سوالات ویژه

امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.

پرسش:

بر طبق آيه تطهير طبق تفاسير منظور از اهل‌بیت پنج‌تن هستند . يعني پيامبر و حضرت فاطمه و امام علي و امام حسن و حسين. حالا می‌خواستم بدانم دليلي هست که ما ساير چهارده معصوم را اهل‌بیت بدانيم .

پاسخ:

درجواب اين سؤال بايد گفت:

اوّلا: حصر در آيه تطهير اضافى است نه حقيقى. حصر اضافى نسبت به عده اى خاص است و مطلق نمى باشد. در مورد آيه تطهير، حصر به لحاظ همسران و ديگران است؛ يعنى اين پنج تن ـ نه همسران ـ مشمول آيه تطهيرند و اين منافات ندارد با اين که افرادى از قبيل همين پنج تن مشمول آيه تطهير باشند؛ همان گونه که پيامبر(صلى الله عليه وآله) کلمه اهل بيت را در حديث ثقلين به طور عموم به کار برده است.

ثانياً: در زمان نزول آيه، از چهارده معصوم همين پنج تن بيشتر نبودند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) کسا را روى خود و آنان انداخته، آيه نازل شد که طبيعتاً خطاب به آنان بود. اگرچه منافاتى ندارد، شامل افرادى مثل آنان نيز بشود؛ خصوصاً آن که حکم در آيه بر عنوان «اهل بيت» آمده است و از آنجا که در هر زمان احتياج به امام معصومى است، لذا افراد ديگرى نيز که عنوان اهل بيت بر آنان صادق است، مشمول آيه تطهيرند.

ثالثاً: بر اساس روايات، چهارده معصوم (عليهم السّلام) همه يک نور هستند و امتيازي به يکديگر ندارند(1)، لذا وقتي مي گوييم آيه تطهير در شان اهل بيت نازل شده است به اين معني است که در شان تمام چهارده معصوم عليهم السلام نازل شده است.

به اين مطلب امام سجاد عليه السلام در روايتي اشاره فرموده است:

نقل شده وقتي اسراء را به شام مي‌برند، برخي به اسراء طعنه مي‌زنند. پيرمردي مي‌گويد شما از اسراي کدام قبيله خارجي هستيد. امام سجاد (عليه السلام) مي‌فرمايد: آيا قرآن خوانده‌ايد؟ گفت: بله. فرمود: آيا آيه شريفه:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا (2)

را خوانده‌ايد؟ گفت: بله، ولي به شما چه ربطي دارد؟! مگر شما اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستيد؟ امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.(3)

پي نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص1 و ج36، ص 280.

2.احزاب، آيه33

3.طبرسي، احتجاج، ص 157.

بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نمودند.

پرسش:

در مورد آیه تطهير دو شبهه براي بنده ایجادشده است.

اول اينکه کلمه ((رجس)) در قران کريم بارها براي اعمال گناه و زشت به‌کاربرده شده است.ولي با چه دليل اين کلمه شامل اعمال اشتباه نيز می‌شود؟

درم اينکه بر اساس آیه

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

که فعل تطهير بعد از توبه بیان‌شده. يعني لزوماً کسي که تطهير می‌شود داراي عصمت نيست؟ بر چه دليل تطهير در آیه تطهير به معني عصمت است؟

پاسخ:
قسمت اول سؤال شما در حقيقت همان گستره عصمت است که از اين آيه برداشت می‌شود. آيا آيه فقط عصمت از گناه را بيان می‌کند يا شامل عصمت از خطا و اشتباه هم می‌شود. برخي از مفسرين معناي حداقلي از «رجس» (گناه) را برداشت کرده‌اند و برخي معناي حداکثري (گناه، سهو و نسيان) را برداشت کرده‌اند.
علامه طباطبايي در الميزان می‌فرمایند:
كلمه" رجس"- به كسره را، و سكون جيم- صفتى است از ماده رجاست، يعنى پليدى، و قذارت، و پليدى و قذارت هیئتی است در نفس آدمى، كه آدمى را وادار به اجتناب و نفرت می‌نماید، و نيز هيئتى است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمى از آن نفرت می‌نماید. اولى مانند پليدى رذایل، دومى مانند پليدى خوك، هم چنان‌که قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده، درباره پليدى ظاهرى فرموده:" أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ" (1) و هم در پلیدی‌های معنوى، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به‌کاربرده و فرموده:" وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ" (2)، و نيز فرموده:" وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ" (3).
و اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى، و اثرى شعورى، كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل، يا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى می‌گوییم (انسان پليد، يعنى انسانى كه به خاطر دل‌بستگی به عقايد باطل، يا عمل باطل دلش دچار پليدى شده است).
با در نظر گرفتن اينكه كلمه رجس در آيه شريفه الف و لام دارد، كه جنس را می‌رساند، معنايش اين می‌شود كه خدا می‌خواهد تمامى انواع پلیدی‌ها، و هیئت‌های خبيثه، و رذيله، را از نفس شما ببرد، هیبت‌هایی كه اعتقاد حق، و عمل حق را از انسان می‌گیرد، و چنين ازاله اى با عصمت الهى منطبق می‌شود، و آن عبارت است از صورت علمی‌های در نفس كه انسان را از هر باطلى، چه عقايد و چه اعمال حفظ می‌کند، پس آيه شريفه يكى از ادله عصمت اهل‌بیت است.(4)
با توجه به تفسير علامه که می‌فرمایند خداوند می‌خواهد تمام پلیدی‌ها و هیئت‌های که مانع از عمل حق و اعتقاد حق می‌شود را از ايشان برداشته است، سهو و نسيان نيز انسان را از عمل حق بازمی‌دارد. لذا با توجه به اين مطلب می‌توان گفت که علامه نيز تمامي انواع عصمت را براي ايشان از آيه برداشت نموده‌اند.
آیت‌الله جوادي آملي نيز شبيه چنين استدلالي را بيان کرده و می‌فرمایند:
«از سوي ديگر، «ال» كه در آيه تطهير بر سر (الرِّجس) آمده براي جنس يا استغراق است و هر نوع پليدي را شامل می‌شود، ازاین‌رو سهو، نسيان و خطا نيز همانند شرك و گناه از (اَهلَ البَيت) مقصود در آيه تطهير، منتفي است.
دليل اين ادعا استدلال زمخشري است كه می‌گوید: آبرو و حيثيت گناهكار (همانند آلوده شدن بدن او با پلیدی‌های ظاهري) با ارتكاب گناه لکه‌دار می‌گردد و اين، بی‌اعتمادی مردم به وي را درپی دارد. بی‌تردید خطا و نسيان نيز اين اعتماد را زايل می‌کند، درحالی‌که راه هرگونه بی‌اعتمادی به سخنان واسطه وحي (پيامبر) يا مفسّر رسمي آن (امام) بايد بسته شود تا مردم بی‌آنکه نگران عصيان يا نسيان و خطاي آنان در ابلاغ يا تفسير وحي باشند، به گفتارشان گوش فرا دهند و آن‌ها را به کاربندند.
بدين ترتيب، ضرورت عصمت از خطا براي (اَهلَ البَيت) مذكور در آيه تطهير كه نبي مكرم صلی‌الله عليه و آله و سلم جزو آنان است انكارپذير نيست و اين خود، دليل است كه افراد جايزالخطا مصداق آيه تطهير نيستند؛ به‌ویژه اگر آن خطا فاجعه جبران‌ناپذیری همانند شترسواري در صحراي بی‌بصیرتی بصره باشد.(5)
شيخ طوسي و علامه حلي نيز دايره معناي تطهير از رجس را شامل عصمت از عيب و خطا دانسته‌اند.(6)
درمجموع می‌توان گفت با توجه به این‌که بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت مانند آلوسي، ابن کثير، طنطاوي، ابن عاشور، قشيري و ثعالبي، عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نموده‌اند و این‌که خطا، سهو و نسيان براي امامي که مبلغ، مفسر، و حافظ شريعت است، عيب و نقصي آشکار است که سبب بی‌اعتمادی مردم به آن‌ها می‌شود. لذا بايد گفت که از اين آيه معنی‌ای گسترده‌تر از عصمت برداشت می‌شود.(7)
اما پاسخ قسمت دوم سؤال شما:
تطهيري که در آيه تطهير آمده با آنچه در آيه مورداشاره آمده است تفاوت‌های اساسي دارد.
1. تطهیر ذکرشده در آيه تطهير، همراه با حصر (انما) است که نشان‌دهنده اين است که اين تطهير منحصر در اهل‌بیت پيامبر است. 
2. واژه «يريد» در آيه دلالت بر اراده تکويني خداوند بر اذهاب رجس از اهل‌بیت می‌کند، نه اراده تشريعي.
3. «ال» در «الرجس» به معناي جنس است و هر آنچه را که بر آن رجس و پليدي اطلاق شود در برمی‌گیرد.
4. کلمه «تطهيرا» که مفعول مطلق تأکيدي است و نشان می‌دهد که تمامي انواع طهارت معنوي را (عصمت از گناه، نسيان، خطا و اشتباه) براي ايشان اثبات نموده است. 
با توجه به این‌که اراده تکويني خدا از ابتدا بر تطهير همه‌جانبه اهل‌بیت بوده، لذا آن‌ها در طول عمر، متصف به اين عصمت و طهارت بوده‌اند.
براي توضيح بيشتر به تفسير الميزان ذيل همين آيه مراجعه بفرماييد.

پی‌نوشت‌ها:
1. يا گوشت خوك كه پليد است. سوره انعام، آيه 145.
2. و آن‌هایی كه در دل بيمارند، قرآن پليدى ديگرى بر پلیدی‌هایشان می‌افزاید، و می‌میرند درحالی‌که كافرند. سوره توبه، آيه 125.
3. و كسى كه خدا بخواهد گمراهش كند، دلش را تنگ و ناپذيرا می‌کند، به‌طوری‌که پذيرفتن حق برايش چون رفتن به آسمان غیرممکن باشد، خدا این‌چنین پليدى را بر كسانى كه ايمان نمی‌آورند مسلط می‌سازد. سوره انعام، آيه 125.
4. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج16، ص 467-468.
5. ادب فناي مقربان جلد5 -  صفحه 186.
6. رک: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص240؛ علامه حلي، نهج الحق و کشف الصدق، ص174.
7. رک: مجيد شاهوردي، غلامحسين زينلي، مقاله «گستره عصمت در آيه تطهير»، مجله مطالعات مقارنه‌اي مذاهب اسلامي، شماره اول، 1396.
 

اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.

پرسش:
سلام طبق نظر علماي شيعه درآيه تطهير اراده تکويني خداوند بر عصمت اهل بيت تعلق گرفته و اراده تکويني يعني جبر ، پس طبق اين آيه عصمت اهل بيت جبري است ، از طرف ديگر باز هم علماي شيعه معتقدند عصمت اختياري و اکتسابي است و اين فضيلتي براي اهل بيت مي باشد ، اين تضاد رو چگونه پاسخ مي دهيد ؟ تشکر
با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
 

پاسخ:
پاسخ اين سوال کاملا به اين نکته وابسته است که چه ديدگاهي در خصوص عصمت و ماهيت آن داشته باشيد.
انديشمندان اماميه در آثار خود عصمت را به گونه اي تعريف نموده اند، که سهم اختيار انسان در آن کاملا لحاظ شده است. از اين رو غالب ايشان عصمت را لطف، موهبت، توفيق و يا تفضّلي دانستند که در عين بقاء اختيار و قدرت بر گناه از سوي معصوم، وي را از هر خطا و اشتباهي باز مي دارد.(1)  
در نتيجه عصمت هم لطف است و هم اکتساب و استحقاق.
شايد يکي از بهترين تقريرهايي که در خصوص ماهيت عصمت و رابطه آن با اختيار انسان وجود دارد اين است که 
برخي از متکلمان، عصمت رايک ملکه علمي-عملي مي دانند که از مطابقت مختارانه عمل معصوم با علم موهبتي از سوي خداوند حاصل شده است.(2)  
مي توان مبناي ايشان را در توضيح حقيقت عصمت در چند مقدمه اينگونه بيان کرد:
اوّل اينکه، تفاوت و تمايز در تكوينيات، پايه و اساس خلقت است و اگر چنين نبود كل عالم هستي موجود نميشد؛ بنابر اين مسئله تفاوت فردي اعم از روحي و جسمي در انسانها به هيچ وجه قابل انكار نيست.
دوّم اينکه، مواهبي چون، فهم، عقل، هوش، استعداد و مانند آن، عطيّه هاي موهبتي و خدادادي است، که ميزان آن در افراد مختلف به جهت همان اصل تمايز در تکوين، متفاوت است، بنابراين هر کس در اين عالم با سرمايه اي متفاوت از ديگري پا به عرصه وجود گذاشته است.
سوم اينکه بکار گيري اين عطايا در اختيار انسان است که آنها را در مسير کمال و يا در سراشيبي سقوط قرار دهد و وجود هيچکدام از اين مواهب، جبري را بر انسان تحميل نمي کند.
با توجه به اين مقدمات بايد گفت، عصمت عبارت است از مطابقت عمل مختارانه معصومين(ع) با علم موهبتي از سوي خداوند؛ از اين رو به عنوان مثال «فضيلت حضرت علي عليه السلام اين بود كه به بهترين وجه از اين موهبت استفاده كرد و سر سوزني از آن را هدر نداد... و الا نمونه هايي از اين مواهب، به كسان ديگري از جمله بلعم باعورا داده شد، ولي نه تنها از آن استفاده نكردند، بلكه از آنها در راه باطل سوء استفاده نيز نمودند.»(3) 
بنابر اين «گرچه اصل اين سرمايه ها از خدا است، اما لازمه آن، جبر نيست؛ چرا كه به كارگيري اين سرمايه ها و ذخاير و مواهب الهي، اختياري است.»(4) 
پس در حقيقت اين استعداد و علمي که موهبتي بوده و زمينه عصمت را فراهم مي سازد، استعداد و علمي است که خداوند به همه انسانها به نحو تشکيکي افاضه کرده و هر که هر مقدار از اين استعداد و علم را داراست، نسبت به همان مقدار نيز مسئول بوده و عصمت در حقيقت مطابقت عمل هر انساني با مقدار استعداد و علمي است که از ناحيه حق به موهبت گرفته شده است. لذا عصمت اکتسابي است و هر کس بتواند به آنچه مي داند حقيقتا عمل کند مي تواند به مقام عصمت راه يابد.
با اين تعبير مسئله اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. چرا که اين اراده، يقينا اراده تکويني پروردگار است. (زيرا اراده تشريعي بر ذهاب رجس، مختص به اهل بيت نيست و خداوند از همه خواسته است که پاک زندگي کنند) و در  حقيقت به همان بخش موهبتي عصمت، يعني افاضه علمي که امکان عصمت مطلق را به انسان مي دهد، باز مي گردد.به عبارت ديگر معناي آيه اينگونه مي شود که «هماناخداوند اراده کرده است به نحو تکويني که شما اهل بيت(ع) صاحب موهبتي علمي باشيد که امکان عصمت از هر گناهي را براي شما فراهم آورد». اما روشن است که امکان، مساوي با تحقق نيست. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.والا همانگونه که بيان شد، حد مطلوبي از اين موهبت علمي را شيطان و بلعم باورا نيز داشتند، ولي نتوانستند عصمت را با اکتساب خود محقق سازند.

پي نوشت ها:
1.     شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، قم‏، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق، چاپ دوم، ص 128.
2.     محمد تقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، نگارنده: محمد مهدي نادري، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1383ش، چاپ دوّم، صص 53-63.
3.     همان، ص 58.
4.     همان، ص 57.
 

شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر پنج تن آل عبا دارد. در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.

پرسش:
معروف و مشهور است که مصداق اهل‌بیت علیهم‌السلام در آیه تطهیر، پنج‌تن آل عبا هستند اما در بین منابع اهل سنت، روایاتی وجود دارد که همسران پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را نیز مصداق این آیه می‌دانند؛ حال با توجه به این دودسته روایات، مصداق آیه تطهیر چه کسانی هستند؟
 

مقدمه
قسمتی از آیه 33 سوره احزاب به آیه تطهیر معروف است؛ خداوند در این آیه می¬فرماید: «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ تَطْهِيرً». اختلاف ضمیرهای این قسمت از آیه با آیات قبل و بعد خود باعث اختلاف دیدگاه در مصداق «اهل بیت» شده است. شیعیان با تکیه بر روایات متعدد و همچنین قرائن موجود در این آیه، به صورت اجماع معتقد هستند که منظور از «اهل بیت» حضرت محمد صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین، فاطمه زهرا، امام حسن و حسین علیهم السلام هستند. اما برخی از عالمان اهل سنت در این باره اختلاف نظر دارند و علاوه بر خمسه طیبه علیهم السلام، دیگران را نیز شامل آیه می‌دانند.
الف) ترکیب کلمه اهل بیت در منابع اسلامی
ترکيب کلمه «اهل‌بيت» در منابع اسلامي، به دو معناي عام و خاص بیان شده است. بر اساس معنای عام، همه خويشاوندان سببي، نسبي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حتي برخي مسلمانان شامل «اهل بیت» می باشند، اما بر اساس معناي خاص، مصداق «اهل بیت» دایره محدودتری دارند و بر افراد خاصي دلالت مي‌کند. البته بیشترین استعمال این کلمه در معناي خاص، به کار رفته است که شامل: پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام علي، حضرت فاطمه و امام حسن و حسين عليهم السلام می باشند.
مثلا امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه واژه «اهل بیت» را در معنای عام خود به کار برده است: 
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ»؛ (1)
ترجمه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون تنور جنگ گرم مى‏شد، و مردم قدم پس مى‏گذاشتند، اهل بيت خود را جلو مى‏انداخت و اصحاب خود را از حرارت شمشير و نيزه حفظ مى‏كرد.
همچنین در روایت دیگری که در منابع اهل سنت وجود دارد این کلمه در معنای عام خود استعمال شده است: شخصی از «زید بن ارقم» سوال کرد آیا همسران پیامبر جزء اهل بیت هستند؟ 
زید در پاسخ گفت: همسران حضرت از اهل بیتش هستند امّا منظور از اهل بیت کسانی هستند که بعد از پیامبر صدقه بر آنها حرام است و آنها شامل آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس هستند. (2)
ب) اهل بیت در آیه تطهیر
هر چند اهل بیت می تواند معنای عام داشته و دایره آن وسیع باشد اما در آیه تطهیر چنین نیست چون علاوه بر شواهد تاريخي و قرآني، روايات متعددي وجود دارد که خداوند از کلمه «اهل‌بيت» در اين آيه، معناي خاصي اراده کرده است و پيامبر به صراحت مصاديق اهل‌بيت را تعیین کرده است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «اگر پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم ساكت نشسته و اهل‌بيت خود را مشخص نمي‌كرد، آل فلان و آل فلان آن را براي خود ادعا مي‌كرد؛ ولي خداوند عزوجل در كتاب خود جهت تصديق پيامبرش آيه تطهير را نازل فرمود و (در آن هنگام) علي، حسن، حسين و فاطمه عليهم السلام حضور داشتند. پيامبر اكرم آنها را در خانه ام‌سلمه زير «كساء» قرار داد و سپس فرمود: خدايا، ‌همانا براي هر پيامبري اهلي و خانداني است و اينان اهل بيت و خاندان من هستند. ام سلمه گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر فرمود: تو بر خير هستي ولي اينان اهل بيت و خاندان من هستند. (3)
ج) گونه شناسی روایات تعیین کننده اهل بیت در آیه تطهیر
قرآن کریم می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ (4) یعنی و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند! 
بر اساس این آیه، احاديث نبوي در تبيين و شرح آيات قرآن، نقشي اساسي دارند، و بر اساس «آیه دو سوره جمعه» اصل آموزش معارف وحياني، از رسالت‌هاي مهمّ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شمرده شده است. رسول گرامی اسلام نیز به اذن الهي، اين رسالت را پس از خود، به عترتِ پاک خويش سپرد و آنان را در کنار قرآن، مرجع علمی معرفی فرمود. (5)
 با توجه به اين مقدمه، شيعيان با تکيه بر بيش از هفتاد روايت  که از طرق مختلف سني و شيعه با سندهاي صحيح و موثق تخريج کرده‌اند (6) اتفاق نظر دارند که مصداق آيه تطهير، اصحاب کساء هستند. مجموعه این روایات را مي‌توان به پنج گروه ذيل تقسیم کرد:
1.    روایات دال بر شان نزول آیه تطهیر
دسته‌اي از احادیث دلالت می کنند که این آیه در شأن خمسه طیبه علیهم السلام نازل شده است و در هنگام نزول آیه تطهیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همسران خود اجازه نداد که به پنج تن آل عبا ملحق شوند. 
نمونه این روایات، را می توان در نقل ام‌سلمه از این جریان مشاهده کرد (7) و یا حدیثی که از عايشه چنین نقل شده است: «صبحگاهی پيامبر بيرون آمد، در حالى كه بر او عبايي از موی سياه بود، سپس حسن و حسين با هم داخل شدند؛ سپس فاطمه و بعد علي عليهم السلام به ترتيب بر ايشان وارد شدند؛ سپس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آيه تطهير را خواند». (8)
2.    بیان مصادیق اهل بیت در آیه تطهیر
دسته دیگری از روایت اشاره دارند که پیامبر اکرم صلي‌الله عليه وآله وسلم به صورت عینی مصداق اهل¬بیت را مشخص کرده و ¬فرمودند: «اين آيه (تطهير) درباره پنج نفر، من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است». (9) 
3.    سیره عملی پیامبر در معرفی اهل بیت
برخی از روایات نیز نحوه رفتار پیامبر در معرفی اهل بیت علیهم السلام را بیان کرده‌اند مثلا پيامبر صلي الله عليه وآله مدتي هنگام نماز، به آستانه خانه حضرت علی که منزلگاه فاطمه و حسنين عليهم السلام بود می‌آمدند و با يادآوری آيه تطهير، بر ايشان به عنوان «اهل‌بيت» سلام مى‌کردند. مثلا ابن عباس می گوید: «ما شاهد بوديم که پيامبر به مدت نُه ماه، هر روز هنگام پنج وقت نماز مي‌آمد درِ خانه حضرت علي و می‌فرمود: السَلامُ عَليكُم وَ رَحمةُ اللهِ وَبَركاتُهُ أَهلَ البيتِ انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». (10)
4.    افتخار اهل بیت به این آیه به عنوان یک فضیلت
ائمه  علیهم السلام در زمان¬ و مکان‌های مختلف به این آیه اشاره کرده و آن را فضیلت و افتخار مهم برای خود دانسته‌اند. مثلا امام حسن بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليهما السلام خطبه ای خواندند و فرمودند: اى اهل عراق! درباره ما تقوا داشته باشيد که امرا و ميهمان سرزمين شما و اهل‌بيتِ کسي هستيم که خداوند در شأن ما فرمود: «انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...». (11)
5.    ذکر آیه تطهیر به عنوان فضیلت خمسه طیبه از سوی صحابه
علاوه بر خود معصومان علیهم السلام، برخي از اصحاب نيز اين آيه را به عنوان فضيلت بزرگ براي اهل‌بيت به شمار مي‌آوردند و حتی عده‌ای از صحابه در حسرت رسیدن به این منقبت بودند. به عنوان نمونه وقتي معاويه علت لعن نکردن اميرالمؤمنين عليه السلام را از برخی صحابه مانند «عامر» ‌پرسید، او در پاسخ ‌گفت: «سه چيز را به ياد دارم كه پيامبر خدا به او گفته است و لذا دشنام نمى‏دهم که اگر يكى از آن‌ها در حقّ من بود، براى من محبوب‏تر از گله‏اى چارپا بود... هنگامى كه آيه: «انما يريد اللّه...» نازل شد، پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين را صدا کرد و فرمود: «خدايا! اينان خاندان من هستند». (12)
بنابراين، با توجه احاديث فراوان، مصداق عيني «اهل‌بيت»، در آیه تطهیر فقط خمسه طيبه عليهم السلام هستند و البته به غیر از این احادیث، دلائل متعدد دیگری نیز وجود دارد که وجود همسران رسول الله صلی الله علیه و آله به عنوان مصادیق اهل بیت در این آیه را نفی می کنند. اگر همسران پیامبر به‌ويژه امّ¬سلمه که خود در صحنه مربوط به اصحاب کساء و نزول آيه حاضر بود، شامل «اهل بیت» در آیه تطهیر می‌شدند، قطعا به صراحت از آن ياد و بدان فخر و مباهات مى¬کردند.
نکته قابل توجه اين‌كه پيامبر از كنار همسران خود حركت مي‏كرد و به در خانه فاطمه سلام الله‌عليها مي‏رفت و با خواندن آيه تطهير، بر اهلِ آن خانه سلام مي‏داد و هرگز كسي مدعي نشده كه حتي يك بار با همسران خود چنين برخوردي داشته است. برخی از عالمان اهل‌سنت پس از نقل احاديث مربوط به تلاوت آيه توسط پيامبر بر درِ خانه حضرت زهرا سلام الله‌عليها مي¬گويند: «اين احاديث همه دلالت مي¬کنند که اين آيه در شأن اصحاب کساء است». (13)
اختصاص آیه تطهیر بر پنج تن آل عبا، حتی در میان اهل سنت نیز مشهور است. برخي از علماي اهل سنت در جواب منکرین اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبه که گفته‌اند: «اختصاص اين آيه به علي، فاطمه و دو فرزندش، از ساخته‌هاي شيعه است»؛ مي‌نويسند «جمهور علما با ادله و براهين استوار، به اختصاصِ اهل‌بيت به علي، فاطمه و فرزندان ايشان قائلند و اگر پيامبر آنها را به اين امر (اهل بيت) اختصاص داده است، به دستور خداوند و وحي آسماني بوده است واگر کسي چشمش را باز کند و به نوشته هاي کتاب‌هاي اهل سنت به درستي و دقت نگاه کند حقيقت بر وي آشکار خواهد شد». (14)
نتیجه
آیه تطهیر یکی از آیاتی است که دلالت بر فضیلت و عصمت اهل بیت علیهم السلام دارد. در مورد مصداق اهل بیت در این آیه بین شیعه و اهل تسنن اختلاف نظر است. شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر حضرت محمد، امیرالمومنین، حضرت زهرا و امام حسن و حسین علیهم السلام دارد. روایات فراوانی در منابع فریقین وجود دارد که این اختصاص را بیان می‌کنند؛ در این روایات به صراحت بیان شده که پیامبر به صورت خاص مصداق اهل بیت را مشخص کرده و چندین ماه با قرائت آیه تطهیر در آستانه خانه حضرت علی علیه السلام بر آنها سلام می‌کرد. اختصاص این آیه بر خمسه طیبه چنان مشهور بود که صحابه آن را فضیلت بزرگ برای ایشان بیان کرده و در حسرت و آرزوي رسيدن به اين منقبت بودند. ائمه علیهم السلام نیز در زمان¬های مختلف به این آیه افتخار و آن را به عنوان فضیلتی مهم برای خود نقل می¬کردند در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.
کتاب نامه:
1.    شريف رضى محمد بن حسين، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح‏، قم: هجرت‏، چاپ اول، 1414ق، نامه 9، ص368.
2.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج4، 1873.
3.    کلينى محمد بن يعقوب، الکافي، مصحح: دارالحديث، قم، چاپ اول،‏ 1429ق، ج1، ص287.
4.    سوره نحل، آیه 44.
5.    رجوع کنید: ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج7، ص186؛ ابن بابويه محمد بن على، الخصال، تحقيق: غفارى على اكبر، قم: جامعه مدرسين، چاپ اول،1362 ش  ج1، ص66.
6.    رجوع کنید: طباطبايی سيد محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج16، ص311.
7.    رجوع کنید: طبرى ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1412ق، ج22، ص7؛ ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج3، ص493.
8.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج7 ، ص130؛ رجوع کنید: ابن¬حنبل احمد، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بي¬تا، ج6، ص323.
9.    ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج‏6، ص368؛ ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج‏8، ص42؛ نيشابورى ابي-عبدالله الحاكم، مستدرك علي الصحيحين، بيروت: دارالمعرفة، تحقيق، إشراف، يوسف عبد الرحمن المرعشلى، بي¬تا، ج‌2، ص416.
10.    قندوزى حنفى سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربى، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسينى، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1416ق، ج2، ص59؛ هيثمى نورالدين على بن ابي بکر، مجمع الزوائد منبع الفوائد، بيروت، لبنان: دار الكتب العلمية، 1408- 1988م، ج‌9، ص‌121و168.
11.    ابن¬ابى¬حاتم عبدالرحمن بن محمد، تفسير القرآن العظيم، عربستان سعودي: مكتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق، ج‌9، ص3132؛ حسكاني عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفصيل في الآيات النازله في اهل¬بيت صلوات¬الله¬و¬سلامه¬عليهم، تحقيق، الشيخ محمد باقر المحمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، چاپ اول، 1411-1990م، ج2، ص31.
12.    نسائى احمد بن شعيب، خصائص أمير المؤمنين عليه¬السلام، تحقيق: محمد هادي الأميني، طهران: مكتبة نينوى الحديثة، بي¬تا، ص49.
13.    ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج8، ص27.
14.    حضرمى ابي¬بکر شهاب الدين، رشفه الصادي من بحر فضائل بني النبي الهادي، تحقيق: علي عاشور، بيروت: دار الکتب العلميه، بي¬تا، ص23.
 

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

پرسش:

آیه مباهله را به همراه معني و شأن نزولش را توضيح دهيد؟

پاسخ:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَليَ الْكَذِبِين‏(1)

هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آن‌ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهيم.

 

رسول خدا (ص) به دنبال مكاتبه با سران جهان، نامه‏اي خطاب به اسْقُف «نَجْران» (شهري در 910 كيلومتري جنوب شرقي مكه) نوشت و مسيحيان آن ديار را به اسلام دعوت نمود.

در اين نامه، اعلام‌شده بود كه اگر اسلام را نمي‏پذيريد يا جزيه بپردازيد تا تحت‏ حمايت حكومت اسلامي قرار بگيريد، يا مهيّاي نبرد شويد. اسْقُف كه در کتاب‌های آسماني، بشارت ظهور پيامبري را كه بعد از عيسي علیه‌السلام مبعوث مي‏شود، خوانده بود، تصميم گرفت نمايندگاني به مدينه گسيل دارد.

هيئت عالی‌رتبه مسيحي، براي مذاكره و تحقيق پيرامون مسائل اسلام وارد مدينه شد. وقتي به مدينه رسيدند، در كمال آزادي به انجام مراسم مذهبي خود در مسجد مدينه پرداختند. سپس بحث‏هاي مفصلي درباره حضرت عيسي علیه‌السلام شروع شد. رسول خدا (ص) درباره عيسي (ع) فرمود: «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي‏ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي‏ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْه‏»(2) «او آفريده و بنده خداست كه خداوند او را در رَحِم مريم پديد آورد.»

نمايندگان مسيحي مي‏گفتند: «عيسي فرزند خداست. زيرا كه مريم بدون هم‌بستری با مردي، او را زاده است.» در پاسخ؛ آيه‏اي نازل شد و رسول خدا (ص) پاسخ داد: «إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(2) «چگونگي خلقت عيسي، همانند خلقت آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد.»

يعني: اگر نداشتن پدر دليل فرزندي خداست، آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، به فرزندي خداوند شايسته‏تر بود.

مذاكرات و بحث‌ها ادامه يافت. مسيحيان در برابر منطقِ استوار پيامبر اكرم (ص) خاموش مانده بودند؛ اما تعصب بيجا مانع از پذيرش حقيقت و ايمان بود.

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

يعني هر دو گروه به صحرا روند و در زمان معيّن به درگاه خداوند نيايش كنند و هرکدام، بر آن‌کس كه دروغ‌گوست لعنت فرستند.

وقت مباهله فرارسید. رسول خدا (ص) از ميان مسلمانان و بستگان خود فقط چهار تن را انتخاب نمود كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند: علي عليه السلام، فاطمه دختر گرامي پيامبر (ص)، حسن و حسين (ع). زيرا در ميان تمام مسلمانان، انسان‌هایی پاك‏تر و باایمان تر از اين چهار تن وجود نداشت.

بنابراين مراد از «ابناءنا» در آيه شريفه منحصر به امام حسن و امام حسين (ع) و «نساءنا» فاطمه زهرا (س) و «انفسنا» علي (ع) هست و روايات دالّ بر اين مطلب به حدّ تواتر نقل‌شده است.(4)

رسول خدا (ص) به همراهان سفارش كرد هنگامی‌که بدانجا رسيديم شما دعاهاي مرا آمين بگوئيد.

آنگاه باشکوه معنوي بی‌مانندی درحالی‌که حسين (ع) را در آغوش گرفته بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه و علي (علیهماالسلام) پشت سر پيامبر (ص) حركت مي‏كردند، قدم به محل موعود مي‏گذارد.

وقتي چشمان منتظر مسیحیان به قيافه‏هاي نوراني و ملكوتي رسول خدا (ص) و همراهان وي، افتاد اسقف اعظم آنان گفت: «چهره هائي را مشاهده مي‏كنم كه اگر رو به درگاه الهي كنند، اين بيابان به جهنمي سوزان تبديل مي‏گردد و دامنه عذاب به سرزمين نَجْران كشيده مي‏شود. بيم آنست كه تمام مسيحيان نابود شوند.» سرانجام آنان به پرداخت جزيه تن دادند و قرار شد ساليانه دو هزار حله و سي زره آهنين به مسلمانان تقديم كنند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

2. نساء (4)، آيه 171.

3. آل‌عمران (3)، آيه 59.

4. براي مطالعه تفصيلي اين روايات ر.ك: آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 583.

5. آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 578.

كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پرسش:

چرا مراد از «انفسنا» در آيه مباهله خود پيغمبر نمی‌تواند باشد؟

پاسخ:

 درباره مراد از «أنفسنا» در اين آيه بايد بگوييم كه مراد از آن خصوص پيامبر (ص) نمی‌تواند باشد زيرا در اين آيه آمده كه:

... فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ... (1)

«... به آن‌ها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما همزنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود را...»

چنانكه ملاحظه می‌نمایید در اينجا سخن از دعوت نمودن است و نمی‌شود كسي خودش را دعوت كند و لذا اگر مراد از انفسنا خصوص پيامبر (ص) بود ذكر انفسنا و انفسكم لغو بود مثل‌اینکه ما باکسی قرار بگذاريم كه روز جمعه به يك تفريح گاه برويم و به وي بگوييم: «جمعه زن و بچه و خودت رو دعوت كن بريم تفريح»

از سوي ديگر برفرض كه مراد از انفسنا خود پيامبر (ص) باشد ما می‌بینیم كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پی‌نوشت:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

در زمان ما هم امکان مباهله وجود دارد ولي بايد توجه داشت که فرد اقدام کننده به مباهله بايد از شرايط خاصي برخوردار باشد.

پرسش:

آيا در حال حاضر امکان تقاضاي مباهله بين دو شخص براي اثبات حق خود (حق مادي يا معنوي) وجود دارد؟

پاسخ:
با توجه به شأن نزول آيه شريفه مباهله که روي سخنش تنها به پيامبر اسلام صلي‌الله عليه و آله است، شايد گفته شود که مباهله مخصوص زمان پيامبر صلي‌الله عليه و آله است، ولي اين سخن درستي نيست و نمي‌توان مباهله را ویژه‌زمان پيامبر (ص) دانست، بلکه ديگر مؤمنان نيز مي‌توانند مباهله کنند.
زيرا اولاً بر اساس قانون مسلّم اصولي شأن نزول آيه موجب تخصيص آيه نمي‌شود. [1]
ثانياً شکي نيست که آيه شريفه مباهله يک دستور کلي براي دعوت به مباهله به مسلمانان نمي‌دهد بلکه روي سخن در آن تنها با پيامبر اسلام (ص) است، ولي اين موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان يک حکم عمومي باشد و افراد باايمان که از تقوا و خداپرستي کامل برخوردارند هنگامي‌که استدلالات آن‌ها در برابر دشمنان براثر لجاجت به‌جايي نرسد، آن‌ها را دعوت به مباهله کنند. [2]
ثالثاً: از رواياتي که در منابع اسلامي نقل‌شده نيز عموميت اين حکم استفاده مي‌شود؛ مرحوم کليني، در کافي حديثي از امام صادق (ع) نقل کرده که به يکي از اصحاب خويش فرمود: «اگر مخالفان سخنان حقت را نپذيرفتند آن‌ها را به مباهله دعوت کن»[3].
ازاين‌رو مي‌توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرايطي که بيان شد، براي اثبات حقانيت خويش در مقابل دشمنان ايمانش، بتواند مباهله کند. بيان اين نکته خالي از لطف نيست که اگرچه در قرآن مجيد، موضوع مباهله پيغمبر اسلام با نصاراي نجران بيان‌شده است، اما در اختلاف ميان زن و شوهر در خصوص اتهام زن از طرف شوهر نسبت به ارتکاب امر خلاف عفت با مرد بيگانه که به آن ملاعبه گفته مي‌شود، در حقيقت يک نوع مباهله است که با شرايطي در حضور حاکم شرع جامع‌الشرايط صورت مي‌گيرد. [4]
بنابراين، در زمان ما هم امکان مباهله وجود دارد ولي بايد توجه داشت که فرد اقدام کننده به مباهله بايد از شرايط خاصي، مانند آگاهي به مباني دين، اخلاص در حد به بالا، آگاهي کامل نسبت به مباهله و... برخوردار باشد، همچنين آثار بدي در پي نداشته باشد؛ و اگر اين عمل بخواهد انجام شود خوب است توسط، يکي از عالمان بزرگ و شناخته‌شده و مخلص انجام شود.
پي‌نوشت‌ها:
 1. المورد لا تخصص الوارد، حکيم، سيد محسن، حقائق‏الأصول، ج 2، ص 412.
 2. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏2، ص 589.
 3. کليني، الکافي، ج 2، ص 513.
 4. اصول کافي، ترجمه کمره‏اي، ج ‏6، ص 630.
 

پس‌ازآنکه دانستند نابود می‌شوند از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند.

پرسش:

در جريان مباهله آيا مسيحيان، مسلمان شدند؟

پاسخ:

بنا بر شواهد تاريخي مسيحيان پس‌ازآنکه دانستند اگر به مباهله با رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) اقدام کنند، نابود می‌شوند (و به تعبيري به حقانيت دين اسلام پي بردند) از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند. (1)

 

پی‌نوشت:

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، پيشين، ترجمه دکتر محمد آيتي، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي 1374، ج 2، ص 82.

تأثیر آیه بر جامعه، آگاهی آنان از حقانيت نبوت پيامبر و جایگاه رفيع اهل‌بیت و علی، در پيشگاه خدا و رسول خداست.

پرسش:

چه نتايج و ابعادي از داستان مباهله به دست می‌آید و تأثیر آن بر جامعه و مردم چگونه بايد باشد و چه درسي از اين واقعه مفهوم می‌گردد؟

پاسخ:

 

مباهله، آفتابى همچون غدير بود که روزى طلوع کرد و براى هميشه چراغ راه شيعه در طول تاريخ شد. پس از نپذيرفتن مباهله از سوى مسيحيان نجران، دفتر مباهله هیچ‌گاه بسته نشد، بلکه اوراق پرافتخار آن فرا روى تاريخ گشوده ماند. بااینکه مباهله‌ای انجام نشد، ولى اعتقادى بلند به يادگار ماند که صاحبان آن اهل‌بیت علیهم‌السلام بودند و استفاده از مفاهيم آن، درس فکرى شيعه شد. در طول تاريخ، از یک‌سو، اهل‌بیت علیهم‌السلام در مقاطع مختلف با ذکر اين ماجرا و آيه مباهله، ناآگاهان مستضعف را هدايت و دشمنان مغرض را سرکوب کردند و از سوى ديگر، دشمنان در بين خود يا در مجالس عمومى و خصوصى به اين فضيلت اهل‌بیت علیهم‌السلام اقرار کرده‌اند.

در این جا به برخي آثار مباهله اشاره می‌شود:

1. حقانيت پيامبر اسلام.

يکى از مهم‌ترین نتايج مباهله، اثبات حقانيت پيامبر است. اگر حضرت به حقانيت خود اطمينان و ايمان نداشت، هیچ‌گاه همراه عزيزترين افراد خانواده‌اش به ميدان مباهله نمی‌رفت. به همراه داشتن اهل‌بیت علیهم‌السلام در اين جريان بدان معناست که پيامبر به راست‌گویی خود اطمينان و يقين کامل داشت. ازاین‌رو، با جرائتى خاص، عزيزترين و محبوب‌ترین کسان خود را در معرض هلاک قرارداد. وجود اهل‌بیت علیهم‌السلام در اين جريان بزرگ، خود، دليل محکمى بر اثبات حقانيت پيامبر است؛ چنان‌که اسقف اعظم نجرانيان نيز به اين امر اشاره کرد.

وعده عذاب، نيز دليل حقانيت آن حضرت است.

پيامبر به انجام گرفتن مباهله اهتمام می‌ورزید و درعین‌حال به نجرانيان خبر داد که چنانچه با آن حضرت مباهله کنند، عذاب حق‌تعالی بر آن‌ها نازل خواهد شد. اگر حضرت به حقيقت خويش يقين نداشت، هیچ‌گاه این‌گونه اصرار نمی‌کرد و اهتمام نمی‌ورزید؛ و وعده نزول عذاب نمی‌داد.

 می‌توان گفت: که نجرانيان، هم حقيقت ادعاى پيامبر را می‌دانستند، وگرنه از مباهله منصرف نمی‌گردیدند.

خوددارى نجرانيان از مباهله با حضرت رسول صلی‌الله عليه و آله، نشان از اعتقاد آنان به پيامبرى حضرت دارد. اگر نصارا به پیامبری حضرت محمد صلی‌الله عليه و آله يقين نداشتند، از مباهله کردن خوددارى نمی‌ورزیدند و همديگر را از مباهله بازنمی‌داشتند. اگر آن‌ها به بر حق بودن پيامبر علم نداشتند، نبايد از نفرين آن حضرت و معدودى از اهل‌بیت او می‌ترسیدند و بايد رتبه و مقام خويش را در ميان قوم خود حفظ می‌کردند؛ چنان‌که براى حفظ شأن و مقام خود جنگ‌ها کردند. پس به‌طور طبيعى نبايد ذلت و خوارى جزيه دادن را براى خود هموار و شکست مفتضحانه را باجان و دل اختيار می‌کردند.

2. اثبات فرزندى حسنين عليهماالسلام

جريان مباهله، بیان‌کننده اين است که حسنين عليهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلی‌الله عليه و آله بوده‌اند؛ زيرا حق‌تعالی در آيه مباهله، جمله «وَابنائنا» را ذکر کرده که به معناى «پسران ما» است و بر اساس نظر همه مسلمانان، هنگام نزول اين آيه، پيامبر، پسرى جز امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام نداشت. ازاین‌رو، پيامبر نيز هنگامی‌که آيه مباهله نازل شد و حضرت در مقام مباهله برآمد، فرمود: «پسرانمان و پسرانتان را بياوريم» و آن گاه امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام را همراه خود در جريان مباهله شرکت داد. حضرت امام رضا (ع) به همين آیه براي اثبات این‌که اهل‌بیت فرزندان پيامبر هستند استدلال می‌کند. (1)

 3. اثبات فضيلت آل کسا علیهم‌السلام

واقعه مباهله، اين مطلب را اثبات کرد که امام على علیه‌السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام و امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام پس از پيامبر، نزد خدا، شریف‌ترین آفریده‌ها و نزد رسول خدا صلی‌الله عليه و آله، عزيزترين مردم بودند؛ زيرا پيامبر به‌فرمان الهي همراه امام على علیه‌السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام و امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام براى مباهله بيرون آمد همراه بردن آل کسا در جريان مباهله، به معناى آن است که آيه مباهله بر ثبوت فضيلت آل کسا دلالت دارد؛ اين افراد که همراه حضرت به مباهله رفتند، پاک‌ترین وبرترین افراد ازنظر کمالات انساني بودند که براي اين کار مهم برگزيده شدند و اگر افرادي برتر از آنان در جامعه اسلامي وجود داشت، آن حضرت با آنان براي مباهله می‌رفت.

4. اثبات برترى امام على علیه‌السلام

در آيه مباهله، واژه «وانفسنا» در حقيقت بر اين دلالت دارد که امام على علیه‌السلام از همه پيامبران و اوليا و اصحاب رسول خدا صلی‌الله عليه و آله برتر است؛ چون در حديث مباهله، به‌جز امام، کسى نبود که مشمول آن عبارت باشد. پيامبر خدا به نجرانيان فرمود: «بياييد فرزندان وزنان و جانمان را دعوت کنيم که در ميدان مباهله حاضر شوند»، درحالی‌که از مردان به‌جز امام على علیه‌السلام، کسى را همراه نياورد. پس امام على علیه‌السلام پس از پيامبر، از همه برتر است. امام رضا (ع) ضمن استدلال به اين آيه، براي برتري امام علي (ع)، می‌فرماید:...اين امتيازي است که کسي در آن پيشي نخواهد گرفت و فضيلتي است که بشري به آن نخواهد رسيد، و شرافتی است که فردي به آن سبقت نگرفته است، زيرا پيامبر (ص)، علي را چون نفس خود معرفي نمود. (2)

 5. اثبات خلافت علي (ع).

از اين آیه می‌توان استفاده کرد که امام علي جانشين به‌حق رسول خداست، چون او به‌منزله نفس آن حضرت است، و ازنظر علم و دانش و معرفت نسبت به معرف اسلامي و کمالات انساني و اخلاق، نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا بود و در بين مسلمين هیچ‌کس به مقام و مرتبه او نمی‌رسید و چنين فردي است که می‌تواند ره و مسیر رسول خدا را به‌خوبی ادامه دهد. امام رضا (ع) در پرسش مأمون که دليل برخلاف جدت حضرت علي (ع) چيست؟ فرمود: آيه (انفسنا) (3).

تأثیر آیه بر جامعه، آگاهی آنان از حقانيت نبوت پيامبر و جایگاه رفيع اهل‌بیت و علی، در پيشگاه خدا و رسول خداست و این‌که مردم وظیفه‌دارند که براي آگاهی از معارف اسلامي و احکامی ديني و آشنایی با قرآن، به ائمه و اهل‌بیت (ع)، مراجعه نمايند و آنان را مرجع علمي خود قرار دهند و از رجوع به غير آنان، پرهيز نمايند.(4)

 

پی‌نوشت:

  1. ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 396-397
  2. همان، ص 396
  3. همان، ص 397
  4. رک تفسير الميزان، ترجمه، ج 3، ص 394-409؛ ذيل آيه 61، سوره آل‌عمران؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 439-446؛ فراز هائي از تاریخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، ص 499-502؛ سفينه البحار، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 111-112، کلمه بهل.

جريان مباهله، اين مطلب را براي مسلمانان اثبات کرد، که در ميان جامعه اسلامي، کسي بعد از پيامبر، شایسته‌تر از علي نيست.

پرسش:
 آيا مباهله هم زمینه‌ساز واقعه غدير بوده است؟
 

پاسخ:
جريان مباهله پيامبر (ص) نه‌تنها نشانگر حقانيت اصل دعوت پيامبر (ص) است، بلکه بر فضيلت ويژه همراهان او در اين ماجرا دلالت مي‌کند چنانچه امام علي (ع) را به منزله جان پيامبر معرفي مي‌کند. واقعه مباهله در روز 24 ذي‌الحجه سال نهم هجري روي داد. قرآن در آيه 61 سوره آل‌عمران به آن اشاره‌کرده است:
 فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ 
بنابراين، پس از فرارسيدن علم [وحي] به تو، هر کس درباره او [حضرت عيسي (ع)]، با تو به چالش برخيزد، به او بگو: بياييد تا فرزندانمان و فرزندانتان، وزنانمان و زنانتان و جان‌هايمان و جان‌هايتان را فراخوانيم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاري [تضرّع] کنيم تا لعنت خداوند را بر دروغ‌گویان نهيم.
روشن است که شخصيتي که بر اساس وحي الهي، به‌منزله جان رسول خداست، لياقت جانشيني آن حضرت را دارد. جريان مباهله، اين مطلب را براي مسلمانان اثبات کرد، که در ميان جامعه اسلامي، کسي بعد از پيامبر، شایسته‌تر از علي نيست اين موضوع می‌تواند زمينه جانشيني علي و پذیرش آن از سوي مسلمين را فراهم نمايد. درواقع قبل از جريان غدير حوادثي چون نزول آيه تطهير و آيه مباهله، امام علي، از سوي خداوند به عنوان فردي که از همه پلیدی‌ها و آلودگی‌ها به دوراست و به‌مثابه جان رسول خداست معرفي می‌شود و چون او تنها داري اين دو ویژگی است نه کس ديگر پس او لياقت جانشینی آن حضرت را دارد بنا براين آیه مباهله می‌تواند مقدمه‌ای براي جريان غدير باشد. لذا در جريان غدير اکثر قريب به‌اتفاق مردم، سخن پيامبر درباره جانشيني علي را پذيرفتند و نسبت به آن اعتراضي نکردند، البته حوادث و جریان‌های ديگر نيز در اين پذیرش مؤثر بود.
 

صفحه‌ها