اخلاق

بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند.

پرسش:

رفتار اخلاقي باايمان چگونه است؟

پاسخ: 
ايمان  تنها يک واژه و يا کلمه نيست، بلکه يک باور قلبي است.(1) باوري که به زندگي انسان  جهت  مي‌دهد و در  چگونه زيستن او نقشي مهمّ دارد و محور ارزش‌گذاري براي انديشه‌ها و عملکردهاي مردم است.
خداوند متعال نيز در قرآن کريم هرگاه ايمان را مطرح مي‌‌سازد،به دنبال آن عمل  را نيز بيان مي‌‌دارد(2)  تا نمود عيني ايمان را در عمل گوشزد کند . بنابراين ايمان زباني و يا اعتقاد صرف، ايمان نيست مگر آن‌که به لوازم آن چيزي که بدان معتقد شده‌ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم .
لذا درک فوائد ايمان، زماني معنا پيدا که انسان علاوه بر آنچه که به زبان مي آورد و باور قلبي دارد، به آنچه که خداوند دستور داده نيز عمل نمايد نه اينکه تنها به ايمان زباني و يا باور قلبي اکتفا نموده و از طرفي نيز در انتظار چشيدن فوائد ايمان باشد .
 علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «وقتي روح ايمان در دل کسي جايگير شد عقايد و اعمال او هم عوض شده، بصورتي که مناسب با ايمان باشد، در مي‏آيد؛عينا مانند ملکات نفساني از فضايل و رذايل که وقتي در نفس پيدا شد رنگ اعمال را هم مناسب با خود مي‏سازد.»(3)
همچنين در خصوص رابطه ايمان و اخلاق مي فرمايد: «ايمان به خدا همچون درختي است که توحيد ريشه آن است و داراي ميوه‏هايي است که در هر آن به اذن پروردگار ببار مي‏نشيند و ثمر مي‏دهد، که همان اعمال صالح مي‏باشند.و نيز داراي شاخه‏هايي است که همان اخلاق نيکو(ملکات نفساني مثبت)از قبيل تقوي، عفت و معرفت و شجاعت و عدالت و رحمت و نظاير آنها مي‏باشد.» (4)بر اساس اين ديدگاه مي‏توان گفت که اخلاق جزو ايمان است و درخت ايمان با اخلاق استوار مي‏ماند و يا به تعبير علامه ايمان بوسيله اخلاق حفظ مي‏شود. 
  البته در خصوص ايمان بايد به اين نکته نيز توجه شود که: ايمان داراي مراتبي مي باشد که هر کسي بنا به اعتقاد و عملي که انجام مي دهد به اين مراتب دست پيدا مي کند . و در اخلاقياتش نيز تاثير خواهد گذاشت. بنابراين ملاک شناختن فوائد ايمان به خدا ويکتا پرستي ؛ افراد و اشخاص نمي باشند چراکه چه بسا افرادي داعيه ايمان داشته باشند اما عملا در پائين ترين مراتب ايمان و اخلاق قرار گرفته و از ثمرات و فوائد ايمان  کمترين بهره را در زندگي خود نبرده باشند 
روزي حضرت امام علي (ع) صفات مؤمن را از پيامبر(ص) سؤال کرد؛ حضرت در جواب به يکصدو سه صفت براي مؤمن اشاره کرد که اکثر اين صفات به اخلاق مومن اشاره دارد.   به جهت اختصار به برخي از آن اشاره مي شود: مؤمن حليم و صبور، خوش گفتار و گشاده دل است، شادي او در صورتش نمايان و حزنش در سينه پنهان. خنده اش تبسم و اجتماعش تعلٌم است، غافل را تذکر مي دهد و جاهل را تعليم. در امري که به او مربوط نيست وارد نمي شود. غيبت هيچ شخصي را نمي کند و در شبهات احتياط مي کند. بسيار بخشنده است. از عسل شيرين تر و از کوه سخت تر است. سرٌ کسي را آشکار نکرده و زياد عبادت مي کند، در امانات مردم بسيار امين و راستگو و عفيف است. به وعده هايش وفا مي کند، به دنبال امور متعالي و برتر است، خرج زندگي اش کم و عبادتش زياد است، باطل را از دوستش قبول نمي کند و حق را حتي از دشمنش نيز قبول مي کند، در کَسب اش شبهه (چه رسد به حرام) وارد نمي کند. اگر با کسي دشمن باشد؛ اين دشمني او را از انصاف خارج نمي کند، و اگر کسي را دوست داشته باشد؛ به خاطر او به گناه نمي افتد. قطع رحم نمي کند (با پدر و مادر و فاميل، قطع ارتباط نمي کند و به آنها خصوصاً پدر ومادر احترام مي گذارد.) و با ايتام مهربان است(5)
 
 نتيجه اينکه، استحکام بنيان زندگي فردي ، خانوادگي و اجتماعي در گرو پايبندي به اخلاق مي باشد اما همين اخلاق نيز در گرو ايمان به خدا مي باشد و بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند. و مهم‏ترين واساسي‏ترين ضامن دوام اخلاق ، ايمان است. در جوامع فاقد ايمان به مبدأ ومعاد، مفاسد اخلاقي فراوان است؛ چون غرايز انساني در آنجا رهاست و انسان‏ها تسليم خواست‏هاي نفساني خود مي‏شوند. 
چنانکه قرآن کريم به اين نکته اشاره دارد«أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکيلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» (6) آيا آن کس که هواىِ [نفس‏] خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ آيا [مى‏توانى‏] ضامنِ او باشى؟ يا گمان دارى که بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلکه گمراه‏ترند.

پي نوشت ها:
1.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن‏،مترجم، سيد محمد باقر، موسوي همداني ، چاپ پنجم،: قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417 ق‏، ج ‏1، ص7 .
2.    « وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...» عنکبوت، آيه 9و مائده، آيه 93؛ عصر، آيه 3 و...
3.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، پيشين، ج 7، ص 517.
4.    همان ، ج 11، ص 244.
5.    مجلسي ،محمد باقر،بحارالانوار، انتشارات وفاء، بيروت، بي تا، ج64،ص310.
6.     سوره فرقان، آيه  43ـ44.
 

معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست.

پرسش:

از کجا متوجه شويم کاري خير است و کاري شر؟ با توجه به فرموده خدا کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس؟

پاسخ:

با سلام و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

مقدمه:

در مورد خير و شر مباحث فلسفي و عقلي بسياري وجود دارد که ماهيت و حقيقت آنها چيست و آيا آنها وجودي هستند يا عدمي  و... که در اين گفتگو نمي گنجد ولي همواره بين مردم درستکار و مومن اين سوال وجود داشته است که چه کاري خوب است و چه کاري بد است و نکته مهم آن است که ملاک خير وشر بودن افعال و گفتار وکارها را بدانيم تا بتوانيم تشخيص دهيم. که در ادامه مطالب به اين مسائل مي پردازيم.

جواب اصلي:

1.       اولين ملاک براي اين که خير و شر را بشناسيم، اين است که ببينيم خداوند چه چيزي را براي ما خير و شر معرفي کرده است چون او خالق همه چيزاست و از طرفي نسبت به انسان مهربان و رئوف است. بنابراين در احکامش چيزي ندارد که بخواهد بشر را اذيت کند. خداوند در تعيين برنامه ها و دستوراتش، سعادت و تکامل و بخش اصلي و جاودانه ما را در نظر گرفته است. چون ما آفريده شده ايم تا به آن مقام والاي انساني برسيم. راهش هم اين است که از خدايي که خالق ماست، راهنمائي بگيريم تا شبيه او شويم. چون اين هدف خلقت است و انسان با عمل به دستورات به سعادت و کمال مي رسد. بنابراين يکي از منابعي که بايد خير و شر را بشناسيم، قرآن کريم است. چون کتاب تخصصي است و خدا تمام فرمول هاي خلقت و قوانينش را به صورت واضح در اين کتاب بيان کرده است. اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد: «خداوند متعال كتابى هدايتگر فرو فرستاده كه خير و شر را در آن بيان مى كند. پس روش حق را پيش بگيريد تا هدايت شويد و از راه بدى، روى گردان شويد تا به راه آييد».(1) در قرآن کريم تمام احکام و برنامه هاي زندگي در جنبه هاي مختلف فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي و... بيان شده است. امروزه تفاسير روان بسياري نوشته شده که با مراجعه و مطالعه آنها مي توان به بسياري از مفاهيم خوب و بالاي قرآني و امور خير و شر از نظر قرآن پي برد. تفسير نمونه آيت الله مکارم يکي ازين کتب مفيد و سودمند است.

2.       دومين ملاک، فرمايشات معصومان عليهم السلام است. به شرطي که آنچه که از معصوم مي گيريم واقعاً معتبر باشد. فرمايش معتبر براي ما براي تشخيص خير و شر، اصل و پايه است. مطابق روايات معتبر و اصيل که در زيارت نامه امامان آمده، اهل بيت عليهم السلام اصل  و منبع خير معرفي شده اند «اگر سخن از خير و خوبي به ميان آيد شما اصل و فرع و معدن و پناهگاه و منتهاي خير و خوبي هستيد»(2) يکي از ملاک هاي بسيار آسان و خوب براي دستيابي به امور و ملاک هاي خيرو شر مراجعه به فرمايشات ايشان است. با جستجوي کليد واژه هايي مانند «خير الناس» «خيرالامور» «خيرکم» که به معناي بهترين مردم، بهترين کار، بهترين شماست مي توان با خيل عظيمي از کلمات گهربار اهل بيت مواجه شد. به عنوان نمونه ايشان يکي از بهترين ملاک هاي خير و شر بودن امور را به صورت کلي اين مي دانند که آن کار انسان را به بهشت برساند و از دوزخ دور کند. امام على عليه السلام مي فرمايد: «آن خوبى كه در پى آن آتش دوزخ باشد ، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد ، بد نيست.»(3) يعني آنچه باعث ساختن معاد مي شود خير است و آنچه آخرت انسان را به باد مي دهد شر است. نتيجه اين بيان لزوم مراعات معاد و دستورات شريعت اسلام براي دستيابي به خير وشر است.

3.       سومين ملاک اساسي براي دستيابي به ملاک خير و شر، اموري است که عقلا خير يا شر محسوب مي شود و هر انساني خير وشر بودن آن را تاييد مي کند مانند خوبي عدالت يا بدي ظلم. همچنين سيره و روش عاقلان در همه جا در بسياري اوقات گره گشاست. بسياري امور است که خوبي يا زشتي شان با جوهره انسانيت کشف مي شود و نياز به وحي و بيانات الهي و اهل بيت (ع) ندارد. مثلا فتوت و جوانمردي يا احسان و خدمت به بشريت و ... را همه خوب مي دانند و نامردي  و يا آسيب زدن به نعمت ها و دستاوردها و محيط زيست و ... را همه عقلا بد مي دانند و همين کافي است.

4.       اما در مورد اين که گفتيد کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس بايد بگوييم بله گاهي صورت کار قشنگ نيست؛ ولي به نفع ماست مثل داروي تلخي که پزشک تجويز مي کند. ولي به نفع مريض است. چون درمانگر است. پس داروي تلخ خير است. اما وقتي ملاک هاي اصلي و اساسي يعني شناخت قرآن و کلام معصومان و استفاده از عقل و عقلا را داشته باشيم ديگر در اين موارد نيز به مشکل برخورد نمي کنيم. مثلا قرآن صبر در برابر بد اخلاقي همسري که رفتاري ناخوشايند دارد داراي ظاهري ناراحت کننده ولي در اصل خير دانسته است.(4) چون اين صبر باعث رشد و تکامل دنيوي و اخروي مي شود.جهاد در راه خدا را خير دانسته در حالي برخي او را ناخوشايند مي داند(5) چون باعث حفظ کشور و ناموس و.. مي شود. يا برعکس اعلام مي کند که آسايش و افزايش نعمت براي کافران و گنهکاران ظاهرا خوشايند است ولي در واقع برايشان شر است(6) چون در واقع انسان را به سقوط و بدبختي نزديک مي کند. با دقت در اين آيات مي توانيم همان ملاک اساسي که در بيانات معصومان اشاره کرديم را پيدا کنيم. يعني ملاک خير و شر بودن آن است که انسان را به تکامل و عاقبت به خيري و بهشت برساند يا از سقوط انساني و آتش دوزخ نجات دهد. اگر کسي ملاک هاي خير و شر را خوب بشناسد در اين مرحله دچار خطا نخواهد شد.

نتيجه:

اگرچه مفهوم شناسي خير وشر مباحث طولاني معرفت شناختي و فلسفي مي طلبد ولي مي توان با بررسي و مراعات ملاک هاي خير وشر تا حد زيادي در اين مسير حرکت کرد. معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست و با علم به اين ملاک ها ديگر انسان دچار خطاي در تشخيص که قرآن به آن اشاره کرده نخواهد شد.

کلمات کليدي:

خير، شر، خوبي، بدي ، ملاک خير، ملاک شر، معيار خيرو شر

پي نوشت ها:

1.       «إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ اَلْخَيْرَ وَ اَلشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخير تَهتَدوا وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ تَقصِدوا»  سيد رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص 242

2.       «إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.» شبخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 2، ص 277

3.       «ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النارُ ، و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ..» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 24

4.       «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» سوره نساء، آيه 19

5.       «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» سوره بقره، ايه 216

6.       «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» سوره آل عمران، آيه 178

منبع جهت مطالعه در بيماري و شفا :

کتاب معناشناسي خير و شر: احمدرضا اخوت

پرسش:

رهبری در یکی از سخنرانی هاشون گفتند که باید غضب لله داشته باشیم یعنی برای خودمون به خشم نیایم و به خاطر توهینی که به دین و خدا شد خشمگین بشویم! خب اگر یک نفر به پدر و مادرمان توهینی کرد باید بنشینیم و نگاه کنیم؟

پاسخ:
مقدمه: 
خشمی که در راستای اطاعت از خداوند باشد و انسان در خشم خود، خشنودی خدا را در نظر داشته باشد آن خشم، خشمی پسندیده است؛ مثل خشم مؤمن نسبت به دشمنان خدا و هنگام انجام گناهان، امّا خشمی که جهت اطاعت از خداوند نباشد، بلکه در راستای پیروی از شیطان باشد و شخص رضا و خشنودی شیطان را مدنظر داشته باشد آن خشم، خشمی ناپسند است مانند خشم انسان نسبت به برادر دینی خود. 
این مطلب توضیحاتی دارد که در ادامه به آن می پردازیم: 
1. در روایات اسلامی نوعاً خشم و غضب به طور مطلق مورد مذمت و نکوهش قرارگرفته است، اما مشخص است که مراد از آن ها، غضبی است که برای هوای نفس و منافع شخصی باشد. زمانی که انسان غضبناک می شود عقل وی تحت الشعاع قرار می گیرد؛ چنان چه امام صادق (ع) می فرماید: «خشم و غضب، دل حکیم را تاریک می کند و هر کس غضب خود را در اختیار نگرفت، نمی تواند عقل خود را در اختیار بگیرد»(1). بر این اساس، فکرش به درستی کار نمی کند؛ همان طور که امام على (ع) فرمود: «تندخویی، بخشى از دیوانگى است؛ زیرا صاحب آن (در غالب موارد)، بعداً پشیمان می گردد و اگر چنانچه پشیمان نشد جنون او ریشه می دواند!»(2). بسیاری از تصمیم هایی که شخص خشمگین می گیرد درست نبوده و او دست به کارهایی می زند که بعداً پشیمانی را به دنبال خواهد داشت؛ بر این اساس باید از چنین خشمی به خدا پناه برد. 
2. همان طور که نوشتید برخی غضب ها ممدوح و پسندیده است. خشمی که برای رضای حق باشد نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار پسندیده و در برخی موارد، لازم و ضروری است. امام علی (ع) می فرماید: «...جهاد چهار شعبه دارد: امربه معروف، نهى از منکر، پایدارى در جبهه ها و کینه توزى با فاسقان. پس هر که امربه معروف کند پشت مؤمن را محکم ساخته و هر که نهى از منکر کند بینى کافر را به خاک مالیده و هر که در جبهه ها پایدارى کند به عهد و وظیفه خود عمل نموده و هر که با فاسقان کینه توزد براى خدا خشم گرفته و هر که براى خدا خشم بگیرد حقیقتاً مؤمن است‏. پس این است ایمان و پایه هاى آن»(3). این روایت به خوبی خشم برای رضای خدا را تأیید می کند. 
3. نکته مهم در اخلاق اسلامی این است که خشم و غضب برای رضای خدا نیز نباید از دایره اخلاق و شرع فراتر رود؛ یعنی مثلاً کسی که برای خدا خشمگین می شود، نباید به خود اجازه ظلم و ستم و فحاشی و هتاکی و کارهای غیراخلاقی بدهد؛ یعنی مثلاً در مواجهه با فاسقان تذکر محکم می دهد یا در جبهه جهاد محکم و جدی مبارزه می کند. نباید کسی تصور کند حالا که در مواجهه با گناه یا فسق یا کفار یا فاسق باید جدی و محکم و تند باشد، پس اجازه هر نوع ظلم و تجاوز از حق یا فحاشی و هتاکی را دارد. اسلام چنین اجازه ای به ما نمی دهد. امیرالمؤمنین در عین جدیت در جهاد، پا را از دایره اخلاق بیرون نگذاشته است. دریکی از جنگ ها وقتی لشکر دشمن شروع به فحاشی یا هتاکی کرد و لشکریان امیرالمؤمنین (ع) نیز قصد مقابله به مثل داشتند، حضرت فرمودند: «من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید; ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و براى اتمام حجّت رساتر است»(4) این سیره اهل بیت علیهم السلام است. در جای خود در کتب تاریخی ثابت است که فاطمه ی زهرا (س) دو خطبه طوفانی ایراد کرده؛ دو خطبه ی به معنای واقعی کلمه طوفانی. یکی در مسجد در میان انبوه متراکم مردان (5)، یکی هم خطاب به زنان مدینه (6) که پُر است از مطالب بسیار مهم و اعتراضی و تنبیه نسبت به مفاهیم برجسته ی اسلامی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) در مورد آن ها خطر را احساس می کرد، ولی در این دو خطبه ی مهم و بزرگ و پُرشور، یک کلمه ی هتک و زشت و توهین آمیز وجود ندارد؛ و همه ی کلمات، محکم و مستحکم و بیانات متین و متقن است. پس به بهانه غضب برای خدا، ظلم و ستم و معصیت و بی اخلاقی جایز نیست. 
4. در مورد توهین به والدین هم می توان گفت باید با جدیت و محکم برخورد کرد. غضب و تندی شاید همیشه و همه جا لازم نباشد، ولی حتماً تذکر و دفاع از حیثیت آن ها لازم است. کسی حق ندارد به والدین ما توهین کند. اگر کسی این کار را کرد بدون این که مقابله به مثل کنیم باید به او تذکر بدهیم. باید بگوییم حق نداری توهین کنی. اگر اصرار به کارش دارد باید از او جدا شوید و جلسه را ترک کنید. این برخورد حتماً ارزشمند و از موارد غضب برای خداست. نتیجه: غضب و خشم غالباً نکوهیده و نشانه خروج از قوه عاقله و افراط است ولی غضب برای خدا هم داریم که ممدوح و پسندیده است و در منابع دینی بر آن تاییدات وجود دارد و خوب است که در دفاع از ارزش های اسلامی انسان به صورت جدی و محکم بایستد. منتها نباید از دایره اخلاق خارج شد و به بهانه غضب برای خدا نمی توان هتاکی یا فحاشی یا در بدی ها مقابله به مثل کرد. توهین به والدین نیز از مواردی است که نباید سکوت کرد. باید حتماً محکم و جدی تذکر داد و از مصادیق غضب برای خدا می تواند باشد. باید محکم تذکر دهید اگر اصرار داشت از او جدا شوید حتی در صورت ادامه آزار می توان از پیگیری حقوقی نیز استفاده کرد. 
منابع بیشتر برای مطالعه: - نماز و مهار خشم، علی نور محمدی. -خشم و شیوه های درمان آن از دیدگاه آیات و روایات، بهزاد بیرانوند. -فروبردن خشم، محمد قائم فرد. 
کلمات کلیدی:
خشم و غضب بیجا، کنترل خشم، پرخاشگری، غضب ممدوح.
پی نوشت ها: 
1.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الحدیث‏، قم‏، چاپ اول، 1429 ق، ج 3، ص 745: الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ. وَ قَالَ: مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ، لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَه‏. 2
2.    . سید رضی، نهج البلاغه، محقق و مصحح: صبحی صالح‏، هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 514: «الْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِم‏». 
3. شیخ مفید، الامالی، ص 278، کنگره شیخ مفید، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏: «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ تَعَالَى فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَهَذِهِ صِفَهُ الْإِیمَانِ وَ دَعَائِمُه‏». 
4. نهج البلاغه، همان، ص 323: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْر». 
5. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۳، ص ۵۶۷-۵۶۸. 
6. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، معانی الأخبار، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق، ص 354.
 

اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است.

پرسش:
برادر بزرگترم چند سال قبل نماز می خواند ولی حالا نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد و وقتی به او می گویم روزه بگیر، می گوید شب ها تا صبح می گیرم و می خندد، چند وقت یکبار هم مشروب می خورد، یکبار هم که در خانه کسی نبود و من وارد خانه شدم او را با یک نامحرم دیدم. ایشان پنج سال از من بزرگتر است و من 17 سال دارم و بسیار ترسوام مخصوصا در ارتباطات اجتماعی به حدی که از یک اخم دیگران می ترسم برای همین سعی می کنم در جمع نباشم حال من چه وظیفه ای نسبت به او دارم و چگونه می توانم او را هدایت کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه: 
انسان موجودی مختار است و با اختیار خود دست به انتخاب می زند. اگر نگرش انسان نگرش دینی و الهی باشد انتخاب های او بر مبنای اصول دین خواهد بود و چنانچه در نگرشش دچار اشکال شود رفتارهای نادرستی از او سر خواهد زد. در نگرش و تربیت دینی تعبد و بندگی خداوند به واسطه نماز به اثبات می رسد و پرهیز از امور حرام همچون رابطه با نامحرم، شراب خواری، ظلم به دیگران و در یک کلام دوری از گناه در اولویت قرار می گیرد پس هر جا شاهد رفتار غیردینی هستیم به این نتیجه می رسیم که نگرش الهی شخص دچار خطر شده است و احتمال تخریب آن وجود دارد. 
اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است. امور متعددی در مسیر زندگی انسان می تواند به تدریج بر کمیت و کیفیت ایمان انسان ها اثر بگذارد و آن ها را دچار ضعف یا تقویت ایمان نماید همان گونه که نوشتید برادرتان قبلاً اهل نماز بوده اند درواقع نور ایمان، ایشان را به تعبد دعوت می نموده و تربیت والدین و طهارت و پاکی روح هم در این زمینه بی تأثیر نبوده است، اما در ادامه حتماً عواملی بر میزان تقید ایشان تأثیر گذاشته و او را نسبت به انجام عبادات بی انگیزه کرده است تا جایی که حتی مرتکب سایر گناهان هم می شوند. دعوت به خیر: همهٔ ما به عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفهٔ امربه معروف و نهی از منکر نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است. قرآن می فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ۚ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان وزنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه معروف و نهی از منکر می کنند (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد. شروع تغییر از خود: ما نمی توانیم در وهلهٔ اول رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس تذکر دادن های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با نماز و غر زدن های پیوسته نمی تواند نتیجهٔ خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به نمازخواندن دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد، بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا برادرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند و الا اگر سهل انگاری ولو به میزان محدود در رفتار خود شما هم دیده شود ایشان انگیزه ای برای تغییر نخواهند داشت. ریشه یابی: گاهی نماز نخواندن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این گونه دیدگاه برادرتان در مورد خدا، قیامت، معاد و ...را تقویت کنید. گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات نماز و تأثیرات بد بی نمازی در زندگی با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد»(2). نقش اعجاز گونهٔ محبت: مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار محبت و به دوراز تنش و تشنج می توانید ایشان را متقاعد کنید تا به نمازخواندن رو بیاورند. از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید. مراقب باشید در این مسیر دچار افشاگری، بردن آبروی ایشان، سرزنش و رسوا نمودن ایشان مقابل دیگران نگردید. حذف عوامل محیطی: اصلی ترین علت کاهلی در نماز افتادن در دام گناه است. عبادت و بندگی احتیاج به توفیق دارد و این توفیق به دست نمی آید مگر اینکه دل را از گناه پاک کنیم. شاید عوامل محیطی یا دوستان و اطرافیان منجر به دعوت برادر شما به انجام کارهای حرام همچون خوردن مشروب و یا رابطه با نامحرم شده و همین گناهان توفیق عبادت را از او سلب نموده است. تأثیر اطرافیان و ارتباط با آنان دلیل محکمی برای کاهلی در نماز است. واقعاً نشست وبرخاست با افراد غافل چنان اثر منفی بر وجود انسان نه فقط بر نماز و اقامهٔ آن بلکه بر عقاید و احوالات فرد می گذارد که وصف ناپذیر است؛ بنابراین برای دعوت ایشان به نماز باید او را از انجام گناهان نهی کرد و عوامل محیطی را حذف نمود. یادآوری نعمت ها: نعمت هایی که در زندگی دارید را به موضوع سپاسگزاری از صاحب این نعمت ها یعنی خداوند گره بزنید و این گونه هشدار دهید که کفران این نعمت ها منجر می شود تا خداوند نعمتش را سلب نماید. در این گفتگوها نماز را وسیلهٔ تشکر از خداوند معرفی کنید تا این گونه نسبت به نمازخواندن ترغیب گردند. همچنین از سایر اموری که برادرتان بدان معتقدند بهره ببرید مثلاً اگر ایشان به امام حسین علیه السلام علاقه دارند می توانید از طریق همین علاقه ایشان را به نماز دعوت کنید. گاهی مواقع افراد فکر می کنند چون ممکن است خداوند آن ها را نبخشد از خواندن نماز مأیوس می شوند در این رابطه نیز باید مغفرت و رحمت الهی را به ایشان یادآور شوید. کتاب هایی با موضوع نماز را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه او قرار دهید تا نسبت به خواندن آن ها راغب گردد. بهره بردن از واسطه ها از واسطه هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید مثلاً اگر حرف شنوی ایشان از مادر یا پدرتان زیاد است می توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرتان مطرح کنید و از آن ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند. تمرکز بر رفتارهای خوب: یکی از اموری که می تواند در عدم رغبت افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایستهٔ آن ها و ویژگی های مثبتی که دارند دیده نمی شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق اند؛ بنابراین سایر ویژگی های مثبت ایشان را برجسته نموده و از این طریق زمینه را برای تشویق ایشان به نماز فراهم آورید. این را بدانید که با اجبار کسی را نمی توان هدایت نمود چه بسا تأثیر منفی آن بیشتر از هدایت گردد. اگر رابطه شما با برادرتان اکنون به جبهه گیری و حساسیت نشان دادن و صف آرایی منتهی شده است برای مدتی سکوت کرده و حرفی به او نگویید و به دنبال اجرای روش غیرمستقیم باشید و به شکلی از همکاری افراد دیگر بهره مند شوید. از دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده ایم تا خواسته های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم. نتیجه: اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب است و والدین روش درست امربه معروف و نهی از منکر را می دانند می توانید در رابطه با گناهان ایشان با یکی از والدین صحبت نمایید؛ و از آن ها درخواست کنید تا برای هدایت ایشان قدم بردارند؛ اما اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب نیست و گفتن این موضوعات جو را متشنج می کند لازم نیست با آن ها صحبت کنید. اگر دوستان مشترکی دارید یا در بین فامیل افراد نمازخوان و متعهدی هستند می توانید به بهانه های مختلف زمینهٔ دیدار و رفت وآمد با آن ها را فراهم نمایید تا به واسطهٔ این معاشرت ها برادرتان نیز از مسیر خطا بازگردند. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به نماز اصلاح کنید. 
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
 1. راز نماز، محسن قرائتی. 
2. پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی. 
3. بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته. 
4. گناه شناسی، محسن قرائتی.
 5. واجب فراموش شده، راهبردهای مقام معظم رهبری درزمینهٔ امربه معروف و نهی از منکر. 
کلمات کلیدی:
 نماز، بی نمازی برادر، روش امربه معروف، نهی از منکر، کاهل نماز، . 
پی نوشت ها: 
1.    سوره توبه، آیه 71. 
2.    . سوره ذاریات، آیه 55.
 

ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است.

پرسش:
بنده کارمند هستم و با توجه به اينکه حقوق ثابت دارم بنابراين مي بايست هزينه هاي زندگي مشترک را بر حسب ميزان درآمد خود مديريت کند. هميشه سعي و تلاشم اين بوده که در زندگي مشترک کم و کسري از نظر خوراک، پوشاک و ساير نيازهاي زندگي نداشته باشيم. از طرفی باید پس انداز هم داشته باشيم و به فکر تامين هزينه هاي مربوط به رهن يا اجاره مسکن نيز باشيم ولي همسر بنده ولخرج هستن طوري که تا قبل از اتمام ماه حقوقم تمام ميشه و مجبورم قرض کنم يا از هزينه هاي خودم مثل لباس يا غيره کم کنم و به همسرم بدم تا راضي بشود ولي پا از اين هم فراتر گذاشته طوري که نه ميتوانم پس انداز کنم، نه اجازه مديريت صحيح به بنده می دهد نه به توضيحات من در اين باره گوش ميدهند و هر وقت بخواهم مانع کارش بشوم با من دعوا ميکند، تهمت ميزند و سريعا دعوا راه ميندازد و پاي والدینش را وسط مي آورد و پيش فاميل و دوستان آبرويم را می برد. خواستم بپرسم آيا اگر من به حرف ایشان گوش ندهم و آن چيزي که واقعا درست است را انجام بدهم حتي اگر از من ناراحت بشود مصداق بي اخلاقي و بد اخلاقي و زور گفتن به همسر حساب ميشود؟ يا بايد هر چه گفت گوش بدهم تا نتيجه اشتباهاتش را توي زندگي مان ببينيم تا معلوم شود اشتباه می¬کرده است؟
 

پاسخ :
مقدمه:
از بزرگ‌ترین اهداف ازدواج به تکامل رسیدن از همه جهات ازجمله تکامل و پیشرفت اقتصادی است. زندگی با فردی که در مورد مسائل مالی کاملاً متفاوت از شما عمل می‌کند، می‌تواند بسیار دشوار باشد. نحوه خرج کردن، سرمایه‌گذاری، پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هرکسی متفاوت است. آدم‌ها مثل هم‌فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی دارند. تفاوت‌ها طبیعی هستند. اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و باعث اختلاف‌نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید. در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جمع‌کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند. 
در ادامه مطالبی برای حل این موضوع بیان می‌کنیم:
1.    اسلام به‌اعتدال توصیه نموده و خداوند ما را امت میانه‌رو قرار داده است «و این‌چنین شمارا امت میانه‌رو قراردادیم تا بر مردم شاهد باشید»(1). ولخرجی همان تبذیر و گاهی اوقات هم اسراف است که قرآن کریم به‌شدت نهی نموده است؛ اسراف، خطا در نحوه‌ی مصرف است و تبذیر خطا در موضوع مصرف. اسراف، زیاده‌روی و تبذیر ولخرجی و بیهوده خرج کردن است. قرآن ولخرج‌ها را شبیه شیاطین خوانده است؛ «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا». «ولخرج‌ها شبیه شیاطین‌اند و شیطان در برابر خدای خویش کفرپیشه است»(2). در روایات هم این موضوع به‌شدت نهی شده است و درباره ولخرجی از حضرت علی علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «بخشنده باش اما ولخرج مباش؛ و صرفه‌جو باش ليكن خسيس مباش.»(3) بنابراین ازنظر معارف اسلامی ولخرجی ممنوع و نکوهش شده است. ابتدا باید این موضوع را درک کنید که هیچ‌کس چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی بین شما و شریک زندگی‌تان ندارد. باید با مدارا و مرحله‌به‌مرحله به اصلاح بپردازید.
2.    مهم‌ترین موضوع برای اصلاح، صحبت و گفتگو است و ما نمی‌دانیم چرا ایشان به گفته‌های شما ترتیب اثر نمی‌دهد یا چرا همیشه صحبت‌های شما با جنجال همراه بوده است؟ شاید بیان و نحوه صحبت شما اشکالی داشته باشد. شاید رگ خواب و نحوه راضی کردن ایشان را خوب رعایت نمی‌کنید ولی این‌یک قاعده کلی است وقتی‌که صحبت و تذکر و نصیحت و گفتگو باکسی فایده ندارد و اثر عکس دارد، دیگر نباید در این مورد با او صحبت کرد. وقتی همسرتان به‌جای همراهی، مسیر ناسازگاری و تندی یا آبروریزی را پیش‌گرفته و صحبت فایده نداشته دیگر لازم نیست در این مورد صحبت کنید چون کار به بحث و دعوا می‌کشد.
3.    ازنظر اخلاقی حتماً شما مجاز هستید عاقلانه و همراه با میانه‌روی و محاسبه، مخارج تان را ازنظر اقتصادی مدیریت کنید یعنی به‌حکم عقل قطعی در این موارد باید پس‌انداز برای اجاره و مخارج و بدهی‌های خود داشته باشید و اگر چیزی باقی ماند می‌توانید خواسته‌های ایشان را برآورده کنید اما اگر پول نمی‌توانید خرج کنید، محبت که می‌توانید خرج کنید. زبان خوش و نرم و همراه با وعده صحیح همیشه مفید است. سعی کنید مکالمات شما با همسرتان به بحث‌وجدل و دعوا کشیده نشود. اگر ایشان چیزی خواست که در وسع تان نبود یا نباید به جهت مدیریت امور اقتصادی زندگی، الآن برایش بخرید، با زبان خوش به او وعده بدهید که حتماً درخواست تو را انجام خواهم داد، البته نیت انجام در آینده هم داشته باشید تا بیهوده‌گویی و وعده دروغ نداده باشید. اگر اصرار کرد الآن باید انجام دهی، عذرخواهی کنید و بحث را ادامه ندهید حتی اگر ناراحت شد در این موارد برای شما حکم بداخلاقی یا بی‌اخلاقی نوشته نمی‌شود.
4.    نکته نهایی این‌که این ولخرجی اگر زیاد و ناخودآگاه و غیرقابل اصلاح باشد باید با مراجعه به مشاور، به‌صورت حضوری درمان شود. از این نکته غافل نباشید که عدم تعادل در مسائل مالی، ضرر و زیان زیادی به شما و آبروی خانوادگی‌تان دارد و منافات باتدبیر دارد و مشاور باریشه یابی می‌تواند کمک کند. توصیه همیشه ما ابراز محبت زیاد به همسر است. اگر او را ازنظر روحی و عاطفی ارضا کنید تا حد زیادی نسبت به شما نرم می‌شود. انسان اسیر محبت است و بامحبت به او می‌توانید تا حد زیادی این مشکلات را کاهش دهید.
نتیجه:
ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. این اخلاق همسرتان باید با مشاوره اصلاح شود. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است. همسرتان اگر از شما چیزی خواست بااخلاق خوش به او وعده بدهید که در آینده و اولین فرصت ممکن برایش تهیه خواهید کرد. ازنظر عاطفی و روحی او را راضی کنید تا مشکلات کمتر شود. عمل شما بر طبق صلاحدید مالی و اقتصادی ماهانه برای کم نیاوردن در آخر ماه غیراخلاقی نیست هرچند همسرتان از ولخرجی نکردن تان ناراحت شوند ولی تلاش تان این باشد که ناراحتی‌ها کمتر شود و به حداقل برسد.
منابع بیشتر برای مطالعه:
1.    آیین همسرداری، ابراهیم امینی.
2.    حقوق مالی و اقتصادی خانواده، لیلا سادات اسدی.
3.    پس‌انداز و خانواده ایرانی، مهدی چقازردی، محیا همت پور.
4.    کتاب اقتصاد خانوار، خلیل نوروزی، علی استاجی.
کلمات کلیدی:
ولخرجی، تبذیر، مدیریت مالی، مشکلات خانوادگی، همسر.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 143.
2.    سوره اسراء، آیه 27.
3.     سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 474.
 

در نگاه اسلام ظلم‌پذیری مذموم است و هرگز رفتار منفعلانه در برابر ظلم موردپذیرش نیست.

پرسش:

اگر يک ظالمي با علم و آگاهي کامل به دیگری ظلم کند طوري که کل زندگي اش را تحت تاثير قرار دهد و توان دفاع در مقابل این ظلم نباشد، از نظر اسلام چه کار بايد کرد؟ آيا صرفا بايد به خدا واگذار کرد؟

پاسخ:
مقدمه:
ظلم کردن به دیگران به معنای عبور و گذشتن از حد است. درواقع برای رفتار و گفتار و کردار انسان در موقعیت‌های مختلف و در تعامل با دیگران حدومرزهایی قرار داده‌شده است. وقتی انسان حدود تعیین‌شده را رعایت نکند و پای خویش را از آن حدود فراتر گذارد دچار ظلم می‌شود. انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش دارای حق‌وحقوقی است که دیگران ملزم به رعایت آن حقوق هستند همان‌گونه که خود شخص هم باید در مقابل، به حقوق دیگران احترام بگذارد. ظلم کردن زمانی اتفاق می‌افتد که افراد به حقوق یکدیگر احترام نگذارند.
ظلم تعدی به حق دیگران:
قرآن در سوره بقره بعد از بیان برخی از حقوق می‌فرماید: «تلْک حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا؛ این‌ها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید!»(1) خداوند در این آیه از ما می‌خواهد که به حقوق یکدیگر تجاوز نکنیم و پا را فراتر ننهیم. متأسفانه برخی از افراد به حقوق خویش راضی نبوده، همین موضوع باعث می‌شود تا دچار ظلم به دیگران شوند. گاهی ریشه ظلم این افراد جهل و نادانی است. درواقع حق‌وحقوق دیگران به‌درستی برایشان تبیین نشده و نسبت به ظلمی که می‌کنند آگاهی کامل ندارند؛ برخی نیز باوجودی که می‌دانند نباید به‌حق دیگری تعدی نمایند، اما به دلیل رسیدن به لذت بیشتر و خواسته‌های زودگذر، خود را در دایره ظالمین قرار می‌دهند.
عفو:
گاهی ممکن است دیگران ناخواسته و از روی غفلت به ما ظلم کنند. در این شرایط به مقابله‌به‌مثل دعوت نشده‌ایم بلکه بهتر است با به‌کارگیری روش‌های صحیح امربه‌معروف و نهی از منکر او را از خطایش آگاه نماییم. داشتن رفتار کریمانه در برابر ظلم دیگران، منجر به خجل شدن آن‌ها و پشیمانی از عملشان می‌شود و گاهی همین عفو و گذشت، شخص خطاکار را به توبه وا‌می‌دارد. قرآن می‌فرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ پس تو از آن‌ها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(2) بنابراین در وهله اول حتی اگر از حیث حقوقی هم بتوانیم استیفای حق کنیم، اما ارزش اخلاقی اقتضا می‌کند که بگذریم و اهل عفو باشیم. عفو و گذشت در این مرحله باهدف تربیتی و ارزشی انجام می‌گیرد.
تلافی کردن:
اما برخی از افراد وقتی ظلم می‌کنند هم به ظلم خویش آگاه‌اند و هم قصد استمرار و ادامه ظلم رادارند. گویا این ظلم کردن عادت و ملکه آن‌ها شده و باوجودی که می‌دانند ظلم به دیگران رفتاری بر مبنای اخلاق نیست، اما آن را تکرار می‌کنند. در مواجهه با این‌گونه افراد باید ابتدا از طریق نصیحت و تذکر واکنش نشان دهیم، ولی اگر گذشت و عفو ما منجر به جسارت ظالم گردد و بر ظلم خویش بیفزاید دیگر نباید در برابر ظلم او سکوت کرد، بلکه باید واکنشی جدی‌تر نشان داد البته واکنش نشان دادن در برابر ظلم و دفاع از حق هم نباید به‌گونه‌ای باشد که خود مظلوم به ظلم نمودن گرفتار گردد. قرآن در رابطه با مقابله‌به‌مثل نمودن می‌فرماید: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ؛ و اگر به شما مسلمانان کسی عقوبت و ستمی رسانید شما باید به‌قدر آن در مقابل، انتقام کشید (نه بیشتر)»(3). گاهی شرایط خود مظلوم هم متفاوت است. گاهی شخصی در برابر ظلمی قرار می‌گیرد و به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند واکنش نشان دهد. یا واکنش نشان دادن منجر به آسیب‌های بیشتری می‌گردد، لذا با در نظر گرفتن شرایط و اهم و مهم نمودن قضیه گاهی لازم است سکوت کند، اما این سکوت به معنی منظم بودن یا ظلم‌پذیری نیست، بلکه بدین معناست که انسان به‌محض فراهم شدن شرایط باید با ظلم مقابله نماید.
وظیفه انسان در برابر نزدیکان:
گاهی کسی که به انسان ظلم می‌کند در دایره نزدیکان و دوستان انسان است. قرآن می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکمْ وَأَوْلَادِکمْ عَدُوًّا لَکمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ ای اهل ایمان! به‌راستی برخی از همسران و فرزندانتان [به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان‌های خدا و پیامبر] دشمن شمایند؛ بنابراین از [عمل به خواسته‌های بی‌جای] آنان [که مخالف احکام خداست] بپرهیزید و اگر [از آزار و رنجی که به شما می‌دهند] چشم‌پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [خدا هم شمارا مورد الطاف بی‌کرانش قرار می‌دهد]؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است»(4). در این آیه بر وظیفه ما نسبت به عفو و گذشت و چشم‌پوشی از خطای نزدیکان بیشتر تأکید شده است و خداوند سفارش می‌کند خطای نزدیکان را ببخشید و عفو نمایید. گاهی اطرافیان به ما ظلم می‌کنند، اما برخوردهای نادرست و چکشی ما باعث می‌شود اوضاع بدتر شود و ظالم نه‌تنها از ظلمش پشیمان نگردد بلکه به تکرار آن مبادرت ورزد بنابراین تغافل در برابر خطای نزدیکان رجحان دارد؛ اما اگر همین نزدیکان هم در اثر تغافل ما نسبت به ظلم، جری شوند در این شرایط نسخه مقابله‌به‌مثل (با رعایت شرایطش) تجویز می‌شود.
تفکر برای تشخیص وظیفه:
وقتی انسان در شرایط سختی قرار می‌گیرد و دیگران به او ظلم می‌کنند و انسان وظیفه‌اش را نمی‌داند باید به تجزیه‌وتحلیل شرایط بپردازد. درواقع همه جزئیات را موردبررسی قرار دهد و نتیجه گذشت یا مقابله‌به‌مثل را سبک و سنگین نماید و ببیند کدام‌یک در این شرایط مؤثر است. همین تفکر انسان و تأمل و مشورت او برای یافتن وظیفه خود می‌تواند نوعی عبادت تلقی ‌شود چراکه انسان از طریق جهاد فکری سعی می‌کند وظیفه‌اش را پیدا کند.
صبر تا زمان مقتضی:
 در شرایط خاصی که مقابله‌به‌مثل و دفاع حقوقی امکان‌پذیر نباشد (که البته بسیار نادر است) توجه به این مطلب که وقتی کسی ظلم کند در حقیقت خودش را دچار ضرر کرده و چنانچه انسان بالاجبار و به خاطر شرایط در برابر او صبر و تحمل پیشه کند ثوابی عظیم را نصیب خودکرده است، تاب تحمل انسان را بالا می‌برد البته مفهوم این سخن آن نیست که انسان روحیه ظلم‌پذیری داشته باشد و صبر هرگز به معنی انظلام و ظلم‌پذیری نیست همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: «...لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ؛ نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم وارد می‌شود»(5) یعنی اجازه ندهید به شما ظلم شود.
ظلم دشمنان:
گاهی ظلم، موضوعی فردی نیست و ظلم دشمنان نسبت به اجتماع است. در این حالت باید باقدرت و قوت بیشتری برخورد نمود. در وهله اول اجازه ظلم نداد و در ادامه اگر دشمن ظلم نمود (با رعایت مجموع شرایط) باید او را تنبیه کرد تا جرأت تکرار نداشته باشد.
نتیجه:
در نگاه اسلام ظلم‌پذیری مذموم است و هرگز رفتار منفعلانه در برابر ظلم موردپذیرش نیست. اگر کسی به ما ظلم کرد در وهله اول باید از طریق تغافل و چشم‌پوشی و گذشت او را متوجه خطایش کنیم. این گذشت در برابر نزدیکان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار‌است، اما اگر کسی اهل ظلم شد و گذشت و عفو چندباره ما او را متوجه خطایش نکرد و ظلم در وجودش رخنه کرده و ملکه شده بود باید متناسب با شرایط، با او برخورد جدی‌تری داشت. گاهی از طریق واسطه قرار دادن و حَکَم نمودن افراد ذی‌صلاح می‌توان موضوع را پیگیری و استیفای حق نمود. به‌ندرت می‌توان شرایطی را تصور کرد که شخص توان برخورد قانونی نداشته باشد. در این شرایط اگر دلایل مهم‌تری از حیث عقلی برای تحمل ظلم وجود دارد شخص می‌تواند سکوت کرده و در شرایط مقتضی با ظلم برخورد نماید.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    مقاله عدم انظلام- ستم ناپذیری، مصطفی دل‌شاد تهرانی.
2.    حقوق مؤمنان از دیدگاه خاتم پیامبران صلی‌الله علیه و آله، ابراهیم شفیعی سروستانی.
3.    اخلاق معاشرت، جواد محدثی.
 کلمات کلیدی:
 ظلم، ستم‌پذیری، خویشان، عفو و گذشت
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 229.
2.    سوره مائده، آیه 13.
3.    سوره نحل، آیه 126.
4.    سوره تغابن، آیه 14.
5.    سوره بقره، آیه 279.
 

الگو گیری از دیگران دارای مراتب است. بالاترین مرتبه اختصاص به معصومین علیهم‌السلام دارد .

پرسش:
الگوی یک زن انقلابی باید بیشتر حضرت عباس علیه‌السلام باشد یا حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها؟ اصلاً چرا الگوی امام زمان عج حضرت زهرا سلام‌الله علیها هستند؟ (آیا یک زن می‌تواند الگوی مرد باشد و بالعکس؟ چگونه و با چه شرایطی؟)
 

پاسخ:
مقدمه:
انسان موجودی کمال‌گرا است و همین ویژگی باعث می‌شود تا او همواره در تکاپو برای رسیدن به مدارج کمال باشد. او در این مسیر از طریق فعلیت بخشیدن به استعدادهای فطری و درونی خویش قدم در مسیر تکامل می‌گذارد. انگیزه رسیدن به قله تکامل، میل به اسوه و الگوپذیری را در انسان شکوفا می‌کند و او همواره دوست دارد از تجربه کمال‌یافتگان بهره ببرد. میل به الگو خواهی باعث می‌شود تا انسان بعد از شناخت و یافتن اهل کمال، از روش و سیره آن‌ها تبعیت نموده، الگوبرداری نماید.
گونه¬های الگوگیری:
تقلید و تبعیت از سیره و روش دیگران گاهی ممکن است خالی از هرگونه اندیشه و تفکر باشد و انسان تقلیدی ناآگاهانه و بدون هدف یا تنها باهدف‌هایی کم‌ارزش را پیش گیرد. طبیعتاً چنین الگو گیری اگرچه اصلش برگرفته از میلی فطری است؛ اما چنین شخصی درروش خود دچار خطا و اشتباه شده است؛ اما گاهی تقلید و تبعیت از دیگران تقلیدی کورکورانه نیست، بلکه انسان کاملاً آگاهانه، باهدف و همراه با علم و شناخت، دیگران را الگوی خویش قرار می‌دهد. بنابراین آنچه می‌تواند یک الگو گیری صحیح را از ناصحیح جدا نماید در نظر گرفتن عنصر آگاهی و هدف، در الگوپذیری است. هر کس منطبق بر نظام ارزشی که بدان معتقد است کمال را به‌گونه‌ای تعریف می‌کند و برای رسیدن به آن به دنبال الگو و اسوه می‌رود.
پیامبر، برترین الگو: قرآن پیامبر عزیزمان را برای همه اسوه و الگو معرفی می‌نماید و می‌فرماید: لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن‌ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند (1).
زنان الگو:
البته نباید ازنظر دور داشت که آنچه منجر به برتری انسان‌ها از یکدیگر می‌شود تقوا و میزان تسلیم در برابر حق است و این امر میان زنان و مردان مشترک است. به‌عنوان‌مثال خداوند در آیاتی از قرآن آسیه همسر فرعون را به‌عنوان الگو و اسوه همه مؤمنان (زن و مرد) معرفی می‌کند؛ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی‌بخش!»(2) بنابراین آنچه واضح است این است که در نگاه اسلام کسی می‌تواند الگو باشد که در برابر حق تسلیم است و میزان اسوه بودن هر کس به میزان تسلیمی بازمی‌گردد که در برابر خداوند و دستورات الهی دارد. کسانی که انسان کامل باشند الگوی کاملی هستند و انسان می‌تواند در تمام ابعاد زندگی به سیره آن‌ها مراجعه کرده، از آن‌ها تبعیت نماید.
اسوه‌های دیگر:
افراد دیگری که انسان کامل نیستند اما در همان مسیر خدا و قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار دارند نیز می‌توانند به همان نسبت تعبد و بندگی که دارند، الگو قرار بگیرند و در این مسیر میان زن و مرد فرقی وجود ندارد یعنی یک زن همچون حضرت زهرا سلام‌الله علیها می‌تواند الگوی همه زنان و مردان عالم باشد همان‌گونه که یک مرد نیز همچون حضرت علی علیه‌السلام یا وجود مقدس پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌توانند الگوی کاملی برای همه مردان وزنان عالم باشند چراکه زن و مرد در توان تقرب به خدای متعال و رسیدن به هدف خلقت باهم تفاوتی ندارند.
فلسفه الگو بودن حضرت زهرا سلام‌الله علیها:
دلیل اینکه پیامبر اسلام حضرت زهرا را الگو معرفی می‌کنند این است که اسوه گری حضرت زهرا جلوه دیگری از اسوه بودن پیامبر اسلام است یعنی فاطمه زهرا استمرار همان اسوه حسنه (پیامبر) است. دفاع حضرت زهر ا سلام‌الله علیها از ارزش‌های اسلامی، گذشتن از جان درراه بقا و دوام ولایت، تقوا، عفت، مهربانی، فرزند پروری و همسرداری ایشان الگوی بی‌بدیلی برای همه انسان‌هاست. به همین دلیل نقل‌شده وجود مقدس امام زمان نیز مادر خویش را الگوی خود دانسته و می‌فرمایند: وَ فِی اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (3) همانا در دختر رسول خدا برای من، الگویی شایسته وجود دارد. درواقع چون وجود حضرت زهرا سلام‌الله علیها استمرار وجود پیامبر است اسوه پذیری از او نیز همان اسوه پذیری از رسول‌الله است.
هدایت پیش‌زمینه تأسی:
خداوند در قرآن می‌فرماید: أُولَئِک الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ آن‌ها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن!(4) در این آیه ابتدا به مسئله هدایت انبیا اشاره‌شده است. سپس موضوع الگو بودن آن‌ها بیان می‌گردد یعنی دلیل و علت اینکه انبیا می‌توانند الگو باشند این است که پیش‌زمینه لازم برای الگو بودن را دارا هستند و آن پیش‌زمینه چیزی جز هدایت نیست. ما نیز باید از کسانی الگو بگیریم و تأسی نماییم که خودشان هدایت یافته باشند.
تبعیت از الگو:
 گاه الگو گیری به شکل مستقیم است یعنی گفتار و کردار شخص الگو را عیناً تکرار می‌کنیم مثلاً پیامبر ما با همه مهربان بودند ما نیز با الگو گیری از ایشان با همه مهربان هستیم. گاهی نیز الگو گیری به شکل غیرمستقیم است یعنی ممکن است همان عمل در زمان حاضر قابلیت تکرار شدن نداشته باشد؛ اما روح و حقیقت آن عمل را الگوبرداری می‌کنیم و با تحلیل و بررسی سیره آن بزرگواران وظیفه خویش را در تمام ابعاد زندگی به انجام می‌رسانیم مثلاً پیامبر ما (به جهت پایین بودن رفاه عمومی در آن زمان و رئیس حکومت بودن) لباسی مندرس و وصله‌دار می‌پوشیدند طبیعتاً در اینجا منظور از الگو گیری، این نیست که ما نیز لباس وصله‌دار بپوشیم بلکه روح و حقیقت این رفتار یعنی پرهیز از دنیاگرایی و همراهی با عموم جامعه، باید موردتوجه ما قرار گیرد.
 نتیجه:
در نگاه اسلام برترین الگوها، کامل‌ترین آن‌ها هستند. به همین دلیل وجود معصومین علیهم‌السلام به‌عنوان انسان کامل بهترین الگو و اسوه معرفی می‌شود. وجود حضرات معصومین علیهم‌السلام از نوری واحد است و حقیقت نوری کردار و گفتار و رفتار آن‌ها یکسان است. اگرچه اقتضائات و شرایط زمان منجر شده تا هر یک از آنان متناسب با شرایط، رفتاری را از خود بروز دهند؛ اما حقیقت سیره علمی و عملی آن‌ها یکسان است، لذا پیامبر اسلام و ائمه معصومین و همچنین حضرت زهرا می‌توانند بهترین الگو برای ما باشند. الگو گیری از دیگران دارای مراتب است. بالاترین مرتبه اختصاص به معصومین علیهم‌السلام دارد و در مراتب پایین‌تر انسان‌هایی که در مدار اهل‌بیت قرار دارند می‌توانند الگو باشند البته در همان بعدی که موفقیتی حاصل نموده‌اند بنابراین حضرت عباس به‌عنوان مجاهدی که دست از ولایت برنداشت یا حضرت ام‌البنین به‌عنوان کسی که اولادش را درراه ولایت، هدیه کرد می‌تواند به‌عنوان الگو برای زنان و مردان جامعه ما معرفی گردند.
کلمات کلیدی:
الگو، تأسی، حضرت زهرا سلام‌الله علیها، معصومین، تقوا.
برای مطالعه بیشتر:
1.    الگوی برتر، علی‌اصغر رضوانی
2.    عاشورا و الگو گیری، جواد محدثی
3.    فاطمه، الگوی مهدی (عج)، سید مسعود پور سید آقایی
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره احزاب، آیه 21.
2.    سوره تحریم، آیه 11.
3.    مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج 53، ص 180، باب 31، روایت 9.
4.    سوره انعام، آیه 90.
 

اگرچه مؤمن باخدا درد دل می‌کند؛ اما هرگز خداوند را مقصر نداشته هایش نمی‌داند و گله و شکایت نمی‌کند.

پرسش:
آیا هنگامی‌که از موضوع مثلاً از رفتار پدر و مادر ناراحت باشیم و با خداوند درد و دل کنیم حتی گلایه هم کنیم آیا ناشکری حساب می‌شود؟ یا اینکه از موضوعی رنجور باشیم و با خداوند درد دل کنیم و ناراحتی خود را بیان کنیم آیا ناشکری کردیم؟
 

پاسخ:
مقدمه:
زندگی انسان با بلا و سختی و مصیبت‌ها درهم‌پیچیده است. سختی، بخش اجتناب‌ناپذیر زندگی انسان است. گرفتاری‌هایی که در زندگی ما به وجود می‌آید فلسفه و دلایل مختلف و متعددی دارد. انسان مؤمن با بررسی ریشه گرفتاری‌ها، برای حل آن دست از تلاش برنمی‌دارد؛ آنچه از گرفتاری‌ها که مربوط به وظایف و تکالیف خودش می‌شود را به‌درستی انجام می‌دهد و حل آنچه از حیطه اختیار او خارج است را به خداوند می‌سپارد. مؤمن هرگز در برابر مشکلات تسلیم نمی‌شود و گله و اعتراض نیز در منش او جایگاهی ندارد.
متن:
مشکلات در زندگی همه ما انسان‌ها وجود دارد و هر کس با هر موقعیت و مقام و منصب، به‌گونه‌ای با مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کند. آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد انسان با مشکلات است. عده‌ای به‌محض روبرو شدن با سختی‌ها دچار ترس و اضطراب شده و خود را می‌بازند و تلاشی در جهت حل مشکل نمی‌کنند. این‌گونه افراد بیشتر اهل گله و شکایت‌اند و به‌جای رفع مشکل، دنبال مقصر می‌گردند.
تلاش در جهت حل مشکل:
در نگاه اسلام، خداوند مؤمنین را دعوت به بهره بردن از ابزار مادی و معنوی نموده است، بنابراین مؤمن هنگام روبرو شدن با سختی‌ها، هم تلاش می‌کند و از ابزارهای مادی برای رفع مشکلش بهره می‌برد و هم از ابزار معنوی سود جسته و از طریق توکل و توسل و دعا حل نهایی مشکل را به خداوند مهربان می‌سپارد. درواقع آنچه برای مؤمن اهمیت دارد تلاش و کوشش در جهت حل مشکل است نه لزوماً حل مشکل به هر قیمتی.
دعا نیاز روحی:
دعا و مناجات با خداوند از نیازهای روحی انسان است. انسان به دلیل فقر مطلق بودن همواره نیاز دارد تا باوجودی برتر که هیچ‌یک از محدودیت‌های انسانی را نداشته باشد رابطه برقرار کند. خداوند واجب‌الوجودی است که غنی مطلق بوده، ارتباط با او حس آرامش را برای انسان به ارمغان می‌آورد. انسان وقتی از زندگی دنیایی و مصائبش رنجیده‌خاطر می‌شود به خداوند پناه می‌برد چراکه او را چاره‌ساز امور می‌داند. این رجوع به خداوند هنگام مشکلات منجر می‌شود تا انسان لب به سخن گشاید و به این نیاز درونی خویش مبنی بر بازگو کردن مشکلات از طریق مناجات با او پاسخ دهد.
ارائه گزارش به هنگام دعا:
گفتگوی انسان با خداوند پیرامون دنیا و ما فیها اگر تنها شکلی گزارش گونه داشته باشد و انسان برای رفع نیاز خود گزارشی ازآنچه بر سرش می‌رود را ارائه دهد (اگرچه خداوند از ظاهر و باطن امور آگاه است) و از خداوند درخواست حل مشکل نماید این امر امری ممدوح است چراکه هم آرامش روحی را برای انسان به ارمغان می‌آورد و هم منجر به تخلیه هیجانات روحی انسان می‌شود و هم نوعی مناجات و عبادت تلقی شده، منجر به تقویت بندگی انسان می‌گردد.
گفتگو با خداوند:
در گفتگو و مناجات باخدا و تبیین مشکلات اگر انسان مشکلاتش را بر زبان آورد و معتقد باشد که خداوند تنها یاری‌رسان انسان است و با بازگویی مشکلاتش سعی در جلب رحمت الهی داشته باشد نه‌تنها ناشکری نکرده، بلکه به‌نوعی عبادت خداوند را هم بجا آورده است. بیان مشکلات و سختی‌ها و طلب رفع مشکل از خداوند ناشکری محسوب نمی‌شود به‌شرط اینکه قبلش نعمت‌ها را یادآوری کنیم و مدام روی مشکلات تمرکز نکنیم. حضرت یعقوب علیه‌السلام در غم حضرت یوسف علیه‌السلام با خداوند گفتگو کرد و غم و دردی را که تحمل کرده بود بر زبان هم می‌آورد. قرآن می‌فرماید: قَالَ إِنَّمَا أَشْکو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم (و شکایت نزد او می‌برم)! و از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید!(1). شاکر بودن بدین معناست که انسان به این حجم از معرفت برسد که صاحب حقیقی نعمت خداوند است و انسان جز عجز چیزی نیست. بیان مشکلات به درگاه الهی به‌نوعی نشان از تسلیم انسان در برابر خداوند دارد و نمادی بر عجز و ناتوانی انسان در رفع مشکلات خویش است و این امر خود شکری است بر آنچه خداوند عطا کرده است.
ناشکری:
اگر انسان هنگام گفتگو با خداوند به بیان مصائب و مشکلات بپردازد و درعین‌حال از وضعیت موجود ناراضی بوده، لب به گله و شکایت بازنماید و محرومیتش از نعمات منجر به این شود که خللی در ایمانش وارد گردد این نوع گفتگو ناشکری محسوب می‌شود و انسان مؤمن باید از آن پرهیز نماید. انسانی که هنگام درد دل کردن با خداوند تمام تقصیرات را به گردن خدا می‌اندازد! نه از خود، شناخت خوبی دارد و نه خداوند را خوب شناخته است. درواقع معرفت او نسبت به موضوع انسان‌شناسی و خداشناسی ضعیف است و غافل از این آیه قرآن که خداوند می‌فرماید: مَا مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک؛ (آری)، آنچه از نیکی‌ها به تو می‌رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خودتوست (2).
ریشه‌یابی مشکلات:
گرفتاری‌ها برای انسان به دو شکل قابل‌تصور است یا خود انسان در به وجود آمدن آن‌ها نقش داشته است یا انسان در مواجهه با مشکلات هیچ اراده و اختیاری از خود نداشته است. آنجا که مصائب ریشه در کم‌کاری انسان دارد آنکه باید مورد گله و شکایت قرار گیرد خود انسان است و نه خداوند و آنجا که انسان اختیاری نداشته باید خویشتن را به تأمل در حکمت آن مصیبت وادار نماید. گاهی بلا و گرفتاری ابزاری برای امتحان و ابتلا بندگان است و قرار است به‌واسطه آن‌ها میزان ایمان انسان محک بخورد پس مؤمن واقعی هنگام مقابله با آن‌ها ایمان خویش را تنزل نداده، لب به شکایت باز نمی‌کند.
مراتب ایمان:
ایمان مؤمن دارای درجه و مراتب است و هر کس به فراخور ظرفیت معنوی خویش به مرتبه‌ای از آن دست می‌یابد. عده‌ای که از ایمان کم‌رنگ‌تری برخوردار باشند در مواجهه با مشکلات دچار یأس، ترس، سرخوردگی، گله و شکایت و اعتراض، خشم و... می‌شوند و آن‌ها که از معرفت والاتری برخوردار باشند به هنگام روبرو شدن با مشکلات در کنار تلاش برای حل آن‌ها به دعا، تضرع، تسلیم و شکر مبادرت می‌ورزند و آن سختی‌ها را نشانه‌ای بر امتحان الهی می‌دانند. علت اینکه انسان به‌جای شکرگزاری به گله و شکایت رو می‌آورد غفلت از فواید شکرگزاری است. رسیدن به آرامش روحی، کسب نشاط معنوی، تداوم یافتن نعمات و ... ازجمله فواید شکرگزاری است که انسان مؤمن با دقت به این فواید خود را از معترض و منتقد بودن در برابر خداوند دور می‌کند.
نتیجه:
هدف مؤمن واقعی از دعا و مناجات، عبادت خداوند و تقرب به اوست. آنچه برای مؤمن موضوعیت دارد این است که لحظاتی را باخدای خویش خلوت کند و با یاد او و بیان مشکلات به درگاه الهی پرده از عجز و ناتوانی خویش بردارد و اعلام بندگی کند. گویا راز و نیاز و مناجات و حرف زدن با خداوند برای مؤمن برخاسته از تادّب و تعبد است. بنابراین اگرچه مؤمن باخدا درد دل می‌کند؛ اما هرگز خداوند را مقصر نداشته هایش نمی‌داند و گله و شکایت نمی‌کند. درجایی هم که دیگران مشکلاتی را برای او به وجود آورده‌اند به حل مشکل اقدام می‌ورزد، لب به نفرین باز نمی‌کند، برای هدایت آن‌ها دعا می‌کند و بخشش آن‌ها را از خداوند درخواست می‌نماید.

کلمات کلیدی:
شکرگزاری، گله و شکایت نزد خدا، دعا، مناجات.
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    دعا و اسرار اجابت، حبیب‌الله فرحزاد.
2.    شکوه نجوا، محمدتقی مصباح یزدی.
3.    شکرگزاری در سیره پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم، حبیب‌الله فرحزاد.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یوسف، آیه 86.
2. سوره نساء، آیه 79.
 

بهترین ابزار برای سلوک و سیر به مراحل بالاتر معنوی انجام واجبات و ترک محرمات است اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند .

پرسش:
براي حرکت در مسير عرفان و رسيدن به ذات حق‌تعالی از کجا بايد شروع کرد و چگونه؟
 

پاسخ :
مقدمه:
خودسازی کار آسانی نیست و نمی‌شود آن را آسان فرض کرد، بلکه نیاز به عزم و اراده‌ای قوی دارد؛ اما روش دسترسی آن را می‌توان به‌صورت آسان و سبک تبیین نمود. آسان‌ترین روش بیان خودسازی آن است که شما متوجه اراده و اختیار خود باشید و آنچه را که خدا را راضی می‌کند انجام دهید و آنچه او را ناراضی می‌کند، ترک کنید. در این صورت مقدار قابل‌توجهی از راه عبودیت خدا را طی کرده‌اید.
انواع سلوک:
سلوك دو گونه است؛
الف) عام: پیش‌نیاز آن باورهايي است كه از آن‌ها تعبير به اصول دين و مذهب می‌شود. ابزار موردنیاز سلوك عام، فطرت، عقل (كه در اصطلاح روايات به آن پيامبر دروني می‌گویند) و آموزه‌های وحياني است. براي بهره‌برداری از اين آموزه‌ها يا بايد خودمان تخصص به دست بياوريم يا به چند متخصص براي رفع ابهام‌ها و دانستن تكليف مراجعه نماييم. اين مرحله از انجام واجبات و ترك محرمات آغاز می‌شود و تا جايي ادامه می‌یابد كه نور، استعداد و هدايت جديدي برايمان ايجاد شود تا بتوانيم وارد مرحله سلوك خاص شوي. چنانکه مرحوم بهجت در جواب سؤالي که پرسيده شده: تصميم به سير و سلوک دارم، چه کنم؟ گفتند: انجام واجبات و ترک معصيت براي تمام عمر کافي و وافي است، اگرچه هزار سال باشد. (1) همچنین پیامبر (ص) فرمود: «هر کس آنچه را می‌داند انجام دهد، خداوند علم مجهولات را به او می‌فهماند.»(2) این روایت، مطابق با آیۀ قرآنی است که می‌فرماید: «کسانی که درراه ما تلاش کنند، راه‌های خود را به آنان نشان داده و هدایت شان می‌کنیم»(3). علاوه بر این، باید دانست انسان تازنده است، هیچ‌گاه ساکن نیست یا به‌سوی نور (هدایت) درحرکت است یا به‌سوی ظلمت (گمراهی)، مهم این است جهت حرکت به‌سوی نور باشد پس کسي که در ابتداي مرحله سلوک است: بايد واجبات الهی را به‌اندازه‌ای که علم دارد، انجام داده و محرمات الهی را نيز به‌اندازه علمش ترک کند. اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند و به اين وسيله، در سير و سلوک خود رشد پيدا می‌کند.
ب) خاص: دو شرط دارد؛ يكي داشتن استعداد ويژه يا همان شخصيت سلوكي كه از موفقيت در سلوك عام به دست می‌آید. ديگري استاد خاص كه به عنايت الهي سر راه سالک قرار می‌گیرد. در اينجا استاد در پي شاگرد خواهد آمد. 
وظیفه اصلی:
وظيفه كنوني ما پرداختن به واجبات و ترك محرمات است كه شالوده و پايه سلوك محسوب می‌شود. سلوك پلكاني است اگر اين مرحله را درست نپيماييم هرگز به مراحل بالاتر نمی‌رسیم. اگر بااین‌حالی كه داريم خدمت حضرت ولی‌عصر علیه‌السلام هم كه برسيم بازهم نمی‌توانند براي ما كاري انجام دهند و به ما خواهند فرمود كه بايد اين مرحله را با موفقيت بپيماييم. با پيمودن درست اين مرحله، حالتي در ما ايجاد می‌شود كه مستحبات را با شوق انجام خواهيم داد و مكروهات را با شوق ترك خواهيم كرد تا به درجات بالا برسيم. منظور از انجام واجبات و ترك محرمات فقط خواندن نماز و گرفتن روزه نيست، البته این‌ها هم جزء واجبات است ولي واجبات منحصر در این‌ها، بلكه مجموع واجبات و محرمات در حوزه‌های عبادي، خانوادگي و اجتماعي است.
نتیجه:
کسي که در ابتداي مرحله سلوک است، بهترین ابزار برای سلوک و سیر به مراحل بالاتر معنوی انجام واجبات و ترک محرمات است اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند و به اين وسيله، در سير و سلوک خود رشد پيدا می‌کند.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    رسالۀ‏ لب‏اللباب، سید محمدحسین حسینى تهرانى.
2.    رساله لقاءالله، میرزا جواد ملکی تبریزی.
3.    در محضر بهجت، محمدحسین رخشاد.

کلمات کلیدی:
عرفان عملی، ذات خدا، سیر و سلوک، مقام فنا، رضایت الهی
پی‌نوشت‌ها:
1. بهجت، محمدتقی، به‌سوی محبوب (دستورالعمل‌ها و راهنمایی‌های حضرت آیت‌الله بهجت)، قم، انتشارات شفق، 1395، ص 58.
2. قطب‌الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، چاپ اول، 1409 ق، ج 3، ص 1058؛ من عمل بما علم ورثه الله علم ما لایعلم.
3. سوره عنکبوت، آیه 99؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.
 

ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند.

پرسش:
اگرشخص گناه کاري برای اهل بيت علیهم السلام يک کارهايي انجام داده ولی خيلي اهل بندگي خدا نبوده(کاهل نماز بوده یا نماز نمی خوانده است) آيا احتمالش وجود دارد که در برزخ با شفاعت اهل بيت علیهم السلام بهشتي شود؟ چون در اينترنت داستانهايي خوانده ام که چنین اتفاقاتي افتاده است! لطفا توضيح بفرماييد.
 

پاسخ:
مقدمه:
موضوع بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب یکی از مسائلی است که تقریباً بین همه انسان‌ها رایج است و حب بقاء، انسان را دغدغه مند می‌کند که برای معاد و دوزخ نگران باشد. ترک دستورات الهی مانند نماز و انجام کارهای نیک و نسبت آن‌ها باسعادت یا شقاوت و اثر آن‌ها در بهشت و دوزخ نیاز به بررسی همه‌جانبه دارد که در ادامه در قالب چند نکته به آن‌ها اشاره سپس به‌صورت کامل در این موردبحث می‌کنیم.
متن اصلی:
طبق آموزه‌های دینی ما، نماز اولین فعل عبادی در میان اعمال عبادی ما است نیز در احادیث آمده است که اگر نماز انسان موردپذیرش واقع شود، دیگر اعمال عبادی (مانند روزه و حج) هم پذیرفتنی است (1). نماز تبلور و نمود خضوع و تسلیم در برابر حق است و شیطان نیز از همین ناحیه ضربه خورده است؛ چراکه در برابر فرمان الهی در برابر سجده ... سر تسلیم فرود نیاورد. از سوی دیگر، نه‌تنها بی‌نمازان بلکه حتی افرادی که نماز می‌خوانند اما عمداً در آن سستی می‌ورزند از دایره شفاعت پیامبر اسلام (ص) خارج‌اند: امام صادق‌(ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌کند به شفاعت ما نمی‌رسد کسی که نماز واجبش را به بعد از وقتش (عمداً و از روی انکار) تأخیر بیندازد (2) و رسول خدا (ص) فرمود: هرکس (عمداً و از روی انکار) نماز خود را کوچک شمارد و نظرش سبک شمردن نماز باشد، از امّت من نیست و به خدا سوگند هرگز در کنار حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد (3). از طرفی شفاعت مربوط به برزخ نیست، بلکه مربوط به قیامت می‌شود.
بر اساس آیات قرآن هرکسی مقدار ذره‌ای عمل خوب انجام دهد، به پاداش آن رسید و هر مقدار عمل شر و خلاف مرتکب شود، کیفرش را خواهد دید. بدیهی است که طبق این آیات اگر مقدار خیر در ترازوی سنجش برتری داشته باشد، اگرچه بی‌نماز باشد، باید اهل نجات باشد. قرآن کریم می‌فرماید: ... ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ* إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون‏  پس انسان را به پایین‌ترین درجه بازگرداندیم، مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام داده‌اند که برای آنان پاداش تمام ناشدنی است. (4) ازآنجاکه در این آیه تعبیر به اعمال نیکو شده است یکی از آن اعمال نیکو نماز است، چه‌بسا اعمال نیکوی دیگر انسان انجام دهد که مستحق پاداش باشد حتی کافر اگر کار خیری انجام دهد پاداش می‌برد! روایات زیادی این مطلب را تأیید می‌کند؛ رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله به «عدی» پسر «حاتم طائی» می‌فرماید: «خداوند عالم به دلیل سخاوت نفسی که پدرت داشت عذاب را از او دفع کرد.»(5) این در حالی است که «حاتم طائی» قبل از رسالت رسول گرامی اسلام (ص) از دنیا رفت، عصر نبوت را درک نکرده بود نیز در روایت دیگری نقل‌شده: «حضرت موسی (علیه‌السلام) تصمیم گرفت سامری را به خاطر اینکه مردم را گمراه کرده بود بکشد؛ اما از طرف خداوند متعال وحی شد که موسی! او را نکش، او سخاوتمند است (6). این آیات و روایات نشان می‌دهد کارهای خیر هم در دنیا و هم درآورت حتی برای کافر هم مفید است (چه برسد به کسی که از روی سهل‌انگاری، شبهه یا تنبلی نماز نخواند)، عمل خیر از هر کس سر بزند خداوند متعال پاداشی متناسب با آن به او عطا می‌کند.
بنابراین اگرچه نماز آثار و برکات فراوانی دارد که ازجمله آن قرب به پروردگار است و انسان بی‌نماز از این لطف و نعمت الهی محروم و بی‌نصیب است، اما جایی برای ناامیدی از کارهای خیر و نیک نیست زیرا قرآن فرموده: تمام گناهان حتی شرک را می‌بخشد و با توبه و عذرخواهی و جبران نمازهای قضا یا وصیت به نماز قضا و جبران آن از طرف بازماندگانش، گناهکار را خواهد بخشید. طبق آموزه‌های وحیانی هرگونه کار خیر و انجام کارهای نیک به نیت اموات، به حال آن‌ها مفید و اثربخش است (7). درهرحال خیرات بازماندگان و فرزند صالح و مانند آن اثرهای بسیار مفید و راهگشایی هم می‌تواند داشته باشد. خصوصاً اگر در خصوص حق‌الناس و حقوق واجب الهی باشد. ازاین‌رو در آموزه‌های دینی تأکید شده که برای اموات خیرات انجام شود به آن‌ها بسیار آثر بخش و مفید است. از امام صادق سؤال شد: آیا به میت بعد از مرگش چیزی می‌رسد؟ حضرت فرمود: حج و صدقه و روزه‌ای که به نیابت از او بگیرند (8).
نکته مهم: اگرچه اعمال خیر و نیکوکاری یک فرد بی‌نماز یا خیرات و بازماندگانش، می‌تواند دست او را در برزخ و قیامت بگیرد یا عذابش را کاهش دهد، ولی ترک عمدی و از روی انکار نماز، فتح سنگر بزرگی برای شیطان است که او را به طمع می‌اندازد تا در بقیه امور هم انسان را به دره سقوط بکشاند همان‌طور که روایت این مورد را تأیید می‌کند: شیطان همواره از انسان مؤمن بیمناک است تا زمانى که نمازهاى پنج‌گانه را حفاظت و مراقبت مى‌‏کند و هنگامی‌که حق نمازها را (عمداً) تباه کرد، شیطان نسبت به او جرأت مى‌‏یابد و او را دچار گرفتاری‌هاى بزرگ مى‌‏کند (9).
نتیجه:
در مقام نظریه‌پردازی نمی‌توان گفت؛ اگر فردی تمام اعمالش نیک باشد و تنها نماز نخواند مستحق دوزخ است یا این‌که ممنوع‌الورود به بهشت است زیرابه خاطر خیرات و نیکوکاری خودش و ضریب تأثیر و ماندگاری که کارهای نیکش دارد یا با اعمال خیر بازماندگان یا شفاعت می‌تواند نجات پیدا کند. ولی ازین نکته نباید غافل شد که ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند و تضمینی نیست کسی که ترک عمدی نماز می‌کند، نیکوکار بماند.
منابع بیشتر برای مطالعه:
حکمت‌ها و اسرار نماز، محمدعلی رضایی اصفهانی.
بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته.
صحت خیرات و صدقات برای اموات، یونس ویسی.
طهارت روح، مرتضی مطهری.
آزادی معنوی، مرتضی مطهری.
عدل الهی، مرتضی مطهری.
کلمات کلیدی:
ترک عمدی نماز، نیکوکاری، خیرات، بهشت، دوزخ، پاداش اعمال.
پی‌نوشت‌ها:
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 2، 268: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا.»
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، أمالی، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376 ش، ص 399.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
سوره تین، آیه 5 و 6.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 68، ص 354.
همان، ج ۱۳، ص ۲۰۸.
 عاملی، شیخ حر، وسایل الشیعه، نشر دار الحجت، بیروت 1412 ق، ج 6، ص 293.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 6، ص 294.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
 

صفحه‌ها