كلام

سلام، همسرم در حین انجام مأموریت کشته شد، آیا واقعا شهید است یا تنها القاب اداری است؟ آیا ما دوباره می توانیم در دنیای دیگر باهم زندگی کنیم؟

پاسخ:
قبل از هر چيز از دست دادن همسر عزيزتان را به شما تسليت عرض مي نماييم و براي ايشان طلب اجر و براي شما و خانواده تان طلب صبر از خداوند متعال مي نماييم.
هر چند در برخي موارد بين تعابير و اصطلاحات رايج در جامعه يا قوانين اداري و حكومتي با تعاريف ديني تمايزاتي وجود دارد، اما به طور كلي بر اساس تعاريف ديني مرگى شهادت است كه انسان با توجه به خطراتى احتمالى يا يقينى فقط به خاطر هدف مقدس و انسانى يا به تعبير قرآن «فِي سَبِيلِ اللَّهِ» از آن استقبال كند. و شهادت دو ركن دارد: يكى اينكه در راه خدا باشد، دوم آنكه هدف مقدس باشد.(1)
بنابراين هر كس اين دو ملاك را در كشته شدنش داشته باشد شهيد محسوب خواهد شد. اما همه شهدا به لحاظ فقهي و حكم اخروي يكسان نيستند در اين رابطه گفت شهيد بر سه قسم است:
1- شهيد دنيا و آخرت و آن شهيدى است كه در راه خدا و در ميدان جنگ كشته شود.
2- شهيد در آخرت. و آن كسى است كه در ميدان زخمى شده ولى بعد از مدتى فوت شود چنين كسى ثواب شهيد را دارد؛ مانند آدم غرق شده،(2) و يا كسى كه در غربت بميرد. و چنانچه در روايات دارد«من مات غريبا كمن مات شهيدا»" (3) هر كس غريب بميرد مثل كسي است شهيد از دنيا رفته است" اينها در حكم شهيدند، يعنى در آخرت ثواب‏ شهيد را دارند.
3- منافقى كه در لشكر اسلام كشته شود احكام شهيد را دارد مانند (ساقط بودن غسل و كفن) اما اجر شهيد را ندارد(نه در دنيا و نه در آخرت). (4)
بنابراين آنچه كه در شهادت ملاك است كشته شدن در راه خدا با هدفي مقدس در مقابل دشمنان اسلام و دين خدا مي باشد و اين مساله در هر جا اتفاق بيفتد شخص شهيد خواهد بود و مجوز يا نامه بنياد شهيد يا هر ارگان ديگري در اين مساله دخالتي ندارد. بله براي نظم دادن به اين مساله و حمايت از خانواده افرادي كه به شهادت رسيده اند حكومت اسلامي ممكن است بنيادهائي تشكيل دهد و آنها هم قوانيني براي اثبات شهادت در نزد خودشان وضع كنند ولي اين به هيچ عنوان ملاك شهادت نيست.
در مورد زندگي مجدد شما با هم نيز بايد گفت:
بر اساس روايات اين امر ممكن و محتمل است. اما شروطي دارد و آن اينكه اولا هر دو اهل بهشت باشيد و به علاوه در آن عالم هر دو تمايل به همسري مجدد با هم را داشته باشيد.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آيا زن و شوهر مؤمن كه وارد بهشت مي شوند، با هم ازدواج مي كنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختيار با مرد است كه زنش را بپذيرد يا نه. اگر پذيرفت، يكي از زنانش مي‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختيار با اوست. اگر همسرش پذيرفت، همان شوهرش مي شود.(5)

پي نوشت ها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا، تهران 1374 ش، ج 24، ص 449.
2. علي مشكيني، تحرير المواعظ العدديه، قم ، نشر الهادي ، 1424هـ.ق، ص 463.
3. حسن ديلمي، ارشاد القلوب الي الصواب، قم، انتشارات شريف رضي، 1412هـ.ق، ج 1، ص 190.
4. عباس مخبر دزفولي، ارمغان شهيد، قم، جامعه مدرسين، 1375 هـ.ق، ص 8.
5. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 8، ص 105.
موفق باشید.

چرا افرادی که امام علی (علیه السلام) و آثار علمی او همچون نهج البلاغه را ستوده اند در نهایت به اسلام یا  تشیع نگرویده اند؟

پاسخ:
در اين باره بايد به دو نكته توجه شود:
الف: عقل به طور كلي به دو قسم عقل نظري و عقل عملي تقسيم مي‌شود. عمده دليل اين تقسيم آن است كه قلمرو درك عقل آدمي به طور كلي دو ساحت است، زيرا گاهي انسان چيزي را درك مي‌كند كه بيرون از حيطه عملي و كار است و فقط جنبه نظري دارد مانند خدا هست، فرشته هست، سه زاويه مثلث با دو زاويه قائمه متساوي است. همچنين ديگر گزاره‌ها كه از جهان بيرون از فكر و انديشه خبر مي‌دهند و پيوندي با عمل انسان ندارند.
گاهي چيزي را درك مي‌نمايد كه در قلمرو عمل و كار قرار مي‌گيرد، مانند: زيبايي عدل، نازيبايي ظلم، خوب بودن ايثار و فداكاري، زشتي احتكار و خودخواهي، اين گونه قضايا جنبه عملي دارد.
ساحت اول درك عقلي را عقل نظري عهده‌دار است. ساحت دوم را عقل عملي. در واقع تقسيم عقل به دو قسم نظري و عملي از دو نوع كاركرد عقل و يا معقولات عقل گرفته شده است.(1)
با توجه به اين مقدمه مي توان احتمال داد اين گونه افراد به لحاظ جنبه ي عقل نظري به اين نتايج مي رسند، ولي وقتي نوبت به عقل عملي مي رسيد به دلايل مختلف تربيتي، اجتماعي، فرهنگي، نفساني و مانند آن توفيق پيدا نمي كنند كه به نداي عقل عملي شان در اين خصوص جواب مثبت بدهند و به آن حضرت ايمان بياورند.
اين مسأله نظير مسأله خداپرستي و مانند آن است مثلا با اين كه خداپرستي يك خواست و نياز فطري است، افرادي برخلاف خواست و اقتضاي غرايز طبيعي خود عمل مي كنند. به عنوان مثال عاطفه و محبت يك پديده ذاتي و طبيعي براي آدمي است، ولي چه بسا افرادي سنگدل وجود دارند كه از عواطف انساني كاملاً بي‌بهره هستند و بدتر از يك درنده در كشتار افراد بي‌گناه و ضعيف عمل مي كنند.
بنابراين مي شود كه انسان حتي برخلاف فطرتش عمل كند چه رسد به خلاف درك معرفت پژوهشي خود.
ب: نكته دوم اين كه مسأله ستودن ربطي مستقيم به مسأله ايمان آوردن ندارد. مي تواند كسي از نظر معرفتي مورد تمجيد واقع شود، ولي به لحاظ عملي مورد قبول و پذيرش نباشد. بخصوص كه نگاه انسان گاهي مؤمنانه است وگاهي معرفت شناسانه كساني كه از حضرت به خاطر آثار علمي اش يا رفتارهاي عدالت محورش تمجيد كرده اند در حالي كه ايمان به امامت او نداشته در واقع نگاهي معرفت شناسانه به ايشان داشته اند و نه نگاهي مومنانه و براي ايمان آوردن.

پي نوشت ها:
1. آيت الله سبحاني، مدخل مسايل جديد در علم كلام، نشر مدرسه امام صادق، قم 1385 ش، ج 2، ص 149.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

منظور امام خمینی(رحمة الله علیه) از ولایت مطلقه فقیه چیست؟

پاسخ:
ولايت فقيه عبارت است از: رياست و زمامدارى فراگير فقيه عادل و با كفايت در حوزه امور دينى و دنيوى بر امت اسلامى. درباره ولايت فقيه از دو زاويه مي توان بحث نمود:
1. اصل ولايت فقيه
2. قلمرو ولايت فقيه
فقهاي شيعه در باره اصل ولايت فقيه اختلاف ندارند؛ اما اختلاف آنان در قلمرو ولايت فقيه مي باشد كه دايره اختيار ولي فقيه چه مقدار مي باشد.
درباره قلمرو ولايت فقيه، دو ديدگاه اساسى وجود دارد:
الف) برخي قلمرو اختيار ولايت فقيه را محدود پنداشته اند. از جمله دخالت در امور مال هايى كه مالكان آن ناشناخته اند، كودكانِ بى سرپرست، چيزهايي كه شارع راضي به زمين ماندن آن نيست، مانند: ساخت مساجد و امور عام المنفعه و ... از اين ديدگاه به عنوان ولايت مقيده ياد مي شود. برخي از علما قايل به همين ولايت مي باشند. البته تعداد اين افراد محدود است.
ب) ديدگاهى كه قلمرو ولايت فقيه را بسان قلمرو ولايت پيامبر و امامان معصوم(علیه مالسلام) گسترده مى داند و باور دارند كه وليّ فقيه، در تدبير و اداره كشور، در همه امور، حقّ دخالت و تصميم گيرى دارد. از اين ولايت فقيه به" عنوان ولايت مطلقه و ولايت عامه" ياد مي شود. البته معناي مطلقه اين نيست كه فقيه تابع قوانين نيست، بلكه معنا آن اين است كه فقيه در امور حكومتي اختيارات معصومان را دارد.
عده اي از فقهاي پيشين و پسين طرفدار ولايت مطلقه هستند: از جمله: شيخ مفيد، صاحب جواهر، ملا احمد نراقي (1) همچنين حضرت امام خميني (ره). امام خميني در اين مورد مي فرمايد: "تمام اختياراتي كه پيامبر و امامان داشته اند، فقيه جامع الشرائط نيز دارا مي باشد."(2)
در جاي ديگر مي فرمايد: اگر فرد لايقي كه داراي دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مي باشد. بر همة مردم لازم است از او اطاعت كنند. اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم بيش تر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است، باطل و غلط است؛ البته فضايل حضرت رسول اكرم بيش از همه عالم است. بعد از ايشان فضائل حضرت امير از همه بيش تر است. امّا «زيادي فضايل معنوي» اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر ائمه در تدارك و بسيج سپاه، تعيين واليان و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فقيه عادل قرار داده است.(3) البته ولي فقيه مانند اهل بيت (ع) ولايت تكويني و علم غيب ندارد. اين امور از مختصات آنان مي باشد. امام راحل بعد از اثبات ولايت فقيه، ولايت تكويني را تنها از آن اهل بيت مي داند و مي فرمايد: "براى امام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است. و آن، مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در لسان ائمه (عليهم السلام) از آن ياد شده است. خلافتى است تكوينى كه به موجب آن جميع ذرات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه (ع) نمى‏ رسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل ..." (4) بر اين اساس ولايت مطلقه، يعني اينكه ولايت فقيه محدود به ولايت بر يتيمان و... نمي باشد، بلكه فقيه در تمام امور حكومتي، ولايت دارد، و حال اينكه ولايت فقيه -محدود- اين گونه نيست.
درباره ولايت فقيه به منابع زير مراجعه فرماييد:
1. ولايت فقيه، امام خميني؛
2. ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي؛
3. ولايت فقيه، جوادي آملي؛
4. حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي؛
5. ولايت فقيه، محمد هادي معرفت.

پي نوشت ها:
1. محمد هادي معرفت، ولايت فقيه، ص44، مؤسسه انتشاراتي (التمهيد)، قم، 1377ش.
2. امام خميني،كتاب البيع، ج 2، ص417، بي نام.
3. امام خميني، ولايت فقيه، ص 55، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، قم.
4. همان، ص53.
موفق باشید.

گفته شده «ولایت فقیه همان نظرات موسولینی و فاشیسم». پس شما ولایت فقیه رو از آنها گرفته اید؟ بنابراین ویژگی ها و شاخص ها و تفاوت این دو حزب را توضیح دهید؟

پاسخ:
به صورت كلي همه نظام‌هاي حكومتي را مي‌توان از نظر ماهيت به دو نوع تقسيم كرد:
الف: حكومت بشري. ب: حكومت الهي (غير بشري)؛ كه حكومت‌هاي بشري خود به سه نوع كلي قابل تقسيم هستند:(1)
1. استبدادي. 2. دموكراتيك. 3. مركب از دو ويژگي استبداد و دموكراسي.
الف) حكومت خودكامه يا استبدادي:
به گفته فورد، ديكتاتوري عبارت است از «به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئيس دولت» نيز آلفرد كوبان مي گويد: ديكتاتوري حكومت يك نفر است كه مقام خود را نه از راه ارث، بلكه با زور، با رضايت، يا تركيبي از آنها به دست آورده است. ديكتاتور داراي حاكميت مطلق است، يعني همه قدرت سياسي در نهايت «از اراده» او برمي‌آيد و گسترة آن هم نامحدود است. همچنين ديكتاتوري به روالي دلخواه با صدور فرمان و نه بر پايه قانون اجرا مي شود. اقتدار ديكتاتور محدود و تابع هيچ اقتدار ديگري نيست.(2)
پس مي‌توان ويژگي حكومت ديكتاتوري يا خودكامه را چنين برشمرد:
1. حكومت يك فرد است.
2. با زور يا رضايت، يا هر دو بر سر كار آمده است.
3. داراي حاكميت مطلق است، به اين معنا كه قدرت سياسي «از اراده» شخص او بر مي‌آيد و نه از چيز و جاي ديگر.
4. گسترة قدرتش نامحدود است.
5. به دلخواه فرمان مي‌راند و بر پايه قانون نيست.
6. اقتدار ديكتاتور محدود و تابع هيچ اقتدار ديگري نيست.
ب) حكومت ولايت فقيه؟
ولايت برگرفته از ماده «ولي» است كه به معاني سلطنت، رهبري و حكومت به كار مي‌رود.(3) در فقه، ولايت در دو مورد استعمال مي‌شود:
1. مواردي كه مولي عليه قادر بر اداره امور خود نيست: مانند: ميت، سفيه، جنون، صغير.
2. مواردي كه مولّي عليه قدرت بر اداره خود دارد، ‌در عين حال اموري وجود دارد كه سرپرستي و ولايت شخصي ديگر را مي‌طلبد.
«ولايت فقيه» از موارد اصطلاح دوم است، زيرا فقيه كه بر جامعه ولايت دارد، يعني سرپرستي يكايك افراد آن جامعه، حتي ساير فقها و بلكه شخص خود را نيز بر عهده دارد. در تعريف ولايت فقيه آمده است: حكومت، زعامت و تصدي اداره امور اجتماعي، سياسي مسلمانان به دست عالم ديني (فقيه) و يا حكمراني فقيهان عادل بر مبناي مصلحت قاطبه مسلمانان و در راستاي اجراي مقررات اسلامي را ولايت فقيه مي‌گويند، بر اين مبنا عالمان دين صلاحيت تصدي حكومت اسلامي را دارند.(4) حال آيا هر فقيهي صلاحيت حكومت دارد؛ كه در اين خصوص در قانون اساسي جمهوري اسلامي و نظر غالب علماء شيعه شرايطي ذكر شده و فقهايي كه داراي آن شرايط باشند صلاحيت به دست گرفتن زمام امور را دارند و هرگاه يكي از آن شرايط وجود نداشته باشد، آن فرد ديگر صلاحيت حكومت كردن را ندارد.
از سوي ديگر در يك نگاه كلي، وقتي از ولايت فقيه سخن به ميان مي‌آيد. مراد وسيله‌اي است كه از طريق آن «ولايت الله» بر جامعه اعمال مي‌شود؛ به عبارت ديگر، ولايت فقيه در طول ولايت خدا بر انسان قرار گرفته است،(5) لذا چنين حكومتي الهي است و حاكم آن منصوب از طرف خداوند است و اوست كه ولايت خداوند را در بين بشر اجرا مي‌كند. چنين حكومتي زير مجموعه هيچ كدام از حكومت‌هاي بشري قرار نمي‌گيرد. اگرچه شباهت‌هايي با آنها داشته باشد. حاكم در نظامي الهي براساس هواهاي نفساني و آراي شخصي خودش به عنوان يك فرد يا يك طايفه يا يك حزب و حتي به عنوان برگزيده از سوي مردم، زمامداري خود را اعمال نمي‌كند، بلكه به عنوان مجري احكام الهي در زمين، وظيفه حكومتي خود را انجام مي‌دهد، پس ماهيت حكومت اسلامي (ولايت فقيه) همان حاكميت قانون الهي است.
نه چيز ديگر، ولي فقيه هم بايد براساس آن قانون الهي عمل كند و محدود به آن قانون الهي است. ضمن اينكه ولي‌فقيه انساني عادل،‌ آگاه، مدير و مدبر و با تقوا بايد باشد و اگر اين شرايط را چنانچه ولي فقيه نداشته باشد يا در طول اعمال ولايت يكي از آنها را از دست بدهد خود به خود ولايتش ساقط شده و امر او مطاع نمي‌باشد كه قانون، تشخيص اين امر را بر عهده مجلس خبرگان رهبري گذاشته است.(6) اگر بخواهيم ويژگي‌هاي حكومت اسلامي كه در آن ولي فقيه حاكم است برشماريم، مي‌توان به دو مورد اساسي اشاره كرد:
1. وجود ولي فقيه، عادل و باتقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر در رأس حكومت.(7)
2. كليه قوانين و مقررات مدني، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي و سياسي و غير اينها براساس موازين اسلامي است،[8] لذا بر اساس اين دو اصل، يعني وجود فقيهي عادل، آگاه، ... و قوانين الهي حكومت اسلامي كه همان ولايت خداوند است بر انسان‌ها اعمال مي‌شود و فقيه در چنين حكومتي در حيطه اين دو اصل اساسي قرار مي‌گيرد و هرگاه از اين چارچوب خارج شود، به خودي خود ولايتش منتفي مي‌گردد. اصل يكصد و نهم قانون اساسي نيز ضمن اشاره به شرايط و صفات رهبري وجود و تداوم اين شرايط را براي رهبري، لازم مي‌داند و اصل يازدهم تشخيص آن را بر عهده خبرگان رهبري گذارده است كه آنها به طور مداوم بر اعمال و رفتار ولي‌فقيه ناظر هستند.
با توجه به مطالب ياد شده در مورد حكومت پادشاهي و ديكتاتوري و همچنين حكومت ولي‌فقيه به وضوح مي‌توان به تفاوت‌هاي اساسي اين دو نوع نظام حكومتي پي برد، زيرا ماهيت يكي از آنها مبتني بر اراده بشري، استبداد، خودكامگي، بي‌قانوني، ... مي‌باشد و ماهيت حكومت ولي‌فقيه مبتني بر اراده خداوند متعال است و ملاك و معيار و محدوده آن، قانون الهي است و حاكم آن، شرايط خاصي بايد داشته باشد و هر كدام از آن شرايط را نداشته باشد خود به خود ساقط خواهد بود و امر او مطاع نمي‌باشد. امام خميني (ره) در جواب چنين اشكالي مي‌فرمايند: «اين حرف‌هايي كه مي‌زنند كه خير، اگر چنانچه ولايت فقيه درست بشود ديكتاتوري مي‌شود، از باب اين است كه اينها ولايت فقيه را نمي‌فهمند چيست... ولايت فقيه مي‌خواهد جلوي ديكتاتوري را بگيرد، نه اين‌كه مي‌خواهد ديكتاتوري بكند.»(9)
البته ولايت فقيه در كشورهائي مانند ايران كه پيرو مكتب اهل بيت (ع)هستند، اجرا مي شود چون خود مردم به جهت اعتقادات خويش ان را پذيرفته اند.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر
1- پرسشها و پاسخ ها درباره ولا يت فقيه،آيت الله مصباح يزدي.
2- آيت الله جوادي آملي، ولايت فقيه .

پي نوشت ها:
1. حيدري، محسن، پيشينه و مباني ولايت فقيه نزد علماء شيعه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1379، ص 30.
2. عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، انتشارات ني، 1373، ص 5ـ284.
3. تاج العروس، ج 10، ص 398.
4 . عميد زنجاني، ‌عباسعلي، فقه سياسي، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1373، ج 2، ص 326.
5. همان، ص 327.
6. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل يكصد و يازدهم.
7. همان، اصل پنجم.
8. همان، اصل چهارم.
9. خسروپناه، عبدالحسين، جامعه مدني و حاكميت ديني، قم، انتشارات وثوق، 1379،ص 76،
برگرفته از :http://www.askdin.com/thread1042-4.html
موفق باشید.

برهان «صرف الشئ لایتکرر ولایثبت» یعنی چه؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برهان صرف الشيء يكي از براهين توحيد ذاتي خداي متعال مي باشد به اين معنا كه اين برهان با استفاده از قاعده فلسفي و عقلي « صرف الشيء لايتثني و لايتكرر » اين مطلب را اثبات مي كند كه چون خداي متعال صرف الوجود است يعني حقيقت و اصل وجود است بدون داشتن قيدي از قيود، و از آن جائي كه صرف الشيء تكرار نمي شود و دو بردار نيست، (مانند آن كه ما دو حقيقت آب نداريم، بلكه حقيقت آب يكي است، ولي افراد آب كه حقيقت آب هستند به اضافه قيدي مثل آب ليوان، آب دريا ، آب چاه ووو، متعدد مي باشند) بنابراين ممكن نيست كه خدا دو باشد و شريك الباري داشته باشد چون صرف الوجود و حقيقت وجود است. به اين برهان برهان صرف الشيء گفته مي شود.(1)

پي نوشت:
1. براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك: مرتضي مطهري ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، بيتا، ج 6، ص 1018و 1019.
موفق باشید.

چرا بدن انسان بعد از جماع ، مردن ، استمنا و... نجس محسوب مي شود؟ اگر پاسخ اين باشد كه چون مني انسان نجس است بعد از خارج شدن بدن نجس مي شود ؛ بايد گفت : پس چرا بعد از مردن يا جماع (بدون خروج مني) ، چرا بدن انسان نجس محسوب مي شود؟؟

پاسخ:
ابتداء توجه داشته باشيد كه بدن انسان صرفاً بعد مردن نجس محسوب مي شود. اما بعد جماع يا خروج مني، نجس نيست گرچه غسل واجب است و وجوب غسل، دليل بر نجاست بدن نيست.
اما فلسفه نجس بودن ميت در حقيقت، همان فلسفه نجاست مردار است كه ميت جزيي از آن است و براي آن دلائل احتمالي متعددي مي توان مطرح كرد از جمله آنكه پس از مرگ و خروج روح از بدن، ميكربها و باكتريهايى به خون وارد شده، شروع به رشد و نمو مى نمايند و يا خود بدن در اثر عدم فعاليت، يك رشته فعل و انفعالات شيميايي از جمله تجزيه‌ خود به خود سلول‌ها و...در جسد شروع مي‌شود كه حاصل تغييرات فيزيكي، شيميايي و ميكروبي است و در نتيجه بدن داراي ميكروب و باكتريهاي متعددي مي شود.
بنابراين همه اين آلودگيها،ممكن است با لمس افراد ديگر، به آنها منتقل شده و باعث انتشار ميكروب در سطح جامعه شود كه اسلام براي جلوگيري از چنين امري، آن را نجس دانسته كه حداقل بخش اعظمي از اين ميكروبهاي ظاهري، با غسل ميت مرتفع مي شود.
اما در مورد فلسفه غسل جنابت بايد گفت : غسل جنابت داراى دو فايده و فلسفه مهم است:
1.طبق تحقيقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد كه تمام فعاليت‏هاى بدن را كنترل مى‏كنند (اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك). اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان گسترده‏اند. وظيفه اعصاب سمپاتيك «تند كردن» و وظيفه اعصاب پاراسمپاتيك «كند كردن» فعاليت دستگاه‏هاى مختلف بدن است. گاهى جريان‏هايى در بدن رخ مى‏دهد كه اين تعادل را به هم مى‏زند، از جمله آنها مسئله «ارگاسم و اوج لذت جنسى» است.
از جمله امورى كه مى‏تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وا دارد و تعادل از دست رفته را تأمين كند، تماس آب با بدن است و از آنجا كه تأثير «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس ديده مى‏شود، دستور داده شده كه بعد از آميزش جنسى يا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود.(1)
البته دلائل ديگري نيز مطرح است كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم اما نكته مهم در اين زمينه آن است كه به صورت كلي احكام الهي داراي ملاكات بوده و وجوب، حرمت، استحباب و كراهت آن ها بر اساس مصالح و مفاسدي است كه اگر مصلحتي در امري باشد، حكم آن واجب و يا مستحب؛ اگر داراي مفسده اي باشد، حكم آن حرام و يا مكروه خواهد بود.
حال از آن جا كه احكام بر خلاف اعتقادات توقيفي‌ و تعبدي است، هيچ گاه نبايد انتظار داشت به تمامي حكمت ها و مصالح يك حكم پي ببريم؛ چرا كه ممكن‌ است‌ در مجموع، از مصالح‌ يا مفاسد يك‌ حكم‌، برخي‌ را درك و برخي ديگر را درك‌ نكنيم،‌ يا در برخي مواقع، به هيچ عنوان نتوان به حكمت هاي آن پي برد.
بنابراين اگر چه براي نجاست بدن ميت ، و فلسفه غسل دلائل و حكمت هايي به صورت حدس و گمان بيان كرده ايم اما به هيچ وجه ادعا نمي كنيم فلسفه نجاست و غسل ، به همان مورد بيان شده ختم مي شود، چرا كه شايد اين دلائل به هيچ عنوان فلسفه نجاست آن نبوده و خداوند در نجاست آن ده ها دليل ديگر قرار داده كه ما بي خبريم.
لذا منطقي ترين دليل ما بر پذيرش حكم آن است كه اين دستور به عنوان تكليفي ديني از مجاري منطقي و قابل اعتماد شريعت به ما رسيده است. در نتيجه، عمل به اين دستور همانند هر دستور ديگر تعبدي شرعي، لازم و منطقي و معقول است.
پي نوشت:
1. ر.ك مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الكتب الاسلاميه، تهران،1374 ه ش، ج 4، ص 293.
موفق باشید.

باسلام عزيزان وسرورانم :آيادوست داريد تعريفتان كنم.يا ازشما گله كنم.كم صبري من بخاطر اينست كه از ناراحتي و شرم اينكه يك زنم و خدايم مسلما دوستم نميدارد.وچون از اوبخاطر تبعيض بين زن و مرد شديدا ناراحتم مدتي ست اصلا نماز نمي خوانم واز اين بابت ناراحتم و ./ آرزو مي كنم مطلقآپاسخ شمابه سوالم طوري نباشد كه مرا از اينكه زن متولد شده ام از زندگي بيزار كند / ميدانيد؟ فكر ميكنم جون من خيلي زياد با خدايم خلوت ميكنم تا اين حد مرا ميآزلرد....بهمين دليل دارم از او دور و دورتر ميشوم .درشعري گفته ام هر چه شكرم بيش شد "او جور افزونتر نمود // برد آنكه آفريدم آبروي خويش را /// ..اين شعرم 10 بيت است كه همه ي مصرعش با خويش را پايان داده ام . . و در ظم خدا گفته ام ..نه مد حش ..بي اختيار نصفه شب اشعار بسراغم هنگام خواب ميآيند ..فكرميكنم از حرص اينكه هر چه خوبي كردم مرابيشر گزيده و باين روز كه مي بينيد در آمده ام ...هرگز در پاسختان بمن نگوييد ...ذكر بگو جون هميشه با منست ازاو دور نيستم فقط نماز نمي خوانم ..چون آنقد ر عاشقانه و با خضوع بدرگاه بيكرانش مي ايستم ..كه خود وحشت ميكنم .. نمي خواهم بخوانم براي كه و چه بخوانم .نماز مال دل منست بچه درد او ميخورد محتاج نماز منست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه او را چه باحتياج .دوست دارم برايتان چيزي بگويم كه فقط به دو عزيز بزرگوار گفته ام و آن دو گريسته اند بمن فرموده اند فقط بايد براي اهلش بگوييد ...خوب فكر ميكنم شما همان اهلش باشيد البته " شايد باشيد " البته در شروع بايد بگويد بي ذكر او نه ميخوابم نه نفس ميكشم چون جزيي از منست نميدانم چرا وقتي ميخواهم به خدايم نيند يشم .در عذابم ..چراكه مانند عاشقي كه از معشوق دور مي افتد دلتنگش ميشوم اشك ميريزم و بيمار ميشوم ..همينكه با ترس اسمش را ميآورم آرام ميشوم ..حتما ميگوييد چرا ترس من هرگز از مرگ نمي هراسم ولي از او وخشمش ...بسيار هراسان مي شوم ...من حجاب چنداني ندارم بدون ريا ميگويم ..حال دوست دارم بي هيچ پرده اي بگويم..3سال پيش شبي ساعت 5 صبح درخواب د يدم روساي دانشگاه قراراست طبق هميشه بد يد ن همسرم بيايند . و من آمدم در پذ يرايي كه ببينم كارگرانم كارهاي مربوطه را خوب انجام داده اند يا نه ديدم هيچ چيز در منزلم نيست " نه مبلي نه فرشي و ......" بجاي آنها كندمهاي بسيار در كف منزلم روي مر مر ها ريخته شده ..فرياد زدم مگر اينجا حرم امارضا ست (ص ) كه گندم ريخته ايد آلان مهمانهايم ميآيند و آبرويم ميرود ..ولي در عالم خواب هيچكس نبود كه پاسخم دهد ...عصباني شدم و فرياد زدم ..اينبار در پاسخم كسي را كه نمي ديدم فرياد زد{ منم جبراييل و اين آخرين حكم پروردگار توست } اول متوجه نشدم صدا از كجاست فرياد زدم چرا آخرين حكم جرا هر وقت بمن ميرسد آخرينست ..هر كه ميخواهي باش و فرياد ميزدم 2 باره همان صدا آمد " منم جبراييل " و جمله ي قبلي را تكرار كرد صدا از بالا آمد .سرم را بالا كردم و ديدم سقف خانه ام نيست و آسمان را مي بينم ..داد ميزدم خدايا سقف خانه ام كو" آخر ما سقف را نشانه شوهر ميدانيم و ستون را زن خانه "..3باره صدا آمد { منم جبراييل و ........} حرفهاي قبلي ..تكرار شد..نمي دانم" اين عدد 3 چيست كه شوهرم هم وقتي 8 ماه در كماي مطلق بود .از حضرت عزراييل بدلايلي اين عدد 3 را 3 بار شنيده بود " /.آخر كي به حضرت جبراييل فكر ميكند ..تا ايشان رابخواب بيند./ ايشان براي آخرين بار به "محمد رسول خدا "(ص )نازل شده اند اصلا در خواب نمي فهميدم كه او كيست ؟؟مدام سرش فرياد ميزدم و هراسان بودم ..وقتي با گريه هراسان بيدار شدم صداي اذان صبح از مسجد بگوش ميرسيد..البته آن دو بزگوار عزيز.همانها كه از اين راز باخبرند . تعبيرش را بمن گفته اند استادان مي بينيد خدا هم مثل روزگار مرا به بازي گرفته ...مانند سرنوشت كه مرا به بازي گرفته ...بهر شكل شما عزيزان را خسته كردم و پوزش ميخواهم ..البته هر از گاهي از اينگونه خوابها ميد يد م ولي چند ماهي ست خوابي نديده ام .. در آخر 2 بيت از شعر ديگري كه براي گله از پرورگارم گفته ام جهت حسن خطام برايتان مينويسم شايد خسته گيتان برطرف شود و پاسخ مرا زودتر بدهيد آنشا...// تو چرا مهر از من دلدا ده ي خود بر گرفتي /// من به زحمت مي كشم جور زمانه گاه گاهي // آنهمه رنجي كه دادي برد م و چيزي نگفتم // سرزنش خواهي شنيد از من "اگر چه پاد شاهي // به كجا بگريزم من چون ز دستت در امان نيست /// اين وجود خاكي من بي خطا بي دادگاهي // مي روم از دست آخر با ستم همچون اسيري // مي برم رنج فراوان با اميد سال و ماهي // .. اين شعر شروع و پايانش زياد و غمگين است نمي خواهم ازمن خسته شويد ...شرمم باد ولي نياز به همراهيتان و پاسختان دارم ..خير پيش Tags: پرسش و پاسخ ها برای ارسال نظرات وارد شوید یا ثبت نام نمایید پرسش جدید ارسال پرسش تمامی حقوق برای مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی محفوظ است. حقوق کاربران | نقشه سایت | ارتباط با ما | درباره ما ...

آنچه در اين نامه براي ما بازگو كرديد هم بيانگر زواياي تازه اي از روحيات و دل مشغولي هايتان بود كه هم مايه تحسين شد و هم تاسف؛ تحسين به دليل ارتباط عميق قلبي و نزديكي كه به خداوند عالم در خلوت هاي خود داريد و تاسف به دليل مسير انحرافي كه شما را به سمت خود جذب كرده و فقدان هدايتگري كه مانع ورود در اين عرصه خطا و خطر گردد؛ هرچند به طور جد معتقديم كه حل وضعيت بغرنج شما نيازمند مشاوره هاي حضوري مستمر است، اما در عين حال نكات مختصري در مورد برخي مطالب مطرح شده در نامه تان ارائه مي دهيم:
1- تصور تبعيض و بي عدالتي خداوند در حق زنان و اصولا تصور نگاه جنسيتي داشتن خداوند به بشر توهمي است كه نه عقل فلسفي بشر كه خداوند را اثبات و ادراك مي كند با آن همراهي مي كند و نه مستندات روشن ديني به صحت آن صحه مي گذارد؛ در واقع شواهد گوناگون ديني حاكي از اين حقيقت است كه خداوند در نگاه انساني و ريل گذاري مسير هدايت و سعادت بشر نگاهي برابر به زن و مرد داشته و اين امر در جاي جاي قرآن مجيد قابل درك است؛ پيشنهاد مي كنيم در اين باره پاسخ آدرس ذيل را مطالعه بفرماييد. (1)
2- به نظر مي رسد منشا اصلي مشكلات شما را بايد در نوع نگاهي كه به حقيقت دنيا و آخرت و فلسفه حضور انسان در دنيا داريد جستجو كنيم؛ در واقع از سر انصاف بايد گفت كه كمتر كسي پيدا مي شود كه نگاه درستي به حقيقت حضور در دنيا و رابطه اين عالم با عالم آخرت داشته باشد و البته اين مشكل در موارد خاص مانند عارض شدن مشكلات گوناگون در زندگي خود را شديد تر نشان مي دهد.
اگر ما بپذيريم كه دنيا با همه خوشي ها و ناخوشي ها و رنج و لذت ها در برابر آخرت چيزي بسيار بسيار اندك و كم اهميت است، چنان كه خداوند در قرآن تاكيد فرموده:
« فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل (2) متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست! »؛ چه بسا نگاهمان در برابر اقبال و ادبار و كم و زياد نعمت هاي دنيا تا حد زيادي متفاوت گردد.
البته اين كم ارزشي نعمت هاي دنيا در برابر آخرت به معناي بي ارزش دانستن خود دنيا و زندگي دنيا نيست. زيرا دنيا محل ساختن آخرتِ جاويدان و زندگي باشكوه آن عالم ابدي و بي بديل است، ولي بايد توجه داشت كه با فرض موقت و محدود دانستن دنيا، تحمل سختي ها و مشكلات اين عالم همانند تحمل سختبي ها و مشقات در زمان حضور در جلسه آزمون است كه با توجه به نتايجي كه به دنبال دارد قابل تحمل، بلكه دوست داشتني خواهد بود.
به يقين خداوند هدف مشخصي در مورد خلقت اين عالم و موجودات آن از جمله انسان ها داشته كه هدف خلقت ما انسان ها رسيدن به كمالي است كه لايق آن هستيم تا بعد از اين دنيا كه به منزله آزمون و جلسه امتحان ماست به راحتي حقيقي و زندگي سعادتمندانه آخرت برسيم، چون همه ما در اين دنيا در حال انجام يك مسابقه مهم هستيم و به همين خاطر خداوند به ما تاكيد مي كند كه در اين مسابقه و براي رسيدن به پيروزي و نتيجه ارزشمند آن كه نعمات بهشتي باشد بايد تلاش كنيم:
« وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون (3) در اين نعمتهاى بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند!»
اگر از اعماق وجودمان درك كنيم كه دنيا محل تجارت، (4) زراعت آخرت (5) و محل آزمايش است(6) در برابر كم و كيف آزمون و نوع چيدمان سوالات و سختي هاي اين جلسه امتحان نگاه متفاوتي خواهيم داشت و همه همّ و غم خود را مصروف موفقيت در اين آزمون خواهيم نمود، بخصوص با توجه به اين حقيقت كه اولا طراح سوال و ممتحن اين جلسه متناسب با توان و ظرفيت ما طرح سوال خواهد نمود و ثانيا تفاوت سختي ها و مشكلات در امتحان هر فرد نسبت به ديگري با ظرافت و حساسيت بي نظيري مورد بررسي قرار خواهد گرفت و ذره ذره تفاوت ها و اختلافات ظاهري و باطني در اين آزمون، در كم و كيف نتيجه و جايزه اي كه براي برندگان در نظر گرفته شده لحاظ خواهد شد.
3- سوال مهمي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه حقيقتا براي موفقيت در اين آزمون مهم دنيايي كه به تصريح قرآن همراه با ابتلائات و دشواري ها و از دست دادن عزيزان و... انجام مي شود چيست؟ پاسخ، همان چيزي است كه قرآن بيان فرموده است " صبر "؛ همان حقيقتي كه شما سالهاست به آن تمسك كرده ايد و با حفظ همين سرمايه مي توانيد بالاترين درجات كمال انساني را براي خود رقم بزنيد.
خداوند به صراحت فرموده:
« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين (7) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!»
در واقع تاثيرگذاري عميق و فوق العاده صبر كه در سه حوزه صبر در برابر طاعت و بندگي و صبر در برابر گناه و در نهايت صبر در برابر بلا و مصيبت تعريف مي شود، قابل مقايسه با هيچ عامل ديگري در ساختن حقيقت وجودي انسان و كمال بخشيدن به وجود او نيست؛ به همين دليل وقتي مي بينيم بعد از اين همه سال تا حدودي طاقتتان طاق شده و از گنج صبر و استقامت خود چندان محافظت نمي كنيد نگران و متاسف مي شويم.
البته به يقين هيچ كس تا در موقعيت شما نباشد نمي تواند سختي و دشواري اين آزمون مهم را دريابد، اما يقينا خداي مهربان توان و قدرت تحمل و اوج صبر و استقامت شما را ديده كه چنين مسئوليتي را بر عهده شما نهاده است و با توكل به او و نزديكي بيشتر به اولياء او و درعين حال به كار بستن برخي راهكارهايي كه در نامه قبل پيشنهاد شد مي توانيد اين آزمون مهم را به سلامت به پايان برسانيد.
البته ماهيت صبر در اين عرصه تنها تحمل بي ضابطه و خارج از چارچوب نيست بلكه كم و كيف طي اين مسير دشوار نيز داراي ضوابط و قواعدي است كه خداوند براي ما معين فرموده است و آن حركت در مسير تقوا و تسليم بودن در برابر خواست خداوند است؛ در واقع خداوند براي رسيدن انسان به كمال واقعي خود و به درجه بالايي كه مي تواند در حقيقت وجودي خود بيابد، دو راهنما و دليل باطني و ظاهري براي او قرار داده است كه دليل و حجت باطني همان عقل و قوه ادراك بشري و دليل ظاهري همان پيامبران الهي و آموزه هاي وحياني است كه در قالب اديان و شرايع به بشر منتقل شده است و با عمل به اين آموزه هاي عقلي و ديني انسان مي تواند خود را به هدف نهايي خلقت خود برساند.
در نتيجه پاسخگويي به اين دعوت كه همان حقيقت ايمان است و در نتيجه عمل به آنچه به حكم عقل و هدايت پيامبران بايد بدان عمل شود حيات پاك و باشكوه بشري براي او رقم خواهد خورد كه همان هدف مهم از زندگي در دنيا و آخرت است: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون (8) هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند، خواهيم داد.»
با اين بيان خطاي شما در تفسيرها و تحليل هاي شخصي پيرامون مورد نماز نخواندن و نياز نداشتن خداوند به آن تا حد زيادي روشن مي شود زيرا هيچ عملي از اعمال ما براي نياز خداوند به آن نيست، بلكه به دليل تاثير مستقيمي است كه در تكامل وجودي ما مي نهد و نيازي است كه از ما بر مي آورد؛ به همين دليل پيامبر و ائمه كه در اوج قرب و نزديكي خداوند بودند، بلكه بالاترين درجات حضور به ملكوت را داشتند، ذره اي از انجام اين تكاليف و وظايف كوتاهي نكردند.
حتي در اوج بلاها و مصيبت ها، باز ذره اي از مقام عبوديت و بندگي خداوند تنزل ننمودند و حضرت زهرا سلام الله عليها در اين زمينه مصداق خوب و روشني براي شما است كه در اوج بلاها و فشارهاي روحي و جسمي و اجتماعي و ايماني كه تحمل مي نمود، ذره اي از تكاليف و وظايف ديني خود اعم از نماز و حجاب و ... كوتاهي نورزيد و اتفاقا تفاوت آن حضرت با ديگر زنان رنج ديده در طول تاريخ در همين زمينه است.
4- در مورد مساله خوابي كه نقل كرده ايد هم بايد عرض كنيم اصولا مساله خواب و رويا و صادقه بودن يا نبودن همچنين تعبيرآن، امري كاملا تخصصي است و ما در اين زمينه صلاحيت اظهار نظر را نداريم، اما نتيجه گيري هاي شخصي و فردي و غير كارشناسانه در اين حوزه كاملا نادرست است و معيار اعمال و رفتار ما همواره و در طول زندگي بايد امور مشخص عقلي و مستندات روشن و معتبر ديني باشد.
اميدواريم كه از پاسخ طولاني ما ملول نشده باشيد و كماكان با صبر و تصميمات صحيح و درست به زندگي توام با عبوديت و بندگي خود ادامه بدهيد و كوتاهي ها و قصورهاي احتمالي اين مسير را نيز برطرف كنيد تا همين بندگي و بخصوص تقيد به نماز، زمينه ساز حل مشكلات تان باشد و به علاوه از رابطه عاطفي و دوستانه خود با خداوند متعال و لطف و عنايتي كه به شما در قالب مشكلات زندگي وارد كرده است تفسير ظلم و بي عدالتي نكرده از بيانات و اشعار نادرست و با مضامين غير مومنانه پرهيز نماييد.
تنها توصيه ما به شما در اين آزمون سخت واگذاري كامل امورتان به خداوند متعال است؛ چنان كه خواجه شيراز فرمود:
كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ اي بسا عيش كه با بخت خداداده كني
پي نوشت:
1. رك : http://www.pasokhgoo.ir/node/88193
2. توبه (9) آيه 38
3. مطففين (83) آيه 26.
4. سيد رضي، نهج‏البلاغه، نشر مشهور ، قم 1379 ش، كلمات قصار، 131.
5. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 73، ص 148.
6. نهج‏البلاغه، همان، نامه 55: «فانّ الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها و ابتلى فيها اهلها ليعلم اليهم احسن عملاً».
7. بقره (2) آيه 155.
8. نحل (16) آيه 97.
موفق باشید.

با سلام وادب هدف خداوند متعال از آقرینش فرشتگان چیست؟ خصوصا آنهایی که طبق گفته قرآن مدام در رکوع یا سجودند.

آیا خداوند نیازی به عبادت آنها دارد؟ پس فلسفه وجودی فرشتگان عموما و خصوصا این فرشتگان چیست؟ به طور مبسوط.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آفرينش تمام موجودات و از جمله فرشتگان داراي يك فلسفه معين است و آن اينكه هر چيزي كه امكان وجود داشته باشد، از فيض هستي خداوند برخوردار مي شود و اين به اقتضاي صفت رحمت و فياضيت الهي است. يعني فيّاضت و بخشندگي خدا كه سبب آفرينش همه موجودات شده، خلقت فرشتگان را نيز رقم زده است و از اين رو كه چنين موجوداتي لياقت و امكان خلقت را داشتند خداوند ايشان را از اين امر محروم نساخت.
اما در مورد ماهيت عملكرد فرشتگان بايد گفت از آيه اوّل سوره فاطر به دست مي آيد كه خداوند، فرشتگان را واسطه ميان خود و عالم مشهود قرار داده است. با تعبير "رسل" همه ملائكه را وسايطي ميان خود و مخلوقاتش در اجراي اوامر تكويني و تشريعي دانسته، با اين بيان مشخص مي شود كه حكمت آفرينش آن‏ها تنها عبادت نيست.
فرشتگان كارگزاران الهي و مأمور اجراي امور عالم تكويني هستند و وظايف سنگيني بر عهده آن‏ها است كه در ذيل به برخي از آن‏ها اشاره مي كنيم:
أ) حامل و رساننده وحي به پيامبران مي باشند.(1)
ب) نزول امر الهي به دست فرشتگان است، يعني در تدبير جهان كه به امر الهي انجام مي گيرد، اينان عامل اجرايي اند و آن را پياده مي كنند.(2)
ج) دسته‏اي از فرشتگان حاملان عرش خدا و آنان يا دسته‏اي ديگر شفاعت كنندگان مؤمنان هستند.(3)
د) لعن بر كفّار نيز از كارهاي فرشتگان است.(4)
ه') بشارت دادن به مؤمنان هم از كارهاي اينان است. طبق قرائن اين بشارت به هنگام احتضار داده مي‏شود.(5)
و) نوشتن كردار بندگان خدا از كارهاي ديگر فرشتگان است.(6)
ز) امداد مؤمنان از ديگر كارهاي آنان است.(7)
اما در مورد دسته اي از ملائكه اين گونه نقل شده كه:
« ان للَّه ملائكة ركّعاً الي يوم القيامه و ان للَّه ملائكة سجّداً الي يوم القيامة؛(8) خداوند فرشتگاني دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگاني دارد كه تا قيامت در سجودند».
هرچند از اين تعبير به دست نمي آيد كه ايشان در گذشته هم همواره به همين حال بودند و يا در حال ركوع و سجود ازانجام وظايفي چون استغفار و دعا براي مومنان غافلند، اما در عين حال در مورد ماهيت عبادت و پرستش ملائكه بايد گفت:
به يقين خداوند به عبادت ايشان همانند هر موجود ديگري نياز ندارد چون غير از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نيازمند به او ؛ قرآن مي‌فرمايد:«اي مردم! شما همگي نيازمند به خداييد. تنها خداوند است كه بي نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است»(9)؛ فلسفه خلقت ايشان نيز عبادت خداوند نبوده و نيست، بلكه اين موجودات همانند همه موجودات ديگر بر اساس فلسفه اصلي آفرينش خود خلق شده اند كه همان اقتضاي ذات فياض خداوندي بودن است. يعني ذات خداوند متعال به جهت داشضتن فيض و جود مطلق و نامحدود اين اقتضا را دارد كه هر موجودي كه امكان خلقت دارد و خلقت او به شكوه اين عالم مي افزايد، آفريده شود و به همين جهت ملائكه و ديگر موجودات خلق شده اند.
اما لازمه خلقت حكيمانه خداوند اين بود كه هدف و مقصدي در مسير پيش روي موجودات خلق شده تعريف شود، چنان كه در برابر انسان و ساير موجودات به گونه هاي مختلف ترسيم شد و براي فرشتگان نيز وظايف و تكاليف و اهداف معيني رقم خورد.
اما سوال مهم اين است كه عبادت براي انسان منشا رشد و تكامل او است، اما اگر ملائكه را موجوداتي داراي فعليت محض بدانيم، عبادت ايشان نمي تواند به هدف رسيدن به كمال برتر و بالاتر باشد، پس هدف از اين عبادت چيست؟
در پاسخ بايد گفت درك كامل عالم فرشتگان بلكه حقيقت وجودي ايشان از عهده عقل بشر عادي بيرون است، اما از آنجا كه عالم فرشتگان عالم عقل محض بوده و نهايت ادراك و معرفت در آن موج مي زند، همه رفتارها در اين عالم بر اساس همين معرفت و ادراك شكل مي گيرد و در نتيجه عبوديت محض در آن حاكم است، همچون انسان هايي كه به واسطه معرفت بالايي كه نسبت به خداوند پيدا مي كنند، در تمام طول زندگي ذره اي از محور عبوديت و بندگي خداوند در همه افعالشان خارج نمي شوند.
در ساختار وجودي فرشتگان از آن جا كه عقل محض حاكم است، تمام فرشتگان به عبادت خداوند مشغول هستند، هرچند اين امردر قالب رفتارهاي گوناگون انجام بپذيرد؛ از اين بيان معلوم مي شود كه عبادت فرشتگان ناشي از هويت آنان و برخاسته از مرتبه وجودي آنان مي باشد، نه اينكه خداوند احساس نيازي به عبادت فرشتگان كرده و آنان را بدين منظور خلق كرده است.(10)

پي نوشت‏ها:
1. نمل (27) آيه 102؛ بقره (2) آيه 97؛ عبس (80) آيه 16.
2. سجده (32) آيه 5 و معارج (70) آيه 4.
3. مؤمن (40) آيه 7 و نجم (53) آيه 26.
4. بقره (2) آيه 161 و آل عمران (3) آيه 87.
5. فصّلت (41) آيه 30.
6. انفطار (82) آيه 11؛ يونس (10) آيه 21؛ زخرف (43) آيه 80 و ق (50) آيه 18.
7. آل عمران، آيه 124 و تحريم (66) آيه 4.
8. علامه مجلسي ، بحار الانوار، دارالكتب الاسلاميه ، تهران بي تا ، ج 59، ص 174.
9. فاطر (35) آيه15.
10. محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 283- 295، نشر مؤسسة در راه حق، قم ـ 1364ش.
موفق باشید.

من شیعه ام ولی دوست ندارم نماز بخوانم و روزه بگیرم کلا سست عنصرم آیا به جهنم میروم ولی غسل میکنم و اصول دین را قبول دارم.

در اول بايد اشاره شود درباره سر نوشت افراد در آخرت به قطع نمي توان نظر داد، ولي بر اساس آموزه هاي ديني به طور كلي مي توان گفت كسي كه به اصول دين اعتقاد داشته باشد مسلمان محسوب مي شود، ولي اگر بدليل سستي و مانند آن به واجباتش عمل نكند گرفتار عذاب دوزخ خواهد شد.
زيرا نماز از واجبات الهي است. اگر كسي بدون عذر شرعي آن را به جا نياورد و يا از ترك آن توبه نكرده و با قضاي آن را تدارك ننمايد، غير از آموزه‌هاي وحياني، از نظر عقل و عدل الهي اهل دوزخ خواهد بود، زيرا عقل حكم مي‌كند مخالفت با امر مولا پيامدي ناگوار دارد و متمردين از امر الهي سزاوار كيفرند، عدل الهي نيز همين معنا را مي‌رساند. چون عدالت آن است كه به هر كس آنچه را شايسته است بدهد. تارك الصلوه به دليل معصيت سزاوار كيفر است.
هرچند اين كه هر گناهكاري ممكن است مشمول عفو و رحمت الهي بشود، مسئله ديگري است، ولي حكم اصلي و اولي هر مجرم از نظر عقل و عدل آن است كه نتيجه عملكرد خود را دريافت كند؛ نماز نخواندن و ترك وظايف ديني نظير روزه داري مخالفت عملي با دستورات كسي است كه بيش ترين حق را بر گردن انسان دارد و از هر كسي سزاوار تر به احترام و تمكين و خضوع است، كه اين امر به هيچ وجه قابل قبول نيست.
ترك نماز بدون عذر شرعي از مصاديق بارز تكبر در برابر خداوند است. اگر ابليس كارهاي خوب و عبادت‌هاي شش هزار ساله خود را در پي يك لحظه تكبر از دست داد، به گفته امير مومنان خوف آن مي‌رود انساني كه نسبت به حقوق همسايه، خانواده و مسايل از اين قبيل مراعات دارد، ولي از نماز و سجده در پيشگاه خدا امتناع مي‌كند، به سرنوشت ابليس گرفتار شود. تفصيل اين نكته را در منبع ذيل ملاحظه بفرماييد.(1)
نكته ديگر اين كه انجام عبادت، به ويژه نماز خواندن توفيق عبادت را مي‌طلبد. عبادت و ارتباط با خدا بر قرار نمودن مي‌طلبد كه از خدا خواسته شود توفيق عبادت دهد. شايد بر همين اساس معصومان(ع) و بزرگان دين از خدا مي‌خواستند كه به آنان توفيق عبادت دهد. در دعاي حضرت مهدي (عج) آمده است: "اللّهم ارزقنا توفيق الطاعه ..."(2) خدا يا به ما توفيق اطاعت بده. كه يكي از مصاديق بارز طاعت، عبادت است. چه اين كه ايمان اگر كامل باشد انسان مومن را به سوي انجام اعمال نيك وادار مي كند. چون رابط وثيق بين ايمان و عمل وجود دارد و بي توجهي كامل به انجام تكاليف ديني نشانه نقص در اصل باور و اعتقاد ديني است. چون نمي شود انسان اعتقاد كامل به دين داشته باشد، ولي در انجام اعمال ديني كاملا بي اعتنا باشد.
پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، نشر موسسه اميرالمومنين، قم، 1375 ش، خطبه 192.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان نشر دفتر فرهنگ اسلامي، تهران 1387 ش، ص621.
موفق باشید.

صفحه‌ها