پرسش وپاسخ

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد و بدون دليل آن ها را مجعول و بهتان خواند. اين كار  به دور از انصاف بوده و در شان يك مسلمان معتقد نيست.

 در اسلام گياهخواري و نخوردن گوشت حرام نيست ؛ بنابراين انسان مي تواند در تمام عمر نيز از آن اجتناب نمايد ، اما بدن  به گونه اي است كه به مواد غذايي مختلف و از جمله گوشت و گياه احتياج دارد.

روايات فراواني در ستايش از بسياري از گياهان و محصولات كشاورزي و ميوه ها و خواص آن ها داريم اما از گوشت خواري هم نهي نشده ،بلكه در مواردي كه لازم باشد، تشويق هم شده است .

اميرالمؤمنين فرمود:«بر شما باد بر مصرف كردن گوشت , زيرا گوشت بدن را چاق مي كند. هر كس چهل شبانه روز گوشت نخورد,اخلاقش بد مي شود.» (1)

باز فرمود:«هنگامي دچار ضعف شديد, گوشت با شير بخوريد. خداوند  اين دو را مقويّ بدن قرار داده است» (2) 

 امام صادق (ع)فرمود:«پيامبر(ص)گوشت مي خورد»(3).

پيامبرفرمود: «هر كسي چهل روز براو بگذرد و گوشت نخورده باشد, قرض كند و گوشت بخرد و بخورد»(4)

امام رضا(ع) به خدمتكار خود فرمود: قسمت جلوي گوسفند (دست و سينه ) خريداري كن . قسمت هاي آخر بدن گوسفند را خريداري مكن , زيرا قسمت جلوي بدن سالم تر از قسمت عقب گوسفند است .»(5) بنابراين در اسلام استفاده از گوشت حيوانات سفارش شده است .

در عين حال در برخي روايات از زياده روي در گوشت خوردن مذمت شده ، مثلا آمده است: شكم تان را قبرستان مرده ها نكنيد ؛يعني زياد گوشت نخوريد .چنان كه در شرح زندگاني امير المومنين (ع) آمده است :

«لا يأكل اللحم إلا قليلا و يقول لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان ؛ كم گوشت مي خورد و مي فرمود: شكم تان را قبر حيوان قرار ندهيد» . (6)          

وجه جمع نيكويي بين اين دو دسته از روايات وجود دارد كه مي توان با استفاده از آن هر دو گروه را صحيح دانست. اسلام تمام غذاهاي حلال را مجاز شناخته و شرعا مشكلي در  خوردن آن ها بيان ننموده است. اسلام غذاهاي حلال را مشخص كرده تا هر كس بر اساس سليقه شخصي و ذائقه خود به انتخاب هر مدلي از خوراكي ها چه از نوع گياهي  و چه از نوع جانوري آن و يا تركيبي از آن ها اقدام نمايد.   آنچه كه در گوشت ها از آن نهي شده، نه خوردن اصل آن، بلكه افراط در خوردن گوشت است كه باعث قساوت قلب مي گردد.

 با توجه به سليقه هر فرد هر دو دسته از غذاها را مي توان تناول نمود اما آنچه كه نهي شده،زياده روي در خوردن است، مخصوصا نسبت به غذاهاي گوشتي.

 

پي نوشت ها:

1. كمره اي،  آسمان و جهان، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ج6 ص233

2. كمره اي،  آداب و سنن، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ص123

3. آسمان و جهان، ج6 ص221

4. آرام، الحيات، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، بي تا، ج6 ص196

5. آسمان و جهان،  ج9 ص252

6. مجلسي،  بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج41 ص148

 

كسي كه به واجبات الهي عمل و از محرماتش پرهيز مي كند، در طلب حق است و مطلوب را به دست مي آورد. چنين شخصي وجودش از عشق به حق متبلور شده نور الهي از جبين اش ساطع مي شود. او دلش خداي را طلبيده و ميزبانش شده است و ميان ميزبان و ميهمان اين سخن بس كه ميهمان به عشق ديدار ميزبان، وارد سرايش مي شود تا در ايوان عشق اش قدم نهد.

اين حديث زيباي امام صادق(ع) است كه فرمود:

" الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ"(1) دل حرم خدا است در حرم خدا، غير خدا ساكن نكن!

تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل.

و اما حديث قدسي"من طلبني وجدني، و من وجدني عرفني، و من عرفني أحبّني، و من أحبّني عشقني، و من عشقني عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعليّ ديته، و من عليّ ديته فأنا ديته." (2)

 اين حديث بيان پيچيده اي ندارد و كاملا روشن است كسي كه در طلب دوست باشد، يعني قدم در راه معرفت الهي گذارده و حق را مي يابد و كسي كه حق را يافت از شهد وجودش بهره خواهد گرفت و عاشقي شعله برخواهد كشيد.خداي متعال عاشق بنده اي خواهد شد كه قواعد بندگي را خوب آموخته باشد. پس توجه حق به سوي بنده اش، به معناي توجه عاشقانه به اوست.

به توضيح ديگر اين كه:

تمام معرفت الهي در مسير طلب معبود نهفته است و بس و هر كسي اين كلام قدسي را بخواند، مي فهمد كه اگر كسي سراغ خانه دوست را  بگيرد، به سرايش خواهد رسيد و طلب يعني جستجو كردن و سر انجام يافتن و اين همان مسير كسب معرفتي است كه تمام بندگان خالص خداي متعال آن را پيموده به وصالش رسيدند.

حضرت موسي(ع) خطاب به پروردگار چنين مسئلت كرد. "اين أجدك يا رب، قال يا موسي، إذا قصدت اليّ فقد وصلت اليّ"(3)

يعني: كجا تو را بيابم؟ و پاسخي كوتاه، اما پر معنا دريافت مي كند كه اي موسي هر وقت قصد مرا كردي، بدان كه مرا يافتي.

عشق پروانه به شمع زماني نتيجه مي دهد كه پروانه بال و پرش بسوزد و كنار شمع جان دهد و اشك شمع او را بپوشاند، نه كه فقط نوري به صورتش بتابد و گرمايي بر گيرد.

معرفت الهي پيش يا بيش  از آن كه از راه علمي(كه مي بايست به كتاب هاي تفسيري و عقايدي مراجعه نمود) به دست آيد، از راه عملي حاصل مي شود، عمل به احكام و تكاليفي كه خداي متعال بر بندگانش مقرر نمود و پرهيز از گناهاني كه شيطان از مسير نفس اماره انسان را مي فريبد.

خداي متعال فرمود:

"وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ"(4)

و آن ها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاي خود، هدايت شان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.

و وقتي راه هدايت را بر بنده اي بنمودند، او را تا به مقصد خواهند برد.

بسياري از دانشمندان اسلامي درباره چگونگي كسب معرفت الهي معتقد اند كه:

اولين واجب از واجبات اسلام، معرفت اللّه است و اولين قدم در وادي دين و دين‏ داري، خدا شناسي و معاد شناسي و پيامبرشناسي است در اولين خطبه نهج البلاغه مي‏خوانيم: "اوّل الدين معرفته چنانچه اوّل العلم معرفة الجبار" و نيز از ديدگاه همه متفكران اسلامي و بلكه همه امت اسلام و بلكه همه عقلاي عالم شناخت مبدء و معاد لازم و ضروري است و ما بر اين امر براهين متعدد عقلي و نقلي داريم.(5)

بعضي از نويسندگان در بيان اين عبارت عرفاني "التوحيد نسيان ما سوي التوحيد"(توحيد يعني فراموشي هر چه غير از توحيد است) آورده است:

 پوشيده نيست كه اين مرتبه از توحيد وقتي ميسّر گردد كه سالك به شرف لقاي مطلوب حقيقي مشرّف، و به بقاي ابدي و سعادت سرمدي مخصوص و مصداق حديث:"من طلبني وجدني، و من وجدني عشقني، و من عشقني فعشقته، و من عشقته فقتلته، و من قتلته فعليّ ديته، فأنا ديته" گردد، و به مرتبه وصول كه اعظم مراتب است، و مصداق "إنّ للّه شرابا لأوليائه، إذا شربوا سكروا، و إذا سكروا طربوا، و إذا طربوا طلبوا، و إذا طلبوا وجدوا، و إذا وجدوا ذابوا، و إذا ذابوا خلصوا، و إذا خلصوا وصلوا، و إذا وصلوا اتّصلوا، و إذا اتّصلوا فلا فرق بينهم و بين حبيبهم" رسد.(6)                       

اين ترجمه جمله دوم است كه از شراب الهي سخن گفته شده است:

براي خداي متعال شرابي است كه براي اولياي خودش مي باشد وقتي اوليائش آن را آشاميدند، مست مي شوند و به طرب روي مي آورند و سپس خداي را مي طلبند و او را مي يابند و در وجود خداي متعال ذوب مي شوند تا خالص شوند و به مقام وصل مي رسند و متصل مي شوند(مثل اتصال قطره به دريا) در اين هنگام است كه ديگر فرقي ميان آن ها و معشوق شان نيست. و البته رسيدن به  اين چنين مقام و معرفتي، رياضت هاي دشوار مي طلبد و هر كسي به اندازه توان خودش و فاصله گرفتن از دنيا، مي تواند از عشق معشوقش بهره برد.

پي نوشت ها:

1. مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ مكرر، ج‏67، ص 26. 

2. حسن زاده حسن، هزار و يك نكته، تهران، انتشارات رجاء، چاپ پنجم، سال 1365 ه ش، ص 569.

3. حقي بروسوي اسماعيل، تفسير روح البيان، لبنان بيروت، انتشارات دار الفكر، ج‏7، ص 263.

4. سوره عنكبوت، آيه69.

5. محمدي علي، شرح كشف المراد، قم، انتشارات دار الفكر، چاپ چهارم، سال 1378 ه ش، ص 20.

6. خواجويي محمد اسماعيل، رساله وحدت وجود، انتشارات موسسه الزهراء اصفهان، چاپ اول، سال 1383 ه ش، ص 157، با توضيح و اضافات از نگارنده.

« كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ‏ ثَلَاثَةٌ لَا يُسَلَّمُونَ الْمَاشِي مَعَ الْجَنَازَةِ وَ الْمَاشِي إِلَي الْجُمُعَةِ وَ فِي بَيْتِ الْحَمَّام‏» (1)؛ امام صادق (ع) فرمود: به سه كس سلام داده نشود: كسي كه همراه جنازه راه مي‏رود و كسي كه به سوي نماز جمعه مي‏رود و كسي كه در حمّام است.

ملا صالح مازندراني در شرح اين حديث مي نويسد: قوله ( ثَلَاثَةٌ لَا يُسَلَّمُونَ) محمول علي الكراهة و لعل السر في الاولين انه ينافي التعجيل المطلوب فيهما أو المراد انهما لا يبتدئان بالسلام علي غيرهما بل ينبغي العكس لفضل المشي مع الجنازه و الي الجمعه و في الاخير انه يوجب النظر الي ما يكره و الاطلاع عليه.(2)

اينكه امام فرمودند بر اين سه نفر سلام نكنيد حمل بر كراهت مي شود ( سلام كردن كه در اصل مستحب است بر اين سه گروه مكروه است) شايد سر كراهت داشتن در مورد كسي كه همراه جنازه مي رود و كسي كه به نماز جمعه مي رود اين باشد كه سلام كردن به اين دو گروه با تعجيلي كه در اين دو امر مطلوب است منافات داشته باشد( بايد در رفتن به تشييع جنازه و رفتن به نماز جمعه عجله كرد) يا مراد اين باشد كه اين دو گروه ابتدا بر ديگري سلام نكنند و عكس آن سزاوار است چون همراه جنازه رفتن و به نماز جمعه رفتن فضيلت دارد. اما در مورد كسي كه در حمام است كراهت دارد زيرا موجب نگاه كردن به چيزي است كه كراهت دارد و اطلاع يافتن از اوست.

شيخ حر عاملي هم با اين عنوان اين روايت را بيان كرده: « بَابُ عَدَمِ اسْتِحْبَابِ تَسْلِيمِ الْمَاشِي مَعَ الْجَنَازَةِ وَ إِلَي الْجُمُعَةِ وَ فِي الْحَمَّامِ لِمَنْ لَا إِزَارَ لَه‏... وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَي التَّسْلِيمِ فِي الْحَمَّامِ لِمَنْ عَلَيْهِ إِزَارٌ فِي مَحَلِّه‏»(3) يعني سلام كردن به اين سه گروه مستحب نيست. ايشان در مورد كراهت سلام به كسي كه در حمام است اين توضيح را اضافه مي كند كه نسبت به كسي كه لنگ ندارد سلام كردن كراهت دارد زيرا در جاي خودش رواياتي بيان كرديم كه سلام كردن در حمام بر كسي كه بر او ازار و لنگ است اشكال ندارد.

پي نوشت ها:

1. كليني، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج‏2، ص 646.

2. مازندراني، محمد صالح، شرح اصول كافي، ج11، ص112.

3. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج‏12، ص 70.

 

چنين رواياتي با توجه به شرايط و وضعيت زمان صدور، از پيامبر و امامان صادر شده اند و ناظر به همان زمان و تا زمان بودن آن شرايط و وضعيت هستند و حكم كلي ندارند

مثلا در برهه اي از زمان غالب مردم يك شهر به يك خصلت منفي يا مثبت متصف بوده و بدان مشهور مي شوند و با توجه به اين اتصاف و شهرت، از آنها مذمت يا تمجيد مي شود. اين تمجيد ها و مذمت ها ناظر به آن زمان و آن شرايط و آن اتصاف است و به ذات آن مردم مربوط نمي شود و توصيف دائمي و هميشگي آنان نيست. 

لذا علامه مجلسي (ره) در باره اين روايت كه امام صادق (ع) فرمود:يَا أَبَا الرَّبِيعِ‏ لَا تُخَالِطُوهُمْ فَإِنَّ الْأَكْرَادَ حَيٌّ مِنْ أَحْيَاءِ الْجِنِّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ فَلَا تُخَالِطُوهُمْ.

مي گويد : از طايفه جن دانستن آنان (كردهاي آن زمان ) به جهت اخلاق بدشان و بسيار حيله گر بودنشان است(1)

پي نوشت ها :

1. علامه مجلسي، محمد باقر، مرآت العقول، ج 19، ص 145 .

ما در كارهاي عبادي دنبال فهميدن علت نيستيم، زيرا در اكثر موارد فهميدن علت اين تكاليف از درك عقل بالاتر است.

ماهيت عبادت خداوند تسليم و سرسپردگي و عمل بدون چون و چرا است هرچند همواره مجال تامل و دقت هاي عقلي در اين امور وجود دارد .

آنچه در عبادات بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد ، اين است كه خودساخته نباشد يعني از پيامبر يا امام رسيده باشد و ما در عبادت ها دقيقا سعي داريم به رفتار عبادي معصومين اقتدا كنيم. اگر آنان در عبادت ها به شكل خاصي عمل مي كرده اند، حتما آن شكل خاص محبوب خدا بوده و حكمت دارد حتي اگر حكمت را متوجه نشويم.

 دعاي " يا من ارجوه لكل خير..." كه هم دعاي معتبري است كه همه عالمان جمع آوري كننده روايات ادعيه ، آن را آورده اند و هم دعاي ارزشمندي  است براي هميشه و هر وقت(1) و هم در صبح و شام ماه رجب و بعد از نمازها وارد شده (2) اما متن دعا و عملكرد حضرات معصومين در مورد قرائت اين دعا با اندكي تفاوت نقل شده است .

 در يك روايت آمده كه امام وقتي دعا را تا "زدني من سعه فضلك يا كريم" خواند، دست خود را بالا برد و فرمود:"يا ذاالجلال و الاكرام يا ذا النعماء و الجود يا ذاالمن و الطول حرم شيبتي علي النار" آن گاه (بعد از اتمام دعا) دست بر محاسن مبارك گذاشت و دست خود را برنداشت مگر وقتي كه پشت دست حضرت از اشك خيس شده بود.(3)

در نقل ديگري كه مورد نظر مرحوم شيخ عباس قمي در مفاتيح بوده و در خصوص ماه رجب وارد شده آمده :

حضرت در جواب درخواست دعاي سائل فرمودند اين دعا را بنويس و سپس دعا را تا "و زدني من فضلك يا كريم" خواندند ؛ راوي مي گويد :

« مد يده اليسري فقبض علي لحيته و دعا بهذا الدعاء و هم يلوذ بسبابته اليمني ؛ آن گاه حضرت محاسن مبارك را با دست چپ گرفتند و با انگشت سبابه دست راست حالت پناه بردن را انجام دادند و همين دعا را خواندند (ظاهر عبارت خواندن دعايي است كه تا كنون ذكر شده يعني ابتداي دعا تا من فضلك يا كريم ) ؛ سپس حضرت قسمت آخر را خواندند :" يا ذالجلال و ااكرام ....".(4)

چنان كه از ظاهر اين عبارت بر مي آيد، آنچه اكنون در بين مومنان مشهور است كه تنها در بخش انتهايي دعا اين عمل را انجام مي دهند منطبق بر علم كرد امام نيست و حضرت از ابتداي دعا تا انتها چنين عملي را انجام دادند( چنان كه تعبير شيخ عباس قمي در مفاتيح هم عين متن دعا و بخلاف عملكرد مشهور است) .

البته لازم به ذكر است كه اين عملكرد مربوط به امام بوده و در روايت نيامده كه حضرت توصيه نموده باشند شما هم تاين گونه عمل كنيد ، هرچند چون نهيي هم نشده انجام آن به قصد رجا و اميد ثواب اشكالي ندارد .

در مورد اين كه حكمت اين كار چيست بايد گفت آنچه مسلم است ماهيت اين عمل همان به خود گرفتن حالت التجا و خضوع در برابر خداوند است و نوعي كرنش و اظهار عجز در برابر عظمت باري تعالي محسوب مي شود

 

پي نوشت ها:

1.علامه مجلسي ، بحار الانوار ، نشر الوفاء ، بيروت، 1403 ق ، ج47،ص36.

2.همان،ج95،ص390.

3. همان،ج47،ص36.

4. همان،ج95،ص391.

حديثي به اين مضمون در كتب حديث هست :

رسول الله صلي الله عليه و آله : ثلاثة لا يكلمهم الله عز و جل يوم القيامة و لا ينظر إليهم و لا يزكيهم و لهم عذاب أليم : رجل بايع إماما لا يبايعه إلا للدنيا ، إن أعطاه منها ما يريد وفي له و إلا كف . و رجل بايع رجلا بسلعته بعد العصر  فحلف بالله عز و جل لقد أعطي بها كذا و كذا فصدقه فأخذها و لم يعط فيها ما قال ، و رجل علي فضل ماء بالفلاة يمنعه ابن السبيل؛ (1)

سه كس اند كه خدا با آنان سخن نمي گويد و به آنان نظر نمي كند و پاك شان نمي سازد و عذاب دردناك در انتظار آنان است:

مردي كه با رهبري فقط به خاطر آمال دنيايي بيعت كند (نه به خاطر حقانيت او و انجام وظيفه ياري حق) ، اگر از اين رهبر به آمالش برسد ،به بيعت وفا كند و گرنه، از ياري او خودداري ورزد.

مردي كه بعد از عصر كالايش را به ديگري بفروشد و به خدا قسم بخورد كه آن را به فلان مقدار خريده است و خريدار هم قبول كند ،در حالي كه به آن مقدار نخريده باشد.

 مردي كه در بيابان آب اضافي داشته باشد و آن را از مسافر  بيابان دريغ كند. 

اين حديث و آيات و احاديثي كه با اين مضمون وجود دارد، همه تهديد كافران و گناهكاران است تا از كفر و گناه باز گردند و ايمان آورند و نيكوكار گردند. تا زماني كه انسان در  دنيا است، در توبه باز مي باشد . مي تواند با توبه از كفر و گناه ،مورد نظر خدا واقع شود و گذشته خود را پاك كند. اگر بدون توبه و با كفر و گناهان از دنيا برود، خدا به او نظر نمي كند. عفو و رحمت خود را از او دريغ مي كند. او را به كيفر كفر و گناهانش مي گيرد.

امام علي فرمود:

و لا ينظر إليهم ": يعني لا ينظر إليهم بخير لمن لا يرحمهم ، وقد يقول العرب للرجل السيد أو للملك : لا تنظر إلينا يعني أنك لا تصيبنا بخير وذلك النظر من الله إلي خلقه؛ (2)

 "لا ينظر اليهم" يعني به آنان نگاره خير و رحمت نمي كند و خيري به آنان نمي رساند.

تا زماني كه در  دنيا هستند، كفر و گناهان شان مانع توجه رحمت خدا به آنان مي شود. اگر با  گناهان از دنيا بروند، در آن دنيا  از رحمت خدا محرومند.

پس اين احاديث تشويق به توبه است و در كنار آيات و احاديث ديگر اين وجه تشويقي ظاهر تر است:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم ؛(3)

بگو: «اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ و ...؛ (4)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! به سوي خدا توبه كنيد، توبه‏اي خالص اميد است (با اين كار) پروردگارتان گناهان تان را ببخشد و  ...

كساني كه به اين خصلت ها مبتلا هستند، بايد قبل از اين كه فرصت از دست رود، توبه كنند. خود را در معرض عفو و رحمت خدا قرار دهند . از اصرار و پافشاري بر گناهان خودداري ورزند. اگر اصرار ورزند ، قهر خدا آنان را فرا خواهد گرفت:

وَ سارِعُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ و... و الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ (5)

 شتاب كنيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه وسعت آن، آسمان ها و زمين است و براي پرهيزگاران آماده شده است. همان ها كه در توانگري و تنگدستي، انفاق مي‏كنند و...  آن ها كه وقتي مرتكب عمل زشتي شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مي‏افتند . براي گناهان خود، طلب آمرزش مي‏كنند.كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمي‏ورزند، با اينكه مي‏دانند

 كيفر مربوط به قيامت است. حضرت هم فرمود: يوم القيامه. آن هم به شرط اين كه بدون توبه از دنيا بروند.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، خصال، قم، انتشارات اسلامي، 1362 ش،  ص 107.

2. مجلسي، بحار الأنوار، بيروت ، الوفا ، 1403 ق،  ج 4، ص 10.

3. زمر (39) آيه 53.

4. تحريم (66) آيه 8.

5. آل عمران (3) آيه 133-135

در مورد فضيلت و برتري ائمه معصوم (ع) مخصوصا امير المومنين علي(ع) روايات زيادي از شيعه و حتي از اهل سنت و نيز آيات قرآني وجود دارد كه از مجموع اين آيات و روايات استفاده مي شود مقام و منزلت حضرت علي (ع) در بعضي جهات نسبت به ائمه ديگر بالاتر است. در روايتي به برتري فضيلت آن حضرت تصريح شده است:

" عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًي وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا. (1)

از امام صادق نقل شده كه فرمودند پيامبر اكرم فرمودند ما در امر و فهم و حلال و حرام در يك درجه ايم. اما رسول الله و علي (ع) فضيلت هاي خودشان را دارند. ( اين حديث براي پيامبر اسلام و حضرت علي فضيلت بيشتري نسبت به معصومين ديگر قرار داده است).

در بعضي روايات هم مقام و منزلت آنها در برخي جهات مساوي دانسته شده است:

ِّ " عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ لِي‏ نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايا عَلَي قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ. "(2)علي بن جعفر از امام موسي بن جعفر نقل مي كند كه ايشان فرمودند ما ائمه در علم و شجاعت با هم مساوي هستيم و در عطايا به اندازه اي كه امر شده ايم.

اما درباره مقام علمي حضرت زهرا(س) در منابع معروف اسلامي رواياتي وجود دارد مانند حديث زير:

ابونعيم در حديثي از پيغمبر اكرم (ص) نقل مي‏كند كه روزي رو به يارانش كرد و فرمود:

"اي شئ خير للنساء " چه چيزي براي زنان از همه بهتر است؟ ياران ندانستند در جواب چه بگويند.

علي (ع) به سوي فاطمه(س) آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد. بانوي اسلام گفت: "چرا نگفتي:

"خَيْرٌ لَهُنَّ انْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لَايَرَوْنَهُنَّ".

از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را"

علي عليه السلام بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم (ص) عرض كرد.

پيامبر فرمود: "مَنْ عَلَّمَكَ هذا؛ چه كسي اين پاسخ را به تو آموخت؟ "عرض كرد: فاطمه (س) پيامبر فرمود: "انَّها بَضْعَةٌ مِنِّي؛ او پاره وجود من است". (3)

اين حديث نشان مي‏دهد كه اميرمؤمنان(ع) با آن مقام عظيمي كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه علم پيغمبر اكرم (ص) بود گاهي از محضر همسرش فاطمه (س) استفاده علمي مي‏كرد. اين سخن پيغمبر(ص) كه بعد از بيان احاطه علمي فاطمه(س) مي‏گويد: "او پاره‏اي از وجود من است" بيانگر اين واقعيت است كه منظور از "بَضْعَةٌ" تنها پاره تن و جسم نيست، كه بسياري در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اي‏ از روح پيامبر (ص) و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوي از آن خورشيد و شعله‏اي از آن مشكات محسوب مي‏شد. (4)

اما در مورد هم كفو بودن حضرت علي و فاطمه (س) اين مطلب فضيلت و برتري براي هر دو ايشان است و از آنجا كه براي حضرت زهرا خواستگارهاي زيادي از اصحاب پيامبر آمده بودند و بعد از ازدواج حضرت علي و فاطمه، عده اي پيامبر اكرم را بخاطر اين ازدواج سرزنش كردند پيامبر فرمودند:

" عَنِ النَّبِيِّ ص لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْو ٌ"(5) رسول خدا فرمود: اگر علي نبود، كفو و همتايي براي فاطمه پيدا نمي‏شد.

" قَالَ الصادق (ع) لَوْ لَا أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) تَزَوَّجَهَا لَمَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ "(6)

اگر علي بن ابي طالب نبود كه با فاطمه ازدواج كند، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت، در روي زمين كسي يافت نمي‏شد كه شايستگي همسري با فاطمه را داشته باشد.

بنابراين احاديث هم كفو بودن مي رساند كه غير از حضرت علي (ع) كسي ديگر كفو و همتاي فاطمه نيست و اين مقام و منزلت براي هر دو ايشان است.

پي نوشت ها:

1. كليني، كافي، انتشارات اسلاميه، ج1، ص275.

2. همان.

3. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج‏20، ص67( عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاء...).

4. مكارم شيرازي، زهرا برترين بانوي جهان، ص 40.

5. روحاني، محمد، زندگاني حضرت زهرا عليها السلام، انتشارات مهام، ص 542.

6. همان، ص132.

فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«خَيْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛

چه نيكو است براي زنان كه مردان [نامحرم ]را نبينند و مردان [نامحرم‏] هم آنان را نبينند.»

فاطمه زهرا(س) درّ يكدانه صدف رسالت و برترين، عالم‏ترين، فاضل‏ترين و محبوب‏ترين زن از ابتداي خلقت تا انتهاي آن است. نه هيچ زني بلكه هيچ مردي جز پدرش رسول خدا(ص) و همسرش علي بن‏ابي‏طالب(ع) ، از پيشينيان به مقامي كه او نايل شد، نرسيده بود . هيچ زن و مردي از پسينيان در اين مقام متعالي به او ملحق نخواهد گشت. گرچه در بين ذريه آن حضرت و پيروان دين اسلام زنان و مردان بزرگي پا به عرصه وجود گذاشته و خواهند گذاشت، مرداني همچون ابوالفضل العباس فرزند امير مؤمنان، احمد بن‏موسي فرزند امام كاظم(ع)، عبدالعظيم حسني نواده امام مجتبي(ع) و ... و زنان با شخصيت و عظيمي همچون دخترش زينب كبرا،  نواده‏اش فاطمه معصومه و ... كه در عظمت شأن بي‏نظيرند، ولي مقام و مرتبه حضرت زهرا با هيچ كس ديگر قابل مقايسه نيست.

حضرتش تربيت‏ شده خانه وحي و تعليم‏ يافته مستقيم مكتب نبوي بود. همچون همسرش علي بن‏ابي‏طالب(ع) از اوان كودكي در دامن پدرش رسول خدا پرورش يافت . حضرت پيامبر با توجه به استعداد و ظرفيت علمي فوق‏العاده دخت بزرگوارش، در طول عمر خويش هيچ لحظه‏اي از پرورش وي غافل نشد . او را به بالاترين مقامي كه انسان توان رسيدن به آن را دارد، رساند، به طوري كه به بيان خود حضرت، اگر پسرعمويش نبود، در نوع انسان - از آدم تا بقيه افراد نسل او - براي حضرت زهرا، كفو و هم‏شأني يافت نمي‏شد.(1)

سخن، رفتار و سيره اين بانوي گرامي مانند سخن، رفتار و سيره پدر، همسر و فرزندان معصومش حجّت و معيار حقانيت شد . جز حق از او صادر نگشت . اسوه و الگوي همه مؤمنان و حجتي بر همه خلايق گشت تا رهپويان راهش به سعادت رسند . مخالفان و گمراهان در مواجهه با وي، بر بي‏عذري خود اعتراف ورزند و حجت بر آنان تمام باشد.

 

پيامبر اكرم (ص)، روزي سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براي زنان كدام است؟(برخي افراد جواب هايي دادند ) حضرت زهرا(س) فرمود: بهترين چيز براي زنان آن است كه مردي را نبينند و مردي هم آنان را نبيند.اينجا بود كه جضرت رسول فرمودند :فاطمه پاره تن من است.(2)

با استعانت از روح متعالي حضرت به بيان نكاتي در باره اين سخن منسوب به حضرت مي‏پردازيم.

اول: روايت از هيچ حكم الزامي بر فعل يا ترك خبر نمي‏دهد. بلكه ناظر به فضيلتي استحبابي است . فقيهان شيعه چون معتقد به آسان‏گيري در دلايل مستحبات هستند، از نقّادي آن چشم پوشيده‏اند.(3)

دوم : در مورد روايات معصومين عليهم‏السلام اصل بر اين است كه تا بتوان براي روايات معناي صحيح پيدا كرد و از كنار گذاشتن آن ها خودداري نمود حتي اگر دو يا چند روايت به ظاهر متعارض باشند، تا حد ممكن آن ها را با هم معنا مي‏كنند . اگر جمع معنايي آن ها ممكن نبود، به ترجيح يكي مي‏پردازند . در صورت نبودن وجه ترجيح، در باره هر دو روايت سكوت مي‏كنند و علم آن را به خود امامان وا مي‏گذارند.

سوم : به نظر مي‏رسد اين حديث با وجود ضعف سندي، پيام متعالي، صحيح و بلندي دارد كه حفظ حريم و دوري از اختلاط و روابط فساد است . اين پيام در احاديث فراوان ديگري تكرار شده است.

چهارم : خيريت و افضليت مطرح شده در اين حديث، نسبي و غالبي است، يعني در غالب اوقات و در بيش تر برخوردها و فعاليت‏ها بهتر است زن طوري رفتار و عمل كند كه با مردي مواجه نشود و مردي هم با او مواجه نگردد. در بسياري از حيطه‏هاي اجتماعي، آموزشي، خدماتي، سياسي و اداري، زن مي‏تواند و شايسته است از اختلاط، هم‏نشيني و گفتگوهاي صميمي با مردان خودداري ورزد . از اين موارد غير ضروري، فسادخيز و فتنه‏انگيز اجتناب ورزد. اما مواردي هست كه مواجه شدن زن با مرد و سخن گفتن و ... لازم و ضروري است مانند ميدان كسب علم زنان از مرداني كه هم‏ رتبه علمي آنان در بين زنان يافت نمي‏شود و بالعكس، يا مواجه شدن براي امر به معروف، نهي از منكر، سفارش به حق، تواصي به صبر و ... ترك چنين مواردي نه تنها خيريت و افضليت ندارد ، بلكه مذموم است و از شمول حديث خارج مي‏باشد.

مثال اين افضليت غالبي را در مورد «سكوت» مي‏بينيم. در روايات براي سكوت فضيلت بسيار شمرده شده و افراد بدان ترغيب گشته‏اند از جمله:

حضرت داوود به فرزندش سليمان(ع) فرمود: فرزندم، اگر كلام از نقره باشد، شايسته است سكوت را طلا بداني.(4)

امام باقر(ع) فرمود: شيعيان ما [از بس در تداوم سكوت محافظت دارند، به گمان مردم ]لال هستند.(5)

 امام علي(ع) فرمود: هر گاه عقل كامل گردد، سخن كم مي‏گردد.(6)

معلوم است كه سكوت در مقايسه با سخن گفتن بيهوده و لغو يا غيبت، تهمت و سخن‏چيني [كه از گناهان كبيره هستند ]بسيار افضليت دارد . غالب انسان‏ها هم يا از امور بيهوده و بي‏ارزش سخن مي‏گويند يا سخن آنان غيبت و تهمت و ... است. بنابراين سكوت براي غالب انسان‏ها افضل است . روايات مذكور، ناظر به اين حكم غالبي است اما اگر افرادي بتوانند نيكو و به جا سخن بگويند و سخن آنان حكمت، علم، امر به معروف، نهي از منكر و ... باشد، چنين سخن گفتن البته بهتر از سكوت است . چنين افراد توانمندي نبايد با استناد به احاديث فضيلت سكوت، از سخن گفتن خودداري ورزند ،بلكه براي آنان سخن گفتن خير و فضيلت است . سكوت، گناه و معصيت و ديگران هم بايد به اين مرتبه از توان صعود كنند تا كلام آنان از سكوت‏شان برتر شود.

امام سجاد(ع) فرمود: سكوت و كلام هر دو آفاتي دارند . اگر از آفت به دور باشند، كلام از سكوت، افضل است، زيرا خداوند انبيا و جانشينان را مأموريت به سكوت نداده ،بلكه آنان مأمور به سخن گفتن مي‏باشند . كسي با سكوت [از حق ]مستحق بهشت نمي‏شود، به ولايت خدا نمي‏رسد و از جهنم نجات نمي‏يابد. همه اين ها در گرو سخن گفتن است . اصولاً ماه [سكوت‏] با خورشيد [كلام حق ]قابل مقايسه نيست. شما حتي فضيلت سكوت را با كلام بيان مي‏كنيد، ولي نمي‏توان فضيلت كلام را با سكوت بيان كرد.(7)

سخن حضرت زهرا(س) در مورد فضيلت خودداري زن از ديدن مردان و ديده شدن توسط آنان ناظر به ديدن و ديده شدن غالب افراد است كه ديدارها و ملاقات‏هاي شان با آلودگي هاي گناه و فساد همراه است . بهتر آن است كه حتي‏الامكان از اين ملاقات‏ها و نشست و برخاست‏ها و گفتگوها دوري شود؛ اما اگر زناني محترمانه و با حرمت و كرامت در اجتماعي ظاهر شوند و به انجام اعمال صالح و مفيد اجتماعي بپردازند، گرچه لازمه چنين حضوري ديدن و ديده شدن توسط مردان بيگانه است، اما حضور بهتر از خودداري از آن است.

دختران شعيب با عفت و پاكدامني مورد تصريح خداوند، چوپاني مي‏كردند . در اجتماع با مردان مواجه مي‏شدند ، ولي حريم نگه مي‏داشتند . از اختلاط و نشست و برخاست و گفتگوهاي غير ضروري و هوس‏آلود اجتناب داشتند.

زنان پيامبر(ص) با مردان ديگر مواجه مي‏شدند . قرآن آنان را نهي نكرد ،بلكه آداب و رفتار محترمانه را به آنان آموخت . آنان را از برج‏گونه ظاهر شدن و به ناز و كرشمه سخن گفتن نهي كرد . نه از مطلق خارج شدن از خانه و سخن گفتن با مرد نامحرم.

صحابه بزرگواري همچون سلمان فارسي، ابوذر غفاري و جابر بن‏عبداللَّه انصاري خدمت حضرت زهرا(س) مي‏رسيدند . از ايشان علم مي‏آموختند حتي سلمان در كارهاي منزل به حضرت ياري مي‏رساند.

با توجه به مجموع ادله و روايات و سنت و سيره معصومان به خصوص سيره حضرت زهرا(س)، اسلام دعوت‏كننده به رعايت حريم و عفت و حيا در اجتماع توسط عموم و به خصوص زنان است . حضور عفيفانه و محترمانه زن را بر پرده‏نشيني و عزلت‏گزيني زن ترجيح مي‏دهد . زن و مرد را در برابر خدا، خود و اجتماع مسئول دانسته ، به كسب علم و كمال و تعالي اجتماعي فرا خوانده است . اين هدف و غايت جز با حضور صحيح، محترمانه، عفيفانه و حريم‏دار زنان محقق نمي‏شود.

امروز بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب اسلامي و با توجه به روشنگري‏هاي امام خميني و ياران ايشان، در زمينه لزوم و جواز و رجحان حضور اجتماعي زن، شك و ترديدي نمانده است.

ششم: نكته تربيتي اين حديث از اهميت به سزايي به خصوص براي امروز جامعه اسلامي برخوردار است. حضرت مي‏خواهد به اين نكته توجه دهد كه نشست و برخاست‏هاي غير ضروري و هوس‏آميز، سخن گفتن و خوش و بش‏هاي بي‏حساب و غلط در بين زنان و مردان، اجتماع را فاسد مي‏كند. پرهيز از آن لازم و ضروري است . چون در غالب اين نشست و برخاست‏ها و خوش و بش‏ها زمام امر به دست زن است . مرد طالب و خواستار است كه از ايجاد آن ابتدائاً ناتوان مي‏باشد، پس بايد زنان را نسبت به آن هشدار داد . آنان را آگاه ساخت كه بهترين چيز براي خود آنان دوري از اين گونه امور مي‏باشد.

آنچه اجتماع ما را امروز به شدت آزار مي‏دهد و منشأ بسياري ناهنجاري‏ها و فسادهاست، حضور لجام‏گسيخته و ولنگار زن در اجتماع است. آرمان انقلاب، ترويج حيا و عفاف در روابط اجتماعي زن و مرد بود. رژيم منحط شاهنشاهي حضور اجتماعي عروسك‏وار، مهيّج و هوس‏انگيز زن را در رأس برنامه‏هاي خود داشت . انقلاب اسلامي نه براي منع حضور زن بلكه براي تصحيح آن اقدام كرد . حضور عفيفانه زن را مطلوب شمرد. حضوري كه از چشم‏چراني، لذت‏جويي، روابط خارج از ضابطه و ولنگاري غربي‏مآب در آن خبري نباشد، ولي امروز مي‏بينيم شائبه‏هاي شيطاني در اجتماع فراوان شده است . آفات و پيامدهاي منفي آن مشهود همگان مي‏باشد.

كلام زهراي اطهر(س) رهنمون به سوي عفت و حيا و پوشش است. اگر زنان از اختلاط هاي بيجا و غير ضروري و فسادانگيز با مردان بپرهيزند ، به آنان هم اجازه چنين اختلاط هايي را ندهند، اگر در محيط كار بنا را بر رعايت حريم عفت، پوشيدگي، حيا و پاكدامني بگذارند ، روابط را بر مبناي انجام وظيفه ديني و انساني و اجتماعي قرار دهند ، جز در حد لازم و مفيد و صحيح با هم برخورد و ارتباط نداشته باشند، اگر امر به معروف و نهي از منكر، سفارش به حق و صبر، همياري و همكاري در انجام عمل صالح و سبقت ‏جويي به سوي رضاي خدا در چارچوب ارتباط هاي اجتماعي مردان و زنان باشد، حضور اجتماعي زن، عمل صالح و انسان‏ساز خواهد بود . در غير اين صورت، حضورش جز وزر و وبال خود و اجتماع نيست . عواقب ناگواري به دنبال خواهد داشت. بايد امروز هم حضور زن را مشابه حضور وي در دوران انقلاب و دفاع مقدس و عرصه خدمت‏رساني بخواهيم و براي همرنگ شدن حضور امروز وي با حضور دوران انقلاب و دفاع مقدس و جهاد سازندگي كوشش كنيم.

در آخر مناسب است با كلامي از پيامبر سخن را به پايان بريم:

«هر كس با زن نامحرمي به حرام مصافحه كند، روز قيامت با دستان بسته به آتش انداخته مي‏شود . هر كس با زن نامحرمي شوخي كند و به لذت سخن بگويد، در قبال هر كلمه هزار سال در جهنم زنداني گردد . زن نيز اگر در سخن گفتن و مصافحه به رضايت با مرد همراه گردد ....... و با او شوخي نمايد، گناه او نيز همسان مرد است.»(8)

پي‏نوشت ها:

 

1. بحارالانوار، ج‏43، ص‏92.

2. همان، ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح‏الانوار.

3. همان، ج‏43، ص‏54 به نقل از كشف‏الغمه.

4. همان، ج‏68، ص‏278.

5. همان، ص‏285.

6. همان، ص‏290.

7. همان، ص‏68.

8. همان، ج‏7، ص‏214.

 

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص قَالَ بُنِيَ الْكُفْرُ عَلَي أَرْبَعِ دَعَائِمَ- الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَة؛ (1)

امير المؤمنين(ع) فرمود: كفر بر چهار پايه استوار شده: فسق، غلو، شك، شبهه.

پس از درگذشت پيامبر (ص) گروه هايي درباره ايشان و پيشوايان معصوم، از مرز حق تجاوز كرده، مقاماتي را براي آنان قائل شدند كه مختص خداست. از اين جهت «غالي» يا «غاليان» ناميده شدند.

شيخ مفيد مي‌گويد: غاليان گروه هايي هستند كه به اسلام تظاهر نموده، ولي براي اميرمؤمنان(ع) و پيشوايان دين، الوهيت و نبوت ثابت نموده‌اند. آنان را با صفاتي معرفي كرده‌اند كه از مرز حقيقت فراتر است. (2)

علامه مجلسي مي‌گويد:

«غلو» درباره پيامبر و پيشوايان اين است كه آن ها را خدا بناميم يا در عبادت و پرستش شريك خدا بينگاريم، و يا آفرينش و روزي را از آن ها بدانيم، و يا معتقد شويم خدا در آن ها حلول كرده است و يا بگوييم بدون الهام از جانب خدا از غيب آگاهند، و يا امامان را پيامبر بينديشيم، يا تصور كنيم كه شناخت و معرفت آنان ما را از هر نوع عبادت خدا بي‌نياز مي‌سازد و تكليف را از ما بر‌مي‌دارد». (3)

 البته درك جايگاه معصومان چندان آسان نيست. اما بيان آن بزرگواران در خصوص خويش، بهترين راهنماي ما در اين مسير است :

علي(ع) در حديث مختصر و شيوايي فرمود: « از غلو در باره ما دوري بجوييد. بگوييد ما بندگاني پرورش يافته ايم. سپس (بعداز اعتراف به مخلوق بودن و عبد بودن ما ) در باره فضيلت ما هر چه خواستيد بگوييد» (4).

 نكته مهم درباره ائمه(ع) رعايت اصل اعتدال است. نه افراط، نه تفريط. نه آن ها را از مقاماتي كه دارند، بالاتر ببريم و به مقام خدايي برسانيم. نه اين كه تفريط كرده و مقاماتي را كه در آيات و روايات براي آن ها بيان شده، انكار كنيم.

 روايتي كه  به آن اشاره فرموديد، به همين نكته اشاره دارد كه در روايت ديگري از ايشان آمده است كه فرمودند :

در باره من دو كس هلاك شدند: يكي دوستي كه از حدم گذراند. ديگر دشمني كه از مقامم فرو كشاند. (5).

بر اين اساس ملاك غلو بودن و يا نبودن يك اعتقاد و باور مشخص مي شود؛ يعني اگر صفت و يا مقامي كه  خاص خداوند است و دارنده آن مقام الوهيت دارد ، به پيامبر(ص) و خاندان پاك او(ع)  نسبت دهيم ،غلو خواهد بود و باطل ،ولي  اگر صفات و مقاماتي كه خداوند متعال به آن ها عطا كرده ، مثل عصمت و ولايت و علم و قدرت بر شفاعت به اذن خداوند و يا فهميدن سر باطني انسان ديگر و  ... در حالي كه قرآن و فرمايش اهل بيت آن ويژگي را تاييد مي كند، ديگر نه تنها غلو نيست، بلكه عدم اعتقاد به آن به نوعي كوتاهي در حق آن ها است و ناشي از عدم معرفت حقيقي به مقام اين بزرگواران است .

اهل بيت عصمت و طهارت (ع) غلوّ را به شديدترين وجه مردود دانسته و غاليان را نكوهش و تكفير كرده‏اند.البته توجه فرماييد كه علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار حدود صد روايت از ائمه معصومين را درباره غاليان نقل كرده است.

پي نوشت :

1.شيخ كليني‏،الكافي‏،ناشر اسلاميه‏ تهران‏،سال 1362 ش،‏نوبت دوم‏، ج‏2،ص 392.

2. شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد،حسين درگاهي، چاپ و مصنفات شيخ مفيد، ص 109.

3.علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق ، ج 25، ص364.

4. همان،ص 270.

5. همان،ص286.

 

 

روايت به اين مضمون از رسول خدا هست از جمله در همان حديث حولاء عطار دارد :

والذي بعثني بالحق نبيا ورسولا ، لقد بعثني المقام المحمود ، فعرضني علي جنته وناره، فرأيت أكثر أهل النار النساء ، فقلت : يا حبيبي جبرئيل، ولم ذلك ؟ فقال : بكفرهن ، فقلت يكفرن بالله عز وجل، فقال: لا، ولكنهن يكفرن النعمة ، فقلت: كيف ذلك يا حبيبي جبرئيل ؟ فقال: لو أحسن إليها زوجها الدهر كله ، ( لم يبد إليها) سيئة قالت: ما رأيت منه خيرا قط .(1)

قسم به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث كرد و به مقام محمود رساند ، جبرئيل بهشت و دوزخ را بر من عرضه كرد و بيشتر اهل جهنم را از زنان ديدم و از جبرئيل علت پرسيدم و ايشان فرمود: به خاطر كفر و ناسپاسي آنها است. غالب زنان از اين كه شوهرشان يك عمر خدمتشان مي نمايند ، تشكر نمي نمايند اما همين كه يك بار به زن بدي كند، خطاب به شوهر مي گويد: در عمرم از تو خيري نديدم.

با توجه به اين روايت و روايات مشابه زنان با توجه به روحيه ناسپاسي و ناشكري اي كه برخي از آنها  دارند بيشترين اهل جهنم را در مراحل ابتدايي تشكيل مي دهند ولي بسياري از آنان زود پاك شده يا به شفاعت از جهنم نجات يافته و بهشتي مي شوند از اين رو با بيشتر بودن زنان در بهشت كه دار جاويد است ، منافات ندارد از اين رو بنا بر روايات در بهشت يك مرد با چند زن ازدواج مي كند كه اين نشان از زيادتر بودن زنان در بهشت نسبت به مردان است. (2)

پي نوشت ها:

1. محدث نوري، مستدرك الوسائل، قم، آل البيت، ج 14، ص 243.

2. شيخ صدوق، فقيه، قم، انتشارات اسلامي، ج 3، ص 468.

 

صفحه‌ها