حديث

آيا مسلمانی که نماز نمي خواند اما كار خير مي کند اعمالش ازبین می رود؟
امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «اول ما يحاسب به العبد الصلاه، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ (2) اولين چيزي كه بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار ...

باتوجه به احاديث نماز ستون دين است و همه ي امور با نماز سنجنيده مي شود آيا كسي كه مسلمان است و نماز نمي خواند اما كار خير انجام مي دهد تمام اعمالش از بين مي رود ؟

آنچه در برخي روايات آمده اين است كه نماز ستون دين است و چون آن پذيرفته شود، اعمال ديگر نيز پذيرفته مي شود يعني شرط قبولي ساير اعمال قبولي نماز است. از جمله امام علي (ع) نهج البلاغه ميفرمايد:

«... واعلم انّ كلّ شيء من عملك تبع لصلاتك...؛ (1) بدان كه محور قبولي تمام كارهاي تو نماز است».

 امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «اول ما يحاسب به العبد الصلاه، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ (2) اولين چيزي كه بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار مي گيرد، نماز است؛ اگر پذيرفته شد، ساير اعمال نيز پذيرفته مي شود. اگر مردود شد، ساير اعمال نيز مردود مي گردد » .

البته مفاهيم بلند ديني را نبايد به صورت جزيي و ناهماهنگ با ساير اجزا و بخش ها تفسير و تحليل كرد، بلكه در تبيين دقيق و درست مسايل ديني، نوعي جامع نگري و رعايت همه ابعاد و آموزه ها براي رسيدن به درك صحيح از دين ضروري است؛ مثلا در آيات متعدد و روايات بسيار مي بينيم كه تاكيد مي كنند هر اندازه خوبي يا بدي در قيامت مورد محاسبه قرار مي گيرد، ذره اي ظلم و ستمي بر كسي روا داشته نمي شود؛ در سوره زلزال مي خوانيم:

 هر كس به اندازة ذرّهاي خوبي انجام داده باشد، در قيامت [اثر] آن را خواهد ديد. هر كس ذره اي بدي انجام دهد، در قيامت آن را خواهد ديد».(3)

در تحليل دقيق اين قبيل آيات با روايات مورد اشاره بايد گفت:

 نماز نخواندن شخصي كه نماز نمي خواند، ولي اعمال نيك انجام مي دهد، به دو نحو است: گاهي وجوب نماز را منكر است و يا اينكه مي داند نماز از ضروريات دين است. منكر ضروري دين كافر است. واضح است در اين صورت معقول است از چنين شخصي هيچ عمل نيكي مقبول نباشد، چون مي داند انكار وجوب نماز ملازم با انكار وجود خداست. ايمان به خدا  پيش شرط قبولي اعمال ديگر و نيك محسوب شدن اعمال است، ديگر در اعمالش، قصد تقرب و ترتب ثواب معنا نخواهد داشت. ديگر كارش را براي رضاي خدا نخواهد كرد، حال چگونه مي تواند اميد پاداش اعمال خود را از خدا داشته باشد، يا از او بخواهد؟!

 اما اگر كسي با اينكه معترف به وجوب نماز است، سستي و كاهلي مي كند و نماز نمي خواند يا گاهي مي خواند و گاهي نمي خواند، بقيه اعمالش مانند روزه و كارهاي نيك ديگر ، ممكن است مقبول درگاه خداوند باشد؛ اما منظور از رواياتي كه ذكر شد، مانند روايت امام باقر(ع) چيست؟

شرايطي كه در روايات براي اعمال ذكر مي شود، دو گونه است:

 شرط فقهي كه بدون آن شرط اصلا عمل صحيح نيست، مثلا شرط صحت نماز وضو يا تيمم است ؛ در اين جا معنايش اين است كه بدون اين شرط عمل باطل است. اما گاهي شرط، شرط فقهي نيست؛ بلكه مي توان گفت كه شرط اخلاقي است كه به غرض بيان اهميت ذكر مي شود. به نظر مي رسد روايات مورد نظر هم در صدد بيان اهميت نماز و جايگاه بلند آن در معارف ديني است. جهت يادآوري اهميت و ارزش و تاثير عميق نماز در روح و جان آدمي و ايجاد توفيق براي انجام كارهاي خوب ديگر است، نه كم ارزش جلوه دادن كارهاي خير ديگر. ويا رد  اعمال ديگر بدون نماز.

حقيقت اين روايات تاثير عميق نماز در پايداري و حفظ و ثبات اعمال گوناگون در پرونده اعمال انسان جهت ارائه در پيشگاه خداوند است. اعمال نيك ما همانند همه امور با ارزش در خطر فساد و سرقت و از دست رفتن هستند. در مفاهيم ديني بر حفظ و نگهداري اعمال نيك و ضايع نكردن آن ها تا وقت ملاقات پروردگار و محاسبه قيامت تاكيد بسياري شده است؛ چه بسا كاركرد نماز در قبال ساير اعمال به همين نحو باشد، يعني دقت و تامل و حساسيت نسبت به جاي آوردن درست نماز و تلاش براي اقامه نماز مقبول، ضامن سلامتي ساير اعمال و محفوظ ماندن آنها از گزند خطرات باشد؛ همانند خانه ‌‌اي كه سقف و ديوارهاي محافظ دارد و چارچوب آن استوار و محكم است؛ اما اگر خانه اي تنها سقف نداشته باشد، هر چقدر درون خانه،وسايل و لوازم لوكس باشد، با نفوذ باد و باران و ... نابود مي شود. سقف مناسب و اسكلت محافظ خانه عامل حفظ و بقاي همه لوازم منزل است.

بنا بر اين نماز در فرض انجام به شكل درست، هم كاستيهاي اعمال ديگر را جبران كرده و هم از آن ها محافظت ميكند، ولي اگر حق نماز رعايت نشود و شخص مسائل نماز را ياد نگيرد يا گاهي آن را ترك كند يا مثلاً سهلانگاري كند، هيچ عمل ديگري نميتواند جاي آن را گرفته نماز را جبران كند؛ چون هيچ عملي مانند نماز ضامن بقا و حفظ انسان و اعمال نيك او نيست. در نتيجه اعمال ديگر ما اگر درست انجام شود تكليف ادا شده و انسان مستحق پاداش آن مي شود. ولي براي ترك نماز  كيفر هاي وجود دارد. گفتني است، گرچه در برخي روايت آمده كه ترك نماز موجب كفر مي شود(4) و معلوم است  كه عمل كافر بدليل اين كه حسن فاعلي ندارد پذيرفته نيست، (5) ولي بايد توجه داشت كه  كفر معاني مختلف دارد از جمله:

1. كسي كه اعتقاد به خدا و رسول و معاد ندارد مانند زنديق ها.

2- كسي كه با اعتقاد كفر مي ورزد و حق را مي پوشاند.

3- كفر نعمت ( كفران نعمت )

4- كفر به معناي ترك دستور خداوند و مخالفت كردن با او.

5- كفر به معناي برائت و بيزاري جستن

 «كفر» در روايات نماز به معناي چهارم - يعني ترك دستور خداوند و مخالفت با اوست- مي باشد و بقيه گناهان نيز كفر است؛ ولي نماز شديدتر است. در نتيجه تارك نماز  براي ترك نماز به جنهم مي رود، ولي بعد از كيفر بدليل اعتقاد درست و ساير اعمال نيك خود  به بهشت وارد خواهد شد. تفصيل مسئله را در منبع ذيل جويا شويد.(6)

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين قم 1380، ش نامه 27.

2. محمد مهدي ري شهري، ميزان الحكمه، نشر دار الحديث قم 1416ق، ج5، ص374.

3. زلزال (99) آيه 6 ـ 7.

4. ابن ابي جمهور ،عوالي الآللي، نشر سيد شهدا، قم، بي تا، ج 2، ص 224. و نيز حر عالمي ،وسائل الشيعة، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1412 ق، ج 4، ص 42.

5. مطهري، عدل الهي، نشر صدرا، 1370 ش، ص312.

6. محمد وحيدي، دانستني هاي لازم از نماز، نشر بوستان كتاب قم،1387ش، ص 33.

منبع و صحت حدیث؟
این حدیث در كتب روایی شیعه و سنی به دو صورت نقل شده است: 1. «علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل» 2. «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل».

با عرض سلام درمورد منبع و صحت حدیثی سوال داشتم؟ حدیث : « برخی از علمای دین از بعضی پیامبران قوم یهود برترند »

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

این حدیث در كتب روایی شیعه و سنی به دو صورت نقل شده است:

1. «علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل»؛

2. «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل».

شیخ مفید می نویسد: از رسول خدا نقل شده: «علماء أمتي كأنبياء بني إسرائيل» و در بیش تر روایات آمده: «أفضل من أنبياء بني إسرائيل». (1)

در مورد این حدیث بحث های زیادی مطرح شده است. بعضی از عالمان اهل سنت این حدیث را معتبر ندانسته اند. ولی عالمان شیعه غالبا آن را معتبر شمرده اند.

از نظر عالمان شیعه، معصومین و امامان كه برترین عالمان امت پیامبر هستند، چون در زمره "اهل بیت" هستند كه آیه تطهیر (2) در شأنشان نازل شده و در مباهله نفس (امام علی) و فرزند رسول خدا (دیگر امامان) خوانده شده اند. (3) و دلایل فراوان دیگر، از پیامبران بنی اسرائیل حتی از اولوا العزم های آن ها برترند و اما عالمان اسلام كه به عصمت اختیاری رسیده و نور علم حقیقی وجودشان را پر كرده (البته این ها در امت اسلام قلیل هستند)، با پیامبران غیر اولو العزم بنی اسرائیل مساوی یا از آن ها برتر هستند.

البته در تبیین و توجیه این حدیث بسیار سخن گفته شده است، از جمله یكی از محققان می نویسد:

ما وقتی به حدیث «علماء امتی كانبیاء بنی اسرائیل» توجه می كنیم، نمی توانیم آن را ناظر به این عالمان دین كه می شناسیم، بدانیم؛ زیرا اینان به عصمت نرسیده اند. ممكن است لغزش هایی از آنان سر بزند و صحیح نیست خدا غیر معصوم را در ردیف معصوم قرار دهد. اگر بخواهیم بگوییم كه منظور این است كه آنان از لحاظ معرفت و علم در ردیف پیامبران هستند نیز صحیح نیست؛ زیرا ملاك ارزشمندی در درگاه خدا نه علم و...، بلكه فقط تقوا و عمل صالح است. بنابراین، باید منظور از "عالمان" در این حدیث، امامان معصوم باشد كه پیامبر آنان را یكی از "ثقلین" و عدل قرآن معرفی كرد. (2)

فخر المحققین در تبیین این حدیث آورده كه پیامبران بنی اسرائیل در درجات مختلف بودند. بعضی از آن ها فقط بر خودش مبعوث بود و بعضی فقط بر خانواده اش و بعضی بر اهل قبیله و... . (3) این گونه نبوده كه همه در مقامی قریب به حضرت موسی - علیه السلام - باشند تا مساوات یا افضلیت عالمان اسلام بر آن ها بعید شمرده شود.

بعضی گفته اند منظور از علمای امت در این حدیث فقط امامان هستند؛ زیرا در روایت از امامان داریم كه فرموده اند: «نحن العلماء وشيعتنا المتعلمون»؛ «عالمان ما هستیم و شیعیانمان متعلّم می باشند». (4)

با توجه به آنچه گذشت و ادله ای كه بر برتر بودن امامان بر انبیای اولو العزم دلالت دارد، به نظر می رسد نظر اول از همه صحیح تر است كه منظور از "علمای امت"، غیر امامان از تربیت شدگان خاص آن ها باشند (مثل سلمان فارسی و...) كه به عصمت اختیاری رسیده و نور علم و معرفت و ایمان، وجودشان را نورانی كرده و رذیلت ها را از آنان دور ساخته است. اینان همسان پیامبران بنی اسرائیل می باشند.

از مرحوم آيت الله بهجت پرسيده شد چطور مي شود كه برخي از علمای امت از برخي انبيای بني اسرائيل بالاتر باشند، ايشان فرمودند: علمای امتِ پيامبر قرآن را دارند كه مهيمن و برتر از همه كتب آسماني است؛ در حالي كه آن ها چنين كتابي را در اختيار نداشتند و اين علما در پرتو هدايت و معارف قرآن به چنين جايگاهي رسيده اند.

 

پی نوشت ها:

1. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 178، دوم، لبنان، دار المفید، 1414 ق.

2. سید جعفر مرتضی، الصحيح من سيرة النبي الأعظم (ص)، ج 5، ص 197 - 198، چهارم، بیروت، دار الطباعة، 1415 ق. 

3. جامع الشتات - الخواجوئي، ص 157 - 159، چاپ اول  1418 ق.

4. همان، ص 157 - 159.

اين سخن به چه معنا است؟
از كتاب هاي واژه شناسي و فقهي بر مي‌آيد: "الوارث من انتقل اليه تركه الميت؛ وارث كسي است كه اموال و اشياي متوفا به او منتقل مي شود"، اما كاربرد اين واژه محدود...

امام حسين ( ع ) وارث پيامبران گذشته است. اين سخن به چه معنا است؟

از كتاب هاي واژه شناسي و فقهي بر ميآيد: "الوارث من انتقل اليه تركه الميت؛ وارث كسي است كه اموال و اشياي متوفا به او منتقل مي شود"، اما كاربرد اين واژه محدود به اين معنا نيست زيرا ارث تنها به اشيا و اثاثيه ميت گفته نميشود، بلكه به اوصاف و سرمايه هاي معنوي و صفات عالي هم اگر به ديگري برسد، ارث اطلاق ميشود، مثلاً ميگويند فلاني وارث تجربه هشتاد ساله استادش است يا فلاني شجاعت و سخاوت را از پدر يا جدش به ارث برده است.

در قرآن مجيد آمده است: "و ورث سليمان داود و قال يا ايها الناس عُلِّمنا منطق الطير و اُوتينا مِن كلِّ شئ إنّ هذا لهو الفضل المبين؛ سليمان از داوود ارث برد و گفت: اي مردم! خداوند به ما زبان پرندگان را تعلم فرمود و از هر چيزي عنايت فرمود. در اين تعليم و عنايت او فضل آشكار است". (1) حضرت سليمان مال و دولت و ملك و نبوت و علم داوود را به ارث برد. (2)

در كافي روايت كرده كه امام صادق( ع ) فرمود: "إنّ داود ورث الانبياء و إنّ سليمان ورث داود و إنّ محمداً (ص) ورث سليمان و إنّا ورثنا محمداً (ص) و إنّ عندنا صحف ابراهيم و الواح موسي؛ داوود از پيامبران ارث برد و سليمان از داوود ارث برد و محمد (ص) از سليمان و ما از محمد (ص) و نزد ما صحف ابراهيم و الواح موسي است".

نيز در روايتي كه شيعه و سني نقل كرده اند پيامبر اكرم ( ص ) به علي ( ع ) فرمود: " تو برادر و وارث مني" گفت: يا رسولالله، چه چيز تو را از تو ارث ميبرم؟ فرمود: آن چه را پيامبران پيش از من به ارث گذاشتند... ) كتاب خدا و سنت پيامبر". (3)

در اين روايت به كتابهاي آسماني و سنت هاي پيامبران ارث اطلاق شده و به كسي كه به آنها آگاه است، وارث گفته شده است.

در زيارتنامه هاي امامان (ع) به آنان وارث پيامبران اطلاق شده، از جمله در زيارت جامعه كبيره (كه از نظر متن و سند از بهترين و كامل ترين زيارتها است) مي خوانيم: "السّلام علي ائمه الهدي و مصابيح الدجي و.. . ورثه الانبياء... ؛ درود بر شما پيشوايان هدايت و چراغهاي درخشان و.. . و وارثان پيامبران. "(4)

بنابراين وقتي به امام حسين ( ع ) وارث پيامبران گفته ميشود، پيداست كه ارث مادي و مالي نيست، زيرا اوّلاً: هنگامي كه در پيشگاه مقدسش براي زيارت مي ايستيم و اين كلمات را بر زبان جاري ميكنيم، به قصد تعظيم و تجليل از مقام شامخ او است، نه خبر دادن از اين كه چه اموالي را از پيغمبران به ارث بُرد!

دوم: اگر هم مالي از پيغمبران باقي مانده بود، زماني طولاني بين آدم و ديگر پيامبران با امام حسين (ع) است و ميبايست به بازماندگان مستقيمشان مي رسيد، نه امام حسين، پس بايد معناي ديگري را جستجو كرد. با اندكي تامل در مي يابيم كه ميراث ظاهري و مادي مراد نيست بلكه مجد و عظمت و مقام معنوي و خليفه اللهي است. (5)

وراثت حسين(ع) از انبيا و اوصيا براي آن است كه خط جهاد در راه حق و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت، سرلوحه دعوت همه انبياي الهي بوده، كربلا تجليگاه درگيري حق و باطل است. عاشورا حضور دوباره آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي(ع) در قلهفريادگري و هدايت است. اين كه حسين را وارث آدم(ع) ميخوانيم و زيارت وارث را با سلام بر آن پيمبران الهي آغاز ميكنيم، براي همين است؛ يعني نقطه اتصال همه حركتهاي الهي و انقلابهاي خدايي، به صورت تجسم دوباره پيامبران و اوصيا در لحظههاي خورشيدي عاشورا و واقعيت سرشار كربلا. (6)

از سوي ديگر قرآن مجيد يكي از اهداف بعثت پيامبران را قيام براي عدالت اجتماعي يا آماده كردن زمينه براي آن ميداند: "لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛ پيامبران را با دلائل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم براي برپايي عدالت قيام كنند". (7) در زيارت امام حسين(ع) ميخوانيم: "أشهد أنّك قد أمَرتَ بالقسط و العدل و دعوت إليهما؛ گواهي دهم كه دستور به عدل و داد فرمودي و مردم را به آن دعوت كردي". (8)

از اين رو ميتوان نتيجه گرفت: تلاش براي برپايي عدالت اجتماعي و مبارزه با ستم، رسالت همهانبيا و ميراث مشترك رسول الهي است و حسين بن علي(ع) به دليل دعوت به عدل و مبارزه با بي عدالتي، وارث همهانبيا است.

زيارت وارث كه امام حسين را وارث حضرت آدم و ديگر پياميران معرفي مي كند، به ما مي آموزد كه امام رسالت تاريخي همه اديان توحيدي را بر عهده دارد و امامت امتداد رسالت الهي است. امام بر اثر قرار گرفتن در مقطع حساس تاريخ و اوج اختناق اموي و خودسري هاي يزيد (كه تصميم داشت حق و حقيقت را از بين ببرد و وحي را به تمسخر گرفته و رسالت را باور نداشت) احساس كرد همه رسالت هاي پيامبران بر دوش اوست و نبايد اجازه دهد پيوند زمينيان با آسمان قطع گردد و بشر به عصر جاهليت باز گردد. عاشورا نقطه اوج نبرد مكتب توحيد با شرك و تجليگاه يكتا پرستي ابراهيمي و باطل كننده شرك نمرودي بود. امام حسين ( ع ) وارث رسالت انسان سازي، قيام براي پيروزي حق بر باطل و هدايت بشر به كمال بود كه ميراث همه پيامبران الهي است.

پينوشتها:

1. نمل(27 ) آيه 16.

2. تفسير اطيب البيان، ج10، ص 119؛ تفسير نمونه، ج17، ص 119.

3. بحارالانوار، ج38، ص 154؛ ينابيع الموده، ج1، ص 177.

4. التحقيق في الامامه و شؤونها، عبدالطيف البغدادي، ص 228.

5. اين مضمون از عبارت "السلام عليك يا وارث آدم خليفهالله" قابل برداشت ميباشد.

6. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 460.

7. حديد (57) آيه 25.

8. مصباح كفعمي، ص 491.

این به معنای بی اهمیتی به دیگر انسان ها نیست؟
روایت مذكور كه از احادیث قدسی است و بیشتر احادیث قدسی جزء احادیث معتبر و مهم شیعی است، البته فقط عنوان حدیث قدسی داشتن دلیل بر اعتبار آن نیست باید صحت و سقم ...

آیا حدیث لولاك ما خلقت افلاك صحیح است؟ دراین صورت آفرینش دیگر انسان ها به چه منظور بوده است و این به معنای بی اهمیتی به دیگر انسان ها نیست؟

روایت مذكور كه از احادیث قدسی است و بیشتر احادیث قدسی جزء احادیث معتبر و مهم شیعی است، البته فقط عنوان حدیث قدسی داشتن دلیل بر اعتبار آن نیست باید صحت و سقم آنها از جهت سند و محتوا مورد بررسی قرار گیرد و راجع به این حدیثی كه پرسیدید در كتب مشهور همان بند اول آن آمده است كه خداوند متعال خطاب به پیامبر (ص) فرموده كه: « لولاك لما خلقت الأفلاك» و در برخی از كتب، بند دوم «لو لا علی لما خلقتك» و در برخی دیگر نیز بند سوم «  لو لا فاطمه لما خلقتكما» هم آمده است. (1)

و البته بند بند هر یك از این روایت صحیح است. ولی تمام این روایت به صورت یك جا در منابع معتبر روایی به صورت مستند ذكر نشده است.

اما گذشته از بحث سندی این روایت، درباره مفاد این روایت باید بگوییم كه اگر برداشت صحیحی محتوایی از این روایت صورت بگیرد و به بیان شما بی اهمیتی به دیگر انسان ها به حساب نیاید.

لذا درباره مفاد و محتوای این روایت می گوییم كه در روایت مذكور خلقت پیامبر(ص) به خلقت حضرت علی( ع) و خلقت این دو به خلقت حضرت زهرا (س) وابسته شده است و این وابستگی به دو نحو قابل تفسیر است:

اول :

 بگوییم دلالت بر ترتیب رتبه ای داشته باشد و دلالت بر برتری و فضیلت داشته باشد یعنی دلالت بر فضیلت و برتری حضرت زهرا (س) بر پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) و برتری حضرت علی (ع) بر پیامبر (ص) داشته باشد.

و دوم :

ترتیب غایی داشته باشد نه این كه دلالت بر فضیلت داشته باشد؛ یعنی رسیدن به هدف و غایت از خلقت پیامبر (ص) وابسته به خلقت حضرت علی (ع) و رسیدن به غایت و هدف از خلقت این دو بزرگوار وابسته به خلقت حضرت زهرا (س) باشد.

تفسیر و برداشت اول قابل قبول نیست و مسلّم است كه فضیلت و برتری پیامبر (ص) بیشتر از حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد.

اما برداشت دوم قابل قبول و مطابق معارف قرآنی می باشد؛ چرا كه در قرآن هدف از خلقت هستی، خلقت انسان دانسته شده است. (2)

و هدف از خلقت انسان هم تكامل وی و رسیدن به مقام خلافت الهی و انسان كامل است كه مصداق حقیقی آن وجود پیامبر (ص) است و لذا وجود و خلقت ایشان، هدف خلقت افلاك می باشد؛ همچنین إكمال رسالت پیامبر (ص) نیز وابسته به وجود حضرت علی (ع ) به عنوان وصی ایشان می باشد؛ چنانكه از آیه «إكمال دین» (3) كه در روز غدیر خم نازل شده و «آیه تبلیغ» (4)  كه مربوط به ابلاغ حكم وصایت حضرت علی (ع) در روز غدیر خم است،این حقیقت كشف می شود.

علاوه بر این استمرار وجود وصی برای پیامبر (ص) با توجه به جهانی و جاودانی بودن رسالت ایشان و در راستای وجود خلیفه خدا بر روی زمین به واسطه وجود و خلقت حضرت زهرا (س) به عنوان كوثری كه معصومین (ع) از نسل ایشان خلق شده محقق می شود و لذا رسیدن به هدف خلقت پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) با وجود حضرت زهرا (س) تكمیل می شود.

در پایان هم عرض می كنیم كه آفرینش هر انسانی دارای هدف واحدی است كه قرآن كریم به آن اشاره كرده است كه همان پرستش خداوند و رسیدن به تعالی و ترقی انسانیت است و انسان ها با وجود انسان های كامل تر به عنوان راهنما وهدایت گر بهتر و راحت تر به آن مقصد می رسند و این كاملا ارزش انسان را بالا می برد (5)

در این زمینه می توانید به كتاب « لولا فاطمه » آیت الله گرامی مراجعه  بفرمایید.

پی نوشت :

1.نمازی شاهرودی علی،مستدرك سفينة البحار،قم،مؤسسة النشر الإسلامي، 1419ق،ج 8،ص 243

2. «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا »(هود(11) آیه 7)

« او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! »

3.  «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا.» (مائده(5) آیه 3)

« امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم»

4. « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس». (مائده (5) آیه 67)

« اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد».

5. ذاریات (51) آیه 56 :  وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ :من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند(و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند).

چیه؟ فیزیك؟ ریاضی؟ نجوم؟
علم از مال بهتر است، علم نگهبان توست و تو نگهبان مال. انفاق مال را بكاهد و علم را بيفزايد. علم حاكم است، و مال محكوم (با علم در باره مال قضاوت كنند).ای كميل ...

«علمی كه مولی می گویند از ما محافظت می كنه چیه؟ فیزیك؟ ریاضی؟ نجوم؟ ...؟»

حضرت به كمیل بن زیاد درباره ارزش علم گفته اند:

ای كميل! علم از مال بهتر است، علم نگهبان توست و تو نگهبان مال. انفاق مال را بكاهد و علم را بيفزايد. علم حاكم است، و مال محكوم (با علم در باره مال قضاوت كنند).ای كميل دوستي عالم ديني است كه در برابرش پاداش دهند، وسيله كسب طاعت در زندگي و نام نيك پس از مرگ مي‏باشد. مال چون از دست رود منافعش هم بدنبالش مي‏رود، ثروت اندوزان در طول زندگي خود نيز مرده‏اند، در حالي كه علما تا جهان باقي است زنده‏اند. جثه‏هاشان از نظرها پنهان، و نقششان در دلها ثابت است، سپس به سينه مباركش اشاره كرده، فرمود: هان كه در اينجا علم سرشاري است (اما افسوس) كه برايش خزانه‏داري نمي‏يابم. آري، افراد تيزهوشي هستند ولي چه سود كه امين نيستند، ابزار دين را در راه دنيا بكار گيرند، با حجتها و برهانهاي خدا به جنگ دوستانش روند، نعمتهايش را صرف گناه كنند، و يا دسته ديگري كه در برابر اهل حق تسليم اند اما در رموز و دقايق بينشي ندارند، با اندك شبهه به شك افتند و اين دو گروه هيچ يك صلاحيت و لياقت علم آموختن را ندارند، و يا دسته سومي، كه شيفته لذت هستند و سرسپرده شهوت، و يا دسته چهارم كه دلباخته مالند و در انديشه ثروت، و اين دو گروه نيز نه در خور نگهباني (و پاسداري) دينند، نه اهل بينش و يقين، آنچه از هر چيز بيشتر به اينها مي‏ماند چهارپايان چرنده است، آري علم اين چنين با مرگ حاملانش مي‏ميرد.(1)

شهید مطهری در یك سخنرانی كه در كتاب مجموعه آثار چاپ شده به بحث اینكه كدام علم بهتر است و واجب اشاره كرده اند:

در مسئله تعليم و تعلّم، عمده اين است كه ما ببينيم حدود اين مطلب چيست؟ بعضي علم ها واجب عيني است؛ يعني خود آن علم به عنوان يك اعتقاد بر هر مسلماني لازم و واجب است، مثل معرفة اللَّه، علم بِاللَّه وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر، آن مقدار كه مقدمه ايمان يا از شرايط ايمان است، چون ايمان در اسلام باید از روی علمٍ باشد نه تقليدٍ. اين علم واجب عيني است. اين را همه علما ذكر كرده‏اند. پس «طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ» قدر مسلّم شامل آن علم هايي كه از شرايط ايمان است هست.(2)

بنابراین علم دین و معارف اسلامی و قرآنی و خداشناسی است كه انسان را محافظت می كند.

پی نوشت ها:

1. ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، انتشارات جامعه مدرسین، ص170 ( يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَال...).

2. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهري، ج‏22، ص533.

فرد شوخی كننده عذاب میشود ویا شخص مورد شوخی؟
هر كس با زن كه همسرش نیست و محرمیتی با او ندارد ، شوخی لذت بخش كند ، در قیامت به ازای هر كلمه هزار سال حبس می شود و همچنین زن اگر به اختیار و رغبت با مرد ...

شوخی با نامحرم

شرح : سلام لطفا زود جواب بدین من این سوالو قبلا هم مطرح كرده بودم ولی پاسخی دریافت نكردم این كه در روایات آمده است به ازای هر كلمه شوخی با نامحرم در دنیا شخص 1000سال در دوزخ حبس میشود شامل چه مواردی میشود؟ یعنی شوخی های در دنیای مجازی رو هم شامل میشود؟ اگه فرد نامحرم به صورت كلی برای جمع شوخی كند این مورد نیز شامل این روایت میشود؟ فرد شوخی كننده عذاب میشود ویا شخص مورد شوخی؟

روایت مورد نظر به شرح زیر است:

ومن فاكه امرأة لا يملكها حبس بكل كلمة كلمها في الدنيا ألف عام في النار والمرأة إذا طاوعت الرجل فالتزمها حراما أو قبلها أو باشرها حراما أو فاكهها وأصاب منها فاحشة فعليها من الوزر ما علي الرجل (1)

هر كس با زن كه همسرش نیست و محرمیتی با او ندارد ، شوخی لذت بخش كند ، در قیامت به ازای هر كلمه هزار سال حبس می شود و همچنین زن اگر به اختیار و رغبت با مرد نامحرمی همراهی كند و او را ببوسد یا با او مباشرت حرام نماید یا شوخی لذت بخش كند .

این روایت ناظر به لذت دهی و لذت گیری های حرام و خارج از كادر ازدواج است و این گونه لذت دهی و لذت گیری را فقط در كادر ازدواج می پذیرد.

اگر شوخی و مزاح برای لذت دهی و لذت گیری جنسی باشد ، چه در عالم واقع یا عالم مجازی ممنوع است زیرا در عالم مجازی و چت هم نوعی ارتباط وجود دارد و با آن ارتباط بین افراد این لذت دهی و لذت گیری رد و بدل می شود.

اگر با چند نامحرم این ارتباط را داشته باشد ، طبیعی است كه گناه او بیشتر است و میزان عدل الهی همه اینها را لحاظ خواهد كرد و وجدان و فطرت انسان هم بر آن گواهی می دهد.

پی نوشت ها:

1. شیخ صدوق ، ثواب الاعمال ، قم ، سید رضی ف 1368 ش ، ص 283-284.

امام حسين كشته شد تا ما گريه كنيم؟
عبارت «انا قتیل العبره» یا « قتیل العبرات » راجع به امام حسین (ع) بوده و از القاب ایشان است. در جاهای مختلفی از آن جمله زیارت اربعین وارد شده است.

معناي انا قتيل العبره چيست؟ امام حسين كشته شد تا ما گريه كنيم؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مركز

عبارت «انا قتیل العبره» یا « قتیل العبرات » راجع به امام حسین (ع) بوده و از القاب ایشان است. در جاهای مختلفی از آن جمله زیارت اربعین وارد شده است. (1)

ظاهرا جمله بعدی "لا یذكرنی مؤمن الا استعبر" تفسیر جمله "انا قتیل العبرات" است و امام آن لقب را معنا كرده است. پس "من كشته اشكم"، یعنی من كشته شده مظلومی هستم كه هر كس به یاد من بیفتد، بی اختیار بر من می­گرید. مظلومیت من به این اندازه تاثر برانگیز است.

علامه مجلسی در معنای این جمله(من كشته اشكم ) می­فرماید :

 هیچ مومنی به یاد من نمی افتد مگر این كه گریه می كند یا بغض گلوی وی را می­گیرد. (2)

بنا بر این معنای  لقب این نیست كه:"امام كشته شد تا ما بگرییم" .

پی نوشت ها:

1. امالی، شیخ صدوق، ص118 ؛

منتهی الامال، محدث قمی، ص 538 ؛

بحارالا نوار، علامه مجلسی، ج44، ص279.

2. بحارالانوار،  ج 11، ص 356.

توضیح بفرمایید
طبق آموزه های دینی، هر گونه كار خیر و انجام كارهای نیك به نیت اموات اگر خالص و براي خدا باشد،هم به حال اشخاصی كه آن اعمال را انجام می دهند و ...

لطفا در رابطه با حدیث اینكه اما جعفرصادق علیه السلام فرمودند كه عمل خیری كه از دیگران به اموات میرسه تا روز قیامت ادامه خواهد داشت توضیح بفرمایید؟ مثلا بنده هر روز عادت كردم برای رضای خدا و شادی اهل بیت و مومنین به الاخص پدرم در هر حالی هستم صلوات بفرستم و یا اینكه دائم وضو باشم آیا بعد از مرگ من این حسنات برای پدرم نوشته می شه؟

طبق آموزه های دینی، هر گونه كار خیر و انجام كارهای نیك به نیت اموات اگر خالص و براي خدا باشد،هم به حال اشخاصی كه  آن اعمال را انجام می دهند و هم  به حال آن هایی كه دست شان از دنیا كوتاه و آن حسنات برای آنان انجام شده مفید و اثربخش است  این معنا از روایاتی به دست می آید كه ثواب هر عمل خیری كه  بازماندگان به نیت مردگان شان انجام دهند،به هر دو طرف می رسد ، همچنان كه برخی روایات دلالت می كند كارهای خیری كه انسان انجام می دهد،تا زمانی كه مردم از آن سود ببرند،نفع آن در عالم دیگر به انسان می رسد.

طبیعی است هر عملی خیری كه انسان در این دنیا انجام دهد،چه برای خود و یا برای مردگان، درآن دنیا نتیجه آن را خواهد دید، خصوصا اگر آن عمل از صدقات جاریه باشد، تا زمانی كه مردم از آن بهره می برند، هم شخص اهدا كننده و هم اهدا شونده ثواب خواهند برد.

 اما در مورد سوال شما اتفاقا در این باره روايتي از حضرت صادق (ع) نقل شده، كه از آن استفاده مي ‏شود ثواب هايي كه در عالم برزخ به مؤمن مي‏رسد، تا قيامت هم برای اهدا كننده و هم اهدا شونده ادامه خواهد داشت. حضرت فرمود:

مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ عِنْدَ قَبْرِ مُؤْمِنٍ سَبْعَ مَرَّاتٍ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَعْبُدُ اللَّهَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَ يُكْتَبُ لَهُ وَ لِلْمَيِّتِ ثَوَابُ مَا يَعْمَلُ ذَلِكَ الْمَلَكُ فَإِذَا بَعَثَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْرِهِ لَمْ يَمُرَّ عَلَي هَوْلٍ إِلَّا صَرَفَهُ اللَّهُ عَنْهُ بِذَلِكَ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ حَتَّي يُدْخِلَهُ اللَّهُ بِهِ الْجَنَّة؛ هر كس نزد قبر مؤمني هفت مرتبه سوره إنّا أنزلنا را بخواند، خداوند فرشته‏اي مي‏فرستد كه پيش قبر ميت، خدا را عبادت كند. خداوند ثواب عبادت فرشته را براي ميت و كسي كه إنّا أنزلنا را خوانده مي‏نويسد، تا زماني كه خداوند وي را به واسطه اين عمل وارد بهشت كند.( 1)

 حسناتی كه انسان آن را در زمان حیات خود انجام می دهد، حال یا برای خود و یا برای دیگران، به طور كلی می تواند به دو شكل باشد، یا آن حسنه و كار خیر به گونه ای است كه از صدقات جاریه به حساب می آید، با این توضیح كه اگر خودش هم از دنیا برود، كار خیری كه انجام داده، پس از او باقی می ماند و مردم از آن استفاده می برند، مثل این كه كتاب مفیدی نوشته، مدرسه ای ساخته، جاده ای  آباد كرده، حتی اخلاق نیكویی از خود به یادگار گذاشته، و .......... مطابق با روایات امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین، تا زمانی كه آن اثر باقی است، آن شخص چه در دنیا باشد یا از دنیا رفته باشد، ثواب خواهد برد

 در این باره كه مردگان نباید فراموش شوند حدیثی از قول یكی از صحابه از پیامبر صلوات الله علیه نقل كرده است،حضرت فرمود:

" لا تنسوا موتاكم في قبورهم و موتاكم يرجون إحسانكم و موتاكم محبوسون يرغبون في أعمالكم البرّ و هم لا يقدرون، اهدوا إلي موتاكم الصّدقة و الدّعاء؛(2)

 مردگان تان را كه در قبرها آرميده‏اند ،از ياد نبريد. مردگان شما اميد احسان شما را دارند. مردگان شما زنداني هستند و به كارهاي نيك شما رغبت دارند. آن ها خود، قدرت انجام كاري ندارند، شما صدقه و دعائي به آن ها هديه كنيد.

 راجع به مطلبی كه به آن اشاره شد، حدیث دیگری از امام صادق سلام الله علیه نقل شده است كه فرمود:

 سِتُّ خِصَالٍ يَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ بَعْدَ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ يَقْرَأُ فِيهِ وَ قَلِيبٌ يَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ يَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ يُجْرِيهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ يُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ‏؛(3)

 شش چيز است كه مؤمن پس از مرگش از آن بهره مي‏برد: فرزند شايسته‏اي كه براي وي طلب آمرزش كند. قرآني كه از او بماند و ديگران آن را بخوانند. چاهي كه حفر نمايد. درختي كه بنشاند. آبي كه به جريان اندازد. روش نيكوئي كه پس از وي به آن عمل شود.           

این احادیث شریف به طور مستقیم پاسخ سوال شما را می دهد، در حدیث اول حضرت به ثواب سوره قدر اشاره كردند كه هر كسی مطابق با دستور روایت در مورد خواندن سوره قدر بر سر قبر مومنی عمل كند تا هنگام ورود به بهشت ثواب عبادت فرشته ای را هم برای خواننده و هم برای شخص از دنیا رفته منظور می كند . در حدیث دوم به طور كلی به اعمال خیر و حسنات ماندگاری اشاره شد و تا زمانی كه آن اثر ماندگار باشد، آن شخص از آن بهره خواهد برد.

البته می توان گفت: در مورد اعمالی كه با رفتن شخص  اهدا كننده از دنیا، آن عمل هم قطع خواهد شد ،مثل مواردی كه در سوال آمد، حكم این حدیث جاری نخواهد شد و ثواب چنین اعمالی برای مرده تا زمانی ادامه خواهد داشت كه شخص خودش زنده باشد ومشغول عمل باشد، اگر چه هر عمل خیری كه از انسان سر بزند، به هر نیتی كه باشد (یعنی چه برای خودش و یا برای دیگری باشد) به طور حتم در عالم ملكوت شاخه خواهد زد و رشد خواهد كرد.این طور نیست كه عمل خیر  اثر محدودی داشته باشد، اما به چه شكلی خدای متعال خودش از آن آگاه است.

كتاب هايي كه در اين زمينه مي توانيد مطالعه كنيد :

ا) معادشناسي، سيد محمد حسين تهراني، انتشارات حكمت، قم، 1402 ق.

ب) معاد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، نشر اسراء، قم، 1380.

ج) عدل الهي، شهيد مطهري، انتشارات شركت سهامي انتشار، تهران.

د) معاد از نظر روح و جسم، فلسفي،  نشر هيئت نشر معارف اسلامي.

ذ)دستغيب،  معاد، انتشارات رهنما، تهران.

پی نوشت ها:

1.ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، نجف اشرف ، انشارات مرتضويه ،  1356 هـجری شمسی ،ص 322.

2. انصاری محلاتی ،ترجمه الحكم الزاهره، قم،انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1375 هجری شمسی، چاپ دوم، ص 233.

3.شیخ صدوق،الخصال،قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،  1362 هجری شمسی،چاپ اول،  ج‏1، ص 324.

معنی این سخن چیست؟
مراد دين اسلام است ، عصاره دين اسلام تسليم فرمان الهي بودن است ..... قرينه اين مطلب آخر كلام حضرت است كه فرمود: لا اسلام له ؛يعني ديني ندارد.

روایتی از امام صادق علیه السّلام است كه «الإسلامُ هو التّسلیم، و التّسیلمُ هو الإسلام، فمن سَلَّم فقد أسلَمَ، و من لَم یُسَلِّم فلا إسلامَ له» (كافی، ج 8، ص 11). معنی این سخن چیست، و آیا نوعی دور نیست؟ چه فرقی بین «مَن أسْلَم» و «من سَلَّم» است؟

مراد دين اسلام  است ، عصاره دين اسلام   تسليم فرمان الهي بودن است  ..... قرينه اين مطلب آخر كلام حضرت است كه فرمود: لا اسلام له ؛يعني ديني ندارد .

البته اسلام به معنای تسلیم و تسلیم به معنای اسلام است . معنای  دوری ندارد . به نوعی تاكید هم است .

اسلام یعنی تسلیم  و تسلیم یعنی اسلام . این دو جمله  بار معنایی واحدی دارند  .پس به دور نمی انجامد.

در نتیجه "من اسلم" یعنی كسی كه با قبولی و پذیرش اسلام، تسلیم اوامر خدا می شود.                      

علاوه بر این، بیان صریح حضرت هر گونه تفسیر دیگری را در این باره رد می كند . حضرت فرمود:

 بدانيد كه اسلام تسليم است و تسليم اسلام است.(1)             

در تفاسیر آمده است:

 كلمه اسلام نيز از نظر لغت يعني تسليم بودن در برابر أمر مولي.  از لحاظ اصطلاح يعني شريعت پيامبر اسلام.(2)

 اسلام تسليم شدن به دين است با عمل به همه تكاليف اما ايمان عقد قلبي است كه عمل بر آن مترتب است. (3)   

پس حضرت مي فرمايد: عصاره دين اسلام ،  تسليم فرمان الهي بودن است، نه صرف شهادتين دادن و ..... پس هر مسلماني كه  ادعاي مسلمان بودن دارد اما  در عمل  تسليم فرمان الهي نيست،  مسلمان نيست، گرچه با صرف شهادتين حكم فقهي طهارت بر او بار مي شود.              

پی نوشت ها:

1. كمره ای ، ترجمه روضه كافي-تهران، انتشارات اسلامیه ، ج‏1، ص 16 .

2.نجفی خمینی  ،تفسير آسان،تهران انتشارات اسلامیه ، ج‏2، ص 227.

3.قرشی  ،تفسير أحسن الحديث،تهران، انتشارات بنیاد بعثت، 1377 ش،  ج‏8، ص 357.

آیا كمك به اهل سنت و كفار شامل این احادیث نمی شود؟
امامان تابع خدا و پیامبرند و خدا و پیامبر به كمك و دستگیری از عموم انسان ها دعوت كرده اند و فقط از كمك به دشمنان حق و حقیقت كه علم دشمنی و ستیز برافراشته اند...

حدیثی شنیده ام كه اهل بیت كسی را كه به دشمنانشان كمك كند لعن كرده اند آیا كمك به اهل سنت و كفار شامل این احادیث نمی شود و اگر اهل بیت نیز این كار را می كرده اند برایم بیان كنید ؟

امامان تابع خدا و پیامبرند و خدا و پیامبر به كمك و دستگیری از عموم انسان ها دعوت كرده اند و فقط از كمك به دشمنان حق و حقیقت كه علم دشمنی و ستیز برافراشته اند، نهی كرده اند.

به آیات زیر توجه كنید:

«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلي‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (1) خدا شما را از نيكي كردن و عدالت‏ ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده‏اند و از سرزمينتان بيرون نرانده‏اند، باز نمي‏دارد. خدا كساني را كه به عدالت رفتار مي‏كنند دوست دارد. جز اين نيست كه خدا از دوستي ‏ورزيدن با كساني كه با شما در دين جنگيده‏اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده‏اند يا در بيرون ‏راندنتان همدستي كرده‏اند شما را باز دارد. و هر كه با آن ها دوستي ورزد از ستمكاران خواهد بود».

پیامبر برای تتمیم مكارم اخلاق مبعوث شده و خدمت و كمك به بندگان خدا هر چند از لحاظ اعتقادی منحرف باشند تا زمانی كه علم ظلم و ستیز آگاهانه با حق را بلند نكرده باشند، علاوه بر این كه از مكارم  اخلاق است، سبب جذب آنان به دین هم می شود.

خداوند از كمك به گناه و ستمگری و تجاوز نهی كرده و كمك به بندگان محتاج خدا، كمك به ظلم و تجاوز نیست تا مورد نهی خدا باشد و اهل بیت كه مبین دین خدا هستند، از آن نهی كنند:

«وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ؛ (2) و (هرگز) در راه گناه و تعدّي همكاري ننماييد! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است!»

اهل بیت مظاهر حق هستند و ظلم آگاهانه به اهل بیت، ظلم به حق است و خداوند از كمك و یاری به ظلم نهی كرده و اهل بیت هم از كمك به ظلم نهی می كنند.

البته ظلم به اهل بیت غیر از جهل در حق اهل بیت است. بسیاری هستند كه مقام اهل بیت را نمی شناسند ولی ظالم به اهل بیت نیستند. ظالم به اهل بیت كسانی هستند كه با علم به جایگاه رفیع اهل بیت، سعی در پایین كشیدن آنان از آن مقام دارند و بر اهل بیت دروغ می بندند و مردم را از اهل بیت دور می سازند و به دشمنی با اهل بیت سوق می دهند و ...

امام صادق فرمود:

«فعلي من ظلمنا لعنة الله؛ (3) بر ستم گران به ما لعنت باد».

با توجه به آنچه گذشت ، غالب اهل سنت نسبت به حق اهل بیت جاهل هستند و بسیاری از آنان  گر چه حق اهل بیت را نشناخته و امامت و جایگاه واقعی آنان را نپذیرفته اند، ولی محب و دوستدار اهل بیت می باشند. از این رو نمی توان آنان را ظالم به اهل بیت شمرد و از محبت و خدمت و كمك به آن ها نهی كرد.

این روایتی كه شما اشاره كرده اید كاملا واضح نیست و اگر متن یا سند روایت را می فرستادید، بهتر بود.

پی نوشت ها:

1. ممتحنه (60) آیه 8-9.

2. مائده (5) آیه 2. 

3. قاضی نعمان مغربی ، شرح الاخبار ، قم ، انتشارات اسلامی ، ج 2 ، ص 496.

صفحه‌ها