كلام

با سلام و عرض ادب:

1ـ انتخاب رهبر که مشخص است ولی انتخاب ولی فقیه مطلقه با کیست؟ 2ـ آیا با امام زمان است؟ 3ـ آیا با مجلس خبرگان رهبری که منتخب مردم اند هست؟ 4ـ اگر با مجلس خبرگان هست چه طور می توان گفت بین اکثر علما و مراجع اجماع وجود دارد حال آنکه بسیاری از علما و مراجع شاخص اصلا در انتخابات خبرگان کاندیدا نمی شود و کلا در مجلس حضور ندارند؟ 5ـ آیا رهبر حکومت و ولی فقیه یکی هستند؟ 6ـ آیا احتمال دارد روزی ولی فقیه شخصیتی باشد و رهبر کشور و حکومت شخصی دیگر؟ 7ـ درآخر با امید تحقق پیدا نکردن موضوعیت این سؤال، اگر خدا ی ناکرده درفقدان رهبر عزیز فعلی مجلس خبرگان با بی درایتی و یا بی بصیرتی اکثر مردم دست افرادی مشکل دار بیفتد و خدای ناکرده رهبری مثلا اصلاح طلب یا متمایل به غرب و امثال اینها که خلاصه با معیارهای اصیل اسلامی و انقلابی فاصله داشته باشد ( مثل آقایانی که الآن در سیاست کم هم نیستند) وضعیت برخورد مؤمنین و ارادتمندان به انقلاب و امام چیست؟ آیا باید از تمامی اوامر طبعیت کرد؟ آیا باید اعلام موضع کرد؟ و در آخر آیا باید با او بیعت کرد یا خیر؟ درآخر طول عمر و افزونی توفیقات حضرتعالی را از خداوند متعال مسئلت دارم التماس دعای شدید.

پاسخ:
بنا بر باور همه مسلمانان به ویژه شیعه در عصر غیبت حضرت مهدی (عج)، باید احکام الهی اجرا گردد. به هیچ عنوان نباید تعطیل شود. برای اجرای احکام، نیازمند شخصی است که آگاه به احکام الهی باشد. چنین شخصی فقیه و اسلام شناس است. بنابراین یکی از شرایط اساسی ولی فقیه، فقاهت و آگاهی به احکام الهی است.
چون عدالت یک اصل اساسی در حکومت اسلامی است و باید تمام احکام وقوانین بر اساس عدالت برپا و اجرا شود، شرط دوم ولایت فقیه، داشتن عدالت است. داشتن مدیریت برای اداره جامعه، شرط طبیعی هر حاکم است؛ بنابراین شرایط اساسی ولایت فقیه امور ذیل می باشد:
اجتهاد مطلق، عدالت، قدرت مدیریت و رهبری .شرایط دیگر مانند شجاعت، آگاهی به شرایط عصر و زمان نیز برای رهبری (ولی فقیه) لازم است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، همین شرایط برای رهبری ذکر شده است.
اگر در جامعه اسلامی کسی دارای این شرایط باشد، یا در داشتن شرایط بر دیگران برتری داشته باشد،حق ولایت و رهبری در جامعه اسلامی دارد. بر مردم جامعه اسلامی لازم است که چنین شخصی را به عنوان رهبر جامعه اسلامی بپذیرند.
ولی فقیه به صورت فردی از سوی امام زمان انتخاب نشده، چون در عصر غیبت کبرى، امام زمان نائب خاص ندارد، بلکه بر اساس روایتی که از حضرت نقل شده، فقها نمایندگان عام حضرت هستند. روایت این است:
وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فها إلى رواة حدیثنا...؛(1)
در موضوعات و کارهایی که پیش می‌آید ،به کسانی که سخنان ما را نقل می‌کنند (با سخنان ما آشنایی دارند) مراجعه نمایید.
از این روایت و روایات و ادله دیگر استفاده می‌شود که در عصر غیبت مردم باید به فقها و ولی فقیه مراجعه کنند. دستور آنان را انجام دهند.
انتخاب و عزل رهبر:
نحوه تعیین و انتخاب چنین شخصی به دو صورت قابل تحقق است:
1- به صورت مستقیم از طرف مردم صورت گیرد؛
2-عده ای از کارشناسان دینی که قدرت تشخیص شرایط رهبری دارند و می توانند بهتر شخص مورد نظر را شناسایی کنند، به این کار اقدام نمایند.
در جمهوری اسلامی ایران برای این که این عمل به صورت قانونی صورت گیرد، این انتخاب از طرف خبرگان رهبری (کارشناسان دینی) صورت می گیرد . برای این که نقش مردم در انتخاب و قبول رهبر تضعیف نگردد، انتخاب اعضای فقهای خبرگان رهبری نیز توسط مردم صورت می گیرد. شخصي كه مورد تاييد اكثر خبرگان باشد، به عنوان رهبر و ولي فقيه برگزيده مي شود.
حضور تمامي فقها و علما در خبرگان و اتفاق نظرشان عملي نيست. در هر صورت مخالفاني وجود دارند اما از آن رو كه ميزان راي اكثريت مي باشد و براي جلوگيري از وقوع هرج و مرج كه امر حكومت بايد به دست يک فرد شايسته باشد، منتخب اكثريت به عنوان رهبر برگزيده مي شود.
خبرگان که منتخبان مردمند، علاوه بر کشف و تعیین رهبر، وظیفه نظارت و در صورت لزوم عزل رهبری و اعلام عزل او را بر عهده دارند. چنانچه موردی ثابت شود که موجب ساقط شدن ولایت گردد، بر خبرگان رهبری است که رهبر را عزل و به اطلاع مردم برسانند.
رهبری نیز از آن جهت که به وسیله خبرگان رهبری انتخاب می شود، منتخب مردم می باشد. این جاست که جایگاه خطیر خبرگان روشن می شود. مردم باید با هوشیاری خاص و تحقیق کامل نماینده خود را روانه مجلس خبرگان رهبری نمایند. تا آزادانه اظهار نظر نمایند.
این نوع انتخاب ضریب اشتباه رهبری و نمایندگان مجلس خبرگان را بسیار پایین می آورد. از یک سو نوع حکومت قابل اعتماد مردم می شود. از طرفی دیگر مورد رضایت پروردگار عالم نیز می باشد.
در فقه سياسي جمهوري اسلامي ايران ولي فقيه و رهبري با وجود تفاوت هاي مفهومي در يك مصداق و فرد بايد جمع باشد.
برای آگاهی بیش تر به کتاب ولایت فقیه از آیت الله جوادی آملی مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م ، ج 53، ص 181.

در بحث ولایت مطلقه فقیه این شبهه ای که آقای حائری در کتابشان مطرح کرده است و من با وجود مطالع نتواسنته ام جواب دهم را برای شما مطرح میکنم لطف کنید جواب تفصیلی و قانع کننده و با ذکر منبع خود را برای من بفرستید تا اول خودم قانع شوم در ضمن باه دسوتانم منتقل کنم!

"معناي ولايت، آن هم ولايت مطلقه، اين است كه مردم همچون صغار و مجانين حق رأي و مداخله و حق هيچ گونه تصرفي در اموال و نفوس و امور كشور خود ندارند و همه بايد جان بر كف مطيع اوامر ولي امر خود باشند ولايت به معني قيوميت، مفهوماً و ماهيتاً با حكومت و حاكميت سياسي متفاوت است. زيرا ولايت حق تصرف ولي امر در اموال و حقوق اختصاصي شخص مولّي عليه است كه به جهتي از جهات، از قبيل عدم بلوغ و رشد عقلاني، ديوانگي و غيره از تصرف در حقوق و اموال خود محروميت. در حالي كه حكومت يا حاكميت سياسي به معناي كشورداري و تدبير امور مملكتي است كه در يك محدودة جغرافيايي سياسي قرار دارد. و اين مقامي است كه بايد از سوي شهروندان آن مملكت كه مالكين حقيقي مشاع آن كشورند، به شخص يا اشخاصي كه داراي صلاحيت تدبير و واج د علم و آگاهي به امور جزئيه و حوادث واقعه و متغيرة آن كشور مي باشند، واگذار شود. به ديگر عبارت، حكومت به معني كشورداري نوعي وكالت است كه از سوي شهروندان با شخص يا گروهي از اشخاص در فرم يك قراردادِ آشكارا يا ناآشكارا، انجام مي پذيرد. و شايد بتوان گفت ولايت كه مفهوماً به سلب همه گونه حق تصرف از شخص مولي عليه و اختصاص آن به ولي امر تفسير مي شود، اصلاً در مسائل جمعي و امور مملكتي تحقق پذير نيست، زيرا ولايت يك رابطه قيوميت ميان شخص ولي و شخص مولي عليه است و اين رابطة ميان شخص و جمع امكان پذير نيست "این موضوع با بجث ولایت مطلقه فقیه که این روزها مطرح می شود چگونه است و اساسا چگونه می توان علمی به این شبهه و بر اساس کتاب امام و آقای جوادی آملی پاسخ مناسب را بدهیم من خودم پاسخ دادم ولی خودم هنوز قانع نشدم.

پاسخ:
آنچه آقای حایری در باب نظام سیاسی و حکومتی اسلام به نام وکالت مطرح نموده، رویکرد و تفسیر او از این مسأله است، و این نگاه ممکن است به عنوان یک نظر و برداشت از نظام سیاسی برای طرفدارانش معتبر باشد. آنچه را امام خمینی به عنوان یک فقیه و اسلام شناس جامع با استفاد از آموزه های اسلامی مطرح نمود، ولایت فقیه است، نه وکالت فقیه. در نگاه امام ولایت فقیه در عصر غیبت در محدوده خاص خود که اجرای احکام اسلام باشد، ادامه ولایت ائمه است.
برخلاف تصور حایری همان طور که ولایت ائمه به معنای ولایت بر دیوانگان و کودکان صغیر و مانند آن ها نبود، بلکه ولایت بر مردم عاقل و بالغ و برای اجرای احکام الهی بود، ولایت فقیه نیز چنین است. اگر انبیا و ائمه (علیهم السلام) ولایت و حکومت بر جامعه دارند، ولایت ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت برای فقیه جامع الشرایط ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه انسان‌ها آزاد آفریده شده هیچ انسانی سرپرست دیگری نیست.
ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(1)
بر اساس اندیشه متعالی مصلح بزرگ معاصر امام خمینی (سلام الله علیه) ولایت فقیه مطلقه، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه (علیهم السلام) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد . ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌همان طور که پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلق داشته‌اند.
تفصیل دیدگاه امام (ره) در کتاب «ولایت فقیه»‌ ایشان ملاحظه فرمایید.
درباره مطلق بودن ولایت فقیه، استاد جوادی آملی بیان ژرفي دارد:
گرچه ظاهر برخی از ادله نقلی آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است، مانند مقبوله عمر بن حنظله «جعلته علیکم حاکماً»(2) که خطاب به ذوات انسانی است، یعنی فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر شما قرار دادم و یا در آیه ولایت.(3) و یا آنجا که فرمود: «النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(4) که همگی محور ولایت تشریعی را ذوات آدمی معرفی می‌کند، لیکن طبق ظاهر بعضی از ادله نقلی دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعی والیان دینی است، شئون و امور جامعه است، نه خود ذوات انسانی، زیرا مفاد آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم»(5) این است که رهبران الهی ولی امر امت هستند، نه ولیّ گوهر هستی آن ها، نیز آنچه از سخنان حضرت علی(ع) برمی‌آید، آن است که رهبر دینی، کسی است که به امر مسلمانان و شأن اداره جامعه سزاوارتر باشد :«أیّها الناس إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»(6) که منظور از «هذا الأمر» تدبیر جامعه و اداره امور امت است، نه سیطره بر ذوات آنان.
با توجه به آموزه‌های یاد شده دو نکته به دست می‌آید:
اول: محور ولایت فقیه عادل، شأن جامعه اسلامی است، نه ذوات مردم و گوهر هستی آنان.
دوم: مدار ولایت فقیه عادل، شأن تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است.
بنابراین ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و نه ولایت نسبی اما معنای ولایت مطلقه قلمرو و شئون اداری جامعه و اجرای احکام و حدود الهی است، نه مطلقه به آن معنایی که ولایت الهی داشته، یا حتی ولایت معصومین دارد.
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(7) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند. کمبود در این جهت وجود ندارد. در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت:
صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن، سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است. از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد. حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست. به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست. عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کنند.(8)

پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه،نشر مرکز اسرا،قم، 1387 ش، ص 129، 133 و 134.
2. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار ، دار الاحیاء التراث العربی ، بیروت، 1403 ق، ج 2، ص 221.
3. مائده (5) آیه 55.
4. احزاب (33) آیه 6.
5. نساء (4) آیه 59.
6. نهج البلاغه، موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش، خطبه 173.
7. جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 179.
8. همان.

در کتاب حکمت و حکومت آقای حائری آمده است که ""هيچ پژوهشگري هر اندازه هم كه ماهر و سرشار از توان تحليل و تجزية عقلاني باشد، نخواهد توانست كه ميان فقاهت و تدبير امور مملكت كمترين رابطة منطقي برقرار سازد تا معني دوم را از اول استخراج كند . سند صدق اين گفتار هم اين است كه فتواي د ر احكام شرعيه در محدودة كليات و وظايف عمومي مكلفين است و تدبير امور داخلي و خارجي مملكتي مربوط به موضوعات و متغيرات يومية مملكت مي باشد و هيچ رابطه اي جز رابطة اتفاقية محض ميان اين دو گروه متصور نيست و به گفتة خود فقها تشخيص موضوعات در شأن فقيه نيست و اگر هم احياناً در حديثي هم آمده باشد (كه هرگز نيامده ) كه در تشخيص موضوعات و ارزيابي حوادث روزمرة خود به فقيه مراجعه كنيد، چون چنين حديثي اغراءِ به جهل و برخلاف ضرورت عقل است و بنا به دستور خودِ مقام وحي بايد آن را دروغ و نادرست انگاشت و بر ديوار كوبيد ."" این نوشته آقای حائری با موضوع شرایط ولی فقیه که در کتابهای دیگر اومده چگونه قابل جمع است؟ لطف بفرماییئ جواب دارای منبع و ماخذ و تفصیلی باشد که بنده بتوانم رجوع کنم

@@@@پرسشگر گرامی با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
آنچه آقای حایری در باب نظام سیاسی و حکومتی اسلام به نام وکالت مطرح نموده ،رویکرد و تفسیر او از مسله است، و این نگاه ممکن است به عنوان یک نظر و برداشت از نظام سیاسی برای طرفدارانش معتبر باشد. آنچه را امام خمینی به عنوان یک فقیه و اسلام شناس جامع با استفاد از آموزه های اسلامی مطرح نمود، ولایت فقیه است،نه وکالت فقیه.در نگاه امام ولایت فقیه در عصر غیبت در محدوده خاص خود که اجرای احکام اسلام باشد، ادامه ولایت ائمه است.
بر خلاف تصور حایری همان طور که ولایت ائمه به معنای ولایت بر دیوانگان و کودکان صغیر و مانند آن ها نبود، بلکه ولایت بر مردم عاقل و بالغ و برای اجرای احکام الهی بود، ولایت فقیه نیز چنین است
. اگر انبیا و ائمه(ع) ولایت و حکومت بر جامعه دارند ، ولایت ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست . اگر در عصر غیبت برای فقیه
جامع الشرایط ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه انسان‌ها آزاد آفریده شده هیچ انسانی سرپرست دیگری نیست.
ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(1)
بر اساس اندیشه متعالی مصلح بزرگ معاصر امام خمینی (سلام الله علیه) ولایت فقیه مطلقه ، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه(ع) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد . ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌همان طور که پیامبر و ائمه(ع) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلق داشته‌اند.
تفصیل دیدگاه امام (ره) در کتاب «ولایت فقیه»‌ایشان ملاحظه فرمایید.
درباره مطلق بودن ولایت فقیه، استاد جوادی آملی بیان ژرفي دارد:
گرچه ظاهر برخی از ادله نقلی آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است، مانند مقبوله عمر بن حنظله «جعلته علیکم حاکماً»(2)که خطاب به ذوات انسانی است، یعنی فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر شما قرار دادم و یا در آیه ولایت.(3)و یا آن جا که فرمود: «النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(4) که همگی محور ولایت تشریعی را ذوات آدمی معرفی می‌کند، لیکن طبق ظاهر بعضی از ادله نقلی دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعی والیان دینی است، شئون و امور جامعه است ،نه خود ذوات انسانی، زیرا مفاد آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم»(5) این است که رهبران الهی ولی امر امت هستند، نه ولیّ گوهر هستی آن ها، نیز آنچه از سخنان حضرت علی(ع) برمی‌آید، آن است که رهبر دینی، کسی است که به امر مسلمانان و شأن اداره جامعه سزاوارتر باشد :«أیّها الناس إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»(6) که منظور از «هذا الأمر» تدبیر جامعه و اداره امور امت است، نه سیطره بر ذوات آنان.
با توجه به آموزه‌های یاد شده دو نکته به دست می‌آید:
اول: محور ولایت فقیه عادل، شأن جامعه اسلامی است،نه ذوات مردم و گوهر هستی آنان.
دوم: مدار ولایت فقیه عادل، شأن تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است.
بنابر این ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و نه ولایت نسبی اما معنای ولایت مطلقه قلمرو و شئون اداری جامعه و اجرای احکام و حدود الهی است ،نه مطلقه به آن معنایی که ولایت الهی داشته، یا حتی ولایت معصومین دارد.
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(7)جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند . کمبود در این جهت وجود ندارد . در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت:
صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد . حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کنند.(8)
پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه،نشر مرکز اسرا،قم، 1387 ش، ص 129، 133 و 134.
2. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار ، دار الاحیاء التراث العربی ، بیروت، 1403 ق، ج 2، ص 221.
3. مائده (5) آیه 55.
4. احزاب (33) آیه 6.
5. نساء (4) آیه 59.
6. نهج البلاغه، موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش، خطبه 173.
7. جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 179.
8. همان.

آیا مسیحیان همانند یهودیان و مسلمانان احکام خوردنی و آشامیدنی دارند؟

پاسخ:
بررسی تطبیقی حکم خوردنی و آشامیدنی ها در دین یهود، مسیح و اسلام، موضوع گسترده ای است، در یک نامه نمی توان بدان پرداخت. بر آن شدیم بخشی از چیزهایی که در دین یهود و مسیح حرام هستند، بیان نماییم:
در تورات كنونى در سفر" لاويان" فصل يازدهم ضمن بيان گوشت هاى حرام و حلال مى‏خوانيم:
" از نوشخوار كنندگان و سم چاكان اين ها را نخوريد، شتر را با وجودى كه نوشخوار مى‏ كند اما تمام سم چاك نيست، آن براى شما ناپاك است ". (1) بى مهرگان معمولا حرام هستند. تنها استثنایى که در این مورد وجود دارد، انواع مختلف ملخ هایى هستند که درتورات از آن ها نام برده شده است. تنها یک گروه از یهودیان هنوز بر این سنت باقى اند. هر از گاهى ملخ مصرف مى کنند. مطابق احکام خوراکى ها، تمامى خزندگان مطلقا حرام هستند.
در تورات تنها ماهى هایى که باله و فلس، هر دو، را داشته باشند ،حلال هستند. تمامى انواع دیگر حرامند. همچنین فهرستى با بیش از بیست نوع پرنده حرام گوشت در تورات ارائه شده است. بنا به گفته تورات، فقط مصرف حیوانات نوشخوار کننده و سم شکافته مجاز است. از نظر جانورشناسى، این دسته گروهى کاملا مشخص را تشکیل مى دهند که شامل تمامى انواع گاو و گوسفند، آهو و قوچ و زرافه و اوکاپى می باشند. علاوه بر پرندگان و حیوانات حرام گوشت، احکام خاصى نیز درباره اجزائى از حیوانات که مصرف آن ها حرام است، وجود دارد: از ممنوعیت هاى مهم، مصرف خون است. تورات تأکید مى کند که «خون جان است و جان را با گوشت مخور» (2)
در تورات تحریف شده مطالب وجود دارد، مبنی بر اینکه پولس خوردن گوشت خوک و شراب را بر مسيحيان حلال کرد و گرنه در اصل آيين آن ها حرام بوده است.(3) پولس این کار را بدان جهت انجام داد که عمل به دستورات بسيار پيچيده يهوديت سخت بود. پولس شريعت (حلال و حرام و مکروه و مستحب) را از مسيحيت حذف کرد. ايمان را براي رستگاري کافي دانست.(4) همچنین پولس براي جلب طرفداران بيش تر صريحا اعلام کرد که ديگر عمل «ختان» وجوب ندارد، هم چنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست. افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم کرد.(5) البته در مسيحيت واقعي، مثل اسلام شراب حرام است اما در اين زمان که مسيحي ها مشروب مي خورند، دينشان تحريف شده است و تابع يک دين منحرف هستند؛ که بدعت هاي بسياري وارد آن شده است.
از برخی آیات نیز استفاده می شود که برخی از چیزها در یهود حرام بوده است که در دین مسیح حرمت آن ها برداشته شده است. در تفسیر نمونه ذیل آیات 50 و51 سوره آل عمران آمده است:" اين آيات نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى‏ دهد، مى‏ گويد:" من آمده‏ ام تورات را تصديق كنم. مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم" (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التورية). نيز آمده‏ ام تا پاره‏ اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره‏اى از چربي هاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهى‏ ها) بر شما حلال كنم". (6)

پی نوشت ها:
1.ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ،1374 ج3، ص8
2. <http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=14540>
3. محمد حسين طباطبايي ، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ دوم، ج3، ص 213.
4. علي اصغر رضواني، ، نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمکران، چاپ اول، ص 37.
5. جن بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
6. تفسیر نمونه ، ج2، ص 560

به نظر شما در نظارت شورای نگهبان بر داوطلبان خبرگان (که وظیفه نظارت بر رهبری دارند) دور وجود ندارد؟

پاسخ:
چنین اشکالی به نظریه ولایت فقیه و مجلس خبرگان وارد شده است که البته این اشکال تنها در این نظام نیست، بلکه به همه نظام ها به نحوی وارد می شود که این اشکال در علم سیاست به اشکال دور در حکومت مشهور است.
اما با صرف نظر از جواب های دیگری که در علم سیاست به این اشکال ارائه می شود، در خصوص نظریه ولایت فقیه می توان گفت که بر اساس هر دو مبنا در باب رهبری و ولایت فقیه، (مبنای نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نیست.
در مبنای نصب الهی و نظریه کشف می گوییم: اگر مشروعیت را به معنای شرعیت بگیریم، مشروعیت رهبری، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است و رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏ کند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد و به اصطلاح، «تعیین مصداق» می‏ کند. با این توصیف، حلقه دور می‏ شکند؛ زیرا در شبهه دور، چنین فرض شده بود که خبرگان به رهبری مشروعیت می‏ دهند. بنابراین، نه تنها رهبری مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏گیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام است.
اگر گفته شود که مبنای عمل، قانون اساسی است، از دیدگاه قانون اساسی، رهبر فردی قانونی - و به تبع آن، شرعی - است که از مجرای مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراین، درست است که مشروعیت شرعی رهبر، به نصب الهی است، ولی خبرگان راه اثبات مصداق این نصب هستند. از این رو، مشروعیت رهبری - که در این‏جا مشروعیت به معنای قانونی بودن، فرض شده - به رأی خبرگان است. بنابراین، اگر در شبهه دور، مشروعیت به معنای قانونی بودن آن فرض شود، در این صورت می گوییم:
با این فرض نیز شبهه دور وارد نیست؛ زیرا مشروعیت قانونی رهبر بعدی، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلی. پیش از تشکیل مجلس خبرگان بعدی، رهبر تعیین شده است و مشروعیت وی اثبات شده است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد. رهبر فعلی را نیز مجلس خبرگانی تعیین کرده که وی هیچ رابطه انتصابی و انتخابی با اعضای آن یا فقهای شورای نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد.
مجلس ‏خبرگان ‏دوره ‏اول رهبر فعلی را و او فقهای شورای نگهبان را و شورا خبرگان را و خبرگان رهبر بعدی را.
اما بنا بر نظریه انتخاب‏: در این باره توجه به چند نکته لازم است:
1. در اینجا، نوعی مغالطه و خلط معنا صورت گرفته است. «دور» منطقی آن است که وجود چیزی با یک یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد که در نتیجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهدبود. در علم حقوق گرچه چیزی به نام دور با تعریف معین نداریم، لیکن مسامحتا " اگر تعیّن «الف » ناشی از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعین یابد، می توان دور نامید.
در این جا باید توجه داشت که چه در دور منطقی و چه در دور حقوقی، نحوه وابستگی دو پدیده به یکدیگر، باید یکسان باشد؛ مثلاً اولی علت ایجادی دومی و دومی علت ایجادی اولی باشد، اما اگر به گونه های متفاوتی دو پدیده نسبت به یکدیگر وابستگی پیدا کنند، دور نیست بلکه وابستگی متقابل است و چنین چیزی هم در نظام تکوین و علوم طبیعی پذیرفته شده و منطقی است و هم در همه نظام های حقوقی جهان به اشکال گوناگون وجود دارد. اکنون باید دید مطلب ادعا شده دقیقاً چه وضعیتی دارد؟ اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود که خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دوری قابل قبول بود؛ یعنی، به این شکل که تمام گزینه های زیر بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعیین و نصب شورای نگهبان نماید؛
2- شورای نگهبان تعیین و نصب مجلس خبرگان کند؛
3- خبرگان تعیین و نصب رهبر کند؛ در حالی که واقعیت چنین نیست؛ زیرا: اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمی وجود دارد که نقش عمده را ایفا می کند و در دور ادعایی لحاظ نشده است و آن نقش مردم است؛ یعنی، شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین کننده اعضای خبرگان نیست؛ بلکه اعضای خبرگان با میل خود برای نمایندگی، نامزد می شوند و کار شورای نگهبان، صرفاً نقش کارشناسی از نظر تشخیص صلاحیت های مصرح در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است و هیچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند که در میان افراد ذی صلاح به نامزدهای مورد نظر خود رأی می دهند.
2. در بطلان دوری که فرض شده، کافی است به این موضوع توجه شود که مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخیص صلاحیت را به اعضای فقهای شورای نگهبان سپرده است و چنانچه بخواهد هر زمانی می تواند آن را به گروه دیگری بسپارد و این امر مطابق قانون اساسی است؛ زیرا در اصل یکصد و هشتم قانون اساسی این حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراین انتخاب رهبری با مجلس خبرگان است و تعیین صلاحیت خبرگان با گروهی است که خود انتخاب می کنند نه رهبری، هر چند فعلاً گروهی را که خبرگان انتخاب کرده همان افرادی هستند که رهبری برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی انتخاب کرده است. اگر انتخاب گروه تعیین کننده صلاحیت خبرگان با رهبری بود این دور می شد در حالی که چنین نیست.

چه تعداد ملائکه حضرت مهدی(عج) را یاری می کنند؟؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
در مورد نزول ملائکه و یاری مؤمنان باید ابتدائا گفته شود که:
این هم از سنت های خدا است. یکی از سنت های خدا امدادهای غیبی است که نصیب مؤمنان مقاوم و مبارز و سختکوش می شود. سپاهیان دیدنی و نادیدنی خدا بی شمارند و خدا بندگان صادق ، مقاوم و سختکوش خود را با این لشکریان یاری می کند. همچنان که پیامبر و یاران اندکش را که بر سر پیمان جان نهاده و با تمام توان به مبارزه با مشرکان ستمگر قیام کرده بودند، یاری نمود :
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ؛ (1) خداوند شما را در «بدر» يارى كرد (و بر دشمنان خطرناك، پيروز ساخت) در حالى كه شما (نسبت به آن ها)، ناتوان بوديد. پس، از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن، مخالفتِ فرمانِ پيامبر نكنيد)، تا شكر نعمت او را بجا آورده باشيد! در آن هنگام كه تو به مؤمنان مى‏گفتنى: «آيا كافى نيست كه پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، كه از آسمان فرود مى‏آيند، يارى كند؟!» آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‏ هايى با خود دارند، مدد خواهد داد! ولى اينها را خداوند فقط بشارت، و براى اطمينان خاطر شما قرار داده و گر نه، پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است! (اين وعده را كه خدا به شما داده،) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند يا آن ها را با ذلّت برگرداند تا مأيوس و نااميد، (به وطن خود) بازگردند».
«إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ؛ (2) (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى ‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يكهزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم. ولى خداوند، اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه، پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است! و (ياد آوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد! و (به ياد آر) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: «من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده‏ اند، ثابت قدم داريد! بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى‏افكنم ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد! و همه انگشتانشان را قطع كنيد! اين بخاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش (ص) دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند، (كيفر شديدى مى‏بيند) و خداوند شديد العقاب است».
این سنت در مورد حضرت مهدی و یاران صابر، مقاوم و پرتلاشش نیز محقق شده و امدادهای غیبی خدا را نصیب آنان می سازد. در روایتی امام صادق (ع) در تفسیر و بیان آیه شریفه " اتی امر الله فلا تستعجلوه = فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است براى آن عجله نكنيد!" (3) می فرماید:
"آن امر" ، اشاره به امر ما می باشد. خداوند دستور می دهد که در مورد آن شتاب نورزیم. خدا به هنگام قیام مهدی (عج) به وسیله سه لشکر : "فرشتگان ، ترس و رعب و مؤمنان او را یاری می دهد. (4)
البته این گونه نیست که امام زمان فقط با جنود نامرئی و بدون جنگ و جهاد و کشتن و کشته دادن، کارش پیشرفت کند؛ امام زمان و یارانش از مجاهدان بلند مرتبه اند و در راه جهاد و مبارزه، سختی های زیادی را تحمل می کنند و بنا به سنت خدا امدادهای غیبی از جمله نزول ملائکه برای تقویت روحی و کمک آنان است.
در روایتی دیگر آمده:
هر آن گاه که قائم خروج کند، خداوند او را با ملائکه نشاندار، ملائکه ردیف دار (5) و ملائکه کروبی یاری می کند؛ در حالی که جبرئیل پیشاپیش او، میکائیل از راست او ، اسرافیل از چپ او، ترس از یک ماه مسافت جلو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ او (ترس او تا این فاصله های طولانی از چهار طرف انتشار دارد) و ملائکه مقرب در پیشگاه اویند. (6)
در روایت دیگر می فرماید: پنج هزار ملکی که در بدر برای یاری مؤمنان نازل شدند، زمان خروج قائم به یاری او و یارانش می شتابند. (7)

پی نوشت ها:
1. آل عمران (3) آیه 123-137.
2. انفال (8) آیه 9 - 13.
3. نحل (16) آیه 1.
4. نعمانی، غیبت، ص 243.
5. اشاره به آیه 9 انفال که می فرماید: إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفين =(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم؛ در تفسیر "مردفین" گفته اند: هزار ملک که هزار ملک دیگر در پی آنها بودند یا هزار ملکی که به ردیف بودند. محمد بن حبیب الله ، ارشاد الاذهان ، اول ، بیروت ، دار التعارف، 1419 ق ، ص 183.
6. مجلسی، بحار الأنوار ، هشتم، بیروت ف الوفا ، 1403 ق، ج 52 ، ص 348.
7. نعمانی ، همان ، ص 244.

آیا بین علم پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) نسبت به نحوه شهادت امام حسین(ع) و بین اختیار انسان تنافی وجود ندارد؟

پاسخ:
در دیدگاه تفکر شیعی هر فردی در طول زندگی مستقل از اراده الهی و خواست و مشیت او به اعمال و افعال گوناگون دست نمی زند، بلکه طبق تقدیرات الهی و اراده خداوند زندگی می کند ، در واقع هر انسانی در طول زندگی در علم الهی دارای نقشی خاص خواهد بود؛ حال یکی نقش مثبت و دیگری نقش منفی، ولی ایفای این نقش‌ها بدون اختیار و اراده خود فرد یا متضاد با آن نیست، بلکه علم خدا و تقدیر الهی آن است که هر کسی با انتخاب و اختیار خود این نقش را ایفا کند، بنابر این ابتدا باید معنای قضا و قدر الهی روشن شود تا پاسخ سؤال روشن گردد.
تقدیر و قضا و قدر الهی یعنی مشیت خدا بر این تعلق گرفته که هر موجود ممکنی طبق محاسبه دقیق از راه علل و اسباب خود به وجود بیاید. مختار بودن انسانی جزء قضا و قدر الهی است، بدین معنی که خداوند خواسته انسان کارهای ارادی را با اختیار خود انجام دهد. پس درست است که بر خلاف تقدیر الهی نمی شود کاری انجام داد. لیکن آزاد و مختار بودن انسان تقدیر الهی است، یعنی انسان نمی تواند مجبور باشد چون خدا خواسته که مختار باشد. خداوند سرانجام کار هر انسانی را از ازل می داند، و آگاه است که هر کس با استفاده از اختیار و آزادیش چه کاری را انجام می دهد.
عنصر آزادی، اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، می‌دانسته که بندگان با صفت اختیار و با ارادة خویش چه عملی را انجام می دهند. بنا بر این يزيد و شمر و افرادی مانند آن ها جنایت خود را با اختیار خویش انجام دادند و می توانستند از کارشان منصرف شوند.
هر انسانی فطرتاً و به حکم وجدان خود کاملاً درک می کند که در کارهای خود از آزادی برخوردار است. قرآن کریم در تأیید داوری فطرت و حکم خود تصریحاً و تلویحاً آزادی انسان را زیر بنای تشریع دانسته و سرنوشت او را در دست خود می‌داند: "و ان لیس للانسان إلا ما سعی؛ بر آدمی جز نتیجه تلاشش چیزی نیست".(1)
نیز می فرماید: "کل نفس بما کسبت رهینه؛ هر انسانی در گرو کار خود می باشد".(2)
چه پیامی رساتر از این که می گوید: "هر کس کار نیکی انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر کس کار بد انجام داده است، بر زیان او می باشد و خدای تو بر بندگان ستم نمی کند".(3)
اعزام پیامبران و تشریع قوانین و کوشش های تربیتی و تأسیس این همه دانشکده های علوم انسانی و برنامه های پرورشی، بر اصل آزادی انسان استوار است. اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ کدام معنی صحیحی نخواهد بود، و باید تمام کوشش های دانشمندان علوم تربیتی را تلاشی بی ثمر دانست. از نظر منطق قرآن، بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است.
بشر در کارهای خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلو او باشد، و همین که در اوضاع معیّنِ رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می کند. نیز مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی را انجام دهد. بشر همیشه خود را در چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة شخصی او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه را معیّن می کند.(4)
عمر سعد با علم به حقانیت امام حسین(ع) حتی یک شب برای فکر در عواقب کار مهلت می خواهد، ولی سرانجام با کمال آزادی راه شقاوت را بر می­ گزیند. "حر ریاحی" با این که ابتدا در صف دشمنان امام (ع) بود، با حُسن اختیار خود شهادت در رکاب امام را انتخاب کرد و به خیل سعادتمندان پیوست.
قرآن می فرماید: "ما راه را به انسان ارائه نمودیم، او سپاسگزار است یا ناسپاس".(5)
علم خداوند یا رسول خدا از چگونگی به کارگیری اختیار توسط انسان ها در آینده به معنی تاثیرگذاری در انتخاب ها و اعمال آن ها نیست. همانند معلمی که با توجه به شناختی که از دانش آموزانش دارد، می داند که کدام یک در امتحان موفق و کدام یک ناموفق خواهد بود؛ مسلما علم معلم به نتیجه ای که در امتحان رقم خواهد خورد ،به معنی تعیین نتیجه و صوری بودن امتحان و مانند آن نیست و دانش آموز مردود نمي تواند معلم خود را در رقم خوردن اين نتيجه مقصر دانسته ،خود را مجبور به مردود شدن تلقي نمايد .
آگاهي پيشين خداوند یا اولیاء او همانند آگاهي قبلي پزشکی است که به طور قطع می ‏داند فلان بیمار در آینده دچار فلان بیماری خواهد شد. یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. روشن است كه دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد و بيمار نمي تواند پزشك را مقصر بداند كه از ابتدا مي دانستي كه من بهبود خواهم يافت يا خير و... .
امام حسین (عليه السلام) هم با توجه به اراده و اختیار خود و از روی علم و آگاهی و تشخیص و احساس تکلیف، قدم در این مسیر نهاد .قاتلان آن بزرگوار هم بر همین اساس در برابر ایشان قرار گرفتند. در نتیجه آنچه در پایان رقم خورد، با همه نتایج و آثار و تبعاتی که در طول تاریخ به جای گذاشت، چیزی جز تجلی انجام مختارانه و آگاهانه اعمالی خاص از سوی برخی انسان ها نبود.
البته از آن جا که خداوند نسبت به همه اعمال آینده بندگان علم دارد و اولیای خود را نیز در مواردی از این حقایق مطلع می گرداند، مانعی وجود ندارد که رسول خدا از داستان عاشورا و جنایتی که قاتلان امام حسین در آینده انجام می دهند، مطلع بوده، از آن خبر دهد؛ اما این مسایل به هیچ وجه به معنی سلب اختیار از این افراد نبوده و نیست، چون همان گونه که بیان شد، این آگاهی بر عملی است که از روی انتخاب و اختیار از آن ها سر می زند؛ پس نه تنها منافات با اختیار آنان ندارد، بلکه نوعی تأیید برای اختیار است.

پی‌نوشت‌ها:
1. نجم (53) آیه‌.
2. مدثر (74) آیه ‌.
3. فصلت (41) آیه 46.
4. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، انتشارات صدرا، تهران ، 1374 ش ، ج 1، ص 385.
5. دهر (76) آیه‌.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا در تشیُّع، عبادات بدون پذیرش ولایت قبول نیست؟

پاسخ:
اگر خداوند انسان را به انجام عبادات مکلّف نموده است، به خاطر اثر و نتیجه ای می باشد که در انجام آن وجود دارد و در هدایت و سعادت انسان تأثیر گذارند. برای رسیدن به نتایج مطلوب هر شرط و آدابی هم که لازم بود، بیان کرد و انسان را به انجام عبادات به همراه شرایط و آداب خاص خود مکلف نمود.
شرایط و آداب دو گونه هستند:
بخشی از آن مربوط به صورت و شکل و آداب عبادات هستند که به شرایط صحت عبادات معروفند، مثل داشتن وضو که شرط صحت نماز می باشد.
بخشی از شرایط و آداب اثر گذاری آن عمل محسوب می شوند که به شرایط قبولی عبادات معروفند، مثل داشتن حضور قلب در نماز(1) .
ممکن است یک عبادت به خاطر رعایت شرایط و آداب خود کاملا صحیح باشد. اما به خاطر عدم رعایت شرایط قبولی آن بی اثر باشد. از آن جائی که یکی از شرایط مؤثر بودن عبادات انسان این است که مسیر حرکت کلی آدمی در جهت صحیح و به سوی سعادت باشد، اعتقادات و باورهای قلبی او که مسیر کلی حرکت را مشخص می کنند، در میزان قبولی اعمال و عبادات مؤثر می باشند، چون هم در نگرش آنسان تأثیر می گذارند و هم در الگو برداری و انتخاب مسیر هدایت و سعادت نقشی تعیین کننده دارند. به همین خاطر و بر اساس دلایل متعدد یکی از شرایط قبولی عبادات انسان پذیرش ولایت ائمه معصومین (ع) می باشد که پس از پیامبر اسلام (ص) مشعل هدایت جامعه را در دست دارند. ولایت اهل بیت بالاترین نعمت الهی به انسان معرفی می شود(2). مثلا در روایات بیان می شود که خداوند ما اهل بیت را باب (معرفت و شناخت) خود قرار داد. ما را راه و صراط به سوی خود قرار دادند و ... پس هر کس از پذیرش ولایت ما عدول کند و یا دیگری را برتر از ما بداند، از راه الهی منحرف گشته است و...( 3 ).
روشن است که هر پدیده‌ای کمال خاص خود را دارد، به گونه‌ای که اگر آن کمال حاصل نگردد، گویا آن پدیده نیز تحقق نمی‌یابد، به عنوان نمونه فصل کمال برای نوع و جنس است. اگر فصل حاصل نشود، جنس به تنها نوع را به وجود نمی‌تواند بیاورد. ولایت نیز نسبت به حقایق و معارف و احکام دین به منزله فصل مقوم است که اگر کسی ایمان به ولایت نداشته باشد و به آن عملا ملتزم نباشد، در واقع به روح و حقیقت دین عمل نکرده. از این رو حکیم و عارف بزرگ معاصر امام خمینی گفته:
ولایت کمال دین و اتمام نعمت است. کمال دین با ولایت است. سایر عبادات و عقاید دینی و ملکات به منزله هیولا و ولایت به منزله صورت آن ظاهر دین و ولایت با آن است.(4)
یکی دیگر از عارفان نیز می‌گوید: ولایت صورت دین و فصل آن است، یعنی نسبت ولایت به دین نسبت صورت به هیولا و فصل به جنس است. هیولا بدون صورت تحقق نمی‌یابد. هم چنین جنس بدون فصل(5).

پی نوشت ها:
1. محسن قرائتی ، اسرار نماز، ص25، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1385ش.
2.ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج1 ، ص217، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365ش .
3.همان،ج1،ص 184.
4. شرح دعای ....، ص 65، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374 ش.
5.حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص 140، نشر فرهنگی رجا، تهران، 1372 ش .

صفحه‌ها