توسل

كجاي قرآن آمده كه غيرخدا رابخواهيم؟آيا رسول اكرم(ص)از پيامبران قبلش حاجت خواسته يا آنها را واسطه بين خودش وخدا قرارداده؟آیا این شرک نیست؟

«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد».

و شجره خبيثه اي است كه همه اخلاق ناپاك و عقايد باطل و اعمال زشت ، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (كلمه شرك در مقابل كلمه خبيثه كه همان كلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكي تشبيه كرده كه از روي زمين بركنده شده، و قرار و ثباتي ندارد».

بنا بر اين بايد از شرك در همه چهره هايش فرار كرد؛ اما مهم اين است كه شرك را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرك نشماريم.

"شرك" يعني در الوهيت ، عبادت ، خلقت ، اطاعت و محبت براي خدا شريك بتراشيم. كسي كه غير خدا را خالق ، فرياد رس مستقل ،  محبوب ، معبود  و مطاع قرار مي دهد ، گرفتار شرك در چهره هاي مختلفش شده است.

اما كسي كه فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد  و فقط خدا را عبادت كند و غير خدا را فقط زماني اطاعت كند يا محبوب بگيرد  كه خدا امر كرده باشد، او موحد است.

با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او كمك بطلبيم ، براي خدا در تاثير گذاري و قدرت شريك قايل شده ايم و اين شرك است. اگر ما به برداشت و فكر خودمان كسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او كمك بطلبيم ، مانند مشركان براي خدا شريك تراشيده ايم ؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:

َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏ ؛ (3) اينها را نمي‏پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».

اما اگر خدا بنده اي را بر گزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام كند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده كردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم ، آيا اينجا كار ما شرك آلود است؟

خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (ع) مي فرمايد :

ْ «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما  چيزي به شكل پرنده مي‏سازم، سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم و از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين كارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين كارها را مي كنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.

ايا اين شفاطلبي از حضرت عيسي كفر بود؟!

مگر اطاعت غير خدا شرك نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي كند و مشرك نمي شمارد:

«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛ (5) (آن ها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند».

در روايات تصريح شده كه اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي كردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند. (6)

حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا كه در قرآن به آن امر شده ، شرك است؟

بنا بر اين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است كه خدا به اين كارها امر كرده و ما چون مطيع خدا هستيم ، اين كارها را مي كنيم و كساني كه اين كارها را شرك مي پندارند، مشرك شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلكه مطيع برداشت هاي خود شده اند.

آيا كساني كه بعد از پيامبر قرآن و عترت را كنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا ، بلكه از طريق فهم و درك ديگران دريافت كردند و اطاعت نمودند ، مشركند يا شيعه كه قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟

شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درك قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه كرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و  همسر پيامبر (عايشه ) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت ؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نكردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت ، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت ، عين شرك نيست؟

بنا بر اين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم كه از اهل بيت گرفته شرك آميز است؛ اما ديگران كه اهل بيت را كه دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود ، وانهادند و تابع ديگران شدند ، موحدند؟ 

پرسشگر محترم!

 كدام مسئله در مذهب شيعه شرك و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد كه مستند به برهان قطعي از كتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرك پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف كنيد و مورد هايي كه شرك است را معرفي كنيد.

توسل كه شما آن را شرك آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلكه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرك نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرك مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرك بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درك كرده اند؟

اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن كبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحكام سقوط نمي كند. ولي شماييد كه محروم مي شويد. ما شما را به حاكميت عقل و برهان دعوت مي كنيم و از شما مي خواهيم كه فارغ از پيشداوري ها ، در باره تعاليم شيعه بررسي كنيد و اگر موردي را شرك آميز ديديد ، سؤال كنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع كننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد ، آن گاه آن را رها كنيد.

در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:

 اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم ،بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال  يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند

..پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛

در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند. 

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 48.

2. ابراهيم (14) آيه 26.

3. زمر (39) آيه 3. 

4. آل عمران (3) آيه 49.

5. توبه (9) آيه 31.

6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفكر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.

پرسشگر محترم توسل يعني از كسي كه محبوب خداست و خدا او را واسطه هدايت و خير قرار داده و ما را به محبت و اطاعت او فراخوانده، بخواهيم از خدا براي ما مغفرت، خير و برآورده شدن حاجات ما را بخواهد و به قدرت و اجازه اي كه خدا به او داده، ما را هدايت كند و به خير برساند.

وقتي ما مثلا پيامبر اسلام را كه محبوب خدا و هدايتگر به اذن و اراده خداست، صدا مي زنيم و از او هدايت و ياري و شفاعت مي طلبيم، وهابيون از طرفي اين كار را شرك مي دانند و ما را نهي مي كنند و ما جواب مي دهيم شرك يعني مخلوقي را همرديف خدا و قادر و شنواي و برآورنده مستقل حاجت و شريك و همرديف خدا در اين كارها بدانيم در حالي كه ما پيامبر و امامان را بندگان خدا مي دانيم كه از خود هيچ ندارند و اگر قدرت و تواني در اين موارد دارند، خدا به آنان داده است زيرا آنان به بيان قرآن كه كتاب خداست، برگزيده ها و محبوب هاي خدا هستند كه از جانب ايشان وظيفه هدايت و نصرت مؤمنان را دارند.

اشكال ديگر آنها اين است كه مردگان نمي شنوند و نمي بينند و پيامبر و امامان هم مرده اند و ديگر صداي ما را نمي شنوند و ما را نمي بينند تا براي ما شفاعت كنند.

در جواب از اين اشكال آنها به آيات و رواياتي استناد شده كه اثبات مي كند انسان ها اعم از مؤمن و كافر بعد از مرگ حيات برزخي دارند و مي بينند و مي شنوند و از جمله اين ادله آيات مربوط به شهيدان است كه به صراحت مي فرمايد آنها را مرده ونابود شده مپنداريد و مگوييد بلكه آنان زنده اند و در پيشگاه پروردگار بهره مند از نعمت ها هستند و شما متوجه نيستيد.(1)

يكي از ادله زنده بودن انسان بعد از مرگ و داشتن حيات برزخي روايتي است كه بدان اشاره شده كه رسول خدا بر بالاي چاه هاي بدر حاضر شد و با كشتگان بدر كه در آن چاه ها ريخته شده بودند، سخن گفت و وقتي بعضي از اصحاب كوته بين اعتراض كردند، حضرت فرمود شما از آنها شنواتر نيستيد، ولي آنان را توان جواب گفتن نيست. (2)

بنا بر اين ما فقط شهيدان را زنده نمي دانيم. بلكه همه انسانها بعد از مرگ حيات برزخي دارند ولي شهيدان زنده اند و در پيشگاه خدا بهره مند از روزي هاي طيب و طاهر و كافران زنده اند و مانند آل فرعون صبح و شام به جهنم عرضه مي شوند و در عذاب برزخي هستند:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب (3)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مي‏شوند و روزي كه قيامت برپا شود (مي‏فرمايد:) «آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها وارد كنيد!»

پس زنده بودن كشتگان قبر به اين معنا نيست كه آنان هم جزو شهيدان هستند. پس يكي زنده است و در نعمت ،ديگري زنده است و در نقمت.آيا ميان آنها تفاوتي نيست ؟

نمي دانيم نويسندگان كتاب هاي اهل سنت را مي خوانند و مي فهمند؟ اگر مي فهمند پس چرا اين گونه سؤال مي كنند؟

پرسشگر محترم براي پاسخگويي به شبهات اهل سنت حتما به سايت وليعصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني و سايت آيت الله ميلاني مراجعه بفرماييد

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) 169؛ بقره(2) آيه154.

2. طبري، تاريخ طبري، بيروت، اعلمي، ج2، ص155.

3. غافر(40) آيه46.

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه...

پرسش:
باسلام
    خداوند درآيه 13و14سوره فاطرميفرمايد : و كساني را كه بجز او مي‏خوانيد، مالك پوست هسته خرمايي [هم‏] نيستند. (13)

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه، تو را خبردار نمي‏كند. (14 سوال اينست كه باتوجه به اين آيه وآيات مشابه بسيار تكليف ما درخواستن از ائمه چه خواهد شد ضمنا دراين  آيه خدا صراحتا اين عمل راشرك مي داند.

پاسخ:

 خداي متعال در كتابش فرمود:

"... وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير""إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ" (1)

و كساني را كه جز او مي‏خوانيد (و مي‏پرستيد) حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!

اگر آن ها را بخوانيد، صداي شما را نمي‏شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمي‏گويند و روز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مي‏شوند، و هيچ كسي مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمي‏سازد

سوال شما داراي دو بخش است، بخش اول آن مربوط به معنا و تفسير آيات شريفه اي است كه به آن اشاره كرده ايد و بخش دوم سوال شما در باره اين مطلب است كه آيا توسل به اولياء دين  به طور كلي يا با توجه به فهمي كه از آيات بالا داشته ايد، صحيح است؟

در باره معنا و تفسير آيات مورد اشاره ابتدا به شما توصيه مي كنيم كه در قضاوت فهم تان از آيات الهي، عجله نكنيد و براي دست يابي به معاني و مقاصد آيه هاي قرآن، هم در ترجمه آن دقت و هم براي دست يابي به تفسير و نيز شان نزول آيات به تفاسيري كه در اين باره فراوان وجود دارد و بعضي از آن ها در حد فهم عموم افراد جامعه نوشته شده است مراجعه كنيد تا خداي ناكرده دچار سوء برداشت و يا بد فهمي از آيات الهي نشويد كه خود مسئوليتي بزرگ در پي دارد.

و اما مقصود از خوانده شدگاني كه در اين  دو آيه شريفه به طور غير صريح نام شان آمده است چيزي جز آلهه مشركين و بت ها نيست.

در اين دو آيه شريفه، خداي متعال مي فرمايد ملك و فرماندهي عالم هستي از آن اوست و غير از او  كساني (خدايان و طاغوت ها) يا  چيزهايي(بت ها) را مي خوانيد و به آن ها توسل مي كنيد، حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالكيتي ندارند و...

در تفاسير آمده است:

1.منظور از" الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ..." همان خداياني است كه مي‏خوانند، چه بت ها و چه ارباب بت ها.(2)

2. آري اين بت ها نه مبدأ سودي هستند، و نه منشأ زياني ...چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور!" و به فرض كه ناله و اصرار شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخ گويي به نيازهاي شما ندارند" وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ".

چرا كه روشن شد حتي به اندازه پوست نازك هسته خرمايي مالك سود و زياني در جهان هستي نيستند، با اين حال چگونه انتظار داريد كه براي شما كاري صورت دهند يا گرهي را بگشايند؟(3)

با اين حساب جواب بخش اول داده شد و اين بيان از دو  تفسير فقط نمونه اي از صدها تفسيري است كه در باره آيه شريفه ارائه شده است.

و اما در مورد بخش دوم با توجه به آن چه از بخش اول مشخص شد.

متوجه شده باشيم اين دو آيه شريفه در مقام نفي توسل به موجوداتي است كه نزد خداي متعال هيچ جايگاهي ندارند و علاوه، به طور مستقل معبود افراد جاهل يا منحرف قرار مي گيرند كه به آنان هشدار داده مي شود اين كساني( يا چيزهايي) كه شما به آنان متوسل شده ايد و آنان را معبود خود قرار داده ايد، از خود هيچ مالكيتي ندارند و حتي صداي شما را نمي شنوند و اگر بشنوند، قدرت پاسخ ندارند.

در توسل به اولياي دين، كسي معتقد نيست كه انسان مي تواند در عرض خداي متعال و به طور مستقل حاجت خود را از آنان طلب كند.

 توسل به امامان و اولياء خاص الهي، يعني وساطت قرار دادن آبروي آنان نزد خداي متعال كه نمونه هاي پايين تر آن دراين دنيا فراوان ديده مي شود كه انسان آبروي شخص بزرگي را واسطه  رسيدن به حاجتي يا حتي بخشش از خطاهاي خود مي كند و اين موضوع كاملا مورد قبول دين مي باشد.

توضيح بيشتر اين كه:

منافات بين توسل يا نذر با توحيد، زماني قابل طرح است كه توجه به اولياء الهي در عرض توجه به خدا قرار گيرد و حال آن كه اين توجه در طول توجه به خداست، و ما در روي آوردن و توجه به خدا دريچه هايي به روي خودمان باز مي كنيم كه اولياء الهي هستند و يا اين كه مي دانيم ايشان از طرف خداي متعال داراي معجزاتي اند كه مي توانند مثلا بيمار صعب العلاجي را نجات دهند كه در اين باره هم توسل اشكالي ندارد.

از آن جا كه بزرگان دين به خصوص امامان سلام الله عليهم اجمعين را از مقربان درگاه حق مي دانيم، دعاي آن ها را در حق خود داراي تاثير بيشتري دانسته، در نتيجه از آن ها مي خواهيم نزد خدا بر اي مان وساطت كنند، حال در اين نوع طلب هيچ منع عقلي و شرعي  وجود ندارد. آن چنان كه خود رسول خدا (ص) در جريان مباهله به اهل بيت خود فرمود: هر گاه من دعايي كردم شما آمين بگوييد. (4)  و يا خداي متعال در قرآن خطاب به پيامبرش(ص)فرمود:"وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً" (5) اگر هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.

اما اگر به طور مستقيم و با اين اعتقاد كه آن ها بدون اذن و اراده خدا و مستقلاً قادر به برآوردن درخواست ما مي باشند؛ حاجت بطلبيم اين كار مورد نهي اكيد شارع قرار گرفته است و شرك در برابر خداي متعال محسوب مي شود، حال آن كه كسي، از اولياي الهي با اين نيت طلب كمك نمي كند.

پي نوشت ها:

1. سوره فاطر،آيات 13 و 14.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 40.

3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش،چاپ اول، ج‏18، ص 215.

4. ر،ك علامه حلي، الفين،ترجمه وجداني‏،جعفر، تهران، انتشارات سعدي، بي تا، ص 748.

5. سوره نساء، آيه 64. 

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پرسش:

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پاسخ:

« وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»(1)؛ و چون بندگان من از تو سراغ مرا مي گيرند بدانند كه من نزديكم و دعوت دعاكنندگان را اجابت مي كنم. البته در صورتي كه مرا بخوانند. پس بايد كه آنان نيز دعوت مرا اجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند.

بيشتر مفسران درباره اين آيه شريفه نظرشان اين است كه خداوند در اين آيه در افاده مضمونش بهترين اسلوب و لطيف ترين و زيباترين معنا را بيان كرده است و در آن نشانه هاي مهرباني خداوند نسبت به بندگانش وجود دارد كه مفسران آنها را بيان كرده اند. از جمله اين نكات لطيف همين حذف لفظ «قل» و واسطه است كه خداوند خواسته خودش اين حقيقت را به بندگان بگويد كه من به شما نزديكم. مرحوم علامه طباطبايي و آيت الله جوادي آملي اين مطلب را در ضمن نكات ظريفي كه براي اين آيه بيان كرده اند، آورده اند. علامه طباطبايي مي نويسد: «ثم حذف الواسطة في الجواب حيث قال: فَإِنِّي قَرِيبٌ و لم يقل فقل إنه قريب...»(2) سپس واسطه را در جواب انداخته آنجا كه فرموده (پس همانا من نزديكم) و نفرموده: پس بگو او نزديك است.

آيت الله جوادي هم مي نويسند: سومين نكته: حذف واسطه در جواب كه فرمود « پس تحقيقا من نزديكم» و نفرمود «بگو او نزديك است.»(3)

اما درباره كمك خواستن از غير خدا: اگر كمك خواستن ما از ديگران با توجه به اين نكته باشد كه آنان فقط واسطه و سبب هستند و همه كاره خداست، با « اياك نستعين» تنافي ندارد زيرا خداوند خودش خواسته است كارها از طريق واسطه ها و اسباب انجام بگيرد. در روايتي امام صادق (ع) فرمودند: « أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحا...»(4)؛ خدا از آن ابا دارد كه چيزها را جز به اسباب آنها روان  گرداند، اين است كه براي هر چيز سببي قرار داد، و براي هر سبب شرحي...

خداوند در قرآن هم مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ ...»(5)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خداوند پروا كنيد و به سوي او وسيله بجوييد.

بنابراين سبب ها و وسيله ها را هم خداوند قرار داده تا به كمك آنها به او برسيم و بتوانيم زندگي فردي و اجتماعي مان را اداره كنيم. اگر غير خدا و انسان هاي ديگر را كه از آنها كمك مي گيريم، مستقل و همه كاره بدانيم، اين با « اياك نستعين» تنافي دارد.

اگر هر كمك خواستني از غير خدا شرك باشد يك موحد روز زمين يافت نمي شود چرا كه همه انسانها از همديگر كمك مي گيرند. آيا معصومين (ع) در هنگام مريضي از پزشك كمك نمي گرفتند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه186.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات جامعه مدرسين، ج2، ص30.

3. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج9، ص396.

4. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي،انتشارات اسلاميه، ج1، ص183.

5. مائده(5)آيه35.

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی در پاسخ به دو سوال درباره توسل به پیامبر بعد از رحلت آن حضرت و علت عدم بیعت مردم با علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) پاسخ گفته است.
پیامبر(ص)

آیا دلیلی بر مشروعیت توسل به پیامبر(ص) پس از رحلت نیز داریم؟

پاسخ: در این مورد به چند نمونه از روایاتی كه بر مشروعیت توسل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات دلالت دارد اشاره می كنیم:

۱ـ سمهودی از طبرانی در جامع كبیر خود از عثمان بن حینف نقل می كند كه مردی برای حاجتی نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) آمد و رفت می كرد، ولی خلیه هیچ التفاتی و نظری در حاجت او نكرد پس با عثمان بن حنیف ملاقات كرد و شكایت كرد به او این موضوع را، عثمان بن حینف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو ركعت نماز بگزار و بگو:

خدایا! من از تو درخواست می كنم و رو می آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی كه من رو آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو این كه حاجت مرا بر آورده سازی.

پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، كسی كه در را می گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه بر. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذكر كرد و خلیفه آن را برآورده نمودوبه او گفت هرگاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات كرد به او گفت خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمی كرد تا این كه تو با او در این باره سخن گفتی.

ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شكایت نمود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او گفت: اگر خواسته باشی دعا میكنم و یا این که صبر كن، او گفت ای رسول خدا، برای من کمک كار و عصاكشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقّت دارم، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر ودو ركعت نماز بخوان و دعا كن به همین دعا!»

ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوی ما طول كشید تا این كه آن مرد بر ما داخل گردید مثل این كه هیچ نابینا نبوده است.

سمهودی می گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل كرده است(۱)».(۲)

این جریان هم توسی به رسول خدا پس از وفات آن حضرت اس به دستور ابن حنیف هم سند دیگری است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است.

۲ـ سمهودی نقل میكند: اهل مدینه را قحطی شدیدی گرفت، مردم به عایشه شكایت كردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه ایبه سوی آسمان قرار دهید به طوری كه بین قبر و بین آسمان سقفی نباشد، این كار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوی كه گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتی شد برای اهل مدینه كه در مواقع خشك سالی، روزنه ای را به سوی آسمان باز میكنند. (۳)

این یك نوع توسل عملی است به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.

۳ـ از محمد بن عبیداللّه بن عمرو و عتبی نقل شده است كه گفت: نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بودم كه عربی بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیك یا رسول اللّه!»

و در روایتی گفت: «سلام بر تو ای بهترین رسولان! به راستی كه خداوند فرو فرستاد بر تو كتابی راست و صادق در آن كتاب گفته: اگر آنها هنگامی كه به خود ستم كردند نزد تو می آمدند پس استغفار و طلب آمرزش مینمودند ازخداوند طلب آمرزش می نمودند از خداوند و طلب آمرزش می نمودند برای آنها رسول، خداوند را توبه پذیر و بخشاینده می یافتند. نزد تو آمدم در حالی كه استغفار میكنم ازگناه خود».

بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چمان من غلبه كرد، پیامبر را در خاب دیدم، پس فرمود: «ای عتبی! سراغ این اعرابی برو و بشارت ده او را به این كه خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حكایت را سمهودی در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذكر كرده است. (۴)

در این حكایت، مخاطب خداوند است و پیامبر رادر طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.

در كتاب وفاء الوفا میگوید: «ای حكایت مشهور است و حكایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسك از تمام مذاهب و آن را نیكو شمرده از ادب زیارت كننده شمرده اند: ابن عساكر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزی در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایی از محمد بن حرب هلالی»، بعد حكایت را نقل میكند. (۵)

۴ـ بیهقی و ابن شیبه روایت كرده اند كه: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطی گرفت پس بلال بن حرث ـ كه از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بودـ به سوی قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آمد وگفت: ای روسل خدا! امت هلاك شدند، برای آنان طلب آب (باران) كن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده كه به او خبر داد به زودی (مردم) سیراب می شوند» (۶)

در این بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار می دهد و از او طلب باران میكند و سیراب شدن امت را می خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل می نماید واگر اینیك بدعت و عمل خلاف و منكر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملی را انجام نمی داد.

۵ـ «در خلاصة الكلام از مواهب اللدنیة نقل میكند: ابن فدیك كه از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخاری و غیر این دو روایت شده كه شنیدم از بعضی از علما و صالحان كه میگفت به ما چنین رسیده است كه: كسی كه بایستد نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّی اللّه علیك یا محمّ! ملكی اورا صدا می زند: (درود بر تو باد ای فلان!) و هیچ حاجتی از او ساقط نمی شود. بعد می گوید: این را كه در مواهب از ابن فدیك نقل كرده بیهقی نیز آن را نقل میكند».

این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت می كند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت. (۷)

پی نوشت:

۱-وفا الوفاء ج ۴ ص ۱۳۷۳

۲-طبرانی، المعجم الكبیر، ج ۹، ص ۳۰، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم ۸۳۱۱

۳وفاءالوفا، ج ۴، ص ۱۳۷۴

۴-همان، ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹

۵-وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۳۶۱.

۶-زینی دحلان الدرر السنیة، ج ۱، ص ۹.

۷-كتاب دعا و توسل، صفحه ۱۲۸، ۱۳۷

من خیلی تحقیق کردم که کجای قرآن نوشته که:

1- امامان به امامت رسیده اند واینکه معصوم هستند؟

2- چه کسی مشخص کرده که مثلا امام حسین معصوم است ولی حضرت عباس نه؟ (منظور شخص معصوم از کجا مشخص می شده) دلایل عقلی و نقلی ذکر شده در برخی کتب و سایت ها را مطالعه کردم، اما به نظر من هیچ کدام اصلا قانع کننده نیست و جواب صریحی به ابهامات نمی دهند؟

3- سوال بعدی اینکه مگر خداوند نفرموده که فقط از من یاری بجویید و من از همه چیز به شما نزدیک ترهستم، پس چرا ما شیعه ها لقمه را دور سر می گردانیم و به جای مراجعه به خود خدا و در خواست از خود ایشان به ائمه و امام زاده ها متوسل می شویم؟ کجای قرآن خداوند فرموده که برای درخواست از من به دنبال واسطه باشید؟

در کتاب ها و سایت ها هم گشتم اما دلیلی که قانعم کند و مرا از سرگردانی خارج کند نیافتم، خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

پرسشگر گرامی، با سلام و سپاس از ارتباط شما با این مرکز.
بدلیل شرایط ویژه ی پرسشگر که در سئوال اشاره نموده، پاسخ در چند محور متناسب نیاز او طرح و بیان می شود:
الف) در باره فراز اول پرسش باید گفت: ولایت ایشان در قرآن آمده و نه تنها اشاره بلکه تصریح بدان هم شده است. یکی از این آیاتی که تصریح به ولایت امیر المؤمنین دارد ،آیه ای است معروف به آیه ولایت:
« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون ». (1)
به تصریح تمام مفسران شیعه و سنی این آیه در شأن امیر المومنین علی علیه السلام نازل شده است؛ وقتی حضرت در مسجد مشغول نماز بودند و سائلی آمد و از مسلمانان درخواست کمک کرد، امیر المومنین در حالی که در رکوع نماز بودند ،انگشتر خود را به او انفاق فرمودند؛ که بلافاصله این آیه نازل شد.
در مورد بقیه ائمه هم در قرآن اشارات نزدیک به تصریح وجود دارد مثل آیه :
« یا أیهاالذین آمنوا أطیعواالله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم ...»؛ (2) این آیه می فرماید که: مؤمنان باید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنند.
از این که اطاعت اولی الامر را در کنار اطاعت از رسول به صورت مطلق آورده، استفاده می شود که اولی الامر باید معصوم باشد و گرنه خدا امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط کسانی که احتمال خطا و اشتباه در فرامین شان وجود دارد نمی کند، بنا بر این اینان باید معصوم باشند.
از طرف دیگر معصومان را در آیه تطهیر معرفی می کند: « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً »؛ (3) یعنی اهل بیت معصومند و کسی غیر از ایشان در بین امت از عصمت برخوردار نیست.
تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی غیر از اهل بیت علیهم السلام معصوم نیست و غیر از ایشان همه صحابه و غیر صحابه در عمر خود دچار گناه و لغزش و خطا شده اند. از کنار هم قرار دادن این دو آیه به خوبی روشن می شود که منظور از: «اولی الامر»، اهل بیت هستند.
پس بر خلاف تصور مطرح شده در پرسش، در قران مسئله ولایت ائمه اهلبیت (ع) ذکر شده گرچه اسمی از آن ها در قرآن به تصریح نیامده است ؛ این مسأله دلائل متعددی دارد که اولین آن جلوگیری از بروز اختلاف و فتنه در بین مسلمانان از جانب مسلمان نماهائی بود که قلبا ایمان به اسلام نداشتند و منتظر فرصتی بودند که به بهانه های مختلف جامعه اسلامی را دچار آشوب و فتنه کنند و اتحاد کلمه مسلمانان را در زمانی که اسلام هنوز تازه پا گرفته بود، از بین ببرند.
از طرف دیگر مگر در مورد همه چیز به جزئیات در قرآن تصریح شده است ؟ امر به نماز و روزه و حج و زکات و خمس و دیگر موارد مهم در قرآن آمده، اما جزئیات و تفصیل آن به تبیین پیامبر واگذار شده است.
ولایت اهل بیت نیز در قرآن همان گونه که بیان شد، به تصریح آمده است؛ اما این که اسم آن ها چیسیت، به عهده پیامبر گذاشته شده است. پیامبر هم در موارد و موقعیت های متعدد اسم آن بزرگواران را برده و به مسلمانان معرفی کرده است. بیش از 100 روایت در این مورد از شیعه و سنی نقل شده است که بحث در مورد آن ها جایگاهی دیگر می طلبد. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
ب) در باره فراز دوم پرسش باید گفت :
حضرات ائمه علیهم السلام از جمله حضرت امام حسین (ع) عصمت شان با دلیل عقلی و نقلی ثابت شده است. ولی در باره جناب عباس دلیل خاص بر عصمت نداریم گرچه دلیل بر منع عصمت از برزگانی چون جناب عباس وجود ندارد؛ ممکن است مراحل پایین تر از عصمت را داشته اند. (5)
چون منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است، (6) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنا بر این خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است. از این رو عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست (7)؛ چنان که حضرت مریم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصینی دیگر (8) نظیر جناب عباس و مانند آها ممکن است جلوه ایی از فیض عصمت را داشته باشند؛ بخصوص این که عصمت مراتب متعددی دارد. مراتب پائین تر عصمت که عصمت از گناه باشد، برای دیگران نیز دست یافتنی است. (9)
ج) در باره فراز سوم پرسش باید گفت:
اگر مفهوم درستی از مسئله ارایه شود ، معلوم خواهد شد که توسل نه تنها با آیه یاد شده در پرسش منافات ندارد، بلکه ظهور عینی استعانت الهی با توسلات انجام می شود. از این رو باید گفت که توسل به وسایل و در پی سبب رفتن با توجه به این که خدا است که سبب را آفریده و خدا است که سبب را سبب قرار داده و خدا است که از ما خواسته از وسایل و اسباب استفاده کنیم و این محذوری ندارد ،بلکه عین توحید است، همان‌طور که در امور ظاهری و دنیایی ما آدمیان همواره از اسباب و وسایل استفاده می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم ، در مسایل معنوی و دینی نیز چنین است.
جای تردید نیست که شفا دهنده خداوند است، ولی باید به پزشک متخصص مراجعه کرد و دارو مصرف کرد تا شفا پیدا نمود ،چون خداوند مجرای دریافت شفا را در دارو قرار داده است یا مثلاً برای رفع تشنگی باید از آب استفاده کرد.
خداوند متعال دستور داده کسانی که می‌خواهند گناهان‌شان آمرزیده شود ،باید به در خانه پیامبر بروند. علاوه بر آن که خود طلب مغفرت می‌کنند، از آن بزرگوار هم بخواهند که از خدا برای آن ها طلب مغفرت نماید:
«ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ (10) اگر ایشان هنگامی که با ارتکاب گناه به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می‌کرد ،خدا را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود به یعقوب(ع) گفتند: یا ابانااستغفرلنا ؛ ای پدر! برای ما طلب آمرزش نما. در این جا پیامبر خدا را واسطه قرار دادند و پدرشان این تقاضا را پذیرفت و برای آن ها استغفار کرد.
طبق این گونه آموزه‌های متعالی راه دستیابی به رحمت واسعه الهی در ساحات مختلف زندگی دنیای و اخروی، امور دینی و دنیا،وسایل و اسباب است که خداوند معرفی کرده که بندگانش از همان طریق بروند تا به رحمت او برسند، پس نه تنها منافاتی که در پرسش اشاره شده ،مطرح نیست، بلکه به گفته آموزه‌های وحیانی راه همان است که بیان شد .برای رسیدن به فیض رحمت خدا باید به در خانه اهل بیت رفت و رحمت الهی را از مجرای وسایط فیض آن دریافت کرد.
برای رفع مشکلات باید از خداوند طلب کمک نمود. از خداوند خواست تا مشکلات رفع گردد، ولی از آن جا که ائمه (ع) مظهر اسمای الهی اند، به عنوان خلیفه خداوند در زمین رفع مشکلات از مردم به وسیله آن ها انجام می‌شود. از این رو در زیارت جامعه کبیره آمده است:
«وبکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛ (11) به وسیله شما اندوه را بیرون می‌برد و سختی را برطرف می‌سازد».
توسل به اولیاى الهى و حاجت خواستن از آنان، به این معنى نیست که آنان را مستقل در انجام امور و شئون عالم هستى مى‏دانیم، بلکه در واقع از آنان مى‏خواهیم به خاطر منزلت و قربى که در درگاه خداوند به سبب عبودیت و بندگى خدا دارند ،از او بخواهند حاجت و خواسته ما را برآورده کند؛ یعنى حاجت‏ دهنده را خداوند مى‏دانیم. براى حاجت خواستن از خدا، بندگانى را که نزد خداوند عزیزند ،واسطه قرار مى‏دهیم که حاجت ما را از خدا بخواهند. این نحوه توسل امرى است که هم از پیامبر اکرم و هم از اصحاب ایشان دیده شده است.
پیامبر در طلب مغفرت براى فاطمه بنت اسد به حق خود و به حق پیامبران پیشین متوسل مى‏شود:
«اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّعه علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى؛ (12) خدایا مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز! جایگاه او را وسیع گردان! به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من».
نیز توسل عمر بن الخطاب به عباس عموى پیامبر: «اللهم انا نستقیک بعمّ نبیّک و نستشفع الیک بشیبته؛ (13) پروردگارا، به وسیله عموى پیامبرت طلب باران مى‏کنیم . محاسن سفید و سابقه او را در اسلام، شفیع خود قرار مى‏دهیم».
حضرت یوسف می گوید : پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینایی خود را باز یابد (14) یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته جدا تافته ای نبود ، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینایی خود را باز می یابد، چنان که قرآن می فرماید :
« فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا» (15) در صورتی که به اعتقاد ما تمام پیامبران معصوم از گناه به خصوص گناه شرک هستد ، حال اگر شیعیان یا مسلمانان، خاک قبر و ضریح و مرقد پیشوایان دینی را بر دیده بگذارند و قبر و ضریح ایشان را به عنوان احترام ببوسند و یا به آن ها تبرک بجویند و بگویند خداوند در این ضریح و درها چنین اثری گذارده است ،در این کار اصلا دچار شرک نشده اند.
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی اسلام آشنایی داشته باشند ،می دانند که یاران حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر ، از یک دیگر سبقت می جستند که در این زمینه می توانید به کتب روایی مراجعه کنید. (16)
در توسل و حاجت خواستن از ارواح حضرات معصومان (ع) در هر جا و هر زمان به خصوص هنگام تشرف به زیارت آن ها باید توجه داشت که حضرات واسطه فیض خداوند اند و حاجت را خداوند می دهد. همه امور زندگی انسان به دست خداست ،ولی قبور ائمه به عنوان محل پاک ،زمینه استجابت دعا را فراهم می سازد. توسل به ارواح ائمه به عنوان واسطه فیض خداوند موثر است. توسل با این روش نه تنها محذوری ندارد، بلکه بسیار مفید و موثر است. در آموزه‌های دینی توصیه شده و هرگز با توحید منافات ندارد.
از این رو گفته شده:
با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد. ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می‌کند. باران که می‌بارد، به واسطه ابر است. ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (17) خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند».
پس خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده.
در قرآن درباره توسل آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (18) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».
حال باید دید آن وسیله چیست؟
در هر کاری وسیله خاصی ممکن است موثر باشد، ولی در اموری نظیر آنچه در پرسش آمده، توسل به معصومان بهترین راهکار برای دریافت فیض خداوند است. این با توحید هیچ گونه تعارضی ندارد و شرک آلود نیست، زیرا مومنان با توسل به اهل بیت حاجات خود را از خداوند می خواهند. خداوند حاجت های آنان را برآورده کرده و مشکلات شان را برطرف می سازد. اهل بيت تنها واسطه و وسیله کارند. (19)
بنا بر این ما شیعیان راه درست را در باب توسل می روییم و اگر غیر این راه را برویم نادرست است.

پی نوشت:
1. مائده (5) آیه 55.
2. نساء (4) آیه 59.
3. احزاب (33) آیه 33.
4. محمد امین صادقی، سیمای اهلبیت در عرفان امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص139.
5. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، نشر مرکز اسرا ، قم،1381 ش، ص 201.
6. محمد امین صادقی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
7. آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا، قم 1378ش. ج 9، ص 20-22.
8. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.
9. جعفر سبحاني ، الالهيات ، قم ،‌نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، 1423 هـ . ق ، ج 3، ص 203- 205.
10. نساء (4) آیه 64.
11. مفاتیح الجنان، نشر فرهنگ اسلامی تهران ص 909.
12. جعفر سبحانى،آیین وهابیت،نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم،1376 ش. ص 153.
13. همان، ص 162.
14. یوسف (12) آیه 92.
15. همان، آیه 96.
16. صحیح بخاری، نشر دارالفکر ،بیروت، بی تا.،ج3 ،ص 255.
17. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش. ج 2، ص 90.
18. مائده (5) آیه 35.
19. محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش، ص 99 - 100.

با سلام خدمت شما.میخواستم ببینم این که شیعه از امامان کمک میگیرند اشکالی دارد؟ایا این درست است که انسان امامان را واسطه ی خود و خدا قرار بدهد با اینکه میداند خدا از رگ گردن هم به او نزدیک تر است؟ به این ایه دقت کنید :] إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم[ «كسانی را كه به غیر از خدا می‏خوانید بندگانی مثل خودتان هستند»(اعراف/194). متشکرم.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در خصوص اين سوال ابتدا بايد ديد اصل توسل و ياري خواستن از انسان هاي ديگر از ديدگاه دين اسلام امري مقبول است يا مذموم ، آن گاه به نحوه عملكرد و رفتار شيعيان در اين خصوص بپردازيم :
توسّل يعني در خواست از فرد داراي توانمندي، براي حل مشکلات و نيازمندي هاي، حال چه به دست خود و از طريق قدرت فردي اش و يا از طريق وساطت و عرض نياز ما به فرد ديگري که اين توانايي را داراست . متوسل شدن به ديگران گاهي به معناي درخواست کمک از خود اوست . گاهي به معناي درخواست شفاعت و وساطت او نزد کسي که توانايي حل مشکلات ما را دارد ؛
اگر به مجموعه آيات وروايات نگاهي بيندازيم ، درمي يابيم که توسل به يك انسان نمي تواند شرک و گناه باشد بلکه مواردي از توسل مورد تمجيد و سفارش نيز قرار گرفته ؛ مثلا در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى‏خوانيم :
«يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ؛اى پدر ! براى ما استغفار كن كه ما خطا كار بوديم ». يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آن ها قول مساعد داد و فرمود : « سوف استغفر لكم ربى ؛ به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏كنم » اين آيه تصريح دارد که عمل فرزندان يعقوب در توسل به پدر بزرگوارشان درست بوده و گرنه مورد تاييد پيامبر خدا قرار نگرفته و پذيرفته نمي شد.
در جاي ديگر مي فرمايد : « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوااللّه توابا رحيما ؛(1)- اگـر آنـان هنگام ستم بر خويشتن , نزد تو مى آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى كردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى نمود , خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند . »
اين آيه هم به واسطه قرار گرفتن پيامبر براي طلب استغفار مردم ، صراحت دارد. بنابراين واسطه قرار گرفتن انسان هاي برگزيده الهي و متوسل شدن به آن ها در آيات قرآن به کار رفته و در صدر اسلام نيز توسط اصحاب و ياران پيامبران صورت مي گرفت.
از طرف ديگردر مواردي هم در منابع وآموزه هاي ديني ، توجه به غير خدا مذموم و مردود دانسته شده مثلا در قرآن آمده : «لا تدعوا مع الله احدا(2) همراه خدا ديگري را نخوانيد » ؛ در نتيجه بايد ديد معيار و ملاک توسل ممدوح و مذموم چيست .
توسل ما نسبت به امامان يا امام زادگان از سه صورت خارج نيست:
1. درخواست از آن ها براي وساطت از درگاه خداوند براي رفع حوايج و آمرزش گناهان ومانند آن است که يقينا صحيح و درست است چنان که مورد آيات گذشته و مورد قبول قرآن همين موارد بود .
2.گاهي هم درخواست مستقيم از اين بزرگواران براي حل مشکلات ماست ،با اين توجه که قدرت وتوانايي آن ها امري است که خداوند به ايشان عنايت نموده ، امامان به خاطر قدرت و کرامت و توانايي خدادادي قادر به حل مشکلات و نيازهاي ما هستند ،آن هم در صورت مطابقت با مشيت وخواست خداوند ؛مانند همان موردي که از درخواست يک مادر بيان کرديد .
اين مورد هم هيچ منع عقلي و محذور شرعي ندارد ،زيرا همانند مراجعه ما به پزشک براي درمان بيماري است ،زيرا از پزشک مي خواهيم از علم و دانش خدادادي خود و با بهره گيري از داروهايي که خداوند براي درمان بيماري خلق فرموده ،ما را در مسير بهبودي قرار دهد؛ در واقع درخواست ما از امامان معصوم براي استفاده از مقام ومرتبت عالي شان در تصرف در امور عالم از همين قبيل است ،نه بيش تر.
3.تنها مي ماند توسل به اين بزرگواران با اين پيش تصور که اين ها در عرض خداوند داراي توانايي هاي مستقلي هستند که حتي بدون اراده و خواست خدا قدرت برآوردن حوائج ما را دارند ؛
بديهي است که اين گونه عقيده و عمل طبق آن شرک و گناهي بزرگ است اما در هيچ يک از اعتقادات شيعه اثري از چنين نگاه و بينشي به چشم نمي خورد . در مشهور ترين ادعيه ما و توسلات و زيارات منقول در منابع شيعي همواره ذکر : « يا وجيهة عندالله اشفع لنا عند الله ؛ اي آبرومند نزد خدا شفاعت ما را نزد خداوند بنما »(3) است ،نه وجود اراده و قدرت مستقل از اراده و قدرت خداوند .
با فرض وجود خداوند قادر و توانا و نزديك تر بودن او از رگ گردن به ما چه نيازي به عرض حاجت بردن به پيش بندگان او -هرچند داراي توانايي هايي نيز باشند- است ؟
آدمي مي‏تواند مستقيماً از خداوند حاجت خود را بخواهد، ولي اگر بتواند در اين مسير دعاي ديگران- به خصوص مقرّبان درگاه الهي را نيز همراه خود سازد، احتمال تأثير فزون‏تري در كار خواهد بود . اين امر از خلال فرامين و دستور الهي به دست مي آيد که در برخي موقعيت ها خداوند به اين امر دستور داده و در آن حکمت هايي ديده مثلا فرموده است :
«وَ اِبْتَغُوا إِلَيهِ اَلْوَسِيلَةَ (4)؛به سوي خداوند وسيله برگيريد»،. اين وسيله مي‏تواند اعمال صالح باشد . مي‏تواند شخص صالح و وجيهي باشد .اگر خداوند به طور كلي فراموش گردد و تنها وسايط ديده شوند، اين امر با آموزه‏هاي ديني و قرآني سازگاري ندارد بلکه از بزرگ ترين گناهان محسوب مي گردد چنان که آيات مورد مذمت در اين باره به همين موارد بر مي گردد.
اما در مورد آيه مورد نظر شما يا آيه اي که ابتدا ذکر کرديم ، مراد از خواندن مرادف با عبادت کردن است و گرنه صرف خواندن و صدا زدن نمي تواند حرام باشد .
چون هر خواندني نمي تواندشرک و حرام است باشد؛ در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بـه كـار رفته كه هرگز نمى توان گفت گناه و حرام است مانند :« قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا . (5)- ( نوح گفت ) : پروردگارا ! شب و روز , قوم خودم را ( به سوى تو ) دعوت كردم . »
اگر به قرآن کريم مراجعه کنيم مي بينيم مقصود از دعا در مجموع آياتي که تاکيد بر انحصار آن در خداوند دارد , مطلق خواندن حتي خواندن به قصد ياري خواستن نيست بـلـكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش ملازم باشد ; زيرا مجموع اين آيات در مورد بت پرستانى وارد شده است كه بت هاى خود را خدايان مى پنداشتند .
خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بت هايى بود كه هرچند آن ها را به عناوين مـالكان حق شفاعت و مغفرت و ... توصيف مى كردند، ولي آن ها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مى شناختند . در اين شرايط , هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات , عبادت و پرستش خواهد بود . روشـن تـريـن گـواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان با اعتقاد به الوهيت بوده , آيه زير است :
«فما اغنت عنهم آلهتهم التى يدعون من دون اللّه من شيئى؛ (6)- خدايانى كه جز خداى بزرگ , آنان را فرا خواندند ( مى پرستيدند ) , آنان را بى نياز نساخت .» واژه «مع» درآ يه « فلا تدعوا مع الله »به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را هم رديف خدا و مبدأ تاثير مستقل و در جايگاه الوهيت دانست .
بـنـابراين , آيات مورد بحث , ارتباط به توسلات و زيارت ما ندارد . کار ما درخواست بنده اى از بنده ديگر است كه نه او را اله و رب مى داند و نه مالك و متصرف تام الاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت , بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعـده داده كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد .

پي نوشت:
1. نسا(4)آيه آيه 64 .
2. سوره جن، آيه 18.
3. مفاتيح الجنان دعاي توسل
4.مائده(5) آيه 35.
5. نوح (71) آيه 5.
6.هود (11)آيه آيه 101.

با سلام. سوال من این است طبق ایه ی «إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم» «كسانی را كه به غیر از خدا می‏خوانید بندگانی مثل خودتان هستند»(اعراف/194). کمک خواستن از دیگران حرام است. پس چرا شیعیان از ائمه کمک میخواهند؟ برخی از اهل سنت میگویند طبق ایه ای که نوشتم چرا شیعیان از امامان خود کمک میگیرند.چرا به بارگاه و حرم انان میرون و از انان طلب یاری میکنند.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خدا عبادت و دعاي مشرکان را تخطئه مي کند. چون آن ها به بت هاي چوبي و سنگي يا انسان هايي مثل خود يا شياطين يا ملائکه به عنوان "رب" و "شريک خدا" در تدبير جهان متوسل مي شدند ، در حالي که اعتقاد آنان بي پايه بوده و آن ها هيچ کدام ،شريک خدا نبودند و اصلا شاني در تدبير نداشتند يا اگر مانند ملائکه شاني در تدبير داشتند، شان شان کارگزاري و اجراي امر خدا بود ،نه اين که شريک خدا باشند و در عرض خدا قرار بگيرند . اين عمل(تراشيدن شريک براي خدا و خواندن او) بزرگ ترين ظلم به خداي يگانه است . آيه بالا نهي از اين عبادت و خواندن است.
اما شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا در تدبير نمي داند، بلکه آنان را برگزيدگان خدا مي داند که خدا در قرآن محبت و اطاعت آنان را واجب کرده ، آنان را واسطه هدايت و رحمت و فيض خود ساخته ، از ما خواسته به آنان متوسل شويم و دست آنان را بگيريم تا ما را به خدا برسانند.
پس عمل شيعه با عمل مشرکان که در آيه بالا مورد نهي قرار گرفته، دو تفاوت اساسي دارد:
1. شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا نمي داند.
2. توسل شيعه به پيامبر و امامان هم به امر خود خداست که محبت و اطاعت آنان را لازم و واجب ساخته ، ما را براي هدايت يابي و رسيدن به سعادت به در خانه آنان فرستاده ، آنان را واسطه فيض و رحمت خود قرار داده است.
ما هميشه حاجات مان را فقط از خود خدا مي خواهيم اما براي حاجت خواستن ابتدا در محضر خدا به پيامبرش و جانشينان پيامبرش که بندگان مقرب خدا هستند ،عرض ارادت مي کنيم . از خدا مي خواهيم همچنان که ما به امر او به اين مقربان ارادت داريم و مطيع شان هستيم و محبت شان را در دل داريم، او هم به خاطر محبتي که به آنان دارد و به خاطر محبتي که به اطاعت کنندگان از آن ها دارد، به ما توجه کند و گناهان مان را ببخشد و توفيق بندگي بيش تر به ما بدهد و حاجات مان را برآورد.
اگر هم خود پيامبر و امام را صدا مي زنيم، به عنوان مقربان و محبوبان و بندگان برگزيده خدا صدا مي زنيم . خدا اين تقرب و محبوبيت و برگزيدگي را در قرآنش به ما اعلام کرده و به ما اجازه اين گونه صدا کردن را داده، بلکه بدان دعوت کرده است.
فرق است بين کسي که به بنده محبوب سلطان متوسل مي شود و از او به عنوان اين که بنده محبوب سلطان است، مي خواهد نزد سلطان براي وي شفاعت کند با کسي که به شخصي که سلطان اصلا به او ارادتي ندارد، متوسل مي شود و او را محبوب بلکه شريک و هم عرض سلطان شمرده و از او مي خواهد نزد سلطان وي را شفاعت کند.
فرد دوم براي سلطان شريک تراشيده که بزرگ ترين ظلم است . فردي را که محبوب سلطان نيست ،محبوب او خوانده که افترا بر سلطان و ظلم بزرگ تر ديگر است . بدون اجازه و امر سلطان از او شفاعت و واسطگي طلبيده است که اين هم تحميل بر سلطان و تعيين تکليف براي او و جسارتي بزرگ به ساحت اوست.

پرسش 1: طلب حاجت شرح آيه يا حديثي را در مورد"طلب حاجت از معصومين عليهم السلام يا درخواست حاجت از غير خدا بيان كرده.... پاسخ: درخواست از غير خدا همان توسل است .ت

 

امام باقر عليه السلام: خداوند ، خوش دارد كه از او خواهش شود و از آنچه نزد اوست ، درخواست گردد. تحف العقول

 

پرسش 1: طلب حاجت شرح آيه يا حديثي را در مورد"طلب حاجت از معصومين عليهم السلام يا درخواست حاجت از غير خدا بيان كرده.... پاسخ: درخواست از غير خدا همان توسل است .توسّل يعني كسي را در پيشگاه خداوند شفيع قرار دادن، البته آدمي مي‏تواند و مجاز است كه مستقيماً از خداوند حاجت خود را بخواهد، ولي اگر بتواند در مسير دعاي ديگران- به خصوص مقرّبان درگاه الهي را نيز همراه خود سازد، احتمال تأثير فزون‏تري در كار خواهد بود. اگر خداوند به طور كلي فراموش گردد و تنها وسايط ديده شوند، اين امر با آموزه‏هاي ديني و قرآني سازگاري ندارد. توسل به اولياي الهي موجب شرك نيست؛ ‌زيرا كساني كه توسل به اولياي الهي پيدا مي‌كنند، هيچ گونه استقلالي براي ايشان قائل نمي‌شوند . فرق توسل به ائمه (ع) و معبودهاي ساختگي آن است كه: توسل جويندگان به معبودها آنها را عوامل مستقل و تصميم گيرنده در عرض خداوند به حساب مي‏آورند و اين شرك است. به اعتقاد ما نقش ائمه و انبيا (ع) و اولياي الهي شفاعت اذني است. يعني آنان با اذن خدا و طبق خواست او به مدد مددجويان مي‏شتابند. چنين ديدگاهي هرگز مستلزم شرك نيست. زيرا اراده ائمه (ع) را در طول اراده خدا و مجراي همان قرار مي‏دهد، نه مستقل از آن. از توضيح فوق اشتباه وهابيون كه شيعه را در اين زمينه متهم به شرك مي‏كنند ،به خوبي روشن مي‏شود. به دلائل ذيل به اولياي الهي متوسل مي‌شويم: اولاً: خداوند در قرآن فرموده است: «وَ اِبْتَغُوا إِلَيهِ اَلْوَسِيلَةَ ؛به سوي خداوند وسيله برگيريد»(1) اين وسيله مي‏تواند اعمال صالح باشد و مي‏تواند شخص صالح و وجيهي باشد. زيرا انسان آلوده و گنهكار چون از ساحت قرب الهي دور است، با توسل به محبوبين درگاه خدا تضمين بهتري براي درخواست خود مي‏يابد. در قرآن نيز آياتي در مورد توسل به اوليا آمده است. فرزندان يعقوب هنگام پشيماني از گناه خود گفتند: «يا أَبانَا اِسْتَغْفِرْ لَنا؛ اي پدر ! براي ما طلب آمرزش نما»،(2) در آيه ديگر مي‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً ؛اگر به هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني ،خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت»،(3). دوم: خداوند عنايت دارد كه در مراحل گوناگون و به راه هاي مختلف، انسان‏ها به افراد برگزيده و الگوهاي راستين توجه يابند تا از اين طريق راهي به سوي تربيت درست بيابند و توسل يكي از همان راه‏هاست. بنا براين متوسلان، با معرفت بر اين اسباب‌ها و وسائل، نه اصالتي قائلند و نه استقلالي، بلكه وسيله اي مي‌انديشند كه خداي سبب ساز آن‌ها را مجراي فيض و طريق رحمت خود قرار داده و مومنان را بر آن امر نموده است. توسل و درخواست حاجت به دو صورت انجام مي شود : يک - خواندن خدا به حق اولياي او: 1-1. پيامبر اكرم: «خداوند مي‏فرمايد: اي بندگان ! گرامي‏ترين خلق و پرفضيلت‏ترين آنان نزد من، محمد و برادرش علي و امامان بعد از وي هستند. اينان «وسيله»ها به سوي من مي‏باشند. هر كسي حاجتي دارد و نفعي را طالب است و يا دچار حادثه‏اي سخت و زيان بار گشته و برطرف شدن آن را مي‏خواهد، مرا به محمد و آل طاهر طاهرينش بخواند تا به نيكوترين وجه حاجت او را بر آوردم».(4) 2-1. امام موسي كاظم: «هر گاه حاجتي به درگاه خداوند داشتي، بگو: «اللهم اني أسألك بحق محمد و علي...»؛ يعني خدايا! به حق محمد و علي تو را مي‏خوانم. نزد تو شأن و منزلت والايي دارند. پس به حق اين منزلت و رتبه از تو مي‏خواهم بر محمد و آل محمد درود فرستي و حاجت مرا برآورده سازي.(5) 3-1. سمهودي از علماي اهل‏سنّت، در فصلي از كتاب خود تحت عنوان «توسّل زائر به رسول خدا و شفيع قرار دادن وي به پيشگاه خدا» مي‏نويسد: «بدان كه استغاثه از پيامبر اكرم و جاه و منزلت او را به درگاه خداوند شفيع قرار دادن، كار انبيا و مرسلين و سيره صالحان پيشين بوده است؛ قبل از خلقت آن حضرت و بعد از آن، چه در حال حيات و چه بعد از رحلت، چه در عالم برزخ و چه در عرصه قيامت...» عمر بن خطاب مي‏گويد: «پس از اينكه آدم ابوالبشير مرتكب ترك اولي شد، در مقام توبه به پيشگاه خداوند عرضه داشت: «يا ربّ أسئلك بحق محمد(ص) لمّا غفرت لي»؛ يعني، پروردگارا به حق محمد از تو مي‏خواهم كه مرا بيامرزي... .(6) 4-1. توسّل عمر بن خطاب به عباس در كتاب‏ها و مدارك معتبر اهل‏سنّت آمده است: زماني قحطي و خشكسالي پيش ‏آمد، عمر از طريق توسّل به عباس عموي پيامبر، طلب باران كرد و گفت: «هذا والله الوسيلْ الي الله و المكان منه؛ به خدا سوگند! عباس وسيله به درگاه الهي و داراي قرب و منزلت نزد او است» و «اللهم انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛ خدايا! به وسيله عموي پيغمبرمان به تو روي مي‏آوريم، پس سيرابمان كن»(7) و يا مي‏گفت: «اللهم انّا نستقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشيبه;(8) خدايا! ما به وسيله عموي پيامبرت از تو باران مي‏خواهيم و موي سفيد او را به درگاه تو شفيع مي‏آوريم». 5-1. تعليم توسّل به اصحاب عثمان بن حنيف مي‏گويد: روزي در محضر پيامبر بودم، حضرت به شخصي كه مشكل خود را به ايشان عرضه مي‏كرد، شيوه دعا و توسّل را چنين تعليم فرمود: برو وضو بساز و دو ركعت نماز به جا آور . پس از آن خداوند را با اين جملات بخوان: «اللهم اني اسألك و اتوجه اليك بنبيّك نبي الرحمْه يا محمد انّي اتوجّه بك الي ربّي في حاجتي لتقضي، اللهم شفّعه فيّ;(9) بار خدايا! از تو در خواست مي‏كنم و به تو روي مي‏آورم به پيامبرت، پيامبر رحمت. اي محمد! به حق تو به سوي خدايم روي آورده‏ام تا حاجتم بر آورده شود. خدايا! پيامبرت را در مورد من شفيع قرار ده» 6-1. توسل پيامبر به انبياي گذشته انس بن مالك مي‏گويد: روزي كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر دستور داد قبري را حفر كنند. آن گاه حضرت وارد قبر شد و در آن خوابيد و چنين ادعا كرد:«اللهم اغفر لامي فاطمه بنت اسد، و وسع عليها مدخلها، بحق نبيك و الانبيأ الذين من قبلي؛ خدايا! مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز و جايگاه او را وسعت بخش، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من».(10) 7-1. توسل امام حسين(ع) امام حسين(ع) در دعاي معروف عرفه، چنين با خداوند مناجات مي‏كند: «اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشيْ التي شرفتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك...؛ بار خدايا! ما دراين شامگاه كه به آن شرف و عظمت بخشيده‏اي، به وسيله محمد(ص) پيامبرت و رسول و برگزيده ات، رو به درگاه تو مي‏آوريم».(11) دو. درخواست دعا از اولياي الهي در خواست دعا همجنان كه از برادر و خواهر مؤمن امري صحيح و پسنديده است، از اولياي الهي و آبرومندان درگاه او، به طريق اولي بجا و پسنديده است و ريشه قرآني دارد كه‌ايات آن پيش تر بيان شد. سه. در خواست حاجت از اولياي الهي به طور مستقيم حاجت خود را از اولياي الهي طلب كنيم؛ مثلاً بگوييم: اي پيامبر رحمت! مريض ما را شفا بده؛ همان گونه كه صحابي خطاب به ايشان عرض كرد:«اسألك مرافقتك في الجنه؛ از تو مي‏خواهم در بهشت همنشينت باشم».(12) پي‏نوشت‏‌ها: 1. مائده(5) آيه 25. 2. يوسف (12) آيه 97. 3. نساء (4) آيه 64. 4.بحارالانوار، ج 94، ص 22، ح 20 5.همان، ج 94، ص 22، ح 19 6.مستدرك صحيحين، ج 2، ص 615 7.اسدالغابه، ج 3، ص 165 8.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 7، ص 274؛ صحيح بخاري، ج 2، ص 16 و ج 4، ص 209؛ صحيح ابن خزميه، ج 2، ص 338؛ صحيح ابن جبان، ج 7، ص 111 9.مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138؛ حاكم نيشابوري، مستدرك صحيحين، ج 1، ص 313؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، ح 138؛ التاج الجامع (صحاح خمسه 9)، ج 1، ص 286؛ سمهودي، وفأ الوفأ، ج 4، ص 1373؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 229، ح 3649 10. كنز العمال، ج 12، ص 148، ح 34425؛ المعجم الكبير، ج 24، ص 352 11.سيد بن طاووس، اقبال، ج 2، ص 85 12.صحيح المسلم، ج 2، ص 52، سنن ابي داوود، چ 1، ص 297، ح 2320؛ شرح نهج البلاغه اين ابي‏حديد، ج 10، ص 207

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها