پرسش وپاسخ

چرا نمي توانيم سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟
« ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

اگر قرآن جامع همه علوم دنيوي و اخروي مي باشد، چرا ما نمي توانيم به عنوان يك شخص عادي سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟

قرآن كريم جامع ترين و كامل ترين كتاب آسماني است كه براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي نازل شده است و از آن جا كه كتابي جهاني و جاوداني است، مشتمل بر تمام مسائلي است كه براي هدايت بشر به سوي صراط مستقيم لازم است: « ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

 در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ء»(2) يعني ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانگر همه چيز باشد.

 قرآن كريم همة علوم و دانستني هايي كه براي رسيدن به سعادت ابدي، انسان لازم دارد، بيان كرده است. اما معناي اين آيات با توجه به قرائن و شواهدي كه وجود دارد، اين نيست كه همه علومي كه بشر آن ها را به عنوان علم مي شناسد، مثل فيزيك و شيمي و رياضيات و . . . در قرآن بيان شده باشد، چون آشنايي با همة اين علوم و فنون براي رسيدن انسان به سعادت ابدي و كمال نهايي لازم نيست.

علامه طباطبايي هم در توضيح « تبيانا لكل شئ » مي فرمايند:  تبيان به معناي بيان است، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كار و شاني ندارد. لذا ظاهرا مراد از" لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ" همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصص و مواعظي كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براي همه علوم هم باشد).(3)

علاوه بر اينكه همين احكام و معارفي هم كه در قرآن بيان شده، حتي احكام فقهي به صورت كلي در بعضي آيات آمده و جزئيات و بيان مفصل آنها به عهده مفسرين واقعي قرآن يعني پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام گذاشته شده است. بعضي معارف در بعض آيات به صورت كلي آمده و شرح و تفصيل آن به آيات ديگر واگذار شده و بعض احكام و معارف به صورت ضمني بيان شده و بعضي آيات ناسخ آيات ديگر هستند و بعضي مقيُّد يا شرط بعض ديگرند و براي درك و فهم معارف و احكام به صورت كامل و دقيق لازم است ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و ... شناخته شود و بايد فرد مقدمات لازم را فراگيرد. طبيعي است كه با توجه به مطالب فوق نمي توان انتظار داشت كه هر فردي مستقيم به قرآن مراجعه كند و جواب سؤالات خود را بيابد.

بله افراد با تهيه مقدمات لازم مي توانند به اين توانايي برسند، ولي بدون كسب مقدمات لازم انتظار بجايي نيست .

مگر هر انساني مي تواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات پزشكي خود را بيابد؟ طبيعي است كه بايد سالها تحصيل كند و مقدمات لازم را كسب نمايد تا بتواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات خود را بيابد.

پي نوشت ها:

1. انعام(6) آيه 38.

2. نحل(16) آيه 89.

3. طباطبايي، محمد حسين،الميزان (ترجمه)، ج‏12، ص 469

آیا قرآن قابل مقایسه با كتاب حافظ است؟
إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

چرا قرآن اعجاز است ؟ و آیا قابل مقایسه  با كتاب حافظ است؟

إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

از جمله مهمترین ابعاد اعجاز قرآن موارد زیر را می توان نام برد:

الف: فصاحت و بلاغت قرآن:

یكی از وجوه إعجاز قرآن كریم فصاحت و بلاغت آیات قرآن كریم است. «فصاحت» به معناي شيوايي كلمات و رواني تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناي رسايي و گويايي و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاي مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادي و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بي‏نياز مي‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايي بودن قرآن از اين جهت است.

ب: هماهنگی و عدم اختلاف در محتوای قرآن

قرآن طي 23 سال بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر آيات را بر مردم خوانده است كه آثار تكامل تدريجي (در صورت بشري بودن قرآن) بايد در آن مشاهده شود؛ پيامبر طي اين 23 سال در شرايط و اوضاع احوال فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بسيار متفاوت و فراز و نشيب‏ها و تحولات بسيار ناهمگوني قرار داشت؛ هم چنين آيات شريف قرآن در سفر و حضر، در جنگ و صلح در شرايط عادي و بحراني بر پيامبر نازل شده است. اين خصوصيات نيز زمينه را براي تأثير پذيري دروني و بروني انديشه‏هاي پيامبر (ص) از عوامل مختلف فراهم مي‏سازد. با توجه به مسائل مذكور، روشن مي‏شود كه آوردن كتابي با اين ويژگي‏ها در چنين شرايط و اوضاعي، از سوي يك انسان با آن ويژگي‏هاي جدايي ناپذير و اختلاف آفرين، ملازم با پديد آمدن ناهماهنگي زياد خواهد بود در حالی كه هیچگونه ناهماهنگی بین آیات قرآن وجود ندارد و تناقضات ظاهری با اندكی تأمل قابل رفع است و لذا هماهنگي آیات قرآن، نشان معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كریم فرموده:« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»(1) « آيا با تدبر در قرآن نمي‏نگرند [تا دريابند كه‏] اگر از سوي غير خدا مي‏بود، ناهماهنگي بسيار در آن مي‏يافتند.»

ج: امی بودن آورنده:

یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن كه درآيات قرآن نیز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم(ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

یكی از آیاتی كه اعجاز قرآن را با تكيه بر این مطلب مورد اشاره قرار مي‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(2) « و تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.»(3)

بعد از ذكر وجوه مذكور در مقایسه قرآن كریم با كتاب حافظ باید بگوییم كه گرچه أشعار حافظ نیز از حیث ادبی دارای فصاحت و بلاغت است اما تفاوت های عمده ای با قرآن كریم دارد كه به مهمترین آنها اشاره می كنیم:

1.آیات قرآن كریم از سوی شخصی آورده شده كه سواد خواندن و نوشتن را نداشته و مكتب نرفته بوده، چنانكه خود حافظ گفته:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت*** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.

2.فصاحت و بلاغت قرآن كریم به گونه ای است كه همانند آن قابل ارائه از سوی بشر نیست و معجزه است. اما اشعارحافظ این حالت را ندارند و همانند آوری در اشعار حافظ ممكن است و خود حافظ هم ادعای معجزه  بودن اشعار خود را ندارد.

به عبارت دیگر ممكن است كتاب هاي ديگري وجود داشته باشند كه از جهت ارزش ادبي با ديوان حافظ قابل مقايسه باشند و بلكه در بعضي جهات بالاتر از آن باشند، چنان كه اشعار و نثر سعدي در باب موعظه قوي تر از حافظ است و مثنوي و معنوي مولوي در بعد عرفاني با ديوان حافظ قابل مقايسه است و به عقيده بعضي از علما اشعار عرفاني ابن فارض كه به عربي سروده شده قابل مقايسه با اشعار حافظ و بلكه قوي تر از آن است.

3.اشعار حافظ گرچه دارای مضامين عالي است اما طبق اعتراف خود حافظ از قرآن اقتباس شده و به بركت قرآن به چنین مقاماتی رسیده، چنانكه سروده:

صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ*** هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم

پی نوشت ها:

1. نساء (4) آیه 82.

2. عنكبوت(29) آیه 48.

3. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي،قرآن ‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188 و معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي التمهيد، 1386ش، ص 356

علائم ظهور حضرت مهدي در روايات چه آمده است؟
در روايات نشانه‏هاي ظهور به دو دسته نشانه‏هاي حتمي و نشانه‏هاي غير حتمي تقسيم شده‏اند.

علائم ظهور حضرت مهدي در روايات چه آمده است و چه علائمي علائم ظهور حضرت است؟

در روايات نشانه‏هاي ظهور به دو دسته نشانه‏هاي حتمي و نشانه‏هاي غير حتمي تقسيم شده‏اند. علائم حتمي آن هايي هستند كه تحقق شان بدون هيچ قيد و شرطي الزامي است؛ اما علائم غير حتمي، نشانه‏هايي هستند كه ممكن است تغيير يابند و يا به كلي حذف شوند.

 به برخي از نشانه هاي حتمي اشاره مي شود:

1- خروج سفياني

 پيش از قيام قائم (ع)مردي از نسل ابوسفيان در منطقه شام خروج مي كند. با تظاهر به دين داري، گروه زيادي از مسلمانان را مي فريبد .بخش گسترده اي از سرزمين هاي اسلام را به تصرف خويش در مي آورد . بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطين، اردن، منطقه عراف، سيطره مي يابد. در كوفه و نجف به قتل عام شيعيان مي پردازد. براي كشتن و يافتن آن ها جايزه تعيين مي كند. وي آن گاه كه از ظهور مهدي (ع)با خبر مي گردد، با سپاهي عظيم به جنگ وي مي رود. در منطقه (بيداء)بين مكه و مدينه با سپاه امام (ع)برخورد مي كند. به امر خدا، همه لشكريان وي به جز چند نفر، در زمين فرو مي روند و هلاك مي شوند.

2- خروج يماني

 يكي از علايم ظهور خروج يماني است. سرداري از يمن قيام مي كند. مردم را به حق و عدل دعوت مي كند. امام صادق (ع)مي فرمايد:«قيام خراساني و سفياني و يماني، در يك سال و در يك ماه و يك روزخواهد بود . در اين ميان هيچ پرچمي به اندازه پرچم يماني دعوت به حق و هدايت نمي كند». بنا بر اين خروج يماني، از نشانه هاي حتمي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي روشن نيست.

3 - قتل نفس زكيه

 قتل نَفْس زكيه، نيز از علايم ظهور است. گويا در آستانه ظهور مهدي (عج) فردي پاكباخته، مخلصانه در راه امام (ع)مي كوشد و مظلومانه به قتل مي رسد. فرد ياد شده از اولاد امام حسن مجتبي (ع)است كه در روايات گاهي از او به عنوان(نفس زكي) و سيد حسني نيز ياد شده است.

4 - صيحه آسماني

 از ديگر علايم ، صيحه آسماني است . منظور از صيحه آسماني ظاهراً صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي (عج)از آسمان شنيده مي شود . همه مردم كره زمين آن را مي شنوند. محتواي اين پيام آسماني ، دعوت به حق و حمايت و بيعت بامهدي (عج)است . هم زمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمي پس از آن ، در روي زمين نيز صدايي شنيده مي شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهي فرا مي خواند . تلاش مي كند با ايجاد ترديد در مردم، آنان را از حمايت مهدي (عج) و اجابت دعوت آسماني، باز دارد. جبرئيل ، مردم را به حق فرا مي خواند و شيطان و نيروهاي شيطاني و پيروان سفياني به باطل .

 5 -كسوف

 از ديگر نشانه هاي ظهور، كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر يا اول همان ماه است . كسوف درروزهاي نخست و روزهاي آخر ماه و خسوف در روزهاي مياني ماه ، طبيعي و عادي است . در طول تاريخ بارها و بارها، رخ داده است . از نظر علمي ، خسوف و كسوف در روزهاي ياد شده ، پديده عادي به حساب مي آيد، ولي خورشيد گرفتگي در وسط ماه يا ماه گرفتگي در اول و يا آخر آن ، ظاهراً امري غير عادي است كه تنها در هنگام ظهور امام زمان (ع) اتفاق مي افتد(2)

نشانه هاي غير حتمي زياد مي باشند، از جمله :

1 -درآمدن پرچم هاي سياه

 در آمدن پرچم هاي سياه از خراسان نيز به عنوان نشانهء ظهور، - در روايات- ذكر شده است

مضمون روايات آن است كه پيش از ظهور مهدي (عج) در منطقه خراسان قديم (قسمت هاي زيادي از ايران و افغانستان و تركمنستان و تاجيكستان و ازبكستان ) انقلابي بر پا مي شود . مردم در حالي كه پرچم هاي سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت در مي آيند.

2- جنگ هاي خونين

جنگ هاي خونين و كشتارهاي بزرگ نيز به عنوان نشانه هاي ظهور ياد شده است .گويا اين جنگ ها، بين اهل باطل روي مي دهد كه در نهايت بدون پيروزي هيچ يك از دو گروه و پس از برجاي گذاشتن انبوهي از كشته ها پايان مي يابد. بروز چنين فاجعه هاي بزرگ ، نتيجه طبيعي فساد و فراگير شدن ظلم و جور است(1)

 3-زياد شدن گناهان و مفاسد اخلاقي

علامه مجلسي، در باب نشانه‏هاي ظهور، روايتي را از امام صادق (ع) آورده كه در آن، بيش از يكصد نوع گناه و انحراف اخلاقي، اجتماعي، اعتقادي و فرهنگي كه در دوران غيبت، دامنگير جوامع اسلامي مي‏شود، پيشگويي شده است. از جمله: رشوه‏خواري، قماربازي، شرابخواري، زياد شدن زنا، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم به شهوت و شكم، از ميان رفتن شرم، نپرداختن زكات و خمس، كم‏فروشي، بي‏اعتنايي به اوقات نماز... (2)

 درباره مسايل مر بوط به امام زمان (ع)- از جمله نشانه هاي ظهور حضرت - به منابع زير مراجعه فر ماييد:

- امام مهدي (ع) از ولادت تا ظهور، محمد كاظم قزويني

- مو عود نامه، مجتبي تونه اي

- دادگستر جهان، ابراهيم اميني

- نويد امن و امان، لطف اللّه صافي گلپايگاني.

- خورشيد مغرب، محمد رضا حكيمي.

- قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، شهيد مرتضي مطهري .

- مهدي انقلابي بزرگ، ناصر مكارم شيرازي.

پي نوشت ها:

1. مجله حوزه، ويژه امام زمان (عج) شماره 70ـ 71ص 268-تا 272 .

2. همان، ص‏273.

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟
اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني.

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟

اعتبار راوي حديث به صداقت و حافظه و امانتداري اوست و اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني؛ از اين رو هم اهل سنت از راويان شيعه روايت نقل كرده اند (1) و هم شيعيان از راويان سني؛ مثلا كليني و ديگر محدثان شيعه از "عمار ساباطي" روايات فراوان نقل كرده اند با اين كه او شيعه نبوده است و روايات او را "موثق" مي شمارند كه از برترين و معتبرترين احاديث و در رديف بعد از "صحيح" مي باشد. صحيح  روايتي است كه همه راويانش شيعه دوازده امامي و عادل باشند و "موثق" روايتي كه بعضي از راويانش سني ولي موثق و مورد اطمينان مي باشند. 

بنا بر اين در روايت اعتقاد مذهبي خيلي مهم نيست، بلكه صداقت و امانت داري در سخن مهم است.

پي نوشت ها:

1. سيد شرف الدين در المراجعات 100 نفر از راويان شيعه را نام مي برد كه عالمان اهل سنت از آنها روايت نقل كرده اند.

دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد.
ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

مي خواستم بدانم آيا دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد

ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

خداوند وعده داده كه تقاضا كنيد تا بدهم:

ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم (1)

مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

اين وعده مطلق است و از جانب خدا هيچ قيدي ندارد و فقط بنده است كه بايد به واقع بخواهد تا خدا اجابت كند.

اگر اجابت نمي شود ، از جانب خدا نيست، بلكه دعاي بنده با موانعي همراه است يا شرايطي كم دارد و دعا و تقاضاي واقعي از خدا نيست، تا اجابت شود.

اگر كسي به واقع خدا را بخواند و از خدا به واقع تقاضا كند، قطعا خدايي كه خلف وعده نمي كند، دعايش را اجابت مي نمايد. بله گاهي دعا شرايط دعا بودن را ندارد يا با موانعي همراه است كه اجابت نمي شود.

دعا بايد شرايطي داشته باشد تا دعا و تقاضاي از خدا باشد از جمله اين كه دعا كننده باور داشته باشد كه اجابت كننده فقط خداست و غير خدا بر اجابت، قدرت ندارد. به وظايف بندگي در قبال خداوندي كه از او تقاضا دارد، عمل كند و ابتدا اثبات بندگي كند يا تصميم بر بندگي بگيرد و بعد دعا كند و تقاضا نمايد. با حضور قلب و خضوع و اظهار فقر و نياز دعا كند نه با تكبر و تبختر و از سر تفنن و بي نيازي.

حرام خوري، گناه و ستم به بندگان خدا هم موانع اجابت هستند.(2)

با اين مقدمه و دقت در شخصيت رسول خدا مي يابيم كه دعاهاي ايشان شرايط اجابت را داشت و از موانع اجابت خالي بود بنابراين حتما به اجابت رسيده اند.

خداوند چنان مقام قربي به ايشان عطا كرده و در آخرت وعده داده كه ديگر فوقي براي آن قابل تصور نبوده تا تقاضا شود كه اجابت نشده بماند:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي(3)

و بزودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوي!

و در دنيا هم به او كوثر و خير كثير داده:

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (4)

ما به تو كوثر [خير و بركت فراوان‏] عطا كرديم.

بعد هم او را تربيت كرده به گونه اي كه هيچ گاه چيزي را ندانسته و نابجا نطلبد و جز رضاي خدا نخواهد.

ما در پيامبران تقاضاي اجابت نشده مي يابيم از جمله تقاضاي حضرت نوح به نجات فرزندش كه خداوند در جواب مي فرمايد:

إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ (5)

او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏اي است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه! من به تو اندرز مي‏دهم تا از جاهلان نباشي!!

و ديگري تقاضاي رؤيت خدا از طرف حضرت موسي كه خداوند در جواب مي فرمايد:

لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني (6)

هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به كوه بنگر، اگر در جاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد.

اين تقاضا ها به جا نبوده است تا اجابت شود. حضرت نوح تقاضاي نجات فرزندي را نمود كه صالح و شايسته نجات نبود و وقتي هم به آگاهي دادن خدا متوجه واقع تقاضايش شد، از آن توبه كرد:

َ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لي‏ وَ تَرْحَمْني‏ أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (7)

پروردگارا! من به تو پناه مي‏برم كه از تو چيزي بخواهم كه از آن آگاهي ندارم! و اگر مرا نبخشي، و بر من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود!

و حضرت موسي در حالي كه در دنيا بود و هنوز كوه نفس را مندك نكرده و به طور كامل متلاشي نكرده و به فنا نرسيده، تقاضاي ديدن خدا و لقاي او را كرد و خداوند فرمود اين لقا بعد از فناي خوديت عبد و رسيدن به فنا و مرگ است كه تو هنوز بدان درجه نرسيده اي.

پيامبر به درجه اي از علم و رضا رسيده بود كه تقاضاي بيجا و غير مرضي خدا نكند. تقاضايي كه با مانع اجابت همراه باشد و هنوز زمينه اش فراهم نشده باشد.

البته در منابع حديثي اهل سنت روايتي از رسول خدا رسيده به اين شرح:

قال إني صليت صلاة رغبة ورهبة سألت ربي عز وجل ثلاثا فأعطاني ثنتين و منعني واحدة سألت ان لا يبتلي أمتي بالسنين ففعل وسألت أن لا يظهر عليهم عدوهم ففعل وسألته ان لا يلبسهم شيعا فأبي عليّ (8)

با ترس و رغبت نماز خواندم و از خدايم سه چيز خواستم كه دو تا را به من داد و از يكي منع كرد.

از خدا خواستم امتم را به قحطي و گرسنگي عمومي مبتلا نكند و دشمنانشان را بر آنها مسلط نگرداند و آنان را لباس تفرقه نپوشاند كه سومي اجابت نشد.

اين روايت از طريق اهل سنت رسيده و در مجامع روايي شيعه يا نيست يا به نقل از كتب اهل سنت است و با رواياتي كه پيامبر از اختلاف امتش خبر مي دهد، سازگاري ندارد و بعيد است چنين تقاضايي از رسول خدا واقع شود زيرا مختلف نشدن امت يعني همگي بر گمراهي باشند يا همگي بر هدايت بمانند. طبيعي است كه تا دنيا باشد و بشر بر زمين باشد ، اختلاف و چند دستگي وجود دارد و وحدت بر هدايت يعني همان بهشت كه فقط در آخرت حاصل مي شود و تقاضاي متفرق نشدن امت يعني همه بر هدايت بمانند كه با دنيا سازگاري ندارد و عدم سازگاري اش هم روشن است. 

پي نوشت ها:

1. غافر(40)آيه60.

2. ر.ك: ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دار الحديث، 1416ق، ج2، ص873-875.

3. ضحي(93) آيه5.

4. كوثر(108) آيه1.

5. هود(11) آيه46.

6. اعراف(7) آيه143.

7. هود(11) آيه47.

8. احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 146

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن کریم
در حدیث قدسی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند اما در قرآن کریم كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن كریم در چیست؟

حدیث قدسي ، حدیثي است كه گفتار خداوند است و از زبان پیامبران حكایت شده است یعنی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند.

اما حدیث غیر قدسی كلام و سخن پیامبر یا امام است و معنا و مضمون و محتوی هم همه از سوی ایشان است.(اگرچه به اذن الهي است )

در مورد قرآن هم معنا و مفهوم و محتوی و هم لفظ و كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن به مردم است.

پس تفاوت حدیث قدسی با قرآن در این است كه لفظ و معنای قرآن از ناحیه خداوند است ولی در حدیث قدسی تنها معنا و مفاد به خداوند منسوب است و ساختار لفظی آن از سوی پیامبر است.

وبرخي هم گفته اند هم حديث قدسي و هم قرآن   لفظ و معناي آن ها  از طرف خداست. اما حديث قدسي برخلاف قرآن به قصد تحدي بيان نشده است. (1)

 

پی نوشت :

1. نصیری،علی،آشنایی با علوم حدیث،مركز مدیریت حوزه علمیه قم،ص24و25

چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟
یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تركتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مفید است

آيا تاريخ ، پيامبران ، ائمه -وحي - كتب آسماني ،احاديث، اصالت و واقعيت دارند؟پس چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟

قرآن اصالت و واقعیت دارد .در جای خود- با دلایل متقن - اثبات شده است كه قرآن كلام خدا  و محتوای مطابق با واقع می باشد ، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام، دستورات و قوانین الهی قرآن می باشد. نكته قابل دقت اینكه در برخی آیات از قصه های قرآنی به عنوان" حق" یاد شده كه به معنای واقعیت است.در قرآن مسایل افسانه ای وجود ندارد. قرآن در آیات متعددی ضمن بیان داستانها، روی این موضوع تأكید میكند كه این داستانها حقایقی است كه برای شما بیان میشود:

 إنّ هذا لهو القصص الحقّ (1) ؛ این داستان حقیقت است.

نحن نقص نبأهم علیك بالحقّ (2) ؛ داستان آنان را كه حقیقت دارد ، برای تو نقل كردیم.

نتلو علیك من نبأ موسي وفرعون بالحقّ؛(3) داستان موسي و فرعون كه حقیقت دارد ، برای تو بیان كردیم.

 قرآن پژوهان نیز یكی از ویژگیهای داستانهای قرآن را حق و راستین بودن آن ها دانستهاند، در حالی كه تمامی قصههای دیگر عالم، آمیخته با خیال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنین نباشد، زیبایی خود را از دست میدهند، ولی زیبایی قصههای قرآن به جهت حقانیت و اعجاز آن هاست.(4)، مهم تر از همه اینكه قـرآن تـصـريـح دارد الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن ، از آن خدا است و با دست وحي انجام گـرفـتـه است .عـلاوه بر آن در قرآن از كتاب الهی به عنوان كلام اللّه  ياد شده :

و ان احد من المشركين استجارك فاجره حـتي يسمع كلام اللّه .

 يريدون ان يبدلوا كلام اللّه .

 در حديثی نیز آمده : هو كلام اللّه. (5)

 همین طور احادیث و مسایل تاریخی واقعیت و اصالت دارند ، به عبارت دیگر خیلی از مسایل تاریخی از طریق تواتر به ما رسیده و از مسلمات هستند و این مطالب در منابع معتبر آمده اند ، البته برخی از موضوعات تاریخی تحریف شده و برخی نیز واقعیت ندارند ، اما بدان معنا نیست كه همه مسایل تاریخی واقعیت و اصالت ندارند . اگر این طور بود ، تدوین ده ها كتاب در باره تاریخ انبیا، اقوام وملل ، و امامان معنا نداشت.

 احادیث نیز واقعیت دارند ، بدین معنا كه آنچه را معصومان گفته اند ،مطابق با واقع هستند، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام ،روایات می باشند.اگر  احادیث واقعیت نداشتند ، استباط احكام از روایات معنا نداشت . فقها نمی توانستند از آن ها احكام را استنباط نمایند. از همه مهم تر این كه خود معصومان سفارش نمودند كه كلام و گفتار ما برای شما حجت است و آن ها را الگوی زندگی خود قرار دهید. این امر مبتنی بر واقع بودن روایات می باشد . همچنین برای روایات تقسم بندی هایی وجود دارد - از جمله روایات صحیح و مجعول ، روایت قوی و ضعیف  (6) . تقسیم بندی نشان از واقعی بودن بعضی روایات دارد. به خاطر تقسیم بندی روایات است كه در علم رجال معیارهایی برای تشخییص روایت ضعیف از غیر ضعیف و نادرست از درست وجود دارد. اگر روایات واقعیت نداشت ،وجود معیارها بی معنا بود،  وجود اختلاف در روایات معنایش این نیست كه احادیث واقعیت و اصالت ندارد. علل اختلاف روایات را باید در عوامل دیگر جستجو نمود . البته یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تر به كتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مراجعه نمائید .

پینوشتها:

1. آل عمران (3) آیه 62.

2. كهف (18) آیه 13.

3. قصص (28) آیه 3.

4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1767.

5.محمد هادی معرفت ، علوم قر آنی ، ص47 ، قم ،موسسه فر هنگی  التمهید،1384، چاپ ششم

6. زین العابدین قربانی، علم الحدیث ، ص 109،قم،انتشارات انصاریان،1424ه ؛

كاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث ، ص 179به بعد ، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ شانزدهم

مرسل چه حدیثی است ؟
در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده.

 با عرض سلام . سوال در مورد حدیث مرسل است .مرسل چه حدیثی است خواهشمندم با ذكر نام كتاب مرا راهنمایی نمایید

كلمه مُرْسل از حیث لغوی، از «إرسال الدابه» به معنای رها نمودن و برداشتن قید و بند از چهارپا آمده است و در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده، اعم از این كه واسطه هایی كه در سلسله سند ذكر نكرده، یك نفر باشد یا بیش تر و در سلسله سند واسطه را اصلا ذكر نكرده باشد یا این كه با عبارات مبهمی همچون «عن رجل» یا «عن بعض اصحابنا» بیان كرده باشد.

این معنای عام مرسل بود كه این معنا شامل مرفوع و موقوف و معلق و مقطوع و معضل در تقسیمات حدیثی می باشد.

اما معنای خاص مرسل این است كه یكی از تابعین (كساني كه پیغمبر را درك نكرده اند، ولي صحابه را درك كرده‏اند) روایتی را از رسول خدا (ص) نقل كند؛ بدون این كه واسطه را ذكر كند؛ مثلا سعید بن مسیب كه از تابعان است، بگوید كه پیامبر خدا این چنین گفته است. (1)

البته معنای متداول این اصطلاح مرسل، همین معنای خاص است. (2)

كتاب آشنایی با علوم حدیث، نوشته علی نصیری را جهت استفاده شما معرفی می كنیم.

پی نوشت ها:

1. جدیدی نژاد، محمد رضا، معجم مصطلحات الرجال والدرایه، انتشارات دارالحدیث، ص 1552.

2. نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، ناشر انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ چهارم، سال 1383ش، ص 188

دحو الارض یعنی چه؟
منابع ديني ما مي‏گوید نخستین نقطه‏اي كه از زیر آب سر برآورد، «كعبه» و شهر مكه بود، سپس خشكی هاي زمین از كنار آن گسترش یافت كه دحو الارض نامیده شد.

در تعریف دحو الارض اینچنین گفته شده كه زمین از زیر كعبه گسترده میشود.این یعنی چه لطفا كاملتر توضیح بفرمایید چون گنگ است؟

روایات اسلامي تصریح مي‏كند كه همه زمین، نخست پوشیده از آب بود . در پی فرورفتن آب در زمین و خشك شدن بخشی از آب ها، خشكی ها تدریجا سر از آب بیرون آوردند . منابع ديني ما مي‏گوید نخستین نقطه‏اي كه از زیر آب سر برآورد، «كعبه» و شهر مكه بود، سپس خشكی هاي زمین از كنار آن گسترش یافت كه از آن به عنوان دحو الارض (گسترش زمین) یاد شده است.(1) زیرا ماده "دحو" به معنای بسط و گسترش است (2) البته به زمین زیر آب هم زمین اطلاق نمی شود و در استعمال عرفی زمین به خشكی گفته می شود .

بر این اساس گسترش زمین به معنای فرو رفتن آب در درون زمین و اشكار شدن بیشتر خشكی ها می باشد ، امری كه در شكل گیری بسیاری از جزیره های آتشفشانی و ... هم رخ می دهد و به مرور زمان یك خشكی گسترش پیدا می كند .

علم امروز نیز این معني را پذیرفته است. بر اساس تئوري «بيگ بنگ» در كيفيت شكل گيري كائنات اين امر پذيرفته شده كه بعد از جدا شدن زمين از خورشيد و قرار گرفتن اين جرم داغ در مدار دور خورشيد و در مسير سرد شدن زمين ، گازهاي گوناگوني از آن متصاعد شدند .

نتيجه تراكم  گازها در اتمسفر زمين ، باران هاي سيل آسايي بود كه باريدن گرفت . سطح زمين را به طور كامل پوشاند . در گام بعدي كه شايد قرن ها طول كشيد ، پس از اتمام اين بارش ها بخشي از آب ها به زمين فرو رفت .بخشي ديگر تبخير شد تا در نهايت خشكي و سطح قاره ها از زير آب خارج شده و منطقه خاكي بر سطح زمين نمايان شد . (3) 

 

پي نوشت ها :

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي،  دار الكتب الإسلامية ،تهران، 1365 ه ق ، ج 4 ،ص 189 .

 2. طریحی، مجمع البحرین، مكتبه المرتضویه، تهران، 1375 ش، ج 1 ص 134

 3. رك : ژان گيتون و برادران بوگدانف ، خدا و علم (خدا و دانش) ، ترجمه  آگاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران، 1374

من و شوهرم عصبي هستيم چه بكنيم كه زندگيمون روي آرامش پيدا كنه؟
در ابتدا اين را بدانيد كه زندگي زناشويي همانند يك نهال نورس نياز به مراقبت ويژه دارد.

من و شوهرم هردو عصبي هستيم .و متاسفانه در جر وبحث نمي توميم خودمون را كنترل كنيم و همسرم بد دهاني مي كند و من بدتر به خشم ميام و دعوا و بحث بيخ پيدا ميكنه.چه بايد بكنيم كه زندگيمون روي آرامش پيدا كنه؟

در ابتدا اين را بدانيد كه زندگي زناشويي همانند يك نهال نورس نياز به مراقبت ويژه دارد. هرگز نمي توان آن را به حال خود رها كرد تا به تنهايي و به خودي خود مسير ترقّي و رشد خود را به درستي طي كند و قله هاي پيشرفت و تكاملي خود را يكي يكي بپيمايد و به رشد نهايي خود برسد. از اين كه مي فرماييد: در جر و بحث هاي متداول زندگي مشترك نمي توانيد خودتان را كنترل كنيد و اجازه مي دهيد اين گونه جرو بحث ها بيخ پيدا كند و به دعوا، بد دهاني و پرخاشگري منجر شود، با كمال پوزش بايد بگوييم كه هر دوي شما به عنوان زن و شوهر از اصول و مباني گفتگوي طرفيني و مهارت ارتباطي مؤثر و مطلوب بين همسران بي بهره و يا كم بهره هستيد و چون با اين گونه مفاهيم آشنايي كافي نداريد و يا در عمل نمي توانيد مسير گفتگوهاي خود را به درستي مديريت كنيد در ادامه جر و بحث ها باعث بيخ پيدا كردن آن و پيدايش احساس ناخوشايندي در خودتان مي گردد كه اگر اين رفتار اشتباه اصلاح نگردد، به تدريج ممكن است اين قبيل احساسات ناخوشايند روي هم تلنبار گردد و به احساس تنفر تبديل شود و روابط تان را به سردي بگراياند و در نهايت باعث طلاق عاطفي و حتي طلاق قانوني شما گردد.

همان گونه كه ما از بدن و جسم مان در برابر بيماري ها و خطرات محافظت مي كنيم و در صورت بروز كوچكترين مشكل و علايم بيماري سريعاً در فكر چاره مي افتيم و به پزشك متخصص مراجعه مي كنيم و مراحل درماني را تا رسيدن به نتيجه مطلوب و بهبودي كامل طي مي كنيم، همان طور نيز بايد از زندگي مشترك مراقبت و محافظت ويژه به عمل آوريم تا در زندگي به آرامش برسيم. به همين خاطر، به همسران جوان اكيداً توصيه مي شود كه مهارت هاي زندگي از جمله: شيوه صحيح همسرداري، شيوه ارتباط مؤثر با همسر، مهارت حل مسئله، مهارت حل تعارض و بسياري از مهارت هاي ديگر كه لازمه زندگي مشترك است را به خوبي فرا بگيرند و در طول زندگي آنها را مورد استفاده قرار دهند تا در زندگي مشترك كمتر دچار مشكل گردند. علاوه بر آن، به زوجين توصيه مي شود اگر مورد اختلاف و مشكلي در زندگي پيدا كردند كه خود به تنهايي توانايي حل آن را نداشتند به هيچ وجه دست روي دست نگذارند و تعلل نكنند و باعث كهنه تر شدن مشكل و پيچيده تر شدن آن نگردند بلكه، با مراجعه به مشاوران خانواده و خانواده درمانگران باتجربه و با طرح مشكل، راه حل منطقي و اصولي براي رفع آن پيدا كنند.

براي آن كه مشكل بين خود و همسرتان را حل كنيد همان طور كه عرض كرديم لازم است برخي از مهارت هاي زندگي را به اتفاق همسرتان بياموزيد و در زندگي مشترك به كار بگيريد، براي اين منظور دو راه عمده وجود دارد. ابتدا مي توانيد برخي از كتاب هاي مفيد تحت عنوان مهارت هاي مختلف زندگي از جمله مهارت هاي ارتباطي همسران، ارتباط مؤثر با همسر، مهارت هاي ارتباط زناشويي، مهارت حل مسئله، مهارت حل تعارض و رفع اختلافات زناشويي، مهارت كنترل خشم و... را تهيه كنيد و به اتفاق همسرتان به مطالعه آنها بپردازيد و دستورالعمل ها و راهكارهاي آنها را ياد بگيريد و در زندگي خود به اجرا بگذاريد. دوم راه اين است كه با مراجعه حضوري به مراكز مشاوره اي و خدمات روانشناختي معتبر از روانشناسان خانواده، خانواده درمانگران، زوج درمانگران با تجربه استمداد بطلبيد و برخي از مهارت هاي زندگي را تحت نظر آنها بياموزيد و تمرين كنيد تا ضمن يادگيري مهارت هاي زندگي، زندگي آرام و با آرامشي داشته باشيد.

در ادامه به برخي از راهكارهاي كلي ارتباط مؤثر بين همسران اشاره مي كنيم:

1. همواره زمان و مكان مناسبي را براي گفتگوهاي طرفيني با همسران انتخاب كنيد. بدون هيچ گونه ذهن خواني با همسرتان به گفتگو بپردازيد. هرگاه گفتگوها از روند طبيعي خود در حال خارج شدن بود و احساس كرديد كه گفتگوها تبديل به مشاجره و جر و بحث هاي بيهوده مي گردد، سريعاً از همسرتان عذرخواهي كنيد و به گفتگوهاي خود خاتمه دهيد و آن را به زمان ديگري مؤكول كنيد.

2. هيچگاه و در هيچ حالتي حتي در هنگام مشاجرات و اختلاف از ابراز عشق و محبت زباني به شوهرتان غافل نگرديد. ابراز محبت با صراحت و در عين صداقت و راستي، ميزان محبت و صميميت بين همسران را افزايش مي دهد و در روند ارتباط مؤثر آنان نقش دارد.

3. ويژگي ها و نقاط مثبت شوهرتان را پيدا كنيد و به تعريف و تحسين آن بپردازيد و همواره پيش از اشاره به نقاط منفي زندگي به نقاط مثبت آن اشاره كنيد.

4. تلاش كنيد در هنگام گفتگوها پيش از ابراز احساسات و عواطف فردي يا ديدگاه هاي از پيش سنجيده نشده، از عقل و منطق و استدلال استفاده كنيد و هرگز همسرتان را به باد انتقاد مستقيم نگيريد و همه تقصيرها را گردن او نيندازيد.

5. در هنگام صحبت با همسرتان، فعالانه به سخنان او گوش فرا دهيد تا زمينه ارتباط مؤثر بيش از پيش فراهم گردد. وقتي همسران به حرف هاي يكديگر گوش مي دهند و با هم همدلي مي كنند. با اين كار اين پيام ارزشمند را به يكديگر مي دهند كه «من به تو علاقه دارم، به تو اهميت مي دهم، مي خواهم بدانم توچه فكر مي كني، چه احساسي داري و چه نياز داري»

صفحه‌ها