كلام

آیا دعایی که رمال ها و دعا نویس ها به عنوان بستن بخت می نویسند اثر دارد؟ اگر اثر دارد پس در آن صورت اراده خدا چه می شود؟ خدا که سرچشمه همه خوبی ها و خیرهاست پس چگونه اجازه می دهد یک عامل بیرونی (سرچشمه بدی) با دعا نوشتن در اراده خدا تاثیر بگذارد؟ لطفاً ضمن جواب یک منبع هم معرفی کنید. متشکرم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
از بررسي آيات قرآن در زمينه سحر و جادو به اين حقيقت دست مي يابيم که بخشي از سحر حقيقت دارد؛ چنان که در داستان هاروت و ماروت در قرآن آمده (1) اما بخش گسترده اي از آن واقعيت ندارد . چيزي مانند چشم بندي است که در قوه خيال يا بينايي و ديد انسان ها تصرف نموده و از خطاي ديد و مانند آن بهره مي گيرند . چيزهايي را که حقيقت ندارد ، حقيقت وانمود مي کنند، همان طور که در داستان ساحران زمان حضرت موسي بيان شده است .(2)
در بعضي آيات قرآن و نيز برخي روايات، در مورد تأثيرات کارهاي عجيب وغريب بعضي انسان ها که در زندگي ديگران اخلال ايجاد مي کنند و در مواردي منجر به مشکلات خانوادگي مي شوند، سخن گفته شده که در داستان هارون و ماروت اشاراتي شده ، اين گونه امور از ديدگاه قرآن و سنت ، واقعي تلقّي شده ، اين گونه نيست که خرافي و غير واقعي باشد.
به رغم واقعي بودن اين مسائل خداوند بر همه امور آگاه و دانا است . هيچ گاه اجازه نمي دهد که بدخواهان به اهداف خود برسند.
در ‌سوره بقره جريان اين دسته از افراد شرور را مطرح مي‌کند: «و ما هم بضارّين به من احدٍ الاّ باذن الله؛ اين ها بدون اجازه خداوند نمي توانند کاري کنند».
سحر و جادو از خواست و قدرت الهي بالاتر نيست . آيه به ما اين مسئله را گوشزد مي کند که هر چه در جهان هستي اتفاق مي افتد، از خواست خداوند بيرون نيست . با حکمت و قدرت الهي خداوند منافات ندارد ؛ زيرا خداوند اين قدرت را به ساحران داده است تا مشخص شود چه کساني از آن استفاده ناصحيح مي کنند و چه کساني در راه صحيح استفاده مي کنند. در عالم چيزهايي وجود دارد که براي انسان زيانبار است و بستگي به نحوه استفاده از آن ها دارد.
با آن که سحر به عنوان يک واقعيت وجود دارد اما اگر کسي توکل و اعتماد بر خداوند داشته باشد ، براي او هيچ مشکلي پيش نخواهد آمد،
در نتيجه گرچه سحر واقعيت دارد، اما نسبت دادن هر مشکلي به سحر و جادو صحيح نيست . نيامدن خواستگار براي دختر دليل بسته شدن بخت نمي باشد . غالباً آنچه امروزه ميان مردم در اين باره شايع است، بي‏اساس مي‏باشد .اکثر کساني که به اين امور مي‏پردازند ، کلاهبرداراني هستند که از اين طريق قصد اخاذي و پر کردن جيب خود را دارند. اگر بر فرض موردي پيدا شد که سحري در کار بود، راه‏هايي براي بطلان آن وجود دارد:
1-پناه بردن به خداوند و خواندن سوره‏هاي فلق و ناس.
2- خواندن و نوشتن آيات 75 تا 82 سوره يونس.
3- دعا و تضرع به درگاه خداوند.
4- درخواست دعا از اولياي واقعي خداوند.
دعاهايي نيز در برخي کتاب ها مانند مفاتيح الجنان آمده که براي اطمينان يافتن و بطلان سحر سودمند است ؛ امام علي(ع)‌مي‌فرمايد:
"براي باطل كردن سحر، اين دعا را بنويسند، و با خود نگاه دارند:
"بسم اللّه و باللّه‌، بسم اللّه و ماشأاللّه‌، بسم اللّه و لاحول و لاقوة الا باللّه قال موسي ما جئتم به السحر، انّّّ اللّه سيُبطِلُه‌ُ، انّ اللّه لايصلح عمل المفسدين‌، فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون‌، فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين‌."(3)
همچنين در كتاب مزبور پيامبر اكرم ‌، براي دفع شياطين و جادوگران مي‌فرمايد: "آيه سخره را بخوانند: "ان ربكم اللّه الذي خلق السموات و الارض في ستة ايام ثم استوي علي العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك اللّه رب العالمين اُدعوا ربكم تضرعاً و خفيه انه لايحب المعتدين و لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمة اللّه قريب من المحسنين‌."
پى نوشت‏ها:
1. بقره (2) آيه 102.
2. طه (20) آيه 66.
3. مفاتيح الجنان‌، شيخ عباسي قمي‌; ص 520 و 521، مطبوعات ديني‌، قم‌.

مشروعیت حکومت ولایت فقیه بر مردم در زمان غیبت

با سلام و تشكر از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در باره مشروعيت ولايت فقيه دو ديدگاه عمده وجود دارد:
الف)مشروعيت مردمي
برخي بر اين باورند كه مشروعيت ولايت فقيه مردمي است، بدين معنا كه هركس را مردم به عنوان رهبر انتخاب نمودند حق حكومت دارد. طرفداران اين ديدگاه بر آنند كه شارع در زمان غيبت نسبت به رهبري جامعه بي تفاوت نبوده است بلكه انتخاب رهبري را به عهده مردم گذاشته است. هر گاه مردم کسي را انتخاب نمودند حکومت وي مشروع است. البته شرع شرايط وخصوصيات را رهبر را بيان کرده است.مردم نيز با توجه با آن شرايط رهبر را انتخاب مي کنند. بر اساس اين مبنا عزل و نصب رهبري مبتني برخواست مردم مي باشد.
ب)مشروعيت الهي
ديدگاه ديگرمشروعيت ولايت فقيه: مشروعيت الهي استکه از اين ديدگاه به عنوان ديدگاه انتصابي نيز ياد مي شود. طرفداران اين ديدگاه باور دارند شارع در زمان غيبت نسبت به رهبري جامعه سکوت نکرده و به بيان ويژگي هاي رهبر هم اکتفا ننموده است، بلکه همانند زمان حضور معصوم (ع) به انتصاب رهبري اقدام کرده است، با اين تفاوت که در زمان حضور، افراد مشخصي را به رهبري منصوب نموده ، اما در عصر غيبت، فقهاي واجد شرايط را به طور عام به سرپرستي مردم منصوب کرده است
بر اساس اين مبنا، ، مردم در اصل و منشأ مشروعيت حاکميت حاکم نقش ندارند. اکثر قريب به اتفاق فقهاي شيعه همين عقيده را دارند. در ذيل به نظريات برخي فقها اشاره مي شود:
1ـ شيخ مفيد مي فرمايد: اجراي حدود و احکام انتظامي اسلام از وظايف سلطان و حاکم اسلامي است. حاکم بايد از طرف خدا مأذون و منصوب باشند. امامان (ع) نيز اين امر را به فقهاي شيعه تفويض کرده اند تا در صورت امکان مسئوليت اجراي آن را بر عهده گيرند.
2ـ محمد حسن نجفي مي گويد: فقيه داراي ولايت تامّه و عامّه است ... (1) در عصر حاضر پرچمدار اين ديدگاه امام را حل است (2)
بر پايه ديدگاه انتصابي رأي مردم بدون اذن و امضاي شارع، مشروعيت آور نيست . اگر راي مردم در برابر بر نامه اسلام قرار گيرد فاقد ارزش است چنان که امام خميني مي فرمايند:
اساساً رفراندوم يا تصويب ملي در قبال اسلام ارزش ندارد.(3) واضح است که حکومت به جميع شئون آن و ارگان هايي که دارد، تا از قِبَل (جانب) شرع مقدس و خداوند شرعيت پيدا نکند، اکثر کارهاي مربوط به قوه مقننه و قضاييه و اجراييه بدون مجوز شرعي خواهد بود و در ارگان ها که بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد، بسته مي شود. اگر بدون شرعيت الهي کارها را انجام دهند، دولت به جميع شئون، طاغوتي و مجرم خواهد بود.(4) کسي جز خدا حق حکومت بر کسي ندارد.( 5)
بر اين اساس است که امام خميني مي فرمايند: اگر ولايت فقيه در کار نباشد، طاغوت است. اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد ،غير مشروع است. وقتي غير مشروع شد، طاغوت است" [(6)
يکي از ويژگي هاي مبناي مشروعيت الهي، در عزل رهبري ظهور پيدا مي کند. بر اساس اين ديدگاه ، مردم نيستند که رهبر را عزل مي کنند؛ زيرا آنان به رهبر، حق حاکميت نداده اند تا از او بگيرند. حق حاکميت به فقيه بر اساس احراز شرايط و ويژگي هايي داده شده است . هرگاه فقيه آن ويژگي ها را از دست داد، خود به خود عزل مي گردد.
علت حدوث همان علت بقاي مشروعيت است، يعني فقاهت، عدالت و تدبير و کفايت همان گونه که عامل حدوث مشروعيت بود. عامل بقاي آن نيز هست. امام راحل فرمود:
اگر فقيهي بر خلاف موازين اسلام، کاري انجام دهد، نعوذبالله ، فسقي مرتکب شده خود به خود از حکومت منعزل است؛ زيرا او از امانتداري ساقط شده است.(7)
در ضمن طرفداران هر دو مبنا براي اثبات ديدگاه خود دلايل را ذکر نموده اندکه بايد درجاي خود بدان پر داخته شود . براي آگاهي بيشتر به کتاب ولايت فقيه از ايت الله جوادي آملي مراجعه نمائيد .
پي نوشت ها :
1. الجواهر ، ج 1، ص 397،
2. ولايت فقيه، ص113.
3.صحيفة نور ، ج 1 ، ص 51
4.همان، ج 17، ص 103.
5.امام خميني ، حکومت اسلامي ، ص 54.
6.عليرضا انصاري ، مشروعيت ولايت فقيه از منظر امام خميني، ص 15.
7. امام خميني، ولايت فقيه، ص113.

چه دليلي وجود دارد كه قرآن سخن خداست

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
وجود قرآن دلالت مي کند که از جانب خداست و غير خدا حتي پيامبر را توان بر انشاي چنين کتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداست و پيامبر و غير پيامبر را در ايجاد آن دخالتي نيست . خود را آيت خدايي شمرده و اعلام کرده اگر در خدايي بودن قرآن شک داريد و مرا ساخته بشر از جمله پيامبر مي دانيد و معتقديد و مدعي هستيد که بشر را توان انشاي چنين کتابي هست ، پس يک سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه کنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد.
با وجود آن که دشمنان از صدر اسلام در صدد بودند که آسماني بودن قرآن را انکار کنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي کنند ، ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست . الان سرسخت ترين دشمن اسلام ، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكانات شان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانسته‌اند حتي يك سوره مثل قرآن را بنويسند.
قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. چند نمونه را ذكر مي‌كنيم :
- از جنبه هاي اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي که در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن ، عده‌اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند . بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نکردند . عجز خود را از آوردن حتي سوره اي کوچک فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت مي‌كند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است . بنا بر اين قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.
- همه قبول دارند که رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود ، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي ، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.
امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن که معلوم همگان بود ، بهترين دليل بر اين است که قرآن محصول فکر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است . پيامبر پيش هيچ کسي زانوي شاگردي به زمين نزده است . از هيچ کس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و کلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد .
قرآن بر اين موضوع تکيه کرده و آن را يکي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون؛(1)
پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (که وسيله نوشتن است)نمي نوشتي . اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شک و تهمت به وجود مي آوردند.
و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا ما کنت تدري ما الکتاب و لا الايمان ؛(2)
قرآن را که روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي کرديم . قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست.
اين آيات صراحت دارد که پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده ، اين ها نه تراوش ذهن او، بلکه نازل شده از جانب خداوند حکيم است.
-دليل محکم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين که حتي آيه اي از جانب پيامبر نمي باشد ، اين است که پيامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود . در ايمان و خداترسي و راستگويي هيچ شکي نيست. چنين کسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فکر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد، زيرا يقين دارد که نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.
اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممکن بود به خود اين جرات را بدهند که مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد، ولي از مومن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين کاري محال است .
قرآن افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد :
و من اظلم ممن افتري علي الله کذبا ؛(3)
چه کي ستمکارتر از کسي است که به دروغ چيزي به خدا ببندد؟!
از زبان پيامبر اعلام مي کند که از خدا چنان ترسي دارد که هيچ گاه چيزي بر خدا نمي بندد، زيرا مي داند کسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:
قل ان افتريته فلا تملکون لي من الله شيئا ؛(4)
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم ، نمي توانيد در قبال خدا مالک و نگهدار من باشيد.
-اگر قرآن تراوش ذهن و روح پيامبر بود، براي نزول آيات انتظار نمي کشيد . موضع گيري هايي نمي کرد و بعد آياتي را از خود بگويد و آن موضع گيري ها را تخطئه کند. هيچ عاقلي خودش را تخطئه نمي کند ،در حالي که قرآن چند بار پيامبر را تخطئه کرده و بر اعمالي که از او يا از پيروانش صادر شده، توبيخ کرده است .
بارها بود که مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حکم آن را نمي دانست .منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حکم آن را بگيرد. در مکه که پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح کردند . پيامبر به پشتگرمي وحي، وعده جواب در فردا را به آنان داد . خدا براي تاديب پيامبر و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت ،به نحوي که مشرکان شايعه کردند که خداي محمد با او قهر کرده و او را واگذارده است(5).
طبيعي است که اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادکام گردند و دوستان اندوهگين شوند و...
منافقان براي يافتن بهانه براي شرکت نکردن در جنگ و جهاد از پيامبر براي شرکت در ميدان جنگ اجازه مي طلبيدند -در حالي که براي انجام وظيفه احتياج به اجازه گرفتن نيست - يا به بهانه هاي مختلف از حضرت اجازه تخلف و شرکت نکردن مي خواستند . پيامبر نيز به دليل محذوريت هاي اخلاقي گاهي افرادي را اجازه تخلف مي داد . آيه نازل شد و پيامبر را تخطئه و توبيخ کرد که چرا اجازه تخلف داده است.(6)
در مکه سران مشرکان خدمت رسول خدا رسيده و در اين وقت مومن نابينايي هم براي استفاده به محضر رسول خدا مي شتابد . با توجه به نابينا بودنش متوجه نيست که رسول خدا ميهمان دارد و...
فردي از اطرافيان ناراحت مي شود و روي در هم مي کشد که چرا نابينا آمده و مزاحم اين جلسه مهم شده و.. آيات نازل مي شود و پيامبر را بر گناه ناکرده توبيخ مي کند که چرا روي ترش کردي و به سران شرک بها دادي و براي مومن نابينايي اهميت کافي قائل نشدي و...(7)
اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، معنا نداشت که پيامبر خود را در مکه به جهت بها دادن به مشرکان که در نگاه عادي به سود مسلمانان است و...، اين گونه توبيخ کند.
با توجه به دلايلي که گذشت، نمي توان گمان کرد قرآن جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده ، قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته ،ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است.
پي نوشت ها:
1. عنکبوت(29)،آيه 48.
2. شوري(42)،آيه 52.
3. انعام(7)،آيه 21 و آيات فراوان ديگر.
4. احقاف(46)،آيه 8.
5. تفسير نمونه،ج12،ص385.
6. توبه(9)آيه 43.
7. عبس(80).

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام- در وضو گردی صورت را می شوییم در نماز گردی صورت نیازی به حجاب ندارد. در وضو مسح پا می کشیم در نماز آن قسمت از پا نیازی به حجاب ندارد. در وضو از آرنج تا نوک انگشتان را می شوییم پس چرا قفط از مچ دست تا نوک انگشتان می تواند حجاب نداشته باشد. اصلا اگر آرنج دست بیرون باشد _ مثلا نمازگذار لباس آستین کوتاه پوشیده باشد- چه می شود؟ دوم اینکه چرا بین نمازگزاران زن و مرد پرده می کشند قاعدتا کسانی که به نماز جماعت می روند باید انسانهای مومن و معتقدی باشند و برای خدا خود را خالص می سازند ( البته می شناسم کسانی را که فقط به جهت ریا و حفظ ظاهرو موقعیتهای شغلی و اجتماعی در صفهای نماز می ایستند) مگر فلسفه نماز این نیست که در نماز تمام تمرکز و توجهت به خدا باشد و به ذکری که می گویی ؟ پس دیگر چه فرقی می کند کناردستت خانم ایستاده باشد یا آقا؟؟؟ همین فرد در جامعه در کنار همین زنانی که در صف نماز از آنها جدا می شود زندگی میکند ، کار می کند، درس می خواند و .... به نظر من دل باید پاک باشد . فکر باید پاک باشد. انسان هرچه محدود تر باشد حریص تر می شود/

پرسش 1:
در وضو گردي صورت را مي شوييم .در نماز گردي صورت نيازي به حجاب ندارد. در وضو مسح پا مي کشيم. در نماز آن قسمت از پا نيازي به حجاب ندارد. در وضو از آرنج تا نوک انگشتان را مي شوييم .پس چرا قفط از مچ دست تا نوک انگشتان مي تواند حجاب نداشته باشد؟ اصلا اگر آرنج دست بيرون باشد _ مثلا نمازگذار لباس آستين کوتاه پوشيده باشد- چه مي شود؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
1- در مورد حجاب زنان در نماز، در روايات، به دليل و روايت خاصي که حکمت آن را بيان کند برخورد نكرده ايم، در حالي كه اصل وجوب پوشش زنان در آن ها بيان شده است. در عين حال كه مي­دانيم و اطمينان داريم احكام دين اسلام بر اساس مصالح واقعي است كه خداوند عالَم به تمام اسرار آن­ها آگاهي داشته و بر بندگان مقرر و معين كرده تا به مصالح واقعي احكام دست يافته و به سعادت و كمال برسند.
همچنين به عنوان يك حكمت عام در احكام دين اسلام مي­دانيم كه مقررات الهي سنجشي براي ميزان تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است كه چقدر اهميت و ارزش به رضاي الهي مي­نهد. اگر خواسته دل بر خلاف رضاي الهي باشد، چگونه عمل خواهد كرد و ميزان تعبد و تسليم او در مقابل آفريدگار جهان و عالِم به تمام اسرار هستي چگونه خواهد بود.
حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است. لکن حکمت هاي ديگري در کار است که ممکن است موارد زير نيز از حکمت هاي حجاب در هنگام نماز باشد :
رعايت ادب:
يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني بدون ستر عورت و پوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعي بي احترامي به حساب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. اين مسئله در تمام اديان در هنگام عبادت وجود داشته و حفظ حجاب براي زنان داراي اهميت ويژه بوده است.
حضور قلب :
حكمت ديگر اين است كه رعايت حجا ب و آداب ديگر در نماز مانند پاك بودن بدن و لباس درتحصيل حضور قلب مؤثر است . رعايت اين برنامه ها شخص را از غياب به حضور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند .پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند.
در دين اسلام براي نماز و ايستادن در مقابل پروردگار و راز و نياز با او، آداب و احكامي قرار داده شده تا انسان آمادگي لازم براي حضور در مقابل پروردگار را پيدا كند. مانند طهارت رعايت قبله و امثال اين امور، حجاب نيز يکي از آداب لازم براي نماز است که با رعايت و توجه به حجاب آمادگي لازم براي نماز خواندن را پيدا نمايد.
پي بردن به ارزش و اهميت حجاب:
حكمت ديگري براي پوشش در هنگام نماز تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است . اين حكم به زنان مسلمان مي فهماند كه حجاب مطلوب خداوند است به گونه اي كه حتي در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گويد چون او بنده اش را اين گونه مي پسندد . نيز مي تواند تمريني براي زنان با ايمان باشد كه در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان كوشا باشند. حفظ حجاب در ميان جامعه اهميت بسيار دارد.
چه بسا حكمت‏هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه از آن‏ها آگاهي نداشته باشيم.
2- از آنچه در پاسخ سؤال اول شما بيان شد، پاسخ سؤال ديگر نيز روشن مي شود، چون حکم خدا در مورد پوشش زن در مقابل نامحرم آن است که دست ها در برابر نامحرم از مچ به بالا بايد پوشيده باشد، در مسئله نماز نيز همان مسئله که در هنگام حضور در برابر نامحرم لازم است ،بايد رعايت گردد . اين مسئله که در وضو صورت شسته مي شود، ولي پوشاندن آن از نامحرم لازم نيست، پس پوشاندن دست ها هم از آرنج به پايين واجب نباشد، قياس باطل است . ملاک حکم شرعي حکمت و مصلحت احکام است، نه قياس کردن. اگر اين قياس صحيح باشد ،بايد بگوئيم که پوشاندن قسمت جلوي سر که مسح کشيده مي شود نيز واجب نباشد درحالي که پوشاندن موها براي زن در هرحال در برابر نامحرم و در نماز واجب مي باشد.
ضمناً اجازه باز بودن گردي صورت به اندازه وضو به معناي آن نيست كه وضو علت براي اين حكم است تا بگوييم كه شستن دست هم مربوط به وضو است، پس آن هم باز باشد. اين اشتباه در تصور است، بلكه براي آن گفته شده تا مقدار باز بودن را مشخص كنند. يعني اصل باز بودن صورت حكم شرعي است، اما براي اينكه بدانيم چه مقدار باز باشد، گفته اند همان اندازه كه شسته مي شود.
پرسش 2:
چرا بين نمازگزاران زن و مرد پرده مي کشند ؟
پاسخ:
در نماز جماعت چون مأمومين از مراجع مختلف تقليد مي کنند، لازم است که زنان پشت سر مردان بأيستند يا با پارچه يا پرده اي ميان آن ها فاصله ايجاد شود تا طبق فتواي همه فقها نماز جماعت صحيح ادا شود.
اما به طور کلي در مورد فلسفه اين حکم مي توان گفت:
آدمي در حال عبادت خود را در محضر خدا مي بيند .با او سخن مي گويد . به راز و نياز با او بر مي خيزد. با مروري به روايات و احكام آداب نماز دو نكته به خوبي جلوه گر است:
1. اجتناب از هر آنچه كه باعث توجه به غير خدا است.
2. رعايت عفت و حيا به ويژه براي زنان.
از آن جا كه زن همانند گل است و خواسته يا ناخواسته چشم هاي محرم يا غير محرم را مي ربايد، شارع مقدس براي صيانت زن، دستوراتي واجب يا مستحبي را در نماز يا غير آن داده است؛ آب ريختن به دست ها از داخل آرنج هنگام وضو، كنار هم قرار دادن پاها هنگام قيام، ابتدا زانوها را روي زمين قرار دادن پيش از رفتن به سجده، گذاشتن آرنج ها و شكم بر زمين و چسباندن اعضاي بدن به يكديگر هنگام سجده و... كه از مستحبات وضو و نماز براي زنان است،همگي نشان دهنده آن است كه اين كارها مانع از در معرض ديد قرار گرفتن برجستگي هاي بدن زن به ويژه در نماز كه با نشستن و برخاستن و ركوع و سجود همراه است خواهد بود - تصور اين امر به ويژه در زناني كه چادر نمي پوشند راحت تر است - از جمله دستورات ديگر براي صيانت زن جلوتر قرار گرفتن مردان از زنان در هنگام نماز با تأكيد بيش تر و در جاهاي ديگر با تأكيد كم تري است.
اين ادب، از نوع حركت حضرت موسي و دختر حضرت شعيب به خوبي نمايان است. هنگامي كه دختر حضرت شعيب به درخواست پدرش از حضرت موسي دعوت كرد. براساس برخي روايات، دختر براي راهنمايي، از پيش رو حركت مي كرد و موسي از پشت سرش. باد بر لباس دختر مي وزيد و ممكن بود لباس را از اندام او كنار زند، حيا و عفت موسي اجازه نمي­داد چنين شود .به دختر گفت : از جلو مي روم، بر سر دو راهي­ها مرا راهنمايي كن.
دليل اين حكم، روايات متعددي است كه از پيشوايان معصوم رسيده است( 1) .شايد يكي از حكمت هاي آن اهتمام و اصرار شارع بر حفظ عفت و حياي زنان و دور نگه داشتن مرد از توجه به غير خدا هنگام نماز باشد.
همچنين دل اگر پاک باشد ، انسان زمينه هاي گناه را نبايد براي خود فراهم کند، چون يکي از آثار و نشانه هاي پاکي دل ، انجام فرمان خدا و واجبات الهي و ترک گناه است. کسي که گناه مي کند، دل خود را نيز آلوده مي کند ، همان گونه که در روايات آمده ، هر گناهي باعث ايجاد لکه اي سياه در دل مي شود که انسان تنها با آب توبه مي تواند آن را پاک نمايد.
در روايت معروفي از حضرت علي (ع) آمده که ايمان سه رکن دارد: اقرار به زبان ، اعتقاد به قلب و دل ، عمل با اعضا و جوارح.(2)
بنابراين روايت و آيات بسياري که در مورد همراهي ايمان با عمل صالح است، روشن مي شود که ايمان بدون عمل ، يعني دل پاک بدون ترک گناه فايده اي ندارد.
پي نوشت­ها:
1. وسائل الشيعه، ج 3، ص 427؛ ابواب مكان المصلي، باب 6 و7 و8.
2. ميزان الحكمه، ج 1، ص 301.

1- در زمان قبل از پيامبر(ص) مردم مكه بت پرست پودند پس چرا نام پدر پيامبر(ص) عبدالله بود؟ 2- قرارداد شعب ابي طالب توسط كفار نوشته شده بود پس چرا مي گويند وقتي كه موريانه آن را خورده بود فقط نام الله باقي مانده بود؟ مگر كفار از نام الله استفاده مي كردند؟ 3- عبدالله نام پسر امام حسن (ع) بود پس چرا به امام حسين (ع) ابي عبدالله مي گويند؟

پرسش 1:
در زمان قبل از پيامبر(ص) مردم مكه بت پرست پودند ،پس چرا نام پدر پيامبر(ص) عبدالله بود؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
بر اساس عقيده شيعه، پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام، همگي موحد و يکتاپرست بودند. نور مقدس حضرت در صلب و رحم مشرکي قرار نگرفته است.
اجداد حضرت از فرزندان اسماعيل و ابراهيم بودند که ابراهيم داراي دين حنيف و يکتاپرست بود . از هر گونه شرک پرهيز مي کرد .بر اين اساس چون عبدالله و پدرش عبدالمطلب، مانند ساير اجداد پيامبر(ص) موحد و يکتاپرست بودند، عبدالمطلب اسم فرزند خود را «عبدالله» يعني بندة خدا که از بهترين نام هاست، گذاشت.
كلمه الله براي مردم آن زمان شناخته شده بود.
از پيامبر(ص) نقل شده: در روز قيامت با نام‌هاي خود و پدرتان، فراخوانده مي شويد، پس اسم هاي نيکو براي خويش انتخاب نماييد.(1)
در روايت ديگر از حضرت نقل شده : بهترين اسامي نزد خدا عبدالله و عبدالرحمن مي باشد.(2)
از امام صادق(ع) آمده : خانه‌اي که در آن نام محمد، احمد... عبدالله و فاطمه باشد، فقر داخل آن نخواهد شد.(3)
بر اين اساس عبدالمطلب، بهترين اسم را براي فرزندش برگزيد . کسي که بناست بهترين انسان يعني محمدرا به وجود آورد، شايسته است که داراي بهترين اسم باشد . ممکن است انتخاب اين اسم براي پدر پيامبر از الهامات خداوند باشد.
پي‌نوشت ها‌:
1 و2. تربيه الاولاد في الاسلام، ص 77 ـ 78، ج 1، عبدالله ناصح علوان.
3. کافي، ج 6، ص 19.
پرسش 2:
قرارداد شعب ابي طالب توسط كفار نوشته شده بود ،پس چرا مي گويند وقتي كه موريانه آن را خورده بود ،فقط نام الله باقي مانده بود؟ مگر كفار از نام الله استفاده مي كردند؟

پاسخ:
مشرکان در پيماني که با مسلمانان (در شعب ابي طالب) منعقدکردند ،از کلمه" الله" به اين صورت( بسمک اللهم) استفاده کردند (1)
اينکه آنان ازکلمه"الله " استفاده کردند. جهت آن اين است که خدا را قبول داشتند ،منتهي براي خداوند شريک قايل بودند. در قرآن نيز از زبان مشرکان آمده است:آنان بدان جهت بت مي پرسند که اين امر آنان را به خدا نزديک مي کنند. در آيه 3 سوره زمر آمده است " بت پرستان كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند، (دليل شان اين بود :) اين ها را نمى‏پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند(الله) نزديك كنند(2)
بنا بر اين مشرکان ، خداي آفريننده جهان را قبول داشتند، ولي بت را براي نزديک شدن به خدا وبر آورده شدن حاجات شان پرستش مي کردند .
پي نوشت ها :
1.فروغ ابديت،ص356 .
2. تفسير نمونه، ج‏19، ص: 383.

پرسش 3:
عبدالله نام پسر امام حسن (ع) بود، پس چرا به امام حسين (ع) ابي عبدالله مي گويند؟
پاسخ:
به نظر مي‌رسد که چون يکي از فرزندان امام حسين(ع) عبدالله (علي‌اصغر) بود، مکني به ابا عبدالله گرديد.
مرحوم شيخ مفيد، نقل مي‌کند که امام حسين فرزندي به نام«عبدالله» داشت.(1)
البته برخي اوقات انتخاب کنيه به جهت صفات و خصوصيات افراد بوده ، نه به جهت داشتن فرزند . ميان برخي از اعراب چنين رسم است که پيش از آن که داراي فرزندي شوند، براي خود کينه‌اي مانند، ابوعلي، ابوفاطمه و... انتخاب مي‌کنند.

پي‌نوشت:
1. ارشاد مفيد، ج 1، زندگي امام حسين(ع).

 

امام علي عليه السلام: گفتنِ «نمى‏دانم» ، نيمى از دانش است . غرر الحكم و درر الكلم 6758

 

پرسش 1:
سوال در قيامت شرح چرا در آخرت سوال مي کنند که مثلا اموالت را از چه راهي و در چه راهي خرج کرده اي در حالي که خدا همه چيز را مي داند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي؛ با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان

سوال از مال و ديگر موارد در قيامت از طرف خداي متعال نه براي اين است كه خدا از اعمال بندگان آگاه شود و با بررسي آنها حقيقت ماجرا براي او روشن شود . چرا كه عالم مطلق به همه عالم است . مي داند كه چه كسي ،چه كاري را كي و به چه هدف ونيتي و چگونه انجام داده است . حتي قبل از عمل به آن عمل و نحوه عمل علم دارد . اما فلسفه پرسش در قيامت از بندگان نسبت به اعمال و اموالي كه جمع كرده اند چيست ؟
سوال و جواب در قيامت براي الزام خود شخص است كه با اعتراف خود نزد خداي عالم به همه امور و با اين آگاهي كه در محضر اونمي تواند دروغ بگويد و يا عمل ناصواب خود را توجيه كند ، مجبور به قبول حكم حق خدا شود و حكم را مخالف حق خود نداند . درست است كه حكم در آن جا فقط براي خداست و كسي را ياراي مخالفت با‌ آن نيست لكن اين كه شخص عملكرد خود را خويش بازگو كند و با ديدن مدارك و شواهد متقن نتواند حقيقت را پنهان كند ،اگر حكمي عليه اش صادر شود ، ملزم به قبول آن مي شود و ديگر جائي براي اعتراض نخواهد داشت . جاي چون و چرا باقي نخواهد ماند .
بازگوئي عمل در بسياري از مواقع روشن كننده مواضع خطا و صواب آن مي باشد، مخصوصا كه اين بازگوئي و اعتراف در محضر عالم مطلق، يعني خدا و حضور ملائكه ،نويسنده اعمال و شاهدان اعمال ،يعني پيامبران و امامان و شهدا اتفاق بيافتد كه بدانيم هر چه بگوئيم ،صدها شاهد بر صدق يا كذب آن در مجلس حضور دارد ، با اين اوصاف مجبور به راستگوئي شده و ديگر توان فرار از حكم را نخواهد داشت .

مدتي است كه يك چيزي در وجودم به من مي گويد كه گروهي به نام علمداران خراسان و يا علمداران مازندران را تاسيس كنم ! شرح •

 

امام علي عليه السلام: سرآغاز نادانى ، دشمنى با مردم است . غرر الحكم و درر الكلم 5247

 

پرسش 1: مدتي است كه يك چيزي در وجودم به من مي گويد كه گروهي به نام علمداران خراسان و يا علمداران مازندران را تاسيس كنم ! شرح • پاسخ: با سلام و تشکر.. گروهي که قصد تأسيس آن را داريد، چنانچه قصد فعاليت فرهنگي و يا هيئت مذهبي و برگزاري مراسم اعياد و سوگواري ونشر معارف ديني را داريد و با قوانين جمهوري اسلامي نيز مغايرت ندارد، مانعي كه ندارد ،بسيار هم پسنديده است.اما اگر اين دستجات به تقابل با قوانين اسلامي ، يا به گروه بندي و جناح بندي و اختلاف منجر شود‌، اصلاً شايسته نيست ، حال چه به عنوان و با نيت گروه طرفدار امام زمان باشد و چه گروهي باشد در مقابل قيام حضرت. اما در گروه هايي كه قبل از ظهور مي آيند ، روايات متعدد و مختلفي نقل شده است كه قضاوت در مورد آنها كار آساني نيست. يكي از قيام هاي قبل از ظهور ، قيام سيد خراساني است. سيد خراساني که در بعضي از روايات و تعابير از ايشان به نام "سيد حسني" نام برده شده است، يکي از افراد و اصحاب خاص حضرت مي باشد و ميان اصحاب شايد برترين ايشان باشد. قيام زمينه ساز ظهور از خراسان توسط ايشان فرماندهي مي شود . پرچمدار حضرت جناب شعيب بن صالح تميمي و گنج هاي طالقان که 24 يا 12 نفر از اصحاب خاص امام هستند ،وي را در اين حرکت همراهي مي کنند. او قيام خراسانيان را در کوفه به امام وا مي نهد و دست ادب بوسه مي زند. از جمله نشانه هايي که از سيد خراساني (صاحب قيام پرچم هاي سياه) نام برده شده است، موارد زير مي باشد: امام صادق عليه السلام خبر از قيام جوانمردي دلاور از دودمان امام حسن مجتبي عليه السلام مي دهد و مي گويد: ... سپس قيام مي کند ، آن جوانمرد نوراني که از حوالي ديلم است و ... (1) جابر از امام باقر (ع) نقل مي کند: جواني از بني هاشم از خراسان با پرچم هاي سياه قيام مي کند(2) امام صادق (ع) مي فرمايد: سيد حسني ،آن جوانمرد خوب روي نيکو منظر که از طرف ديلم فرياد برآورد و قيام کند... صورت او همچون دايره ماه است ... (3) اميرالمؤمنين (ع)مي فرمايد: ... مردي از خاندان پيغمبر است و بوي او مانند مشکي معطر که بويش در فضا پراکنده شود و به مغرب مي رسد ... (4) در برخي روايات امده که وي از ديلم ( منطقه گيلان ) مي باشد. اين عنوان يکي از عناوين مبهم در مورد علائم ظهور است . تطبيق آن بر مصداق خاص امروزي مشکل است. در بعضي روايات خراساني به عنوان ساقط كننده حكومت بني‏عباس مطرح شده(5) كه در اين صورت بر قيام هاي اين دوران تطبيق نمي‏شود. پي نوشت ها: 1-الزام الناصب، ج2، ص265 ؛ بحارالانوار، ج53، ص15 2-الملاحم و الفتن ،ص52 ،باب97 3-انوارالنعمانية، ج2، ص87 4-بحار، ج52، ص272 5.همان، ص 234.

واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توا

 

امام علي عليه السلام: گناه، درد است، آمرزشْ‏خواهى داروى آن است و تكرار نكردن ، درمانِ آن . غرر الحكم و درر الكلم 1890

 

پرسش 1: واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توانيم بفهميم که ما يعني کل عالم اعم از ماده، انرزي، فرشتگان و...، خواب يا تخيل يک موجودي که اصلا" ماهيتي مانند ماهيت عالم ما را ندارد، نيستيم ؟ پاسخ: @@ جواب اين پرسش با دو رويکرد قابل طرح است و چون احتمال دارد که خاستگاه پرسش يکي از دو مبنا باشد، به اختصار در دو محور هر دو مبنا طرح و مطالب لازم در حد ظرفيت پاسخ‌نامه بيان مي‌شود. 1ـ در ميان دانشمندان يوناني قبل از سقراط گروهي بودند که سوفسطايي يا سوفيست خوانده مي‌شدند. اين گروه سعي مي‌کردند براي هر مدعايي، اعم از حق و يا باطل، دليلي ارائه دهند و به تصور خودشان برهان اقامه کنند. کم کم کار به جايي رسيد که معتقد شدند حق و باطل و راست و دروغ در واقع نيست، بلکه حق آن چيزي است که انسان آن را حق بداند و باطل آن چيزي است که انسان باطل پندارد. به تدريج اين عقيده در ساير شئون عالم سرايت کرد و گفتند حقيقت به طور کلي تابع شعور و ادراک انسان است . هر کسي از امور عالم هرچه ادراک مي‌کند، درست است . اگر دو نفر بر خلاف يکديگر ادراک مي‌کنند ، هر دو درست است. اين گروه را به واسطة آن كه در همه علوم و فنون عصر خود ماهر بودند، سوفسيت مي‌گفتند ،يعني دانشمند . اين اسم به همين دسته از دانشمندان اختصاص يافت . مقابل آنها فلاسفه بودند ، به معناي دوستداران دانش که بر خلاف عقيده آنها قايل به واقعيت داشتن عالم و آدم و همه پديده‌هاي هستي هستند . فراتر از شعور و ادراک آدمي براي جهان واقعيت عيني قايل هستند.(1) حال اگر مراد پرسشگر از خواب و خيال بودن عالم و آدم همان است که سوفسطائيان پيشين تصور مي‌کردند؟ بايد گفت: بر اساس دلايل عقلي و وحياني که در جاي خود به تفصيل بحث شده ،عالم و آدم و همه ريز و درشت پديده‌هاي هستي واقعيت عيني دارند . خواب و خيال و ساخته و پرداخته ذهني انسان نيستند. چون مبناي سوفسطي‌ها باطل است. آسان‌ترين راه را که فلاسفه براي نقد فکر سوفسطي پيشنهاد کرده، اين است که ابتدا از وجود خودشان و درد و رنج و شادي و غم در وجود آنها به عنوان حقيقت استدلال شود . اگر وجود خود و غم و درد را نيز انكار كنند ، كافي است كه چوبي بر آنان زده شود و چون درد را احساس و اعلام كنند ، از اين طريق سوفسيت ناچار به پذيرش واقعيت عيني اشيا خواهد شد و عملاً مي‌فهمد که نمي‌توان منکر واقعيت عيني اشيا شد. ‌همين که خود پرسشگر محترم چنين تصور و فکري براي او پيدا شده، معلوم مي‌شود وجود خيالي ندارد و وجودش خواب و خيال نيست، بلکه حقيقت عيني است که چنين انديشه و پرسش در ذهن او پديد آمده ، از اين رو دانشمند غربي گفت: مي‌انديشم، پس هستم. اين تصور صحيح نيست که عالم و آدم جز خواب و خيال موجود ديگر نيست، بلکه واقعيت و موجود عيني است و آثار و افعال آنها نيز حقايق عيني است. 2ـ رويکرد دوم مبناي عرفاني است. در قرآن کريم نکته‌اي زيبا آمده : «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛(2) هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه‏ هاى آن نزد ماست. آن را جز به اندازه‏اى معين فرو نمی‏فرستيم». از اين آيه مي‌توان فهميد که تمام آنچه در عالم وجود دارد، اصل، ريشه و معدن و حقيقت آن در خزاين علمي خداوند است . آنچه در عالم خلق شده ، فرع، نماد و نمود و مقدار اندک حقايق است، چه اين که عرفا معتقدند عالم و آدم، تجلي، مظهر ظهورات، آيات و خيال و رقيقه‌اي از حقايق متعالي در علم باري تعالى است. موجودات عالم و تمام آنچه در عالم است ، نمودي از بود و جلوه‌اي از ظهوري حقايق و صور علمي حق تعالى است . بيت لسان الغيب حافظ شيرازي ناظر به همين معنا است : اين همه عکس و رنگ و نگاري که نمود يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد از آن جا که عرفا عالم و عالميان را شعاع نور وجود حق تعالى مي‌دانند، از آن گاهي به عکس در آينه و يا خيال تعبير مي‌کند، مثلاً حکيم صدرالمتألهين اين سخن را از عرفا نقل کرده است: کل ما في الکون وهم او خيال او عکوس في المرايا او ظلال(3) تمام آنچه در عالم است، وهم، خيال يا عکس‌هاي در آيينه يا سايه و شعاع‌اند. مراد عرفا و حکما نظير صدرا از واژه‌گان خيال و وهم که درباره عالم به کار مي‌برند، معناي ابتدايي و عرفي که در ذهن عوام متبادر است نمي‌باشد، زيرا خيال در اصطلاح عوام به معناي باطل، پوچ، سراب و مانند است، در حالي که مراد عرفا اين است که عالم ،وجود مستقل حقيقي ندارد و از اين معنا تعبير به خيال مي‌کنند. در اين باره کتاب «آموزه‌هاي عرفاني از منظر امام علي(ع)» به تفصيل بحث شده است.(4) بنابر اين اگر مراد پرسشگر محترم رويکرد عرفاني مسئله باشد ، بايد گفت: عالم و آدم خيال، عکس و ظهور حقايق برتر و صور علمي و ظهورات وجود بي‌کران عالم برتر اند. حتي عالم خواب به طور كامل ، عالم تخيلات نيست. حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد. بخشي از آنچه در خواب مي بينيم ، ساخته و پرداخته ذهن ما است ، اما برخي از خواب ها از حقايقي خبر مي دهند كه گاهي در عالم بيداري بعد از ماه ها و سال ها به وقوع مي پيوندد . هنوز حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد كه ناشناخته مانده است. پي‌نوشت‌ها: 1. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 6، ص 75 ـ‌76. 2. حجر (15) آيه 21. 3. اسفار اربعه، ج 1، ص 47. 4. انتشارات پژوهشگاه علوم و معارف اسلامي، ص 102 ـ 113.

به نام خدا سلام در آيات خدا داريم كه خداوند از قرآن محافظت مي كند و نمي گذارد جعل و تحريف بشود در مورد احاديث چه مي توان گفت آيا امكان داردبعضي از احاديث جعلي باشد ويا اين كه چگونه تشخيص مي دهند چه حديثي قدسي و چه حديثي غير قدسي است ممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
جعل حديث و به دروغ سخن از زبان رسول خدا راندن، از زمان خود آن بزرگوار به وفور يافت شد . اين قدر دروغ بستن بر آن حضرت زياد شد که ايشان بارها اعلام کردند که زياد به من دروغ بسته شده و خواهد شد(1) .
جريان جعل حديث از زبان رسول خدا و امامان و اصحاب، بعد از رسول خدا شدت بيش تر گرفت .مورد حمايت حاکمان ستمگر هم واقع گرديد.
با توجه به توطئه شيطاني جعل حديث که از ابتدا وجود داشت و بعد هم شدت گرفت، رسول خدا و امامان براي شناسايي احاديث صحيح از جعلي راه هايي معرفي کردند از جمله:
1. ميزان قرار دادن قرآن؛
رسول خدا و امامان خود را مفسر و مبين قرآن مي دانستند و معرفي کردند .اعلام نمودند که هيچ گاه سخني مخالف قرآن نزده و نخواهند زد . هر سخني که منسوب بدانان بوده و با قرآن منافات داشته باشد، قطعا سخن آنان نيست.
2. در باب احکام و امر ونهي هاي تشريعي و واجب و حلال که چاره اي جز مراجعه به خبر واحد نبود ، ضمن حجت شمردن خبر واحد، براي معتبر شدن خبر شرايطي اعلام کردند از جمله اين که راويان تا معصوم معلوم و شناخته شده و معتبر باشند.
3. عالمان حديث شناس با توجه به اين دستور ها دو علم "رجال" و "درايه الحديث" را ايجاد کردند که اولي به شناساندن راويان همت داشت . راويان معتبر و مورد اعتماد را از غير معتبر ها که قابل اعتماد نبودند، باز مي شناساند . دومي به برسي متن روايات و مفهوم و مضمون آنان همت داشت تا منافات يا عدم منافات آن ها با قرآن و درجه اعتبار آن ها روشن گردد.
با اين معيارها است که مي توان روايات معتبر را شناسايي کرد .
اما حديث قدسي حديثي است که معصوم آن را از زبان خدا نقل مي کند، مثل احاديث معراجيه که رسول خدا در معراج از خدا و جبرئيل شنيده و نقل کرده است.
احاديث ديگر که مستقيم به خدا نسبت داده نشده بلکه از زبان پيامبر و امام نقل مي شوند، احاديث غير قدسي اند.
پي نوشت :
1. الفوائد الرجاليه، وحيد بهبهاني،ص5.

صفحه‌ها