دانش تاريخ

وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و......
بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته

مي خواستم وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و...... را بدانم.

متشكرم

بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته اند، در عين حال همه اديان الهي در اصل محور هاي زير مشترك هستند:

1- اعتقاد به توحيد و خداپرستي

2 - اعتقادبه معاد و عالم آخرت، يعني در همه اديان الهي، جهان و انسان سرانجام و غايتي دارد و تسلط بر جهان مادي براي رسيدن به تكامل معنوي مد نظر است...

3- در همه اديان الهي، اعتقاد به تقدس وجود دارد، يعني در هر ديني برخي از موارد مقدس شمرده مي شوند.

4- اعتقاد به غيب در همه اديان الهي وجود دارد، يعني چيزهايي در هستي وجود دارد كه فراتر از اموري است كه با حواس ظاهري (حواس پنجگانه) درك شود.

5- همه اديان الهي خصوصيات انساني دارند و محور آنها تربيت انسان است و تعاليم آن براي انسان و ويژگيهاي او آمده است.

6. اعتقاد به نبوت وبعث پيامبران، يعني در اديان الهي اين مطلب آمده است كه ازسوي خداوند، - جهت هدايت و تربيت انسان ها- ، انبياء مبعوث شده اند.

7 - اعتقاد به منجي جهان و اعتقاد به موعود در همه اديان به صورتي وجود دارد. (1)

7 - نظام ارزشها و اخلاق. يكي از اصول بسيار مهمي كه در همه اديان الهي بدان سفارش شده است ارزش هاي اخلاقي است، ازجمله:

الف. تهذيب جامعه

ب.رسيدگي به مستمندان

ج.عدالت و برابري

مسأله تهذيب جامعه از مفاسد جنسي و تشكيل خانواده، به منظور تحقق اين مسأله، از جمله نقاط محوري و مشترك بين الاديان است و به نظر مي رسد كه اغلب اديان بر اين نكته توافق داشته باشند. ازدواج در اديان آسماني، مطلوب و تجرد مردود است. از نظر برخي از اديان، اگر افرادي مي توانند خود را حفظ كنند، مجرد بمانند بهتر است. اما اگر نمي توانند خود را حفظ نمايند، بايد طريق ازدواج سالم را پيشه كنند. برخي از اديان، تجرد را مذموم دانسته و هر چه سريع تر، پس از دوران بلوغ، امر به ازدواج مي نمايند. ازدواج در همه اديان، براي جلوگيري جامعه از افتادن به دام مفاسد، امري جدي و مهم تلقي گرديده است.

رسيدگي به مستمندان، ارزشي اخلاقي و معنوي است كه به حكم فطرت انسان، بسيار والا و ارزشمند است و تقريبا به طور يكنواختي در همه اديان الهي و آسماني، رسيدگي به مستمندان و رعايت حال آنها از ضرورت و قداست فوق العاده اي برخوردار است. اين مسأله در انديشه اسلامي، جزئي انفكاك ناپذير است، به همين جهت جهت كمك به نيازمندان، زكات و انفاقات مالي تشريع گرديده است، و حتي در برخي از موضع گيري ها، شرط قبولي عباداتي همچون نماز و حج، پرداخت زكات و انفاقات مالي به فقراي جامعه اسلامي و نيازمندان است. به گونه اي كه اقامه نماز را با پرداخت زكات مقرون فرموده است: « فاقيموا الصلوه و اتو الزكوه » نماز را بپا داريد و زكات بدهيد.

آئين يهود، به صراحت به وجود طبقات مختلف اجتماعي اذعان دارد: طبقاتي كه نام مي برد: بي پدر، بيوه، فقير و غريب است. ( سفر تثنيه، 17و22). از نظر يهوديان، فقرا طبقه اي مستحق توجهند. در سفر خروج، به يهوديان توصيه مي شود كه به خاطر شفقت نابجا اجراي عدالت ( تسركه) را به نفع فقرا به انحراف نكشانند. در راستاي همين امر، مراقبت از بيماران و عيادت از آنها، امري جدي و لازم و واجب تلقي گرديده است. طبقه غريبان در تورات به شدت مورد توجه واقع شده اند: « بر غريب ستم مكن، زيرا كه از دل غريب خبر داريد، چون شما در زمين مصر غريب بوديد». ( سفر پيدايش، آيه 9، ص 23).

واكنش مسيحيان به نيازمندان و رسيدگي به وضعيت آنها، دقيقا برگرفته از تعاليم مسيح است. در بسياري از نكات و نقاط مورد بحث در انجيل، فقرا و معلولان و نيازمندان را كه محروميت هاي شديد دارند، در تماس با حضرت عيسي عليه السلام مي نگريم و نيز اشاره اكيدي وجود دارد كه آن حضرت با فقيران و نيازمندان همواره مي نشسته اند و در تماس بوده است.

مسأله عدل و عدالت ورزي، صفتي اخلاقي و ريشه همه اخلاقيات است .عدالت در انديشه اسلامي، اشرف فضيلت ها و بالاترين صفات است و علت پيدايش همه رذايل اخلاقي به نوعي بازگشت به فقدان عدالت در شخص دارد.

اتكا بر مقوله عدل، در آئين اصلي يهود، مهم و قابل توجه است. واژه "تسد"كه، به معناي عدل است - در تورات و تلمود - شديدا به آن توصيه گرديده است. مسيحيان اعتقاد دارند كه محبت خدا به مردم در زندگي مسيح تجلي يافته است. از نظر مسيحيان در ميان انسانها اختلافاتي وجود دارد، اما آنچه كه مي تواند اين اختلافات را منشأ رحمت و جود خداوندي قرار دهد، صفت عدل است. مسيحيان اصيل، اختلافات بشري را كه منجر به برتري يك نژاد (سفيد) باشد، مردود شمرده و عدالت را لازمه بقاي جامعه مي دانند. در تعاليم حضرت مسيح (ع) چنان آمده است كه انسان ظالم به بهشت وارد نمي شود و ورود انسان ظالم و غير دادگر به بهشت، به سختي رد شدن شتري از روزنه سوزن است. صفات اخلاقي و فاضله ديگري وجود دارد، نظير صداقت و راستگويي، امانت داري، ترحم بر مستمندان، تواضع و فروتني و ساير خصلت هاي الهي كه در اديان مختلف، عقيده و هدف و گرايش واحدي نسبت به آنها وجود دارد. در اين راستا، آئين هايي نظير آئين بودا، كنفوسيوس، و هندوئيسم و.. . نيز به نوعي بر اين آرمان هاي اخلاقي وحدت نظر ضمني دارند.(2)

 درباره اديان به منابع زير مراجعه نماييد

 1- تاريخ اديان ومذاهب جهان  (3 - 1) ، عبد لله مبلغي آباداني

 2- آشنايي با تاريخ اديان ، غلامعلي آريا

 3- اديان زنده جهان ، ت رابرت هيوم، ترجمه: عبدالرحيم گواهي

 4- تاريخ اديان ، اصغر حكمت

 6- تاريخ جامع اديان ، ترجمه، حكمت

 7- آشنايي با اديان ، حسين توفيقي

در كتاب هاي فوق همه اديان چه الهي و چه غير الهي مورد بررسي قرار گرفته ولي كتابهاي ذيل اديان مسيحي و يهودي را به صورت خاص مورد بررسي قرار مي دهند:

 1- كلام مسيحي، توماس ميشل، ترجمة حسين  توفيقي

 2- درآمدي به مسيحيّت، مري جوي ويور ترجمة حسن قنبري

 3- عقايد و آداب يهودي، آلن آنترمن، ترجمة رضا فرزين

پي نوشت ها :

1. http://alirezamirmana.blogfa.com/post-9.aspx

http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=11941 .2

اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟
در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد ...

 اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟

در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد بدانيم كه مقصود از اديان عصر پيامبر (ص) چيست، اگر مقصود اين است كه در عصر رسول خدا – به حسب واقع – چه دين هايي بوده اند، بايد بگويم، در آن عصر يك دين وجود داشت و آن اسلام بود، زيرا ما باور داريم كه دين بعد، دين قبل را نسخ مي نمايد، يعني با آمدن دين مسيح، دين يهود نسخ گرديده، و با آمدن اسلام دين مسيح نسخ شده است، البته نا گفته نماند كه پيامبر (ص) قبل از بعثت در زمان حضرت عيسي (ع) زندگي مي كرد، لذا هم عصردين مسيح (ع) بود؛ اما اگر مقصود از اديان هم عصر رسول خدا، اعتقادات پيروان اديان باشد، در اين صورت بايد گفت: هم قبل از بعثت و هم بعد از بعثت پيامبر (ص) اديان ديگر نيز بوده اند، مثلا يهوديان و مسيحيان هم قبل از بعثت رسول خدا بودند وهم بعد از بعثت باور داشتند كه دين يهود ومسيح نسخ نشده اند، مگر اين يهوديان نبودند كه چه مشكلاتي رابراي پيامبر (ص) به وجود آوردند. مگر اين مسيحيان نبودند كه خواستار مباهله با پيامبر (ص)گرديدند؟ (1)در قرآن نيز مي خوانيم :"إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" (2)؛ كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچ گونه ترس و غمي براي آنها نيست.

مراد از «الَّذِينَ هادُوا» يهوديان و مراد از «النَّصاري»، مسيحيان هستند. برخي گفته اند مراد از صَّابِئِينَ جمعيتي از پيروان نوح بوده‏اند، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمي متدين به يكي از اديان آسماني بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته‏اند. و اينكه بعضي آنها را مشرك و ستاره‏پرست، و بعضي ديگر آنها را مجوس مي‏دانند صحيح نيست...

آنها معتقدند نخست كتابهاي مقدس آسماني به آدم، و پس از وي به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به" رام"، و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسي و بعد از او بر يحيي بن زكريا نازل شده است. -در مجموع - آنان پيروان يحيي بن زكريا مي‏باشند. (3)

هچنين درقرآن از مجوس و مشركان سخن به ميان آمده است كه نشان مي دهد در عصر حضرت رسول (ص) مجوسيان و مشركان نيز وجود داشته اند:" ...الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصاري‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ "(4)؛ كساني كه ايمان آورده‏اند و يهود و صابئان و نصاري و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داوري مي‏كند و حق را از باطل جدا مي‏سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه).

واژه" مجوس" فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسماني قرار گرفته‏اند چنين بر مي‏آيد كه آنها داراي دين و كتاب و پيامبري بوده‏اند. ترديدي نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مي‏شود، و يا لا اقل پيروان زردشت بخش مهمي از آنان را تشكيل مي‏دهند، ولي تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمي‏باشد، تا آنجا كه بعضي ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته‏اند و بعضي در قرن ششم يا هفتم! اين تفاوت و اختلاف عجيب يعني پنج قرن! نشان مي‏دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است. معروف اين است او كتابي به نام" اوستا" داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است، و بعدا در زمان بعضي از پادشاهان ساساني بازنويسي شده از عقائد آنها مطالب زيادي در دست نداريم، ولي چيزي كه امروز بيش از همه شهرت دارد مساله اعتقاد به دو مبدأ خير و شر يا نور و ظلمت است، به اين ترتيب كه خداي نيكيها و نور را" اهورامزدا" و خداي شر و ظلمت را" اهريمن" مي‏دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا" آتش" احترام بسيار مي‏گذارند تا آنجا كه آنها را" آتش‏پرست" مي‏خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده‏اي كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد. (5)

پي نوشت ها:

1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج‏2، ص579 .

2. بقره، آيه62 .

3. ناصر مكارم، همان، ج1، ص289.

4. حج، آيه 17 .

5. تفسير نمونه، ج‏14، ص 45.

آیا پیامبر اسلام (ص) درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنیامدند؟
اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است ...

آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) با توجه به اهمیتی كه برای دانش اندوزی و علم آموزی قائل بودند هیچگاه (حتی بعد از بعثت) درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنیامدند؟ چرا؟

در خصوص بحث بی سواد یا با سواد بودن پیامبر (ص) باید در دو مرحله بحث شود:

1- پیش از بعثت:

 پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت . آیات (1) و روایات (2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری(ره) می نویسد:

قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است كه ایشان قبل از رسالت كوچك‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است. (3)

درست است كه خواندن و نوشتن برای هر انسانی كمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید كه نخواندن و نوشتن كمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا كاملاً صدق می كند، چه این كه اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت كند و كتابی ارائه دهد، به عنوان كتاب آسمانی، در چنین وضعی ممكن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید كه این كتاب و مكتب مولود اندیشه‏های او است یا از جایی آموخته است.

 اگر از میان یك قوم عقب افتاده، انسانی كه هرگز استادی را درك نكرده و كتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و كتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درك نمود تراوش فكر او نیست، بلكه وحی آسمانی و تعلیم الهی است. (4) یكی از معجزات پیامبر همین است كه در حال امّی بودن قرآن را آورده است.

2- پس از بعثت:

اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه هستند. (5) طرفداران این رویكرد با بهره‏گیری از آیات و روایات قائل شده‏اند چگونه ممكن است ساختار وحی - كه همه چیز را به پیامبر می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟! (6)

از طرف دیگر برخی عقیده دارند كه پیامبر بعد از رسالت می خواند، ولی نمی‏نوشت. (7)

بعضی هم احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. البته این احتمال ضعیف بوده و فاقد دلیل معتبر می باشد.

 احتمال اوّل و دوّم قابل قبول بوده و شواهد و قرائن آن‏ها را تأیید می كند. شاید بتوان دو نظر را به این گونه جمع كرد كه پیامبر خواندن و نوشتن می دانست، اما چیزی ننوشت.

اگر به چرايي لزوم خواندن و نوشتن دقت نماييد، خواهيد يافت كه علم و دانش ركن اساسي رشد و تكامل انسان است، راه رسيدن به معرفت خدا و حقايق ديني است كه بدون آن انسان از حقيقت انسانيت و نيل به اهداف اساسي خلقت باز مي‏ماند.

علم چراغ راهنما در ظلمت‏ها و اساسي‏ترين ابزار براي رسيدن به هر هدفي است؛ بدون آن نه خواسته‏ها و آمال بشر در اين دنيا تأمين مي‏شود و نه راه سعادت و نيك‏بختي از نگون‏ساري و شوربختي شناخته مي‏شود. لذا در روايت آمده است: در هيچ حركت و اقدامي انسان بي‏نياز از علم نيست.

اما هنگامي كه ملاحضه مي شود تمامي اين كمالاتي كه در پرتو تحصيل علم حاصل مي شود خداوند تمامي آن ها را يكجا به پيامبرش عطا نموده است، ديگر نيازي ديده نمي شود كه پيامبر در پي تحصيل خواندن و نوشتن باشد. زيرا از همان طريقي كه خداوند به او معارف ناب را داده دانش خواندن و نوشتن را هم داده است.

 پیامبر در موقعیت پیش از بعثت هیچ سابقه ای از آموزش خواندن و نوشتن و یا هیچ نمونه انجام این كار را از خود بروز نداد. برای همه مردم جامعه این امر حتمی شد كه آن بزرگوار سواد خواندن و نوشتن ندارد، دلیل آن بود كه با آوردن قرآن به عنوان معجزه ای كلامی و قابل خواندن و نوشتن جای هیچ گونه تردیدی برای افراد منصف و به دور از اغراض باقی نماند كه آن بزرگوار این كلمات و تعابیر را از جایی نخوانده و به اصطلاح كپی نكرده است.

 در فرض قدرت آن بزرگوار بر خواندن و نوشتن كافی بود كه این شبهه مطرح گردد كه این تعابیر و كلمات باقیمانده كتاب های پیامبران پیشین است كه به طریقی نامعلوم یا در سفرهای تجارتی پیامبر به دست او رسیده، این كلمات و آیات را با كمی تغییر و تبدیل و به اصطلاح بومی سازی به عنوان وحیی كه بر خود او نازل می شود، جا زده است.

همین شبهه می توانست زمینه تردید بسیاری را فراهم نماید، در حالی كه با توجه به اطمینان اهل حجاز بر بی سواد بودن حضرت طرح این شبهات مجالی نیافت.

 

پی نوشت‏ها:

1. عنكبوت (29) آیه 48؛ ناصر مكارم  پیام قرآن، نشر دار  الكتب لاسلامیه، تهران،  1378 ش، ، ج 8، ص 61؛ منشور جاوید قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ دوم، 1382ش ، ج 6، ص 40.

2. علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر : دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 16، ص 119.

3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار،صدرا، ج 3، ص 208.

4. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازي ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏، ج 26، ص 306.

5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.

6. مرتضی مطهری، همان، ص 212.

7. بحارالانوار، ج 16، ص 133.

با وجود امام چرا مختار به خون خواهی برانگیخته شد ؟
قيام نكردن امام سجاد (ع) عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد، در باره تقيه مي تواند يكي ازدلايل باشد. اما دلايل مهم تر ديگري در بين بوده ،مثلاً يكي از...

با وجود امام چرا مختار به خون خواهی برانگیخته شد ؟

قيام نكردن امام سجاد (ع)  عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد، در باره تقيه  مي تواند يكي ازدلايل باشد. اما دلايل مهم تر ديگري در بين بوده ،مثلاً يكي از علت‏هايي كه ائمه(ع) دست به قيام نمي‏زده‏اند، نداشتن اصحاب و ياران واقعي است.

 در زمان امام سجاد وضع به گونهای بود كه امام از این وضع رنج برده و فرمود: «در تمام مكه و مدینه، بیست نفر نیستند كه ما را دوست بدارند».(1)

 جملات امام دقیقاً وضع جامعه عصر امام و عدم حمایت مردم از خاندان پیامبر را نشان میدهد. امام سجاد در چنین وضع چگونه میتوانست قیام  كند ؟!

 مهم ترين علت قيام نكردن امام سجاد(ع) نيز همين مسأله بوده است. در زمان امام حسن(ع) عده زيادي اطراف حضرت بودند، ولي بيش تر آن ها سست عنصر و بي‏وفا بودند، تا چه رسد به زمان امام زين‏العابدين.

نيز ساير شرايط در قيام لازم است كه فراهم باشد.

مي توان بين شرايط امام سجاد و مختار مقايسه انجام داد و چنين نتيجه گرفته شود:

نخست: جايگاهي كه امام سجاد در آن قرار داشت ،به عنوان امام شيعيان شرايط خاص به خود را مي طلبيد كه بسياري از اين شرائط را سايرين دارا نبودند .بنا بر اين شرائط قيام براي امام با شرائط قيام براي مختار متفاوت مي باشد .  معیار هائی كه امام در قیام رعایت می كند، با معیارهای مختار بسیار متفاوت است .

دوم :برخي شرايط براي مختار فراهم بوده است. اما براي امام سجاد فراهم نبوده .

فراهم بودن شرايط قيام براي مختار نمي‏تواند دليل بر اين باشد كه براي امام هم شرايط فراهم بوده است.

خطر شهادت و از بين رفتن نور امامت را خداوند متعال در كربلا دفع نمود . تقدير الهي بر اين رقم خورده بود كه امام سجاد چهارمين پيشواي شيعيان زنده بماند. قيام حضرت قطعا به كشته شدن وي وفقدان جبران ناپذير امام منجر مي شد . همان گونه كه با چنين عاقبتي مختار به شهادت رسيد .

آنچه در اين بين نبايد مورد غفلت قرار گيرد ، هدف قيام است ، هدفي كه امام حسين به خاطر آن به شهادت رسيد (حفظ اسلام و زدودن جهالت از دل ها)همان هدف را امام سجاد با نهضتي ديگر كه در ادامه نهضت حسيني است، ادامه داده است. ديگر نيازي به ریختن خون نبود. نيازي به انتقام گيري به وسيله امام سجاد نبود.

    پس از شهادت امام حسين«عليه السلام» حضرت امام سجاد زين‏العابدين«عليه السلام» نقش بسيار مؤثري در بيدار كردن مردم و زنده كردن مظلوميت پدر بزرگوارشان داشتند، چه در قالب خطبه ها و چه در قالب دعا و نيايش كه معارف و روشنگري هاي خويش  را به مردم ارائه مي نمود .

 يكي از كارهاي بسيار مؤثر حضرت خطبه‏هايي بود كه در راه اسارت خواند . يكي از خطبه‏ها در  مسجد امويان در شام بود . در خطبه‏ها جنايات يزيد را برملاء كرد . فضائل جدش خاتم‏الانبياء «صلي الله عليه و آله» و حضرت علي مرتضي«عليه السلام» را براي مردم بيان كرد . نقش ديگري كه حضرت ايفا كرد، گريه مستمر و عزاداري  حضرت براي پدرش بود . امام در خلال اين صحنه‏ها مظلوميت و شهادت پدر و برادران و ياران پدرش را يادآور مي‏شد. اين ها در حركت هايي كه بعد عليه حكومت بني‏اميه صورت گرفت كه منجر به سقوط خاندان آن ها شد، مؤثر بود.

پي نوشت:

1.بحار الانوار ،علامه مجلسي، ج 46، ص 143، 1403 - 1983 م ،  دار إحياء التراث العربي - بيروت .

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) را روح الله می نامند؟
در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است: ...

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و اله و علیه السلام) را روح الله می نامند؟اگر منظور بخشی از آیه ی (( نفخت فیه من روحی )) باشد كه همه انسان ها روح الله هستند. مقام روح اللهی بالاتر است یا خلیل یا كلیم و یا حبیب اللهی؟ آیا این لقب در قرآن كریم ذكر شده و یا از طریق روایات به ما رسیده است؟

 پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است.

برخی بر آن اند كه چون ایشان از موجودی صاحب روح به وجود نیامده و از موجود زنده مانند نطفه پدید نیامده، بلكه كاملاً به امر خدا و از جانب او آفریده شده است، او را «روح الله» گویند. (1)

برخی بر آن اند كه چون مردم در دین به واسطه او احیا گشتهاند، چنان كه به وسیله روح خود حیات یافتهاند، او را «روح الله» گویند. (2)

همچنین گفته شده كه چون آن حضرت مردگان را زنده میكرد، روح الله نام گرفت. (3)

یا این كه روح به معنای نبوت است؛ چنان كه در آیه قرآن آمده: «یلقی الروح مِن أمره علی مَن یشاء مِن عباده». و یا گفتهاند روح به معنای رحمت است و عیسی(ع) مایه رحمت و بركت برای بندگان خدا بود. از این رو، به ایشان «روح الله» گفته شده است. (4)

نكته دیگر این كه لقب "خلیل" در قرآن به حضرت ابراهیم(ع) اطلاق شده است؛ (5) چنان كه لقب "كلیم" نیز در قرآن به حضرت موسی(ع) گفته شده است؛ (6) اما لقب "حبیب" بر اساس روایات بر پیامبر اكرم(ص) اطلاق شده است. درباره برتری مقام های انبیای یادشده باید گفت  كه بر اساس آموزه های دینی، حبیب الله بر همه آن ها مقدم است.

در این خصوص، می توان به روایات و دلایلی بسیاری استدلال نمود؛ از جمله در روایتی نقل شده كه رسول خدا (ص) به امیر مؤمنان فرمود: «خداوند هیچ كس را بهتر و گرامی تر از من، نیافریده است». علی(ع) پرسید: «شما برترید یا جبرئیل؟»

فرمود: «خداوند پیامبران خود را بر فرشتگان مقربش برتری داده و مرا بر همه پیامبران و رسولان برتری بخشیده است. پس از من، این برتری، ویژه تو و امامان  پس از تو است. فرشتگان خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستان ما هستند. اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا را نمی آفرید. بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی كرد. چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم، در صورتی كه در توحید و معرفت پروردگار و در تسبیح و تقدیس و تهلیل او، بر آنان سبقت داشته ایم... چگونه ما بر ملائكه برتر نباشیم و حال آن كه ایشان به جهت وجود ما در صلب آدم (ع)، بر او سجده كردند...». (7)

از این قبیل روایات، برتری این بزرگواران بر تمام مخلوقات به دست می آید.

 

پینوشتها:

1. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 22، نشر دانشگاه تهران، 1377 ش.

2. ابی علی، فضل طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 56، نشر دار العرفیه، بیروت، 1408 ق.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 4، ص 256، انتشارات نشر كتاب، تهران، 1360 ش.

4. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 359، دار الإحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

5. نساء (4) آیه 125.

6. بقره (2) آیه 253.

7. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 237، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟
در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه...

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟

در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه بعد از ورود به قم به منزل او وارد شد .

حضرت اول ذي القعده سال 173هـ.ق در مدينه منوره به دنيا آمد . در 28 سالگي در روز دهم(1) يا دوازدهم (2) ربيع الثاني سال 201هـ.ق در شهر قم از دنيا رفتند.

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز كشته شدند.(3) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند، به استقبال حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج، بزرگ خاندان اشعري زمام شتر حضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(4)

فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود . واپسين روزهاي عمر پر بركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

بعد از وفات حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در بابلان كه امروز روضه مقدسه اوست، دفن كردند. (5)

پي نوشت ها :

1. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 65، به نقل از نزهه الابرار. چاپ سنگي، تهران، كاتب احمد زنجاني، ربيع المولود 1371ق،

2. مستدرك سفينة البحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، ج 8، ص261، 1419، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.

3. زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، ص 14، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق.

4. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، ص 213، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش.

5. منتهي الآمال، ج 2، ص 430-431 ، قم ،انشاراتي هجرت، 1378، چاپ سيزدهم.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟
با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است...

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامي با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.

با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است، اما در برخي سايت ها آمده است : اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از

سوي اهلبيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

ماجراي اين رؤياي صادقانه بدين شرح است: مرحوم آية اللّه سيّد محمود مرعشي نجفي، پدر بزرگوار آية اللّه سيد شهاب الدين مرعشي (ره) بسيار علاقهمند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبي انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر (ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَْيت ِ»؛ يعني به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن.

ايشان به گمان اين كه منظور امام (ع) حضرت زهرا (س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براي دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم. امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است».

سپس افزود: «به دليل مصالحي، خداوند ميخواهد محل قبر شريف حضرت زهرا سلام الله عليها پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه (س) را تجلّيگاه قبر شريف حضرت زهرا (س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتي براي آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (س) داده است».

مرحوم مرعشي نجفي هنگامي كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. برگرفته از :

http://www.tabnak.ir/fa/news/150844 ر ك: كتاب كريمه اهل بيت ، جواد محدثي ، ص43.

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) به شهادت رسيده اند؟
در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي...

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) فرزند امام موسي كاظم(ع) به شهادت رسيده اند؟

در باره شهادت ايشان در منابع كهن و معتبر، مطلبي يافت نشد، ولي برخي نوشته اند كه:

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز  كشته شدند.(1) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند ،به استقبال آن حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج  بزرگ خاندان اشعري زمام شتر آن خضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر  شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(2)

 فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. واپسين روزهاي عمر پربركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

در  باره علت مريضي نا به هنگام و مرگ زودرس آن حضرت گفته شده است: زني در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود. اين مطلب با توجه به درگيري دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اي از آنها در ساوه و جو نامساعد آن شهر و حركت نا به هنگام حضرت معصومه در حال مريضي به سوي شهر قم، مطلبي قابل قبول مي باشد. (3)

بعد از وفات  حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در قبرستان بابلان تشييع و دفن كردند.

بنا براين اظهار نظر قطعي در اين باره مشكل است .

پي نوشت ها:

1 . زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق، ص 14.

2. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش، ص 213.

3. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 68؛ الحياه السياسيه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضي العاملي، ناشر جامعه مدرسين قم  سال 1362، ص 428.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟
اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از سوي اهل‌بيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامي با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.

با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است، اما در برخي سايت ها آمده است : اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از

سوي اهلبيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

ماجراي اين رؤياي صادقانه بدين شرح است: مرحوم آية اللّه سيّد محمود مرعشي نجفي، پدر بزرگوار آية اللّه سيد شهاب الدين مرعشي (ره) بسيار علاقهمند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبي انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر (ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَْيت ِ»؛ يعني به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن.

ايشان به گمان اين كه منظور امام (ع) حضرت زهرا (س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براي دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم. امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است».

سپس افزود: «به دليل مصالحي، خداوند ميخواهد محل قبر شريف حضرت زهرا سلام الله عليها پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه (س) را تجلّيگاه قبر شريف حضرت زهرا (س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتي براي آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (س) داده است».

مرحوم مرعشي نجفي هنگامي كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. برگرفته از :

http://www.tabnak.ir/fa/news/150844 ر ك: كتاب كريمه اهل بيت ، جواد محدثي ، ص43

خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید
لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم...

فرزند دار بودن امام حسن عسكری

شرح : با سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات چنین گفته می شود كه امام حسن عسكری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد و حتی چنین گفته شده كه نام انگور عسكری كه بی هسته می باشد از اسم ایشان برگرفته شده است خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید.متشكرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با مركز؛

  لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود  عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم می شود!تا نتیجه بگیریم به دلیل عقیم بودن حضرت به او این لقب را داده اند!

 اینكه در ایران و جاهای دیگر به اشتباه لفظ عسگری برای ایشان به كار می رود،به دلیل قرابت تلفظ حروف ك و گ در زبان فارسی است .مردم از روی راحتی تلفظ و قرابت ،نام امام را عسگری می گویند.

عسكری به معنای سپاه و لشكراست،از آن جا كه پیشواي یازدهم به دستور خلیفه عباسي در سامراء، در محله عسكر(محل سكونت نظامیان ) سكونت اجباري داشت، به همین جهت عسكري نامیده مي‏شود.(1)

  عقیم بودن ایشان كذب محض و شایعه ای است كه مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند. حال بررسی می كنیم كه شایعه توسط چه كسانی و چگونه به وجود آمده است :

دلایل به وجود آمدن شایعه عقیم بودن امام حسن عسكری (ع):

1- اختفای ولادت امام ونام ایشان :

یكی از وظایف امام حسن عسكری (ع) حفظ و حمایت امام دوازدهم (ع) از شمشیر عباسیان و دستگاه های حكومتی بود كه تمام نیروهای خود را علیه امام دوازدهم و حجت خدا بسیج كرده بودند.این موقعیتی برای حضرت پیش آورده بود كه خیلی باریك و دشوار می نمود. از این رو بهترین راه نجات از  تنگنا این است كه  ولادت مولود جدید به كلی اعلان عمومی نشود . در اذهان عمومی طوری وانمود شود كه اصلا خبری نیست و اتفاقی نیافتاده است. وقتی شك ایجاد نگردد ،كنجكاوی هم به دنبال آن نخواهد بود حتی پس از ولادت امام زمان (ع) یاران نزدیك و شاهدان ولادت از آوردن نام او منع می شوند ،مبادا دشمنان به وجود وی پی برده و او را از بین ببرند.

تازه هر یك از شیعیان و دوستان هم كه با آن شرایط امام مهدی (ع) را می دید و یا از امام حسن عسكری (ع) وجودش را می شنید به دو چیز ملزم بود :

1- وجوب كتمان و سرپوشی ولادت امام

2- حرمت اطلاع احدی برنام شریف حضرت

وقتی مردمی كه منتظر ولادت فرزند امام حسن (ع) هستند، این وضعیت را مشاهده می كنند گمان می برند كه امام حسن فرزندی ندارد و دلیلی به جز عقیم بودن حضرت برای آن پیدا نمی كنند . شایعه كم كم در اذهان عمومی شكل می گیرد كه البته در به وجود آمدن آن دشمنان سهم بسزایی داشتند.

2- پخش شایعه توسط دشمنان امام حسن عسكری (ع) و معاندان اسلام و شیعیان:

افراد بسیاری بودند كه از روی حسادت و غرض ورزی و به علت كینه دیرینه خود سعی در خراب كردن چهره اهل بیت داشتند و سخنان آنان را خیالی و دروغ می پنداشتند.

* عنوان شدن  موضوع توسط زبیری عالم :

زبیر بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از علمای بسیار مشهور اهل تسنن در زمان امام حسن عسكری (ع) بود .در انساب عرب تسلط داشت .متوكل عباسی او را برای تعلیم و تربیت اولادش به سامرا آورد. زبیر زمانی كه در سامرا بود، نسبت به علوییون و خصوصا شخص امام حسن عسكری (ع) عداوت می ورزید .شدیدا به علم و حسب و نسب حضرت و شهرت او رشك می برد.همین باعث نابودیش و فروافتادن به پرتگاه شیطان شد .حسادت او آن قدر شدید شد تا جایی كه امام را تهدید به قتل كرد و گفت  كه با كشتن وی نسل امام قطع خواهد شد. او در میان مردم به بدگویی امام می پرداخت و عنوان می كرد امام عقیم است. اما پس چندی به قتل رسید و به سزای اعمالش رسید.

شیخ صدوق در كتاب كمال الدین از معلی بن محمد روایت نموده : از امام حسن عسكری (ع) نقل شده كه چون زبیری به قتل رسید فرمود :این است پاداش كسی كه نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود مرا خواهد كشت و فرزندی نخواهم داشت كه جانشین من باشد، ولی او دید كه خود كشته گشت و خداوند فرزندی به نام محمد  به من بخشید. (2)

عنوان شدن موضوع توسط جعفر كذاب برادر ناخلف امام حسن عسكری (ع) :

جعفر كذاب فردی شرابخوار و گناهكار بود و آرزوی امامت بر مسلمانان را داشت. او كه گمان می كرد امام حسن فرزندی ندارد، همین را دستمایه قرار داد و در میان مردم شایعه كرد كه امام فرزندی ندارد و عقیم می باشد.(3) او تنها یك هدف داشت: خوب می دانست كه بالاخره طاغوتیان نمی توانند وجود مبارك امام حسن را تحمل كنند و او را به طریقی به شهادت می رسانند. اگر فرزندی برای او نباشد، می تواند خود را در میان مردم امام دوازدهم معرفی كند. همین كار را هم كرد اما دست سرنوشت آبروی او را برد. هنگامی كه خود را امام معرفی كرد و خواست بر جنازه برادرش نماز بخواند، امام زمان در میان مردم حضور پیدا كرد و او را كنار زد  و بر جنازه پدر نماز خواند وخود را ولی مسلمانان معرفی كرد ....(4)

جعفركذاب  امید خود را از دست نداد و با حسادت و كینه ای كه در دل گرفته بود، به تبلیغ  پرداخت كه امام حسن عسكری (ع) عقیم بود و چگونه می توانسته فرزندی داشته باشد؟ او تبلیغات گسترده ای انجام می داد تا به هدفش برسد. متاسفانه كم  نبودند كسانی كه حرف او را قبول كنند. افرادی ساده لوح كه قداست امام حسن (ع) را زیر سوال می بردند و او را عقیم می خواندند .

 اگر امام حسن(ع)عقيم بود،  گزارشات اهل سنت مبنی بر بازداشت كنیزان امام و تجسس آنان توسط دستگاه خلافت بايد بيهوده  باشد.

 گزارشات بسياري كه در متون تاريخي شيعه و اهل سنت مبني بر ولادت ،و در خواست رويت امام زمان وجود دارد ،جاي هيچ گونه شك و ترديدي را در اين باره باقي نمي گذارد.

پي نوشت ها :

1. صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائي، ج 1، باب 176، ص 230 ؛

 صدوق، معاني الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 ؛

 بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.

2.بحارالانوار ج 51 ،ص 4؛

اعلام الوری ،ص 414 ؛

 ارشاد شیخ مفید، ص 329

3.مفيد الارشاد،انتشارات علميه اسلاميه، ج2،ص320؛

موعود نامه ،مجتبي تونه اي،انتشارات مشهور 1388،چاپ هشتم ،ص246.

4.محمد بن علي بن الحسين ،كمال الدين ،جامعه مدرسين ج2،ص475

براي آگاهي بيش تر رك http://tanhamonji.persianblog.ir/post/86

صفحه‌ها