم و پاسخگویی می كردیم اما با این اطلاعات مختصری كه بیان كرده اید، در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. بر اساس قانون خلقت و آفرینش، انسانها فطرتاً خداجو هستند و به دنبال حقیقت و دستیابی به آرامش حقیقی می باشند ولی گاهی در شناخت راه و گاهی در تشخیص مصداق دچار اشتباه می شوند بدین صورت كه یا راه و مسیری را انتخاب می كنند كه آنان را هچگاه به سر منزل مقصود نمی رساند و یا چیزی را خدا و مایه آرامش و كمال می پندارند كه در واقع آرامش واقعی و مطلوب حقیقی نمی باشد. البته در این بین ممكن است بر اثر آلودگی ها و زنگارهایی كه بر اثر گناهان پیدا می كنند ذائقه آنان عوض شود و پرده بر فطرت خداجو و حقیقت طلب آنان بیفتد كه در این صورت، دیگر قادر نخواهند بود به هدف نهایی و غایت آفرینش دست پیدا كنند.

2. از آموزه ها و تعالیم دینی استفاده می شود كه روح انسانها از روح خداوند برگرفته شده است ( نفخت فیه من روحی) و به خاطر مصالح و هدف والاتری در این دنیا و در بدنهای خاكی قرار گرفته شده است و روزی باید همگی به سر منشأ اصلی خود برگردانده شوند ( انا لله و انا الیه راجعون، ما از خداییم و به سوی او بازگشت خواهیم كرد) و با پاداشی كه در قبال همه كارهای خوبی كه با اعمال اختیاری خود در این عالم خاكی انجام داده است، دریافت می كند به آرامش حقیقی نیل پیدا می كند.

3. با این توصیفی كه شما از شرح حال خود داشتید، معلوم می گردد كه فطرت پاك و خداجوی شما هنوز بیدار است و علی رغم اینكه بنا بر گفته خودتان، كوچكترین قدمی در راه بندگی خداوند برنداشته اید ولی هنوز قلب و روح شما روشن و زنگار نگرفته است و این شاید ثمره دعای خیر و كارهای نیك والدین و نیاكان و اجداد شما بوده و یا نتیجه كارهای  مثبتی بوده  كه خود شما در گذشته انجام داده اید و در حال حاضر آن را فراموش ساخته اید و به یاد نمی آورید. به هر حال باید به شما به خاطر داشتن این احساس تبریك گفت و خاطر نشان كرد كه باید از این فرصت پیش آمده، نهایت استفاده را ببرید و خود را به عشق حقیقی  و  كمال مطلق نزدیكتر نمایید و گامی در طلب عشق حقیقی بردارید.

4. شما كه همیشه دوست دارید عاشق باشید و با معشوق واقعی عشق بازی كنید بطوری كه این عشق شما را محو در حضرت دوست گرداند، آیا شایسته نیست برای رسیدن به این هدف تلاشی بكنید و قدمی بردارید؟ باید توجه داشت كه عاشق و معشوق باید با هم تناسب و سنخیت داشته باشند اگر شما عاشق خدا هستید پس چرا رنگ خدایی به خود نگرفته اید و تا كنون قدمی در انجام فرامین الهی برنداشته اید؟ معمولاً عشاق وقتی عاشق می گردند و به معشوق خود عشق می ورزند سعی می كنند با انجام كارهایی كه مطلوب معشوق است نظر او را به خود جلب كنند و رضایت او را فراهم گردانند، این چیزی است كه در عشق های مجازی بسیار دیده می شود چه برسد به عشق حقیقی و فناناپذیركه باید درصد خلوص و شیدایی آن بیشتر باشد. بدون عمل به خواسته خداوند، عشق شما به خداوند، دروغی بیش نخواهد بود. به عمل كار برآید به سخنرانی نیست.

 فراموش نكنید كه عشقی كه در وجود انسان است؛ در واقع هدیه ای از جانب خداوند می باشد. حال ممكن است بپرسید كه چگونه می توان عاشق خداوند شد؟ در جواب می گوییم كه اگر طالب عشق خداوند هستید و می خواهید عاشق خداوند بمانید، راههایی كه در ادامه مطرح می كنیم را دنبال كنید:

1. بندگی:

امام سجاد(ع) مي فرماید: «العبودیة جوهرة كنهها ربوبیة؛(1) بندگي گوهري است كه باطنش خدایي و خداوندگاری است».

كسي كه عبد خدا گشت و مشمول خطاب یا عبادي قرار گرفت، بندة شیطان و انسان یا هواي نفس نمي شود. پس جادة عشاقی، جادة عبودیت و بندگي است. راه و رسم بندگي آموز تا عاشق شوی. سیر و حركت زماني میسّر است كه در اثر معرفت و آگاهي بیداري دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان است.

2. پیروی از پیامبر:

ایمان به خدا، و تنفر و بیزاري از فسق و كفر و گناه در نهاد هر انساني بالفطره وجود دارد. وقتي از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّي پیدا كرد، گل عشق كه علامت كمال و رشد یافتگي است، شكوفه مي زند.عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق است و به هر چیزي كه به معشوق تعلق دارد یا نماینده و پیام رسان او است، عشق مي ورزد. قرآن كریم مي فرماید:

«اي پیامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مي دارید( و به او عشق مي ورزید)، از من پیروی و اطاعت كنید، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش هاي گذشتة شما را ببخشد كه خداوند آمرزنده و مهربان است». (2)

آري عشاق خدا، مطیع رهبران الهي هستند. انسان هنگامي مي تواند به اوج ایمان برسد كه نیرومند ترین علاقة او یعني عشق به خویشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد.

3. تهجد: 

عشق وصال بي سحر خیزي نمي شود.

عشق وصال داري و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهي خیال باطل ! نشنیده اي كه با كلیمش موسي (ع) فرمود: دروغ مي گوید كسي كه گمان برد خدا را دوست دارد، ولي چون تاریكي شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد». (3)

4. خود شناسی:

اگر چه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد لیكن تجلي و ظهور آن وابسته به میزان شناختي است كه عاشق از كمال معشوق دارد. بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از كمال و جلوه هاي معشوق است. تحصیل شناخت خدا، براي اكثر افراد بدون خودشناسي و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.

از این رو خود آگاهي و خود شناسي برترین شناختها دانسته شده است.

5. ترك گناه:

انساني كه مي‏خواهد عاشق خدا شود، باید براي خود بنایي محكم بسازد و این بنا از اجزایي تشكیل مي‏شود كه عبارت است از: خودشناسي، تحكیم مباني اعتقادي، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهیز كامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از باري تعالي، انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان. این‏ها مصالحي هستند كه اگر در كنار یكدیگر قرار گیرند، به دژ محكمي تبدیل مي‏شوند كه جز عشق نامي ندارد و صاحبش میزبان معشوقي به نام خدا كه خالق هستي است، خواهد شد.

پس قلب مأمن و مأواي عشق است كه نباید در آن حرامي و گناه وارد شود. پس عشق خیال نیست، آتشي است كه در دل شعله ور مي‏گردد، تا چیزي محبوب و معشوق انسان شود. وقتي چیزي محبوب مي‏شود كه از تمام حصارهاي غیر پرستي (دنیا و متعلقات آن) بیرون آید تا جمال محبوبش مكشوف گردد.

بنا بر این، اینكه چرا شما عاشق خدا هستید ولی اعمال و رفتاری كه خداوند برای رسیدن به خودش برای شما واجب كرده است را انجام نداده اید، برای ما مشخص نیست. پس با یك تفكر منطقی سعی كنید به نكات بالا دقت كنید.

موفق باشید.

 

پینوشتها:

1.  مصباح الشریعه، ص7.

2.  آل عمران (3) آیه 31.

3.  آداب و مراحل سلوك الهی، ج 1 ،ص 143، محمود حقیقی.

فلسفه خداحافظی با آشنایان در هنگام سفر چیست؟
زائرانی كه قصد سفر دارند (خصوصا به اماكن مذهبی همچون حج)، از جهت اینكه از آیندۀ خود اطلاعی ندارند، وظایفی به دوش دارند، كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:...

 فلسفه خداحافظی با آشنایان در هنگام سفر چیست؟ اگر بعضی از اقوام با مادر و پدر قهر باشند آیا فرزندان حتما باید از آن ها خداحافظی كنند در صورتی كه مادر و پدر نیایند؟ آیا با تمام كسانی كه میشناسیم باید خداحافظی كنیم؟ آیا خداحافظی كردن قبل از رفتن به عمره باعث تظاهر نمی شود یعنی اگر به هیچ یك از دوستان چیزی نگوییم بهتر نیست؟

زائر گرامي! بدان كه سفر بسيار مهمي را در پيش داري، به مهماني خداوند رهسپاري، پس براي اين مهماني بزرگ خود را مهيا ساز. روح را مصفا كن و هفته ها پيش از عزيمت با مراقبت هاي اخلاقي و مجاهدت و خودسازي، در تهذيب نفس بكوش تا شايسته چنين سفر روحاني و حرم كبريايي شوي. چشم و گوش و دست و زبان و قلب و قالب را از معاصي مصون بدار و از گناهان گذشته توبه و استغفار كن و به درگاه خدا تضرع نما كه لياقت درك محضرش را به تو عنايت كند. با تلاوت قرآن، دعا و توسل، عبادت و تهجد، تفكر و تأمل، مراقبه و محاسبه خود را از آلودگي ها پيراسته گردان و آرايش معنوي ده و در حفظ ظاهر و باطن بكوش و به صورت اسلامي و سيرت ايماني اهتمام ورز، تا شايستگي تشرف به بارگاه دوست و محضر محبوب را به دست آري و لايق زيارت بيت الله و قبر رسول الله و ائمه طاهرين(عليهم السلام)شوي و از عبادت خود لذت ببري و با عمل مقبول و سعي مشكور از سفر حج بازگردي.

زائر پيش از عزيمت به ديار وحي، به آمادگي هاي لازمِ مادي و معنوي نياز دارد كه بخشي از آنها در زمينه هاي روحي، اخلاقي، عرفاني و اقتصادي است و بخشي ديگر در فراگيري و اهتمام به انجام تكاليف شرعي و برخي در تداركات سفر.

زائرانی كه قصد سفر دارند (خصوصا به اماكن مذهبی همچون حج)، از جهت اینكه از آیندۀ خود اطلاعی ندارند، وظایفی به دوش دارند، كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1) مسائل حقوقي مردم: زائر و مسافر بايد در پرداخت ديون مردم اهتمام ورزد و اگر مال او به حرام، ربا، رشوه، غصب، مظالم و حق الناس آلوده است، در حل و اصلاح آن بكوشد و با صاحبان حقوق، به نوعي مصالحه كند و آنان را راضي نمايد و به پيشگاه خداوند نيز توبه و استغفار كند.

امام صادق(ع) مي فرمايد: «وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوق يَلْزَمُكَ مِنْ جهه الْمَخْلُوقين»(1)«حال كه عزم حج داري حقوقي را كه از ناحيه خلق بر ذمّه تو است ادا كن و از عهده آن بدر آي.»

2) مسائل اخلاقي: اگر زائر و مسافر با كسي كدورتي دارد و كساني از او ناراضي هستند و به دلايل اخلاقي در برابر ديگران مسؤول است، قبل از عزيمت در اصلاح اين مشكل همت گمارد. حقوق اخلاقي والدين، همسر، فرزندان، برادر و خواهر، اقوام و خويشاوندان، همسايگان، همكاران و ساير مردمان از اينگونه است. يا اگر از كسي غيبتي كرده يا تهمت و افترايي زده، يا كينه و عداوتي در دل داشته، خود را از آلودگي آن پاكيزه كند و از ذمّه آن بدر آورد; زيرا حقوق، منحصر به مسائل مالي نيست و مسائل اخلاقي و معاشرتي، اگر مهم تر نباشد، دست كم ندارد.

يكي از فلسفه هاي توديع و خداحافظي همين است كه در چنين لحظاتي كه زائر عزم سفر دارد، برخورد عاطفي او با افراد مي تواند كدورتها را برطرف سازد و گاه مي شود با يك ديدار و توديع و عذرخواهي، كوهي به كاهي بخشيده شود و صاحب حق درگذرد.

از نظر اسلام بی مهری نسبت به وابستگان در هیچ وضعی روا نیست. مردی خدمت امام صادق(ع)آمد و از بستگان خود شكایت نمود، حضرت به او فرمود:در عین حال به آنان نیكی كن! آیا تو هم میخواهی مثل آنان باشی و - با بی مهری -ارتباط خود را با آنها قطع كنی؟ اگر چنین كنی ،خدا نظر لطفش را از همه شما خواهد برداشت.(2)

در قرآن خطاب به مسلمانان آمده است:"ادفعْ بالتی هی أحسن فإذا الذی بینك و بینه عداوة كأنّه ولیٌ حمیم؛ بدی را با نیكی دفع كن، ناگاه خواهی دید كه همان كس كه میان تو و او دشمنی است گویی دوستی گرم و صمیمی است".(3)

رسول اكرم(ص) فرمود: می‏خواهید شما را از بهترین اخلاق دنیا و آخرت آگاه سازم؟ عفو از كسی كه به تو ستم كرده و پیوند با كسانی كه با تو قطع رابطه كرده‏ و نیكی به  كسی كه به تو بدی كرده و بخشش به آن كس كه تو را محروم كرده است.(4)

نكات پایانی:

1. تهذيب و تزكيه نفس از رذائل وتحلّي به فضائل در رهگذار حج، به طور گسترده اي در سخنان معصومين(ع) منعكس است; از جمله در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «براي حج بگونه اي مهيا باش كه گويي ديگر اميد برگشتن نداري.» پس شایسته در این است كه نسبت به اقوام خود، بی تفاوت نباشید و از آنها حلالیت بطلبید و اگر حقوقی از آنها به گردن شماست، جبران كنید.

2. مسایل و مشكلات والدین با أقوام را با خودتان یكی ندانید و شما به وظایف خود عمل كنید، گرچه آنها به هیچ وجه حاضر به رابطه با شما نباشند. ولی توصیه می كنیم كه شما قدری در مورد بی ارزش بودن دنیا و گذر عمر برایشان صحبت كنید تا آنها هم به أقوام خود بی تفاوت نباشند.

3. در هنگام سفر، نیازی نیست كه از همۀ أقوام حلالیت بطلبید، بلكه با أفرادی كه بیشتر مأنوسید و معاشرت دارید، كفایت می كند؛ شاید اطلاع داشتن بعضی از افراد هم ضرورتی نداشته باشد. جملۀ حكیمانه ای معروف است:"استر ذهبك و ذهابك و مذهبك" دارایی و عقیده و رفت و آمد خود را بپوشان تا نسبت به اموری متهم نشوید.

4. خداحافظی و حلالیت طلبیدن قبل از رفتن به عمره باعث تظاهر نمی شود؛ زیرا همانطور كه بیان كردیم، فلسفۀ خداحافظی برای سفر، صرفا برای طهارت نفس و حلالیت گرفتن و پرداخت دیون می باشد و ارتباطی به تظاهر ندارد.

 

پی نوشت ها:

1.مصباح الشریعه، امام صادق(ع)، ص47، بیروت: موسسه أعلمی، 1400ه.ق.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 74، ص 131، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ه.ق .

3. فصلت (41) آیه 34.

4. علامه مجلسي، بحار الانوار ج 71، ص 399،  مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ه.ق .

امام باقر ویژگی خردمند را چه می دانند؟
خداى بلندمربته به چيزى كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مؤمن خردمند نگردد تا آن گاه كه ده خصلت در او گرد آيد: 1- ...

امام باقر ویژگی خردمند را چه می دانند؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز

امام باقر - علیه السلام - از پیامبر - صلی الله علیه و آله - نقل می کنند:

«لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا يَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِيَ الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَيْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِه‏؛ (1)

خداى بلندمربته به چيزى كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مؤمن خردمند نگردد تا آن گاه كه ده خصلت در او گرد آيد: به نيكى او اميدوارى باشد و از شرّ او ايمنى، كم ترين خوبى ديگران را بسيار شمارد و خوبى فراوان خود را اندك بيند، در همه عمر خود از دانش‏جویى خسته نگردد و از مراجعه نيازمندان به نزد او سنگين دل نشود، خوارى را از سربلندى و تنگدستى را از ثروتمندى دوست‏تر دارد و بهره‏اش از دنيا همان خوراك روزانه باشد و كسى را نه بيند، مگر آن كه با خود گويد: كه از من بهتر و پرهيزگارتر است كه مردم دو قسم بيش تر نيستند: مردمى كه واقعاً از او بهتر و پرهيزگارترند و قسم ديگرى كه از او بدتر و پست‏ترند. پس چون كسى را بيند كه از او بهتر است و پرهيزگارتر، براى او فروتنى كند تا مگر به مقام او برسد و چون كسى را كه بدتر و پست‏تر از او است ملاقات كند، گويد: نيكى اين شخص در نهان است و بدى‏اش در عيان و شايد فرجام كارش خير باشد. پس چون چنين كرد، بزرگوارى‏اش والاتر شود و بر اهل زمان خود سرور گردد.

 

پی نوشت:

1. شيخ صدوق، خصال، ترجمه فهرى، ج ‏2، ص 506، جامعه مدرسين‏، قم‏، 1362 ش‏.

مفهوم "نفس"، "فطرت" و "وجدان"، "روح" و "قلب" از منظر دینی چیست؟
به اختصار در مورد هر یك از واژه ها توضیحی ارائه می شود و در پایان جهت مطالعه منابعی معرفی می گردد.

با عرض سلام ،لطفا به سوالات زیر به زبان ساده  پاسخ دهید.

1-     مفهوم دقیق كلمات  "نفس"،  "فطرت" و "وجدان"، "روح" و "قلب" از منظر دینی چیست؟

پاسخ به پرسش شما مقاله ای تحقیقی و مفصل می طلبد كه از  وظایف تعریف شده برای این مركز بیرون است. لیكن به  اختصار در مورد هر یك از واژه ها توضیحی ارائه می شود و در پایان جهت مطالعه منابعی معرفی می گردد

1-نفس:

در لغت نفس به معنای  روح است. ولي براي آن، معاني ديگری هم گفته اند. از جمله :

نفس به معناي چشم زخم، خون، جسم(بدن)، شخص انسان،عظمت و مردانگي آمده است.(1)

از انسان يا حيوان، به نفس تعبير مي شود، چون داراي حساسيّت و درك است. احتمال دارد چون انسان و حيوان تنفّس مي كنند، از آن ها به نفس تعبير شود.(2)

نفس در قرآن به اعتبار صفات مختلفي كه در آن است،به پنج مرتبه تقسيم شده است:

1- نفس امّاره و آن نفسي است كه به خوي ملكوتي تهذيب نگشته، به هواي خود به پيش مي رود.

2- نفس لوامه كه مدام خود را به كوتاهي در انجام وظائف ملامت و سرزنش كند،هر "چند به نيكي كوشا باشد.

3- نفس مطمئنّه نفسي است كه از اضطراب شك به آرامش يقين گراييده و از هر بيم و هراسي ايمن است.

4- نفس راضيه بدانچه بر او بگذرد خشنود است.

5- نفس مرضيه كه خدا از او راضي باشد.

كميل بن زياد  می گوید به علي(ع) عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! نفسم را برايم تعريف كن! فرمود:كدام نفست را؟ گفتم مگر چند نفس داريم؟ فرمود:اي كميل! چهار نفس است:1-  نفس ناميه نباتيه 2-حسيّة حيوانيه، 3- ناطقه قدسيه كه ويژه انسان است و مدار تكاليف الهي است 4- نفس كليهالهيه ،كه خاص انبيا و اولياي الهي است.(3)

 

جهت آگاهی بیشتر به كتاب 1- نفس مطمئنه شهید دستغیب 2-  اخلاق در قرآن استاد محمد تقی مصباح یزدی و3- مجموعه آثار شهید مطهری ج 22 رجوع شود.

 

2-فطرت : فطرت از ماده «فطر» در لغت به معناي شكافتن(4) گشودن شي ء و ابراز آن(5) ابتدا و اختراع(6) شكافتن از طول، ايجاد وابداع(7) آمده است و از آنجا كه آفرينش و خلقت الهي به منزله شكافتن پرده تاريك عدم، و اظهار هستي امكاني است يكي از معاني اين كلمه، آفرينش وخلقت است، البته آفرينشي كه ابداعي و ابتدايي باشد.

لذا از ابن عباس نقل شده كه مي گفت: من معناي «فاطر السموات و الارض» را نمي دانستم تا اين كه دو تن از باديه نشينان كه درمورد مالكيت يك چاه مخاصمه داشتند به نزد من آمدند، يكي ازآن دو گفت: «أنا فطرتها» يعني ابتدا من آن را حفر كردم(8)

كلمه «فطرت» بر وزن «فِعْلَة» است كه دلالت بر نوع ويژه مي كند و در لغت به معناي سرشت و نحوه خاصي از آفرينش و خلقت است. یكی از محققان می نویسد : واژه «فطرت» كه در فارسی به «سرشت » ترجمه می شود ... دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می كند . ..یعنی چیزی را فطری می گویند كه نوع خلقت انسان ، اقتضای آن را داشته باشد  و خدادادی و غیر اكتسابی و كما بیش مشترك بین همه ی افراد انسان باشد و از این رو شامل همه بینش ها و گرایش های خدادادی انسان می شود . (9)

بنابراين، فطرت به معني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و امور فطري، يعني آنچه كه نوع خلقت و آفرينش انسان اقتضاي آن را داشته ومشترك بين همه انسان ها باشد.

خاصيت امور فطري آن است كه اولا مقتضاي آفرينش انسان است و اكتسابي نيست، ثانيا در عموم افراد وجود دارد و همه انسان ها از آن برخوردارند، ثالثا تبديل يا تحويل پذير نيست.

جهت آگاهی بیشتر به كتاب « فطرت » شهید مطهری و معارف قرآن ، استاد مصباح یزدی

 

3- وجدان:

درباره اصل وجود وجدان، ديرزماني است كه بحث‏ها و مناقشات دامنه‏داري ميان انديشمندان جهان وجود داشته است.

گروهي اصل وجود وجدان را به طور كلّي نفي كرده و آن را وَهْم و خيالي بيش نمي‏دانند. بعضي آن را وجه تمايز انسان و حيوان دانسته‏اند. نه ماديون در مورد وجدان ديدگاه مشتركي دارند و نه الهيون، حتي دانشمندان اسلامي ديدگاه يكساني در اين موضوع ندارند.

«فرويد» براي وجدان اخلاقي اصالت طبيعي قائل نيست و آن را امري اكتسابي مي داند و مي گويد:قضاوت‏هاي وجدان هم نمي‏تواند صد در صد صحيح و اطمينان بخش باشد، زيرا منشأ آن، تربيت‏هاي خانواده و اجتماع است و محتواي وجدان اخلاقي مردم را، مجموعه‏اي از واردات (= درك‏هاي) صحيح و ناصحيح تشكيل مي دهد.

بر خلاف نظريه فرويد، عده زيادي از دانشمندان غربي، وجدان اخلاقي فطري را قبول دارند و معتقدند: آدمي علاوه بر وجدان اكتسابي (كه ناشي از تربيت خانواده و اجتماع است) داراي وجدان اخلاقي فطري مي‏باشد. بر اين نكته تأكيد كرده‏

ويكتور هوگو، ژان ژاك روسو، كانت و حتي راسل اند. ويكتورهوگو وجدان را به قطب نماي كشتي انساني در اقيانوس هستي تشبيه كرده است.(10) به عقيده «ژان ژاك روسو» متفكر فرانسوي، هر يك از انسان‏ها در درون خود صاحب نيرويي به نام وجدان است كه فهم خوب و بد، حكم به انجام كارهاي خوب و اجتناب از كارهاي بد، نيز سرزنش و ملامت انسان به سبب انجام بدي‏ها و ترك خوبي‏ها، از شؤون و كارهاي آن است. وي با ستايش وجدان آن را غريزه ملكوتي و ملاك برتري انسان بر چارپايان مي داند.(11) «كانت»فيلسوف آلماني، اخلاق را دستورهاي صريح و قاطعي مي داند كه وجدان انسان، به وي الهام مي كند. او وجدان را ماهيت اعجاب انگيزي دانسته است.

«برترراند راسل»با آن كه پديده اخلاق را تقريباً انكار كرده، ولي در مورد وجدان با صراحت مي گويد: »در تاريخ جهان هرگز در هيچ زماني همكاري انديشه و وجدان فردي براي جهان مانند امروز مهم نبوده است«.(12)

الهيون و پيروان مكتب پيامبران، وجدان اخلاقي فطري را ثابت دانسته و آن را مانند ساير موجودات جهان، آفريده حضرت حق مي دانند. اينان عقيده دارند خداوند اين راهنماي واقع بين را به اراده حكيمانه خود آفريده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش خوب و بد را بشناسند. اصول فضايل و رذايل را درك كنند و راه رستگاري و سعادت را از گمراهي و بدبختي تميز دهند.(13)

استاد مطهري، وجدان را يكي از ويژگي‏هاي روح انسان و منشأ امر و نهي‏هاي اجتماعي مي داند كه بر اساس آيه «و نَفْسٍ و ما سوّيها فألهمها فجورها و تقويها» خداوند كارهاي زشت و تقوا و پاكي را به آدمي الهام كرده و در ذات و سرشتش اين نكته را نهاده كه چه كاري زشت است و نبايد انجام داد، يا چه كاري خوب است و بايد انجام گيرد. از اين رو وقتي انسان كار قبيحي مي كند و به جرم و خيانتي دست مي زند، نفس لوّامه يا وجدان اخلاقي اش او را مورد ملامت و سرزنش قرار مي دهد.(14)

علامه محمد تقي جعفري نيز وجدان را غير از عقل و غريزه مي داند و معتقد است اين كه انسان‏ها بايد از احكام و دستورهاي عقل پيروي كنند، سندي جز وجدان ندارد.

در معناي عمومي وجدان، تمام حيوانات اشتراك دارند، ولي در انسان‏ها وجدان در معناي عمومي غريزي منحصر نمي گردد، بلكه دريافت‏هاي عالي‏تري وجود دارد كه حيوانات از آن محروم مي باشند.(15)

استاد مصباح يزدي، شناختن خوب و بد و تعيين مصاديق هر يك را بخشي از كار عقل ميداند و نسبت دادن فهم آن‏ها را به نيروي جداگانه به نام وجدان موجه نمي‏شناسد. وي درباره حكم وجدان مي گويد: وجدان غير از تحسين و تقبيح، امر و نهي حقيقي ندارد. او ندامت را نتيجه فهم و درك زيان وارد آمده و از كف رفتن منفعت و سرمايه مادي يا معنوي مي داند. به عقيده وي عذاب وجدان، فرع بر آن است كه شخصي ارزش هايي را پذيرفته باشد و صفات و ملكاتي را به دست آورده و آن‏ها را سرمايه و كمال معنوي خود بداند و كاري انجام داده باشد كه به اعتقاد خودش مستلزم زيان و نقص او است.(16)

بنابراين دانشمندان علوم اسلامي، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطري پذيرفته‏اند، ولي در حوزه كاري وجدان اختلاف نظر دارند.

قرآن مجيد به نفس سرزنش‏گر سوگند ياد كرده و مي فرمايد: »و لا أقسم بالنفس اللوامة«.(17) در ايه ديگر نفس انسان را چنين توصيف مي كند كه خوبي و بدي‏ها را خداوند به او الهام كرده است. در احاديث اسلامي از آن به عنوان واعظ دروني ياد شده است. حافظ با توجه به اين نكته مي گويد:

در اندرون من خسته دل ندانم كيست

كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

البته بايد به اين نكته توجه داشت كه قدرت دعوت وجدان و پايه مقاومت او در مقابل طوفان‏هاي نفساني و منافع شخصي بسيار محدود است و تكرار عمل زشت، ديد وجدان را كور مي كند و تشخيص او را دگرگون مي سازد. گاهي كارهاي خلاف و زشت، موجّه جلوه مي كند و كار به جايي مي رسد كه انسان از كار خلاف، كوچك‏ترين احساس ناراحتي نمي‏كند و چه بسا انسان از كشتن جگر گوشه خود لذت مي برد، چنان كه قرآن مجيد مي فرمايد: »بر بسياري از افراد مشرك كشتن فرزندان، زيبا جلوه مي نمود«.(18) جهت آگاهی بیشتر به كتاب های : جبر و اختیار محمد تقی جعفری و فلسفه اخلاق آقای مجتبی مصباح و اخلاق آقای محمد تقی فلسفی و فلسفه اخلاق شهید مطهری رجوع شود .

 

4- روح

روح به معناي؛عامل حيات و زنده ماندن، ، لطيف، وحي، ملاك، حكم الله و روح القدس آمده است.(19)

ابوعلي سينا میگويد: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكي تن كه او را به تازي بدن يا جسد خوانند و ديگري جان كه آن را روح خوانند و سوم روان كه آن را نفس خوانند.

غزالي می گويد:روح همان «خود تو» و« حقيقت تو» مي باشد. همان چيزي كه از هر چيز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه تري. روح تو همان بُعد ويژه انساني است كه منسوب به خدا است، چنان كه فرموده است: "قل الروح من امر ربّي؛ بگو روح از امر پروردگارم است"، "و نفختُ فيه من روحي؛ از روح خود در آدم دميدم". این روح  حامل بار امانت و معرفت و ويژه انسان است.

وي مي گويد: روح فناپذير و مردني نيست، بلكه به مرگ بدن حال او به حال ديگر تبديل مي شود.(20)

امام صادق(ع) فرمود: "روح را نتوان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح جسمي رقيق است كه قالبي تيره بر آن پوشانيده شده است". از او پرسيدند: آيا بعد از مردن، روح از بين مي رود؟ فرمود: "خير، باقي مي ماند".(21)

 

5- قلب :

قلب در  فیزیولوژی یكی از اندام‌‌های بدن انسان و عضوی است كه معمولاً در طرف چپ سینه قرار دارد. اما قرآن مجید امور مختلفی را به قلب نسبت داده است. از نظر قرآن هم ادراك حصولی (كه به وسیله تعقل و تدبر انجام میشود) و هم ادراك حضوری و هم تلقی وحی به قلب مرتبط است.

علاوه بر آن حالات انفعالی یا احساسات باطنی مانند ترس، اضطراب، حسرت، غیظ، قساوت،  خشوع، رأفت، رحمت، غفلت، اطمینان، آرامش، نفاق، پاكی، سلامت و مرض به قلب نسبت داده شده است. بنابر این قلب در اصطلاح قرآن، موجودی است كه  درك میكند، میاندیشد، مركز عواطف است،  تصمیم میگیرد، دوستی و دشمنی میكند و غیره.

شاید بتوان ادعا كرد منظور از قلب،  روح و نفس انسانی است كه میتواند خاستگاه همه صفات عالی و ویژگیهای انسانی باشد، چنان كه میتواند منشأ سقوط انسان در رذایل انسانی باشد.(22) از كلام علامه طباطبایی استفاده میشود به كار بردن واژه قلب در روح و صفات روحی به این مناسبت است كه قلب به معنای اندامیاز بدن تجلیگاه روح است و نخستین عضوی است كه روح به آن تعلق میگیرد و به یك معنی واسطه ارتباط روح با بدن است.(23) همچنین میتوان گفت: حالات روحی و منسوب به قلب و روح نظیر شادی، اضطراب،تشویش و غیره بیشتر و پیشتر از هر عضو دیگر در قلب و ناحیه قلب احساس میشوند و انسان در بدن خویش قلب را به عنوان عضو مرتبط با این حالات میشناسد. در حالت غم و اندوه، این سینه است كه تنگ میشود و قلب است كه میتپد و نبض است كه به سختی میزند و منشأ حركات نبض، قلب است(24).

 

پي نوشت ها:

1.المنجد.

2.سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 713،

3.همان، ج 10، ص 178

4. تاج العروس ، واژه فطرت

5. معجم مقائيس اللغه ، واژه فطرت

6. صحاح جوهري، واژه فطرت

7.مفردات راغب، واژه فطرت

8. نهايه ابن اثير ، واژه فطرت

9. معارف قرآن ، استاد مصباح یزدی ، ص 27،مؤسسه در راه حق ، قم، چاپ دوم ،تاریخ نشر ، بهار 1368 ه ش

10. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196.

11. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 86 - 85.

12. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 192.

13. محمد تقي فلسفي، اخلاق، ج 1، ص 161.

14. استاد مطهري، فلسفه اخلاق، ص 34 و 33، با تلخيص.

15. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196

16. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 89 - 88، با تلخيص.

17. قيامت (75) آيه 12.

18. انعام (6) آيه 137.

19. المنجد

20. سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 712.

21.سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 713

22ـ محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 265 ـ، با تلخیص.

23ـ همان، ص 246.

24ـ همان، ص 247.

چگونه در كسب و كار خود موفق و درآمد خوبي كسب كنيم؟
مهم ترين چيزي كه باعث جلب روزي مي شود، تلاش و كوشش انسان در كنار توكل به خدا است.

چگونه در كسب و كار خود موفق و درآمد خوبي كسب كنيم؟

پرسش گر گرامي مهم ترين چيزي كه باعث جلب روزي مي شود، تلاش و كوشش انسان در كنار توكل به خدا است. بايد بدانيد هر فردي رزق و روزي تقسيم شده اي دارد كه مي تواند با كسب و كار  و تلاش به آن دست پيدا كند و در مورد روزي تقسيم شده اش به او ظلم نمي شود  شما نيز تلاش تان بيشتر كنيد و بدانيد روزي هر كس از طرف خدا اندازه گيري شده است و هيچ كسي نمي ميرد مگر اين كه روزي مقسوم او به او برسد. پيامبر اعظم (ص) فرمود: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ لَنْ يَعْدُوَ امْرُؤٌ مَا قُسِّمَ لَهُ (1) اي مردم روزي تقسيم شده است و نسبت به روزي تقسيم شده، به هيچ كس ظلم نمي شود(يعني كم تر از روزي خود نمي گيرد).

پس نبايد براي روزي حرص زياد زد و نبايد از روزي كم، نا اميد شد، و نبايد توقع داشت كه با كار كم، يا در مدتي كوتاه صاحب سرمايه اي بزرگ شد.

اما نكاتي كه در موفقيت در كسب و كار بسيار موثر مي باشد عبارتند از:

1- انتخاب كار متناسب با روحيات و علاقه :چرا كه انسان براي كاري كه دوست دارد بيشتر مايه مي گذارد.

2- استقامت و پايداري: شرط موفقيت در هر كاري اين است كه در آن كار پايداري كنيم تا در آن موفق شويم.

3-مشورت با انسان هاي كاردان درآن رشته  براي انتخاب درست نحوه كار و كسب و هزينه و خرج كردن درآمد.

4- داشتن ايده هاي جديد و ابتكارات متناسب با آن كار ،چرا كه بسياري از پيشرفت ها در گرو داشتن ابتكار است.

5- تقيد به كسب در آمد از راه حلال و دوري از كارهاي حرام مانند كم فروشي خيانت غش دروغ ربا و .... كه منوط به دانستن اين احكام حلال و حرام است.

6-داشتن هدف هاي بزرگ و برنامه ريزي براي رسيدن به آن هدف ها .

7- سخاوت و اهل بذل و بخشش بودن  و دادن صدقات واجب و مستحب بودن كه سبب افزايش روزي است.

اميدواريم با تلاش و كوشش بتوانيد درآمد خوبي داشته باشيد.

پي نوشت ها:

1. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه.ق، ج 13، ص 29.

شهید محمد مفتح چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید ؟
شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ه.ش در خانواده اي روحاني در همدان به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمود مفتح از وعاظ بزرگ همدان بود.

شهید محمد مفتح چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید ؟

شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ه.ش در خانواده اي روحاني در همدان به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمود مفتح از وعاظ بزرگ همدان بود.

استعداد فراوان و عشق زياد شهيد به تحصيل باعث شد كه بزودي مراحل مختلف تحصيل را بگذراند، به نحوي كه ديگر حوزه همدان براي او قابل استفاده نبود و لذا در سال ۱۳۲۲ در حالي كه تنها ۱۵ سال داشت براي ادامه تحصيل به حوزه علميه قم مهاجرت كرد.

تحصيلات تكميلي

پس از ورود به قم در حجره اي در مدرسه دارالشفاء اقامت كرد و شبانه روز به تحصيل علم پرداخت. از محضر اساتيد بزرگي همچون حضرت آيت الله العظمي امام خميني، مرحوم آيت الله علامه طباطبائي، مرحوم آيت الله داماد، مرحوم آيت الله حجت و ... استفاده كرد و بزودي دوره كامل خارج علوم مختلف حوزه را گذارند و جامع منقول و معقول گرديد تا اينكه به درجه اجتهاد نائل آمد و به عنوان مدرسي در حوزه به تدريس پرداخت، به نحوي كه حوزه هاي درسي ايشان در زمينه هاي مختلف به خصوص فلسفه از رونق خاصي برخوردار بود و از پر استفاده ترين حوزه هاي درسي براي فضلاي قم محسوب مي شد.

شهيد مفتح در كنار تحصيل در حوزه به تحصيل علوم جديده پرداخت و مدارج مختلف تحصيلات جديده را نيز گذراند وي  پس از مدت نسبتاً كوتاهي موفق به اخذ درجه دكتري (P.H.D) در رشته فلسفه گرديد.

فعاليتهاي ايشان در مسائل اجتماعي و سياسي و آشنايي كه از نزديك با حوزه و دانشگاه و كليه مسائل آن پيدا كرده بود سبب شد كه استاد شهيد از سالهاي بسيارقبل، به اهميت وحدت فيضيه و دانشگاه پي برد.

مقاله ايشان تحت عنوان وحدت مسجد و دانشگاه كه در سالهاي حدود ۱۳۴۰ در نشريه مكتب اسلام قم چاپ شد خود به خوبي نشانگر نوع تفكر و تلاش عملي استاد مفتح در زمينه ايجاد اين وحدت از آن سالهاست.

با شروع قيام حضرت امام خميني(ره) شهيد مفتح كه يكي از شاگردان نزديك ايشان بود، از روز اول قيام پشت سر امام مبارزات خود را اوج بيشتر داد.

منبرهايي كه ايشان در شهرهاي آبادان، خرمشهر، اهواز و... مي رفتند بارها منجر به دستگيري و تبعيد ايشان گرديد ولي شهيد مفتح مجدداً در مناسبت بعدي براي منبر به آن شهرها مي رفتند تا بالاخره در آخرين بار ايشان دستگير، تبعيد و به استان خوزستان ممنوع الورود شد.

در دانشكده الهيات

غناي علمي استاد، تبحر و تسلط ايشان به علوم جديده و قديم، بيان شيوا و قلم قدرتمند ايشان، دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را بر آن داشت تا به طور رسمي از ايشان دعوت به عمل آورد تا به تدريس در آن محل بپردازد. شهيد مفتح به شوق همكاري با استاد شهيد آيت الله مطهري تدريس در دانشكده الهيات را پذيرفت و از سال ۱۳۴۹ در تهران اقامت گزيد.

مسجد جاويد؛ سنگر مبارزه با ظلم و الحاد

شهيد آيت الله دكتر مفتح با قبول امامت مسجد جاويد در سال ۱۳۵۲ هسته اي ديگر را در جهت تجمع نيروهاي مسلمان مبارز و سنگري براي ارائه اسلام راستين و جبهه اي براي مبارزه با رژيم پهلوي ايجاد كرد. وي ابتدا اقدام به تشكيل كتابخانه اي در مسجد كرد و سپس با تشكيل كلاسهاي مختلف از جمله اصول عقايد، فلسفه، اقتصاد، تفسير قرآن، نهج البلاغه، عربي، تاريخ اديان، جامعه شناسي و... براي دانشجويان و نيز كلاسهاي ديگري در سطح دانش آموزان اقدامي مؤثر براي بالابردن سطح آگاهي هاي مذهبي به صورتي منظم و سيستماتيك و همچنين ايجاد زمينه براي آشنايي در جهت پيشبرد انقلاب اسلامي نمود تا اين كه در سوم آذر ماه ۱۳۵۳ با دستگيري شهيد آيت الله مفتح و آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي مسجد جاويد تعطيل شد . شهيد مفتح حدود ۲ ماه در زندان رژيم زير شديدترين شكنجه ها به سر برد .

مسجد قبا ؛ قلب تپنده انقلاب

حدود ۲ سال پس از آزادي از زندان شهيد آيت الله دكتر مفتح امامت مسجدي در نزديكي حسينيه ارشاد را پذيرفت و آن مسجد را قبا ناميد و بدين صورت مسجد قباي ديگري در راستاي مسجد قبا در صدر اسلام بنياد نهاده شد تا سنتهاي اصيل رسول خدا و خاندان پاكش را احيا كند.

وي اين مسجد را به عنوان بزرگترين سنگر در جريان مبارزات انقلاب اسلامي درآورد. جمعيتهاي چندين صدهزار نفري كه در سالهاي ۵۶ و ۵۷ در سخنراني هاي ماه مبارك رمضان در مسجد گرد مي آمدند، تا آن زمان بي سابقه بود و رعب و وحشت زيادي در دل رژيم منفور پهلوي ايجاد مي كرد.

فعاليت در لبنان؛ اقدامي عملي در تعميق و گسترش انقلاب اسلامي

در جريان جنگهاي داخلي لبنان كه رژيم صهيونيستي اشغالگر با همكاري رژيمهاي مرتجع منطقه براي سركوبي شيعيان و فلسطيني هاي مسلمان به پا خاسته مقيم لبنان برپا كرده بود، شهيد آيت الله دكتر مفتح اقدام به جمع آوري اعانه به مقدار زياد كرد و آنها را به لبنان فرستاد. او معتقد بود اساسي ترين كار براي پيشرفت هرچه بيشتر شيعيان لبنان، بالاتر بودن سطح آموزش و فرهنگ آنان است، عليهذا براي جنگ زدگان لبنان دو برنامه كوتاه مدت و دراز مدت داشت. در برنامه كوتاه مدت سعي بر آن داشت تا مخارج تحصيلي كودكان شهداي لبنان را تأمين كند و در اين راه موفق شد عده زيادي از بازماندگان شيعيان جنگ زده را با تأمين مخارج تحصيل و پوشاك و غذا راهي مدارس بكند. هدف وي از اجراي برنامه درازمدت اين بود كه يك مركز و مجتمع آموزشي شيعي در لبنان ايجاد كند و با اين اقدام دست به اساسي ترين كار در جهت از بين بردن عقب افتادگي شيعيان لبنان زد.

نماز عيد فطر؛ نقطه عطفي در حركت انقلاب:

شهيد مفتح در رمضان سال ۱۳۵۶ اقدام به تشكيل جلسات سخنراني در مسجد قبا نمود و از كساني كه رژيم، آنها را از انجام سخنراني منع كرده بود دعوت كرد و با اين عمل قدم مؤثري را در جهت رسوا كردن رژيم برداشت.

پس از روزهاي سازندگي ماه رمضان ۵۶ شهيد آيت الله دكتر مفتح اعلام كرد كه نماز عيد فطر را در زمينهاي قيطريه خواهد خواند.

ساعت ۸ صبح پنجشنبه ۱۶ شهريور دكتر مفتح به زمينهاي قيطريه آمد و مشاهده كرد كه سر تا سر زمين توسط نيروهاي مسلح ارتش شاهنشاهي اشغال شده است.

در اوائل راه، ارتش شروع به شليك تير هوايي و گاز اشك آور به سوي جمعيت مؤمن و مبارز كرد اما مردم با روشن كردن آتش و سوزانيدن مقوا در اطراف شهيد مفتح مانع از آسيب رساني گاز به ايشان شدند.

نظاميان شاه به كمي پائين تر (خيابان دكتر شريعتي، سر راه شهيد كلاهدوز) حمله كردند و دكتر مفتح را با سرنيزه و قنداق تفنگ به سختي مجروح و مضروب كردند به طوري كه امكان حركت از وي سلب شد.

شهيد مفتح كه صبح جمعه ۱۷ شهريور براي مداوا و پانسمان زخمهاي ناشي از تظاهرات ديروز به بيمارستان رفته بود، موقع بازگشت به منزل به وسيله ساواك دستگير شد.

بدين ترتيب در اولين ساعات حكومت نظامي وي با تن و بدني مجروح دستگير و روانه زندان كميته ضد خرابكاري شاه گرديد.

بعد از ۲ ماه كه رژيم سابق در اثر اوجگيري انقلاب ناچار به گشودن در زندانها شد شهيد آيت الله دكتر مفتح از زندان آزاد شد.

پس از انقلاب:

كوشش هاي شبانه روزي استاد مفتح، پس از انقلاب با شدتي بيشتر دنبال شد، لياقت و جديت و كارداني ايشان ناشي از ايمان و اعتقاد عميقشان به انقلاب اسلامي بود.

وي علاوه بر عضويت در شوراي انقلاب با درخواست دانشجويان دانشكده الهيات و بعد از مشورت با استاد مطهري سرپرست دانشكده الهيات شدند و علاوه بر اين سرپرستي كميته منطقه ۴ تهران نيز برعهده وي بود.

دكتر مفتح در ادامه ساليان دراز كوشش و تلاش براي وحدت فيضيه و دانشگاه كه اسلام بر جامعه حاكم و كشور تحت رهبريهاي حضرت امام به پيش مي رفت به كوشش خود در اين زمينه افزود. در سالگرد شهادت آيت الله حاج سيدمصطفي خميني اقدام به تشكيل سمينار وحدت حوزه و دانشگاه در دانشكده الهيات نمود كه اين اولين سميناري بود كه تحت اين عنوان برگزار مي شد.

شهادت:

دكتر مفتح در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حياط خلوت دانشكده الهيات دانشگاه تهران با شليك چند گلوله از سوي ضاربين بشدت زخمي شد و معالجات در بيمارستان اثري نبخشيد. ايشان حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسيد. (1)

پي نوشت ها :

http://www2.irna.ir/occasion/27azar84/index.htm.1

صفحه‌ها