پرسش وپاسخ

در منابع روايي شيعه و اهل سنّت احاديث فراواني به چشم مي‌خورد كه بر ضرورت عرضة احاديث به قرآن كريم و سنجش ميزان درستي و اعتبار آن‌ها با كتاب خدا تأكيد مي‌كند

به عنوان نمونه، از رسول خدا  روايت شده است كه: « سيفشوا عني أحاديث فما أتاكم من حديثي فاقرأوا كتاب الله واعتبروه فما وافق كتاب الله فأنا قلته وما لم يوافق كتاب الله فلم أقله» (1)

 « بزودي احاديث زيادي از من رواج مي يابد، پس آنچه از احاديث من به شما رسيد قرآن را ملاحظه نماييد. آنچه موافق قرآن بود، از من است و آنچه مخالف قرآن بود، از من نيست».

در حديث ديگري مي خوانيم:« اعرضوا حديثي علي الكتاب فما وافقه فهو مني وأنا قلته »(2)  «سخن مرا به كتاب خدا عرضه كنيد آنچه موافق قرآن بود از من است و من آنرا گفته ام.»

اما مشهور علماي اهل سنت احاديث عرضه روايات بر قرآن را ضعيف مي شمارند و حتي اين أحاديث را  از مجعولات خوارج و زنادقه مي دانند.

براي مطالعه تفصيلي نظرات آنها مي توانيد به كتاب « اختصاص الشيعة في التمسّك بالقرآن الكريم » تأليف « الشيخ حسين غيب غلامي الهرساوي» نشر «مركز الابحاث العقائديه»  فصل « رأي أبناء العامة في عرض الخبر علي الكتاب» مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. طبراني، المعجم الكبير، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1404ق، ج12، ص 224.

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419ق، ج 1، ص 111.

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم :

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم و سپس به اين جملاتي كه در منبع ذيل به آن رسيديم اشاره مي كنيم

حف و احتفاف يعني احاطه كردن و پوشاندن

قرائن يعني قرينه ها و شواهد

آحاد يعني اخبار واحد (در برابر خبر متواتر)

كسائر اخبار الآحاد المفيدة للعلم باعتبار الاحتفاف بالقرائن المفيدة(1)

اخبار واحد كه مفيد براي علم است به اين اعتبار است كه با قراين مفيده همراه و پوشيده شده است

خلاصه آن كه روايات به چند دسته تقسيم مي شوند. برخي متواتر برخي واحد و ...است.

يعني اين كه اين مطلب با قرينه ها و روايت و حديث واحد (نه متواتر ) همراه است.

پي نوشت:

1. طباطبايي سيد محمد مجاهد، كتاب المناهل‌، ناشر مؤسسه آل البيت،نوبت اول،‌ چاپ قم- ايران، ص 414‌.

در تعريف تواتر گفته شده:

1.اگر راويان حديث در هر طبقه اي (از معصوم تا به ما) به حدي باشند كه امكان توافق آنها بر كذب و دروغ به طور عادي محال باشد، به آن متواتر مي گويند. (1)

خبر جماعتي كه به خودي خود و بدون نياز به قرائن، اتفاق آنان بر دروغ محال و در نتيجه علم آور باشد.(2)

با توجه به اين تعريف اگر تعداد زيادي كه كاملا روشن است از فرقه هاي مذهبي مختلف و  قبيله هاي مختلف و شهرهاي مختلف هستند و بسياري از آنها همديگر را نديده اند و بسياري از آنها را مي شناسيم و يقين داريم كه اهل دروغ نيستند و ...، سخني بگويند، هر انسان سالمي از شنيدن سخن و خبر آنها به مضمون سخن و خبرشان يقين مي يابد. چون مي داند كه محال است آنها با هم به بافتن اين دروغ اجتماع و توطئه كرده باشند.

حالا اگر حديثي از رسول خدا تا به ما در هر طبقه به اين گونه راويانش زياد باشد كه يقين به خبر ايجاد كند، آن حديث متواتر است.

پرسشگر محترم ممكن است بيان ما رسا نبوده باشد. ولي باز مي گوييم كه ملاك در تواتر صرف تعداد زياد نيست يا صرف راستگو بودن روايت كنندگان نيست، بلكه بايد تعداد و تنوع و شرايط روايت كنندگان در هر طبقه به گونه اي باشد كه هر انسان منصفي را به يقين برساند كه حتما اينان سخن را شنيده اند و نقل مي كنند و محال است كه همگي بر بافتن اين دروغ و نقل آن متحد شده باشند.

اگر چنين علم و يقيني با توجه به تعداد و تنوع و ديگر اوصاف راويان حاصل شد، مي شود متواتر و گر نه متواتر نيست. (به اين ملاك دقت كنيد).

پس منظور ما از تواتر همين معنايي است كه در كتاب ها ثبت شده و معناي ديگري منظورمان نيست.

2.در مورد راستگويي هم حكم و برداشت ها در مورد افراد ممكن است متفاوت باشد يعني فردي از نظر من راستگو است و از نظر شما راستگو نيست و به همين جهت بعض افراد از نظر شيعيان كاملا مورد اعتمادند ولي از نظر سني ها مورد اعتماد نيستند و بر عكس.

اما خوشبختانه در هر طبقه تعدادي از افراد هستند كه راستگويي و مورد اطمينان بودن آنها چنان اوج گرفته كه همه بدان باور دارند. مثلا ما بسياري از راويان را با اين كه شيعه نبوده اند، قبول داريم و روايات آنها براي ما اعتبار دارد و به روايات آنها "موثق" مي گوييم.(3) همچنان كه بعضي از راويان شيعه مورد اعتماد اهل سنت بوده و رواياتشان را  صحيح شمرده و نقل كرده اند.(4)

بله فردي از نظر ما شيعيان موثق است و از نظر اهل سنت موثق نيست. ولي در تواتر وثاقت راويان ملاك اصلي نبود. بلكه علم آور بودن ملاك اصلي بود و همين كه وثاقت و راستگويي تعدادي از آنها معلوم باشد، خود مؤلفه اي مي شود كه در كنار مؤلفه هاي ديگر براي ما ايجاد يقين مي كند. 

3. حديث متواتر حديثي بود كه افراد زيادي مدعي شنيدن آن هستند و آن را از پيامبر نقل كرده اند و با توجه به تعدد و تنوع و ... كه راويان دارند ما به يقين مي رسيم كه اين سخن را از پيامبر شنيده اند.

اما در مثالي كه شما مطرح كرده ايد خبر متواتر نيست. زيرا يك نفر دارد خبر مي دهد كه صدها نفر اين صحنه را ديده اند.

در اينجا خبر دهنده يك نفر بيش نيست كه دو مطلب را ادعا مي كند:

يك: او ادعا مي كند كه ديده است فلان صحنه اتفاق افتاده است.

دوم: ادعا مي كند كه علاوه بر او صدها نفر ديگر هم ديده اند.

پس در اينجا ما فقط با يك خبر دهنده مواجه هستيم كه يك خبري را داده است. اما اگر صدها نفر با او آمدند و گفتند ما ديديم كه فلان صحنه اتفاق افتاد، در آن صورت تواتر حاصل مي شود و براي ما وقوع آن صحنه يقيني مي گردد.

در مورد تواتر نقل قرآن، ما در هر زمان با هزاران نفر مواجه هستيم كه قرآن را به همين صورت از عالمان نسل قبل شنيده اند و آنها هم از عالمان نسل قبل تا برسد به پيامبر. يعني هميشه ما با خود جماعت نقل كننده مواجهيم نه با يك نفر كه خبر از جماعتي بدهد.

پي نوشت ها:

1. زين العابدين قرباني، علم حديث، قم، انصاريان، 1382ش(پنجم)، ص110.

2. شانه چي، علم الحديث، قم، انتشارات اسلامي، 1385ش، ص169.

3. همان، ص174.

4. ر. ك: شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات، 1384ش، ص 80 به بعد. ايشان نام صد تن از راويان شيعه را ذكر مي كند كه عالمان سني راستگويي آنان را باور داشته و از آنان حديث نقل كرده اند. 

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است و از آنجا كه سنخ گزاره ها با هم تفاوت دارد روش اثبات آنها نيز تفاوت دارد. صدق و مطابقت گزاره تجربي بوسيله استقراء و ضميمه نمودن قياسي پنهان (1) قابل اثبات است و صدق يك گزاره عقلي با استناد به قياسي كه مقدمات آن بديهي يا منتهي به بديهي هستند كشف مي گردد. حال اگر در مقام اثبات صدق گزاره اي به جاي بكارگيري روش صحيح، به نظر اكثريت مردم متوسل شويم دچار مغالطه شده ايم. مانند اينكه بگوييم زمين صاف است چون اكثر مردم آن را صاف مي دانند.

حال بايد ببينيم روايت متواتر از سنخ كداميك از علوم است. روايت در صدد نقل يك سخن خاص از شخصي خاص است. شنيدن سخن يك شخص به دو صورت مستقيم و غير مستقيم ممكن است. در صورت مستقيم هيچ گونه واسطه و راويي وجود ندارد و ما به گوش هاي خود سخني را از شخصي مي شنويم و در اين حالت كه جزء محسوسات است شكي در صدور آن سخن از شخص مورد نظر نداريم. اما در صورت غير مستقيم، شخصي به عنوان واسطه و راوي مطلبي را براي ما نقل مي كند. روشن است كه هر اندازه تعداد واسطه ها و رواياني كه يك مطلب را از شخص مورد نظر نقل مي كنند بيشتر باشد احتمال دروغ بودن آن مطلب كمتر مي شود و اگر تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد انسان يقين مي كند كه آن مطلب از شخص مذكور صادر شده است. چنانكه در علوم تجربي نيز هر اندازه استقراء ما كامل تر باشد نتيجه تجربي آن استوار تر مي گردد. بنابراين در اين سنخ از گزاره ها ما بدنبال كشف صدور يك مطلب از يك شخص هستيم و لذا ناچاريم به شنيده هاي ديگران و راويان مراجعه كنيم. در اينجا نمي توانيم با قياس عقلي يا تجربه و آزمايش صدور يك مطلب از يك شخص را كشف كنيم. بلكه بايد مستقيما و يا با واسطه سخن شخص را بشنويم.

ممكن است كسي سؤال كند كه چه لزومي دارد براي كشف صدور يك روايت از معصوم تواتر خبر لازم باشد. بلكه اگر يك خبر واحد از سوي راويان معتبر هم نقل شود باز هم صدور يك مطلب از امام معصوم كشف مي شود؟ بنابراين اكثريت و تواتر در اينجا چه نقشي دارد؟

نقش تواتر در اينجا اين است كه خبر واحد را از حالت ظني خارج مي سازد و به مرتبه يقين مي رساند. زيرا وقتي تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد يقين به صدور روايت پيدا مي كنيم. ولي در صورتي كه شخص واحدي خبري را به ما برساند. گرچه احتمال و ظن به صدور آن پيدا مي كنيم. اما هيچ گاه يقين به صدور آن پيدا نمي كنيم.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: كتاب المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بي تا، ص 330 .

 

قرآن به نقل متواتر به دست ما رسيده است و تواتر گزارش ها لازم نيست.

. ممكن است گزارش كننده فقط يك نفر باشد يا در بعض دوره ها يك يا چند نفر باشند. غير متواتر بودن گزارش ضربه اي به محتواي گزارش كه متواتر است نمي زند چون خود اخبار وجود دارد و فرد مي تواند با احصاي خبر دهندگان در هر دوره تواتر را وجدان كند.

افراد زيادي در باره تهران و بزرگ بودنش خبر مي دهند، ولي ممكن است فقط يك نفر اين خبردادن ها را جمع كند و گزارش دهد. اين كه گزارش كننده يك نفر است با متواتر بودن خبر دهنده ها و خبر، منافات ندارد. 

خداوند پيامبر را به عنوان مبين و مفسر قرآن و دين ماموريت داده است

هر چه پيامبر به عنوان دين و بيان دين و قرآن فرموده است، خواه در مسائل اعتقادي يا اخلاقي يا احكام، همه اش وحي بوده و پيامبر هيچ از خود نگفته است. زيرا او فقط نبي و رسول و واسطه بوده  و دين فقط از خداست.

از طرف ديگر معلوم است كه همه وحي فقط قرآن نبوده، زيرا قرآن همين 114 سوره اي است كه بر ما تلاوت كرده است و شرح و تفسير قرآن هم كه پيامبر گفته، وحي بوده، (1) اما نه وحي قرآني بلكه وحي تبييني و تفسيري.

آنچه پيامبر و امامان در بيان دين و تفسير قرآن فرموده اند، همه اش وحي بوده كه بر پيامبر نازل شده و پيامبر به امامان منتقل كرده است و همه قدسي و الهي  است. اما در بيان به دو گونه نقل شده است. گاهي رسول خدا بدون اين كه سخن و بيانش را مستقيما به خداوند منسوب كند، به بيان دين و معارف و ... مي پردازد كه غالب احاديث اين گونه اند و گاهي معارف و ... را در قالب سخن خداوند نقل قول مي كند. اين احاديث دوم را احاديث قدسي ناميده اند و تفاوتي با احاديث ديگر ندارند. جز در نوع بيان كه مستقيما به خدا مستند مي شوند.

بنا بر اين خود قرآن فرموده شما بايد به قرآن با بيان و تفسير پيامبر رجوع كنيد و احاديث اعم از قدسي و غير قدسي، بيان و تفسير قرآن هستند كه پيامبر از آسمان و به طريق وحي گرفته و به ما مي رساند و ما بدون تفسير و بيان قرآن از جانب پيامبر در معرض فهم اشتباه از قرآن هستيم، و با مراجعه به رسول خدا از بد فهمي نجات مي يابيم. 

ما نيازمند به سخن و بيان پيامبريم (2) كه در قالب احاديث اعم از قدسي و غير قدسي به ما رسيده است و "قدسي" ناميدن فقط براي روشن شدن نوع بيان است و گر نه با روايات ديگر تفاوتي ندارد. 

بنا بر اين قرآن بيان همه چيز است. اما چون ما در درك همه چيز از قرآن ناتوانيم، پيامبر با احاديث و سخنان و تعليماتش كه همه قدسي و نازل شده از جانب خداست، قرآن را به ما تعليم مي دهد و اگر خداوند مي خواست همه اين شرح و تفصيل را به عنوان وحي قرآني نازل كند ، هم قرآن بسيار طولاني مي شد و هم استحكام و زيبايي و جذابيت فوق العاده را نداشت.

پي نوشت ها

1. نجم آيه 3و 4.

2. نحل آيه 44.

محمد بن حسن حر عاملي كتاب الجواهر السنية را راجع به كليات حديث قدسي نوشته كه چنين مي‏گويد:

اين امر بر كسي پوشيده نيست كه كلام حق تعالي نسبت به همه كلام هاي بشري برتر و بالاتر است. چه بسا، نورهاي هدايت و ارشاد بشر از آن كلمات مي‏تابند و دل هاي آنان را روشن مي‏نمايند. همان طوري كه نورهاي خورشيد و ستارگان سطح زمين را روشن مي‏سازند. و با همين كلام خداوندي بود كه خورشيد پر نور هدايت از افق نبوت تابيدن گرفته است. بنا بر اين، اين كلمات الهي و پيامبر و امامان شايسته آن هستند كه كمر همّت بست تا دل هاي انسانها به آنها توجه كامل نمايند و فهم ها براي درك آنها آماده باشند. اين بود كه من هم قسمتي از آن كلام ها را كه علماي نيكوكار از ائمه اطهار و آنها هم از پيامبر برگزيده الهي و پيامبر(ص) هم از ذات مقدّس الهي نقل كرده، در اين كتاب جمع آوري كردم كه معروف به «احاديث قدسي» است. منتها من نديدم كه احدي از اصحاب ما آنها را در يك كتاب جمع آوري و نشر كرده باشد. لذا علاقمند شدم من نخستين كسي باشم كه آنها را در يك كتاب زيبا جمع كرده باشم. بنا بر اين، اين كتاب شامل مهمترين منابع احكام الهي است كه با مواعظ بليغ خود جلوي افكار شيطاني را بگيرد و از بين ببرد، و به دليل داشتن جنبه استدلال و برهان متين و قوي بر ساير كتابها امتياز دارد و نسبت به ساير كتابها از اين جهت برتري دارد كه برادر قرآن است. من از همه آن احاديث، همين مقدار را توانستم گرد آوري و در اين كتاب جمع كنم، و آن را به نام «جواهر سينه در احاديث قدسيه» نام‏گذاري نمودم.

و آن را طبق ترتيب پيامبراني كه به آن سخن مخاطب شده‏اند، به ابوابي(13 باب ) مرتب نمودم. كه اميدوارم با ياري خداي بزرگ به پايان برسانم. لازم به تذكر است آنچه را كه داخل آن ابواب پيامبران نبوده‏اند، طبق خبر دهندگان از خداوند يعني امامان (عليهم السلام) در آخر كتاب جداگانه قرار دادم. و احاديثي درفضيلت حضرت علي(ع) و امامان از فرزندانش (عليهم السلام) و دستور الهي در باره امامت آنها را هم جمع آوري كرده. و آنها را در دو باب به نام  ابواب الائمه گنجاندم.(1 )

لهذا  آمار دقيق اين احاديث قدسي مشخص نيست و شما براي دريافت  آمار تقريبي اين احاديث قدسي مي توانيد به اين كتاب و ابواب مختلف آن مراجعه نماييد.

پي نوشت:

1.  محدث عاملي،الجواهر السنية (كليات حديث قدسي‏)ترجمه  كاظمي خلخالي زين العابدين،‏ناشر انتشارات دهقان،‏چاپ تهران،‏سال 1380 ش،‏نوبت چاپ سوم‏،ص9.

فرق‌هاي ‌بين‌ قرآن‌ و حديث‌ قدسي ‌عبارتند از:

1ـ الفاظ‌ قرآن‌ عين ‌وحي ‌است‌، ولي ‌در حديث ‌قدسي ‌ممكن‌ است ‌نقل‌ به ‌مضمون‌ باشد؛ يعني‌ پيامبر مطالب‌ قدسي‌ را به ‌الفاظ‌، خود گفته‌ باشد.

2ـ آيات، ‌احكام‌ خود را دارد، مثلاً بي‌وضو نمي‌توان ‌به ‌آن ها دست ‌زد يا نمي‌توان ‌آن ‌را نجس‌ كرد و اگر نجس ‌شد، بايد فوراً پاك ‌كرد، ولي‌ حديث ‌قدسي ‌آن‌ احكام‌ را ندارد مگر اين‌ ك ه‌كلمة ‌الله‌ يا سائر اسماي ‌مباركه ‌در حديث ‌قدسي‌ باشد.

3ـ در الفاظ‌ حديث‌ قدسي‌، تحدي‌ و اعجاز نيست‌، ولي ‌قرآن ‌معجزه‌ است ‌و ديگران را به مبارزه و تحدي طلبيده است.

4ـ قرائت ‌نماز جز به ‌قرآن ‌صحيح‌ نيست‌.

5ـ منكر قرآن‌ كافر‌ شمرده‌ مي‌شود، ولي ‌اگر كسي ‌منكر حديث ‌قدسي‌شود، كافر نيست‌.

 

حديث قدسي كلامي است كه پيامبر از زبان خدا نقل مي كند

حديث قدسي كلامي است كه پيامبر از زبان خدا نقل مي كند و آن را يا خداوند در معراج، در آن تشرف  اختصاصي به قلب او القا كرده يا جبرئيل يا ملكي ديگر به او ابلاغ كرده است و پيامبر آن مطالب را از قول خدا نقل مي كند؛ مثل اين كلام رسول خدا كه مي فرمايد:

«سمعت جبرئيل يقول: سمعت الله جل جلاله يقول : لا إله إلا الله حصني فمن دخل أمن من عذابي؛ (1) از جبرئيل شنيدم كه خداوند مي فرمود: "لا اله الاّ الله" دژ استوار من است و هر كس در آن وارد شود، از عذاب من در امان است».

اين معاني بر قلب پيامبر نازل مي شد و پيامبر اين معاني را با الفاظ خود بر مردم ابلاغ مي كرد و اين سخنان پيامبر كه به خدا منسوب مي كرد؛ مانند بقيه سخنان ايشان، توسط ديگران شنيده مي شد و نقل مي گرديد و همچنان كه سخناني جعل كرده و به ايشان منسوب مي كردند ، به همين صورت هم سخناني به عنوان حديث قدسي نقل مي كردند و به ايشان منسوب مي نمودند. از اين رو احاديث چه قدسي و چه غير قدسي بايد با موازين تطبيق داده شود و در صورت همراستايي قبول گردد.

قرآن وحي خاص خدا و كتاب نهايي هدايتگر بشر است كه اراده خدا بر اين قرار گرفته كه تا آخر عمر بشر سالم از تحريف در جامعه بماند تا حجت بر بندگان تمام باشد و چون حجت خداست بايد هميشه سالم از تحريف باشد.  از اين رو خداوند عوامل مختلف عادي و غير عادي بر انگيخته تا بدان ها اراده اش را محقق سازد و حجتش را حفظ كند. ولي احاديث قدسي مانند ديگر احاديث پيامبر شرح و تبيين و تفصيل قرآن است و اگر تحريف هم شوند، با وجود قرآن، دين ضربه اي نمي خورد.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، توحيد، قم ، انتشارات اسلامي، ص 25. 

كلمه مُرْسل از حيث لغوي، از «إرسال الدابه» به معناي رها نمودن و برداشتن قيد و بند از چهارپا آمده است

كلمه مُرْسل از حيث لغوي، از «إرسال الدابه» به معناي رها نمودن و برداشتن قيد و بند از چهارپا آمده است و در اصطلاح، به حديثي گفته مي شود كه راوي آن از معصوم (ع) روايتي را نقل مي كند؛ در حالي كه محضر معصوم را درك نكرده، اعم از اين كه واسطه هايي كه در سلسله سند ذكر نكرده، يك نفر باشد يا بيش تر و در سلسله سند واسطه را اصلا ذكر نكرده باشد يا اين كه با عبارات مبهمي همچون «عن رجل» يا «عن بعض اصحابنا» بيان كرده باشد.

اين معناي عام مرسل بود كه اين معنا شامل مرفوع و موقوف و معلق و مقطوع و معضل در تقسيمات حديثي مي باشد.

اما معناي خاص مرسل اين است كه يكي از تابعين (كساني كه پيغمبر را درك نكرده اند، ولي صحابه را درك كرده‏اند) روايتي را از رسول خدا (ص) نقل كند؛ بدون اين كه واسطه را ذكر كند؛ مثلا سعيد بن مسيب كه از تابعان است، بگويد كه پيامبر خدا اين چنين گفته است. (1)

البته معناي متداول اين اصطلاح مرسل، همين معناي خاص است. (2)

كتاب آشنايي با علوم حديث، نوشته علي نصيري را جهت استفاده شما معرفي مي كنيم.

پي نوشت ها:

1. جديدي نژاد، محمد رضا، معجم مصطلحات الرجال والدرايه، انتشارات دارالحديث، ص 1552.

2. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، ناشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، چاپ چهارم، سال 1383ش، ص 188.

صفحه‌ها