كلام

باسلام،میخواستم بدانم چراخداوندغریزه ی جنسی رادروجودانسان قرارداد؟بااینکه میدانست ممکن است انسان های زیادی به گناه کشیده شوند؟اصلاًچرابرای ارضاء آن ازدواج راقراردادوراه های آسان تری رابرای ارضاءآن قرارنداد؟اگرارضاءازراههای غیرشرعی برای سلامتی انسان مضراست.بااین وجودچراخداوندبدن انسان راازهمان ابتدامطابق باراه های غیرشرعی موجودنیافریدتا مضرنباشد؟آخرازدواج شرایط سختی داردوفردبایدازدوران بلوغ تازمان شرایط اقتصادی ازدواج صبرکندوباغول شهوت مبارزه نماید.اگرامکان داردراهکاربرای مبارزه باشهوت پیشنهادکنید. باتشکر

همه نيروها و نيازهايي كه از طرف خداوند به طور طبيعي در وجود انسان قرار داده به جا و مثبت و مطلوب است و فقدان هر كدام زندگي انسان را دچار اختلال و مشكلات فراواني مي سازد.
شهوت جنسي براي تداوم نسل انسان و قوام بخشيدن و استمرار حيات انسان لازم و ضروري است و بدون آن حيات بشري و اجتماع انساني بقا و دوامي ندارد. اين نيرو اگر در جا و محل مناسب خود و در حوزه دستورات دين و شرع به كار گرفته شود مفيد و آرام بخش و لذت آفرين است و اگر از كنترل خارج گردد و از به طور نامشروع و غلط استفاده شود موجب ناهنجاري هاي رواني و روحي فراوان فردي و اجتماعي و فرهنگي و عامل كيفر و عذاب اخروي است.
خداوند غريزة جنسي را وسيلة توليد مثل و بقاي نسل قرار داده است. دكتر كارل مي نويسد: "غدد جنسي نه تنها وظيفة حفظ نسل و نژاد را بر عهده دارند، بلكه در فعاليت هاي رواني و معنوي ما نيز مؤثرند".(1) با اين خواستة طبيعي سه برخورد مي توان كرد:
اسلام در اين زمينه راه ميانه را انتخاب كرده و آن ارضاي غريزة جنسي از راه فطري و طبيعي و به شكل قانوني است. استاد مطهري مي گويد: "همان طوري كه محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سركوب و توليد عقده مي كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات در آوردن، آن را ديوانه مي سازد و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواسته اي براي هر فردي برآورده شود، بلكه امكان ندارد همة خواسته هاي بي پايان يك فرد برآورده شود، غريزه بدتر سركوب مي شود و عقدة روحي به وجود مي آيد".(2)
ايشان در جاي ديگر مي گويد: "به عقيدة ما براي آرامش غريزه دو چيز لازم است: يكي ارضاي غريزه در حد حاجت طبيعي و ديگري، جلوگيري از تهييج و تحريك آن".(3)
مصالح اجتماعي انسان نياز دارد كه زندگي وي به صورت خانواده اي تشكيل شود و روابط مرد و زن تحت كنترل و ضوابط و معيارهاي خاصي انجام شود. از جمله مصالح آن است كه بايد با تشكيل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسياري از مسايل اجتماعي و حقوقي مانند مسايل ارث، انفاق و تربيت و برقرار ماندن روابط عاطفي ميان پدر و مادر و فرزندان و ديگر مسئوليت هايي كه پدر و مادر نسبت به فرزند دارند، بسته به تشكيل خانواده و حفظ نسل خواهد شد.
اگر بنا باشد هر انساني با هر فردي از جنس مخالفش كه بخواهد، بتواند آميزش جنسي داشته باشد، بنياد خانواده متزلزل شده و مصالح فراواني كه بر وجود آن مترتب مي شود، از بين برود. بنابراين براي حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بي بند و باري جنسي، لازم است همة افراد به اين گونه محدوديت هاي معقول و منطقي گردن نهند.(4) پس با ازدواج هم غريزة جنسي به طور طبيعي ارضا مي شود و هم مصالح اجتماعي انسان رعايت مي گردد، نيز بنيان خانواده محفوظ مي ماند.
اما در جواب سوال دوم شما بايد گفت كه انحراف جنسي تنها از اين جهت كه مشكلات جسمي به همراه دارد، حرام اعلام نشده و چه بسا مشكلات جسمي هم به همراه نداشته باشد. انحرافات جنسي مشكلات عديده روحي و رواني براي انسان پديد مي آورد و موجب سلب توفيقات بسيار در حوزه معنويت و ارتقاء مقامات روحي از انسان مي شود. چه بسا اين گناهان به اين دليل حرام اعلام شده اند.
علاوه بر اينكه اگر خدا بدن و حتي روح انسان را هماهنگ با تمام اين گناهان قرار مي داد، ديگر مجالي براي آزمايش و ابتلا و تكامل انسان نبود. خداوند هر كاري را كه حرام كرده در نقطه مقابل آن براي ترك كننده اين امور هم اجر فراوان و بي مانندي قرار داده كه انسان با سر نهادن بر فرمان خدا مي تواند از نعمتها و ثوابهاي آن بهره مند گردد.
در انتها براي آشنايي با برخي راههاي كنترل شهوت مي توانيد به آدرس زير مراجعه كنيد: http://www.pasokhgoo.ir/node/18934
پي نوشت ها:
1. الكسيس كارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه عنايت الله شكيباپور، دنياي كتاب، تهران، 1368ش، ص 100.
2. مطهري، مرتضي، مسئلة حجاب، انتشارات صدرا، تهران، 1372ش، ص 104 ـ 103.
3. همان، ص 104.
4. مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، نشر موسسه امام خميني (ره)، قم، 1384ش، ج 2، ص 246 ـ 245، با تلخيص.
موفق باشید.

از کسی بدی دیدیم و زمانی که در قید حیات بوده به ما ظلم کرده. آیا نفرین و لعنت فرستادن به آن باعث می شود که در روز قیامت عذاب بیشتری بکشد و یا در سرنوشت آن فرد در جهان آخرت تغییری صورت گیرد؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت كه «لعن» در لغت به معناي طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است(۱) و در اصطلاح اگر از ناحيه خداوند متعال باشد -چنان كه از آيات قرآن كريم بر مي آيد(2) به معناي دور ساختن كسي از رحمت خويش در دنيا، و در آخرت، گرفتار نمودن به عذاب و عقوبت است و اگر از ناحيه بندگان باشد، به معناي نفرين و دعا به ضرر و بر ضد ديگران است‌.(3) «نفرين» به معناي دعاي بد براي مرگ، ناكامي و بدبختي كسي يا چيزي مي باشد.(4)
لعن و نفرين نيز مانند دعا در آموزه ها و منابع ديني ما به رسميت شناخته شده و همانگونه كه دعاي خير كردن و استغفار و احسان در حق ديگران باعث عفو الهي و ترفيع درجه شخص دعا شونده مي شود لعن و نفرين هم كه دعاي شر و بد مي باشند باعث تنزل درجه و تشديد شدن عذاب هاي الهي بر آن شخص مي شود چنانچه در روايتي امام صادق (ع) مي فرمايد: از نفرين مظلوم بترسيد كه نفرين مظلوم به آسمان مي رود.(5)
در نتيجه لعن و نفرين كه به معناي دعاي بد و طلب دوري از رحمت خداوند براي شخص لعن شونده است. اگر به حق باشد و شخص لعن و نفرين شونده مستحق لعن و نفرين باشد، مي تواند باعث محروميت و دوري از رحمت الهي و بيشتر شدن عذاب شخص لعن شونده مي شود.
اما ناگفته نماند كه بر اساس آموزه هاي ديني ما دعاي بد و نفرين به مسلمانان كردن مانند لعن كردن او امري مذموم بوده و از آن نهي شده است. زيرا ممكن است انسان در لعن و نفرين دچار افراط و تفريط شده و خود، ظالم و ستمكار شود؛ در روايتي حضرت امام باقر(ع) مي‌فرمايد:"كسي كه چيزي را لعنت مي‌كند اگر آن شي مستحق نباشد لعنت به خود گوينده بر مي‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهيزيد تا مبادا خود گرفتار شويد.(6)
همچنين در روايتي نقل شده است: يك فرد گاهي مورد ستم قرار مي گيرد، اما در نفرين بر ظالم تا حدي زياده روي مي كند كه پروردگار خود او را نيز از ستمكاران به شمار مي آورد.(7) به همين خاطر است كه به ما سفارش ويژه اي شده است كه هميشه عفو و بخشش بهتر از نفرين و انتقام گرفتن است. پيامبر اكرم (ص) از پروردگار متعال حكايت مى‏كند:... و از كسى كه بر تو ستم كرده در گذر، و آن كسى را كه تو را محروم كرده است عفو كن، و كسى را كه به تو بدى كرده است نيكى و خوبى كن. از همين نگاه است كه خداوند متعال مى‏فرمايد:" وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ"؛(8)آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است!
در نتيجه طبق آموزه هاي اسلام انسان مؤمن بايد تجليگاه صفات الهي باشد، و يكي از صفات خداي متعال بخشندگي و گذشت است پس شايسته شما عفو و بخشندگي است نه لعن و نفرين.
پي نوشت ها:
1. حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم ، چاپ اول، دمشق، ۱۴۱۲ ق، ص۷۴۱.
2. احزاب(33) آيه ۵۷ و آل عمران(3) آيه۸۷ و هود(11) آيه 18.
3. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص741.
4. حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲ش، ج۸، ص۷۸۸۸.
5. علامه مجلسي، بحارالانوار، موسسة الوفاء، بيروت، 1409ق، ج 90، ص 359.
6-محمدمحمدي ري شهري‌، ميزان الحكمة‌، دار الحديث، قم، چاپ اول،۱۳۷۵، ج 5، ص 616.
7. مهدي نراقي، جامع السعادات، اسماعليان، قم، 1386ش، ج1، ص305.
8. نور(24) آيه 22.
موفق باشید.

با سلام و احترام؛ با توجه به آیاتی که در قرآن اشاره به دشمنی یهودیان کرده است و از طرفی اسلام مدعی است که هیچ تبعیض نژادی ای قائل نیست و اسلام متعلق به همه است؛ بنده می خواهم بدانم کلا موضع اسلام نسبت به یهودیان چیست؟

پاسخ:
بين اين دو مطلب تنافي نيست، زيرا اسلام براي همه انسان هاي خوب -اعم ازيهودي، مسيحي...- احترام قايل است، و در اين جهت بين انسان ها تفاوت قايل نيست، از اين رو است كه پيامبر (ص) با يهوديان -تازماني كه قصد توطئه نداشتند- برخورد مناسب داشت، اين امر نشان از آن دارد كه دراسلام انسان و كرامت انساني، مهم است حال هركس و هر طايفه باشد، از سوي ديگر اسلام، به انسان هاي ظالم و منافق ديدگاه ديگر دارد، يعني اسلام اين گروه افراد را، در رديف انسان هاي با تقوا و عادل قرار نمي دهد، و اين تقسيم بندي تبعيض نيست.
براين اساس از منظر قرآن يهوديان دوسته اند، برخي آنان انسان هاي خوب هستند. در قرآن مي خوانيم: اى بنى اسرائيل نعمت هايى را كه به شما ارزانى داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم.(1) البته اين برترى نسبت به افراد همان محيط است(2). اين ديد اسلام نشان مي دهد كه اسلام با همه يهوديان ديد منفي ندارد.
در اين ميان برخي ازيهوديان انسان هاي كينه جو وظالم هستند. اينان همان هاي بودند كه تعدادي از پيامبران خودر را كشتند، همچنين اين يهوديان بودند كه عليه حكومت پيامبر (ص) توطئه و مسلمانان را اذيت مي كردند .امروزه نيز اين گروه از يهوديان هستند كه بدترين ظلم وجنايت رانسبت به مردم فلسطين و لبنان انجام مي دهند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مي‌نويسد: "يهوديان همچون انسان‌هايي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي‌بهره بوده‌اند، چرا كه هميشه مانند پست‌ترين مردم روي زمين زندگي مي‌كنند"(3)"... خلاصه آنكه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نمي‌توان گذاشت."(4)
در قرآن ازبرخي يهوديان به عنوان انسان‌هاي بي‌رحم،(5) انتقام‌جو، حليه‌گر و رباخوار(6) ياد شده است.

پي نوشت ها:
1.بقره، آيه 47.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، داراالكتب الاسلاميه، 1374، ج 1، ص221.
3. محمد شيرازي دنيا بازيچة يهود، ناشر بينش آزادگان، 138، چاپ اول، ص 16.
4. همان.
5. بقره (2) آيه 74.
6. نساء (4) آيه 160 و 161.
موفق باشید.

آیا از گروه مسیحیان و یهودیان و یا حتی کافران هستند کسانیکه به بهشت داخل شوند؟ چگونه؟

پاسخ:
بر اساس معارف دين اسلام در مورد سعادت انسان ها بايد گفت كه حقانيت يك دين و مذهب، با اهل نجات بودن و بهشتي بودن افراد دو موضوع مستقل مي باشند، يعني همانطور كه لزوما پيروان اعتقادي يك دين آسماني اهل بهشت نيستند، پيروان ساير اديان نيز اهل جهنم نخواهند بود.
به بيان روشن تر ما در عين اين كه از ميان هفت ميليارد انسان روي كره زمين، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي كه رعايت تكاليف ديني را نموده باشند، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند.
خداوند متعال هيچ كس را بيش از حد توان خود تكليف نمي نمايد (1) و اين بدان معناست كه افرادي كه به دلائل مختلف امكان شناخت حقيقت را نداشته و به همين دليل از پيروي از اعتقاد صحيح محروم مانده اند. طبيعتا توان عمل به دستورات الهي را مطابق با خواست حقيقي خداوند نداشته اند و خداوند نيز به همان مقداري كه معذور بوده اند نسبت به آنها سهل و آسان خواهد گرفت.
در فرهنگ ديني افرادي كه بر خلاف جريان حقيقي دين حركت مي كنند يا نسبت به خطاي خود عالم و عامد هستند يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان به جهت مخالفت عالمانه با حقيقت اهل عذاب خواهند بود، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند. اما افراد ديگر كه به خاطر جهل خود از پيروي از اعتقاد حقيقي محروم مانده اند نيز دو دسته اند: مقصر و قاصر.
مقصران افرادي هستند كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از روي بي توجهي از آن سرباز زده اند، كه در اين صورت كوتاهي به خود آنها برمي گردد و مثل عالمان، جهنّمي اند. (البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آنها هم بشود). امّا افراد قاصر كه ناخواسته از دسترسي به حقيقت محروم مانده اند و علي رغم تبعيت از آنچه حق مي پنداشتند در شناخت مصداق حق دچار خطا شدند كه اكثر مردم را تشكيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».(2)
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در گفتار و كردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و كردارشان باطل بوده و خلاف واقع است، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏ دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏ رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏ كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(3)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود، اهل نجات خواهند بود و فلسفه خلقت آنان هم مانند همه انسان هاي ديگر براي رسيدن به كمال و سعادت ابدي است كه براي آن ها هم رقم خواهد خورد.

پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه 286.
2. اسراء(17)آيه 15.
3. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد.
موفق باشید.

بسمه تعالی

برهان نظم نمی تواند وجود خدا را ثابت بکند. ممکن است چون ما علت نظم را نمی دانیم آن را به خدا نسبت بدهیم. علم در حال پیشرفت است و ممکن است در آینده ای دور یا نزدیک دانشمندان علت علمی آن را کشف کنند.

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.
اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.
پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.
به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.
چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.
موفق باشید.

1- جایگاه و مفهوم آزادی در نظام جمهوری اسلامی چیست؟

2- جایگاه ولایت فقیه را برای دانش آموزان دوره متوسطه توضیح دهید؟

جواب ها را برای اقناع دانش آموزان دوره متوسطه و بر اساس استناد به قرآن و روایات معتبر مطرح کنید.

پرسش1: جایگاه و مفهوم آزادی در نظام جمهوری اسلامی چیست؟
پاسخ:
سؤال شما كلي است، زيرا آزادي انواع و اقسامي دارد، مانند آزادي فردي، آزادي سياسي، آزادي فرهنگي...
بحث در همه اين موضوعات نيازمند فرصت ديگر مي باشد. لذا انتظار مي رود در ارتباطهاي بعد محور خاص از آزادي را مشخص نماييد، تا در همان محور جواب ارائه شود. در عين حال در اين جا به مطالب زير اشاره مي شود.
آزادي به معناي رهايي از قيد و بندها مي باشد.(1) و آزادي معنوي نيز به معناي آزادي انسان از قيد و اسارت نفس‌ است. (2) آزادي اجتماعي‌، يعني آزادي انسان از بندگي و اسارت انسان‌هاي ديگر.(3)
هدف از بعثت انبيا، آزادي انسان‌ها از هر نوع بندگي جز بندگي خدا است‌. قرآن در اين باره مي‌فرمايد:" اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را هنگامي كه شما را به چيزي مي‌خوانند كه زنده كننده شما است‌."(4)
در نظام ما نيزآزادي وجود دارد، البته ممكن است برخي از نارسايي ها وسلب آزادي هاي نيز وجود داشته باشد كه اين امر خواسته ونخواسته در يك جامعه اجتناب ناپذير است.
نگاهي منصفانه به وضعيت قبل از انقلاب و ساير كشورهاي منطقه و حتي كشورهاي مدعي ليبراليسم و آزادي و مقايسه آن با وضعيت كنوني جامعه و نظام اسلامي، به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه بسياري از وجوه آزادي در حد نسبتا مطلوبي در كشور ما وجود دارد و به بركت انقلاب اسلامي گام هاي مؤثري در اين زمينه برداشته شده است براي اثبات اين مدعي كافي است نيم نگاهي به مطبوعات داشته باشيد كه پر است از انواع انتقادها، اعتراض هاي غير منصفانه نسبت به نظام و مسئولين عالي رتبه آن كه تنها در موارد بسيار محدودي كه منجر به اخلال در امنيت و نظم عمومي مي شود با آنها برخورد مي شود و در قبال بسياري از اينها مجموعه نظام با بزرگواري و رحمت برخورد مي كند و بسياري از انتقادهاي منطقي پذيرفته مي شود. از سوي ديگر احزاب، گروه هاي سياسي واقليت هاي مذهبي آزادانه فعاليت مي كنند.
يكي از مصاديق مهم آزادي ها در ايران، آزادي هایي است كه به اقليت هاي مذهبي داده شده است.
نظام جمهوري اسلامي ايران، با الهام از آموزه ها و تعاليم حيات بخش اسلام احترام به اقليت هاي مذهبي قائل بوده و اين مهم با مراجعه به اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ساير قوانين عادي و عملكردها و اقدامات نظام اسلامي بعد از پيروزي انقلاب به خوبي قابل اثبات است:
1.براساس اصل سيزدهم قانون اساسي اقليت هاي ديني (زرتشتي، كليمي و مسيحي) به رسميت شناخته شده اند كه در حدود قانون در انجام مراسم ديني خود آزادند ودر احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي كنند.
2. اقليت هاي ديني در برگزاري مراسم و مناسك مذهبي خود آزاد بوده و نظام اسلامي چنين حقي را كاملا براي آنان محترم مي شمارد و آنان مي توانند به صورت كاملا آزاد در معابد رسمي خود (كليسا، كنيسه و...) به انجام مراسم ديني خود بپردازند.
3. در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي كنند.
4. بر اساس اصل 26 حق تشكل احزاب را دارند: «... انجمن هاي ... اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نكنند.
5. حق نمايندگي مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل 64 قانون اساسي و شركت در تمام انتخابات اعم از شوراها، رياست جمهوري، همه پرسي، خبرگان رهبري و...را دارند.
6. براساس اصل تساوي عموم در مقابل قانون (اصل 3 و 14) و تساوي و برخورداري همه افراد ملت از حقوق مساوي در تمام زمينه ها (اصول 19 و 20) آنان در زمره افراد ملت از اين حقوق برخوردار خواهند بود.
7. در پيرو اين اصول و با الهام از ارزش ها و تعاليم اسلامي دولت بهترين رفتار را با پيروان اقليت هاي ديني داشته است و اين واقعيتي است كه اقليت هاي هم وطن ما بدان اعتراف دارند. البته ما انتظار داريم كه به مرور زمان آزادي هاي بيشتر به گروهها واحزاب داده شود تا فضاي انتقاد بيشتر فراهم گردد. اتفاقا مسئولان نيز درصدد آن هستند كه آزادي هاي بيشتر به افراد داده شود، اما بدان معنا نيست كه برخي به بهانه آزادي در صدد بر اندازي نظام باشند ويا به دستورات اسلام اهانت نمايند.
دراسلام به انواع آزادي هاي مشروع اهميت داده شده است.
اميرمؤمنان(ع) فرمود: "حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا نمايند و در حضور و غياب نسبت به من خير خواه باشيد."(5) از سوي ديگر در اسلام تاكيد شده است كه در دعوت مردم به اسلام حكمت و جدال احسن را رعايت (6) و از مجادله با اهل كتاب پر هيز كنيم.(7) همچنين قرآن اهل كتاب را به گفتگو دعوت نمود(8) و خواستار مشاركت همگان به بحث آزاد گرديد. "فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه" (9)
البته آزادي در اسلام تا وقتي ارزش دارد كه نسبت به اسلام و عقايد ديگران بي احترامي و اهانت صورت نگيرد، و در هيچ جامعه آزادي هاي مطلق و بدون حد و مرز وجود نداشته و نخواهد داشت.

پي نوشت ها:
1. رفسنجاني هاشمي و محققان، ‌فرهنگ قرآن‌، ج 1، ص 160،بي نام.
2. شهيد مطهري‌ گفتارهاي معنوي‌، انتشارات صدرا، ص 26.
3. همان‌.
4. انفال(4)آيه24.
5. فيض الاسلام نهج‏البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، خطبه‏ى 34، ص105.
6. نحل، آيه 125.
7. عنكبوت، آيه 46.
8. آل عمران، آيه 64.
9. زمر، آيه 17 و 18.
------------------------------

پرسش2: جایگاه ولایت فقیه را برای دانش آموزان دوره متوسطه توضیح دهید؟
پاسخ:
بهترين روش در اين خصوص اين است كه ولايت فقيه را به زبان ساده و روان -براي جوانان- بيان كنيد. شما مي توانيد بحث را به اين صورت ارائه دهيد: حكومت، هميشه و در همه شرايط يك ضرورت اجتناب‏ ناپذير عقلى و فطرى بوده است و نمى‏ توان از آن بى‏ نياز بود، چون بشر مدنى بالطبع است و تنها در سايه يك زندگى اجتماعى و تشكيلات منسجم مى‏ تواند به حيات خود ادامه دهد. در غير اين صورت زندگى بشرى، شكل انسانى و معقولى نخواهد داشت؛ بلكه هرج و مرج و بى‏ نظمى، حفظ و بقاى اجتماع و حقوق افراد را با خطر مواجه خواهد ساخت. اسلام، دين فطرت و عقل است و بر اساس خواسته‏ ها و نيازهاى فطرى، معقول و منطقى انسان نازل شده است و در آن ضرورت عقلى و فطرى به خوبى درك شده و حكومت ـ به عنوان يكى از ضرورى‏ ترين نيازهاى جامعه ى انسانى ـ مورد تأييد قرار گرفته و براى آن شرايط و ويژگى‏ هاى مشخص شده است.
انديشمندان شيعه و اهل سنت به ضرورت وجود حكومت مى‏ باشند. چنان كه ابن ابى‏ الحديد -يكي- از دانشمندان اهل سنت مى‏ گويد: «دانشمندان علم كلام، امامت و حكومت را لازم مى‏ دانند»(1) امام على(علیه السلام) در مقابل خوارج كه شعار "لا حكم الا لله"، فرمود: «... لابدّ للناس من امير برّ او فاجرٍ...»(2) مردم چاره‏ اى ندارند، جز آن كه اميرى داشته باشند. خواه نيكوكار باشد يا بدكار.
حال كه ضرورت تشكيل حكومت ثابت شد، سؤال اين است كه در زمان غيبت امام (ع) تشكيل حكومت به عهده چه كسى است؟ بنابر نظريه ولايت فقيه، تشكيل حكومت بر عهده فقيهان است. دليل عقلى بر اين مدعا آن است كه اجراى قانون الهى به دست كسى مى تواند انجام گيرد كه دو ويژگى شناخت قانون و عدالت را داشته باشد.(3) ولى فقيه اين دو ويژگى را دارا است، چون او كسى است كه با اجتهاد خود حكم الهى را از منابع موجود استخراج مى كند و به نيازهاى جامعه پاسخ مى دهد. بنابراين دليل عقلي ولايت فقيه به طور خلاصه آن است كه احكام اسلام براي همه دوره ها و زمان ها است. براي اجراي احكام الهي نياز به شخص آگاه به احكام الهي و عادل و مدير و مدبر است. اين شخص مقام ولايت فقيه در عصر غيبت امام معصوم (ع) است.
اما دليل نقلى روايات زيادى است كه فقط به يكى از آن ها اشاره مى كنيم.
امام زمان توقيعي در پاسخ نامه اسحاق ين يعقوب مرقوم داشته است: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواةْْ حديثنا فانّهم حجّتي عليكم و انا حجهْْ الله عليهم...[(4) امّا حوادث جديدى كه اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم. اين حديث صريح است كه امام زمان فقهاي واجد شرايط را به عنوان نايب خود انتخاب نموده است.
درضمن شما كتاب هاي زير را مطالعه وخلاصه آن را-به زبان روان- براي جوانان بيان كنيد:
- ولايت فقيه، امام خمينى(ره)
-.محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
- آيت الله جوادي، ولايت فقيه
- مصباح يزدي، پرسش و پاسخ هاي درباره ولايت فقيه،

پي‌نوشت‌ها:
1. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتاب خانه آيت الله نجفي،1404ه، ج 2، ص 308.
2. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 40، تهران، 116.
3. امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 464. بي نام.
4. طبرسي، الاحتجاج، ناشر مرتضي، ج2، ص470.
موفق باشید.

یکی از مراحل سلوک روزه ترک حیوانی است، آداب و شرایط آن را در عمل عارفان توضیح دهید. آیا در ترک که بیشتر برای رفع حجاب و قساوت قلب است، فقط باید گوشت حیوان نخورد یا سایر موارد حیوانی مثل شیر یا تخم مرغ یا حتی زناشویی نیز باید ترک شود؟

اساسا پر كردن معده از مأكولات و مشروبات هم چنين خواب زياد در آموزه هاي ديني مورد مذمت و نهي قرار گرفته است، زيرا اين امور سبب قساوت قلب و مانع رشد و روشنگري عقل و فكر و اسقرار علم و حكمت در قلب و جان آدمي مي گردد. و در روايات از زياده روي در خوردن گوشت - همانند چيزهاي ديگر - مذمت شده است. از اين رو برخي اهل دل و تهذيب توصيه مي كنند كه در هفته يك بار گوشت خورده شود، نياز بدن را تأمين مي كند و كافي است.بنا بر اين اسلام ترك مطلق حيواني را به هيچ وجه توصيه نمي كند، چه ترك حيواني به معناي خاص آن يعني تنها گوشت باشد، و چه به معناي عام آن كه تمام مأكولات و مشروبات حيواني و عمل زناشويي يا هر گونه تلذذات و تمتعات شهواني و حيواني را شامل گردد. (1) توصيه به ترك حيواني روشي است كه از برخي طوايف مسيحي و مسلك هاي هندي به جهان اسلام، سرايت كرده، به ويژه در ميان صوفي هاي نشأت گرفته از سني ها، و به تعبير عارف واصل مرحوم مقدس اردبيلي در ميان « طايفه مبتدعه و سنيان » (2) آن را تبليغ و ترويج مي كنند. از حضرت امام صادق(ع) رو: شوهر من گوشت و ساير مواد حيوانى را ترك نموده و تناول نمي كند، دومى گفت: شوهر من از هم بسترى با زنان دورى كرده، سومي گفت: شوهر من از استعمال عطريات اجتناب مي نمايد.
رسول خاتم(ص) از شنيدن آن سخنان خشمگين و متغير شده، فورا به مسجد رفت( مردم نيز به مسجد فراخوانده شدند، حضرت به منبر تشريف برد، و پس از حمد و ثناى باريتعالى فرمود: چه شده كه جمعى از اصحاب من ترك حيوانى كرده، عطريات استعمال نمي كنند، و يا با زنان خود هم بستر نمي شوند؟ من كه پيغمبر شما هستم گوشت و مواد حيوانى تناول مي كنم، عطر بكار مي برم، و با زن هاى خود هم بستر مي شوم. هر كه از اين سه چيز دورى كند از امت من نيست.(3) و در تفسير نعمانى به سند خود از امير المؤمنين(ع) روايت كرده، كه آن حضرت فرمود: جمعى از اصحاب سه چيز را بر خود حرام كرده بودند: 1- زناشويي و مباشرت با زنان 2- خوابيدن در شب( شب ها تا صبح به عبادت مي پرداختند) 3- افطار در غير ماه رمضان (يعني هميشه روزه بودند.) ام سلمه اين موضوع را به اطلاع پيغمبر اكرم (ص) رسانيد. حضرت همگى آن ها را احضار فرمود. همين كه شرفياب حضورش شدند، به آنها فرمود: چه شده كه از زن هاى خود دورى مي جوئيد؟! من كه پيغمبر شما هستم و رفتار من بايد سرمشق شما باشد، با زن هاى خود هم بستر مي شوم ، و بيشتر روزهاى غير رمضان افطار مي كنم ( يعني بيشتر روزها روزه نيستم)، و قسمتي از شب‏ها را مي خوابم. اين رفتار شما از طريقه اسلام و سنت من دور است ! و هر كس از روش و سنت من دورى بجويد از اين امت نيست، (4) سپس جبرئيل(ع) اين آيه را نازل كرد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (5) اي كساني كه ايمان آورده ايد ! چيزهاي پاكيزه را كه خداوند براي شما حلال كرده است، حرام نكنيد، و از حد و قانون ( خدا) ، تجاوز ننماييد، زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمي دارد.
پي نوشت ها:
1. رجوع شود به كمال الدين عبدالرزاق كاشاني، مجموعه رسائل و مصنفات كاشاني، ناشر: ميراث مكتوب، ص 52.
2. مقدس اردبيلي، حديقه الشيعه، ناشر: انتشارات انصاريان – قم، ج 2، ص 792.
3. سيد محمد ابراهيم بروجردي، تفسير جامع، انتشارات صدر – تهران، سال نشر 1366 ش، ج 2، ص 12.
4. همان، ص 13.
5. مائده (5)، آيه 87.
موفق باشید.

آيا عصمت انبياء يك امر دروني است يا يك امر بيروني توضيح دهيد؟؟

پاسخ:
عصمت نيرويى است كه انسان را از وقوع در خطا و از ارتكاب گناه باز مى ‏دارد، اين نيرو حقيقتي درونى است، نه بيرونى و از درون باعث مى ‏شود كه انسان خطا و اشتباه و گناه نكند. در واقع عصمت ملك ه‏اى است نفسانى كه انسان را از اينكه در خطا واقع شود و مرتكب گناه گردد، باز مى ‏دارد.(1)
توضيح بيشتر اين كه اصل عصمت نوعي درك و معرفت دروني به همراه محبت نسبت به خداوند است كه فرد را از انجام امور نادرست و مخالف خواست خداوند باز مي دارد (2) و از اين جهت همه افراد بر حسب فطرت، به نوعي از درجات نازله عصمت برخوردارند. هيچ گاه دست به انجام برخي اشتباهات و گناهان نمي زنند. بخش ديگري از اين علم و محبت در طول زندگي مي تواند كسب شود و فرد را به درجات بالاتري از عصمت برساند.

پي نوشت ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏، 1417 ق‏، ج 2، ص 138.
2. همان، ج 5، ص 79.
موفق باشید.

در سفری که اخیرا به امارات متحده ی عربی داشتم متوجه شدم که در فروشگاه ها و اماکن عمومی شعاع نگاه های آلوده و نفرت انگیز بیشتر به سمت من بود که حجاب داشتم و زنانی که با لباس های نیمه عریان در آنجا تردد می کردند مردان به آنها زل نمی زدند و به من می زدند. آیا می توان در محیطی که بی حجابی عادی تر و ایمن تر است لا اقل موی سر را نپوشاند ؟

پاسخ اين سوال از آن چه در سوال قبل بيان شد روشن مي شود. همه مراجع حفظ حجاب كامل زن در برابر مرد نامحرم را واجب مي دانند؛ خواه نامحرم مسلمان باشد يا كافر و يا در كشور اسلامى باشد يا غير اسلامى.
خواهر گرامي؛
به نظر مي رسد لازم است درباره فلسفه حجاب بيشتر مطالعه بفرمائيد. آن چه مايه ايمني بيشتر مي شود، رعايت حجاب كامل است نه بدحجابي؛ آن چه را نيز شما گمان كرده ايد، احساسي بيش نيست. همان گونه كه در مواردي نظير اين موضوع براي بسياري از افراد تجربه شده است. يعني فرد به جهت نوع پوشش و يا نوع رفتار و كردار خود گمان مي كند تمامي نگاه ها به او دوخته شده است؛ در حالي كه چنين نيست.
بر فرض كه چنين باشد كه شما مي گوييد، اگر يك زن از طرفي داراي وقار و متانت و عفت و سنگيني باشد و حريم خود را همواره حفظ كند و ارتباط با نامحرم را به حد ضرورت و نياز كاهش دهد و در موارد غيرلازم با آنان ارتباطي نداشته باشد و از طرف ديگر از گوهرهاي وجود خويش و ارزش عفت و حيا آگاه باشد و متوجه وظايف خطير خود در قبال جامعه و پرورش نسلي پاك در آينده باشد و از دام‏هايي كه مردان هوسباز و فريب‏كار بر سر راه زنان پاكدامن مي‏گسترانند آگاه باشد، مي‏تواند خود را از نگاه نارواي مردان و از ساير آلودگي‏ها حفظ نمايد.
لذا مي بينيم كه در جوامع بشري حتي جوامعي كه مورد نظر شماست، غالبا كسي متعرض افرادي كه حجاب كامل دارند نمي شود و بيشتر افرادي كه حجاب شان بد هست، مورد آزار انسان هاي مريض و بي دين قرار مي گيرند، همان طور كه قرآن نيز فلسفه پوشيدن چادر و حجاب هاي برتر را همين ذكر مي كند كه انسان با چادر و حجاب برتر به تقوا و پاك دامني شناخته مي شود و كم تر مورد اذيت قرار مي گيرد مثلا قرآن مجيد خطاب به پيامبر فرمود: به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با (جلباب) بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي‏شوند و از تعرض محفوظ مي‏مانند، براي آنان بهتر است.(1)
البته نبايد فراموش شود گاه نوع پوششي كه ما به عنوان حجاب انتخاب مي كنيم حتي اگر چادر باشد، جلب توجه مي كند. قطعا مراد از رعايت حجاب اين نيست. يعني منظور ما از پوشش و حتي چادر، پوششي است كه جلب توجه نمي كند، نه حجاب چادري كه برخي دارند ولي با آرايش يا درست سر نكردن چادر، جلب توجه زيادي مي كنند، نمي توان گفت اين افراد حجاب برتر دارند.
براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب هاي ذيل مراجعه نماييد:
1- مسئلة حجاب، از استاد مطهري؛
2- نظام حقوق زن در اسلام، از استاد مطهري؛
3- حجاب زينت برتر، تأليف عطيه صادق كوهستاني
4- حجاب شناسي، از حسين مهدي زاده
5- حجاب از ديدگاه قرآن و سنت، خانم فتحيه فتاحي زاده
پي نوشت:
1. احزاب (33)، آيه 59.
موفق باشید.

سلام خانمی گفته که ((من دوست دارم با حجاب شوم و به خودم قول دادم اگه فلسفه حجاب برای من روشن بشه باحجاب خواهم شد )) به نظر شما جواب من به این خانم چه باید باشد که ایشون رو متقاعد به محجبه شدن کنم؟

در مورد راهكار هدات اين گونه افراد هيچ ابزاري بهتر و كارسازتر از ارائه منصفانه و درست حقيقت نيست، در نتيجه بهترين كار شما معرفي حقيقت و فلسفه درست حجاب به ايشان از طرق مختلف مانند معرفي كتاب فلسفه حجاب شهيد مطهري به ايشان است؛ ما هم در اين بخش پاسخي كوتاه در اين مورد ارائه مي دهيم:
ابتدا بايد توجه داشت كه از برخي متون استفاده مي‌شود «اصل حجاب» زنان در ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره ‏گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)
در واقع حجاب نه دستوري خاص در شريعت اسلام بلكه دستور عمومي براي همه شرايع قبلي نيز بوده است و در اديان يهود و مسيحيت صراحتا به مسئله حجاب اشاره شده است.
حجاب در شريعت موسي(ع):
«ويل دورانت» راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي‌نويسد: «اگر زني به نقض قانون يهود مي‌پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي‌رفت و يا در شارع عام نخ مي‌ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي‌كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلّم مي‌كرد، همسايگانش مي‌توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد».(2)
از كتاب مقدس نيز بر مي‌آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، «بُرقَعْ» (روبند) به صورت مي‌انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود و در متون تاريخي نقل شده نامزد اسحق «رِفْقه» ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)
حجاب در شريعت عيسي(ع):
آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت:«فكر نكنيد كه من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم».(5)
زن‏ها در قرن‏هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي‌توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوان شان فريبنده به شمار مي‌رفت و مي‌گفتند حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن‏ها حواس شان پرت شود!(6) «پاولوس» فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)
با آمدن اسلام، حكم حجاب كه در اديان ديگر نيز بوده، مورد تائيد و تاكيد قرار گرفته است.
اما براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:‏
بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن‏ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.
پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.
2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان‏:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اي مستقيم با تفاوت‏هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.
در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان‏شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك‏هاي چشمي شهوت‏انگيز حساس‌ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك‏هاي شهواني قرار مي‏گيرند. اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‌ترند و به محرّك‏هاي حسي پاسخ مي‏دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.
از اين گذشته چون هورمون‏هاي جنسي زن به صورت دوره‏اي ترشح مي‏شوند و به طور متفاوت عمل مي‏كنند، تأثير محرّك‏هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.
استاد مطهري زمينه وجوب پوشش زنان مي‌فرمايد: «اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي‏گري او ناشي مي‏شود.
در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاي بدن نما و آرايش‏هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي‏خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است».(8)
به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت‏هاي اين حكم است.
البته اين بدان معنا نيست كه مردان با هر وضعيتي و با هر نوع پوششي مي‌توانند درون جامعه ظاهر شوند، بلكه براي آنان نيز محدوديت در نظر گرفته شده، اما همان گونه كه بيان شد مقدار آن در حد پوشش زنان نيست.
با توجه به مطالب فوق مي‏توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي‏آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي‏ريزد.
اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
3- آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني‏:
1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان‏ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.
2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.
با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي‏هاي خود تلقّي مي‏كنند و افراد متأهل هر روز در مقايسه‏اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي‏گيرند. اين مقايسه‏ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي و پيوند خانواده را مي‏سوزاند.
3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليت‏
دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن‏ها كاسته مي‏شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.
4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او
حيا، عفاف و حجاب زن مي‏تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.
حجاب موجب مي‌شود كه زنان تنها از نگاه جنسيتي و زيبائي جسمي نگريسته نشوند و اين مسئله موجب احياء حيثيت و حرمت زن و توجه بيشتر به شايستگي اخلاقي و روحي و استعداد‌هاي ديگر در وجود زنان مي‌شود.
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده، امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري و استفاده ابزاري از زنان را منع كرده است.
در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي‏باشد كه در صدد كام جويي‏هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت و حفظ شخصيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
در عين حال در اسلام براي مردان نيز پوشش در حد معقول قرار داده و مردان نيز آزادي بي حد و حصر در پوشش ندارند. از طرف ديگر آن ها را بر حفظ نگاه از نامحرم و كنترل شهوت در نگاه تكليف كرده است كه كنترل نگاه براي مردان در نسبت با زنان سخت تر است.
پي‌نوشت‌ها:
1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.
2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن؛ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378 ش، ج 4، عصر ايمان.
3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد،ترجمه وليم گلن، دار السلطنه لندن، 1856ميلادي، باب 5.
4. همان، سفر تكوين، باب 24.
5. همان، عهد جديد، انجيل متي، باب 20.
6. تاريخ تمدن، همان، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.
7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، نشر نگارش تهران، 1379 ش، ص 286.
8. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش، ج19، ص 436- 437.
موفق باشید.

صفحه‌ها