كلام

چون حضرت زهرا (س) نمونه کامل يک زن شايسته در طول تاريخ بشريت به حساب مي‌آيد. ولادت او را به عنوان روز زن نام گذاري شده است

سلام- سوال من این است که چرا روز میلاد حضرت زهرا(س) را روز زن نامگذاری کرده اند؟ حضرت زهرااز زمانی که متولد شدند تا 9 سالگی که ازدواج کردنددختر بودند پس روز میلادشان باید روز دختر باشد نه روز زن/

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکزآنچه محور و اساس خانواده را تشکيل مي‌دهند و نقش مهمي در سازندگي جامعه دارند، دو عنصر زن و مرد مي‌باشند. آنان هستند که دختران و پسران خوب را تربيت مي کنند . زمينه رشد و تعالي نو نهالان جامعه را به وجود مي‌آورند .آنان هستند که تاريخ را مي سازند. زن مي‌تواند با تاثيرگذاري خود بر مرد و فرزندان و بستگان خود، جامعه رابه سوي ترقي يا انحطاط سوق دهد. زن و مرد بوده‌اند که همواره در طول تاريخ بشريت نقش هاي متفاوتي را به عهده گرفته‌اند . ديدگاه‌هاي گوناگوني درباره جايگاه و شخصيت آنان وجود داشته و دارد.
نام گذاري روز ولادت حضرت زهرا (س) به عنوان روز زن در واقع يک نوع تجليل و تکريم جنس مونث به حساب مي‌آيد .
چون حضرت زهرا (س) نمونه کامل يک زن شايسته در طول تاريخ بشريت به حساب مي‌آيد. ولادت او را به عنوان روز زن نام گذاري شده است تکريم و تجليل از زن يک نوع تکريم از دختر نيز به حساب مي‌آيد.
افزون بر اين، در جامعه بايد بر اساس عرف و رسوم جامعه، حرکت کرد (البته درصورتي که با ارزش‌هاي اسلامي در تضاد نباشد) چون در جهان روزي به عنوان روز زن معين شده و از زن و جايگاه و خدمات و نقش او سخن به ميان مي‌آيد، در جامعه اسلامي ما هم اين روز را در ولادت حضرت زهرا (س) قرار داده‌اند . روشن است که اين اسامي قراردادي و بر اساس يکسري معيارها و ارزش‌هاي اسلامي معين مي‌شود وگرنه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، روز ولادت حضرت زهرا (س) به عنوان روز زن نام گذاري نشده بود.
اين روزکه به عنوان روز زن تلقي شده ، داراي جذابيت و هنر نمايي بيش تري است تا اين که به عنوان روز دختر نام گذاري شود .

سلام- به نظر شما اینکه دختران در سن 9 سالگی بالغ می شوند مخصوص عربها نیست . آیا جثه ی دختران ایرانی و عربها در سن 9 سالگی با هم یکیست که این قانون برای هر دو یکی باشد. اسلام از عربستان برخاست و اعلام کرد دختران 9 ساله بالغند و مکلف به اجرای فرامین شرعی الهی هستند و این درحالی بود که دختران 9 ساله ی آن زمان چثه های درشت داشتند و در آن سن ازدواج می کردند و صاحب فرزند هم می شدند. اما آیا چثه ی نحیف دختران 9 ساله ی ما اجازه ی روزه گرفتن در هوای گرم تابستان و روزهای طولانی را به آنها می دهد؟ آیا روزه گرفتن برای آنها (که فقط تا 18 سالگی رشد می کنند )مصداق جاماندن از زمان و ضرر زدن به بدن نیست؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
احکام اسلام براي همه جهانيان تا قيامت است. نه فقط براي انسان هاي منطقه خاص. اگر در مورد بلوغ دختران مناطق ديگر جهان غير از عربستان حکم خاصي بود، از طرف پيامبر (ص) بيان مي شد که بيان نشده است. دختران با رسيدن به سن تکليف احکام را مي توانند انجام دهند، مثلا مي توانند نماز بخوانند و بيش تر دختر ها مي توانند روزه بگيرند.
اگر دختري از نظر جسمي توان روزه گرفتن نداشته باشد، روزه برايش واجب نيست . بايد بعدا که توان داشت، به تدريج قضاي روزه ها را بگيرد . به فتواي آيت الله مکارم اگر تا رمضان سال بعد توان روزه گرفتن پيدا نکند ، قضاي روزه ها هم لازم نيست و بايد براي هر روز 750گرم طعام به فقير بدهد. (1)
پي نوشت:
1.آيت الله مکارم شيرازي ، احکام بانوان ،س3.

لطفا با استنادبه نظر علمای معتبر اثبات کنید که آیا ولی فقیه نایب امام زمان هست یا خیر؟

پرسش: ولايت شرح : لطفا با استناد به نظر علماي معتبر اثبات کنيد که آيا ولي فقيه نايب امام زمان هست يا خير؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
بعد از غيبت صغرى، نيابت خاص تمام شد، ولي با آغاز غيبت کبرى، نيابت عام آغاز شد؛ بدين معنا که فقهاي واجد شرايط به طور عام از نائبان امام زمان(عليه السلام) هستند.
در زمان غيبت کبرى همه فقهاي واجد شرايط نائبان حضرت مي‌باشد، چنان که در روايات متعددي به اين مطلب اشاره شده است، حضرت در يکي از توقيعات خود از فقها به عنوان حجت‌هاي خود ياد کرد.
در اين نامه حضرت ولي عصر (عج) به اسحاق بن يعقوب فرمود: " در مورد رويدادهاي زمان ( مسايل سياسي و اجتماعي، فقهي و فرهنگي و غير آن) به راويان‏ حديث‏ها( حديث شناسان و آگاهان به احكام خدا و دستورهاي الهي) رجوع كنيد ،زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم".(1)
اين جمله كه آنان "حجت من" بر شما هستند و من "حجت خدا" بر فقها مي‏باشم، دليل خوبي بر نيابت فقها و مراجع از امام مي‌باشد .
فقها نيز در طول تاريخ غيبت کبرى ، پاسخگوي مسايل دين و معارف اسلام بوده ، به مشکلات مردم رسيدگي مي‌نمايند. نيابت براي تمام فقهاي شيعه ثابت است . چنانچه يکي از آنان رهبري جامعه را به دست گيرد، بر او نيز صدق خواهد کرد ؛ بنابراين بي‌ترديد رهبري معظم انقلاب يکي از فقهاي واجد شرايط مي‌باشد، از اين رو وي نيز نائب عام امام زمان مي‌باشد.
پي‌نوشت‌:
1. كمال الدين، ج 2، ص 484.

آیا الفاظ ادعیه مأثوره را می توان به تناسب احوال خواننده آن دعا تغییر داد؟ مثلا آیا زنان در دعای ماه رجب باید حرم شیبتی علی النار را تغییر دهند ؟زیرا ایشان ندارند ویا باید دعا را به همان لفظ وارد شده بخوانند لطفا منابع نظر خود را نیز در صورت امکان بنویسید

باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
دعا عبادت توقيفي نيست . نجواي با خدا است که به هر زبان مي توان با خدا نجوا کرد . هر کسي به تناسب فهم و درک خود به ستايش خدا پرداخته و به محضرش عرض حاجت مي برد.
البته دعاهاي امامان چون از زبان معصوم صادر شده ، از زبان کسي صادر شده که در بالاترين مقام معرفتي نسبت به خداست . بالاترين عشق و ارادت را به خدا دارد و تربيت شده خدايي است . تسبيح و توصيف او از خدا حق و مطابق واقع و برآزنده ترين توصيفي است که از زبان بنده نسبت به خدا جاري مي شود ، از اين رو مناسب است که ستايش و تحميد و دعا و نجوا و عرض حاجت مان به پيشگاه خدا از زبان معصوم جاري شود . معصوم از موضع يک انسان و از موضع خطاب با خدا به نجوا مي نشيند . هر کس آن دعا را بخواند ، به زبان معصوم که بهترين زبان ها است ،با خدا نجوا مي کند . احتياج به تغيير دادن الفاظ هم نيست ،زيرا معصوم با زبان خطاب و از موضع گوينده به نجوا نشسته ، ما و شما هم وقتي به خواندن آن دعا مي پردازيم، از همان موضع خطاب و تکلم با خدا نجوا مي کنيم.
فقط در بعض موارد بسيار محدود چون دعاها غالبا از امامان است که مذکر بوده اند، مختصر تفاوتي با همان دعا اگر زبان مونث جاري مي شد، پيدا مي کند ، مثل دعاي هر روز ماه رجب که کلمه "شيبه= ريش سفيد"در آن است و اين اختصاص به مردان به خصوص مردان مسن دارد . مانع ندارد مردان جوان و زنان که ريش سفيد ندارند ،به جاي آن "شعري=مويم" بگويند. اتفاقا در کتاب دعاي "مصباح المنير" که توسط آيت الله مشکيني جمع آوري و ترجمه شده ، اين پيشنهاد مطرح شده است.
در هر حال چون خواندن دعا عبادت واجب و توقيفي نيست، مي توان الفاظ را با الفاظ هم معنا جايگزين کرد، به خصوص در مواردي- مثل مورد بالا_ که اين تغيير مناسب حال مي باشد و هيچ منعي ندارد، ولي بهتر آن است که تا ممکن است عين عبارات امام و به همان نحو که معصوم خوانده، خوانده شود.

سلام درباره ازدواج موقت در اسلام دلایلی مثل ضعف و پیری و بیماری و تامین نشدن نیاز عاطفی درمردان ذکر شده است و به مرد اجازه ازدواج موقت داده شده است. سوال من این هست که تحقیقات اخیر نشان داده زنان از نظر نیاز عاطفی و جنسی به مراتب از مردان قوی تر هستند وقتی این نیازها توسط همسر زن براورده نشود چرا اسلام به زن اجازه ازدواج موقت نداده است . (با توجه به اینکه علم ژنتیک هم میتواند مبئا فرزند به وجود اتمده را نیز تشخیص دهد. البته این رو هم بگم که از نظر من ازدواج موقت نه برای زن و نه برای مرد درست نیست ولی اگر این دلایل برای مردان وجود دارد برای زنان نیز وجود دارد. شاید شما بگین که مردان از نظر روحی می توانند چندهمسری باشند خوب زن هم از نظر روحی تحمل رقیب عشقی را ندارد.من واقعا نمی توانم برای خودم مسئله ازدواج موقت در اسلام را حل کنم.لطفا مرا راهنمایی کنید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مركز
ازدواج قراردادي است که دو نفر زن و مرد با هم مي‌بندند و متعهد مي‌شوند که در کنار هم زندگي کنند . نيازهاي جنسي و روحي و رواني همديگر را برآورده سازند. در اين قرارداد هر دو محتاج يکديگرند . از همديگر بهره مي‌برند . بايد به همديگر بهره برسانند. در ضمن نسل جديد هم توليد مي‌شود و تربيت مي‌گردد:
«ومِن آياتهِ أنْ خلَقَ لکُم مِنْ أنفسکُم أزواجاً لتسکُنوا إليها؛(1) از نشانه‌هاي خداوند اين که از جنس شما براي تان همسران و جفت‌هايي آفريد تا در کنار آن ها آرامش بيابيد».
«هُنّ لباسٌ لکُم وأنتُم لباسٌ لهنّ؛(2) زنان لباس شما و شما لباس آنانيد».
اين لباس، پوشانندة عيب‌ها سبب زينت و آرامش بودن، زماني وجود پيدا خواهد کرد که زن و مرد به هم متعهد باشند . مهر و محبت و علاقه خود را نثار يکديگر کنند . براي آسايش و آرامش همديگر فداکاري نمايند اما ازدواج موقت يا تعدد زوجات حرام نشده، به عنوان راهکاري براي مواقع غير عادي قرار داده شد، هم‌چنان که طلاق حرام نشده و براي مواقع غير عادي قرار داده شده است.
خداوند مردان و زنان هوسباز را (که به زنان و مردان ديگر دل مي بندند و بدون دليل به طلاق و ازدواج‌هاي مکرر و موقت اقدام مي‌کنند) دوست نمي‌دارد و آنان را لعن مي‌کند.(3)
در روايات هم ازدواج موقت و چند همسري تشويق نشده است. اگر در مواردي نسبت به متعه تشويق شده ،به جهت مبارزه با بدعتي بود که افرادي گذاردند و حلال خدا را حرام شمردند.(4) و گرنه ازدواج موقت به خودي خود مورد تشويق نيست، بلکه در رواياتي از ازدواج موقت بدون لزوم و ضرورت نهي شده است.
امام رضا فرمود: «ازدواج موقت براي افرادي که همسر دائم ندارند [و نمي‌توانند همسر دائم بگيرند] و نياز آنان به همسر دائم برطرف نشده، حلال و مباح است اما کساني که همسر دائم دارند، فقط زماني که [به علت مسافرت يا جهات ديگر] از همسرشان دور هستند، به ازدواج موقت اقدام کنند».(5)
در روايت ديگر ضمن نهي از ازدواج موقت غير ضروري مي‌فرمايد: «بر ازدواج موقت اصرار نداشته باشيد. بر شما لازم است بر ازدواج دائم، به عنوان سنت رسول خدا؛ پس با مشغول شدن به ازدواج موقت، از همسران خود غافل نگرديد که آنان کافر شوند و از اين حلال و حکم خداوند بيزاري بجويند و اجازه دهندة آن (بعضي ما امامان) را نفرين کنند و دشنام دهند».(6)
اما اگر مرد بدون اجازه زن ازدواج کند ،زن هم حق دارد تقاضاي طلاق کند . هم‌چنان که ازدواج دوم براي مرد جايز است، تقاضاي طلاق هم براي زن جايز است .
مجازات مردان هوسبازي که همسر خود را فداي هوسبازي مي‌کنند و در زجر و شکنجه نگاه مي‌دارند يا بدون دليل موجه و بدون پرداخت حقوق شرعي و قانوني طلاق مي‌دهند تا به خوشگذراني خود برسند، بسيار سنگين است، هم‌چنان که اين مجازات در انتظار زنان هوسباز است. کم نيستند زنان هوسبازي که با ديدن يک مرد خوش اندام و ثروتمند و...، دل بدو سپرده، براي رسيدن به هوا و هوس خود از شوهر زحمتکش و پر تلاش و وفادار خود و بچه‌هاي معصوم خويش چشم مي‌پوشد و طلاق مي‌گيرند تا به دلخواه خود برسند! چنين اقدام‌هاي ناجوانمردانه‌اي (چه از زن يا مرد) ناپسند است و قهر خشم خدا را در پي دارد.
غالبا مردها به جهات مختلف مانند جنگ ها و انجام کارهاي سخت از بين مي روند . زناني بي سرپرست در جامعه مي مانند، در حالي که آنان نياز جنسي و عاطفي دارند . اين حقيقت را زناني که خود شوهر دارند نمي فهمند و درک نمي کنند .چه بسيارند زنان بي شوهري که در رنج فراوانند، ولي حيا و عفت آنان باعث مي شود که آن را بروز ندهند . برخي از آنان به فسادهاي مخفي و علني مبتلا مي شوند. اگر خانمي که به اين قانون الهي اعتراض دارد ،از بالا به جامعه بشري نگاه کند و ديد کلي به جامعه داشته باشد و منافع تمامي افراد جامعه را بنگرد، هرگز به اين قانون الهي اشکال نمي گيرد.

از لحاظ تکويني و با خصوصياتي که مردان و زنان دارند، مردان بايد زنان را از لحاظ عاطفي و غرايز ديگر تامين کنند ( مديريت جامعه ) از بي زن بودن مرد و به اصطلاح عزب بودن بسيار مذمت شده ،هر مرد بايد يک يا چند زن را از لحاظ مالي و از لحاظ عاطفي و بر آورده شدن حاجات شان تامين کند . نبايد زناني در جامعه بدون سرپرست و بي کس بمانند همان طور که مردان وظيفه دارند از امنيت زنان محافظت نمايند .مسئله ازدواج تنها در شهوت و شهوتراني خلاصه نمي شود . براي توضيح بيش تر به کتاب هاي زير مراجعه کنيد :
1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري.
2- زن در آيينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي.
3- تفسير الميزان , ج 4؛ علامه طباطبايي .
پي‌نوشت‌ها:
1. روم (31) آيه 30.
2. بقره (2) آيه 187.
3. وسايل الشيعه، ج 7، ص 267 ـ 268.
4. نظام حقوق زن در اسلام، ص 82.
5. وسايل، ج 21، ص 32.
6. همان، ص 23.

با سلام- چرا نماز راباید به عربی خواند؟ اصولا چرا عربی است؟

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و کلماتي که پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مي‌خواندند، دلائل مختلفي دارد که به برخي ازآن‌ها اشاره مي‌کنيم.
اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، به اين معنا که شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.
با توجه به اين که روح عبادت بر تسليم و تعبد است ،انساني که مي‌خواهد عبادت خدا کند، کاري را انجام مي‌دهد که خداوند خواسته است . طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تکليف ديني به اين شکل واجب شده است، اگر چه انسان مي‌تواند در غير نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.
دوم: جهت ايجاد زباني مشترک ميان همه پيروان اسلام و فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني .
سوم: قرائت و اذکاري که در نماز است ،به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي‌توان مفاهيمي را که در اذکار نماز است، به صورت دقيق ترجمه کرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخي از کلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده که با يک يا چند جمله نتوان همه آن‌ها را بيان نمود.(1)
به عنوان مثال از سوره حمد نام مي‏بريم که هيچ ترجمه‏اي که بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان کند، نيست.
حتي تنها کلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و کلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي‏باشد.
در ضمن تجربه زندگي انسان‌ها نشان داده آن جا که دست‌ها ي انساني در کارهاي مختلف دخالت کرده است، آن را به صورت‌هاي مختلف در آورده که گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احکام و تکاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي‌کنيم که دست بردن انسان‌ها در احکام و دستور ديني آن ها را به چه وضعي در آورده و گاهي آن را به صورت کلي پاک کرده و از بين برده است.
در مورد نماز و عبادت نيز ما امروزه در اديان ديگر چيزي نمي‌بينيم که خواسته الهي باشد تا پيروان آن اديان خود را موظف به انجام آن بدانند . به همين خاطر ارتباط دائمي و هميشگي که مسلمانان با خداي خويش دارند، در اديان ديگر مشاهده نمي‌کنيم.
اگر چه با توجه به اسبابي که ذکر کرديم ،نماز بايد به زبان عربي خوانده شود، اما بدان معني نيست که انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد.
انسان مي‌تواند با هر زباني که خواست ،در غير نماز با خدا سخن گفته ، با او راز و نياز کند و درد‌ها و نياز‌هاي خود را با او در ميان گذارد.حتي در قنوت نماز که قسمت خواستن حاجت‌ها است، به فتواي اکثرمراجع انسان مي‌تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد.
به فتواي اکثر فقها دعا به زبان فارسي و غير فارسي در قنوت جائز است ،ولي برخي از مراجع آن را خلاف احتياط مي‌دانند و احتياط را در خواندن به عربي مي‌دانند.(2)
شايد يکي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب حفظ نماز بعد از قرن‌ها است ،در حالي که در اديان ديگر اثري از آن نمي‌بينيم . چه بسا اگر به همان صورت خود که پيامبران گفته بودند ،عمل مي‌کردند و به خواست خود با آن برخورد نمي‌کردند، آن‌ها نيز چيزي به عنوان نماز ‌داشتند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي‌گيرد و هم انسان را به زحمت مي‌اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»؛(3)يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين هم هست.
در مسائل عبادي بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که خواست و اراده ما در آن نقشي ندارد، بلکه بايد آن‏ها را طبق دستور شرع انجام دهيم تا مقصود و هدف و مصالحي که شارع (خداوند) در نظر دارد و ما از آن بي خبريم، حاصل گردد. همان گونه که در اصل نماز تعبّد و تسليم وجود دارد، در اجزا و شرايط مختلف و از جمله عربي خواندن، اين نکته مهم نهفته است.
اميرمومنان (ع) در روايتي پس از بيان اينکه معناي اسلام، تسليم شدن در مقابل پروردگار است که نشان تسليم در عمل آشکار مي‌شود، مي‌فرمايد: انسان مومن، بناي دين خود را بر اساس رأي و نظر شخصي نمي‌گذارد، بلکه بر آنچه از پروردگارش رسيده بنيان مي‌نهد.(4)
اصولا نماز رابطه بنده با خدا و اظهار عبوديت و شکر گذاري در مقابل نعمت‌هاي او است . طبيعي است که بنده آن را به جا مي‌آورد که خواسته خداوند و معبود اوست. هدف اصلي از خلقت انسان بندگي است و نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است . اگر قرار باشد که هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد، نه چيزي که خداوند از او خواسته، اين ديگر بندگي خداوند نمي‌شود بلکه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.
بنابراين خواندن نماز (عبادت مخصوص) با زبان خاص ، به معناي پيروي و تبعيت از قوم خاص مانند عرب نيست. نماز و عبارات آن چيزي نيست که براي ما قابل درک نباشد. حداقل اينکه فهميدن يا ياد گيري اين اندازه از زبان عربي که زبان دين اسلام و قرآن است ، براي ما چندان سخت نيست.
خواندن نماز به زبان خاص ، پيروي و تبعيت از دستور الهي است ، به جهت حکمت هايي که بيان شد . برخي از حکمت هاي ديگر که ممکن است در توضيح نيامده باشد.
پي‏نوشت‏ها:
1. استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380ش.
2. آيت اللّه فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 103.
3. غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگوي پرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.
4. سفينه البحار، ج4، ص233، ماده سلم.

چگونگی حضورانسان در این عوالم

پرسش 1:
اعتقادي
در خصوص علم ذر توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آياتي(1) وجود دارد كه مفادش آن است كه از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نمي‏دهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف كرده‏اند.
در ذيل به برخي از اين نظريه‏ها اشاره مي‏كنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي‏
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: "ألست بربّكم" آنان گفتند "بلي" سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند.
پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران‏
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد.
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد . آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند.
هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود:
من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي‏
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضورا مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف مي‏گوييم:
ظاهراً آيه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده ؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته . ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند "بلي". شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: "سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود:
خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم"(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده .
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است.
"اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند".(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته ، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده ، واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته :
يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، تقدم ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ك: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن كريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پي‏نوشت‏ها:
1 . اعراف(7) آيه 172 - 174.
2 . مجمع‏البيان، ج‏5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3 . تفسير تبيان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البيان، ج 4، ص 390.
4 . مجمع‏البيان، ج‏4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج‏15، ص 53.
5 . تفسير الميزان،ج‏8،ص 455.
6 . فصلت(41) آيه 16.
7 . حشر(59) آيه‏21.
8 . جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9.همان

پرسش 2:
لطفا در خصوص عالم برزخ توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم.

پاسخ:
هنگامي كه روح از بدن جدا مي‏شود، پيش از آن كه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي باز گردد، در عالمي كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مي‏شود، قرار خواهد داشت..
قرآن مي‏فرمايد: "تازماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد مي‏گويد: "پروردگارا! مرا باز گردان، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهي نمودم، عمل صالحي انجام دهم (به او مي گويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان مي‏گويد و پشت سر آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند".(1)
آيه فوق به وضوح اشاره به وجود چنين عالمي ميان دنيا و آخرت مي‏كند.
در روايتي از امام صادق(ع)مي‏خوانيم: "من از برزخ درباره شما مي‏ترسم". راوي گفت: برزخ چيست؟ فرمود: "برزخ قبر است از زماني كه انسان مي‏ميرد تا روز قيامت"(2)
بنابراين انسان پس از مرگ در عالم برزخ مي‏ماند، منتها منظور از قبر يا عالم برزخ محل دفن فرد نيست، بلكه عالم ويژه اي است كه روح انسان بر اساس اعمال و رفتار خود آمن را در وضعيت هاي گوناگون تجربه مي كند . به همين خاطر در روايات گفته شده كه قبر(برزخ) يا باغي از باغ‏هاي بهشت يا جايگاهي از جهنم خواهد بود.
در نتيجه انسان ها پس از مرگ و قبل از آغاز قيامت و حضور در صحراي محشر و انتقال به بهشت يا جهنم در عالم برزخ مي مانند و عالم ديگري را تجربه نمي كنند ، اما ممكن است براي همين عالم برزخ مراحل و عقبه ها و درجه هايي فرض شود كه انسان در طول حيات برزخي آن ها را بگذراند ، در مورد مواقف و حسابگاه هايي كه در آن به اعمال او رسيدگي مي شود، روايات بسيار نقل شده كه مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب "منازل الآخره" به طور كامل به آن ها اشاره نموده است .
انسان در برزخ نوعي تجربه كمرنگ و موقت از حيات اخروي و زندگي پس از قيامت را پشت سر مي گذارد . چه بسا تكاليف و وظايف ديني و اخلاقي و كمالات و ملكات روحي در آن عالم به شكل گردنه هايي در برابر او متجلي گردند كه بسته به وضع رفتاري خود در دنيا به آساني يا دشواري از اين مراحل خواهد گذشت يا در آن ها متوقف خواهد ماند .
در واقع اگر فرد اهل خوبي و پاكي دل و بندگي خدا بود و گرفتار مشكلات روحي و اخلاقي و رفتاري نبود يا چنين مراحلي را از اساس تجربه نكرده و يا به آساني از آن ها عبور خواهد نمود ، اما اگر از اهل شقاوت و بدي بود ، منزلگاه هاي بسيار و سخت را خواهد ديد .چه بسا عبور از هريك ساليان سال برايش طول كشيده ،رنج هاي بسيار در آن ها متحمل شود و در نتيجه زندگي بد و دردناكي را تجربه نمايد .

پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23)، آيه 99.
2 .کافي ،ج3 ص 243 ؛ ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 446 و 447.

پرسش 3:
لطفا در خصوص عالم اخرت توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم.

پاسخ:
اعتقاد به معاد از اصول مشترک تمام اديان توحيدي است حتي در اديان باستان اعتقاد به زندگي پس از مرگ وجود داشته و از آثار و ابزاري که از درون قبرها به دست آمده، اين مسئله ثابت شده است.
در قرآن صدها آيه درباره معاد و چگونگي آن نازل شده است. قرآن مي‏فرمايد: "و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور؛ قيامت آمدني است در آن شکي نيست و خداوند کساني را که در گورها خفته‏اند برمي‏انگيزد".(1) قرآن اعتقاد يقيني به قيامت را از صفات مؤمنان و پرهيزکاران شمرده و فرموده: "و پرهيزکاران کساني هستند که به تمام آن چه از طرف باري تعالي بر تو و پيامبران پيش از تو نازل شده است، ايمان آورده و به عالم آخرت يقين دارند".(2)
افزون بر خبر دادن قرآن کريم از معاد و روز جزا دلايل ديگري، قطعي بودن معاد را روشن مي‏نمايند، که يکي از آن‏ها را مي‏آوريم:
خداوند حکيم است و کارهايش هدف دارد . اگر معادي در کار نباشد و زندگي انسان با زندگي در دنيا پايان يابد، زندگي بي معنا و پوچ بوده و اين با حکمت خداسازگار نيست، زيرا دنيا با محدوديت زماني و مکاني خود نمي‏تواند هدف از آفرينش موجودي باشد که بي نهايت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگي جاويد و عشق به آن دارد.
پس از آن جايي که مي‏دانيم خدا حکيم است، يقين پيدا مي‏کنيم که معاد بايد باشد.
بدون شک عالمي که در آن زندگي مي‏کنيم، بسيار عظيم، دقيق و حساب شده است. کره زمين يک واحد از مجموعه منظومه شمسي، و آن نيز يک واحد از مجموعه کهکشان است . هزاران اسرار در جهان وجود دارد که بعضي کشف و معلوم شده و بسياري جزء مجهولات بشر باقي مانده است.
از اين ميان انسان حداقل کامل‏ترين موجودي است که مي‏شناسيم، با ساختمان و غيره روح و جسم و ريزه‏کاري‏ها و ظرافت‏ها و عجائبش. حال اگر بنا باشد زندگي اين گل سر سبد جهان آفرينش در اين خلاصه شود که چند روزي در جهان باشد، مدتي کودک و ناتوان، مدتي پير و از کار افتاده، زماني گرفتار طوفان‏هاي شديد جواني، گاه سالم، گاه بيمار، غالباً گرفتار تهيه نيازمندي هاي زندگي که در خور و خواب خلاصه مي‏شود، سپس مردن و فاني شدن، چقدر نا زيبا و دور از حکمت است! خداوند حکيم است، يعني تمام افعال او طبق حکمت مي‏باشد. آيا حکمت جز اين است که تمام کارهاي او هدف روشن و حساب شده‏اي را تعقيب مي‏کند؟ آيا هدف او ممکن است بهره‏گيري وجود خودش باشد با اين که از همه چيز بي نياز است و صاحب کل کمالات به صورت نامتناهي است؟ اگر نتيجه عايد بندگان مي‏شود، مسلماً زندگي مادي و محدود جهان نمي‏تواند هدفي براي اين آفرينش عظيم باشد، که با يک چشم بر هم زدن فاني مي‏شود. آيا اين بدان نمي‏ماند که صنعت گري يک ماشين بسيار عظيم و دقيق صنعتي را طي ساليان دراز بسازد، اما همين که به کار افتاد، آن را در هم بکوبد و نابود سازد؟! آيا به عقيده شما اين کار حکيمانه است آيا شبيه به آن نيست که کودکي را با هزاران دردسر در يک رحم مصنوعي پرورش دهند، و آن گاه که ورزيده و آماده زندگي شد، او را بکشند؟!
به همين جهت ماديين که اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگي را پوچ و بي هدف مي‏شمرند، راستي هم زندگي دنيا منهاي حيات رستاخيز، پوچ و بي هدف است. به همين دليل هر کس ايمان به خدا و حکمت او دارد، نمي‏تواند انکار کند که با مرگ انسان حيات او برچيده نمي‏شود. اين عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت يک جنين در خود پرورش مي‏دهد و آماده تولد ثانوي در جهان ديگر مي‏سازد. مسلماً زندگاني جنيني در رحم هدف نيست، بلکه مقدمه است براي يک زندگي گسترده ديگر.(3) از همين جا معلوم مي‏گردد که اصولاً انسان براي زندگي ابدي و هميشگي خلق شده است و از همين جا زندگي جاويدان اخروي معني پيدا مي‏کند.
دلايل بسياري ديگري از جمله عدالت خداوند اقتضاي معاد و رستاخيز را دارد. کساني که در دنيا پاک و درستکار زندگي کرده‏اند، اما زندگي‏شان همراه با سختي‏ها و مشکلات و تلخي‏هاي فراوان بود و از طرف ديگر بدکاران و ستمگران که به عيش و نوش پرداختند و از نعمت‏هاي خداوند بهره‏مند شده‏اند اما هيچ گاه شاکر نبودند. آيا اين دو گروه يکسان اند و با مرگ همه چيز تمام مي‏شود و هيچ حساب و کتابي در کار نخواهد بود؟! پس عدالت خداوند چه مي‏شود؟ راستي اگر معاد نبود، زندگي چقدر پوچ و بي معنا و ظالمانه بود؟
پي‏نوشت‏ها:
1. حج (22) آيه 7.
2. بقره (2) آيه 4.
3. ناصر مکارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 244 - 246.

آیا اهل حق(علی اللهی) مسلمان محسوب می شوند؟ پیشینه آنها چیست؟ ارتباط با آنها جایز است یا نه؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
فرقه اهل حق از جمله آيين‏هاى مخلوطى از عقايد باستانى و نيز اديان مسيحيت، اسلام و... مى‏باشد. در حال حاضر، اهل حق به سه گروه عمده تقسيم شده‏اند.
1- شيطان پرست ها ؛اين گروه شيطان را تقديس كرده و خوك را مقدس مى‏دانند و با طهارت مخالف‏اند. بيش تر پيروان اين گروه در كرند، سرپل‏ذهاب و نواحى مجاور آن سكونت دارند. (1)
2- على اللهى‏ها ؛اين گروه مى‏پندارند كه حضرت على(ع) خدا است يا تا مقام خدايي براي او مي رسند . دين خود را از اسلام جدا مى‏دانند. اين گروه نيز عمدتاً در شمال غرب ايران و در برخى نواحى ديگر پراكنده‏اند.
3- گروه اهل حق مسلمان ؛ اين گروه خود را شيعه مى‏دانند، ولى در سير و سلوك و آداب متفاوت از شيعه هستند.
عمده آثار در دست ، مربوط به گروه سوم است؛ چون دو گروه اول، اساسا فاقد هرگونه پايه فكرى بوده و تنها از پيشينيان خود تقليد كور كورانه مى‏كنند و تقريبا آيين و يا معتقدات قابل توجهى ندارند.(2)
پي نوشت ها:
1. دايره المعارف تشيع ،ج2 ،ص613.
2. براى مطالعه بيش تر درباره اين گروه به منابع زير مى‏توانيد مراجعه كنيد: شاهنامه حقيقت (حق الحقايق) جيحون آبادى؛ برهان الحق حاج نور على؛ آثار الحق حاج نور على؛ اهل حق قاسم افضلى.

چرا در مداحی ها می گویند که پیامبر (ص) در روز قیامت به حضرت علی (ع) میفرمایند برای شفاعت چه چیزی داری و او هم از حضرت زهرا(س) میپرسند و ایشان جواب می دهند دو دست حضرت عباس برای شفاعت مسلمانان بس است مگر میشود انسان گناه کند و تازه خود پیامبر به این عظمت نتواند شفیع شود و متوسل به حضرت عباس شود.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
گر چه در عظمت و منزلت بالاي حضرت ابوالفضل العباس و اينکه در قيامت جزء شفيعان خواهند بود، جاي ترديد نيست، چون ايشان غير از عملکرد ايثارگرانه در کربلا يکي از شهداي بزرگ است و شهيد داراي مقامي است که در قيامت مي‌تواند شفاعت نمايد. (1)
ولي آنچه در پرسش از برخي مداحان عزيز نقل شده، از باب مداحي و به اصطلاح هنر مداحان است و سندي قطعي بر آن در دست نيست.
گفتني است که حضرت پيامبر در قيامت داراي مقام شفاعت عظمي است ولي ساير شفيعان نظير حضرت زهرا و حضرت عباس نيز به اذن الهي جزء شفيعان اند و در قيامت شفاعت خواهند نمود و يا به دستور پيامبر ممکن است از کسي شفاعت کند.
پي‌نوشت:
1. ر. ک: محمدرضا کاشفي، پرسش و پاسخ‌ها، ص 155.

بنام خدا باسلام با توجه به ارادت خاص نسبت به آيت الله جوادي آملي خواهشمند در صورت امكان سوالاتم را ايشامن پاسخ دهند : 1- اگر انساني را يافتم كه در 15 نسل پيش جدش ، جد مرا به قتل رسانده بود حكمش چيست آيا بايستي اورا بخاطر گناه جدش در 1400 سال پيش قصاص كنم يا از وي بگذرم ؟ اگر بايستي وي را قصاص كنم ؟(پس جواب خود را گرفتم ) در صورتي كه بايستي گذشت كنم . پس چگونه است از قتل نفس كه بزرگترين گناه پس از شرك به خداست مي توان گذشت كرد اما ما شيعيان بعد از 1400 سال نمي توانيم موضوع خلافت را فراموش كنيم و از آن بگذريم واين موضوع را عامل اختلاف ميان خود وساير مسلمانان مي پنداريم. تازماني كه ما پيگيري اختلافات خود با ساير مذاهب اسلام هستيم اگر بيشترين ثروتهاي د دنيا را داشته باشيم (كه داريم منابع نفت گاز و...)مطمئناً راه بجايي نخواهيم برد (كه نبرده ايم ) آيارسالت پيامبر ما جز براي آوردن ديني آسان بود كه مكارم اخلاق را نهادينه كند و آيا رهبران ما نمي بينند كه چگونه مستكباران وجبارين از اين نفاق بهره ميبرند؟ باتشكر از شيعيان علي (عليه السلام)

اين سايت متعلق به مرکز ملي پاسخگويي به پرسش هاي ديني است. اگر در پي اين هستيد که حضرت آيت الله جوادي آملي پاسخ پرسش هاي شما را بدهند، به سايت ايشان مراجعه نماييد.
اگر مسئله مورد اختلاف همان چيزي است كه بيان كرديد، موضوع قتل امام، يا موضوع خلافت كه مربوط به جريان تاريخي است، حرف شما درست است، اما اولاً اين نگاه بسيار خام و ناپخته است .ثانياً اختلاف و نزاع دو طرف دارد، نه يك طرف. اختلاف تنها از جانب تفكر شيعه نيست، بلكه اختلاف از آن طرف نيز هست . همين نكته ما را به نكته اول مي رساند كه پس بايد اختلاف عميق تر از لايه سطحي باشد كه در سوال و يا خيال خود داريد.
اختلاف در مسايل امروز ما است، نه مسايل ديروز ما، اگر چه مسايل امروز ريشه در مسايل ديروز دارد.
به طور واضح و روشن ما امروز با اختلاف بسياري در تفكرات اعتقادي خود و نيز اعمال و رفتارهاي عبادي و ديني مواجه هستيم. از مثال بسيار ساده نحوه وضو و نماز و حج و خمس و ... تا مسايل پيچيده اعتقادي مانند جبر و تفويض. هم چنين اختلاف در نوع نگاه به حاكم و حكومت و حق حاكميت و ولايت و...
كاشكي مسايل مورد اختلاف، همان گونه كه در تصور شما بود، بسيار ساده وصرفاً‌تاريخي بود كه به راحتي قابل حل بود، در حالي كه امروز با گروهي مواجه هستيم كه حتي شيعه را به خاطر برخي عقايد و اعمال تكفير مي كند. البته مشكل حل اختلاف است و غالب شيعيان و اهل سنت همديگر را در جرگه اسلام مي دانند. اما فقط بيان موردي بود كه شما را از ساده نگري بيرون ‌آوريم.
در واقع اختلاف اساسي اين است كه مرجع ديني ما چه كساني هستند؟ائمه معصومين بعد از پيامبر مرجع ديني هستند، يا تمام صحابه علي رغم تمام اختلاف ها و نزاع هاي فكري وسياسي و اعتقادي مي توانند مرجع ديني باشند ؟ در اين صورت هم بايد مرجعيت ديني غير معصوم را بپذيريم و هم تضاد فكري را نيز به رسيميت بشناسيم . جالب اين كه همه را به نوعي مهر تأييد بزنيم( به جهت تضاد افكار و آرا و اعمال صحابه)
در واقع شيعه دينش را از امامان معصوم فرا مي­گيرد، اما اهل سنت دين شان را از اشخاصي حداقل يک قرن بعد از پيامبر(مثل ابو حنيفه ، احمدبن حنبل ، مالك بن انس و شافعي) مي­گيرند. از همين رهگذر اختلافاتي در فروع فقهي و اصول اعتقادي ايجاد مي شود كه اين جا ديگر صرفاً‌مسئله قتل و قصاص و خلافت و... نيست.
اهل سنت چون به اصل امامت و عصمت اعتقاد ندارند ، مسائل اعتقادي و احكام و ساير آموزه­هاي مذهب خود را از افراد غير معصوم گرفته اند اما شيعيان آموزه هاي ديني را از امامان معصوم فراگرفته اند .
البته با وجود همه اختلاف ها ما معتقديم که شيعه و سني به جهت داشتن موارد اشتراك بسيار و داشتن دشمنان مشترك مي توانند با حفظ مذهب خود با يکديگر متحد و هماهنگ باشند . در برابر دشمنان بايستند و از منافع خود دفاع کنند . از امکانات وسيع و گسترده خود براي پيشرفت و مجد و عظمت اسلام و مسلمانان استفاده نمايند . از توهين به مقدسات يک ديگر پرهيز نمايند . يکديگر را متهم به بي ديني و شرک و کفر ننمايند.
براي توضيح بيش تر: ر.ک: محمدرضا مظفر ، عقايد شيعه ؛
سيد عبدالحيسن شرف الدين ، اجتهاد در مقابل نص ؛
جعفر سبحاني ، ملل و نحل؛
نشانه­هاي دو مکتب (ترجمه معالم المدرستين) از سيد مرتضي عسکري.

صفحه‌ها