پرسش وپاسخ

من و برادرم مقلد آقاي خامنه اي هستيم.ما در تهران متولد شده ايم.هم اكنون با پدرم در شهر كرج زندگي مي كنيم.مادرم در تهران زندگي مي كند و من و برادرم ماهي يكبار به خانه او مي رويم.حكم نماز و روزه ما چگونه است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر تهران وطن شما بوده و هنوز اعراض نکرده ايد، نماز و روزه شما در تهران تمام است . اگر اعراض کرده ايد و ديگر نمي خواهيد در تهران زندگي کنيد، نماز و روزه تان در تهران شکسته است.
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات ،س 697.

23سال کارمند هستم تمام اموالی که خریدم با وام است و در حال حاضر وام بعض ها تمام شده و یک آپارتمان دارم که رهن است و حدود یک سال می گذرد و پول ندارم که از رهن بیرون آورم تمام حقوقم را وام و خوراک می خرم آیا خمس باید بدهم

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خمس برمازاد بر مخارج سالانه است شما که مازاد نداريد تا زماني که مازاد بر مخارج نداشته باشيد. خمس به شما تعلق نمي گيرد.(1) البته اگر آپارتمان مازاد بر محل سکونت شما است اگر قيمتش را از حقوق داده باشيد خمس دارد و اگر با وام خريده باشيد به مقداري که قسطش را داده باشيد خمس دارد. مي توانيد با مراجعه به دفتر مرجعي که با اجازه او باقي بر امام خميني مانده ايد خمس را دستگردان نموده و در موقع توان پرداخت کنيد.
پي نوشت:
1. امام خميني توضيح المسائل م 1752.

سکه طلا که هدیه باشد آیا خمس دارد یا نه .

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به نظر آيت الله سيستاني هديه اگر تا سر سال خمسي مصرف نشود خمس دارد.(1)
پي نوشت:
1.آيت الله سيستاني توضيح المسائل م 1723.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر غسل کردن ممکن نباشد بايد بجاي غسل جنابت تيمم کنيد و نماز بخوانيد و براي نماز بعدي غسل کنيد.(1) ولي اگر بخاطر خجالت کشيدن نخواهيد غسل کنيد خجالت عذر شرعي نيست و نمي شود تيمم کرد مگر آن که صبرکنيد تا وقت نماز تنگ شود که براي غسل وقت نماند و در آخر وقت بايد تيمم بدل از غسل کنيد و نماز بخوانيد در اين صورت نماز با تيمم صحيح است و لي بخاطر تاخير عمدي غسل گناه کار محسوب مي شويد.(1)
نيت: تيمم بدل از غسل جنابت مي کنم قربتاٌ الي الله.
پي نوشت:
1. آيت الله بهجت توضيح المسائل م 572و582.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
براي تداوم نماز عوامل متعددي وجود دارد که جهت رعايت اختصار به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
1ـ شناخت اهميت نماز.
نماز از منظر اسلام اهميت ويژه اي دارد؛ تا آن جا که از آن به عنوان ستون دين(1) و نور چشم پيامبر(ص) ياد شده است. (2)
از سوي ديگر ترک نماز از گناهان کبيره به حساب آمده است.(3)
پيامبر فرمود: " از ما نيست کسي که نماز را خوار شمارد ".(4)
نماز است سر خط آزادگي دواي غم و درد دل مردگي(5)
نماز عامل مهمي در تزکية روح و درون انسان است . اهميت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنايي به حقيقت آن و احساس نياز نکردن نسبت به آن، از عوامل ترک نماز و سستي در آن به شمار مي‌آيد. انسان بر اساس فطرت خود،همواره به سوي چيزي که برايش اهميت دارد، توجه و اهتمام مي‌کند. اگر براي انسان، امري مهم و ضروري جلوه کند، آن را به هر صورت ممکن انجام خواهد داد.انسان گرسنه و تشنه دنبال غذا و آب و رفع نياز خود مي رود . انساني که درد دارد، دنبال درمان مي رود . کسي که سنگيني طاقت فرساي درد هجران ودوري از خدا را درک کند، و بفهمدکه تنها با نماز است که مي توان درد هجران را به عشق وصال مبدل ساخت ، به عشق وصال محبوب و معشوقش به سوي نماز مي رود. چنان که اگر گرسنه و تشنه اي بفهمد براي رسيدن به نان و آب مسافتي را بايد بپيمايد ، درنگ نمي کند و ايستادن را خلاف عقل مي داند.
آشنا شدن به حقيقت نماز و اين که نماز جزء نياز وجود ما است، نماز است که زندگي و حيات ما را « طيّبه» و به آن معني و مفهوم مي بخشد. دانستن اين حقيقت که فايده و آثار نماز در دنيا و آخرت تجلّي مي‌کند و ... باعث مي‌شود انسان با شوق بيش تري به اقامه نماز بپردازد و از سستي در نماز و يا ترک آن خودداري نمايد.
کسي که نماز را سربار خود و صرفاً يک تکليف طاقت‌فرسا بداند، به حقيقت آن پي نبرده و اهميتي به آن نمي‌دهد.
‌ نماز مهم‌ترين فريضه از فرايض الهي است، اقامه آن مايه سعادت و ترک آن باعث شقاوت مي‌باشد .امام ‌صادق(ع) فرمود: "‌محبوب‌ترين اعمال پيش خداوند نماز است، و آخرين وصيت پيامبران الهي نماز‌است"(6)
حضرت در حديث ديگر فرمود: "‌تارک الصلاه بهره‌اي از اسلام نبرده است"(7) اگر انسان به درستي فکر ‌کند که خداوند چرا دستور داده که بندگانش نماز بخوانند، هيچ‌گاه نماز را ترک نمي‌کند . چنانچه به هر علتي‌ نمازش ترک شود ،فوراً جبران نموده و قضا مي‌کند.
قرآن مي‌فرمايد: "‌يا ايها الناس انتم الفقراء الي ا‌لله و ا‌لله هو الغني‌الحميد؛ ‌اي مردم شما همگي نيازمند خداييد، تنها خداوند است که بي نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش‌است"(8) وقتي خدا از عبادت ما سودي نمي‌برد و از طرفي نماز و ساير عبادت‌ها را واجب نموده است ‌،معلوم مي‌شود اين دستورات براي خوش بختي و سعادت خود ما است.
هنگامي که از عمق جان درک کرديم که ‌نماز در تأمين خوش بختي و سعادت ما نقش اساسي و تعيين کننده دارد ،با عشق و علاقه نماز مي‌خوانيم، چرا که‌نماز محور قبولي ساير اعمال است .در قيامت اولين سوال از نماز مي‌باشد. امام باقر(ع) فرمود: "‌اولين محاسبه بنده در مورد نماز انجام مي‌گيرد. اگر نماز مورد قبول واقع‌ شد، بقيه اعمال هم مقبول مي‌افتد"(9).
نماز از واجباتي است که خداوند در هيچ حالتي حتي در هنگام بيماري،‌ راضي به ترک آن نيست. تارک نماز بيش ترين ظلم را نسبت به خود روا مي­دارد . خود را از شفاعت پيامبر(ص)‌محروم مي‌کند. حضرت فرمود:
"‌هر که نماز را عمداً ترک کند، از پناه خدا و پناه پيغمبرش بيزاري جسته‌است"(10). پس انساني که معتقد به خدا و قيامت است و مي‌داند هر چه از خوب و بد انجام بدهد، نتيجه‌اش به ‌خودش باز مي‌گردد، عاشقانه به سوي نماز مي‌شتابد و آن را در اول وقت مي‌خواند.
نبي گرامي اسلام(ص) ‌فرمود:"‌فضيلت اول وقت نماز بر آخر وقت مانند فضيلت آخرت بر دنيا است"(11).
2ـ شناخت پيامدهاي ترک نماز.
يکي از عوامل و راهکار مهم دوباره نماز خواندن شناخت پيامدهاي منفي ترک نماز است. در قرآن بر ترک نماز وعدة عذاب داده شده است: " بهشتيان از دوزخيان مي‌پرسند: چه چيز شما را به دوزخ کشانيد، جهنميان در پاسخ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ". (12)
رسول خدا (ص) مي‌فرمايد: "کسي که نماز خود را سبک گيرد و در به جا آوردنش سستي نمايد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مي‌کند؛ شش بلا در دنيا و سه تا در موقع مردنش و سه در قبر و سه در قيامت و هنگامي که از قبر بيرون مي‌آيد.
اما شش بلاي دنيوي:
1ـ خداوند برکت را از عمرش کم مي‌کند.
2ـ برکت را از روزيش بر مي‌دارد.
3ـ از صورتش نشانة نيکوکاران را بر مي‌دارد.
4ـ هر کار خيري کند، پذيرفته نمي‌شود و براي آن اجري ندارد.
5ـ دعايش مستجاب نمي‌شود.
6ـ از دعاي نيکوکاران بهره اي ندارد".(13)
3ـ رفع موانع.
ترک نماز مبتني بر عواملي است که بايد از آن‌ها پرهيز شود. انسان بالفطره گرايش به عبارت دارد. معصيت، دنياگرايي، ندادن زکات، تکبر، حرام خوردن، آشاميدن شراب، حسد و... از عوامل و موانع تأثير گذار ترک نماز به حساب آمده است.
4ـ شناخت آثار نماز.
يکي از راه‌هاي تداوم نماز، شناخت آثار معنوي، سياسي و اجتماعي نماز است. اگر انسان با فلسفه و علل تشريع نماز اشنايي داشته باشد، نماز را ترک نمي‌کند.
5ـ توبه.
بي ترديد ترک نماز گناهي است که نياز به گناه زدايي دارد. يکي از عوامل مهم تأثيرگذار گناه زدايي، توبه است. توبه که نوعي بازگشت و دگرگوني است، سبب مي‌شود که قلب انسان صفا گرفته و بار ديگر معنويت در آن تجلي نموده و از گناه جلوگيري شود. امام علي(ع) فرمود: " جز اين نيست که پشيماني بر گناه سبب ترک آن مي‌شود".(14)
کسي روز محشر نگردد خجل که شب‌ها به درگه بَرَد سوز دل
اگر هوشمندي، ز داور بخواه شب توبه تقصير روز گناه
اگر بنده اي، دست حاجت برار و گر شرمسار، آب حسرت ببار
نيامد بدين در کسي عذر خواه که سيل ندامت نشستش گناه (15)
6ـ ياري از خداوند:
انجام عبادت، به ويژه نماز خواندن ، توفيق و سعادت مي خواهد. عبادت و بندگي و برقراري ارتباط با خدا ، مي‌طلبد که از خدا خواسته شود توفيق عبادت دهد. چنان که حضرت ابراهيم از خدا مي خواهد و عرض مي کند :
« ربّ اجعلني مقيم الصلاة و من ذرّيتي ؛ اي پروردگارم ! مرا و فرزندان و ذريه ام را از بر پا کنندگان نماز قرار ده». (16) يکي از شهادت هايي که در زيارتنامه هاي همه امامان عليهم السلام و اولاد طاهرين شان آمده « اشهد انّک قد اقمت الصلاة » است. در دعاي حضرت مهدي (عج) آمده است : "اللّهم ارزقنا توفيق الطاعه..."(17) که يکي از مصاديق بارز طاعت، نماز است.
7- توجه به حقيقت نماز :
ديگر موجبات سستي در نماز و عدم اهتمام به آن، عادت به عبادت است ; به اين معنا که انسان، اصل نماز و افعال و اذکار آن را از روي عادت به جا آورد، به طوري که به حقيقت و روح نماز توجه نداشته باشد. عمل بر اثر عادت، عبادت را از حالت آگاهانه خارج مي‌نمايد . تبديل به يک عمل غير آگاهانه مي‌کند، به طوري که روح اعمال فراموش شده و تنها ظاهر اعمال هدف قرار مي‌گيرد.
مذموم بودن عادت به اين معنا نيست که استمرار، مداومت و کثرت اعمال اشتباه است، بلکه ملاک ارزش، مقدار توجه و آگاهي در عمل است. مردان الهي در عين کثرت عبادت و دعا، به مقدار توجه و آگاهي خود در اعمال مي‌افزايند و از عبادت لذت بيش تري مي‌برند.
پي‌نوشت‌ها:
1. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ح 639.
2. مکارم الاخلاق، ج 2، ص 461.
3. عبدالحسين دستغيب، گناهان کبيره، ج 2، ص 183.
4. فروع کافي، ج 3، ص269.
5. نماز از ديدگاه قرآن و حديث، ص 77 - 78.
6. محمد محمدي‌ري‌شهري، ميزان الحکمه، ماده صلاه، شماره 10534.
7. بحارالانوار، ج 79، ص 232.
8. فاطر (35) آيه 15.
9. ميزان الحکمه، ماده صلاه، شماره 10570.
10. صادق احسانبخش، آثار الصادقين، ج 1، ص 133، حديث 15796 - ح 2.
11. همان، ص 110، حديث 15708، ح 2.
12. مدثر (74) آيات 40 ـ 41.
13. گناهان کبيره، ج 2، ص 187 ـ 188.
14. وسائل الشيعه، ج 11، ص 349.
15. گناهان کبيره، ج 2، ص 408
16. ابراهيم (14) ، آيه 40
17. مفاتيح الجنان، دعاي حضرت مهدي (عج).

با سلام- چرا نماز راباید به عربی خواند؟ اصولا چرا عربی است؟

خواندن نماز به صورت عربي و با همان الفاظ و کلماتي که پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مي‌خواندند، دلائل مختلفي دارد که به برخي ازآن‌ها اشاره مي‌کنيم.
اول: تعبدي و توفيقي بودن خواندن نماز به لفظ عربي، به اين معنا که شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز داده است.
با توجه به اين که روح عبادت بر تسليم و تعبد است ،انساني که مي‌خواهد عبادت خدا کند، کاري را انجام مي‌دهد که خداوند خواسته است . طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تکليف ديني به اين شکل واجب شده است، اگر چه انسان مي‌تواند در غير نماز با هر زباني با خداوند سخن گويد.
دوم: جهت ايجاد زباني مشترک ميان همه پيروان اسلام و فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني .
سوم: قرائت و اذکاري که در نماز است ،به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد. يعني نمي‌توان مفاهيمي را که در اذکار نماز است، به صورت دقيق ترجمه کرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخي از کلمات يا جملات معاني بسياري در خود جاي داده که با يک يا چند جمله نتوان همه آن‌ها را بيان نمود.(1)
به عنوان مثال از سوره حمد نام مي‏بريم که هيچ ترجمه‏اي که بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان کند، نيست.
حتي تنها کلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و کلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي‏باشد.
در ضمن تجربه زندگي انسان‌ها نشان داده آن جا که دست‌ها ي انساني در کارهاي مختلف دخالت کرده است، آن را به صورت‌هاي مختلف در آورده که گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احکام و تکاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي‌کنيم که دست بردن انسان‌ها در احکام و دستور ديني آن ها را به چه وضعي در آورده و گاهي آن را به صورت کلي پاک کرده و از بين برده است.
در مورد نماز و عبادت نيز ما امروزه در اديان ديگر چيزي نمي‌بينيم که خواسته الهي باشد تا پيروان آن اديان خود را موظف به انجام آن بدانند . به همين خاطر ارتباط دائمي و هميشگي که مسلمانان با خداي خويش دارند، در اديان ديگر مشاهده نمي‌کنيم.
اگر چه با توجه به اسبابي که ذکر کرديم ،نماز بايد به زبان عربي خوانده شود، اما بدان معني نيست که انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد.
انسان مي‌تواند با هر زباني که خواست ،در غير نماز با خدا سخن گفته ، با او راز و نياز کند و درد‌ها و نياز‌هاي خود را با او در ميان گذارد.حتي در قنوت نماز که قسمت خواستن حاجت‌ها است، به فتواي اکثرمراجع انسان مي‌تواند به فارسي يا هر زبان ديگر با او سخن گويد.
به فتواي اکثر فقها دعا به زبان فارسي و غير فارسي در قنوت جائز است ،ولي برخي از مراجع آن را خلاف احتياط مي‌دانند و احتياط را در خواندن به عربي مي‌دانند.(2)
شايد يکي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب حفظ نماز بعد از قرن‌ها است ،در حالي که در اديان ديگر اثري از آن نمي‌بينيم . چه بسا اگر به همان صورت خود که پيامبران گفته بودند ،عمل مي‌کردند و به خواست خود با آن برخورد نمي‌کردند، آن‌ها نيز چيزي به عنوان نماز ‌داشتند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي‌گيرد و هم انسان را به زحمت مي‌اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»؛(3)يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين هم هست.
در مسائل عبادي بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که خواست و اراده ما در آن نقشي ندارد، بلکه بايد آن‏ها را طبق دستور شرع انجام دهيم تا مقصود و هدف و مصالحي که شارع (خداوند) در نظر دارد و ما از آن بي خبريم، حاصل گردد. همان گونه که در اصل نماز تعبّد و تسليم وجود دارد، در اجزا و شرايط مختلف و از جمله عربي خواندن، اين نکته مهم نهفته است.
اميرمومنان (ع) در روايتي پس از بيان اينکه معناي اسلام، تسليم شدن در مقابل پروردگار است که نشان تسليم در عمل آشکار مي‌شود، مي‌فرمايد: انسان مومن، بناي دين خود را بر اساس رأي و نظر شخصي نمي‌گذارد، بلکه بر آنچه از پروردگارش رسيده بنيان مي‌نهد.(4)
اصولا نماز رابطه بنده با خدا و اظهار عبوديت و شکر گذاري در مقابل نعمت‌هاي او است . طبيعي است که بنده آن را به جا مي‌آورد که خواسته خداوند و معبود اوست. هدف اصلي از خلقت انسان بندگي است و نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است . اگر قرار باشد که هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد، نه چيزي که خداوند از او خواسته، اين ديگر بندگي خداوند نمي‌شود بلکه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.
بنابراين خواندن نماز (عبادت مخصوص) با زبان خاص ، به معناي پيروي و تبعيت از قوم خاص مانند عرب نيست. نماز و عبارات آن چيزي نيست که براي ما قابل درک نباشد. حداقل اينکه فهميدن يا ياد گيري اين اندازه از زبان عربي که زبان دين اسلام و قرآن است ، براي ما چندان سخت نيست.
خواندن نماز به زبان خاص ، پيروي و تبعيت از دستور الهي است ، به جهت حکمت هايي که بيان شد . برخي از حکمت هاي ديگر که ممکن است در توضيح نيامده باشد.
پي‏نوشت‏ها:
1. استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، ص 102 - 92، با اقتباس و تلخيص، چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، 1380ش.
2. آيت اللّه فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 103.
3. غلامعلي نعيم آبادي، نماز زيباترين الگوي پرستش، ص 35، به نقل از علل الشرايع، ج 2، ص 10.
4. سفينه البحار، ج4، ص233، ماده سلم.

1.من جوان20 ساله هستم که به دختری17ساله به مدت 2سال دوست بوده ایم من بعد از 2 سال و با اصرار زیادمن این دختر را راضی شد که با هم روابط جنسی داشته باشیم و تا به امروز 2 بار به خانه ما آمده و هم بستر شده ایم. قصد من از این روابط ازدواجه با اوست من با تمام وجود دوستش دارم آیا کار من گناه است؟ حکم کار من چیست و پس از این چه باید بکنم؟ 2.مقاربت از پشت همسر قانونی جه حکمی دارد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
زنا آن است که مرد و زن نامحرمي بي آن که عقد دائم يا موقت بخوانند، با هم نزديکي نمايند . آلت مرد به مقدار ختنه گاه يا بيش تر به جلو يا عقب زن داخل شود، چه مني خارج شود و چه خارج نشود. اگر به اين مقدار دخول انجام نشود ، زنا محسوب نمي شود، گرچه هر رابطه اي با نامحرم حرام و گناه و تجاوز از حريم خدا است، همان گونه كه در قرآن آمده است: «هر كس از راهي، غير از همسرش، شهوتش را رفع كند، از تجاوز كاران است».(1)
مجازات دنيوي زناي فرد متاهل، سنگسار و مجازات فرد مجرد صد ضربه شلاق است. در روابط نامشروع کم تر از زنا ، مجازت تا 99 ضربه شلاق است.
بر شما واجب است از گناه خويش توبه نماييد . ارتباط با يکديگر را تا خوانده شدن عقد ازدواج قطع کنيد. براي آن که آن دختر بيچاره نشود، بهتر است هرچه زودتر با او به طور ر سمي و با اطلاع خانواده ها ازدواج نماييد .البته بعد از آن که دختر يک بار حيض ببيند و از حيض پاک شود.(2)
پي نوشت ها:
1.مؤمنون (23) آيه 7.
2.آيت الله شبيري زنجاني ،توضيح المسائل ،م 2408.

با سلام من میخواهم با یک دختر فقط از راه تلفنی صحبت کنم. برای حلال بودن این موضوع چه کنم آیا صیغه ای در این مورد وجود دارد با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
صيغه محرميت بين دختر و پسر نامحرم براي ايجاد محرميت و حلال بودن رابطه بين دختر و پسر وجود دارد، و آن صيغه ازدواج موقت است،(1) لکن صيغه خواندن شرايطي دارد .
عقد ازدواج موقت يا متعه چند شرط دارد:
1- بايد زن و مرد به ازدواج راضي باشند.
2- بايد مقدار مهريه مشخص باشد (مثلاً صد هزار تومان) .
3 - بايد مدت نيز مشخص باشد (مثلاً يک روز).
4- بايد عقد خوانده شود .تنها رضايت زن و مرد بدون خواندن عقد کافي نيست . بنا به احتياط عقد به عربي صحيح خوانده شود . اگر خود مرد و زن نتواند صيغه را به عربي صحيح بخوانند. به فتواي بيش تر مراجع معظم تقليد به هر لفظي صيغه را بخوانند، صحيح است .لازم نيست وکيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند که معناي «زوجت» و «قبلت» را بفهماند .
اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد موقت را بخوانند، بعد از آن که مدت(مثلا يك روز ) و مهر را(مثلا ده هزار تومان) معين کردند، چنانچه زن به قصد اين که در مدت مشخص شده با مهر مشخص شده خود را زن مرد مورد نظر قرار دهد بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسىِ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُوم» ( خود را به همسري تو در مدت معين با مهر معين درآوردم) بعد بدون فاصله مرد بگويد «قبلت هکذا» (قبول کردم ) صحيح است.(2)
5- دختري که به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي‏دهد، اگر بخواهد ازدواج دائم يا موقت کند ،چنانچه باکره باشد، بايد از پدر يا جد پدري خود اجازه بگيرد.(3)
در اينکه در ازدواج (دائم يا موقت) دختر باکره اذن پدر شرط است يا نه ،پنج نظر هست:
ا) اذن پدر لازم است (آيات عظام: امام خميني، سيستاني، شبيري زنجاني، تبريزي، نوري همداني، مکارم شيرازي).
ب: بنابر احتياط واجب (در احتياط واجب مقلد مي‌تواند به مرجع تقليد ديگر رجوع نمايد) اذن پدر لازم است (آيات عظام: خامنه‌اي، فاضل لنکراني، اراکي، خوئي، گلپايگاني، فاضل لنکراني، صافي، وحيد خراساني).
ج: تکليفاً لازم است، يعني اگر بدون اذن پدر عقد خوانده شود، عقد صحيح است ،ولي فردي که بايد اذن مي‌گرفت و نگرفته ،معصيتکار است (آيت الله بهجت ).(4)
د: اذن پدر لازم نيست ،ولي خوب است رعايت شود.(5)
ه‍‌‍‌: در عقد دائم اذن لازم نيست، ولي در عقد موقت لازم است.(6)
اگر شرايط خواندن صيغه ازدواج موقت رعايت شود و مهريه و مدت هم معين شود و قصد انشا و جدّي بودن در ازدواج موقت در هنگام خواندن عقد در نظر گرفته شود و صيغه نيز صحيح خوانده شود، دختر و پسر با هم محرم مي شوند . چنانچه خود پسر و دختر بتوانند عقد را درست بخوانند ،مي توانند از پشت تلفن صيغه عقد را بخوانند.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.
پي‌نوشت‌ها:
1.توضيح المسائل، مراجع، ج2، مسأله 2421؛
2. امام خميني، توضيح المسائل، مسئله 2370.
3. توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 387، مسأله 2376؛ استفتاءآت جديد، آيت الله تبريزي، ص 33، سؤال 1481؛ استفتائات آيت الله فاضل لنکراني، ج 1، ص 436، س 1546؛ استفتائات، آيت الله مکارم، ج 2، ص 318، س 913 و آيت الله خامنه‌اي ، مسايل مورد ابتلا، س50.
4. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئله2376؛ رساله آيت الله وحيد، مسئله2385؛ سؤال تلفني از دفتر آيت الله خامنه‌اي در قم و دفتر آيت الله نوري.
5. آيت الله گرامي، توضيح المسائل، مسئله 2603.
6. آيت الله صانعي، توضيح المسائل، مسئله 2412.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
عطر زدن و استفاده از آن به خودي خود اشکال ندارد، لکن اگر خانم ها در مجالسي که نامحرم حضور دارد و يا در جايي که نامحرم وجود داشته باشد، از عطر استفاده کند و بوي عطرسبب تحريک مرد نامحرم گردد، اشکال دارد . بنابر احتياط واجب، جايز نيست.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله فاضل لنکراني، جامع المسائل، ج1، مسأله 1637، ص:464 و 465.

چگونگی حضورانسان در این عوالم

پرسش 1:
اعتقادي
در خصوص علم ذر توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آياتي(1) وجود دارد كه مفادش آن است كه از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نمي‏دهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف كرده‏اند.
در ذيل به برخي از اين نظريه‏ها اشاره مي‏كنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي‏
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: "ألست بربّكم" آنان گفتند "بلي" سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند.
پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران‏
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد.
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد . آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند.
هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود:
من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي‏
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضورا مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف مي‏گوييم:
ظاهراً آيه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده ؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته . ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند "بلي". شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: "سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود:
خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم"(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده .
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است.
"اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند".(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته ، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده ، واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته :
يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، تقدم ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ك: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن كريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پي‏نوشت‏ها:
1 . اعراف(7) آيه 172 - 174.
2 . مجمع‏البيان، ج‏5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3 . تفسير تبيان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البيان، ج 4، ص 390.
4 . مجمع‏البيان، ج‏4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج‏15، ص 53.
5 . تفسير الميزان،ج‏8،ص 455.
6 . فصلت(41) آيه 16.
7 . حشر(59) آيه‏21.
8 . جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9.همان

پرسش 2:
لطفا در خصوص عالم برزخ توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم.

پاسخ:
هنگامي كه روح از بدن جدا مي‏شود، پيش از آن كه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي باز گردد، در عالمي كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مي‏شود، قرار خواهد داشت..
قرآن مي‏فرمايد: "تازماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد مي‏گويد: "پروردگارا! مرا باز گردان، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهي نمودم، عمل صالحي انجام دهم (به او مي گويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان مي‏گويد و پشت سر آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند".(1)
آيه فوق به وضوح اشاره به وجود چنين عالمي ميان دنيا و آخرت مي‏كند.
در روايتي از امام صادق(ع)مي‏خوانيم: "من از برزخ درباره شما مي‏ترسم". راوي گفت: برزخ چيست؟ فرمود: "برزخ قبر است از زماني كه انسان مي‏ميرد تا روز قيامت"(2)
بنابراين انسان پس از مرگ در عالم برزخ مي‏ماند، منتها منظور از قبر يا عالم برزخ محل دفن فرد نيست، بلكه عالم ويژه اي است كه روح انسان بر اساس اعمال و رفتار خود آمن را در وضعيت هاي گوناگون تجربه مي كند . به همين خاطر در روايات گفته شده كه قبر(برزخ) يا باغي از باغ‏هاي بهشت يا جايگاهي از جهنم خواهد بود.
در نتيجه انسان ها پس از مرگ و قبل از آغاز قيامت و حضور در صحراي محشر و انتقال به بهشت يا جهنم در عالم برزخ مي مانند و عالم ديگري را تجربه نمي كنند ، اما ممكن است براي همين عالم برزخ مراحل و عقبه ها و درجه هايي فرض شود كه انسان در طول حيات برزخي آن ها را بگذراند ، در مورد مواقف و حسابگاه هايي كه در آن به اعمال او رسيدگي مي شود، روايات بسيار نقل شده كه مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب "منازل الآخره" به طور كامل به آن ها اشاره نموده است .
انسان در برزخ نوعي تجربه كمرنگ و موقت از حيات اخروي و زندگي پس از قيامت را پشت سر مي گذارد . چه بسا تكاليف و وظايف ديني و اخلاقي و كمالات و ملكات روحي در آن عالم به شكل گردنه هايي در برابر او متجلي گردند كه بسته به وضع رفتاري خود در دنيا به آساني يا دشواري از اين مراحل خواهد گذشت يا در آن ها متوقف خواهد ماند .
در واقع اگر فرد اهل خوبي و پاكي دل و بندگي خدا بود و گرفتار مشكلات روحي و اخلاقي و رفتاري نبود يا چنين مراحلي را از اساس تجربه نكرده و يا به آساني از آن ها عبور خواهد نمود ، اما اگر از اهل شقاوت و بدي بود ، منزلگاه هاي بسيار و سخت را خواهد ديد .چه بسا عبور از هريك ساليان سال برايش طول كشيده ،رنج هاي بسيار در آن ها متحمل شود و در نتيجه زندگي بد و دردناكي را تجربه نمايد .

پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23)، آيه 99.
2 .کافي ،ج3 ص 243 ؛ ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 446 و 447.

پرسش 3:
لطفا در خصوص عالم اخرت توضيحات مبسوطي بفرماييد و چگونگي حضور انسان در اين عالم.

پاسخ:
اعتقاد به معاد از اصول مشترک تمام اديان توحيدي است حتي در اديان باستان اعتقاد به زندگي پس از مرگ وجود داشته و از آثار و ابزاري که از درون قبرها به دست آمده، اين مسئله ثابت شده است.
در قرآن صدها آيه درباره معاد و چگونگي آن نازل شده است. قرآن مي‏فرمايد: "و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور؛ قيامت آمدني است در آن شکي نيست و خداوند کساني را که در گورها خفته‏اند برمي‏انگيزد".(1) قرآن اعتقاد يقيني به قيامت را از صفات مؤمنان و پرهيزکاران شمرده و فرموده: "و پرهيزکاران کساني هستند که به تمام آن چه از طرف باري تعالي بر تو و پيامبران پيش از تو نازل شده است، ايمان آورده و به عالم آخرت يقين دارند".(2)
افزون بر خبر دادن قرآن کريم از معاد و روز جزا دلايل ديگري، قطعي بودن معاد را روشن مي‏نمايند، که يکي از آن‏ها را مي‏آوريم:
خداوند حکيم است و کارهايش هدف دارد . اگر معادي در کار نباشد و زندگي انسان با زندگي در دنيا پايان يابد، زندگي بي معنا و پوچ بوده و اين با حکمت خداسازگار نيست، زيرا دنيا با محدوديت زماني و مکاني خود نمي‏تواند هدف از آفرينش موجودي باشد که بي نهايت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگي جاويد و عشق به آن دارد.
پس از آن جايي که مي‏دانيم خدا حکيم است، يقين پيدا مي‏کنيم که معاد بايد باشد.
بدون شک عالمي که در آن زندگي مي‏کنيم، بسيار عظيم، دقيق و حساب شده است. کره زمين يک واحد از مجموعه منظومه شمسي، و آن نيز يک واحد از مجموعه کهکشان است . هزاران اسرار در جهان وجود دارد که بعضي کشف و معلوم شده و بسياري جزء مجهولات بشر باقي مانده است.
از اين ميان انسان حداقل کامل‏ترين موجودي است که مي‏شناسيم، با ساختمان و غيره روح و جسم و ريزه‏کاري‏ها و ظرافت‏ها و عجائبش. حال اگر بنا باشد زندگي اين گل سر سبد جهان آفرينش در اين خلاصه شود که چند روزي در جهان باشد، مدتي کودک و ناتوان، مدتي پير و از کار افتاده، زماني گرفتار طوفان‏هاي شديد جواني، گاه سالم، گاه بيمار، غالباً گرفتار تهيه نيازمندي هاي زندگي که در خور و خواب خلاصه مي‏شود، سپس مردن و فاني شدن، چقدر نا زيبا و دور از حکمت است! خداوند حکيم است، يعني تمام افعال او طبق حکمت مي‏باشد. آيا حکمت جز اين است که تمام کارهاي او هدف روشن و حساب شده‏اي را تعقيب مي‏کند؟ آيا هدف او ممکن است بهره‏گيري وجود خودش باشد با اين که از همه چيز بي نياز است و صاحب کل کمالات به صورت نامتناهي است؟ اگر نتيجه عايد بندگان مي‏شود، مسلماً زندگي مادي و محدود جهان نمي‏تواند هدفي براي اين آفرينش عظيم باشد، که با يک چشم بر هم زدن فاني مي‏شود. آيا اين بدان نمي‏ماند که صنعت گري يک ماشين بسيار عظيم و دقيق صنعتي را طي ساليان دراز بسازد، اما همين که به کار افتاد، آن را در هم بکوبد و نابود سازد؟! آيا به عقيده شما اين کار حکيمانه است آيا شبيه به آن نيست که کودکي را با هزاران دردسر در يک رحم مصنوعي پرورش دهند، و آن گاه که ورزيده و آماده زندگي شد، او را بکشند؟!
به همين جهت ماديين که اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگي را پوچ و بي هدف مي‏شمرند، راستي هم زندگي دنيا منهاي حيات رستاخيز، پوچ و بي هدف است. به همين دليل هر کس ايمان به خدا و حکمت او دارد، نمي‏تواند انکار کند که با مرگ انسان حيات او برچيده نمي‏شود. اين عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت يک جنين در خود پرورش مي‏دهد و آماده تولد ثانوي در جهان ديگر مي‏سازد. مسلماً زندگاني جنيني در رحم هدف نيست، بلکه مقدمه است براي يک زندگي گسترده ديگر.(3) از همين جا معلوم مي‏گردد که اصولاً انسان براي زندگي ابدي و هميشگي خلق شده است و از همين جا زندگي جاويدان اخروي معني پيدا مي‏کند.
دلايل بسياري ديگري از جمله عدالت خداوند اقتضاي معاد و رستاخيز را دارد. کساني که در دنيا پاک و درستکار زندگي کرده‏اند، اما زندگي‏شان همراه با سختي‏ها و مشکلات و تلخي‏هاي فراوان بود و از طرف ديگر بدکاران و ستمگران که به عيش و نوش پرداختند و از نعمت‏هاي خداوند بهره‏مند شده‏اند اما هيچ گاه شاکر نبودند. آيا اين دو گروه يکسان اند و با مرگ همه چيز تمام مي‏شود و هيچ حساب و کتابي در کار نخواهد بود؟! پس عدالت خداوند چه مي‏شود؟ راستي اگر معاد نبود، زندگي چقدر پوچ و بي معنا و ظالمانه بود؟
پي‏نوشت‏ها:
1. حج (22) آيه 7.
2. بقره (2) آيه 4.
3. ناصر مکارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 244 - 246.

صفحه‌ها