پیامبر اکرم

اطلاعاتی از سبک زندگی خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله
اخلاق نبوی باید الگوی همه مسلمانان باشد. اگر کسی این موارد را رعایت کند هم از سیره اخلاقی پیامبر پیروی کرده و هم پیوند‌های خانوادگی را قوی‌تر کرده است.

پرسش:

من دوست دارم اطلاعاتی از سبک زندگی خانوادگی پیامبر داشته باشم که چگونه توانستند در زندگی خانوادگی موفق باشند؛ آیا شما می‌توانید مرا راهنمایی کنید؟

 

پاسخ:

مقدمه

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عالی‌ترین سرمشق اخلاقی برای دنیای بشریت است. چرا که الگو بودنِ خُلق عظیم نبوی، که عامل عمدة نفوذ و محبوبیت ایشان در بین امّت و علت اساسی موفقیت ایشان در نشر دین بوده، بارها مورد تمجید کتاب آسمانی قرار گرفته است و خداوند او را به داشتن خلق عظیم ستوده است: «قطعاً تو را خلق و خویی والاست.»(1) ازاین‌رو، پرداختن به سیره عملی و روش‌های اخلاقی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، که جنبه اسوه دارد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در ادامه مروری بر نمونه‌هایی از خُلق و خوی پیامبر در مسائل خانوادگی را اشاره می‌کنیم.

پاسخ تفصیلی:

1. همدلی و وقت گذاشتن برای خانواده

اگر خانواده را مجموعه کوچکی به‌شمار آوریم که رفتار زن و شوهر و فرزندان با یکدیگر، آن را صفا می‌بخشد و همدلی میان افراد، آن را قوام و استحکام می‌دهد، نمونه این رفتار در خانه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دیده می‌شود. پیامبر در خانه که بود، از هر نوع غذایی که فراهم می‌کردند می‌خورد و از آنچه خدا حلال کرده است همراه خانواده و خدمتکاران تناول می‌کرد و هرگز از غذایی بدگویی و مذمت نمی‌کرد. سرسفره با خانواده می‌نشست و غذا می‌خورد، مگر آنکه مهمانی وارد شود که آنگاه همراه مهمان غذا می‌خورد.(2) از مصادیق همدلی این بوده که وقتی را برای خانواده اختصاص می‌داد. پیامبر وقتی داخل خانه بود، وقت و زمان خویش را سه بخش می‌کرد و غیر از وقت خاص برای خدا و عبادت و برای کارهای شخصی خویش، بخشی را هم مخصوص خانواده می‌کرد.(3) این مدل همراهی و همدلی با خانواده باعث جلب محبت می‌شود و مرد یا زن نباید طوری برنامه‌ریزی کنند که هیچ زمانی برای با هم بودن و لذت بردن و نشاط و شادی با فرزندان نداشته باشند.

2. همکاری و کمک در کارهای خانه

گرچه غالباً، کارهای بیرون خانه با مرد است و کارهای داخل خانه را زن برعهده می‌گیرد؛ ولی همکاری با همسر و افراد خانواده در امور مربوط به داخل خانه، کانون خانواده را گرم‌تر می‌سازد، محبت همسر را می‌افزاید و از سختی کار در خانه کم می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله همیشه در کار خانه در اوج مشغولیت، فعال بود. در منابع چنین گزارش شده که حضرت علاوه بر آنکه به دوختن و وصله زدن کفش و لباس خویش مشغول می‌شد، در را باز می‌کرد، گوسفند را می‌دوشید، زانوی شتر را می‌بست و شیر آن را می‌دوشید، اگر خادم خانه خسته می‌شد، در آسیاب کردن گندم به او کمک می‌کرد و آب و ظرف وضوی خود را خودش مهیا می‌کرد تا هنگام برخاستن برای تهجّد شبانه برای کسی زحمت نباشد.(4) در نقل دیگری چنین آمده است:

 «در کارهای خانواده به آنان خدمت می‌کرد و با دست خود گوشت خرد می‌کرد.»(5)

3. خوب همسرداری کردن

مهربانی، احترام، خوش‌رفتاری، حق‌شناسی، همکاری و وفا نسبت به همسر و همراهی در غم و شادی و راحت و رنج او، از نشانه‌های خوب همسرداری کردن است و تحمل مشکلات و تندی‌ها و بدخُلقی‌ها و صبوری بر ناملایمات و جفا، نشانه‌ای دیگر از حسن همسرداری است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود:

 «آگاه باشید، بهترین شما کسی است که نسبت به همسرانش بهتر باشد و من بهترین شما نسبت به همسرانم هستم.»(6)

 وفاداری به همسر، یعنی خوبی‌ها و خدمات و زحمات همسر را مد نظر داشتن و حتی پس از مرگ هم فراموش نکردن. وفاداری پیامبر به حضرت خدیجه، مثال‌زدنی است. روزی پیامبر به یاد خدیجه افتاد و فرمود:

 «کجاست مثل خدیجه؟! وقتی که مردم تکذیبم کردند، او مرا تصدیق کرد و با مالَش مرا بر دین خدا یاری کرد.»(7)

4. شادابی و نشاط

یکی از نیازهای اساسی و طبیعی انسان، شادی و سرور است. تجربه نشان داده که انسان با چند لحظه تفریح، شادی و سرگرمی سالم، نشاط و انرژی لازم را بازیافته و توانایی‌های او برای ادامه زندگی تجدید می‌شود. در فرهنگ دینی «شادکردن دیگران» از خصلت‌های نیک و پسندیده به حساب آمده و دارای پاداش معنوی است. بدون شک، شاد کردن اعضای خانواده، به‌ویژه همسر که شریک زندگی انسان است، بیش از شاد کردن دیگران پاداش معنوی خواهد داشت. پیشوایان دینی، به‌ویژه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، به این امر توجه داشته و همواره در محیط خانه برای رفع خستگی روحی و روانی همسران خود، برنامه‌های تفریحی و نشاط‌انگیزی داشتند. چنان که در این رابطه در برخی کتب تاریخی آمده است:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم شادترین خوشروترین مردم با همسرانش بود».(8)

5. آموزش آداب و معارف اسلامی به خانواده

یکی دیگر از روش‌های رفتاری رسول اکرم در رابطه با همسران و اهل خانواده، یاد دادن آداب اسلامی به آنان است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «ابن مکتوم اذن ورود بر پیامبر را خواست در حالی که عایشه و حفصه، همسران آن حضرت در نزد او بودند. پیامبر به آنان فرمود: بلند شوید و وارد خانه‌هایتان شوید. آن دو عرض کردند: ای رسول خدا! ابن مکتوم نابیناست. پیامبر فرمود: اگر او شما را نمی‌بیند، شما دو تا که او را می‌بینید.»(9)

 پیامبراکرم با این برخورد، یکی از آداب مهم اسلامی را در روابط زن و مرد نامحرم آموزش داد؛ یعنی همان‌طور که نگاه مرد نامحرم به زن نامحرم جایز نیست، نگاه زن نامحرم به مرد نامحرم نیز جایز نیست،‌ بنابراین باید زنان از هر دو جهت مواظبت کنند.

6. ابراز علاقه و نشان دادن توجه به همسر

پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم به همسران خود علاقه‌مند بوده و به آنها توجه داشت و علاقه‌مندی و محبت خود را در عمل به آنان نشان می‌داد؛ چنان که فرمود:

 «مؤمن‌ترین مردم، کسانی هستند که با خانواده خود خوش‌خلق‌تر باشند و بیشتر از همه به آنان لطف و محبت ‌کنند و من بیشتر از شما به خانواده‌ام لطف و مهربانی می‌کنم.»(10)

 ابراز عشق به همسر توصیه شده است. پیامبر فرمود:

 «اگر مردی به همسرش بگوید دوستت دارم هیچ وقت از قلب زن فراموش نمی‌شود.»(11)

7. نظافت و آراستگی در منظر خانواده و همسر

یکی دیگر از روش‌های رفتاری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ارتباط با همسرانش، آراستگی و نظافت برای آنهاست. نظافت و زینت و تمیزی لباس و بدن، باعث محبت و علاقه همسر شده و زمینه را برای آرامش ایشان فراهم می‌کند. نقطه مقابل آن، یعنی توجه نکردن به نظافت لباس و بدن، باعث دل‌زدگی و تنفر زن و شوهر از یکدیگر گردیده و ناسازگاری آنان را افزایش می‌دهد. پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به این امر توصیه کرده و به فلسفه آن نیز اشاره می‌کند:

 «لباس‌های خود را بشویید و موهای خود را کم کنید. مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید، پس به درستی که بنی‌اسرائیل چنین نکردند و در نتیجه، زنان آنها آلوده به زنا شدند.»(۱2)

موارد زیاد دیگری می‌توان ذکر کرد که از اخلاق والای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده و باید از راه مطالعه کتاب‌های سیره و اخلاق پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پیگیری شود.

نتیجهگیری:

اخلاق نبوی به توصیه قرآن بالاترین اخلاق‌ها است و باید الگوی همه مسلمانان باشد. در موضوع سیره اخلاقی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خانواده می‌توان به ویژگی‌های ذیل اشاره کرد: همدلی و وقت گذاشت برای خانواده، همکاری در امور خانه، خوب همسرداری کردن، شادی و نشاط، آموزش آداب و معارف اسلامی به خانواده، ابراز علاقه به خانواده و همسر، نظافت و آراستگی در خانه و... . اگر کسی این موارد را رعایت کند هم از سیره اخلاقی پیامبر پیروی کرده و هم پیوند‌های خانوادگی را قوی‌تر کرده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:

آشنایی با سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله، اثر جواد محدثی.

کتاب سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم (سلوک فردی)، اثر محمدرضا جباری.

پی‌نوشت‌ها:

1. «إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»؛ سوره قلم، آیه4.

2. «کانَ رسول اللّه یأکل کُلَّ الأصناف مِنَ الطّعام و کانَ یأکُل ممّا احلّ اللّه له مع اهله و خَدَمِه اِذا أَکَلوا...»؛ شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج24، ص264.

3. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص150.

4. «و کانَ یخصف النّعلَ و یُرقّع الثَوبَ و یَفْتَحُ البابَ و یَحْلِبُ الشّاةَ و یَعقِلُ البعِرَ فیحلِبُها وَ یَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اِذا اَعیا و یَضَعُ طَهورَهَ باللّیلِ بِیده...»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص227.

5. «یَخدِمُ فی مِهنَهِ اَهْلِهِ و یقطَعُ اللّحمَ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص227.

6. «اَلا خَیْرُکم خَیرُکم لِنسائِهِ وَ اَنا خیرُکم لِنِسائی»؛ شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج20، ص171

7. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج43، ص131.

8. «کان النبی افکه النّاس مع نسائه»؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، قم، اسماعیلیان، چاپ: چهارم، 1367ش، ج3، ص466.

9. «إِنْ لَمْ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِه‏»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ: چهارم، 1407ق، ج5، ص534.

10. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج20، ص171.

11. «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَهِ إِنِّی أُحِبُّکِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ: چهارم، 1407ق، ج5، ص569.

12. «اغسلوا ثیابکم و خذوا من شعورکم و استاکوا و تزینوا و تنظّفوا فانّ بنی‌اسرائیل لم یکونوا یفعلون ذلک، فزنت نساؤهم»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش چاپ: چهارم، 1382ش، ص226.

دعای پیامبر اکرم (ص) هنگام فرستادن حضرت زهرا (س) به خانه بخت چیست؟
فرمود: مبارک کند خدا بر تو دختر رسول خدا را، فاطمه سلام‌الله علیها بهترین زن است و ای فاطمه، علی سلام‌الله‌علیه بهترین شوهر است ... سپس حضرت به منزلشان رفت و...

پاسخ:
چنین نقل کرده‌اند که: هنگام ازدواج مولای متقیان حضرت علی سلام‌الله‌علیه با دختر گرامی پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ پیامبر نزدشان آمد و دست دخترش را در دست علی علیه‌السلام گذاشت و فرمود: مبارک کند خدا بر تو دختر رسول خدا را، فاطمه سلام‌الله علیها بهترین زن است و ای فاطمه، علی سلام‌الله‌علیه بهترین شوهر است ... سپس حضرت به منزلشان رفت و فرمود: خدایا! فاطمه دختر من و محبوب‌ترین شخص نزد من است و خدایا علی برادر من و محبوب‌ترین شخص نزد من است، خدایا او را ولی خودت قرار ده ... و مبارک کن برای او اهل و خانواده‌اش را و سپس فرمود: ای علی! برو نزد خانواده‌ات خدا مبارک گرداند. (1)
هم‌چنین در دیگر کتاب‌های تاریخی نقل‌های متفاوتی در مورد دعای پیامبر گرامی اسلام هنگام فرستادن حضرت زهرا سلام‌الله علیها به خانه مولای متقیان وجود دارد که به دو مورد آن اشاره می‌شود.
1. رسول خدا صلوات‌الله‌علیه بعد از ازدواج حضرت زهرا سلام‌الله علیها با مولای متقیان امام علی سلام‌الله‌علیه فرمود: خدا یا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان، خدایا فرزندان خوبی نصیب آنان فرما! (2)
2. و در جای دیگر نوشته‌شده است: ابتدا پیامبر صلوات‌الله‌علیه رو به علی سلام‌الله‌علیه کرد و فرمود: مبارک باشد برای تو دختر رسول خدا صلوات‌الله‌علیه، فاطمه بهترین زوجه است و سپس رو به دخترش کرد و فرمود: چه شوهر خوبی است علی سلام‌الله‌علیه و در ادامه هنگامی‌که داماد و عروس به خانه بخت رفتند، هر دو از کثرت شرم به زمین می‌نگریستند، پیامبر صلوات‌الله‌علیه وارد اتاق شد و ظرف آبی به دست گرفت و به‌عنوان تبرک بر سر و اطراف بدن دختر پاشید و سپس در حق هر دو چنین دعا فرمود: پروردگارا این دختر من و محبوب‌ترین مردم نزد من است، پروردگارا، علی نیز گرامی‌ترین مردم نزد من است، خدایا رشته محبت آن دو را استوارتر فرما و ...(3)
پی‌نوشت‌ها:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، تهران انتشارات اسلامیه، ج 42، ص 96.
2. جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، ص 62.
3. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، چاپ اول، سال 1368 شمسی، ص 100.

علت اینکه قرآن به عنوان سند زنده حقانیت پیامبر اسلام(ص) و معجزه بزرگ او از میان تمام معجزاتش برگزیده شده این است که قرآن معجزه‏ای است گویا، جاودانی و جهانی
پیامبر اکرم

قرآن کتابی است فوق افکار بشر، کسی تا کنون نتوانسته کتابی همانند آن را بیاورد، این کتاب یک معجزه بزرگ آسمانی است.

علت اینکه قرآن به عنوان سند زنده حقانیت پیامبر اسلام(ص) و معجزه بزرگ او از میان تمام معجزاتش برگزیده شده این است که قرآن معجزه‏ای است گویا، جاودانی، جهانی و روحانی.

پیامبران پیشین می‏بایست همراه معجزات خود باشند و برای اثبات اعجاز آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل کنند، در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل می‏کرد، این گفته در مورد معجزات دیگر پیامبر اسلام(ص) غیر از قرآن نیز صادق است.

ولی قرآن یک معجزه گویا است، نیازی به معرفی ندارد، خودش به سوی خود دعوت می‏کند، مخالفان را به مبارزه می‏خواند محکوم می‏سازد، و از میدان مبارزه، پیروز، بیرون می‏آید، لذا پس از گذشت قرنها از وفات پیامبر(ص) همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه می‏دهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.

قرآن مرز" زمان و مکان" را در هم شکسته و ما فوق زمان و مکان قرار گرفته است، به خاطر اینکه معجزات پیامبران گذشته و حتی معجزات خود پیامبر اسلام غیر از قرآن، روی نوار معینی از زمان، و در نقطه مشخصی از مکان و در برابر عده خاصی صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مریم ع و زنده کردن مردگان و مانند آن بوسیله مسیح در زمان و مکان و در برابر اشخاص معینی بوده و چنان که می‏دانیم، اموری که رنگ زمان و مکان به خود گرفته باشند، به همان نسبت که از آنها دورتر شویم، کم‏رنگتر جلوه می‏کنند، و این از خواص امور زمانی است.

ولی قرآن، بستگی به زمان و مکان ندارد، هم چنان به همان قیافه‏ای که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلی کرد، امروز بر ما تجلی می‏کند بلکه گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم استفاده بیشتری از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائیم، پیدا است هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهی است که یک دین جهانی و جاودانی باید یک سند حقانیت جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.

اما روحانی بودن آن:

امور خارق‏العاده‏ای که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانی داشته: شفای بیماران غیر قابل علاج، زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و. . . همه جنبه جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر می‏کنند، ولی الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولی ترکیب یافته در اعماق دل و جان انسان نفوذ می‏کند، روح او را مملو از اعجاب و تحسین می‏سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم می‏نماید معجزه‏ای است که تنها با مغزها و اندیشه‏ها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برتری چنین معجزه‏ای بر معجزات جسمانی احتیاج به توضیح ندارد(1).

جواب دیگر:

خداوند متعال معجزه هر پیامبری را از جنس چیزی که قومش در آن‏ پیشرفت کرده‏اند قرار می‏دهد؛ چنانچه در زمان حضرت موسی سحر بر مردم غالب آمده بود و خداوند هم معجزه او را از این قبیل قرار داد و در دست آن حضرت "عصا" را به "مار" تبدیل نمود و برای او "ید بیضاء" و معجزات دیگری قرار داد، پس آن اقوام فهمیدند که این سحر نیست و به او ایمان آوردند.

و همین طور در زمان حضرت عیسی(ع) طب غالب بود و معجزه او نیز از این قبیل بود و خداوند به دست او مرده را زنده نمود و کور و مرض پیسی را شفا داد.

از این رو مردم آن زمان فهمیدند که با "طب" نمی‏شود به این کارها دست یافت لذا به حضرت عیسی ایمان آوردند.

و در زمان حضرت محمّد فصاحت و بلاغت غالب گردیده بود تا اینکه فقط با آن به یک دیگر تفاخر می‏کردند، خداوند متعال هم معجزه پیامبر را در فصاحت قرار داد و قرآنی بر او فرستاد که فصیحان فهمیدند که این از جنس کلام بشر نیست و به آن ایمان آوردند.

از این رو فصیحان و شاعرانی مانند قیس بن زهیر و کعب بن زهیر آمدند و ایمان آوردند.(2)

در همین مورد روایتی هم از امام رضا(ع)وجود دارد:

ابن سکّیت محضر ابی الحسن الرّضا(ع) عرضه داشت: چرا خداوند عزّ و جلّ موسی بن عمران را با در دست داشتن عصا و معجزه ید بیضاء و در اختیار داشتن آلت و اسباب سحر مبعوث فرمود و عیسی را طبّ داد و معجزه حضرت محمّد را کلام و خطبه‏های فصیح و بلیغ قرار داد؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی وقتی موسی را مبعوث فرمود زمانی بود که اغلب مردم در آن عصر ساحر بودند. لذا جناب موسی از جانب حقّ جلّ و علا سحری آورد که در وسع و طاقت مردم نبوده و علاوه بر آن به واسطه آن سحر ساحرین را باطل می‏کرد و بدین وسیله حجّت را بر آنها تمام نمود.

و هنگامی که جناب عیسی را به سوی مردم فرستاد عصری بود که بیماری زمین‏گیری، در بین مردم شیوع داشته لا جرم به طب نیازمند بودند. لذا حضرتش از جانب حقّ عزّ و جلّ با داشتن طبّی که نظیرش در بین مردم نبود مبعوث شد، آن جناب مرده را زنده می‏کرد، کور مادر زاد و مبتلایان به پیسی را با اذن خدا شفا می‏داد و بدین وسیله خداوند حجّت را بر مردم آن عصر تمام فرمود.

و در زمانی که وجود مبارک خاتم الأنبیاء را به پیغمبری فرستاد بازار سخنوری و خطبه‏خوانی و فصاحت و بلاغت رائج بود. لذا پیامبر اکرم از جانب خدا قرآن را که مشتمل بر مواعظ و احکام شرع با کلامی در نهایت‏ فصاحت و بلاغت است آورد و بدین ترتیب اقوال و سخنان آنها را باطل نمود و حجّت حقّ عزّ و جلّ را بر مردم اثبات فرمود:

ابن سکیت عرض کرد: به خدا قسم در این زمان مثل و مانند شما کسی را ندیدم، پس حجّت خدا بر خلائق امروز چیست؟

حضرت فرمودند: حجّت عقل است که با آن صادق علی اللَّه را می‏توان شناخت و تصدیقش نمود و کاذب علی اللَّه را دانست و تکذیبش کرد.

ابن سکّیت عرض کرد: جواب تام و کامل و صحیح به خدا قسم همین است.(3)

در روایتی دیگر هم علت برتری معجزه پیامبر بیان شده است:

أَنَّ قَوْماً مِنَ الْیَهُودِ أَتَوْا مُحَمَّداً ص فَسَأَلُوهُ وَ جَادَلُوهُ فَمَا أَتَوْهُ بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا أَتَاهُمْ فِی جَوَابِهِ بِمَا بَهَرَهُمْ فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنْ کُنْتَ نَبِیّاً فَأْتِنَا بِمِثْلِ عَصَا مُوسَی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الَّذِی أَتَیْتُکُمْ بِهِ أَفْضَلُ مِنْ عَصَا مُوسَی ع لِأَنَّهُ بَاقٍ بَعْدِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مُتَعَرِّضٌ لِجَمِیعِ الْأَعْدَاءِ الْمُخَالِفِینَ لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ عَلَی مُعَارَضَةِ سُورَةٍ مِنْهُ وَ إِنَّ عَصَا مُوسَی زَالَتْ وَ لَمْ تَبْقَ بَعْدَهُ.(4)

گروهی از یهودیان نزد پیامبر اسلام آمدند و گفتند ای محمد اگر پیامبر هستی مثل عصای موسی معجزه بیاور پیامبر فرمود آنچه من برای شما می آورم افضل از عصای موسی است چون بعد از من تا قیامت باقی است و متعرض همه دشمنان و مخالفین می شود و هیچ کس قادر نیست با حتی یک سوره آن معارضه کند، ولی عصای موسی از بین رفته و بعد از او باقی نمانده است.

این روایت اشاره به این مطلب دارد که قرآن چون جاودانه و برای همیشه است معجزه برتر و اصلی پیامبر اسلام می باشد.

 

پی نوشت ها:

1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات اسلامیه، 1374ش، ج1، ص131.

2. محرمی، غلام حسین، جلوه‏های اعجاز معصومین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص682.

3. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ترجمه محمد جواد ذهنی تهرانی، تهران، انتشارات مؤمنین، ج1، ص421.

4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، الوفا، 1404ق، ج17، ص265.

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی در پاسخ به دو سوال درباره توسل به پیامبر بعد از رحلت آن حضرت و علت عدم بیعت مردم با علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) پاسخ گفته است.
پیامبر(ص)

آیا دلیلی بر مشروعیت توسل به پیامبر(ص) پس از رحلت نیز داریم؟

پاسخ: در این مورد به چند نمونه از روایاتی كه بر مشروعیت توسل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات دلالت دارد اشاره می كنیم:

۱ـ سمهودی از طبرانی در جامع كبیر خود از عثمان بن حینف نقل می كند كه مردی برای حاجتی نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) آمد و رفت می كرد، ولی خلیه هیچ التفاتی و نظری در حاجت او نكرد پس با عثمان بن حنیف ملاقات كرد و شكایت كرد به او این موضوع را، عثمان بن حینف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو ركعت نماز بگزار و بگو:

خدایا! من از تو درخواست می كنم و رو می آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی كه من رو آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو این كه حاجت مرا بر آورده سازی.

پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، كسی كه در را می گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه بر. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذكر كرد و خلیفه آن را برآورده نمودوبه او گفت هرگاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات كرد به او گفت خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمی كرد تا این كه تو با او در این باره سخن گفتی.

ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شكایت نمود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او گفت: اگر خواسته باشی دعا میكنم و یا این که صبر كن، او گفت ای رسول خدا، برای من کمک كار و عصاكشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقّت دارم، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر ودو ركعت نماز بخوان و دعا كن به همین دعا!»

ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوی ما طول كشید تا این كه آن مرد بر ما داخل گردید مثل این كه هیچ نابینا نبوده است.

سمهودی می گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل كرده است(۱)».(۲)

این جریان هم توسی به رسول خدا پس از وفات آن حضرت اس به دستور ابن حنیف هم سند دیگری است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است.

۲ـ سمهودی نقل میكند: اهل مدینه را قحطی شدیدی گرفت، مردم به عایشه شكایت كردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه ایبه سوی آسمان قرار دهید به طوری كه بین قبر و بین آسمان سقفی نباشد، این كار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوی كه گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتی شد برای اهل مدینه كه در مواقع خشك سالی، روزنه ای را به سوی آسمان باز میكنند. (۳)

این یك نوع توسل عملی است به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.

۳ـ از محمد بن عبیداللّه بن عمرو و عتبی نقل شده است كه گفت: نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بودم كه عربی بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیك یا رسول اللّه!»

و در روایتی گفت: «سلام بر تو ای بهترین رسولان! به راستی كه خداوند فرو فرستاد بر تو كتابی راست و صادق در آن كتاب گفته: اگر آنها هنگامی كه به خود ستم كردند نزد تو می آمدند پس استغفار و طلب آمرزش مینمودند ازخداوند طلب آمرزش می نمودند از خداوند و طلب آمرزش می نمودند برای آنها رسول، خداوند را توبه پذیر و بخشاینده می یافتند. نزد تو آمدم در حالی كه استغفار میكنم ازگناه خود».

بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چمان من غلبه كرد، پیامبر را در خاب دیدم، پس فرمود: «ای عتبی! سراغ این اعرابی برو و بشارت ده او را به این كه خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حكایت را سمهودی در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذكر كرده است. (۴)

در این حكایت، مخاطب خداوند است و پیامبر رادر طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.

در كتاب وفاء الوفا میگوید: «ای حكایت مشهور است و حكایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسك از تمام مذاهب و آن را نیكو شمرده از ادب زیارت كننده شمرده اند: ابن عساكر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزی در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایی از محمد بن حرب هلالی»، بعد حكایت را نقل میكند. (۵)

۴ـ بیهقی و ابن شیبه روایت كرده اند كه: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطی گرفت پس بلال بن حرث ـ كه از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بودـ به سوی قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آمد وگفت: ای روسل خدا! امت هلاك شدند، برای آنان طلب آب (باران) كن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده كه به او خبر داد به زودی (مردم) سیراب می شوند» (۶)

در این بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار می دهد و از او طلب باران میكند و سیراب شدن امت را می خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل می نماید واگر اینیك بدعت و عمل خلاف و منكر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملی را انجام نمی داد.

۵ـ «در خلاصة الكلام از مواهب اللدنیة نقل میكند: ابن فدیك كه از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخاری و غیر این دو روایت شده كه شنیدم از بعضی از علما و صالحان كه میگفت به ما چنین رسیده است كه: كسی كه بایستد نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّی اللّه علیك یا محمّ! ملكی اورا صدا می زند: (درود بر تو باد ای فلان!) و هیچ حاجتی از او ساقط نمی شود. بعد می گوید: این را كه در مواهب از ابن فدیك نقل كرده بیهقی نیز آن را نقل میكند».

این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت می كند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت. (۷)

پی نوشت:

۱-وفا الوفاء ج ۴ ص ۱۳۷۳

۲-طبرانی، المعجم الكبیر، ج ۹، ص ۳۰، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم ۸۳۱۱

۳وفاءالوفا، ج ۴، ص ۱۳۷۴

۴-همان، ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹

۵-وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۳۶۱.

۶-زینی دحلان الدرر السنیة، ج ۱، ص ۹.

۷-كتاب دعا و توسل، صفحه ۱۲۸، ۱۳۷

پرسش و پاسخ دینی
بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه ا
امام علی

چرا مسلمین بعد از رحلت پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) بیعت نکردند؟

قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی ـ علیه السّلام ـ تذكر این نكته لازم است كه: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از باب جهل و بی خبری نبوده است بلكه این بی تفاوتی، سكوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی كه ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است.

زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ برای مسلمانان صدر اسلام، یك چهره ای شناخته شده و كاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشكار بود.

از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اكرم ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ مكرراً مسأله خلافت و جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود كه مهم ترین آن، صحنة با شكوه غدیر است كه پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعكس شده است.

با اینكه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف كشانده شد و علی ـ علیه السّلام ـ از صحنة سیاسی و مركز تصمیم گیری به كنار گذاشته شد!؟

بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد كه در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و كلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد:

۱. دنیا طلبی و عافیت خواهی

روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یكی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویكرد محافظه كارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید كه مردمان آن روز كه حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ را در مورد شخصیت بی همانند علی ـ علیه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچیان كه به سركردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حمایت ننمایند و انحراف آشكار مسیر خلافت را نظاره گر باشند.

از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت مانع از عكس العمل آنان در این خصوص گردید و از موضع گیری در برابر مجموعة سقیفه را كه با خطرات احتمالی مواجه بود. خود را كنار نگهداشتند و سكوت و بی تفاوتی را برای خود ترجیح دادند كه این روحیه البته معلول ضعف ایمان آن بود كه بدان اشاره می شود.

۲. قوم محوری و قبیله گرائی

عمدة مسلمانان و كسانی را كه در كنار پیامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مكه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشكیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود.

در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ گروه مهاجرین مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اكثریت گروه انصار به پیشوای "سعد بن عباده"[۱] رئیس خزرجیان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنین اوضاع و احوالی كه رگه های جاهلیت قوم گرائی گل كرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندكی از پیروان راستین پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و رجال بنی هاشم به علی ـ علیه السّلام ـ وفادار ماندند كه این تعداد نیز بسیار كم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعیان تقرب پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ مشهود بود همان هایی كه بعداً جریان هایی مثل ناكثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پدید آورند.

۳. قریب العهد بودن به اسلام

بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود كه از سوی این عده نیز انتظار حركت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلكه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:

«به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شكاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت كه بار دیگر كفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لكنا علی غیر ماكنا لهم علیه».[۲] بدیهی است كه از چنین مجموعة كه خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سكوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [۳]

۴. كینه و عقده نسبت به حضرت

بسیاری از قبایلی كه در مكه و در مدینه و اطراف آن زندگی می كردند نسبت به علی ـ علیه السّلام ـ بی مهر بودند و كینه او را در دل داشتند زیرا علی بود كه پرچم كفر این قبایل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی ـ علیه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

بنابراین با توجه به عقده ها و كینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه كاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند كه زمینة حمایت مردمی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ علیه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمایند.

پی نوشت ها:
[۱] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.
[۲] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الكتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری.
[۳] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری، قم.
[۴] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۱۹.

با سلام و خسته نباشید، چرا با توجه به روایت زیر ما شیعیان می گوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در لحظه ی شهادتشان به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفتند که تو اولین کسی هستی که پس از من به من ملحق می شوی و حضرت فاطمه هم خوشحال می شوند؟ نکند این روایت از بیخ وجود نداشته؟ روایت از اهل سنت: روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد، اشك آلود شد، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي (عليهما السلام) بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود: وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة . فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ . فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 . زماني كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد، سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند: وا محمداه ! ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد،‌ کمک مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون، گرفتار و غمگين و شهيد شده است. و من در اينجا مي‌گويم: خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند.

پاسخ:
نمي دانيم دليل ترديد شما در اين روايت كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، چيست.
اين روايت را شيخ صدوق با دو سند معتبر نقل كرده است:
شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400ق، ص112-113. (شيخ صدوق به دو سند اين روايت را از ابن عمر و ابن عباس نقل كرده است: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ يُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ ...)؛ ص486 (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَان‏...)
علاوه بر اين روايت كه شيعه و سني نقل كرده اند، روايت هاي ديگري هم هست كه بر اين مطلب دلالت دارد مثلا سليم بن قيس نقل مي كند كه در مريضي وفات پيامبر دخترش فاطمه وقتي ضعف پدر را ديد، بغض گلويش را فشرد و اشكش جاري گشت. رسول خدا او را دلجويي دادو حضرت با بشارت هايي از جمله بشارت اين كه تو اولين كس از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي؛ او را آرام كرد.(1)
فيروزآبادي در فضائل الخمسه از: هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص165(2) و از متقي هندي، كنز العمال، ج6، ص393 (3)اين حديث را نقل مي كند و در عالم واقع هم اين اتفاق افتاد و حضرت زهرا بعد از 75 يا 95 روز به پدر ملحق گرديد.
با توجه به كثرت نقل ها كه نمونه هاي آن در بالا ذكر شد و آنچه در خارج واقع گرديد كه حضرت زهرا اولين نفر از اهل بيت بود كه به پيامبر(ص) ملحق شد، دليلي براي ترديد در اين حديث به چشم نمي خورد. اگر شما براي ترديدتان دليلي داريد، به اطلاع ما هم برسانيد.
اما چرا پيامبر چنين سخني مي گويد؟ طبيعي است كه حضرت زهرا (س) به پدر علاقه فوق العاده دارد به حدي كه دنيا بدون پدر برايش زنداني بيش نيست بخصوص كه بعد از پدر شاهد انحراف از سنت و سيره پدر هم مي شود و همسرش را كه توسط پدر به عنوان مرجع دين و امام مسلمين معرفي گرديده و عموم با او بيعت كرده اند، از اين مناصب كنار مي زنند و كساني بر اين مناصب تكيه مي زنند كه هيچ صلاحيتي ندارند و هبه پدر را از او مي گيرند و او را در ادعاي فدك دروغگو مي خوانند و ... . طبيعي است كه براي چنين كسي در اين شرايط فراق فوق العاده سنگين است و از اين رو رسول خدا(ص) به او بشارت مي دهد كه فراق آن دو طولاني نخواهد بود و ايشان اولين كسي است كه به او ملحق مي شود.
در روايت امالي خود پيامبر دلايل بشارت بودن را اين گونه توضيح مي دهد:
تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزه
گاهي منقطع شدن وحي از خانه اش (كه غالبا مهبط وحي بر پيامبر بود) را به ياد مي آورد و گاهي فراق و دوري مرا از ذهن مي گذراند و شبها از اين صداي قرآن من در نماز شب را نمي شنود به وحشت مي افتد و خود را با اين كه در زمان پدر در جامعه عزيز و محترم بود، ذليل و خوار مي يابد... .
پس با اين وجود طبيعي است كه خبر دادن از وفات زود هنگام حضرت زهرا به او، زيباترين بشارتي است كه مي توان به او داد و پيامبر هم براي تسكين رنج فراق، اين بشارت را به او مي دهد.

پي نوشت ها:
1. سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، هادي، 1405ق، ص566 و 907.
2. فيروزآبادي، فضائل الخمسه، تهران، اسلاميه، 1393ق، ج2، ص30.
3. همان، ج3، ص17.
موفق باشید.