پرسش وپاسخ

پای من شکسته و داخل گچ هست، به همین دلیل حمام رفتن واسه ام خیلی سخته، روزه می گیرم می خوام بدونم چه طوری باید غسل جنابت انجام بدم؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
بايد غسل جنابت را به صورت غسل جبيره اي انجام دهيد، به اين شكل كه روي گچ هاي پاي تان يك كيسه نايلوني مي بنديد كه آب به آن نفوذ نكند. بعد از شستن سر و گردن و طرف راست اگر شكستگي در پاي راست تان است، روي نايلوني كه روي گچ ها بسته شده ،به نيت غسل دست مي كشي و بعد طرف چپ را مي شويي. اگر شكستگي در طرف چپ است، همين كار را انجام مي دهي.(1)

پي نوشت:
1 . توضيح المسايل مراجع ؛ م 339.

استاد مطهری یکی از عوامل انحطاط وتباهی مسلمانان درعصر حاضر راغرور بیجایی میدانندکه دردوره های متاخردرعده زیادی از مسلمانان خصوصا اکثریتی ازشیعیان پدید آمده است که برای عمل ارزشی قایل نیستند وخیلی دچار شعار زدگی میباشند آیا میتوان گفت که هنوز هم این عامل کماکان عامل عقب ماندگی و مهمترین آنها است لطفا نظر خود را برایم بنوبسید . باتشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
با تحقيقاتي که در آثار شهيد مطهري انجام شده، به اين مطلب دست نيافتيم. اگرآدرس و منبع اين مطلب را در اختيار داريد، به اين مرکز ارسال نماييد تا توضيحات لازم ارائه شود، در عين حال مي توان گفت : يکي از علل عقب ماندگي مسلمانان غرور بيجا و شعار زدگي مي باشد. امروزه نيز شعار زدگي وغرور بيجا از علل عقب ماندگي مسلمانان به حساب مي آيد. برخي از مسلمانان به جاي اين که به کار و تلاش بپردازند ،شعار مي‌دهند و دچار غرور مي‌شوند و حال اينکه تلاش و کار زمينه خلاقيت و ابتکار را فراهم مي‌کند . نتيجه آن تمدن و پيشرفت است. در اسلام نيز به تلاش و کار و خلاقيت توجه خاصي شده است: «و ان ليس للانسان الا ما سعي». در برخي روايات آمده است که اگر حکمت و علم در چين (کنايه از جاهاي دور) باشد، بايد درپي آن رفت، زيرا علم و حکمت آموزي مرز جغرافيايي نمي‌شناسد. اين روايت و روايات ديگر به ما مي آموزد که در ياد گيري علوم از غيرت هاي بيجا اجتناب نماييد.در پي آن برويد، گرچه علم و حکمت در اختيار غير مسلمان باشد.
بر اين اساس اگر مسلمانان مي خواهند دوباره جايگاه بلند و رفيع خود را کسب نمايند، بايسته است از شعار زدگي و غرور بيجا پرهيز نمايند. زيرا غيرت ورزي‌هاي بيجا ثمره اي جز عقب ماندگي ندارد.
در خصوص علل عقب ماندگي مسلمانان و پيشرفت آنان بايد گفت :
اسلام همواره مسلمانان را به فراگيري علوم و فتح قله هاي رفيع پيشرفت و ترقي فرا خوانده است. اسلام اين قدرت را نيز داشت که تمدن سازي نموده و افکار عمومي را جذب نمايد. بنا بر اين علل عقب ماندگي مسلمانان اسلام نيست.
در صدر اسلام مسلمانان آن چنان پيشرفت نمودند که بخش وسيعي از جهانيان را تحت تأثير تمدن و فرهنگ خود قرار دادند .
يكي از علل سرعت پيشرفت مسلمانان اين بود كه در اخذ علوم و فنون و صنايع و هنرها تعصب نمي¬ورزيدند . علم را در هر نقطه و در دست هر كس مي¬يافتند، از آن بهره مي¬گرفتند.
در احاديث به اين نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر جا هستند فرا گيريد. رسول اكرم فرمود ؛" همانا دانش راستين گمشده مومن است، هر جا آن را بيابد ،خودش به آن سزاوارتر است."(1)
در نهج?البلاغه آمده است:" دانش راستين گمشده مؤمن است، پس آن را فراگير و بياموز گرچه از مردم منافق"(2). "حكمت را بياموزيد گرچه از مشركان. "(3)
در روايات ديگر نيز به اين امر تاکيد شده است. (4)
در انحطاط وعقب ماندگي مسلمين عوامل متعدد از جمله عوامل زير موثر مي باشند :
1.برداشت هاي انحرافي از آموزه هاي اسلام
يكى از علل مهم عقب ماندگى مسلمانان برداشت‏هاى انحرافى از آموزه‏هاى دينى است، يعني برخى تصور كرده‏اند كه دين با علم و تكنولوژى مخالف است .بر اين اساس مسلمانان به جاى پرداختن به علم و نوآورى‏هاى تكنولوژى، به مسايل فردى پرداختند. اين رويكرد موجب شد كه مسلمانان از قافله علم و تمدن و عقب بمانند، حال آن كه اسلام- همان گونه که اشاره شد- نه تنها با علم و تكنولوژى و علم مخالف نيست، بلكه همگان را به يادگيرى علم فرا خوانده ، براى يادگيرى علوم، مرز جغرافيايى نشناخته (5) ، از علم وحكمت به عنوان «گمشده مؤمنان» ياد كرده است.(6) يادگيرى برخى از علوم را واجب شمرده است.(7)
2. ترك جهاد وعدم تلاش براي توانمندى نظامى مسلمانان
قرآن با نگاهى جامع مسلمانان را فرا خواند كه از قوّت و قدرت نظامى برخوردار باشيد . سلاح‏هاى همسو با شرايط زمان را داشته باشيد:" در برابر آن‏ها (دشمنان) آنچه توانايى داريد، از نيرو آماده سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد." (8)
اسلام مسلمانان را به جهاد در زمينه‏هاى مختلف فرا خواند(9) ولى مسلمانان جهاد و تلاش را را فراموش كردند . يكى از نويسندگان مى‏نويسد: ... آرى جهاد در صحنه‏هاى علمى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده ، حُبّ نفس و عشق به دنيا و راحت‏طلبى و كوته نگرى و اغراض شخصى بر آن‏ها چيره شده، تا آن جا كه كشتگان شان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آن‏ها قربانى مى‏گيرد.
3 . تلاش هاي تخريبي دشمنان
يكى از عوامل مهم عقب ماندگى مسلمانان، دشمنان مسلمانان مى‏باشند. قدرت‏هاى بزرگ كه تمدن و پيشرفت‏هاى مسلمانان را بر نمى‏تابيدند، سعى كردند كه با بهره‏گيرى از ابزار مختلف، عقب ماندگى را به مسلمانان ديكته‏ كنند. چنين وانمود کنند که مسلمانان توان پيشرفت و فتح قله هاي علم را ندارند. تلاش تخريبي دشمنان از يک سو و روحيه عدم خود باورى مسلمانان از سوي ديگر زمينه عقب ماندگى مسلمانان را افزايش داد.
4. حكومت‏هاى ‏ کشورهاي اسلامي وابسته
يكى از عوامل مهم عقب ماندگى مسلمانان حكومت‏ها اسلامي هستند كه تحت تأثير دشمنان خارجى قرار گرفته اند.اين امر موجب شد كه مسلمانان از پيشرفت‏هاى علمى و صنعتى محروم شوند، زيرا برخى از حكومت‏هاى جهان اسلام بقا و دوام خويش را در عقب ماندگى فرهنگى و تضعيف استعداد و قابليت‏هاى مسلمانان جستجو مي کنند.
5. اختلافات و چند دستگى‏ها ي مسلمانان
جنگ هاي داخلي و اختلافات مسلمانان در كشورهاى اسلامى نيز موجب شد كه مسلمانان از پيشرفت‏هاى علمى و صنعتى بى بهره شوند.
براي توضيح بيش تر مراجعه نماييد:
1. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون
2. تاريخ تمدن، ويل دورانت
3. تمدن اسلامى از زبان بيگانگان، محمد تقى صرفى
4.تاريخ تمدن اسلام، جرجى زيدان
5. نقش مسلمانان در پيشرفت علوم
6.رمز عقب ماندگى ما، شكيب ارسلان
7 .اسرار عقب ماندگى شرق، ناصر مكارم شيرازى
8. احياى تفكر اسلامى، شهيد مطهرى.
پى‌نوشت‏ها:
1. بحارالانوار ،چاپ آخوندي، ج 2، ص 99.
2. نهج البلاغه ،حکمت 80.
3. بحار، ج 2، ص 97.
4. همان، ج 4، ص 96.
5 . محجة البيضاء، ج 1، ص 91؛ بحار الانوار، ج 1، ص 177.
6 . بحار الانوار، ج 1، ص 168.
7 .همان، ص 177؛ مستدرك الوسايل، ج 3، ص 174.
8 . انفال (8)، آيه 60؛ تفسير نمونه، ج 7 ، ص 220.
9 . تفسير نمونه، ج 16، ص 350 - 351.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در ابتدا لازم است تعريف از جهاني شدن ارائه شود ، زيرا دانستن اين مطلب که عکس العمل مسلمانان دربرابرآن چه بايد باشد ، مبتني بر اين است که بدانيم جهاني شدن چيست؟ از جهاني شدن تعاريف مبهم و متضادي ارائه شده است.
1ـ برخي جهاني شدن را فرايندي دانسته اند كه از آغاز تاريخ بشر اين حركت آغاز شده و تأثيرات آن با گذشت زمان افزايش يافته، ليكن الآن به نحو گسترده‌اي در جريان است.
2ـ برخي آن را همزاد با مدرنيته و مدرنيزاسيون مي دانند كه از چند قرن گذشته با توسعه سرمايه داري رشد و توسعه يافته است.
3ـ برخي جهاني شدن را فرايندي متأخر و متعلق به ربع پاياني قرن بيستم دانسته اند كه با موج سوم تجدد؛ يعني فرا تجدد يا پست مدرنيسم همزاد است.
معناي اوّل و دوم مورد بحث نيست، بلكه سخن در معناي سوم است .طبق اين اصطلاح جهاني شدن مرحله اي از تاريخ بشر است كه در آن روابط اجتماعي انساني كيفيتي «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود مي گيرد؛ به گونه اي كه زندگي انسان ها در سطح كره خاكي به مثابة مكاني واحد شكل گرفته و در نهايت با يك نوع نگرش و نگاه به زندگي انسجام مي يابد. چون امروزه ابزارهاي قدرت و تبليغات در دست نظام سرمايه داري است، جهاني شدن،‌ در واقع پيروزي نظام سرمايه داري در جهان است.
بنابراين معنا، بهتر است به جاي جهاني سازي از اروپايي سازي،‌غربي سازي يا آمريكايي سازي سخن گفته شود؛ چون كه در جهاني سازي رواج الگوهاي اقتصادي،‌سياسي و فرهنگي جهان سرمايه داري است.
نظام كاپيتاليستي پس از فروپاشي كمونيسم با سرعت هرچه تمام تر جهان را مي‌نوردد. از آن زمان تا كنون در روند جهاني سازي كنسرسيوم هاي بزرگ صنعتي غرب،‌بانك ها و بازارهاي مالي با سرعت روز افزوني ادامه دارد؛‌تصميم هايي كه مديران و رؤساي بزرگ و صاحب قدرت در نيويورك، فرانكفورت، پاريس و لندن اتخاذ مي كنند، حتي در دور افتاده ترين نقاط آسيا، افريقا و امريكاي لاتين تأثير مي‌گذارد.
جهاني شدن؛ يعني سير و روند طبيعي و غير ارادي ناشي از تمدن و پيشرفت علمي و صنعتي بشر به ويژه در عرصه ارتباطات. بنابراين در پرتو جهاني شدن افتصاد يك كشور محدود به توليد، توزيع و مبادلات در محدوده كوچك نخواهد ماند، بلكه با گسترش ارتباطات جهان دهكده كوچكي خواهد شد كه همه در توليد و استحصال و توزيع و بازيافت آن شريكند و داراي منافع مي‌باشند . همين طور در عرصه فرهنگ و سياست و ... اين سير و روند طبيعي واقعيتي است كه واكنش در برابر آن شايد غير ممكن باشد.
اما اگر قرار باشد عده‌اي تئوريسين سياسي و فرهنگي مغرب زمين به ويژه آمريكايي براي همه جهانيان فكر كنند و تصميم بگيرند و آن را به جهان تحميل نموده و اسمش را جهاني سازي بگذارند، توطئه‌اي است برخاسته از روحيه استكباري و بيماري رواني خودبرتربيني و تأمين منافع خويش به قيمت به خاك مذلت نشاندن ملت ها. اين خطري است جدي که به نفع جهان اسلام وکشور هاي جهان سوم نيست زيرا جهاني سازي يك نوع مستعمره گرايي به شكل جديد است .پيامدهاي منفي متعددي را براي كشورهاي جهان سوم و در حال رشد به وجود مي‌آورد، از جمله: تسلط قدرت‌هاي بزرگ بر روند اقتصاد جهاني و منابع توليد و مبادلات مالي و تجاري؛ سلطه آمريكا بر ابزارها و فناوري اطلاعات؛
تحقير كشورهاي كوچك و جلوگيري از توان رشد آن ها؛ دخالت در قانونگذاري امور داخلي ملل ديگر؛ شبيخون فرهنگي سراسري و كوشش در ريشه كن سازي فرهنگ هاي ديگر؛كاستن از نقش و اثر گذاري محافل بين المللي و بهره گيري از آن ها به سود سلطه قدرت هاي بزرگ و بحران هويت ملت ها. لازمة جهاني شدن تهاجم فرهنگي به كشورهاي ضعيف و در حال رشد و تسلط فرهنگي و اقتصادي بر آن ها است كه فروپاشي باورها و اعتقادات و فرهنگ هاي بومي را در بر دارد. نيز شكست اقتصادي كشورهاي ديگر را موجب مي گردد. بدين جهت است كه بسياري از روشنفكران جهان سوم بر اين باورند كه جهاني شدن با امريكايي شدن درهم تنيده شده است و در اين حركت هويت فكري و فرهنگي ملت هاي كوچك به خطر مي افتد. جهاني شدن زيان هايي را در پي دارد از جمله:
1 . نبود رهبري واحد وتأثيرگذار در عرصه بين‏الملل وفزوني رقابت‏ها وستيزه‏جويي‏ها.
2 . ترويج فساد، بي بند وباري، فحشا وفرهنگ منحط غربي و از بين رفتن آموزه‏هاي اخلاقي و معنوي در پرتو اين فرآيند.
3 . به وجود آمدن نابرابري‏هاي اقتصادي در برخي از كشورها.
4 . افزوده شدن بر معضل بيكاري به جهت رشد سريع فنّ آوري و مكانيكي شدن بسياري از امور زندگي.
5 . جهاني شدن جرايم و خلاف‏ها از قبيل قاچاق مواد مخدّر، قاچاق زنان وكودكان و... ونيز شيوع بيماري‏هايي از قبيل ايدز و...
6 . تسلّط فرهنگ غربي بر ديگر فرهنگ‏ها به شكل تلاش براي مسخ كردن هويّت فرهنگي ملّت‏هاي ديگر ومطرح كردن فرهنگ غربي به عنوان جايگزين. (1)
ازآنچه که گذشت مي توان نتيچه گرفت که جهاني سازي به معناي غربي آن مو رد قبول اکثر مسلمان و برخي کشور هاي جهان سوم نيست. جهان اسلام بايد در برابر اين پديده سياست منطقي اتخاذ نمايد .از جهاني شدن هر چه به نفع آن است ، اخذ كند و هر آنچه که به نفع نيست، رها کند .
پي نوشت :
1. خبرنامة دين پژوهان، ش 11، ص 33 و 32؛ هفته نامه پگاه،‌ش 49، ص 6 - 8.

من دختری 35 ساله هستم، تاکنون سابقه ازدواج نداشته ام، آیا می توانم ازدواج موقت کنم؟

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مي تواني ازدواج موقت کني، ولي در ازدواج دختر باکره بنابراحتياط واجب اذن و اجازه پدر لازم است.(1)

پي نوشت:
1 . آيت الله خامنه اي ، مسايل مورد ابتلا، س50.

چرا با وجود اينكه پيامبر اسلام براي خود اجر و مزدي نخواسته است، (طبق نص قرآن)، به ايشان خمس و انفال و ... تعلق مي گيرد؟ آيا اين بازي با كلمات نيست؟ اين مثل اين است كه شما يك خدمتي را رايگان اعلام كنيد و بعد به بهانه هاي مختلف هزينه ي آن را از استفاده كننده بگيريد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
طبق مفاد صريح همان آيات پيامبر گرامي اسلام تقاضاي مزد کرده ، ولي اختيار در مسئله خمس و انفال و امثال آن به عنوان مزد رسالت به پيامبر داده نشده است تا نقض غرض و ايجاد شبهه پيش آيد .
اولا در فقه عنواني وجود دارد كه اجرت بر واجبات حرام است ،مثل تعليم احكام و هدايت و ارشاد جاهل و...... انبيا در دعوت خود، اولا گوشزد امت مى‏كنند، كه ما مطالبه اجرت از شما نمى‏كنيم . نكته اين است كه دعات باطله و علماي يهود و كشيش هاى نصارى اجرت مى‏گيرند، آن هم چه اندازه، انبيا و اوليا و علما حقه به امت مى‏گويند كه اجرت حرام و ما اجرت نمى‏خواهيم. (1)
ثانيا مسئله خمس و انفال كه براى پيغمبر معين شده، اجرت نيست (و ارتباطي با اجرت ندارد) مثل زكات و صله رحم و صدقات و نذر و غير اين ها از عبادات مالي.
در عين حال مسئله خمس و انفال و قطايع ملوك حقّى است كه خداوند براى حاكم قرار داده ،يا مثل زكات كه حق فقرا است .نيز مثل يك سهم خمس كه حق خود قرار داده، هيچ كدام اين ها به عنوان اجر نيست ويا حق واجب النّفقه و حق ميراث و باب كفّارات و امثال اين ها كه به عنوان اجر نيست.(2)
بارها در قرآن اين سخن به ميان آمده كه انبيا از مردم مزد و پاداشى نمى‏خواستند، در سوره‏ شعرا از آيه 100 تا 180 اين مطلب از قول پيامبران مختلف تكرار شده است، امّا پيامبر اسلام در دو مورد تقاضاى اجر و مزد كرده است: يك بار فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏؛ مزدى جز مودّتِ اهل بيتم از شما نمى‏خواهم». بار ديگر در آيه 57 سوره‏ فرقان فرمود: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا؛ براى رسالتم از شما مزدى نمى‏خواهم، جز آن كه مى‏خواهد راهى به سوى خدا انتخاب كند».
جمع بين آيات فوق است كه پيامبر مى‏خواهد اعلام كند: اگر‏ از شما مزدى درخواست مى‏كنم و مى‏گويم اهل بيتم را دوست بداريد، به خاطر آن است كه فايده‏ مزد به خود شما بر مى‏گردد. «فَهُوَ لَكُمْ» زيرا كسى كه به اهل بيت علاقمند باشد، از آنان پيروى مى‏كند . هر كس از رهبران معصوم پيروى كند ،از راه خدا پيروى كرده است. «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا»، پس فايده اين مزد به خود ما برمى‏گردد مثل معلّمى كه به شاگردش بگويد : مزدى از شما نمى‏خواهم جز آن كه درس مرا خوب بخوانيد كه فايده اين امر به خود شاگرد بر مى‏گردد.(3)
آيات الهي بازي با کلمات نيست، بلکه اين آيات در مسير هدايت و تعالي بشر آمده است.
پي نوشت ها:
1.أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 62.
2.همان، ج‏11، ص 60 .
3. تفسير نور، ج‏9، ص 462.

باسلام لطفا براي دانستن در باره زندگي مشترك و مسائل زناشوئي چند كتاب معرفي بفرمائيد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
مطالعه کتاب هاي زير خواسته شما را ان شاءالله تأمين مي کند :
1- نقش دين در خانواده: احسان بخش، صادق، رشت: ناشر، 1372.
2- بهشت خانواده: دكتر مصطفوي
3- آيين همسرداري، ابراهيم اميني
4- ازدواج مكتب انسان سازي، شهيد دكتر پاك‏نژاد
5- بهداشت ازدواج از نظر اسلام، دكتر صفدر صانعي
6- همسران برتر، دكتر غلامعلي افروز
7- اخلاق معاشرت، دكتر علي قائمي
8- خانواده متعادل، شرفي

1 اگر بدن انسان،عضوی از آن به بدنِ انسانِ ديگرى پیوند زده شود و جزء بدنِ او گردد، در اين صورت، تكليف معاد انسانِ نخست (مأكول) چيست؟ 2. اگر بدن انسانى، به طور كامل، از سوى ديگرى خورده شد، كيفيّت حشر اين دو، چگونه است؟ 3. اگر انسانِ مأكول، فرد مؤمنى باشد و جزء بدن انسانى كافر شود، در اين صورت، نحوه عذاب و پاداش آنان، چگونه خواهد بود؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اين پرسش به عنوان شبهه آکل و مأکول از دير زمان در مباحث اعتقادي مطرح بوده است.
اصل شبهه: ممکن است بدن يک شخصي به دو طريق (مستقيم و غيرمستقيم) جزو بدن ديگري شود.
1- مستقيم: مثلا در زمان قحطي انسان گرسنه اي از بدن يک انسان ديگر تغذيه کرده باشد.
2- غير مستقيم: پس از مردن بدن انسان به خاک تبديل شود و گياهان و درختان از آن خاک استفاده کنند و انسان ديگر از سبزي و ميوه درختان مذکور استفاده کرده باشد.
در بحث معاد جسماني (يعني زمان بازگشت روح به بدن) اين اجزاء منتقل يافته جزو کدامين بدن است تا به جزاي خود برسد؟
حقيقت انسان به روح او است . آن چه او را از ديگران متمايز مي‌گرداند، صورت شخصي او است، مواد تشکيل دهنده سلول ها مي‌تواند مشترک باشد؛ زيرا همه سلول ها از فراورده‌هاي غذائي و طبيعي تشکيل مي‌يابند. گاهي تعداد زيادي ميهمان از مواد غذائي يک سفره استفاده مي‌کنند، اما وقتي جذب بدن افراد سر سفره مي‌شود، جذب صورت‌هاي مختلف آن ها مي‌شود، در حالي که ماده غذائي مشترک بود. در قيامت نيز آنچه براي حسابرسي مهم است، تمايز افراد و صورت ها و سيرت‌ها و قابل شناخت بودن هر کدام است. حال ماده آن از هر چه باشد مهم نيست. به ويژه آن که، بدن انسان در قيامت متناسب با نظام آخرت است.
از آيات و روايات نيز استفاده مي‌‏شود که در قيامت روح به بدني جسماني در مي‌‏آيد که همانند بدن دنيايي اوست. در عالم دنيا هر چند پس از مدّتي بدن انسان‌ها تغيير مي‌‏کند، وقتي دو دوست پس از مدّت ها به هم مي‌‏رسند، يکديگر را مي‌‏شناسند، در حالي که شايد تمام سلول‌هاي بدن آن ها تغيير کرده باشد، اما اين تغيير کلّي در جسم، باعث بيگانگي نمي‌‏گردد؛ تغييري که در جسم دنيايي و اخروي حاصل مي‌‏گردد، نيز چنين است.
بنابراين آنچه در اثر تغيير بدن انسان‌ها و وارد شدن در بدن ديگري، انجام مي‌پذيرد، تنها جسم انسان‌ها است و آنچه در قيامت عذاب مي‌بيند، جسم انساني به همراه روح شخص است و روح انسان‌ها در اثر تغيير جا به جا نمي‌شود و براي هر شخصي ثابت است. در واقع اين روح انسان است که از طريق جسم عذاب مي‌بيند، حال هر جسمي که باشد و روح ها قابل انتقال و تغيير و دگرگوني نيستند.
وانگهي، جسم دنيايي براي دنيا آفريده شده که محل درد و رنج و خستگي و بيماري و گذر عمر است، در حالي که براي جسم اخروي ديگر رنج و بيماري و خستگي مطرح نيست. بنابراين، بايد جسم اخروي در عين شباهت کامل به جسم دنيوي، لطيف‌‏تر و کامل‌‏تر باشد تا براي استفاده از نعمت هاي آخرت آمادگي داشته باشد. پس بدن اخروي انسان‌ها صورت کامل شده همان بدن دنيوي است، نه دقيقا همان بدن مادي دنيوي که تغيير و جا به جا شده؛ زيرا در جهان آخرت به طور کامل نظام مادي برچيده مي‌شود؛ پس معنا ندارد همان بدن مادي دنيوي در آخرت باشد؛ در عين حال که مي‌دانيم همان بدن دنيوي در طول مدت رشد خود در دنيا بارها تغيير يافته و ثابت نمانده است.

آيا درباره مثلا آقاياني كه الان سران فتنه خوانده مي شوند، مي توان توهين روا داشت. پا را فراتر بگذارم آيا مثلا به خلفاي اهل سنت، به خارج نشين ضد انقلاب، به شاه ملعون مي توان توهين كرد. خيلي عذرخواهي مي كنم مثلا مي توان گفت: اون شاه الاغ و ...؟ حرف هايي از جنس زير آيا مصداق توهين دارد: مصاحبه بی سواد جامع التجاوز با الاغ نیوز *سران فتنه از ابن ملجم فقط خریتش را به ارث برده *فلاني سگ كي باشه. *حق با حاج منصور نیست؛ شما از عمرسعد بدترید.(شهردار فلان شهر) *حاج منصور عزیز که قربانش بروم و فدای یک “یا حسین” اش بشوم، این شبها ورد زبانش به شوخی و جدی شده “کره خر”. آن وبلاگ نویس ۱۵۰ تومانی که حتی به ماه هم دروغ می بندد اما کره خر نیست؛ چون هیچ کره خری دروغ نمی گوید! به صرف عرعر کردن آدمی، نمی توان شان کره خر را پایین آورد. , ... بعد از اين همه صحبت، فردي استناد به قرآن و به گمانم سوره جمعه و انعام كرده است: "خداوند چون که شخصیت واقعی و حقیقت وجودی آن گروه خاص را معرفی می کند و آن ها شخصیت وجودی والایی ندارند تا این گونه سخن، توهین به آن ها باشد." فرض مي گيريم كه من نوعي اصلا مخالف ولايت فقيه هستم و ضد انقلاب آيا مستحق توهين هاي بالا خواهم بود. آيا اگر خدا گروهي را حمار خطاب مي كند ما هم به پيروي از اين آيه اين اجازه را خواهيم داشت؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
وظيفه مسلمانان آن است که در گفتگوها و برخوردهاي اجتماعي اخلاق اسلامي را رعايت و در برابر دشمنان مشترک متحد باشند. اما آنچه را که شما درباره آقاي حاج منصور گفته ايد اطلاعي نداريم، ا ز اين رو در اين باره نمي توانيم اظهار نظر نماييم. افزون بر آن وظيفه ما اظهار نظر درباره گفتار و رفتار افراد نمي باشد. صرف اين که کسي ولايت فقيه را قبول ندارد. و يا از نظام اسلامي انتقادمي نمايد توهين به آن جايز نيست. اسلام- حتي -اجازه نداده است به غير مسلمانان توهين و فحش داده شود. در آيه 108 سوره انعام مي خوانيم: شما مومنان آناني که غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد، مبادا‌ آنان از روي دشمني و ناداني خدا را دشنام دهد» بدينسان رفتار ما بايد نسبت به مخالفان ولايت فقيه مبتني بر اخلاق اسلامي و دور از هر گونه توهين و اهانت باشد. البته در اين ميان از مخالفان ولايت فقيه نيز انتظار مي رود که با مخالفت هاي غير اصولي زمينه توهين و اهانت را فراهم نکنند.
اساسا توهين و فحاشي و لعن و نفرين بر کسي جائز نيست مگر دليل شرعي بر برائت و بيزاري جستن از آن ها داشته باشيم.
در قرآن ظالمان(1)، پيمان‌شكنان‌(2)، كافران(3)، اذيت كنندگان خدا و رسول(4) و تهمت زنندگان به زنان پاكدامن(5)، منافقان(6)، مشركان و فرعونيان(7) لعن شده‌اند.
در روايات نيز بعضي افراد و گرو ه ها مثل ربا خواران ، گواهي دهندگان و شاهدين ربا، مورد لعن قرار گرفته‌اند(8)‍. اين گروه با كردار ناپسند خود، جامعه و نظام اسلامي را چه از نظر اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي به خطر انداخته‌اند كه نشان مي‌دهد نفرين به امور مهم كلان و افراد خاص( كه مرتكب خطاهاي فاحش شده‌اند) تعلق مي‌گيرد، نه به امور غير مهم و جزئي.

پي‌نوشت‌ها:
1. هود (11) آيه 18.
2. مائده (5) آيه 13.
3. احزاب (33) آيه 64.
4. همان آيه 57.
5. نور (24) آيه 23.
6. توبه (9) آيه 68.
7. فتح (48) آيه 6.
8. ميزان الحكمه، ج 8، ص 508.

سلام سوال اینجانب در مورد عصمت امامان و پیامبر اسلام از اشتباه و گناه هستش همونطور که آفرینش انسان در قران ذکر شده و مسئله اشتباه آدم در بهشت و خوردن میوه ممنوعه و... دلیل اصلی نزول انسان از بهشت به این دنیا اشتباه وی بود نتیجه اینکه ما انسانها همگی گناهکاریم شایدم بشه گفت اگه هر کدوممون به جای حضرت آدم تو اون لحظه بودیم همون اشتباه رو می کردیم تولد انسانها تو این دنیای خاکی پر از درد و رنج می تونه دلیلی بر این مدعا باشه.. بهشت کجا این دنیا کجا.. با این اوصاف به نظرتون نمی شه نتیجه گرفت هر انسانی که در این دنیا متولد می شه به نوعی گناهکار بوده؟ وگرنه تولد کسانی مثل امامان و پیامبر اسلام که ما میگیم معصومند تو این دنیای درد و رنج در حالی که اونا هیچ اشتباه و گناهی نکردند و نمی کردند اگر به جای حضرت آدم بودند نمی تونه ظالم بودن آفریدگار رو برسونه؟؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اولا در باب عصمت توجه بدين نکته ضروري است که بر خلاف آنچه در پرسش آمده ،گوهراصلي انسان که نفس ناطقه‌اي اوست، به گونه اي آفريده شده که اگر بخواهد با تامين برخي شرايط به آساني مي توان به قله بلند عصمت برسد، زيرا نفس انسان با حرکت جوهري و تکامل معنوي از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفت‌هاي سهو، نيسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاکي مصون باشد، چون محدوده اي نفوذ شيطان تنها محصور به مراحل وهم و خيال است که وابسته به نشئه طبيعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب کاملا از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است . سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاکي ديگر در آن ساحت قدسي راه نمي‌يابد. بنابراين چون شوون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر کسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت ،مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند. (1)
دوم: گر چه جناب آدم در پي خوردن از درخت ممنوعه از بهشت اخراج شد، ولي بايد توجه داشت اين کار به معناي سلب عصمت او نيست، آنچه با عصمت منافات دارد، مخالفت با تشريع الهي است، يعني جايي که محيط تکليف و تشريع باشد و پيامبران الهي احکام خدا را اعلان کنند، خودشان نيز مکلف به تمام آن احکام و مقررات است، اما محيطي که آدم در آن زندگي مي‌کرد، اساسا محيط تکليف به صورت متداول نبود، زيرا حکم شرعي هنوز تصويب نشده بود و منع از خوردن آن درخت در شرايطي متوجه آدم شده بود که هنوز نتايج اطاعت و مخالفت تکليفي را به خوبي لمس نکرده و کاملا با آن آشنا نشده بودند، زيرا آدم در بهشت زندگي مي‌کرد، بي‌ترديد در چنين شرايطي عمل نکردن به آن دستور هرگز معصيت و گناه به شمار نمي آمده و با عصمت منافات ندارد. (2) تفصيل اين مسئله را در منبع ذيل جويا شويد. (3)
سوم: بر خلاف آنچه در پرسش اشاره شده آدمي گناه کارمتولد نمي‌شوند، بلکه با فطرت پاک توحيدي به دنيا مي‌آيد از اين رو در روايتي آمده: «کل مولود يولد علي فطره» (4) هر زاده شده به فطرت توحيد زاده است. به گفته امام خميني فطرت پاک اختصاص به توحيد ندارد، بلکه همه معارف الهي از اموري است که حق تعالي بندگان خود را فطرتا با آن مي آفريند، ولي شرايط خانوادگي و محيطي چه بسا باعث مي گردد که از آن فطرت خارج شده و به گناه آلوده گردد.(5)
بنابراين انسان ذاتا پاک است ، ولي به دليل نيروهاي بالقوه در وجود او با وسوسه شيطان به گناه آلوده مي‌شود.
چهار: اما در خصوص پيامبر و ائمه بايد گفت: خداوند در قران کريم به صراحت فرموده که آن ها از هر گونه آلودگي بر اساس اراده تکوين خداوند مصون اند. فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» (6) خدا فقط مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت ببرد و شما را از هر عيب پاک گرداند .بنابراين اگر ما معتقد به عصمت آنان هستم ،به دليل آيات قرآن کريم است، ولي بايد توجه داشت که آمدن آن ها در عالم پر درد و رنج دنيا نه تنها نشانه ظلم خدا نسبت به آن ها نيست بلکه دليل عدل اوست، زيرا در پي بيرون آمدن آدم ابوالبشر قرار شد که همه انسان ها که از نسل او به دنيا مي‌آيند ،در روي زمين زندگي کنند. حضرات معصومين (پيامبر و اهل بيت) به دليل اين که بالاخره از نسل آدم اند، از اين قاعده استنثا نشدند . تبعيض درباره آن ها نسبت به ساير مردم اعمال نگرديد . در همين دنيا که زمينه رنج و زحمت فراهم است ،به وجود آمدند . با اختيار خود عصمت الهي خويش را حفظ کردند . بدون هيچ گونه آلودگي عالم دنيا ترک نمودند. اين نشانه عدل الهي است و نه دليل ظلم او.
آن ها به عنوان آموزگاران بشرند که تا برپايي رستاخيز عمومي از فيض وجودشان اين همه انسان بهره مند مي شوند . به سعادت ابدي مي رسند،اگر آن ها در عالم دنيا نمي آمدند و در بهشت به وجود آمده و تا آخر همان جا مي ماندند، اين همه فيض به بشر نمي رسيد . بشر از فيض وجود آنان محروم مي شدند، اين دليل عدل و لطف الهي به بشر است، چه اين که حضرات نيز از طريق عبادت خداوند در اين نشئه به مقاماتي بار يافتند که براي انسان عادي قابل وصف نيست.
پي‌نوشت‌ها:
1. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن ص 201.
2. آيت الله سبحاني، منشور جاويد، ج 5، ص 73؛ الميزان، ج 14، ص 220.
3. پاسخ به پرسش هاي عصمت، ص 120؛ نشر مرکزمطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، قم، 1388 .
4.عوالي اللئالي ج 1 ص 35.
5. چهل حديث ،ص 180.
6. احزاب (33) آيه 33.

با سلام دعایی میخواستم برای اینکه زن خوبی نصیب بشود؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دعا براي فراهم شدن زمينه ازدواج با همسري شايسته، از کارهاي مستحب و مورد تشويق خداوند است، چرا که پيش از اقدامات شخصي و تصميم گرفتن بر اساس فهم و شناخت فردي، به خداوند روي آورده، از او خير خواهي کرده و از او هدايت جسته‌ايد. در روايات متعدد حضرات ائمه (ع) ما را به دعا کردن و نماز خواندن براي دست يافتن به ازدواجي موفق توصيه و سفارش کرده‌اند. کافي است با حسن اعتماد و قلب پاک به درگاه الهي روي آوريد و دعا کنيد. توجه شما را به روايت زير جلب مي‌کنيم:
از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده که هر کس قصد ازدواج داشته باشد، دو رکعت نماز گذارد. در هر رکعت پس از حمد، سورة ياسين بخواند، پس از اتمام نماز، حمد و ثناي پروردگار گذارد و اين دعا را بخواند:
اللهم ارزقني زوجه صالحه ودوداً، ولوداً، شکوراً قنوعاً غيوراً إن أحسنت شکرت و إن أسأت غفرت و إن ذکرت الله تعالي أعانت و إن نسيت ذکرت و إن خرجت من عندها حفظت و إن دخلت عليها سرّت و إن أمرتها أطاعتني و إن أقسمت عليها أبرّت قسمي و إن غضبت عليها أرضتني، يا ذا الجلال و الإکرام، هب لي ذلک، فانّما أسئلک و لا أجد إلاّ ما قسمت لي؛(1) پروردگارا! مرا همسري شايسته و نيکوکار، غير عقيم و بچه‌زا، مهربان و پاکدامن، قانع و سازگار عطا فرما. اگر کار خوب انجام دادم، شکرگزار و اگر خطايي انجام دادم ببخشد. اگر به ياد خدا باشم، کمکم باشد و اگر فراموش کردم يادآوري نمايد. اگر از او دور شدم، خود نگهدار و امانت‌دار باشد و اگر نزدش رفتم، شادمان باشد. اگر او را امري نمودم اطاعت کند. اگر قسمش دادم، ارزش بدارد و قبول نمايد و اگر بر او غضب کردم، مرا راضي گرداند. اي خداوند داراي شوکت و جلال! بر من اين گونه همسر را عطا نما که از تو مي‌خواهم و نمي‌‌خواهم مگر آنچه برايم قسمت نمودي».
پي‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 103، ص 286.

صفحه‌ها