پرسش وپاسخ

در ابتدا بايد گفت : كتاب هاي مهم حديثي اهل سنت موسوم به صحاح شش گانه عبارتند از :

1ـ صحيح بخاري يا (الجامع الصحيح) از ابو عبد الله محمد بن اسمعيل بخاري متوفي 256 ه.

2ـ صحيح مسلم از ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري متوفي 261 ه.

3ـ سنن ابن ماجه از محمد بن يزيد بن ماجه قزويني متوفي 273 ه.

4ـ سنن ابي داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستاني متوفي 275 ه.

5ـ جامع ترمذي يا (سنن ترمذي) از ابو عيسي محمد بن عيسي بن سوره (2) متوفي 279 ه.

6ـ سنن نسائي (مسمي به مجتبي) از ابو عبد الرحمن احمد بن شعيب متوفي 303 ه.

كتب ششگانه مذكور در فوق باضافه موطأ و مسند ابن حنبل متوفي 241 ه جوامع اوليه حديث اهل سنت را تشكيل مي‏دهد. (1) اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاي ديگري را به عنوان صحاح تأليف كرده‏اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابي حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاي ديگري بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابوري و ..

نخستين و معتبر ترين آن ها ، كتاب صحيح بخاري است كه شامل تعداد احاديثي است كه از ديدگاه بخاري كامل‌ترين و بهترين روايات هستند.يكي از نويسند گان مي نويسد :" اين كتاب پيش برادران اهل سنت ما از اعتبار خاصي بر خور دار است و آن را تالي تلو قرآن مي دانندو تمام روايات آن را صحيح و لازم العمل مي شناسند.(2) پس از آن ، كتاب صحيح مسلم تاليف مسلم نيشابوري معتبر ترين كتاب حديثي نزد اهل سنت مي باشد.

پس از اين دو كتاب، كتاب هاي حديثي ديگري مانند سنن تِرمذي، سنن نسايي، سنن ابن ماجه و سنن ابي داود از هميت بر خور دار هستند، البته . مجموعاً كتاب هاي شش گانه حديثي اهل سنت و اولين مجموعه‌هاي حديثي آنان است كه در قرن سوم تدوين شده اند و از نظر آنان معتبر مي باشد .

دانشمندان جامعه اهل سنت نيز در طول تاريخ، به دليل اهميت صحاح سته در شناخت احكام شرعي، شرحها، پاورقيها، تعليقه‏ ها و مقدمه ‏ها بر آن نوشته‏ اند.

در مقدمه صحيح بخاري (ط 1376) آمده است: «شروح و تعليقاتي كه بر صحيح بخاري نوشته شده حدود 59 شرح (تمام و ناتمام) است كه يازده شرح آن به چاپ رسيده»، مانند «عمدة القاري از شيخ الاسلام ابو محمد محمود بن احمد معروف به عيني (م 855)، ارشاد الساري از ابو العباس شهاب الدين احمد بن محمد معروف به قسطلاني (م 923)، فتح الباري از شيخ الاسلام ابو الفضل شهاب الدين احمد بن علي بن محمد معروف به ابن حجر عسقلاني و شرح الكرماني. هم چنين حدود 28 پاورقي و 16 مقدمه بر آن نگاشته شده است و نيز 16 نويسنده، هر كدام به سليقه خويش آن را تلخيص كرده‏ اند.

شروح صحيح مسلم و سنن‏ بر صحيح محمد بن مسلم نيز مانند صحيح بخاري شروح زيادي نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح فاضل نووي است. نيز بر سنن نسائي شرحهاي مختلفي نوشته‏اند كه از آن جمله است: شرح ابو الحسن علي بن عبد اللَّه انصاري اندلسي و شرح حافظ جلال الدين سيوطي و بقيه سنن نيز داراي شروحي هستند

نسبت به متون تاريخي بايد دانست كه اين گونه كتاب هاي تاريخي نزد اهل سنت اعتباري به مانند صحيحين ندارند. بلكه مطالب نقل شده را بيش تر در بوته نقد قرار مي دهند

در باره كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك بايد گفت :

اين كتاب ، ‌از كتاب‌هاي كهن تاريخي محسوب مي‌گردد. طبري اين كتاب را در فاصله سال‌هاي 283 ـ 290 هجري املا كرده، ‌اما بعد از آن وقايع ربيع الثاني 303 هجري بر آن افزوده است . اين كتاب به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، امادر سند برخي مسايل و وقايع تاريخي نيم قرن اول سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارش‌هاي وي را فاقد ارزش دانسته‌اند. همچنين جلد اول تاريخ طبري كه تاريخ جهان آفرينش تا مبعث است، پر از اخبار اسرائيلي است. درست همان طور كه در تفسير طبري نيز اسرائيليات فراوان وجود دارد. البته در اين كتاب- همان طور كه اشاره شد- مطالب مفيد زيادي وجود نيز دارد . روشن است كه معناي معتبر بودن اين نيست كه تمام مطالب ان را مي توان پذيرفت. بلكه نسبت به كتاب هاي تاريخي جزو كتاب هاي نسبتا معتبر به حساب مي آيد . (2)

اهل سنت كتاب هاي تاريخي ديگر را نيز معتبر مي دانند. در اين خصوص به كتاب: منابع تاريخ اسلام ، اثر رسول جعفريان مرا جعه فر ماييد.

پينوشت ها :

1. كاظم مدير شانه چي، علم الحديث ، ص 53 - 54 ، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1385، چاپ شانزدهم .

2. زين العابدين قرباني، علم حديث، ص343، قم، انتشارات انصاريان، 1382، چاپ پنجم.

3. رسول جعفريان ، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان ،1382 چاپ دوم.

حديث ها از نظر اعتبار به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند. البته تقسيم بندي هاي ديگري هم وجود دارد كه تقريبا فروع همين تقسيم بندي كلي است.

احاديث از يك نظر به دو دسته تقسيم مي شوند: متواتر و غير متواتر (خبر واحد)

حديث متواتر حديثي است كه صدور آن از معصوم قطعي است و شك و ترديدي در صدور آن از معصوم وجود ندارد . البته خود متواتر تقسيم هايي دارد، ولي احاديث متواتر محدود و كم هستند و غالب احاديث غير متواتر و به اصطلاح "خبر واحد" مي باشند.

احاديث غير متواتر كه بيش تر و اكثريت قريب به اتفاق احاديث هستند ، خود به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند:

1. خبر صحيح كه راويان آن تا معصوم افراد شناخته شده، متصل به هم و عادل و شيعه دوازده امامي مي باشند. اين نوع حديث، بهترين نوع بعد از متواتر است و در احكام فرعي حجت مي باشد.

2. خبر موثق به احاديثي گفته مي شود كه راويان آن تا معصوم متصل و شناخته شده اند و همگي مورد اطمينان و در درجه بالاي تقوا و راستگويي و...هستند، گر چه بعضي از آنان شيعه دوازده امامي نيستند.

اين روايات از لحاظ اعتبار در درجه بعد از خبر صحيح هستند.

3. خبر حسن، كه راويان شناخته شده و متصل و شيعه هستند . گر چه مدح هم شده اند، ولي وثاقت آنان يقيني نيست . از لحاظ ايمان و تقوا و راستگويي و حافظه و تقيد بر درستگويي و... مورد يقين و اطمينان نمي باشند. اين روايات كه تعدادشان بيش تر از انواع قبل است، در درجه اعتبار پايين تري از روايات قبل مي باشند.

4. روايات ضعيف كه در سند يا دلالت آن ها ضعف و ايرادي هست ،مثلا راويان تا معصوم متصل نيست و يا اصلا راويان ذكر نشده اند يا راوي بين چند نفر كه ثقه و غير ثقه اند، مشترك مي باشد يا از راوي هيچ مدح و تاييدي نرسيده و...

اين روايات كه از لحاظ تعداد بيش ترين هستند، از لحاظ درجه اعتبار از همه پايين ترند.

براي اطلاع بيش تر به كتاب هاي علوم حديث ، نصيري - دراية الحديث، مدير شانه چي  و دراية و رجال،علي صدرايي خويي مراجعه كنيد.

بنا بر اين ما هم روايات متواتر و يقيني داريم ؛ هم روايات صحيح و مشهوري كه با توجه به قرائن داخلي و خارجي اطمينان به صدور آن ها از معصوم داريم.

پرسشگر محترم در مورد سند احاديث و شناسايي احاديثي كه از لحاظ سند و نقل كنندگان معتبر و قابل اعتنا هستند و رواياتي كه از لحاظ سند ضعيف مي باشند، تلاش هاي فراواني صورت گرفته است و در نرم افزارهاي حديثي و درايه (مانند نرم افزار نور الدرايه ) شما به راحتي مي توانيد سند آن حديث را از جهت قوت و ضعف ببينيد.

نكته مهم ديگري كه توجه به آن لازم است اين كه احاديث وارد شده از امامان در باب خلقت آسمان و زمين و ... كه مورد توجه شما است، غالبا خبر واحدند يعني يك يا چند راوي محدود آن را از معصوم  نقل كرده اند و كم اتفاق مي افتد كه روايتي را چندين راوي از معصوم نقل كرده باشند تا حديث مشهوري گردد كه اعتماد آوري اش بيشتر باشد.

ديگر اين كه غالب اين روايات از لحاظ سندي اشكال دارند يعني يا راوي ناشناخته است يا سند تا معصوم متصل نيست و ...

اگر روايتي در اين زمينه متواتر باشد يعني راويان بسياري آن را نقل كرده باشند و دلالت و معناي روايت هم صريح باشد، آن قطعا سخن معصوم است و حق مي باشد و مي توانيد به آن با اطمينان خاطر اعتماد كنيد ولي روايات اين گونه بسيار كم مي باشند و روايات معمولا غير متواتر هستند و در اين باب هم غالبا از لحاط سندي ضعف هايي دارند بنا بر اين نمي توان يقين داشت كه آنها سخن معصوم باشند و انتساب آنها به معصوم يقيني نيست.

پس اين روايات بدون اين كه لازم باشد در سند آنها تحقيق و بررسي كنيم و بررسي در سند آنها هم كمك چنداني به ما نخواهد كرد، با اين وجود مي توانند ما را در تحقيقات علمي مان كمك باشند و به عنوان نشانه هاي احتمالي بر حقيقت مورد استفاده قرار گيرند.

شما مي توانيد مضمون و مفهوم اين روايات را به عنوان سخن معصوم در نظر بگيريد و به كنكاش علمي در مورد آن معنا و مفهوم بپردازيد. اگر تلاش علمي و تجربي شما آن معنا و مفهوم برداشت شده را تاييد كرد، كه خدا را شكر و در غير آن صورت متوجه مي شويد معناي برداشتي شما صحيح نبوده يا اصل روايت اساسي ندارد.

در هر حال اين روايات را كه هم سندشان قطعي نيست و هم دلالتشان، مي توان به عنوان سخن احتمالي امام در نظر گرفت و برداشت خود از روايت را به عنوان معناي احتمالي مورد نظر امام فرض كرد و به بررسي و كنكاش حول آن پرداخت ولي چون اين روايات متواتر نيستند نمي توان به يقين اصل آن را سخن امام و مفهوم آن را معناي مورد نظر امام شمرد. 

روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم:

يك دسته مربوط به خود پيامبر (ص) است .

 دسته ديگر مربوط به امامان معصوم (عليهم السلام).

اثبات حجيت روايات و سنت پيامبر  به وسيله روايات خود حضرت يا ساير معصومين (عليهم السلام) مستلزم دور است .حجيت سنت پيامبر  را به وسيله آيات قرآن و دليل عقلي اثبات مي كنيم.

آياتي كه دلالت بر لزوم اطاعت مطلق از رسول خدا (ص) دارد و دلايل عقلي كه دلالت بر عصمت رسول خدا  دارد ،بر حجيت روايات مأثوره از پيامبر  دلالت دارد.

از جمله اين آيات به آيه 12 سوره تغابن مي توان اشاره نمود كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول؛

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را».

 همچنين در آيه 7 سوره حشر مي فرمايد:

«  ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛

 آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد».

 اين آيات و آيات متعدد ديگري از قرآن كريم دلالت بر حجيت سيره پيامبر  و لزوم تبعيت از آن دارد.(1)

اما درباره روايات مأثوره از امامان معصوم (عليهم السلام)  علاوه بر آيات قرآن و دلايل عقلي كه دلالت بر ولايت و عصمت ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، به وسيله احاديث رسول خدا همچون حديث ثقلين (2)نيز مي توان حجيت روايات ايشان را اثبات نمود . اين امر مستلزم دور نيست. زيرا در اين جا به وسيله قول امامان حجيت اقوال ايشان اثبات نمي شود ،بلكه به وسيله قول رسول خدا (ص) حجيت اقوال ايشان اثبات مي شود.

از جمله آيات قرآن كه دلالت بر لزوم تبعيت از ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، آيه اولي الامر است كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ (3) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را».

در روايات متعدد و معتبر، مراد از اولي الامر در آيه مذكور ائمه معصومين (عليهم السلام) دانسته شده است.

 شيخ طبرسي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه وقتي آيه اولي الامر نازل شد، از رسول خدا سؤال نمودم كه  ما خدا و رسول خدا را مي شناسيم . مراد از اولي الامر كيست؟

 فرمود:

« هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ ذُو كُنْيَتِي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِه...‏؛(4)

 اي جابر !آن ها جانشينان و امامان مسلمانان بعد من هستند. اول آن ها علي بن ابي طالب (ع) سپس حسن و حسين و علي بن حسين و محمد بن علي كه در تورات به باقر معروف است . به زودي اي جابر! وي را ملاقات مي كني. پس سلام مرا به وي برسان . بعد از او صادق، جعفر بن محمد و سپس موسي بن جعفر و علي بن موسي و سپس محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي . سپس هم نام و كنيه من و حجت خدا در زمينش و باقيمانده الهي بين بندگانش، محمد بن حسن بن علي است . اين همان كسي است كه از شيعيان خود غايب مي شود...».

پي نوشت ها:

1.  براي مطالعه تفصيلي دلايل عقلي و قرآني دال بر حجيت سنت مراجعه شود به حكيم، اصول العامه، المجمع العالمي لاهل البيت(عليهم السلام)، 1418ق، ص 117.

2. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ؛ (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت،  1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).

 دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آن ها تمسك كنيد ،هرگز گمراه نمي شويد :كتاب خدا و عترت و اهل بيتم . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».

3. نسا(4) آيه 59.

4. طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، دارالكتب الاسلاميه، 1390 ق، 396.

 

كتاب هاي بزرگ حديث توسط عالمان بزرگ و خبره اي نوشته شده اند كه سعي داشته اند حديث هاي صحيح و معتبر را جمع آوري نمايند

وقتي كليني از بين صد ها هزار حديث كه شنيده، كتابش را فقط با  199 16 هزار حديث مي نويسد ، دارد اعلام مي كند كه بقيه احاديثي (كه شنيده ) از نظر او صحيح نبوده اند و او نتوانسته اگر آنها را شنيده، به صحتشان اطمينان يابد و گر نه در اين كتاب آنها را مي نوشت.  

البته چون اين بزرگان هم ، از خطاي انساني در امان نبوده اند، گاهي مرتكب خطا و اشتباه شده و حديثي را صحيح گمان كرده و آورده اند كه بعد براي آيندگان صحيح نبودن آن روشن شده است يا به صحت حديثي اطمينان نيافته اند در حالي كه عالمان بعد از آنان به ادله اي بدان اطمينان يافته و آورده اند. يا چون اين بزرگان به زمان صدور احاديث و دوره امامان نزديك بوده اند، به همراه اين احاديث قرينه هايي ديده اند كه با وجود آنها به صحت آن احاديث يقين يافته اند. اما نتوانسته اند آنها را منتقل كنند و حالا كه ما آن احاديث را بدون آن قرينه ها مي بينيم ، آن احاديث به نظرمان ضعيف مي رسد.

از طرف ديگر حديثي ممكن است ضعيف باشد و از طريق صحيحي به دست ما نرسيده باشد. ولي مضمونش با حديث معتبري يكسان باشد كه خود اين يكساني دليل بر صحت حديث مي شود.

نكته ديگر اين كه احاديث، فقط در باب احكام حجت معتبر شرعي هستند. يعني اگر حديثي از طريق مطمئن به دست ما رسيد كه متضمن دستور وجوبي يا تحريمي بود، آن حديث حجت است و بايد به آن عمل كنيم. ولي در باب عقايد يا تاريخ و ... حجت تعبدي شرعي نيستند. (1) يعني اگر حديثي در باب عقايد از طريق مطمئني به دست ما رسيد كه متضمن مطلبي اعتقادي بود ولي برهان و دليل آن اعتقاد در آن حديث و در جاي ديگر ذكر نشده بود و به ذهن هم برهاني نمي رسيد ، نمي توان به صرف وجود آن حديث كه شايد از معصوم هم نباشد، آن اعتقاد را پذيرفت بلكه بايد به دنبال برهان براي آن اعتقاد بود. همچنين است حديث در باب تاريخ و ...

با توجه به موارد بالا تعيين اين كه چه حديثي صحيح و قطعي است بسيار مشكل يا ناممكن است و چه بسا حديثي در نگاه يك فرد معتبر و در نگاه فقيه ديگري نامعتبر باشد. از اين رو نوشتن كتابي به عنوان "احاديث صحيح"، صحيح نيست (شايد يك حديث از نظر يك شخص با معيارهايي كه در علم رجال و درايه  دارد صحيح باشد. اما از نظر شخص ديگر با توجه به معيار رجاليش ضعيف باشد ) و چند سال پيش كه يكي از محققان به نوشتن كتابي با عنوان "صحيح الكافي" اقدام كرد ، اين اقدام او مورد اعتراض به حق جامعه علمي قرار گرفت.

البته از دير باز عالمان در صدد شناساندن روايات جعلي در باب هاي مختلف برآمده اند و كتاب هايي هم در اين زمينه نوشته شده و تلاش ارزشمندي است. اما نوشتن كتابي تحت عنوان احاديث صحيح و تلقي بقيه احاديث به عنوان ناصحيح كار پسنديده اي نيست.  

پي نوشت ها:

1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج 9، ص 280

علما در وجه جمع اين دو روايت فرموده اند منظور روايت اول كه مي گويد فلم يحر الحسين(ع) اين است جواب كامل و فصيح و مورد قبول نداده است نه اين كه اصلا چيزي نگفته باشد. چون محاوره به معني پاسخ گويي است اما در مرتبه هفتم به صورت كامل و فصيح ادا كرد از اين رو در روايت اول شش تكبير اول چون كامل نبود به حساب نيامده است. 

مزحوم فيض كاشاني چنين بياني دارد:

المحاورة المجاوبة و التحاور التجاوب يقال كلمته فما أحار لي جوابا و لعل المراد إن الحسين(ع) و إن كبر في كل مرة إلا أنه لم يفصح بها إلا في المرة الأخيرة و بهذا يجمع بين الخبرين‏

محاوره به معناي جواب دادن است گفته مي شود با او سخن گفتم جوابم را نداد ممكن است مراد روايت اين باشد كه امام حسين(ع) در هر نوبت تكبير مي گفته، اما جز نوبت آخر فصيح نبوده است و اين وجه جمع بين دو روايت است.(1)

پي نوشت:

1. فيض كاشاني، محمد محسن بن شاه مرتضي، الوافي، 26، كتابخانه امام أمير المؤمنين علي(ع) اصفهان، چاپ اول، ج‏8، ص852.

در خطبه مورد نظر چنين جمله اي نيست.

البته قرآن وحي نهايي و كامل خداست كه با وجود آن بشر به وحي ديگري محتاج نيست و همه هدايت هاي معرفتي، اخلاقي و عملي لازم براي سعادت بشر در قرآن آمده است و با وجود اين مجموعه كامل، حجت براي هميشه بر ابناي بشر تمام است و هيچ گاه در مطلبي به جهل و حيرت و ناداني بر نمي خورند؛ اما اين كه خود قرآن بدون مبين و مفسر و معلم كه همان پيامبر و اهل بيت ايشان باشند، كافي است، نه حرف خدا، قرآن، پيامبر و اهل بيت؛ بلكه حرف ديگراني است كه شعار "حسبنا كتاب الله" سر دادند.(1)

قرآن بشر را به مبين و معلم خود سوق داده (2) و پيامبر و جانشينانش را مبين و معلم خود براي بشر شمرده است و بشر بدون مراجعه به مبين و معلم قرآن در معرض نافهمي و بد فهمي است و ممكن است حقايقي فراواني از قرآن را درك نكند يا از قرآن درك بد و باطل داشته باشد.

پيامبر و اهل بيت نه حجتي در عرض قرآن بلكه مبين و مفسر قرآن مي باشند كه به امر خدا به همه حقايق قرآني علم يافته و آن را به بشر منتقل مي كنند.

پي نوشت ها:

1. اين شعار عمر بن خطاب است وقتي پيامبر(ص) قلم و دوات خواست تا وصيتي بنويسد كه بعد از وي امت با تمسك به آن از گمراهي در امان بمانند و عمر با اين جمله مانع نوشتن آن شد. رك:

شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1384ش، ص396 به بعد به نقل از منابع معتبر اهل سنت.

2. نحل(16) آيه 44؛ بقره(2) آيه 151، و ...

در پاسخ به سوال بايد دو بحث را مطرح كرد

. اول اين كه پرسشگر مي خواهد از اصل صحت احاديث وارده آگاهي يابد به اين معنا كه فلان روايت و يا روايات آيا از معصومين(ع) نقل شده است يا نه كه بايد به كتاب هاي حديث شناسي و درايه مراجعه كند. دوم اين كه پرسشگر مي خواهد بداند. چرا ميان روايات و احاديث بعضا در مورد موضوع يا موضوعاتي اين اندازه تفاوت يا حتي تناقض وجود دارد كه به نظر مي آيد هدف پرسشگر از سوال، مورد دوم باشد كه در اين باره توضيح مي دهيم:

به طور كلي جداي از تبييني كه در ادامه خواهد آمد. ملاك مشخصي در متابعت همگاني از احاديث و روايات وجود دارد كه با داشتن آن ملاك، مي توان در مورد تعارض و ناسازگاري دو حديث يا احاديث قضاوت كرد.

از معصومين (ع) روايات متعددي نقل شده است كه فرمودند اگر از طرف ما دو حديث ناسازگار با هم نقل شد. آن دو را به كتاب خدا "قرآن"و "سنت رسول خدا (ص)عرضه كنيد، هر كدام كه موافق با كتاب خدا بود آن را نگاه داريد و آن ديگري كه مخالف بود را رها كنيد.

يكي از راويان از امام رضا(ع)در مورد تكليف نزاع بر سر دو حديث كه به شكل مختلف از رسول خدا(ع) بر سر يك موضوع نقل شده است، سوال كرد و حضرت در پاسخ فرمود:

" فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَبَرَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَي كِتَابِ اللَّهِ فَمَا كَانَ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَوْجُوداً حَلَالًا أَوْ حَرَاماً فَاتَّبِعُوا مَا وَافَقَ الْكِتَابَ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي الْكِتَابِ فَاعْرِضُوهُ عَلَي سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَمَا كَانَ فِي السُّنَّةِ مَوْجُوداً مَنْهِيّاً عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ أَوْ مَأْمُوراً بِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ إِلْزَامٍ فَاتَّبِعُوا مِمَّا وَافَقَ نَهْيَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمْرَه‏...(1)

يعني اگر دو خبر مختلف به شما رسيد آن دو را به كتاب خدا عرضه كنيد،...و متابعت كنيد از آن روايتي كه موافق كتاب خدا باشد و اگر آن روايت در كتاب خدا نبود، آن را بر سنّت و روش پيامبر (ص)عرضه كنيد، ...هر كدام كه موافق سنّت پيامبر (ص) بود از آن متابعت كنيد.

 امام صادق (ع) فرمود: هر چيزي به سوي كتاب خدا و سنت برگردانده مي‏شود، هر حديثي كه موافق كتاب خدا نبود، باطل است.(2)

و اما در توضيح سوال بايد گفت تفاوت در بيان روايات و احاديث در مثلا يك موضوع يا موضوعات مختلف تا جايي كه الفاظ آن متضاد يا متناقض با هم نباشد؛ نمي تواند موجب شبهه در اصل صدور روايت يا حديث باشد. اين اختلاف ها مي تواند ناشي از عواملي باشد كه به بعضي از آن اشاره مي شود1.معصومين (ع) همه در يك زمان نبودند 2.مخاطبين و پرسشگران يكسان نبودند.3.وضع مكاني و زماني و نوع سوال ها موجب مي شد كه آن چه از معصومين در فلان زمان روايتي ذكر شده در زمان ديگر فرا خور حال و زمان و حتي مخاطب و نوع مجلس و...عوض شود، اما چون مقصد يكي است و آن تعالي بشر و رسيدن به خداي متعال پس مي توان به همان دليلي كه بيان شد از راه ها و ابزارهاي مختلف استفاده و در مورد موضوعي نشانه هاي مختلف و متفاوتي عرضه كرد. 

مثلا در مورد سوال بايد گفت كه اگر چه در مورد بهترين اعمال همواره و در همه زمان ها موارد مشخص و حتي شمرده شده اي اعلام شده است، اما لزومي نداشت وقتي شخصي از معصومين(ع) در جلسه اي سوال كند كه بهترين عمل يا اعمال چيست، معصوم ملزم باشد كه يك به يك آن را در همان جلسه بر شمرد، بلكه به مقدار نياز و نيز فراخور حال پرسشگر يا  پرسش؛ مطالبي را بيان مي فرمودند و اگر دگر بار شخصي ديگر سوال مي نمود  و يا جلسه اي ديگر بر پا مي شد به همان دليل، مطالبي افزون يا حتي متفاوت از امام صادر مي شد. مثلا نماز يكي از بهترين و بالاترين عمل بندگان خداي متعال است و اگر در روايتي مي بينيم كه فقط نام نماز برده شده است. شايد به اين دليل بوده است كه پرسشگر از نماز پرسيده يا وضع مجلس صدور روايت به گونه اي بوده كه فقط به اهميت نماز معطوف شده است و معصوم در اين باب توسعه سخن داده اند. پس "اثبات شي نفي ما عدا" نمي كند.

در مورد نشانه هاي مومن نيز بايد گفت نشانه ها بسيار است، اما هنگام سوال از معصوم باز هم به همان دلايلي كه بيان شد،بر شمردن نشانه ها از يكي به موارد بسياري تغيير كند كه گفتن فقط يك نشانه مخاطب را به مقصود مي رساند و گاهي لازم است نشانه هاي ديگر و بعضا متفاوت از هم براي اقناع مخاطب يا مخاطبين نقل شود و يا اصلا جداي از اين توجيهات مخاطب در طلب نشانه هاي بيشتري بوده است و از معصوم با اين بيان"باز هم " توقع داشته كه حضرت ادامه دهد! پس، اين چنين موارد هرگز به صحت روايات و احاديث ضربه نمي زند.

البته و به طور معمول سعي و تلاش منتشر كنندگان و يا ناقلان احاديث بر اين بوده و هست تا رواياتي را كه بعضا با هم متضاد يا متناقض بوده را منتشر يا نقل نكنند و اين به خاطر صيانت و امانت داري از بيان معصومين(ع) بوده است.

در عين حال اين نكته را بايد اضافه كرد،گاهي تعارض ادله و احاديث به معناي نفي(تنافي)يكديگر نيست كه البته اين بحث اصولي است و بيان آن پاسخ را از مرز خود دور مي كند، ولي مي توانيد در كتاب هاي اصول فقه  بحث تعارض ادله آن را مطالعه كنيد.

پي نوشت ها:

1.مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران،انتشارات اسلاميه، ج‏2، ص 235.

2.مشكاة الانوار، ترجمه هوشمند و محمدي، قم، انتشارات دار الثقلين، سال 1379، ه.ش ،چاپ اول، ص 305.

 

در نگاه اول چنين احساس مي شود كه تضاد بين اين گونه احاديث وجود دارد. ولي با تامل و دقت بيشتر در احاديث متوجه خواهيد شد كه هيچ تضادي در اين نوع احاديث وجود ندارد. چرا كه هر كار خيري كه  موجب شادي مومني گردد به اندازه ظرف وجودي و اقتضايي خودش موثر واقع مي شود و اين علت ناقصه به حساب مي آيد و در صورتي مشمول بهشت خواهد شد كه شرايط ديگر هم رعايت گردد يعني علت تامه جمع گردد.

لذا عمل صالح در نزد پروردگار بي‏پاداش نمي‏ماند، حتّي اگر عامل آن غير مسلمان باشد. بنابر اين، براي پياده كردن مضامين بلند اين دسته روايات بايد به سوي ايمان مستحكم و عمل صالح گام برداريم و طيّ اين مسير براي همه ممكن است، هر چند هر كس به اندازه استعداد و توانايي و سعي و تلاش و اخلاصش موفّق خواهد شد.(1)

شرط قبولي و ورود به بهشت ايمان و عمل صالح است حتي حاتم طايي با آن بذل و بخشش هايي كه انجام داده است وارد بهشت نخواهد شد؛ زيرا از شرط ايمان و وحدانيت به خدا بي بهره بوده است؛ ولي به خاطر اين صفت ملكه راسخه سخاوت از عذاب جهنمي او كاسته خواهد شد.

در روايات ذيل هم كه از پيامبر (ص) نقل مي شود حضرت فرمودند: عذاب شديد برداشته شد ( نه تمام عذاب ):

1- از رسول خدا (ص) نقل شده است كه به «عُدَي»، فرزند «حاتم طايي» فرمود:

 «دُفِعَ عَنْ ابيكَ الْعَذابُ الشَّديدُ لِسَخاءِ نَفْسِه‏؛ عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد!». (2)

2- در حديث آمده است كه پيامبر (ص) دستور داد، گروهي از جنايتكاران يكي از جنگ ها را به قتل برسانند، ولي يكي از آن ها را استثنا كرد. آن مرد تعجّب كرد و گفت: «با اين كه گناه ما يكي است، چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردي؟» حضرت (ص) فرمودند: «خداوند به من وحي فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستي و من نبايد تو را به قتل برسانم». (3)

نماز يكي از واجبات شرعي است كه نقش بنيادين در سعادت آدمي دارد. از اين رو در حديث امام صادق(ع) آمده است:

اوّلُ ما يحاسَبُ به العبدُ الصلوة؛ فإذا قُبِلَتْ منه، قُبِل سائرُ عَملهِ، و إذا رُدّت عليهِ رُدّ عنه سائرُ عملِه؛(4)

نخستين چيزي كه از بنده حساب مي‌كنند و مي‌پرسند، نماز است. اگر از او قبول شود، بقيه كارها و اعمالش نيز پذيرفته مي‌شود. اگر نمازش مردود گشت ساير اعمال او نيز پذيرفته نيست.

از ديدگاه اسلام ارزش انسان به آن است كه به هدف خلقت كه قرب الهي است نائل گردد. اين همان كمال انسان است. منظور از كمال، كمال روحي و نفساني است، چون روح اصل و مبناي هويت و شخصيت آدمي است. از نظر قرآن انساني سعادتمند است كه به اين هدف دست يابد. سعادت تنها در پيوند با خدا حاصل مي شود كه در قرآن از آن به عبادت تعبير شده است:

«و ما خلقتُ الجن و الانس الا ليعبدون؛ جن و انس را نيافريدم جز آن كه مرا بپرستند».(5)

 كسي كه مسلمان است. اما واجبات خود نظير نماز و روزه را انجام نمي دهد، ولي داراي اوصافي است كه به دليل ترك واجبات، در دوزخ كيفر كارش را خواهد چشيد. و به خاطر اعمال خوبش هم خدواند به او جزاي خير را خواهد داد.

 در مورد مسلمان  بايد توجه داشت كه خدمت براي مردم و دوري از زشتي ها و.... در صورتي  مايه سعادت اوست و به بهشت رهنمون خواهد شد كه عمل صالح تلقي شود. بر اساس آيات و روايات، بهشت براي كساني است كه ايمان به خدا و پيامبر داشته و عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند:

"الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب؛

كساني كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهي خواهند داشت"(6).

مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاي قرآن و اطاعت از پيامبر است كه از جمله عمل به واجبات است، ولي كسي كه از روي عمد واجبات خود را ترك مي كند ولو كارهايي مثل شادكردن مومن را انجام دهد، باز اهل سعادت نيست و بايد كيفر خود را بيبيند .

افرادي كه حقانيت دين اسلام بر آن ها آشكار و واضح گشت، ولي از روي تعصب و يا عناد و يا هواي نفس و يا عوامل ديگر از حق پيروي نكردند، قطعا در قيامت در عذاب خواهند بود حتي اگر اعمال صالحي هم در دنيا انجام داده باشند، چون بر اساس ايمان حقيقي و باورديني درست نبوده و در راستاي اهداف دنيائي و جلب نظر مردم و يا فريب آن ها بوده ،مفيد نخواهد بود.

خلاصه آن كه مراد اين روايات اين نيست كه خوشحال كردن دل مومن به تنهايي باعث ورود به بهشت مي شود. بلكه منظور اين است كه يكي از چيزهايي كه در بهشت رفتن انسانها موثر است خوشحال كردن دل مومن است.

مانند اين كه شما مي گوييد آفتاب گل را روياند. آيا آفتاب به تنهايي در رويش گل اثر داشته يا يكي از عوامل ( در كنار خاك ، آب و..) بوده است. 

پي نوشت:

1.مكارم شيرازي ناصر، سوگندهاي پر بار قرآن، ص 233 .

2.علامه مجلسي، ‏بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏، چاپ مختلف،‏ نوبت چاپ مكرر، ج 68، ص 354.

3. مكارم شيرازي ناصر ،اخلاق در قرآن، ج‏2، ص 409.

4. شيخ عباس ، سفينه البحار، ج4، ص233، ماده سلم.نشر دارالاسوه للطباعه و النشر،  1422 ق .

5. ذاريات (51) آية 56. 

6. مدّثر (74)آيه 38 - 48 .   

در مورد نسخ قرآن به وسيله سنت، نظرات گوناگوني از جانب انديشمندان مسلمان اعم از سني و شيعي ابراز شده است.

آيت الله خويي (ره) نسخ قرآن با سنت متواتر را عقلاً و نقلاً جايز مي داند. علامه طباطبايي (ره) نسخ قرآن با سنت متواتر را قبول ندارد و در اين زمينه با شافعي هم نظر است و برخي از علماي اهل سنت عقيده دارند كه خبر واحد نيز توان نسخ قرآن را دارد. (1)

 آنچه اجمالاً در اين باره بايد بگوئيم، اين است كه اگرچه نسخ قرآن با سنت، عقلاً و نقلاً جايز است ولي تاكنون، موردي در اين زمينه مشاهده نشده است  و آن موردي كه از كتاب پيام امام نقل نموده ايد با آنچه در تفسير نمونه ذكر شده روشن مي شود زيرا در تفسير نمونه ذيل تفسير آيه 15 سوره نساء آمده كه:

« از آنچه در بالا گفتيم، روشن مي‏شود، كه آيه فوق هرگز نسخ نشده، زيرا نسخ در مورد احكامي است كه از آغاز به صورت مطلق گفته شود، نه به صورت موقت و محدود، در حالي كه آيه فوق حكم «حبس ابد»، را به عنوان يك حكم محدود و موقت ذكر كرده است. و اگر مشاهده مي‏كنيم كه در پاره‏اي از روايات تصريح شده، كه آيه فوق به وسيله احكامي كه در باره مجازات عمل منافي عفت داد شده، نسخ گرديده است، منظور از آن نسخ اصطلاحي نيست، زيرا نسخ در زبان روايات به هر گونه تقييد و تخصيص حكم گفته مي‏شود. (2)

با توجه به توضيحات مذكور بايد بگوييم كه در نسخ قرآن بوسيله خبر واحد كه جاي بحثي نيست و مسلما مردود است اما درباره نسخ قرآن بوسيله سنت متواتر و قطعي بايد بگوييم كه بر فرض كه جواز و امكان آنرا بپذيريم با رواياتي كه درباره عرضه روايات به قرآن آمده منافاتي ندارد؛ زيرا عرضه روايات زماني پيش مي آيد كه ما در صدور آن از معصوم ترديد داريم و براي اثبات صدور يا عدم صدور آن را بر قرآن عرضه مي كنيم و روايت متواتر و قطعي از اين حالت خارج است و شك و ترديدي در صدور آن از معصوم نداريم.

همچنين درباره فتح باب شدن اين مسئله بايد بگوييم كه ملاك و معيار جواز اينگونه نسخ وجود روايت متواتر و قطعي است و چنانكه گفتيم چنين روايت متواتر و قطعي براي اينگونه نسخ نداريم و لذا فتح بابي صورت نمي گيرد.

پي نوشت ها:

1. شريفي علي، مقاله «نقد و بررسي ديدگاه هاي مشهور شرق شناسان در مورد نسخ»، فصلنامه انديشه صادق، تابستان 1383 ، شماره 15، ص 114 تا ص 133.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش.

صفحه‌ها