گناه

با سلام دختري 27 ساله و مجرد و شاغل هستم و تا كنون هيچ خواستگاري نداشتم و نياز جنسي ام زياد است و هيچ خواستگاري هم نداشتم بخاطر آلوده نشدن به گناه و معصيت آيا مي شود كه با يه مرد به شرط آسيب نرساندن به بكارت بدون اذن پدر صيغه كنم؟ هرچند كه خانواده طبيعتا مخالف هستن؟ مي شود؟ درغير اين صورت چيكار كنم؟ خواهش مي كنم جوابم را فورا بدهيد.عجله دارم ممنون

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اگر چه ازدواج موقت يكي از قوانين كلي و عمومي الهي است كه براي پاسخگويي صحيح به يكي از غرايز طبيعي انسان از طرف دين مقدس اسلام پذيرفته شده است و حكم قطعي اسلام است، ولي خود با آسيب هاي بسياري همراه است و شايسته نيست كه دختر مجرد و باكره، در شرايط معمولي و پيش از ازدواج دائم به اين كار مبادرت ورزد. ضمن اين كه به فتواي غالب مراجع تقليد، ازدواج موقت دختر باكره نياز به اذن پدر و يا جد پدري دارد و در صورت حضور آنها در قيد حيات بايستي از آنها اجازه و اذن گرفت و نيز بايد به ديگر شرايط و احكام آن ملزم بود كه در غير اين صورت، ازدواج موقت ايراد شرعي پيدا مي‌كند و درست نيست.
البته اگر پدر و جد پدري در قيد حيات نباشند و دختر به اصطلاح رشيده بوده باشد، طبيعتاً اذن آنها خود به خود ساقط مي گردد و دختر مي تواند هر گاه خواست به عقد دائم و يا موقت فردي در بيايد و از كس ديگري اجازه نگيرد.
بر فرض اين كه شما در ازدواج موقت، نياز به اذن و اجازه كسي نداشته باشد باز در اين صورت، بهتر است از اين كار اجتناب ورزيد چرا كه به تجربه ثابت شده است كه ازدواج موقت نه تنها تأثير چنداني در كاهش و اطفاي تمايلات غريزه‌ي جنسي ندارد، بلكه چه بسا شما را حريص‌تر مي گرداند و نياز كاذبي را در وجودتان مي پروراند. ادامه‌ي اين روند مي تواند به تمايل شديد جنسي شما منجر شود و باعث آسيب ديدن پرده بكارت و آسيب هاي ديگر مثل: حاملگي و باروري ناخواسته، بيماري‌هاي آميزشي، محروميت از ازدواج دائم، آبروريزي و مسائل ديگر گردد به همين خاطر، توصيه مي كنيم به نحوي غريزه‌ي جنسي خود را كنترل كنيد و تمام عواملي را كه باعث تهييج شهوت و افزايش ميل جنسي تان مي گردد را از دسترس خود خارج كنيد. البته قبول داريم كه كار خيلي سختي است، ولي كاملاً شدني و امكان پذير است. اصولاً جهاد اكبر يعني همين مبارزه مداوم با هواهاي نفساني و شهواني.
از آنجا كه شما جوان هستيد و هنوز فرصت هاي فراواني براي ازدواج دائم و ارضاي صحيح نياز جنسي خود در بستري مناسب داريد بنابراين، سعي كنيد با خويشتن داري جنسي و با به كارگيري راهكارهايي كه در كنترل و تعديل غريزه‌ي جنسي وجود دارد، غريزه‌ي جنسي خود را كنترل كنيد. البته نبايد در كنار همه اين فعاليت ها از مسائلي كه زمينه ساز خواستگاري و ازدواج دائم است غفلت كنيدد، مثلاً پاكيزگي و نظافت، شادابي، خوش اخلاقي، خوش سخن بودن، شوخي هاي به جا ميان همجنسان، رعايت كردن فرهنگ صحيح جامعه، پرهيز از گرفتگي چهره و عبوس بودن، ابتذال اخلاقي، ژوليدگي و اظهارات دلسرد كننده، حالات افسردگي و...
و نيز در كنار اين كارها مي توانيد به افراد موثق و مورد اطمينان در محل كار، تحصيل و محل زندگي بسپاريد كه اگر پسر خوب و مجردي را سراغ دارند كه با شما همخواني و تناسب دارد به خانواده شما معرفي كنند تا زمينه خواستگاري و ازدواج به وجود آيد.
به طور حتم، اگر به جاي ازدواج موقت، همه‌ي توان و كوشش خود را براي فراهم نمودن اسباب ازدواج دائم خود هزينه كنيد و علل و يا موانعي كه باعث عدم خواستگاري از شما شده است را ابتدا به خوبي شناسايي كنيد و سپس آنها را به شيوه‌ي اصولي مرتفع سازيد به يقين، اسباب ازدواج دائم تان به زودي زود جور مي شود و شما مي توانيد با خيالي آسوده و در كنار همسري موافق و مناسب به آرامش برسيد و نيازهاي خود را برطرف سازيد.
در اين وضعيت، ازدواج موقت بر فرض صحت آن، چيزي جز بغرنج نمودن اوضاع و شرايط حاصل چنداني براي شما در پي ندارد.

پرسشگر گرامی:
ضمن تشکر از ارتباط شما با این مرکز؛ با توجه به کمبودهای متعدد امکانات و کاهش اعتبارات پاسخگویی، مرکز ملی پاسخگویی ناگزیر به تغییر رویکرد و اقدام به تمرکز سامانه پاسخگویی کرده است.
از این رو پاسخ سوالات خود را از سامانه های زیر دریافت نمایید.
سامانه هاي فضای مجازی ( اينترنتي):
انجمن گفتگوی دینی: http://www.askdin.com
کانون گفتگوی قرآنی: http://www.askquran.ir
پاسخگوئی زنده اینترنتی از طریق سایت : http://www.09640.ir
سامانه پیامک(فقط احکام شرعی): به شماره 30009640 یا از طریق سایت http://www.30009640.ir
سامانه تلفني : 096400

با عرض سلام شبهه ای در ذهنم در مورد معصومیت ایجاد شده است.

1- اینکه می گوییم معصوم از هر گناه و اشتباهی در امان است دقیقا یعنی چه؟ منظور از اشتباه یا خطا چست؟ من فکر می کنم این به صورت مطلق است. یعنی حتی کوچکترین خطایی که انسان از آن کوچکتر را نتواند تصور کند هم معصوم مرتکب نمی شود. نمی دانم فکرم درست است یا نه. مثلا فرض کنید اگر معصوم بخواهد با یک مگس کش مگسی را بکشد، محال است که مگس از زیر مگس کش فرار کند. چون این خودش هم یک خطاست. مثلا خطا در نشانه گیری یا خطا در تشخیص جهت حرکت مگس در لحظه ی پریدن. جایی خواندم یکی از ائمه (ع) در یک مجلس تیراندازی که یکی از خلفای بنی عباس برای کوچک کردن مقام امام(ع) ترتیب داده بود شرکت کرد و تیر اول را دقیقا وسط سیبل و تیر دوم و سایر تیرها را هم دقیقا در وسط سیبل زدند، بگونه ای که هر تیر انتهای تیر قبلی را که در وسط سیبل قرار داشت میشکافت و دقیقا در مکان تیر قبلی جای می گرفت. با توجه به این مقدمه می خواهم بدانم چرا عبارت "ترک اولی" را به معصوم نسبت می دهند. در حالی که ترک اولی خودش یک خطاست. آیا وقتی صحبت از معصومیت می شود یا حتی در آیه ی تطهیر تبصره ای آمده است که ترک اولی را مستثنا کرده باشد؟

2- همچنین می خواهم بدانم چرا وقتی معصومی نشانه ای از ظهور امام زمان(عج) می دهد، می گوییم این نشانه حتمی نیست؟ مگر می شود معصوم سخنی بگوید که صحت آن حتمی نباشد؟ با تشکر از شما

پاسخ1:
عصمت، حالتي است كه شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز مي دارد؛ بنابراين دو نوع عصمت مطرح است:
يكي عصمت از خطا و اشتباه كه به آن عصمت علمي ميگويند و ديگري مصونيت از گناه كه عصمت عملي نام دارد.
روح انسان به لحاظ سير تكامل و حركت جوهري مي‌تواند از مرتبه آغازين تجرد به عالي‌ترين درجه تجرد راه يابد. درجه تجرد هر روحي، به اندازه سير و حركت جوهري‌اش در تحصيل مراتب كمال و تجرد بستگي دارد. هر مقدار روح كامل‌تر شود، درجه متعالي‌‌تري پيدا مي‌كند و كمالات و ملكات نوراني كامل‌تري نصيب او مي‌شود. يكي از كمالات، ملكه عصمت است، هر گاه ملكه نوراني عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظري و عقل عملي كامل شود، از هر گونه گرايش ناپسند دوري مي‌كند و پيوسته جهت تحصيل ارزشي‌هاي انساني و الهي مي‌كوشد(1).
پس از دستيابي روح به ملكه عصمت، به اندازه صفا و نورانيت و درجه وجودي روح، ملكه عصمت او نيز متفاوت خواهد بود. پس ملكه عصمت، داراي درجات است و انسان‌هاي معصوم با اين كه همگي از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمتشان متفاوت است.(2) . قرآن مي فرمايد"تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض...."(3) بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم..." و يا در سوره اسراء مي فرمايد"وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ..."(4) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم ..."
بنابراين، تمام انبيا (ع) داراي عصمت‌اند؛ ولي همه آن ها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند. انبياي اوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت هم از ساير انبيا برترند، خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه پيامبران برتر است، در عصمت نيز از همه كمال‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه به دليل آن كه طينتشان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عظمت مطلقه هستند.
به همين جهت، پيامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى نام دارد نيز معصوم است؛ در حالي كه انبياي ديگر از ترك اولى معصوم نيستند.آنچنانكه حضرت آدم (ع) از ترك اولي مصون نبوده و شيطان توانست در امور غير تكليفي در او نفوذ كند.(5)
بنابراين آنچه در سوال بيان داشته ايد در امور پيامبر اكرم(ص) و ائمه صحيح است يعني آنها به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند و يا قصد تير اندازي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود.
اما سائر انبياء صرفاً در مورد گناه و خطاهايي كه مربوط به دريافت و ابلاغ وحي مي باشد، معصوم هستند، ولي در امور عادي و مسائل شخصي زندگي ممكن امري را به خطا انجام دهند و يا در مورد يكي از آنها فراموشي رخ دهد.
پي نوشت ها:
1.صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، چ مؤسسه آثار امام خميني،قم، 1386ش.ص 48.
2. همان، ص 50.
3. بقره (2)آيه 253.
4. اسراء(17)آيه 55.
5. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.
-------------------------------

پاسخ2:
تقسيم بندي حتمي وغير حتمي مستفاد از روايات است كه در برخي روايات برخي نشانه ها را حتمي دانسته اند مانند اين روايت:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا مَحْتُومٌ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الدَّوْلَةِ مَحْتُومٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مَحْتُوم‏....(1)
ابو حمزه ثمالى گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى است؟ فرمود: آرى، و صداى آسمانى حتمى است، و طلوع خورشيد از مغرب حتمى است، و اختلاف بنى عباس در سلطنت حتمى است، و كشته شدن نفس زكيه حتمى است.
از اين نوع عبارت امام (ع) چنين استفاده مي شود كه نشانه هاي غير حتمي نيز وجود داردند.
افزون براين برخي از روايات به دليل ضعف سند و... نمي توان اطمينان پيدا كرد كه معصوم گفته باشد. لذا در حوزه ها ي علميه يكي از علوم مهم حديث شناسي است كه ايا اين حديث معتبر است يا ضعيف؟ و...

پي نوشت:
1. الارشاد،شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى‏، ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ تهران‏، نوبت چاپ دوم‏، ج2، ص ج‏2، ص 347.

موفق باشید.

چندی پیش کامنتی روی facebook بود با این عنوان من زنم و به همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه های تو!!درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی, قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند, تاسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم.... آیا ظالمانه نیست زن به خاطر هوس مرد باید حجاب را رعایت کند؟

هر چند بسيار بعيد مي دانيم كه نويسنده يا نويسندگان اين متن ها واقعا دغدغه درك حقيقت و رسيدن به واقعيت را داشته باشند، اما در عين حال در پاسخ به اين شبهه بايد گفت:
حقيقت و ماهيت حجاب به عنوان يك دستور ديني به هيچ وجه منحصر به جلوگيري از گناه ديگران نيست و محدود در اين نكته خاص نمي شود؛ ماهيت حجاب به عنوان يك دستور ديني امري است كه شامل حراست از جنبه هاي گوناگون امنيتي و اجتماعي و روحي و رواني است و در مجموع يك نوع ايجاد كننده زمينه و بستر مناسب حضور زن در عرصه هاي اجتماعي بدون ايجاد مشكلات و مفاسد احتمالي براي خود او و جامعه و بخصوص نهاد خانواده مي گردد.
حجاب در منظر اسلام از يك ضابطه كمي و كيفي مشخص برخوردار است كه در بسياري از موارد تنوع و تفاوت وضعيت مخاطبان تغييري در ماهيت اين دستور ايجاد نمي كند و بخصوص در جنبه كمي زن در هر حال موظف به حفظ آن حريم مشخص است، هرچند به سلامت نگاه و رفتار مخاطبان خود يقين داشته باشد، از نظر كيفي نيز كيفيت پوشش و نوع و مدل اين پوشش بر اساس يك ضابطه كلي تعريف شده كه ممكن است در محيط ها و فرهنگ هاي گوناگون دستخوش تغييراتي گردد.
اما مهم آن است كه بدانيم زن و مرد دو جنس متفاوت با شاخصه هاي گوناگون روحي و جسمي هستند و تساوي سهم هر يك از اكسيژن هوا و در بهره مندي از برخي نيازهاي جسماني هيچ ارتباطي با انواع تفاوت ها و اختلافات در ساختار فيزيولوژي اين دو جسم و تفاوت نوع نگرش هر جنس به ديگري نمي شود.
اصوالا ماهيت نيازمندي هر جنس به ديگري كه موجب شكل گيري نهاد خانواده شده و باعث احساس كامل شدن يك فرد از يك جنس در كنار فرد ديگري از جنس مقابل مي گردد، حقيقتي است كه مي طلبد تفاوت هاي بنيادين و مبنايي بين زن و مرد و نوع نگاه هريك به جنس مقابل وجود داشته باشد و به همين جهت همواره زن مطلوب و مقصود مرد بوده و ساختار خلقت او به گونه اي قرار گرفته كه جذابيت هاي او موجب جذب و كشش مردان به سمت ايشان و تحمل مشقت هاي رسيدن به آن ها شده است.
استاد مطهري زمينه وجوب پوشش زنان مي‌فرمايد:«اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي‏گري او ناشي مي‏شود...
اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي‏خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است.»(1)
اگر اين تمايل و ميل و كشش در ساختار وجودي زن وجود نداشت چه بسا كمتر مردي خواهان تشكيل خانواده و رسيدن به يك زن براي توالد و تناسل مي بود و ساختار نظام اجتماعي به هم مي خورد چنان كه امروزه كه اين روابط در كشورهاي غربي نابسامان شده و دائره كشش هاي جنسي زن براي مردان از محدوده خانواده به همه عرصه هاي زندگي فردي و اجتماعي كشيده شده عملا ساختار تشكيل خانواده و توالد و تناسل به مشكلات و معضلات عميق گرفتار شده است.
به هر حال همان گونه كه وجود اين احساس و كشش و تمايل بين زن و مرد مهمترين بستر شكل گيري خانواده و نهادهاي اجتماعي و در نهايت يك جامعه سالم و پويا است، اگراين كشش و تمايل و قدرت جذب در فضاي نامانسب خود بروز يابد بيشترين صدمات را هم به خود زن و هم به مجموعه جامعه وارد مي كند و حجاب مهمترين ابزار كنترل و هدفمند كردن اين كشش طبيعي بين جنس زن و مرد است.
اين تمايل و كشش هم ارتباط دقيقي با ايمان افارد ندارد كه بگوييم" زن بايد لباسهايش را به ميزان ايمان مردان تنظيم كند." زيرا مردان اعم از مومن يا غير مومن در صورت برخورداري از سلامت جسمي و روحي داراي اين كشش و تمايل به جنس مخالف هستند و سطح ايمان افراد تنها مي تواند تنظيم كننده كم و كيف رفتارهاي بعدي آنان در قبال اين تمايل دروني باشد، يعني جذابيت هاي جسمي و جنسي يك زن به طور طبيعي مورد توجه مردان قرار مي گيرد، حال ممكن است يك مرد بي ايمان در نتيجه اين تحريك و توجه در مقام تعرض و ايجاد خطر براي زن برآيد و مردي ديگر به خاطر ايمان دروني اش خود را سركوب كرده و چنين نكند، اما در هر حال خطر عمومي در اين وضعيت متوجه زنان خواهد بود.
تحقيقات گسترده ميداني در جوامع اسلامي و غير اسلامي و تجربه چند دهه برهنگي و آزادي اجتماعي در غرب و حتى كشف حجاب در جوامع اسلامي اين حقيقت را آشكار مي‌كند كه جدي‌ترين و زيان‌ بارترين خطرات و تهديدهايي كه جامعه بانوان را در طول تاريخ تهديد كرده و مهلك‌ترين ضربات را بر تعالي و كمال آنها وارد ساخته و نگاه هاي ابزاري و استفاده هاي تبليغاتي و تنزل شخصيتي آنان را به همراه داشته، ناشي از سهل‌انگاري و بي‌تفاوتي در خصوص برخي امور ساده و مقدماتي در روابط اجتماعي و مواجهه با جنس مخالف و عرضه بدون محدوديت و استفاده جنسيتي از آنان است كه زمينه ‌ساز لطمات سخت بعدي خواهد بود و حجاب يكي از مهم‌ترين عواملي بازدارنده و جلوگيري كننده از اين مقدمات و بسترهاي ابتدايي شكل گيري آن آثار جبران ناپذيراست.
اين نوع نگاه امنيت زا حقيقتي غير قابل انكار بوده و مربوط به فرهنگ و دين خاصي نيست بلكه تجربه افرادي كه در كشورهاي غربي زندگي كرده‌اند، كاملاً اين تأثير و پيش گيري مثبت را نشان داده تا جايي كه ديده مي‌شود گرايش به حجاب حتى در بين زنان غربي به حد چشم‌گيري رو به افزايش است و يك فرد تازه مسلمان غربي حاضر مي‌شود همه پيامدهاي فرهنگي و اجتماعي اين امر را پذيرفته، حتى فشارهاي خاص رواني و قانوني اين تصميم را بپذيرد، اما براي حفظ امنيت جسمي و حيثيتي خود حجاب داشته باشد.
با وجود اين حريم قانوني و مشخص است كه جذابيت هاي جسمي زن بر ساير خصلت هاي او پيشي نمي گيرد و اتفاقا به خاطر پوشاندن همين قوس هاي بدن اوست كه افكار و خلاقيت هاي فكري او زمينه بروز و ظهور مي يابد و مانع استفاده ابزاري از زن در محيط هاي كاري و تحصيلي و اجتماعي مي گردد و به همين جهت است كه زن نه بخاطر هوس مردان كه بخاطر ايجاد فضاي امن اجتماعي براي خود حريم بين خود و ديگر مردان را رعايت مي كند و جذابيت هاي جسمي و جنسي خود را محدود در حريم خانواده خود مي نمايد كه در اين صورت توانايي هاي فركي و روحي و اجتماعي او به طور صحيح در فضاي جامعه بروز يافته و توانايي هاي جسمي و جنسي او نيز منحصر در شريك زندگي اش خواهد ماند.
پي نوشت:
1. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374 ش، ج19، ص 436- 437.
موفق باشید.

اون چیزی ک درباره عصمت امامان به ما گفتن اینه: اعطای یکسری ویژگی ها از جانب خدای حکیم بسته به خود اون افراد هست... یعنی چی؟ یعنی اینکه خدا درعلم پیشین خودش می دونسته که یک سری آدم ها با کارهای اختیاریشون بیشتر از بقیه تلاش می کنن برای قرب به خدا وکمال پیدا کردن... البته در شرایط مساوی... یعنی اینکه مثلا اگر 100 تا آدم باشن خدا به همه اختیار بده بدون هیچ شتاب دهنده ای در مسیر رشد (مثل عصمت یا...) یه عده بین این 100 نفر پیدا می شن که از همه بیشتر از این فرصت برای رشد و کمال استفاده می کنن... کاملا اختیاری... خب حالا چون خدا اینو تو علم پیشینش داشته که یه عده اینجورین به این یه عده موهبت ویژه ای میده به اسم عصمت (یعنی"علم" و"اراده" ای که به کمک اون آدم گناه نمی کنه باز هم اختیاری یعنی این آدم دست و پاش بازه گناه کنه اما نمی کنه چون اون علم به باطن گناه در او هست و اراده به انجام اون نداره طبیعتا) که هم به خودشون کمک کرده باشه برای رشد بیشتر هم وسیله هدایت بشن برای بقیه:

آیا این صحبت ها درست است؟ اگر عصمت یعنی این که آدم علم و اراده برای انجام ندادن گناه داشته باشه دو راه هست یا دیگه کلا گناه نمی کنه که در این صورت بازهم تلاشی نکرده بلکه آنقدر اون علم کمکشون می کنه که دیگه ارزشی نداره ترک گناه یا ممکنه که گاهی هم گناه بکنه اینجا مفهوم کار اختیاری حفظ شده اما خوب ممکنه بعضی وقت ها هم گناه اتفاق بیفتد پس ما نمی توانیم این بزرگواران را الگو قرار دهیم؟ خیلی فوری است لطفا زودتر جواب بدین ممنون.

پاسخ:
بيان مذكور در سؤال با اين پيش فرض بيان شده است كه اساساً تمام درجات عصمت، اكتسابي و ناشي از تلاش و كوشش خود آنهاست و حال آنكه به نظر مي آيد برخي از درجات عصمت موهبتي از جانب خداوند است كه به جهت موقعيت خاص اجتماعي و...آنها را از خطا و اشتباه در زندگي عادي نيز معصوم قرار داد.
اما در مورد عصمت قسم اول، آنچه به عنوان عصمت و چگونگي اعطاء آن از جانب خداوند بيان شد، در مجموع سخني قابل قبول است كه مطابق آن يكي از منشا هاي عصمت آن است كه آنها به رغم اختيار، به جهت علم واقعي به آثار و تبعات گناه، از انجام آن خود داري مي كنند كه البته دقت شود با علم به آثار گناه اراده اي براي انجام آن ندارند نه آنكه علم به انجام گناه ندارند كه در سوال شما به اشتباه بيان شد" اگر عصمت يعني اين كه ادم علم و اراده براي انجام ندادن گناه داشته باشه..."
بنابراين امكان ذاتي گناه براي آنها وجود دارد، ولي در عين حال به جهت علم كامل به پليدي و نتايج گناه، اصلاً گناه نمي كنند آن چنانكه براي هر انساني امكان خوردن فضولات وجود دارد. اما در عين حال با علم قطعي به پليدي آن، حتي از فكر خوردن آن هم منزجر است و اتفاقاً اين ترك را از روي اختيار انجام مي دهد و هيچ انساني ادعا نمي كند واقعاً مجبور به ترك اين عمل است. بلكه در عين اختيار به انجام، آن را ترك مي كند.
مطابق اين بيان فرد معصوم، گناه را ترك مي كند و آنچه براي ما داراي ارزش و اعتبار بوده به گونه اي كه آنها را به عنوان الگوي زندگي قرار دهيم آن است كه افعال آنها از روي اختيار بوده باشد.
معصوم مي تواند مانند ديگران گناه كند و ما نيز بايد تلاش كرده و از زندگي آنها به عنوان انسانهاي مختاري كه به جهت تلاش و لياقت شخصي، خداوند به آنها عنايت كرده، درس بگيريم و در اين راه قدم بردايم تا در ادامه راه خداوند رحمت خود را شامل حال ما نيز بكند.
به علاوه آنكه به نكته اي كه در ابتداء اشاره كرده ايد توجه داشته باشيد"... يعني اينكه خدا در علم پيشين خودش مي دونسته كه يك سري آدمها با كارهاي اختياريشون بيشتر از بقيه تلاش مي كنن براي قرب به خدا و كمال پيدا كردن ..." يعني اعطاء و فضل خدا ناشي از علم به تلاش خود آنهاست يعني خداوند ابتداء با تلاش خود آنها در طاعت و ترك معصيت توجه كرده، در نهايت چنين فضلي را در حق آنها روا داشته است آنچنانكه معلمي به تلاش شاگرد خود توجه كرده و وسيله كمك آموزشي خاصي را در اختيار او قرار داده است.
در واقع فرد معصوم، گرچه علم به آثار گناه دارد اما در عين حال براي ترك گناه تلاش مي كند مثلاً علم به آثار نگاه حرام به نامحرم داشته، ولي در عين حال براي ترك اين عمل نيز تلاش مي كند فارغ از آنكه به هر حال خداوند براي فرد معصوم تكاليفي مقرر كرده كه بسيار سخت تر از افراد عادي است و طبيعتاً تلاش بيشتري نياز دارد.خداوند در سوره اسراء در مورد پيامبر (ص)مي فرمايد"پاره‏اى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند."(1) نتيجه آنكه در همه اين موارد، بخشش محصول لياقت ابتدائي خود آنهاست كه مي تواند براي ديگران الگو باشد و آنچه داراي ارزش چنداني نيست آن است كه خداوند بدون هيچ دليلي به آنها علم عطاء كند و آنها براي گناه به سبب آن علم انگيزه كمتري نسبت به ديگران داشته باشند.
در پايان آماده پاسخگوئي به سوالات ديگر شما در اين زمينه مي باشيم.

پي نوشت:
1. اسراء(17)آيه 79.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام 1- آن آیه ای از قرآن که خداوند به پیامبرش (ص) می فرماید ما گناهان گذشته و حال تو را بخشیدیم کدام آیه و کدام سوره است؟ وضمنا این آیه عصمت پیامبر را زیر سوال نمی برد؟ 2- آیا پیامبر در دوران نوجوانی و قبل از بعثت گناهی مرتکب نشدند؟ آیا قصد انجام گناهی هم نکردند؟

3- آن داستانی هم که در مورد حضرت موسی (ع) نقل می کنند که با مشتی محکم به یکی از مزدوران فرعون می زند واو را می کشد و بعدا از بابت این گناه توبه می کند نیز عصمت ایشان را خدشه دار نمی کند؟ 4- حضرت ابراهیم(ع) نیز زمانی که بت بزرگ را شکستند تبر را بر روی آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقیه بت ها را شکسته. این جا چطور؟ عصمت ایشان خدشه دار نمی شود؟

پرسش:
1- آن آيه اي از قرآن كه خداوند به پيامبرش (ص) مي فرمايد ما گناهان گذشته و حال تو را بخشيديم كدام آيه و كدام سوره است؟ و ضمنا اين آيه عصمت پيامبر را زير سوال نمي برد؟
2- آيا پيامبر در دوران نوجواني و قبل از بعثت گناهي مرتكب نشدند؟ آيا قصد انجام گناهي هم نكردند؟

پاسخ:
اين آيه در سوره فتح قرار دارد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيما؛ تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏ اى را كه به تو نسبت مى‏ دادند ببخشد (و حقّانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.»(1)
اما در مورد منافات يا عدم منافات داشتن اين آيه با عصمت پيامبر، پاسخهاي متنوعي از سوي دانشمندان علوم اسلامي ارائه شده است ولي دقيق‌ترين تفسير از سوي مفسر حكيم علامه طباطبايي ارائه شده، ايشان پس از اشاره به نظرات ساير مفسرين و نقد آن ها گفته است:
مراد از كلمه ذنب در آيه، گناه به معناي معروف كلمه يعني مخالفت تكليف مولوي الهي نيست، نيز مراد از كلمه مغفرت معناي معروف آن كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نيست. چون كلمه «ذنب» در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مي‌شود، عبارت است از عملي كه آثار و تبعات سختي و ناگواري دارد. مغفرت نيز در لغت عبارت است از پرده افكندن روي چيزي.
با توجه به معناي لغوي واژه‌گان ذنب و مغفرت بايد گفت: قيام رسول خدا به دعوت مردم و نهضت او بر ضد كفر و بت‌پرستي، از قبل از هجرت و ادامه‌اش تا بعد از آن، و جنگ‌هايي كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، كاري بود كه پيامد و آثار سخت و ناخوشايند براي او داشت، چون آن كارها حادثه آفرين و مساله‌ساز بود. معلوم است كفار تا زماني كه داراي قدرت و شوكت بودند، هرگز از او نمي‌گذشتند. از كارهاي پيامبر بر ضد‌شان چشم‌پوشي نمي‌كردند. از هر گونه اذيت و آزار او كوتاهي نمي‌نمودند. پيوسته در صدد انتقام و نابودي پيامبر (ص) بودند، اما خداي متعال با فتح مكه يا صلح حديبيه كه منجر به فتح مكه شد، نيرو و شوكت كفار مشرك قريش را از آنان گرفت. در نتيجه گناهاني كه پيامبر (ص) در نظر مشركان داشت، پوشانده شد. حضرت از شر آن ها امين گرديد، بنابراين مراد از ذنب پيامدهاي سخت و خطرناكي است كه دعوت پيامبر از ناحيه كفار و مشركان به وجود آورده بود. مشركان به دليل كارهاي پيامبر او را مستحق كيفر و عقوبت مي ديدند، ولي با فتح مكه همه تصورات كفار و مشركان نسبت به پيامبر از بين رفت. پندارهاي آنان نسبت به پيامبر عملي نشد. اما گناهان آينده‌اش عبارت است از خون‌هايي كه بعد از هجرت از سران قريش ريخت. مغفرت نسبت به آن گناهان عبارت است از پوشانيدن آن ها و ابطال عقوبت‌هايي كه به دنبال داشت و آن به اين بود كه شوكت و قدرت قريش را از آنان گرفت. (2)
حاجي هنگام طواف دور كعبه خدا را سپاس مي‌گذارد كه تمام خطرها و رنج‌ها و تهديدهايي را كه از سوي كفار و مشركان بر ضد پيامبر (ص) بود، از ميان برداشت. نقشه‌هايي كه كفار براي كيفر پيامبر كشيده بودند، نقش بر آب نمود. آن ها نتوانستند آنچه را به عنوان گناه براي پيامبر مي‌پنداشتند و كيفر و عقوبت براي او در نظر گرفته بودند، عملي سازند.
پس مراد از گناه، گناه در برابر خدا نيست، بلكه گناهي است كه كفار درباره حضرت مي‌پنداشته‌اند. در نتيجه آن دعا هرگز با عصمت پيامبر تعارض ندارد. او از هر گونه خطا و اشتباه و گناه معصوم و منزه بوده است.
اما در مورد سوال دوم؛ مى دانيم كه هدف عمومى بعثت پيامبران، تربيت مردم است؛ چنان كه قرآن كريم درباره رسول خدا(ص) مى فرمايد:
«هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الامّيّينَ رَسولا مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِهِ ويُزَكّيهِم ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ (3)؛ او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آن ها مى خواند و آن ها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد.» يكى از شرايط تعليم و تربيت افراد اين است كه شخص مورد تربيت، به درستى گفتار مربى خود ايمان داشته باشد. اين زمانى خواهد بود كه گفتار و رفتار مربى با هم هماهنگ باشد و او بر خلاف آن چه مى گويد، عمل نكند.
از اين رو لازم است كه پيامبران ـ اين مربيان جامعه انسانى ـ از عصمت برخوردار باشند و هيچ گاه رفتار ناشايستى انجام ندهند. البتّه آنان پيش از دوران پيامبرى نيز بايد معصوم باشند؛ زيرا اگر پيامبرى سوابق خوبى نداشته باشد، گر چه الان انسان كاملى باشد؛ گفتارش در مردم تأثير نخواهد داشت. پس لازم است كه پيامبران از هر گونه گناهى ـ حتّى پيش از دوران پيامبر خود ـ مبّرا و معصوم باشند تا بتوانند با ارائه شخصيتى خالى از هر گونه سوء سابقه و ارائه الگويى تمام عيار، به تربيت مردم بپردازند. اگر مقام عصمت در همه حال براي ايشان ثابت شد، بايد گفت كه مقام عصمت به گونه اي تعريف شده كه معصوم حتي فكر و قصد انجام گناه را هم نمي كند و از اين مقوله نيز فارغ است.

پي‌نوشت‌ها:
1. فتح (47) آيه2.
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، با ترجمه موسوي همداني، نشر جامعه مدرسين، قم، بي‌تا، ج 18، ص 381 و 382.
3. جمعه(62) آيه2.
---------------------------

پرسش:
3- آن داستاني هم كه در مورد حضرت موسي (ع) نقل مي كنند كه با مشتي محكم به يكي از مزدوران فرعون مي زند و او را مي كشد و بعدا از بابت اين گناه توبه مي كند نيز عصمت ايشان را خدشه دار نمي كند؟
4- حضرت ابراهيم(ع) نيز زماني كه بت بزرگ را شكستند تبر را بر روي آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقيه بت ها را شكسته. اين جا چطور؟ عصمت ايشان خدشه دار نمي شود؟
پاسخ:
در خصوص داستان كشتن مرد قِبطي و منافات آن با عصمت انبيا بايد ديد كه كدام بخش از داستان ممكن است با عصمت حضرت موسي(ع) منافات داشته باشد؛ اگر مشكل از ناحيه كشتن مرد قبطي باشد كه به نظر نمي رسد عمل حضرت موسي شيطاني و گناه باشد، زيرا قتل يك انسان تنها در صورتي كه خون او محترم باشد، ناشايست است. كافري كه در مقام جنگ و مخاصمه با مومنان درآمده باشد، خونش محترم نيست و كشتن او گناه محسوب نمي شود.
به علاوه در قرآن از پيشينه آن مرد و وضعيتش سخني به ميان نيامده؛ چه بسا از قبطيان جاني بوده كه خون بسياري از مومنان بر گردنش بوده، كشتن او جزا و تقاص جنايات گذشته اش محسوب مي شده؛ چنان كه بسياري از قبطيان چنين وضعيتي داشتند، يعني كودكان بسياري از سبطيان و بني اسرائيل را ظالمانه مي كشتند. پس كشتن او گناه نيست. مگر آن كه محترم الدم بودن آن مرد ثابت شود و اصل در كفار حربي اين نيست.
به علاوه وقتي فردي ظالم منازعه اي را ايجاد مي نمايد، همه تبعات منفي نزاع متوجه اوست. چه بسا اگر در اين ميان از نظر جسمي و مالي و حتي جاني صدمه ببيند، خود او محكوم است، نه ديگري. به علاوه كه حضرت موسي نه به خاطر كشتن او كه براي كمك به يك مظلوم اقدام به دخالت نمود كه وظيفه طبيعي هر انساني در اين موقعيت است و در نتيجه قتل او عمدي نبود.(1)
در مورد حضرت ابراهيم هم بايد گفت؛ ايشان با اين پاسخى كه به آن ها داد، هم تأييدى براى گفته هاى قبلى خود آورد و كه مى خواست به آن ها بفهماند مگر من به شما نگفتم كه اين بت ها قادر به دفع زيان از خود نبوده و حتى سخن گفتن هم نمى توانند، و هم شالوده اى براى استدلال بعدى خود ريخت كه آن ها را به باد ملامت گرفته و فرمود: آيا جز خدا چيزهايى ار مى پرستيد كه به هيچ وجه سود و زيانى براى شما ندارند... و هم اين كه برخلاف آن چه بسيارى از اهل سنت پنداشته اند، مرتكب خلاف و دروغ گويى هم نشد.
امام صادق (ع ) در حديثى كه على بن ابراهيم و ديگران نقل كرده اند، فرمود: به خدا سوگند نه بت ها اين كار را كرده بودند و نه ابراهيم دروغ گفت. وقتى از آن حضرت پرسيدند كه پس چگونه بود؟ در جواب فرمود: ابراهيم گفت كه بزرگشان كرده، اگر سخن مى گويند و اگر سخن نمى گويند بزرگشان اين كار را نكرده است. به هرحال ابراهيم با اين جواب مى خواست آن ها را به اشتباه چندين ساله و بدبختى هايى كه قرن ها از راه بت پرستى گريبان گيرشان شده بود واقف سازد. همين كار را هم كرد، زيرا خداى تعالى نقل مى كند كه پس از اين پاسخ به فكر فرو رفته و به درون خويش مراجعه كردند و گفتند: به راستى كه شما (در مورد پرستش بتان) ستم گردانيد، سپس سر به زير (به ابراهيم گفتند) تو خود مى دانى كه اينان سخن نمى گويند. ابراهيم كه گويا منتظر اين حرف بود و آن سخن را به آن صورت گفته بود تا چنين اقرارى از آن ها بگيرد، بالحنى كوبنده و سرزنش آميز به ايشان گفت: پس چرا غير از خدا چيزى را پرستش مى كنيد كه به هيچ وجه سود وزيانى براى شما ندارد، اف بر شما و اين بتانى كه بجز خدا مى پرستيد آيا تعقل نمى كنيد!(2)منطق ابراهيم به قدرى قوى و كوبنده بود كه مجال پاسخ را از مردم گرفت و ديگر جاى سخنى براى آن ها باقى نگذاشت و همه را در حيرت فرو برده و مجبور به سكوت و عجز كرد.(3)

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم‏، 1374 ش، ج 16، ص23.
2. انبياء(21)آيات 66 و 67.
3. مكارم شيرا زي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج13، ص438.

موفق و موید باشید

با سلام در روایت داریم که در هنگام انجام گناه، شخص از ولایت خدا خارج می شود و تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. مگر خداوند بر تمام مخلوقات خود ولایت ندارد؟ پس چطور ممکن است کسی در حین انجام گناه تحت ولایت خداوند نباشد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: ولايت به لحاظ نظام تكوين اختصاص به خداوند دارد و هيچ چيزي از تحت ولايت او بيرون نيست حتي شيطان نيز تحت ولايت خداوند است. اما بر اثر گناه و يا در حال گناه تحت ولايت شيطان قرار گرفتن منافات با ولايت مطلقه الهي ندارد. چون اين ولايت به هر معنايي كه باشد چه به معناي دوستي و چه به معناي اولويت در تصرف و چه فرمان دادن و واطاعت كردن و مانند آن براي شيطان بالعرض و بالمجاز و در واقع در طول ولايت خداوند است.
پس انسان در عين حال كه تحت ولايت خداوند است ممكن است در حال گناه تحت ولايت شيطان نيز باشد؛ لذا برخي بزرگان گفته اند:
« ولايت شيطان بر انسان تنها در حد ولايت و قدرت بر فريب دادن او است »(1) پس شيطان مي تواند تا اين اندازه بر انسان اعمال ولايت كند و اين با ولايت الهي بر انسان منافات ندارد.

پي نوشت:
1. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين، قم با ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 8، ص 87 .
موفق و موید باشید

با سلام، ما با يكسري دلايل ثابت مي كنيم كه پيامبر عزيزمان و اهل بيت پاكش (كه درود خدا بر آنان باد) از هر گونه گناه اعم از صغيره و غير آن منزه هستند. حال با اين وجود چرا از باب مثال، حضرت سجاد (عليه السلام) اين چنين با جملات و التماس از درگاه خدا مي خواهند كه گناهانشان را ببخشند. بالاخره حتي اگر بگوييم حسنات الابرار سيئات المقربين باز هم منزه بودن از هرگونه تأكيد مي كنم هرگونه، خطا و اشتباه را زير سوال نمي برد؟

پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلی و نقلی است و با این وجود برخی نقل های دیگر مانند توبه و استغفار ائمه نمی تواند اصل دلیل متقن عقلی و نقلی را مخدوش کند، بخصوص که این نقل های دسته دوم دارای توجیهات روشن و قابل قبولی است؛ به طور کلی برای توبه و استغفار حضرات معصومین(ع) که در منابع روایی بیان می شود حکمت های متعددی قابل طرح است که به جلوه‌ای از آن ها اشاره می‌شود:
1ـ توبه و استغفار همیشه و برای همگان به معنای طلب آمرزش از گناه نیست، بلکه استغفار گاهی نشانه مقام معنوی است ، چنان که در کلامی از امیرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّیین؛(1) استغفار درجه بلندپایگان است».
چه بسا استغفار نمودار میزان خشیت فرد از مقام ربوبی و بیان کننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بیت(ع) نشانه عمق و ژرفای معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زیرا عظمت خداوند را به خوبی درک کرده‌اند. در خلوت و در نجواهای دوستانه با اشک و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن می‌گویند، بنابراین یکی از دلایل استغفار آن ها ژرفای معرفت آنان به صفات متعالی و کمالات نامتناهی حق و شناخت کامل‌شان نسبت به فقر وجودی و کاستی های عالم امکان در پیشگاه غنی مطلق و کمال نامتناهی حضرت حق است. این حقیقتی است که در دعای عرفه سالار شهیدان بازگو می‌شود:
الهی مَن کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؛(2) خدایا ! موجودی که زیبایی‌ها و خوبی‌هایش نسبت به کمالات حق تعالى کاستی و نقص و بدی محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدی‌های او کاستی نباشد؟ »
3ـ انسان کامل چنان تحت تأثیر کبریا و عظمت حق تعالى قرار می‌گیرد که همچون گناهکاران، خاشعانه با خداوند سخن می‌گوید. از این روست که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«یا مَنْ ألبسَ أولیاءهُ‌ ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین؛(3) ای کسی که اولیا بر اثر تجلی هیبت و جلال تو در پیشگاهت استغفارگویان می‌ایستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقیقی خداوند و همچنین نسبت به عبودیت و بندگی حقیقی خداوند که به دلیل انجام مسئولیت های فردی و اجتماعی از اولیاء ترک می شود ؛ از این رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهی قصرت عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن إدراک جمالک و لم تجعل للخلق طریقاً إلى معرفتک إلاّ بالعجز عن معرفتک؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از ادای حق ستایش، آن گونه که شایسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درک حقیقت ذات تو عاجزند، زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بیت (ع) نوعی اظهار عجز در مقابل عظمت الهی و عذرخواهی از خداوند است، چرا که نتوانستد آن گونه که شایستة ساحت قدس او است حق او را ادا کنند.
5ـ انسان کامل به دلیل برخورداری از نور عصمت، نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمی‌شود، بلکه از هر گونه لغزش ناشی از سهو و نسیان نیز مصون است. با این وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهی گناه و نافرمانی خود است. این امر بالاترین عامل تربیتی برای توده مردم است که از این خطر بترسند و بدانند که معصیت پدیده‌ای است که حتى افراد معصوم نیز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار می‌کنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» چه بسا چیزهایی که برای سایر مردم حسنه محسوب می‌شود یا دست کم گناه تلقی نمی‌گردد، برای انسان کامل نوعی گناه به حساب می‌آید، مثلاً از آن جا که انسان کامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشای جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌ای از آن وحدت خالص به کثرت توجه کند، یا به غیر یاد حق مشغول شود، یا آسایش و لذتی از طریق خوردن، نویشدن، خوابیدن و... برای او حاصل شود،این گونه امور را سزاوار خود نمی‌داند و در پیشگاه حق استغفار می‌کند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهی استغفرک من کلّ لذّةٍ بغیر ذکرک ومِن کلّ راحةٍ بغیر اُنسک ومِن کلّ سرورٍ بغیر قربک و مِن کلّ شغلٍ بغیر طاعتک؛(5) معبودا !از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از اُنس با تو نصیب من شده و از هر سرور و شادمانی که بر غیر از قرب تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز طاعت تو آمرزش می‌خواهم و استغفار می‌کنم».
از امام صادق(علی السلام) آمده:
«توبه افراد عادی مربوط به گناهانی است که در شرع به صراحت از آن ها نهی شده است، امّا خواص مؤمنان به دلیل دارا بودن ملکه عدالت مرتکب معاصی مردم عادی نمی‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشری، دچار غفلتی شوند و گرایش غیر الهی و سرگرمی پیدا کنند، آن حالت را برای خود گناه می‌دانند و توبه می‌کنند.
در مرتبه بالاتر، کسانی که به مرحله معرفت کامل رسیده‌اند و در اسما و صفات الهی سیر می‌کنند (اصفیای الهی) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غیر الهی نمی‌شوند، اما این مرحله آزمون‌هایی در پیش دارد که گذر از آن ها دشوار است. کسی که در این جایگاه قرار می‌گیرد دچار تنگناهای گوناگون می‌شود که اگر صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد و به نوعی از قضای الهی راضی نباشد، نارضایتی برای او نوعی گناه است. باید از حالتی که آن را تنفس کرب می‌گویند، توبه نمایند، اما کسی که از عهده آزمون‌های گوناگون به خوبی برآمده و به مقام ولی الله رسیده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر می‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آینه دل او جز جمال زیبایی حضرت دوست خطور نمی‌کند، چنین شخصی ممکن است به لحاظ جنبه بشری، گاهی در صفحه تفکر و تذکر او خاطره‌ای خطور کند. او را از آن حالت حضور کامل، اندکی دور نماید، چنین حالتی را ولی الله برای خود گناه می‌داند. می‌کوشد آن را با توبه و استغفار جبران کند، بالاخره کسی که به مقام بلند نبوت و رسالت بار یافته است، باید چون اقیانوس بی‌کران در برابر حوادث و سختی‌ها و پیشآمدهای گوناگون، آرام و بی‌اضطراب و چون کوه استوار باشد، اما اگر به دلیل جنبه بشری حادثه‌ای در دریای دل او موجی پدید آورد و گرفتار اضطراب و تشویش شد، چنین حالتی را گناه تلقی می‌کند و توبه و استغفار می‌نماید».(6)

پی‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي ، نهج البلاغه، نشر هجرت‏ ، قم‏، 1414 ق، حکمت 417.
2. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، اعمال ایام سال ، ماه ذی الحجه، دعای عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین.
5. همان، مناجات ذاکرین.
6. صادقی ، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386ش، ص 294 ـ 303.

سلام، من به صورت غیر قانونی برای تحصیل از ایران خارج شدم ( وقتی که در ایران بودم اصلا به هیچ چیز توجه نمی کردم، حرف کسی رو قبول نمی کردم راجع به این مسئله و قفط به فکر درس خوندن در خارج بودم) البته می دونم که چه اشتباه بزرگی کردم. وقتی رسیدم به اینجا دیدم اصلا اونطور نیست که فکرشو می کردم و تمامی راههای برگشت رو هم پشت سرم خراب کردم. اینجا هر کسی که منتظر قبولی پناهندگی هست و هرکسی که فقط بتونه پناهنده بشه می تونه اینجا درس بخونه، کار کنه، یا هر کار دیگه ای که بخواد انجام بده! (البته این کارا فقط برای کسانی هست که به صورت قاچاقی به اینجا اومدند). من قلبا و جانا مسلمان (شیعه) هستم.

حالا سؤال من اینه که: آیا می شه که فقط به صورت کتبی مسیحی بشم؟ یا گناه انجام دادم؟ چون فقط در اینصورت میشه که من اقامتنامه بگیرم و درس بخونم. البته من خیلی دینمو دوست دارم و همیشه نماز هم می خونم (اما بیشتر وقت ها نمازم قضا میشه چون به صورت مخفی نماز می خونم).

پاسخ:
از وضعیتی که ناآگاهانه برای خود رقم زدید متأسفیم و امیدواریم که بتوانید خود را از این وضع نامناسب برهانید و به کشور عزیزمان برگردید؛ به طور کلی ایمان حقیقتی قلبی است که در اعماق وجود انسان قرار دارد، در نتیجه در موارد خاصی مانند موقعیت تقیه انسان می تواند ایمان درونی خود را مخفی نگه دارد و برخلاف آن عقیده دیگری را در ظاهر اظهار نماید؛ البته نمی دانیم که وضعیت شما به گونه ای هست که بخواهید چنین کاری انجام دهید یا خیر و در این مورد حتما باید با دفتر مرجع تقلید خود یا سایت ایشان تماس حاصل کرده تکلیف خود را دریابید.
اما به طور کلی باید عرض کنیم که مراقب باشید این عمل خود موجب پشیمانی ها و مشکلات بعدی شما نباشد و بعد از مشورت با دفتر مرجع خود در این خصوص حتما با کارشناسان امور سیاسی یا با افراد مطلع از امور سیاسی در این باره مشورت داشته باشید، زیرا هریک از این قبیل رفتارها و اعلان تغییر دین و ... بار حقوقی و قانونی خاص خود را می تواند به دنبال داشته باشد و مشکلات جدیدی را برایتان به ارمغان آورد.
در نهایت از اینکه قلبا به دین خود پایبند بوده و سعی در انجام برخی تکالیف دارید خوشحالیم؛ اما پیشنهاد می کنیم در این موقعیت خاص توجه خود به خداوند را بیشتر کرده و با کمک از خداوند و آموزه های دینی در مسیر بازگشت و بهبود وضعیت گام بردارید و در این راستا نماز و صبر مهمترین ابزار شما خواهند بود چرا که خداوند خود فرموده است:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين (1)اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگيريد! (زيرا) خداوند با صابران است ».

پي نوشت :
1. بقره (2) آیه 153.

اگر شخصی که در طول عمر خود فقط یک بار شراب (نه برای شهوترانی؛مرتکب هیچ کار دیگری هم نشده) خورده و یک بار نیز به اصرار دوستان گوشت خوک خورده باشد، بمیرد، آیا بازماندگان وی میتوانند این گناهان او را پاک کنند؟(این شخص انسان بسیار بزرگواری بود، فقط در اواخر عمر خود این دو گناه را مرتکب شده است.) تکلیف چیست؟

پرسش گر گرامی شراب و گوشت خوک خوردن هر دو حرام است و گناه. مخصوصا شراب خواری که در اسلام برای او حد و تازیانه مشخص شده است و اصرار برخی از افراد ،سبب نمی شود تا گناه و خوردن آنها توجیه شود،ولی اگر خود فرد بعد از این گناه ها توبه کند و پشیمان شود و دیگر مرتکب نشود،خداوند او را می بخشد. قرآن کریم مى فرماید: ای بندگان که بر خود اسراف و ستم کردید، از رحمت خدا مأیوس نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(1) واز این که گفتید ایشان انسان بزرگواری بوده است، ظاهر است که ايشان توبه كرده است.
ولی اگر بدون توبه از دنیا برود ،دعا و استغفار و طلب آمرزش باز ماندگان نیز می تواند تاثیر داشته باشد،در منابع دینی توصیه داریم که کار خیر فرزند و باز ماندگان، در بخشش فردی که از دینا رفته تاثیر دارد از جمله رسول خدا(ص) فرمودند: «حضرت عیسی(ع) از کنار قبری عبور کرد، دید که صاحب قبر را عذاب می کنند، سپس در سال آینده از کنار همان قبر عبور نمود، دید که خبری از عذاب نیست، گفت: بار پروردگارا! سال قبل که از این جا عبور کردم، دیدم صاحب قبر معذّب است و در این سال دیدم عذاب از او برداشته شده، خدا خطاب به عیسی فرمود: ای روح الله! از این مرد فرزندی به مقام بلوغ رسیده، فرزند صالح و نیکو کرداری است، راهی را برای مردم استوار و هموار نمود و یتیمی را مسکن و مأوی
داد، پس من به برکت عمل فرزندش، از گناه او درگذشتم»(2).
پس بازماندگان حتما می توانند ،با اعمال خود سبب آمرزش ایشان بشوند.

پی نوشت ها :
1. سوره زمر(39) آیه 53.
2..معاد شناسی، محمد حسینی طهرانی، نشر حکمت، 1403ق. ج3، ص 225،

صفحه‌ها