دانش تاريخ

آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امكان دیكتاتوری را برای ...؟
در قانون اساسی ایران، ولایت فقیه منجر به دیكتاتوری نمی شود، زیرا در نظام ولایی شرایط و راهكارهایی تعریف شده است كه از دیكتاتوری جلوگیری می كند.

آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امكان دیكتاتوری را برای مقام رهبری جامعه فراهم نمیكند؟

با توجه به جایگاه ولایت فقیه در قانون اساسی ایران، ولایت فقیه منجر به دیكتاتوری نمی شود، زیرا در نظام ولایی شرایط و راهكارهایی تعریف شده است كه از دیكتاتوری جلوگیری می كند. در این جا لازم است- جهت آگاهی بیشتر - در ابتدا ویژگي‏هاي حكومت استبداي را مطرح و آنها را با ویژگي‏هاي حكومت ولایي فقیه در قانون اساسي، مقایسه ‏كنیم این مقایسه نشان خواهد داد كه نظام  ولایت فقیه نظام مبتنی بر آرای مردم وعدالت می باشد:

حكومت‏هاي استبدادي با همه تنوعي كه دارند، در ویژگي‏هاي زیر مشترك‏اند:

1. شخص یا طبقه‏اي خاص، بدون رضایت مردم بر آنان حكومت مي‏كند.

2. دامنه قدرتِ حكومت، فوق قانون است و هیچ قانوني آن را محدود نمي‏كند.

3. ساز و كاري براي كنترل حكومت نه از سوي مردم و نه از سوي دستگاه‏هاي خاص نظارتي وجود ندارد.

در نظام ولایي فقیه هیچ یك از این ویژگي‏ها وجود ندارد. كه با مراجعه به قانون اساسي جمهوري اسلامي ایران، مي‏توان آن را تبیین كرد:

یكم. طبق قانون اساسي، مردم در تعیین ولي فقیه، از طریق انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان دخالت دارند. همچنین آنان در مجاري قانون‏گذاري و اجرایي حكومت، از طریق انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات ریاست جمهوري نقش دارند. این سه نحوه دخالت مردم در حكومت، در هیچ یك از حكومت‏هاي استبدادي وجود ندارد.

دوم. دامنه قدرت ولي فقیه در قانون اساسي، به دو شكل محدود است كه به كلي با قدرت در حكومت‏هاي استبدادي متفاوت مي‏شود:

1. در اصل چهارم قانون اساسي آمده است: «كلیه قوانین و مقررات مدني، جزایي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سیاسي و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامي باشد»؛ یعني، قوانین اسلام اولین محدود كننده قدرت ولي فقیه و یا به تعبیر دقیق‏تر تعیین كننده اختیارات او است.

2. ولي فقیه در برابر قانون اساسي تعهد داده است. و علاوه بر تعهد الهي خود به اجراي احكام اسلام، با پذیرش منصب ولایت در مجراي قانون اساسي، تعهدي نسبت به قانون اساسي دارد. آنجایي كه این تعهد، لازم (نه جایز) و بدون حق فسخ است، تعهدي مضاعف براي او محسوب مي‏شود و تخلف او از قانون اساسي، باعث خروج او از عدالت و در نتیجه سلب او از ولایت مي‏گردد. پس اختیارات ولي فقیه در قانون اساسي از ناحیه قوانین اسلام و قانون اساسي مقید و محدود است. این محدودیت در نظام‏هاي استبدادي وجود ندارد.

سوم. حكومت ولایي فقیه از سه ناحیه نظارت مي‏شود؛ سه ناحیه‏اي كه در نظام‏هاي استبدادي وجود ندارد: نظارت دروني؛ولي فقیه باید داراي سه شرط باشد: فقاهت، عدالت و درایت. هر یك از این سه شرط، او را از درون نظارت مي‏كند. «فقاهت» او را از اتكا به غیر قانون الهي باز مي‏دارد؛ «عدالت» او را از اعمال خواسته‏هاي شخصي و نفساني باز مي‏دارد و «درایت» او را از خودرأیي و ترك مشورت با اندیشمندان و متخصصان حفظ مي‏كند. این سه شرط از شرایط ثبوتي ولایت فقیه است؛ یعني، اگر شخصي یكي از این سه شرط را نداشته باشد، ولایت ندارد و مرجع تشخیص این شرایط در جمهوري اسلامي ایران -چه در حدوث ولایت و چه در بقاي آن مجلس خبرگان است. نظارت مستمر نمایندگان مجلس خبرگان؛ مجلس خبرگان، علاوه بر وظیفه انتخاب رهبري -كه داراي شرایط سه‏گانه مذكور است وظیفه نظارت بر استمرار این شرایط و نظارت بر چگونگي اعمال قدرت و رعایت شرایط اسلامي و قانوني در آن را نیز بر عهده دارد. نظارت مردم بر رهبري؛ در جمهوري اسلامي مردم از دو طریق اعمال نظارت مي‏كنند:

الف. با انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان، به صورت غیرمستقیم، از طریق مجلس خبرگان بر رهبر نظارت دارند.

ب. آزادي بیان -كه در قانون اساسي فضاي سالمي براي مطبوعات فراهم مي‏كند نظارت افكار عمومي را بر حكومت تشكیل مي‏دهد. هر گاه مطبوعات، به راستي برخاسته از افكار عمومي مردم باشد؛ مي‏تواند این وظیفه را به صورت مستقیم در توجه دادن ولي فقیه به خواست مردم و به صورت غیرمستقیم در جهت دهي عمومي مردم در انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان، به خوبي انجام دهد.

این سه نوع نظارت در حكومت‏هاي استبدادي وجود ندارد.

از آنچه گذشت روشن می‏شود كه ولایت فقیه، پیوندی با «دیكتاتوری و استبداد» ندارد. آنچه موجب توهم دیكتاتوری شده، تشابه لفظی «ولایت مطلقه» با «رژیمهای مطلقه» (Absolutisic) است.

«شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونی.. . لیتکم فی یوم عاشوراً جمیعا...
در گزارشی تاریخی است كه حضرت سكینه(س) هنگامی كه خود را روی بدن مطهر و غرق به خون امام انداخت، غش كرد و در آن حال شنید كه امام می سرود...

شعری از امام حسین علیه السّلام نقل شده که «شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونی.. .  لیتکم فی یوم عاشوراً جمیعاً تنظرونی، کیف استستقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی». آیا این شعر از حضرت سیّد الشّهداست؟

این شعر از جمله موارد بسیار مشهور است. خطیبان، منبریان و واعظان مشهور بر منبر ها در ذكر مصیبت امام حسین (ع) از آن بهره می برند.

در گزارشی تاریخی است كه حضرت سكینه(س) هنگامی كه خود را روی بدن مطهر و غرق به خون امام انداخت، غش كرد و در آن حال شنید كه امام می سرود: (1)

شیعتی ما إن شربتم ماء عذب فاذكرونی               أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی

وأنا السبط الذی من غیر جرم قتلونی                           و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی

 لیتكم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی                 كیف أستسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی

و سقوه سهم بغی عوض الماء المعین                          یا لرزء و مصاب هد أركان الحجون

 ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین                           فالعنوهم ما استطعتم شیعتی فی كل حین

پی نوشت:

1. المصباح، كفعمی، ص 741، سال چاپ: 1403 - 1983 م، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات - بیروت ؛ موسوعه شهاده المعصومین (ع)، لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم (ع)، ج 2، ص324 سال چاپ: 1381 ش ، چاپخانه: اعتماد - قم، ناشر: انتشارات نور السجاد؛ دمع السجون ترجمه نفس المهموم، ص 409، ترجمه و تحقیق ابو الحسن شعرانی، ناشر ذوی القربی قم، سال چاپ 1378.

اگر باخبر بودند چرا برای شهادت اقدام كردند؟
دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است: 1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید، 2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي (علم لدني) حاصل می شود.

 آيا امام رضا از شهادت خود با خبر بودند؟اگر باخبر بودند چرا برای شهادت اقدام كردند؟

دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید، كه در این دانش­ها با مردم دیگر تفاوت زیادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي­گردد.

در كتاب كافی بابی (فصل) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا، یعنی امامان هر گاه می خواستند كه چیزی را بدانند، از آن آگاه می شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است. (1)

 پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومي كه از راه هاي غیر عادی حاصل مي­شد عمل كنند، بلكه تكالیف دیني آنان همواره طبق علومي بود كه از راه های عادي پیدا میشد.

روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستي و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حكومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مي شناختند. مي دانستند كه آنها ایمان واقعي ندارند، ولي هرگز با آنها مانند كفار برخورد نمي كردند، بلكه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احكام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می كردند.

هم چنین هنگامی كه در مسند قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم مي نشستند، مطابق قوانین قضایي اسلام حكم مي كردند و از علم خدادادي خود استفاده نمي كردند. در موردي كه دلیل شرعي مثلاً بر قاتل بودن متهمي وجود نداشت، امام یا پیامبر با تكیه بر علم غیب، حكم قصاص صادر نمي­كرد.

 معصومان(ع) مي توانستند در خود مصونیتي به وجود بیاورند كه ضربة شمشیر و سم در آنها اثر نكند، یا اگر مؤثر شد، سریعاً از راه اعجاز خود را شفا بدهند، ولی این كار را نكرده اند، زیرا بشر هستند و قضاي كلي الهي بر این است كه در زندگی مانند سایر مردم عمل نمایند. از این رو وقتي مریض مي شدند، به طبیب مراجعه می كردند . از دارو استفاده مي نمودند . درد را تحمل مي­كردند و در بستر بیماري می­افتادند. اگر غیر از این بود، امتحان و آزمایش و صبر و مقاومت در برابر مشكلات معنا نداشت.

آن ها در این جهت مانند مردمان عادی بودند كه در معرض آزمون های سخت قرار می گرفتند .علم لدنی آن ها در این جا هیچ دخالتی نمی توانست داشته باشد.

گرچه امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بین كفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیاي الهي و رهروان راه حق را پیروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نماید، وی این كار را جز در موارد استثنایي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر این است كه جریان امور دنیوي به طور عادي و طبیعي پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.

 دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غیب با حكمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏كردند. شاید یكی از حكمت‏های ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخیر جن، برای غیب گویی و كشف غیر عادی حوادث آینده، همين امر يعني اختلال در نظام عالم هستی باشد.

در نتیجه: گرچه امیر مؤمنان علی(ع) شهادت خود را می دانست و قاتل خویش را مي شناخت، لیكن این علم افاضي (خدادادی) بود . بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود ، بلكه وظیفه آن بود كه طبق علم عادی رفتار نماید . ابن ملجم هم تصمیمش مبني بر شهادت علی(ع) را مخفي نگه داشته بود . از این امر كسي غیر از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علی(ع) به مسجد تشریف برد ، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد. بر اساس علم عادي خود رفتار نمود. به علم غیر عادي خود ترتیب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غیبي خود عمل كند . اين حركت حضرت هم خودكشي نبود .

چنان كه در قضاوت و حكومت و تدبیر امور و انجام سایر تكالیف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تكلیفش مثل دیگران تیمم بود. (2)

امام حسین طبق تكلیف الهي عمل كرد. از بیعت سر باز زد و دعوت كوفیان را اجابت نمود،  همان گونه كه روش طبیعی و مرسوم اقتضا می كرد، قبل از حركت سفیرانی را به كوفه فرستاد و سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهید شد.

با توجه به معنای اخیر انداختن در هلاكت و خودكشی هم مورد ندارد، چون در امور عادی خود، علم و آگاهی غیبی به ماجرا نداشتند یا در این امور، اراده علم غیب نمی كردند تا از آن آگاه شوند و یا اگر علمی هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادی رفتار كنند . در حالي كه خودكشي و هلاكت به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .  

 مورد امام رضا عليه السلام امري غير اختياري بود و حضرت مجبور به نوشيدن آن جام زهر آلود يا خوردن ميوه مسموم شد و اختيار ترك براي ايشان وجود نداشت .

براي مطالعه بيش تر در اين خصوص مي توانيد به كتاب معارف دین، نوشته آیت الله لطف الله صافی گلپايگاني ( ج 1، ص 120 به بعد ) مراجعه نماييد .

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، ج1، باب : ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ،

2. علامه مجلسي ، بحارالأنوار، ج 42؛ ص 258 و 259. نشر اسلاميه ، تهران بي تا .

دليل پذيرش ولايتعهدي از سوي امام رضا (ع) چه بود؟
بنابر شواهد و قرائن موجود امام رضا(ع) از روي ميل و اختيار ولايتعهدي را نپذيرفتند بلكه هنگامي وليعهدي مأمون را پذيرفتند كه ديدند اگر امتناع ورزد، نه تنها جان ...

دليل پذيرش ولايتعهدي از سوي امام رضا (ع) چه بود؟

بنابر شواهد و قرائن موجود امام رضا(ع) از روي ميل و اختيار ولايتعهدي را نپذيرفتند بلكه هنگامي وليعهدي مأمون را پذيرفتند كه ديدند اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خويش را به رايگان از دست مي دهد، بلكه علويان و شيعيان آن حضرت نيز در معرض خطر واقع خواهند شد. لذا بر امام(ع) لازم بود كه جان خود و شيعيانش را از گزند خطرات حفظ كند و اگر آن حضرت با رد ولايتعهدي، هم خود و هم شيعيانش را به دست نابودي مي سپرد، اين اقدام معلوم نبود همچون شهادت سيدالشهداء گرهي از كار بسته امت مي گشود.

امام رضا(ع) در رابطه با اجبار در پذيرفتن وليعهدي فرمودند:

« خدا مي داند كه من از قبول اين امر كراهت داشتم. ولي وقتي در وضعي قرار گرفتم كه ميان قبول ولايتعهدي يا قتل يكي را مي بايست اختيار كنم، بناچار پذيرش ولايتعهدي را بر كشته شدن ترجيح دادم».(1)

 از ديگر دلايل قبول ولايتعهدي از سوي امام آن بود كه مردم خاندان پيامبر(ص) را در صحنه سياست حاضر ببينند و آنها را به دست فراموشي نسپارند و نيز گمان نكنند كه آنان همانگونه كه شايعه شده بود، فقط علما و فقهايي هستند كه در عمل هرگز به كار ملت نمي آيند. شايد پاسخ آن حضرت به سوال ابن عرفه، ناظر به همين مطلب باشد.

 ابن عرفه از امام رضا(ع) پرسيد:

اي فرزند رسول خدا! به چه انگيزه اي وارد ماجراي ولايتعهدي شدي؟

 امام پاسخ داد: به همان انگيزه اي كه جدم علي(ع) را وادار به ورود در شورا نمود.(2)

 علاوه بر اين، نيل به اين مقام يك اعتراف ضمني از سوي عباسيان بر اين مطلب كه علويان نيز در حكومت سهم شايسته و قابل توجهي دارند محسوب مي شد. لذا امام(ع) فرمود:

« سپاس خدايي را كه آنچه مردم از ما تباه كرده بودند،حفظ كرد و قدر و منزلت ما را كه پايين برده بودند بالا برد. هشتاد سال بر بالاي چوبهاي كفر ما را لعن و نفرين كردند، فضايل ما را كتمان كردند و دارايي-هايي در دروغ بستن به ما هزينه شد و خداوند جز بلندي ياد ما و آشكار شدن فضايل ما را نخواست.(3)

 گذشته از همه اينها، امام رضا(ع) در ايام ولايتعهدي خويش، چهره مزورانه مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نيت و هدفهاي وي در كارهايي كه انجام مي داد، هر گونه شبهه و ترديدي را از ذهن مردم زدود.

پي نوشت¬ها:

1. شيخ صدوق، عيون الاخبار الرضا(ع)، انتشارات اعلمي، تهران، ج2، ص139.

2. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، انتشارات علامه، قم، ج4، ص364. شيخ صدوق،عيون اخبارالرضا(ع) ، ج2، ص141.

3. عيون الاخبار الرضا(ع)، ج2، ص162.

تاریخ و سیره شرح نحوه شهادت امام رضا(ع) را بيان نماييد
هنگامي مامون تصميم به قتل امام گرفت كه دريافته بود به هيچ روي نمي‏تواند امام را آلت دست‏خويش قرار دهد. عظمت امام و توجه جامعه نسبت‏ به آن گرامي نيز روز افزون..

تاریخ و سیره شرح نحوه شهادت امام رضا(ع)  را بيان نماييد

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با این مركز.

هنگامي مامون تصميم به قتل امام گرفت كه دريافته بود  به هيچ روي نمي‏تواند امام را آلت دست‏خويش قرار دهد. عظمت امام و توجه جامعه نسبت‏ به آن گرامي نيز روز افزون بود. با تمام كوشش هاي مامون كه مايل بود بر شخصيت اجتماعي امام لطمه‏ اي وارد سازد، شخصيت و احترام امام اوج بيش تري مي‏گرفت. مامون مي‏دانست هر چه وقت ‏بگذرد ،حقانيت امام و تزوير مامون بر ملاتر مي‏شود. از سوي ديگر عباسيان و طرفداران آنان از عمل مامون در واگذاري وليعهدي خود به امام،ناراضي بودند حتي به عنوان مخالفت در بغداد با«ابراهيم بن مهدي عباسي‏»بيعت كردند. بدين ترتيب حكومت مامون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود. پنهاني در صدد نابودي امام بر آمد . او را مسموم ساخت تا هم از امام خلاصي يابد و هم بني عباس و طرفداران شان را به سوي خود جلب كند.

 مامون مي‏كوشيد طرفداران و پيروان امام رضا عليه السلام از شهادت امام مطلع نشوند. با تظاهر و عوام فريبي مي‏خواست نيت‏ خود را پنهان سازد . وانمود كند كه امام به مرگ طبيعي در گذشته است،اما حقيقت پنهان نماند و ياران ويژه‏ امام و وابستگان از ماجرا با خبر شدند.

«ابا صلت هروي‏»كه از ياران نزديك امام رضا عليه السلام است،گفتاري دارد كه چگونگي امور بين مامون و امام،و سر انجام قتل آن گرامي را براي ما بازگو مي‏كند:

«احمد بن علي انصاري‏»مي‏گويد: از«ابا صلت‏»پرسيدم:

چگونه مامون با آن كه به احترام و دوستداري امام تظاهر مي‏كرد و او را وليعهد خود ساخت، ممكن است ‏به قتل او اقدام كرده باشد؟

«ابا صلت‏»گفت:مامون چون عظمت و بزرگواري امام را ديده بود، اظهار احترام و دوستي مي‏كرد. او را وليعهد خود نمود تا به مردم وانمود كند كه امام دنيا دوست است. در چشم مردم سقوط كند، اما چون ديد بر زهد و تقواي امام لطمه‏ اي وارد نيامد و مردم از امام چيزي بر خلاف قدس و تقوي نديدند، به همين جهت مقام و فضيلت امام نزد مردم روزافزون شد. مامون از متكلمان شهرهاي مختلف افرادي را گرد آورد به اميد آن كه يكي از آنان در بحث علمي بر امام غلبه كند و مقام‏ علمي امام نزد دانشمندان شكست‏بخورد، آن گاه به وسيله‏ آنان ضعف امام نزد عامه‏ مردم مشهور شود،اما هيچ كس از يهوديان و مسيحيان و آتش پرستان و صائبين و برهمنان و ملحدان و دهري مذهبان و نيز هيچ جدل كننده‏ اي  از فرقه‏هاي مسلمانان با امام سخن نگفت مگر آن كه امام بر او پيروز شد . او را به استدلال خويش معترف ساخت. چون چنين شد، مردم مي‏گفتند:«به خدا سوگند! امام براي خلافت اولي و شايسته‏تر از مامون است‏». ماموران مامون اين خبرها را براي او بازگو مي‏كردند،و او سخت‏ خشمگين مي‏شد و آتش حسدش زبانه مي‏كشيد.

 نيز امام عليه السلام از گفتن حق در برابر مامون پروا نداشت. در بسياري مواقع چيزهايي كه ناخوشايند مامون بود مي‏فرمود. اين نيز موجب شدت خشم مامون و كينه‏ او نسبت ‏به امام مي‏شد. سر انجام چون از حيله‏هاي گوناگون خود عليه امام نتيجه نگرفت، پنهاني امام را مسموم ساخت‏. (1)

«ابا صلت‏»كه  همراه امام بوده،و در دفن امام  شركت داشته است مي‏گويد:

 در راه بازگشت از مرو به بغداد در طوس مامون، امام را با انگور مسموم به قتل رساند. (2)

ابو صلت هروي گويد : خدمت امام رضا (ع) ايستاده بودم كه فرمود: اي ابا صلت! برو زير گنبدي كه هرون در آن دفن است و از هر چهار سوي آن مشتي خاك برايم بياور. رفتم و آوردم، فرمود: آن ها را به من بده. از خاك و سمت در خانه بود. به او دادم. آن را گرفت و بوئيد و بر زمين ريخت و فرمود: در اينجا برايم قبري كنند و سنگي برآيد . اگر همه كلنگ هاي خراسان گرد آيند، نتوانند آن را كند . در باره آن كه از پائين پا و بالاي سر بود ،همان را فرمود.

سپس فرمود: از آن خاك ديگر به من بده كه خاك من است .

فرمود :در اين جا براي من قبر كنند، به آن ها دستور ده كه هفت پله آن را پائين برند و ضريح آن را زير زنند . اگر اصرار كردند لحد داشته باشد ،دستور بده آن را دو ذراع و يك وجب بگيرند...... اي ابا صلت !فردا  نزد اين فاجر روم. اگر با سرباز بيرون شدم، هر چه خواهي بگو . اگر سر بسته بيرون شدم ،با من سخن مكن.

 ابا صلت گويد: فردا صبح جامه پوشيد و در محراب خود به انتظار نشست . غلام مامون آمد و گفت: امير المؤمنين را اجابت كن .نعلين پوشيد و عبا به دوش كرد و مي رفت . من دنبالش بودم تا بر مامون وارد شد كه طبقي انگور و طبق هائي از ميوه‏هاي ديگر جلو او بود . خوشه انگوري در دست داشت كه قدري از آن را خورده بود و قدري مانده بود .چون چشمش به آن حضرت افتاد، برخاست و دويد و او را در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و با خودش نشانيد . آن خوشه انگور را به دستش داد و عرض كرد : از اين انگوري بهتر ديدي؟

فرمود: بسا انگور خوبي كه از بهشت باشد. گفت: از آن بخور. امام رضا فرمود: مرا از آن معاف دار. گفت: ناچار بايد از آن بخوري. چه تو را مانع است؟ شايد به ما بدگماني؟ اين خوشه را بگير و از آن بخور. حضرت رضا گرفت و از آن سه دانه خورد و آن را انداخت و برخاست . من با او سخن نگفتم تا وارد خانه شد و فرمود در را بستند و در بستر افتاد. در صحن خانه غمنده و محزون ايستاده بودم، در اين ميان جواني خوشرو و پيچيده مو كه شبيه ترين مردم بود به حضرت رضا وارد خانه شد . پيش‏ جستم و به او گفتم: با در بسته از كجا وارد شدي؟ فرمود: آن كه در همين گاه مرا از مدينه آورده ،هم اوست كه مرا از در بسته درون آورده، گفتم: شما كيستيد؟ فرمود: منم حجت خدا بر تو، اي ابا صلت ! محمد بن علي هستم. به سوي پدر رفت و مرا با خود برد. چون چشم امام رضا به او افتاد، از جا جست . او را در آغوش كشيد و به سينه چسبانيد و ميان دو چشمش بوسيد . او را به بستر خود كشانيد . محمد بن علي به روي آن حضرت سرازير شد و او را مي بوسيد و با او رازي مي‏گفت تا امام (ع)به شهادت رسيد.‏(3)

البته برخي بر اين باورند كه حضرت را با آب انار مسموم نمودند. (4)

 

پيكر پاك امام،در همان بقعه‏ اي كه هارون قبلا مدفون شده بود،در جلوي قبر هارون به خاك سپرده شد.واقعه‏ شهادت امام رضا عليه السلام در روز آخر ماه صفر سال 203هجري بود و در اين هنگام امام پنجاه و پنج سال داشت...

پي نوشت ها :

1. عيون أخبار الرضا (ع) ، الشيخ الصدوق  ،تصحيح و تعليق و تقديم : الشيخ حسين الأعلمي،  سال چاپ : 1404 - 1984 م ، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت،  ج 2 ،ص 241 .

2. همان،ج 2 ،ص 245.

3. امالي شيخ صدوق- ترجمه كمره‏اي‏،ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏،سال چاپ: 1376 ش‏،نوبت چاپ: ششم‏ ص662.

4.ارشاد مفيدج2،ص261،ناشر اسلاميه .

فرزند دار بودن امام حسن عسكری
عقیم بودن ایشان كذب محض و شایعه ای است كه مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند.

فرزند دار بودن امام حسن عسكری

شرح : با سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات چنین گفته می شود كه امام حسن عسكری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد و حتی چنین گفته شده كه نام انگور عسكری كه بی هسته می باشد از اسم ایشان برگرفته شده است خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید.متشكرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با مركز؛

  لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود  عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم می شود!تا نتیجه بگیریم به دلیل عقیم بودن حضرت به او این لقب را داده اند!

 اینكه در ایران و جاهای دیگر به اشتباه لفظ عسگری برای ایشان به كار می رود،به دلیل قرابت تلفظ حروف ك و گ در زبان فارسی است .مردم از روی راحتی تلفظ و قرابت ،نام امام را عسگری می گویند.

عسكری به معنای سپاه و لشكراست،از آن جا كه پیشواي یازدهم به دستور خلیفه عباسي در سامراء، در محله عسكر(محل سكونت نظامیان ) سكونت اجباري داشت، به همین جهت عسكري نامیده مي‏شود.(1)

  عقیم بودن ایشان كذب محض و شایعه ای است كه مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند. حال بررسی می كنیم كه شایعه توسط چه كسانی و چگونه به وجود آمده است :

دلایل به وجود آمدن شایعه عقیم بودن امام حسن عسكری (ع):

1- اختفای ولادت امام ونام ایشان :

یكی از وظایف امام حسن عسكری (ع) حفظ و حمایت امام دوازدهم (ع) از شمشیر عباسیان و دستگاه های حكومتی بود كه تمام نیروهای خود را علیه امام دوازدهم و حجت خدا بسیج كرده بودند.این موقعیتی برای حضرت پیش آورده بود كه خیلی باریك و دشوار می نمود. از این رو بهترین راه نجات از  تنگنا این است كه  ولادت مولود جدید به كلی اعلان عمومی نشود . در اذهان عمومی طوری وانمود شود كه اصلا خبری نیست و اتفاقی نیافتاده است. وقتی شك ایجاد نگردد ،كنجكاوی هم به دنبال آن نخواهد بود حتی پس از ولادت امام زمان (ع) یاران نزدیك و شاهدان ولادت از آوردن نام او منع می شوند ،مبادا دشمنان به وجود وی پی برده و او را از بین ببرند.

تازه هر یك از شیعیان و دوستان هم كه با آن شرایط امام مهدی (ع) را می دید و یا از امام حسن عسكری (ع) وجودش را می شنید به دو چیز ملزم بود :

1- وجوب كتمان و سرپوشی ولادت امام

2- حرمت اطلاع احدی برنام شریف حضرت

وقتی مردمی كه منتظر ولادت فرزند امام حسن (ع) هستند، این وضعیت را مشاهده می كنند گمان می برند كه امام حسن فرزندی ندارد و دلیلی به جز عقیم بودن حضرت برای آن پیدا نمی كنند . شایعه كم كم در اذهان عمومی شكل می گیرد كه البته در به وجود آمدن آن دشمنان سهم بسزایی داشتند.

2- پخش شایعه توسط دشمنان امام حسن عسكری (ع) و معاندان اسلام و شیعیان:

افراد بسیاری بودند كه از روی حسادت و غرض ورزی و به علت كینه دیرینه خود سعی در خراب كردن چهره اهل بیت داشتند و سخنان آنان را خیالی و دروغ می پنداشتند.

* عنوان شدن  موضوع توسط زبیری عالم :

زبیر بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از علمای بسیار مشهور اهل تسنن در زمان امام حسن عسكری (ع) بود .در انساب عرب تسلط داشت .متوكل عباسی او را برای تعلیم و تربیت اولادش به سامرا آورد. زبیر زمانی كه در سامرا بود، نسبت به علوییون و خصوصا شخص امام حسن عسكری (ع) عداوت می ورزید .شدیدا به علم و حسب و نسب حضرت و شهرت او رشك می برد.همین باعث نابودیش و فروافتادن به پرتگاه شیطان شد .حسادت او آن قدر شدید شد تا جایی كه امام را تهدید به قتل كرد و گفت  كه با كشتن وی نسل امام قطع خواهد شد. او در میان مردم به بدگویی امام می پرداخت و عنوان می كرد امام عقیم است. اما پس چندی به قتل رسید و به سزای اعمالش رسید.

شیخ صدوق در كتاب كمال الدین از معلی بن محمد روایت نموده : از امام حسن عسكری (ع) نقل شده كه چون زبیری به قتل رسید فرمود :این است پاداش كسی كه نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود مرا خواهد كشت و فرزندی نخواهم داشت كه جانشین من باشد، ولی او دید كه خود كشته گشت و خداوند فرزندی به نام محمد  به من بخشید. (2)

عنوان شدن موضوع توسط جعفر كذاب برادر ناخلف امام حسن عسكری (ع) :

جعفر كذاب فردی شرابخوار و گناهكار بود و آرزوی امامت بر مسلمانان را داشت. او كه گمان می كرد امام حسن فرزندی ندارد، همین را دستمایه قرار داد و در میان مردم شایعه كرد كه امام فرزندی ندارد و عقیم می باشد.(3) او تنها یك هدف داشت: خوب می دانست كه بالاخره طاغوتیان نمی توانند وجود مبارك امام حسن را تحمل كنند و او را به طریقی به شهادت می رسانند. اگر فرزندی برای او نباشد، می تواند خود را در میان مردم امام دوازدهم معرفی كند. همین كار را هم كرد اما دست سرنوشت آبروی او را برد. هنگامی كه خود را امام معرفی كرد و خواست بر جنازه برادرش نماز بخواند، امام زمان در میان مردم حضور پیدا كرد و او را كنار زد  و بر جنازه پدر نماز خواند وخود را ولی مسلمانان معرفی كرد ....(4)

جعفركذاب  امید خود را از دست نداد و با حسادت و كینه ای كه در دل گرفته بود، به تبلیغ  پرداخت كه امام حسن عسكری (ع) عقیم بود و چگونه می توانسته فرزندی داشته باشد؟ او تبلیغات گسترده ای انجام می داد تا به هدفش برسد. متاسفانه كم  نبودند كسانی كه حرف او را قبول كنند. افرادی ساده لوح كه قداست امام حسن (ع) را زیر سوال می بردند و او را عقیم می خواندند .

 اگر امام حسن(ع)عقيم بود،  گزارشات اهل سنت مبنی بر بازداشت كنیزان امام و تجسس آنان توسط دستگاه خلافت بايد بيهوده  باشد.

 گزارشات بسياري كه در متون تاريخي شيعه و اهل سنت مبني بر ولادت ،و در خواست رويت امام زمان وجود دارد ،جاي هيچ گونه شك و ترديدي را در اين باره باقي نمي گذارد.

پي نوشت ها :

1. صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائي، ج 1، باب 176، ص 230 ؛

 صدوق، معاني الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 ؛

 بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.

2.بحارالانوار ج 51 ،ص 4؛

اعلام الوری ،ص 414 ؛

 ارشاد شیخ مفید، ص 329

3.مفيد الارشاد،انتشارات علميه اسلاميه، ج2،ص320؛

موعود نامه ،مجتبي تونه اي،انتشارات مشهور 1388،چاپ هشتم ،ص246.

4.محمد بن علي بن الحسين ،كمال الدين ،جامعه مدرسين ج2،ص475

براي آگاهي بيش تر رك http://tanhamonji.persianblog.ir/post/86

چرا پيامبر به مدينه هجرت كرد؟
مهمترين دليل هجرت رسول خدا به مدينه، سرسختي و لجبازي مشركين قريش در برابر دعوت رسول خدا(ص) از يك سو، و تشديد آزار پيامبر و مسلمانان توسط مشركين، از سوي ديگر ...

 چرا پيامبر به مدينه هجرت كرد؟

مهمترين دليل هجرت رسول خدا به مدينه، سرسختي و لجبازي مشركين قريش در برابر دعوت رسول خدا(ص) از يك سو، و تشديد آزار پيامبر و مسلمانان توسط مشركين، از سوي ديگر مي باشد. به گونهاي كه در طول ده سال دعوت علني حضرت در مكه تنها افراد اندكي آنهم بيشتر از بردگان و محرومان به حضرت ايمان آوردند، و بسياري از آنها توسط اشراف مكه تحت شكنجه قرار گرفتند و عدهاي مانند ياسر و همسرش سميه به شهادت رسيدند. لذا رسول خدا(ص) در پي يافتن مأمني ميگشتند تا از اين وضع ناگوار رهايي يابند؛ و بتوانند به تبليغ دين اسلام بپردازند، در اين راستا مأمني در حبشه پيدا شد و مسلمانان در دو نوبت به آن ديار مهاجرت نمودند. تا اين كه افرادي از مردم يثرب(مدينه) دعوت پيامبر اسلام(ص) به گوش شان خورد و جذب حقانيت اسلام و قرآن شدند. در دو نوبت در دو سال آخر قبل از هجرت در موسم حج و در مني با پيامبر بيعت نمودند.

در سال سيزدهم بعثت در عقبه مني هفتاد و پنج تن از مردم يثرب با پيامبر بيعت نمودند و متعهد شدند كه در صورت هجرت پيامبر به يثرب از آن حضرت در برابر تهاجمات قريشيان دفاع نمايد. پيامبر نيز متعهد شد كه در اولين فرصت ممكن به سوي شان هجرت نمايد. قريشيان از موضوع مطلع شدند و در دارالندوه توطئه نمودند و بنا گذاشتند پيامبر را به قتل برسانند كه پيك حق اين توطئه را به اطلاع پيامبر رساند و امام علي در بستر پيامبر خوابيد و پيامبر با مخفي كاري تمام با همراهي ابوبكر به مدينه هجرت نمودند. (1) آيه دوم سوره انفال مربوط به همين قضيه است. خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد: "هنگامي كه كافران بر ضد تو فكر مي‏كنند تا تو را زنداني كنند يا بكشند يا تبعيد نمايند، آنان با خدا از در حيله وارد مي‏شوند و خداوند حيله آنان را به خودشان بر مي گرداند".

بر اين اساس، پيامبر تصميم گرفتند مكه را ترك نمايد، اما رهايي از دست مشركان كار آساني نبود. از اين رو، براي نجات دادن جان پيامبر، مقرر شد كه يك نفر در رختخواب ايشان بخوابد تا مشركان تصور كنند كه پيامبر بيرون نرفته و درون خانه است.

پيامبر، علي(ع) را انتخاب كرد. علي(ع) در بستر پيامبر خوابيد. پاسي از شب كه گذشت، خانه پيامبر توسط چهل نفر محاصره شد. آنان از شكاف در به داخل خانه نگاه كردند و وضع خانه را عادي ديدند و گمان كردند پيامبر در خوابگاه خويش خوابيده است، در حالي كه پيامبر از خانه خارج شده بود. (2)

پي نوشت ها:

1. محمد بن سعد، طبقات الكبري، ج 1، ص 227 ؛ عبد الملك بن هشام، سيره ابن هشام، ج 1، ص 48.

2. سيره حلبي، ج 2، ص 32.

چگونه امام حسن به دست جعده به شهادت رسید؟
در بیشتر منابع‌ شیعی‌ آمده ‌است‌ كه‌ معاویه ‌با وعده مال بسیار و ازدواج‌ با یزید جعده ‌را تطمیع ‌كرد تا شوهرش‌ امام ‌حسن ‌را زهر دهد و او نیز چنین‌ كرد و ...

چگونه امام حسن به دست جعده به شهادت رسید؟

در بیشتر منابع شیعیآمده استكهمعاویه با وعده مال بسیار و ازدواجبا یزید جعده را تطمیع كرد تا شوهرشامام حسن را زهر دهد و او نیز چنینكرد و بر اثر آن امام به شهادت رسید (1) معاویهزهر را برایجعده فرستاده بوده است.

  پساز كارگر افتادن زهر،معاویه به وعده مالی كه به جعده داده بود وفا كرد، ولیبهازدواج او با یزید رضایت نداد (2) و به او گفت كه میترسد فرزندش یزید را نیز مانند حسنبن علی به قتل برساند (3). بنا به نقل بعضیاز  منابع،سم دادن جعده به امام حسن(ع) به تحریك و دستور یزیدبنمعاویه بوده است.(4)

نتيجه آنكه امام مطابق با روال عادي گزينه مناسبي براي ازدواج يافته و با او ازدواج نموده، ابتدا نيز كانون زندگي آنان گرم بوده، اما بس از گذر زمان جعده در اثر تطميع معاويه با امام دشمني ورزيد و آن جناب را مسموم ساخت.

پی نوشت:

1. مفید،الارشاد،ترجمه رسولي محلاتي،انتشارات علميه اسلاميه ج2،ص13 .

2.ابوالفرجاصفهانی،مقاتل الطالبيين ،بيروت ،ص48.

3. مسعودی،مروج الذهب ، بيروت،ج3،ص182.

4.ابنابیالحدید،شرح نهج البلاغه،ناشر: دار إحياء الكتب العربية ،ج16،ص.

آيا نبي مكرم اسلام (ص)وصيت نامه كتبي داشتند؟
چگونه می توان باور كرد كه پیامبر با وجود چنین آیه ای مبنی بر لزوم وصیت ، وصیت ننموده باشند؟ (كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ ...

از آنجا كه دين مبين اسلام سفارش اكيد به داشتن وصيت نامه كرده است آيا نبي مكرم اسلام (ص)وصيت نامه كتبي داشتند؟

 چرا قلم و كاغذ را در هنگامه قبل از رحلت درخواست نمودند ؟

 

 لطفا جواب را بيان نموده و از ارجاع به كتاب خاص معذور داريد ؟ متشكرم 

چگونه می توان باور كرد كه پیامبر با وجود چنین آیه ای مبنی بر لزوم وصیت ، وصیت ننموده باشند؟ (كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي الْمُتَّقِینَ )هر گاه يكي از شما را مرگ فرا رسد و مالي بر جاي گذارد، مقرر شد كه درباره پدر و مادر و خويشاوندان، از روي انصاف وصيت كند. و اين شايسته پرهيزگاران است. (1)

آنچه در واقعه یوم الخمیس (روز پنج شنبه) اتفاق افتاد، مبنی بر درخواست دوات و قلم برای نگاشتن وصیت مطلب تازه ایی نبوده است ،بلكه تاكید بر وصایت علی (ع)بوده است كه از آغار دعوت پیامبر به اسلام تا زمان رحلت در موقعیت های مختلف پیامبر به آن تصریح می نمودند.

اما از اهمیت این نوشته نیز نباید غافل شد كه اگر در واپسین لحظات عمر پیامبر نیز این وصیت مكتوب و مجددا به وصایت حضرت تصریح می گشت، می توانست تا حدودی از بروز اختلافات بسیاری جلوكیری كند.

به هر روی نگارش وصیت پیامبر اگر چه عملی نشد اما اعلان ولایت و وصایت علی (ع)توسط پیامبر(ص)در موقعیت های گوناگونی بیان گشته، مانند آیه های ولایت، تبلیغ، اولو الامر و قربی نیز ماجرای یوم الدار،وزارت، منزلت،غدیر و...... در واقع وصیت شفاهی حضرت در مقابل انبوهی از مردم بوده  و اینكه در روز پنجشنبه به علت كار شكنی برخی موفق به نگارش  وصیت نگشت، منافات با اصل وصیت ندارد.

تأخیر در نگارش وصیت  ممكن است به دلایل متعدد باشد، از جمله این كه وصیت در آخرین لحظات عمر عاطفی و بیشتر تأثیرگزار است. از همه مهمتر معمولاً وصیتهای مهم سیاسی و اخلاقی در آخر عمر صورت می گیرد. افزون بر آن شاید حضرت از طرف خداوند مأمور بود كه در آخرین لحظات عمر خود ، آن وصیت خاص را  بنماید. شاید هم این تأخیر بدان جهت بود  كه اهمیت موضوع را نشان دهد. همچنان در وصیتهای مهم به همین صورت عمل می شود. شیعیان باور دارند در حدیث موسوم به حدیث دوات كه مانع تدوین آن شدند حضرت میخواست بار دیگر مردم را به ولایت امام علی(ع) سفارش كند؛ و اهمیت آن را نشان دهد از این رو برخی  مانع بیان آن شدند.

نتيجه آن كه در واقع پیامبر در لحظه آخر عمر چیزی را می خواست بگوید كه قبلاًگفته بود، با این تفاوت كه درخواست كرد قلم و كاغذی بیاورند تاآن را مكتوب نماید. اگر چه از نوشته شدن آن وصیت جلوگیری شد، اما این بدان معنا نبود كه پیامبر آن وصیت و سفارش را قبلاً انجام نداده باشد.

 برای آگاهی بیشتر به كتاب فروغ ولایت از آیت الله سبحانی مراجعه نمائید.

پي نوشت ها:

1. بقره (2)آيه 180.

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟
در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟

در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا و امام علي عليهم السلام است و از طريق ديگر كه منبعي به معصوم متصل نباشد.  علمي را نياموختند در رابطه با اين كه دانش ها و علوم امامان از چند راه تحصيل مي شده است آيه الله اميني در كتاب مسائل كلي امامت چنين بيان مي دارند:

طريق اول استفاده از دانشها، صحيفه ها و كتابهايي كه از پيامبر اكرم به طور ارث به دستشان رسيده راه دوم استفاده از قرآن شريف

راه سوم استفاده از راه غيبي.(1)

پي نوشت ها :

1. ابراهيم اميني،كتاب بررسی مسائل كلي امامت،چاپ دوم دفتر تبليغات اسلامي،ص231.

صفحه‌ها