دانش تاريخ

مناظرات امام رضا (ع) با فرق گوناگون و مذاهب جهانی مناظراتی شیرین و غرور آفرین برای مسلمانان و شیعیان است.
امام رضا

امام علی بن موسی الرضا (ع) در سال 148 هجری در مدینه متولد شدند. آن حضرت در سال 183 هجری به امامت رسیدند. در این زمان هارون خلیفه ستمگر عباسی حکومت جامعه اسلامی را در دست داشت. بعد از هارون امر خلافت در اختیار امین قرار داشت. سپس مأمون با شکست دادن برادرش در سال 198 هجری توانست حکومت را در اختیار گیرد.

در سال 200 هجری مأمون امام رضا(ع) را به برای مقاصد شوم سیاسی‌اش به مرو فراخواند و سپس ولایتعهدی را بر آن حضرت تحمیل کرد. امام رضا(ع) خود در این زمینه می‌فرماید: خداوندا تو می‌دانی که مرا اکراه نمودند و به ضرورت این امر را اختیار کردم ... خداوندا عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو. پس توفیق ده مرا که دین تو را به پا دارم و سنت پیغمبر تو را زنده بدارم.

یکی از اقدامات مأمون هنگام حضور امام رضا(ع) تشکیل دادن جلسات بحث با فرق و مذاهب کلامی و علمای سایر ادیان بود. هر چند حضرت قبل از تشکیل این مجالسِ مناظره، مناظراتی با فرق و مذاهب کلامی گوناگون داشتند، اما هدف مأمون این بود که امام رضا(ع) را در این جلسات شکست دهد. تا موقعیت معنوی امام رضا(ع) در نظر مردم کاهش یابد.

در این رابطه جعفر مرتضی عاملی می‌نویسد: «مأمون برای مغلوب ساختن امام رضا(ع) شروع به گردآوری علما و معتزلیان و اهل کلام که اصحاب جدل و کلام و استدلال و مو شکافی بودند نمود. تا با امام رضا (ع) درافتند و در هر مجلسی از قدر علمی امام بکاهند. و او را در زمینه بزرگترین چیزی که خود و پدرانش (علیهم السّلام) ادعا می‌کردند، یعنی علم و شناختِ آثار و علوم پیامبر خدا (ص)، که بر حسب اعتقاد شیعیان، بزرگترین شرط و لازمه پیشوایی امام بود، شکست دهند.»

آن حضرت در مجالس مناظره، با فصاحت و بلاغت، میراث جد بزرگوارشان را در مقابل اشکال تراشی‌های دیگران محافظت نموده و بدون استثنا تمام دانشمندان را مغلوب ساختند. برخی از آنها به حقانیت آن حضرت و دین اسلام اعتراف کردند و برخی همانند عمران صابی مسلمان شدند. بیان همه جلسات مناظره و تمام گفتگوها و سئوال‌ و جوابها خود کتابی مفصل است که ما به گوشه‌‌ای از این مباحث اشاره می‌کنیم.

یکی از مهمترین مجالس مناظرات آن حضرت، مناظرات مرو است. در این جلسه مأمون رهبران مکاتب (کلامی و خلفی) و مذاهب (اسلام، یهود، مسیح، صابئی و هندو) را جمع‌آوری کرد که شاید امام رضا(ع) را در یک مناظره علمی شکست دهند. ولی مقصود او حاصل نشد. علاوه بر اینکه در این مناظرات آن حضرت، با رهبران چهار مکتب و مذهب معروف مناظره کردند از این جهت می‌بینیم این مناظره از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب طول کشیده است.

آن حضرت در این جلسه با جاثلیق دانشمند مسیحیان، رأس الجالوت دانشمند یهودی، هیربذ اکبر بزرگ زرتشتیان و عمران صابی مناظره کردند. سپس در جلسه‌ای جداگانه با علی بن محمّد جهم و سلیمان مروزی هم مناظره نمودند.

مناظره اوّل با جاثلیق

در ابتدای این مناظره جاثلیق گفت: من چگونه با شما بحث کنم و حال آنکه استدلال شما به کتابی است که من آن را قبول ندارم. حضرت فرمود: ای نصرانی اگر از انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟ گفت: آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد.

امام رضا (ع) فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو! جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟

امام رضا (ع) فرمود: من به نبوت عیسی و کتابش و آنچه به امتش بشارت داد، و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم و به نبوت عیسی که اقرار به نبوت محمّد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم. سپس جاثلیق 2 شاهد بر این مطلب از امام درخواست کرد.

امام رضا(ع) فرمود: سوگندت می‌دهم. آیا انجیل این سخن را بیان نمی‌کند که یوحنا گفت، حضرت مسیح (ع)، مرا از دین محمّد (ص) عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد؟ جاثلیق گفت: آری این سخن یوحنا از مسیح نقل شده اما نگفته این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.

امام فرمود: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و نام محمد(ص) و اهل بیتش(ع) راتلاوت کند آیا به او ایمان می‌آوری؟

جاثلیق گفت: بسیار خوب. سپس امام به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفر سوم انجیل را در حفظ داری؟ نسطاس گفت: بسیار خوب از حفظ دارم. سپس امام به رأس الجالوت بزرگ یهودیان فرمود: آیا تو هم انجیل می‌خوانی؟ گفت: آری به جان خودم سوگند. امام رضا (ع) فرمود: آن سِفر سوم را بخوان اگر در آن ذکری از محمّد(ص) و اهل بیتش (علیهم السّلام) بود به نفع من شهادت بده.

سپس خود آن حضرت سِفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر(ص) رسید، متوقف شد. رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی، تو را به حق مسیح و مادرش آیا می‌دانی من از انجیل باخبرم؟ جاثلیق گفت: آری.

سپس امام نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امّتش را برای او تلاوت کرد. سپس فرمود: ای نصرانی چه می‌گویی آیا این سخن عیسی بن مریم است؟ جاثلیق گفت: من انکار نمی‌کنم آنچه در انجیل برای من روشن شده است، و به آن اعتراف دارم.

امام رضا (ع) فرمود: همگی شاهد باشید که او اقرار کرد. در ادامه این مناظره آن حضرت با جاثلیق در رابطه با الوهیت عیسی (ع) مناظره کرد و جاثلیق که پاسخی نداشت تسلیم شد و گفت: القول قولک و لا اله الا الله.

مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق به گونه‌ای بود که جاثلیق درمانده شد و گفت: به مسیح قسم گمان نمی‌کردم بین مسلمانان فردی مثل تو پیدا شود.

مناظره دوم امام رضا (ع) در مرو با رأس الجالوت بزرگ یهودیان

در این مناظره رأس الجالوت از اثبات نبوت حضرت محمّد (ص) پرسید؛ امام رضا (ع) دلائل قانع‌کننده‌ای برای او ذکر کرد. سپس امام رضا (ع) از اثبات پیامبری موسی (ع) از وی سؤال کرد.

رأس الجالوت جواب داد: او کارهای خارق‌العاده انجام داده که احدی از انبیای پیشین انجام نداده‌اند. امام رضا (ع) فرموند: پس چرا اقرار به نبوت حضرت مسیح نمی‌کنید که مردگان را زنده می‌کرد؟

رأس الجالوت گفت: می‌گویند چنین کارهایی را می‌کرده ولی ما هرگز ندیده‌ایم. امام رضا (ع) فرمود: آیا معجزات موسی را با چشم خود دیده‌ای؟ رأس الجالوت در اینجا جوابی نداشت که بدهد.

مناظره سوم با بزرگ هیربدان

در این مناظره امام رضا (ع) رو به بزرگ هیر بدان کرد و فرمود: به من بگو این زرتشت را که پیامبر می‌دانی بر طبق کدام دلیل است؟ بزرگ هیر بدان گفت: او کارهای خارق‌العاده‌ای انجام داده که احدی قبل از او انجام نداده است. گرچه ما آن را ندیده‌ایم ولی اخبار پیشینیان ما گواه بر این معنی است. امام (ع) فرمود: آیا جز این است که اخبار پیشینیان به شما رسیده و پیروی کرده‌اید؟ گفت: آری. امام رضا (ع) فرمود: همین گونه است سایر امت‌ها و پیامبران پس چرا این پیامبران را قبول ندارید و تنها تکیه روی زرتشت می‌کنید؟ بزرگ هیربدان خاموش گشت و پاسخی نداشت.

یکی دیگر از مناظرات آن حضرت در مرو با عمران صابی ( یکی از متکلمان) می‌باشد. این مناظره از مناظرات طولانی آن حضرت است در این مناظره بارها عمران‌ صابی سکوت کرد و نتوانست پاسخ امام (ع) را بدهد. سرانجام این مناظره به اسلام عمران صابی منجر شد. از دیگر مناظرات آن حضرت در مرو مناظره آن حضرت است با علی بن محمد الجهم بود. وی عقایدی انحرافی درباره عصمت انبیاء داشت. در پایان این مناظره علی بن محمد الجهم گریه کرد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من توبه می‌کنم و تعهد می‌نمایم از امروز به بعد درباره پیامبران خدا، جز آن چه شما فرمودید نگویم.

نتیجه بحث

مناظرات امام رضا (ع) با فرق گوناگون و مذاهب جهانی مناظراتی شیرین و غرور آفرین برای مسلمانان و شیعیان است. ذکر همه این مناظرات در فراخور این مقاله مختصر نبود. لذا به موارد کوتاهی از مناظرات اشاره شد. در این مناظرات، امام رضا (ع) به مدد دانش بی‌کرانشان عالمان سایر فرق و ادیان جهانی را شکست دادند و در برخی از موارد باعث اسلام آوردن آنها شدند.

کدام پیامبر در بیت المقدس اعتکاف کرد؟
 اعتکاف

کدام پیامبر در بیت المقدس اعتکاف کرد؟

کسی به درستی نمی‌داند که این عبادت، از چه زمانی آغاز و کیفیت اجزا و شرایط آن در بدو شکل گیری چه چیزهایی بوده است. اما با توجه به آیه 125 سوره بقره مبنی بر «و ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هرگونه آلودگی تطهیر کنند» (1)، می‌توان نتیجه گرفت که اعتکاف در ادیان پیش از اسلام وجود داشته است (2) و عملی بوده که در شریعت ابراهیم از مناسک و عبادات الهی محسوب می‌شده. و پیروان ایشان به این عمل مبادرت می‌ورزیدند.

لذا ابراهیم و اسماعیل (ع) از طرف خداوند موظف شده بودند تا محیط لازم را برای برپایی این مراسم مهیا سازند. بیت المقدس از مکان هایی بود که همواره عده زیادی از انسان ها، برای اعتکاف در آن گرد می‌آمدند و به راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول می‌شدند. بزرگ این گروه، حضرت زکریا (ع) بود. (3)

حضرت سلیمان (علیه السّلام) در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه وکمتر و بیشتر اعتکاف می‌کرد و آب و غذا برای آن حضرت فراهم می‌شد و او در همان جا به عبادت می‌پرداخت. (4)

مرحوم مجلسی به نقل از مرحوم طبرسی آورده است: براستی سلیمان همیشه در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه، کمتر و بیشتر، اعتکاف می­کرد و غذا و آب خود را به آنجا می‌برد و به عبادت می‌پرداخت. (5)

 پی‌نوشت‌ها:

1. ناصر مکارم شیرازی، تفسر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة،1374، ج1، ص 447.

2. جمعی از نویسندگان، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مر کز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص 355.

3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‌14، ص‌141

4. همان

5. همان

به خاطر بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده‌اند.
امام حسن

امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیره‌بختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان ‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.(1)

امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت کرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(2)

از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آن‌ها لباس‌های مناسب هدیه دادند.(3)

تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن(ع) داستان‌های فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(4)

روایات تاریخی مربوط به بخشش‌های آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آن‌ها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمی‌گردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و می‌خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد که من هم به مردم کمک کنم».(5)

به خاطر این بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامت‌ها و بخشش‌های کم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.

 

 

 

*پی‌نوشت‌ها:

 

1. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.

2. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.

3. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.

4. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.

5. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی در پاسخ به دو سوال درباره توسل به پیامبر بعد از رحلت آن حضرت و علت عدم بیعت مردم با علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) پاسخ گفته است.
پیامبر(ص)

آیا دلیلی بر مشروعیت توسل به پیامبر(ص) پس از رحلت نیز داریم؟

پاسخ: در این مورد به چند نمونه از روایاتی كه بر مشروعیت توسل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات دلالت دارد اشاره می كنیم:

۱ـ سمهودی از طبرانی در جامع كبیر خود از عثمان بن حینف نقل می كند كه مردی برای حاجتی نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) آمد و رفت می كرد، ولی خلیه هیچ التفاتی و نظری در حاجت او نكرد پس با عثمان بن حنیف ملاقات كرد و شكایت كرد به او این موضوع را، عثمان بن حینف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو ركعت نماز بگزار و بگو:

خدایا! من از تو درخواست می كنم و رو می آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی كه من رو آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو این كه حاجت مرا بر آورده سازی.

پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، كسی كه در را می گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه بر. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذكر كرد و خلیفه آن را برآورده نمودوبه او گفت هرگاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات كرد به او گفت خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمی كرد تا این كه تو با او در این باره سخن گفتی.

ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شكایت نمود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او گفت: اگر خواسته باشی دعا میكنم و یا این که صبر كن، او گفت ای رسول خدا، برای من کمک كار و عصاكشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقّت دارم، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر ودو ركعت نماز بخوان و دعا كن به همین دعا!»

ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوی ما طول كشید تا این كه آن مرد بر ما داخل گردید مثل این كه هیچ نابینا نبوده است.

سمهودی می گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل كرده است(۱)».(۲)

این جریان هم توسی به رسول خدا پس از وفات آن حضرت اس به دستور ابن حنیف هم سند دیگری است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است.

۲ـ سمهودی نقل میكند: اهل مدینه را قحطی شدیدی گرفت، مردم به عایشه شكایت كردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه ایبه سوی آسمان قرار دهید به طوری كه بین قبر و بین آسمان سقفی نباشد، این كار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوی كه گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتی شد برای اهل مدینه كه در مواقع خشك سالی، روزنه ای را به سوی آسمان باز میكنند. (۳)

این یك نوع توسل عملی است به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.

۳ـ از محمد بن عبیداللّه بن عمرو و عتبی نقل شده است كه گفت: نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بودم كه عربی بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیك یا رسول اللّه!»

و در روایتی گفت: «سلام بر تو ای بهترین رسولان! به راستی كه خداوند فرو فرستاد بر تو كتابی راست و صادق در آن كتاب گفته: اگر آنها هنگامی كه به خود ستم كردند نزد تو می آمدند پس استغفار و طلب آمرزش مینمودند ازخداوند طلب آمرزش می نمودند از خداوند و طلب آمرزش می نمودند برای آنها رسول، خداوند را توبه پذیر و بخشاینده می یافتند. نزد تو آمدم در حالی كه استغفار میكنم ازگناه خود».

بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چمان من غلبه كرد، پیامبر را در خاب دیدم، پس فرمود: «ای عتبی! سراغ این اعرابی برو و بشارت ده او را به این كه خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حكایت را سمهودی در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذكر كرده است. (۴)

در این حكایت، مخاطب خداوند است و پیامبر رادر طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.

در كتاب وفاء الوفا میگوید: «ای حكایت مشهور است و حكایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسك از تمام مذاهب و آن را نیكو شمرده از ادب زیارت كننده شمرده اند: ابن عساكر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزی در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایی از محمد بن حرب هلالی»، بعد حكایت را نقل میكند. (۵)

۴ـ بیهقی و ابن شیبه روایت كرده اند كه: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطی گرفت پس بلال بن حرث ـ كه از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بودـ به سوی قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آمد وگفت: ای روسل خدا! امت هلاك شدند، برای آنان طلب آب (باران) كن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده كه به او خبر داد به زودی (مردم) سیراب می شوند» (۶)

در این بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار می دهد و از او طلب باران میكند و سیراب شدن امت را می خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل می نماید واگر اینیك بدعت و عمل خلاف و منكر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملی را انجام نمی داد.

۵ـ «در خلاصة الكلام از مواهب اللدنیة نقل میكند: ابن فدیك كه از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخاری و غیر این دو روایت شده كه شنیدم از بعضی از علما و صالحان كه میگفت به ما چنین رسیده است كه: كسی كه بایستد نزد قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّی اللّه علیك یا محمّ! ملكی اورا صدا می زند: (درود بر تو باد ای فلان!) و هیچ حاجتی از او ساقط نمی شود. بعد می گوید: این را كه در مواهب از ابن فدیك نقل كرده بیهقی نیز آن را نقل میكند».

این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت می كند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت. (۷)

پی نوشت:

۱-وفا الوفاء ج ۴ ص ۱۳۷۳

۲-طبرانی، المعجم الكبیر، ج ۹، ص ۳۰، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم ۸۳۱۱

۳وفاءالوفا، ج ۴، ص ۱۳۷۴

۴-همان، ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹

۵-وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۳۶۱.

۶-زینی دحلان الدرر السنیة، ج ۱، ص ۹.

۷-كتاب دعا و توسل، صفحه ۱۲۸، ۱۳۷

پرسش و پاسخ دینی
بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه ا
امام علی

چرا مسلمین بعد از رحلت پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) بیعت نکردند؟

قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی ـ علیه السّلام ـ تذكر این نكته لازم است كه: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از باب جهل و بی خبری نبوده است بلكه این بی تفاوتی، سكوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی كه ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است.

زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ برای مسلمانان صدر اسلام، یك چهره ای شناخته شده و كاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشكار بود.

از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اكرم ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ مكرراً مسأله خلافت و جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود كه مهم ترین آن، صحنة با شكوه غدیر است كه پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعكس شده است.

با اینكه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف كشانده شد و علی ـ علیه السّلام ـ از صحنة سیاسی و مركز تصمیم گیری به كنار گذاشته شد!؟

بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد كه در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و كلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد:

۱. دنیا طلبی و عافیت خواهی

روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یكی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویكرد محافظه كارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید كه مردمان آن روز كه حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ را در مورد شخصیت بی همانند علی ـ علیه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچیان كه به سركردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حمایت ننمایند و انحراف آشكار مسیر خلافت را نظاره گر باشند.

از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت مانع از عكس العمل آنان در این خصوص گردید و از موضع گیری در برابر مجموعة سقیفه را كه با خطرات احتمالی مواجه بود. خود را كنار نگهداشتند و سكوت و بی تفاوتی را برای خود ترجیح دادند كه این روحیه البته معلول ضعف ایمان آن بود كه بدان اشاره می شود.

۲. قوم محوری و قبیله گرائی

عمدة مسلمانان و كسانی را كه در كنار پیامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مكه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشكیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود.

در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ گروه مهاجرین مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اكثریت گروه انصار به پیشوای "سعد بن عباده"[۱] رئیس خزرجیان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنین اوضاع و احوالی كه رگه های جاهلیت قوم گرائی گل كرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندكی از پیروان راستین پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و رجال بنی هاشم به علی ـ علیه السّلام ـ وفادار ماندند كه این تعداد نیز بسیار كم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعیان تقرب پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ مشهود بود همان هایی كه بعداً جریان هایی مثل ناكثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پدید آورند.

۳. قریب العهد بودن به اسلام

بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود كه از سوی این عده نیز انتظار حركت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلكه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:

«به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شكاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت كه بار دیگر كفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لكنا علی غیر ماكنا لهم علیه».[۲] بدیهی است كه از چنین مجموعة كه خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سكوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [۳]

۴. كینه و عقده نسبت به حضرت

بسیاری از قبایلی كه در مكه و در مدینه و اطراف آن زندگی می كردند نسبت به علی ـ علیه السّلام ـ بی مهر بودند و كینه او را در دل داشتند زیرا علی بود كه پرچم كفر این قبایل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی ـ علیه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

بنابراین با توجه به عقده ها و كینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه كاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند كه زمینة حمایت مردمی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ علیه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمایند.

پی نوشت ها:
[۱] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.
[۲] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الكتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری.
[۳] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری، قم.
[۴] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۱۹.

پرسش و پاسخ دینی
معتمد برای آنکه وانمود کند از امام حسن عسکری(ع) فرزندی باقی نمانده و شیعیان از وجود امام بعدی نومید شوند دستور داد میراث آن حضرت میان مادر و برادر امام حسن عسکر
امام حسن عسکری

امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در سال 232 هجری قمری در ماه ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد. آن حضرت با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود از جمله مهتدی و معتمد عباسی. هر چند برخی نویسندگان نام چند فرزند برای امام حسن عسکری(ع) ذکر کرده‌اند اما قول مشهور این است که: از ایشان تنها یک فرزند، هم‌نام و هم‌کنیه با رسول خدا(ص) متولد شده است. علاوه بر اینکه تقسیم میراث آن حضرت میان مادر و برادر ایشان نیز می‌تواند مؤید قول مشهور باشد که به آن اشاره خواهیم کرد.

گفته شد برخی از نویسندگان چند فرزند برای امام حسن عسکری(ع) ذکر کرده‌اند از جمله این فرزندان محمد، موسی، فاطمه، عایشه، حسین و ... اما به نظر می‌رسد این اقوال صحیح نباشد، چرا که:

اولاً علمای شیعه تنها فرزند امام حسن عسکری(ع) را حضرت مهدی(عج) می‌دانند و نام دیگری را ذکر نکرده‌اند. در این رابطه شیخ مفید که کتابش از اعتبار خاصی برخوردار است، می‌نویسد: امام بعد از امام حسن عسکری(ع) فرزندش بود که هم‌نام و هم‌کنیه رسول خدا(ص) بود و امام حسن(ع) به جز او فرزندی نداشت نه ظاهراً و نه باطناً مادر این فرزند کنیزی به نام نرجس بوده است.

کلینی در کافی می‌نویسد: فرزندی برای امام حسن عسکری(ع) به دنیا آمد و او را محمد نام نهادند. طبرسی در اعلام الوری همین قول را ذکر کرده است و می‌نویسد فردی از امام حسن عسکری(ع) سؤال کرد: آقای من آیا برای شما فرزندی هست؟ حضرت فرمود بله. سؤال کرد، اگر امری اتفاق بیفتد در کجا از او می‌توانم سؤال کنم؟ حضرت فرمود: در مدینه. علامه مجلسی در بحارالانوار می‌نویسد: اینکه حضرت مهدی(عج) برادری به نام موسی داشته باشد. این خبر غریب است.

ثانیاً یک دلیل تاریخی هم وجود دارد که قول مشهور را تأیید می‌کند. کلینی می‌نویسد: معتمد عباسی چون شنیده بود که از حضرت عسکری(ع) فرزندی باقی مانده درصدد یافتن او برآمد و دستور داد عده‌ای از قابله‌ها، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینه کنند و اگر آثار حمل در آنها مشاهده شد گزارش کنند. نقل شده است که یکی از قابله‌ها به کنیزی شک کرد، از طرف خلیفه دستور داده شد که آن کنیز را در محلی تحت نظر قرار دهند.

سرانجام چون اثری از حمل ظاهر نشد آن کنیز آزاد شد. معتمد برای آنکه وانمود کند که از امام حسن عسکری(ع) فرزندی باقی نمانده و شیعیان از وجود امام بعدی نومید شوند دستور داد، میراث آن حضرت میان مادر و برادر امام حسن عسکری(ع) تقسیم شود: این تقسیم ارث دلالت بر این دارد که امام حسن عسکری(ع) فرزند دیگری نداشته‌اند و با توجه به اینکه خلیفه نتوانسته بود امام مهدی(عج) را پیدا کند، بنابراین دستور می‌دهد که ارث امام تقسیم شود. علی بن عیسی اربلی می‌نویسد: شیعیان عقیده داشتند که از امام فرزندی باقی مانده است که امامت را بر عهده دارد زیرا تعدادی از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً دیده بودند.

نتیجه: عقیده علمای شیعه بر این است که تنها فرزند امام حسن عسکری(ع) حضرت مهدی(عج) است که در سال 255 هجری متولد شده است و هم اکنون غایب هستند و به امر الهی ظهور می‌کنند و جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد. اقوال دیگری که در این رابطه هست مبنی بر داشتن فرزندانی دیگر، مورد قبول علمای شیعه نیست.

*پی‌نوشت‌ها:

[1] . شیخ مفید، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1413ق، ج 2، ص 313.

[2] . طبرسی، اعلام‌الوری، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1417ق، ج 2، ص 131.

[3] . حسینی، سیدمحمدرضا، تاریخ اهل البیت(ع)، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1410ق، ص112 به نقل از هدایة المخطوطه.

[4] . کلینی، کافی، تهران، مکتبه‌الصدوق، 1381، ج 1، ص 264.

[5] . علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، مکتبه بنی هاشمی، 1381ق، ج 3، ص 199.

پرسش و پاسخ دینی
یکی از سوالاتی که پیرامون زندگی مبارک امام یازدهم شیعیان مطرح است،علت زندانی بودن ایشان توسط خلفای جائر عباسی است.
امام حسن عسکری

یکی از سوالاتی که پیرامون زندگی مبارک امام یازدهم شیعیان مطرح است،علت زندانی بودن ایشان توسط خلفای جائر عباسی است در پاسخ به این سوال شاید بتوان گفت که هیچ یک از امامان - علیهم السلام - همانند امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ در فشار طاغوتهای عصر و در زندانها نبوده است، تا آن‌جا که حتی در زندان، جاسوسی را بر او گماشته بودند، تا گفتار و رفتار او را گزارش دهد، چنان‌که ابو جعفر هاشمی می‌گوید:

با چند نفر در زندان بودم ناگاه امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ را وارد زندان کردند، در زندان شخصی بودو ادعا می‌کرد از علویان است، امام ـ علیه السلام ـ در غیاب او به یارانش فرمود: «این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، آن‌چه گفته اید در نامه‌ای نوشته و در داخل لباسهایش می‌باشد تا به خلیفه گزارش دهد.» یکی از حاضران لباسهای او را وارسی کرد، همان نامه را یافت که مطالب خطرناکی را در مورد زندانیان نوشته بود[1].

این همه فشار برای چه بود؟ در جواب باید گفت: طاغوتهای بنی‌عباس از چند جهت در مورد امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ترس و نگرانی داشتند و حساس بودند:

1ـ جمعیت شیعیان در آن عصر، به خصوص در عراق، بسیار بود، طاغوت‎ها ترس آن داشتند که آن‌ها قدرت را به دست گیرند و با زعامت و رهبری امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ تاج و تخت عباسیان را واژگون نمایند؛ شیعیان در این عصر به قدری نیرومند بودند که: احمد بن عبید الله ابن خاقان می‌گوید: جعفر کذاب (برادر امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ که به دروغ ادعای امامت می‌کرد) نزد پدرم عبیدالله ـ که دارای مقام عالی در دربار خلیفه بود ـ آمد و گفت: « مقام برادرم را به من بده، در عوض، من سالی بیست هزار دینار برای تو می‌فرستم» پدرم به او گفت: «یا احمق السلطان جرد سیفه فی الذین زعموا أن اباک و اخاک[2] ...الخ»

ترجمه: ای احمق نادان! خلیفه، به روی معتقدین به امامت پدر و برادرت (امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ) شمشیر کشید، تا آن‌ها را از این اعتقاد برگرداند، نتوانست، بنا بر این اگر آن‌ها (شیعیان) امامت تو را قبول دارند نیاز به خلیفه و غیر او نداری و اگر آن‌ها تو را به امامت قبول ندارند، به وسیله ما هرگز نمی‌توانی به این مقام برسی. پدرم از آن پس، اصلاً به جعفر اعتنا نکرد و تا زنده بود اجازه نداد که جعفر به نزدش بیاید[3].

2ـ از سوی دیگر باید به این مسئله مهم نیز توجه داشت که شیعیان توجه خاصی به امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ داشتند و اموال بسیاری به مجضرش می‌رساندند، به عنوان مثال، آن حضرت صد هزار دینار (یعنی صد هزار مثقال طلا) به یکی از نمایندگان مورد اطمینان خود به نام علی‌‌بن جعفر همّانی داد تا بین مستمندان و شیعیان در مراسم حج تقسیم کند، بار دیگر صد هزار دینار برای او فرستاد، بار سوم سی هزار دینار برای او حواله کرد.[4]

تلاش‌های سیاسی اما حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ، نامه و پیک‌های او، فعالیت شاگردان و نمایندگان او، حوزه علمیه طاغوت برانداز او، گفتار سازنده و حرکت‌بخش او و ... همه و همه نشان می‌داد که او نه تنها تسلیم دستگاه طاغوتی بنی‌عباس نیست، بلکه زمینه سازی فرهنگی و سیاسی عمیق و گسترده‌ای بر ضد آن دستگاه می‌کند.

4 ـ طبق روایات متعدد و متواتر، همه مسلمانان می‌دانستند که قائم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ظهور می‌کند و واژگونی تاج و تخت شاهان و سلاطین جور در سراسر جهان به دست اوست، از طرفی دریافته بودند که این مصلح جهانی از نسل امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ است، لذا در مورد آن حضرت، بسیار حساس بودند و احساس خطر می‌کردند و بر همین اساس حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ از هنگام ولادت (در سال 255 ه‍.ق) حتی در عصر پدر (تا سال 260 یعنی 5 سال) جز از یاران بسیار مخصوص، مخفی بود.

مرحوم محدث قمی در این‌باره می‌نویسد: « سه نفر از خلفای بنی عباس خواستند امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ را بکشند، زیرا به آنها خبر رسیده بود که حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در صلب اوست، آن‌ها آن حضرت را چندین بار زندانی نمودند.[5]»

و نیز روایت شده امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ هنگام ولادت حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ فرمود: «ظالمان پنداشتند که مرا می‌کشند تا نسل مرا قطع نمایند، آن‌ها قدرت خداوند قادر را چگونه دیده‌اند».[6]

این عوامل و نظیر آن، موجب شد که طاغوتیان بنی‌عباس سخت ترین فشار و اختناق و سانسور را بر امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ و یارانش وارد ساختند، امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ برای حفظ یاران خود، به پنهان‌کاری و راز پوشی تأکید می‌کرد، تا آن‌جا که عثمان بن سعید عمری، یار مخصوص آن‌ حضرت، (اولین نائب خاص امام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ) زیر پوشش روغن فروش مطالب را محرمانه از امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ به شیعیان و به عکس گزارش می‌داد، از این رو به او سمّان (روغن فروش) می‌گفتند[7].

کوتاه سخن آن‌که: از بررسی تلاشهای امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ و یارانش فهمیده می‌شود که آن بزرگ‌مردِ علم و کمال و سیاست، در هفت مورد، تلاش عمیق و چشم‌گیری داشته است که عبارتند از:

1ـ تشکیل حوزة علمیه و کوشش‌های علمی و انقلاب فرهنگی.

2 ـ ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان توسط پیک‌ها و نامه‌ها و تعیین نمایندگان، و تلاش‌های آن‌ها و ارتباط با آن‌ها.

3 ـ تلاش‌های سری و محرمانه سیاسی.

4 ـ پشتیبانی مالی شیعیان از امام و حمایت مالی آن حضرت از مستضعفان، برای حفط کیان تشیع.

5 ـ تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه، و روحیه دادن به آن‌ها و سفارش آن‌ها به مقاومت و استقامت در برابر ستمگران.

6ـ استفاده گسترده از آگاهی‌های غیبی و قدرت‌های ملکوتی و معنوی.

7 ـ آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت[8].

امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ در راستای این اصول تا سرحد شهادت ایستادگی کرد و تحت شدید ترین شکنجه‌ها و فشارها در زندان‌ها و خانه و بیرون خانه رسالت خود را به جهانیان ابلاغ فرمود و سرانجام با نیرنگ معتمد عباسی، در سن 28 یا 29 سالگی مسموم و به شهادت رسید.
 
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. خورشید سامرا، محمد جواد طبسی، ترجمه عباس جلالی.
2. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.
3. زندگاین چهارده معصوم، عماد زاده.
4. منتهی الآمال، ج2، شیخ عباس قمی.
5. سیره ائمه اثنی عشر معروف الحسنی.
 
پی نوشت ها:
[1] . طبرسی، حسن، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ه‍.ق، ص 354.
[2] . کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 505 و 506.
[3] . کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 505 و 506.
[4] . طوسی، الغیبة، تهران، انتشارات نینوی، بیتا، ص212.
[5] . انوار البهیّه، ص 490.
[6] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403، ج50، ص 214.
[7] . مجلسی، سفینة البحار، تهران، انتشارات دارالاسوه للطباعة و النشر، 1416ق، ج 6، ص143 و 144،.
[8] . پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق(ع)، 1377، ص626 تا 650.

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند ...
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟

پرسش:
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟
امام علي تا اون جايي كه ما ديديم،اصلاً از آيه ي قرآن براي اثبات حق خود استفاده نكردند.
از يك نفر كه پرسيدم گفت با اين كارشون مي خواستند از تحريف قرآن جلوگيري كنند.
اما اگر اين باشه حضرت زهرا(روحي فداها) هم نبايد براي حق فدك و ارث خود از آيه ي قرآن استفاده مي كردند.
كسي كه اين شبهه رو انداخته بود مي خواست بگه كه اصلاً اين آيات در حق امام نبوده تا امام از اونا براي اثبات خود استفاده كند.

پاسخ:
سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)

پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104.

امام علي (ع) - سقيفه - قرآن - سوره مائده - غدير خم

1- مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

2- پرسش: مگر امام حسین(ع) در زمان حركت بطرف كوفه از عاقبت كار خود خبر نداشتند؟ پس چرا همسر و دختران خردسالشان را همراه خود بُردند؟

پاسخ: امام حسین (ع) علم غیب داشت و بلکه همه معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف آور نمی باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم(ص) باعلم غیب خود همیشه می داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی کند و هر اختلافی که باشد به مردم می گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی کند بلکه به ظاهر عمل می کند، امام حسین(ع) نیز از علم غیب استفاده نمی کند و با اینکه عاقبت و سرانجام این سفر را با علم و غیب می دانست اما به طوری عمل کرد که گویا عاقبت کار را نمی داند و به این سفر رفت. هر کس طبق ظاهر اینگونه عمل می کند که وقتی در شهری باشد که جانش در خطر باشد و حرمت حرم خدا را نگه داشته نشود و ببیند مردم شهری دیگر او را دعوت کرده اند به آنجا حرکت می کند. 3- پرسش: آیا آب خواستن امام حسین علیه السلام برای فرزندش از روی ذلت بود و اینکه گفته میشود حضرت عباس علیه السلام وقتی روی اسب سوار می شد زانوی آن حضرت به گوش اسب می رسید نظرتان چیست؟

پاسخ: این روشن است که آب خواستن از روی ذلت یا تقاضای سیراب کردن فرزند از روی ذلت خلاف شأن سید الشهداء علیه السلام است و یقیناً آن حضرت انجام نمی دهد اما اگر این عمل حضرت از روی عزت نفس و برای اتمام حجت باشد و برای نشان دادن نهایت قساوت قلبی دشمن و بی رحمی کاملی آنان باشد در اینصورت عملی بسیار زیبا و عاقلانه و از روی شجاعت خواهد بود. و اما توصیفاتی که از حضرت ابوالفضل (ع) شده است اصل آنکه آن حضرت بلند قامت و رشید بوده مسلم است، و این نکته که پاهای آنحضرت وقتی در رکاب بوده زانوی حضرت به گوش اسب می رسیده در برخی کتابها آمده است اما خیلی قابل اعتماد نیست زیرا در اینگونه موارد گاهی مبالغه شده است.

4- پرسش: برخی علما می گویند قیام امام حسین علیه السلام برای برقراری حكومت اسلامی بوده است...اگر اینطور بوده ایشان در همان مدینه كه بهتر میتوانستند قیام كنند؟

پاسخ: اولاً هدف اصلی امام حسین(ع) برقرار حکومت نبود بلکه برکنارکردن و رسوا نمودن بنی امیه هدف اصلی آن حضرت بود، هدف اصلی این نبود که بگوید من خلیفه پیامبر هستم بلکه می خواست بگوید بنی امیه خلیفه پیامبر نیستند و مردم حکومت اسلامی را در روش یزید ندانند و تصور نکنند اعمال بنی امیه همان روش و دستورات دین اسلام است. و ثانیاً منطقه عراق به جهت ایامی که حضرت علی(ع) در آنجا حضور داست گرایش و علاقه به اهل بیت (ع) داشتند، اما چنین زمینه ای در شهر مدینه وجود نداشت و در مدینه بسیاری از مردم گرایش و عقیده به عثمان داشتند و به غلط تصور می کردندکه عثمان به ناحق کشته شده است. تبلیغات معاویه بر علیه اهل بیت علیهم السلام نیز در مدینه و شام بسیار زیاد بود اما در عراق کمتر اثر گذاشته بود.

5- پرسش: مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

6- چرا در مراسم مذهبی شیعیان انسان دچار غم و اندوه می شود؟ (من در آلمان هستم و تقریبا به همه مراسم مختلف مذهبی رفته ام. مراسم مذهبی اهل سنت كه نوعی احساس خوشحالی آمیخته است ..) و چرا همه كسانی كه اسلام می آورند به نوعی در زندگی و كار شكست خورده هستند؟ من این را به تجربه دیده ام كه آدم موفق و حسابی آلمانی مسلمان نمی شود بلكه تازه مسلمانهای اینجا همه از اقلیتهای قومی-نژادی هستند...این واقعیت را چطور توجیه می كنید؟

پاسخ: اولاً همه مراسمات شیعیان چنین نیست. ما شیعیان در محرم و صفر و در ایام عزا و شهادت رهبران دینمان عزاداری می کنیم و در ایام ولادت معصومین و اعیاد مذهبی مراسم شاد داریم و اتفاقاً اهل سنت ـ بر خلاف آنچه شما فرمودید ـ جشن گرفتن در تولد پیامبر و اعیاد مذهبی را حرام می دانند و حتی کتاب نوشته اند درباره حرمت احتفال بمولد النبی (ص). پس شیعه هم مراسم عزا و حزن دارد و هم مراسم جشن و شادی. و ثانیاً خود اشک ریختن و حزن و اندوه برای مصیبت اهل بیت علیهم السلام یا گریه از خوف خدای متعال از بهترین وسائل تامین کننده آرامش روحی است. آیات شریفه قرآن نیز خوف و حزن و گریه را ستایش کرده و پیامبر اکرم(ص) نیز راس حکمت را، خوف از خداوند دانسته است. و اما آنکه فرموده اید چرا افراد شکست خورده مسلمان می شوند افراد موفق. ما باید "موفق" را معنا کنیم اگر مقصود از موفق کسانی هستند که خوشگذران بوده و از حلال و حرام به ثروتهای زیاد دست پیدا کرده اند یعنی کسانی که به تعبیر قرآن مجید«مترفین» هستند روشن است که چرا این افراد ایمان نمی آورند، زیرا ایمان جلوی ثروتهای حرام را می گیرد. ولی اگر موفق یعنی انسانهای موفق از نظر علمی یا کسانی که موفقیت معنوی دارند و انسانهایی که از نظر روحی و اخلاقی افرادی بزرگ هستند اگر موفق به این معنا باشد اکثر اینگونه افراد ایمان می آورند. و در طول تاریخ نیز چنین بوده است بعضی افراد به حضرت نوح (ع) می گفتند تا موقعی که افراد ضعیف از نظر اقتصادی به تو ایمان آورده اند ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه آنها را از خودت دور بگردانی و حضرت نوح می فرمود هرگز چنین نمی کنم، دین برای دستگیری و حمایت از افراد ضعیف آمده است.

7- پرسش: این كه افراد پای دیگ نذری امام حسین(ع) كار می كنند و حاجت می گیرند چقدر منطقی و معتبر است؟ بعضی غذاهای نذری در شرایط غیر بهداشتی طبخ و توزیع می شود... آیا واقعا این غذا ها متبرك هستند حتی اگر در شرایط غیر بهداشتی درست شوند؟

پاسخ: حاجت گرفتن از نذر کردن غذا در ایام عزا و تبرک بودن بعضی از غذاهایی که غیر بهداشتی است سوال شده بود. اولاً نذر باید برای خداوند باشد و اگر برای غیر خدا باشد باطل است. آری می توان چیزی را برای خدا نذر کرد که ثواب آن هدیه به امام حسین(ع) یا هدیه به حضرت عباس باشد. و ثانیاً تجربه دینی نیز نشان داده است که معمولاً افرادی که چنین نذرهایی انجام می دهند معمولاً نتیجه نیز می گیرند. و اما غذای غیر بهداشتی که به عنوان نذری آورده می شود اگر کسی یقین دارد که خوردن آن غذا ضرر دارد در اینصورت مصرف کردن آن جایز نیست و در غیر اینصورت مصرف کردن آن اشکال ندارد. بهر حال در اینگونه موارد جزء اعتقاد و باور قلبی ماست.

8- پرسش: منبع و منشا زيارت عاشورا چيست؟

پاسخ: منبع زیارت عاشورا کتاب «کامل الزیارات» از ابن قولویه متوفی سال 368 هجری قمری، صفحه 327 که با سند صحیح از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده است و این کتاب بسیار معتبر است و نویسنده آن از بزرگترین علمای شیعه در قرن چهارم است.

9- پرسش: علت برخورد با کتاب شهید جاوید آقای صالحی نجف آبادی چه بوده است؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی عزاداری شما.این کتاب گرچه عالمانه نوشته شده اما از دیدگاهی حمایت کرده که بر خلاف عقیده مشهور علمای شیعه در طول تاریخ بوده است. هیچ کس از شیعیان منکر علم غیب ائمه علیهم السلام نیست ومسلماً آنان از علم غیب بهره مند بوده اند و سیدالشهداء علیه السلام نیز در سفر به کربلا هم از عاقبت این سفر خبر داست و هم می خواست با شهادت خود افکار عمومی را بر علیه خاندان بنی امیه تحریک نماید، ولی این کتاب خلاف این دیدگاه را مطرح نموده و لذا پاسخهای فراوانی همانند کتاب شهید آگاه بر آن نوشته شده است. البته اقای صالحی نجف آبادي مدعی بود که امام حسین علیه السلام هرچند علم غیب دارد اما در این سفر از عاقبت کار خبر نداشت .ونتیجه ی این عقیده ان است که عمیات های شهادت طلبانه را نیز ایشان انکار میکند و پاسخ ان این است که معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی موظف به عمل به ان نیستند .احکام خدا را طبق علم غیب پاسخ می دهند ولی در اعمال و رفتار خود به علم غیب عمل نمیکنند تا الگو برای مردم باشند وکسانی که علم غیب نداردند نیز بتوانند به انان اقتدا کنند. ایشان مورد انتقاد شدید علما و مراجعی همچون مرحوم آیه الله العظمی گلپایگانی قرار گرفت. علت هم همین بود که تحلیل ایشان را با عقاید شیعه هماهنگ نمی دانستند. من خودم که چند سال پیش این کتاب را خواندم نظرم در باره این کتاب این است که نتیجه نظریه این کتاب تهی کردن یا حداقل تقلیل دادن جنبه حماسی حادثه عاشورا است و خواننده ای که مطالب آن را بپذیرد احساس می کند که نمی تواند کربلا را به مثابه نمایشگاهی از تجلی فضایل و کرامات انسانی و رشادت و شهامت و پایمردی و ایثار ببیند بلکه امام حسین (ع) را به منزله فردی خواهد دید که از سر بدی مردم به مصیبتی مبتلا گشت که سعی می کرد حتی المقدور از آن دوری کند و نهایتا چون نتوانست مجبور شد بدان تن در دهد. اگر حماسه ای هست در همین حد است و هیچ نشانی از شوق جانبازی برای رسیدن به هدفی عالیتر در آن نیست. البته نمی گویم که نویسنده هدفش سلب حماسه از کربلا بوده ولی این احساسی است که از خواندن این کتاب برای انسان حاصل می شود. شهید مطهری نقدهای مفصلی بر این کتاب نوشته اند که منتشر شده است. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد عابدی

با سلام و خسته نباشید، حقیقت واقع این است که تعدادی سؤال ذهن مرا مشقول کرده اند و چون نتوانستم جواب منطقی برای آن ها پیدا کنم حتی دارند من رو تا مرز کفر و پوچی می برند با اینکه اعتقاد راسخ به خداوند و اسلام دارم و خدا را واجب الوجود می دانم اما نمی توانم انتخاب کنم : این وسط گیر کرده ام با این سؤال ها

سؤال 1 : در داستان حضرت نوح گفته شده که از هر حیوانی یک جفت وارد کشتی شده ان هم در یک شب!!! چطور ممکن است در حالی که در دنیا 5000 نوع خزنده ، 9000 نوع پرنده ، 4500 نوع پستاندار وجود دارد ؟ جواب خودم به این پاسخ این است که طوفان منطقه ای بوده نه جهانی؟

سؤال 2 :طبق گفته قرآن از زمان ورود آدم و حوا به زمین طبق محاسبات من 6000 سال گذشته است. این در حالی که فسیل هایی با قدمت 1 میلیون سال در ایران (اذربایجان غربی) در کشور های دیگر حتی تا 55 میلیون سال کشف شده (البته از صحت این گفته هامطمئن نیستم) اما هر چه بوده است از 6 هزار سال بیشتر بوده.

برادر مسلمانم ممنون

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه چنين شبهاتي بعضا صرف ادعا بوده و دليلي بر صحت آنها وجود ندارد و اقامه نمي شود. بعضي ديگر هم به گونه اي است كه تنها نوعي مغالطه بوده و با كمي تأمل در آنها مي توانيد به نادرست و در بعضي موارد مضحك بودنشان پي ببريد.
اما در مورد جهاني بودن و يا منطقه اي بودن طوفان نوح ميان علماي ديني چه از ميان مسلمانان و چه غير مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد. قرآن كريم نيز در اين باره كلام صريحي ندارد كه بتوان يكي از اين دو نظريه را تأييد و تقويت كرد. در قرآن در مورد طوفان نوح كلمه «ارض» ذكر شده كه هم براي كل كره زمين به كار مي رود و هم به عنوان يك منطقه خاص: «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ؛ و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر!»(1) لذا در درجه اول بايد گفت كه منطقه اي بودن طوفان نوح از جمله احتمالات جدّي است كه در ميان دانشمندان ديني نيز معروف بوده است و مفسّران همواره اين احتمال را نيز در كناراحتمال جهاني بودن نقل كرده و قابل دفاع دانسته اند(2)؛ در نتيجه اينگونه نيست كه بتوان آن را شبهه و نقصي بر دينداران دانست.
اتفاقا اين احتمال مؤيّداتي هم دارد مثل -همانطور كه خودتان هم ذكر كرده ايد- حمل حيوانات در كشتي ممكن است به خاطر اين باشد كه در آن قسمت از زمين، نسل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اين كه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقطه هاي دوردست كار آساني نبود. حديثي از امام صادق (ع) نيز وجو دارد كه اين نظريه را تأييد مي كند. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: هشت جفت از جانوران در كشتي حضرت نوح جا داده شدند. اين هشت جفت چهار نژاد اهلي هستند كه عبارتند از نژاد گوسفند، گاو، شتر و بز و چهار نژاد وحشي. در روايت ديگر سگ و خوك نيز نقل شده است.(3)
علاوه بر اينكه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلي در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولاً با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مي رسد. (4)
بنابراين به نظر مي رسد اين ادعا كه طوفان نوح در منطقه خاصي از زمين بوده است جدي و قابل تامل است و بر اين اساس حمل برخي حيوانات تنها براي حفظ اكونوميست همان منطقه از حيوانات خشكي زي بوده كه نمي توانستند شرائط طوفان را تحمل كنند.
اما در مورد سوال دوم شما بايد گفت حيات قطعا پيش از آدم و حوا در روي زمين وجود داشته است. حضرت آدم و حوا نه اولين جانداران بلكه اولين انسان هاي كامل با خصوصيات و ويژگي هاي امروزي ما بوده اند. لذا در روي كره زمين موجودات و حيوانات مختلفي زندگي كرده اند كه بخشي از ايشان موجودات انسان نمايي هستند كه فسيل هاي آنها هم به قول شما موجود است.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(5)
امام پنجم(ع) به يكي از يارانش فرمود:
‌خلقت خداوندي به همين عالم و همين نسل بشر منحصر نمي‌شود. بلكه خداوند هزار هزار جهان آفريد. ‌نيز هزار هزار آدم خلق نمود كه اين بشر و اين جهان آخرين آن‌ها است".(6)
‌ از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود ‌داشت.(7) نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.(8)

پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه44.
2. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ، دار الكتب الإسلاميه ، تهران ، 1374 ش ، ج 9 ص 103
3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب، قم، 1367ش، ج۷، ص۱۲۴.
4. تفسير نمونه ، همان ص 104 .
5. تفسير الميزان(ترجمه)نشر جامعه مدرسين قم 1377 ش. ج 4، ص 239.
‌6. علامه مجلسي،بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403 ق ج 54، ص 321.
7. بحارالانوار، همان ج58، ص 298.
8.دائره المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس نشر مركز دايره المعارف تهران ، بي تا.

صفحه‌ها