دانش تاريخ

در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :
در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :

به چه دلیل عرب جاهلیت دختران خود را می کشتند؟ 2-این عمل در بین چه کسانی رواج داشته؟ چون اگر این عمل فراگیر می بود که زاد و ولد متوقف می شد

در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :

1- خوف از اسیرشدن در جنگ

2- فقر

3- تعصب

اعراب دوران جاهلیت به جهت ترس از اسیر شدن دختران شان در جنگ ،فقر و تعصب های نابجا دختران را زنده به گور می نمودند . تصور می كردند كه دختران در جنگ اسیر می شوند و همین طور تصور می كردند كه آنها  نمی توانند زندگی دختران خود را تامین كنند، لذا دختران را زنده به گور می كردند . از سوی دیگر اعراب جاهلیت از اینكه چه كسانی با دختران آنان از دواج می نمایند احساس ترس می كردند ، مهم تر از همه اینكه  آنان تعصب داشتند كه دختران خود را به ازدواج دیگر آن در بیاورند ، از این رود ختران شان را می كشتند. در تفسیر نمونه می خوانیم :"در عصر جاهليت نيز، براي توجيه جنايت بزرگ «فرزند كُشي» مي‏گفتند: از اين مي‏ترسيم كه در جنگ‏ها دختران ما به دست دشمنان بيفتند، غيرت ناموسي ما ايجاب مي‏كند كه نوزادان دختر را زير خاك پنهان كنيم!، و گاه مي‏گفتند: اگر فرزندانمان زنده بمانند، قادر بر تأمين زندگي آنها نيستيم! (1 )

 "گفته‏اند: سنت دختر كشي از اينجا پيدا شد كه نعمان بن منذر، قومي از عرب را غارت و زنانشان را اسير كرد. در ميان اسيران دختر قيس بن عاصم بود. سپس صلح كردند. از این رو است كه

در سوره: تكوير: آيه- 7 و 8- ميفرمايد: (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) يعني آن هنگامي كه از دختر زنده بگور شده سؤال مي شود: شما بعلت چه گناهي بقتل رسيده اید. "(2)

علامه طباطبای درذیل این آیه:

" وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً". می نویسد:

و معناي آيه اين است كه فرزندان خود را از ترس اين كه مبادا دچار فقر و هلاكت شويد و به خاطر ايشان تن به ذلت گدايي دهيد به قتل نرسانيد، و دختران خود را از ترس اينكه گرفتار داماد ناجوري شويد و يا به جهت‏هاي ديگري مايه آبرو ريزي شما شود مكشيد. زيرا اين شما نيستيد كه روزي اولادتان را مي‏دهيد، تا در هنگام فقر و تنگدستي ديگر نتوانيد روزي ايشان را برسانيد، بلكه مائيم كه هم ايشان و هم شما را روزي مي‏دهيم، آري كشتن فرزندان خطايي است بزرگ.

مساله نهي از فرزندكشي در قرآن كريم مكرر آمده، و اين عمل شنيع در حالي كه يكي از مصاديق آدم‏كشي است، چرا فقط اين مصداق ذكر گرديده؟ مي‏توان گفت كه چون فرزندكشي از زشت‏ترين مصاديق شقاوت و سنگدلي است و جهت ديگرش هم اين است كه اعراب در سرزميني زندگي مي‏كردند كه بسيار دچار قحطي مي‏شد، و از همين جهت همين كه نشانه‏هاي قحطي را مي‏ديدند اول كاري كه مي‏كردند به اصطلاح براي حفظ آبرو و عزت و احترام خود!! فرزندان خود را مي‏كشتند.(3) 

عادت زنده به گور كردن دختران، در عصر جاهلیت در میان همه قبایل عرب رواج نداشته،  این عادت بیش تر از همه در طایفه بنیاسد و تمیم شیوع داشته است.(4) اگر چه در میان آن قبایل نیز همه دست به چنین كاری نمی زدند. هچنین طایفههای مهم و معروف و اصیل، چنین عملی انجام نمیدادند.

پی نوشت ها :

1.تفسیر نمونه ، ناصر مكارم ودیگران ، ج22 ، ص125 ،دار الكتب الإسلامية ،تهران‏ ، 1374 ش‏.

2. ترجمه تفسير الميزان‏ ، (ترجمه محمد باقر موسوي همداني) ، ج13 ، ص 116ناشر: دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه ،قم‏1374 .

3.همان،ج8، ص289 .

4. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ص 36 ـ 37( ترجمه دكتر پاینده.)، بی نام

شخصیت متضاد هارون الرشید
در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود.

آیا هاورن شخصیت متضادی داشته و هم شادی می كرده و در هنگام موعظه گریه می كرده است؟

در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود. هم در مجالس وعظ و موعظه مي نشست و از آن متأثر مي شد و زار زار مي گريست و هم به جنايات و قساوت هاي گوناگون رو مي آورد.

هارون كه در دربار خلافت به دنيا آمده و از كوچكي، با عيش و خوشگذراني خو گرفته بود، كشش نيرومندي به لذت‏طلبي و خوشگذراني و اشرافي گري داشت، از سوي ديگر محيط كشور اسلامي و موقعيت خود وي، ايجاب مي‏كرد، كه يك فرد مسلمانان و پاي بند به مقررات آيين اسلام باشد، از اين رو، وجود او معجوني از خوب و بد و زشت و زيبا بود.

خصوصيات عجيب و متضادي داشت، كه در كمتر كسي به چشم مي‏خورد. ظلم و عدل، رحم و خشونت، ايمان و كفر، سازگاري و سخت گيري، به طرز عجيبي در وجود او به هم آميخته بود. او از يك سو از ظلم و ستم باك نداشت و خون هاي پاك افراد بي‏گناه، مخصوصاً فرزندان برومند و آزاده پيامبر را بي‏باكانه مي‏ريخت، از سوي ديگر هنگامي كه پاي وعظ علما و صاحب دلان مي‏نشست و به ياد روز رستاخيز مي‏افتاد، سخت مي‏گريست!

او هم نماز مي‏خواند و هم به ميگساري و عيش و طرب مي‏پرداخت. هنگام شنيدن نصايح دانشمندان، از همه زاهدتر و با ايمان‏تر جلوه مي‏كرد، اما وقتي كه بر تخت خلافت مي‏نشست و به امور كشور مي‏پرداخت از "نرون" و "چنگيز" كمتر نبود!

مورخان مي‏نويسند: روزي هارون به ديدار "فُضَيل بن عياض"، يكي از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز رفت. فضيل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال نارواي او پرداخت و وي را از عذاب الهي كه در انتظار ستمگران است، بيم داد. هارون وقتي اين نصايح را شنيد، به قدري گريست كه از هوش رفت!

چون به هوش آمد، از فضيل خواست، دوباره او را موعظه نمايد. چندين بار نصايح فضيل، و به دنبال آن، بيهوشي هارون تكرار گرديد! سپس هارون هزار دينار به او داد، تا در موارد لزوم مصرف نمايد.

هارون با اين رفتار، نمونه كاملي از دوگانگي و تضاد شخصيت را نمودار ساخته بود، زيرا گويي از نظر او كافي بود، كه از ترس خدا گريه كند و بيهوش شود. بعد هرچه بخواهد، بدون واهمه بكند. او دو هزار كنيزك داشت، كه سيصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و خنياگري بودند.

آري هارون هنگام شنيدن وعظ، سخت متأثر مي‏شد و صدا به گريه بلند مي‏كرد، اما هنگام شنيدن موسيقي چنان به طرب مي‏آمد، كه سر از پا نمي‏شناخت. هم نماز مي‏خواند و هم به فسق و فجور مي پرداخت. (1)

پي نوشت:

(1) مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چ شانزدهم، 1383ش، ص435-440

من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و
تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

   من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و آسمان، زمین و ... تا آخرین پیامبرمان در آن درج شده باشه و اگر درباره امامان هم باشه خیلی خوب می شه. ممنون می شم اگه اسم چند كتابی را كه در اون با زبانی ساده به این مطالب پرداخته شده باشه به من بدین

  پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

در این باره، به كتاب های زیر مراجعه نمایید:

1. تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

2. حیوة القلوب، علامه مجلسی، تحقیق سید علی امامیان.

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی

آیا کوروش، پیامبر الهی است؟ و یا دارای چه ویژگی هایی بوده است؟ و آیا زیر مقبره کوروش، کوروشی هست؟ آیا همه ایرانیان قبل از اسلام زرتشتی بوده اند؟

سوال اول) ابوالکلام آزاد کیست و چه اعتقاداتی دارد؟
ابوالکلام محيي‌الدين احمد آزاد، (۱۳۰۵-۱۳۷۹ق/۱۸۸-۱۹۵۹م)، دانشمند، محقق، سياست پيشه، خطيب، روزنامه‌نگار، مفسر قرآن ، اديب، صاحبْ سبکِ زبانِ اردو، هم‌رزم گاندي و نهرو در مبارزات استقلال‌خواهانه ملي هند، نخستين وزير آموزش و پرورش هند پس از استقلال ، و از کساني که خواسته‌اند اسلام دوباره به صورت عنصري فعال درآيد.(1) گاندي او را از بزرگترين متفکران جهان و داراي مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسيار دانسته است و ديگران همچون شبلي نعماني و جواهر لعل نهرو و پرفسور همايون کبير او را ستوده‌اند.(2)
آزاد تحت تاثیر انديشه‌هاي محمد عبده و سيد جمال ‌الدين اسد آبادی بود و روزنامه‌اش به نام الهلال را بر اساس مدل العروه‌الوثقي انتشار می داد.
ابوالکلام قائل بود که 3 نوع جنبش اصلاح‌طلبانه اسلامي در عصر وي وجود داشته است:
نخستينِ آن‌ها تجددخواهي غرب‌گرايان بود که پيروان آن شيفتگان تمدن اروپا بودند و شيوه اقتباس همه‌جانبه از آن را پذيرفته بودند. او سر سيد احمد خان هندی)، سلطان‌محمود و فؤادپاشا (ترکيه)، محمدعلي پاشا ( مصر ) و خيرالدين‌پاشا (تونس) را در اين گروه جاي مي‌داد.
ديگري جنبش اصلاح سياسي، دفاع و احياء بود که سيدجمال‌الدين آن را رهبري مي‌کرد. آزاد، مدحت‌پاشا (از ترکيه ۱۲۳۸-۱۳۰۱ق/۱۸۲۲-۱۸۸۳م) را نيز از اين گروه مي‌دانست.
سوم، جنبش اصلاح ديني بود. نمايندگان اين جنبش شيخ‌صدرالدين (از روسيه )، عبده (مصر)، عبدالرحمان کواکبي و کمال‌الدين قاسمي ( سوريه ) بودند. ابوالکلام خود را از اين گروه سوم به شمار مي‌آورد. به نظر وي اصول اساسي اين جنبش(اصلاح ديني) که برنامه‌هاي اين گروه بر آن نهاده شده بود، چنين بود:
1. در شريعت اسلام امتيازي ميان اين جهان و جهان ديگر نيست.
2. مسلمانان تنها هنگامي مي‌توانند شايسته عنوان «بهترين امت‌ها» باشند که از قرآن و سنت پيروي کنند.
3. شريعت اسلام کاملترين و خاتم قوانين وحي شده است.
4. انحطاط اسلام ناشي از تعطيل اجتهاد و جايگزين شدن ظواهر و جزئيات دين به جاي اصول است.
ابوالکلام ميان «تأسيس» (که معادل است با نوسازي بر پايه نمونه نخستين) و «تجديد» که تجددخواهي ناب و ساده است (آن‌گونه که سرسيداحمدخان تبليغ مي‌کرد)، فرق مي‌نهاد.
وي مي‌گفت: چون اسلام دين کمال مطلوب است، ضرورتاً بايد در خود داراي کمال باشد.
بنابراين، آنچه براي عينيت بخشيدن به اين کمال لازم است، اجتهاد است و نوسازي، نه تجددخواهي.
آزاد محققي متبحر در مسائل ديني بود وي کتاب‌هاي بسياري خوانده بود و اطلاعات گسترده‌اي داشت. گفته‌اند کتابخانه خصوصي او از جمله بهترين کتابخانه‌هاي هندوستان بوده است.وي در جريان تلاش‌هاي سياسي خويش نيز از مطالعه و تحقيق دست نکشيد. او در کتاب (ذوالقرنين يا کوروش کبير) به نظریه پردازی در خصوص هویت ذوالقرنین و اینکه او کوروش می باشد پرداخته است. همچنین ترجمه و تفسير قرآن او به زبان اردو با عنوان ترجمان القرآن، که بسيار مورد تحسين قرار گرفته حاصل بيش از 20 سال کار و تلاش می باشد. تأليفات وی عبارتند از:
1 .تذکره، چاپ ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م؛
۲.مسأله خلافت، ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م؛
۳.تحريم (بايکورت، رساله‌اي به اردو)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۴.دعوت عمل (خلاصه‌هايي از سرمقاله‌هاي الهلال)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۵.اتحاد اسلام، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۶.مضامين تازه (مجموعه مقالات)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۷.قول فيصل (ترجمه عربي آن: ثوره‌الهندالسياسيه)، ۱۳۴۰-۱۳۴۱ق/۱۹۲۲-۱۹۲۳م؛
۸.ترجمان‌القرآن، ۲ جلد، ۱۳۵۰-۱۳۵۵ق/۱۹۳۱-۱۹۳۶م؛
۹.خطبات آزاد ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۰.مضامين ابوالکلام آزاد ۲ جلد، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۱.مکالمات ابوالکلام، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۲.غبار خاطر و کاروان خيال (مجموعه نامه‌هايي که از زندان دژ احمدنگر براي مولاناحبيب‌الرحمان‌خان شيرواني نوشته است.
اين نامه‌ها لطيف و دلکش است و انديشه‌هاي ديني و فلسفي او را منعکس مي‌سازد)، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۳.نقش آزاد (مجموعه نامه‌ها)؛
۱۴.شهيد اعظم، [۱۰۰] ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۵.مسلمان عورت ( زن مسلمان، ترجمه از متن عربي، تأليف فريد و جدي افندي)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۶.تشريحا آزاد (مجموعه نوشته‌ها)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۷.سخنراني‌هاي مولاناآزاد، ۱۳۶۶-۱۳۷۴ق/۱۹۴۷-۱۹۵۵م؛
۱۸.خطبه احياي ملت (يک سخنراني مذهبي)، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
۱۹.هند آزادي گرفت، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م (شرح حال سياسي آزاد از زبان خود او که به زبان اردو به همايون کبير املا کرده و وي آن را به انگليسي ترجمه کرده است.
اين کتاب توسط امير فريدون گرکاني به فارسي برگردانده شده و در ۱۳۴۲ش در تهران نشر يافته است).
۲۰.باقيات ترجمان‌القرآن، ج ۳ تفسير او، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۱.ام‌الکتاب، (تفسير سوره فاتحه‌الکتاب ، در حدود ۴۰۰ صفحه، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۲.اصحاب کهف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۳.صداي حق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۴.عزيمت و دعوت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۵.مسأله مسيحيت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۷.اسلام و مسيحيت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵؛
۲۸.جنگ از نظر اسلام، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛
۲۹.حقيقت فنا و بقا، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م؛
۳۰.قرآن بشريت را به راه پيشرفت هدايت مي‌کند، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
۳۱.عدل الهي در قرآن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م؛
۳۲.احرار اسلام (قانون اساسي دولت اسلامي)؛
۳۳.دو قطره خون شهادت (در شرح حال سرمد و حلاج)؛
۳۴.مسلمان و کنگره؛
۳۵.ذوالقرنين يا کوروش کبير، يا شخصيت ذوالقرنين (فصلي از تفسير بزرگ او، ترجمان‌القرآن، ترجمة محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، ۱۳۴۲ش)
۳۶. «نامه نهرو»، اين نامه که پس از استقلال هند در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م از سوي جواهر لعل نهرو خطاب به احمد قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت ايران ارسال شد و پيش‌نويس آن در موزة نهرو در دهلي‌نو باقي است، توسط آزاد به فارسي نوشته شده است (نهرو، ميعاد با سرنوشت، ۷۹)
۳۷.«ابوريحان‌البيروني و جغرافيه‌العالم»، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م (مقاله‌اي در مجلّه ثقافه‌الهند).(3)
پی نوشت:
1. اسميت، ويلفرد کنت‌ول ، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلي هروي، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش،ص۸۸.
2. امين، حسن ، الموسوعه‌الاسلاميه، بيروت، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۱۱۴.
3. آزاد، ابوکلام، دانشنامه بزرگ اسلامي ، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، شماره مقاله:179،ج 1 ص 179
آدرس الکترونيکي: http://lib.eshia.ir/23022/1/179

سوال دوم) آيا همه ايرانيان قبل از اسلام زرتشتي بوده اند؟
بايد گفت در ايران قبل از اسلام، پيروان اديان متعدد زندگي کرده و همه مردم زرتشتي نبودند آیین های رایج در ایران قبل از اسلام به اجمال عبارتند از:
1) آئين مغان که قبل از ظهور زرتشت در ايران حاکم بود.
2) آئين مهرپرستي که در اواخر دوره هخامنشيان رونق گرفت. پيروان اين آئين معتقد بودند خداي مهر يک بار به صورت انساني در يک غار ظهور کرد و چوپانان آن محل به او ايمان آوردند و ...
3) مانويت که در دوره ساسانيان و در فاصه ظهور مسيحيت و اسلام پديد آمد و در مدت کوتاهي پيرواني زیادی را گرد آورد.
4) آئين مزدک، که به دنبال يک بحران اجتماعي در زمان قباد ساساني با رهبري مزدک ظهور يافت.
5) دين زرتشت، زردشت خود را فرستاده خداي خوبي و روشنائي معرفي مي کرد و مدعي بود آئين خود را از اهورا مزدا دريافت کرده تا جهان را از تيرگي ها پاک کند... (1) از زمان ظهور زرتشت تا ظهور اسلام در ايران - که در مدت آن اختلاف است و حداقل حدود 1200 سال فاصله بوده است، - به مرور زمان آئين زرتشتي در ايران توسعه يافت و تا زمان ساسانيان اکثر مردم به آئين زرتشتي گرويده بودند و توسط حکومت ساسانيان به عنوان ديني رسمي ايران معرفي شد
6) صابئين که به تعظيم خورشيد، ماه و ستارگان و آتش مي پرداختند و مجوسي نبودند.(2)
7) يهوديت، پيروان يهوديت نيز با توجه به اينکه پيامبران متعددي از بني اسرائيل مانند: دانيال، حيقوق، مردخاي، حجي، شعيا، ارميا و ... در دوره هاي مختلف در ايران بودند، کم نبود.
8) مسيحيت، پيروان اين آئين نيز بر مبناي اينکه مبلغان مسيحي در همه جا از جمله ايران فعاليت داشتند، در نقاط مختلف وجود داشتند.
9) اکثر اديان فوق و برخي اديان ديگر در آستانه ظهور اسلام پيرواني در ايران داشتند اما اکثريت مردم ايران در اين زمان پيرو آئين زرتشت بودند.
پی نوشت:
(1) حسين توفيقي، اديان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، چاپ هفتم 1384، برگرفته از صفحات 56 تا 66.
(2) يعقوبي ، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بى تا. ج1، ص158. عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373ش.

سوال سوم) آيا زرتشت دين الهي بوده است؟
این موضوع محل اختلاف است و مشهور اين است که دين الهي بوده است به ويژه اگر واژه مجوس را در آيه 17 سوره حج منطبق با زرتشت بدانيم. البته آنچه در آن زمان به عنوان دین زرتشت شناخته می شد مسلما به تحريف کشيده شده بود.
علامه طباطبايي در این خصوص معتقد است: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده اند. اين لفظ در قرآن يك بار به كار رفته است. در قرآن مجوس در صف و در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته اند. (حج آيه 17) بنابراين، از اين آيه استفاده ميشود كه زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند؛ امّا همانند ساير اديان، دين آنها منسوخ و كتاب آسماني آنها تحريف شد.(1)
پی نوشت:
(1)الميزان، ترجمه فارسي، ج 14، ص 532ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم، 1374 ش ‏(با تلخيص(

سوال چهارم) به برخي از خصوصيات ايرانيان قبل از اسلام اشاره مي شود:
1) حقيقت جوئي:
یکی از صفات برجسته ايرانيان را مي توان حقيقت جوئي دانست، ايرانيان نوعا زماني که تشخيص مي دادند مطلبي يا عقيده برحق است آن را مي پذيرفتند براي نمونه به داستان باذان حاکم يمن از سوي خسرو پرويز توجه نمائيد:
باذان از جانب “خسرو پرويز” بر يمن حکومت مي‌کرد و بر سرزمين‌هاي حجاز و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش فعالیت های رسول خدا(ص) را مرتبا به خسرو پرويز مي‌رسانيد. پيامبر صلي‌الله‌عليه‌واله در سال ششم هجري خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت نمود‌. وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود و براي “باذان” عامل خود در يمن نوشت که نويسنده اين نامه را دستگیر و به نزد وي بفرستد. باذان نيز دو نفر ايراني را به نام “بابويه” و”خسرو” به مدينه فرستاد و پيام “خسرو پرويز” را به آن جناب رسانيدند. نمايندگان “باذان” با حکمي که در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور خود را در ميان گذاشتند. حضرت فرمودند: فردا بياييد و جواب خود را دريافت کنيد. روز بعد که خدمت آن جناب آمدند، حضرت فرمود: “شيرويه” ديشب شکم پدرش “خسرو پرويز” را دريد و او را هلاک کرد. پيغمبر فرمودند‌: خداوند به من اطلاع داد که شاه شما کشته شد ... اينک؛ شما به يمن بازگرديد و به “باذان” بگوييد اسلام اختيار کند؛ اگر مسلمان شد حکومت يمن همچنان با او خواهد بود. نبي اکرم صلي الله عليه واله به اين دو نفر هدايايي مرحمت فرمود و آن دو نفر به يمن بازگشتند و جريان را به “باذان” گفتند.
باذان گفت: ما چند روزي درنگ مي‌کنيم اگر اين خبر صحت داشت، معلوم است که وي پيغمبر است و از طرف خداوند سخن مي‌گويد؛ آنگاه تصميم خود را خواهيم گرفت، چند روزي از اين قضيه گذشت که پيکي از تيسفون رسيد و نامه از طرف “شيرويه” براي “باذان” آورد‌. “باذان” از جريان قضيه به طور رسمي مطلع شد و شيرويه علت کشتن پدرش را براي وي شرح داده بود. شيرويه نوشته بود که مردم يمن را به پشتيباني وي دعوت کند و شخصي را که درحجاز مدعي نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتي او را فراهم نسازد. باذان دراين هنگام مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان که آنها را «ابناء» و «احرار» مي‌گفتند، مسلمان شدند و اينان نخستين ايرانياني هستند که به اسلام گرویدند.(1(
2) مهر ورزي
مهر ورزي، احسان، محبت به ديگران و مهمان نوازي از دیگر خصلت های ایرانیان بوده است. ايرانيان همواره در طول تاريخ، نسبت به يکديگر وحتي نسبت به بيگانگان، با محبت ودوستي ومهرباني رفتار مي کردند. اهمیت مهروزی در اندیشه ایرانی چنان بود که روزهایی از سال را به آن نامگذاری کرده بودند. به طوریکه پنجم اسفند هر سال «روز سپندارمذگان يادآور يکي از جشن هاي مهم ايرانيان باستان است که در آن به احسان و اکرام و مهروزی نسبت به همنوعان خود می پرداختند
با اسلام آوردن ایرانیان این خصلت رونقی مضاعف یافت چه بزرگان دینی ای چون امام باقر (عليه السلام ) اهمیت محبت را چنين بیان می نمودند: و هل الدين الا الحب ؟! : (آيا دين چيزي جز محبت است ) (2)
3) هنر دوستي:
تاريخ تمدن ايران تا قبل از دوره ي هخامنشي، در واقع در پرتو کاوش هاي باستان شناسي نوشته شده، ليکن با توجه به آن چه که روي خاک و در مسيرحوادث روزگار و صدمات انساني و طبيعي از آن دوره براي ما باقي مانده، هم چنين به کمک حفاري هاي باستان شناسي در حوالي آن مناطق، از سال 1935م.به بعد، قوت حيرت انگيز هنر ايران بر جهان عيناً آشکار شد.
معماری یکی از بارزترین مصادیق هنر ایرانیان بوده است که پس از اسلام و به ویژه در دوره هایی چون صفویه سبک و سیاقی متفاوت یافت. تاثیر و تاثر آموزه های اسلامی و معماری ایرانی سبکی جدید از هنر معماری را در عرصه تمدن ارائه داده است. (3)
اين نکته را بايد بر سخنان آندره گدار، پژوهشگر و استاد فرانسوي متخصص تاريخ معماري و هنر ايران، افزود که: اگر هنر عمده و عظيم ايرانيان باستان معماري بوده و براي هميشه اين هنردر همه ي ادوار به عنوان افتخار ملي آن ها بر جاي مانده، ولي در دوره ي بعد از اسلام، ادبيات، به ويژه شعر، يکي ديگر از ارکان و پايه هاي اصلي هنر ايراني به صورت کم نظيري در جهان تجلي کرده است.
البته شکوفايي موسيقي از عصر ساسانيان و ترکيب شعر با موسيقي و معماري، که حاصل آن هنرهاي تزييني مانند منبت کاري، فرش، منسوجات و مينياتور است هم بايد در نظر داشت، که در اين زمينه نيز ايرانيان در تاريخ هنر جهان کم نظيرند.(4)
پي نوشت ها:
(1) خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص?? تا 79.
(2) تفسير نمونه، آيت الله مکارم، ج 22، ص 164.
(3) هنر ايران، آندره گدار، ص 134.
(4) برگرفته از تبيان زنجان.

سوال پنجم) آیا کوروش پیامبر الهی بوده است؟
درباره نفی یا اثبات پيامبر بودن کوروش مطلبي در منابع نخستین وجود ندارد. بلکه برخي محققين کوروش را به عنوان يک احتمال با شخصيت ذوالقرنين - که در قرآن توصيف شده است- يکي دانسته اند. لازم به توجه است که اصل پیامبر بودن ذوالقرنین نیز امری مسلم نمی باشد. بادقت در آنچه بيان شد اين مطلب بديهي است که براي اينکه بدانيم کوروش پيامبر است يا نه، ابتدا بايد اين احتمال را که کوروش همان ذوالقرنين است مورد دقت و تامل قرار دهيم؛ برای مطالعه تفصیلی آراء مختلف در خصوص اینکه آیا کوروش همان ذوالقرنین است می توانید به این منابع مراجعه نمایید(1)) .
در صورت پذيرش ذوالقرنين بودن کوروش، سوال دوم مطرح مي شود که ذوالقرنين پيامبر است يا خير؟ درباره پيامبربودن ذوالقرنين اختلاف است. بعضى از مفسران از تعبير "قلنا" (ما به ذو القرنين گفتيم) که در آيه 86 کهف آمده است، مى‏خواهند نبوت او را استفاده كنند:
قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (به ذو القرنين گفتيم: آيا مى‏خواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى) ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از تعبير (قلنا) الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته و در قرآن کريم استعمال شده (مثلا در مورد مادر موسي در آيه 7 سوره قصص)، لذا اين تعبير نمي تواند دليل محکمي بر نبوت ذوالقرنين باشد.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه می فرمایند: در قرآن کريم قول منسوب به خداوند، گاهي در وحى نبوى و در ابلاغ به وسيله وحي استعمال مى‏شود، مانند: وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ : گفتيم اى آدم سكونت كن... (بقره/35) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ : و چون گفتيم در اين قريه داخل شويد... (بقره/58)
و گاهى درباره الهام (كه از نبوت نيست) بكار مى‏رود، مانند: وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ: و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده (قصص/7) با اين بيان روشن مى‏شود كه جمله «قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ» دلالت ندارد بر اينكه ذو القرنين پيغمبرى بوده كه به وى وحى مى‏شده، چون همانطورى كه گفتيم قول خدا [يعني قُلْنا]، اعم از وحى مختص به نبوت است.
از ديگر سو در آيه 86 سوره کهف عبارت قلنا (ما به ذوالقرنين گفتيم) آمده است و خداوند به صورت ضمير حاضر] نا [ذکر شده است؛ اما در آيه بعدي (87) آمده است: ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ، که در اينجا در مورد خداوند ضمير غايب (رَبِّهِ ) بکار برده شده است. ازاين تفاوت کاربرد ضمير حاضر و غايب مي توان اين نتيجه را گرفت كه مكالمه خدا با ذو القرنين توسط پيغمبرى كه همراه او بوده، صورت گرفته است و در حقيقت سلطنت او، مانند سلطنت طالوت در بنى اسرائيل بوده كه با اشاره پيغمبر معاصرش و هدايت او، كار مى‏كرده [داستان طالوت در آيات 246 تا 251 سوره بقره آمده است.](2) مويد سخن علامه طباطبايي روايتي است که از امام علي (ع) نقل شده است. از امام علي (ع) پرسيدند: ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ فرمود: بنده صالح خدا بود که خدا هم او را دوست داشت.(3)
باتوجه به مطالبي که بيان شد مي توان اين نتيجه را گرفت که ذوالقرنين به احتمال زياد پيامبر نبوده و فقط يکي از بندگان صالح خداوند بوده است. از این رو در خصوص کوروش نیز در هر صورت نظر به پیامبر نبودن وی تقویت خواهد شد.
1. براي مطالعه در اين زمينه مي توانيد به اين منابع مراجعه کنيد: طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، با ترجمه: موسوي همداني،محمد باقر، ج 13، تفسير سوره کهف، ذيل بحث روايي در مورد آيات مربوطه؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، چاپخانه خورشيد،چاپ چهارم،1363ش ، ج12، ص 544. (سوره کهف، آيات 86 و 90و93).
2. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، همان.
3. طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين‏، مصحح: حسينى اشكورى، احمد، تهران‏، مرتضوي، 1375ش، ج1، ص296
با تشکر از اعتماد شما، اگر درباره پاسخ ارائه شده، انتقاد يا پيشنهادي داريد، نظر خود را از طريق فرم «ارسال پرسش»، ارسال نماييد. همچنين شما مي‌توانيد از طريق:
ـ شماره تماس (096400)؛
ـ سامانه پيامکي (30009640) براي سؤالات فقهي؛
ـ سامانه پيامکي (30007461) براي سؤالات غيرفقهي؛
ـ و وب سايت (http://www.askdin.com) با کارشناسان اين مرکز مرتبط شويد.

سوال ششم) کوروش دارای چه ویژگی هایی بوده است؟
معمولا در مورد ویژگی های خوب یا بد کورش افراط و تفریط می شود. باید اعتراف کنیم که منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می¬یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می¬کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، كرزوس، پادشاه ليدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (1)
اگر کسی در گزارشهای هرودت غوطه ور شود خواهد دید که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالیستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (2)کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در كيفيت كارهاى بزرگ كورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار كورش را سرمشق تدبير و ملك‏دارى و رعيت‏پرورى و استقرار نظم و اداره امور مملكت قرار داده است (3) بنابراین این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(4)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمى‏دهم كسانى كه فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهيان من قرار گيرند و دست تطاول به هستى ديگران دراز كنند. من مصمم بودم شما را كه در اين نبرد به‏ من كمك رسانده‏ايد از عموم كلدانى‏ها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا كه از جرگه سپاهيان من اخراج مى‏شويد منتظر حمله قوى‏تر از خود باشيد.» (5)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
اما منابع یهودی از این قسم گزارشها ندارند تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. به همین دلیل منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت¬هایشان به زیر آورد. خداوند دروازه‌های شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش می‌گوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوه‌ها و تپّه‌ها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو می‌ریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینه‌های مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمی‌شناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمی‌شناسی. من این کار را می‌کنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت می‌دهم و هم بلا نازل می‌کنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمی‌آورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل می‌کنم. زمین آن را می‌پذیرد و شکوفه‌های آزادی و عدالت از آن می‌روید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل می‌آورم. (6)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند. لذا از نظر یک مسلمان اگر ثابت شود کورش همان ذوالقرنین است که احتمالش زیاد است کورش قابل تحسین، تکریم، تمجید و تعظیم است اما در صورت عدم اثبات، منابع قبلی نمی تواند معیار سنجش دقیقی باشد لذا در مورد کورش باید سکوت کرد نه افراط و نه تفریط.
پی نوشت:
1. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم، ج‏1، ص: 137تا139.
2. گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1386ش، چاپ ششم، مقدمه، ص: 10 تا 12.
3. كوروش‏نامه، مقدمه، ص: 10-11.
4. كوروش‏نامه، متن، ص: 168.
5. كوروش‏نامه، متن، ص: 203.
6. کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45/1-8 .

سوال هفتم) آیا زیر مقبره کوروش آیا اصلا کوروشی هست؟
مقبره منسوب به کورش از قدیم الایام تا همین چندی قبل به عنوان قبر مادر سلیمان شناخته می شد و بسیاری از جغرافیدانان اسلامی و نیز جهانگردان غربی از آن به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند. ابن بلخی(510ق) در توصیف این بقعه آورده است: «گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانه به چهار سو هیچ کس در خانه نتواند نگریدن کی گویند طلسمی ساخته اند که هر کی در ان نگرد کور شود اما کسی را ندیده ام که این را آزمایش کرده باشد»(1) حمدالله مستوفی نیز به این بارگاه اشاره کرده است. (2)
فرصت الدوله شیرازی(م1299ش) در کتاب آثار عجم از این مقبره به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده و می نویسد: «یکی از مورخین می¬گوید چون برخی جمشید را سلیمان می دانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا با این اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقوم است که سلیمان ابی جعفر برادر هاورن الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین در گذشته و به خاک مدفون آمده از آن وقت معروف به قبر مادر سلیمان گریده و بطول زمان گمان نموده اند سلیمان نبی است پس مشهد ام النبی نیز گفته اند و الله اعلم» (3)
دکتر فرایر نیز این قبر را متعلق به مادر چهاردهمین خلیفه عباسی می¬داند که در سال 715میلادی خلافت داشته و کشیش آنجلو نیز نظر وی را تایید می¬کند.(4)
بنابراین این بقعه به نام مشهد مادر سلیمان شناخته می شود و در دوران حاکمیت اتابکان در قرن هفتم مسجد جامعی کنار قبر ساخته و محرابی نیز بر سنگ درون اتاق آرامگاه ساخته شد. البته در سال1350خورشیدی برای برگذاری جشنهای 2500ساله این سنگها منتقل شد. (5)
این نامگذاری تا اوایل قرن نوزدهم میلادی بر قرار بود و حتی طبق یک سنت دیرینه مردان حق ورود به آن را نداشتند تا اینکه این زمان به عنوان قبر کورش مطرح شد و از این تاریخ به بعد مردان نیز اجازه حضور در داخل بقعه را پیدا کردند، نیز مکان بر آورده شدن حاجات بود، مردم در آنجا شمع روشن می کردند و دخیل می بستند.(6) و زنان عقیم به این بقعه متوسل می شده و نذر و نیاز می کردند تا از نعمت مادر شدن بهره مند شوند.(7)
جهانگردان اوایل این بقعه را از آن مادر سلیمان می دانستند. (8) در بین جهانگردان، جهانگیر هلندی یان استرایس(1082ق) از این منطقه دیدن کرده است وی ضمن بازدید از این بقعه می نویسد که این زیارتگاه مخصوص زنان بوده و زنان سه مرتبه پیشانی خود را به زمین می زدند و همین تعداد قبر را می بوسدند و ذکر کوتاهی زیر لب می گفتند.(9) جان اترپوس نیز که در سال1672 از آنجا دیدن کرده است می گوید آنجا زیارت گاه زنان پارسا بوده است و آداب خاصی در نحوه زیارت آنان نقل می کند. (10)
جوزفا باربارو سیاح ونیزی که در سال 1474از آنجا دیدن کرده است. (11) و نیز لارنس لاکهارت،(12) مینورسکی (13) در آثار خود از آنجا به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند.
جیمز موریه(1780م) دیپلمات انگلیسی مقارن با فتحعلی شاه، دیگر جهانگرد غربی برای اولین بار احتمال داد که این قبر متعلق به کورش است اما خود دلایلی آورده و این احتمال را رد کرد.(14) پس از وی جهانگردان دیگر احتمال وی را اخذ کرده اما دلایل رد وی را نیاورند و این بقعه را به طور قطع قبر کورش در نظر گرفتند.
رابرت کرپورتر دیپلمات انگلیسی که در سال1818میلادی مقارن با 1233ق از جمله کسانی هست که این قبر را متعلق به کورش دانسته است. (15) افرادی چون گروتفند آلمانی(16) پاسکال کوست نیز این بقعه را به کورش نسبت داده اند.
در سال 1919میلادی همزمان با اوایل حکومت رضا شاه ویپرت بولشر این مکان دیدن کرده و این قبر را قبر کورش عنوان می کند اما متذکر می شود که کتیبه «من کورشم، شاه ....» ناپدید شده است . او در ادامه بیان می کند که هر سال بهار و پاییز عشایر شتران، گوسفندان و بزهای خود را سه بار گرد این بقعه طواف می دهند و کره و پنیر به آنجا اهدا می کنند، او می گوید نمی دانم این را به روح موسس امپراطوری ایران نیاز می کنند یا روح مادر سلیمان؟ و سپس با تعجب بیان می کند ساکنان اینجا به نحوی نامفهوم گور کورش را قبر مادر سلیمان می دانند. (17) جای تعجب اینجاست که چگونه قبری که از قدیم به قبر مادر سلیمان معروف بوده اروپائیها به اندک دلیل و شباهتی تغییر به قبر کورش داده اند و البته برخی از جمله دیولافوا آن را قبر کاسادان همسر کورش می دانند.(18)
البته بنا بر گزارش هرودت کورش به دست ماساژت ها به قتل رسیده است. ملكه ماساژت ها پس از کشتن وی سر او را در مشگ خون فروكرد و در حاليكه با جسد چنين بدرفتارى ميكرد خطاب بآن چنين گفت: «اى پادشاه، با اينكه من زنده‏ام و سلاح بدست بر تو پيروز شده‏ام، چون با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتى و درحقيقت مرا نابود كردى‏، من نيز بنوبه خود همانطور كه تهديد كرده بودم ترا از خون سيراب ميكنم.» هرودت در ادامه می گوید: «درباره چگونگى مرگ كوروش افسانه‏هاى زيادى نقل كرده‏اند ولى من آنرا كه بيش از ديگران معتبر دانسته‏ام نقل كردم. (19)
ماساژت ها در نواحى مشرق درياى خزر در سرحدات شمال شرقى امپراتورى هخامنشى زندگی می کردند. (20) که صدها کیلومتر دورتر از مقبره منسوب به کورش در فارس است.
بنابراین انتساب این قبر به کورش قطعی نیست تشابه هایی که برخی بیان نموده اند تنها در حد یک احتمال است. این احتمال از آنجا تقویت می شود که برخی گفته اند: قبر کورش در داراب بوده است. (21)
پی نوشت:
1. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لیسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م.ص154، 155.
2. مستوفی، نزهه القلوب، ص194.
3. فرصت الدوله شیرازی، آثار عجم، تهران، بی¬جا، 1362ش،ص230
4. کرزن، جورج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش ج2، ص96.
5. شهبازی، علیرضا شاپور، راهنمای جامع پاسارگاد، شیراز، بنیادفارس شناسی، 1388ش، ص121.
6. هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، مترجم مهدی شون ضمیر، تبریز، موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، 1355ش. ج2، ص271.
7. هرمان نوردن، زیر آسمان ایران، ترجه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356ش،ص98.
8. کرزن،، ایران و قضیه ایران ج2، ص94-95-110
9. Struys, John. The Voyages and Travels of John Struys. Done out of Dutch by John Morrison. London, 1684, Voyages,331
10. کرزن، همان، ج2، ص96-97.
11. همان، ج2، ص96.
12. لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعيل دولتشاهى‏، انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏، چاپ سوم‏، ش 1383، ص294.
13. مینورسکی، ایران در زمان نادرشاه، ترجمه: رشيد ياسمى‏، مصحح، على اصغر عبد اللهى‏، دنياى كتاب‏، تهران‏، چاپ پنجم‏، ش 1387، ص315.
14. Moriee, [First] Journey,151-152 ؛ کرزن، همان، ج2، ص96.
15. .شهبازی، همان، ص123.
16. Morier, James. A Journey Through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople, in the Years 1808 and 1809 , Vol 2, 78
17. بلوشر، ویپرت، فارسنامه، به اهتمام گای لسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م، ص236-237.
18. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، دنیای کتاب، تهران، 1375ش، چاپ اول، ج2، ص1564.
19. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم ، ج‏1، ص: 285.
20. همان، ج‏1، ص: 285-286.
21. کرزن، همان، ج2، ص108.

رجواب این سوال ابتدا باید بعنوان مقدمه گفت که همین زنان وفرزندان بالاخص امام سجاد(ع) وحضرت زینب(س) بودند که بااقدامات بجا ومنطقی خود بعد واقعه عاشورا ...

سوال: 

چرا امام حسین(ع) فرزندان و زنان را بهمراه خود بردند ؟

درجواب این سوال ابتدا باید بعنوان مقدمه گفت که همین زنان وفرزندان بالاخص امام سجاد(ع) وحضرت زینب(س) بودند که بااقدامات بجا ومنطقی خود بعد واقعه عاشورا از قبیل سخنرانی وعزاداری  در مناطق مختلف و بالخصوص در شهر شام باعث برملا شدن  جنایات وخباثتهای یزیدیان در جهان اسلام شدند ودلیل واضح بر این مطلب را می توان در عکس العمل یزید برای اینکه مقصر این واقعه تلخ را ابن زیاد جلوه دهد در حالی که قبل از آن  او به این امر افتخار میکرد وکشته های کربلا را در مقابل کشتگان قریش در بدر می دانست واین را مایه عزت خود وحکومتش میدانست .[1]

در ادامه دلایلی که برای این امر می توان بیان کرد به این شرح است :

1. اولین مطلبی که می توان (بر مبنای احادیث وارده درباره واقعه کربلا آمده است)بیان کرد این است که حضرت ماموریتی الهی داشته و در این ماموریت همراهی اهل بیت ایشان نیز ضروری بوده است شاهد بر این مطلب سخنی است که از خود امام حسین (ع)در جواب برادرش محمد حنفیه نقل شده است که ایشان فرمودند :_ان الله قد شاء ان یراهن سبایا- خداوند خواسته است که آنان (اهل بیت ) به اسارت برده شوند. _[2]

2. درواقعه عاشورا  مردان وزنان هر کدام مسولیتی داشتند نقش مردان جانبازی وشهادت است ونقش زنان ،کودکان وباقی ماندگان قیام کربلا نقش پیام رسانی است .

این پیام رسانی آثار مهمی داشت ازجمله می توان بیان کرد:

- خنثی سازی تبلیغات سوء امویان که سعی در خارجی وشورشی نشان دادن امام ویاران ایشان داشتند واینکه ایشان بر علیه خلیفه پیامبر خروج کردند با بیان اینکه ایشان اهل بیت پیامبر هستند وحکومت وخلافت شایسته ایشان است ونمونه آن جواب امام سجاد به مرد شامی- وی حضرت را مورد توبیخ و شماتت قرار دادوایشان را شورشی خطاب کرد - است که به وی فهماندند که اهل بیت پیامبر ایشان هستند که اینک همچون اسیران رومی گرفتارند واو از کردار خود شرمنده شد.[3]

- اثر دیگر این پیام رسانی داشت  بیان اهداف وعلت قیام امام حسین (ع)وبیان اسلام راستین و بیان ویژگی های اهل بیت نبوت برای جامعه مسموم آنزمان است که بمدت 20سال تحت سیطره تبلیغات شوم بنی امیه بودند ( بالاخص شام که بمدت 42سال بطور کامل تحت نفوذ آنها بود ومناقب اهل بیت ومعارف اصیل اسلام به ایشان نرسیده بود و اسلام اموی را همان اسلام محمدی میدانستند) ونمونه این روشنگری را می توان درخطبه های امام سجاد وحضرت زینب(علیهم السلام) دید که باعث رغبت مجدد مردم به اهل بیت پیامبرونفرت ایشان از بنی امیه شد .واین امر باعث پشیمانی بنی امیه از اقدام خویش وسر افکندگی ایشان شد.[4]   

3. دلیل دیگری که می توان بیان کرد اگر امام زنان وفرزندان خود را بهمراه نمی برد حکومت میتوانست از ایشان به عنوان گروگان و اهرم فشار استفاده کند و در نتیجه قیام امام را تحت تاثیر قرار داده وامام را مجبور به درگیری با والی مدینه کنند بگونه ای که  قیام امام را برعلیه حکومت امویان در حد درگیری با یک والی  در حکومت  نشان دهند ودر نتیجه حتی با شهادت حضرت واسارت اهل بیت ایشان قیام ایشان ظهور وبروزی در جامعه اسلامی نداشته وبلکه سبب قدرت بیشتر امویان هم شود چرا که با مقصر نشان دادن والی مدینه ومجازات او  هم امام رااز سر راه خویش برداشته واز سوی دیگر برارج و قرب خود در جامعه بیفزایند.

لازم بذکر است حکومت ابتداسعی داشت حذف امام بدون درگیری وبا کمترین برخورد صورت گیرد وشاهد بر این ماجرا اقدامات حکومت برای قتل  حضرت در مدینه ومکه است . [5]

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

[1] ترجمه طبری ج7 ص31-29(نور السیره)

[2] لهوف،94ص-بحارالانوارج44،ص364.

[3] همان،ص239-238

[4] ترجمه طبری ج7 ص31-29(نور السیره)

[5] والی مدینه دستور داشت که اگر امام بیعت نکرد اورا به قتل برساند ،-اخبار الطوال، ص227

والی مکه وحکومت اموی نیز اقداماتی را برای حذف فیزیکی امام شروع کرده بودند-همان ،ص244

منع آب بر اساس منابع تاریخی مسلم است[1]. وبرای این منع آب دلایلی را می توان ذکر کرد :

سئوال:

در خصوص منع آب ودلایل آن و تلاش های حضرت برای رفع آن توضیح دهید ؟

منع آب بر اساس منابع تاریخی مسلم است[1]. وبرای این منع آب دلایلی را می توان ذکر کرد :

نخست اينکه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى کردند، بدان معنا که باشدّت تشنگى که بر امام حسين(عليه السلام)و يارانش تحميل کردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پايين آورده و در جبهه نظامى به شکست بکشانند.

دوم آنکه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسين(عليه السلام) که در برابر سختى و کمبودها زودتر تحت تأثير قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از اين طريق با بر پا کردن جنگِ روانى امام(عليه السلام) و يارانش را به تسليم وادار نمايد.

سوم اينکه: بنى اميه که به عنوان خون خواهان عثمان به پيروزى غير قابل تصورى دست يافته بودند به لطايف الحيل کوشيدند آن واقعه فتنه انگيز را دوباره احيا کنند و از طريق برانگيختن احساس ها بار ديگر از آن استفاده لازم را ببرند. از اين رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسيدن آب به آن سخن به ميان آوردند، گويا امام حسين(عليه السلام) و يارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراين تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگيرى از استفاده امام حسين(عليه السلام) و يارانش از آب کردند.

اما اقبل از آن که اقدامات امام رادرمقابل این خدعه دشمن بیان کنیم درابتدا باید بیان کرد:

  1. برطبق قراین مسجل درمورد عاشورا ووقایع مربوط به آن قرارنبوده است که امام ازطرق غیر معمول  ونا متعارف مشکلات پیش رو را حل کنند واگر مواردی بر خلاف آن دیده میشود آنها را میتوان به عنوان  اتمام حجت برای دیگران واطمینان قلب بخشیدن به یاران دراینکه ایشان بر حق هستند تفسیرکرد.
  2. امام درعین اینکه از هر گونه جنگ ودرگیری باکی نداشت، وخود واصحابش را آماده شهادت کرده بود  اما درکنار آن از برخی اقداماتی که باعث می شد  که بهانه به دشمن داده شود وجنگ را به بهانه آن آغاز کنند جلوگیری می کرد. ازجمله مواردی که سبب جنگ میشد حفر چاه درمیان خیمه ها بود چرا که ابن زیاد دستور داده بود جلو امام واصحابش را برای حفرچاه ودسترسی آب بگیرند[2].وبطور حتم بعد از این دستور ابن زیاد اگر چاهی در میان خیام حفر میشد سپاه دشمن تمام سعی خود را در ازبین بردن آن میکردند وهمین سبب درگیری زود هنگام میان دو سپاه وموجب حمله دشمن به خیمه ها میشد.واین بر خلاف آب آوردن از شط که فقط باعث درگیری های کوچکی میشد وسبب حمله به کل سپاه وخیام امام نمی شد .

اقدامات امام برای تامین آب :

1.درمنابع آمده است که امام چاهی را دربیرون خیام حفر کردند وبعد از برداشت آب آنرا محو کردند که این مطلب قبل از دستور ابن زیاد مبنی برشدت عمل بیشتر برامام ویارانشان درمنع آب بوده است.[3]

2.امام چندین بار توسط یاران خویش اقدام به آب آوردن از شط فرات کردند که بعنوان نمونه  می توان به این موارد اشاره کرد

حضرت ابوالفضل(ع) بصورت مكرر ، مقداري آب براي اهل بيت آوردند[4]. شكستن صف دشمن و آوردن آب براي مصارف غيرآشاميدني نيز گزارش شده است[5] .

3.یکی از اقدامات امام ویارانش برای برطرف کردن این مشکل گفتگو کردن بشکل مناظره ومحاجه باسپاه دشمن برای خنثی کردن استدلال ایشان درمنع آب وبشکل کلی تر استدلال بر حقانیت امام بود[6] و اگر این سخنان در دشمنان نفوذ میکرد چه بسا جنگی صورت نمیگرفت ویا حداقل منع آب برداشته میشد .

درپایان باید گفت که  اوج تشنگي در نيم روز عاشورا صورت پذيرفت و همگان را به رنج عطش كشانيد.واینکه  ذخيره آب نيز مي توانست بصورت مقطعي مشكل را حل كند و چاره ساز نبود آنگونه كه آوردن آب نيز به صورت موردي تشنگي ها را التيام بخشيد. اگر فرض كنيم كه در خيمه ها ابي هم باشد رزمندگان از آن استفاده نمي كنند تا اهل خيام از آن استفاده كنند و خودشان تشنه مي مانند .مطلب آخر اینکه انسان هم در حین جنگ به آب نياز دارد و اگر آب نخورد نمي تواند زياد دوام بياورد و امام و يارانش بدین سبب تشنه شهيد شدند .

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

[1] الأخبارالطوال،دینوری ص:255(نورالسیره)،أنساب‏الأشراف ج‏3،ص:180(نورالسیره)،تاريخ‏الطبري،ج‏5،ص:412(نورالسیره)،الفتوح،ج‏5،ص:92،91(نورالسیره)

[2] الفتوح،ج‏5،ص:92،91

[3] همان

[4] وقعه الطف، ابي مخنف، ص 190 – 192- مقاتل الطالبيين، ص 117

[5]  الامالي ؛ صدوق، ص 156 و 157

[6] به اين قضيه صورت گرفته در عاشورا دقت كنيد:«برير روى به لشكرگاه عمر سعد نهاد. چون بدانجا رسيد، عمر را خبر فرستاد و رخصت طلبيد. چون داخل خيمه شد، عمر سعد را در خيمه نشسته ديد. برير رفت و سلام نكرد و بنشست.عمربن سعد در خشم شد و گفت: من مسلمانم و خدا و رسول را مى‏شناسم, چرا سلام نكردى؟برير گفت: اگر تو مسلمان بودى و به خدا و رسول او ايمان داشتى، با فرزندان و اهل بيت او جنگ نمي كردى و آب از ايشان بازنداشتى. اى عمر، تو ادعاى مسلمانى مى‏كنى و به محمّد مصطفى (ص) دشمنى مى‏نمايى، اين چه دين و آيين است كه تو دارى؟ آب فرات در مقابل حسين بن على (ع) و فرزندان و اهل بيت او مى‏درخشد و ايشان صفاى اين آب مى‏بينند لكن اطفال كوچك او از تشنگى هلاك مى‏شوند و لشكر تو و سگان تو و سگان و وحش و طير از آن آب سيراب مى‏گردند. خود انصاف ده تو را چگونه بگويم مسلمانى؟ زهى ناخداترس و سنگين دل و جفاكار مردى كه تويى!» (ترجمه الفتوح، ص 898-نور السیره )
 

ما در جواب این سوال ابتدا به مسئله استفاده از داروی نظافت میپردازیم و در ادامه به بررسی غسل شب عاشورا میپردازیم .چرا که مسئله استفاده از داروی نظافت خود بحث وجو

سئوال:

باوجود عدم دسترسی امام ویارانش به آب در روز عاشورا  چگونه ایشان درشب عاشورا از داروی نظافت  استفاده کرده اند وغسل نیزنموده اند؟

ما در جواب این سوال ابتدا به مسئله استفاده از داروی نظافت میپردازیم و در ادامه به بررسی غسل شب عاشورا میپردازیم .چرا که مسئله استفاده از داروی نظافت خود بحث وجواب جداگانه ای می خواهد.

اما قبل از آن یاد آوری یک نکته ضروری است که منع آب در کربلا و مسئله عطش از مباحث  مسجل درتاریخ می باشد.[1] و اینکه شبهه را برای این مطرح کرده اند که در این مطلب تشکیک کنند ومستند این شبهه نیز چند منبع تاریخی است. که این منابع   عبارتند از: طبري در: تاريخ الأمم و الملوك[2]، و بلاذري در: انساب الاشراف[3].که درهردو منبع فقط استفاده از نوره آمده است واشاره ای به غسل کردن حضرت نشده است.[4]

بعداز ذکر این مقدمه ما به بیان جواب سوال می پردازیم :

استفاده از داروی نظافت

ماجرای استفاده از داروی نظافت در تاريخ طبری ، و انساب الاشراف با ترتیب این عبارت آمده است: « ثم دخل الحسين ذلك الفسطاط فتطلى بالنوره »و « أمر الحسين بفسطاط فضرب فأطلى فيه بالنورة»[5] آمده است.

دلائل نقد :

1.آنچه باعث ضعف وعدم مقبولیت این گزارش میشود اینست که در برخی منابع مهم تاریخی (که یا مقدم بر این منابع هستند ویا از لحاظ سند در نقل جریان عاشورا یکی هستند)به این جریان اشاره نکرده اند ،برخی  منابع که به استفاده از داروی نظافت  اشاره نکرده اندعبارتند از :

الاخبار الطوال تألیف ابی‌حنیفه ، احمد بن داود دینوری (متوفای 282) که پیش از طبری بوده، نیامده است.[6]در کتاب ارشاد شیخ مفید نیز این موضوع نقل نشده است،[7] در کتاب «وقعه الطف»  [8] و مناقب ابن شهر آشوب[9] (متوفای 588) نیز این مطلب ذکر نشده است.
وحتی این جریان در کتاب‌های با ارزش متاخر مانند مقتل الحسین مقرم[10]، نیز گزارش نشده است  .

با توجه به آنچه بیان شد معلوم میشود که این جریان نمی تواند چندان اعتبار تاریخی داشته باشد .

2. این احتمال نیز وجود دارد که کتبی که این گزارش درآنها ذکر شده است،دچارتصحیف شده باشند.،چراکه متون قدیمی بی نقطه بوده اند واحتمالا درنسخ اصلی  کلمه تور «ظرف برنجي يا سنگي»[11]بوده است که به نوره تصحیف شده و مويد ادعاي فوق آن‌كه اين ترجمه عبارت تور توسط برخي مورّخان به كار رفته است. به عنوان مثال گزارش ابو علي‌مسكويه او تنها سخن از مشك به ميان آورده مي‌نويسد: و أمر الحسين بمسك فميث في جفنة عظيمة و أطلي: حسين(ع) دستور داد در باديه‌‌اي(ظرفي) بزرگ، مُشْكي حل كردند و آن را بر بدن خود ماليد ... [12]

علاوه بر این دراین دو کتاب(تاریخ طبری و انساب الاشراف) قبل از ذکر نوره دستور امام برای آماده کردن مشک  آمده است.واین خود دلیل مهمی برتصحیف میتواند باشد.[13]

باتوجه به آنچه بیان شد واینکه کلمه تور صحیح باشد ، ترجمه اين فراز از تاريخ اين‌گونه مي‌شود: «پس از دستور امام، مُشكي (آورده و آن) را در آن ظرف به هم زدند و آماده كردند و سپس به ترتيب، امام و يارانش بدن خود را با آن خوشبو كردند»

غسل

مسئله غسل کردن در شب عاشورا توسط شیخ صدوق درامالی ذیل بشرح آورده است :«ثم إن الحسين ع أمر بحفيرة فحفرت حول عسكره شبه الخندق و أمر فحشيت حطبا و أرسل عليا ابنه ع في ثلاثين فارسا و عشرين راجلا ليستقوا الماء و هم على وجل شديد و أنشأ الحسين ع يقول ...

ثم قال لأصحابه قوموا فاشربوا من الماء يكن آخر زادكم و توضئوا و اغتسلوا و اغسلوا ثيابكم لتكون أكفانكم ثم صلى بهم الفجر[14].»

نفد :

1.این جریان تنها درامالی بدین گونه آمده  است (واگردرجای دیگری یافت شود بنقل از امالی صدوق است ) و این نقل باایراداتی مواجه است ازجمله اینکه:

 - واقعه آب آوردن حضرت علی اکبر وآنچه بعد از آن ذکر شده بااین اهمیت در متون  تاریخی وحدیثی معتبرچون کتب اربعه حدیثی شیعه نیامده است واین میتواند نشان از ضعف این روایت باشد.

- ضمن اینکه برخی افراد درسند مثل« أبو سعيد الحسن بن عثمان بن زياد التستري »روایت آمده است که درکتب رجالی وتراجم مطلبی درموردشان نیامده است  .

2.مسئله غسل کردن درمتون معتبری چون تاریخ طبری ،انساب الاشراف ، الارشاد ،اخبارالاطوال و وقعه الطف نیامده است ومیتواند نشان از ضعف گزارشات پیرامون این مسئله باشد.

3.در صورت پذیرفتن مسئله غسل این دلیل رامیتوان درچند بندآورد :

- امام حسين ـ عليه السّلام ـ مي‎دانست “ حضرت ویارانش سيراب باشد يا تشنه، ایشان  را به شهادت مي‎رساندند.

ضمن آنکه حضرت مي‎دانست، هيچ يك از اهل‎بيت به خاطر تشنگي هلاك نخواهد شد،چرا که حداکثرزمان تشنگی یک روز بوده است که قابل تحمل برای یک انسان معمولی  است .لذا آنچه درآن شب باعث قوت قلب بیشتر یاران امام میشد آمادگی بیشتر برای شهادت بود که غسل شهادت و آماده شدن برای شهادت را میتوان یک حرکت عالی درجهت این امر دانست.

- امام ـ عليه السّلام ـ مأمور عمل به ظاهر است. و با وجود  این احتمال که یاران حضرت بار دیگر می توانندآب بیاورند غسل کردن ودیگر موارد ذکر شده ایرادی بر حضرت وارد نمی کند .

 

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

 

  

 

 

 

[1] طبري ، ج4، ص 311-312؛ ارشاد، ج2، ص 86. اخبار الطوال، ص 255؛ ارشاد، ج2، ص 86.[2] تاريخ الأمم و الملوك، ج5، ص423؛
[3] انساب الاشراف، ج3ـص 187؛
[4] متن عبارت در تاریخ طبری : امر الحسين بفسطاط فضرب، ثم امر بمسك فميث في جفنه عظيمه او صحفه، قال: ثم دخل الحسين ذلك الفسطاط فتطلى بالنوره
[5] .تاریخ طبری ج5.ص423-انساب الاشراف ،ج3ص187
[6] ابو حنيفه دينورى‏، الأخبار الطوال ،ناشر: رضى‏،مكان نشر: قم‏،سال چاپ: 1368 ش‏، ص 254-256.
[7] ارشاد مفید،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران ،انتشارات علمیه اسلامیه، ج2، ص 86-96.
این در حالی است که مأخذ شیخ مفید و طبری، در بیان وقایع عاشورا مشابه است .اگر چنین مطلبی معتبر بود، قطعاً شیخ مفید آن را نقل می‌کرد.
[8] وفعه الطف، ص 190-205. (این منبع همان مقتل ابی مخنف است که مهم‌ترین و معتبرترین اثر در حادثه کربلا،که اصل آن کتاب از بین رفته و مطالب آن در کتاب‌های مختلف استوتوسط آقای یوسفی غروری به این نام جمع آوری شده است.)
[9] مناقب، ج4، ص 106-109.
[10] مقتل‏الحسین، (ع)، عبدالرزاق موسوی مقرم، چاپ پنجم،قم، دارالکتاب الاسلامی، 1399 ق، ص 215-220.
[11] ابن‌اثير، مؤلف «النهاية في غريب الحديث و الاثر» در مورد لغت تور مي‌نويسد: في حديث ام سليم أنها صنعت حيسا في تور، و هو اناء من صفر، او حجارة كالاِجانة قد يتوضأ منه- در حديث «ام سليم» آمده است كه او در تور، حيس(غذايي مركب از خرما و روغن و سويق) آماده كرد، تور، ظرفي برنجي يا سنگي است مانند طشت كه گاهي در آن وضو مي‌گيرند. النهاية في غريب الحديث و الاثر، ج1، ص199-  لسان‏العرب، جلد 4، ص 96
[12] تجارب الامم، ج2، ص70
[13] متن عبارت در تاریخ طبری : امر الحسين بفسطاط فضرب، ثم امر بمسك فميث في جفنه عظيمه او صحفه، قال: ثم دخل الحسين ذلك الفسطاط فتطلى بالنوره
[14]الأمالي‏صدوق، مجلس 30،ص : 156-157

 

بنا به نقل ابن قتیبه ارینب زنی زیبا روی وهمسر عبدالله بن سلام بوده که آوازه زیبایی وی به شام ویزید بن معاویه میرسد...

سوال:

جریان امام حسین و ارینب رابصورت مختصر بیان کنید وآنرا نقد کنید؟

در ابتدا باید بیان کنیم که این جریان به این شکل تنها در کتاب الامامه والسیاسه ابن قتیبه دینوری آمده است. [1]

ما در جواب ابتدا آنچه دینوری در کتاب خود دراین باره آورده بیان می کنیم وسپس به نقد آن می پردازیم .

بنا به نقل ابن قتیبه  ارینب زنی زیبا روی وهمسر عبدالله بن سلام بوده که آوازه زیبایی وی به شام  ویزید بن معاویه میرسد ووی عاشق ودلباخته وی شده یزید این مساله رابا معاویه درمیان گذاشته و ازدواج با وی را طلب می کند.

معاویه نیز عبدالله بن سلام رابا وعده اینکه اگر ارینب  را طلاق دهد دختر خود رابه عقد او در خواهد آورد راضی به طلاق ارینب کرد. معاویه پس از آن ابودردا را نزد ارینب  فرستاده تا او را بعقد یزید درآورند . آنان نیزبرای این امربه عراق رفتند که درآنجا قبل ازآنکه ارینب رابینند امام حسین (ع)رادیده وایشان را درجریان خواستگاری یزید ازارینب قرار داده وحضرت در آنجاازآنها میخواهد تاارینب راازطرف وی نیزخواستگاری کنند وآنان نیز پذیرفته وهر دو پیشنهاد را به ارینب ارائه کرده که ارینب بعد از مشورت با ابودردا (وی ازهم خویشان ارینب بود وفضایل امام رابرای اوبیان کرد) ازدواج با امام راپذیرفت.

عبدالله بعد ازاین ماجرا و بعد از آنکه معاویه به وعده خویش عمل نکرد ازکرده خود سخت پشیمان شد.

عبدالله بعد ازآن برای گرفتن امانتی که نزد ارینب داشت به عراق رفته وبعد از آنکه همدیگر را دیدند هر دو به سختی گریه کرده و از آنچه بر ایشان گذشته ابراز پشیمانی کردند امام بامشاهده این امر بیان کردند که: خدا را گواه مى‏گيرم، ارينب را سه طلاق داده‏ام. خدايا تو  مى‏دانى كه من وى را به خاطر مال و زيبايى‏اش به عقد خود در نياوردم. آن را براى اين كه براى شوهرش نگه دارم به عقد خود در آورده‏ام.

عبد الله بن سلام درخواست كرد تا امام حسين مقدارى از اموال عبد الله را در مقابل اين نيكى‏كه در  حق آن دو انجام داده است دريافت كند، ولى حضرت نپذيرفت و گفت: ثواب اين كار براى من بهتر  از اين پول‏هاست.

بار ديگر عبد الله بن سلام، ارينب را به عقد خود در آورد و با يك ديگر سال‏هاى زيادى زندگى كردند  تا اين كه اجل آنان را از يك ديگر جدا كرد.

نقد وبررسی :

  1. این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است .
  2. علاوه بر این روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می  کند: ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم.
  3. از سوی دیگر ابو درداء، عويمر بن عامر يا عويمر بن قيس که در این داستان نام او آمده بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را 39 یا 38 هجری درگذشته است[2]پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ در نتیجه این داستان از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است.!! 
  4. دراین جریان از شخصی بنام عبدالله ابن سلام به عنوان همسر ارینب  یادشده وازاو بعنوان یکی از والیان معاویه در عراق یاد شده است  اما مشخص  نیست وی کیست  چراکه  در کتب تاریخی معتبر اسم چنین شخصی بعنوان  یکی از کارگزاران معاویه درعراق دراین سالها نیامده است.

درمتن داستان نیز جمله ای  در وصف  عبدالله آمده است ،با این عبارت که:( و كان من معاوية بالمنزلة الرفيعة في الفضل‏) – اودرنزد معاویه جایگاه والایی داشت – باوجود چنین وصفی  وی نمی تواند یک آدم گمنام ومجهول الهویه ای باشد.

درکتب تاریخی نیز عبدالله ابن سلام  مشهور نام یکی از صحابه پیامبر می باشد که ابتدا یهودی بود ودرزمان  پیامبر اسلام  آورد وبعد از پیامبر خدمات شایانی به امویان  درترویج عقاید ایشان درجامعه اسلامی کرد.

اما مورخان تاریخ فوت اورا در سال 43هجری ذکر کرده اند که بهیچ عنوان نمی توان گفت وی همان عبدالله ابن سلام مورد اشاره در داستان ذکر شده است.[3]

5. در متون تاریخی زنی بنام ارینب (که ازاو در این داستان به شهرت یاده شده است بگونه ای که شهرت زیبایی او به شام رسید )دراین دوره با این مشخصات یافت نشد.

6. مطلب دیگری که باید به آن توجه کرد اینستکه هیچ سندی به آمدن امام حسین (ع)به عراق پس از شهادت حضرت علی و رفتن به مدینه اشاره نداردبالاخص که این ماجرا به سالهای آخرعمر معاویه وبعد ازاعلان ولایتعهدی یزید بر میگرددکه به صورت قطع میتوان گفت حضرت دراین ایام سفری به عراق نداشته است .

7. .آنچه دراین  داستان جای تعجب دارد اینست که حضرت امام حسین علیه السلام‌ ارینب را در یک مجلس سه طلاقه کرد و فرمود: فقال : أشهد الله أنها طالق ثلاثا، و این برخلاف فقه مسلم شیعی می باشد،که در فقه شیعه کاملاً و مبسوط بحث شده است. 

8. در برخي منابع گفته شده: کسي که با وي ازدواج کرد، امام حسن است نه امام حسين، مثلا در کتاب «تسليه المُجالس وزينه المجالس» داستان را به صورت مختصر درباره امام حسن(ع) آورده، يادآور مي شود که اين جريان در مدينه رخ داد و بعد از ملاقات عبدالله با همسر سابق خود و گريه آن دو، امام او را طلاق داد و وي مجدداً به عقد شوهر سابق خود درآمد و به خانه او رفت.[4]

 البته منبع مذکور، به جهات زير، از اعتبار و ارزش مناسب برخوردار نيست:

أ) کتاب مذکور، از منابع متأخر و غير مشهور (حدود قرن ده هجري) است، نيز وضع نويسنده، از جهت نسب، تاريخ زندگي، محيط تربيتي، ميزان اعتبار و علميت، به صورت دقيق معلوم نيست.

ب) اين کتاب بعد از مطالعه کتاب «روضه الشهداء» ملا حسين کاشفي سبزواري متوفاني حدود(910) و بر اساس و شيوه و اقتباس از آن نگارش يافته است.

نويسنده بعد از تمجيد و تعريف از کتاب «روضه الشهداء» و نويسنده آن مي نويسد: بعد از مطالعه آن کتاب از خداوند خواستم بر اساس و روش وي کتابي بنويسم تا در اين کار از او پيروي کرده باشم.

وي يادآور مي شود اساس و منشأ کتاب مذکور، کتاب «روضه الشهداء» است. «روضه الشهداء» که مستند مهم اين کتاب به شمار مي رود، به سختي نقد شده است.

ميرزا عبدالله افندي اصفهاني از بزرگان قرن دوازدهم، کتابشناس بلند پايه شيعه درباره منابع «روضه الشهداء» بر اين باور است که بيشتر، بلکه تمام روايات موجود در آن، از کتاب هاي غير مشهور، بلکه غير قابل اعتماد نقل شده است. [5]

ج) داستان مذکور در «روضه الشهداء» نيز نيامده است، چنان که در منابع کهن يافت نشد و نويسنده آن را با تعبير «روايت شده»، آورده، هيچ کدام از راويان يا منابع آن را نام نبرده است!

بنابر اين، اين داستان، درباره امام مجتبي نيز داراي ارزش و اعتبار نيست و به افسانه شباهت دارد.

درباره امام حسين(ع) نيز اعتبار ندارد و افسانه بودن آن نسبت به امام حسين(ع) روشن تر است، وبا مطالبي که ذکر شد، معلوم شد. دقت در جزئيات آن، افسانه بودن گزارش را به خوبي اثبات مي کند.

9. درپایان باید گفت که با صرف نظر از تمامی اشکالات موجود که ذکر شد اگر جریان صحت می‌داشت و اتّفاق افتاده بود، در حقیقت امام (ع) با این کار خود، از طرفی جنایات معاویه و یزید را برای مردم اثبات می‌کند که این ها برای رسیدن باامیال شوم وشیطانی خود به هرکاری دست می زدند.و از طرفی دیگر با این کار از پاشیده شدن یک زندگی موفق وگرم جلوگیری کرده است. 

نتیجه گیری:

باتوجه به اشکالات وارده به این ماجرا که شامل 1. عدم ذکر این داستان دردیگر متون 2.عدم ذکر سند برای این مطلب در کتاب یاد شده 3. مشخص نبودن شخصی بنام عبد الله  بن سلام بعنوان والی ونزدیکان معاویه در این زمان 4.مرگ ابودردا بعنوان یکی از کسانی که بارها دراین داستان نام اوذکر شده است سالها قبل از بوجود آمدن چنین جریانی 5.عدم ذکر نام زنی بنام ارینب با این شهرت دراین دوره تاریخ درمنابع تاریخی 6.عدم ذکر سفری برای امام حیسین درمنابع تاریخی دراین زمان 7.نسبت دادن سه طلاقه کردن ارینب ازسوی امام حسین (ع)دریک مجلس که از مسلمات فقه شیعه بطلان چنین طلاقی است واین تنها در میان اهل سنت رایج بوده است 8.برخی منابع که بجای نام امام حسین (ع) از امام حسن (ع) بعنوان طرف مقابل یاد کرده اند داری ضعف شدید درسند ومحتوی هستند. 9 . در صورت صحت نیز هیچ منافاتی با روحیه ظلم ستیزی وآزاد امام حسین نداردچراکه امام با این اقدلم خود جلو ظلمی دیگر از ظلم های بنی امیه را گرفت واین سندی بر پلیدی  امویان وشخص معاویه ویزید میباشد که برای نیل به اهدافشان از هیچ اقدامی حتی از هم پاشیدن یک زندگی گرم وصمیمی دریغ نمی کردند.

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

[1] امامه وسیاسه ، ابن قتیبه دینوری ٍ ج 1 -از صحفه 217تا 223

[2] الکامل، ابن اثیر ج 3، ص 129؛ ‌الاستیعاب، ابن عبدالبرّ ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی ج 4، ص 622.

[3] اسدالغابه ،ابن اثیر،ج3،ص161

[4] تسليه المُجالس وزينه المجالس، ج 1، ص 51 ـ 52.

[5] رسول جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، ص 340

یزید از امام حسین(ع) درخواست بیعت کرده بود و در صورت عدم بیعت دستور قتل ایشان را داده بود ...

سوال :

چرا امام حسین بعد از با خبر شدن ازشهادت حضرت مسلم به سفر خود ادامه دادند؟

درجواب این سوال بیان یک مقدمه ضروری است :

یزید از امام حسین(ع) درخواست بیعت کرده بود و در صورت عدم بیعت دستور قتل ایشان را داده بود  حضرت نیز در جواب  حاضر به بیعت با یزید نشد  وحتی بیان داشت که :مثلی لایبایع مثل یزید [1]

از سوی دیگر امام هدف قیام خود را امر به معروف ونهی ازمنکر وزنده کردن دین جدش بیان میکند.[2]

اکنون در جواب سوال باید گفت :

1. وقتی امام می تواند ازادامه حرکت منصرف شود که حداقل یکی از این دو مطلب محقق شود یا یزید درخواست بیعتش را برداشته باشد ویا هدف امام که امر به معروف و نهی ازمنکر وزنده کردن دین جدشان است محقق شده باشد درحالیکه به شهادت تاریخ هیچکدام از این دو موضوع محقق نشده بود .

یزید از همان ابتدا بشدت خواستار بیعت امام بود و تا آخرین لحظات حیات امام نیز دست از این خواسته اش بر نداشت که شواهد فروانی بر این مطلب وجود دارد بعنوان نمونه می توان به سخن امام درجواب ابن عمر داده است اشاره کرد که فرمودند :ان القوم لایترکونی ...فلایزالو ن حتی ابایع وانی کاره فیقتلونی[3] (این گروه مرا رها نخواهند کرد ...تامن بیعت کنم ومن نمی خواهم چنین کنم بنابراین آنها مرا خواهند کشت.)

وشاهد دیگر بر این مدعا که یزید حتی بعد از شهادت حضرت مسلم دست ازبیعت گرفتن از امام بر نداشته بود فرستادن حربهمراه سپاه برای  کنترل امام وجلوگیری ازبرگشت امام به مکه ومدینه و رفتنش به کوفه است وبارها از سوی سپاه یزید این مسئله مطرح شد که تنها راه رهایی تو بیعت با یزید است .

از سوی دیگر یزید و اعمال او نیز دست از خباثت های خود برنداشته بودند  وحتی بعد از شهادت حضرت امام نیز اقدامات فاجعه آمیزی انجام دادند  که نشانه عدم تغییر در سیاست های حکومت بود مثل  کشتار وسیع مردم مدینه درقیام حره وبه منجنیق بستن خانه کعبه  که منجر به سوختن پرده کعبه شد.

با وجود این مطالب بخوبی معلوم میشود که بعد از شهادت حضرت مسلم هنوز هدف امام حسین که امر به معروف ونهی از منکر وزنده کردن سیره پیامبراکرم (ص)بود محقق نشده بود.

2. دلیل دیگری که می توان ذکر کرد درخوا ست برادران مسلم برای انتقام گیری از قاتلان پدرشان بود[4] که حضرت رابرای ادامه راه مصمم تر کرد .

3. اینکه امام با حضرت مسلم فرق داشت واین احتمال که کوفیان درمواجهه با امام به خود بیایند وایشان را یاری فرمایند وجود داشت .دیگران نیز این مطلب را به امام یادآوری کردند که: والله ماانت مثل مسلم ابن عقیل ولوقدمت الکوفه لکان الناس الیک اسرع [5]( شما متل مسلم نیستید، اگر به کوفه بروید مردم به سرعت به شما خواهند پیوست.)

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

[1] الفتوح ج5ص11

[2] بحارالانوار،ج44ص329-مفتل خوارزمی،ج1ص188

[3] الفتوح،ج5،ص25

[4] انساب الاشراف،ج3،ص168-البدایه والنهایه ،ج8،ص168

[5] الکامل فی التاریخ ،ج4،ص42-تاریخ الطبری ،ج5 ،ص398

در هيچ يك از منابع معتبر و نيز آثار تفسيري به اين نكته كه سر انجام كار اين دو فرشته بزرگ الهي به كجا كشيد، اشاره اي نشده است اما...

اين نكته معلوم است كه آن دو فرشته بزرگ به اراده خدا در كسوت انساني ميان مردم دنيا ظاهر شدند تا نحوه ابطال سحر ساحران را به ايشان بياموزند و مردم را در مقابل تاثير منفي جادو مسلح كنند. البته بايد بدانيم كه حضور اين دو فرشته در نقش انسان، به معناي تغيير ماهيت آن ها نبود كه به طور كامل از حالت ملك بودن به حالت انسان بودن در آمده باشند تا بخواهيم پي گير عاقبت شان باشيم! بنا بر اين، آنان از ملائك بودند و بايد قبول كرد كه بعد از تعليم سحر و انجام ماموريتي كه به آن ها محول شد، به كار اصلي شان كه عبادت خداي متعال است، مشغول اند. مثل جناب جبرائيل كه گاهي به صورت انسان بر پيامبر خدا(ص) ظاهر مي شد و حضرت را از تعاليم وحي الهي با خبر مي كرد و سپس به عالم ملكوت باز مي گشت.

در عين حال ممكن است علت سوال پرسشگر با توجه به شايعات و اتهام هاي نادرستي باشد كه در باره اين دو ملك الهي در بعضي از كتاب ها مطرح شده است كه نياز به بيان آن نيست وعلامه طباطبايي از كتاب عيون اخبار الرضا(ع)سخني از حضرت در تاييد هاروت و ماروت آورده است كه فرمود:                       

أن الملائكة معصومون، محفوظون عن الكفر و القبائح بألطاف الله تعالي- قال الله تعالي فيهم: "لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ"(1)

يعني اين كه فرشتگان خدا داراي مقام عصمت اند و با الطاف الهي از كفر و زشتي ها محفوظ اند و چنين است كه خداي متعال در حق ايشان فرمود: به آن چه از طرف خداي متعال به ايشان امر شد، عصيان نمي ورزند و هر چه را كه بدان مامور شدند، انجام مي دهند.

پي نوشت:

1. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات مكتبة النشر الإسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم،‏ ج‏14، ص 281.

صفحه‌ها