كلام

سلام علیکم،

یکی از براهین معروف برای اثبات وجود خدا، که بین عوام نیز بسیار مطرح است، برهان نظم است. برهان نظم از نظم هدفمند جهان، استدلال به وجود ناظم می کند و این ناظم را خدا می خواند. حالا پرسش من:

اثبات ناظم برای نظم جهان، چگونه می تواند دلیل بر وجود خدا باشد و یا در واقع چگونه می توان ثابت کرد که این ناظم، خالق جهان است؟

توضیح اینکه، ما وجود کسی را در برهان نظم ثابت می کنیم که به جهان نظم می دهد، ولی ثابت نمی کنیم که این ناظم کسی است که مواد اوّلیه این جهان را خلق کرده است. در واقع این برهان، وجود خدا را قطعی نمی کند، چون این «احتمال» را می دهد که این ناظم فقط بین مواد اوّلیه جهان نظم ایجاد کرده است. لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.

به امید ظهور

پرسشگرگرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
رسالت برهان نظم در معنای رایج آن بیش از این نیست که ثابت کند جهان طبیعت، معلول و مخلوق است. بر اساس طرح و تدبیر آگاهانه و حکیمانه پدید آمده است. اما این که صفات آفریدگار و ناظم جهان چیست، از نظر کمالات وجودی متناهی است یا غیر متناهی، بسیط است یا مرکب، ماهیت دارد یا ندارد، صفاتش عین ذاتش می باشد یا زائد بر ذاتش، از برهان نظم به دست نمی آید. باید از استدلال های دیگر بهره گرفت.
ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز ماوراء الطبیعه سوق می دهد. این برهان همین قدر ثابت می کند که طبیعت، ماورایی دارد. اما این که آن ماورا واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از حدود این برهان خارج است. این ها مسائلی است که بر عهده فلسفه الهی است که با براهین دیگری اثبات می کند». (1)
راه دیگری برای اثبات نظم جهان آفرینش وجود دارد که آن بعد از اثبات وجود بسیط الحقیقه و این که آن ذات عین علم نامحدود و قدرت نامحدود و حیات سرمدی و مانند آن می باشد چنین ثابت می شود که اثر او جز نظام احسن چیز دیگری نخواهد بود. (2)
البته با یک بیان دقیق می توان از برهان نظم به علت هستی بخش نیز رسید.
توضیح مطلب:
نظم را می توان به لحاظ های گوناگون در نظر گرفت: گاه نظم و هماهنگی در پیوند و ربط بین فعل و فاعل است به این معنا که سلسله حوادث به گونه ای یکنواخت تکرار می شود. مانند آتش که همواره آب را گرم می کند و این نوع از نظم را " نظم علی" گویند. گاه غایت و هدف واحدی است که اعضای مختلف در جهت آن سازمان می یابند که از این به " نظم غایی" یاد می کنند .
حال یکنواختی افعالی که از هر فاعلی سر می زند اگر به مسانخت و همگون بودن فعل با فاعل باز گشت کند از جمله احکام علیت خواهد بود و اگر در تحلیلی عمیق تر ناظر به غایتی مشخص باشد که هر فعل ناگزیر از آن است حکایت از علت غایی برای هر فعل دارد و همانگونه که سلسله علل فاعلی با کمک از امکان ماهوی (موجود ممکن الوجود در وجود نیازمند به علت است و وجود مستقلی از خود ندارد) و یا با کمک استحاله تسلسل در علل ( محال است سلسله علت های موجود امکانی، به علتی که خود نیاز مند به علت است ختم شود؛ بلکه به ناچار باید به علتی که بی نیاز از علت است منتهی شود که همان واجب الوجود است) به علت العلل ختم می شود و علت العلل که همان علت حقیقی و بالذات است به عنوان موجودی که از ضرورت ازلی بهره مند بوده و بی نیازی او عین ذات اوست که همان واجب است سلسله علل غایی نیز در نهایت به غایت بالذات ختم خواهد شد و آن عین واجب است.
برهان نظم اگر به غایتی بازگشت نماید که در هر فعل بالضروره آن غایت یافت شود در سلسله غایات ناگزیر به غایتی ختم خواهد شد که به ذات خود غایت بوده و عین ذات فاعل است و در این حال برهان نظم، واجبی را اثبات خواهد کرد که هم اول و هم آخر است و در واقع همه وابسته به اویند و او علت العلل و خالق دیگر موجودات خواهد بود. (3)
در برهان نظم بر مدار علت غایی اینگونه بحث پی گیری می شود که:
درصورتی که مقدمه اول حسی نباشد به این صورت خواهد بود که هر فعل علاوه بر آن که نیازمند به علت فاعلی است محتاج غایت هم می باشد به عبارت دیگر "هر فعل را غایتی است"مقدمه دوم عبارت است از اینکه "غایت هر فعل، بالفعل موجود است " حال غایتی که بدین ترتیب برای یک فعل اثبات می شود اگر غایت بالذات نباشد و خود فعلی باشد که دارای غایتی دیگر است حتما سلسله غایات به غایت بالذات منتهی خواهد شد. زیرا تا غایت بالذات بالفعل موجود نباشد دیگر غایات که در ربط با او هستند فعلیت نخواهند یافت و حال اینکه طبق فرض، دیگر غایات از جمله غایت فعل مورد نظر، بالفعل موجود است(4)

پی نوشتها:
1. مرتضی مطهری. مجموعه آثار. صدرا. تهران .1370. ص550.
2. عبد الله جوادی آملی. تبیین براهین اثبات خدا. نشراسراء. قم . چاپ اول. ص41 .
3. همان.ص228-229.
4. همان.ص240-242.

باسلام وتشکر فراوان از برنامه خوب شما پدر من اعتقادی به انجام فرائض دینی نداشت وهیچ کدام را انجام نمیداد وبه ما هم سفارش می کرد که بعد از مرگم برای من نماز وروزه نخرید و خودتان هم انجام ندهید زیرا اگر من خودم اعتقاد داشتم انجام می دادم پس شما هم بعد از من برایم انجام ندهید بااین حال اکنون که پدرم مرحوم شده است من بسیار نگرانم ودلم می خواهد کاری انجام دهم که روحش در آرامش با شد وخدایی نکرده در رنج وعذاب نباشد ولی نمی دانم با توجه به اعتقاداتش و هم چنین سفارش ایشان آیا خیرات قرائت قرآن ونمازو...به روحش خواهد رسید؟ لطفا مرا راهنمایی کنید باتشکر فراوان

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مركز ملي پاسخگویي به سؤالات ديني كه در شهر مقدس قم مستقر است، از نهادهاي حوزوي مي باشد كه با برنامه سمت خدا كه در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش مي شود و در آن اساتيد بزرگوار حوزه علميه، مانند حجت الاسلام و المسلمين عالي و ديگر اساتيد بزرگوار حضور دارند، ارتباطی ‌ندارد. بنابراين، اگر سؤالي در خصوص آن برنامه و از اساتيد آن داريد، لطفاً با خود آن برنامه مكاتبه نمایيد.
اما چون سؤال شما به اين مركز ارسال شده و وظيفه اين مركز هم پاسخ به سؤالات ديني است، پاسخي اجمالي به آن داده مي شود و تفصيل آن را از طريق اساتيد برنامه سمت خدا پيگيري كنيد.
1. در شريعت مقدس اسلام از طلب غفران و فرستادن خيرات و دعا براي كساني كه ايمان به دين اسلام ندارند، نهي شده است. همان طور كه در قرآن كريم مي فرمايد: «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُون؛ (1) هرگز بر مرده هيچ يك از آنان، نماز نخوان و بر كنار قبرش (براى دعا و طلب آمرزش) نايست! چرا كه آن ها به خدا و رسولش كافر شدند و در حالى كه فاسق بودند، از دنيا رفتند».
اين آيه رسول خدا (ص) را از اين كه بر كسى كه منافق بوده، نماز میت بخواند و نیز از اين كه كنار قبر منافقى بايستد، نهی می کند و می گوید چون كفر ورزيدند و فاسق شدند و بر همين فسق خود مردند، مستحق دعا و رحمت نیستند. اين تعليل، تنها در اين آيه نيامده است؛ بلكه در هر جا كه گفتگو از لغويت استغفار به ميان آمده، همين تعليل ذكر شده است، مانند آيه 80 از همين سوره كه مي فرمايد: «اسْتَغْفِرْ لهَُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لهَُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لهَُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ ذَالِكَ بِأَنهَُّمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِين؛ چه براى آن ها استغفار كنى و چه نكنى، (حتّى) اگر هفتاد بار براى آن ها استغفار كنى، هرگز خدا آن ها را نمى‏آمرزد؛ چرا كه خدا و پيامبرش را انكار كردند و خداوند جمعيّت فاسقان را هدايت نمى‏كند».
از همه اين موارد كه ذكر شد، برمى‏آيد كسى كه به دلیل احاطه و استيلاى كفر در دلش، فاقد ايمان به خدا گشته، ديگر راهى به سوى نجات ندارد و نيز برمى‏آيد كه استغفار جهت منافقان و همچنين نماز خواندن بر جنازه‏هاى ايشان و ايستادن كنار قبور ايشان و طلب مغفرت كردن، لغو و بى نتيجه است. (2)
2. اگر ما به عدم ايمان يك فرد به اعتقادات لازم ديني و اصول دين اسلام علم و يقين قطعي داشته باشيم، طبق بند اول پاسخ،‌مجاز به طلب استغفار و فرستادن خيرات و صدقات براي او نيستيم؛ چرا كه اين كار،‌ امري است لغو و بي نتيجه است و چیزی به او نخواهد رسيد. همچنين از مصاديق دوستي با كفار است كه مورد نهي خداي متعال مي باشد؛ اما اگر علم و قطعي و يقين صد در صد نسبت به اين امر نداريم و نمي دانيم كه تنها در عمل، ترك كننده واجبات ديني بوده است و يا حتي در اعتقاد هم منكر دين و واجبات و ضروريات دين بوده است، بايد به ظاهر آن ها كه اهل اسلام و از گروه مسلمانان بوده اند، اكتفا كنيم و اعتقاد آن ها را بر صحت حمل نمایيم. در اين صورت، مجاز به طلب مغفرت و رحمت براي آن ها بوده و خيرات و صدقات را مي توانيم نثار آنان كنيم. در اين گونه امور، مجاز به موشكافي و جستجوي از اعتقاد فرد هم نيستيم و نبايد به تحقيق از اعتقاد افراد بپردازيم. شما رحمت و مغفرت براي ايشان از خدا طلب كنيد و از فرستادن صدقات و خيرات در حق ايشان دريغ نكنيد و در صورت توان، سعي كنيد قبل از اين ها حقوق الهي را كه بر گردن ايشان مانده است، مانند نماز و روزه، ادا كنيد. ‌ان شاء الله از اهل ايمان بوده و كارهاي شما باعث آمرزش او از گناهانش خواهد بود.

پي نوشت ها:
1. توبه (9)، ‌آيه 84.
2. محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش، ج 9،‌ صص 486-487.

کتاب «وحی کودک یهود» چه کتابی هستش و از کجا اومده؟

چرا تو قرآن حرفی از اون زده نشده اگه ازطرف خدا بوده پس چرا یهودیان اونو پنهان کردند؟ چه جوری می شه این کتابو دانلود کرد لطفا منبعی که می شه دانلود کرد رو برام بنویسید.

نمی دونم چرا مادرم از این که سراغ کتاب ادیان دیگه غیر از قران می رم باهام مخالفه؟ چرا فکر می کنه من به خاطر خوندن تورات یک یهودیم. البته برادرم بیشتر از مادرم گیر می ده که از نظر من به خاطر تعصبی بودن اون نسبت به قرآن باشه که می دونم اگه یهودی هم بود به خاطر تعصبش می گفت قرآن نخونم. البته اونا هیچ وقت به زور چیزی رو به من تحمیل نمی کنند ولی از طعنه شون خوشم نمی یاد ولی از کتاب ضرب المثل سلیمان خیلی خوشم میاد. واقعا نوشته هاش جالب و پند آموزه البته امیدوارم شما منو یهودی ندونید.

ببخشید اگه این قدر سؤال می کنم ممنون که به سؤالاتم جواب میدین.

پاسخ:
به چند نکته توجه فرمائید:
1. این کتاب كه نام عبري آن «نبوئت هيلد» مي باشد بنا بر اطلاعاتي كه تا كنون از آن به دست ما رسيده است قرنها در کتابخانه های علمای یهود بنام کتاب مرموز و متروک مخفی بوده است.
اصل ماجرا هم مربوط به هفتاد سال پیش از بعثت پیامبر اسلام (ص) مي باشد كه در آن زمان کودکی بنام لحمان حطوفاه فرزند یکی از علمای پرهیزگار بنی اسرائیل بنام ربی پنحاس و زنی پاکدامن بنام راحیل متولد گردید و بلافاصله پس از تولد به سجده افتاد و لحظاتی بعد برخاسته و رو به مادرش کلماتی مبهم و بیمناک به زبان آورد. جملات این نوزاد كه حالتي خارق العاده داشت در آن زمان مكتوب و به نام کتاب نبوئت هیلد ضبط شد، اما محتواي آن به اندازه ای سربسته و نامفهوم بود که حتی علماء و مفسرین یهود و اهل لغت عبری را دچار حیرت کرد. این ابهامات هفتاد سال پس از آن معنا پیدا کرد و نشان داد که جملات لحمان بشارت ظهور پیامبر آخر الزمان و وقایع معاصر و بعدش بوده است، لکن علمای یهود بعضی مبهمات را بهانه قرار داده و علامات و بشارات روشنی که راجع به پیامبر بزرگ اسلام بود را مربوط به شخصی نامعلوم دانسته و این کتاب را متروک و در دسترس طالبین و حتی عوام یهود قرار نمی دهند.
اما در اثر عنایت خدای متعال یکی از علمای بزرگ یهود پس از تأمل در آئین اسلام، مشرف به دین مقدس اسلام گردید و بر اثر یک اتفاق و حسن تصادف نسخه صحیحی از کتاب نبوئت که به نظر علمای یهود آن زمان هم رسیده و بر صحت آن گواهی داده و مقدمه ای بر آن نوشته بودند، مي يابد، این عنایت الهي منجر به این گردید که سخنان الهی آن کودک از پرده های ضخیم مرض ها و غرض ها بیرون آید. ولی باز علمای یهود از نشر آن جلوگیری نموده و فعلا در کتابخانه ها و نزد علمای یهود به نام کتاب متروکه و غیر معتمده نگهداری می گردد.
مي توانيد جهت آشنائی با کتاب «وحی کودک یهود » و همچنین دانلود آن به لینک زیر مراجعه فرمائید:

http://www.alvadossadegh.com/fa/download/view.download/6/165.html
2. کتمان و پنهان نمودن حقایق و دلائل حقانیت اسلام از همان ابتدای ظهور پیامبر اسلام برای یهود بویژه عالمان آنها عادتی زشت بوده است ، قطعا در بین یهودیان به ویژه عالمان و بزرگان آنها از قبل از اسلام دلائل و بشارتهائی نسبت به آمدن پیامبر اسلام و حقانیت او به صراحت بیان شده و خداوند متعال نیز در قرآن کریم در جاهای متعدد به وجود این دلائل و کتب نزد یهودیان و علمای آنها و اطلاع آنها از مفاد این کتب مبنی بر حقانیت پیامبر اسلام سخن گفته و آنها را نسبت به کتمان و بی توجهی به عهد وپیمانشان با خدا و مطالبی که در کتاب های مقدس موجود نزد خود آنها مؤاخذه نموده است ،که به چند نمونه اشاره می شود:
-«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ ...»؛ (1)
«همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى»{حضرت محمد (ص) }پيروى مى‏كنند، پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند»
-«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهيمَةُ الْأَنْعام...». (2)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به پيمانها (و قراردادها) وفا كنيد»
-«يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُم...». (3)
«اى كسانى كه كتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم و هماهنگ با نشانه‏هايى است كه با شماست (و از قبل در کتب خود مشاهده کرده اید) ايمان بياوريد».
4. اما دلیل این کتمان و انکار حقیقت و مخفی نمودن کتب و یا تحریف آنها و عدم پذیرش پیامبر اسلام از سوی بزرگان دین یهود به عوامل مختلفی برمی گردد که به صورت مختصر به آن اشاره می شود:
حسادت نسبت به پیامبر و برتری حضرت (4)/نژاد پرستی یهودیان چون پیامبر اسلام از نژاد یهود نبود(5)/مال اندوزی و دنیا طلبی و در خطر دیدن منافع مادی خود در صورت اعتراف به حقانیت پیامبر اسلام(6)/قساوت قلب آنها در مقابل انبیاء الهی از گذشته (7)/وجود روحیه ستمگری و سرکشی در بین آنها(8) البته جهت اطلاع دقیق تر از عوامل کتمان و پنهان کردن حقانیت پیامبر اسلام می توانید به لینک زیر مراجعه فرمائید:
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=6964&...
5. اگر چه مطالعه و تحقیق در مورد کتاب های مقدس سایر ادیان مثل یهود برای کسی که اهل تدبر و مطالعه و تحقیق و سؤال می باشد امری مطلوب بوده بویژه اگر انسان بتواند نگاه مقایسه ای بین آموزه های این ادیان با آموزه های دین اسلام داشته باشد،در تقویت باور او به حقانیت دین اسلام بسیار مؤثر می باشد البته نگرانی مادر و برادر شما نیز بی جهت نمی باشد زیرا به هر حال برای کسی که هنوز با استدلال و منطق و برهان مبانی دینی را درک نکرده باشد و قدرت تحلیل عقلی ومنطقی کافی جهت شناسائی مغالطه ها و حق پوشی های موجود در برخی از گفته های پیروان این ادیان را نداشته باشد و صرفا آموزه های دین خود را نیز از روی تقلید و تحت تاثیز اطرافیان آموخته باشدممکن است با گرفتار شدن در یک مغالطه و یا یک شبهه ساده پیچیده دچار انحراف گردد.
به هر حال در صورت تمایل به داشتن یک نگاه مقایسه ای بین آموزه های دین اسلام می توانید به یک مقاله جالب از استاد شهید مطهری در این زمینه مراحعه فرمائید. (9)

پی نوشت ها:
1. اعراف (7) آیه 157.
2. مائده (5) آیه 1.
3. نساء (4) آیه 47.
4. بقره (2) آيه 89.
5. جمعه (62) آيه 6.
6. آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، ج 6، ص 259. انتشارات صدرا، ش1377،
7. بقره(2) آيه 74.
8. آيت الله مكارم، تفسیر نمونه، ج2، ص 479،دارالكتب الاسلاميه ،1374ش.
9. مرتضى مطهری، مجموعة‌آثار، ج 2، ص 229 تا250، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش.

سلام یکی از علتهایی که در مورد عده زن گفته اند مخلوط نشدن آبها می باشد اما حال با پیشرفتی که علوم داشته اند میتوان فهمید که آیا بعد از نزدیکی انعقاد نطفه صورت گرفته هست یا نه ؟ دیگر علت عده چه میتواند باشد ؟؟

امروزه خیلی از جوانها دنبال جوابهای عقلایی هستند لطفا جوابی عقلایی بدهید

فلسفه عده نگه داشتن در مساله طلاق یا با اتمام دوره عقد موقت یا حتی بعد از مرگ شوهر هر چند بی ارتباط با مقوله شناخت وجود فرزند نیست؛ اما ارتباط صد در صد و قطعی هم با این مساله ندارد و نمی توان تنها دلیل و حکمت این دستور دینی را آگاهی از وجود فرزند تلقی نمود.
قبل از ورود در توضیح بیشتر توجه به این اصل کلی لازم است که ما هر چند معتقد به برخورداري همه دستورات ديني از حكمت ها و علل خاص خود هستيم. اما اين دليل نمي شود كه بتوانيم با تحليل عقلي، فلسفه اصلي همه احكام يا انحصار تشريع اين دستورات را در اين حكمت خاص به دست بياوريم. در نتيجه در مورد محدوده مد نظر شارع در اين احكام اظهار نظر كرده، رعايت برخي از دستورات را در موارد خاصي غيرلزومي بخوانيم.
البته در موارد خاصي نتيجه گيري و استنباط حكم آن گونه كه تحليل نموده ايد اتفاق مي افتد. اما اين امر نيازمند تامل و دقت و بررسي كارشناسان فن است،نه تحليل هاي جزء نگر و سطحي.
دستورات ديني بر دو گونه است:
1- مستنبط العلة، که علت حکم در حکم بیان نشده و مجتهد آن را استنباط می کند.
2- منصوص العلة که علت حکم در حکمی که از طرف معصوم بیان می شود، ذکر شده است .
در مورد احكام مستنبط العلة نمي توان بر اساس قياس و تحليل عقلي يا استحسان، حكم را محدود در موارد خاص نمود يا آن را به موارد ديگري تعميم داد. اين از نظر تفكر فقهي شيعه كاملا مردود است. اين نوع قياس ها و تحليل هاي عقلاني و استحساني در روايات هم به شدت انكار شده است. (1)
در مورد احكام منصوص العلة اکثر فقهای شیعه رعايت كردن محدوده علت را در لزومي و يا غير لزومي بودن حكم با حفظ برخي شروط صحيح مي دانند، مثلا قياس در آن را حجت مي شمارند. اگر در روایتی آمد که: "الخمر حرام لانه مسکر" چون علت حرمت خمر (شراب) مسکریت (مست کنندگی) است، می‏توانیم بگوییم هر چیز دیگری هم که مسکر باشد، حرام است.
اما در مورد عده چنين دليل روشن و قطعي در مورد فلسفه لزوم عده بيان نشده است تا بگوييم به مجرد يقين به عدم وجود فرزند، ضرورتي براي عده نگه داشتن زن نيست. البته ممکن است عدم بیان صریح در این خصوص بدان جهت بوده باشد که در گذشته اصولا راهکار قطعی و روشنی برای تشخیص حاملگی یا عدم حاملگی زنان وجود نداشت و در هر حال احتمال می رفت که زن حتی اگر سال ها نازا بوده، اما اکنون حامله باشد؛ اما چه بسا مساله منحصر در این فقدان راهکار علمی نباشد و حکمت های دیگری در این مساله نهفته باشد، در نتیجه نمی توان در این زمینه استحسانات و قیاس های شخصی را مبنا قرار داد و مثلا در مورد زنی که یقین به عدم حمل او وجود دارد حکم به عدم نیاز به نگاه داشتن عده کرد.
اين نوع تحليل عقلاني، نوعی استنباط شخصي علت حكم است كه نمي تواند حجت شرعي محسوب گردد. به علاوه كه شواهد و قرائن ديگر نادرستي این تحليل را ثابت مي سازد كه در ادامه برخی از آن ها را بيان خواهيم نمود.
در مورد فلسفه عده نگه داشتن زن به نظر می رسد که این امر در موارد مختلف لزوم عده مختلف باشد؛ مثلا در مورد فلسفه عده بعد از طلاق به نظر می رسد :
از آن جا که فروپاشی خانواده، ضربه جبران ناپذیرى بر پیکر اجتماع وارد مى‏کند، اسلام مقرراتى وضع کرده که تا آخرین مرحله امکان، از گسستن خانواده جلوگیرى به عمل آید يا به نوعي زمينه بازگشت و ترميم مجدد خانواده در آن وجود داشته باشد.
از یک طرف، در روایات، طلاق را «منفورترین حلال‏ها» شمرده (2) و از طرف دیگر، با ارجاع اختلافات زناشویى به دادگاهى که به وسیله بستگان تشکیل مى‏شود، و فراهم آوردن وسایل آشتى به وسیله نزدیکان طرفین، جلوى این کار گرفته شود:
«فَابْعَثوا حَکَماً مِّنْ أهْلِهِ و حَکَماً مِنْ أهْلِها؛ (3) از خانواده دختر و پسر قاضى انتخاب کنید و بین آن دو حکم کنید».
در اين ميان یکى از این مقررات که عامل تأخیر طلاق يا منصرف شدن افراد از آن مى‏گردد، نگه داشتن عدّه است که مدت آن سه قرء تعیین شده ؛ یعنى سه مرتبه پاک شدن زن از حیض. گاهى در اثر عوامل مختلف، وضعى پیش مى‏آید که پدید آمدن یک اختلاف جزئى و نزاع کوچک، حس انتقام را چنان شعله ور مى‏سازد که فروغ عقل و وجدان را خاموش مى‏کند. غالباً تفرقه‏هاى خانوادگى در همین حالات رخ مى‏دهد. اما مدتى اندک بعد از کشمکش، زن و مرد به خود آمده، پشیمان مى‏گردند. این جاست که آیه مورد بحث مى‏گوید: زن ها باید مدّتى عده نگه دارند. صبر کنند تا این امواج زود گذر بگذرد و ابرهاى تیره نزاع و دشمنى از آسمان زندگى آنان پراکنده شود.
اما در مورد عده فوت همسر یا عده بعد از پایان زمان عقد موقت مي توان احتمال داد كه در عده نگاه داشتن، نوعي احترام زندگي قبلي و ايجاد زمينه اي براي آمادگي روحي فرد براي بازگشت به شرايط ايده آل و گسستن تعلقات قبلي و رسيدن به شرايط مطلوب روحي و جسمي براي ورود به زندگي جديد مطرح است. در نتيجه در ازدواج هايي كه رابطه جنسي در آن اتفاق نيفتاده ،اين امور چندان لازم نيست و شارع مقدس دستور به نگه داشتن عده نداده است.
البته چنان که ذکر کردیم مي توان احتمال داد كه یکى دیگر از فلسفه‏هاى «عدّه»، روشن شدن وضع زن از نظر باردارى است و چون یک بار دیدن عادت ماهیانه، معمولاً دلیل قطعی بر عدم باردارى زن نیست، و گاه دیده شده که زن در عین باردارى، عادت ماهیانه را در آغاز حاملگی مى‏بیند. از این رو، براى رعایت کامل این موضوع دستور داده شده که زن سه بار، عادت ماهیانه ببیند و پاک شود تا به طور یقین، عدم باردارى از شوهر سابق روشن گردد و بتواند مجدداً ازدواج کند.
اما در مقابل نمونه هايي وجود دارد كه نشان مي دهد اين امر يا از فلسفه هاي اصلي عده نيست و يا تنها علت و فلسفه اين حكم محسوب نمي شود، زيرا عده در خصوص وفات هم لحاظ شده، حتي اگر مدت ها امكان رابطه جنسي بين زوجين وجود نداشت يا در مورد زني كه شوهرش سال هاست غايب شده و مواردي از اين قبيل كه طلاق به طور غيابي و از طرف حاكم شرع جاري مي شود، باز زن موظف به نگه داشتن عده است. در اين خصوص روايات بسيار متعددي نقل شده است. (4)
در جمع بندی باید گفت تصمیم گیری قطعی و نهایی در مورد این قبیل احکام آسان نیست و نمی توان به صرف برخی احتمالات لزوم نگه داشتن عده و مانند آن را منتفی دانست و فقها نیز به همین دلیل این کار را لازم می دانند.

پی نوشت‏ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، اسلاميه، تهران ،بي تا، ج 10، ص 220.
2. ابوالقاسم پاينده‏، نهج الفصاحة -مجموعه كلمات قصار حضرت رسول ، نشر دنياى دانش‏، تهران، 1382 ش‏، ص 158.
3. نساء (4) آيه 35.
4. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 6، ص 112.

با سلام، فرق عمل عشای ربانی در فرقه های اصلی مسیحیت با هم در چیست؟ علت این اختلاف در چیست؟ اگر در برداشت از آیات کتاب مقدس است خواهشا برداشت هر یک را برایم بنویسید؟ با تشکر از سایت خوبتان .

پاسخ:
عشاى ربانى در ديد فرد مسيحى، يكى از مسائل اساسى ايمان و شعائر عبادى مسيحيت است و در عين حال يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست. عيسى در آن عمل، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.
مسيحيان هنگامى كه در اين مراسم شركت مى كنند، باور دارند كه مسيح با جسم خود نزد آنان حاضر مى شود. همچنين باور دارند همان طور كه عهد خدا با قوم يهود توسط خون قرباني ها بر كوه سينا استوار گرديد، به همان ترتيب، عهد جديدى بين خدا و بشريت به وسيله خون عيسى مسيح محكم و استوار شد.
هر يك از كليساهاى مسيحى در شعائر و آيين هاى برگزارى عشاى ربانى ابتكاراتى پديد آورده است؛ ولى دو عنصر اساسى در همه مراسم ثابت است:
1. خواندن دو يا سه مقطع از كتاب مقدس؛
2. خوردن قربانى مقدس.
هنگام تبرك نان و شراب، پيشواى مراسم سخنان عيسى در شام آخر را تلاوت مى كند. در كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس جز اسقف يا جانشين او يعنى كشيش، كسى نمى تواند پيشواى مراسم باشد و علاوه بر خواندن كتاب مقدس و خوردن قربانى،
همخوانى و دعاى توسل و شكر، همراه با موعظه (كه معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگى روزمره مسيحيان دور مى زند) و مصافحه نيز انجام مى شود. بسيارى از پروتستان ها عشاى ربانى را بسيار مهم مى شمارند، به طورى كه مى گويند براى اجراى درست و كامل آن مراسم، بايد كاملا آماده شد و به همين دليل، آن را تنها در برخى از مناسبت ها برگزار مى كنند و بسيارى از ايشان سالى چهار بار يا ماهى يك بار مراسم عشاى ربانى را برپا مى كنند. ارتدوكس مراسم عشاى ربانى را در روزهاى يكشنبه و اعياد برگزار مى كنند، ولى كاتوليك ها مى گويند عشاى ربانى قلب عبادات روزانه است و به همين دليل، آن مراسم را هر روز برپا مى دارند.(1)
در رابطه با صورت ظاهري (خارجي )عمل جوامع مختلف مسيحي با نان و شراب مقدس تفاوت هاي چشم گيري به چشم مي خورد. بعضي از اين جوامع از زبان و لباس فاخر و موسيقي براي نشان دادن حضور ((پادشاه آسمان)) در مجلس استفاده مي كنند و آداب و مراسم خاصي را هم براي مشخص كردن هيجان ما فوق تصور حضور وي در جمع افراد به اجرا در مي آورند.
ديگران ساده بودن محلي غذاي اصلي را به خاطر مي آورند كه اين آيين آن را تكرار مي كند و نيز شرايط انساني متواضعانه را كه عيساي تاريخي در آن اوضاع و احوال خداوند را متجلي مي ساخت. هيئت هايي به ويژه در كليساي شرقي وجود دارند كه در آنجا مردم در طول مراسم اجرايي اين آيين چنان مي ايستند كه گويي در بارگاه ملكوتي هستند وعيساي قيام كرده نيز در بين آنها است. همچنين پاره اي رسوم وعقايد غربي به طور برجسته رومي وانگليكن وجود دارند كه در آنها افراد هنگام دريافت نان و شراب مقدس زانو مي زنند چنانكه در حمد وثناي با شكوه ((عيساي )) حاضر در مراسم مهماني يا جشن و سرور اين كار را مي كنند و نيز آداب و رسوم وعقايد بين بعضي از پروتستان ها كه در بين آنها مردم مي نشينند چنان كه گويي مهمان حضرت عيسي هستند. همان طور كه مريدان و شاگردان وي در اولين برنامه شام نشستند وهمه مؤمنان در مهماني آسماني اش خواهند نشست. (2)
در پايان بايد گفت اين اختلاف هاي ظاهري در برگزاري مراسم عشاي رباني را نمي توان مستند به كتب مقدس دانست.

پي نوشت ها:
1. حسين توفيقي، آشنايي با اديان زنده جهان، ناشر (سمت) ،تهران،چاپ هفتم، 1384،ص187.
2. راهنمای ادیان زنده ، جان .هینلز ، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی ، قم ، بوستان کتاب ، 1385 ش . ج 1 ، ص 262.

با سلام و احترام، خبرهایی از گسترش مسیحیت تبشیری در رسانه ها وجود دارد که گریبان آشنایان دور ما را هم گرفته و این مجموعه در صدد گسترش افکار خویش و ترقیب به ازدواج های درون سازمانی برای ریشه گرفتن این موضوع است. خوب سئوال بنده این است با این دوستان چه باید کرد؟ روابط با ایشان چگونه است؟ در حاکمیت اسلامی وظیفه ایمانی من نسبت به فامیل چیست؟ موضع سیاسی حکومت در قبال این مجموعه ها چیست؟

پاسخ:
پس از آغاز دوران مدرن و قدرت یابی دولت استعمارگر گروه های تبشیری و میسیونرهای مذهبی به عنوان یکی از ارکان نفوذ فرهنگی غرب مجددا مشرق زمین را مورد هدف قرار دادند و کوشیدند با تغییر آیین و باورهای مذهبی مناطق تحت سلطه، زمینه بیشتر وابستگی و نفوذ خود را فراهم آورند. واژه‌ی «میسیون» از كلمه‌ی لاتین Mission-em مشتق شده است. این كلمه در دستور زبان لاتین ازمشتقات فعل Mitt ere است، به معنی فرستادن، روانه كردن، گسیل داشتن یا اعزام كردن. است لذا میسیونرها در واقع فرستادگانی برای تبلیغ مسیحیت از طرف کلیسا بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با غلیان احساسات و موج اسلام گرایی در ایران تمام زمینه های نفوذ فرهنگی و مذهبی میسیونرهای مذهبی در ایران کمرنگ شد. اما پس از پایان جنگ، ایجاد برخی مشکلات اجتماعی و اقتصادی زمینه برای حضور مجدد این تشکیلات فراهم شد و علاوه بر اشکال سنتی گروه های میسیونری روش های برگرفته از انقلاب اطلاعات و ارتباطات نیز مورد استفاده استعمارگران قرار گرفت.
این روزها با توجه به بی توجهی برخی مسئولین و سرمایه گذاری هنگفت فرقه های مسیحی وابسته به استعمار حضور جریان های تبلیغاتی مسیحی در جامعه بیش از پیش احساس می شود. این گروه ها از روش هایی چون: تبلیغات شهری، هدف قرار دادن اقشار مذهبی به صورت خاص، حضور در دانشگاه ها، تبلیغات تلویزیونی، کلیساهای خانگی، برای جلب مخاطب استفاده می کنند.
رشد این گونه جریانات هشداری برای مسئولان و متولیان دینی و فرهنگی کشور است. همت مضاعفی دیگری با گسترش ابزارهای تبلیغی و ارتباطی لازم است تا مبلغان و روحانیون متولی امور دینی و فرهنگی کشور با روش های جدید در پی تعمیق ریشه های دینی و مذهبی جوانان کشور باشند. روش هایی برپایه بر وحی و عقلانیت و فطرت انسانها که آنها را در برابر شبهات بی پایه ایمن سازد و هر کدام از افراد جامعه اسلامی ایران به جای انفعال در برابر شبهات دینی، خود آمر و عامل دین و مذهب خویش باشند.
علما، روحانیون و متولیان امور دینی و فرهنگی کشور باید به این مسئله توجه داشته باشند که با گسترش ابزارهای ارتباط جمعی به ویژه اینترنت تنها سخنرانی صِرف، و طولانی برای رفع شبهات دینی جوانان کافی نیست، بلکه در کنار سخنرانی های مذهبی و اخلاقی باید به روش های غیرمستقیم مثل تولید محصولات فرهنگی و هنری، نگارش کتابهای داستان، رمان، فیلم، ساخت برنامه های ترکیبی، تئاتر، موسیقی، شعر نیز به عنوان ابزاری کارآمد توجه داشت.
برای این که به اين گونه افراد کمک کنید، باید توانمندی لازم را داشته باشید و یا از افراد توانمند کمک بگیرید.
به دوست خود با محبت و علاقه و دلسوزانه یادآوری کنید که انسان باید در همه چیز به خصوص اعتقادات پیرو دلیل قطعی و محکم عقلی و برهانی باشد. با احساسات و تصورات و توهمات نمی‌توان در باب اعتقادات (که پایه‌های سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است) بازی کرد.
اعتقاد و باور دینی مثل یک لباس یا وسیله تفریحی و... نیست که بتوانیم روزی استفاده کنیم و روز دیگر کنار بگذاریم. سعادت ابدی ما با اعتقادات گره خورده است، پس نمی‌توان آن را به باد احساسات سپرد.
اگر کسی حجت و دلیل قطعی بر اعتقادی نداشته باشد، زیر ساخت زندگی‌اش غلط است و همه بنیان‌هایی که بر این زیر ساخت معیوب می‌سازد، کج و معیوب بالا خواهد رفت و فرویختن است.
اگر بپذیرد که فقط باید تابع دو دلیل بود:
1ـ دلیل عقلی قطعی؛
2ـ دلیل نقلی یقینی، یعنی یقین داشته باشیم که آن وحی است و جز اسلام، هیچ دین دیگری در جهان امروز بر پایه این دو دلیل نیست. هر کس مدعی است شاهد بیاورد تا ما هم پیرو او گردیم.
کسی که مسیحی می‌شود، اوّلاً در باب اعتقادات باید جوابگو باشد که «تثلیث» یعنی چه؟ اینکه اینها را باید با دل پذیرفت و باید فرد تقدیس شود تا اینها را درک کند و... همه برای فرار از جوابگویی است.
اگر خدا یگانه است، پس تثلیث یعنی چه؟ «أب، ابن و روح القدس» مگر سه تا نیست، پس چگونه یکی است؟
اینها باید با استدلال عقلی روشن ثابت شود. «فدای و تغذیه» یعنی چه؟ حضرت عیسى از آسمان به زمین آمد و بر دار رفت تا کیفر گناهان امتش باشد، یعنی چه؟
مگر می‌تواند کسی بار گناه دیگری را بر دوش کشد؟ پس چگونه آدم گناه کرد و همه فرزندان او گناهکار متولد می‌شوند؟ جالب اینکه در وجود همه پیامبران الهی آن گناه نوشته شده و بعد از آمدن مسیح (به عقیده مسیحیان) و کشته شدن او، آن گناه پاک می‌شود!
آیا حضرت عسیى(ع) شریعت و احکام و دستورهای عملی داشت یا نداشت؟ مگر می‌شود یک دین بدون دستور عمل باشد؟ کتاب آسمانی داشت یا نه؟ انجیل‌هایی که امروز وجود دارند و به نام عیسى(ع) است، نوشته خود او و وحی بر اوست یا نوشته دیگران؟ اگر وحی بر اوست ـ که نیست ـ به چه دلیل آن را بپذیریم؟ اگر نیست، چرا باید نوشته‌های دیگران برای ما مقدس باشد؟
مگر دیگران پیامبر بودند؟ به چه دلیل حرف آنان حجت باشد؟
اگر تورات را حضرت عیسى تصدیق کرده، باید وحیانیت تورات و انتساب آن به حضرت موسى(ع) قطعی باشد؛ آیا هست؟ به چه دلیل؟
آیا حضرت عیسى به آمدن پیامبری پس از خودش بشارت داده است؟ اگر بعد از ایشان پیامبری بیاید، آیا باید اطاعت شود؟ به چه دلیل نبوت پیامبر اسلام را ردّ می‌کنید؟
کسی که مسیحی می‌گردد، باید برای این سؤال‌ها جواب قانع کننده داشته باشد و گر نه هیچ‌حجتی در پیشگاه الهی نخواهد داشت.
به یاد داشته باشید که ما نیز مسیح را قبول داریم و بدو عشق و محبت داریم، چون پیامبر الهی است، اما تفاوت ما با مسیحیان آن است که آنها پیامبر اسلام را رد می‌کنند و آن حضرت و حضرت علی(ع) و امامان شیعه را باور ندارند و انکار می‌کنند! اما آیا برای این کار دلیلی دارند؟
با محبت و دلسوزی دوستتان را به این نکته‌ها توجه دهید و برای او دعا کنید.
ضمناً برای آگاهی بیشتر به تالارها و وبلاگ‌های اسلامی که در مورد مسیحیت نوشته شده مانند بیایید به مسیح ایمان بیاوریم، مراجعه کنید.
. www.aryus.blogfa.com <http://www.aryus.blogfa.com>
اگر در ادامه دوستی تان با او احتمال تاثیر نمی دهید ، احتمال این هست که او در اعتقادات شما اثر گذاشته و خدای ناکرده شما را نیز منحرف کند .هیچ دلیلی برای ادامه چنین دوستی هایی باقی نمی ماند.

چرا زنانی که در جنگ به اسارت گرفته شده حتی اگه شوهر دار باشند محرمند به مردهایی که اسیرشون شدند حتی اگه خود زن راضی به این محرمیت نباشند؟چون این حكم اسلمه.ازواج با زن شوهردار كه تو جنگ اسیرش میكنن حلاله.نیازی هم به عقد كردن و مهریه دادن و....نیست وَالْمُحْصَنَتُ مِنَ النِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَیْمَنُكُمْ كِتَبَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ سوره نساء آیه۲۴ ترجمه: و(ازدواج با) زنان شوهردار (نیز بر شما حرام شده است،) مگر آنان كه (به حكم خداوند، در جنگ با كفّار) مالك شده‏اید. (این احكام،) نوشته و قانون خدا بر شماست.این شبهه از طرف مسیحیان و اهل کتاب است لطفا طوری جواب دهید که جواب مسیحیان را داده باشید

پرسشگر گرامی، با سلام و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی.
اين حکم مربوط با کافران حربي است. وقتي قبيله و عشيره اي همگي اعم از زن و مرد و بزرگ و کوچک به جنگ با اسلام قيام کردند، مسلمانان بايد از کيان خود دفاع کنند و با آنان بجنگند و تا زماني که شکست آنان قطعي نشده ، دشمن را بکشند و اگر قبل از شکست قطعي ، دشمن پيشنهاد مصالحه داد، امام بر اساس توافق با آنان رفتار مي کند و وقتي شکست آنان قطعي شد، دشمن را به اسارت بگيرند و دشمناني که در جنگ شکست مي خورند و تسليم مي شوند، امام مسلمانان با رعايت مصلحت جامعه اسلامي در مورد آنان اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ تصميم مي گيرد .
بنا بر اين کافراني که براي نابودي کشور اسلامي اقدام کرده بودند بعد از شکست قطعي به اسارت درآمده و به صلاحديد امام به منت یا در قبال فدیه آزاد می گشتنند یا به بردگي گرفته مي شدندو زنان که همراه آنان بودند نیز ، به عنوان کنيز به ملکيت مجاهدان در مي آمدند و همچنان که رزمنده مسلمان مالک برده مرد مي شد و مي توانست او را بفروشد يا به کار بگيرد، مالک زن هم مي شد و اگر مي خواست، می توانست ازاو بهره جنسي ببرد، چون ملک خودش بود، ديگر احتياج به عقد نداشت.
این حکم فقط مربوط به جنگ با کافرانی است که علیه اسلام و جامعه اسلامی شمشیر کشیده و برای به نابودی کشاندن اسلام هجوم آورده باشند.
مسلمانان حق ندارند ابتدا و بدون تبلیغ و دعوت و بدون این که مورد هجوم واقع شوند و برای تحمیل اسلام یا کشورگشایی به سرزمینی حمله کرده و مردان جنگی آنان را بکشند و بقیه را اعم از زن یا مرد به بردگی بگیرند.
اجازه به بردگی گرفتن فقط در مورد مردان و زنانی است که به کشور اسلامی هجوم آورده و در صدد نابودی اسلام و مسلمین هستند و این اجازه هم فقط مربوط به کسانی است که در میدان نبرد حضور دارند و آن هم در صورتی است که امام مسلمانان به بردگی گرفتن اسیران را جایز بداند و اجازه دهد.
البته برده گرفتن شرکت کنندگان در جنگ را اسلام باب نکرد بلکه قانون عمومي آن زمان بود و اسلام هم مخالفت فوري و دفعي با آن را مناسب نديد بلکه به مبارزه تدريجي با آن پرداخت و ضمن پذيرفتن اصل آن، زمينه هاي ورود بندگان به جامعه اسلامي و آزاد شدن و ايمان آوردن آنان را ايجاد کرد.
خلاصه کسي که براي هدم و نابودي گروهي اقدام کرد، با اين اقدام خود به آن گروه اجازه داده اگر بتوانند او را هدم و نابود کنند و اگر آنان بر وي غلبه کردند و به جاي کشتن او ، وي را به بردگي گرفتند و مالک همه منافع او شدند، اين نه تنها ظلم نيست بلکه مقابله به مثل با او و عکس العمل رفتار ظالمانه خودش است واين رفتار با ستمگر متجاوز، نزد هيچ کس ناپسند نبوده ونکشتن و به بردگي گرفتنش، خدمتي به اوست زيرا برده بودن بخصوص اگر مالک، مسلمان معتقد و پاي بند باشد ، در معرض نجات دنيا و آخرت قرار دادن فرد است .
البته اين حکم اسلام به تبع شرايط حاکم در آن زمان و به صلاحديد حاکم اسلامي در آن عصرها بود اما حالا که برده داري و به بردگي گرفتن انسان ها در جهان ممنوع شده، معلوم است که اسلام به اين قانون متمايل تر است و رهبر جامعه اسلامي هم مصلحتي براي به بردگي گرفتن اسيران نمي بيند بخصوص که چهره اسلام را زشت جلوه مي دهد و اسلام و رهبر جامعه اسلامي براي پيمان ها و مواثيق معقول و ارزشمند جهاني ارزش قائل است و داعيه دار چنين پيمان ها و ميثاق هايي است.

به نام خدا ...

ظاهرا در برخی احادیث و روایات مطرح شده از معصومین (علیهم السلام) داریم که دشمن ما نیست، مگر کسی که در نطفه مشکوک هست و یا صریح تر، نطفه نامشروع دارا هست. حال این سؤال مطرح هست که در صورت صحت این مطالب، این علت تا چه حد توان مؤثر بودن را داراست؟ چه آن که اگر درصد بالایی داشته باشد، چون خود فرد در رخداد آن دخیل نبوده، نمی توان وی را در جایگاه عدم اختیار و تصمیم مؤاخذه نمود و از جهت دیگر نیز، خدای ناکرده به نوعی از قبل توسط خداوند متهم و محکوم شده هست، در حالی که از ذات بی نقص و لطیف الهی بعید است شخصی را حتی با علم به سرنوشت نهایی وی، از قبل قصاص نماید.

پاسخ:
همانگونه كه اشاره شده است برخي از احاديث يكي از علامات زنا زاده را بغض و دشمني با اهل بيت (علیهم السلام)‌ برشمرده و در اين ميان ميل به گناه را در آنها بيش تر مي دانند، آنچنان كه از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود "زنازاده چهار علامت دارد: دشمنى با اهل بيت پيغمبر (صلی الله علیه وآله) و ..." (1) حال درباره فرزندان نامشروع توجه به اين نكته ضروري است كه عوالم هستی به گونه ای خلق شده اند که هر یک با مرتبه وجودی خود متناسب بوده، به دلیل وضعیت هر یک از عوالم، قوانین و سُنَن متناسب با آن وجود دارد. حال این میان عالم مادی که ما در آن زندگی می کنیم، به گونه ای آفریده شده که متناسب با مرتبه وجودی آن بوده، ازاین رو نظام خاصی بر آن حاکم است. اختلافات، تغییر و تحوّل، حرکت اثرگذاری و اثرپذیری و ... از خواص جدایی ناپذیر عالَم به شمار می رود. یکی از سنن عالم، اثرگذاری و اثرپذیری موجودات در یکدیگر است؛ یعنی، علل و عواملی در شکل گیری یک موجود اثر گذاشته، آن موجود از آن علل و عوامل تأثیر می پذیرد. مانند آن که گیاه شدن یک دانه بر اثر خاک، نور و آب بوده، بسته به کیفیت و چگونگی این سه عامل گیاه نیز متغیر می گردد. مثلاً ویژگی های فیزیولوژیک یا بیولوژیک در وضعیت جسمانی یک نوزاد اثر مستقیم دارد، چنان که ویژگی های روحی و روانی والدین در جنین تأثیر قابل توجهی دارد، يا این که به دلیل وضعیت خاص انعقاد نطفه یک جنین از راه غیرمشروع و همچنین روحیه حاکم بر مادر نسبت به پدید آمدن چنین فرزندی، نوزاد متولد شده از راه گناه، گرایش های قوی تری نسبت به گناه دارد. این به دلیل سنن و قوانین متناسب بر عالم مادی است که یک سلسله علل و عوامل در موجودی اثر گذاشته، آن موجود نیز از این سلسله علل و عوامل اثر می پذیرد.
اما در عین حال، در میان موجودات خاکی، انسان از ساختار و ویژگی خاصی برخوردار است. آن نیز به دلیل ترکیب حقیقت انسانی است که معجونی از این سو، جسم و آن سو یعنی روح می باشد.
مکانیزم وجود آدمی به صورتی تعبیه شده است که می تواند در مقابل یک سلسله علل و عوامل در دنیا مقاومت کرده و از آن ها متأثر نگردد بلکه جلوی روند تأثیرگذاری آن ها را بگیرد. به دلیل وجود آگاهی، انتخاب، آزادی و اراده در آدمی، وی می تواند به رغم قرار گرفتن در یک فشار مستقیم از علل و عوامل مادی و فرامادی، مقاومت کرده و روند اثرگذاری آن ها را خنثی نماید بر اين اساس اگرچه در این مسیر افراد زنازاده سختی بیش تری را باید متحمل شوند، چون به جهت خطایی که والدین آن ها مرتکب شده اند، سرشت آن ها میل بیشتری به بدی ها داشته، همان طور که برخی از حلال زاده ها ممکن است.
در اثر عواملی دیگر نظیر حرام خواری، طینتشان شر باشد؛ امّا در نهایت، این گرایش به سمت بدی ها و این پلیدی باطنی، علّت برای فاسد شدن نیست؛ بلکه زمینه آلودگی در آنان بیش تر است. در عین حال، می توانند خود را از آلودگی حفظ کنند؛ هر چند شاید برای شان سخت باشد و محتاج به ریاضت و مجاهدت بیش تر با هواهای نفسانی باشند. این گونه افراد اگر با سختی و مجاهدت جلوی شرارت باطنی خود را بگیرند، ثواب بیش تر و جایگاه بالاتری نسبت به افراد مشابه خود داشته باشند که جبران آن سختی و گرایش به بدی را می نماید. بنابراین، در این جا نیز عدالت خداوند خود را نشان می دهد؛ چون به هر کس به اندازه تلاش او اجر و پاداش و نتیجه می دهد.(2)
بنابراین فرزندان نامشروع, مانند فرزندان طبیعى و قانونى در انتخاب راه سعادت و یاشقاوت آزادند; آنها نـیـز مـى تـوانند با اراده و اختیار خود راه تقوا و فضیلت رابرگزیده, جزء گروه رستگاران و اهل بهشت گردند. ایـن طـور نـیست که آن ها شریر و جانى بالفطره آفریده شده باشند و به هیچ وجه نتوانند خود را از چـنـگـال ناپاکى و گناه رهایى بخشند; لذا از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود" ان ولـد الزنا یستعمل ان عمل خیرا جزى به و ان عمل شرا جزى به (3) فرزند نامشروع از راه تـربـیـت بـه کـار و انـجام وظیفه وادار مى شود; اگر اعمالش نیکو و خیر بود, پاداش خوب داده مى شود. اگر کار زشت و ناپسند انجام داد, کیفر نافرمانى خود را خواهد دید.
حال با اين بيان روشن مي شود كه تولد فرزندي با آثار خاص خود، لازمه نظام عِلّي و معلولي بوده كه البته كليت چنين نظامي براي اين عالم ضروري است و انتظار آنكه چنين نظامي در مواقع خاص و با اراده افراد تأثير نگذارد امري محال است لذا اگرچه اين امر از نظر تشريعي نزد خداوند مذموم و حرام است اما هيچ گاه فرزند به دنيا آمده از قبل توسط خدا متهم و محكوم نيست چرا كه عدالت خداوند حكم مي كند كه پاداش و جزاء براي هر شخص مطابق با آنچه با توجه به امكانات موجود انجام داده، در نظر گرفته شود و اين گونه نيست فرزند را به جرم زنا والدين محكوم و متهم كنند آن چنان كه از پيغمبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود «لیس علی ولد الزّنا من وزر أبویه شیء؛ (4) گناه پدر و مادر، بر گردن فرزند نیست».

پي نوشت ها:
1- جنتى‏،احمد،نصايح ، چ الهادى،قم 1382 ه ش، ص 190.
2- نجم (53)، آیه 39.
3- محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه.ق ،ج20 ،ص442.
4- مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 2، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

چرا ملائکه در دنیا به زیارت حرم امامان می آیند؟ مگر در برزخ نمی توانند به حضور ایشان مشرف گردند؟ (اشاره به حدیث زیارت امام رضا توسط فوجی از فرشتگان در صبح وغروب) یا آیا دنیای برزخ ائمه طاهرین در همین حرم ایشان قرار دارد؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
امامان معصوم آن چنان مقام و منزلتي در پيشگاه خدا دارند كه با اراده او مي توانند با عالم ارواح و برزخ ارتباط داشته باشند ولو اينكه هنوز در قيد حيات دنيوي باشند. اينگونه نيست كه امامي براي ارتباطش با برزخ از طريق مرگ منتقل به برزخ شود. بلكه امام آن چنان احاطه و اشرافي دارد كه هر زمان كه بخواهد به اذن خداوند از عالم برزخ آگاهي پيدا كرده و يا با ارتباطش بركاتي را به بعضي مومنان مي رساند .
به استناد سوره مباركه قدر ملائك وروح در شب قدر بر معصوم نازل مي شوند. با توجه به اين مطلب روشن خواهد شد كه با شهادت امام معصوم و انتقالش به برزخ نه تنها احاطه واشراف معصوم كم نمي شود كه به سبب گذر از قيود ماده بيشتر هم خواهد شددر نتيجه ارتباط او با فرشتگان قطع نمي شود و ملائك از بركات ارواح معصومين بهره مند مي شوند
اگر در روايات آمده كه مزار شريف معصوم از جمله جاهايي است كه فرشتگان در رفت وشد هستند اين به معناي نفي زيارت ارواح آنها توسط فرشتگان نيست بلكه اولا: براي روشن كردن اين حقيقت است كه عظمت و مقام و جايگاه آنها تا آنجاست كه حتي بدن مطهر آنها نيز محلي براي زيارت ملائك شده است و ثانيا: براي تشويق وترغيب مومنان وشيعيان است تا از بركات مزار شريف آنها بيشتر بهره مند شوند .
اما پیرامون برزخ ائمه باید گفت: امامان معصوم نیز مانند دیگر انسانها پس از شهادت به عالمی دیگر منتقل می شوند که از آن به عالم قبر یا عالم برزخ یاد می کنند با این تفاوت که به سبب منزلت ویژه ای که دارندنه تنها احاطه واشراف خاصی در عالم برزخ دارند بلکه می توانند ارتباط با عالم دنیا نیز داشته باشند .در واقع حضور آن بزرگواران در برزخ باعث محدودیت در ولایت آنها نمی شود چنانچه در روایتی از از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
«تعرض الاعمال على رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، و سكت؛ تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه مي فرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، اين را فرمود و ساكت شد". (1)
پس برزخ معصومین در جای خاصی نیست ویا مکان خاصی ندارند اما قدرت ولایتی آن ها به اذن خدا تا آنجاست که هر زمانی ما به آن ها توسل کنیم اگر قابلیت داشته باشیم از برکات آن ها ولو در برزخ باشند، بهره مند خواهیم شد.

پی نوشت:
1. کلینی. اصول کافی. ترجمه مصطفوی. تهران. دارالکتب الاسلامیه. چاپ اول. ج1. ص318 .

من خیلی تحقیق کردم که کجای قرآن نوشته که:

1- امامان به امامت رسیده اند واینکه معصوم هستند؟

2- چه کسی مشخص کرده که مثلا امام حسین معصوم است ولی حضرت عباس نه؟ (منظور شخص معصوم از کجا مشخص می شده) دلایل عقلی و نقلی ذکر شده در برخی کتب و سایت ها را مطالعه کردم، اما به نظر من هیچ کدام اصلا قانع کننده نیست و جواب صریحی به ابهامات نمی دهند؟

3- سوال بعدی اینکه مگر خداوند نفرموده که فقط از من یاری بجویید و من از همه چیز به شما نزدیک ترهستم، پس چرا ما شیعه ها لقمه را دور سر می گردانیم و به جای مراجعه به خود خدا و در خواست از خود ایشان به ائمه و امام زاده ها متوسل می شویم؟ کجای قرآن خداوند فرموده که برای درخواست از من به دنبال واسطه باشید؟

در کتاب ها و سایت ها هم گشتم اما دلیلی که قانعم کند و مرا از سرگردانی خارج کند نیافتم، خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

پرسشگر گرامی، با سلام و سپاس از ارتباط شما با این مرکز.
بدلیل شرایط ویژه ی پرسشگر که در سئوال اشاره نموده، پاسخ در چند محور متناسب نیاز او طرح و بیان می شود:
الف) در باره فراز اول پرسش باید گفت: ولایت ایشان در قرآن آمده و نه تنها اشاره بلکه تصریح بدان هم شده است. یکی از این آیاتی که تصریح به ولایت امیر المؤمنین دارد ،آیه ای است معروف به آیه ولایت:
« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون ». (1)
به تصریح تمام مفسران شیعه و سنی این آیه در شأن امیر المومنین علی علیه السلام نازل شده است؛ وقتی حضرت در مسجد مشغول نماز بودند و سائلی آمد و از مسلمانان درخواست کمک کرد، امیر المومنین در حالی که در رکوع نماز بودند ،انگشتر خود را به او انفاق فرمودند؛ که بلافاصله این آیه نازل شد.
در مورد بقیه ائمه هم در قرآن اشارات نزدیک به تصریح وجود دارد مثل آیه :
« یا أیهاالذین آمنوا أطیعواالله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم ...»؛ (2) این آیه می فرماید که: مؤمنان باید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنند.
از این که اطاعت اولی الامر را در کنار اطاعت از رسول به صورت مطلق آورده، استفاده می شود که اولی الامر باید معصوم باشد و گرنه خدا امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط کسانی که احتمال خطا و اشتباه در فرامین شان وجود دارد نمی کند، بنا بر این اینان باید معصوم باشند.
از طرف دیگر معصومان را در آیه تطهیر معرفی می کند: « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً »؛ (3) یعنی اهل بیت معصومند و کسی غیر از ایشان در بین امت از عصمت برخوردار نیست.
تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی غیر از اهل بیت علیهم السلام معصوم نیست و غیر از ایشان همه صحابه و غیر صحابه در عمر خود دچار گناه و لغزش و خطا شده اند. از کنار هم قرار دادن این دو آیه به خوبی روشن می شود که منظور از: «اولی الامر»، اهل بیت هستند.
پس بر خلاف تصور مطرح شده در پرسش، در قران مسئله ولایت ائمه اهلبیت (ع) ذکر شده گرچه اسمی از آن ها در قرآن به تصریح نیامده است ؛ این مسأله دلائل متعددی دارد که اولین آن جلوگیری از بروز اختلاف و فتنه در بین مسلمانان از جانب مسلمان نماهائی بود که قلبا ایمان به اسلام نداشتند و منتظر فرصتی بودند که به بهانه های مختلف جامعه اسلامی را دچار آشوب و فتنه کنند و اتحاد کلمه مسلمانان را در زمانی که اسلام هنوز تازه پا گرفته بود، از بین ببرند.
از طرف دیگر مگر در مورد همه چیز به جزئیات در قرآن تصریح شده است ؟ امر به نماز و روزه و حج و زکات و خمس و دیگر موارد مهم در قرآن آمده، اما جزئیات و تفصیل آن به تبیین پیامبر واگذار شده است.
ولایت اهل بیت نیز در قرآن همان گونه که بیان شد، به تصریح آمده است؛ اما این که اسم آن ها چیسیت، به عهده پیامبر گذاشته شده است. پیامبر هم در موارد و موقعیت های متعدد اسم آن بزرگواران را برده و به مسلمانان معرفی کرده است. بیش از 100 روایت در این مورد از شیعه و سنی نقل شده است که بحث در مورد آن ها جایگاهی دیگر می طلبد. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
ب) در باره فراز دوم پرسش باید گفت :
حضرات ائمه علیهم السلام از جمله حضرت امام حسین (ع) عصمت شان با دلیل عقلی و نقلی ثابت شده است. ولی در باره جناب عباس دلیل خاص بر عصمت نداریم گرچه دلیل بر منع عصمت از برزگانی چون جناب عباس وجود ندارد؛ ممکن است مراحل پایین تر از عصمت را داشته اند. (5)
چون منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است، (6) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنا بر این خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است. از این رو عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست (7)؛ چنان که حضرت مریم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصینی دیگر (8) نظیر جناب عباس و مانند آها ممکن است جلوه ایی از فیض عصمت را داشته باشند؛ بخصوص این که عصمت مراتب متعددی دارد. مراتب پائین تر عصمت که عصمت از گناه باشد، برای دیگران نیز دست یافتنی است. (9)
ج) در باره فراز سوم پرسش باید گفت:
اگر مفهوم درستی از مسئله ارایه شود ، معلوم خواهد شد که توسل نه تنها با آیه یاد شده در پرسش منافات ندارد، بلکه ظهور عینی استعانت الهی با توسلات انجام می شود. از این رو باید گفت که توسل به وسایل و در پی سبب رفتن با توجه به این که خدا است که سبب را آفریده و خدا است که سبب را سبب قرار داده و خدا است که از ما خواسته از وسایل و اسباب استفاده کنیم و این محذوری ندارد ،بلکه عین توحید است، همان‌طور که در امور ظاهری و دنیایی ما آدمیان همواره از اسباب و وسایل استفاده می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم ، در مسایل معنوی و دینی نیز چنین است.
جای تردید نیست که شفا دهنده خداوند است، ولی باید به پزشک متخصص مراجعه کرد و دارو مصرف کرد تا شفا پیدا نمود ،چون خداوند مجرای دریافت شفا را در دارو قرار داده است یا مثلاً برای رفع تشنگی باید از آب استفاده کرد.
خداوند متعال دستور داده کسانی که می‌خواهند گناهان‌شان آمرزیده شود ،باید به در خانه پیامبر بروند. علاوه بر آن که خود طلب مغفرت می‌کنند، از آن بزرگوار هم بخواهند که از خدا برای آن ها طلب مغفرت نماید:
«ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ (10) اگر ایشان هنگامی که با ارتکاب گناه به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می‌کرد ،خدا را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود به یعقوب(ع) گفتند: یا ابانااستغفرلنا ؛ ای پدر! برای ما طلب آمرزش نما. در این جا پیامبر خدا را واسطه قرار دادند و پدرشان این تقاضا را پذیرفت و برای آن ها استغفار کرد.
طبق این گونه آموزه‌های متعالی راه دستیابی به رحمت واسعه الهی در ساحات مختلف زندگی دنیای و اخروی، امور دینی و دنیا،وسایل و اسباب است که خداوند معرفی کرده که بندگانش از همان طریق بروند تا به رحمت او برسند، پس نه تنها منافاتی که در پرسش اشاره شده ،مطرح نیست، بلکه به گفته آموزه‌های وحیانی راه همان است که بیان شد .برای رسیدن به فیض رحمت خدا باید به در خانه اهل بیت رفت و رحمت الهی را از مجرای وسایط فیض آن دریافت کرد.
برای رفع مشکلات باید از خداوند طلب کمک نمود. از خداوند خواست تا مشکلات رفع گردد، ولی از آن جا که ائمه (ع) مظهر اسمای الهی اند، به عنوان خلیفه خداوند در زمین رفع مشکلات از مردم به وسیله آن ها انجام می‌شود. از این رو در زیارت جامعه کبیره آمده است:
«وبکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛ (11) به وسیله شما اندوه را بیرون می‌برد و سختی را برطرف می‌سازد».
توسل به اولیاى الهى و حاجت خواستن از آنان، به این معنى نیست که آنان را مستقل در انجام امور و شئون عالم هستى مى‏دانیم، بلکه در واقع از آنان مى‏خواهیم به خاطر منزلت و قربى که در درگاه خداوند به سبب عبودیت و بندگى خدا دارند ،از او بخواهند حاجت و خواسته ما را برآورده کند؛ یعنى حاجت‏ دهنده را خداوند مى‏دانیم. براى حاجت خواستن از خدا، بندگانى را که نزد خداوند عزیزند ،واسطه قرار مى‏دهیم که حاجت ما را از خدا بخواهند. این نحوه توسل امرى است که هم از پیامبر اکرم و هم از اصحاب ایشان دیده شده است.
پیامبر در طلب مغفرت براى فاطمه بنت اسد به حق خود و به حق پیامبران پیشین متوسل مى‏شود:
«اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّعه علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى؛ (12) خدایا مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز! جایگاه او را وسیع گردان! به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من».
نیز توسل عمر بن الخطاب به عباس عموى پیامبر: «اللهم انا نستقیک بعمّ نبیّک و نستشفع الیک بشیبته؛ (13) پروردگارا، به وسیله عموى پیامبرت طلب باران مى‏کنیم . محاسن سفید و سابقه او را در اسلام، شفیع خود قرار مى‏دهیم».
حضرت یوسف می گوید : پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینایی خود را باز یابد (14) یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته جدا تافته ای نبود ، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینایی خود را باز می یابد، چنان که قرآن می فرماید :
« فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا» (15) در صورتی که به اعتقاد ما تمام پیامبران معصوم از گناه به خصوص گناه شرک هستد ، حال اگر شیعیان یا مسلمانان، خاک قبر و ضریح و مرقد پیشوایان دینی را بر دیده بگذارند و قبر و ضریح ایشان را به عنوان احترام ببوسند و یا به آن ها تبرک بجویند و بگویند خداوند در این ضریح و درها چنین اثری گذارده است ،در این کار اصلا دچار شرک نشده اند.
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی اسلام آشنایی داشته باشند ،می دانند که یاران حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر ، از یک دیگر سبقت می جستند که در این زمینه می توانید به کتب روایی مراجعه کنید. (16)
در توسل و حاجت خواستن از ارواح حضرات معصومان (ع) در هر جا و هر زمان به خصوص هنگام تشرف به زیارت آن ها باید توجه داشت که حضرات واسطه فیض خداوند اند و حاجت را خداوند می دهد. همه امور زندگی انسان به دست خداست ،ولی قبور ائمه به عنوان محل پاک ،زمینه استجابت دعا را فراهم می سازد. توسل به ارواح ائمه به عنوان واسطه فیض خداوند موثر است. توسل با این روش نه تنها محذوری ندارد، بلکه بسیار مفید و موثر است. در آموزه‌های دینی توصیه شده و هرگز با توحید منافات ندارد.
از این رو گفته شده:
با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد. ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می‌کند. باران که می‌بارد، به واسطه ابر است. ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (17) خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند».
پس خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده.
در قرآن درباره توسل آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (18) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».
حال باید دید آن وسیله چیست؟
در هر کاری وسیله خاصی ممکن است موثر باشد، ولی در اموری نظیر آنچه در پرسش آمده، توسل به معصومان بهترین راهکار برای دریافت فیض خداوند است. این با توحید هیچ گونه تعارضی ندارد و شرک آلود نیست، زیرا مومنان با توسل به اهل بیت حاجات خود را از خداوند می خواهند. خداوند حاجت های آنان را برآورده کرده و مشکلات شان را برطرف می سازد. اهل بيت تنها واسطه و وسیله کارند. (19)
بنا بر این ما شیعیان راه درست را در باب توسل می روییم و اگر غیر این راه را برویم نادرست است.

پی نوشت:
1. مائده (5) آیه 55.
2. نساء (4) آیه 59.
3. احزاب (33) آیه 33.
4. محمد امین صادقی، سیمای اهلبیت در عرفان امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص139.
5. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، نشر مرکز اسرا ، قم،1381 ش، ص 201.
6. محمد امین صادقی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
7. آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا، قم 1378ش. ج 9، ص 20-22.
8. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.
9. جعفر سبحاني ، الالهيات ، قم ،‌نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، 1423 هـ . ق ، ج 3، ص 203- 205.
10. نساء (4) آیه 64.
11. مفاتیح الجنان، نشر فرهنگ اسلامی تهران ص 909.
12. جعفر سبحانى،آیین وهابیت،نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم،1376 ش. ص 153.
13. همان، ص 162.
14. یوسف (12) آیه 92.
15. همان، آیه 96.
16. صحیح بخاری، نشر دارالفکر ،بیروت، بی تا.،ج3 ،ص 255.
17. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش. ج 2، ص 90.
18. مائده (5) آیه 35.
19. محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش، ص 99 - 100.

صفحه‌ها