اخلاق

بي‌حوصلگي براثر فشار کاري و مالي طبيعي است و تا زماني که به کم‌کاري يا ضرر رساندن به بيمار نشود حق‌الناس نيست، بلکه کار در فشار کاري و مالي جهادي بالاتر است.

پرسش: 
چه  پرستار تا چه حدي در برابر بيمار وظيفه دارد؟ بعضي بيماران واقعا پرتوقع هستند. توي اين وضعيت کار مي کنيم و با تاخير حقوق مي گيريم! با اين وضعيت اقتصادي، نمي توانيم مخارجمان را تامين کنيم! گاهي واقعا انگيزه و حوصله کار نداريم. چه بايد کرد؟ آيا مديون مي شويم و حق الناسي به عهده ماست؟ ممنون که کامل توضيح ميدهيد.

 

پاسخ: 
مقدمه:
پزشکي و پرستاري يکي از حرفه‌هاي محبوب و ارزشمند در معارف اسلامي است که با خاطر حفظ جان انسان‌ها ارزش بالايي دارد. اين حرفه نيز مانند ساير شغل‌ها اصول و قوانين اخلاقي دارد که اگر رعايت شود مي‌تواند ارزش و تقدس آن را بالاتر ببرد که در ادامه به بخشي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:
1. بر اساس آموزه‌هاي ديني دلسوزي و محبت به بيماران که خود را در پرستاري و مراقبت و انواع رسيدگي‌ها نشان مي‌دهد، بسيار ارزشمند است و ثواب‌هاي زيادي دارد. پيامبر خدا صلي‌الله ‏عليه و ‏آله و سلّم: «هر کس يک شبانه‌روز بيمارى را پرستارى کند، خداوند، او را همراه با ابراهيم خليل، برمى‏انگيزد و به‌سان برقى پُر درخشش، از صراط مى‏گذرد.»(1) هم‌چنين از امام على عليه‏السلام نقل است که پيامبر خدا فرمود: «هر کس در برآوردن نياز بيمارى بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنياورد، از زير بار گناه خويش بيرون مى‏رود، به‌سان آن روز که از مادر، زاده شده است، در اين هنگام، مردى از انصار گفت: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت! اگر بيمار از خانواده شخص باشد، آيا درصورتي‌که در برآوردن نياز خانواده خويش بکوشد، اين کار، پاداش بيشترى ندارد؟ فرمود: چرا دارد.»(2) بنابراين پرستاري يکي از باارزش‌ترين کارهاي اخلاقي است که براي سلامتي ديگران تلاش مي‌شود و حفظ جان يک انسان و زنده کردن او مساوي با زنده کرده همه عالم در قرآن دانسته شده است (3).
2. در بعد اصول اخلاقي پزشکي بسيار زياد مي‌توان نوشت و در اين زمينه کتب و مجله‌هاي اختصاصي براي اخلاق پزشکي تدوين‌شده است. مهم‌ترين اصول اخلاق پزشکي را مي‌توان در اين اصول خلاصه کرد:
الف: اصل تخصص در کار: پزشک و پرستار کارآزموده و کاردان مي‌تواند بيماري مراجعه‌کنندگان را به نيکي تشخيص بدهد و از شيوه درمان آن‌ها نيز آگاه باشد. در غير اين صورت، پي آمدهايي چون به خطر افتادن سلامتي و جان بيمار، اتلاف وقت و بازماندن فرد بيمار از کار و زندگي، پرداخت هزينه‌هاي سنگين و مصرف داروهاي بي‌اثر، در انتظار بيمار است.
ب: اصل تعهد و فداکاري: پزشکان و پرستاران همواره در معرض بيماري هستند و فداکاري و حفظ جان ديگران است که ارزش و تقدس به کار آنان مي‌بخشد؛ بنابراين اگر فداکاري و ايثار نباشد و خداي‌نکرده سود و منافع مالي در اولويت باشد از اصول اخلاقي دور شده‌ايم.
ج: اصل رازداري: پزشک و پرستار به‌نوعي محرم راز بيماران هستند و اين رازداري باعث ايجاد آرامش و حتي تلقين مثبت در بيمار مي‌شود. به همين دليل سزاوار است، پزشک و پرستار با بيمار خود، رفيق و نگه‌دار اسرار وي باشند؛ زيرا رفتار دوستانه، مايه آرامش و راحتي روان بيمار مي‌شود.
د: اصل عدالت: يعني مسائل مربوط به توزيع منابع بهداشتي درماني کمياب و تصميم‌گيري در مورد اينکه چه کسي چه درماني را دريافت مي‌کند، در اين مورد عدالت و انصاف و برابري رعايت گردد. به همه بيماران به‌صورت مساوي و بر اساس کرامت انسان امکانات و سرويس داده شود و فرقي بين فقير و غني و پولدار و تهي‌دست در خدمت‌رساني نباشد.
و: اصل سودرساني و عدم ضرر رساني: يعني فرد شاغل در اين حوزه بايد به نفع بيمار و سود او عمل کند؛ و تلاش کند که به فرد آسيبي وارد نشود.
اصول ديگري نيز مي‌توان بيان کرد مانند اصل احترام به بيمار، اصل صداقت در مورد بيماري با بيمار و...
3. در مورد سختي و فشار کار که نوشتيد حق با شماست. گاهي انسان حوصله وتوانش محدود مي‌شود، ولي لزوماً اين به معناي کم‌کاري نيست. اين طبيعي است که هر انساني در سختي‌ها و فشارها توانش محدود مي‌شود و کم مي‌آورد، ولي تا زماني که اصول را زير پا نگذاشته‌ايد و کاري عمداً خلاف سلامت بيمار انجام نداده باشيد مديوني ندارد و حق‌الناسي نيست. هرکسي ازجمله پرستار در حد توانش مسئوليت دارد. بلکه برعکس؛ کسي که در اوج سختي و فشار مالي و کاري، دست از خدمت و پرستاري و تلاش برنمي‌دارد اجر و ثواب بيشتري براي او منظور مي‌شود؛ بنابراين قدر کار و خدمت خود را بدانيد و سعي کنيد درهرحال از اصول و وظايف مقررشده براي خودتان کم نگذاريد. در اين صورت اصلاً مديون نيستيد، بلکه مأجور هستيد.
نتيجه:
پرستاري و پزشکي يکي از ارزشمندترين شغل‌هاي دنياست چراکه حفظ جان يک انسان برابر بازنده کردن تمام انسان‌هاست. در اين راستا اصولي براي اين حرفه وجود دارد مانند اصل تخصص، تعهد و فداکاري، رازداري، عدالت، سودرساني، عدم ضرر رساني، احترام و صداقت و ... که با رعايت انسان ارزش اين حرفه بالاتر مي‌رود. بي‌حوصلگي براثر فشار کاري و مالي طبيعي است و تا زماني که به کم‌کاري يا ضرر رساندن به بيمار نشود حق‌الناس نيست، بلکه کار در فشار کاري و مالي جهادي بالاتر است و ارزشي بيشتر دارد.
کليدواژه‌ها:
پزشکي، پرستاري، اصول پزشکي، حق‌الناس.
منابع بيشتر براي مطالعه:
-ده مورد در اخلاق پزشکي، اطهر معين.
-درآمدي بر اخلاق پزشکي در اسلام، محمود متوسل.
-اخلاق پزشکي، نعمت‌الله يوسفيان.
-درس‌نامه اخلاق پزشکي، مهرداد نقي زاده و همکاران.
پي‌نوشت‌ها:
1. شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشريف الرضي، چاپ دوم، 1406 ق، ص 289.
2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج 4، ص 16.
3. سوره مائده، آيه 32.

 

مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است.

پرسش:

 شيوه هاي تربيتي غير مستقيم يعني چه؟وچطور مي توان از روش شيوه هاي تربيتي غير مستقيم استفاده کرد؟

پاسخ: 
مقدمه:
خداي متعال تمام هستي را آفريد تا انسان به کمال، رشد اخلاقي و معنويت دست يابد؛ از اين رو، در آيات و روايات، يکي از اهداف فرستادن و تبليغ پيامبران را تربيت و تزکيه‌ي انسان معرفي کرده است.(1) بخش مهم سعادت و يا شقاوتِ دوران نوجواني، جواني و بزرگسالي هر انساني در گروي شيوه‌ هاي تربيتي است. يکي از اثرگذارترين شيوه ها، شيوه هاي غير مستقيم است که در اداه درمورد آن براي تان مي نويسيم:
پاسخ اصلي:
1.    تعارف تربيت در کتب تربيتي بسيار متنوع است ولي از نظر ما مي توان تربيت را اينگونه معنا کرد که تربيت به معناي رشد و حرکت از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب است. تربيت غير مستقيم، خود از روشهاي تربيتي است که شخص مربي، پيام خويش را نه با صراحت بلکه به صورتي آن را به فرد يا گروه مورد تربيت خود منتقل مي کند که در عين حالي که آن شخص يا گروه خطاب را متوجه خود احساس مي کند از تحريک احتمالي احساسات و عواطف آنها و احيانا مقاومت در پذيرش آن نيز جلوگيري کرده است. يعني پيام تربيتي اش را از طريق گفتار مستقيم به او نمي گويد بلکه از روش هاي ديگري استفاده مي کند که علاوه بر اينکه مخاطب پيام را دريافت مي کند، غالبا و بويژه در جهان امروز و نسبت به نسل جوان اثر بيشتري دارد. 
2.    پيام رساني و تربيت به شکل غير مستقيم به چند صورت است که بدان مي پردازيم.
الف:  ابهام: گاهي لازم است مربي، براي انتقال پيام تربيتي و اصلاحي خود، صاحبان يک صفت يا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامي از کسي به ميان نياورد مثل اينکه بگويد: «برخي از مردم داراي فلان صفت زشت اند و آنان چه بدمردمي اند ...» و سپس در تقبيح آن صفت و يا کار ناشايسته با آنها سخن بگويد. و يا اينکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آنها را تحسين و تمجيد کند مثلاً بگويد: «... بعضي افراد يا گروهها داراي چنين ويژگي هستند و خوشا به حال آنان ...». از خصوصيات اين صورت اين است که شنونده برکنار از تأثيرات و نفوذ شخصيتها و جمعيتهاي خاص در قضاوت خود، آزادانه در باره زشتي و يا خوبي يک رفتار خاص به داوري مي نشيند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف مي دارد و نسبت به وجود يا عدم آن در خود، به درستي مي انديشد. 
ب: تطبيق: نقل يک داستان و يا نمونه تاريخي گاهي به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص، وضعيت روحي و اخلاقي خود را با آن مورد معرفي شده، تطبيق داده و همسو کند. گاهي هم به منظور انتقال پيام و رساندن يک حقيقت اخلاقي و انساني به ديگري انجام مي پذيرد. در صورت نخست، کار تطبيق به عهده فرد و يا گروه واگذار مي شود و کار مربي صرفا نشان دادن نمونه مناسب است، ولي در صورت دوم، نقل داستان و يا نمونه تاريخي، ابزاري براي انتقال پيام است و شخص مربي وضعيت رفتاري و منش شخص مورد تربيت خود را، بر موضوع و محتواي آن تطبيق کرده و از اين طريق به او مي فهماند که او نيز به آنچه در قصه آمده گرفتار است و بايد در وضع خود تجديدنظر کند.
ج: شيوه به در بگو تا ديوار بشنود: از صورتهاي رايج اين نوع از خطاب اين است که مربي براي رساندن آراء و افکار تربيتي خود به شخص يا گروه مورد نظر خويش، روي سخن خود را متوجه شخص سومي مي کند و با اينکه در حقيقت مخاطب اصلي ديگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب برمي گزيند. قرآن کريم نيز، گاهي در خطابهاي خود از اين روش سود جسته است، براي نمونه مي فرمايد: «و لقد أوحي اليک و الي الذين من قبلک لئن أشرکت ليحبطنّ عملک و لتکونّن من الخاسرين» به سوي تو و پيشينيان تو وحي کرديم که اگر شرک بورزي عملت را تباه خواهيم ساخت و از زيانکاران خواهي بود.(2) ممکن است اين آيه شريفه از همين باب باشد زيرا وقتي خداوند متعال پيامبر گرامي(ص) و دُردانه آفرينش را بر فرض کمترين شرکي اين چنين وعده زيانکاري و مجازات مي دهد پس اين عاقبت خسارت بار براي ديگران به طريق اولي ثابت است. برخي مفسران بابي براي اين شيوه قرآني باز کرده و رواياتي که اين مفهوم رو مي رساند جمع آوري کرده است.(3)
د: عمل مربي: از مؤثرترين روشهاي غير مستقيم تربيت، عمل است. دعوت عملي به سوي خوبيها از دعوت زباني، بسيار مؤثرتر و نتيجه بخش تر است و در روايات معصومان(ع) به طور مکرر بدان توصيه و بر اهميت آن تأکيد شده است. در حديثي امام صادق(ع) فرمودند: «به وسيله عمل و رفتار پسنديده خود، مردم را دعوت به سوي خوبيها کنيد و دعوت گر زباني نباشيد.»(4) براي مثال، کسي براي درست کردن و اصلاح رفتار ديگري در قبال والدين خود که به آنان ستم مي کند و حق آنها را محترم نمي شمارد، دست پدر يا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آنها اظهار ادب کند يا براي توجه دادن به اشتباه کسي که حق همسر خويش را رعايت نکرده و به او به ديده خدمتگزار مي نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نمايد. در اين موارد و مانند آن، بيان عمل بسيار گوياتر و بليغ تر از بيان زبان است و در انتقال پيام، بسيار سريعتر و مطمئن تر نقش خود را ايفا مي کند.
و: هنر: از مصداقهاي واضح روش غير مستقيم، زبان هنر است. البته مقصود از هنر در اينجا، جلوه هايي از آن است که به گونه غير مستقيم با مخاطبان خود سخن مي گويد، از قبيل فيلم، نمايش، نقاشي و طراحي و ... که تأثير تعيين کننده و وسيع آن در گروههاي مختلف مردم قابل انکار نيست.
نتيجه:
تربيت به معناي حرکت از وضعيت موجود به سوي وضعيت مطلوب روش هاي مختلفي دارد که شايد روش غير مستقيم در بسياري اوقات اثرات عميق تري دارد. مبهم سخن گفتن، بيان داستان و تطبيق نکات آن، روش به در بگو تا ديوار بشنود و عملگرايي مربي نمونه هايي از روش غير مستقيم براي تربيت است. 
کليدواژه ها:
تربيت، روش هاي تربيت، تربيت غير مستقيم
پي نوشت ها:
1.    سوره بقره، آيه 129
2.    سوره زمر، آيه 65
3.    بحرانى، البرهان في تفسير القرآن،موسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1415ق، ج 1، ص 50
4.    مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 5، ص 198
منابع بيشتر براي مطالعه:
1.    اهداف تربيت از ديدگاه اسلام - دفتر همكاري حوزه و دانشگاه- زير نظرعليرضا اعرافي
2.    تربيت برتر ، رضا فرهاديان 
3.    كودك از نظر وراثت و تربيت، محمد تقي فلسفي 
4.    تربيت كودك در جهان امروز، بهشتي  ، 
5.     مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث ، فرهاديان  
6.     والدين و مربيان مسئول؛ فرهاديان
7.    تربيت كودك در مكتب اهل بيت ، مرحوم محمد تقي فلسفي .
8.    تعليم‌و تربيت ‌در اسلام ، شهيد مطهري‌
9.     روش تربيت ديني نسل جوان و نوجوان ، محمد مهدي
 

اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد تا به اهداف کمالي خود دست يابد.

پرسش: 
پاداش کم خوابي کم خوري کم گويي در توصیه های دینی و اخلاقی چگونه آمده است؟
 

پاسخ: 
مقدمه
هر کسي دوست دارد تا در دنيا در صحت و سلامتي جسم و روح زندگي کند و از بيماري در امان باشد. از نظر آموزه هاي ديني صحت و سلامت تن و روح و روان شرط عبادت و دستيابي به کمالات والاي انساني است؛ زيرا تن رنجور ناتوان از انجام واجبات و عباداتي است که انسان را به کمال مي رساند. 
 پاسخ تفصيلي:
انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. روان که به زبان عربي به نفس تعبير مي شود، همان روح و جان مجردي است که در ماده دميده مي شود.
نفس و روان آدمي چنانکه خداوند در آيه  ی ی سوره مومنون مي فرمايد در پيدايش خود نيازمند بدن است؛ و انسان اگر بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد. بر اساس قاعده معروف «من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسي حسي را از دست دهد، به تحقيق علمي را از دست داده است» هر عضوي از اعضاي بدن آدمي نقشي در کمال يابي دارد که ديگر اعضا نمي توانند جايگزين واقعي و کامل آن عضو مفقود و ناقص باشند.
از آيات قرآن به دست مي آيد که هر گاه به دلايل و عوامل عارضي و تغيير شرايط بدني مانند نقص و بيماري، انسان ناتوان از درک و فهم حقايق باشد و نتواند به معرفت صحيح دست يابد.(1) 
البته اين عذر شرعي از سوي خداوند پذيرفته مي شود، اما بايد دانست به همان ميزان از رسيدن به کمالات باز مي ماند. انسان بيمار نمي تواند روزه بگيرد و نماز بخواند يا به تمام و کمال اين اعمال عبادي را انجام دهد؛ و عذرش هم پذيرفته است اما در عين حال انجام صحيح و تمام هر عمل عبادي نقش بر روان و جان آدمي مي زند که هويت او را براي آخرت مي سازد. در حقيقت صقحه وجود هر فردي با هر فکر و عملي نقش برجسته اي مي گيرد و اندک اندک ماهيت و هويت او را تغيير مي دهد. اين گونه است که در مسير سقوط يا صعود قرار مي گيرد.  
اسلام به بهداشت جسم و روح بسيار اهميت مي دهد؛ زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثير گذاشته و به همان منوال بيماري و ناخوشي هر يک در ديگري تاثيرگذار است.
لذا در اسلام براي سلامتي جسم مراعات اعتدال (يعني اندازه خوابي و اندازه خوري ) صحيح است. و کم خوري و کم خوابي و اينها صحيح نمي باشد. همانطور که پرخوري و خواب زياد نيز  صحيح نيست. 
 اعتدال يعنى ميانه روى صحيح، و حد وسط در امور که نه در آن زياده روى باشد و نه کاستى، به تعبير امروز استاندارد هر چيزى همان حد اعتدال آن چيز است، مثلاً يک انسان بر اساس موازين پزشکى بايد شبانه روزى يک کيلو غذا بخورد، حال اگر بيشتر بخورد به راه افراط و اسراف رفته، و اگر کمتر بخورد، راه تفريط و کمبود را پيموده است، حد اعتدال و استاندارد او همان يک کيلو است. از اين رو اعتدال، خصلتى هماهنگ با مزاج و ساختار وجودى انسان سالم است، و در مقابل آن راه افراط و تفريط، راهى انحرافى از صراط مستقيم و ناهماهنگ با شاکله و ساختار انسان است. در قرآن مى‏خوانيم: «و کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً؛ همان گونه (که قبله شما يک قبله ميانه بين شرق و غرب است) شما را نيز امّت ميانه‏اى قرار داديم.»(2) 
همچنين حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «لاتَرَى الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرَّطاً؛(3)هميشه انسان نادان، يا افراط گر و يا تفريط کننده است.» 
نه چندان بخور کز دهانت برآيد
نه چندان که از ضعف جانت بر آيد
اما در باره کم گويي بر اساس آيات و روايات آفت بسياري از مشکلات به ويژه براي روان آدمي دانسته اند. انسان پرگو دچار بيهوده گويي و ياوه گويي و دروغ و غيبت و تهمت و ديگر گناهان زباني مي شود.
البته لازم به ذکر است اگر سخن زياد در مسير حق و براي بيان حق و حقيقت باشد ارزشمند مي باشد  لذا هيچ عبادتي نزد خداوند برتر از سخن حق نيست ، چنانکه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله ) دراين باره مي فرمايند:
« رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أفضَلُ الجِهادُ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ ، أفضَلُ الجِهادِ كَلِمَةُ حُكمٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ؛ (4)  پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : برترين جهاد، سخن عادلانه در برابر پيشوايى ستمگر است. برترين جهاد سخن حق در برابر پيشواى ستمگر است. »
همچنين سخن اگر چه اندک ودر مسير باطل باشد مذموم مي باشد لذا هيچ گناهي بالاتر از سخن باطل نمي باشد. اين را هم بايد توجه داشت ، همان طور که بيشتر گناهان با زبان انجام مي شود قسمت مهمي از عبادات و اعمال نيک از قبيل ذکر خدا، ارشاد مردم ، تعليم و تربيت ، امر به معروف و نهي از منکر و جهاد نيز، با سخن گفتن و زبان انجام مي شود. از همين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: «کلام في حق خير من سکوت علي باطل؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتي بر باطل بهتر است» (5)
البته کم گويي زماني فضيلت و خوي نيکوست که انسان با سکوت خويش به تفکر و تدبر در آيات آفاق و انفس بپردازد که اين تفکر شکوفايي و کمال انسان خواهد شد و نتيجه اش رضايت الهي و بهشت ابدي است. از همين رو امام علي (ع) مي فرمايد: إن المومن... إذا سکت فکر... و المنافق إذا سکت سها؛ سکوت مومن تفکر و سکوت منافق غفلت است.(6)
نتيجه:
اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد.  زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثيرگذار است. و جسم سالم هم در گرو اعتدال و ميانه روي در خوردن و خوابيدن است و کم خوري و کم خوابي همانند پر خوري و خواب زياد نهي شده است. همچنين کم گويي به خودي خود داراي ارزش نمي باشد چون سخن زياد اگر در مسير حق باشد ارزشمند است و همچنين اگر سخني در مسير باطل باشد اگر چه اندک و کم هم باشد باطل مي باشد و موجب پيدايش بسياري از گناهان مانند دروغ و غيبت و تهمت و ... است. 
کليدواژه: کم خوابي، کم خوري، کم گويي، قساوت قلب، سلامتي جسم، سلامت روح
پي نوشت ها:
1.    نساء، آيه  ی ی؛ انعام، آيه  ی ی؛ نحل، آيه  ی ی ی. 
2.سوره بقره، آيه 143.
3.شيخ رضي، نهج البلاغه، حکمت 70
4. متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، محقق: بكري حياني - صفوة السقا، چاپ پنجم، مؤسسة، 1401هـ/1981م ، ج3، ص78، ح 5576؛ محمدي ري شهري، محمد، مترجم: شيخي، حميد رضا، قم، موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، 1389، ج7، ص330، ح12840؛ 
5. صدوق، محمد بن علي، کتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح: علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،  ی ی ی یق، ج  ی، ص  ی ی ی.
6.حراني، ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلي‌اللّه عليهم، چاپ علي‌اکبر غفاري، قم،  ی ی ی یش. ص ی ی ی.
براي مطالعه در خصوص مباحث اخلاقي مي توانيد از کتاب هاي ذيل استفاده کنيد:
کتاب معراج السعاده تأليف ملا احمد نراقي
جامع السعادات، ملا محمدمهدي نراقي،
 

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و..

پرسش: 
با کسي که به امام زمان اهميت نميدهد چگونه رفتار کنيم که باعث بشه به امام زمان اهميت دهد
 

پاسخ:

مقدمه:

علاقه و محبت و اهميتي که شما به امام زمان عج مي دهيد بسيار ارزشمند است و دعوت به سوي اهل بيت عليهم السلام نيز يکي از کارهاي بسيار مهمي است که در روايات و منابع ديني به آن توصيه شده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خدارحمت کند کسي را که محبت مردم را به سوي ما جلب کند»(1) نيت شما در راستاي اين هدف ارزشمند است و در ادامه راه هايي براي به نتيجه رسيدن اين هدف عرض مي کنيم:

متن اصلي:

1. امام عسکري(ع) در کلامي ارزشمند اوصافي از شيعيان حقيقي بيان مي کنند که در حقيقت کليدواژه جذب ديگران به اهل بيت هم مي باشد. «سعي کنيد مايه‏ زينت‏ و آبروي ما باشيد نه مايه عيب ما، محبت‌ها را به‌ سوي ما جلب کنيد، زشتي‌ ها را از ما دفع نماييد، که هر گونه خوبي به ما نسبت دهند ما اهلش هستيم، و هر عيبي به ما اسناد دهند ما از آن به دوريم.‏ »(2) در اين بيان عواملي مانند: تقوا، درستي در علم وعمل براي زينت بودن دوري از رذالت و دنائت براي پرهيز از ننگ و عار بودن براي اهل بيت اشاره شده است. يعني با رعايت تقوا و خوش رفتاري است که مردم به اهل بيت دعوت ميشوند. کارهايي از سوي ما که زيباست و باعث زيبا نشان دادن دين و اهل بيت مي شود، اولين قدم براي جذب ديگران به اهل بيت است. اولين قدم از خود ما شروع مي شود.

2. بيان فضايل اهل بيت و افزايش معرفت خود وديگران نسبت به اهل بيت (ع)، در جذب ديگران اثر دارد. گفتن و مطرح کردن مؤثر است. به عنوان يک دستور کار، بايد فضيلت، آثار و برکات محبت اهل بيت را به صورت پيوسته طرح کرد. مردم، آرمانگرا و قهرمان دوستند. اگرشخصيت، فضليت، فکر و فرهنگ امامان اهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند به آنان علاقه پيدا مي کنند و اين علاقه به تبعيت و همسويي مي کشد. امام رضا (ع) در حديثي فرموده است: «مردم اگر خوبيهاي حرفها و تعاليم ما را بشناسند، از ما پيروي مي کنند.»(3) اينکه چگونه مردم، جوانان و بشريت را با فرهنگ اهل بيت بايد آشنا کرد، نکته ظريفي است و بايد از تکنيک «هنر» استفاده کرد و در عرضه محتواي کلامي ائمه (عليهم السلام) به نسل امروز، کار رسانه ها در اين جهت، مهم است. فضايل در دو محور است 1- جهات آرماني، خلقت، طينت و... 2- جهات عملي و قابل اسوه گيري و تبعيت عيني و ملموس از رفتار اهل بيت. طرح هر دو جهت، عامل ايجاد علاقه است، ولي محور دوم موثرتر است.

3. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و شرکت در توسلات و هيئات: برنامه هاي خودجوش نوجوانان که کار گروهي انجام دهند، مثل فعاليت هايي که در نيمه شعبان و برگزاري جشن دارند، يا تشکيل هيئت و راه انداختن دسته عزاداري يا آراستن مسجد، حسينيه و تکيه و برنامه هاي ايستگاههاي صلواتي آب، شربت، اطعام، احسان و... همه گره زننده قلب نوجوانان با تشکيلات اهل بيت است. بچه ها زمينه هاي روحي دارند. اينها را بايد به کار گرفت، در محله هاي مختلف از خود آنان «هيئت » درست کرد و خودشان مسؤوليت به عهده بگيرند تا فعال شوند. ايام ماه مبارک رمضان يکي از مناسبترين فرصتهاي ايجاد اينگونه تشکلهاي هيئتي از دانش آموزان بخصوص در مقطع راهنمايي و اوائل دبيرستان است. براي استفاده از اين حس خود جوش بچه ها و جهت دادن آن براي ايام ديگر بايد سرمايه گذاري کرد. وقتي بچه ها براي خودشان در ارتباط با ائمه، صاحب علم، پرچم، دسته و هيئت مي شوند، احساس تشخص مي کنند.

4. پاسخ به شبهات و پرسش هاي بنيادين جوان. به طور کلي جوانان، ذهن خلاق و جست جوگري دارند و همواره به دنبال کشف حقيقت و حل مسائل و پاسخ گويي به شبهات خويش اند. اگر به شبهات او پاسخ مناسبي داده شود در اين مسير مصمم تر خواهد بود. روبه رو است که براي اين سؤال ها بايد جواب قانع کننده اي ارائه داد. اين يکي از راه هاي افزايش ميل و استقامت در مسير اهل بيت است.

5. در نهايت يک سري مهارت هاي رفتاري نيز لازم است تا بتوان به اهل بيت يا امام زمان عليهم السلام دعوت کرد:

الف: همدلي با جوان: اگر با جوان با همدلي و احترام برخورد شود به سهولت مي توان در قلب او نفوذ کرد يعني نبايد آموزه هاي ديني و تکاليف شرعي را بر جوانان تحميل کرد که اين امر عکس العمل منفي دارد، بلکه کافي است آن ها را به صورت جذاب، عرضه نمود و در کنار هدايت، بر همدلي تأکيد ورزيد.

ب: انعطاف پذيري: همدلي بدون انعطاف پذيري، ممکن نيست. جوان به حکم جوان بودن در معرض خطا و لغزش است . هر کسي به دنبال جذب جوانان است، بايد بزرگوارانه برخورد کند و چون پدري دل سوز دست نوازش بر سر آنان بکشد و «ارتباط عاطفي» را بر ارتباط دستوري و خشک، مقدّم دارد، زيرا هرگز نمي توان با خشم و خشونت، با جوان مواجه شد و به او آموزه هاي ديني را آموزش داد، چون روح جوان بسيار آسيب پذير است و در برابر برخورد قهرآميز واکنش نشان مي دهد.

ج: ميانه روي: در هدايت نسل جوان همان گونه که بايد به سليقه ها و علاقه هاي آنان توجه کرد و امر رشد و تربيت آنان را با مقتضيات ذات و جوهرشان هم آهنگ ساخت، بايد از ايجاد شخصيت کاذب و توقع بي جا نيز پرهيز نمود. هم چنين دين را نبايد به صورت خشک و خشن معرفي نمود، زيرا اسلام دين سمحه و سهله است. متأسفانه گاهي دين به صورتي معرفي مي شود که برخي جوانان آنان را خشک و سخت و حتي غير مفيد مي دانند.

د: مطابقت گفتار و کردار: جوانان اگر با ناهم خواني و تضاد در گفتار و عمل مذهبي روبه رو شوند، يا در اعتقاد خود سست مي شوند و يا صداي خود را به اعتراض بلند مي کنند. بايد به شدت مواظب بود در عمل زشتکاري نکنيم.

و: جلب اعتماد و احترام به عقايد جوان: آموزش مسائل ديني در صورتي مفيد است که اعتماد جوان جلب شود. بدون جلب اعتماد نمي توان در جوان نفوذ کرد. هم چنين يکي از خواهش هاي طبيعي نوجوانان و جوانان اين است که مانند بزرگ سالان به عقايدشان احترام گداشته شود. گاهي جوان بر عقيده خود پافشاري مي کند، چون آن را حق مي داند. گرچه از ديد مربيان و معلّمان، آن نظريه باطل است. اما بايد توجه داشت که توهين کردن به عقيده و نظر او توهين به همه وجودشان خواهد بود. از اين رو اسلام به مسلمانان دستور مي دهد که به عقايد همگان احترام بگذارند و حتي از توهين کردن به بت پرست ها خودداري کنند.

نتيجه:

با رعايت تقوا و درستکاري و انجام کارهاي زيبا، مي توان جوانان را به اهل بيت و امام زمان دعوت کرد. استفاده از برنامه هاي تشکيلاتي و رفت و آمد به مجالس اهل بيت و دادن مسئوليت هاي فرهنگي، و پاسخگويي به شبهات جوان و استفاده از راهکارهاي مهارتي مانند همدلي با جوانان، انعطاف پذيري، ميانه روي، مطابقت گفتار و عمل و جلب اعتماد جوانان از راه هاي تاثيرگذاري و جذب آنها به اهل بيت عليهم السلام است.

کليد واژه ها:

امام زمان، محبت، علاقه به اهل بيت، جذب جوانان

پي نوشت ها:

1. «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَيْنَا» شيخ صدوق، محمد بن على، أمالي، اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400ق، ص99

2. «اتّقوا الله وَ کونوا زَيناً وَ لا تَکونوا شَيناً جُرُّوا اِلَينا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادفَعوا عَنّا کُلَّ قَبيحٍ فَاِنَّهُ ما قيلَ فينَا مِن حُسنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ کَذَلِکَ» مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 372

3. «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»، شيخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 1، ص 307

منابع براي مطالعه بيشتر:

ترجمه کتاب منتخب الاثر: ايت الله صافي گلپايگاني براي شناخت امام زمان

آفاق محبت به اهل بيت: علامه اميني

محبت نجات بخش: عبدالرضا جمالي

چنانچه دوستي‌ها منجربه فراهم نمودن زمينه رشد انسان گردد و مانع کج‌روي او شود بايد استمرار يابد؛اما اگر دوستي‌ها زمينه ی انحراف انسان را ايجاد کرد بايد محدود شود

پرسش:

سوال بنده اين است ما در مکتب اهل بيت و البته اسلام و کلام شهدا، اين را داريم که انسان فقط با کساني که مثل خودش و يا هم کيش خودش است دوست نشود بلکه بتواند با همه ارتباط برقرار کند و بتواند آنان را جذب کند. اما از طرفي هم مجدد در کلام اهل بيت و همجنين ادبيات فارسي و شعراي کهن، اين را داريم که با افراد يا همنشين هاي بد نزديکي نکنيم.اين دو منافات دارند؟ چگونه مي‌توان تناقض قائل نبود

پاسخ: 
مقدمه
انسان موجودي اجتماعي است و به همين دليل براي استمرار زندگي اجتماعي خود به برقراري روابط دوستانه با ديگران نيازمند است. منتها به دليل تأثيرپذيري‌اش از ديگران، در آموزه‌هاي اسلام ويژگي‌هاي متعددي براي دوستي‌ها ذکر شده است تا انسان با دقت در آنها دچار انحراف نگردد.
توصيه در بکارگيري شيوه ی صحيح در انتخاب دوست و تاکيد بر شيوه‌هاي درست دوست گزيني و ارائه ی روش‌هاي آزمودن دوست قبل از انتخاب آن، همه و همه نشان از اهميت اين موضوع دارد.
 متن پاسخ
از آنجايي که روح انسان بسيار حساس است به همين دليل تحت تأثير امور مختلف قرار مي‌گيرد، دوستي‌ها نيز تأثير شگرفي در شکل گيري شخصيت و رفتار و گفتار انسان دارند تا جايي که حتي برخي از مواقع سعادت و شقاوت انسان به امر دوستي گره مي‌خورد. به همين دليل در روايات اسلامي توصيه شده است که از دوستي با هر کسي بپرهيزيد و افرادي را به عنوان دوست برگزينيد که شرايط لازم را براي دوستي داشته باشند.
 به‌عنوان‌مثال امام باقر عليه‌السلام در حديثي مي‌فرمايند: به چهار گروه نزديک نشو و با آن‌ها برادري و دوستي نکن، نادان، بخيل، ترسو و دروغ‌گو...(1)
 آن دسته از رواياتي که ما را از هم‌نشيني با دوستان بد بر حذر داشته‌اند به دليل همين اثرپذيري انسان است. بنابراين انسان بايد از طريق تقويت ايمان و اراده ی خويش، روح خود را از تأثير بد گرفتن از ديگران در امان بدارد. وقتي انسان به اين حجم از ايمان و باور رسيد و توان حفظ ايمان خويش را داشت موظف است که ديگران را نيز بدين مسير دعوت نمايد. بنابراين آن توصيه‌هايي که انسان را به برقراري رابطه با ديگران و هدايت آن‌ها سوق مي‌دهد و انسان را براي جذب و اثرگذاري مثبت در ديگران تشويق مي‌کند منوط به اين است که انسان توان اثرگذاري داشته باشد. يعني از حيث ايمان پيش‌زمينه‌هاي لازم براي اثر مثبت گذاشتن و اثر منفي نگرفتن را دارا باشد. درواقع شخص بايد به درجه‌اي از هدايت ولو اندک رسيده باشد تا بتواند در همان حد ديگران را هدايت کند. پس اين سفارش‌ها مربوط به کساني است که خيالشان از بابت تأثير بد نپذيرفتن راحت است. درواقع مربوط به کساني است که از حيث ايمان اين‌قدر قدرت دارند که تحت تأثير دوستي‌هاي ناباب قرار نگيرند و خود را از معصيت محفوظ نمايند و الا اگر انسان سست اراده باشد و معاشرتش با ديگران سبب معصيت و فراموشي خدا شود در اين صورت تنها بودن، بهتر از همراهي با دوستان است.
در فرهنگ اهل‌البيت عليهم‌السلام معيار و ميزان دوستي کردن با ديگران، به ميزان و کميت و کيفيت تقواي آن‌ها بازمي‌گردد. اگر کسي اهل تقوا بود و نسبت به گناه نيز خوددار بود، بايد با او دوستي کرد تا از او اثر نيک گرفت و اگر کسي بويي از تقوا نبرده بود بايد از او فاصله گرفت تا مبادا دچار انحراف شويم.
امام علي عليه‌السلام دراين‌باره مي‌فرمايد: «برادران ديني‌ات را به‌اندازه پرهيزکاري‌شان دوست بدار». (2)
نتيجه
اسلام يک قاعده ی کلي براي ارتباط با دوستان بيان کرده است و آن اينکه چنانچه دوستي‌ها منجر به فراهم نمودن زمينه رشد انسان گردد و مانع کج‌روي او شود بايد استمرار يابد؛ اما اگر دوستي‌ها زمينه ی انحراف انسان را ايجاد کرد بايد محدود شود.
همان‌گونه که پيامبر اکرم (ص) مي‌فرمايند: «آدمي بر دين (روش) دوست خود است. پس هر يک از شما بايد بنگرد که چه کسي را به دوستي مي‌گزيند». (3)
يکي از علل موفقيت انسان‌هاي موفق و هدايت يافته، دوستان خوب و مناسب بوده است همان‌طور که انحرافات، اعتيادها، و ناهنجاري‌هاي اجتماعي، غالباً در اثر رفاقت‌هاي ناباب و دوستان منحرف تحقق‌يافته است.
کلمات کليدي:
دوست، دوست‌يابي، هد ايت دوستان، انحراف در دوستي

براي کسب اطلاعات دقيق‌تر در اين موضوع مي‌توانيد کتاب‌هاي «نقش دوستان در سرنوشت انسان از علي‌اکبر صمدي»، «دوست کيست؟ دوستي چيست؟ از مهدي دانشمند» و کتاب «دوست گزيني و آداب دوستي از حبيب‌الله فرحزاد» را مطالعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. «لَا تُقَارِنْ وَ لَا تُؤَاخِ أَرْبَعَةً الْأَحْمَقَ وَ الْبَخِيلَ وَ الْجَبَانَ وَ الْکذَّابَ ...» حر عاملي، ابوجعفر، وسائل الشيعه، ط-آل البيت، ج 12، ص 34
2. «أَحْبِبِ الاِْخْوانَ علي قَدْرِ التَّقْوي» علامه مجلسي، بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء، الطبعة  ی،  ی ی ی ی هـ. ق، ج 78، ص 252
3. «الْمَرْءُ عَلَي دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْينْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ يخَالِلُ» طوسي، محمد بن حسن، چاپ اول، دار الثقافة، قم، 1414 ق، ج 1، ص 518‌
 

بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند.

پرسش:

رفتار اخلاقي باايمان چگونه است؟

پاسخ: 
ايمان  تنها يک واژه و يا کلمه نيست، بلکه يک باور قلبي است.(1) باوري که به زندگي انسان  جهت  مي‌دهد و در  چگونه زيستن او نقشي مهمّ دارد و محور ارزش‌گذاري براي انديشه‌ها و عملکردهاي مردم است.
خداوند متعال نيز در قرآن کريم هرگاه ايمان را مطرح مي‌‌سازد،به دنبال آن عمل  را نيز بيان مي‌‌دارد(2)  تا نمود عيني ايمان را در عمل گوشزد کند . بنابراين ايمان زباني و يا اعتقاد صرف، ايمان نيست مگر آن‌که به لوازم آن چيزي که بدان معتقد شده‌ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم .
لذا درک فوائد ايمان، زماني معنا پيدا که انسان علاوه بر آنچه که به زبان مي آورد و باور قلبي دارد، به آنچه که خداوند دستور داده نيز عمل نمايد نه اينکه تنها به ايمان زباني و يا باور قلبي اکتفا نموده و از طرفي نيز در انتظار چشيدن فوائد ايمان باشد .
 علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «وقتي روح ايمان در دل کسي جايگير شد عقايد و اعمال او هم عوض شده، بصورتي که مناسب با ايمان باشد، در مي‏آيد؛عينا مانند ملکات نفساني از فضايل و رذايل که وقتي در نفس پيدا شد رنگ اعمال را هم مناسب با خود مي‏سازد.»(3)
همچنين در خصوص رابطه ايمان و اخلاق مي فرمايد: «ايمان به خدا همچون درختي است که توحيد ريشه آن است و داراي ميوه‏هايي است که در هر آن به اذن پروردگار ببار مي‏نشيند و ثمر مي‏دهد، که همان اعمال صالح مي‏باشند.و نيز داراي شاخه‏هايي است که همان اخلاق نيکو(ملکات نفساني مثبت)از قبيل تقوي، عفت و معرفت و شجاعت و عدالت و رحمت و نظاير آنها مي‏باشد.» (4)بر اساس اين ديدگاه مي‏توان گفت که اخلاق جزو ايمان است و درخت ايمان با اخلاق استوار مي‏ماند و يا به تعبير علامه ايمان بوسيله اخلاق حفظ مي‏شود. 
  البته در خصوص ايمان بايد به اين نکته نيز توجه شود که: ايمان داراي مراتبي مي باشد که هر کسي بنا به اعتقاد و عملي که انجام مي دهد به اين مراتب دست پيدا مي کند . و در اخلاقياتش نيز تاثير خواهد گذاشت. بنابراين ملاک شناختن فوائد ايمان به خدا ويکتا پرستي ؛ افراد و اشخاص نمي باشند چراکه چه بسا افرادي داعيه ايمان داشته باشند اما عملا در پائين ترين مراتب ايمان و اخلاق قرار گرفته و از ثمرات و فوائد ايمان  کمترين بهره را در زندگي خود نبرده باشند 
روزي حضرت امام علي (ع) صفات مؤمن را از پيامبر(ص) سؤال کرد؛ حضرت در جواب به يکصدو سه صفت براي مؤمن اشاره کرد که اکثر اين صفات به اخلاق مومن اشاره دارد.   به جهت اختصار به برخي از آن اشاره مي شود: مؤمن حليم و صبور، خوش گفتار و گشاده دل است، شادي او در صورتش نمايان و حزنش در سينه پنهان. خنده اش تبسم و اجتماعش تعلٌم است، غافل را تذکر مي دهد و جاهل را تعليم. در امري که به او مربوط نيست وارد نمي شود. غيبت هيچ شخصي را نمي کند و در شبهات احتياط مي کند. بسيار بخشنده است. از عسل شيرين تر و از کوه سخت تر است. سرٌ کسي را آشکار نکرده و زياد عبادت مي کند، در امانات مردم بسيار امين و راستگو و عفيف است. به وعده هايش وفا مي کند، به دنبال امور متعالي و برتر است، خرج زندگي اش کم و عبادتش زياد است، باطل را از دوستش قبول نمي کند و حق را حتي از دشمنش نيز قبول مي کند، در کَسب اش شبهه (چه رسد به حرام) وارد نمي کند. اگر با کسي دشمن باشد؛ اين دشمني او را از انصاف خارج نمي کند، و اگر کسي را دوست داشته باشد؛ به خاطر او به گناه نمي افتد. قطع رحم نمي کند (با پدر و مادر و فاميل، قطع ارتباط نمي کند و به آنها خصوصاً پدر ومادر احترام مي گذارد.) و با ايتام مهربان است(5)
 
 نتيجه اينکه، استحکام بنيان زندگي فردي ، خانوادگي و اجتماعي در گرو پايبندي به اخلاق مي باشد اما همين اخلاق نيز در گرو ايمان به خدا مي باشد و بر اساس آموزه‏هاي ديني، کساني که ايمان بالاتري دارند، در عرصه تلاش براي کسب فضيلت‏هاي اخلاقي و محو رذيلت‏هاي اخلاقي، با انگيزه‏تر و جدي ‏تر هستند. و مهم‏ترين واساسي‏ترين ضامن دوام اخلاق ، ايمان است. در جوامع فاقد ايمان به مبدأ ومعاد، مفاسد اخلاقي فراوان است؛ چون غرايز انساني در آنجا رهاست و انسان‏ها تسليم خواست‏هاي نفساني خود مي‏شوند. 
چنانکه قرآن کريم به اين نکته اشاره دارد«أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکيلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» (6) آيا آن کس که هواىِ [نفس‏] خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ آيا [مى‏توانى‏] ضامنِ او باشى؟ يا گمان دارى که بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلکه گمراه‏ترند.

پي نوشت ها:
1.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن‏،مترجم، سيد محمد باقر، موسوي همداني ، چاپ پنجم،: قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417 ق‏، ج ‏1، ص7 .
2.    « وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...» عنکبوت، آيه 9و مائده، آيه 93؛ عصر، آيه 3 و...
3.    سيد محمد حسين‏،  طباطبايى، پيشين، ج 7، ص 517.
4.    همان ، ج 11، ص 244.
5.    مجلسي ،محمد باقر،بحارالانوار، انتشارات وفاء، بيروت، بي تا، ج64،ص310.
6.     سوره فرقان، آيه  43ـ44.
 

معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست.

پرسش:

از کجا متوجه شويم کاري خير است و کاري شر؟ با توجه به فرموده خدا کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس؟

پاسخ:

با سلام و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

مقدمه:

در مورد خير و شر مباحث فلسفي و عقلي بسياري وجود دارد که ماهيت و حقيقت آنها چيست و آيا آنها وجودي هستند يا عدمي  و... که در اين گفتگو نمي گنجد ولي همواره بين مردم درستکار و مومن اين سوال وجود داشته است که چه کاري خوب است و چه کاري بد است و نکته مهم آن است که ملاک خير وشر بودن افعال و گفتار وکارها را بدانيم تا بتوانيم تشخيص دهيم. که در ادامه مطالب به اين مسائل مي پردازيم.

جواب اصلي:

1.       اولين ملاک براي اين که خير و شر را بشناسيم، اين است که ببينيم خداوند چه چيزي را براي ما خير و شر معرفي کرده است چون او خالق همه چيزاست و از طرفي نسبت به انسان مهربان و رئوف است. بنابراين در احکامش چيزي ندارد که بخواهد بشر را اذيت کند. خداوند در تعيين برنامه ها و دستوراتش، سعادت و تکامل و بخش اصلي و جاودانه ما را در نظر گرفته است. چون ما آفريده شده ايم تا به آن مقام والاي انساني برسيم. راهش هم اين است که از خدايي که خالق ماست، راهنمائي بگيريم تا شبيه او شويم. چون اين هدف خلقت است و انسان با عمل به دستورات به سعادت و کمال مي رسد. بنابراين يکي از منابعي که بايد خير و شر را بشناسيم، قرآن کريم است. چون کتاب تخصصي است و خدا تمام فرمول هاي خلقت و قوانينش را به صورت واضح در اين کتاب بيان کرده است. اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد: «خداوند متعال كتابى هدايتگر فرو فرستاده كه خير و شر را در آن بيان مى كند. پس روش حق را پيش بگيريد تا هدايت شويد و از راه بدى، روى گردان شويد تا به راه آييد».(1) در قرآن کريم تمام احکام و برنامه هاي زندگي در جنبه هاي مختلف فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي و... بيان شده است. امروزه تفاسير روان بسياري نوشته شده که با مراجعه و مطالعه آنها مي توان به بسياري از مفاهيم خوب و بالاي قرآني و امور خير و شر از نظر قرآن پي برد. تفسير نمونه آيت الله مکارم يکي ازين کتب مفيد و سودمند است.

2.       دومين ملاک، فرمايشات معصومان عليهم السلام است. به شرطي که آنچه که از معصوم مي گيريم واقعاً معتبر باشد. فرمايش معتبر براي ما براي تشخيص خير و شر، اصل و پايه است. مطابق روايات معتبر و اصيل که در زيارت نامه امامان آمده، اهل بيت عليهم السلام اصل  و منبع خير معرفي شده اند «اگر سخن از خير و خوبي به ميان آيد شما اصل و فرع و معدن و پناهگاه و منتهاي خير و خوبي هستيد»(2) يکي از ملاک هاي بسيار آسان و خوب براي دستيابي به امور و ملاک هاي خيرو شر مراجعه به فرمايشات ايشان است. با جستجوي کليد واژه هايي مانند «خير الناس» «خيرالامور» «خيرکم» که به معناي بهترين مردم، بهترين کار، بهترين شماست مي توان با خيل عظيمي از کلمات گهربار اهل بيت مواجه شد. به عنوان نمونه ايشان يکي از بهترين ملاک هاي خير و شر بودن امور را به صورت کلي اين مي دانند که آن کار انسان را به بهشت برساند و از دوزخ دور کند. امام على عليه السلام مي فرمايد: «آن خوبى كه در پى آن آتش دوزخ باشد ، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد ، بد نيست.»(3) يعني آنچه باعث ساختن معاد مي شود خير است و آنچه آخرت انسان را به باد مي دهد شر است. نتيجه اين بيان لزوم مراعات معاد و دستورات شريعت اسلام براي دستيابي به خير وشر است.

3.       سومين ملاک اساسي براي دستيابي به ملاک خير و شر، اموري است که عقلا خير يا شر محسوب مي شود و هر انساني خير وشر بودن آن را تاييد مي کند مانند خوبي عدالت يا بدي ظلم. همچنين سيره و روش عاقلان در همه جا در بسياري اوقات گره گشاست. بسياري امور است که خوبي يا زشتي شان با جوهره انسانيت کشف مي شود و نياز به وحي و بيانات الهي و اهل بيت (ع) ندارد. مثلا فتوت و جوانمردي يا احسان و خدمت به بشريت و ... را همه خوب مي دانند و نامردي  و يا آسيب زدن به نعمت ها و دستاوردها و محيط زيست و ... را همه عقلا بد مي دانند و همين کافي است.

4.       اما در مورد اين که گفتيد کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس بايد بگوييم بله گاهي صورت کار قشنگ نيست؛ ولي به نفع ماست مثل داروي تلخي که پزشک تجويز مي کند. ولي به نفع مريض است. چون درمانگر است. پس داروي تلخ خير است. اما وقتي ملاک هاي اصلي و اساسي يعني شناخت قرآن و کلام معصومان و استفاده از عقل و عقلا را داشته باشيم ديگر در اين موارد نيز به مشکل برخورد نمي کنيم. مثلا قرآن صبر در برابر بد اخلاقي همسري که رفتاري ناخوشايند دارد داراي ظاهري ناراحت کننده ولي در اصل خير دانسته است.(4) چون اين صبر باعث رشد و تکامل دنيوي و اخروي مي شود.جهاد در راه خدا را خير دانسته در حالي برخي او را ناخوشايند مي داند(5) چون باعث حفظ کشور و ناموس و.. مي شود. يا برعکس اعلام مي کند که آسايش و افزايش نعمت براي کافران و گنهکاران ظاهرا خوشايند است ولي در واقع برايشان شر است(6) چون در واقع انسان را به سقوط و بدبختي نزديک مي کند. با دقت در اين آيات مي توانيم همان ملاک اساسي که در بيانات معصومان اشاره کرديم را پيدا کنيم. يعني ملاک خير و شر بودن آن است که انسان را به تکامل و عاقبت به خيري و بهشت برساند يا از سقوط انساني و آتش دوزخ نجات دهد. اگر کسي ملاک هاي خير و شر را خوب بشناسد در اين مرحله دچار خطا نخواهد شد.

نتيجه:

اگرچه مفهوم شناسي خير وشر مباحث طولاني معرفت شناختي و فلسفي مي طلبد ولي مي توان با بررسي و مراعات ملاک هاي خير وشر تا حد زيادي در اين مسير حرکت کرد. معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست و با علم به اين ملاک ها ديگر انسان دچار خطاي در تشخيص که قرآن به آن اشاره کرده نخواهد شد.

کلمات کليدي:

خير، شر، خوبي، بدي ، ملاک خير، ملاک شر، معيار خيرو شر

پي نوشت ها:

1.       «إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ اَلْخَيْرَ وَ اَلشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخير تَهتَدوا وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ تَقصِدوا»  سيد رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص 242

2.       «إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.» شبخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 2، ص 277

3.       «ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النارُ ، و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ..» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 24

4.       «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» سوره نساء، آيه 19

5.       «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» سوره بقره، ايه 216

6.       «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» سوره آل عمران، آيه 178

منبع جهت مطالعه در بيماري و شفا :

کتاب معناشناسي خير و شر: احمدرضا اخوت

پرسش:

رهبری در یکی از سخنرانی هاشون گفتند که باید غضب لله داشته باشیم یعنی برای خودمون به خشم نیایم و به خاطر توهینی که به دین و خدا شد خشمگین بشویم! خب اگر یک نفر به پدر و مادرمان توهینی کرد باید بنشینیم و نگاه کنیم؟

پاسخ:
مقدمه: 
خشمی که در راستای اطاعت از خداوند باشد و انسان در خشم خود، خشنودی خدا را در نظر داشته باشد آن خشم، خشمی پسندیده است؛ مثل خشم مؤمن نسبت به دشمنان خدا و هنگام انجام گناهان، امّا خشمی که جهت اطاعت از خداوند نباشد، بلکه در راستای پیروی از شیطان باشد و شخص رضا و خشنودی شیطان را مدنظر داشته باشد آن خشم، خشمی ناپسند است مانند خشم انسان نسبت به برادر دینی خود. 
این مطلب توضیحاتی دارد که در ادامه به آن می پردازیم: 
1. در روایات اسلامی نوعاً خشم و غضب به طور مطلق مورد مذمت و نکوهش قرارگرفته است، اما مشخص است که مراد از آن ها، غضبی است که برای هوای نفس و منافع شخصی باشد. زمانی که انسان غضبناک می شود عقل وی تحت الشعاع قرار می گیرد؛ چنان چه امام صادق (ع) می فرماید: «خشم و غضب، دل حکیم را تاریک می کند و هر کس غضب خود را در اختیار نگرفت، نمی تواند عقل خود را در اختیار بگیرد»(1). بر این اساس، فکرش به درستی کار نمی کند؛ همان طور که امام على (ع) فرمود: «تندخویی، بخشى از دیوانگى است؛ زیرا صاحب آن (در غالب موارد)، بعداً پشیمان می گردد و اگر چنانچه پشیمان نشد جنون او ریشه می دواند!»(2). بسیاری از تصمیم هایی که شخص خشمگین می گیرد درست نبوده و او دست به کارهایی می زند که بعداً پشیمانی را به دنبال خواهد داشت؛ بر این اساس باید از چنین خشمی به خدا پناه برد. 
2. همان طور که نوشتید برخی غضب ها ممدوح و پسندیده است. خشمی که برای رضای حق باشد نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار پسندیده و در برخی موارد، لازم و ضروری است. امام علی (ع) می فرماید: «...جهاد چهار شعبه دارد: امربه معروف، نهى از منکر، پایدارى در جبهه ها و کینه توزى با فاسقان. پس هر که امربه معروف کند پشت مؤمن را محکم ساخته و هر که نهى از منکر کند بینى کافر را به خاک مالیده و هر که در جبهه ها پایدارى کند به عهد و وظیفه خود عمل نموده و هر که با فاسقان کینه توزد براى خدا خشم گرفته و هر که براى خدا خشم بگیرد حقیقتاً مؤمن است‏. پس این است ایمان و پایه هاى آن»(3). این روایت به خوبی خشم برای رضای خدا را تأیید می کند. 
3. نکته مهم در اخلاق اسلامی این است که خشم و غضب برای رضای خدا نیز نباید از دایره اخلاق و شرع فراتر رود؛ یعنی مثلاً کسی که برای خدا خشمگین می شود، نباید به خود اجازه ظلم و ستم و فحاشی و هتاکی و کارهای غیراخلاقی بدهد؛ یعنی مثلاً در مواجهه با فاسقان تذکر محکم می دهد یا در جبهه جهاد محکم و جدی مبارزه می کند. نباید کسی تصور کند حالا که در مواجهه با گناه یا فسق یا کفار یا فاسق باید جدی و محکم و تند باشد، پس اجازه هر نوع ظلم و تجاوز از حق یا فحاشی و هتاکی را دارد. اسلام چنین اجازه ای به ما نمی دهد. امیرالمؤمنین در عین جدیت در جهاد، پا را از دایره اخلاق بیرون نگذاشته است. دریکی از جنگ ها وقتی لشکر دشمن شروع به فحاشی یا هتاکی کرد و لشکریان امیرالمؤمنین (ع) نیز قصد مقابله به مثل داشتند، حضرت فرمودند: «من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید; ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و براى اتمام حجّت رساتر است»(4) این سیره اهل بیت علیهم السلام است. در جای خود در کتب تاریخی ثابت است که فاطمه ی زهرا (س) دو خطبه طوفانی ایراد کرده؛ دو خطبه ی به معنای واقعی کلمه طوفانی. یکی در مسجد در میان انبوه متراکم مردان (5)، یکی هم خطاب به زنان مدینه (6) که پُر است از مطالب بسیار مهم و اعتراضی و تنبیه نسبت به مفاهیم برجسته ی اسلامی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) در مورد آن ها خطر را احساس می کرد، ولی در این دو خطبه ی مهم و بزرگ و پُرشور، یک کلمه ی هتک و زشت و توهین آمیز وجود ندارد؛ و همه ی کلمات، محکم و مستحکم و بیانات متین و متقن است. پس به بهانه غضب برای خدا، ظلم و ستم و معصیت و بی اخلاقی جایز نیست. 
4. در مورد توهین به والدین هم می توان گفت باید با جدیت و محکم برخورد کرد. غضب و تندی شاید همیشه و همه جا لازم نباشد، ولی حتماً تذکر و دفاع از حیثیت آن ها لازم است. کسی حق ندارد به والدین ما توهین کند. اگر کسی این کار را کرد بدون این که مقابله به مثل کنیم باید به او تذکر بدهیم. باید بگوییم حق نداری توهین کنی. اگر اصرار به کارش دارد باید از او جدا شوید و جلسه را ترک کنید. این برخورد حتماً ارزشمند و از موارد غضب برای خداست. نتیجه: غضب و خشم غالباً نکوهیده و نشانه خروج از قوه عاقله و افراط است ولی غضب برای خدا هم داریم که ممدوح و پسندیده است و در منابع دینی بر آن تاییدات وجود دارد و خوب است که در دفاع از ارزش های اسلامی انسان به صورت جدی و محکم بایستد. منتها نباید از دایره اخلاق خارج شد و به بهانه غضب برای خدا نمی توان هتاکی یا فحاشی یا در بدی ها مقابله به مثل کرد. توهین به والدین نیز از مواردی است که نباید سکوت کرد. باید حتماً محکم و جدی تذکر داد و از مصادیق غضب برای خدا می تواند باشد. باید محکم تذکر دهید اگر اصرار داشت از او جدا شوید حتی در صورت ادامه آزار می توان از پیگیری حقوقی نیز استفاده کرد. 
منابع بیشتر برای مطالعه: - نماز و مهار خشم، علی نور محمدی. -خشم و شیوه های درمان آن از دیدگاه آیات و روایات، بهزاد بیرانوند. -فروبردن خشم، محمد قائم فرد. 
کلمات کلیدی:
خشم و غضب بیجا، کنترل خشم، پرخاشگری، غضب ممدوح.
پی نوشت ها: 
1.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الحدیث‏، قم‏، چاپ اول، 1429 ق، ج 3، ص 745: الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ. وَ قَالَ: مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ، لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَه‏. 2
2.    . سید رضی، نهج البلاغه، محقق و مصحح: صبحی صالح‏، هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 514: «الْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِم‏». 
3. شیخ مفید، الامالی، ص 278، کنگره شیخ مفید، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏: «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ تَعَالَى فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَهَذِهِ صِفَهُ الْإِیمَانِ وَ دَعَائِمُه‏». 
4. نهج البلاغه، همان، ص 323: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْر». 
5. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۳، ص ۵۶۷-۵۶۸. 
6. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، معانی الأخبار، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق، ص 354.
 

اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است.

پرسش:
برادر بزرگترم چند سال قبل نماز می خواند ولی حالا نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد و وقتی به او می گویم روزه بگیر، می گوید شب ها تا صبح می گیرم و می خندد، چند وقت یکبار هم مشروب می خورد، یکبار هم که در خانه کسی نبود و من وارد خانه شدم او را با یک نامحرم دیدم. ایشان پنج سال از من بزرگتر است و من 17 سال دارم و بسیار ترسوام مخصوصا در ارتباطات اجتماعی به حدی که از یک اخم دیگران می ترسم برای همین سعی می کنم در جمع نباشم حال من چه وظیفه ای نسبت به او دارم و چگونه می توانم او را هدایت کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه: 
انسان موجودی مختار است و با اختیار خود دست به انتخاب می زند. اگر نگرش انسان نگرش دینی و الهی باشد انتخاب های او بر مبنای اصول دین خواهد بود و چنانچه در نگرشش دچار اشکال شود رفتارهای نادرستی از او سر خواهد زد. در نگرش و تربیت دینی تعبد و بندگی خداوند به واسطه نماز به اثبات می رسد و پرهیز از امور حرام همچون رابطه با نامحرم، شراب خواری، ظلم به دیگران و در یک کلام دوری از گناه در اولویت قرار می گیرد پس هر جا شاهد رفتار غیردینی هستیم به این نتیجه می رسیم که نگرش الهی شخص دچار خطر شده است و احتمال تخریب آن وجود دارد. 
اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است. امور متعددی در مسیر زندگی انسان می تواند به تدریج بر کمیت و کیفیت ایمان انسان ها اثر بگذارد و آن ها را دچار ضعف یا تقویت ایمان نماید همان گونه که نوشتید برادرتان قبلاً اهل نماز بوده اند درواقع نور ایمان، ایشان را به تعبد دعوت می نموده و تربیت والدین و طهارت و پاکی روح هم در این زمینه بی تأثیر نبوده است، اما در ادامه حتماً عواملی بر میزان تقید ایشان تأثیر گذاشته و او را نسبت به انجام عبادات بی انگیزه کرده است تا جایی که حتی مرتکب سایر گناهان هم می شوند. دعوت به خیر: همهٔ ما به عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفهٔ امربه معروف و نهی از منکر نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است. قرآن می فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ۚ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان وزنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه معروف و نهی از منکر می کنند (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد. شروع تغییر از خود: ما نمی توانیم در وهلهٔ اول رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس تذکر دادن های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با نماز و غر زدن های پیوسته نمی تواند نتیجهٔ خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به نمازخواندن دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد، بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا برادرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند و الا اگر سهل انگاری ولو به میزان محدود در رفتار خود شما هم دیده شود ایشان انگیزه ای برای تغییر نخواهند داشت. ریشه یابی: گاهی نماز نخواندن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این گونه دیدگاه برادرتان در مورد خدا، قیامت، معاد و ...را تقویت کنید. گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات نماز و تأثیرات بد بی نمازی در زندگی با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد»(2). نقش اعجاز گونهٔ محبت: مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار محبت و به دوراز تنش و تشنج می توانید ایشان را متقاعد کنید تا به نمازخواندن رو بیاورند. از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید. مراقب باشید در این مسیر دچار افشاگری، بردن آبروی ایشان، سرزنش و رسوا نمودن ایشان مقابل دیگران نگردید. حذف عوامل محیطی: اصلی ترین علت کاهلی در نماز افتادن در دام گناه است. عبادت و بندگی احتیاج به توفیق دارد و این توفیق به دست نمی آید مگر اینکه دل را از گناه پاک کنیم. شاید عوامل محیطی یا دوستان و اطرافیان منجر به دعوت برادر شما به انجام کارهای حرام همچون خوردن مشروب و یا رابطه با نامحرم شده و همین گناهان توفیق عبادت را از او سلب نموده است. تأثیر اطرافیان و ارتباط با آنان دلیل محکمی برای کاهلی در نماز است. واقعاً نشست وبرخاست با افراد غافل چنان اثر منفی بر وجود انسان نه فقط بر نماز و اقامهٔ آن بلکه بر عقاید و احوالات فرد می گذارد که وصف ناپذیر است؛ بنابراین برای دعوت ایشان به نماز باید او را از انجام گناهان نهی کرد و عوامل محیطی را حذف نمود. یادآوری نعمت ها: نعمت هایی که در زندگی دارید را به موضوع سپاسگزاری از صاحب این نعمت ها یعنی خداوند گره بزنید و این گونه هشدار دهید که کفران این نعمت ها منجر می شود تا خداوند نعمتش را سلب نماید. در این گفتگوها نماز را وسیلهٔ تشکر از خداوند معرفی کنید تا این گونه نسبت به نمازخواندن ترغیب گردند. همچنین از سایر اموری که برادرتان بدان معتقدند بهره ببرید مثلاً اگر ایشان به امام حسین علیه السلام علاقه دارند می توانید از طریق همین علاقه ایشان را به نماز دعوت کنید. گاهی مواقع افراد فکر می کنند چون ممکن است خداوند آن ها را نبخشد از خواندن نماز مأیوس می شوند در این رابطه نیز باید مغفرت و رحمت الهی را به ایشان یادآور شوید. کتاب هایی با موضوع نماز را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه او قرار دهید تا نسبت به خواندن آن ها راغب گردد. بهره بردن از واسطه ها از واسطه هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید مثلاً اگر حرف شنوی ایشان از مادر یا پدرتان زیاد است می توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرتان مطرح کنید و از آن ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند. تمرکز بر رفتارهای خوب: یکی از اموری که می تواند در عدم رغبت افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایستهٔ آن ها و ویژگی های مثبتی که دارند دیده نمی شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق اند؛ بنابراین سایر ویژگی های مثبت ایشان را برجسته نموده و از این طریق زمینه را برای تشویق ایشان به نماز فراهم آورید. این را بدانید که با اجبار کسی را نمی توان هدایت نمود چه بسا تأثیر منفی آن بیشتر از هدایت گردد. اگر رابطه شما با برادرتان اکنون به جبهه گیری و حساسیت نشان دادن و صف آرایی منتهی شده است برای مدتی سکوت کرده و حرفی به او نگویید و به دنبال اجرای روش غیرمستقیم باشید و به شکلی از همکاری افراد دیگر بهره مند شوید. از دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده ایم تا خواسته های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم. نتیجه: اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب است و والدین روش درست امربه معروف و نهی از منکر را می دانند می توانید در رابطه با گناهان ایشان با یکی از والدین صحبت نمایید؛ و از آن ها درخواست کنید تا برای هدایت ایشان قدم بردارند؛ اما اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب نیست و گفتن این موضوعات جو را متشنج می کند لازم نیست با آن ها صحبت کنید. اگر دوستان مشترکی دارید یا در بین فامیل افراد نمازخوان و متعهدی هستند می توانید به بهانه های مختلف زمینهٔ دیدار و رفت وآمد با آن ها را فراهم نمایید تا به واسطهٔ این معاشرت ها برادرتان نیز از مسیر خطا بازگردند. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به نماز اصلاح کنید. 
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
 1. راز نماز، محسن قرائتی. 
2. پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی. 
3. بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته. 
4. گناه شناسی، محسن قرائتی.
 5. واجب فراموش شده، راهبردهای مقام معظم رهبری درزمینهٔ امربه معروف و نهی از منکر. 
کلمات کلیدی:
 نماز، بی نمازی برادر، روش امربه معروف، نهی از منکر، کاهل نماز، . 
پی نوشت ها: 
1.    سوره توبه، آیه 71. 
2.    . سوره ذاریات، آیه 55.
 

ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است.

پرسش:
بنده کارمند هستم و با توجه به اينکه حقوق ثابت دارم بنابراين مي بايست هزينه هاي زندگي مشترک را بر حسب ميزان درآمد خود مديريت کند. هميشه سعي و تلاشم اين بوده که در زندگي مشترک کم و کسري از نظر خوراک، پوشاک و ساير نيازهاي زندگي نداشته باشيم. از طرفی باید پس انداز هم داشته باشيم و به فکر تامين هزينه هاي مربوط به رهن يا اجاره مسکن نيز باشيم ولي همسر بنده ولخرج هستن طوري که تا قبل از اتمام ماه حقوقم تمام ميشه و مجبورم قرض کنم يا از هزينه هاي خودم مثل لباس يا غيره کم کنم و به همسرم بدم تا راضي بشود ولي پا از اين هم فراتر گذاشته طوري که نه ميتوانم پس انداز کنم، نه اجازه مديريت صحيح به بنده می دهد نه به توضيحات من در اين باره گوش ميدهند و هر وقت بخواهم مانع کارش بشوم با من دعوا ميکند، تهمت ميزند و سريعا دعوا راه ميندازد و پاي والدینش را وسط مي آورد و پيش فاميل و دوستان آبرويم را می برد. خواستم بپرسم آيا اگر من به حرف ایشان گوش ندهم و آن چيزي که واقعا درست است را انجام بدهم حتي اگر از من ناراحت بشود مصداق بي اخلاقي و بد اخلاقي و زور گفتن به همسر حساب ميشود؟ يا بايد هر چه گفت گوش بدهم تا نتيجه اشتباهاتش را توي زندگي مان ببينيم تا معلوم شود اشتباه می¬کرده است؟
 

پاسخ :
مقدمه:
از بزرگ‌ترین اهداف ازدواج به تکامل رسیدن از همه جهات ازجمله تکامل و پیشرفت اقتصادی است. زندگی با فردی که در مورد مسائل مالی کاملاً متفاوت از شما عمل می‌کند، می‌تواند بسیار دشوار باشد. نحوه خرج کردن، سرمایه‌گذاری، پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هرکسی متفاوت است. آدم‌ها مثل هم‌فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی دارند. تفاوت‌ها طبیعی هستند. اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و باعث اختلاف‌نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید. در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جمع‌کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند. 
در ادامه مطالبی برای حل این موضوع بیان می‌کنیم:
1.    اسلام به‌اعتدال توصیه نموده و خداوند ما را امت میانه‌رو قرار داده است «و این‌چنین شمارا امت میانه‌رو قراردادیم تا بر مردم شاهد باشید»(1). ولخرجی همان تبذیر و گاهی اوقات هم اسراف است که قرآن کریم به‌شدت نهی نموده است؛ اسراف، خطا در نحوه‌ی مصرف است و تبذیر خطا در موضوع مصرف. اسراف، زیاده‌روی و تبذیر ولخرجی و بیهوده خرج کردن است. قرآن ولخرج‌ها را شبیه شیاطین خوانده است؛ «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا». «ولخرج‌ها شبیه شیاطین‌اند و شیطان در برابر خدای خویش کفرپیشه است»(2). در روایات هم این موضوع به‌شدت نهی شده است و درباره ولخرجی از حضرت علی علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «بخشنده باش اما ولخرج مباش؛ و صرفه‌جو باش ليكن خسيس مباش.»(3) بنابراین ازنظر معارف اسلامی ولخرجی ممنوع و نکوهش شده است. ابتدا باید این موضوع را درک کنید که هیچ‌کس چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی بین شما و شریک زندگی‌تان ندارد. باید با مدارا و مرحله‌به‌مرحله به اصلاح بپردازید.
2.    مهم‌ترین موضوع برای اصلاح، صحبت و گفتگو است و ما نمی‌دانیم چرا ایشان به گفته‌های شما ترتیب اثر نمی‌دهد یا چرا همیشه صحبت‌های شما با جنجال همراه بوده است؟ شاید بیان و نحوه صحبت شما اشکالی داشته باشد. شاید رگ خواب و نحوه راضی کردن ایشان را خوب رعایت نمی‌کنید ولی این‌یک قاعده کلی است وقتی‌که صحبت و تذکر و نصیحت و گفتگو باکسی فایده ندارد و اثر عکس دارد، دیگر نباید در این مورد با او صحبت کرد. وقتی همسرتان به‌جای همراهی، مسیر ناسازگاری و تندی یا آبروریزی را پیش‌گرفته و صحبت فایده نداشته دیگر لازم نیست در این مورد صحبت کنید چون کار به بحث و دعوا می‌کشد.
3.    ازنظر اخلاقی حتماً شما مجاز هستید عاقلانه و همراه با میانه‌روی و محاسبه، مخارج تان را ازنظر اقتصادی مدیریت کنید یعنی به‌حکم عقل قطعی در این موارد باید پس‌انداز برای اجاره و مخارج و بدهی‌های خود داشته باشید و اگر چیزی باقی ماند می‌توانید خواسته‌های ایشان را برآورده کنید اما اگر پول نمی‌توانید خرج کنید، محبت که می‌توانید خرج کنید. زبان خوش و نرم و همراه با وعده صحیح همیشه مفید است. سعی کنید مکالمات شما با همسرتان به بحث‌وجدل و دعوا کشیده نشود. اگر ایشان چیزی خواست که در وسع تان نبود یا نباید به جهت مدیریت امور اقتصادی زندگی، الآن برایش بخرید، با زبان خوش به او وعده بدهید که حتماً درخواست تو را انجام خواهم داد، البته نیت انجام در آینده هم داشته باشید تا بیهوده‌گویی و وعده دروغ نداده باشید. اگر اصرار کرد الآن باید انجام دهی، عذرخواهی کنید و بحث را ادامه ندهید حتی اگر ناراحت شد در این موارد برای شما حکم بداخلاقی یا بی‌اخلاقی نوشته نمی‌شود.
4.    نکته نهایی این‌که این ولخرجی اگر زیاد و ناخودآگاه و غیرقابل اصلاح باشد باید با مراجعه به مشاور، به‌صورت حضوری درمان شود. از این نکته غافل نباشید که عدم تعادل در مسائل مالی، ضرر و زیان زیادی به شما و آبروی خانوادگی‌تان دارد و منافات باتدبیر دارد و مشاور باریشه یابی می‌تواند کمک کند. توصیه همیشه ما ابراز محبت زیاد به همسر است. اگر او را ازنظر روحی و عاطفی ارضا کنید تا حد زیادی نسبت به شما نرم می‌شود. انسان اسیر محبت است و بامحبت به او می‌توانید تا حد زیادی این مشکلات را کاهش دهید.
نتیجه:
ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. این اخلاق همسرتان باید با مشاوره اصلاح شود. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است. همسرتان اگر از شما چیزی خواست بااخلاق خوش به او وعده بدهید که در آینده و اولین فرصت ممکن برایش تهیه خواهید کرد. ازنظر عاطفی و روحی او را راضی کنید تا مشکلات کمتر شود. عمل شما بر طبق صلاحدید مالی و اقتصادی ماهانه برای کم نیاوردن در آخر ماه غیراخلاقی نیست هرچند همسرتان از ولخرجی نکردن تان ناراحت شوند ولی تلاش تان این باشد که ناراحتی‌ها کمتر شود و به حداقل برسد.
منابع بیشتر برای مطالعه:
1.    آیین همسرداری، ابراهیم امینی.
2.    حقوق مالی و اقتصادی خانواده، لیلا سادات اسدی.
3.    پس‌انداز و خانواده ایرانی، مهدی چقازردی، محیا همت پور.
4.    کتاب اقتصاد خانوار، خلیل نوروزی، علی استاجی.
کلمات کلیدی:
ولخرجی، تبذیر، مدیریت مالی، مشکلات خانوادگی، همسر.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 143.
2.    سوره اسراء، آیه 27.
3.     سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 474.
 

صفحه‌ها