پرسش وپاسخ

آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟
آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است.

  آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟

آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است، زیرا حجاب از واجبات الهی بود . باید واجبات و حدود و احکام الهی در عصر رسول خدا بیش تر رعایت میشد، چون که بر امام و حاکم است به این مسایل اهمیت دهد.

" آن چه پروردگار بر عهده امام گذارده است ... زنده کردن سنتها و اجرای احکام الهی است ". (1)

در جای دیگر، یکی از وظایف مهم حاکم و رهبر امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود الهی بیان شده است. (2) بی حجابی، از منکرات اسلام است که باید از آن نهی شود. در صورت وجود چنین مسئله ای حضرت رسول (ص) این وظیفه را بهتر انجام می داد. افزون بر این که در عصر آنان رعایت پوشش مورد توجه توده مَردم (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) بود. مانند این عصر بی حجابی و بدحجابی رایج نبود. حتی اقلیت های دینی باید حجاب را رعایت نمایند؛ چون حجاب امر فردی مانند نماز و روزه نیست؛ بلکه امری اجتماعی است. به عبارت دیگر حجاب جنبه اجتماعی دارد. حجاب فقط برای امنیت برای فرد نیست، بلکه برای امنیت جامعه و حفظ عفت عمومی نیز است. اگر زنی در منزلش و در محیط اختصاصی خودش باشد، اجازه دارد هر گونه لباسی بپوشد، ولی وقتی میخواهد وارد اجتماع شود، وارد محیط عمومی میگردد دیگر نمیتواند خود را آزاد و صاحب اختیار مطلق بداند و هر گونه میخواهد وارد اجتماع شود.این مسئله اختصاص به حجاب و پوشش ندارد و شامل همه موضوعات اجتماعی میشود. وقتی زن بدون پوشش عفیفانه و با آرایش یا بدون آرایش و فقط با آشکار کردن زینتهای طبیعیاش وارد اجتماع میشود، مردهای جوان را به زحمت میاندازد. شهوت آنان را تحریک میکند. امنیت روحی و روانی آنان را خدشه دار میسازد. چه بسا بنیان خانواده و روابط زن و مرد را مورد تأثیر منفی قرار دهد. محیط اجتماع باید برای همه افراد، پاک و آرامشزا و اطمینانآور باشد، که با حضور عفیفانه و دور از فریبندگی زن و مرد ممکن میباشد.

در سوره احزاب دستور کلی در باره حجاب آمده است که همگان ملزم به رعایت آن بودند : ای پیامبر! به همسران و دختران خویش و بانوان با ایمان بگو که روپوش خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است» (3)

پیامبر (ص) علاوه بر تاکیداتی که بر رعایت حجاب داشته اند، با ارائه دستور العمل هایی، جامعه اسلامی را به سوی تهذیب و پاکی، رهنمون گشته اند؛ مثلا روزی اسما - که خواهر زن پیامبر بود - با جامه بدن نما و نازکی به خانه پیامبر آمد. پیامبر، روی خود را از او برگرداند و فرمود:

«ای اسما، وقتی زن به حد بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود، مگر صورت و دست ها» (4) چون رعایت حجاب و حفظ عفت عمومی جامعه حکم قطعی اسلامی است و قرآن به صراحت آن را بیان میکند، همچنین مفاسدی در پی بی حجابی به وجود می آید، منطق و عقل حکم میکند که باید با بی حجابی به صورت مناسب و مدبرانه و عاقلانه برخورد شود.

 پینوشتها:

1. فیض الاسلام نهج البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، ص302،خطبه 105.

2. بحار الانوار، ج 93، ص 41.

3. احزاب (33) آیه، 95

4. سنن ابی داود، ج2، ص383، بی نام

مسیر حركت امام رضا علیه السلام به طوس
مدینه، نقره، نباج، بصره، اهواز، بهبهان، شیراز، اصطخر، ابركوه(ابرقوه)، ده‌شیر، یزد، خرانق، رباط پشت بادام، نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو

سلام مسیر حركت امام رضا علیه السلام از بدو ورود به ایران از كدام شهرها بوده تا به طوس رسیدند؟

   بعضی از محققان اسلامی حركت امام را از غیر مسیر قم مسلّم گرفته و نوشتهاند كه مسیر مدینه به مرو در آن زمان از دو راه ممكن بود كه مسیر «مدینه، كوفه، بغداد، سپس به سمت جبال كه از قم و ری و خراسان میگذشت تا به مرو میرسید» بنا بر اسناد گوناگون، نمیتواند صحیح باشد.

در كتاب «جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا مرو تالیف جلیل عرفان منش، ضمن بيان مسیرهای احتمالی حركت امام هشتم از مدینه تا مرو مسیر اصلی كه ایشان برای هجرت به ایران پیمودهاند را مسیری بدین شرح اعلام میدارد:«مدینه، نقره، نباج، بصره، اهواز، بهبهان، شیراز، اصطخر، ابركوه(ابرقوه)، دهشیر، یزد، خرانق، رباط پشت بادام، نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.»

وی البته در این كتاب ذكر میكند كه «با اینكه مامون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را طوری انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین‏شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث ‏سلسلة‏ الذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏های دیگری نیز آشكار ساخت و در جای‏جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلی و اقامتگاه دستگاه خلافت‏بود هرگاه فرصتی دست‏ داد حصارهای ‏دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه ‏جمعیت ‏مردم ‏شكافت».

كتاب «جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا مرو» را بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی منتشر كرده و علاوه بر تحلیل اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی زمان هجرت امام هشتم به ایران، دوران ولایتعهدی و همچنین اتفاقات و حوادث رخ داده شده در طول مسیر هجرت امام را ذكر و با نقل منابع و اسناد متعدد تاریخی ر كنار استفاده از تصاویر موجود، كتاب را به منبعی موثق و پژوهشی تبدیل كرده است. يراي آگاهي بيشتر مي توانيد به آن مراجعه داشته باشيد

از ماجراي بني قريظه براي ضربه زدن به پيامبر(ص)سوءاستفاده ميكنند
یهودیان بنی قریظه در واقع پيمان شكناني بودند كه از داخل به اسلام ضربه وارد كردند. حكم جاسوس را داشتند و جاسوس غير از اسير جنگي است.

در مورد جنگ بني قريظه در ارشاد شيخ مفيد نقل شده:"پيامبر پذيرفته بود كه يهود بني قريظه با وجود خيانت بزرگي كه كرده بودند، ميتوانستند اسلام بياورند، تا از جنايات آنان صرف نظر كند و آنان به زندگي خود ادامه دهند، ولي لجاجت كرده، بر دشمني نسبت به اسلام پافشاري كردند!"

1-منظور از "خيانت بزرگ " چيست؟

2-منظور از "پافشاري" چيست؟

3-چرا پيامبر(ص) آنها را عفو نكرد؟

4-بر اساس مدارك مستند بگوييد "چه كساني" و "چند نفر" كشته شدند؟

لطفا جامع و مستند جواب دهيد.

متاسفانه در حال حاضر در جامعه اشخاصي به صورت ""گسترده"" از ماجراي بني قريظه براي ضربه زدن به پيامبر(ص)سوءاستفاده ميكنند

  به گفتار زير توجه نمائيد:

1. ميان پيامبر و بنيقريظه و دو طايفه ديگر يهود، پيماني منعقد شده بود كه براساس آن، تعهد كرده بودند كه هرگز عليه پيامبر و ياران وي قدمي برندارند. با دست و زبان به آنان صدمهاي نرسانند، نيز اسلحه و مركب در اختيار دشمنان حضرت قرار ندهند. اگر برخلاف اين رفتار نمودند، پيامبر با آنان همانند دشمن رفتار نمايد. (1)

2. يهود بنيقريظه، در جريان جنگ احزاب، شهر مدينه را دچار ناامني كردند. براي ترساندن مسلمانان به خانههاي آنان ريختند. اگر مراقبت پيامبر نبود و گروهي را براي استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نميكرد، چه بسا نقشه شوم بني قريظه عملي ميشد. شهر به دست آنان سقوط ميكرد. مجاهدان مسلمان را ميكشتند و اموال شان را به غنيمت ميگرفتند. زنان و اولاد آنان را اسير ميكردند.(2)(خيانت بزرگ)

3. حكم تورات درباره جنگ چنين است: «هنگامي كه به قصد نبرد، آهنگ شهري نموديد، نخست آنان را به صلح دعوت نما، اگر آن ها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره كن. چون بر شهر مسلط گشتي، همه مردان را از دم تيغ بگذران، ولي زنها و كودكان و حيوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنيمت بردار.»(3)

4. به روايت تاريخ مجازات يهوديان بنيقريظه، بر اساس حكم تورات انجام شد. سعد با بنيقريظه همپيمان بود و بنيقريظه پذيرفتند به هر صورت كه سعد داوري كند، بپذيرند. او داوري كرد مردان آنان كه در توطئه شركت داشتند، كشته شوند؛ زنان و كودكان اسير گردند؛ اموال شان در اختيار مسلمانان قرار گيرد. (4)

5. پيامبر پذيرفته بود كه يهود بني قريظه با وجود خيانت بزرگي كه كرده بودند، ميتوانستند اسلام بياورند، تا از جنايات آنان صرف نظر كند و آنان به زندگي خود ادامه دهند، ولي لجاجت كرده، بر دشمني نسبت به اسلام پافشاري كردند! (5)

6. پيش از بنيقريظه، پيامبر(ص) يهوديان بنيقينقاع و بنيالنضير را بخشيد؛ اما آنان رفتند و كفار قريش را تحريك كردند، كه جنگ بدر و احزاب را عليه مسلمانان راه انداختند . صدمات و خسارات زيادي به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به يهوديان اجازه ميدادند كه از مدينه خارج شوند، باز عليه مسلمانان دست به توطئه و دشمني ميزدند.

7. گزارشها درباره تعداد كساني كه كشته شدند، بسيار متفاوت است. برخي تعداد آنان را چهل تن ذكر كرده و برخي بيش تر. ناهمگوني آمار، درستي گزارشها را زير سؤال ميبرد. (6)

كساني كه كشته شدند، جنگجويان و توطئهگران بنيقريظه بودند، نه افراد ديگر.

8. يهوديان، در طول تاريخ سعي كردهاند كه مظلوم نمايي كنند . آمار كشتههاي خود را كه توسط مخالفان به قتل رسيدهاند، همچنين چگونگي كشته شدن آنان را به صورتي جلوه دهند كه نشانگر مظلوميت و مقاومت آنان در راه عقيده و ايمان باشد! بر همين اساس درباره كشته شدگان يهود در جنگ جهاني دوم، آمار بسيار متفاوت و اغراق آميز است. برخي شش ميليون، بعضي هشت ميليون و حتي نه ميليون تن آمده،گروهي تعداد كشتهها را در اردوگاه «آشويتس» يك ميليون و 350 هزار تن نوشتهاند! در اردوگاههاي ديگر اختلاف نقلها متجاوز از يك ميليون تن ذكر كردهاند. (7)

در اين كه تعدادي از جنايتكاران و توطئهگران يهوديان بنيقريظه كشته شدهاند، ترديدي نيست، ولي چند نفر و چه افرادي بودند، توسط چه كساني و چگونه كشته شدند، جاي بحث و ترديد فراواني است.

از روحيه پيامبر (ص) و عفو و بخشش حضرت، ميتوان برداشت كرد سران يا جنگجويان شان (8) ( كه تعدادشان محدود بود) كشته شدهاند. در اسلام اسيران عادي را اعدام نمي كنند. اما كساني كه از سران دشمن به حساب مي آيند يا اگر آزاد شوند از دشمني و جنگ دست بر نمي دارند، حاكم اسلامي مي تواند آنان را به قتل برساند. يهوديان بني قريظه كه كشته شدند، جزو همين گروه بودند.

با توجه به مطالب بيان شده، آنان اسيران جنگي به معناي خاص آن نبودند، بلكه در واقع پيمان شكناني بودند كه از داخل به اسلام ضربه وارد كردند. حكم جاسوس را داشتند و جاسوس غير از اسير جنگي است.

اگر پيامبر(ص) آنان را عفو مي كرد، مجددا بر عليه اسلام ،توطئه مي كردند.

براي آگاهي بيش تر به كتاب: پيامبر و يهود حجاز، نوشته مصطفي صادقي و فروغ ابديت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه نماييد. 

 پينوشتها:

1. فروغ ابديت، ج1، ص 466، جعفر سبحاني  ناشر: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي سال چاپ 1370 ش.

2. همان، ص 155.

3. تورات،سفر تثنيه، فصل 20.

4. ارشاد، ج1، ص 98 ـ 99. شيخ  مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه.

5. همان، ص 103.

6. مصطفي صادقي، پيامبر(ص) و يهود حجاز، ص 184-192  ،قم، بوستان كتاب، 1382 ش، جاپ اول.

7. همان، ص 183.

8. جعفر مرتضي، الصحيح من سيرة‌النبي الاعظم، ج12، ص 117. قم، دارالحديث للطباعه والنشر، 1426  ق، چاپ اول

آيا امام رضا از شهادت خود با خبر بودند؟
دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید،2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي حاصل می شود.

آيا امام رضا از شهادت خود با خبر بودند؟اگر باخبر بودند چرا برای شهادت اقدام كردند؟

دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید، كه در این دانش­ها با مردم دیگر تفاوت زیادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي­گردد.

در كتاب كافی بابی (فصل) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا، یعنی امامان هر گاه می خواستند كه چیزی را بدانند، از آن آگاه می شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است. (1)

 پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومي كه از راه هاي غیر عادی حاصل مي­شد عمل كنند، بلكه تكالیف دیني آنان همواره طبق علومي بود كه از راه های عادي پیدا میشد.

روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستي و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حكومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مي شناختند. مي دانستند كه آنها ایمان واقعي ندارند، ولي هرگز با آنها مانند كفار برخورد نمي كردند، بلكه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احكام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می كردند.

هم چنین هنگامی كه در مسند قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم مي نشستند، مطابق قوانین قضایي اسلام حكم مي كردند و از علم خدادادي خود استفاده نمي كردند. در موردي كه دلیل شرعي مثلاً بر قاتل بودن متهمي وجود نداشت، امام یا پیامبر با تكیه بر علم غیب، حكم قصاص صادر نمي­كرد.

 معصومان(ع) مي توانستند در خود مصونیتي به وجود بیاورند كه ضربة شمشیر و سم در آنها اثر نكند، یا اگر مؤثر شد، سریعاً از راه اعجاز خود را شفا بدهند، ولی این كار را نكرده اند، زیرا بشر هستند و قضاي كلي الهي بر این است كه در زندگی مانند سایر مردم عمل نمایند. از این رو وقتي مریض مي شدند، به طبیب مراجعه می كردند . از دارو استفاده مي نمودند . درد را تحمل مي­كردند و در بستر بیماري می­افتادند. اگر غیر از این بود، امتحان و آزمایش و صبر و مقاومت در برابر مشكلات معنا نداشت.

آن ها در این جهت مانند مردمان عادی بودند كه در معرض آزمون های سخت قرار می گرفتند .علم لدنی آن ها در این جا هیچ دخالتی نمی توانست داشته باشد.

گرچه امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بین كفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیاي الهي و رهروان راه حق را پیروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نماید، وی این كار را جز در موارد استثنایي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر این است كه جریان امور دنیوي به طور عادي و طبیعي پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.

 دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غیب با حكمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏كردند. شاید یكی از حكمت‏های ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخیر جن، برای غیب گویی و كشف غیر عادی حوادث آینده، همين امر يعني اختلال در نظام عالم هستی باشد.

در نتیجه: گرچه امیر مؤمنان علی(ع) شهادت خود را می دانست و قاتل خویش را مي شناخت، لیكن این علم افاضي (خدادادی) بود . بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود ، بلكه وظیفه آن بود كه طبق علم عادی رفتار نماید . ابن ملجم هم تصمیمش مبني بر شهادت علی(ع) را مخفي نگه داشته بود . از این امر كسي غیر از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علی(ع) به مسجد تشریف برد ، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد. بر اساس علم عادي خود رفتار نمود. به علم غیر عادي خود ترتیب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غیبي خود عمل كند . اين حركت حضرت هم خودكشي نبود .

چنان كه در قضاوت و حكومت و تدبیر امور و انجام سایر تكالیف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تكلیفش مثل دیگران تیمم بود. (2)

امام حسین طبق تكلیف الهي عمل كرد. از بیعت سر باز زد و دعوت كوفیان را اجابت نمود،  همان گونه كه روش طبیعی و مرسوم اقتضا می كرد، قبل از حركت سفیرانی را به كوفه فرستاد و سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهید شد.

با توجه به معنای اخیر انداختن در هلاكت و خودكشی هم مورد ندارد، چون در امور عادی خود، علم و آگاهی غیبی به ماجرا نداشتند یا در این امور، اراده علم غیب نمی كردند تا از آن آگاه شوند و یا اگر علمی هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادی رفتار كنند . در حالي كه خودكشي و هلاكت به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .  

 مورد امام رضا عليه السلام امري غير اختياري بود و حضرت مجبور به نوشيدن آن جام زهر آلود يا خوردن ميوه مسموم شد و اختيار ترك براي ايشان وجود نداشت .

براي مطالعه بيش تر در اين خصوص مي توانيد به كتاب معارف دین، نوشته آیت الله لطف الله صافی گلپايگاني ( ج 1، ص 120 به بعد ) مراجعه نماييد .

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، ج1، باب : ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ،

2. علامه مجلسي ، بحارالأنوار، ج 42؛ ص 258 و 259. نشر اسلاميه ، تهران بي تا .

پیروزی نهضت مشروطیت در دوره ی كدام پادشاه بود؟
در زمان مظفرالدین شاه ،كه نظامنامه انتخابات توسط شاه امضا شد و انتخابات مجلس در شهریور 1285 هـ.ش برگزار شد

پیروزی نهضت مشروطیت در دوره ی كدام پادشاه بود؟

در زمان مظفرالدین شاه ،كه نظامنامه انتخابات توسط شاه امضا شد و انتخابات مجلس در شهریور 1285 هـ.ش برگزار شد و نخستین مجلس مشروطه در مهر ماه همان سال گشایش یافت این مجلس نوشتن قانون اساسی رابه كمیتهای منتخب واگذار كرد. این كمیته به سرعت با بهرهگیری از قوانین اساسی بلژیك و فرانسه قانون فراهم آورد و به امضای شاه رساند. شاه بیمار اندكی بعد از امضای قانون اساسی درگذشت ومحمد علی شاه به سلطنت رسید.برگرفته از

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%86%D9...

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟
خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟

در آيه مذكور خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

«براي هر قوم و جمعيّتي، زمان و سرآمد (معيّني) است و هنگامي كه سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتي از آن تأخير مي‏كنند، و نه بر آن پيشي مي‏گيرند.»

واژه‏ي «امّت» به معناي «گروه و جماعت و ملت» است و آيه‏ي فوق بر مرگ و حيات ملت‏ها و تمدن‏ها اشاره دارد.

سرآمدن اجل امت، به معناي نابودي و عذاب و يا از بين رفتن شوكت و عزّت آنهاست.

ملت هاي جهان همانند افراد، داراي مرگ و حياتند، ملت هايي از صفحه روي زمين برچيده مي‏شوند، و بجاي آنها ملت هاي ديگري قرار مي‏گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست. بلكه اقوام و جمعيت ها و جامعه‏ها را نيز در بر مي‏گيرد.

با اين تفاوت كه مرگ ملت ها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روي آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياي شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستي و تن‏پروري مي‏باشد.

هنگامي كه ملت هاي جهان در چنين مسيرهايي گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه‏هاي هستي خود را يكي پس از ديگري از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مي‏كنند. بررسي فناي تمدن هايي همچون تمدن بابل، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان، و آشوريان، و مسلمانان اندلس، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مي‏دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودي كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتي ساعتي نتوانستند پايه‏هاي لرزان حكومتهاي خويش را نگاه دارند.(1)

بنابراین هر جامعه‏اي ممكن است دچار عذاب و مجازات يا از بين رفتن شوكت و عزّت در اين جهان شود و گرچه اصل دين اسلام ديني جاوداني است. اما جامعه‏ مسلمانان در طول تاريخ از اين حكم مستثني‏ نيست و تنها شرطي كه براي رفع مجازات آنان تعيين شده است، بودن پيامبر (ص) در ميان امت يا استغفار و توبه‏ي مردم و بازگشت به سوی تعالیم الهی است. چنانكه خداوند متعال فرموده:« وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»(2) « ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مي‏كنند، خدا عذابشان نمي‏كند». دقت داشته باشيد كه مراد از مجازات در اين آيه ( ..ليعذبهم و انت فيهم ...)، مجازات عمومي است به طوري كه كل امت اسلام از بين بروند. 

مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد. بلكه يك قانون كلي در باره همه مردم است. لذا در حديث معروفي كه در منابع شيعه از حضرت علي (ع) و در منابع اهل تسنن از شاگرد حضرت علي (ع) ابن عباس نقل شده مي‏خوانيم:

«كان في الارض امانان من عذاب اللَّه و قد رفع احدهما فدونكم الآخر فتمسكوا به و قرأ هذه الاية»(3)

«در روي زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهي بود يكي از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد. هم اكنون به دومي (يعني استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود »

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏6، ص: 157.

2. أنفال(8) آيه 33.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 829

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟
از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟

             از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

دشمن درونی مثل  نفس اماره كه پیوسته انسان ها را به گناه وا می دارد. همان طوری كه خداوند در قرآن می فرماید: « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم‏؛ (1 )من هرگز خودم را تبرئه نمي‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مي‏كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است» .

اما دشمن بيروني فراوان است كه ما هم به مواردی از آن ها در قرآن مجید اشاره می كنیم :

1. شيطان مثل آیه: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ ( 2) چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است!»

2. دوستان ناباب مثل آیه: « يَاوَيْلَتيَ‏ لَيْتَنيِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِيلًا - لَّقَدْ أَضَلَّنيِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنيِ  وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولا؛ (3 ) اي واي بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآوري (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خواركنند انسان بوده است!» .

3. كفار مثل آیه « إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً ؛ ( 4) كافران دشمن آشكار شمايند» .

4. يهوديان و مشركان مثل آيه«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون‏؛ (5 )بطور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهي يافت و نزديكترين دوستان به مؤمنان را كساني مي‏يابي كه مي‏گويند: ما نصاري هستيم اين به خاطر آن است كه در ميان آن ها، افرادي عالم و تارك دنيا هستند و آن ها (در برابر حق) تكبّر نمي‏ورزند».

5. زن و فرزندي كه انسان را از مسير بندگي باز دارد: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (6 ) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن ها بر حذر باشيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، (خدا شما را مي‏بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!» .

پی نوشت:

1. يوسف (12 )، آیه53 .

2. همان ، آیه 5.

3. فرقان (25)، ایات27 و 28 .

4. نساء (4)، آیه 101 .

5. مائده (5 )، آيه 82 .

6. تغابن (64)، آیه 14 .

آفرینش انسان بعد از مرگ در قرآن
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

چرا قرآن در كنار عظمت آسمان به آفرینش انسان بعد از مرگ اشاره كرده؟

منظور شما آیه زیر میباشد:

«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

این آیه در رفع و از بین بردن استبعاد و بعید شمردن خلقت دوباره انسان ها در قیامت است كه از نظر مشركان كاری محال می نمود. می فرماید آفریدن و بازآفرینی شما از خلقت آسمان های با عظمت كه سخت تر نیست. خدایی كه بر چنین خلقتی قادر است ، بر آفریدن و باز آفرینی شما هم قادر است.

پی نوشت ها:

1. نازعات (79) آیه 27.

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟جهان آفريده شده براي انسان"
در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است: ...

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟

"جهان آفريده شده براي انسان"

در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13

تفاوت بین وعده و وعید الهی
اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

تفاوت بین وعده و وعید الهی در چیست؟

در مورد اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده به كار می روند و می گوییم خداوند به چنین اعمالی وعده ثواب داده است اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

شیخ صدوق رحمة اللَّه عليه درباره وعده و وعید الهی می گويد:

اعتقاد ما در باب وعده الهي اينست كه هر كس خدا او را وعده ثوابي داده آن ثواب حاصل مي‏شود براي آن كس، و هر كه را وعيد عقابي بر عملي فرموده مختار است اگر عذابش كند به عدل او است و اگر عفوش نمايد به فضل او است و خداوند ستمكار نيست براي بندگان.(1)

بنابراین وعده های الهی حتما محقق می شود. اما وعید های الهی احتمال عفو و بخشش خداوند در آنها است.

پی نوشت ها:

1. اعتقادات شيخ صدوق، ترجمه حسني، ص 80.

صفحه‌ها