امامان معصوم

ما امامان را به استناد آيات قرآن و روايات فراوان از پيامبران ديگر برتر مي دانيم .

سوال:آيا امامان از پيامبران بالاتر هستند؟چرا؟ وآيا آيه59نساء كه ميفرمايد:"ياايهاالذين امنوا اطيعوا الله واطيعوالرسول واولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردّوه الي الله و الرسول و ان كنتم..." مي بينيم كه اگر مردم در موردي با هم منازعه كردند پس كافي است به خدا و پيامبر رجوع كنيم و نيازي به رجوع به امام نيست. كما اينكه در نهج البلاغه اميرالمومنين با اين مضمون مي فرمايد اي مردم اگر در موردي با من مخالفيد پس به آيات قرآن و رسولش مراجعه كنيد. پس آيا معلوم مي شود كه احتمال خطا هم در امامان است؟ پاسخ: ما امامان را از پيامبران ديگر برتر مي دانيم به استناد آيات قرآن و روايات فراوان كه شرح همه وقت زياد مي خواهد و به يك موارد اشاره مي كنيم: در اين كه رسول اكرم خاتم پيامبران است و افضل مخلوقات خداست و بر همه انسان ها از پيامبران و غير پيامبران برتر است، شكي نيست و در قرآن حضرت امير ، "نفس رسول خدا" خوانده شده (1) همچنان كه پيامبر حضرت زهرا و امامان را "بضعه" (2) و پاره تن خود مي خواند و اين دلالت دارد كه آنان هم پايه پيامبر و برترين خلايق بعد از پيامبرند. اما آيه 59 سوره نسا چنين است: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الي الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر». در آيه بالا مؤمنان به اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولوالامر موظف شده اند. اگر در آيه بالا دقت عقلي كنيم ،بسياري از مطالب روشن مي شود. 1- ابتدا به اطاعت از خدا و اطاعت از پيامبر و اولي الامر دستور مي دهد تا بعد نتيجه بگيرد كه بايد در موارد نزاع به حكم خدا و پيامبر گردن نهند. 2- پيامبر دو حيثيت و جنبه دارد: يكي تشريع گري كه جزئيات احكام را تشريع مي كند ،همان كه خدا فرمود: «انا انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم». (3) دوم حكومت و قضاوتي كه خدا به او داده است و دستوري كه به اين جهت صادر مي كند: «لتحكم بين الناس بما اراك الله». (4) با كمي توجه معلوم مي شود كه چرا كلمه "اطيعوا " تكرار شده است. اندكي تامل ما را متوجه مي كند كه اطاعت از پيامبر در مواردي كه ايشان جزئيات احكام را تشريع مي كند، اطاعت از خداست. اگر منظور از اطاعت پيامبر، اطاعت از بيانات تفسيري و تبييني ايشان بود، احتياج به تكرار لفظ " اطيعوا " نداشت. اما اطاعت از ايشان در موارد احكام حكومتي و قضايي غير از اولي است و گرچه آن هم به امر خدا واجب شده و اطاعت از خداست، ولي جا دارد كه با امر جداگانه واجب شود. اگر كسي گمان كند كه منظور از تكرار فقط تاكيد است، نه توجه دادن به اين دو حيثيت، مي گوييم ترك تكرار بيشتر مفيد تاكيد بود و بايد مي فرمود :"اطيعوا الله و الرسول...". با توجه به همين نكته است كه وجه عطف اولي الامر به رسول معلوم مي شود،چون اطاعت از اولي الامر و رسول يك گونه است و هر دو در امور حكومتي و قضايي است، زيرا اولي الامــــر ( هر كه باشند) سهمي از وحي و تشريع ندارند. 3- اولي الامر در وحي و تشريع سهمي نداشت ،ولي رسول خدا، هم شان تشريعي داشت و هم شان حكومتي. به همين جهت مسلمانان موظف شدند موارد نزاع را به خدا و پيامبر كه صاحبان وحي و تشريع هستند بر گردانند. اولي الامر حق ندارند حكم جديد تشريع كنند يا حكم ثابتي از قرآن و سنت را نسخ نمايند. اگر اولي الامر را چنين حقي بود، بايد مومنان را در هر عصر براي حل نزاع به ولي امر آن عصر ارجاع مي داد. خدا مي فرمايد: «ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم ومن يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا بعيدا». (5) بنا بر اين جز خدا و پيامبر ،هيچ كس حتي اولي الامر حق جعل حكم تشريعي ندارد .اولي الامر فقط حق دارند در مواردي كه ولايت دارند ،حكم كنند يا در قضايا و موضوعات حكم خدا و رسول را بيان نمايند. به همين جهت هنگام تعيين تكليف مرجع مومنان براي رفع اختلاف ، رد حكم را به شارع يعني خدا و رسول واجب شمرد و نامي از اولوالامر نبرد. 4- "اولو الامر " هر كه باشند، بايد معصوم باشند، زيرا اطاعت از آنها در رديف اطاعت از رسول خدا قرار گرفته, پس همچنان كه اطاعت از رسول خدا مطلق است و هيچ قيدي بر نمي دارد، اطاعت از آنان هم هيچ قيدي برنمي دارد و اطاعت بي قيد و شرط فقط از معصوم جايز است. ممكن است گفته شود در اين جا اطاعت از اولو الامر مقيد به قيد عقلي است؛ يعني عقل حكم مي كند اطاعت از اولو الامر در مواردي كه حكمشان مخالف قران و سنت نباشد، واجب است ،همچنان كه رسول خدا هم به عنوان يك قاعده كلي فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق». (6) در رد اين توهم عرض مي شود : اطلاق وجوب اطاعت از اولي الامر ،نه در اين آيه و نه در هيچ آيه ديگري قيد نخورده و مشروط به شرطي نشده است، با اين كه خدا در مواردي كه به مراتب از اهميت كمتري برخوردار بوده ،اگر امر به اطاعت كرده ، از جمله روايتي كه گذشت، قيد آن را هم ذكر كرده و به تقييد عقلي يا تقييد به عمومات قرآن و سنت ، بسنده نكرده است. مثلا وقتي وجوب اطاعت از پدر و مادر را بيان مي كند ، مي فرمايد: «و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما». (7) آن وقت چگونه ممكن است در موردي به اين اهميت به تقييد عقلي و عمومات قران و سنت اكتفا كند؟! علاوه بر اين، اولي الامر به رسول عطف شده كه عصمت او قطعي است. اگر اولو الامر معصوم نباشد، هم عطف پسنديده نيست و هم لزوم ذكر قيد و شرط بيشتر است تا توهم عصمتي را كه از عطف حاصل شده ، بزدايد.بنا بر اين امر به اطاعت از اولو الامر مطلق است. آنان نيز همانند رسول معصوم هستند. 5- مخاطب آيه مومنان هستند. آنان مامور شده اند كه مطيع خدا و رسول و اولي الامر باشند. ضمير در "تنازعتم" به مومنان بر مي گردد؛ يعني اگر بين شما(نه بين شما و اولي الامر) در امور اجتماعي يا در تفسير قرآن و سنت اختلاف افتاد و نزاع در گرفت، براي حل، آن را به خدا و رسول يعني حكم صاحب شريعت بر گرديد. اما نزاع آنان با اولي الامر معنا ندارد، زيرا اطاعت از اولي الامر به طور مطلق واجب است. اگر اولوالامر در امور اجتماعي و حكومتي امري مي كند يا در تفسير قران و سنت رايي مي دهد، اطاعت از او واجب بوده و نزاع با او با وجوب اطاعت سازگاري ندارد. بنا بر اين وقتي اولو الامر بگويد حكم خدا و رسول در اين مسئله اين است، كسي حق نزاع و مخالفت با او را ندارد ،زيرا واجب الاطاعه است. اين وجوب به هيچ قيدي مقيد نشده است.پس گفتار اولو الامر قطعا به كتاب و سنت بر مي گردد و او از خود چيزي بر آن نمي افزايد. 6- موضوع مورد اختلاف ، مي تواند همين موضوع اولوالامر باشد، بنابراين كاملاً منطقي است كه در تعيين اولو الامر به خدا و پيامبر مراجعه شود و نه به اولو الامر ؛ زيرا اين كه "اولو الامر كيست؟"، محل اختلاف است، پس نمي شود به خود اولو الامر مراجعه شود. به اين معنا، خود اولو الامر نيز در اين نزاع حضور دارند اما نه از آن جهت كه در عصمت آنها خدشه است، بلكه از آن جهت كه تعيين مصداق نزد مسلمانان مجهول است، بايد به خدا و پيامبرش رجوع كنند. 7- ممكن است كه گفته شود خدا تصريح دارد اولو الامر از شما هستند (منكم)، يعني آنان افراد معمولي هستند كه گاهي خطا و اشتباه مي كنند. در جواب مي گوييم "منكم " مثل همان تصريحايي است كه در مورد پيامبر آمده: «هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم ». (8) «ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم». (9) يعني پيامبر و اولي الامر مانند شما انسانند، نه اينكه فرشته باشند، ولي نفي عصمت آنان را نمي كند. 8- بسياري از علماي اهل سنت تصريح كرده اند كه آيه بر عصمت اولي الامر دلالت دارد. چون به نظرشان بعد از پيامبر افراد معصوم را يافت نكرده اند، آن را بر "اهل حل و عقد"تطبيق كرده اند؛ يعني گفته اند منظور از اولي الامر مجموع اهل حل و عقد در هر زمان است؛ يعني مجموعه افراد موجه امت. ولي مجموعه اي كه تك تك افراد آن غير معصوم باشند ،به هيچ وجه مجموعه معصوم نمي شود زيرا مجموعه چيزي جز تك تك افراد نيست و وجودي جدا از وجود افراد ندارد. اگر بخواهند بگويند خدا به لطف و اعجاز چنين مجموعه اي از جامعه اسلامي را از خطا در امان مي دارد و حديث "لا تجتمع امتي علي خطاء" (10) به اين عنايت دلالت دارد، مي گوييم اين حديث به فرضي كه از پيامبر صادر شده باشد، بر مطلب شما دلالت ندارد، بلكه ناظر بر اين است كه هيچ گاه همه افراد امت بر امر خطا و امر اشتباهي اجتماع نمي كنند. هميشه گروهي هر چند كم _ حتي يك نفر _ بر حق پافشار و استوارند. ديگر اين كه امت به معناي همه افراد است ،نه گروه خاص. علاوه بر آن اهل حل و عقد به خودي خود معصوم نيستند،مگر اينكه لطف خاص خدا شامل امت اسلام شده، آنان را نگه دارد؛ اگر چنين لطف و كرامتي در حق امت اسلام صورت گرفته ، چرا خدا و پيامبر ،وظيفه اين هيات و افراد آن و حوزه نفوذ راي و نظر آنان را معين نكرده اند؟ مسلمانان هم بايد اين مسائل را از پيامبر پرسيده و سؤال و جواب ها ثبت شده باشد، ولي چرا از آنها خبري نيست، در حالي كه كتب روايي پر است از سوال هاي اصحاب از امور كم اهميت ؛ بايد بعد از رسول خدا براي حل امور به اين عنوان متمسك مي شدند و در احتجاج ها بدان احتجاج مي كردند، در حالي هيچ سخني از اين عنوان و احتجاج بدان نيست؟! بنا بر اين مردم بايد مطيع اولي الامر باشند و نزاع با اولي الامر با اطاعت از آنها منافات دارد. البته اولي الامر در امور اجتماعي مثل پيامبر حاكم است و در امور دين فقط بيان كننده قرآن و سنت پيامبر مي باشد و ما بيان قرآن و سنت را بايد از اولي الامر بگيريم نه از غير و اگر تفسير كسي از قرآن و سنت با تفسير اولي الامر متفاوت بود ، تفسير اولي الامر معتبر است. اينها همه از لوازم وجوب اطاعت بدون قيد و شرط است كه در آيه بدان تصريح شده است. در آخر متذكر مي شويم كه يكي از موارد مهم نزاع كه شديدا هم اتفاق افتاده نزاع راجع به مصداق اولي الامر است؛ آيا در اين نزاع صحيح است به خود اولي الامر مراجعه شود ؟ يقينا خير از اين رو مي فرمايد به خدا و رسول مراجعه كنيد. پي نوشت ها: 1. آل عمران (3) ايه 61. 2. قاضي نعمان مغربي ، قاهره ، دار المعارف ، ج2، ص 214؛ صدوق ، امالي، بيروت، اعلمي ، ص 119. 3. نحل (16) آيه 44. 4. نساء (4) آيه 105. 5. احزاب (33) آيه 36. 6. شيخ صدوق ،الفقيه، قم ، انتشارات اسلامي ، ج4، ص381. 7. عنكبوت (29) آيه 8. 8. جمعه (62) آيه 2. 9. بقره (2) آيه 129. 10. ابن ماجه ، سنن ، بيروت ، دار الفكر ،ج2،ص 1303.

«إن الذين تدعون من دون الله عباد أمثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم إن كنتم صادقين»

«إن الذين تدعون من دون الله عباد أمثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم إن كنتم صادقين»؛ (1) ( غير خدا هر آنكس را كه شما مي خوانيد به حقيقت همه مثل شما هستند اگر در دعوي خود راستگوييد از آنها بخواهيد تا مشكلات و حوائج شما را روا كنند.) يكي از روش هاي تفسير آيات قرآن توجه به سياق آيات مي باشد، يعني توجه به آيات قبل و بعد آن آيه اي كه در صدد فهم آن هستيم بكنيم و آيه را به تنهايي معنا و تفسير نكنيم و اين روش را مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان زياد بكار برده اند و در تفسير آيات توجه به سياق آيات داشته اند. در مورد اين آيه شريفه هم ما اگر اين آيه را با آيات قبل و بعدش ببينيم، دچار سوء فهم و برداشت نادرست نمي شويم؛ چرا كه يكي از آيات قبل اين آيه چنين است: « أ يشركون ما لا يخلق شيئا و هم يخلقون »؛ (2)( آيا براي خدا شريك قرار مي دهند چيزي را كه خلق نمي كند چيزي را و حال آنكه خود آنها خلق شده خدا هستند) و اين آيه ظاهر است در نهي مشركان از پرستش بتها و جمادات همانگونه كه مرحوم علامه مي فرمايند : « ذيل آيات ظاهر در اين است كه منظور شرك به بت و آلهه متخذه از جمادات است چون مي فرمايد اين بت ها قدرت ندارند كه خودشان را و پرستش كنندگان خود را ياري كنند و دعا كردن و نكردن ايشان را نمي فهمند».(3) بنا بر اين اولا اين آيه شريفه مربوط به بحث توسل به امامان و حاجت خواستن از آن ها نيست چرا كه منظور از « الذين تدعون من دون الله » جمادات و بت هاي سنگي هستند. ثانيا ما با حاجت خواستن و توسل به امامان معصوم از خدا خواسته ايم و آن ها را واسطه اي قرار داديم بين خود و خداوند (در حالي كه آيه مي فرمايد: اينها غير خدا را به نحو مستقل مي خوانند و از او طلب مي كنند) چرا كه توسل به ائمه نه تنها شرك نيست؛ بلكه خداوند خود آن ها را وسيله تقرب به خود قرار داده است « وابتغوا اليه الوسيله »؛ (4) مفسران شيعه در ذيل اين آيه شريفه آورده اند كه: مراد از وسيله در اينجا اهل بيت عليهم السلام هستند و اگر امامان معصوم حاجتي را برآورده مي كنند يا مريضي را شفا مي دهند، به اذن خدا انجام مي دهند؛ همانطور كه در آيات شريفه قرآن در مورد حضرت عيسي آمده كه به اذن خدا مريضان را شفا مي داد و مردگان را زنده مي كرد. (5) ثالثا : اگر قرار باشد با اين آيه توسل را زير سوال بيريم بايد بگوييم تمام انسان ها در طول تاريخ مشرك بوده اند!! چون همه آن ها در طول زندگي خود از غير خدا كمك گرفتند؛ مثلا حداقل براي مرض خود به پزشك مراجعه كرده اند. براي آشنايي بيشتر در مورد بحث توسل به امامان معصوم مطالب را در ذيل مي آوريم: در بسياري از مشكلات به اوليا متوسل شده، از اين طريق به دنبال حل مشكلات خود بر مي آييم؛ اما نتيجه گيري معمولا به دو شكل متصور است ؛ گاهي تنها اين بزرگواران را واسطه و شفيع بين خود و خدا قرار مي دهيم ، يعني از خداوند مي خواهيم كه به حق اين بزرگواران و به احترام ايشان مشكل ما را برطرف نمايد، چنان كه در ابتداي دعاي توسل مي گوييم : «اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمه ..؛ خدايا ! از تو درخواست مي كنم و به تو توجه مي نمايم ،به حق نبيت كه پيامبر رحمت بود ... ؛ در اين صورت كه اغلب توسلات ما را در بر مي گيرد ، از خداوند درخواست حل مشكل مي كنيم و خداوند مشكلات را برطرف مي نمايد . اما در صورت ديگر از حضرات معصومين در خواست رفع مشكلات و برآورده شدن حاجات را مي نماييم. بارها ديده شده كه در اين توسلات بسياري از مشكلات برطرف مي گردد. افرادي كه مثلا به حرم امام رضا عليه السلام رفته، شفاي بيماريشان را از آن حضرت مي طلبند، شفا يافته و يا حاجات گوناگون خود را دريافت مي نمايند. اين گونه توسلات و حل مشكلات نظير شفاي بيماران و ... به وسيله امامان يا پيامبر در فرهنگ ديني ، معجزه يا كرامت محسوب مي­شود. آيا معجزه يا كرامت هايي اين گونه، فعل مستقيم خدا است يا فعل پيامبر يا امام به اذن خدا ؟ دو نظريه مطرح است كه به توضيح آن مي‌پردازيم: أ ) برخي بر اين باورند كه معجزه يا كرامت فعل مستقيم خدا است و اوليا تنها واسطه تحقق اين امر هستند. ب) در مقابل برخي ديگر معتقدند كه اين امر با قدرت و اراده پيامبر يا امام صورت مي‌گيرد، يعني داراي قدرت و اراده فوق العاده مي‌شود كه با قدرت و اراده، هر چه را كه بخواهد، انجام مي‌دهد، ولي با اذن خدا اين كارها را انجام مي­دهد. قدرت را خدا به او داده است و در نتيجه او اراده مي‌كند كه فلان كار انجام بگيرد و انجام هم مي‌گيرد. مانند اين كه خداوند اين اثر را در آتش قرار داد كه بسوزاند يا آب آتش را خاموش و سرد كند؛ بنا بر اين خداوند در نفس انسان كامل مانند امام معصوم يا پيامبر اين اثر را قرار داد كه بيمار را شفا دهد و در علت هاي عالم تأثير گذارد. اين گروه به آياتي استناد مي‌كنند كه قرآن اين معجزات را به پيامبر نسبت مي‌دهد، ولي همواره تكيه‌اش اين است كه اين كار باذن الله صورت مي‌گيرد. فعل پيامبر يا امام است، ولي با اذن الهي، زيرا در قرآن آمده است : هرگز نمي‌توانيم معجزه‌اي جز به فرمان خدا بياوريم. (6) نظريه دوم با رجوع به آيات و روايات صحيح تر به نظر مي­رسد. نيز با توجه به عقيده شيعيان كه امامان معصوم داراي ولايت تكويني هستند. معناي ولايت تكويني نيز اين است كه مي توانند در نظام و علل عالم تأثير بگذارند، اما هميشه اين مسئله به اذن خداوند صورت مي گيرد. بر اساس حقيقت توحيد فاعلي هر آنچه در عالم رخ مي دهد، به قدرت الهي و از منشا فاعليت او انجام مي پذيرد؛ اما همانند كارهاي عادي ما كه هر چند در حقيقت به خاطر اعطاي قدرت الهي به ما به خداوند منسوب است، ولي در عين حال فعل خود ما به حساب مي آيد. كرامات معصومين هم در عين اين كه ناشي از اعطاي قدرت الهي به آن ها و از طرف خداست؛ اما كار خود اين بزرگواران به حساب مي آيد. مي توان گفت: امام به اذن الهي از طريق قدرتي كه خداوند به او اعطا نموده ، مشكل ما را حل مي نمايد. براي توضيح بيشتر، ر. ك ،به: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 4، ص 484 - 464. پي نوشت ها : 1. اعراف (7) آيه 194. 2. همان آيه 191. 3. علامه طباطبايي، الميزان، انتشارات جامعه مدرسين قم، ج8، ص 377. 4. مائده (5) آيه 35. 5. همان آيه 110. 6. ابراهيم (14) آيه 11. پرسش: &&

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد ،به دليل حديث زير :

 إقرءوا سورة الفجر في فرائضكم و نوافلكم فإنها سورة الحسين ابن علي عليهما السلام من قرئها كان مع الحسين عليه السلام يوم القيامة في درجته من الجنة إن الله عزيز حكيم(1)؛

 سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحب تان بخوانيد، زيرا اين سوره ، سوره حسين بن علي عليهما السلام مي باشد . هر كس اين سوره را بخواند ،روز قيامت با امام حسين و در درجه ايشان از بهشت مي باشد . خدا شكست ناپذير و حكيم است .

در مورد امام زمان عليه السلام سوره مستقلي منتسب نيست ،ولي آيات متعددي مي باشد كه  هر چند در باره امت هاي پيشين نازل شده اما با توسعه معنا مربوط به زمان ظهور هم مي باشد، از جمله آيه 86 هود :« بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين... ؛ سرمايه حلالي كه خداوند براي شما باقي گذاشته براي تان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد»به دليل حديث زير :

"اول ما ينطق به القائم عليه السلام حين خرج هذه الآية بقيت الله خير لكم إن كنتم مومنين ثم يقول انا بقية الله و حجته و خليفته عليكم(2)؛

نخستين سخني كه حضرت قائم عليه السلام پس از قيام خود مي گويد، اين آيه است:"بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين"سپس مي گويد: منم بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما .

 آيه شريفه 5 قصص:  و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين؛

اراده ما بر اين است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آن ها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.

در حديثي از امام علي عليه السلام در تفسير اين آيه شريفه آمده است :

" هم آل محمد يبعث الله مهديهم بعد جهدهم فيعزهم و يذل عدوهم(3)؛

اين گروه آل محمد هستند. خداوند مهدي آن ها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آن ها وارد مي شود ،بر مي انگيزد و به آن ها عزت مي دهد و دشمنان شان را ذليل مي كند.

اما درباره پيامبر گرامي اسلام از آن جا كه آيات قرآن به خود ايشان وحي مي شد، آيات و سوره هايي كه مستقيما ايشان را خطاب قرار داده، مربوط به ايشان است، مانند سوره" كوثر" كه در شأن نزول اين سوره آمده است : عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پيامبر را ابتر خواند و سوره كوثر نازل شد و پيامبر را به نعمت هاي بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.(4)

 سوره "ضحي"كه درباره شأن نزول اين سوره روايات زيادي نقل شده كه از همه روشن تر اين روايت است:

"ابن عباس مي گويد: پانزده روز گذشت و وحي بر پيامبر نازل نشد. مشركان گفتند: پروردگار محمد او را رها كرده، اگر راست مي گويد ،مأموريت او از سوي خداست، بايد وحي مرتب بر او نازل مي شد . در اين جا سوره ضحي نازل شد و به پيامبر دلداري داد و به سخنان آن ها پاسخ گفت.(5)

همچنين سوره هاي مباركه "طه ، يس ، محمد " كه نام هاي پيامبر گرامي اسلام هستند، منتسب به  ايشان مي باشند.

سوره مباركه انسان هم در شأن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.(6)

پي نوشت ها:

1. العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، انتشارات معارف اسلامي، قم ، ج5 ،ص571  .

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران،بازار آزادي، ارديبهشت1363، ج9، ص 204.

3. همان ، ج 16 ،ص 18.

4. همان ، ج27 ،ص  368.

5. همان ، ج27 ،ص95.

6. قرائتي،تفسير نور،تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن،تابستان1385،ج12 ،ص320.

درحدیثی آمده است:ما امامان حجت خدا بر مردم هستيم و مادر ما حجت خدا بر مااست؟چگونگی حجیت حضرت زهرا(س)برائمه را توضیح دهید.

خداوند متعال در ميان امت اسلامي چهارده نفر «حجت معصوم» آفريده، بدون ترديد فاطمه‏ زهرا عليهاالسلام جزو برترين آنان است و پس از رسول‏خدا و اميرالمومنين (ع) سومين شخصيت جهان هستي به حساب مي‏ آيد و حتي برتري مقام او بر تمام پيامبران پيشين و حضرات ائمه، غير از علي(ع) ثابت است.

حضرت امام باقر(ع) در عظمت و جلالت مادرش فاطمه عليهاالسلام مي‏فرمايند: لقد كانت عليهاالسلام مفروضه الطاعه علي جميع من خلق‏اللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبيا و الملائكه (1).

اطاعت فاطمه عليهاالسلام بر تمام بندگان الهي حتي جن و انس، پرندگان و حيوانات، پيامبران و ملائكه واجب است.

اگرچه اين اطاعت، «اطاعت تشريعي» نيست، بلكه منظور از آن «اطاعت تكويني» است. ولي تقدم او را بر انبياي ديگر نشان مي‏دهد. (2) و لذا حضرت امام حسن عسكري(ع)در اين باره مي‏فرمايد:

نحن حجه‏ اللَّه و فاطمه حجه علينا.(3)

ما حجت خدا و فاطمه (س) حجت ما مي‏باشد.

و حضرت امام زمان - عجل‏اللَّه تعالي فرجه الشريف - در توقيع مباركشان مي‏فرمايند:

و في ابنه رسول‏اللَّه (ص) اسوه حسنه(4)

(فاطمه) دختر پيامبر خدا(ص) الگو و اسوه زيبا براي مردم است. اين احاديث (به عنوان نمونه)، نشان مي‏دهد حضرت فاطمه‏ زهرا(س)يكي از حجتهاي خداوندي است و جنبه‏ الگويي و رهبري دارد و حضرات ائمه‏ اطهار عليهاالسلام او را بر خود مقدم، اعمال و رفتار وي را سرمشقشان قرار مي‏دادند... و پيامبر(ص)، نيز مي‏فرمايند: ان اللَّه جعل عليا و زوجته و ابنائه حجج علي خلقه ، خداوند متعال علي، همسر و فرزندانش را حجت خود در ميان مردم قرار داده است.(5)

در پاسخ به قسمت دوم پرسش شما توجه به اين نكته لازم است چهارده معصوم نور واحدند و مبناي رفتار و سيره آنان نيز يكي است اگر تفاوتي در مواضع و عملكرد آنان ديده مي شود به علت اختلاف شرايط محيطي و مكاني است كه هر يك مطابق وظيفه الهي عمل مي كردند و اين معناي حجت بودن است. يعني اگر يكي در جاي ديگري قرار مي گرفت و شرايطي مانند شرايط او پيدا مي كرد مثل او عمل مي كرد نه خلاف او.

به ديگر سخن حجت بودن فاطمه(س) بر امامان(ع) اين است كه بر فضل و برتري و كمال و شرف او اعتراف دارند و سخنان او بر آنان حجت اطاعت او بر آنان به استنناي علي (ع) واجب است (6) حتي علي(ع) در پاره اي جاها كه فاطمه(س) پيام پيامبر(ص) به ابلاغ مي كرد موظف به اطاعت بود. چنان كه مجلسي (ره) در تشريح آخرين لحظات عمر پيامبر (ص) مي نويسد : در حالي كه دست فاطمه(س) در دست پيامبر (ص) بود آن را در دست علي(ع) گذاشت و فرمود : ... يا علي انفذ ما امرتك به فاطمه فقد امرتها باشياء امر بها جبرئيل ع 7 يا علي آن چه فاطمه(س) به تو امر كرد به كار بند چه او را به چيزهايي مامور كردم كه جبرئيل(ع) به آن امر كرده است دقت در جمله (ما امرتك  آن چه به تو امر كرد )حائز اهميت است.

پي نوشت ها:

1. بحراني اصفهاني، عوالم، ج 11، ص 190، دلائل الامانه، ص 172.

2. گفتني است  روايات ديگري كه در  فضيلت رسول‏خدا و اميرالمومنان آمده و اين حديث را تفسير و مقيد نموده است، بنابراين حضرت زهرا از نظر رتبه پس از آن دو بزرگوار است.

3. همان، ص 7.

4. همان ، ص 8 و علامه مجلسي ره، بحار الانوار، ج 52، ص 180 .

5. حسكاني ،عبيد الله بن عبد الله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، التابعه لوزاره الثقافه و الارشاد الاسلامي، ج 1، ص 76. (عوالم ج 11، ص 107).

6. ر.ك انصاري زنجاني ،اسماعيل، الموسوعه الكبري عن فاطمه الزهراء ،نشر دليل ما ، ج 19، ص

سوال حضرت عالي به موضوع توسل و شفاعت برمي گردد كه ما هم به توضيح اين بحث و هم به توضيح آيه فوق بطور خلاصه مي پردازيم

 اولا: از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحي در پيشگاه خدا و طلب چيزي از خداوند به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافات با توحيد ندارد، از جمله آيات آيه 35 سوره مائده است كه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد».

موضوع مهمي كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گرفته دستوري است كه در باره انتخاب" وسيله" در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است.

" وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‏شود مي‏باشد.

بنا بر اين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‏شود شامل مي‏گردد كه مهم ترين آن ها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (ص) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير مي‏باشد

و نيز در سوره نساء آيه 64 آمده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ اي پيامبر، اگر مردم به خويشتن ستم كردند و مرتكب گناهي شدند به سراغ تو مي‏ آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مي‏كردند و تو نيز براي آن ها طلب عفو مي‏كردي، خدا را توبه‏پذير و رحيم مي‏يافتند».

و نيز در سوره يوسف آيه 97 آمده است كه: برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كه در پيشگاه خداوند براي آن ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.

و در سوره توبه آيه 114نيز موضوع استغفار ابراهيم در مورد پدرش آمده كه تاثير دعاي پيامبران را در باره ديگران تاييد مي‏كند و ... .

و نيز روايات متعددي كه از شيعه و سني موجود است كه، به خوبي استفاده مي‏شود كه توسل به آن معناي وسيعش هيچ گونه اشكالي ندارد، بلكه كار خوبي محسوب مي‏شود، اين روايات بسيار فراوان است و در كتب زيادي نقل شده و به چند نمونه اشاره  مي‏شود:

 سمهودي مي گويد: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پيشگاه خداوند از پيامبر (ص) و از مقام و شخصيت او، هم پيش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخيز، سپس روايت معروف توسل آدم را به پيامبر اسلام (ص) از عمر بن خطاب نقل كرده كه: آدم روي اطلاعي كه از آفرينش پيامبر اسلام در آينده داشت به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد: «يا رب اسئلك بحق محمد لما غفرت لي؛ خداوندا به حق محمد (ص) از تو تقاضا مي‏كنم كه مرا ببخشي».

سپس حديث ديگري از جماعتي از راويان حديث از جمله" نسايي" و" ترمذي" دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براي جواز توسل به پيامبر در حال حيات نقل مي‏كند كه خلاصه‏اش اين است: " مرد نابينايي تقاضاي دعا از پيامبر براي شفاي بيماري اش كرد، پيغمبر به او دستور داد كه چنين دعا كند:

" اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبي الرحمة يا محمد اني توجهت بك الي ربي في حاجتي لتقضي لي اللهم شفعه في؛ (2) خداوندا من از تو به خاطر پيامبرت پيامبر رحمت تقاضا مي‏كنم و به تو روي مي‏آورم اي محمد! بوسيله تو به سوي پروردگارم براي انجام حاجتم متوجه مي‏شوم خداوندا او را شفيع من ساز».

بنا بر اين معلوم است آنچه در آيات و روايات بعنوان وسيله توسل و تقرب ذكر شده كه از جمله آن ها پيامبران و معصومان هستند هم مي شنوند و هم مي بينند، و توسل به آن ها در زندگي آن ها مؤثر است و گرنه معنا ندارد كه دستور به توسل و تقرب به خدا به اين صورت دستور داده شود. 

دوم اين كه:

اگر حضرت عالي در باره آيات فوق به تفسير هاي سني و شيعه مراجعه نماييد ملاحظه خواهيد كرد كه آيات فوق را مربوط به مشركان بت پرست مي دانند كه خطاب به آنان مي گويد: شما بت پرستان دچار توهم شديد ،اين بتها برايتان نه مبدء سودي هستند، نه منشأ زياني، نه از خود دفاع مي‏كنند، نه از شما، اينان حتي مالكيتي بر پوسته هسته خرمايي ندارند! چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور،  به فرض كه ناله و اصرار و شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخگويي به نيازهاي شما ندارند.

با اين حال چگونه شما بيخردان آن را پرستش مي‏كنيد و حل مشكلاتتان را از آن ها مي‏خواهيد؟! اگر آن ها را براي حل مشكلات خود بخوانيد هرگز صداي شما را نمي‏شنوند ،سپس در ادامه مي گويد: از اين بالاتر روز قيامت كه مي‏شود آن ها پرستش و شرك شما را منكر مي‏شوند.

اين شهادت و گواهي يا به زبان حال است كه هر كس به بتها بنگرد با گوش هوش اين سخن را از آنان مي‏شنود، و يا اينكه همان خداوندي كه در آن روز اعضاء و جوارح و پوست تن انسان را به سخن در مي‏آورد به آن ها فرمان سخن گفتن مي‏دهد، تا شهادت دهند كه اين بت پرستان منحرف اوهام و شهوات خود را در حقيقت پرستش مي‏كرده‏اند. (3)

به هر حال چنانچه گفته شد منظور آيات بتها است نه چيز ديگر.

اين شبهه هم برگرفته از شبهات و نظرات وهابيون قشري و افراطي است، كه از اين گونه آيات سوء استفاده كرده و تفسير انحرافي مي كنند اينان براي بريدن ارتباط مسلمين از پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ از طريق توسل و شفاعت طلبيدن، به اين آيه و مانند آن تمسك جسته‏اند، و گفته‏اند قرآن مي‏گويد: تمام كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد حتي پيامبران! سخن شما را نمي‏شنوند و اگر بشنوند اجابت نمي‏كنند.

و شبيه اين به آيه سوره اعراف نيزاستناد مي كنند: «وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ؛ (4) كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد نمي‏توانند شما را ياري كنند و نه حتي خويشتن را در برابر مشكلات ياري دهند» و مانند اين گونه آيات.

 به هر حال با اين تفسير غلط كه هيچ مفسر داراي اعتبار علمي آن را قبول ندارد هر گونه توسل به ارواح پيامبران و امامان را نفي مي‏كنند، و آن را مخالف توحيد مي‏شمرند! در حالي كه يك نگاه ساده به آياتي كه قبل از اين آيات و بعد از آن است براي درك اين حقيقت كافي است كه منظور از آن بتها مي‏باشد چرا در همه اينها سخن از بتها در ميان است، سخن از سنگ و چوبهايي است كه آنها را شريك خدا مي‏پنداشتند و براي آنها قدرتي در برابر قدرت خدا قائل بودند.

ولي چه كسي است كه نداند انبياء و اولياء، همچون شهداي راه خدا كه قرآن با صراحت از حيات وزندگي جاويدان آنها سخن مي‏گويد، داراي حيات وزندگي برزخي هستند، و حيات برزخي فعاليت روح گسترده‏تر و وسيع تر است، چرا كه از حجابهاي مادي و تعلقات دنيوي رهايي يافته، اين از يك سو.

از سوي ديگر بدون شك توسل به اين ارواح پاك نه به اين معني است كه براي آنها در مقابل خداوند استقلالي قائل شويم، بلكه هدف آن است كه از آبرو جاه ومقام آنان در پيشگاه خدا مدد بطلبيم و از احترام و عظمتي كه در درگاه خدا دارند كمك بخواهيم كه اين عين توحيد و عبوديت وبندگي پروردگار است .

بنا بر اين همانگونه كه قرآن صريحا در مساله شفاعت مي‏گويد آنها به اذن و فرمان خدا شفاعت مي‏كنند. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ (5) چه كسي است كه بتواند در درگاه خدا جز به فرمان او شفاعت كند. همچنين توسل به آنان نيز از همين طريق و همين رهگذر است».

چه كسي مي‏تواند آيات صريح توسل را انكار كند؟ و يا آن را شرك بپندارد و در مقابل قرآن بايستد و دم از توحيد زند؟ جز جاهلان مغروري كه اين نغمه‏هاي شوم را كه منجر به ايجاد تفرقه بين مسلمين است سر داده‏اند!                     

 لذا فراوان در حالات صحابه پيامبر (ص) ديده مي شود كه آنان براي رفع مشكلات به كنار قبر پيامبر (ص) مي‏آمدند، و توسل مي‏جستند، و از روح پاك آن حضرت به درگاه خداي متعال ياري مي‏طلبيدند.

از جمله داستاني است كه " بيهقي" محدث معروف اهل سنت نقل مي‏كند كه در زمان خليفه دوم خشكسالي و قحطي شد، بلال به همراهي عده‏اي از صحابه به كنار مرقد مطهر پيامبر (ص) آمد و چنين گفت: يا رسول اللَّه استق لامتك ... فانهم قد هلكوا ... رسول خدا براي امتت باران بخواه ... كه هلاك شدند". (6)

برخي از مفسران اهل سنت مانند" آلوسي" احاديث زيادي در اين زمينه نقل كرده، و پس از گفتگو و كنكاش در مورد اين احاديث  سرانجام چنين مي‏گويد: بعد از تمام اين گفتگوها، من مانعي در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر (ص) نمي‏بينم، چه در حال حيات و زنده بودن پيامبر وچه بعد از مرگ وي (ص)... سپس كسان ديگري را كه در پيشگاه خدا مقام و منزلت دارند نيز بر آن افزوده و اعتراف به جواز توسل به آنها مي‏كند. (7)

براي اطلاع بيشتردر اين زمينه مي توانيد به تفسير نمونه در اين زمينه به جلد چهارم، صفحه 366 ذيل آيه 35 سوره مائده و جلد 18، ص 215.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، سال ج‏4، ص 367 به نقل از وفاء الوفاء ج 3 ص 1371، در كتاب" التوصل الي حقيقة التوسل" ص 215 حديث فوق را از" دلائل النبوة" بيهقي نيز نقل نموده است.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1361. ج ‏18، ص 215.

3. اعراف (7) آيه 197 .

4. بقره (2) آيه 255.

5. تفسير نمونه، ج 18، ص 215 به نقل از كتاب التوصل الي حقيقة التوسل.

6. تفسير نمونه، ج 18؛ ص 215 به نقل از تفسير، روح المعاني، دارلكتب، العلميه ،بيروت سال، 1415.

7. تفسير نمونه، ج‏4، ص 367.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.