كلام

سند ادعا کتاب پزوهشی بر فرهنگ حیا استاد عباس پسندیده که کتابشان کاملا مستند و مطمئن است و حوزه آن را تایید و سفارش به خواند کرده. من به بحث داستان تشخیص هویت بچه و ...کاری ندارم . حرفم اینست که اگر اسلام مطابق فطرت بشر حرف میزند چرا به میل زن بی توجهی کرده ولی به مرد نه؟چرا با اینکه شهوت زن 9برابر مرد است ولی رابطه جنسی مشروعش فقط با یک مرد جایز است؟

مقوله جواز چند همسري در مردان و حرمت چند شوهري زنان، دو مقوله مرتبط و در عرض يكديگرند كه بايد به هر دو و با توجه به هم نگريست و آن ها را مورد بررسي قرار داد . از آن جا كه ما معتقديم قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشر تنظيم شده است، نه احساسات و عواطف، ضرورت هاي اجتماعي در آن مهم ترين نقش را ايفا مي كند، در نتيجه پاسخ كامل به اين پرسش در گرو تحليل دقيق مساله چند همسري و ضرورت هاي فردي و اجتماعي آن است كه در صورت تمايل شما در نوبت هاي بعد به آن خواهيم پرداخت.
اما در مورد وضعيت شهوت جنسي در مدان و زنان بايد گفت:
ادعاي بيشتر بودن ميل جنسي زنان بر مردان هم از نظر پزشكي مورد تاييد نيست و هم تجربه عمومي بشري در جوامع مختلف مخالف اين ادعا است؛ اصولا نياز جنسي در مردان كاملا متفاوت از نياز جنسي در زنان است، به گونه اي كه در اغلب مردان انگيزه اصلي در ازدواج و ارتباط با جنس مخالف خواسته يا نا خواسته، ارضاي نياز جنسي است، در حالي كه در اغلب زنان اين انگيزه عاطفي و روحي است. حتي بخش نياز جنسي در آن ها هم ماهيتي دوگانه يعني عاطفي جنسي دارد؛ يعني در ماهيت و حقيقت اين نياز هم تفاوت آشكاري بين زنان و مردان وجود دارد.
بايد پذيرفت كه در شدت و قدرت اين نياز بين زنان و مردان تفاوت آشكاري وجود دارد، به گونه اي كه حتي در جوامع غربي كه بيش ترين تحريكات و بيداري هاي جنسي وجود دارد و عدم تمايلات جنسي عامل اجتماعي ندارد، تفاوت بين زنان و مردان در نياز جنسي امري كاملا آشكار است تا حدي كه در اكثر اين كشورها ميزان سرد مزاجي جنسي زنان تا حدود 35 درصد جمعيت زنان را تشكيل مي دهد، در حالي كه اين امر در مردان شايد به 10 درصد هم نرسد. (1)
البته در مورد 9 برابر بودن ميل جنسي زنان بر مردان بايد گفت كه اين امر در روايتي كه شيخ صدوق در كتاب خصال نقل فرموده آمده است، به اين مضمون كه امام صادق(ع) فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي النِّسَاءِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الرِّجَال‏(2) همانا خداى تبارك و تعالى ميل زناشوئى را ده سهم قرار داده است كه 9 سهم آن در زن است و يك سهم در مردان‏.»
اما تحليل و بررسي سندي و محتوايي روايات امري دقيق و كارشناسانه است و نمي توان به صرف يك روايت برداشت هاي گوناگون فيزيولوژي و فرهنگي و فطري داشت؛ چنان كه خود شيخ صدوق بعد از اين روايت به روايت ديگربي از امام اشاره مي فرمايند كه به نوعي بيانگر روي ديگر سكه است: «حياء ده سهم است 9 سهم در زنان است و يك سهم در مردان‏» (3)
يعني اگرچه زنان 9 سهم از 10 سهم شهوت را دارا هستند. اما 9 سهم از 10 سهم حيا را نيز دارند و حيا نقطه مقابل بروز و ظهور شهوت است.
به علاوه در معناي روايت اول بر فرض صحت سندي آن مي توان گفت اين روايت در مقام كيفيت ميل جنسي در زنان است نه كميت آن؛ يعني ميل جنسي در زنان به طور طبيعي بر ساير تمايلاتشان نمي چربد و به علاوه به حدي نيست كه آنان را وادار به رفتارهاي كاملا نامعقول كند، اما در مقام ارضاءِ اين ميل و تحريك و غليان شهوت، همچنين در كيفيت و استمرار، اين ميل در زنان نسبت به ميل طبيعي مردان برتري دارد.
در واقع ميل جنسي در مردان بسيار قوي تر و نيرومندتر است و منشا رفتارهاي كاملا غير عقلاني و خطر پذيري هاي بالا است، اما در مقام ارضاء اين امر هم در زمان و هم در كيفيت وضعيتي ضعيف تر از وضعيت ميل جنسي زنانه دارد.
در نتيجه اكثر آنچه برخي از زنان در دوران تجرد به عنوان نياز جنسي احساس مي كنند، بيش تر ماهيت تجربه جنسي دارد كه با ارتباط با همسر برآورده مي شود. پس از ازدواج كم رنگ مي شود، در حالي كه در مردان اين نياز ، امري مداوم و كاملا مستقل و قدرتمند باقي مي ماند.
به علاوه بيشتر بودن نياز جنسي زن به هيچ وجه به معناي نياز به تعدد شوهر براي رفع اين نياز نيست و اصولا ماهيت زنان با اين تمايل همخواني ندارد و تحقيقات روانشناسي نيز ثابت كرده است كه زنان بيش از مردان خواهان تك همسري و توجه كامل به يك همسر هستند. (4)
پي ‏نوشت‏ ها:
1. رك: http://www.seemorgh.com/health/default.aspx
2. شيخ صدوق، الخصال، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1403 ه.ق، ج 2، ص 438.
3. همان، ص 439.
4. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374، ج19، ص 302.
موفق باشید.

سلام بر دوستان. با توجه به عبارت "لا اكراه في الدين" ، آيا به اجبار حجاب رو در جامعه برقرار كردن درسته؟ ما كه معتقديم در دين اجبار نيست، چرا بايد در حجاب اجبار كنيم؟ خيلي طول ميكشه تا به سوالام جواب بدين، چرا؟ معمولا چند روز طول ميكشه تا پاسخ بدين؟ ممنونم. ايشا... هرچي از خدا ميخوايد بهتون بده. يا علي

معناي آيه «لااكراه في الدين» چيزي نيست كه تصور كرده ايد؛ متاسفانه معمولا تفسير درستي از اين آيه نمي شود و معناي آن به شكلي ناصحيح تلقي مي گردد؛ اين آيه بيانگر حقيقتي معرفتي و به اصطلاح گزينه اي اخباري است، نه دستوري؛ يعني خداوند در اين آيه خبر مي دهد كه اجبار در اصل دين ممكن و شدني نيست. زيرا اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يك امر دروني، قابليت اجبار و تحميل كردن يا اجباري شدن ندارد؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است. حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.
به همين خاطر دين حقيقي هر انساني همان چيزي است كه در اعماق قلب خود بدان پايبند است و آن را حق مي داند و با عقل و جان خود به حقانيت آن رسيده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسيدن به چنين ديني تشويق نموده است. از هر نوع تقليد كوركورانه در اصول و مباني معرفتي و ديني مذمت نموده است.
اما اين بدان معنا نيست كه در مفاهيم و دستورات درون ديني هيچ اجبار و قانون الزام آوري وجود نداشته باشد و كسي كه اسلام را يا زندگي در تحت حكومت اسلامي را پذيرفته، موظف به رعايت برخي دستورات و مقررات نباشد ؛ اگر اين آيه مي گويد كه هيچ گونه اجبار و لزومي در دين نيست، چرا پيامبر و اهل بيت در دوران حكومت خود توده جامعه را ملزم به رعايت دستورات ديني كرده، در صورت تخلف حدود شرعي را بر آن ها جاري مي نمودند ؟
اسلام دين آزادي و اختيار و انتخاب است و آدمي با انديشه و خرد خود مي‌تواند راه و آيين حق را برگزيند. در اين انتخاب كاملاً آزاد است. اما دو نكته در اينجا وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
1- اصل پذيرش دين آزاد است، اما آيا اگر كسي ديني را آگاهانه و آزادانه پذيرفت، در اعتقاد و عمل و پايبندي به احكام ديني و جزئيات عملي آن دين هم آزاد است؟ مثلاً مي توانيم بگوييم مسلمان هستيم و اسلام را اختيار كرديم، اما آزاديم مثلاً در مقام اعتقاد نماز را لازم بدانيم يا ندانيم يا در مقام عمل نماز بخوانيم يا نخوانيم؟
وقتي اسلام را اختيار كرديم، التزام و تعهد خود را نسبت به احكام آن و فرامين خداوند نيز اعلام كرديم. با اين حال نمي‌توانيم بگوييم نسبت به احكام آن آزاديم كه انجام بدهيم يا ندهيم. اين مساله امري متعارف و عقلايي است ؛ مثلاً آزاديم كه داخل يك كشور يا منطقه اي بشويم يا نشويم، اما همين كه وارد شدن به آن كشور را انتخاب كرديم، بايد نسبت به قوانين و احكام آن پايبند باشيم.
اين لزوم و ضرورت به معني اجبار عملي و نظارت هاي فردي نيست. يعني در بسياري از تكاليف ديني كه در حيطه مسائل فردي است، نظارت و اجبار و اصراري اعمال نمي شود. اما در حوزه مسائلي كه صورت اجتماعي و غير فردي دارند و عمل كردن يا نكردن افراد به اين قوانين وپايبندي داشتن و نداشتن آنها مي تواند موجب مشكلات اجتماعي گردد، اجبار و تاكيد وجود دارد.
در واقع آيه«لا اكراه في الدين» نيز به همين امر مهم اشاره دارد و آن اينكه در اصل دين و اعتقاد، اكراه واجباري ممكن نيست؛ زيرا دين امري باطني و قلبي است، اما ربطي به قوانين ومقررات الزامي هر ديني كه انجام آن از گروندگان به آن دين خواسته شده نيست و حجاب نيز به تصريح صريح قرآن از اين نمونه هاست.(1)
آزادي عقيده مي‌تواند درست باشد، اما آزادي مطلق درعمل نه تنها در جامعه ديني و اسلامي، بلكه در هيچ جامعه اي وجود ندارد.
تمام جوامع متمدن كم و بيش محدوديت هايي را بر اساس اصول و موازين حقوقي و اخلاقي آن جامعه وضع مي‌كنند و جامعه آزاد مطلق نداريم. حتي در جوامع غربي امروز كه خود را به عنوان جامعه باز و آزاد معرفي مي‌كند، محدوديت‌هاي بسياري در حوزه هاي گوناگون، حتي اعتقادات فردي وجود دارد. كه بر اساس اصول خاصي كه خود تعريف مي‌كنند اعمال مي‌شود. حتي در برخي از آن جوامع مشاهده مي‌شود كه براي نوع پوشش مردان و زنان نيز در محيط هاي خاص مانند ادارات، محدوديت‌هاي قانوني وضع شده است، يا مثلاً اگر خوردن مشروبات الكلي را آزاد مي‌دانند، در شرائطي كه امكان ايجاد مشكل براي ديگران وجود دارد، مجاز نيست مثلا در هنگام رانندگي شخص را به شدت جريمه كرده و ممانعت به عمل مي‌آورند.
اين مسئله در جامعه ديني نيز وجود دارد، با اين تفاوت كه در جامعه ديني احترام به قوانين ديني و مراعات آن كه جنبه علني و اجتماعي دارند، نيز مد نظر قرار مي‌گيرد. بديهي است كساني كه در يك جامعه ديني زندگي مي‌كنند، بايد احترام ارزش‌هاي ديني را داشته باشند و گناهان علني را انجام ندهند، اگر چه اصلاً مسلمان نباشند يا اعتقاد هم نداشته باشند. چنين شخصي در اعتقاد و باور داشتن يا نداشتن آزاد است و خود جوابگوي اعتقاد و اعمال و تكاليف خود نزد خدا است، اما مراعات و احترام به قوانين اجتماعي و در مسئله اي مانند حجاب، حفظ عفت عمومي در جامعه ديني لازم است.
2- مسئله حفظ عفت عمومي و تعادل اخلاقي جامعه به عنوان يك حق انساني و هنجار اجتماعي شناخته مي‌شود. در چنين شرايطي آزاد بودن شخص در نوع پوشش ممكن است موجب به هم خوردن تعادل اخلاقي جامعه، گسترش محرك غريزه جنسي و فساد اخلاقي، ايجاد آسيب‌هاي رواني و اجتماعي و تزلزل در بنيان‌هاي اجتماع مانند خانواده گردد.
در چنين شرايطي اين مسئله از يك موضوع شخصي خارج شده و يك موضوع اجتماعي تلقي مي‌شود. بديهي است كه در چنين صورتي در هر جامعه­اي، آزادي‌هاي فردي به جهت منافع اجتماعي محدود مي‌شود. اين موضوع در هر جامعه‌اي وجود دارد، يعني به حقوق اكثريت افراد جامعه نظر مي‌شود. با اين تفاوت كه در جهان غرب، هنجارهاي اخلاقي و مشكلات اشاره شده به عنوان مصالح اجتماعي تلقي نمي‌شود تا بر اساس آن آزادي فردي محدود شوند، اما در مقابل در همان جوامع بسياري از موارد به عنوان مصلحت‌هاي اجتماعي تصور شده و به جهت آنها آزادي‌هاي فردي محدود مي‌شود.
مويد اجتماعي بودن نگاه اسلام به اين مساله اين است كه هر چند رعايت حجاب در برابر افراد نامحرم در هر حريمي( چه خانه و چه جامعه ) از نظر اسلام ضروري است. اما اسلام اجازه تجسس و تحقيق در عمل كردن به اين ضرورت ديني در حريم خصوصي افراد را نمي دهد. تنها اصرار عملي در رعايت آن در حريم جامعه دارد. در اين عرصه تفاوتي بين مسلمان و غير مسلمان نيست. بلكه حتي اقليت هاي ديني كه شهروند جامعه اسلامي هستند، نيز ملزم به رعايت اين قانون اجتماعي هستند.
البته اين مطالب به معني تاييد همه روش هايي كه در گذشته و حال در خصوص برخورد با معضل بد حجابي در كشور اعمال مي شده و مي شود نيست؛ بلكه ترويج و تشويق به امر حجاب و حل مشكلات فكري در اين خصوص و در كنار آن آسيب شناسي وجود اين ناهنجاري اجتماعي وشيوه هاي درست مقابله با آن، اموري كاملا تخصصي و دقيق هستند كه بايد در خصوص راهكارهاي آن كارهاي عميق علمي انجام شود.
ولي در هر حال نمي توان اصل اين نوع اجبار را براي حفظ عفت عمومي و فضاي اجتماعي صحيح و سالم رد كرد. در نتيجه بي توجهي به اين امور ديني و رها كردن اين مسائل اجتماعي اسلام نيز مورد قبول نيست. افرادي كه به اسلام به عنوان يك دستور ديني معتقدند به طور طبيعي بايد به حجاب نيز پايبند باشند. اما كساني كه در اين كشور به اسلام معتقد نيستند يا به هر دليل مايل به رعايت اين دستور ديني نيستند موظفند از نظر رعايت قانون اجتماعي به اين امر پايبند باشند.
در مورد تاخير در ارسال پاسخ ها هم كثرت سوالات و پرسشگران و محدوديت هاي گوناگون در اين مركز عامل اصلي است كه پوزش ما را بابت اين امر مي پذيريد؛ اميدواريم مدت زمان پاسخگويي در آينده كوتاه تر گردد.
پي نوشت:
1. نور(24) آيه 31.
موفق باشید.

کروبین به چه معنی است و ملائکه کروبین چه فرشتگانی بودند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در قاموس مى ‏نويسد: الكروبيون مخففة الراء، سادة الملائكة : كروبين به معناي سيد و بزرگ ملائكه است.
كروبيان بر وزن فعوليان جمع كروب يعنى نزديكى است به اين معنى كه آن فرشتگان مقرب پيشگاه خدا هستند. (1)
ملائكه كروبين: فرشتگاني هستند كه به عنوان سالار فرشتگان معرفي مي شوند.
البته كروبين (فتح باء و سكون ياء) مثني هم تلفظ شده است كه نام دو ملك مي باشد كه با همكاري جبرئيل و ميكائيل براي عذاب قوم لوط نازل شدند». (2)

پي نوشت ها:
1. خسروى حسينى سيد غلامرضا، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ناشر انتشارات مرتضوى، تهران، 1375 ش، نوبت دوم ، ج‏4، ص 11.
2. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، مترجم سيد محمد باقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ يازدهم، 1378، ج 10، ص 489.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه همه ی انسانها معتقدند که هر معلولی علتی مادی (طبیعی) دارد یعنی مثلا علت اینکه پرهای طاووس آنقدر زیباست ایجاد یک سری فعل و انفعالاتی بوده که در سنین رشد در طاووس به و جود آمده و یا اینکه مثلا علت اینکه خون به همه ی قسمتهای بدن می رسد وجود قلب است پس در وجود همه ی چیزها، علت و معلول همه مادی هستند و مثل یک زنجیره به هم مرطبتند، پس با این و جود نمی توان با استفاده از برهان نظم یا علیت وجود خدا را اثبات کرد چون تمام علت و معلول مادی است.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
چنين سخني درست نيست كه هر معلولي نياز به علت مادي داشته باشد. بلكه آنچه كه دراين رابطه صحيح و برهاني است اين است كه هر معلولي نيازمند به علت است و هر معلول مادي نيازمند به علت مادي نيز مي باشد، بنابراين اگر معلول غير مادي بود، نياز به علت مادي نيز نخواهد داشت.(1) بنابراين آنچه كه در اول سوال مطرح كرديد مبني بر اين كه « همه انسانها معتقدند كه هر معلولي علتي مادي(طبيعي) دارد» سخن صحيحي نمي باشد.
بر اين اساس نتيجه گيري از اين مقدمه نيز مبني بر اين كه « پس با اين وجود نمي توان با استفاده از برهان نظم يا عليت وجود خدا را اثبات كرد. چون تمام علت و معلول مادي است.» نتيجه باطل و غير قابل قبولي مي باشد.
علاوه آنكه مادي بودن معلول ارتباطي به مادي بودن علت ندارد يعني معلول مي تواند مادي باشد. ولي علت موجده اش غير مادي باشد. منظور از علت مادي كه در معلول هاي مادي گفته مي شود اين نيست كه معلول مادي در خارج از خودش يك علتي دارد كه آن هم مادي است. بلكه منظور از علت مادي در اشياء، همان قابليت و استعدادي است كه اشياء براي پذيرفتن صورتهاي مختلف دارند. مثلا وقتي گفته مي شود دانه سيب علت مادي ميوه سيب است به اين معني است كه دانه سيب استعداد و قوه تبديل شدن به سيب را دارد. نه اينكه دانه سيب، ميوه سيب را به وجود بياورد.(2)
اصولا مراد دقيق از علت يك معلول، علت تامه است نه مانند رابطه تاثيري بين دانه و سيب و يا پدر و مادر و فرزند كه در هيچ كدام عليت تامه وجود ندارد. بلكه همه اين مقدمات در زمره جزء العله يا مُعِدّات و مبادي شكل گيري يك معلولند نه علت تامه آن ها.

پي نوشت:
1. ر.ك :عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، قم، موسسه امام صادق(ع)، 1383هـ.ش، ص 220.
2. همان. همچنين به اين لينك مراجعه كنيد: http://www.ghadeer.org/author/motahary/56/pages/1.html
موفق باشید.

شرک یهودیان و کفر مسیحیان در کجاست؟ مسیحیان که عیسی را هم طراز خدا و یکی از ذات سه گانه می دانند، پس برای خدا شریک قرار داده اند و مشرکند و یهودیان خدا را خدا و موسی پیامبر آنهاست، اگر نسبت به پیامبر آخر الزمان کافر باشند درست ولی شرک آنها در کجاست؟

پاسخ:
در منابع فقهي براي كافر تعريف روشني ارائه شده است كه مطابق آن هر كس خدا، يكتايي خدا، نبوت، معاد يا فرعي اعتقادي را كه ضروري دين بوده و منجر به انكار مبدأ يا معاد گردد، را معتقد نباشد يا منكر باشد، كافر است.(1) بر اين اساس يهوديان يا مسيحيان كه نبوت را منكر هستند كافر محسوب مي شوند.
اما در مورد شرك بايد گفت "شرك "در لغت به معناي آن است كه چيزي يا كسي در كاري مورد شركت و كمك قرار گيرد؛(2) شرك در فرهنگ و اصطلاحات دينى به مـعـنـاى شـريك قرار دادن موجود ديگرى با خداى بزرگ در يكى از مقامات و شئون مخصوص به آفـريننده عالم است كه به اقسام مختلفي مانند شرك در ذات، صفات، عبادت، اطاعت و...تقسيم شده است.
اما در مورد يهوديان آنچه مسلم است آن است كه انكار آن ها به خاطر انكارنبوت پيامبر اسلام و همچنين به جهت پسر خدا دانستن حضرت "عزير" توسط گروهي از ايشان، كافرند. اما صرف اين امر دليل بر آن نيست كه آنها عزير را شريك خداوند در برخي از صفات، شريك در آفرينش، تدبير امور و...مي دانند. لذا اين اعتقاد آنها گرچه به دلائل مختلف باطل است و قرآن صراحت آن را رد كرده است. ولي در عين حال چنين اعتقادي دليل بر مشرك بودن آنها به معناي ياد شده نيست آنچنان كه امام خميني(ره) فرمودند:
و مجرد القول بان عزيرا ابن الله لايوجب الشرك و ان لزم منه الكفر(3) صرف اينكه كسي بگويد عزير پسر خداست موجب شرك نمي شود، گرچه از آن كفر لازم مي آيد.
اما آنها از جهت ديگر مشرك محسوب مي شوند در واقع آنها براي خداوند شريك قائل شده و ديگران را نيز مستحق عبادت و اطاعت مي دانستند قرآن درباره شرك عبادي يهود و نصاري مي فرمايد " اتخََّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا يُشْرِكُون "(4) (يهود و نصاري) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى‏ دهند."
در حديث ديگرى چنين آمده است كه" عدى" ابن حاتم مى‏ گويد: خدمت رسول خدا(ص) آمدم در حالى كه صليبى از طلا در گردن من بود، به من فرمود:
اى" عدى"! اين بت را از گردنت بيفكن! من چنين كردم، سپس نزديكتر رفتم شنيدم اين آيه را مى‏خواند" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً ..." هنگامى كه آيه را تمام كرد گفتم: ما هيچ گاه پيشوايان خود را نمى‏پرستيم! فرمود: آياچنين نيست كه آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى‏ كنند و شما از آنها پيروى مى‏ كنيد؟ گفتم: آرى چنين است، فرمود:" همين عبادت و پرستش آنها است "(5) و اين همان شركي است كه در اصطلاح از آن به شرك در اطاعت و عبادت ياد مي شود.
نتيجه آنكه برخي يهوديان و مسيحيان به نوعي شرك در عمل داشته و خداوند را با ديگران در اطاعت و عبادت نه تنها شريك كرده، بلكه در برخي از موارد ديگران را مقدم مي داشتند هرچند اين معناي شرك معناي مصطلح فقهي نيست.

پي نوشت ها:
1. توضيح المسائل مراجع، تهيه و تنظيم سيد محمد حسن بني هاشمي، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1386 ش، ج 1، ص76. (در همين تعريف فقهي نيز تفاوت هايي وجود دارد كه در رساله ها آمده است).
2. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب،چ دار صادر، بيروت،1414 ق، ج10، ص 449.
3. امام خميني،الطهارة، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، قم، بي تا، ج 3، ص 298.
4. توبه (9)آيه 31.
5. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چ اسلاميه، بي تا، ج 9، ص 98.
موفق باشید.

با عرض سلام شبهه ای در ذهنم در مورد معصومیت ایجاد شده است.

1- اینکه می گوییم معصوم از هر گناه و اشتباهی در امان است دقیقا یعنی چه؟ منظور از اشتباه یا خطا چست؟ من فکر می کنم این به صورت مطلق است. یعنی حتی کوچکترین خطایی که انسان از آن کوچکتر را نتواند تصور کند هم معصوم مرتکب نمی شود. نمی دانم فکرم درست است یا نه. مثلا فرض کنید اگر معصوم بخواهد با یک مگس کش مگسی را بکشد، محال است که مگس از زیر مگس کش فرار کند. چون این خودش هم یک خطاست. مثلا خطا در نشانه گیری یا خطا در تشخیص جهت حرکت مگس در لحظه ی پریدن. جایی خواندم یکی از ائمه (ع) در یک مجلس تیراندازی که یکی از خلفای بنی عباس برای کوچک کردن مقام امام(ع) ترتیب داده بود شرکت کرد و تیر اول را دقیقا وسط سیبل و تیر دوم و سایر تیرها را هم دقیقا در وسط سیبل زدند، بگونه ای که هر تیر انتهای تیر قبلی را که در وسط سیبل قرار داشت میشکافت و دقیقا در مکان تیر قبلی جای می گرفت. با توجه به این مقدمه می خواهم بدانم چرا عبارت "ترک اولی" را به معصوم نسبت می دهند. در حالی که ترک اولی خودش یک خطاست. آیا وقتی صحبت از معصومیت می شود یا حتی در آیه ی تطهیر تبصره ای آمده است که ترک اولی را مستثنا کرده باشد؟

2- همچنین می خواهم بدانم چرا وقتی معصومی نشانه ای از ظهور امام زمان(عج) می دهد، می گوییم این نشانه حتمی نیست؟ مگر می شود معصوم سخنی بگوید که صحت آن حتمی نباشد؟ با تشکر از شما

پاسخ1:
عصمت، حالتي است كه شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز مي دارد؛ بنابراين دو نوع عصمت مطرح است:
يكي عصمت از خطا و اشتباه كه به آن عصمت علمي ميگويند و ديگري مصونيت از گناه كه عصمت عملي نام دارد.
روح انسان به لحاظ سير تكامل و حركت جوهري مي‌تواند از مرتبه آغازين تجرد به عالي‌ترين درجه تجرد راه يابد. درجه تجرد هر روحي، به اندازه سير و حركت جوهري‌اش در تحصيل مراتب كمال و تجرد بستگي دارد. هر مقدار روح كامل‌تر شود، درجه متعالي‌‌تري پيدا مي‌كند و كمالات و ملكات نوراني كامل‌تري نصيب او مي‌شود. يكي از كمالات، ملكه عصمت است، هر گاه ملكه نوراني عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظري و عقل عملي كامل شود، از هر گونه گرايش ناپسند دوري مي‌كند و پيوسته جهت تحصيل ارزشي‌هاي انساني و الهي مي‌كوشد(1).
پس از دستيابي روح به ملكه عصمت، به اندازه صفا و نورانيت و درجه وجودي روح، ملكه عصمت او نيز متفاوت خواهد بود. پس ملكه عصمت، داراي درجات است و انسان‌هاي معصوم با اين كه همگي از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمتشان متفاوت است.(2) . قرآن مي فرمايد"تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض...."(3) بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم..." و يا در سوره اسراء مي فرمايد"وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ..."(4) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم ..."
بنابراين، تمام انبيا (ع) داراي عصمت‌اند؛ ولي همه آن ها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند. انبياي اوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت هم از ساير انبيا برترند، خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه پيامبران برتر است، در عصمت نيز از همه كمال‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه به دليل آن كه طينتشان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عظمت مطلقه هستند.
به همين جهت، پيامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى نام دارد نيز معصوم است؛ در حالي كه انبياي ديگر از ترك اولى معصوم نيستند.آنچنانكه حضرت آدم (ع) از ترك اولي مصون نبوده و شيطان توانست در امور غير تكليفي در او نفوذ كند.(5)
بنابراين آنچه در سوال بيان داشته ايد در امور پيامبر اكرم(ص) و ائمه صحيح است يعني آنها به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند و يا قصد تير اندازي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود.
اما سائر انبياء صرفاً در مورد گناه و خطاهايي كه مربوط به دريافت و ابلاغ وحي مي باشد، معصوم هستند، ولي در امور عادي و مسائل شخصي زندگي ممكن امري را به خطا انجام دهند و يا در مورد يكي از آنها فراموشي رخ دهد.
پي نوشت ها:
1.صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، چ مؤسسه آثار امام خميني،قم، 1386ش.ص 48.
2. همان، ص 50.
3. بقره (2)آيه 253.
4. اسراء(17)آيه 55.
5. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.
-------------------------------

پاسخ2:
تقسيم بندي حتمي وغير حتمي مستفاد از روايات است كه در برخي روايات برخي نشانه ها را حتمي دانسته اند مانند اين روايت:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا مَحْتُومٌ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الدَّوْلَةِ مَحْتُومٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مَحْتُوم‏....(1)
ابو حمزه ثمالى گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى است؟ فرمود: آرى، و صداى آسمانى حتمى است، و طلوع خورشيد از مغرب حتمى است، و اختلاف بنى عباس در سلطنت حتمى است، و كشته شدن نفس زكيه حتمى است.
از اين نوع عبارت امام (ع) چنين استفاده مي شود كه نشانه هاي غير حتمي نيز وجود داردند.
افزون براين برخي از روايات به دليل ضعف سند و... نمي توان اطمينان پيدا كرد كه معصوم گفته باشد. لذا در حوزه ها ي علميه يكي از علوم مهم حديث شناسي است كه ايا اين حديث معتبر است يا ضعيف؟ و...

پي نوشت:
1. الارشاد،شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى‏، ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ تهران‏، نوبت چاپ دوم‏، ج2، ص ج‏2، ص 347.

موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام . در اسلام منظور از یهود نژاد است یا دین؟ منظور از اهل کتاب چه کسانی هستند؟ یا علی مدد

پاسخ:
مقصود از اهل كتاب هر كسى است كه اعتقاد به يكى از اديان الهى داشته و خود را از پيروان پيامبرى از پيامبران الهى بداند. يكى از كتاب‌هاى الهى را كه بر انبيا عليهم السلام نازل شده، داشته باشد، مانند يهود، نصارى، زرتشتى‌ها و هم چنين صابئين كه بر اساس تحقيقات از اهل كتاب هستند. (1)
آنچه مبني بر نژادي بودن دين يهود گفته مي شود اعتقاد و باور يهوديان است اما از ديدگاه اسلام دين يهود يا ديني كه بر حضرت موسي (ع) نازل شده و از سوي پيامبران ديگر تشريح گرديده، ديني آسماني بود و قبل از نزول دين حضرت عيسي بر همگان واجب بود كه از آن تبعيت كنند. بنا براين دين يهود دين ن‍ژادي نبوده است.
ديدگاه بيشتر علماي شيعه از جمله علامه طباطبائي (ره) آن است كه پيامبران اولوالعزم افزون بر شريعت، كتاب آسماني و احكام اجتماعي، هر يك خود رسالتي جهاني داشته و دعوت آنان به گروه خاصي محدود نمي‏شده است. بر خلاف ساير پيامبران كه هر كدام براي گروه خاصي مبعوث شده‏ اند".(2)

پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، اجوبة الإستفتائات، س 316.
2. محمد تقي مصباح - راه و راهنما شناسي قم - مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) - 1376، ج2، ص 32.
موفق باشید.

یکی از شرایط رهبری شجاعت است. آیا اکنون این شرط در رهبر ما وجود دارد؟ این همه سکوت ایشان ناشی از مصلحت اندیشی است؟

اگر مسلمانی به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و فوت کند، آیا به مرگ جاهلیت مرده است؟

پاسخ:
حقيقت آن است كه مقام معظم رهبري انساني شجاع و مدير مي باشد. شاهد اين امر مواضع وي در برابر مسايل جهان اسلام است. او بدون واهمه در برابر ظلم ابرقدرت ها ايستاده و از مظلومين دفاع مي كند، اين امر نشان از شجاعت وي دارد. همين طور ايشان در عرصه هاي داخلي نيز با قاطعيت و شجاعت جامعه را رهبري مي كند، و در هدايت كشور از كسي هراس ندارد. البته معناي شجاعت آن نيست كه مصالح جامعه را درنظر نگيريم و شتاب زده عمل نمايئم، بلكه معناي شجاعت انجام وظيفه بر اساس خرد، مصلحت و قاطعيت مي باشد كه رهبري نيز اين گونه عمل مي كند. اين امر موفقيت رهبري را چند برابر نموده است. يكي از عوامل موفقيت ايشان اين است كه وي بعد از رحلت امام -كه كشور دچار بحران بود- كارنامه ي قابل قبول از خود ارائه داد، اگر چنين نبود مجلس خبرگان ايشان را از اين مقام بركنار مي نمود، و حال اينكه بارها مجلس خبرگان از رهبري به عنوان رهبر موفق ياد و عملكرد وي را تاييد نمود، مهمتر از همه اينكه وقتي كه - حدود 90 نفر- از خبرگان و مجتهدان يك كشور شخصي را تاييد و به عنوان بالاترين مقام كشور انتخاب مي نمايند، اين به ما مي فهماند كه ايشان را موفق و بهترين گزينه براي رهبري بدانيم، البته - از آنجائي كه مقام رهبري معصوم نيست - ممكن است اشتباه نمايد، اما ضريب اشتباه ايشان نسبت به كسان ديگر محدود مي باشد. بر اين اساس رهبري كشور را بر اساس مصلحت اداره مي كند و در برابر ناهنجاري، مشكلات ساكت نمي ماند و هر آنچه كه به نفع و مصلحت نظام است را بيان مي كند، مثلا ايشان درباره مفاسد اقتصادي برخورد نمود و به سران سه قوه (رييس قوه قضايه، رييس جمهور و رييس مجلس) دستور داد كه اين مشكل حل نمايد. اگر مورد و يا موارد - به حسب ظاهر مصلحت انديش به نظر مي رسد- مطمئن باشيد كه در اين امر مصلحتي وجود دارد. در ضمن ناگفته نماند، اگر انسان به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد، اشكال ندارد، زيرا ولايت فقيه از اصول دين محسوب نمي شود، اما در عرصه حكومت اطاعت از رهبري واجب است.
موفق باشید.

1- مسیح وسایر پیامبران زنده در اعتقاد اسلام مثل ادریس، مسیح، الیاس چگونه می میرن؟

2- آیا اینان در لشگر مهدی موعود هستن؟

3- آیا پسر زکریا که اولین نبی شهید بود در اورشلیم و بامرگش به او ظلم شد، رجعت داره؟

4- آیا رجعت خاص انبیا نیست و امامان هم دارن؟

پاسخ1:
آنان نيز مانند ديگران هر زمان عمرشان پايان يافت مي میرند، و از اين جهت با ديگران فرقي ندارند. تفاوت در اين است كه عمر آنان بسيار طولاني است.
-------------------------------

پاسخ2:
در ابتدا بايد گفت: درباره زنده بودن برخي انبيا و شخصيت ها، مانند حضرت الياس، ادريس، خضر اختلاف وجود دارد. برخي دراصل حيات اينان تأمل دارند و روايات مربوطه را ضعيف مي دانند، چنانكه علامه طباطبايي بعد -از بررسي روايات- يادآور مي شود كه سند اين روايات ضعيف مي باشد(1). البته برخي باور دارند كه انبيای زنده چهارتن هستند: حضرت عيسي، خضر، الياس و ادريس(ع).(2)، آنچه كه از ديدگاه قرآن مسلم است اين است كه حضرت عیسي (ع) زنده است: "آنها هرگز مسيح را نكشتند و نه به دار آويختند؛ ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ يك علمي بدان ندارند جز آن كه از گمان پيروي مي كنند و يقينا او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد ...(3)
طبق برخي روايات حضرت عيسي(ع)، هنگام ظهور امام زمان (ع) از آسمان فرود مي آيد و با حضرت بيعت مي كند و جزء اصحاب خاص آن حضرت قرار مي گيرد. امام زمان (ع) هنگام اقامه نماز، امامت جماعت را به او پيشنهاد مي كند، ولي حضرت عيسي قبول نمي كند و مي گويد: امير و امام غير از من است اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه امير و امام شما باشيد، سپس نماز به امامت امام زمان (ع) اقامه مي گردد و حضرت مسيح نيز به او اقتدا مي كند.(4) از امام باقر (ع)‌ منقول است:‌ پسر مريم، عيسي روح الله (ع)‌ نازل شده و پشت سر او نماز مي‌خواند.(5)
طبق برخي گزارش ها، حضرت عيسي (ع)، ادريس و الياس در ركاب امام زمان قرار مي گيرند. دريكي از تفاسير مي خوانيم: "... چنانچه چهار نفر از انبياء در ركاب حضرتش حاضر مى‏ شوند ادريس، عيسى، خضر، الياس كه زنده هستند و ظاهر مى‏ شوند.(6)
خلاصه اينكه طبق برخي گزارش ها، اين افراد در زمره ياران امام زمان (ع) قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، ج13، ص489.
2. طيب سيد عبد الحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، ناشر: انتشارات اسلام، ج‏12، ص 48.
3. نساء (4)، آيات 157 ـ 159.
4. ر.ك. ناصر مكارم شيرازي وديگران، تفسير نمونه ، دار الكتب الاسلاميه، 1368ش ، ج21، ص100.
5. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام‌النعمة، مؤسسه النشرالاسلامي، ص 231.
6. طيب سيد عبد الحسين، همان.
------------------------

پاسخ3:
‎درباره رجعت پيامبران – از جمله يحي بن زكريا- بايد گفت:
در برخي روايات آمده است كه همه انبياء رجعت مي كنند. در برخي روايات ديگر از برخي افراد نام بردشده اند كه آنان رجعت خواهند نمود، مثلا در روايات آمده است كه اسماعيل، خضر وحضرت عيسي (ع) رجعت مي كنند، از نظر اينكه كه حضرت عيسي به نص قرآن به آسمان رفته است و بازگشت او از آسمان به روي زمين يك نوع رجعت است، ولي رجعت اصطلاحي نيست، اما مرحوم شيخ حر عاملي، از نزول عيسي (ع) به رجعت تعبير نموده است (1)
جهت آگاهي بيشتر مي‏ توانيد به اين منابع مراجعه نماييد:
تفسير نمونه، ج‏15، ص 555؛
رجعت از نظر شيعه، نجم الدين طبسي؛
رجعت، محمد باقر بهبودي؛
مهدي موعود، باب سي و چهارم، رجعت.

پي‏ نوشت‏:
1. مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص351-352، ذيل كلمه"رجعت."
---------------------

پاسخ4: از پاسخ هاي قبل روشن شد.

موفق باشید.

صفحه‌ها