كلام

اسماء الهي كه به آدم تعليم داده شد، صرفا يك گروه از لغات و كلمات و اصطلاحات و اسم نبود

علامه طباطبايي در تفسير خود مي‌گويد:

اسماء الهي كه به آدم تعليم داده شد، صرفا يك گروه از لغات و كلمات و اصطلاحات و اسم نبود، بلكه حقايقي بود كه خداوند علم خاص آن را به انسان داد. اطلاع آدم بر اسماء مانند اطلاع ما از نام‌هاي اشياي مختلف نبوده است و گرنه فرشتگان پس از آن كه آدم آن‌ها را شرح داد، مثل او مي‌شدند و تفاوتي ميان آن‌ها و آدم باقي نمي‌ماند.

به علاوه اين چه فضيلت و احترامي براي آدم بود كه خدا الفاظي به او بياموزد، ولي به ملائكه ياد ندهد، درصورتي كه اگر به آن‌ها ياد مي‌داد، مانند او بلكه شايد بالاتر از او بودند. معلوم است چنين كاري براي اثبات فضيلت آدم براي ملائكه قانع كننده نبود. آيا همين كه خدا به كسي علم لغت بياموزد، كافي است كه با آن دربرابر فرشتگان استدلال و مباهات كند كه اين است جانشين و خليفه من ؟ نه شما؟! سپس بگويد اگر شما هم راست مي‌گوييد و شايستگي خلافت من را داريد، از الفاظ و لغاتي كه انسان‌ها بعد از اين براي فهم مقاصد يكديگر وضع مي‌كنند، خبر دهيد!

از همه گذشته منظور از لغات، فهم مقاصدات و فرشتگان احتياجي به آن ندارد، چه اين كه آن‌ها بدون وساطت الفاظ مقاصد را درك مي‌كنند. پس آن‌ها كمالي دارند فوق تكلم.

ضمناً از اين بيان معلوم مي‌شود علمي را كه فرشتگان پس از خبر دادن آدم از اسماء پيدا كردند، با آن علمي كه خدا به آدم آموخته بود، تفاوت داشت، زيرا قسمت اوّل براي فرشتگان قابل درك بود، ولي قدرت فرا گرفتن قسمت دوم را نداشتند. شايستگي آدم براي مقام خلافت از لحاظ  علم به اسماء بود، نه خبر دادن از آن. فرشتگان در پاسخ خداوند متعال اظهار بي اطلاعي كرده، گفتند: خدايا! منزهي تو! جز آن چه به ما تعليم كرده اي نمي‌دانيم.

از بيانات فوق روشن شد كه منظور از علم به اسماء تنها نام‌هاي عده اي از موجودات، يعني آن نام و لفظي كه در لغت دارند نبود، بلكه علمي بود كه توأم با كشف حقيقت وجود آن‌ها بود؛ يعني مسماهاي آن اسم‌ها حقايق خارجي و موجودات مخصوصي بوده اند كه در پشت پرده غيبت، غيبت آسمان و زمين مخفي بوده و علم به آن‌ها براي يك موجود زميني مانند آدم امكان داشته، در حالي كه براي فرشته‌هاي آسماني امكان نداشته. از اين گذشته اين علم در احراز مقام خليفه الهي دخالت داشته است.(1)

علم به اسماء، ملاك خلافت الهي است. هر كس كه اين ملاك را دارا باشد، خليفه خدا خواهد بود. بنابراين خلافت خدا منحصر به حضرت آدم نيست.

علامه طباطبايي مي‌گويد:

معناي تعليم اسماء تعليم به خصوص حضرت آدم (ع)نيست، بلكه علم در نوع انسان به وديعه گذارده شده و همواره به طور تدريج آثارش در سن او ظاهر مي­گردد. چنانچه فرزندان آدم در راه هدايت قدم بگذارند، مي‌توانند آن علم را از قوه به فعليت برسانند.(2) مصداق بارز خليفةاللّه كه اسماء الهي را مي‌داند، امام معصوم است . در قرآن مي‌خوانيم:

«قل كفي باللّه شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب؛

بگو كافي است كه خداوند و كساني كه علم كتاب نزد آن ها است، گواه من باشند».(3)

در روايات اين آيه به اميرالمؤمنين(ع) و ائمه(ع) تطبيق شده است.(4)

خلاصه آن كه  علم اسماء چيزي شبيه" علم لغات" نبوده است، بلكه مربوط به فلسفه و اسرار و كيفيات و خواص آنها بوده است، خداوند اين علم را به آدم تعليم كرد تا بتواند از مواهب مادي و معنوي اين جهان در مسير تكامل خويش بهره گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

 1. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه، ناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 151ـ 15.

 2. همان، ص 148.

 3. سوره رعد (13) آيه 43.

 4. تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 521ـ 524.

خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1)

خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1) آن ها(صابران و استقامت كنندگان) كه هر گاه مصيبتي به ايشان مي‏رسد، مي‏گويند: ما از آنِ خداييم و به سوي او بازمي‏گرديم.

 معناي درست آيه اين است كه انسان از آن خدا است. بازگشت او به سوي خدا است. اين جمله در پايان آية اي آمده كه در باره امتحان و آزمون‌هاي گوناگون الهي سخن گفته  كه از آن جمله ضرر مالي و مرگ است.

خداوند به بندگان خود توصيه مي كند كه در پي اين گونه ضررها  بايد به ياد خالق و آفريدگار خود باشيد و بگوييد كه انسان با تمام ثروت و دارايي و امكانات مال و اولاد و فرزند و همه چيز او از خداوند است. خداوند به او داده و بالاخره برگشت همه چيز به سوي خداوند است.

 آيه اشاره بدين حقيقت دارد كه انسان هر اندازه و از هر نظر قوي بشود، نبايد خدا را فراموش كند. بلكه بايد به خود اين حقيقت را تلقين كند كه او هر چه دارد، از خداوند است. از خود هيچ چيزي ندارد. كساني كه از دنيا رفتند، نيست و نابود نمي شوند، بلكه به سوي پروردگار باز مي گردند. حضرت اميرمؤمنان شنيد كه شخصي مي‌گويد: «إنّا لله وإنّا إليه راجعون» فرمود:

إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرارٌ علي أنفسنا بالمُلك وقولنا: «إنّا إليه راجعون» إقرارٌ علي أنفسنا بالهُلك؛(2)

وقتي ما انسان‌ها مي‌گوييم: از خداييم، به بندگي خود اقرار كرده‌ايم و او مالك حقيقي ماست  آن گاه كه مي‌گوييم: به سوي او بازمي‌گرديم، به هلاكت و مرگ اعتراف نموده‌ايم.

چه اين كه بر اساس اين آيه انسان با مردن ، نابود نمي شود، همان گونه كه در دنيا به خود رها شده نيست، بلكه از خدا است و به سوي خدا مي رود.

پس آنچه در آيه ذكر شده، رجوع به سوي خداوند است كه اشاره به حقيقت مرگ يعني انتقال انسان از دنيا به عالم آخرت است.

همه انسان‌ها پس از مردن و نيز در عالم آخرت به خدا و در حقيقت به جلوه خدايي مي رسند، يا با مظهر اسم رحمت او ملاقات مي‌كنند كه بهشت جاودان است و يا با مظهر اسم غضب الهي كه دوزخ است. هر يك از اين دو توسط  انسان در دنيا فراهم آمده است.

اگر فردي صالح باشد، به بهشت رفته و به نعمت و رحمت خدا مي‌رسد. اما اگر ناصالح باشد، به جهنم رفته و گرفتار عذاب مي‌شود، (3) بنابر اين  نقش حركت در صراط مستقيم و عمل به وظايف با رجوع همگان به سوي خدا منافات ندارد. زيرا آن كه در صراط مستقيم حركت مي كند  به لقاء اسمائي جمال نظير رحمت و لطف مانند آن مي رسند كه مظهر آن  بهشت پر نعمت است. ولي كساني كه در مسير غير مستقيم مي روند به لقاء اسماء  جلال نظير قهر و غضب و مانند آن مي رسند كه مظهر آن جهنم پر رنج و عذاب است.

 علامه طباطبايي مي فرمايد:

وجود انسان و قوا و افعالش همه قائم به ذات خداوند متعال است. انسان در حدوث و بقا، مستقل از خدا نيست و مالك حقيقي ما و توانايي هاي ما خدا است. خداوند در دنيا به انسان اذن و اجازه را داده كه مالك خود و توانايي هاي خود باشد. اذن الهي است كه باعث مالكيت ظاهري انسان نسبت به خود و اشياي متعلق به وي مي شود. اذن و اجازه ادامه دارد تا اينكه انسان وارد سراي آخرت شود . در روز آخرت است كه مالكيت حقيقي خداوند به طور كامل، ظهور مي يابد:

« يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفي‏ عَلَي اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛ (4) روزي كه همه آنان آشكار مي‏شوند و چيزي از آن ها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته مي‏شود:) حكومت امروز براي كيست؟ براي خداوند يكتاي قهّار است.»

بنابراين آيه استرجاع در مقام بيان اين مطلب است كه در هنگام نزول بلا و مصيبت، انسان بايد متذكر اين مطلب بشود كه مالك حقيقي ما و دارايي هاي ما خداوند متعال است. نبايد دلبسته مالكيت ظاهري و مجازي شويم چرا كه  دلبستگي و پندار نادرست، باعث به جزع و فزع افتادن انسان در هنگام فقدان يك نعمت مي شود. بر عكس اگر كسي دلبسته  مالكيت مجازي و ظاهري نشود و بداند كه مالك حقيقي خداوند متعال است، صبورتر مي شود.

وجود ما و قوا و افعالش به اذن خدا در دنيا به صورت ظاهري و مجازي از خدا جداست. بعد از مرگ اين مالكيت مجازي به مالك حقيقي خود يعني خداوند متعال بر مي گردد.(5)

پي‌نوشت‌ها:

1. بقره(2)، آيه 156.

2. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين ،قم ، 1385 ش، حكمت 99.

3. ناصر مكارم، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران ـ 1379ش، ج 1، ص 531.

4. غافر (40 ) آيه 16.

5. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، چاپ پنجم، ج‏1، ص353.

وقتي خداوند به ملائكه فرمود: من مي خواهم خليفه ام را در زمين قرار دهم؛ ملائكه......

وقتي خداوند به ملائكه فرمود:

من مي خواهم خليفه ام را در زمين قرار دهم؛ ملائكه با توجه به خلقت زميني و مادي انسان عرض كردند:

آيا مي خواهي موجودي را خليفه قرار دهي كه فساد و خونريزي خواهد كرد در حالي كه خليفه بايد مظهر تقدس و تنزه تو باشد و ما مظهر اين تقدس و تنزه هستيم. خداوند ضمن تاييد اين حرف ملائكه فرمود: من از انسان چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد و آن ظرفيت علمي و كمالي انسان بود از اين رو براي نشان دادن اين ظرفيت علمي و كمالي تعليم اسماء را پيش آورد .

بنا بر اين ظرفيت علمي و كمالي انسان مطلبي بود كه ملائكه نمي دانستند و خداوند كه عالم به اين ظرفيت بود، انسان را براي خلافت برگزيد.

ر. ك: سيد عبد الحسين طيب، أطيب البيان ، تهران، اسلام، 1378ش، ج‏1، ص503؛ بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق، جأنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج‏1، ص 69.

 

 

 

زندگي بر محور چهار چرخ( ايمان و اعتقاد – عمل صالح – قدرت اراده و انتخاب – و شوق و اميد ) مي گردد.

زندگي بر محور چهار چرخ( ايمان و اعتقاد – عمل صالح – قدرت اراده و انتخاب – و شوق و اميد ) مي گردد. (1) اگر يكي از چرخ ها خراب يا پنچر شود ماشين زندگي متوقف مي شود. و زندگي مفهوم حقيقي خود را از دست مي دهد. پس  هر گز اجازه ندهيد و نگذاريد حتي سنگين ترين و سهمگين ترين سختي ها و مشكلات  به  هيچكدام از چرخ هاي چهارگانه زندگي لطمه اي وارد كند.

قلب تان مركز ايمان به خدا و عشق به اوليا و ائمه اطهار(ع) است. كسي كه چنين قلبي دارد شأن و شخصيتش فراتر از آن است كه سختي ها بتواند بذر تلخ نا اميدي را در سر زمين زيباي دِلش بروياند.

عزيز گرامي!  اين تنها شما نيستيد كه در زندگي و در دوران جواني با رنج و مشكلات دست و پنجه نرم مي كنيد، همه خوبان و پاكان دنيا كم و بيش، هر يك به گونه اي با سختي ها و مشكلات و گرفتاري هاي جسمي ، مالي، خانوادگي ، و... به صورت فردي و يا جمعي مواجه مي شوند.  

طلايي قيمتش بيشتر است  كه عيار خالص آن بيشتر باشد، و عيار خالصي طلا هنگامي بيشتر مي شود كه در كوره آتش، بيشتر حرارت را تحمل كرده باشد. كساني كه در كوره  دنيا، آتش و حرارت رنج و مشكلات بيشتري را تحمل كرده اند، ارزش و بهاي بيشتري پيدا كرده اند. راز اين كه چرا انسان هاي فاسد و مفسد، و هرزه و لابالي كمتر با سختي و مشكلات مواجه مي شوند، اين است كه خداوند آنان را به خاطر كثرت طغيان گري و معصيت دوست شان ندارد ، از اين رو نظر لطف و رحمت خويش را از آنان برداشته و آنان را در دامان شيطان رها كرده است، اما مؤمنان پاك را چون دوست دارد، آنان را با انواع وسايل امتحان مي كند، و با رنج و مشكلات مواجه مي سازد، تا گوهرهاي وجودشان شكوفا شود.  

نگاهي به زندگي انبيا و اولياي الهي نشان مي دهد كه زندگي اين گل‏هاي سر سبد آفرينش نيز با انواع ناملايمات، درد ها و بيماري ها، رنج‏ها و مشكلات، تهمت ها و نسبت هاي نا روا  قرين بود. شيرين ترين دوران جواني حضرت موسي (ع) به در بدري و كوچ از اين شهر و آبادي به آن آبادي و سرانجام نوكري و چوپاني گذشت. داستان بيماري طاقت فرساي حضرت ايوب پيامبر (ع) را شنيده اي؟! آيا مي داني كه سر يحياي پيامبر (ع) را چگونه از  تنش جدا كردند ؟ و ارّه اي بر فرق پدرش حضرت زكريا گذاشتند، و با اره بدن مباركش را از فرق سر دو نيمه كردند؟ آيا از بي خانماني و خانه به دوشي و گرفتاري ها و رنج هاي حضرت عيسي (ع) و سر انجام مي خواستند او به دار (صليب) بكشند، با خبر هستي؟ مگر از ظلم و ستم ها، و رنج و مشكلاتي كه اميرالمؤمنين (ع) و فاطمه دختر پيامبر(س) تحمل كردند، اطلاع نداري؟ مگر از مصيبت ها و رنج هاي امام حسن(ع) و امام حسين (ع) و اهل بيت او ، و از زندان ها و مشكلاتي كه ساير ائمه اطهار (ع) تحمل كردند، اطلاع نداري؟ و آيا مي داني رنج و مصيبت هاي  گُل سر سبد خلقت خدا يعني پيامبر اسلام(ص) به تنهايي از همه  انبيا بيشتر بود؟ چنان كه خود فرمود: ما أوذي نبي مثل ما أوذيت‏(1) هيچ پيغمبري همانند من اذيت نشد.       آن اذيتها كه شد وارد بمن             كس نداند جز خداي ذو المنن‏

 مي دانيد چرا ؟

هر كه در اين درگه مقرب تر است            جام بلا بيشترش مي دهند.

چون همان گونه كه يك دانه وقتي در دل خاك قرار مي گيرد، براي اين كه به درخت تنومند و با ثمر تبديل شود،بايد مدت ها رنج و سختي ،گرما و سرما را تحمل نمايد،  حيات طيبه انسان نيز در مزرعه دنيا  از يك سو با ايمان و عمل صالح به دست مي آيد چنان كه آيه 97 سوره نحل اين حقيقت را باگو مي كند، و از سويي ديگر با تحمل سختي ها و رنج ها و بلاها است كه بستر براي به دست آوردن حيات طيبه، و نيل به مقام قرب الهي، و زمينه براي ملاقات معنوي خدا، فراهم مي شود. چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ(2) اي انسان! تو با تلاش و تحمل  رنج و مشقت به سوي پروردگارت مي روي، و او را ملاقات مي كني.  خوشا به حال كساني كه تا پايان آزمون هاي رنج و مشقت هاي دنيا، نه تنها بر ايمان و اعتقادات خود ثابت قدم، استوار و صبور باقي ماندند، بلكه رنج و مشقت ها هر چي بيشتر شد، آنان آبديده تر، مقاوم تر، و اميدوارتر گشتند. داستان رنج هاي پيوسته حضرت ابراهيم (ع) را خوانده اي؟ كه از هنگام تولد نه تنها از داشتن پدر محروم بود، بلكه مادرش نيز از ترس اهريمنان نمرودي بچه شيخوارش را در دامان كوه و در غاري گذاشته بود، گاهي جهت شير دادن مخفيانه نزد او مي رفت، او هر چي بزرگتر مي شد، رنج و مشقت هايش نيز همراهش بزرگتر مي شدند، تا جايي كه خداوند از امتحانات سختي كه ابراهيم پشت سر گذاشت، به بلا و ابتلا تعبير مي كند.(3)

و آيا مي داني كه تا زماني كه ابراهيم (ع) از آن آزمون هاي بلا خيز موفق بيرون نيامده بود، حيات طيبه امامت را خداوند به او عرضه نكرد؟ (4)  

به هر حال مشكلات و سختي ها يي كه متوجه مؤمنان مي شود، مي تواند معلول عوامل مختلفي باشد كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.

1- گاهي لطف و رحمت هاي الهي به بندگان خوب و شايسته با لباس سختي و مشكلات، ظاهر مي شود. همان گونه كه بچه با همه عشق و علاقه اي كه به بازي دارد والدين دلسوزش صلاح و خير بچه را در مدرسه رفتن و تحمل برخي سختي ها و مشكلات مي بيند و او را به مدرسه مي فرستد.

2- گاهي سختي و مشكلات عرصه آزمون الهي است تا انسان در كوره آزمايشات ماهيت و ميزان ايمان و صبر و استقامت خويش را را ارزيابي كند و از اين راه ضعف و عيب هاي خويش را متوجه شود و در صدد رفع آن بر آيد. چنان كه مي فرمايد: شما را به ترس و گرسنگي و بينوايي و بيماري و نقصان در مال و جان و ثمرات مي‌‌ آزماييم و صابران را بشارت ده". (5)

3- گاهي ميدان مشكلات و سختي ها، باشگاه سازندگي روح انسان و ميدان تقويت اراده و قدرت تصميم گيري و انتخابگري است. همانگونه كه طلاي خالص نياز به درجه حرارت بيشتر دارد. هر چه آتش داغ تر و درجه حرارت بيشتر باشد عيار خالصي آن بالاتر مي رود هر چه انسان در پيشگاه خدا محبوب تر و مقرب تر باشد سختي و مشكلاتش نيز زياد تر است.

4- گاهي سختي ها مقدمه براي جلو گيري از  خطرات بزرگتري است كه انسان از آن آگاهي ندارد.

5- گاهي نيز مشكلات عامل ترفيع مقام و منزلت در نزد خدا است.

 مهم چگونگي برخورد و رويارويي ما با مشكلات است.

از دعا و پي گيري درماني نا اميد نشويد، ان شاءالله خداوند شفاي عاجل عنايتتان كند. 

پي نوشت ها:

1. محدث اربلي، كشف الغمه، ناشر: بني هاشمي، ص 537.

2. انفطار (82)، آيه 6.

3. بقره (2)، آيه 124.

4. همان.

5. همان، آيه 155.

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است. حكيم كسي است كه كار و قول و عملش بدون حكمت نيست. از سويي مي‌دانيم بر اساس «توحيد افعالي» فاعل و علت همه فعل و انفعالات جهان،‌خداوند حكيم است.
بنا بر اين لباس هستي يا نيستي،‌ وجود يا عدم به تن چيزي پوشانده نمي‌شود مگر به اراده حق تعالي. هيچ حادثه و اتفاقي نمي‌افتد،‌ و هيچ سالمي بيمار نمي‌شود و بيماري شفا نمي‌يابد مگر آن كه مقرون به حكمت و علتي باشد. البته حكمت و علت پيدايش پديده‌ها و حوادث مادي است و برخي غير مادي.
حق تعالي به مقتضاي حكمت خويش براي پيدايش هر پديده‌اي، علتي مادي يا معنوي و يا هر دو قرار داده است.
پيش از بيان حكمت‌ها در بلاها و مصيبت‌ها، ذكر اين نكته لازم است كه نعمت‌ها، خوشي‌ها و لذت‌هاي دنيا از يك سو و سختي‌ها و بلاها و مصيبت‌ها از ديگر سو امور نسبي هستند و به نوع واكنش انسان در برابر آن ها بستگي دارد.
بلاها براي كساني كه در برابر آن، راه بي‌خبري پيش مي‌گيرند و ناله و شكوه سر مي‌دهند و اظهار عجز و ناتواني مي‌كنند، واقعاً بلاست، ولي آدم‌هايي كه از آن بهره‌برداري مثبت مي‌كنند و با صبر و استقامت در رويارويي با مشقت‌ها روح خود را كمال مي‌بخشند،‌ نردبان ترقي و كمال و نعمت بزرگي است . آدمي بايد با مشقت‌ها و سختي‌ها رو به رو گردد و آن را تحمل كند تا هستي و كمال لايق مقام انساني را بيابد و به آسايش و رفاه حقيقي برسد.
قرآن كريم براي بيان پيوستگي سختي‌ها و آسايش‌ها مي‌فرمايد: «فإنّ مع ‌العسر يسراً إنّ مع ‌العسر يسراً؛ پس حتماً با سختي، آسايشي است و حتماً با سختي آسايشي است.» نه آن كه بعد از سختي آساني است،‌ بلكه آساني همراه و در متن سختي است. از اين رو وقتي خدا نسبت به بنده‌اي لطف مخصوصي دارد،‌ او را گرفتار سختي‌ها مي‌كند.
امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: «خدا زماني كه بنده‌اي را دوست بدارد، او را در درياي شدائد غوطه‌ور مي‌سازد».
بنا بر اين سختي‌ها و بلاها را از نگاه‌هاي متفاوتي مي‌توان بررسي كرد.
از ديدگاه قرآن و حديث بايد گفت كه: در گرفتاري‌ها حكمت‌ها و فلسفه هاي مختلفي وجود دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. آزمون الهي:
وسيله‌اي است جهت آزمايش و امتحان انسان‌ها،تا ماهيت و جوهر حقيقي خويش را آشكار سازند، نيز براي پرورش و تكامل جان‌ها است.
2. بالا بردن درجه:
بلاها و مشقت‌ها و مصيبت‌ها براي بندگان خاص (انبيا و اولياي الهي و پيروان صادق آنان) هديه حق تعالي و نردبان رحمت است تا از اين طريق صعود و عروج كنند و به او نزديك تر شوند. همچنين در جوار قرب الهي به آسايش و آرامش مطلق نايل گردند.
3. كفارة گناهان: (البته براي غير معصومين )
پاداش و كيفر بيش‌تر بازتاب طبيعي و تكويني اعمال انسان‌ها است كه دامن آنها را مي‌گيرد. قرآن مجيد بين عمل و جزا رابطه تكويني قائل است و مي‌فرمايد: «هر مصيبتي كه به شما مي‌رسد،‌ به خاطر كارهايي است كه انجام داده‌ايد». (1)
گاهي مصائب جنبة دسته جمعي دارد، چون محصول گناهان جمعي است. از اين رو مي‌فرمايد: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام داده‌اند، ‌به آنان بچشاند، شايد بازگردند». (2)
البته هر چند ظاهر آيه عام است و همه گرفتاري‌ها را در بر مي‌گيرد، ولي مثل ديگر آيات استثنا دارد، مانند مشكلات پيامبران و اوليا و مؤمنان واقعي، زيرا با اين كه گناه نكرده‌اند، ولي به خاطر آزمايش يا ترفيع درجه به گرفتاري مبتلا مي‌شوند،‌ ولي مي‌توان گفت بيشتر مصيبت‌ها و ناراحتي‌ها معلول گناه است. امير المومنين (ع) مي‌فرمايد:
«هيچ بلايي و كم شدن روزي نيست مگر به واسطه گناه،‌حتي خراش‌ها و زخم‌هاي بدن و افتادن روي زمين و هر مصيبتي ديگر». (3)
در يك روايت جامع امام علي (ع) در مورد فلسفه بلاها مي‌فرمايد: «بلاها براي ظالم تـأديب و براي مؤمنان امتحان و براي پيامبران درجه و براي اوليا كرامت و مقام است». (4)
پي‌نوشت:
1. شوري (42) آيه 30.
2. روم (30) آيه 41.
3. شيخ صدوق ، خصال، ترجمه كمره‏اي،‏ انتشارات كتابچي، چاپ تهران،‏‏ سال 1377 ش،‏ نوبت چاپ اول،‏ ج 2، ص 616.
4. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏،‌ ج 78، ص 198.

سوال:

من بعضي شب ها قبل از خواب وضو گرفته و با دعا و قرائت سوره هايي كوتاه از جمله چهار قل و ديگر اذكار راهي رختخواب مي شوم اما متأسفانه پس از بيدار شدن متوجه خواب هايي بي مورد و بيهوده مي شوم كه واقعا برايم سؤال است كه چرا من با رعايت اين مقدمات قبل از خواب دچار اين خواب هاي الكي مي شوم

پاسخ:

خواب خوب يا بد ديدن عوامل متعددي دارد كه پاره ای  از آنها وابسته به خصوصيات روحي و عقيدتي انسان و بعضي باز تاب اعمال و رفتار انسان و گاهي ناشي از شرايط محيط و اوضاع و خوراك و پوشاك مورد استفاده او است و گاهي نيز وراي اينها بنا براين نمي شود براي همه يك نسخه نوشت لازم است اول در عواملي كه ذكر شد دقت كنيد. اگر ريشه مساله پيدا نشد به يك عالم تعبير مراجعه كنيد و از راهنماييها او استفاده نماييد

جهت اطلاع بيشتر به كتاب روياهاي صادقه نوشته موسي خسروي بخش دهم "چه كنيم روياهاي خوب ببينيم(1) مراجعه نماييد.

پي نوشت ها :

1 . خسروي موسي. روياهاي صادقه و روش تعبير از امام صادق (ع) .نشر الف. 

« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ

 « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» (1)

 اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمي‏كند.

اين آيه شريفه كه به آيه تبليغ معروف است آيه اي است كه پيامبر را مأمور مي سازد تا خلافت و جانشيني علي بن ابي طالب را به مردم برساند(2) و براي تاكيد مطلب مي فرمايد اگر اين كار را انجام ندهد انگار رسالت و پيامبري خود را كه بخاطر آن مبعوث شده بود را انجام نداده است. و اين بخاطر اهميت مسئله امامت و ولايت و جانشيني بعد از پيامبر است كه آنقدر مهم است كه در اين آيه پيامبر مأمور ابلاغ آن به مردم مي شود.

 

پي نوشت:

1. مائده (5)آيه67.

2. آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، پيام قرآن ،انتشارات نسل جوان،ج9،ص 181.

اشكال شما روشن نيست كه از چه جهت ابهام داريد

اشكال شما روشن نيست كه از چه جهت ابهام داريد و حال آنكه روايت به روشني بيان كرده است كه اگر فرزند بزرگتر امام نقصي كه مانع امامت است داشته باشد امام نيست و نمي توان به فرزند بزرگتر بودن بر امامت او بسنده كرد. بلكه بايد امام را از راههاي ديگر و نشانه هاي ديگر شناخت نه اين كه منحصر در فرزند بزرگتر باشد و راه شناخت امام در روايات، متعدد است كه از جمله آن وجود نص از امام پيشين و امتحان و آزمايش علمي توسط عالمان است.(1) بنا بر اين از راههاي متعدد مي شود امام را شناخت.

پي نوشت ها: 

1. ر.ك، محمد بن محسن، فيض كاشاني، الوافي، كتابخانه امير المومنين علي(ع)، ج2، ص 131.

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

 

سوال:در آيه تطهير قبل و بعد آن ، همه در مورد زنان پيامبر(ص) مي باشد، اما چرا شيعه زنان پيامبر(ص) را جزء آيه تطهير نمي آورد؟ مگر زنان پيامبر(ص) جزئ اهل بيت او نيستند چرا كه تا آخر عمر هم نمي توانستند با كس ديگري ازدواج كنند تا جزئ اهل بيت او شوند؟ ثانيادر حديث كسا هم فقط اهل بيت بودن حضرت علي(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) نشان داده شده، پس عصمت ساير معصومين كه فرزندان امام حسين (ع)هستند چگونه ثابت مي شود؟ چرا فرزندان امام حسن(ع) معصوم نباشند؟ كلمه تطهير براي آيه وضو هم آمده، اما هر كس كه وضو بگيرد معصوم نمي شود، پس چرا با استناد به آيه تطهير ائمه(ع) را معصوم مي دانيم؟
پاسخ:عبارت " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"در بين آياتي آمده كه مربوط به همسران رسول خداست ، يعني هم مخاطب آيات قبل و هم آيات بعد همسران است ، ولي مخاطب اين عبارت به دلايل متعدد همسران نيست، از جمله:
1- آيات قبل همه با صيغه جمع مونث مخاطب يا غايب آمده ،مثلا:"ان كنتن" ،"تردن"،"تعالين"، "امتعكن"و...؛ ولي به ناگاه در اين عبارت ضمير عوض شده و ضمير جمع مذكر مي آيد: "عنكم"،"يطهركم"؛اين نشان مي دهد كه مخاطب اين عبارت زنان نيستند.
2-آيات قبل و بعد خطاب به زنان پيامبر است و بر اين تصريح شده است. در ابتداي آيات آمده :"يا ايها النبي قل لازواجك ... "و باز در آيات بعد تصريح مي كند : "يا نساء النبي من ...يا نساء النبي لستن... " ولي به ناگاه در اين عبارت مخاطب را با عنوان "اهل البيت" ياد مي كند و اين هم نشان مي دهد مخاطب غير از مخاطب قبلي است.
3-اين عبارت دلالت بر اراده خاص خدا بر طهارت و عصمت اهل بيت دارد ، زيرا اراده عمومي خدا بر پاكي همه انسان ها است . ارسال كتب و مبعوث كردن پيامبران براي محقق ساختن آن اراده عمومي است . خداوند در سوره مائده بعد از بيان احكام وضو و غسل و تيمم مي فرمايد :
«ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم»(1)
در اين جا سخن از اراده اختصاصي است چون با "انما" آورده كه دلالت بر انحصار(فقط شما ) دارد. پس غير از اراده عمومي است و به همين جهت دلالت بر عصمت دارد اما هيچ كس ادعا نكرده زنان پيامبر معصوم بوده اند، بلكه همه بر معصوم نبودن آنان اتفاق دارند ، به خصوص كه قرآن بر گناهكار بودن بعضي صراحت دارد. در سوره تحريم راجع به بعضي زنان پيامبر آمده:
" ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو موليه و ..."(2)
اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست ...
در سوره احزاب آمده :"ان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما"(3)
در همين سوره آنان به خانه نشيني بعد از پيامبر و دوري از سردمداري جريانات سياسي امر شدند :
"و قرن في بيوتكن"(4) اما بعضي از آنان از اين فرمان صريح سر پيچي كردند .پس معلوم مي شود زنان قطعا منظور نبوده اند.
4-"اهل بيت " كه مخاطب آيه تطهير است، يك عنوان است كه مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد . اهل خانه يك فرد مي تواند خودش ، زن يا زنانش، فرزندان، پدر و مادرش كه با او زندگي مي كنند و كسان ديگري كه تحت تكفل او هستند ، باشند. قرآن ساره ، همسر حضرت ابراهيم را جزو اهل بيت ايشان مي شمارد . ملائكه خطاب به ساره مي گويند:
"رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت"(5) .
علاوه اينكه ما شيعيان، علي را كه داماد و پسر عمو ي پيامبر است و زهرا را كه جزو دختران پيامبر است و حسن و حسين را كه دختر زاده هاي پيامبرند، جزو اهل بيت مي شماريم ، حال آن كه پيامبر دامادها و دخترها و دختر زاده هاي ديگر هم داشته است .
پس بايد گفت مصداق اهل بيت افراد فراواني مي تواند باشد، ولي در اين جا اهل بيت با وصف عصمت آمده و بسياري از اينان معصوم نبوده اند . نمي دانيم كدامين معصوم بوده اند. پس در اين جا براي شناسايي مصداق ها راهي جز مراجعه به شخص پيامبر نداريم.
5 - حديث رسول خدا كه تنها راه شناسايي مصداق هاي اهل بيت است ، به ما اعلام مي كند اهل بيت فقط امام علي ، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا عليهم السلام بودند كه اصحاب پنجگانه كسا را تشكيل دادند . ديگران هر چند از جانب پيامبر به خير و صلاح معرفي شدند، ولي از اهل بيت به شمار نيامدند . بنا بر روايات متعدد پيامبر بارها با پيچاندن عبا به دور خود و اين چهار نفر اعلام كرد اين افراد اهل بيت هستند و جز اين ها نيست . به همين جهت دو تن از همسران در دو بار كه رسول خدا اهل بيت خود را زير عبا جمع و آن ها را معرفي و براي آن ها دعا مي كرد، خواستند به زير عبا و در جمع اهل بيت وارد شوند، ولي رسول خدا ضمن تاييد آن ها اجازه ورود آن ها به زمره اهل بيت را نداد ، همچنان كه در مباهله پيامبر جز اين چهار كس را با خود نبرد.
بنا بر اين آيه تطهير دلالت بر عصمت اهل بيت دارد. اهل بيت گر چه مي تواند مصداق هاي مختلف داشته باشد، ولي اهل بيت معصوم را فقط خدا و پيامبر مي شناشد. جز معرفي پيامبر، هيچ راهي براي شناسايي آنان وجود ندارد. مي توانيم با دلايلي بفهميم كه بعضي جزو اهل بيت نيستند ، زيرا گناه آشكار كرده اند، ولي نمي توانيم بدانيم چه كساني جزو اهل بيت هستند، چون عصمت امري دروني است و جز خدا كسي بدان علم ندارد . پس راه شناسايي اهل بيت معصوم فقط مراجعه به پيامبر است و پيامبر هم زنانش را جزو اهل بيت نشمرده است.
مطلب بعد اين كه در زمان نزول آيه اين پنج نفر(ع) موجود بودند به همين خاطر گفته ميشود كه مراد اينها هستند
وگرنه بقيه ائمه هم شامل ميشود . كسي كه اين پنج نور مقدس را پذيرفت راهي جز پذيرش بقيه ندارد
مطلب آخر اين كه از امام باقر(ع) تا امام مهدي (عج ) همه از ذريه امام حسن و حسين (ع) بوده اند (زيرا مادر امام باقر دختر امام حسن مي باشد)
پي نوشت ها:
1. مائده(5)آيه6.
2. تحريم(66)آيه4.
3. احزاب(33)آيه 29.
4. همان،آيه33.
5. هود(11)آيه 73.

صفحه‌ها