كلام

از ديدگاه قرآن و روايات گزينش امام انتخابي است يا انتصابي؟

طبق نظریه انتصاب، امام یا نبی باید از جانب خداوند نصب و تعیین شود نه از جانب مردم و شورا. در ادامه، با عنایت به این مطلب، به پرسش موردنظر پاسخ می‌دهیم:

  1. نظریه انتصاب:

امامت به معناى رياست عامّه در امور دنيوى و اخروى است. بنابر معتقدات شيعه، امامت، استمرار نبوّت است در همه جزئیات و كلّيّات؛ و تنها تفاوت آن با نبوّت اين است كه بر شخص امام وحى فرود نمى ‏آيد و نزول وحى پس از پيامبر (ص) پایان‌یافته است. امامت از گذر علم لدنّى و الهام الهى و مصونیت از خطا و اشتباه و گناه، از آيين پيامبر اسلام (ص) پاسدارى مى‏ كند و مصالح دينى و دنيوى مردم را محفوظ مى‏ دارد. شيعيان معتقدند كه مقام امامت تنها به معصومين مى‏ رسد. متكلّمان امامیه بر اين اعتقاد دلايلى آورده ‏اند؛ ازجمله اينكه مردم ازآن‌رو به امام محتاج‏ند، كه معصوم نيستند و بدون او به خطا و اشتباه و گناه مى ‏لغزند. حال، اگر امام، معصوم نباشد، خود به امامى ديگر نيازمند است و اين باطل است؛ زيرا مستلزم دور است. چون متكلّمان امامیه اين مدّعا را ثابت مى‏ كنند، از آن نتيجه مى‏ گيرند كه مردم را در انتخاب شخص امام، حقّ و سهمى نيست؛ زيرا او بايد معصوم باشد و عصمت حالتى است باطنى و جز خداوند كسى از باطن انسان خبر ندارد و مردم توانِ آن ندارند كه معصوم را از غير معصوم بازشناسند. ازاینرو، شیعیان امامیه قائل به لزوم نصب امام از سوی خداوند و ابلاغ آن از طریق نص و متون دینی هستند. ازاینرو، امامت هم باید منصوب باشد و هم منصوص. (1) توجه به آیات قرآنی نیز گواه بر این امر است که امامت مقامی زمینی و دنیوی محض نیست که مردم آن را انتخاب کنند بلکه امامت عهد الهی است که خداوند آن را نصب و جعل می‌نماید و آن را به ظالمان نمی‌دهد: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(2)؛ بنابراین، روشن می‌شود که امام باید معصوم باشد و به همین جهت نیز منصوب و منصوص است و به همین جهت است که اطاعت از امام هم‌راستا با اطاعت از خداوند به‌صورت مطلق واجب شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»(3). ازاین‌رو، پیامبر ص و اولی الامر نیز باید معصوم باشند چراکه اگر معصوم نباشد در این صورت، ممکن است در موردی اطاعت از خداوند در تقابل با اطاعت از پیامبر ص و اولوالأمر باشد.

به همین جهت است که با مراجعه به نصوص دینی، درمی‌یابیم که چرا پیامبر ص امام را منصوب نمود و آن را به مردم واگذار نکرد. با توجه به روایات واردشده از پیامبر اسلام ص که از طریق اهل سنت و شیعیان نقل‌شده است، روشن می‌شود که مصداق این آیه، علی ع و اوصیای او هستند. (4)

  1. نظریه انتخاب:

اما درباره نظریه انتخاب و بیعت گفتنی است که این نظریه غالباً ازاین‌جهت معتبر دانسته شده است که راهی جز آن نبوده است؛ یعنی چون نص بر وجود امام نبوده است، پس سراغ انتخاب و بیعت رفتند که امری عقلایی بوده است و سابقه تاریخی در اسلام نیز داشته است. به همین جهت، چون ابوبکر عمر را منصوب نمود، هیچ‌کسی سراغ انتخاب امام نرفت چراکه اجمالاً همگان قبول داشتند که وجود نص، بر انتخاب از سوی اکثریت، ترجیح دارد؛ اما در دو بند پیشین نشان دادیم که اولاً امام، معصوم است و باید منصوب و منصوص باشد؛ در این صورت، باید سراغ نصوص رفت و نباید به انتخاب تکیه نمود؛ و ثانیاً چنین نصب و نصی را نیز در اختیارداریم. در این صورت، نظریه انتخاب خودبه‌خود، از مشروعیت ساقط می‌شود. ثالثاً اگر هم بپذیریم که نظریه انتخاب لازم‌الاجرا است، آنگاه می‌توان این ایراد را مطرح نمود که میزان رأی لازم برای انتخاب چه چیزی است: اجماع یا اکثریت؛ اکثریت صحابه یا اکثریت مسلمانان؟ تعیین هر یک از فروض، محتاج دلیل موجه است ولی نظریه انتخاب فاقد آن است. رابعاً اگر هم خلافت ابوبکر از طریق انتخاب را بپذیریم، خلافت عمر را نمی‌توان پذیرفت چراکه خلافت عمر دلیلی جز نصب ابوبکر ندارد یعنی نه از سوی پیامبر منصوب و منصوص است و نه از سوی مردم یا خواص سیاسی انتخاب‌شده است؛ و خامسا این‌که اساساً امامت محدود به خلافت و ریاست سیاسی و اجتماعی نیست بلکه شامل هدایت دینی و معنوی جامعه اسلامی نیز می‌شود و این امر مقبول همگان ازجمله خلفا بوده است که در این زمینه علی ع اعلم از سایر خلفا بوده است؛ درنتیجه، باید ایشان را به‌عنوان امام برمی‌گزیدند. برخی از بیانات امیرالمؤمنین ع نیز ناظر به همین امر بود که ایشان خود را بهترین گزینه می‌دانست یعنی اعتراض ایشان به‌صورت جدلی بود مبنی بر این‌که اگر هم قرار است نص را نادیده بگیریم و از طریق انتخاب پیش برویم، انتخاب ایشان بهتر از انتخاب سایر خلفا بود و باید ایشان برگزیده می‌شدند. مثلاً در نامه 28 نهج‌البلاغه آمده است که «لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم؛ یعنی: «در سقيفه، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و به‌واسطه آن بر آنان چيره گشتند. پس اگر چيرگى به آن است، حقّ [خلافت] براى ماست نه شما».

  1. نتیجه:

با عنایت به آنچه گذشت روشن شد که اولاً نظریه انتصاب نظریه مشروع است؛ و نظریه انتخاب مشروعیت ندارد و ثانیاً برای انتصاب علی ع نص داریم؛ و ثالثاً اگر هم نظریه انتخاب، مشروعیت داشته باشد، شامل خلافت برخی از خلفا نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: خرازی، محسن، بدایه المعارف فی شرح عقائد الامامیه، موسسه النشر الاسلامی، ج 2، صص 3-124؛ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381، صص 153-163.

2. بقره: 124.

3. نساء: 54.

4. برای مطالعه بیشتر، رک: بحرانی، هاشم، غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، موسسه التاریخ العربی، ج 2، صص 15-23.

غدیر؛ مصادیق دوستان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام
اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب

سلام سؤال بنده اين هست که مگر نه روز عيد غدير خم، پيامبر (ص) به مسلمانان گفتن که «با دوستان علي (ع)، دوستي کنيد و با دشمنان علي (ع)، دشمن باشيد» خب اگر من درست گفتم؛ ما شيعيان وظیفه‌داریم با اهل سنت که امام علي (ع) را قبول ندارند‌، دشمني کنيم؟ ممنون

دوست عزیز، اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه آن‌ها عمدتاً جاهل قاصرند و به پیروی از علمایی که به آن‌ها اعتماد کرده‌اند، معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب نکرده است بلکه پیامبر امر خلافت و سیاست و مرجعیت دینی بعد از خود را به امت اسلامی واگذار کرده است. بسیاری از اهل سنت معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) عالم‌ترین فرد بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) بودند و نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودند اما چون نصی برای تعیین امام بعد از پیامبر وجود ندارد، پس باید ازنظر امت اسلامی تبعیت کرد و خلافت حضرت را در مرتبه چهارم پذیرفت.

البته روشن است که عقاید مذکور قابل‌قبول نیستند چراکه نصوص دینی دلالت دارند بر این‌که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در زمان حیاتشان، امر خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از خود را مشخص نمودند و در موقعیت‌های مختلف، به آن تصریح نمودند که بعد از من، علی و اولادش (علیهم‌السلام) جانشین و وارث من هستند و بر همگان لازم است از آن‌ها پیروی کنند (1).

اما این اختلاف میان شیعه و سنی را نباید به‌مثابه دشمنی این دو جریان اسلامی باهم به‌حساب آورد. نباید چنین تصور کرد که اهل سنت دشمن شیعیان هستند و یا شیعیان دشمن اهل سنت هستند بلکه هر یک از آن‌ها با اعتقاد به توحید و نبوت، از زمره مسلمانان و برادران دینی و پیرو رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) هستند که بنا بر آنچه خدا پسندیده، باید بر کفار شدید و سرسخت باشند اما در میان خود، مهربان و بخشنده: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُ»(2).

بله موافقیم که در زمان صدر اسلام و یا حتی در حال حاضر، بودند و هستند کسانی که حقانیت شیعه و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را قبول داشته اما به خاطر منافعشان آن را نادیده گرفته و با امام علی (علیه‌السلام) و سایر امامان (علیهم‌السلام) دشمنی کردند و می‌کنند؛ اما باید به این حقیقت مهم نیز متذکر شد که در حال حاضر و یا حتی در صدر اسلام، اکثر مردم در غبار فتنه‌ها حق را گم‌کرده و در زمره جاهلان قاصر قرار می‌گیرند؛ یعنی نسبت به حقانیت امامان (علیهم‌السلام) دچار شک و شبهه شده و به همین جهت، با آن‌ها همراهی نکردند و حق خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) را مخصوص آن حضرات ندانستند. این جهل غیرعمدی را نباید به معنای مقابله و دشمنی با حق تلقی کرد.

دشمن پنداری شیعه و سنی نسبت به یکدیگر، از توطئه‌های استعمارگران و مستکبرانی است که از دمیدن بر اختلاف شیعه و سنی بیشترین سود را برده و حاشیه امنی برای رژیم غاصب اسرائیل فراهم می‌کنند. ازاین‌رو، باید هوشیار و بصیر بود و در غبار فتنه‌ها، از مکر و نیرنگ دشمن حقیقی غافل نشد؛ ان‌شاءالله الرحمن.

 

پی‌نوشت:

1. پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله و سلم) می‌فرماید: «انا سيد النبيين و علي سيد الوصيين و إنّ اوصيائي بعدي اثني عشر اولهم علي و آخرهم القائم المهدي؛ اوصیاء بعد از من دوازده نفرند كه اول آن‌ها علي (علیه‌السلام) و آخر آن‌ها مهدي (عج) است». (سليمان بن ابراهيم حنفي قندوزي، ينابيع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، 1416 ق، ج 3، ص 291.) در بعضي از روايات كلمه «نُقبا» دوازده خليفه و دوازده امير آمده است كه همگي اشاره به مسئله ولايت امر دارد و نيز در اين احاديث بیان‌شده كه اين دوازده جانشين پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) از قریش‌اند. تفسير شيعه از اين حديث بسيار روشن و منظور از آن‌ها دوازده امام معصوم (علیهم‌السلام) است ولي اين حديث براي ساير مذاهب به‌صورت يك مسئله پيچيده درآمده است و تفسير روشني نتوانسته‌اند ارائه كنند؛ زيرا بر هیچ‌یک از خلفا نخستين و بني اميه و بنی‌عباس تطبيق نمی‌کند.

2. فتح: 29

امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان بعد از ایشان
ازجمله دلايلي که امامت دوازده امام (ع) را اثبات مي‌کنند، احاديثي هستند که در آن‌ها تعداد جانشينان پيامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگي از قريش هستند، ذکرشده ا

در واقعه‌ی غدير خم حضرت علي (ع) توسط پيامبر اكرم (ص) و امر خداوند به جانشيني پيامبر و امامت (امیرالمؤمنین) منصوب شدند. در كدام منابع معتبر ذکرشده است كه پس از علي (ع) فرزندان ايشان بايد امامت را به عهده بگيرند؟ آيا اين سخن پيامبر است؟

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

الف. روايت خلفاي دوازده‌گانه

ازجمله دلايلي که امامت دوازده امام (ع) را اثبات مي‌کنند، احاديثي هستند که در آن‌ها تعداد جانشينان پيامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگي از قريش هستند، ذکرشده است. (1) اين احاديث علاوه بر منابع حديثي شيعه، در منابع حديثي اهل سنت نظير صحيح مسلم، صحيح ابن حبان، جامع ترمذي، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابن جعد، مسند ابويعلي، کنزالعمال و... نقل‌شده است. (2)

پيامبر (ص) در برخي از اين احاديث، از اين دوازده نفر با عنوان «اثناعشر خليفة» ياد کرده است، مثل حديث: «يکون من بعدي اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش؛ پس از من دوازده خليفه خواهد بود که همگي از قريش‌اند»، (3) «لا يزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي اثني عشر خليفة کلّهم من قريش؛ اين دين قدرتمند و شکست‌ناپذیر خواهد بود تا دوازده خليفه بر آن حکومت کنند که همه از قريش‌اند»، (4) «لا يزال الدين قائماً حتي يکون اثنا عشر خليفة من قريش؛ دين اسلام بر پا خواهد بود تا اينکه دوازده خليفه حکومت کنند که همه از قريش‌اند.»(5) و احاديث مشابه ديگر.

 

پيامبر (ص) در برخي موارد، از امامان بعد از خود با عنوان «اثنا عشر اميراً» نام‌برده است، مثل حديث: «يکون من بعدي اثنا عشر أميراً... کلّهم من قريش». (6)

در چند حديث ديگر تعداد جانشينان پيامبر (ص) همان تعداد نقباي (رؤساي) بني‌اسرائيل براي حضرت موسي (ع)، دانسته شده است، مثل: «انّ عدة الخلفاء بعدي عدة نقباء موسي»(7) و «الخلفاء بعدي اثنا عشر کعدد نقباء بني اسرائيل». (8) می‌دانیم نقباي بني‌اسرائيل نيز دوازده نفر بوده‌اند.

 

بنابراين، روشن می‌شود که رسول‌الله ص به خلفاي دوازده‌گانه اشاره‌کرده‌اند؛ اما اين خلفاي دوازده‌گانه چه کساني هستند؟ افزون بر متفکران شيعي، حتي بعضي از محققان اهل سنت نيز اذعان کرده‌اند که مراد از اين دوازده نفر در احاديث نبوي، دوازده نفر از اهل‌بیت است؛ زيرا اين احاديث بر کسان ديگر قابل تطبيق نيست، نه بر خلفاي بعد از پيامبر (ص) چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است و نه بر حاکمان بني اميه چون تعداد آنان بيشتر از دوازده نفر است. علاوه بر اينکه حاکمان بني‌اميه شديداً ظالم بودند و هاشمي هم نبودند. اين دوازده نفر همچنين بر خلفاي بنی‌عباس قابل تطبيق نيست؛ زيرا تعداد آنان نيز بيشتر از دوازده نفر بوده است. (9)

بنابراين ناگزير اين احاديث نبوي بايد بر ائمه دوازده‌گانه که اهل‌بيت پيامبر (ص) هستند تطبيق شود؛ زيرا آنان ازنظر علم و جلالت و وَرَع و تقوا و نَسَب، برتر از همگان بوده‌اند. حديث ثقلين و احاديث مشابه آن نيز مؤيد و شاهد اين مدعاست که مراد پيامبر (ص) از امامان دوازده‌گانه، دوازده نفر از اهل‌بيت آن حضرت بوده است. (10)

 

ب. رواياتِ مشتمل بر اسامي ائمه (ع)

نوع دوم احاديثي است که پيامبر (ص) ضمن تأکيد بر دوازده نفر بودن جانشينان خود، به معرفي اين دوازده نفر پرداخته و آنان را از اهل‌بيت خود دانسته است. اين نوع روايات خود بر چند دسته‌اند:

1. در يک دسته از اين احاديث، اميرمؤمنان علي (ع)، اولين نفر از ائمه و امام مهدي (ع) آخرين آنان ذکرشده است؛ چنان‌که از پيامبر (ص) نقل‌شده است: امامان بعد از من دوازده نفرند. اولين آنان علي بن ابیطالب و آخرين آنان قائم است. اطاعت از آنان، اطاعت از من و نافرماني از آنان، نافرماني از من است. هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است. (11)

آن حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايد: امامان بعد از من دوازده نفرند. اولين آنان علي بن ابیطالب و آخرين آنان حضرت قائم است. آنان جانشينان من و اوصيا و اولياي من و حجت‌هاي الهي بر امت من‌بعد از من هستند. اقرارکنندگان به امامت آنان، مؤمن و انکارکنندگان آنان کافرند. (12)

2. در دسته ديگر از احاديث، پيامبر (ص) نه نفر از دوازده امام بعد از خود را از نسل امام حسين (عليه‌السلام) ذکر کرده است که آخرين آنان حضرت قائم است. ابوذر از پيامبر (ص) نقل مي‌کند که فرمود: «الأئمة من بعدي اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين تاسعهم قائمهم، ثم قال: ألا انّ مثلهم فيکم مثل سفينة نوح من رکبها نجي ومن تخلف عنها هلک»(13) امامان بعد از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسين‌اند که نهمين آنان قائم آنان است. آگاه باشيد که امامان دوازده‌گانه در ميان شما همانند کشتي نوح هستند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مي‌يابد و هر کس از آن دوري گزيند، هلاک مي‌شود.

3. در دسته ديگر احاديث، پيامبر (ص) فقط اسامي مشترک ميان امامان (ع) را بيان کرده است، مثل حديث: «الأئمة بعدي اثنا عشر أوّلهم علي ورابعهم علي وثامنهم علي وعاشرهم علي وآخرهم مهدي (عج)»(14) امامان بعد از من دوازده نفرند اولين آنان علي و چهارمين آنان علي و هشتمين آنان علي و دهمين آنان علي و آخرين آنان مهدي است. يا حديث: «انّ الأئمة من بعدي اثني عشر من اهل بيتي علي أوّلهم وأوسطهم محمد وآخرهم محمد ومهدي هذا الأُمّة الذي سيصلي خلفه عيسي بن مريم»(15) امامان بعد از من دوازده نفر از اهل‌بيت من‌اند که اولين آنان علي و وسط آنان محمد و آخر آنان محمد و مهدي اين امت است کسي که عیسی بن مریم در نماز بر او اقتدا مي‌کند.

4. در دسته ديگر هم پيامبر (ص)، امامان دوازده‌گانه را با ذکر اسامي و القاب به‌طور کامل معرفي کرده است. (16) در حديث معروف به حديث لوح نيز اسامي امامان دوازده‌گانه با توصيفات خاص هرکدام ذکرشده است. (17)(18)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. صمدي، «امامت اثني عشر»، ص ۴۳۰.

2. صمدي، «امامت اثني عشر»، ص ۴۳۰.

3. مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۹۲؛ مسند ابن‌ جعد، مؤسسة نادر، ص ۳۹۰؛ صحيح ابن‌حبان، ۱۴۱۴ ق، ج ۵، ص ۴۴.

4. صحيح مسلم، داراحياء التراث العربي، ج ۶، ص ۴؛ ابن‌ابي‌عاصم، الآحاد والمثاني، ۱۴۱۱ ق، ج ۳، ص ۱۲۶.

5. مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۸۶.

6. صحيح بخاري، دار احياء التراث العرب، ج ۸، ص ۱۲۷؛ مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۹۴.

7. سيوطي، الجامع الصغير، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۳۵۰؛ متقي هندي، کنزالعمال، ۱۴۰۹ ق، ج ۶، ص ۸۹.

8. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۳۱۵؛ شيخ صدوق، امالي، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۸۷؛ بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۲۷۱.

9. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۹۲، ۲۹۳.

10. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۹۲، ۲۹۳.

11. شيخ صدوق، الاعتقادات في دين الإماميه، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۰۴؛ صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه‌السلام)، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۶۲.

12. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ۱۴۰۴ ق، ج ۴، ص ۱۸۰.

13. بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۲.

14. سبزواري، معارج اليقين، ۱۴۱۰ ق، ص ۶۲.

15. بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۲۳۸.

16. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ۱۴۱۶ ق، ص ۲۵۸؛ طبرسي، الاحتجاج، ۱۳۸۶ ق، ج ۱، ص ۸۷؛ خزاز قمي، کفاية الاثر، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۴۵.

17. کليني، الکافي، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۸؛ ابن‌بابويه قمي، الإمامة والتبصره، ۱۳۶۳ ش، ص ۱۰۴؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ۱۴۱۴ ق، ص ۲۱۰.

18. براي اثبات امامت امامان دوازده‌گانه به ادله ديگري هم استناد شده است که براي مطالعه آن‌ها می‌توانید به اين آدرس مراجعه بفرماييد: http://lib.eshia.ir/23021/1/70

چرا به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود؟
نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

سلام و عرض ادب. بنده کارشناس ارشد فقه و حقوق هستم و متوجه نمی‌شوم که چرا گفته شده به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود! الآن باوجوداین اتفاق جديد يعني قتل وحشیانه دختر 14 ساله توسط پدرش، بنده نمی‌توانم خود را قانع کنم که اين پدر داعشي، چرا نبايد قصاص شود؟! همچنین متوجه نمی شوم چرا اگر مادر آن دختر مرتکب چنين عملي می‌شد، باید قصاص می‌شد! چه فرقی میان پدر و مادر است؟! ممنون می‌شوم راهنمايي کنيد.

 

 

براي پاسخ به اين سؤال، به نکات ذيل اشاره می‌گردد:

نکته اول:

نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

زن و مرد درعین‌حالی كه در انسانيت همسان هستند، ولي هر يك از آن‌ها، در برخي جهات از ديگري متمايز می‌شوند كه نبايد تحت تأثير برخي افكار وارداتي، اين جهات و خصوصيات متفاوت را ناديده بگيريم.

از ديد شريعت اسلام، به جهت اشتراکات تکوینی میان زن و مرد، نود درصد حقوق زنان و مردان مشترك است و در ده درصد باقيمانده، در نيمي از آن، زن بنا به اقتضاي خصايص زنانگي و در نيمي ديگر، مرد به اقتضاي خصوصیت شخصي داراي احكام خاصي است.

نکته دوم:

هرچند اين قاعده که احکام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعی است، درست و صحیح است؛ اما باید متذکر شد که کشف هر یک از این مصالح و مفاسد –جز مواردی که در دین صراحتاً بیان‌شده- بسيار مشکل است؛

چون اولاً: کشف این امور، نيازمند داشتن امکانات وسيع در ابعاد مختلف علمي است.

ثانياً: بشر هرقدر ازنظر علم و صنعت پيشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطره‌اي است در برابر دريا: «جز اندکي از دانش به شما داده نشده است.»(1)

شايد یکی از علت عدم بيان فلسفه تمام احکام، از سوي اولياء الهي دين، بيان تمام اسرار احکام براي انسان‌هايي که بسياري از حقايق علمي هنوز برايشان کشف نشده، مانند گفتن معما است که چه‌بسا موجب تنفر شنوندگان گردد، امام علي (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «مردم، دشمن آن چيزي هستند که نمي‌دانند.» (2)

علاوه اينکه، هدف از دين و شريعت، آراستگي انسان‌ها به خوبي‌هاي علمي و عملي و اجتناب از زشتي‌هاي فکري و عملي است و اين هدف با عمل به شريعت به دست مي‌آيد؛ ولو اينکه افراد فلسفه و علت احکام را ندانند، نظير اينکه مريض با انجام دادن دستورات پزشک، بهبودي را به دست مي‌آورد حتی اگر فايده و فلسفه دارو و دستورات پزشک را نداند.

نکته سوم:

مجتهد و فقيه سعي می‌کند با استفاده از منابع ديني به استنباط احکام شرعي بپردازند؛ به‌طوری‌که موردنظر خداوند باشد؛ اما با موانع زيادي ازجمله صحت حديث، لسان و فهم لغات حديث، محدوديت منابع و ... روبرو است؛ ولی تمام سعي ايشان، رسيدن به‌حکم خدا است و اگر هم ناخواسته خطايي در استنباط احکام از ايشان سر زد، تقصيري نداشته و معذور است، زيرا تمام سعی‌اش را کرده است.

بر همین اساس، مبناي فقهي استثناي پدر از قصاص، رواياتي است که به دست فقيه رسيده است. فقيه بر اساس همين روايات، به چنين استنباطي دست‌یافته است.

روايات متعددي از امامان معصوم (علیهم‌السلام) به ما رسيده است، ازجمله در حديثي امام صادق (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «پدر به خاطر قتل فرزند قصاص نمي‌شود.»(3) فقهای نيز با توجه به اين روايات، بر اين مطلب اتفاق دارند. (4)

در حالت طبيعي پدر به خاطر اين قتل قصاص نمي‌شود. (5) البته اين امر در صورتي است كه قتل به‌نوعی مصداق افساد در زمين و محاربه نباشد. در اين صورت حاكم مي‌تواند اين فرد را به‌عنوان مفسد فی‌الارض اعدام نمايد؛ اما در حالت عادي اگر پدري فرزند خود را خواسته يا ناخواسته بكشد، قصاص نمي‌شود و تنها محکوم‌به پرداخت ديه خواهد بود. (6)

نکته چهارم:

ما ادعا نمي‌کنيم كه همه حقيقت را در خصوص اين حكم می‌دانیم؛ اما با تأمل و تفكر مي‌توان به احتمالاتي درباره فلسفه این حکم رسيد:

اصولاً در مورد قتل عمد، بر اساس فلسفه خاصي که در قصاص وجود دارد، حکم اوليه اسلام بر قصاص هست. براي رعايت همين فلسفه بايد تا جايي که امکان دارد، کسي از اين حکم استثنا نشود؛ اما چرا پدر استثنا شد؟ احتمالاً به این دلیل که اقدام به قتل فرزند توسط پدر گرچه بسيار نادر است، ولي مراعات حق سابق پدر و (ولايت) او بر فرزند و اموري از اين قبيل، باعث تخفيف در مجازات مي‌شود. البته بخشش قصاص، از زشتي کار او نمي‌کاهد. ديه و مجازات احتمالي تعزيري به‌جای خود باقي است.

همچنين پدر به‌طور طبيعي نان‌آور و تأمین‌کننده هزينه خانواده است. با مرگ او نه‌تنها يک نفر می‌میرد، بلکه ساير اعضاي خانواده از کوچک و بزرگ از حيث زندگي و جنبه‌هاي اقتصادي و مالي، با مشکلات فراواني مواجه مي‌شوند. قصاص او، ضربه مهلك ديگري بر پيكر خانواده خواهد بود. (7)

نکته پنجم:

در ادامه به مطالبي پيرامون اينکه چرا زنان، با کشتن فرزند، قصاص می‌شوند، می‌پردازیم.

اولاً مجازات قتل عمد، قصاص است و موارد معافيت از قصاص در منابع شرعي و قانوني تصریح‌شده است. بنابراين اگر در موردي دليل خاصي براي استثنا کردن شخصي وجود نداشته باشد، بايد به‌حکم عام قصاص عمل کرد که در مورد مادر هم دليل خاصي وجود ندارد و مشمول مقررات عمومي قصاص مي‌شود.

ثانیاً درجایی که مادر عمداً فرزند خود را به قتل رسانيده است، اسلام نفرموده است که حتماً بايد اعدام شود، بلکه حق قصاص را براي ساير ورثه محفوظ داشته است، همان‌گونه که آنان حق‌دارند قصاص را تبديل به ديه بکنند و يا قاتل (مادر) را عفو نمايند.

ثالثاً مادر به‌واسطه علاقه شديد به فرزندش، غالباً جز با رسيدن به جنون آني مرتکب قتل فرزند نمی‌شود؛ در این صورت، اگر در محضر مراجع ذی‌صلاح اثبات شود که مادري که مرتکب قتل شده، در شرايط روحي خاصي بوده که اصلاً هوشيار و داراي اختيار لازم نبوده، مادر نيز محکوم به قصاص نمی‌شود.

رابعاً در روايات متعددى که از طرق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ما رسيده، قياس کردن احکام و حقايق دينى به‌شدت محکوم‌شده است. منظور از «قياس» اين است که: موضوعى را به موضوع ديگرى که از بعضى جهات با آن شباهت دارد مقايسه کنيم و همان حکمى که درباره موضوع اول است، براى موضوع دوم اثبات نماییم، بدون این‌که علت حکم اول را کاملاً بدانيم.

مثل‌اینکه می‌دانیم: «ادرار» انسان، محکوم به نجاست و ناپاکى است و بايد از آن پرهيز کرد، سپس «عرق» انسان را هم با آن مقايسه کنيم و بگوییم: چون اين دو در پاره‌ای از جهات باهم شباهت دارند، هر دو ناپاک و نجس هستند.

ممنوع بودن قياس ازنظر حکم خرد، منحصر به قوانين دينى نيست، پزشکان هم اکيداً توصيه می‌کنند هرگز نسخه بيمارى را به بيمار ديگر ندهيد، هرچند بيمارى آن‌ها ازنظر شما شبيه باشند؛ چراکه ممکن است این‌گونه تجویز، نه‌تنها مفيد نباشد که گاهى سرچشمه خطرات جبران‌ناپذیری گردد.

احکام الهى از اين هم دقیق‌تر و باریک‌تر است و به همين دليل، در روايات داريم اگر احکام خدا با قياس سنجيده شود، دين خدا از بين خواهد رفت، يا فساد آن بيشتر از صلاح آن است. (8) در این راستا، می‌توانید به روایتی که حکم مقدار دیه قطع انگشتان زن توسط مرد را بیان می‌کند نیز مراجعه بفرمایید. (9)

در اين موضوع نيز، همین‌گونه است؛ ما نمی‌توانیم ‌به خاطر بعضي از حکمت‌ها و شباهت‌ها، حکم قصاص نشدن مرد را بر زن، تعميم دهيم چراکه مسائل شرعي، ازجمله فروع دين بوده و تعبدي است. اگرچه فقه شيعه باعقل و نظر کاملاً سازگاري دارد اما نمی‌توان در پاره‌ای از مسائل، به‌صرف شباهت، حکم عقل را جاري کرده و متوسل به قياس شد. چراکه ما به همه حکمت‌ها و ابعادي که مدنظر خداوند در شريعت پيامبرش (ص) باشد واقف نبوده و می‌بایست به نصوص مراجعه نموده و به‌طورکلی تابع نظر متخصص در اين زمينه يعني فقها و مجتهدين باشيم.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره اسراء، آيه 85.

2- محمدی ری‌شهری، گزيده ميزان الحکمة، [بیجا]، ج 1، ص 214.

3- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، صص 77 و 78.

4- مدني کاشاني، حاج‌آقا رضا، کتاب القصاص للفقهاء و الخواص، دفتر انتشارات اسلامي، ص 84.

5- امام خميني ‏، تحرير الوسيله، مؤسسه دار العلم‏، ج 2، ص 251.

6- مجموعه نویسندگان، مجازات پدر در قتل فرزند، مجله پژوهشنامه فقه و حقوق اسلامي، سال چهارم، شماره هفتم، بهار و تابستان 1390.

7- خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه قصاص در اسلام، نشر بوستان کتاب، ص 94.

8- شیخ کليني، كافى، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، ص 57.

9- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، ص 352.

نقش جن در بيماري مبناي ديني دارد؟

نقش جن در بيماري مبناي ديني دارد؟ چقدر شياطين مؤثر و مسلط بر ما می‌شوند؟

پاسخ اجمالي:

جن موجودي است داراي قابلیت‌های ويژه که گروهي از آن‌ها همچون ابليس، به‌تنهایی و يا با مشارکت شياطين انساني، به آزار و اذيت و فريب مؤمنان می‌پردازند. ازاین‌رو، کاملاً محتمل است که انتشار ويروس کرونا و جهان‌شمول کردنِ آن در ميان بشر، از طريق اجنه رخ‌داده باشد؛ چنانکه شيطان ايوب (علیه‌السلام) را از طريق فقر و بيماري، آزار داد. البته مؤمنان با توکل به خداوند می‌توانند بر اين مشکلات غلبه يابند و مکر شياطين جني و انساني را به خودشان بازگردانند.

پاسخ تفصيلي:

مستند به متون ديني، موجوداتي به‌عنوان جن وجود دارند که ابليس يکي از آن‌ها است و سپاه شيطاني از انسان و اجنه را تشکيل داده و عهد بسته به آزار و اذيت و فريب انسان‌ها بپردازد. ازاین‌رو، اين پرسش شکل‌گرفته که آيا ممکن است اجنه شيطاني، به‌تنهایی يا با مشارکت شياطين انساني، اقدام به توزيع ويروس کرونا کرده باشند يا نه؟ در ادامه، با ارائه مطالبي به اين پرسش پاسخ می‌دهیم:

جن موجودي است که هرچند مانند انسان داراي روح و جسم است اما از قابلیت‌های ویژه‌ای برخوردار است که در قرآن و روايات به آن‌ها اشاره‌شده است. توانایی‌هایی چون ساختن سريع اماکن و ابنيه و يا جابجا کردن سريع وسايل ازجمله توانایی‌های آنان است که در داستان حضرت سليمان ع به اين مسئله اشاره‌شده است. (1)

اين مسئله نشان‌دهنده آن است که اين موجودات داراي توانایی‌های منحصربه‌فردی هستند.

همچنين در متون ديني نکاتي واردشده که نشان می‌دهد اين امکان‌پذیر انسان‌ها از سوي اجنه مورد آزار و اذيت قرار گيرند، وجود دارد. بيماري و فقر حضرت ايوب (علیه‌السلام) توسط شيطان نمونه‌ای از اين آزار و اذیت‌هایی است که شياطين بر انسان‌ها تحميل می‌کنند و با صبر و توکل به خدا می‌توان بر آن‌ها غلبه يافت. (2) ازاین‌رو بايد اين احتمال را پذيرفت که گاهي انسان‌ها مورد آزار و اذيت جنيان قرار گيرند و حتي بیماری‌های روحي به جهت اين آزار در انسان‌ها ظاهر شود.

همچنين اين احتمال وجود دارد که گروهي از اجنه، به‌تنهایی و يا با مشارکت شياطين انساني، به انتقال ویروس‌های خطرناک به انسان‌ها (مشابه با انتقال ويروس از حيوان به انسان) مبادرت بورزند و درنتیجه برخي از بیماری‌های موجود در عالم اجنه وارد دنياي انسان‌ها شود و يا به جهت قابليت حرکت سريع، برخي از بیماری‌ها را در جهان انسان‌ها گسترش دهند. اين احتمال دور از واقع نيست و مبناي ديني دارد؛ اگرچه به‌صورت قطعي مشخص نيست که آيا واقعاً انتشار ويروس کرونا ناشي از اجنه شيطاني است يا نه.

مطلب بعدي این‌که اصولاً اين کارها به جهت در اختيار گرفتن بعضي از اجنه توسط برخي از انسان‌ها است که متأسفانه سعي می‌کنند با تسخير آن‌ها با روش‌هایی خاص، آن‌ها را وادار به اذيت و آزار انسان‌های ديگر کنند.

اما نبايد اين امر را به معناي تسلط شياطين بر انسان‌ها تلقي کرد چراکه انسان‌ها با پناه بردن به خدا و توکل به لطف و قدرت او، می‌توانند بر مکر و فريب و آزار شياطين غلبه کنند. بر اساس متون ديني حدود تسلط شياطين بر انسان‌ها، وسوسه قلبى و دعوت و بهتر نماياندن بدي‌ها و بالعکس است و جز اين تسلطى ندارند و کسى را به انجام کارى مجبور نمي‌کنند و در قرآن مجيد هر چه در مورد کار آن‌ها گفته‌شده، به همين اصل برمی‌گردد: «وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ ۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي ۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ؛ و شيطان، هنگامی‌که کار تمام مي‌شود، مي‌گويد: خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطي نداشتم، جز اينکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنابراین، مرا سرزنش نکنيد؛ خود را سرزنش کنيد!» (3)

نکته آخري که لازم است در اينجا به آن اشاره شود اين است که اگرچه اصل ارتباط با اجنه و آزار رساندن و يا کمک گرفتن از آن‌ها می‌تواند صحيح باشد اما اكثر كساني كه ادعاي ارتباط با اجنه دارند دروغ‌گویان و شياداني هستند كه به فكر منافع شخصي خود و ارضاي هواهاي نفساني خود هستند و نبايد به آن‌ها مراجعه كرد و نبايد به خواسته‌هاي آن‌ها تن داد و بزرگ‌ترین شاهد بر دروغ بودن ادعاهاي آن‌ها اين است كه آن‌ها قادر به حل مشكلات شخصي خود نيستند تا چه رسد به مشكلات ديگران.

نتيجه:

کوتاه‌سخن این‌که اين احتمال دور از واقع نيست که انتشار سريع ويروس کرونا در جهان، توسط شياطين جني انجام‌شده باشد؛ اما فعلاً به‌صورت قطعي چنين چيزي اثبات نشده است. حتي اگر روزي اثبات شود شياطين انساني و جني با مشارکت يکديگر به چنين کاري مبادرت ورزيدند، اميد است مؤمنان با تلاش و کوشش و توکل بر خداوند، بر اين مشکل غلبه يابند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سبأ (34) آيات 12-13.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 12، ص 350-351.

3. ابراهيم (14) آيه 22.

 

کلمات کليدي:

جن، شيطان، تسلط جن و شيطان، بيماري

آيا افرادي که بدون غسل و آداب شرعي دفن يا غرق يا ... می‌شوند در برزخ و قيامت دچار مشکل خواهند شد؟

آيا افرادي که به هر دليلي مانند جلوگيري از گسترش بيماري و يا غرق شدن در دريا و ...، بدون غسل و آداب شرعي دفن يا غرق يا ... می‌شوند در برزخ و قيامت دچار مشکل خواهند شد؟ چرا اسلام براي اين موقعيت فکري نکرده است؟

پاسخ اجمالي:

 با توجه به متون ديني مي‌دانيم که آدمي محدود به جسم و بدن مادي نيست بلکه داراي ساحت ديگري است که از آن، به روح و بدن مثالي تعبير مي‌شود که بعد از مرگ، با ترک بدن مادي، به حيات خويش در برزخ ادامه مي‌دهد تا قيامت برپا گردد. اگر بدن آدمي در دنيا نابود شود و يا به سبب محذوراتي، به شکل مرسوم تشييع و تدفين نشود، مشکلي براي او در جهان پس از مرگ ايجاد نمي‌شود بلکه خداوند عادل بوده و همه را طبق ايمان و عمل صالحي که پيش فرستاده‌اند، موردحسابرسي قرار مي‌دهد.

پاسخ تفصيلي:

مقدمه:

با گسترش ويروس کرونا در جامعه اسلامي و مرگ‌ومير ناشي از آن، اين مسئله پيش آمد که آيا عزيزاني که براثر اين بيماري وفات مي‌يابند، غسل داده شوند يا اين‌که به سبب محذوراتي که در اين مسئله وجود دارد، مي‌توان از غسل و تدفين آن‌ها به شکل مرسوم، جلوگيري کرد. در پي اين مسئله، اين نگراني براي برخي از دين‌داران پديد آمد که چه‌بسا عدم انجام مراسم تدفين به شکل مرسوم، براي شخص وفات يافته مشکلاتي در برزخ يا قيامت ايجاد نمايد. در اين نوشتار، سعي مي‌شود با ارائه نکاتي، اين انگاره را موردبررسي قرار دهيم:

نکته اول:

انسان موجودي تک‌ساحتي نيست بلکه هم داراي جسم و بدن مادي است و هم داراي روح و بدن مثالي. بعد از مرگ، اگرچه روح آدمي بدن مادي را ترک مي‌کند اما همچنان زنده و باقي است و در برزخ (واسطه ميان دنيا و قيامت) متناسب با آنچه در دنيا انجام داده، از ثواب يا عذاب برخوردار مي‌شود تا اين‌که قيامت برپا شود و هر کس به شکل دقيق و جزئي، موردحسابرسي قرار گيرد و آن‌ها که بهشتي هستند به بهشت رهسپار شوند و آن‌ها که جهنمي هستند به جهنم گرفتار شوند. (1)

با اين توضيحات مشخص مي‌شود که حتي اگر جسم و بدن آدمي به‌واسطه موشک و حيوانات وحشي و غيره، تکه‌تکه شوند و غسلي داده نشوند و به شکل صحيح دفن نگردند، بازهم حيات آدمي در برزخ و قيامت پابرجاست؛ چه برسد به بيماران کرونايي که به‌واسطه محذوراتي، ممکن است فقط به شکل مرسوم غسل داده نشوند. ازاين‌رو، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل‌شده که کسي که به دار آويخته شده و دفن‌نشده، اگر مستحق عذاب و فشار قبر باشد، خداوند او را در همين شرايطي که در قبر قرار ندارد، مورد عذاب و فشار قرار مي‌دهد. (2) اين روايت نشان مي‌دهد که احوالات اخروي و جهان پس از مرگ، متوقف بر نحوه دفن و کفن آدمي نيست.

نکته دوم:

در باب چگونگي ورود به حشر، رواياتي كه از معصومين (علیهم‌السلام) نقل‌شده، چند دسته مي‌باشند. دسته‌اي از روايات گوياي اين است كه انسان‌ها عريان و برهنه محشور می‌شوند و اين روايات شامل همه مي‌شود و هيچ‌گونه محدوديتي در اين روايات وجود ندارد.

از پيامبر گرامي (صلي‌الله عليه و آله) نقل‌شده است كه فرمود: همان‌گونه كه به دنيا آمديد محشور مي‌شويد و سپس آيه مباركه: «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ»(3) را قرائت فرمودند، حاصل اين روايت اين است كه همه انسان‌ها در قيامت عريان و برهنه،... محشور می‌شوند. (4)

در دعاي ابوحمزه ثمالي مي‌خوانيم:‌ «أبكي لخروجي من قبري عرياناً ذليلاً؛ براي حالتي كه از قبر برهنه و ذليل بيرون مي‌آيم گريه مي‌کنم.»(5) از اين فراز دعا هم معلوم مي‌شود كه كفني در كار نيست و انسان‌ها عريان و برهنه هستند.

دسته‌اي ديگر از روايات حاكي از اين است كه در روز قيامت مردم با كفن‌هايشان از قبر بيرون مي‌آيند و بدنشان با كفن‌هايشان مستور است. از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل كرده‌اند كه حضرت فرمود: براي اموات بهترين كفن را تهيه كنيد زيرا آن‌ها با همان كفن‌هايشان از قبر بيرون مي‌آيند. (6)

در جمع و توضيح اين روايات گفته‌اند: رواياتي كه بيانگر عريان و برهنه بودن اهل محشر مي‌باشند ناظر به احوال بدکاران و ظالمان است، اگرچه در دنيا بهترين کفن، باشکوه‌ترين تشييع‌جنازه و ... داشته باشند و روايات دسته دوم كه حاكي از مستور بودن اهل محشر هستند، ناظر به احوال مؤمنين و صالحان است؛ حتي اگر در دنيا به بدترين شکل ممکن از بين رفته باشند و آداب تدفين و تشييع برايشان انجام‌نشده باشد.

در تأييد اين مطلب مي‌توان به عدم نياز شهيدان به غسل و کفن اشاره کرد. ملاک اصلي در دنيا، ايمان و عمل صالح است و داشتن و نداشتن کفن و عدم غسل و تدفين، بر رستگاري انسان تأثير قابل‌توجهي ندارد که انسان را در روز حشر، دچار مشکل کند. خداوند مي‌فرمايد: «الذين يتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا بما كنتم تعلمون؛ همان‌ها كه فرشتگان مرگ روحشان را مي‌گيرند درحالي‌که پاك و پاکيزه‌اند، به آن‌ها مي‌گويند: سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام مي‌داديد.»(7)

نکته سوم:

با توجه به نکته قبلي، عدل الهي را نيز مي‌بايست در اين مسئله موردتوجه قرارداد؛ چراکه بر خداوند متعال، قبيح است فردي که عمري را به شرارت، ظلم، نفاق و... سپري کرده و در آخر با تمامي آداب اسلامي به خاک سپرده مي‌شود با شخصي که دوران زندگي خود را باايمان و اخلاص و عمل صالح گذرانده و سپس به علت حادثه‌اي بدون تدفين و تشييع و غسل و کفن از دنيا رفته است، همسنگ هم قرار دهد و کنار يکديگر بگذارد؛ اما خداوند اعدل العادلين بوده و فعل قبيح از وجود مقدس ايشان سر نمي‌زند.

نکته چهارم:

همچنين از برخي روايات اين برداشت مي‌شود که نوع مرگ نيز، تأثيراتي براي متوفي داشته و در مواردي شهادت محسوب مي‌شود. پيامبر اکرم (صلي‌الله عليه و آله) فرمودند: «شهدا پنج دسته‌اند: کسي که زير آوار بميرد. کسي که در آب غرق شود. کسي براثر قولنج بميرد. زني که در حال زاييدن از دنيا برود و... اين چند گروه شهيد به شمار مي‌روند و تمامي گناهانشان بخشوده مي‌شود». (11) همچنين امام صادق (عليه‌السلام) به درجاتى كه بنده با بلا به آن‌ها مي‌رسد اشاره‌کرده و مي‌فرمايند: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَا يَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالِابْتِلَاءِ فِي جَسَدِه؛ همانا در بهشت منزلتى است كه هيچ بنده‌اي بدان نمي‌رسد مگر با بلايى كه [در دنيا] به بدنش مي‌رسد.»(12) بنابراین، وفات براثر کرونا و عدم تشييع و تدفين به شکل مرسوم، نه‌فقط مايه دل‌نگراني براي اموات نيست بلکه مي‌توان اميد داشت آن‌ها به‌واسطه همين رنج و مظلوميت، از اجر و مقام بهتري برخوردار گردند.

نکته پنجم:

آنچه به‌عنوان تجهيز ميت دستور داده‌شده است، ازجمله غسل، حنوط، کفن کردن و نمازخواندن و دفن ميت از امور واجب است؛ اما مثل ساير واجبات، هرکدام امکان اجرا نداشت، ساقط مي‌شود. (در موضوع ويروس کرونا) اگر واقعاً يقيني است يا احتمال عقلايي داده مي‌شود که غسل دادن ميت موجب سرايت بيماري به فرد يا افراد غسل دهنده شود، در اين صورت بايد ميت را تيمم داد، اما اگر تيمم هم ممکن نباشد، اين‌ها ساقط هستند. (13)

لذا با توجه به اينکه احکام اسلامي تابع مصلحت و مفسده بوده؛ لذا حکم شرعي بر توانايي انسان داير مدار است و در صورت عدم توانايي، اين حکم مختصر يا ساقط مي‌شود. البته تا جايي که اطلاع داريم، با بسيج مردمي و همکاري طلاب عزيز، همه يا اکثر امواتي که براثر کرونا وفات مي‌يابند، به شيوه کامل غسل و دفن می‌شوند.

نتيجه:

با توجه به اينکه در آخرت آنچه براي انسان ملاک و معيار، بوده ايمان و عمل صالح است و خداوند از روي عدل و بر اساس ايمان و عمل صالحي که از دنيا پيش فرستاده‌ايم، ميان انسان‌ها جدايي حاصل مي‌کند، لذا انجام نشدن آداب تدفين و تشييع به جهت اتفاق يا محذوراتي که رخ مي‌دهد، پس از مرگ مشکلي براي شخص مؤمن ايجاد نمي‌کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. محسني دايکندي، محمد عظيم، برزخ و معاد از ديدگاه قرآن و روايات، ناشر چاپي: انتشارات مجمع جهاني شيعه شناسي، ناشر ديجيتالي: مرکز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان، [بيتا]، ص ۴۲-۴۳؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 18، ص 488.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 6، ص 266.

3. سوره انبياء، آيه 104.

4. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق، كتاب الفتن و المحن، ج 28، ص 28.

5. قمي، شيخ عباس، مفاتیح‌الجنان، دعاي ابوحمزه شمالي، قم، شركت چاپ قدسي نشر بلاغت، 1373 ش، ص 316.

6. صدوق، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1413 ق، ج 1، باب تكفين و آدابه، ح 408.

7. سوره نحل، آيه 32.

8. صدوق‏، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 140.

9. مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 46.

10. کليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، نشر دارالکتب الاسلاميه، 1407 ق، ج 7، ص 228.

11. محمدي ري‌شهري، محمد، ميزان الحکمه، قم، نشر دار الحديث، 1370 ش، ج 3، ص 125، حديث 9961.

12. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل‏الشيعة، قم، نشر موسسه آل البيت (علیهم‌السلام) لاحياء التراث، 1416 ق، ج 3، ص 258.

13. به نقل از حجت‌الاسلام فلاح زاده، https://plus.irna.ir/news/83690622.

کلمات کلیدی:

برزخ، قيامت، کرونا، آداب تدفين و تشييع.

آيا اين مطلب درست است که امام زمان چون تحت حمايت خدا هستند و خدا تا زمان ظهور حافظ ايشان است، مريض نمی‌شوند؟

آيا اين مطلب درست است که امام زمان چون تحت حمايت خدا هستند و خدا تا زمان ظهور حافظ ايشان است، مريض نمی‌شوند؟ چون گفته‌شده امام زمان به خاطر شرايط غيبت، به دارو و پزشک دسترسي ندارند و به همين جهت خداوند ايشان را حفظ می‌کند! پس اگر این‌طوری هست، چرا گفته‌شده براي سلامتي امام زمان بايد دعا کنيم؟! و چرا گفته‌شده امام زمان هم ممکن است مريض شوند و کرونا بگیرند؟!

پاسخ اجمالي:

بنا بر به بعضي از روايات، امام زمان (عج) مانند انسان‌هاي ديگر زندگي طبيعي داشته و در ميان مردم رفت‌وآمد دارد و ممكن است مانند پيامبران الهي و ديگر امامان معصوم به بيماري يا مشكلات دچار شوند. بنابراین دعا و صدقه و صلوات براي سلامتي حضرت مهدي (عليه‌السلام) بي‌تأثير نيست و محفوظ ماندن ايشان توسط خداوند كه در متون ديني آمده، عموماً به معناي حفظ جان ايشان است. از سوي ديگر دعا براي سلامتي امام زمان (عج) برکاتي را براي دعاکننده نيز به همراه خواهد داشت.

پاسخ تفصيلي:

مقدمه:

بعد از انتشار ویروس کرونا، یکی از مسائلی که در جامعه دینی مطرح شد، پرسش از سلامتی امام زمان (عج) است. به باور محققان، کاملاً ممکن است که امام زمان (عج) نیز همچون سایر امامان (علیه‌السلام) و پیامبران (علیه‌السلام) به رنج بیماری مبتلا شوند؛ اما بااین‌حال، برخی این پرسش را پیش کشیدند که اگر قرار است خداوند خودش حافظ امام زمان تا زمان ظهور باشد، پس مانع از بیمار شدن ایشان می‌شود و نیازی به دعا کردن برای ایشان نیست. در ادامه، با ارائه توضیحاتی، به این پرسش پاسخ می‌دهیم:

در ابتدا بايد به اين نکته توجه شود که امام زمان (عليه‌السلام) مانند ما بدني طبيعي و معمولي دارند و ممكن است در اثر سرما و گرما و عوامل ديگر، دچار بيماري شوند و ما براي جلوگيري از آن‌ها دعا مي‌کنيم و صدقه مي‌دهيم و پيشوايان معصوم ما در دعاها و مناجات خود براي حفظ و سلامتي امام عصر (عج) دعا كرده و به ما ياد داده‌اند كه چگونه براي او دعا كنيم.

به‌عنوان نمونه امام رضا (علیه‌السلام) پيوسته به دعا كردن براي امام زمان (عج) با اين دعا امر مي‌کرد: «اللهم ادفع عن وليك...و اعذه من شرجميع ما خلقت و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظك الذي لا يضيع من حفظته به؛ خداوندا هرگونه بلا را از ساحت ولي خود دور گردان و او را در پناه خود از شر تمام آنچه آفريده و ايجاد و انشا و صورت گري فرموده‌اي، محفوظ بدار و او را از پيش رو و پشت سر و راست و چپ و بلاياي آسماني و زميني محفوظ بدار؛ حفظ كردني كه هر كس را آن‌طور محفوظ گرداني از بين نرود...»(1)

امام حسن عسكري (علیه‌السلام) نيز در قنوت نمازهايشان اين‌گونه دعا مي‌فرمود:

«...فاجعله اللهم في امن مما نشفق عليه منه ورد عنه من سهام المكائد ما يوجهه اهل الشنان اليه؛ خداوندا! او (امام زمان) را در پناهگاهي قرار داده تا از شر متجاوزان در امان باشد. خدايا! او را از چيزهايي در امان بدار كه برايش مي‌ترسيم و تيرهاي نيرنگ را كه كينه بدخواهانش به‌سوي او پرتاب مي‌کنند برطرف ساز». (2)

اما در پاسخ به پرسش که خداوند حافظ ولي خود از آسيب‌ها و آفات زمانه است بايد گفت:

اولاً آنچه مقتضي غيبت حضرت و حفاظت الهي از ايشان است، «حفظ جان» ايشان و ممانعت از آسيب‌هايي است که جان حضرتش را تهديد مي‌کند و اگرنه دليلي بر ممانعت از کمتر از آن در دست نبوده و بلکه حتي روايات بر عارض شدن بيماري و اندوه بر ايشان دلالت دارد.

ثانياً، حتي اگر حفظ الهي به معناي مطلق آن بوده و تنها اختصاص به حفظ جان آن حضرت نداشته باشد، ما نيز وظيفه‌داريم براي سلامتي آن حضرت بكوشيم و بدين‌وسيله عشق و ارادت خود را ابراز نماييم. با تمام وجود او را بر خود مقدم بداريم و از اين راه رضايت و نظر لطف او را نسبت به خود جلب نماييم.

درنتيجه دعا براي سلامتي امام زمان عج دو اثر دارد، يکي براي دعاکننده و ديگري براي دعا شونده.

در ادامه به برخي از برکات و آثاري که ممکن است به دعاکننده براي سلامتي امام زمان (عج) اختصاص داده شود، اشاره مي‌کنيم:

1-ازدياد دوستي و محبت

اگرچه دوستي تمام ائمه معصومين بخشي از ايمان و شرط قبولي اعمال است، درعين‌حال دعا کردن در حق امام زمان (عج) موجب ازدياد محبت آن حضرت در دل و درنتيجه موجب تقويت ايمان مي‌گردد.

2-تجديدعهد و پيمان با حضرت

روشن است که محتواي پيمان با آن حضرت را دين‌داري و شريعت محوري و تصميم قلبي بر اطاعت امر امام (علیه‌السلام) و ياري‌رساندن او با نثار جان و مال تشکيل مي‌دهد.

دعاي شريف «اللهم بلغ مولاي صاحب الزمان صلوات الله عليه عن جميع المؤمنين...» و نيز «دعاي عهد» شاهدي براي اين سخن است.

3-زنده نگاه‌داشتن نام و ياد حضرت

ياد امام زمان (عج) توجه به ارزش‌هاي دين و اصول اخلاقي را در دل‌ها جوانه مي‌زند و برعکس غفلت از ياد و خاطره امام يکي از دلايل عمده پژمردگي و سستي ارزش‌هاي الهي و انساني در جوامع مسلمان است.

4-انگيزه در ايجاد حيات طيبه

کسي که سلامتي امام زمانش برايش مهم است، مسلماً آزردن آن حضرت برايش سخت است درنتيجه دعا براي سلامتي آن حضرت، انسان را بر انجام کارهايي وامي‌دارد که موجب خشنودي آن حضرت و درنتيجه سبب رسيدن به حيات طيبه و مقام رضوان الهي مي‌گردد.

5-گشايش در زندگي انسان

توجه به امام زمان (عج)، انگيزه را در دعا براي فرج ايشان افزون کرده و دعا براي فرج ايشان، فرج و گشايش در کارهاي ما را نيز به همراه خواهد داشت. همچنانکه حضرتشان در نامه‌اي فرموده‌اند:

«وَ اکثِروُا الدُّعاءَ بتعجيلِ الفَرَجِ فإنَّ ذلکَ فَرَجُکُم؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، زيرا مايه‌ي فرج شماست. (3) و (4)

نتيجه:

با عنايت به توضيحات سابق، روشن مي‌شود که اگرچه جان امام تا زمان ظهور محفوظ است اما بعيد نيست امام زمان نيز به بيماري و رنج و اندوه، مبتلا شوند و به همين جهت، توصيه‌شده براي سلامتي ايشان دعا بخوانيم. دعا براي سلامتي ايشان، هم براي دعاکننده مؤثر است و هم براي دعا شونده، ان‌شاءالله الرحمن.

پي‌نوشت‌ها:

1. طوسى، محمد بن الحسن، ‏مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعة، چاپ اول، ص 409.

2. همان، ص 156.

3. ابن‌بابويه، محمد بن على، کمال‌الدين و تمام النعمة، تهران، نشر اسلاميه، 1395 ق، چاپ دوم، ج 4، ص 485، باب توقيعات.

4. مجله پرسمان، ارديبهشت 1383، شماره 20، چرا براي سلامتي امام زمان (عج) دعا مي‌کنيم؟

 

کلمات کليدي:

امام زمان عج، سلامتي امام زمان عج، حفظ الهي، بيماري

روحانيت نيز کاري از دستش برنمی‌آید؛ و اين يعني سکولاريسم! آيا با اين نظر موافقيد که کرونا سبب شده چنين تحولي رخ بدهد؟

حتماً شنیده‌اید که سکوت دين و بستن حرم و هيئت و تأکید بر مراعات دستورات پزشکي (نه توصیه‌های روحانيون) نشانه تحولي در الهيات و نوعي رنسانس مذهبي و تغيير در نگرش به دين است چون اگر قبلاً دين را کامل می‌دانستیم و روحانيت را مسئول رفع همه مشکلات، حالا مشخص‌شده که دين نمی‌تواند مشکلات ما را حل کند و روحانيت نيز کاري از دستش برنمی‌آید؛ و اين يعني سکولاريسم! آيا با اين نظر موافقيد که کرونا سبب شده چنين تحولي رخ بدهد؟

پاسخ اجمالی

در هیچ دوره‌ای روحانیون و مراکز دینی، مدعی درمان قطعی بیماری‌ها و حل همه مشکلات پزشکی در زندگی نبودند تا با آمدن ویروس کرونا، پوچ بودن مدعایشان ثابت شود! اگر هم به جهت هجوم ویروس کرونا، رنسانسی ایجادشده باشد، مربوط به گرایش افراطی به علم تجربی است که علم را کلید حل همه مشکلات می‌دانست و آن‌قدر به علم مطمئن بود که آن را جایگزین دین‌داری و خداباوری می‌دانست.

اما بسته شدن مراکز دینی هم دلیل موجهی بر ایجاد رنسانس مذهبی و یا تغییر بنیادین در الهیات و تفکر دینی نیست؛ چراکه دین اسلام دین عقلانی است و معنویت را –قبل و بعد از انتشار ویروس کرونا- در چارچوب شریعت و حفظ مصالح اجتماعی مردم دنبال می‌کند. حمایت از تعطیل کردن اماکن مذهبی در پی دستورات پزشکی، نه‌فقط عیب اسلام نیست بلکه نشانه عقلانی بودن و موجه بودن این دین است.

پاسخ تفصیلی

مقدمه

بعد از انتشار ویروس کرونا، سبک زندگی مردم تغییر کرد و بسیاری از مراکز دینی و اماکن مذهبی تعطیل شد. به همین جهت، این پرسش مطرح شد که آیا کرونا سبب به حاشیه راندن دین و مذهب و یا تغییرات بنیادین در تفکرات مذهبی شده یا نه. در ادامه، به این پرسش می‌پردازیم:

نکته اول:

ویروس کرونا یا همان کووید 19، به جهت محدودیت‌هایی که برای اجتماعات بشری به همراه آورد، عملاً همایش‌ها و تجمعات انسانی را به تعطیلی کشانده و این محدودیت‌ها، تنها شامل زیارتگاه‌ها و اماکن مذهبی نبود، چه اینکه ورزشگاه‌ها، استادیوم‌ها، مراکز فرهنگی و سینماها، مراکز آموزشی و دانشگاه‌ها، مراکز تفریحی و پارک‌ها و به‌صورت کلی تقریباً هرجایی غیر از بیمارستان‌ها را به تعطیلی کشاند.

نکته دوم:

این شوک اجتماعی و تغییر در سبک زندگی، بیش از آن‌که خطری برای اعتبار دین باشد، این تلقی از علم و تکنولوژی را مورد چالش قرار می‌دهد که «علم، مأمن و پناهگاه برای عبور از تمام مشکلات و مهار طبیعت است و با توسل به علم می‌توان بر هر مشکلی غلبه کرد». این تلقی از علم تجربی در عصر مدرن آن‌چنان قوت گرفته بود که برخی از متفکران، اظهار بی‌نیازی از دین‌داری و خداباوری کردند و بر این باور بودند که نیازی نیست برای این جهان خدایی در نظر گرفت!

حال، با انتشار ویروس کرونا و اظهار عجز علم و تکنولوژی و تعطیلی تمام مراکز فرهنگی و اقتصادی و غیره، مشخص شد که چگونه یک ویروس کوچک می‌تواند، علم و تکنولوژی و نهادهای مرتبط با آن‌ها را دچار چالش جدی کند و تا چه اندازه سبک زندگی غربی را به بازنگری جدی وادارد.

نکته سوم:

هیچ‌گاه روحانیون و مراکز دینی، مدعی درمان قطعی بیماری‌ها و حل همه مشکلات پزشکی در زندگی نبودند تا با آمدن ویروس کرونا، پوچ بودن مدعای ایشان ثابت شود!

علت این امر نیز این است که اساساً رسالت دین در وهله اول رسالتی معنوی و قدسی است که بیشتر ضمایر و قلوب اهل ایمان را مخاطب خودساخته و در وهله دوم است که با پایبندی به دستورات دینی می‌تواند، آثار جسمانی نیز برای انسان به همراه داشته باشد.

علامه شهید مرتضی مطهری در این خصوص می‌فرماید:

«دین یک رسالتی دارد که این رسالت از غیر دین ساخته نیست ... اسلام برای عقل بشر فوق‌العاده ارزش قائل است برای تفکر فوق‌العاده ارزش قائل است، برای علم و مطالعه و آزمایش و مشاهده موجودات و به تعبیر خود قرآن برای سیر درآیات آفاق‌وانفس فوق‌العاده ارزش قائل است؛ ولی این‌چنین نیست که عقل و فکر و استدلال و علم و مشاهده و آزمایش هراندازه ترقی کند بتواند آن نشانه‌هایی را که دین از انسان یا از جهان داده است، ارائه کند؛ این دیگر فقط رسالت دین است». (1)

بنابراین، اساساً رسالت دین غیر از رسالت علم بوده و هیچ‌وقت دین و رهبران دینی خودشان را حلّال همه مشکلات تلقی نمی‌کردند تا گفته شود با آمدن کرونا و توصیه به رعایت دستورات پزشکی و غیره، دین به حاشیه رانده‌شده است! علم و دین دو بال برای پرواز در آسمان حقیقت هستند که بودن یکی، ما را از دیگری بی‌نیاز نمی‌سازد.

نکته چهارم:

اما در مورد بستن اماکن مذهبی نیز گفتنی است که دین اسلام دین عقلانی است و معنویت را جز از طریق شریعت و عقل دنبال نمی‌کند. ازاین‌رو، اگر درجایی لازم باشد برای حفظ جان مردم و مصالح مهم اجتماعی، اماکن مذهبی تعطیل شوند، دین اسلام از چنین حکمی دفاع می‌کند. این حکم محدود به دوران پساکرونایی نیست بلکه مبنای قرآنی و دینی دارد؛ بنابراین، تعطیل کردن اماکن مذهبی، نه‌فقط نشانه ضعف اسلام نیست بلکه نشانه عقلانی بودن و موجه بودن اسلام است.

نتیجه:

نتیجه آنکه اگر به‌اصطلاح رنسانس، نوزایی و یا تجدید حیاتی هم وجود داشته باشد، مربوط به گرایش افراطی به علم تجربی است نه مربوط به آموزه‌های وحیانی. آری، این امر می‌تواند آغازی باشد برای موج جدیدی از معنویت خواهی که به‌سرعت همه دنیا را فراگرفته و از این رهگذر، نه‌تنها آموزه‌های وحیانی آسیبی نخواهد دید، بلکه نیاز مبرم و ضروری انسان‌ها به معنویت و دل‌زدگی ایشان از برخی از آثار سوء و دستاوردهای نامطلوب جامعه مدرن (که نفی دین یکی از مقومات آن بود) ایشان را دوباره به آغوش دین بازخواهد گرداند؛ ان‌شاءالله الرحمن.

پی‌نوشت‌ها:

1. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، قم، نشر صدرا، 1376 ش، ج‏26، ص 523.

 

کلمات کلیدی:

کرونا، بیماری، رنسانس مذهبی، علم‌زدگی، دوران مدرن

اگر استجابت دعا هزار و یک شرط دارد، بهتر نیست به جای این که مردم را به دعا و حرم و توسل فرا بخوانیم، آن ها را به پیشگیری از بیماری کرونا فرا بخوانیم؟!
بیماری، دعا، شرایط استجابت دعا، توسل، شفا

اگر استجابت دعا هزار و یک شرط دارد، بهتر نیست به جای این که مردم را به دعا و حرم و توسل فرا بخوانیم، آن ها را به پیشگیری از بیماری کرونا فرا بخوانیم؟!

پاسخ اجمالی:

دعا کردن در پیشگاه خالق هستی، درواقع نوعی عبادت است که اجابت محتوای آن نیز بدون قید و شرط نیست. یکی از آداب و شرایط دعا، عمل موافق و متناسب با آن است. در طلب شفا نیز باید تلاش متناسب و عمل مقتضی صورت گرفته باشد چراکه در اکثر موارد، خداوند شفای بیمار را از طریق اسباب متعارف فراهم می‌سازد. ازاین‌رو رعایت بهداشت، پیشگیری از ابتلاء، گوش سپردن به دستورات متخصصین و بهره‌مندی از نسخه پزشک، همگی از شرایط استجابت دعا به‌حساب آمده و پیش از دعا تحقق آن لازم است؛ نه اینکه در مقابل دعا باشد.

پاسخ تفصیلی:

در قرآن، خداوند وعده داده هر دعایی را برآورده کند. به همین جهت، ممکن است گروهی از مردم بدون تلاش و فراهم کردن مقدمات لازم، فقط به دعا اشتغال بورزند و چون به مقصود نمی‌رسند، از استجابت دعا ناامید شده و صرفاً به درمان و پیشگیری از بیماری‌ها بسنده کنند. در ادامه، با ارائه نکاتی به بررسی نسبت دعا و درمان و پیشگیری می‌پردازیم تا از این طریق، اشکال مذکور نیز برطرف شود:

نکته اول:

در ابتدای امر تصور می‌شود که لازم است تلقی عمومی از بحث «دعا» تصحیح شود، چراکه دعا کردن و بر زبان آوردن نیازهای خود در پیشگاه خالق هستی درواقع نوعی عبادت است و در تعبیر برخی از روایات مطلب را از این نیز بالاتر دانسته و در حقیقت دعا را مغز عبادت دانسته‌اند؛ چنانکه از رسول اکرم (ص) این‌گونه روایت‌شده است که فرمودند:

«افْزَعُوا إِلَى اللَّهِ فِی حَوَائِجِکمْ وَ الْجَئُوا إِلَیهِ فِی مُلِمَّاتِکمْ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیهِ وَ ادْعُوهُ فَإِنَّ الدُّعَاءَ مُخُ‏ الْعِبَادَةِ...؛ در حوائجتان از خدا کمک بخواهید، در شداید و گرفتاری‌ها به او پناه ببرید و به‌سوی او تضرع کنید، او را بخوانید و دعا کنید، چون «دعا» مغز عبادت است...». (1)

همین حقیقت را حضرت امام محمدباقر (علیه‌السلام) این‌گونه مطرح می‌فرماید که: «وَ لَا تَمَلَ‏ مِنَ‏ الدُّعَاءِ فَإِنَّهُ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ بِمکان‏؛ از دعا خسته نشو! زیرا دعا در نزد خدا منزلت و مقامى عظیم دارد». (2)

ازاین‌رو از برخی از عرفا نقل‌شده است که ایشان بااینکه هیچ حاجتی از خدا نداشته و در مقام تسلیم محض به سر می‌برده‌اند، تنها به جهت آنکه خداوند امر به دعا کرده و فرموده «ادعونی استجب لکم» (3) و برای بهره‌مندی از برکات عبادت بودن دعا، این فعل را انجام می‌داده‌اند.

این‌یک نگاه تقلیل گرایانه به حقیقت دعاست که بخواهیم تنها آن را به جهت برآورده شدن حاجاتمان فرو کاسته و دائماً به اجابت یا عدم اجابت آن، خود را معطل نگهداریم و از حقیقت متعالی آن کاملاً بی‌خبر بوده و از آن غافل باشیم؛ و صد افسوس که نگاه غالب در خصوص دعا، همین نگاه غیر متعالی و سطحی است.

نکته دوم:

باید توجه داشته باشید که انتظار ما از دعا و تأثیر آن در زندگی باید منطقی بوده و به محدودیت‌هایی که در اجابت خواسته‌های ما در عالم هستی وجود دارد توجه بیشتری داشته باشیم. اینکه فکر کنیم، صرف بیان الفاظی خاص، تأثیراتی تکوینی به نحو ضروری داشته و بدون هیچ قید و شرطی انسان را بر سر سفره خواسته خود می‌نشاند، تصور درستی نکرده‌ایم. خصوصاً اینکه طرف دعای ما موجودی است که حکیم و عالِم بوده و مسائل را از دریچه تنگ خواسته‌های انسانی نمی‌نگرد!

درنتیجه ما نیز با شما موافقیم که دعا، بدون قید و شرط نبوده و آدابی دارد؛ و اتفاقاً یکی از آداب و شرایط دعا، در اکثر موارد، عمل موافق و متناسب با آن است؛ به‌عبارت‌دیگر هر دعا و توکلی می‌بایست مسبوق به عمل و تلاشی در راستای آن دعا باشد.

همچنانکه امیرمومنان (علیه‌السلام) در حدیثی دعاکننده بی‌عمل را این‌گونه تشبیه می‌کند.

«الدّاعی بِلا عَمَلٍ کالرّامی بِلا وَتَرٍ؛ کسى که دعا می‌کند بدون عمل، مانند تیراندازی است که کمانش «زه» ندارد». (4)

و یا امام رضا (علیه‌السلام) در این خصوص می‌فرماید:

«مَن سَألَ اللهَ التَّوفیقَ وَ لَم یجتَهِد، فَقَدِ استَهزَءَ بِنَفسِهِ؛ هر کس از خداوند، توفیق بطلبد ولی تلاش نکند، خودش را مسخره کرده است.» (5)

در طلب شفای امراض مادی و بیماری‌ها، ابتدا باید تلاشی متناسب و عمل مقتضی صورت گرفته باشد و ازاین‌رو رعایت بهداشت، پیشگیری از ابتلا، گوش سپردن به دستورات متخصصین و بهره‌مندی از نسخه پزشک، همگی از شرایط استجابت دعا به‌حساب آمده و پیش از دعا تحقق آن لازم است، نه اینکه در مقابل دعا باشد.

نکته سوم:

هنگامی‌که انسان در سیره و سنت حضرات معصومین (علیه‌السلام) هم می‌نگرد، درمی‌یابد که ایشان در هنگام عارض شدن کسالت و بیماری و یا رویارویی با مشکلات و مسائل تنها بر دعا و عنایات غیبی اتکا نکرده و علاوه بر آن تمام تلاش خود را نیز در جهت و راستای خواسته خویش مبذول می‌داشتند. ازاین‌رو گوش سپردن به توصیه طبیبان و استفاده از نسخه ایشان، سنت رایج در میان حضرات معصومین (علیه‌السلام) بوده است.

دراین‌باره داستانی از حضرت موسی (علیه‌السلام) وجود دارد که بیان آن خالی از لطف نیست.

نقل است که حضرت موسی (علیه‌السلام) را بیماری عارض شد، بنی‌اسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: اگر فلان دارو را مصرف کنی شفا می‌یابی.

موسی (علیه‌السلام) گفت: مداوا نمی‌کنم تا خدا مرا بی‌دوا بهبود بخشد. پس بیماری او طولانی شد، خدا به او وحی فرمود: به عزت و جلالم سوگند! ترا عافیت نمی‌دهم تا به دوائی که گفته‌اند درمان کنی. پس به بنی‌اسرائیل گفت: داروئی که گفتید به آن مرا معالجه کنید.

پس او را مداوا کردند و بهبود یافت. این در دل موسی (علیه‌السلام) حالت شکوه و اعتراضی را پدید آورد. خدای تعالی به او وحی فرستاد: خواستی حکمت مرا به توکّل خود باطل کنی، چه کسی غیر از من داروها و منفعت‌ها را در گیاهان و اشیاء نهاد؟!(6)

نکته چهارم:

البته نباید از این نکته غافل شد که گاهی خداوند از طریق غیرعادی، کارهایی را انجام می‌دهد و مثلاً مردگان را زنده و یا بیماران را شفا می‌دهد؛ چنانکه عیسی (علیه‌السلام) به اذن او چنین نمود و بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد (5). البته این معجزات و کارهای خارق‌العاده، در موارد نادری رخ می‌دهد و چون در محدوده علم ما نیست، نمی‌دانیم حکمت الهی چه زمانی، وقوع چنین معجزاتی را لازم می‌داند و چه زمانی نه. ازاین‌رو، هم موظفیم دعا کنیم و به رحمت و قدرت نامحدود خدا امیدوار باشیم و هم موظفیم به حکمت خدا اعتماد کنیم و کارهای عادی مؤثر در درمان بیماری را بپیماییم چراکه ممکن است در این مورد حکمت خداوند چنین اقتضا کرده باشد که شفا نه از طریق معجزه بلکه از طریق انجام کارهای متعارف انجام گیرد (7).

نتیجه:

هر انسانی باید تمام تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش بیماری‌های خطرناک انجام دهد و در ادامه از خداوند منان و عنایات او نیز استمداد بطلبد؛ چنانکه قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید:

«فَإِذا عَزَمْتَ‏ فَتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلینَ؛ و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل‌کنندگان را دوست مى‏دارد». (8)

پی‌نوشت‌ها:

  1. ابن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 41.
  2. ابن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 19.
  3. مؤمن، آیه 60.
  4. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 60.
  5. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 356.
  6. ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 228.
  7. مائده، آیه 110.
  8. آل‌عمران، آیه 159.

 

کلمات کلیدی

بیماری، دعا، شرایط استجابت دعا، توسل، شفا

اگر بیماری کرونا برای عذاب یا امتحان ما است، کودکان چه تقصیری دارند؟ آیا این عادلانه است؟ آیا خداوند واقعاً عدالت را رعایت کرده است؟
 بیماری، عذاب، امتحان، کودک، عدل الهی.

اگر بیماری کرونا برای عذاب یا امتحان ما است، کودکان چه تقصیری دارند؟ آیا این عادلانه است؟ آیا خداوند واقعاً عدالت را رعایت کرده است؟

پاسخ اجمالی:

ظهور و شیوع یک بیماری همواره به معنای عملکرد بد انسان و یا عذاب الهی نیست؛ بلکه گاهی به‌منظور امتحان انسان‌ها و حتی کودکان است. همچنین، ممکن است شرور و بیماری، نتیجه طبیعی رفتار انسان‌ها یا طبیعت باشد و چون جهان، یک کل به‌هم‌پیوسته است، کودکان نیز از عملکرد بد یک انسان و یا رفتار طبیعت، استثناء نمی‌شوند. البته خداوند در این‌گونه موارد، برای بی‌گناهان، «اعواض»(پاداش) در دنیا و آخرت در نظر گرفته است.

پاسخ تفصیلی:

خداوند از طریق بیماری و شرور و سختی‌ها، گاهی انسان‌ها را عذاب یا امتحان می‌کند؛ ازاین‌رو، این سؤال پیش می‌آید که چرا خداوند که عادل است، مانع از تسرّی این اتفاقات ناگوار به کودکان نمی‌شود؛ کودکانی که پاک و بی‌گناه‌اند و آمادگی لازم برای این امتحانات سخت را نیز ندارند. در ادامه، با ارائه نکاتی به این پرسش پاسخ می‌دهیم:

نکته اول:

هرچند ممکن است یکی از عوامل بیماری و دشواری در زندگی، عدم اطاعت از فرامین الهی و در حقیقت مکافات اعمال بد انسان باشد ولی این‌گونه نیست که هر جا بیماری وجود دارد، مصداقی از مصادیق «عذاب الهی» است! آری، برخی از این اتفاقات ناگوار، منشأ انسانی داشته و عملکرد انسان‌ها در نوع مناسبات و اتفاقاتی که در یک منطقه و یک دوره می‌افتد، مؤثر است. همچنانکه قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید:

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِى النَّاسِ لِیذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ؛ به سبب اعمال مردم، در برّ و بحر فساد آشکار شد تا جزاى بخشى از اعمالى را که انجام داده‏اند به آن‌ها بچشاند شاید بازگردند». (1)

امّا باید توجّه کرد که گاهی هم این اتفاقات ارتباطی به عملکرد انسان ندارد؛ چنانکه ممکن است باران و برف در منطقه‌ای به جهت شرایط جغرافیایی که دارد بیشتر از نقاط دیگر ببارد، نظیر مناطق استوایی و یا مناطقی که در مجاورت دریاهای متعدد قرار داشته و ابرهای باران‌زای بیشتری در آن منطقه فعّال‌اند؛ تا جایی که می‌توان دوره‌های مختلف خشک‌سالی و ترسالی آینده را نیز تا حدودی با ابزار علمی و بر اساس فرمول‌های کاملاً طبیعی پیش‌بینی کرد.

ازاین‌رو ممکن است شیوع برخی از بیماری‌ها، به جهت مساعد بودن شرایط جوی در برخی مناطق، بیش از مناطق دیگر باشد. در این صورت دیگر نمی‌توان ظهور و یا شیوع یک بیماری را مستقیماً مکافات عمل و عذاب الهی نسبت به بندگان دانسته و از این باب برای ما سؤال شود که چرا کودکان دچار بیماری می‌شوند؟

نکته دوم:

در نگرش مبتنی برجهان بینی دینی و الهی، عالم هستی مجموعه‌ای به‌هم‌پیوسته و منسجم است که مخلوق یک موجود کاملِ مطلق بشمار می‌آید. ازاین‌رو همه موجودات عالم بر هم تأثیر داشته و از همدیگر متأثر می‌شوند. (2)

درنتیجه، حوزه تأثیر رخدادهای طبیعی و اعمال انسان تنها به حیطه شخصی او مربوط نشده و می‌تواند زمان‌ها و مکان‌های دیگر را نیز درنوردد؛ به این معنا که ممکن است رخدادی طبیعی مثل زلزله و یا ظلم ما به یک فرد یا خانواده تا مدّت‌ها در کودکان و حتی نسل‌های بعد نیز تأثیر بگذارد. (3) روشن است که هیچ‌کدام از این موارد مربوط به «عذاب الهی» نبوده و فعل مستقیم خداوند به‌حساب نمی‌آیند تا گفته شود کودکان تقصیری نداشته‌اند و چرا خدا آن‌ها را عذاب کرده؟!

نکته سوم:

یکی از سنت‌های الهی، امتحان انسان‌ها است که انواع مختلفی دارد و حتی شامل مرگ و زندگی نیز می‌شود: گاهی به فقر، گاهی ثروت، گاهی به خوشی و گاهی به ناخوشی، گاهی به پیری و گاهی نیز به جوانی امتحان می‌شود. (4) ازاین‌رو، هر ناخوشی و فقر و بیماری را نباید عذاب دانست، بلکه ممکن است زمینه امتحان آدمی و تعالی روح او باشد و از این منظر، هیچ اشکالی ندارد که کودکان نیز امتحان شوند. (5)

به‌عبارت‌دیگر تربیت و تکامل انسان، قانون و سنت دائمی پروردگار است که برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته و به فعلیت رساندن آن‌ها و درنتیجه پرورش بندگان، آنان را می‏آزماید؛ یعنی همان‌گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می‏گدازند تا آبدیده گردد، آدمی را در کوره حوادث سخت، پرورش می‏دهند تا مقاوم شود. امتحان انسان به سختی‏ها وسیله‏ای برای تکمیل و تهذیب بیشتر نفس انسان و خالص شدن گوهر وجودی او است.

امام علی (علیه‌السلام) در نامه‏ای که به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشته‏اند، می‏فرماید: «در ناز و نعمت زیستن و از سختی‏ها دوری گزیدن موجب ناتوانی می‏گردد و زندگی در شرایط دشوار، آدمی را نیرومند و چابک می‏سازد و جوهر هستی او را آبدیده و توانا می‏گرداند»، در قسمتی از آن نامه آمده است: «درخت بیابانی چوبش سخت‏تر است و درخت‏های سبز و خرم پوستشان نازک‌تر و گیاهان بیابانی شعله آتششان افروخته‏تر و بادوام‏تر است.»(6)

قرآن کریم به این انگیزه در امتحان خداوند تصریح می‏کند و می‏فرماید:

«وَ لِیبْتلی اللّهُ ما فی صُدرِوکم وَ لِیمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکم و اللّهُ علیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ (7)؛ و تا خداوند آنچه را که در سینه‏های شماست بیازماید و آنچه در دل‌های شماست، مصفا سازد و خداوند ازآنچه در سینه‏ها است آگاه است».

درنتیجه امتحان الهی که نتیجه آن تکامل و رشد انسان است، اختصاصی به بزرگ‌سالان و افراد بالغ ندارد و از جهات منافعی که دارد، کودکان نیز می‌توانند در معرض آزمون الهی قرار گیرند تا رشد کرده و متکامل شوند.

نکته چهارم:

هیچ‌کس مدعی آن نیست که اتفاقات و مناسبات عادی در این دنیا عادلانه بوده و باید به دنبال عدالت کامل در همین عالَم بود! بلکه برعکس باید توجه داشت که اساساً دنیا ظرفیتی برای چنین حدّ از عدالت را ندارد و ناگزیر باید بر این باور باشیم که در جهانی دیگر، عدل الهی به شکل کامل، ظهور و بروز خواهد یافت. اتفاقاً آنچه به‌عنوان مقدمه «برهان عدالت» برای اثبات زندگی پس از مرگ ارائه‌شده است، همین مطلب است.

در همین راستا، به رنج‌دیدگان وعده داده‌شده که در سرای دیگر، به‌واسطه رنجی که تقصیری در آن نداشته‌اند، از اجر و پاداش برخوردار گردند.

امام صادق (علیه‌السلام) درباره پاداش برخی مصائب در زندگی انسان که از مصادیق آن بیماری است، می‌فرماید: «لَوْ یعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّی أَنَّهُ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ؛ چنانچه مؤمن می‌دانست که در مصیبت‌هایش چه مقدار پاداش دارد، هرآینه آرزو می‌کرد که «اجزاى بدنش» با قیچى چیده و قطعه‌قطعه شود.»(8)

نتیجه:

کوتاه‌سخن این‌که ظهور و شیوع یک بیماری همواره به معنای عملکرد بدانسان و یا عذاب الهی نیست تا گفته شود چرا کودکان عذاب می‌شوند بلکه بخشی از بلایا ناشی از مداخله انسان و یا عملکرد طبیعی اشیاء است و برخی نیز به‌منظور امتحان و تعالی. درمجموع، اگر به کودک شرّی وارد شد که تقصیری در آن نداشت، قطعاً خداوند آن را برایش در دنیا یا آخرت جبران می‌نماید.

پی‌نوشت‌ها:

  1. روم، آیه 41.
  2. جوادی آملی، عبدالله، اسلام و محیط‌زیست، نشر اسراء، چاپ اول، 1386، ص 185.
  3. نساء، آیه 9.
  4. فجر، آیه 15-17.
  5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، نشر اسراء، ج 8، ص 485.
  6. سید رضی، نهج‌البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 45.
  7. آل‌عمران، آیه 154.
  8. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، ص 255.

صفحه‌ها