كلام

چرا استمنا حرام هست ؟لطفا با استدلال بیان کنید ممنون

اگر کسی با دست یا وسایل مصنوعی به ارضای جنسی اقدام کند، گناهکار است و این کار را استمنا می گویند. حرمت چنین عملی از آیه 5 تا 7 سوره مومنون به دست می آید: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانهُُمْ فَإِنهَُّمْ غَيرُْ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْعَادُون»؛ (1) و آن ها كه دامان خود را (از آلوده‏شدن به بى‏عفتى) حفظ مى‏كنند، تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره‏گيرى از آنان ملامت نمى‏شوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند».
هنگامی که از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا مى پرسند، مى فرماید: گناه بزرگى است که خداوند در قرآن مجید از آن نهى فرموده، استمنا کننده مثل این است که با خودش نکاح (زنا) کرده باشد. اگر کسى را که چنین کارى مى کند، بشناسم ، با او هم خوراک نخواهم شد. (2)
قوانین اسلام از طرف خداوند«حکیم» است. «حکیم» بودن خداوند این پیام را دارد که هیچ فرمان و حکمی را بدون«حکمت» و دلیل و برهان صادر نمی کند.
بنا بر این هر چیزی را که «ممنوع و حرام» اعلام کرده، قطعاً انجام آن مفاسد و ضرر و خسارت های جسمی، روحی، فردی یا اجتماعی ویژه ای دارد؛ اما هر چیزی را «واجب» دانسته، حتماً انجام آن در بردارنده رشد روحی و روانی، جسمی و معنوی، مادی و فردی و یا اجتماعی است، که نادیده گرفتن آن، اثرات تخریبی و منفی شکننده ای در کوتاه مدت یا دراز مدت خواهد داشت. ما اگر به حكيم بودن خداوند و عالم مطلق بودن او ايمان داشته باشيم، بايد اذعان كنيم كه قوانين خداوند از روي علم و حكمت صادر شده است و به آن گردن نهد و نسبت به آن تعبد داشته باشد.
خودارضایی نیز یکی از موضوعاتی است که اسلام آن را مجاز ندانسته، حکم «حرام» بر آن نهاده است، چون انجام آن آثار منفی و شکننده ای بر جسم و روح و روان مرتکبان آن می گذارد که در ذیل به برخی از آن پیامدها اشاره می شود.
اگر بخواهیم زیان‏های استمنا را به طور خلاصه ذکر کنیم، فهرست ‏وار به زیان‏هایی که در کتاب بلوغ آمده، بسنده می‏کنیم . اگر به جای ده ضرری که برخواهیم شمرد، یکی از آن‏ها هم وجود داشته باشد، کافی است که دین آن را حرام کند و انسان هم مرتکب آن نشود. این زیان‏ها عبارتند از:
1ـ تحریک زیاد هیپوتالاموس و در نتیجه تحریک افراطی غدد جنسی که سبب پرکاری و نامتناسب آن‏ها می‏شود، بلوغ زودرس را به دنبال دارد.
2ـ کاهش و تخلیه مکرر قوای جسمی و روحی به ضعف عمومی بدن و بالاخره پیری زودرس می‏انجامد.
3ـ به علت افزایش جریان خون در اعضای تناسلی، مغز و مراکز حساس، پیوسته دچار کاهش نسبی جریان خون می‏شود، همچنین تخلیه‏های مکرر عصبی و عدم ارضای روحی در دراز مدت، موجب ضعف عصبی و عوارض روحی می‏گردد.
4ـ رکود فکری، اختلاف و ضعف حافظه، کاهش اراده در کسانی که استمنا می‏کنند، دیده می‏شود.
5ـ ضعف بینایی و بی‏اشتهایی، و در صورت افراط، ضعف استخوانی و ناراحتی مفصلی در این افراد شایع است.
6ـ فرد از نظر فکری نوعی توجه نسبتاً مداوم به موضوع‏های جنسی پیدا می‏کند که این امر مانع تفکر آزاد می‏شود و بنا بر این، از عوامل رکود فکری به حساب می‏آید.
7ـ در مراحل افراطی به ضعف جنسی و انزال زودرس منجر می‏شود.
8ـ به علت ارضای ناقص و غیرطبیعی و اختلال‏های حاصله، بعد از ازدواج غالباً امور زناشویی به طور طبیعی صورت نمی‏گیرد و گاه شخص در روابط زناشویی شکست خواهد خورد.
9ـ گوشه‏گیری، یأس و بی‏تفاوتی نسبت به مسائل مهم حیاتی، غم و کدورت روانی و عوارض دیگر آن است.
10ـ در موارد بسياري به شدت آزارطلبی یا خودآزاری دیده می‏شود. (3)
در کتب معتبر علمی مثل مجموعه‏ی DSM که اختلال‏های روانی را مورد بحث و بررسی قرار می‏دهد، این عمل (خودارضایی) را از جمله‏ی اختلال‏ها شمرده‏اند و دستور العمل‏هایی برای پیشگیری و یا حذف آن در رفتار کودک و نوجوان بیان داشته‏اند.
البته در بسیاری از موارد، علم و تجربه علی‏رغم تمام پیشرفت‏هایی که داشته و دارد نتوانسته‏اند علت ممنوعیت و یا لزوم برخی اعمال و اشیا و آن چه مربوط به انسان است، درک کند و بفهمد. چرا که هنوز دانش بشر به اندازه‏ای رشد نکرده است که به تمام مصالح و مفاسد فوائد و ضررهای استمنا و اعمال مربوط به انسان را درک کند و بشناسد. ما هم در اينجا به برخي از اين موارد اشاره كرده ايم.
در انتها نيز چند روايت ديگر در مورد اثر معنوى گناه خودارضایى بیان مى‏کنیم تا ان شاء الله مورد استفاده شما قرار گيرد:
1. امام صادق (ع) فرمود: روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفتگو نمى‏کند و از چشم خدا مى‏افتد. (4)
2. رسول خدا (ص) فرمود: لعنت خدا و ملائکه خداوند و تمام بشر بر شخص خودارضا است. (5)
3. رسول خدا (ص) فرمود: کسى که خودارضایى مى‏کند، ملعون است. (6)
4. امام صادق (ع) فرمود: خودارضایى گناه بزرگى است که خداوند در قرآن از آن نهى فرموده است. (7)

پي نوشتها:
1. مومنون(23) آيه 5-7.
2. عاملي، شيخ حر، وسایل الشیعه، موسسه آل البيت، قم،1409 ه.ق، ج 18 ، ص 575.
3. محمديان، محمود، بلوغ تولدي ديگر، انجمن اولياء و مربيان، تهران، 1384ه ش.
4. محمدي ري شهري، محمد، میزان‏الحکمه، دارالحديث، قم،1387ه.ش، ج12 ، ص5654.
5. همان.
6. همان.
7. همان.

1- طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟

2- کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟

3- آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن

پرسش1: طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟
پاسخ:
ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) به دلايل فراوان از جانب خداست و جز از جانب خدا نمي تواند باشد؛ اما اگر انتظار داريد که ما آيه اي بياوريم که در آن با نام بردن از امام علي بن ابي طالب (ع)، ما را بعد از پيامبر به اطاعت از ايشان فراخوانده باشد، اين انتظاري است که برآورده شدني نيست و چنين آيه اي وجود ندارد.
اما از شما مي پرسيم:
آيا خدا بايد همه چيز را با تمام جزئيات در قرآن بگويد تا اگر ما در قرآن نيافتيم، بگوييم خدا در اين زمينه هيچ چيزي نفرموده و ما تکليفي نداريم؟
آيا بسياري از مسائل وحي غير قرآني نبوده و بر پيامبر وحي نشده است؟ آيا ما بايد اين موارد را از وحي و از خدا ندانيم؟
يک مثال براي شما مي زنيم:
بعد از هجرت مسلمانان به مدينه و شکل گرفتن "مدينه النبي" به عنوان مرکز اسلام، پيامبر در اولين قدم، اقدام به ساخت مسجد کرد. مسجد پيامبر ابتدا يک چهار ديواري بود که گوشه اي از آن را با شاخه هاي نخل پوشانده بودند تا سرپناهي براي مهاجران بي خانمان باشد.
مهاجران بي خانمان کم کم در کنار اين مسجد چهار ديواري هايي براي خود ساختند و براي اين که راحت به مسجد رفت و آمد داشته باشند، درهايي از آنجا به مسجد باز کردند. از خداوند به پيامبر وحي رسيد که همه درها جر در خانه علي را ببندد. وقتي پيامبر براي بستن درها اقدام کرد، اقدام ايشان مورد اعتراض واقع شد و ايشان در جواب اعتراض ها فرمودند که: نه من آن درها را بستم و نه من در خانه علي را باز گذاردم؛ بلکه همه دستور خدا بود.(1)
قطعا دستور خدا جز از طريق وحي و ملک وحي نمي رسد و قطعا اين دستور در قرآن نيست. حالا آيا صحيح بود و حق داشتند مسلمان ها بگويند در کدام آيه اين دستور آمده است؟ و بگويند چون اين دستور در قرآن نيست، پس وحي نيست و ما قبول نداريم؟
مگر خدا در قرآن نفرموده:
َ«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛(2) آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده، خوددارى نماييد»؟
مگر اين آيه به ما دستور نمي دهد که هر چه رسول امر کرد، قبول و اجرا کنيد و هر چه نهي کرد، از آن دوري گزينيد؟!
مگر اطاعت از خدا عين اطاعت از رسول خدا نيست كه:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا؛ (3) كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى)».
مگر رسول خدا ذيل آيات ولايت (55 مائده) و اولي الامر(59 نساء) و ... و در حديث متواتر ثقلين و حديث متواتر يا نزديک به متواتر غدير امام علي را به عنوان جانشين بعد از خود معرفي نکرده؟! پس چگونه بايد فقط دنبال آيه باشيم؟
آيا اگر خدا مصلحت نبيند نام امام را در قرآن ببرد يا مصلحت ببيند در قرآن نام نبرد، ما نبايد بپذيريم؟
اين نوع عمل با مسائل ديني ، ايستادن در برابر خدا و رسول است که براي دين دو منبع قرآن و سنت را قرار داده است و ما نمي دانيم که کدام مسائل را بايد در قرآن بگويد و کدام را در سنت و خدا خودش بهتر مي داند که کدام را در سنت و کدام را در قرآن، بيان کند و ما بايد تابع قرآن و سنت ياشيم و کساني که فقط قرآن را سند مي دانند همان حرف خليفه دوم و پيروانش را تکرار مي کنند که براي نفي وصيت رسول خدا گفت:
"حسبنا کتاب الله" (4)کتاب خدا ما را کفايت است.
ولي خود کتاب خدا، مردم را به مراجعه به کتاب و سنت (سخن و تفسير بياني و عملي رسول خدا و عترت ايشان از قرآن) دعوت مي کند:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه‏؛(5)
و چگونه كافر مي شويد، با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته‏ ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مى‏ شود، و پيامبر او در ميان شماست؟».
بنابراين ما موظفيم مسائل قرآن را از قرآن و سنت بيابيم و فقط قرآن را به عنوان سند پذيرفتن، دست رد به سينه قرآن زدن است که سنت را به عنوان مبين و مفسر خود معرفي کرده است.
در آخر چند سئوال از حضرتعالي مي پرسم:
آيا كسي كه طبق آيه مباهله (61 آل عمران) نفس پيامبر (ص) است؛ احق و سزاوار به جانشيني رسول خداست يا كسي كه ...؟)
آيا كسي كه طبق آيه 33 احزاب و بنا بر تصريح شيعه و سني پاك و مطهر است سزاوار خلافت و جانشيني است يا ...؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 مائده خداوند او را ولي و سرپرست معرفي كرده احق و......است يا ..؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 نساء مصداق اولي الامر است، شايسته خلافت ... يا ديگران؟
اگر قرآن براي هدايت انسان ها نازل شده بايد از اجمال خارج شود؛ حال چه كسي بايد اين اجمال را روشن و شفاف سازد؟
طبق آيات قرآن پيامبر بايد آيات را تبيين و تفسير كند . پيامبر اسلام مصداق آيات مورد نظر را چه كسي معرفي كردند؟
بر آگاهي بيشتر مي توانيد به كتاب امامت و ولايت در قرآن تاليف آيت الله مكارم كه سند هاي زيادي در ذيل آيات مذكور از كتب اهل سنت و شيعه داده اند، مراجعه بفرماييد.

پي نوشت ها:
1. مجلسي محمد باقر ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ف 1403 ق ، ج 42 ، ص 155.
2. حشر (58) آيه 7.
3. نساء (4) آيه 80.
4. بخاري ، صحيح ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1401 ق ، ج5 ، ص 138.
5. آل عمران (3) آيه 101.
-------------------------------

پرسش 2: کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟
پاسخ:
پرسشگر محترم شرک گناهي است نابخشودني:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمى‏ بخشد! و پايين‏ تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مى‏ بخشد».
و شجره خبيثه اي است که همه اخلاق ناپاک و عقايد باطل و اعمال زشت، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:
«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (کلمه شرک در مقابل کلمه خبيثه که همان کلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد».
بنابراين بايد از شرک در همه چهره هايش فرار کرد؛ اما مهم اين است که شرک را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرک نشماريم.
"شرک" يعني در الوهيت، عبادت، خلقت، اطاعت و محبت براي خدا شريک بتراشيم. کسي که غير خدا را خالق، فريادرس مستقل، محبوب، معبود و مطاع قرار مي دهد، گرفتار شرک در چهره هاي مختلفش شده است.
اما کسي که فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد و فقط خدا را عبادت کند و غير خدا را فقط زماني اطاعت کند يا محبوب بگيرد که خدا امر کرده باشد، او موحد است.
با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او کمک بطلبيم، براي خدا در تأثير گذاري و قدرت شريک قايل شده ايم و اين شرک است. اگر ما به برداشت و فکر خودمان کسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او کمک بطلبيم، مانند مشرکان براي خدا شريک تراشيده ايم؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:
َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏؛(3) اينها را نمى‏ پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».
اما اگر خدا بنده اي را برگزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام کند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده کردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم، آيا اينجا کار ما شرک آلود است؟
خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين کارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين کارها را مي کنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.
آيا اين شفاطلبي از حضرت عيسي کفر بود؟!
مگر اطاعت غير خدا شرک نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي کند و مشرک نمي شمارد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛(5) (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند».
در روايات تصريح شده که اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي کردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند.(6)
حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا که در قرآن به آن امر شده، شرک است؟
بنابراين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است که خدا به اين کارها امر کرده و ما چون مطيع خدا هستيم، اين کارها را مي کنيم و کساني که اين کارها را شرک مي پندارند، مشرک شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلکه مطيع برداشت هاي خود شده اند.
آيا کساني که بعد از پيامبر قرآن و عترت را کنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا، بلکه از طريق فهم و درک ديگران دريافت کردند و اطاعت نمودند، مشرکند يا شيعه که قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟
شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درک قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه کرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و همسر پيامبر (عايشه) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نکردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت، عين شرک نيست؟
بنابراين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم که از اهل بيت گرفته شرک آميز است؛ اما ديگران که اهل بيت را که دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود، وانهادند و تابع ديگران شدند، موحدند؟
پرسشگر محترم!
کدام مسئله در مذهب شيعه شرک و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد که مستند به برهان قطعي از کتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرک پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف کنيد و مورد هايي که شرک است را معرفي کنيد.
توسل که شما آن را شرک آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلکه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرک نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرک مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرک بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درک کرده اند؟
اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن کبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحکام سقوط نمي کند. ولي شماييد که محروم مي شويد. ما شما را به حاکميت عقل و برهان دعوت مي کنيم و از شما مي خواهيم که فارغ از پيشداوري ها، درباره تعاليم شيعه بررسي کنيد و اگر موردي را شرک آميز ديديد، سؤال کنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع کننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد، آن گاه آن را رها کنيد.
در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:
اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم، بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند.
پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛
در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند.

پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 48.
2. ابراهيم (14) آيه 26.
3. زمر (39) آيه 3.
4. آل عمران (3) آيه 49.
5. توبه (9) آيه 31.
6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.
-------------------------------

پرسش 3: آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن
پاسخ:
آياتي از قرآن حکايت دارد که اراده خدا بر حاکميت حق و عدل است و روزي زمين به حاکميت مستضعفان صالح که به ناحق از امامت محروم شده اند، در خواهد آمد. از جمله آيات زير:
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛(1) ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!».
امامت صالحان و وراثت بر زمين گر چه تا به حال نسبت به اقوامي مؤمن کم و بيش محقق شده؛ ولي تحقق کامل و تمام آن در زمان ظهور امام دوازدهم است و به اين مطلب علاوه بر شيعه، بسياري از اهل سنت باور دارند.(2)
«أن الارض لله يرثها عبادي الصالحون؛(3) بندگان شايسته ‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!».
تا به حال اين وراثت به طور کامل محقق نشده و عالمان اسلام تحقق آن را در زمان ظهور مهدي (عج) و نزول عيسي (ع) مي دانند.(4)
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏؛(5) او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!
اين غلبه کامل بر اديان هم در زمان ظهور محقق مي شود».
آيات بسيار ديگري هم بر حاکميت کامل مؤمنان و موحدان بر زمين و غلبه کامل اسلام دلالت دارد. بنا بر روايات، اين حاکميت و غلبه کامل به دست مهدي آل محمد است که فرزند امام عسکري (ع) است.
اما در قرآن حاکميت امام زمان به دلايلي که خدا مي داند، به نام ذکر نشده است و ما نبايد براي خدا تعيين تکليف کنيم که حتما بايد اين مطلب را به صراحت در قرآن گفته باشد وگرنه ما نمي پذيريم. خداوند براي دينش دو منبع مهم معرفي کرده است:
قرآن و سنت قولي و عملي پيامبر و اهل بيت و ما به آنچه از معارف و اخلاق و احکام در اين دو منبع آمده، بايد پايبند باشيم و گر نه در پيشگاه خدا مؤاخذه خواهيم شد. ما هيچ گاه به عنوان يک مسلمان نبايد بگوييم من فقط اين مطلب را اگر در قرآن آمده باشد، مي پذيرم. اين کلام يعني دست رد زدن به سينه پيامبر و عترت که خدا آنان را سخنگويان خود معرفي کرده و اطاعت آنان را عين اطاعت خود شمرده است.

پي نوشت ها:
1. قصص (28) آيه 5.
2. ابن ابي الحديد معتزلي ، شرح نهج البلاغه ، اول ف بيروت ، دار احيائ الکتب العربيه ، 1378 ق ، ج19 ، ص 29.
3. انبياء (21) آيه 105.
4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ف بيروت ، دار الکتب العربي ، 1415 ق ، ج17 ، ص 195.
5. توبه (9) آيه 33.

برهان سینوی چیست؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در ابتدا باید اشاره شود که مراد از برهان سینوی، همان برهان امکان و وجوب است که از آن به برهان صدیقین، طبق تقریر بوعلی نیز یاد می شود و چون این برهان به وسیله ابن سینا طرح و تبیین شده، آن را برهان سینوی می گویند. ابن سینا معتقد است که در این برهان برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می‏ شود. از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی ‏شود. بنابراین، در تبیین این برهان می گوید:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود است، که مطلوب ما ثابت می‏ شود. اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد، دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین‏طور تا بی‏ نهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است‏، باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود، همان خدا است. ایشان بعد از تقریر برهان می‏ فرماید:
«تأمل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکی اش از عیب ها، بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت. چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد. اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است، اما این روش محکم تر و شریف تر است؛ ‏یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی می‏ دهد؛ چنان‏که هستی او بر سایر هستی‌ها که بعد از او قرار گرفته‏ اند، گواهی می‏ دهد». گفتنی است که که ابن سینا در شرح اشارات اسم این برهان را برهان صدیقین گذاشته است. (1)
ولی صدر المتالهین (ملا صدرا) بر این عقیده‏ است که برهان شیخ را نمی توان برهان صدیقین نامید؛ زیرا در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود می‏ شود و حال آن‏ که در برهان ابن سینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
به نظر می‏رسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمی‏رسد، بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و بیانگر حقیقت وجود است، شروع می‏ کند. به این اعتبار، می‏ توان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه‏ اثبات وجود خالق نیستند. (2)

پی‌نوشت‌ها:
1. بوعلی، اشارات، ج 3، ص 19، نشر الکتاب، قم، 13403 ق.
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص 987، نشر صدرا، 1377 ش.

1- تاریخ پیدایش دین یهود؟

2- پیامبرانشان؟

3- مبانی اعتقادی دین یهود؟

4- کتاب مقدس آنها؟

5- اعمال عبادی؟

6- طرفداران امروزی آنها به چه گونه اند؟

با ذکر منابع

سؤال1: تاریخ پیدایش دین یهود؟
پاسخ:
در ابتدا بايد گفت :اظهار نظر قطعي درباره پيدايش اديان ، بسيار مشکل است، زيرا تاريخ دقيق آنها دقيقا معلوم نيست ، در عين حال دربرخي منابع آمده است:
تاريخ آيين يهود، حدود 1232 سال پيش از ميلاد مسيح، مي باشد(1) بعضي ديگر تاريخ پيداش دين يهود را حدود 1213 قبل از ميلاد ذکر نموده اند (2)
در تاريخ دين يهود به منابع زير مراجعه فرماييد:
1) اديان زنده جهان،‌رابرت هبيوم،‌ترجمه عبدالرحيم گواهي
2) راهنماي اديان زنده، جان ر. هينلز، ترجمه عبدالرحيم گواهي
3) تاريخ اديان، اصغر حکمت
4) آشنايي با تاريخ اديان، آريا
5) تاريخ انببياء، رسولي محلاتي
6) تاريخ پيامبران ، محمد باقر مجلسي ،
7) منشورجاويد، جعفرسبحاني ، ج12
8) دايره المعارف فارسي ،مصاحب ، ذيل کلمه "يهود"
پي‌نوشت‌:
1. عبدالله مبلغي،‌تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج2، ص 578، ،قم ، انتشارات منطق (سينا)، 1367
2. مصطفي دشتي ، معارف ومعاريف ، ج10، ص621، قم، 1376
-------------------------------

سؤال2: پیامبران دین یهود؟
پاسخ:
حقيقت اين است که تعداد انبياي يهود معلوم نيست، زيرا تاريخ و تعداد آنها معلوم نيست. در برخي متون از تعداد زياد از انبياي يهود سخن به ميان آمده است ،به طوريكه در روايت آمده يهود در عرض يك ساعت 43 نفر از پيامبران خدا را كشتند و 112 نفر از مردان صالح و نيكوكار را كه از اين پيامبر طرفدارى مى‏كردند نيز بقتل رساندند (1)
علماء يهود معتقدند كه پس از حضرت موسى، چهل و هفت پيامبر براى قوم اسرائيل آمده و شريعت حضرت موسى را ترويج كرده اند كه هفده نفر از آنان داراى كتاب بوده اند. در قرآن به چند نفر از انبياء بنى اسرائيل كه پس از موسى آمده اند، اشاره شده است؛ داود كه صاحب كتاب آسمانى زبور بود، يكى از آنهاست و نيز سليمان كه در قرآن شرح رسالت و سلطنت او آمده است. انبياء اوليه در عهد داوران (قضاة ) بنى اسرائيل در حدود هزار سال ق. م. ظاهر شدند كه آنان را در زبان عبرى نبييم لقب داده بودند. اين افراد مانند دراويش و عرفاء مشرق زمين افرادى با جذبه و مؤمن بودند. پيامبران اسرائيل در يك زمان چند نفرشان با هم رسالت هدايت اين قوم را بر عهده داشته اند و در شهرها و قرا و قصبات مشغول دعوت بودند. ولى در تورات، نام آنهائى كه داراى رساله و كتابى بوده يا بعدا پيروانشان تدوين كرده اند، آمده است :يوشع بن نون، عاموس، هوشع، سموئيل، اشعيا، ارميا، ايلياء و دانيال. در برخى كتب تعداد انبياء بنى اسرائيل را چهل و هشت نفر نوشته اند كه هيجده نفر از آنها صاحب كتاب مى باشند. دو نفر ديگر به نامهاى ايشع و الياس كتابى ندارند.
اسامى انبيائى كه داراى كتاب بوده اند: موسى، شموئيل بن القانا (شائول يا طالوت را به پادشاهى برگزيد)، عاموس، هوشع بن ئبرى، ميخا بن مورثين، يونس، اشعياء بن عاموس، ناحوم بن القوشى، صفيا بن كوتى، حقوق نبى، ارمياء بن ملقياء نبى، حزقيال نبى، يوال بن قتوائيل، عوبد ياتى نبى، دانيال نبى، حكى نبى، زكريا بن ارخيا و داود نبى كه داراى كتاب مزامير بوده است.
ايلياء نبى حامى مذهب اخلاقى يهوه بود. او در كنعان و زمان پادشاهى اهاب قيام كرد و عليه بت پرستان كه بَعْل را مى پرستيدند، شوريد و تا حدودى موفق شد توحيد را دوباره احيا كند. ايليا نبى ناگهان ناپديد شد و شاگرد او ايشع كار او را دنبال كرد. اما عاموس نبى ظاهرا بزرگترين پيامبران بنى اسرائيل در قرن هفتم ق. م. متولد شد. او به كار شبانى مشغول بود. او پيام يهوه را كه با الهام دريافته بود، به مردم فاسد و تبهكار اسرائيل رساند. مردم او را بيرون كردند. او مردم را به بلاهاى آسمانى كه در انتظارشان بود، انذار داد. اندكى بعد بر آن تبهكاران بلاى هجوم ملخ و طاعون نازل شد و زلزله اى شديد شهرهاى سدوم و عموره را كه مركز فساد و تباهى بودند، زير و رو كرد.
يوشع يكى ديگر از پيامبران اسرائيل در شمال كنعان به دنيا آمد. او از انحطاط اخلاقى و مذهبى بنى اسرائيل رنج مى برد. او مردم را به پاكى و توحيد دعوت كرد، اما مردم حرف او را قبول نكردند. اشعياء نبى در جنوب كنعان متولد شد. سال تولد او 740 ق. م. بود و در يك خانواده خوش نام به دنيا آمد. در اورشليم به نبوت رسيد و به دعوت مردم عصر خويش پرداخت. او به يهوه ايمان داشت. چهل سال مردم را به توحيد دعوت كرد. پادشاهان يهود با او مشاوره مى كردند. هرگز در ايمان او تزلزل راه نيافت. در سال 722 ق. م. كه حكومت يهود به دست سپاهيان آشور در هم شكست، اشعياء دعا كرد و بخشى از سرزمين كنعان از اشغال مصون ماند. او مردم را به نيكوكارى و انصاف دعوت مى كرد. ميكاء نبى، پس از درگذشت اشعياء نبى در اورشليم مبعوث شد. او نبوّت خويش را با پيشگوئى آغاز كرد. ظهور او را در سال 722 ق. م. نوشته اند. كتاب او در بردارنده سخنان جالبى است. او از يك طرف انبياء دروغين و مغرور را انكار كرد و از ديگر طرف، روح حقيقى دين را براى مردم بيان كرد
ارمياء نبى، از پيامبران مشهور است. او از خادمان معبد شهر عناتوث بود و در آن شهر متولد شده بود. او مورد تهديد جامعه خود بود و به مردم اسرائيل وعده و وعيد و بيم و اميد مى داد. نصايح او بى فايده و نتيجه ماند. مردم او را استهزاء مى كردند، در عين حال او به ارشاد مردم ادامه داد. وقتى كلدانيان اورشليم را فتح كردند، ارميا در زندان بود، زيرا قومش او را زندانى ساخته بودند. كلدانى ها او را آزاد كردند. ارميا گفت: كلدانى ها بزودى شكست خواهند خورد و يهوديان به وطن خويش بازخواهند گشت و به عبادت يهوه مشغول خواهند شد.
حزقيل نبى، زندگى وى مجهول است. او فرزند يكى از خاندان هاى كاهنان اورشليم بود كه در سال 597 ق. م. به اسارت در بابل برده شده بود. او در سن 22 سالگى خود را پيامبر بنى اسرائيل معرفى كرد و مكاشفات خود را با عباراتى روان و روشن بيان مى داشت و به شرح احكام و تكاليف قوم خود پرداخت. اشعياء دوم، زندگى وى نيز مجهول است. او صاحب الهامات و تلقينات نفسانى و دينى قوى بوده است و كمالات او صحف عهد عتيق را تشكيل مى دهد.(2) البته برخي تعداد انبيا را بيشتر از اين ذکر نموده اند(3)
پي نوشتها :
1. انوار العرفان فى تفسير القرآن‏، ابوالفضل‏داور پناه ، ج‏2، ص 136، انتشارات صدر، تهران‏ ، سال چاپ: 1375 ش‏ .
2.عبد لله مبلغي ، تاريخ اديان ومذاهب ، ج2 ، ص657 -660، انتشارات منطق(سينا) ، قم، 1373 .
3.همان.
---------------------------

پرسش 3: مباني اعتقادي دين يهود؟
پاسخ:
طبق نقل عهد عتيق پس از سه ماه از خروج بني اسرائيل از مصر، خداوند با حضرت موسي سخن گفت و ده حکم بسيار مهم به او داد که به "ده فرمان " مشهور است.
اين ده حکم بدين قرار است:
1ـ براي خود خدايي جز من نگيريد.
2ـ به بت سجده نکنيد.
3ـ نام خدا را به باطل نبريد.
4ـ شنبه را گرامي داريد.
5ـ پدر و مادر را احترام کنيد.
6ـ کسي را به قتل نرسانيد.
7ـ زنا نکنيد.
8ـ دزدي نکنيد.
9ـ بر همسايه شهادت دروغ ندهيد.
10ـ به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.(1)
اين فرمان ها در قوم بني اسرائيل رواج يافت و بعداً علماي يهود با استفاده از کتاب هاي عهد عتيق، اصولي براي ديانت و ملت قوم يهود تدوين نمودند که مهم ترين آن ، اصول سيزده گانه اي است که توسط موسي بن شمعون در سال 1204 ميلادي قرائت شد: بدين شرح:
1ـ خداوند حاضر و ناظر است.
2ـ خداوند يکتا است.
3ـ خداوند جسم و شبيه کسي نيست.
4ـ خداوند قديم و ازلي است.
5ـ هيچ کس را جز او نبايد عبادت کرد.
6ـ او سرور همه پيامبران است.
7ـ نبوت حضرت موسي(ع) صحيح است.
8ـ خدا بر افکار نوع بشر واقف است.
9ـ تورات از جانب خدا است.
10ـ تورات غير قابل تغيير و تبديل است.
11ـ خداوند ظالم را مجازات مي کند و عادل را پاداش مي دهد.
12ـ سلطان مسيح از نسل داوود ظهور خواهد کرد.
13ـ مردگان مستعد زنده شدن مي باشند.(2)
اين امور را مي توان اصول و پايه هاي عقيدتي دين يهود بر شمرد. افزون بر اين امور در دين يهود "صندوق عهد" جايگاه ويژه اي دارد که شرح آن بدين قرار است:
حضرت موسي(ع) پس از آن که " ده فرمان" را در ميقات دريافت نمود، به ميان بني اسرائيل بازگشت؛ در دامنه کوه مَذْبحي با دوازده ستون (به تعداد اسباط بني اسرائيل) بنا کرد، در آن جا قرباني نمود و نصف خون حيوانات قرباني شده را بر مذبح و نصف ديگر را بر قوم خود پاشيد و گفت : اين عهدي است که خداوند بر شما بسته است.
پس از آن به دستور حضرت موسي(ع) خيمه اي براي عبادت بر پا کردند که آن را "خيمه عهد" خواندند. درون خيمه عهد صندوقي قرار داشت . درون آن ، دو لوح سنگي بود که روي آن نص ميثاق الهي با قوم بني اسرائيل منقوش بود. اين صندوق، تابوت عهد، تابوت شهادت يا صندوق تورات است که در تاريخ بني اسرائيل جايگاه ويژه اي داشت. در مهاجرت ها و جنگ ها صندوق را با حرمت فراوان در ارابه اي مي نهادند و پيشاپيش خود حرکت مي دادند. هيچ کس جز کاهنان و ربانيون اجازه نداشتند آن را لمس نمايند.(3)
نام خاص خدا در دين يهود "يهوه" است که تلفظ آن حرام است. تنها بالاترين مقام مذهبي يهود مي‌تواند سالي يک بار، آن هم در معبد سليمان و در مکان خاص اين نام را بر زبان جاري کند.

پي نوشت ها:
1.عهد عتيق، سفر خروج، فصل 20.
2. تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبد الله مبلّغي، ج 2، ص 590 و 589.، انتشارات منطق(سينا)، قم،1373.
3. جان . بي . زاس، تاريخ جامع اديان، متر جم علي اصغر حکمت، ص 496 و 497.، شرکت انتشارات علمي وفر هنگي، ، تهران ، 1373.
--------------------------------

پرسش 4: کتاب هاي مقدس یهود؟
پاسخ:
يهوديان، حدود 35 كتاب مقدس دارند. پنج كتاب از اين ها تورات است و بقيه كتاب هاي ديگر است. مجموع اين كتاب ها، عهد عتيق ناميده مي شود. (1)
عهد عتيق شامل اين كتاب ها است:
1. سِفر پيدايش؛ 2. سِفر خروج؛ 3. سفر لاويان؛ 4. سفر اعداد؛ 5. سفر تثنيه (اين پنج كتاب، تورات ناميده مي شود)؛ 6. صحيفه يوشع بن نون؛ 7. سفر داوران؛ 8. كتاب روت؛ 9. كتاب اول سموئيل نبي؛ 10. كتاب دوم سموئيل نبي؛ 11. كتاب اول پادشاهان؛ 12. كتاب دوم پادشاهان؛ 13. كتاب اول تواريخ ايام؛ 14. كتاب دوم تواريخ ايام؛ 15. كتاب عزرا؛ 16. كتاب نحميا؛ 17. كتاب اِستَر؛ 18. كتاب ايوب؛ 19. كتاب مزامير؛ 20. كتاب امثال سليمان؛ 21. كتاب جامعه؛ 22. كتاب غزل غزل هاي سليمان؛ 23. كتاب اشعياء نبي؛ 24. كتاب ارمياء نبي؛ 25. كتاب مراثي ارمياء نبي؛ 26. كتاب حزقيال نبي؛ 27. كتاب دانيال نبي؛ 28. كتاب هوشع نبي؛ 29. كتاب يوئيل نبي؛ 30. كتاب عاموس نبي؛ 31. كتاب عوبدياء نبي؛ 32. كتاب يونس نبي؛ 33. كتاب ميكاء نبي؛ 34. كتاب ناحوم نبي؛ 35. كتاب حبقوق نبي.

پي نوشت:
1. محمد حسين‏ طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن‏، ج 3، ص 307-308، قم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه .قم‏، سال چاپ: 1417 ق؛ ر.ک: عبدالله مبلغي، تاريخ اديان ومذاهب ، ج 2، ص 597 - 599، انتشارات منطق (سينا)، قم، 1373 ش.
------------------------------

پرسش 5: اعمال عبادي دين يهود؟
پاسخ:
گرچه در جواب هاي ديگر - تا اندازه اي- به عبادت يهوديان اشاره شد، در اين جا -جهت آگاهي بيشتر- به مطالب زير نيز اشاره مي شود:
عبادات يهوديان
عبادات يهود در قربانى خلاصه مى شود. يهوديان ادعيه اى نيز دارند كه در ((كنيسه)) مى خوانند. نماز يهوديان فصلى از زبور داود است كه روزى سه بار مى خوانند.
يهوديان روزه مى گيرند كه در ايام مختلف سال يهودى برگزار مى شود:
1- روزه كيپور؛ ايام نهم و دهم ما تشرين، نخستين ماه يهودى از سال يهودى ، به مدت 25 ساعت روزه مى گيرند.
در سفر لاويان باب 23 آمده است: ((جان هاى خود را ذيل سازيد، از شام تا شام سبت و اشباط.))
2- روزه فوريم يا پوريم كه به شكرانه نجات از قتل عام گرفته مى شود.
3- روزه ((كدليا))، روز سوم ماه ((تشرين)) است . اين روزى است كه ((كدليا)) حاكم بيت المقدس، ((معبد سليمان )) را با 82 تن از يهوديان در آتش سوخت .
4- روزه ((عقيبيا)) در روز پنجم ماه ((تشرين)). و اين روز، به پاس گرامى داشت خاطره ((خاخام عقيبيا)) است كه او را مجبور به پرستش بت نمودند و او زير بار نرفت و آن قدر مقاومت كرد تا از گرسنگى درگذشت . اين حادثه در سال 153 ميلادى اتفاق افتاده است.
5- روزه عذاب؛ در زمان داود پيامبر، خداوند بر بنى اسرائيل غضب نموده، ايشان را به مرگ و قحطى تهديد نمود. يهوديان، از ترس، آن روز را روزه مى گيرند.
6- روزه ((صدقيا))؛ روز ششم از ماه ((حسوان))، پس از آن كه ((بخت النصر)) اورشليم را تسخير كرد، فرزندان صدقيا را در برابر چشمان او بكشت و او صبر و تحمل نمود. يهوديان به پاس اين مقاومت و ابراز همدردى با ((صدقيا)) پادشاه يهود، روزه مى گيرند.
7- روزه يهوياقيم ؛ در بيستم ماه ((كيلو))، ارمياى نبى پيشگوئى اسارت يهود و ويرانى بيت المقدس را كرد و توسط ((يهوياقيم )) پادشاه يهود به زندان افتاد.
8- روزه تلما؛ ((تلما)) پادشاه روم ، يهود را وادار كرد كه به زور تورات را به يونانى ترجمه كنند. اين روز را كه هشتم ماه طبيثت بود، روزه مى گيرند.
9- روزه فتنه ؛ در دوازدهم ماه شفط، اولاد ((بنيامين )) مانند ((قوم لوط)) به فسق و فجور اقدام كردند.
10- روزه محاصره اورشليم توسط ((بخت النصر))، كه درد هم ماه طبيثت است.
قرباني هاى يهود:
1- قربانى بى كوريم؛ يعنى نخستين فرزند ذكور، اولين مولود از اغنام و احشام، اولين محصول، اولين ميوه و... كه بايد قربانى بدهند. به اين صورت كه نخستين ها را از هر چيز بايد به روحانى بدهند و او آن ها را با تشريفات ويژه اى مى سوزاند. ولى فرزند اول خود را به او داده و از او مى خرند. در اين باره در تورات سفارش بسيار شده است. اين مراسم يادآور آن است كه در مصر فرعون به كشتار كودكان بنى اسرائيل پرداخت.
2- قربانى دائمى؛ اين قربانى در اغلب اعياد مرسوم است. قربانى بايد كه گوسفند و گاو و بز و قوچ سالمى باشد. قربانى را در مذبح مقدس (قدس الا قدس ) براى رضايت يهوه قربانى مى كنند. اين قربانى عكس العملى است در برابر بت پرستى و گاو پرستى مصريان و...
3- قربانى كيپور؛ كفاره. هر گاه كسى گناهى مرتكب شود، بايد قربانى بدهد. اين قربانى در معبد و طى مراسم ويژه اى انجام مى شود.
اعياد مذهبى يهود:
1- عيد فصح و عيد فطير، 2- عيد سبت ، 3- عيد فوريم ها. عيد فصح و عيد سبت از سوى موسى وضع شده است و در اين ايام بايد هر فرزند ذكور در حضور يهوه هديه خود را با خوشحالى بگذارد. در اين اعياد كار حرام است و بايد مجالس و محافل شادى منعقد گردد. كسى كه در اين اعياد كار كند، از قوم جدا مى شود و بايد سنگسار شود.
1- عيد فصح ، در چهاردهم نيسان ، بين العصرين يا نزديك غروب آغاز مى شود. در سفر لاويان بر انجام مراسم اين عيد بسيار تاكيد شده است . در اين عيد در مكان مخصوصى كه براى خدا برگزيده شده ، بايد مراسم قربانى بعمل آيد. معمولا بره نر يا بز يك ساله سالم را براى قربانى انتخاب مى كنند. گاهى افراد شركت كننده در مراسم قربانى به يك صد نفر هم مى رسند. به هر يك سهميه اى از گوشت قربانى داده مى شود. آغاز مراسم با گرداندن پياله شراب است و رئيس خانواده تبريك مى گويد. بره را بدون پاره كردن بريان نموده و در سفره مى گذارند. پس از گرداندن پياله شراب ، در دفعه دوم بره را با سبزيهاى تلخ و نان فطير مى خورند، بطورى كه استخوانهاى آن نشكند، و اگر چيزى از آن باقى ماند، مى سوزانند. پس از صرف شام براى بار سوم پياله شراب را مى گردانند و به آوازهاى روحانى مشغول مى شوند، و با شراب دادن در دور چهارم ، عيد فصح به پايان مى رسد و آنگاه عيد فطير شروع مى شود.
2- عيد فطير، روز پانزدهم ماه نيسان بعد از عيد فصح آغاز مى شود و مدت 7 روز ادامه دارد. روز اول و آخر آن را تقديس نمايند. در تمام اين مدت نان فطير مى خورند.
اين عيد به مناسبت خروج بنى اسرائيل از مصر بر پا مى شود. چون حركت آنان با عجله همراه بود، نان فطير را بدون خمير مايه پختند و خوردند. و هم اكنون هر سال بهار، آن روز تاريخى را جشن مى گيرند و نان فطير مى خورند و شادمانى مى كنند. طبق دستور تورات ، در اين هفته بايد خمير مايه را از خانه خود خارج كنند. روز هفتم ، روز استراحت و عبادت است ؛ همان گونه كه يهوه جهان را در شش روز پديد آورده و روز ((سبت )) (شنبه ) را استراحت كرد. ((روز سبت )) روز آزادى انسان است :
1- سبت غلام : هر غلام يا كنيز اسرائيلى كه شش سال خدمت كرد در سال هفتم بى قيمت آزادش كن ، زيرا سال آزادى بردگان است .
2- سبت دين : اگر تا شش سال رفيق تو كه مديون تو است اداى قرض ننمود، به سال هفتم نبايد از او مطالبه كنى كه او ديگر بدهكار نيست .
3- سبت اراضى : شش سال كه زمين را كشت نمودى ، سال هفتم تعطيل نما، زيرا سال آزادى و استراحت زمين است .
4- سبت سالها (يوئيل ): سال پنجاهم ، يعنى پس از هفت ، هفت ها كه چهل و نه سال مى شود، سال پنجاهم سال آزادى است .
توضيح اين كه : قوم يهود پس از ورود به خاك فلسطين اراضى آنجا را به قيد قرعه ميان خود تقسيم نمودند؛ ولى پس از گذشت 49 سال بايد آزاد شده و هر كس و هر چيز به محل اصلى خود برگردد: تمام بردگان آزاد شوند، حتى آنان كه گوششان را سوراخ كرده بودند تا هميشه برده باشند، رهائن مسترد شود و زمينهاى رهنى به صاحبان آن برگردد. عيد يوئيل تاج ((اعياد سبتيه )) است . زيرا ساير ((سبت ها)) براى آسايش يك دسته است ؛ ولى اين عيد، روز و سال استراحت عموم مردم است و مجددا اراضى به قيد قرعه بين بنى اسرائيل تقسيم مى شد. و در تورات تاكيد فراوان شده كه زمين را به فروش هميشگى ندهيد، زيرا زمين ملك يهوه است و شما ميهمان و غريب او هستيد.
3- عيد پوريم ؛ اين عيد سه روز در سال ، روزهاى 11 تا 13 ماه آذار است .
يهوديان و هر كس در اين دو روز چيزى خمير شده بخورد، از قوم جدا شود. در اين روزها نبايد كارى انجام دهند.
4- عيد سبتها؛ يعنى روزهاى شنبه . سبت در لغت عبرانى به معناى استراحت است . قرآن به اعتبار سبت در ميان قوم موسى تصريح كرده است .
5- عيد ضوكا؛ به پاس جوانمردى جوانى يهودى بر پا مى شود. موضوع از اين قرار است كه در سال 164 ميلادى ، حاكم يونانى اورشليم فرمان داد كه بايد نوعروسان يهود اول به خدمت حاكم روند و بعد از آن شوهرانشان باشند. مردى يهود كه فرزندان بسيار داشت ، تدبيرى انديشيد و پسرش را لباس عروس پوشانيد و به خدمت حاكم فرستاد. آن جوان با دشنه حاكم را از پاى درآورد. اين عيد به شكرانه آن روز است .
يهوديان اعياد ديگرى نيز دارند: عيد گرناها، عيد نوبرها، عيد سايبانها، عيد خيمه ها، كه هر يك به مناسبتى و در روزى خاص با تشريفات و قربانى برگزار مى شود.(1)
پي نوشت :
1.عبد الله مبلغي ، تاريخ اديان ومذاهب ، ج2، ص 627-632، انتشارات منطق (سينا) ، قم ، 1373، چاب اول.
-------------------------------

پرسش 6: طرفداران امروزي دين يهود به چه گونه اند؟ با ذکر منابع
پاسخ:
متاسفانه قوم يهود -که امروزه از آن به عنوان اسراييل وصهيونيست نيز ياد مي شود- ملت نژاد پرست ، سلطه جو و خشونت گرا مي باشد. اين قوم در طول تاريخ ظلم و جنايات زيادي را مر تکب و امروزه نيز ما شاهد ظلم و جنايات اين کشور به مردم لبنان و فلسطين مي باشيم. به سبب ويژگي‌هاي يهوديان است که بيشتر ملت ها با يهوديان رابطه خوبي نداشته و ندارند .
جهت آگاهي بيشتر به مطالب زير توجه نماييد :
در سال 1290 ميلادي يهوديان ساکن لندن به اندازه‌اي مردم انگلستان را به ستوه آوردند که «ادوارد» فرمان داد يهوديان را از انگلستان بيرون کنند. پس از اين حدود 400 سال ورود يهود به انگلستان ممنوع بود تا اينکه در 1657 «کرمويل» تحت شرايطي اجازة ورود يهوديان به کشور انگلستان را صادر کرد.(1) فقط در 1674 ميلادي بود که به يهوديان ساکن آمريکا اجازه دادند آشکارا عبادت کنند.(2)
در فرانسه نيز «لويس اغسطس» يهود را از کشورش بيرون کرد و مدت 20 سال از ورود آنها به فرانسه جلوگيري نمود. وقتي «فيليپ زيبا» قدرت را به دست گرفت، براي دومين بار يهود را از فرانسه اخراج نمود و تمام اموال آنها را مصادره کرد.(3) يهوديان چندين مرتبه از کشور آلمان نيز رانده شدند.
اينکه امروزه دشمني سرسخت يهوديان را با مسلمانان مي‌بينيم، بخشي از آن توسط کشورهاي اروپايي ايجاد شده تا از دست يهوديان و کارهاي ناپسند آنها راحت شوند. در واقع آنان با آوردن يهوديان و جمع کردن آنها در کشور فلسطين، به نوعي خود را از دست آنها نجات دادند. بنابر رؤياي تشکيل کشورمستقل براي يهوديان، نه تنها از آن يهوديان، بلکه متعلق به مسيحيان نيز بود تا از اين طريق از دست اين دشمن ديرينه راحت شده و دشمني آنها را متوجه مسلمانان سازند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مي‌نويسد: « يهوديان همچون انسان‌هايي هستند که تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي‌بهره بوده‌اند، چرا که هميشه مانند پست‌ترين مردم روي زمين زندگي مي‌کنند»(4)"... خلاصه آنکه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نمي‌توان گذاشت"(5)
در قرآن نيز از يهوديان به عنوان انسان‌هاي بي‌رحم،(6) انتقام‌جو، حليه‌گر و رباخوار(7) ياد شده است.
از اين رواست که پيامبر فرمود: «هيچ قومي به اندازه يهوديان من را اذيت نکرده‌اند» پيمان‌شکني اين قوم و جنگ‌هاي آنان در صدر اسلام نمونه‌هايي از دشمني آنان نسبت به اسلام است. آنان نه تنها بيشترين توطئه‌ها را عليه اسلام داشتند، بلکه دشمنان اسلام را نيز حمايت مي‌کردند. در بيشتر جنگ‌هاي صدر اسلام ردپاي يهوديان ديده مي‌شود.
نکته قابل توجه اين است که بعضي يهوديان عقيده دارند که پس از دين يهود، ديني نيامده و پيامبري مبعوث نشده است، زيرا نسخ دين قبل عقلاً و نقلاً جايز نيست. همچنين يهوديان خود را موجودات برتر دانسته و باور دارند که حق حاکميت از آن يهوديان است و انسان هاي ديگر حق زندگي ندارند ،خلاصه صفات ناپسند يهوديان و رفتار ظالمانه آنان با انسان‌ها، -به ويژه مسلمانان -موجب گرديده است که يهوديان در جوامع مختلف محبوبيت خود را از دست بدهند. از اين رو است که امروزه در برخي کشورها عليه اسرائيل راهپيمايي صورت کرده و مردم آزادي‌خواه جهان، جنايات يهوديان را محکوم مي‌نمايند.
در قرآن کريم بعضي يهوديان مورد لعن قرار گرفته(8) و از آنان به عنوان دشمنان سرسخت مؤمنان ياد شده است: «به طور مسلّم يهود و مشرکان را دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهي يافت...».(9)
پي‌نوشت‌ها:
1. دنيا بازيچة يهود، محمد شيرازي، ص 30، ناشر: بينش آزادگان، 1381،نوبت چاب : اول.
2. همان.
3. همان، ص 30 ـ 31.
4. همان، ص 16 (به نقل از کتاب اليهود في تاريخ الحضارات).
5. همان.
6. بقره (2) آيه 74.
7. نساء (4) آيه 160 و 161.
8. مائده (5) آيه 78 ـ 79.
9.مايده، آيه 86 ، تفسير نمونه‏ ، ناصر مكارم شيرازى وديگران، ج 5،ص50 ، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏ ، سال چاپ: 1374 ش‏.

چرا امام علی در فرمایشات  خویش مشورت با زنان را نهی کرده است.

پاسخ:
روایات زیادی از معصومین و ظاهر بعض آیات در نکوهش زنان است و آنان را بنده زر و زیور معرفی کرده و ..و از مشورت با آنان نهی کرده است و...
برای این که نظر اسلام را راجع به زن دانسته و به معنای صحیح این روایات دست یابیم ، تذکر چند نکته لازم است:
1. بنا بر متن اصلی اسلام یعنی قرآن، زن از همان خمیر مایه ای آفریده شده که خمیر مایه آفرینش مرد بوده است.(هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها)(1)
2.مخاطب قرآن نه مرد بلکه انسان اعم از زن و مرد است.(ناس، بنی آدم،انسان)
3.از نظر قرآن نه مرد برتر است و نه زن، بلکه برتر و مقرب تر نزد خدا(که حقیقت برتری است) مردان و زنانی اند که تقوای بیش تری دارند.(انا خلقناکم من ذکر و انثی و...ان اکرمکم عند الله اتقاکم)(2)
4.مسوولیت اجتماعی زن و مرد یکسان است :(المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر )(3)
5.متاسفانه زن در طول تاریخ مقهور و تحت ستم بوده و نتوانسته در جامعه حتی در زمانی که حکومت به نام، اسلامی بوده(جز دوره محدود رسول خدا و امام علی) ، به درستی رشد کند . بسیاری از آیات و روایات ناظر به واقعیت های موجود اجتماعی است.
6. پیامبر و امامان به عنوان الگوی اسلام، زنان و دختران خود را تربیت کرده و آنان را مانند مردان و پسران شان رشد داده بودند . سیره عملی آنان با همسران و دختران و زنان مؤمن و تربیت شده، نشان از دیدگاه واقعی اسلام نسبت به زنان دارد. آنان در برخورد با زنان تربیت شده نشان می دادند که از نگاه اسلام زن و مرد مؤمن تفاوتی ندارند . اگر در معاشرت با زنان هشدارهایی داده شده، نسبت به زنان تربیت نشده بوده است.
7.معمولا زن به طور طبیعی به زیور و لباس و زیبایی و آرایش و...اهمیت زیاد می دهد . این اخلاق ذاتی اگر جهت صحیح داده شود، در جهت استحکام زندگی خانوادگی و اجتماعی است ،ولی در جوامعی که حکومت حق و عدل حاکم نیست، این اخلاق زنان به صورت افراطی رشد داده می شود به طوری که این اخلاق که می توانست عاملی برای حفظ استحکام خانواده و قوام اجتماع باشد ،به عاملی برای از هم گسستن قوام زندگی خانوادگی و در هم ریختن نظم اجتماعی ، بدل می گردد.
8.از طرف دیگر زنان و مردان نسبت به هم تعهد دارند . باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند . چون مسوولیت اداره خانواده به مرد سپرده شده، بدین جهت مسوولیت او بیش تر است . او علاوه بر حفظ خود، نسبت به سلامت فکری و اعتقادی خانواده اش هم مسولیت دارد . بعضی از دستور ها به مردان از باب این مسولیتی است که دارد . این توهین به زن و فرزندان نیست. بلکه متعهد کردن مرد نسبت به آنان است.
حالا با توجه به این چند نکته مقدماتی که گفته شد، به این حدیث بر می گردیم.
در جامعه اي که افراد بخصوص زنان تربيت نشده اند، زنان بد که ادعاي ايمان و خداباوري و خداترسي و... ندارند ، در شهوت و زينت و تفاخر و تفرعن و...غرقند و زنان مدعي ايمان و خداباوري و خداترسي هم چون تربيت نشده اند گر چه به مراتب کمتر، ولي باز هم از اين آفات در امان نيستند. آري اگر جامعه نسبت به تربيت و رشد انساني و فکري و عقلي افراد بخصوص زنان که عقب ماندگي بيشتري دارند، عنايت لازم به خرج مي داد، زنان نیز به مراتب بالایی می رسیدند و صلاحیت مشاور واقع شدن پیدا می کردند.
حالا در جامعه هایی که غالب زنان رشد نایافته و تربیت نشده و غرق در زینت و تفاخر و تفرعن و...هستند، حتی اگر زناني که مدعي ايمان و خدا و دين و...هستند ولي تربيت شده نيستند را بر امور خانواده حاکم کنيم و راهنمايي ها و دستورات صحيح نادر آنها را به عنوان اطاعت از آنها انجام دهيم، جرات پيدا کرده و در بقيه امور هم دخالت کرده و خانواده را به سوي قهقرا سوق مي دهند پس بهتر آن است که به آنان جرات دخالت ندهیم و از گزند راهنمایی های بد آنان در امان باشیم.
اما اگردر جامعه زنان تربيت شده و عاقل و با فهم و تدبير و عالم باشند، اطاعت از آنان و مشورت با آنان نه تنها بد نيست بلکه مشورت و اطاعت نکردن از آنان ناپسند است زيرا آن زنان اگر ميدان پيدا کنند ، خانواده را به سوي سعادت و خوشبختي سوق مي دهند.
در زمان صدور این روایات و در غالب زمان ها، غالب زنان تربيت نشده اند از اين رو بهتر است به آنان کمتر ميدان داده شود و اين به مصلحت خود آنان هم می باشد.
پس اين روايات با توجه به واقعيات موجود جامعه صادر شده نه اين که مقام و موقعيت زن از ديدگاه اسلام را بيان کند. براي درک مقام و موقعيت زن از ديدگاه اسلام بايد به رفتار اهل بيت با زنان تربيت شده اين خاندان و جامعه ايماني نگاه کرد.
پی نوشت ها:
1.اعراف(7)آیه179.
2.حجرات(49)آیه13.
3.توبه(9)آیه71.

راجع به ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه و فرق آن با هم توضیحات کاملی از منابع معتبر در اختیار بنده می گذارید؟

پاسخ:
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است، ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت، فقهای دارای شرایط، به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند. استاد آیت الله جوادی آملی در این باره گفته است:
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفرینندة انسان دارد. اگر انبیا و مرسلین و ائمه (ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعة بشری دارند، این ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع‌الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(1)
ولایت فقیه در آموزه‌های دینی چگونه مطرح شده است؟
قرآن کریم فرمود: «اطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الأمر منکم؛(2) از خدا و بیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(ع)اند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند. در روایات در این باره سخن فراوان بحث شده، از جمله در روایتی آمده:
در زمان غیبت به کسی مراجعه نمایید که احکام ما را می داند. از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار دادیم.‌ هر گاه حکمی بر شما بنمایند و از آنان نپذیریید، به حکم خدا بی اهمیتی نموده‌ و ما را رد کرده‌اید و ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(3)
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(4) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند. کمبود در این جهت وجود ندارد. در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده که تقصیل را در منبع ذیل به تفصیل می توان یافت.(5)
2ـ اما درباره راهکارهای اثبات ولایت فقیه به بیان استاد جوادی آملی اشاره می شود:
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت چنین می توان گفت که صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن، سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است. از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد؛ بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد و حکم جاهلیت را به دست زمامداران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانه اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور آن حضرت(ع) نتیجه تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست. به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست. عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمانان را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(6)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه اینکه: به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد. بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت، فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است، چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است. این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد، ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
اما در مورد مطلقه بودن آن بايد گفت: ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(7)
اينكه مي گويند ولایت فقیه مطلقه مي باشد، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه (ع) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد. ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌ همان طور که پیامبر و ائمه (ع) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلقه داشته‌اند.

برای آگاهی بیش تر ر.ک:
- ولایت فقیه امام خمینی
- ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع، علی عطایی
- ولایت فقیه، جوادی آملی
- حدود ولایت حاکم اسلامی، احمد نراقی
- حکومت الهی و ولایت و زعامت، مصطفی آیت اللهی
- ولایت فقیه و حاکمیت ملت، طاهری خرم‏آبادی
- ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در عصر غیبت، محمد یزدی
- ولایت فقیه، آیت‏اللَّه ‏معرفت
- ‏نگاهی به مبانی قرآن ولایت فقیه علی ذوعلم
- پیام قرآن، ج10 قرآن و حکومت اسلامی مکارم شیرازی
- ولايت فقيه، آيت الله مصباح يزدي
- مجله حوزه شماره 85- 86 بحثی درباره ولایت فقیه، نجابت

پي نوشت ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، اسراء، قم، 1388ه.ش، ص129-133-134.
2. نساء (4) آیه 59.
3. ولایت فقیه ولایت فقها...، ص 182.
4. همان، ص 179.
5. همان.
6.‌ همان، ص 168.
7. همان، ص129.

با توجه به وجوب اطاعت از ولی فقیه، مبنای شرعی اطاعت از رییس چیست؟

با سلام، در مورد صحت این مطالب راهنمایی فرمایید: در اسلام مدیریت همان ولایت است. حق حاکمیت و مدیریت مخصوص خداوند و افرادی است که خداوند بفرماید مانند رسولان، ائمه، ولایت پدر و مادر و ... ، بنابراین به استناد بند فوق من به عنوان انسان مطیع هیچ کس نیستم مگر خداوند و مواردی که او فرموده.

اطاعت من از رییس سازمانم صرفا به خاطر ارتباط او با خداوند از طریق ولایت فقیه است. آیا درست است که برخی بگویند که اطاعت من از رییسم به خاطر نظم است. اگر اینگونه باشد پس ادعای اینکه من به عنوان انسان مطیع هیچ کس نیستم مگر خداوند و مواردی که او فرموده، نقض می شود.

مبنای شرعی اطاعت از رییس و رعایت قوانین در یک کشور غربی چیست؟ با سپاس

پاسخ:
از مجموع آموزه‌های وحیانی به دست می‌آید که ولایت و حکومت همانند ربوبیت و عبودیت اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد. اگر انبیا و ائمه (علیهم السلام) ولایت و حکومت بر جامعه بشری دارند، ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه هیچ انسانی حق ولایت بر دیگری ندارد.(1)
در قرآن کریم ولایت بالذات تنها از آن خداوند دانسته شده: «فالله هو الولی» (2) تنها ولی خداوند است، اما پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) ولی بالعرض و مظهر ولایت خدایند. به تعبیر قرآن آیت و نشانه ولایت‌الهی‌اند.(3)
بنابراین ولایت بالذات اختصاصا از آن خداوند است. خداوند ولایت خود را به انبیا و امامان معصوم داده است که برای اجرای احکام او اعمال بفرمایند. در تشریع و تکوین تصرف کنند، ولی به دلایل عقلی و نقلی فقهای جامع الشرایط در عصر غیبت به عنوان نائب عام امام معصوم در محدوده اجرای احکام الهی از ولایت نیابتی برخوردارند. بنابراین ولایت الهی در ساحت تشریع و تکوین به انسان‌های معصوم اختصاص دارد. فقیه در محدوده اجرای احکام شرع به عنوان نائب امام معصوم ولایت دارد. زیرا در عصر غیبت چاره ای جز سپردن امور مسلمانان به فقهای عادل نیست. برای آگاهی بیش تر به کتاب ولایت فقیه از آیت الله جوادی آملی مرجعه نمائید.
با توجه به این نکته باید گفت که در نظام اسلامی تبیعیت از مدیر کل و کسی که در رأس یک مجموعه مدریتی قرار دارد، در ادامه تبعیت از ولی امر است و در ادامه و در راستای همان اصل کلی است. اطاعت ازاین نظر از مدیر و رییس نه تنها محذوری ندارد، بلکه لازم است، چه این که در نهج البلاغه فرمود:
اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.(4)
امیرالمؤمنین(ع) به قدری، رعایت نظم را در امور مؤثر و مهم دانسته که آن را در ردیف "تقوای الهی" قرار داده و در واپسین لحظات عمر شریف خود توصیه به نظم نموده است. بنابراین تبیعت از مدیر در یک مجموعه اداری برای اجرای قانون نه تنها با آن اصل کلی تعارضی ندارد، بلکه در راستای تأمین نظر است.
در نظام غربی مبنای دینی و شرعی در امور اداری مطرح نیست و بر اساس قوانین خاص خود نظیر دموکراسی عمل می کنند. گویا در عمل به قوانین خود مقید و ملزم هستند. در عرف عموم مردم کار خلاف قانون، ناپسند و مذموم تلقی می شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ،ص 134،نشر مرکز اسرا ،قم، 1385 ش.
2. شورا (42) آیه 9.
3. جوادی آملی ،همان ،ص 131.
4 . نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نامه شماره 47.ص169 ،نشر موسسه امیر المومنین ،قم1375 ش.

1- ولایت فقیه که جانشین امام زمان در زمان غیبت است چگونه و با استناد به کدام روایت و آیه به وجود آمده است؟

2- به نظر شما آقای خامنه ای ویژگی های ولایت فقیه را کاملا دارند؟ چگونه می توان فهمید؟

3- آیا سنی ها به ولایت فقیه اعتقاد دارند؟ چون می گوییم ولی امر مسلمین جهان! به گمانم ولی امر شیعیان جهان هستند.

4- آیا قبل از ایران در جایی برقرار شده؟

5- ما باید از فرامین ولایت فقیهمان اطاعت محض کنیم جوری که انگار از معصومین دستور و حکمی را می گیریم؟ چون دنیای امروز خیلی پیچیده و تودرتو شده و حق و باطل درهم.

پرسش1: ولايت فقيه که جانشين امام زمان در زمان غيبت است چگونه و با استناد به کدام روايت و آيه به وجود آمده است؟
پاسخ:
غير از دلايل عقلي كه در اين باره اقامه شده، در قرآن آيات متعددي يافت مي شود که مي توان از آن ها براي رهبري فقيه بر جامعه اسلامي استفاده کرد که به برخي اشاره مي شود. آياتي که هر گونه حکم و داوري را که بر اساس قوانين الهي نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفي مي ‏کند:
1. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ؛ (1) کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکرده‏ اند، آنان خود کافرانند».
2. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (2) کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکرده‏ اند، آنان ستمگرانند».
3. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ؛ (3) کساني که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند».
آياتي که به حکمراني و داوري بر اساس احکام الهي حکم مي ‏کند، مانند:
« فَاحْکمْ بَينَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ؛(4) براي شان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم ‏كن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‏ هاي آنان پيروي مکن».
آياتي که هر گونه ولايت‏ پذيري غير الهي را نفي مي‏ کند:
« اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَکرُونَ؛ (5) از چيزي که از طرف پروردگارتان بر شما نازل ‏شده، پيروي کنيد. از اوليا و سرپرستان ديگر جز او، پيروي نکنيد، اما کم تر متذکر مي‏ شويد!».
دسته ديگر از آيات ضرورت اجراي احکام الهي در عصر غيبت را بيان مي دارد. اين احکام در آيات زيادي آمده است مانند:
1. اجراي حدود الهي که فقها در کتاب حدود به صورت مفصّل ذکر کرده‌اند.
2. اجراي معروف ها و چيزهايي که در اسلام، انجام آن ها لازم و ضروري است.
3. جلوگيري از منکرات و کارهايي که در اسلام حرام است. مانند: قماربازي، شراب‌خواري، رباخواري، رشوه‌خواري و...
4. اجراي اقتصاد اسلامي. اسلام داراي اقتصاد است که با اجراي دقيق آن، ضمن تعديل ثروت، عدالت اقتصادي نيز اجرا شده، به محرومان و نيازمندان رسيدگي مي‌شود.
5. حمايت و دفاع و کمک نسبت به مسلمانان و محرومان مظلوم جهان. اسلام افزون بر اصلاح مملکت اسلامي، حمايت از مسلمانان جهان در حد مقدور و با توجه و ملاحظه جهات مختلف را، لازم و ضروري مي‌داند. اين امر به صورت مطلوب با تشکيل حکومت ديني و اسلامي و حاکم بودن فردي آگاه و فقيه امکان‌پذير است.
6. اعتلا و تقويت اسلام در جهان به عنوان يک مکتب مترقي و سازنده، اين امر نيز با تشکيل حکومت ديني محقق مي‌شود.
اجراي آن ها، بدون تأسيس حکومت ديني ممکن نيست. اين بخش از احکام بسيار گسترده و چندين برابر احکام عبادي فردي است.
مبناى ولايت فقيه در روايات
تعداد رواياتى که براى اثبات ولايت فقيه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اى است که نيازمند تدوين کتاب و يا مقاله اى گسترده است.(6) در اين مجال، امکان پرداختن به اين مبحث وسيع وجود ندارد. تنها براى آشنايى کلّى با برخى، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل مي کنيم.
1. در روايات زيادى، از جمله روايت صحيح ابوالبخترى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است:
«العلماءُ ورثهُ الانبياء؛ (7) علما وارثان انبيا و پيامبران الهى هستند».
2. در روايت معتبرى، سکونى از امام صادق (عليه السلام) و ايشان از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) روايت مى کنند:
«الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا فى الدُّنْيا؛ (8) فقيهان تا زمانى که دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند».
3. شيخ صدوق، با سندهاى متعدّد، از اميرمؤمنان، از پيامبر نقل مى کند:
سه بار فرمودند: «اللّهم ارحَم خُلفايى»؛ خدايا! جانشينان مرا مورد رحمت خود قرار ده.
پرسيدند: جانشينان شما چه کسانى هستند؟ فرمودند:
«اَلَّذينَ يَأتُونَ بَعدى وَ يَروُونَ حَديثى وَ سُنَّتى»؛ کسانى که بعد از من مى آيند، حديث مرا روايت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند. (9)
4. شيخ کلينى، از امام هفتم (عليه السلام) نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود درباره منزلت دانشمندان دينى فرمود:
«الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدينَهِ لَها؛ (10) فقيهان دژهاى مستحکم اسلام هستند، همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند».
5. از امام صادق نقل شده است:
«المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ؛ (11) پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند».
6. شيخ صدوق، توقيع شريفى (12) را از امام زمان نقل مى کند؛ در آن توقيع، حضرت نگاشته اند:
«و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلى رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم... ؛(13) امّا حوادث جديدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راويان حديث ما رجوع کنيد; زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم».
7. در روايت مشهور ابوخديجه از امام صادق نقل شده است:
«اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضايانا، فَاجْعَلُوُهُ بَيْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِياً، فَتَحاکَمُوا اِلَيْهِ؛ (14) ميان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پيدا کنيد. او را ميان خود (حاکم) قرار دهيد، چون من او را قاضى قرار داده ام؛ پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنيد».
8. در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است :
از امام ششم پرسيدم: در صورتى که دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اى مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود:
نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند. هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند، در حالى که، خداوند در قرآن کريم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسيدم: پس چه کنند؟ فرمود:
«يُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَديثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ؛ (15) از ميان خود کسى را پيدا کنند که راوى حديث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا ميان ايشان داورى نمايد; چرا که من، چنين شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام. هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذيرفته نشد، يقيناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند. کسى که ما را انکار کند و نپذيرد، خدا را انکار کرده، و اين در حدّ شرکِ به خداست».
9. در کتاب تحف العقول، روايتى طولانى از، امام حسين نقل است که فرموده :
«...مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَيْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ ... ؛ (16) مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امينانِ بر حلال و حرام الهى است».

ر.ک: http://www.andisheqom.com

پي نوشت ها:
1. مائده (5) ، آيه 44.
2. همان، آيه 45.
3. همان ، آيه 47.
4. همان، آيه 48.
5. اعراف (7) ، آيه 3.
6. محقّق نراقى، عوائد الايّام، ص 532 ،چاپ : اول ، سال چاپ : 1417 - 1375 م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامي؛ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 48 - 114.
7. کافي ، شيخ کليني ، ج 1 ، ص 133 ، تحقيق : علي أکبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الکتب الإسلامية ، تهران.
8. کافي ، ج 1 ، ص 147.
9. معاني الأخبار ، شيخ صدوق ، ص 375 ، تحقيق : تصحيح و تعليق : علي أکبر الغفاري ، سال چاپ : 1379 - 1338 ش ، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛
عيون أخبار الرضا (ع) ، شيخ صدوق ، ج 1، ص 40 ، سال چاپ : 1404 - 1984 م ،ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ، بيروت ، لبنان.
10. کافي ، ج 1 ، ص 38 ، تحقيق : علي أکبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الکتب الإسلامية ، تهران.
11. کنز الفوائد ، أبو الفتح الکراجکي ، ص195 ، سال چاپ : 1369 ش ، ناشر : مکتبة المصطفوي ، قم .
12. اصطلاح توقيع، مخصوص نامه ها و پاسخ هايى است که امام زمان (عج) در اوايل غيبت براى نوّاب و ياران نزديک خود مى فرستادند.
13. کمال الدين و تمام النعمة ، شيخ صدوق ، ص 485 ، سال چاپ : محرم الحرام 1405 - 1363 ش ، ناشر : مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ؛ وسائل الشيعة (آل البيت) ، نويسنده : حر عاملي ، ج 27 ، ص 140 ، سال چاپ : 1414 ، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم.
14. وسائل الشيعة (آل البيت) ، ج 14 ، ص 27.
15. همان، ج 1 ، ص 34.
16. تحف العقول ، ابن شعبة الحراني ، ص 238 ، تحقيق : تصحيح و تعليق : علي أکبر الغفاري ، سال چاپ : 1404 - 1363 ش ، ناشر : مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ؛ عوائد الأيام ، ص 535 ، چاپ : اول ، سال چاپ : 1417 - 1375 م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامي.
-------------------------------------

پرسش2: به نظر شما آقاي خامنه اي ويژگي هاي ولايت فقيه را کاملا دارند؟چگونه مي توان فهميد؟
پاسخ:
موفقيت و عدم موفقيت رهبر جامعه را بايد با توجه به معيار ها و شرايط رهبري در نظر گرفت، لذا هر کس شرايط و ويژگي هاي ولايت فقيه را داشته باشد، مورد تاييد و در غير اين صورت مورد تاييد نيست. در برخي متون و روايات شرايط، مانند عدالت، دين شناسي (فقاهت ) و مديريت براي فقيه بيان شده است (1)، و اين شرايط و خصوصيات را مقام معظم رهبري دارند، مثلا يکي از شرايط ولايت فقيه، اجتهاد مي باشد، مقام معظم رهبري واجد اين خصوصيت مي باشند، زيرا اگر ايشان به اين مقام علمي دست نمي‌يافت، به عنوان رهبر انقلاب انتخاب نمي‌شد، چون يکي از شرايط رهبري ـ در قانون اساسي جمهوري اسلامي ـ اجتهاد است. امام راحل - ضمن تاييد اجتهاد ايشان - نسبت به ايشان ديد گاهي دارد که حاکي از جايگاه رفيع علمي و لياقت وي براي رهبري است.
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد آقا خمينى (ره) مي گويد:
حضرت امام بارها از جناب عالى ( مقام رهبري) به عنوان مجتهدى مسلم و بهترين فرد براى رهبرى نام بردند. مجلس خبرگان نيز با توجه به مجتهد بودن ايشان، او را به عنوان رهبر جامعه تعيين نمود. جامعه مدرسين ـ که بسياري از آن ها مجتهد هستند ـ نيز مقام معظم رهبري را به عنوان يکي از مراجع تقليد اعلام نمودند. مهم تر از همه اين که شخصيت هاي ديگر درباره ايشان اظهار نظر نموده اند که حاکي از جايگاه علمي، عدالت و مدیريت ايشان است. در اين جا به ديدگاه برخي از شخصيت ها اشاره مي شود:
آية الله العظمى اراكى در پيامى به مقام معظم رهبرى فرمود:
انتخاب شايسته حضرت عالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران، مايه دلگرمى و اميدوارى ملت قهرمان ايران است.
آية الله العظمى بهاء الدينى:
از همان زمان، رهبرى را در آقاى خامنه ‏اى مى ‏ديدم، چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است. بايد او را در اهدافش يارى كنيم.
آية الله مهدوى كنى درباره انتخاب خبرگان رهبرى نيز گفت:
اين الهامى بود از الهامات الهى و هدايتى بود از هدايت معنوى روح حضرت امام (ره) كه هنوز اين ملت را رها نكرده و اين رحمتى بود از طرف خداوند كه در كوران اين مصيبت جانكاه، با تعيين آية الله خامنه‏ اى كه از ياران صديق امام و از ياران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبرى نظام جمهورى اسلامى ايران، آرامشى توام با اعتماد و اطمينان بر كشور و امت فداكار حاكم گرديد.
آية الله مشكينى، رياست مجلس خبرگان رهبرى:
حضرت مستطاب آية الله حاج سيد على خامنه ‏اى - مد ظله العالى - واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدى مقام معظم رهبرى بدان نيازمند است، مى‏ باشد، چنانچه معظم له حائز ساير شرايط ولايت است.
آية الله فاضل لنکراني:
به نظر من ايشان (مقام رهبري ) يك فقيه و يك مجتهد است.
آية الله يوسف صانعى: آية الله خامنه ‏اى، نه تنها مجتهد مسلم مى‏ باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع هم مى‏ باشد.
حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام:
انتخاب آيه الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، دست آوردى عظيم و نشأت گرفته از رهنمودهاى حضرت امام است.
در جاى ديگر اشاره دارد:
راه امام، با انتخاب آيه الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، بيمه و تضمين گرديد.(2)
همچنين مقام رهبري مدير و عادل مي باشد. شاهدش اين است که وي بعد از رحلت امام که بحراني ترين شرايط بود رهبري انقلاب را به عهده گرفت و در چنين شرايط توانست جامعه را با موفقيت رهبري نمايد. مطمنا اگر مقام معظم رهبري شرايط رهبري از دست داده بود و يا در امر رهبري موفق نبود، مجلس خبرگان وي را عزل مي نمود، و حال اين که مجلس خبرگان بارها از عملکرد و مديريت رهبري، اظهار رضايت نمود، و اين نشان از اين دارد که مقام رهبري بهترين گزينه براي رهبري جامعه مي باشد.
با توجه به لياقت و شايستگي ايشان مي باشد که امام راحل از وي به عنوان انسان لايق ياد کرد.
امام خميني (ره) خطاب به مقام معظم رهبري فرمود:
هر موقعي که شما به سفر مي‌رويد، من مضطرب هستم تا برگرديد. خيلي سفر نرويد! همچنين امام خميني (ره) به مناسبت سوء قصد به جان مقام معظم رهبري فرمود: اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسين‌ بن‌ على هستيد و جرمى جز خدمت به اسلام و کشور اسلامى نداريد و سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى آموزنده در محراب و خطيبى توانا در جمعه و جماعات و راهنمايى دلسوز در صحنه انقلاب مى‏باشيد، ما در پيشگاه خداوند متعال و ولى بر حق او حضرت بقية اللَّه - ارواحنا فداه - افتخار مى‏ کنيم به سربازانى در جبهه و در پشت جبهه که شب ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالى به سر مى‏ برند. من به شما خامنه ‏اى عزيز، تبريک مى‏ گويم که در جبهه‏ هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به اين ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.(3)

پي نوشت ها :
1. ولايت فقيه ، امام خميني ، ص 47 به بعد، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
http://www.aviny.com/Bozorgan/Ayatollah_Khamenei/Zendegi_ .2
3. صحيفه نور، امام خميني ، ج‏14 ، ص 504 .
-------------------------------------

پرسش3: آيا سني ها به ولايت فقيه اعتقاد دارند؟چون مي گوييم. ولي امر مسلمين جهان!به گمانم ولي امر شيعيان جهان هستند؟
پاسخ:
ولايت بر اموال و آبرو و جان مردم از شؤون ربوبيت الهي است و تنها با نصب و اذن خدا، مشروعيت مي ‏يابد. چنان که معتقديم اين قدرت قانوني به پيامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) يکي بعد از ديگري داده شده است. در زمان غيبت بر اساس ادله عقلي متعدد و روايات زيادي که از امامان معصوم (ع) وارد شده، فقيه جامع ‏الشرايط عهده‏ دار منصب ولايت و رهبري جامعه اسلامي مي ‏باشد و از طرف امام زمان(عج) به صورت عام منصوب مي ‏باشد.
بنا بر اين نصب ولي امر مسلمين جهان، يکي از القاب واقعي براي مجتهد جامع‏ الشرايطي است که در زمان غيبت امام معصوم(ع) براي رهبري و اداره امور سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... جامعه، از سوي امامان معصوم(ع) منصوب گرديده است. بر اين مطلب دلايل عقلي و نقلي متعددي دلالت دارد. مانند: توقيع شريف امام زمان(عج) که مي‏ فرمايند:
«و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم»؛ (1) و ادله بسيار متعدد ديگر.
پس چنين نيست که لقب ولايت و جانشيني از امامان معصوم (ع) را ولي‏ فقيه براي خود برگزيده باشد. بلکه از طرف امامان معصوم داراي چنين مسؤوليتي مي ‏باشد. اما اين که چگونه ولي‏ فقيه شيعه اثني ‏عشري بر ديگر مسلمانان حتي غيرشيعه اثني‏ عشري ولايت دارد، به دليل ادله متعدد عقلي و نقلي است که ولي‏ فقيه را جانشين پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) مي‏ داند. همان گونه که اين بزرگواران بر همه مردم حتي کساني که ولايت ايشان را قبول نداشتند حق ولايت داشتند، ولي ‏فقيه جامع‏ الشرايط هم داراي تمام اين شؤون مي‏ باشد. همان‏گونه که اقليم جغرافيايي، فتواي مجتهد و مرجع تقليد را شرعا محدود نمي‏ کند. قلمرو ولايت‏ فقيه را نيز شرعا محدود نمي‏ سازد.
ولي‏ فقيه شرعا مي‏ تواند همه جوامع اسلامي روي زمين را اداره کند. ولايت‏ فقيه نظير جانشين پيامبر اسلام است که ذاتا محدوديتي ندارد. مگر مانع طبيعي يا سياسي در بين باشد، که در اين صورت هر فقيهي که داراي شرايط رهبري ولايت بود، در منطقه خود کشور را اداره مي‏ کند. اما اگر مانع سياسي نباشد، مليت ملاک نمي ‏باشد، بلکه هر فقيهي که شرايط رهبري دارد، در ساير جاها هم ولايت دارد.
نکته لازم در اين زمينه، تابعيت از نظر اسلام مي ‏باشد: از ديدگاه اسلام مرزهاي جغرافيايي جداکننده ملت‏ها و کشورها نيست. آنچه که اهميت دارد مرز عقيدتي است و کره زمين به دو قسمت دارالاسلام و دارالکفر تقسيم مي‏ شود.
به عقيده شيعيان سراسر دارالاسلام بايد تحت قيادت و امامت امام معصوم واحدي اداره شود و حاکمان هر منطقه از طرف او نصب و به کار گمارده شوند. همه آنان مجريان قانون اسلام و فرمان‏ هاي امام معصوم خواهند بود هر چند ممکن است در حوزه حکومت خويش اختياراتي از طرف امام معصوم به ايشان تفويض شود. نيز مقررات ويژه‏ اي را در چارچوب قوانين اسلامي و با رعايت مصالح مسلمين و به اقتضاي شرايط خاص زماني و مکاني به اجرا گذارند.
بدين‏ ترتيب نوعي خودگرداني در مناطق مختلف دارالاسلام قابل قبول است. البته همه اين مطالب در صورتي است که امام معصوم، مبسوط اليد و داراي قدرت ظاهري بر تصدي امور باشد؛ يعني، حکومت مشروع او از طرف مردم نيز مقبول باشد. در زمان غيبت هم طبق نظريه نصب ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط حق ولايت بر مردم را دارد و فرمان او براي هر مسلماني نافذ و لازم‏ الاجرا خواهد بود. پس اطاعت او بر مسلمانان مقيم در تمام کشورها، واجب است، حتي با وجود اين که اين مسلمانان در کشور اسلامي که توسط فقيه جامع‏ الشرايط اداره مي‏ شود، نماينده در مجلس خبرگان نداشته باشند، زيرا بر اساس نظريه نصب که مورد قبول اکثر فقهاي شيعه مي‏ باشد، کار خبرگان فقط کشف و تشخيص ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط براي رهبري مي‏ باشند.
در مسئله رهبري دو حالت وجود دارد:
حالت اول آن که: در مسئله رهبري هيچ رقيبي براي رهبري يافت نشود و فقيه جامع‏ الشرايط براي همه شناخته شده و داراي مقبوليت عمومي باشد،
در اين مورد ديگر نياز به شهادت بيّنه‏ ها و يا کارشناس اهل خبره نيست.
حالت دوم اين است که: چنين مشهوريت و مقبوليت عمومي وجود ندارد و انتخاب و تشخيص ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط براي مردم آسان نمي‏ باشد،
در اين صورت اين امر توسط نمايندگان مجلس خبرگان انجام مي‏ شود و رأي و نظر اکثريت خبرگان حجت مي‏ باشد، حتي براي کساني که ايراني بوده‏ اند ولي در انتخابات خبرگان شرکت نکرده‏ و يا اين که شرکت کرده‏ اند و نماينده ايشان جز اقليت بوده است، زيرا رأي مردم به نمايندگان خبرگان (با واسطه) يا رأي مردم به ولي‏ فقيه بي‏ واسطه، در مشروعيت ولي‏ فقيه هيچ تأثيري ندارد، زيرا مشروعيت ولي‏ فقيه، الهي و مبني بر نصب امام زمان (عج) مي‏ باشد که به واسطه ادله عقلي و نقلي متعددي اين امر ثابت شده است و مورد قبول اکثريت فقهاء شيعه مي‏ باشد.
همچنين وي بر مسلمانان ساير فرق اسلامي نيز ولايت دارد.
تأثير رأي مردم در کارآمدي نظام سياسي و در جهت تحقق حکومت ولي‏ فقيه مي‏ باشد، زيرا تا ولي‏ فقيه مقبوليت مردمي نداشته باشد، توانايي رهبري و اداره جامعه اسلامي را ندارد، بنابراين همين که در جامعه اسلامي اکثريت مردم رهبري و ولايت ولي‏ فقيه را پذيرفتند و حکومت اسلامي تشکيل شد، بر ساير مسلمانان واجب است که اطاعت کنند.
اما از جهت قوانين بين‏ المللي و در نظر گرفتن واقعيات موجود: همچنان که مشخص شد، از جهت شرعي هيچ مانعي وجود ندارد، نه براي فقيه جامع‏ الشرايط که والي همگان شود و نه براي امت اسلامي نقاط متعدد جهان که ولايت فقيه را بپذيرند، اما از جهت قوانين بين‏ المللي تا وقتي که تعهد رسمي و ميثاق قانوني، جلوي چنين نفوذ ولايي را نگيرد، هيچ محذوري براي ولايت‏ فقيه و نيز هيچ محذوري براي سرپرستي مسلمين نقاط ديگر جهان وجود نداشته باشد، برابر همان حکم شرعي مانند تقليد از مراجع عملي مي‏ شود. اما اگر تعهد قانوني و بين‏ المللي، جلو چنين نفوذ ولايي را بگيرد و مخالفان چنين نفوذي، عملاً از گسترش آن جلوگيري نمايند، ولي‏ فقيه و مردم هر دو معذورند. ولي از آن جا که چنين شرطي، شرط وجود واجب است، نه شرط وجوب آن، احکام ولايي فقيه و حتي با مخالفت بيگانگان نيز براي ساير مسلمانان نافذ مي‏ باشد، مانند نفوذ حکم ولايي حضرت آية ‏اللّه ‏سيد حسن شيرازي در جريان تحريم تنباکو و نيز نفوذ حکم ولايي يا قضايي امام خميني درباره سلمان‏ رشدي.
بالاخره در نهايت مي‏ توان با توجه به واقعيت‏ هاي موجود، محدوديت‏ ها و قوانين بين‏ المللي نتيجه گرفت که:
اکنون که تمام جهان با حکومت ديني اداره نمي‏ شود و امکان تشکيل حکومت جهاني اسلامي نيست، بايد در ايران حکومت ديني را برقرار کنيم وگرنه در مواردي که شرايط بين‏ المللي اجازه بدهند و ضرورت‏ ها اقتضا کند، امام خميني و مقام معظم رهبري فرامين و دستور عامي را براي تمامي مسلمانان جهان صادر مي‏ نمايند.(2)
بنا بر اين اهل سنت گرچه به ولايت فقيه معتقد نيستند؛ ولي در حقيقت و متن واقع، فقيه واجد شرائط بر انان نيز ولايت دارد. گرچه به جهت شرائطي نتواند نسبت به انان اعمال ولايت نمايد.

پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ، ج53، ص 181 ، ح 10، العلامة المجلسي ، تحقيق : محمد الباقر البهبودي ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان.
2 . ر.ک: آية ‏اللّه ‏جوادي آملي، ولايت‏ فقيه، ص 400 و 478 ، قم ، نشر اسرا ، 1378 ش ، چاپ اول؛ فصلنامه حکومت اسلامي، سال اول، شماره اول، آية ‏اللّه‏مصباح يزدي، اختيارات ولي‏فقيه در خارج از مرزها، ص 81.
-------------------------------------

پرسش4- آيا قبل از ايران حكومت ولايت فقيه در جايي برقرار شده؟
پاسخ:
اين نوع حكومت اگرچه از آرزوهاي ديرينه مكتب تشيع بوده، اما تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در تاريخ شيعه اماميه نظير ندارد؛ اما در تاريخ مي توان به مواردي مشابه دست يافت؛ مانند: حكومت فاطميون (اسماعيلي مذهب) در مصر كه بيش از دو قرن به طول انجاميد و يا به حكومت علويون (زيدي مذهب) در طبرستان و يمن و ... در قرن سوم به وجود آمد.(1)
نيز در حكومت صفويه برخي از حاكمان صفويه امور مملكتي را با صلاحديد فقها و عالمان شيعه پي گير بودند.
اما اين كه فقيه امور حكومت را خود به دست گرفته و با مباني ولايت فقيه مملكت را اداره نمايد، حكومتي بي نظير است.
اما اين تفكر و عقيده به مشروعيت حكومت و ولايت مطلقه فقيه در مجامع علمي پيش از انقلاب نيز مطرح بوده و بسياري به اين نوع حكومت باور داشتند.
پس بحث ولايت مطلقه فقيه، بحث جديدى نيست که تنها از سوى امام خمينى مطرح شده باشد. نخستين گام را در دوره غيبت در جهت اثبات نيابت فقيه از امام زمان (ع) شيخ مفيد برداشته است.(2) و پس از وى، فقهاى بزرگوار شيعه، قلمرو گسترده اى را براى ولي فقيه قائل شده اند.(3)
مرحوم محقق کرکى (م: 940) مى نويسد: «فقهاى شيعه، اتفاق دارند که فقيه عادل امامى داراى همه شرايط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبير مى شود، نايب از امامان معصوم (ع) است، در همه امورى که نيابت در آن دخالت دارد …» . (4)
مرحوم علاّمه نراقى (م: 1245هـ.)، از ولايت و نيابت عامّه فقيه و دليل هاى آن سخن گفته و بر اين باور است که : در هر موردى که پيامبر (ص) و يا امامان معصوم (ع) ولايت داشته اند، ولي فقيه و حاکم اسلامى نيز در روزگار غيبت، ولايت دارد. هر کارى که مربوط به امور دينى و يا دنيوى مردم است و بايد انجام گيرد، فقيه داراى شرايط، عهده دار آن ها خواهد بود.(5)
کوتاه سخن اين که:
نظريه ولايت فقيه سابقه ديرينه­ايي در منابع شيعه دارد و افرادي مانند: شهيد ثانى، زين الدين بن على العاملى (م:996) ، صاحب مفتاح الکرامة جواد بنِ محمّد حسينى عاملى (م: 1226هـ.)، سيد بحرالعلوم، ملا احمد نراقي، فاضل در بندي، ميرفتاح حسيني و بسياري از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده ­اند؛ با اين حال، انزواي مذهب تشيع و حاکميت حاکمان جور باعث شد اين نظريه از افکار عمومي مسلمانان فاصله بگيرد، تا جايي که بعضي آن را تئوري نوظهور بدانند.
امام خميني اين نظريه را در فرهنگ ديني احيا کرد و آن را به صورت درس رسمي، در حوزه علميه نجف مطرح ساخت و با تشکيل حکومت اسلامي در ايران، اين تئوري به واقعيت مبدل شد.

پي نوشت ها:
1. تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان ، ج1، ص298، ناشر انتشارات انصاريان ، قم، چاپ چهارم ،1384 .
2. شيخ مفيد، در آثار خود، بويژه کتاب (المقنعه) سخنانى دارد که بر نيابت عامّه فقيه، از امام معصوم(ع) در دوره غيبت دلالت دارد. ر.ک. المقنعه، ج 8، ص 811، 812، 721 و … در اين باره در مجلّه (حوزه)، شماره 302/54 به هنگام معرفى (المقنعه) توضيحات لازم آمده است.
3. مجلّه حوزه، شماره 57 ـ 56 ،مقاله: جايگاه و قلمرو حکم و فتوا.
4. رسائل الكركي، المحقق الكركي، ج1، ص 142، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1409، ناشر : مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي ، قم .
5. عوائد الأيام،المحقق النراقي، ص187 ـ 188، چاپ : اول، سال چاپ : 1417 - 1375 م، چاپخانه : مطبعة مكتب الإعلام الإسلامي، ناشر : مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي .
------------------------------------

پرسش5: ما بايد از فرامين ولايت فقيهمان اطاعت محض کنيم جوري که انگار از معصومين دستور و حکمي را مي گيريم؟ چون دنياي امروز خيلي پيچيده و تودرتو شده و حق و باطل درهم.
پاسخ:
بر اساس اعتقادات ديني ما فقط پيامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار (ع) معصوم اند. از اين رو هيچ کس ادعا نمي کند که احتمال اشتباهي در رفتار و نظرات ولي فقيه و رهبري نيست.
اکنون در ايران اسلامي با راي مجلس خبرگان رهبري بعد از رحلت امام خميني اين مسئوليت بر دوش حضرت آية الله خامنه اي قرار گرفته و ايشان ولي فقيه است. در امور حکومتي و سياسي لازم است از ايشان پيروي نمود.
اکثر فقها معتقدند که تمام اختيارات حکومتي که پيامبر و امامان دارند، ولي فقيه نيز دارد. آنان همان گونه که احکام حکومتي صادر مي نمودند و استاندار تعيين مي نمودند و در جنگ ها حضور مي يافتند، فقها نيز همان اختيارات را دارند. اين اختيارات نه به جهت مقام عصمت‌ بلکه به جهت حاکم اسلامي بودن پيامبر بوده است. به همين خاطر براي هر حاکم اسلامي ثابت است. البته پيامبر علاوه بر مقاماتي که به جهت حاکم اسلامي بودن داشتند‌، مقامات ديگري داشتند که به جهت معصوم بودن اختصاص به ايشان دارد، مانند حاکميت او بر اموال مردم و دخالت در امور شخصي مردم که اين ها به مقام حاکميت ايشان ارتباطي نداشته و براي ولي فقيه نيز نمي تواند باشد.
به طور کلي آنچه که مربوط به امور اجتماعي (نه شخصي) و امور حکومتي مي شود، مربوط به حاکم مي شود. فرقي از اين جهت ميان پيامبر و حاکم اسلامي مانند ولي فقيه نيست. در زمان غيبت حضرت مهدي طبق رهنمود عقل و نيز به دستور خود معصومين نائبان ايشان اولي الامرهستند. اما اولي الامر بالتبع نه بالاصاله. همان گونه که در عصر حضور نائبان خاص بسياري از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غيبت نيز فقهاي جامع الشرايط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتي امت اسلامي حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند.(1)
در روايات در اين باره فراوان سخن گفته شده است، از جمله در روايتي آمده: در زمان غيبت به کسي مراجعه نماييد که احکام ما را مي داند. از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار داديم.‌ هرگاه حکمي بر شما بنمايند و از آنان نپذيريد، به حکم خدا بي اهميتي نموده‌ و ما را رد کرده‌ايد. ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(2)
در فقه رضوي آمده: «منزله الفقيه في هذا الوقت کمنزله الانبياء في بني اسرائيل؛ (3) جايگاه فقها در اين زمان مانند جايگاه انبيا ميان بني اسرائيل است».
در زمان غيبت که دسترسي به معصوم (ع) مقدور نيست، همان طور که دستور داده اند، بايد به فقها واجد شرايط رجوع کرد. به جهت احتمال اشتباه حق نداريم از فرمان ولي فقيه در امور اجتماعي سر پيچي کنيم.
نتيجه آن كه:
پس از انتخاب يکي از فقها به عنوان ولي فقيه، در اداره امور جامعه نظريات ولايي او مورد اجرا قرار مي گيرد و مردم موظفند از نظريات و دستور او پيروي نمايند.
پس در احکام حکومتي همه موظفند از ولي فقيه تبعيت نمايند؛ اما در احکام فردي مانند: فروع نماز و روزه و ... هر کس تابع فتواي مرجع تقليد خود است و به فتواي او عمل مي کند.

براي آگاهي بيش تر به کتاب ولايت فقيه از آية الله جوادي آملي مرجعه نماييد.

پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه، ص 370، آية الله جوادي آملي ، نشر اسراء، قم 1378ش.
2. همان، ص 179.
3. همان، ص 182.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

یهودیانِ امت رسول الله یا یهود اسلام چه کسانی هستند؟

پاسخ:
پس از آنكه اين آيه -وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ الْآيَةَ (1)- بر رسول خدا در باره يهوديان و نقض عهد و پيمان آنان نازل گشت ِپيامبر اسلام به اصحاب شان فرمودند: أَ فَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَنْ يُضَاهِيهِمْ مِنْ يَهُودِ هَذِهِ الْأُمَّةِ- قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ
آيا خبر ندهم به شما نسبت به كساني كه مانند يهوديان پيمان شكن هستند و يهوديان امت من به حساب مي آيند؟ اصحاب آن حضرت گفتند آري اي رسول خدا بگوييد،
حضرت فرمودند: یهودیان این امت، طايفه اي هستند از امت من كه خويش را امت من مي دانند. اما با فضیلت ترین ذریه ی مرا شهید می کنند. حسن و حسین علیهما السلام را مانند زکریا و یحیی به قتل می رسانند و خداوند قاتلانشان را لعنت می کند. خدای توانا از نسل حسین علیه السلام کسی را می فرستد که انتقام خون او را می گیرد. آگاه باشید که خداوند، قاتلان و دوستان قاتلان و آن هایی که بدون تقیه از لعن آن ها خودداری می کنند، لعنت کرده است.(2)
نتيجه با توجه به اين روايت بني اميه معاويه و يزيد و...كه مسبب اصلي شهادت امام حسن و امام حسين بودند نيز كوفياني كه در پيكار عليه امام حسين شركت نمودند و موجب شهادت آن حضرت را به وجود آوردند. يهوديان امت رسول خدا مي باشند.

پي نوشتها:
1.بقره (2)آيه 84.
2. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 304 علامه مجلسى‏ ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏ ؛ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ،369 ناشر: مدرسه امام مهدى‏،مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1409 ق‏،نوبت چاپ: اول‏.

صفحه‌ها