كلام

جايگاه دعا در انديشه شيعه را توضيح دهيد؟
«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون ...

پاسخ:

«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون منك؛‌(1) دعا، به معناى متمايل كردن چيزى به سمت خود با صدا و گفته‏ات است.»
بنابراين، «دعا» به معناى توجه دادن مَدعُوّ به‌سوی داعى براى جلب منفعت يا دفع ضرر است. كلمه «دعا» در قرآن و احاديث اسلامى با عنايت به مفهوم لغوى آن، در معانى مختلفى استعمال شده است. آنچه در این‌جا تبيين آن مهم و لازم است، تبيين مفهوم حقيقى دعاى انسان در برابر آفريدگار و جمع‏بندى اجمالى آيات و احاديثى است كه درباره آن واردشده است:
الف. حقيقتِ دعا
با تأمل در كاربرد كلمه «دعا» در قرآن و حديث، معلوم مى‏گردد كه دعاى انسان در برابر خداوند متعال، در حقيقت به معناىِ خود را بنده و نيازمند مطلق به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. به همین جهت، هر چه انسان از معرفت و شناخت بيشترى برخوردار باشد، دعاى او افزون‏تر مى‏گردد. ازاین‌رو، می‌بينيم كه پيشوايان دين به دليل آن‌كه در بالاترين مراتب عقل و معرفت بودند، بيش از ديگران خود را نيازمند به خدا مى‏دانستند و فوق‏العاده به دعا اهتمام داشتند. نمونه بارز آن را در صحيفه سجاديه امام علي بن حسين بن علي بن ابی‌طالب (ع) مشاهده می‌كنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم انسان را به دعا و درخواست از محضر خداوند متعال دعوت نموده است؛ چنان‌كه دریکی از آيات می‌خوانیم: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛‌(2) و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شمارا اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند، به‌زودى خوار در دوزخ درمی‌آیند. ‌»
اين آيه كريمه به‌روشنى نشان مى‏دهد كه حقيقت «دعا» از نگاه قرآن، احساس عبوديت انسان نسبت به آفريدگار خود و طلب قرب و رحمت آن جناب از طريق پرستش اوست. پس از اين حقيقت ابتدا با واژه «دعا» و سپس با واژه «عبادت» تعبير مى‏نمايد.
ب. اهميت دعا و نقش آن در زندگى
آيات و احاديث متعددي دلالت بر آثار و بركات عظيم دعا در زندگي انسان دارد. دریکی از اين آيات می‌خوانيم: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛‌(3) بگو: پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. ‌»
در احاديث متعددي نيز آثار و بركات دعا تبيين شده است.
علاوه بر اين، در روايات شرايط و آدابي براي استجابت دعا تبيين شده كه ذكر اين آداب و شرايط مجال ديگري را می‌طلبد.
ج. درخواست از غير خدا
آنچه می‌تواند متناسب با بحث ما باشد، اين است كه آيا درخواست از خداوند متعال لزوماً بايد به‌صورت مستقيم انجام بگيرد يا می‌توان باواسطه، حاجت خود را از خداوند متعال درخواست نمود.
شيعيان با توجه به آيات و روايات متعددي كه دلالت بر جواز درخواست غیرمستقیم از خداوند متعال دارد، توسل به بندگان محبوب الهي را براي دعا و درخواست از محضر الهي جايز می‌شمارند؛ اما وهابيون اين عمل را منافي توحيد می‌دانند و شيعيان را متهم به شرك می‌سازند.
در این‌جا نمونه‌اي از آيات و رواياتي كه دلالت بر جواز اين عمل را دارد، ذكر می‌کنیم و قضاوت را بر عهده خواننده گرامی‌ می‌گذاریم.
1. اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد، چرا حضرت موسى (ع) به جهت درخواستى كه قوم او داشتند، به آنان نفرمود: شما با اين درخواست، براى خداوند شريك قراردادید!
دریکی از آيات قرآن می‌خوانيم:
«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ؛‌(4) هنگامی‌که بلا بر آن‏ها مسلط مى‏شد، مى‏گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مى‏آوريم و بنى‏اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد. ‌»
پس معلوم مى‏شود خواسته آنان از حضرت موسى (ع)، با توحيد و يگانه‏پرستى منافات نداشته و بوى شرك از آن استشمام نمى‏شده است؛ زيرا قوم حضرت موسى (ع) به دليل عهد و پيوندى كه آن حضرت باخدا داشت‌(رسالت و نبوت و ولايت)، براى رفع گرفتارى و سختى‏ها به او متوسل مى‏شدند. اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است، چرا پيروان حضرت موسى (ع) در گرفتارى‏ها از او كمك مى‏خواستند؟! و خداوند اين استغاثه را نقل مي كند و نقد و تقبييح نميكند.
2. در سوره يوسف مى‏خوانيم:
«قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم. ‌»(5)
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خداوند براى آن‏ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.
از آيات فوق استفاده مى‏شود كه تقاضاى استغفار از ديگرى، نه‌تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار؛ وگرنه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را بپذيرد و به توسل آن‌ها‌ پاسخ مثبت دهد.
3. قرآن مجيد، به افراد گنه‌کار دستور مى‏دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد؛ زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مى‏گردد؛ چنان‌كه مى‏فرمايد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛‌(6) اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى‏يابند. ‌»
ممكن است در این‌جا گفته شود كه اين مسائل مربوط به زمان حيات پيامبر (ص) است و بعد از مرگ پيامبر (ص)، صداي ما را نمی‌شنود و اين كار ما لغو است.
در پاسخ بايد بگوييم كه اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى‏شود: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته»؟
اگر مرده‏ها سخن زنده‏ها را نمى‏شنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر (ص) هرگاه به زيارت مرده‏ها می‌آمده، با آنان اين‏گونه سخن می‌گفته: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ... . ‌»(7)
آيا عقيده به اين‌كه انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمى‏شنود، مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر (ص) فرمود: «شخصى كه از دنيا رفته، صداى كفش مردمى را كه براى تشيع جنازه‏اش آمده‏اند، مى‏شنود. ‌»(8)
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه دعا و درخواست از غير خداوند متعال، زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيله‌اي براي استجابت دعا قرار دهيم، نه‌تنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه درآیات و روايات نمونه‌هاي فراواني ازاین‌گونه اعمال يافت می‌شود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنان‌كه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت هست كتب بعد از قرآن است، نقل‌شده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر (ص) متوسل شده و گفته: «اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛‌(9) خدايا! ما به واسطه پيامبران به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما و ما به‌واسطه عموي پيامبرمان به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما. ‌»
مطالب مذكور نشان مى‏دهد كه توسل به اولياى الهى، اجمالاً امرى جایز است و آن‌ها‌ كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مى‏شمرند، يا از معارف قرآن آگاهى ندارند و يا تعصب‌هاى غلط و اغراض نفساني مانع ديد آن‌ها‌ مى‏شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ابن فارس، معجم مقائيس اللغة، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم‌، 1404 ق، ج ‌2، ص 279‌.
2. غافر (40)، آيه 60.
3. فرقان (25)، آيه 77.
4. أعراف (7)، آيه 134.
5. يوسف (12)، آيه 97- 98.
6. نساء (4)، آيه 64.
7. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بي‌تا، ج 1، ص 218.
8. بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن كثير، اليمامة، 1407 ق، ج 1، ص 448‌(باب الميت يسمع خفق النعال).
9. همان، ص 342، ح 964.

چرا در دعاهایمان می گوییم «اللهم اشف کل مریض» آیا امکانش هست؟
اينكه چون اين دعا به‌صورت ظاهري، به‌صورت كامل مستجاب نمی‌شود، پس فایده‌ای ندارد، كلام درستي نيست. زيرا دعا در حقيقت درخواست از رحمت الهي است و اين درخواست ...

چرا در دعاهایمان می گوییم «اللهم اشف کل مریض» آیا امکانش هست خدا تمام مریض ها رو شفا بده؟

پاسخ:

ابتدا بايد خدمتتان عرض كنيم كه اين دعا، دعاي به امور محال نيست و می‌شود كه چنين اتفاقي بيفتد، لذا ايرادي در اصل اين دعا نيست.
اما اينكه چون اين دعا به‌صورت ظاهري، به‌صورت كامل مستجاب نمی‌شود، پس فایده‌ای ندارد، كلام درستي نيست.
زيرا دعا در حقيقت درخواست از رحمت الهي است و اين درخواست اگر با مانعي از خودمان (مانند گناهان) برخورد نكند، مورد استجابت خداوند واقع خواهد شد.
امام سجاد (ع): «والذنوب التي ترد الدعاء: سوءالنيه و خبث السريره و النفاق مع الاخوان و ترك التصديق بالاجابه و تاخيرالصلوات المفروضات حتي تذهب اوقاتها و ترك التقرب الي الله عزوجل بالبر والصدقه و استعمال البذاء و الفحش في القول.»(1)
آن گناهاني كه دعا را بازمی‌گرداند: بددلی و بدطینتی، نفاق با برادران ايماني، باور نداشتن اجابت دعا، تأخیر نمازهاي واجب تا آن‌که وقت آن بگذرد، نزديك نشدن به خداي عزوجل به‌وسیله صدقه و بدزباني و فحش در گفتار.
منتها شكل استجابت هميشه به يك نحوه نيست. امام سجاد (ع) مي‌فرمايد: «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد: يا براي او ذخيره مي‌گردد يا در دنيا برآورده مي‌شود يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد،‌ از وي مي‌گرداند.»(2)
و اين مطلب بدين دليل است كه خداوند حكيم است و حكمت او اقتضاء می‌کند كه نظام احسن خلقت را به بهترين شكل اداره كند. مثلاً اگر بنده از خدا باران بخواهم و شما آفتاب بخواهيد و بنا باشد دعاي هردوی ما مستجاب شود، می‌بایست تناقض پيش آيد. لذا اگر مصلحت به آفتاب باشد دعاي شما به همان چيزي كه خواسته بوديد مستجاب شده و دعاي بنده به ديگر اشكالي كه امام سجاد (ع) فرمودند.
نتيجه اينكه دعاي ما براي همه مریض‌ها، هم براي خودمان نفع دارد و هم با درخواست عام رحمت براي ايشان، موجبات رسيدن خير به همه آن‌ها شده‌ایم و اگر بنا بر حكمت خدا، همۀ مریض‌ها، مثلاً شفا پيدا نكنند؛ اما تأثير اين دعا براي بعضي شفا و براي ديگري خيرات ديگر است.
پی‌نوشت‌ها:
1. معاني الاخبار، شيخ صدوق، دار الكتب الاسلاميه، ص 271.
2. اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، دار الكتب الاسلاميه، ج 4، ص 224.
موفق باشید.

آیا اموات می توانند از عالم برزخ برای بازماندگان خود دعای خیر کنند؟
از روايات استفاده مي‌شود كه حضور ارواح اموات و شهدا در دنيا و مأذون بودن آنان به دعا و استجابت آن، از یک‌سو به ميزان مقام و منزلت آنان و از سوي ديگر به ميزان...

پاسخ:
از روايات استفاده مي‌شود كه حضور ارواح اموات و شهدا در دنيا و مأذون بودن آنان به دعا و استجابت آن، از یک‌سو به ميزان مقام و منزلت آنان و از سوي ديگر به ميزان علاقه و رضايت آنان از بازماندگان و ميزان توجه بازماندگان به آنان بستگي دارد.
از امام كاظم (ع) روایت‌شده كه روح اموات به بازماندگان سر مي‌زند. اگر از آنان كردار خوب و عمل صالح ببينند خوشحال مي‌شوند و از آنان راضي مي‌گردند؛ و اگر آنان را در مسير طاعت خداوند نديدند، بلكه كردار بد و گناه از آنان مشاهده نمودند، اندوهگين و ناراحت مي‌شوند. (1)
ازجمله دعاهاي مستجاب، دعاي پدر و مادر است؛ بنابراین اگر بازماندگان با عمل صالح خود روح آنان را ازخودراضی كنند و براي حل مشكلات بر سر قبور آنان حاضر شوند و پس از خواندن سوره حمد و يازده مرتبه قل هو الله احد و هفت مرتبه إنّا أنزلناه و هديه نمودن ثواب آن به روح والدين از آنان بخواهند كه براي حل مشكلات‌شان دعا كند، دعاي آنان مستجاب مي‌شود و مشكل فرزندان حل مي‌گردد. امام علي (ع) مي‌فرمايد:
«مردگان خود را زيارت كنيد، آن‌ها از زيارت شما خوشحال مي‌شوند. بايد هر يك از شما حاجتش را كنار قبر پدر و مادرش طلب نمايد». (2)
در خصوص دعا و طلب استغفار از طرف شهيدان براي مؤمنان و بازماندگان شايد دليل خاص نداشته باشيم، اما با توجه به آیه‌ای كه شهيدان را زندگان می‌داند، نمی‌توان گفت كاري از آن‌ها برنمی‌آید، بلكه می‌توان استنباط كرد آنان براي بازماندگاني كه مؤمن‌اند دعا می‌کنند.
پي‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج 6، ص 257 و الكافي، ج 3، ص 230.
2. الكافي، ج 3، ص 229.

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

براساس آنچه در قرآن آمده است، نشانه هاي پيامبر اسلام در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده است، بطوري که وقتي حضرت رسول اکرم مبعوث شدند، مسيحيان و يهوديان منطقه جزيره العرب ايشان را شناختند و فهميدند او همان پيامبر بشارت داده‌شده در تورات و انجيل است:

«و هنگامي که عيسي پسر مريم گفت: اي بني‌اسرائيل! من رسول خدا به‌سوي شما هستم و تورات را که پيش از من بوده، تصديق مي‌کنم و به رسولي که بعد از من مي‌آيد و نامش احمد است بشارت مي‌دهم. پس هنگامي که دلائل روشن برايشان آورد گفتند: اين سحري آشکار است.»(1)؛ «کساني که به آنان کتاب داديم، محمد را همانند فرزندانشان مي‌شناختند و گروهي از آنان آگاهانه، حق را کتمان مي کنند.»(2)

از آيات مذکور و آيات ديگر (3) به‌خوبي استفاده مي‌شود که در زمان بعثت پيامبر اسلام و نزول قرآن، يهوديان و نصرانيان ساکن جزيرة العرب، در انتظار ظهور پيامبري بودند که از آن سرزمين مبعوث گردد و از عقيده خداپرستي و توحيد و از مؤمنين و اديان آسماني حمايت کند. يهود و نصارا آن چنان با صفات و نشانه هاي پيامبر موعود آشنا بودند که او را همانند فرزندان خودشان مي‌شناختند و حتي مي‌دانستند که نامش احمد است.

معلوم مي‌شود که حضرت عيسي (ع) و موسي(ع) و ديگر پيامبران الهي، آمدن آن پيامبر را بشارت داده و صفاتش را بيان کرده بودند و حتي نام و نشانه هايش در تورات و انجيل موجود بوده است.

يهود و نصارا آن قدر به آمدن آن پيامبر عقيده داشتند که هرگاه مورد تجاوز مشرکان و کافران واقع مي‌شدند و قدرت دفاع نداشتند، مشرکين را تهديد مي‌کردند که به‌زودي پيامبر موعود مبعوث مي‌شود و از ما حمايت مي‌کند. (4) در عين حال زماني که حضرت رسول(ص) مبعوث شده و دعوت خود را آشکار کردند، اکثر يهوديان و مسيحيان، به دلايل مختلف ايشان را انکار کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي ادعا شده که نشانه هاي پيامبر اسلام(ص) را از کتاب‌هاي خود پاک کردند يا آن‌ها را مخفي نمودند. در عين حال محققاني اعتقاد دارند که در همين تورات و انجيل کنوني (که بسياري اعتقاد به تحريف آن دارند) نشانه هايي از پيامبر اسلام(ص) مي‌توان يافت که بجهت طولاني نشدن بحث تنها به دو مورد اشاره خواهيم کرد:

1. عده‌اي از محققين برآنند مراد انجيل يوحنا که حضرت عيسي آمدن «فارقليط» را بشارت داده و در سه جا اين لفظ را آورده، (5) پيامبر اسلام (ص) است زيرا اينان اين کلمه را به معناي ستوده ‌شده (محمد يا احمد) تلقي کرده اند، گرچه مسيحيان اين کلمه را به معناي تسلي‌دهنده گرفته‌اند. (6)

2. بنا به نقل تورات، حضرت موسى به بني‌اسرائيل مي‌گويد: «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد.» (7) شکى نيست که اين فقره آمدن پيامبرى را بشارت مى‌دهند. اين پيامبر ويژگى‌هايى دارد؛ از جمله اين که مانند موسى است و ديگر اين که از ميان برادران قوم اسرائيل بر خواهد خواست. بدون شک مهم‌ترين ويژگى نبوت حضرت موسى اين است که شريعتى خاص آورده است و وقتى گفته مي‌شود «نبى اى مانند موسى» حتماً بايد اين ويژگى در نظر گرفته شود در حالي که هيچ يک از انبياء بني‌اسرائيل حتي حضرت عيسي (ع) چنين ادعايي نداشت. نکته ديگر اين است که بر طبق اين فقره آن پيامبر «از ميان برادران» بني‌اسرائيل است و مشخص است که برادران بني‌اسرائيل، بنى اسماعيل هستند و اين قيد با وضوح نشان مى دهد که اين پيامبر از بني‌اسرائيل نيست. (8)

بر اين اساس در آيات متعددي در قرآن ذکرشده است که نشانه هاي پيامبر اسلام (ص) در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده و آن‌ها مانند فرزندان خود پيامبر اسلام را مي‌شناختند اما پس از ظهور ايشان، به دلايل مختلف با ايشان مخالفت کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي به اعتقاد مسلمانان دست به تحريف کتاب‌هاي خود زدند تا اين نشانه ها را محو کنند. در عين حال برخي محققان در همين کتاب‌ها نيز نشانه هايي از پيامبر اسلام ص يافته اند که در بالا به آن‌ها اشاره شد.

کليدواژه:

 عيسي (ع)، موسي (ع)، پيامبر اسلام (ص)، کتاب مقدس، تورات، انجيل، بشارت‌ها. منابع براي مطالعه بيشتر:

صادقي تهراني، محمد، بشارات عهدين، قم، انتشارات شکرانه، 1392 ش؛ اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

کليدواژگان:

 بشارت، نبوت، پيامبر اسلام، محمد (ص).

پي‌نوشت‌ها:

1. صف (61)، آيه 6.

2. بقره (2)، آيه 146.

3. مانند بقره (2)، آيه 89 و اعراف (7)، آيه 157.

4. ابن هشام، السيره النبويه، المحقق محمد محيي الدين عبد الحميد، قاهره، مكتبة محمدعلي صبيح وأولاده، بي‌تا، ج 2، ص 383.

5. يوحنا، 16: 5-15 و يوحنا،14: 25-26 و يوحنا، 14: 15-17.

6. سليماني اردستاني، عبدالرحيم، قرآن کريم و بشارت‌هاي پيامبران، هفت آسمان، زمستان 1381، شماره 16، ص 51-56.

7. سفر تثنيه، 15: 18.

8. براي مطالعه بيشتر، رک: اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

چگونه مي توان ثابت کرد که فردي در تاريخ واقعا پيامبر خدا بوده يا چيزهايي که گفته دروغ و بخاطر منافعش بوده است؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

حكمت الهي اقتضا دارد پيامبراني از سوي خداوند براي هدايت مردم برانگيخته شوند تا از اين رهگذر، زمينه لازم براي راه‌يابي انسان‌ها به كمال و سعادت حقيقي خويش فراهم آيد. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا اساساً راهي براي شناخت پيامبران حقيقي وجود دارد و اگر چنين است، آن راه كدام است؟ اهميت اين پرسش، با عنايت به اين نكته روشن‌تر مي‌شود كه در طول تاريخ، مدعيان دروغين پيامبري كم نبوده‌اند و چه بسيار گمراهي‌هايي كه در پي پيروي از چنين مدعياني، در ميان جوامع بشري، رواج يافته است؛ به‌ويژه آنكه علي‌الاصول انگيزه‌هاي شخصي فراواني (همچون شهرت‌طلبي، جاه‌طلبي و ...) براي دستيابي به چنين مسندي وجود دارد.

در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق بايد گفت: حكمت الهي، همان‌گونه كه مقتضي ارسال پيامبران است، اقتضا دارد كه راه يا راه‌هايي عمومي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي پيامبران حقيقي ناكام مي‌مانند و از هدايت الهي محروم مي‌شوند و درنتيجه، بار ديگر با محذور «نقض غرض» روبه‌رو خواهيم بود.

 

بنابراين، براي آنكه غرض از بعثت پيامبران نقض نشود، لازم است راهي براي بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت وجود داشته باشد که ما موارد آن را در اينجا، بر پيامبر اسلام تطبيق مي‌دهيم.

براي اثبات نبوت پيامبر اسلام راه‌هايي ذکرشده که عبارت‌اند از:

1- معجزات

يکي از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام اين است که او ادعاي نبوت کرده و معجزه‌اي که خارق عادت و مطابق ادعاي او بوده است را اظهار کرده و آورده است درحالي‌که ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده‌اند. معجزات پيامبر اسلام به حدّي است که قابل‌شمارش نيست و کسي که به ديده انصاف بنگرد جاي هيچ‌گونه شک و ترديدي در صدق و راستي ادعاي نبوت پيامبر (ص) براي او باقي نمي‌ماند. (1) علاوه بر اينکه نخستين وبرترين و پايدارترين معجزه پيامبر گرامي اسلام يعني قرآن کريم در جاي‌جاي خود مسئله تحدّي را مطرح کرده است و به اين وسيله صدق و راستي پيامبر اکرم را در ادّعاي نبوتش به اثبات رسانده است آنجا که مي‌فرمايد:

«قل لئن اجتمعتُ الأنس و الجنّ علي أن باتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضٍ ظهيراً؛ بگو اي پيامبر اگر جن و انس جمع شوند که مانند اين قرآن کتابي بياورند هرگز نمي‌توانند هرچند همه پشتيبان يکديگر باشند.» (2)

درواقع قرآن کريم روي مسئله تحدي و دعوت به معارضه که يکي از ارکان اعجاز است تکيه کرده و گاه با صراحت و گاه با دلالت التزامي مي‌گويد اين کتاب آسماني از سوي خدا است و اگر شک و ترديدي در آن داريد جمع شويد و تمام نيروهاي خود را به‌کارگيريد و چيزي همانند آن و يا بخشي از آن بياوريد؛ زيرا که اگر قرآن زاييده فکر بشر باشد شما هم بشر هستيد و داراي فکر و هوش و در حقيقت با يک منطق عقلي روشن اعجاز قرآن و صدق و راستي نبوت پيامبر گرامي اسلام را اثبات کرده است و در طول تاريخ هم از زمان نزول قرآن تاکنون هيچ‌کس موفق به انجام اين کار نشده است. (3)

2- اخبار و بشارت پيامبران گذشته و کتب آسماني آن‌ها در مورد مبعوث شدن پيامبر اسلام

يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام بشارت‌هايي است که پيامبران گذشته راجع به مبعوث شدن پيامبر اسلام داده‌اند به‌طوري‌که در تاريخ نقل‌شده است که پيامبر گرامي اسلام بر يهود و نصاري احتجاج مي‌کرد که در تورات و انجيل راجع به مبعوث شدن او بشارت داده‌شده است و اينکه حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهماالسلام) به رسالت و پيامبري او بشارت داده‌اند و اين‌که اگر اهل کتاب به کتاب‌هاي خودشان رجوع کنند اين بشارت‌ها را در آن کتاب‌ها خواهند يافت و مي‌شناسد و به آن اعتراف مي‌کنند در مقابل اين احتجاج پيامبر علماي يهود و نصاري هيچ جوابي نداشتند؛ بلکه تنها جواب آن‌ها سکوت و کتمان حق و عدم انتشار اين بشارت‌ها و کتب در بين پيروان خودشان بود. قرآن کريم در اين رابطه مي‌فرمايد: «الذّين آتيناهم الکتابَ يعْرفُونَه کما يعرِفونَ أبناءَهم و انّ فريقاً منهم لَيکتُمونَ الحقّ و هم يعْلَمون؛ گروهي که ما بر آن‌ها کتاب فرو فرستاديم محمد و حقانيت او را به‌خوبي مي‌شناسند همان‌گونه که فرزندان خود را مي‌شناسند، ولي گروهي از آن‌ها به خاطر دشمني حق را کتمان مي‌کنند درصورتي‌که به آن علم‌دارند.» (4)

«الذين يتّبِعُون الرسولَ النبي الأمّي الذي يجدُونَه مکتوباً عندهم في التوراة والانجيل؛ آنان که پيروي کنند از فرستاده‌شده‌اي پيامبر امي است آن پيغمبري که او را در تورات و انجيلي که در دست آن‌ها است نگاشته مي‌يابند.» (5)

3- محتواي دعوت پيامبر اسلام

محتواي دعوت پيامبر اسلام نيز يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت ايشان است، محتواي دعوت پيامبر اسلام مشتمل بر مفاهيم بلندي بود که در تمام شئون زندگي بشر تأثير گذاشت، مردم را به‌سوي توحيد و يکتاپرستي و منزه داشتن خداوند از هرگونه نقص و عيب و دست برداشتن از بت‌پرستي دعوت نمود درحالي‌که قبل از آن مفاهيمي همچون شرک و بت‌پرستي در آن زمان رايج بود و مردم در گمراهي به سر مي‌بردند. در محيط کينه و دشمني جامعه آن روز بذر محبت و مواسات را پاشيد و همه مردم را برادر و کمک‌کار و يار و غمخوار يکديگر خواند و فرمود: «إنَما المؤمنون اخوهٌ.» (6) احسان و عدالت اجتماعي را بر پا ساخت و کجاست اين تعاليم در بلندي و اوج در مقايسه با قبيح‌ترين مفاهيم و رذايل اخلاقي که مردم با آن خو گرفته به‌طوري‌که دائم در جنگ و خونريزي بودند؛ ازجمله بين أوس و خزرج که دو قبيله بزرگ آن روز را تشکيل مي‌دادند، جنگ‌هايي که در طول 120 سال روي‌داده بود. (7)

4- قرائن و نشانه‌هايي که دلالت بر پيامبري اسلام مي‌کند؛ قرائني از قبيل: سوابق زندگي او، اطرافيان و اصحاب، وسايل پيشبرد هدف، ميزان تأثير او در محيط، ميزان اعتقاد و فداکاري او در برابر هدف خويش که گواه بسيار روشني است که مي‌تواند ما را از صداقت او در اين ادَعا آگاه سازد. (8) بلکه جميع اقوال و افعال و حالات و تمام سجاياي اخلاقي او دلالت بر نبوت و رسالت و راستي او در ادّعاي نبوتش مي‌کند. هرکس در سيره عملي و افعال و اخلاق و حالاتي که از پيامبر گرامي اسلام به ما رسيده است و در روايات و اخباري که دلالت بر شيوه هدايت و رهبري او بر مردم و انس و الفت او با مردم دارد و يا جواب‌هايي که در مسائل گوناگون از او نقل‌شده و تدبيرهاي بديعي که او در مصالح و امور زندگي مردم داشته و نکته‌ها و اشاراتي که او در بيان کردن شرع مقدس اسلام داشته، دقت کند، جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي‌ماند که اين امور با نيروي بشري حاصل نشده است؛ بلکه با استمداد الهي همراه بوده و همه اين امور به فضل خداوند به او عنايت شده است، درحالي‌که او يک مرد امَي بيش نبوده و اينکه اصلاً علمي نياموخته و به مکتب نرفته است. همه اين امور گواهي مي‌دهد که اين‌ها از خواص نبوت و دريافت وحي بوده است که فقط به دست پيامبران حاصل مي‌شود. (9)

در پايان مي‌بايست گفت مدعيان دروغين نبوت را مي‌توان از راه‌هايي مانند ناتواني از اعجاز، تكذيب از سوي پيامبر (يا معصوم) ديگر، اقدام به تكذيب پيامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خويش، بازشناخت که هيچ‌کدام در پيامبران الهي ازجمله رسول اکرم (ص) ديده نشده است.

 پي‌نوشت‌ها:

1. حلّي، حسن بن يوسف بن المطهر، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن‌زاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1422، چاپ نهم، ص 480؛ فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسين، المحصل، قم، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول، ص 490- 491.

2. سوره اسراء، آيه 88.

3. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه امام علي بن ابي‌طالب، 1375، ج 8، ص 76-78.

4. سوره بقره، آيه 146.

5. سوره اعراف، آيه 157.

6. سوره حجرات، آيه 10.

7. سبحاني،‌ جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق، 1384، چاپ ششم، ج 3، ص 460.

8. پيام امام، ج 8، ص 75.

9. شبّر، سيد عبدالله، حق اليقين في معرفه اصول‌الدين، قم، انتشارات انوار الهدي، 1426 هـ ق، چاپ چهارم، ص 159.

دين اسلام به لحاظ سندي از طريق متواتر و معتبر به دست ما رسيده است و به همين جهت، به وقوع آن مطمئن هستيم ...

سلام

از کجا معلوم دینی به نام دین اسلام وجود دارد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سئوالات ديني

براي پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         در مواجهه با پرسش حاضر چند احتمال مطرح است: يکي اين که از کجا معلوم که واقعا در هزار و اندي سال پيش، ديني به نام دين اسلام وقوع يافته است؟ و ديگري اين که از کجا معلوم که در ميان اختلافات مذهبي و تفسيري ميان شيعه و سني و شافعي و حنبلي، حقيقتا گوهر ثابتي به نام دين اسلام وجود دارد که ما موظف به فهم آن هستيم؟ در ادامه، هر يک از اين دو احتمال را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم:

2.         در پاسخ به پرسش اول گفتني است که براي دستيابي به واقعيات تاريخي، راهي جز اعتماد به اقوال گذشتگان نداريم چرا که واقعيت تاريخي امري پايان يافته است و اکنون وجودي ندارد تا با تجربه مستقيمِ خودمان، به آن دست يابيم. مثلا اين که قرآن در مکه و مدينه بر محمد ص نازل شده است، امري است که زمان آن گذشته است و ما به آن دسترسي مستقيم نداريم؛ چنانچه که به اين که در جنگ ايران و روم، گاهي سپاه ايران پيروز مي شد و گاهي سپاه روم. اين واقعيات تاريخي توسط نقل قول از کساني به دست ما رسيده است که خودشان بي واسطه اين حادثه را تجربه کرده اند. البته براي اين که اين نقل به دست ما برسد، عمدتا واسطه هاي متعددي در ميان است که آنها نيز آن حادثه و رويداد را مستقيما و بي واسطه تجربه نکرده اند. در مواجهه با واقعيات تاريخي و نقل قول از تجارب بي واسطه شاهدان، با چند فرض روبرو مي شويم که فقط اين دو مورد از حجيت برخوردارند: الف. گاهي واقعيت تاريخي به صورت متواتر براي ما نقل مي شود يعني افراد متعددي اين واقعيت را مستقيما تجربه کرده اند و توسط واسطه هاي متعددي اين اخبار به دست ما رسيده است تا جايي که عادتا محال است که اين نقل قول گروهي کذب باشد به نحوي که همگان دست به يکي کرده باشند و براي فريب آيندگان، خبري را جعل کرده باشند و به دروغ مدعي تحقق چيزي شده باشند. اين تواتر در تمامي طبقات نقل قول بايد باشد يعني در هر طبقه اي از ناقلان، بايد چنين تواتري موجود باشد به نحوي که اجتماع ناقلان بر کذب محال باشد.  ب. گاهي واقعيت تاريخي به صورت متواتر نقل نمي شود بلکه فقط يک يا چند نفر آن را مستقيما ديده اند و يا در برخي از طبقات نقل قول، يک يا چند نفر هستند که واسطه نقل اين خبر به گروه بعدي از ناقلان هستند. به چنين خبري اصطلاحا خبر واحد گفته مي شود حتي اگر راويان بيش از يک نفر باشند(1). در اين نقل قول، اگر ناقلان، انسان هاي راستگويي بوده اند و در ضبط قول از دقت و حافظه خوبي برخوردار باشند، اين اطمينان بدست مي آيد که آنها دروغ نگفته اند و در نقل قول اشتباه نکرده اند.(2) لازم به ذکر است که اگر کسي به يقين و اطمينان مذکور در اين فروض بي اعتنايي بورزد، نه فقط در مواجهه با واقعيات تاريخي، بلکه در زندگي روزمره خود نيز دچار مشکل مي شود چرا که ما در زندگي روزمره نيز با همين مقدار يقين و اطمينان زندگي مي کنيم و اگر بخواهيم در آن ها ترديد کنيم، اساسا قوام زندگي خود را از دست مي دهيم. مثلا گروهي از کارمندان ادراه به ما خبر مي دهند که بخش تعاوني اداره بن کالا مي دهد. در اين صورت، ما با ملاحظه تواتر اين خبر، به آن يقين مي کنيم و به تعاوني اداره مراجعه مي کنيم. يا اگر دوستي راستگو و مطمئن به شما بگويد که فلان مغازه گرانفروشي مي کند يا کالاي فاسد مي فروشد، شما به او اعتماد مي کنيد و از آن مغازه کالايي نمي خريد. با عنايت به اين مقدمات، روشن مي شود براي اين که از وجود محمد و نزول قرآن بر او در مکه آگاه شويم، يا بايد به تواتر يقيني برسيم و يا به اطمينان معقول و موجه. چنين تواتر و اطميناني حاصل نمي شود مگر اين که اقدام به تحقيق تاريخي کنيم و با ملاحظه متون تاريخي و بررسي تطبيقي و انباشتي آنها، به چنين تواتر و يقيني برسيم. لازم به ذکر است که محققان چنين تحقيقي را به انجام رسانيده اند و به همين جهت، هيچ يک از اسلام شناسان غربي و عربي و ايراني منکر اين حقايق نيستند.(3)

3.         اينک به احتمال دوم مي پردازيم مبني بر اين که از کجا معلوم که در ميان اختلافات مذهبي که هر يک مدعي فهم اسلام هستند، حقيقتا گوهر ثابتي به نام دين اسلام وجود دارد که ما موظف به فهم آن هستيم. با عنايت به آنچه در بند پيشين گذشت، ترديدي نيست که ديني به نام دين اسلام در هزار و اندي سال پيش وقوع يافته است و ما از طريق اخبار متواتر و معتبر، به آن دسترسي مي يابيم. اما با عنايت به اين که هر متني در معرض تفسيرهاي مختلف است، طبيعي است که مفسران در مواجهه با آن، فهم هاي مختلفي را عرضه نمايند اما اين بدين معنا نيست که حقيقتا متن ثابتي پيش روي ما نيست. مثلا در مواجهه با مکانيک کوانتوم، تفسيرهاي مختلفي از جمله تفسير کپنهاگي صورت گرفته است اما اين بدين معنا نيست که اساسا مکانيک کوانتوم به مثابه ساختاري مشترک و متني ثابت در ميان تفسير هاي مختلف، واقعيت ندارد. بنابراين، دين اسلام امري وقوع يافته است و اينک نيز به دست ما رسيده است و مسلمانان نيز درصدد فهم معناي حقيقي آن هستند اما به دلايل مختلف -که بررسي آن در اين مجال نمي گنجد- در تعيين آن معناي حقيقي، اختلاف کرده اند. مثلا شيعيان مستند به اين که بعد از وفات نبي ص، به تصريح نبي ص، علي و اوصياي او ع داراي حق ولايت و مرجعيت ديني و سياسي شدند و از عصمت و علم لدني برخوردارند، بدين جهت، فهمي خاص از دين را مورد توجه قرار مي دهند که ساير فرقه هاي اسلامي قبول ندارند. بنابراين، اين اختلافات مذهبي ناظر به تفسير دين اسلام است که خاستگاه کلامي و الهياتي دارد اما اين امر را نبايد به معناي آن گرفت که حقيقت ثابتي به نام دين اسلام وجود ندارد.(4)

4.         کوتاه سخن اين که دين اسلام به لحاظ سندي از طريق متواتر و معتبر به دست ما رسيده است و به همين جهت، به وقوع آن مطمئن هستيم اما با اين حال، به دلايل مختلف در تفسير آن اختلاف کرده ايم. اختلاف تفسيري نيز مبتني بر فرض وجود متن و معناي ثابت است.

 

پي نوشت ها:

(1)        براي مطالعه بيشتر، رک: شهيد ثاني، الدرايه فى علم مصطلح الحديث، نجف، مطبعه النعمان، ص 15؛ صدر، محمد باقر، بحوث فى علم الاصول، با تقرير آية الله سيد محمود هاشمى، ج 4، ص 338.

(2)          خوئي، ابوالقاسم، اجود التقريرات، ص114، امام خميني، سيد روح الله، انوار الهدايه، ج1، ص314؛ بهبهاني، وحيد، الفوائد الحائريه، ص490.

(3)        براي آگاهي از سير تاريخ نگاري اسلام، رک: عالم زاده، هادي، سجادي، سيدصادق، تاريخنگاري در اسلام، انتشارات سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1388.

(4)        براي مطالعه بيشتر، رک: خرازي، محسن، بدايه المعارف في شرح عقائد الاماميه، موسسه النشر الاسلامي، ج2، صص3-124؛ جمعي از نويسندگان، امامت پژوهي، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1381، صص153-163.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باور شيعيان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسين (ع) ... ؟
شفاعت، آموزه ای قرآنی است که خداوند در قرآن چندین بار از آن یاد می کند. در برخی از آیات قرآن، خداوند شفاعت را از گروهی نفی می کنند و در آیات دیگر برای گروهی ...

باور شيعيان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسين (ع) از باور مسيحيان درباره بخشيده شدن به خاطر به صليب کشيده شدن عيسي (ع) گرفته شده است؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

  1. شفاعت، آموزه ای قرآنی است که خداوند در قرآن چندین بار از آن یاد می کند. در برخی از آیات قرآن، خداوند شفاعت را از گروهی نفی می کنند و در آیات دیگر برای گروهی اثبات می کنند. مثلا در آیه 18 سوره مبارکه یونس آمده است که بت ها نمی توانند شفیع کافران باشند چرا که آنها از نزد خود واجد چنین قدرتی نیستند و خداوند نیز چنین قدرتی را به آنها واگذار نکرده است؛ اما در آیات دیگر، به این نکته اشاره شده است که برخی از اولیای الهی واجد قدرت شفاعت هستند چرا که خداوند به آنها چنین قدرتی را اعطا نموده است(1) بنابراین، اصل شفاعت اصل قرآنی است و تردیدی در آن نیست.
  2. همچنین، اینطور نیست که شیعیان فقط به آموزه شفاعت معتقد باشند. فخر رازی از مفسران اهل سنت صراحتا بیان می کند که اصل شفاعت، اصل إجماعی نزد مسلمانان است: «امت اسلامی اتفاق نظر دارند که محمد ص در آخرت از مقام شفاعت برخوردار است چرا که در آیه 79 سوره اسراء برای محمد مقام محمود در نظر گرفته شده است که همان شفاعت در آخرت است.»(2)
  3. بنابراین، شفاعت اصل قرآنی است که مسلمانان نیز درباره آن اتفاق نظر دارند. البته شیعیان مستند به روایات منقول از پیامبر ص، معتقدند که افزون بر پیامبر ص، اهل البیت ع –از جمله امام حسین ع- نیز واجد مقام شفاعت هستند(3). به همین جهت، در سجده اى که در پایان زیارت عاشوراى حسینى انجام مى شود، بعد از حمد و ستایش خداوند، از خداوند می خواهیم که ما را مشمول شفاعت امام حسین ع گرداند: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ»؛ یعنی: «خدایا شفاعت حسین را روز ورود در صحنه محشر به من روزى کن».
  4. اینک به این نکته می پردازیم که آیا شفاعت مورد نظر مسلمانان یا شیعیان، همان دیدگاه فدیه در مسیحیت است؟ آیا اصلا قرابتی میان این دو دیدگاه وجود دارد که برخی از نویسندگان یکی را از دیگری منشعب دانسته اند و مدّعی شده اند که شفاعت شیعیان از جانب حسین ع به خاطر شهادتش، همچون فدیه عیسی برای نجات پیروانش است؟
  5. اجمالا درباره فدیه در مسیحیت گفتنی است که آموزه فدیه از اصول اساسی الهیّات مسیحی در مورد نجات است. مسیحیّان بر این باورند که به خاطر گناه آدم ع، نسل بشر نیز گناهکار شد و خدا براي رهانیدن بشر از گناه، عیسی ع را فرستاد تا بر صلیب رود و کفّاره گناه آدم شود. هر کسی که به مرگ و رستاخیز عیسی ع ایمان آورد، نجات به او اعطا خواهد شد. توضیح بیشتر این که در الهیات مسیحی براي سرشت انسان سه دوره اصلی بر شمرده می شود: الف. سرشت انسان قبل از گناه نخستین که سرشتی پاک و مقدس بود و انسان به مثابه دوست و فرزند خداوند شناخته می شد و خداوند از روی صورت خودش او را آفریده بود. ب. سرشت انسان بعد از گناه نخستین آدم و حوا به صورت شریرانه در آمد و رابطه انسان و خداوند مخدوش شد و انسان از بهشت رانده شد و مورد قهر الهی قرار گرفت و گناه آدم در نسل او سرایت کرد و نژاد انسانی وارث گناه آدم شد و انسان ها نه به خاطر بدي اعمال خودشان، بلکه تنها به این جهت که از تبار آدم اند، ذاتا گناهکار به دنیا می آیند. ج. سرشت انسان بعد از جریان به صلیب رفتن حضرت عیسی مجددا پاک شد. در واقع، از آنجا که خداوند انسان را دوست داشت و او را ناتوان از کفّاره دادن گناه می دید، پسر یگانه اش را به صلیب فرستاد تا زجر بکشد و گناه آدم را کفّاره دهد. پس از صلیب، انسان دیگر دشمن خدا نیست و با خدا آشتی داده می شود و بار دیگر به همان مقامی که از ابتدا داشت؛ یعنی فرزندي خدا، دست می یابد. در واقع، انسان ها گناهی نکرده اند جز این که از نسل کسی هستند که او گناهکار بوده است. برای بخشش گناه نیز انسان ها کاری نمی توانستند انجام دهند جز این که خود خداوند وارد میدان شود و خود را به صورت انسان متجسد سازد و به صلیب بکشد تا انسان ها از این پلیدی نجات یابند. به همین جهت، به عمل عیسی ع، قصاص نیابتی نیز گفته می شود. هر کسی که به مسیح ایمان آورد، در این مرحله به بخشی از آن چیزهایی که قبلا از دست داده است، دست می یابد و در مرحله بعد که دنیاي دیگر است، به همه آنها به طور کامل نایل می شود(4).
  6. تاکنون اعتقاد مسیحیت به فدیه بودن عیسی ع را اجمالا توضیح دادیم. اینک، اندکی درباره دیدگاه شیعیان نسبت به شفاعت می نویسیم تا در پایان، به مقایسه میان این دو بپردازیم و تفاوت های میان آنها را نمایان سازیم. از نظر شیعیان (بلکه مسلمانان)، سرشت انسان پاک است و انسان با ایمان و عمل صالح می تواند خودش نجات را به دست آورد. البتّه رحمت خدا و شفاعت ائمه اطهار ع نیز براي رسیدن به رستگاري به انسان کمک خواهد کرد. توضیح بیشتر این که از منظر اسلامی، انسان ها ذاتا پاک و طاهر هستند و اینطور نیست که بواسطه گناه دیگران، ذاتا پلید باشند. آری، ممکن است هر کسی بواسطه بدرفتاری و گناهان خودش مستحق عقاب و قهر الهی باشد(5) اما اینطور نیست که برای بخشش گناهانش نیز نیازی به دیگران داشته باشد؛ یعنی اینطور نیست که لزوما باید شفیعی داشته باشد تا بخشیده شود بلکه همین که خودش توبه نماید نیز کافی است تا بخشیده شود(6). آری، اگر کسی گناهی انجام دهد و توبه نکند، به شفاعت شفیعان محتاج می شود. اما شفاعت شفیعان نیز از طریق فدا کردن آنها تحقق نمی یابد؛ یعنی اینطور نیست که آنها برای این که شیعیان را نجات دهند و گناهانشان را پاک کنند، خودشان را فدا نمایند و به قتل برسند. اگر اینطور می بود، شفاعت منحصر به امام حسین ع می شد در حالی که می دانیم که شفاعت شامل محمد ص و سایر معصومان و اولیای الهی نیز می باشد. بنابراین، شفیع شدن حسین ع ناشی از مقام الوهی او است نه ناشی از فدا شدن و شهید شدن او. حسین ع اگر هم شهید نمی شد، باز هم واجد مقام شفاعت بود.
  7. با این توضیحات روشن می شود که اساسا شفاعت حسین ع برای شیعیان، غیر از فدیه عیسی ع برای مسیحیان است. گرچه ممکن است که در آموزه فدیه مسیحیان و شفاعت مورد نظر شیعیان وجوه اشتراکی وجود داشته باشد، امّا باید دانست که جایگاه اعتقادي و نیز کارکرد آنها با هم تفاوت ماهوي دارند. آموزه کفّاره از ارکان اساسی الهیّات مسیحی -به ویژه مسأله نجات- محسوب می شود و در صورتی که این آموزه دچار خدشه شود، تمام ساختار الاهیّات مسیحی فرومی ریزد؛ در حالی که مسأله شفاعت در آموزه هاي شیعی نقش مکمّل را ایفا میکند و نقش انسان در گناه و توبه نادیده گرفته نمی شود.

 

پی نوشت ها:

  1. مریم: 87 و طه: 109.
  2. رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج3، ص495.
  3. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج8، ص43.
  4. احمدرضا مفتاح و محسن ربانی؛ مقايسه مفهوم فديه از نظر مسيحيّت و شفاعت از نظر شيعه، مجله الهیات تطبیقی 1393، صص143-148.
  5. «بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره: 81)؛ یعنی: « آرى، كسانى كه كسب گناه كنند، و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود».

«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»(مائده: 39)؛ یعنی: «اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مى‏پذيرد؛ (و از اين مجازات؛ معاف مى‏شود، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است».

امام حسين(ع) شهادت ثلاثه نداشت، مهر نمي گذاشت، بدا و رجعت نداشت ...
پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس ...

حقانيت و مظلوميت سردار شهيدان کربلا ابا عبدالله پيشواي اهل سنّت چه ربطي به آخوندهاي شيعه دارد؟ اين آخوندهاي ايراني شهادت امام حسين را يک ابزار براي اهداف سياسي خودشون قرار داده اند؟ قيامي که اين آخوندها کردند مانند سوپر مسيحي هاي امريکايي که انجام دادند و انقلابي براي مسيحي ايجاد کردند الگو گرفته اند... دراين برنامه شيعيان را دست نشانده امريکا مي دانند و امام حسين را از اهل سنت مي دانند. زيرا سؤال مطرح مي کنند که امام حسين، شهادت ثلاثه نداشت؛ امام حسين مهر نمي گذاشت؛ امام حسين بدا و رجعت و ... نداشت ..... لذا امام حسين از ما اهل سنت مي باشد و ربطي به اين شيعيان ايراني ندارد و عزاداري را آنان مصادره کرده اند.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

  1. پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس که تنها کشوری که حقیقتا در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، ایران است؛ و به همین جهت، از جانب آمریکایی ها محور شرارت در منطقه معرفی شده است که منافع آمریکا را تهدید می کند. اما در عوض، کشورهای منطقه، همچون عربستان و امارات، شریک استراتژیک آمریکا معرفی می شوند و از این جهت، به خود می بالند. آیا شیعیان و ایران اسلامی دست نشانده آمریکا هستند یا برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان وهابی که تابع اوامر آمریکا است و اخیرا به دستور رهبران آمریکایی درصدد به رسمیت شناختن اسرائیل است؟! بنابراین، آمریکایی دانستن شیعه و انقلاب شیعی، همچون روز دانستن شب و شور دانستن شکر است!! از سوی دیگر، ما هیچ گاه مدّعی نیستیم که اهل سنت زائیده روش و منش آمریکایی ها هستند بلکه بر این باوریم که اهل سنت نیز مستند به قرآن و سنت و سیره نبوی ص، در کنار شیعیان و ایران اسلامی، به این امر معتقدند که آمریکا، مصداق بارز استکبار جهانی است و وظیفه هر مسلمانی مقاومت در برابر زیاده خواهی های او است. شیعیان و حکومت اسلامی ایران، میان مردم مؤمن سُنّی مذهب از یک سو، و حکومت های فاسد و مرتجع منطقه از سوی دیگر، فرق می گذارند و حساب یکی را به پای دیگری نمی نویسند.
  2. اما درباره شیعه یا سنی بودن امام حسین ع نیز گفتنی است که به باور شیعیان، شیعه واقعی همانا اهل سنت است و اهل سنت واقعی همانا شیعه است چرا که شیعیان مستند به سنت نبوی به حقانیت ولایت علی ع معتقد شدند و به همین جهت، از دیگران انتظار دارند که به این سنت احترام گذاشته و به آن پایبند باشند. از این رو، شیعه دانستن شیعه به معنای اهل سنت نبودن نیست. شیعیان مستند به سیره نبوی، به مشروعیت ولایت علی ع و مرجعیت دینی امامان ع معتقدند؛ چنانچه که علمای سنی مذهب در کتاب های خود از رسول الله ص نقل کرده اند که: «إنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ. وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ»(1)؛ یعنی: «من بین شما چیزی را به جای می نهم که اگر به آن تمسّک بجویید، بعد از من هرگز گمراه نمی شوید. یکی از این دو بزرگ تر از دیگری است: کتاب الله که ریسمان الهی از آسمان به زمین است و عترت من که همان اهل خانه من هستند. این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا آن که در بهشت بر من وارد شوند». از این رو، مستند به سنت نبوی ص، شیعیان بر این باورند که تمامی امامان کلمه واحدی هستند که هیچ یک از آنها قرآن را نقض نمی کنند بلکه همگان بیانگر حقیقت دین هستند و بر مسلمین واجب است که از آنها پیروی کنند و به مرجعیت سیاسی و دینی امامان ع اذعان نموده و به آن متعهد گردند.
  3. اما اگر منظور از اهل سنت بودن امام حسین ع، این باشد که ایشان برخلاف شیعیان به رجعت و بداء و غیره اعتقاد نداشتند و اساسا با عقاید شیعی مخالف بودند، گفتنی است که آنچه از امام حسین ع بدست ما رسیده است، برخلاف این مدعا گواهی می دهد. بدین منظور، در ادامه، به عنوان نمونه، اندکی درباره رجعت سخن می گوییم تا ضعف سخن مدعی در سایر مباحث نیز روشن گردد.
  4. سید مرتضی دیدگاه شیعه درباره معنای رجعت را چنین توضیح می دهد: «به باور شیعیان امامیه، خداوند هنگام ظهور مهدی عج، گروهی از شیعیانی که پیش تر مرده اند را مجددا به دنیا باز می گرداند تا از ثواب یاری کردن به مهدی عج برخوردار گردند؛ و همچنین خداوند گروهی از دشمنان را مجددا زنده می کند تا حضرت مهدی عج از ایشان انتقام بگیرند»(2). مستفاد از روایات این است که رجعت مختص به گروهی خاص از مؤمنان و کافران است که در کفر و ایمان به اوج رسیده اند. اینان به دنیا باز می گردند تا مؤمنان بر کافران غلبه یافته و انتقام ظلم سابق را از آنها بگیرند: «و إن الرجعة ليست بعامة ، و هي خاصة لا يرجع إلا من محض الايمان محضا أو محض الشرك محضا»(3).
  5. تا به این جا دیدگاه شیعیان درباره رجعت مشخص شد. اما آیا امام حسین ع مخالف رجعت بودند؟  برای پاسخ به این پرسش، توجه به این حدیث که از امام حسین ع نقل شده است، راهگشا است. قطب راوندی و دیگران از جابر و او نیز از امام محمد باقر ع، روایت کرده است که حضرت نیز از امام حسین ع نقل کرده اند که امام حسین ع در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند: «اول کسی که زمین شکافته می شود و از زمین بیرون می آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما». این روایت که علامه مجلسی آن را در حق الیقین آورده است بر این نکته تصریح می فرماید که به باور امام حسین ع، اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، ایشان می باشند.(4) بنابراین، امام حسین ع برخلاف اهل تسنن، با رجعت موافق بودند. آری، امام حسین ع دارای تفکر شیعی هستند و اینطور نیست که شیعیان نظری برخلاف ایشان داشته باشند.
  6. اما این که گفته شده است شیعیان عزاداری امام حسین ع را مصادره کردند، سخن ناروایی است. شیعیان، حسین ع را کشتی نجات برای کل بشریت می دانند و بر این باورند که امام حسین ع هادی برای عموم بشر می باشند و محدود به گروه خاصی نیستند. بنابراین، شیعیان از این که اهل تسنن نیز بر مصیبت حسین ع عزدارای کنند، استقبال کرده و با آغوش باز پذیرای برادران دینی خود می باشند.

 

پی نوشت ها:

  1. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، انتشارات حلبی مصر، ج5، ص663.
  2. شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، ج1، ص125.
  3. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص39.
  4. علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص7.

اگر قرآن کتاب کاملی است چرا به احادیث مراجعه شود
به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است.

سؤال: اگر قرآن کتاب کاملي است و در آن‌همه چيز آمده است، ما چرا از کتاب‌های ديگر مثل نهج‌البلاغه و ديگر کتاب‌ها استفاده می‌کنیم؟ چرا باید به حرف‌های اهل‌بیت که حديث است و مثل قرآن منبع موثقي نيست، بايد گوش کنيم؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به این نکات جلب می‌کنیم:

به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است. نهایتاً شیعیان معتقدند که قول و فعل امامان ع نیز همچون قول و فعل پیامبر ص است و از حجیت برخوردار است. درنتیجه، به باور شیعیان، روایات و احادیثی که حقیقتاً از قول و فعل پیامبر ص و امامان ع حکایت می‌کنند، از اعتبار و حجیت برخوردارند. بدین منظور، عالمان علوم دینی، علومی همچون رجال و درایه را تدوین نمودند تا روایات و احادیث را بررسی کنند و مطمئن گردند که این حدیث خاص، واقعاً از پیامبر ص یا امام ع صادرشده است یا نه.

بااین‌حال، ممکن است این‌طور به ذهن برسد که «اگر قرآن کتابی کامل برای هدایت است، اساساً نیازی به این احادیث و روایات ندارد؛ بگذریم از این‌که این احادیث و روایات آن‌قدر هم اعتبار ندارند تا روشنگر و تکمیل‌کننده قرآن باشند». در ادامه، این دو مطلب را بیشتر موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم.

پرسش نخست این است که آیا باوجود قرآن، واقعاً به حدیث و روایت و قول و فعل معصوم نیاز داریم؟ آیا مراجعه به حدیث و روایت، بیانگر نقصان قرآن نیست؟

در پاسخ به این پرسش نخست می‌کوشیم نشان بدهیم که اساساً لزوم مراجعه به حدیث و روایت، برآمده از خود قرآن است. حجیت قول و فعل پیامبر ص ازاین‌رو است که درآیات قرآنی به این امر توجه شده است رسول‌الله، الگوی نیک برای مسلمانان است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(1)؛ یعنی: «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آن‌ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند». ازاین‌رو، بر مسلمانان لازم است که به قول و فعل او توجه کنند و آن را مورد اطاعت قرار دهند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»(2)؛ یعنی: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

اما چرا قرآن منبع معرفتی دیگری همچون سنت و قول و فعل پیامبر ص را معتبر دانسته است درحالی‌که خودش کتاب کاملی برای هدایت است؟ پاسخ به این پرسش ازاین‌قرار است که اساساً بنای خداوند در قرآن بر این بوده که جز در موارد خاص، به جزئیات نپردازد و به بیان کلیات هدایت بسنده کند؛ و در عوض، بیان جزئیات را به قول و فعل معصومان ارجاع دهد. مثلاً در قرآن بارها به نمازخواندن دستور داده‌شده است اما چیزی درباره نحوه نمازخواندن بیان‌نشده است بلکه ما موظفیم نمازخواندن را از پیامبر ص بیاموزیم و قول و فعل او را در این مورد معتبر بشماریم: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(3)؛ یعنی: «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم تا آنچه به‌سوی مردم نازل‌شده است براى آن‌ها روشن‌سازی؛ و شايد انديشه كنند». مرجعیت و اعتبار و حجیت قول و فعل نبوی در بیان امور دینی ازاین‌جهت است که ایشان معصوم از خطا است و وقتی از امور دینی سخن می‌گوید بر اساس هوای نفس رفتار نمی‌کند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»(4)؛ یعنی: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد؛ آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل‌شده نيست».

اما درباره حجیت و قول امامان معصوم نیز گفتنی است که لزوم مراجعه به قول و فعل آن‌ها نیز مستند به قرآن است چراکه بعدازاین که خداوند اطاعت از خود و رسولش را بر مردم واجب می‌کند، از لزوم اطاعت از اولوالأمر نیز سخن می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(5)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را». ازآنجایی‌که اطاعت از رسول ص و امامان ع هم‌ردیف با اطاعت از خدا است، این امر هم از حجیت قول و فعل آن‌ها خبر می‌دهد و هم از عصمت آن‌ها. مطلب اخیر در آیه دیگری نیز موردتوجه قرارگرفته است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(6)؛ یعنی: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور كند و كاملاً شمارا پاك سازد.»

با این توضیحات روشن می‌شود که لزوم مراجعه به قول و فعل پیامبر ص و امامان ع مستند به خود قرآن است. درواقع، این قرآن است که ما را به قول و فعل معصوم سوق می‌دهد نه این‌که ما بخواهیم به‌صورت خودمختار و بدون دلیل، سنت را در کنار قرآن قرار دهیم؛ بنابراین، اگر قرآن کتاب کاملی برای هدایت است ازاین‌جهت است که کلیات هدایت آدمی را بیان کند که مهم‌ترین آن، اصل رجوع به قول و فعل معصوم است. ازاین‌رو، مراجعه به حدیث و روایتی که نمایانگر قول و فعل معصومان ع است، نه‌فقط به معنای نقصان قرآن نیست بلکه برآمده از کمال قرآن است که به این اصل مهم هدایتی تصریح نموده است و بیان جزئیات دینی را به معصومان واگذار کرده است و ما را نیز به پیروی از آن‌ها موظف ساخته است.

اما ممکن است گفته شود که چون قول و فعل معصوم از طریق روایات به دست می‌آید، اعتبار سندی زیادی ندارد و نمی‌توان مطمئن بود که جعلی و دروغین و آمیخته با خطا نیست. در پاسخ به این سخن باید به این اصل مهم اشاره کرد که تنها در صورتی موظفیم به یک روایت و حدیث عمل کنیم که مطمئن باشیم آن روایت و حدیث حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند. ازاین‌رو، احادیث معتبر یا باید متواتر و قطعی السند باشند و یا باید از طریق مطمئن و به‌واسطه راست‌گویان به ما برسند. در غیر این صورت، هیچ‌گاه به آن روایت عمل نمی‌کنیم و از آن برای توضیح و تبیین و تقیید آموزه‌های قرآنی استفاده نمی‌کنیم؛ بنابراین، لزوم مراجعه به قول و فعل معصوم بدین معنا نیست که هر روایتی را صحیح بدانیم و به آن عمل بکنیم؛ بلکه بدین معنا است که موظفیم در میان روایات موجود در کتب حدیثی (همچون نهج‌البلاغه و بحارالانوار و اصول کافی و غیره) جستجو کرده و احادیث و روایاتی که معتبرند و حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند را پیداکرده و به آن‌ها عمل کنیم و سایر روایات و احادیث مجعول و یا مشکوک را کنار گذاشته و از آن‌ها دوری‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

  1.  احزاب: 21.
  2. حشر: 7.
  3. نحل: 44.
  4. نجم: 3-4.
  5. نساء: 59.
  6. احزاب: 33.

صفحه‌ها