دانش تاريخ

توسعه اسلام در گذشته بیشتر بوده یا الآن؟
توسعه اسلام مراحل متعددی را گذارنده است، كه بحث دراین باره نیاز به زمان دیگر دارد، در عین حال می توان گفت: اسلام در دهه هایی اخیر یكی از زمانهایی كه گسترش یافت

توسعه اسلام در گذشته بیشتر بوده یا الآن؟ سرعت توسعه اسلام بیشتر بوده یا فرقه های دیگر از جمله شیطان پرستی؟ اگه میشه نمودار هاشو برام ارسال كنید

توسعه اسلام مراحل متعددی را گذارنده است، كه بحث دراین باره نیاز به زمان دیگر دارد، در عین حال می توان گفت: اسلام در دهه هایی اخیر  یكی از زمانهایی كه گسترش یافته است. 

بنا بر اطلاعات معتبر وگزارش های مستند- نفوذ اسلام در قاره اروپا روز به روز در حال افزایش است. (1) برخی از شخصیت های فرهنگی اروپا در این باره اظهار می كنند:"ما شاهد افزایش باور نكردنی تعداد مسلمانان در قاره اروپاییم و هر ساله تعداد زیادی در اروپا به اسلام می گروند."(2)

پرفسور "اشناین باخ" محقق و سرشناس معروف آلمانی در سخنرانی خود در سمیناری در دانشگاه برلین با بیان این كه "اروپای آینده،اروپای سیاسی و اقتصادی و حتی تاریخی نخواهد بود." اظهار داشت: آینده اروپا مانند گذشته اش نیست، ادیان جهان به خصوص اسلام در آینده نقش موثری خواهند داشت و دیگر نمی توان آینده اروپا را اروپایی مسیحی تصور كرد.(3) روزنامه ایل جورنالد چاپ ایتالیا با چاپ مقاله ای با عنوان" اسلام اروپا را تسخیر می كند" با صراحت می نویسد: "اگر اوضاع به همین منوال پیش برود تا دویست سال دیگر اروپا مسلمان خواهد شد و تمامی شاخص ها از جمله رشد جمعیت این پیش بینی را تایید می كند". این روزنامه می افزاید: "با گسترش اسلام خواهی در میان شهروندان اروپایی كشورهایی چون فرانسه، انگلیس، آلمان،سوئد، اتریش،هلند، ایتالیا، اسپانیا، دانمارك و.... به فهرست كشورهایی كه شاهد ازدیاد سریع آمار تازه مسلمانان می باشند پیوسته اند. پژوهشگران بر این عقیده اند:" اسلام با سرعت خیره كننده ای اروپا را به تسخیر خود در می آورد. هم اكنون تعداد مسلمانان در انگلیس، آلمان و فرانسه به چهار تا شش میلیون رسیده و در كشورهای دیگر اروپایی نیز صدها هزار مسلمان زندگی می كنند."(4)

در اروپا قبل از سال 1979 تشكیلات بسیار وسیع اسلامی وجود نداشت اما امروزه هیچ كشوری در اروپا نیست كه در یك شهر آن چند تشكیلات اسلامی وجود نداشته باشد مثلاً در شهر منچستر انگلیس شانزده تشكیلات اسلامی وجود دارد، در اتریش 85 مسجد وتنها در وین پایتخت آن 33 مسجد وجود دارد. اكنون در تمام اروپا حدود 25-30 ملیون مسلمان وجود دارد. در انگلستان شاهد پارلمان ویژه مسلمانان هستیم ودر پارلمان هلند و آلمان نماینده مسلمان داریم، این در حالی است كه این آمار از سوی منابع دولتی تایید شده است. (5)

 درضمن توسعه اسلام نسبت به فرقه شیطان پرستی، به مراتب بیشتر است، زیرا اسلام دین جهانی است و برنامه های آن با عقل و فطرت همسویی دارد، و این در حالی است كه این فرقه منحرف ریشه الهی نداشته و دارای عقاید فاسد می باشد. لذا - این فرقه علی رغم اینكه ازسوی برخی دولت ها حمایت می شود-، ولی مانند اسلام در حال توسعه نیست.

برای اطلاع بیشتر- درباره گسترش اسلام به كتاب عصر امام خمینی، میر احمدرضا حاجتی مراجعه نمایید.

پي‏نوشت‏ها:

1 روزنامه آلموندو، چاپ اسپانیا، به نقل از هروه لگرانداز، از رهبران مسیحی فرانسه، ابرار، 28/8/1370.

2. احمد هوبر،روزنامه نگار و اندیشمند تازه مسلمان سوئدی، در مصاحبه با كیهان هوایی،1/1/1375.

3. ماهنامه رایزنی جمهوری اسلامی. ایران در آلمان مورخ 5/5/1375.

4. الكسی مالاشنكو، محقق علوم اسلامی بنیاد كارانگی(شعبه روسیه)،روزنامه كیهان، 4/5/1378.

5.پرفسور محمدحسین هدی: ماهنامه اسلام و غرب، دفتر تحقیقات اسلامی وزارت امور خارجه ش 28 آذر 1378.

آيا تاريخ طبري كتاب معتبري است؟
به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، ولي از كتاب‌هاي معتبر به حساب نمي‌آيد،

 آيا تاريخ طبري كتاب معتبري است؟

كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك ـكه از آن به عنوان تاريخ طبري ـ نيز ياد ميشود،به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب ميآيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، ولي از كتابهاي معتبر به حساب نميآيد، زيرا در سندبرخي مسايل و وقايع تاريخي سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارشهاي وي را فاقد ارزش دانستهاند.

جهت آگاهي بيشتر نظر شما را به مطالب زير جلب مينايم:

محمد بن جرير طبري (223/  5 310) ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبري از مورخان نامي دوران اسلامي است. كار عمده او در فقه بوده اما دو اثر مشهور او ، يكي در دانش تفسير و با نام جامع البيان و ديگري دانش تاريخ با نام تاريخ الرسل و الامم والملوك شهرت بسزايي برايش به ارمغان آورده است. تاريخ او از همان ابتدا مقبوليت عام يافت. چنين مقبوليتي مربوط به ويژگي هاي كتاب، از حيث تفصيل و استناد و متعادل بودن آن، از نظر جامعه اهل ست است. اين مقبوليت سبب شد تا كتاب هاي تاريخي بعدي، بر نقل هاي آن تكيه كرده و خلاصه اي از آن را بياورند. ابن مسكويه و ابن اثير وابن كثير چنين كاري را كرده اند.

طبري درآغاز كتاب ، با اشاره به اين كه نقل ها را مسند آورده، خواسته تا خود را به خاطر نقل مطالب نادرست تبرئه كند. چنين شيوه اي در عين حال كه سبب شده حجم زيادي از نقل هاي تاريخي محفوظ بماند، به دليل گزينش هاي نادرست طبري از نقل ها، به خصوص نقل از افراد دروغگويي چون سيف بن عمر، به حق مورد انكار برخي از محققان قرار گرفته است.

جواد علي نوشته است كه طبري در استفاده از مآخذ اصول اهل حديث را درنظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را در قضاياي رده بر روايات واقدي و مدائني ترجيح داده است. اين در حالي است كه او متهم به زندقه بوده و حتي خود طبري نظر مساعدي نسبت به وي نداشته است.  حضور سيف در تاريخ طبري ازجنگ هاي رده آغاز شده و تا پايان جنگ جمل ادامه مي يابد و بدين صورت ، طبري در حساس ترين مقطع تاريخي كه بخشي از تاريخ مذهبي براي همه فرقه هاست، تاريخ خود را با نقل هاي كذب سيف بن عمر مشوه مي كند.

 اين اخبار از طريق وهب بن منبه است كه بيش از هر كس در اواخر قرن نخست هجري اين قبيل اخبار را ميان مسلمانان منتشر كرد.

طبري كتاب تاريخي خود را در فاصله سال هاي 283 تا290 املا كرد، اما بعد از آن وقايع را تا ربيع الثاني سال 303 هجري برآن افزود. افزون بر آن كتابي با عنوان ذيل المذيل در شرح حال صحابه و تابعين بر اساس سال درگذشت آنها نوشت كه تنها تخليص آن توسط عريب بن سعد (م 370) انجام شده، باقي مانده و با عنوان المنتخب من ذيل المذيل در پايان تاريخش به چاپ رسيده است.

چندين نفر از نويسندگان دوره بعد، ذيولي بر كتاب تاريخ طبري نوشتند. عريب بن سعد حوادث تا سال 320 را عنوان صلة تاريخ الطبري نوشت. ثابت بن سنان صابي (م 363) آن را تاسال 360 ادامه داد. هلال بن محسن صابي تا سال 448 را نوشت. عيون التواريخ ادامه آن تا سال 479 است. پس از آن محمد بن عبدالملك همداني (م 521) تا سال 478 را نوشت. طبري به دليل بينش خاص تاريخي كه داشته، تفصيل بسيار راجع به حوادث آورده و در موارد متعددي ، اين تفصيلات در هيچ مأخذ ديگري نيامده است. طبيعي است كه شيوه طبري نمي توانسته دربرگيرنده آگاهي هاي اجتماعي باشد. او تنها به نقل متكي است و نقل ها صرفا تاريخي با به عبارتي صرفا سياسي هستند. در اين صورت ، يافتن آگاهي هايي در زمينه هاي تمدني و فرهنگي آن چنان كه در آثار مسعودي مي توان يافت، در تاريخ طبري بي ثمر است. موارد اندكي را بايد استثنا كرد.

طبري حوادث تا پيش از اسلام را به صورت موضوعي و ترتيب كلي تاريخي آورده است. اما پس از اسلام ، حوادث را به صورت سال شماري ارائه كرده است.

جواد علي شرح مبسوطي درباره منابع طبري به دست داده است. به عقيده وي، مآخذ طبري در بخش تاريخ انبيا و ايران پيش از اسلام، اخبار و آثار تفسيري بوده كه در مكتب شاگردان ابن عباس در شرح آيات قرآني با استفاده از مآخذ مختلف تا آن زمان فراهم آمده بود است. در مورد ايران ، بيشتر از آثار ترجمه شده از فارسي مانند آثار ابن مقفع و نيز كتاب هاي كلبي كه در اين زمينه بسيار غني بوده، استفاده كرده است. وي در اين بخش ها، نام آثر و يا مؤلفان را به طور غالب ياد نكرده و با تعبيرهايي مانند قال بعض العجم مطالب را نقل كرده است.

در بخش تاريخ عرب قبل از اسلام ، از آثار كلبي بهره برده، به ويژه درباره تاريخ عراق كه به طور منحصر از او نقل كرده است. در مورد تاريخ يمن از مطالب ابن اسحاق استفاده كرده كه او هم از وهب بن منبه و محمد بن كعب قرظي برگرفته است. در واقع دو نقر اخير به ضميمه كعب الاحبار، منبع اخبار مربوط به تاريخ انبيا ر مجلد نخست تاريخ طبري هستند. درباره تاريخ روم در قياس با آنچه درباره ايران آورده ، مطلب مهمي نيامده است . در بخش اول سيره اصل بر سيره ابن اسحاق است. اما موارد فرواني هم از عروة بن زبير، ابان عثمان بن عفان، شرحبيل، بن سعد وهيثم بن عدي آورده است. همان گونه كه اشاره شد، تكيه طبري بر جريانات رده تا پايان جمل ، بر روايات سيف بن عمر است.

پس ازآن در بيان حوادث عراق تا پايان عصر اموي، به طور عمده از ابومخنف نقل شده و روايات مدائني، عوانة بن حكم، واقدي، عمر بن شبه و كلبي در ادامه آورده مي شود.

بالاترين ارزش كتاب طبري، از آن روست كه از بسياري مكتوبات تاريخي رايج يا غير رايج آن عصر را كه در اختيار داشته استفاده كرده و امروزه جز آن چه طبري ازآن كتاب ها براي ما نگاه داشته، اثري بر جاي نمانده است . شايد يكي از بهترين آثار كتاب مقتل الحسين (ع ) ابومخنف بوده كه بخش مهم آن تنها از طريق تاريخ طبري حفظ شده است. همين امر درباره آثار وهب بن منبه در زمينه اخبار انبياي سلف، آثار عبيد بن شريه، اسمعي، شعبي و كلبي، درباره تاريخ عرب و فرس پيش از اسلام، نيز نسخه اصل سيره ابن اسحاق در بخش مغازي صادق است.(1)

براي آگاهي بيشتر درباره نقد و بررسي متون تاريخي به كتاب هاي الصحيح من سيره النبي الاعظم تاليف جعفر مرتضي العاملي و سيره رسول خدا و منابع تاريخ اسلام، هر دو تاليف  رسول جعفريان مراجعه نماييد.

پي نوشت:

1. رسول جعفريان، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان، 1382 چاپ دوم

چند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟
-سيره پيشوايان، سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، منتهي الامال، زندگي دوازده امام،

   چند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟ چون از ائمه چيزي نمي دونم...Ԟچند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟ چون از ائمه چيزي نمي دونم...

   در اين باره به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد:

-سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي،

-سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، مرتضي مطهري،

- منتهي الامال، شيخ عباس قمي،

-زندگي دوازده امام، هاشم معروف حسني، ترجمه محمد رخشنده

آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟
حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجة‌الوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند

 آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟

اسامي مختلفي براي آخرين حج رسول خدا ذكر شده است: حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجةالوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند و حجه الوداع به اين دليل كه پيامبر خدا در اين سفر با پيامبر وداع نمود و حجه البلاغ به اين دليل كه پيامبر در اين حج شرع الهي را با قول و عمل ابلاغ نمودند.(1)

پي نوشت:

1. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج5، ص109.

در مورد زندگي حضرت ابراهيم توضيح دهيد؟
ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)

 در مورد زندگي حضرت ابراهيم  توضيح دهيد؟

ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)(1). برخي محل تولد وي را محلي بنام "كوثي ربي" ذكر نموده است. كوثي نهري است در عراق (2)

برخي گفته اند كه ابراهيم در شهر ((شوش )) متولد شده است. و برخي ديگر شهر ((بابل را مكان ولادت او دانسته اند. جمعي ديگر بر آنند كه در شهر وركاء متولد شده است.... بعضي گفته اند: در (حران بدنيا آمده و به اتفاق پدرش به بابل هجرت كرده است . (3)

  تولد وي نيز به اين صورت آغازگرديد: چون ستاره شناسان سال ولادت ابراهيم را به نمرود خبر دادند، او دستور داد تا همه زنان باردار را در يك محل گرد آورند. تنها مادر ابراهيم در ميان زنان نبود، زيرا آثار حمل در او مشاهده نشد. جاسوسان و كارگزاران نمرود كودكان پسر را مي كشتند. مادر ابراهيم به هنگام وضع حمل به غاري پناه برد. ابراهيم در غار چشم به جهان گشود. ولادت ، رشد و نمو، كودكي و نوجواني ابراهيم با ديگران فرق داشت و براي همه شگفت آور بود. گويند: نمرود نزديك به صد هزار كودك را بكشت. تارخ پدر ابراهيم از عناصر مورد اعتماد نمرود بود. او پاسدار شهر بابل بود. وقتي آثار حمل را در همسرش مشاهده كرد، براي نجات فرزندش از بابل به اور، يا رامهرمز رهسپار شد.

ابراهيم پس از ولادت در غار، در همان مكان گذاشته مي شود و مادرش براي شير دادن او به غار مراجعه مي كند. اين كار بدور از چشم جاسوسان و با نهايت دقت و زحمت انجام مي شد. 13 سال چنين بود... حضرت ابراهيم از همان آغاز زندگي بابت پرستي مبارزه نمود، از اين رو از فرصت ها استفاده مي نمود تا به اين امر اقدام كند تا اينكه  در يك روز تعطيل رسمي ، نمرود دستور داد تا مردم در مراسم آن روز شركت كنند. شهر از سكنه خالي بود و ابراهيم در انتظار چنين فرصتي . او با تبر و طناب وارد بتخانه بزرگ و مركزي شهر شد و با تبر بجان بتان سنگي و... افتاد. سرانجام تبر را با طناب به گردن بت بزرگ آويزان كرد و از بتكده بيرون شد. نمروديان در بازگشت به شهر و زيارت معبد دچار حيرت شدند. تنها ابراهيم بود كه در نمايش هاي نمرودي شركت نمي كرد و از آنان بيزار بود. ابراهيم دستگير شد و به محاكمه كشيده شد: قاضي القضاة نمرود با ريشي انبوه و هيكلي چون كوه و صدائي از اعماق گلو، به همراه هيئت داوران فرياد زدند كه: قالو: اءانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم؟(انبيا،آيه 62)تو با خدايان ما چنين كردي اي ابراهيم قال: بل فعله كبيرهم،هذا، فسئلو هم ان كانوا ينطقون .(انبيا،آيه 63) آن بت بزرگ، آن بزرگشان با آنها چنين كرد، باور نمي كنيد از خودش بپرسيد، البته اگر مي توانند حرف بزنند! و اين كلام ابراهيم ضربه اساسي و كوبنده اي بر اذهان بت پرستان نمرودي وارد كرد و آنگاه پي در پي استدلال هاي بيدار كننده ابراهيم نمروديان را بخود آورد. قاضي القضاة و ديگر كارگزاران نظام نمرودي براي جلوگيري از رسوائي بيشتر، ابراهيم را محكوم كردند تا در آتش ، زنده سوخته شود. نمروديان آتشي عظيم افروختند و قبل از آن ابراهيم را بر فراز آن كوه هيزم گذاشتند. در اينجا بود كه اراده خداوند چنين تعلق گرفت تا آتش سرد و سلامت بر ابراهيم باشد و چنين شد: يا ناركوني بردا و سلاما علي ابراهيم، (انبيا، آيه69)

آتش نمرودي چند روز زبانه مي كشيد. تماشاچيان پس از فرو نشستن آتش، ابراهيم را به سلامت يافتند كه مردم را به توحيد و عبادت خداي يكتا فرا مي خواند.(4)

حضرت ابراهيم (ع) باسارا از دواج نمود. پس از گذشت سال ها از ازدواج حضرت ابراهيم (ع) با سارا -چون بچه دار نشد- با هاجر كه كنيز سارا بود ازدواج كرد و از وي صاحب فرزند پسري به نام اسماعيل شد. ساره از  علاقه بيشتر ابراهيم (ع) به هاجر حسادت بردو هاجر وفرزندش را از خانه بيرون كرد. از طرف خداوند وحي بر حضرت ابراهيم (ع) نازل شد كه آن ها را به منطقه بياباني بين دو كوه صفا و مروه برده و رها سازد و آن حضرت نيز اين كار را كرد. پس از تمام شدن ذخيره آب هاجر، اسماعيل از تشنگي بي قراري مي كرد؛ مادر به دنبال آب بر قله دو كوه صفا و مروه سراب آب مي ديد و براي آوردن آب هفت مرتبه مسافت بين دو كوه را طي كرد. در آن لحظه به اذن خدا ي توانا و مهربان از ضربه پاي اسماعيل (ع) بر زمين چشمه اي جوشيد و خروشان شد.

سال ها گذشت تا اين كه روزي حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند جهت قرباني كردن فرزندش اسماعيل (ع) راهي آن جا شد. با ديدن فرزندش كه اينك جواني زيبا و برومند شده بود، ابتدا او را نشناخت. از اين كه بايد او را قرباني مي كرد بسيار غمگين شد ولي چون امر خداوند لازم الاجرا بود و به بزرگي و مهرباني خداوند ايمان داشت ؛ اين امر را با اسماعيل (ع) در ميان گذاشت. اسماعيل (ع) هم كه به خداوند يكتا ايمان داشت فرمان خدا را پذيرفت و به همراه پدرش راهي قربانگاه شد. در بين راه شيطان براي منحرف كردن حضرت ابراهيم (ع) بار ها ظاهر شد و هر بار آن حضرت سنگي به طرف شيطان پرتاب مي نمود تا اين كه به محل مورد نظر رسيدند. حضرت ابراهيم (ع) چاقو را بر گردن اسماعيل (ع) نهاد ولي چاقو نبريد. ناگهان جبرائيل گفت: ابراهيم، تو از امتحان خداوند سربلند بيرون آمدي و اينك اين گوسفند را به جاي فرزندت، در راه خدا قرباني كن.

چند سال بعد حضرت ابراهيم (ع) از جانب خداوند مامور بازسازي خانه خدا شد و اين كار را به كمك فرزندش اسماعيل (ع) انجام داد. (5)

 درباره مدت عمر وي اختلاف مي باشد. محل دفن حضرت ابراهيم ،(ع) سرزمين فلسطين بنام حبرون، جايي كه اكنون به شهر ابراهيم خليل معروف است مي باشد(6)

پي نوشت ها :

1.محمدجرير طبري ،تاريخ طبري ، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه ج1، ص 162 ؛ هاشم رسولي محلاتي، تاريخ انبيا،تهران ،انتشارات علميه اسلاميه،ج1، ص110.

2. محلاتي ،همان،ص 116.

3. طبري، همان.

4.عبد الله مبلغي،تاريخ اديان ومذاهب ،قم،انتشارات منطق(سينا)،1373،چاپ اول،ج2، ص853؛محمدجرير طبري، همان،ج1،ص 160 .

5.رك:مبلغي،همان،ص857،محلاتي ،همان،ص130.

6.محلا تي،همان،ص 155.

كيفيت ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را از خواستگاري تا ازدواج
پيغمبر دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه فاطمه به خانه علي (ع) روند و در راه شادماني نمايند.

 كيفيت ازدواج حضرت امير (ع) و حضرت صديقه طاهره (س) را از خواستگاري تا ازدواج بفرماييد. آيا در مراسم آنها موسيقي يا رقص شمير و از اين قبيل بوده است؟

مورّخان نوشته اند كه: چون مراسم عروسي حضرت فاطمه (س) فرا رسيد، پيغمبر دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه فاطمه به خانه علي (ع) روند و در راه شادماني نمايند.

شعرهائي كه نماينده اين شادي است، ‏بخوانند، ليكن سخناني نباشد كه خدا را خوش نيايد. آنان فاطمه را بر استري كه شهباء نام داشت (يا بر شتري) نشاندند.

سلمان فارسي زمام دار استر بود. حمزه و عقيل و جعفر! و ديگر بني هاشم در پس آن مي‏رفتند. زنان پيغمبر پيشاپيش عروس بودند و چنين مي‏خواندند.

ام سلمه:

برويد اي هووهاي من بياري خداي متعال و سپاس گوئيد خدا را در هر حال و بياد آريد كه خداي بزرگ بر ما منت نهاد و از بلاها و آفت‏ها نجات داد. كافر بوديم، راهنمائيمان نمود فرسوده بوديم، توانامان فرمود و برويد! همراه بهترين زنان كه فداي او باد همه خويشان و كسان اين دختر آن است كه خداي جهان برتري داد او را بر ديگران! به پيغمبري و وحي از آسمان!

و عايشه مي‏گفت:

اي زنان! خود را پوشيده بداريد! و جز سخنان نيكو بر زبان مياريد! بزبان آريد نام پروردگار جهان كه به دين خود، گرامي داشت ما را و همه بندگان سپاس خداي بخشنده را پروردگار بزرگ و تواننده را ببريد اين دختر را كه خدايش كرده محبوب! به داشتن شوي پاكيزه و خوب

و حفصه مي‏سرود:

تو فاطمه!اي بهترين زنان كه رخساري داري چون ماه تابان، خدايت‏برتري داد بر جهانيان با پدري كه مخصوص ساخت او را به آيت‏هاي قرآن، شوي تو ساخت راد مردي را جوان، علي كه بهتر است از همگان.

هووهاي من! ببريد او را كه بزرگوار است و از خاندان بزرگان.

معاذة مادر سعد بن معاذ مي گفت:

سخني جز آنكه بايد نمي‏گويم! و بجز راه نكوئي نمي‏پويم! محمد بهترين مردمان است! و از لاف و خودپسندي در امان است. آموخت ما را راه رستگاري پاداش بادش از لطف باري. براه افتيد با دخت پيمبر! پيمبر كز شرف دارد افسر، خداوند بزرگي و جلال كه نه همتا دارد نه...

و زنان، بيت نخستين هر رجز را تكرار مي‏كردند.

اين روايت را بدين صورت، مناقب ابن شهرآشوب نقل شده و او سند خود را كتاب مولد فاطمه و روايت ابن بابويه كه از بزرگان علماي اماميه است، معرفي مي كند. (1)

و در عروسي موسيقي يا رقص شمير و چيز هاي حرام نبوده است.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي: زندگاني فاطمه (ع)، سيد جعفر شهيدي و جلوه هاي رفتاري حضرت زهرا (س)، عذرا انصاري، مراجعه نمائيد.

پي‏نوشت:

1. سيد جعفر شهيدي، زندگاني فاطمه (ع)، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، ص 62 -65

شهید كردن امام جواد توسط چه كسی انجام شده ؟
روایات در این رابطه مختلف است.

با سلام می خواستم بدانم شهید كردن امام جواد توسط چه كسی انجام شده ؟چون در كتاب سیره پیشوایان استاد مهدی پیشوایی نوشته به دستور معتصم و توسط منشی یكی از وزرایش. عقیده داشتم كار دختر مامون وزن امام ام الفضل است.كدام درست است؟

روایات در این رابطه مختلف است. برخی قاتل آن حضرت را  ام الفضل  دختر مامون و به تحریك معتصم دانسته اند(1). و برخی اشاره كرده اند كه نقل شده كه آن حضرت راسم دادند و به اینكه چه كسی و چگونه اورا سم دادند اشاره نشده. (2). و برخی نقل كرده اند كه به دستورمعتصم وتوسط منشی یكی از وزرایش به شهادت رسید.(3) بنا براین اظهار نظر قطعی در این باره مشكل است.

پي نوشت ها :

1. اعیان الشیعه، سید محسن امین ،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات ،1418 ه ق ،چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین  ج 2 ص 581 .

2. ارشاد،شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه،  ارشاد ج 2، ص 284.

3. بحار الانوار ج 50 ،ص 8

تمامی القاب حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان نمائید
ألقاب بنت المصطفي كثيرة نظمت منها نبذة يسيرة ...

 تمامی القاب حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان نمائید

 با مراجعه به ترجمه كتاب فاطمه الزهرا بهجه قلب المصطفي تحت عنوان فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر ايشان براي آن بانو 105 لقب ذكر نموده اند. البته ايشان شعري را كه اكثر القاب آن بانو در آن آمده را نيز آورده اند. (1)

اين شعر از سيد مير جهاني است.

 ألقاب بنت المصطفي كثيرة             نظمت منها نبذة يسيرة

 نفسي فداها و فدا أبيها             و بعلها الوليّ مع بنيها

 سيدة إنسية حوراء             نوريّة حانية عذراء

 كريمة رحيمة شهيدة             عفيفة قانعة رشيدة

شريفة حبيبة محترمة             صابرة سليمة مكرّمة

صفيّة عالمة عليمة             معصومة مغضوبة مظلومة

ميمونة منصورة محتشمة             جميلة جليلة معظّمة

حاملة البلوي بغير شكوي             حليفة العبادة و التقوي‏

حبيبة اللّه و بنت الصفوة             ركن الهدي و آية النبوة

شفيعة العصاة أم الخيرة             تفّاحة الجنة و المطهّرة

 سيدة النساء بنت المصطفي             صفوة ربها و موطن الهدي‏

قرّة عين المصطفي و بضعته             مهجة قلبه كذا بقيته‏

حكيمة فهيمة عقيلة             محزونة مكروبة عليلة

عابدة زاهدة قوّامة             باكية صابرة صوّامة

عطوفة رءوفة حنّانة             البرّة الشفيقة الأنّانة

والدة السبطين دوحة النبي             نور سماويّ و زوجة الوصي‏

بدر تمام غرّة غرّا             روح أبيه درّة بيضاء

واسطة قلادة الوجود             درّة بحر الشرف و الجود

وليّة اللّه و سرّ اللّه             أمينة الوحي و عين اللّه‏

مكينة في عالم السماء             جمال الإباء شرف الابناء

درّة بحر العلم و الكمال             جوهرة العزة و الجلال‏

قطب رحي المفاخر السنيّة             مجموعة الماثر العليّة

مشكاة نور اللّه و الزجاجة             كعبة الآمال لأهل الحاجة

ليلة قدر ليلة مباركة             ابنة من صلّت به الملائكة

قرار قلب أمّها المعظّمة             عالية المحلّ سرّ العظمة

مكسورة الضلع رضيض الصدر             مغصوبة الحق خفيّ القبر(2)

البته در روایتی  يونس بن ضبيان از حضرت امام صادق (ع) نقل مي كند كه آن جناب فرمودند: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مباركه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا. (3)

 

1. سيد حسن افتخار زاده سبزواري، فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر ترجمه فاطمه الزهرا بهجه قلب المصفطي احمد رحماني همداني، ناشر دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، چاپ اول، سال1373، ص274-279.

2. ميرجهاني، الجنّة العاصمة، ناشر صدر، تهران، ص 66.

3. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج43،ص10

موضع امام علي(ع) در برابر حمله مسلمانان به ايران
در واقع امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياست‌هاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود.

موضع امام علي(ع) در برابر حمله مسلمانان به ايران چه بود؟

آنچه مسلم است اگر حركت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شك دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشكركشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد. چرا كه در اسلام جنگ به منظور كشور گشايي و قدرت گرايي جايز نيست. اساساً اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏داند:

1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.

2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.

3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)

آن دسته از جنگ هاي خلفا كه جنبه كشور گشايي داشت، غير مشروع بود. لذا مورد تاييد امام علي (ع) نبود و خود نيز در آنها نقش نداشت و نه تنها هيچ گزارشي مبني بر حضور آن حضرت در حمله مسلمانان به ايران وجود ندارد، بلكه گزارشاتي وجود دارد مبني بر عدم پذيرش درخواست خلفا براي حضور در اين جنگ ها. عمربن خطاب تلاش كرد كه علي(ع) را به جنگ بفرستد ولي(ع) نپذيرفت و نيامد. عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسيه را به علي (ع) پيشنهاد كرد تا فرماندهي عمليات ارتش مسلمانان را بر عهده گيرد، ولي امام علي (ع) امتناع كرد ؛ ناگزير سعد وقاص را اعزام نمود.(2)

در واقع امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياستهاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود. البته در حين جنگ ها و يا بعد از آن، شرايط به گونه اي فراهم مي شد كه بدان جهت امام با خلفا همكاري مي نمود.همكاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود، نه به معناي تأييد حكومت خلفا و تأييد مشروعيت جنگ.

در مورد حمله اعراب به ايران، امام علي (ع) موضع محتاطانه ايي داشت، امام نه به طور مطلق، موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف.امام با بعضي از امور موافق و با بعضي از امور مخالف بود كه مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد كرد.

جنگ ها، هم آثار مفيد و سازنده داشت و هم آثار منفي و زيانبار. از آن جهت كه برخي آثار مفيد را در پي داشت، مورد تأييد امام بود؛ اما از سوي ديگر به دليل اين كه جنگ ها برخي از شرايط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخي پيامد هاي منفي را داشت، امام مخالف بود.

با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و...، است) و سيره پيامبر و امامان (ع)، مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه جهاد و دفاع و شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود ضوابط و شرايطش، پذيرفته شده است.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 2، ص 283.

2. مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 309.

آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟
آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است.

  آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟

آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است، زیرا حجاب از واجبات الهی بود . باید واجبات و حدود و احکام الهی در عصر رسول خدا بیش تر رعایت میشد، چون که بر امام و حاکم است به این مسایل اهمیت دهد.

" آن چه پروردگار بر عهده امام گذارده است ... زنده کردن سنتها و اجرای احکام الهی است ". (1)

در جای دیگر، یکی از وظایف مهم حاکم و رهبر امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود الهی بیان شده است. (2) بی حجابی، از منکرات اسلام است که باید از آن نهی شود. در صورت وجود چنین مسئله ای حضرت رسول (ص) این وظیفه را بهتر انجام می داد. افزون بر این که در عصر آنان رعایت پوشش مورد توجه توده مَردم (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) بود. مانند این عصر بی حجابی و بدحجابی رایج نبود. حتی اقلیت های دینی باید حجاب را رعایت نمایند؛ چون حجاب امر فردی مانند نماز و روزه نیست؛ بلکه امری اجتماعی است. به عبارت دیگر حجاب جنبه اجتماعی دارد. حجاب فقط برای امنیت برای فرد نیست، بلکه برای امنیت جامعه و حفظ عفت عمومی نیز است. اگر زنی در منزلش و در محیط اختصاصی خودش باشد، اجازه دارد هر گونه لباسی بپوشد، ولی وقتی میخواهد وارد اجتماع شود، وارد محیط عمومی میگردد دیگر نمیتواند خود را آزاد و صاحب اختیار مطلق بداند و هر گونه میخواهد وارد اجتماع شود.این مسئله اختصاص به حجاب و پوشش ندارد و شامل همه موضوعات اجتماعی میشود. وقتی زن بدون پوشش عفیفانه و با آرایش یا بدون آرایش و فقط با آشکار کردن زینتهای طبیعیاش وارد اجتماع میشود، مردهای جوان را به زحمت میاندازد. شهوت آنان را تحریک میکند. امنیت روحی و روانی آنان را خدشه دار میسازد. چه بسا بنیان خانواده و روابط زن و مرد را مورد تأثیر منفی قرار دهد. محیط اجتماع باید برای همه افراد، پاک و آرامشزا و اطمینانآور باشد، که با حضور عفیفانه و دور از فریبندگی زن و مرد ممکن میباشد.

در سوره احزاب دستور کلی در باره حجاب آمده است که همگان ملزم به رعایت آن بودند : ای پیامبر! به همسران و دختران خویش و بانوان با ایمان بگو که روپوش خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است» (3)

پیامبر (ص) علاوه بر تاکیداتی که بر رعایت حجاب داشته اند، با ارائه دستور العمل هایی، جامعه اسلامی را به سوی تهذیب و پاکی، رهنمون گشته اند؛ مثلا روزی اسما - که خواهر زن پیامبر بود - با جامه بدن نما و نازکی به خانه پیامبر آمد. پیامبر، روی خود را از او برگرداند و فرمود:

«ای اسما، وقتی زن به حد بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود، مگر صورت و دست ها» (4) چون رعایت حجاب و حفظ عفت عمومی جامعه حکم قطعی اسلامی است و قرآن به صراحت آن را بیان میکند، همچنین مفاسدی در پی بی حجابی به وجود می آید، منطق و عقل حکم میکند که باید با بی حجابی به صورت مناسب و مدبرانه و عاقلانه برخورد شود.

 پینوشتها:

1. فیض الاسلام نهج البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، ص302،خطبه 105.

2. بحار الانوار، ج 93، ص 41.

3. احزاب (33) آیه، 95

4. سنن ابی داود، ج2، ص383، بی نام

صفحه‌ها