سوالات ویژه

ممكن است در ابتداي امر و قبل از يافتن مرضعه يك مورد يا موارد معدودي و به طريق غير طبيعي و اعجاز از انگشتان پيامبر(ص) مكيده و سير شده باشد.

پرسش: 
آيا امام حسين(ع) در شيرخواره گي از انگشتان پيامبر تغذيه مي کرده است؟
 

پاسخ: 
درباره شير خوردن امام حسين(ع) به دو دسته از روايات برخورد مي‌كنيم:
الف) برخي روايات دلالت دارند، كه حضرت از سر انگشت پيامبر(ص) ارتزاق مي‌كرد!
امام صادق(ع) فرمود: ""حسين(ع) از فاطمه زهرا(س) و هيچ يك زنان ديگر شير نخورد. هرگاه حسين(ع) را شير مي‌دادند، او را به حضور پيامبر(ص) مي‌آوردند و حضرت انگشت ابهام خود را به دهان حسين(ع) مي‌گذاشت و او مي‌مكيد و اين براي دو يا سه روز از شير دادن كفايت مي‌كرد"". (1)
ابن شهرآشوب نيز از طريق اهل سنت گزارش كرده است، كه چون حسين(ع) به دنيا آمد، مادرش فاطمه(س) بيمار گرديد و شيرش خشك شد، از اين رو حسين را نزد رسول خدا(ص) مي‌آوردند و حضرت انگشت ابهام خود را در دهان او مي‌گذارد و او مي‌مكيد و خداوند در ابهام حضرت، روزي آن كودك را قرار داده بود، كه از آن غذا مي‌خورد!(2)
ب) برخي روايات ديگر دلالت دارند، كه امام حسين(ع) از مادرش فاطمه زهرا(س) و از دايه‌هايي چون امّ الفضل (همسر عباس بن عبدالمطلب) و ام هاني شير خورده است. (3)
ام‌الفضل مي‌گويد: رسول خدا(ص) بر من وارد شد و من حسين بن علي(ع) را از شير پسرم ""قثم"" شير مي‌دادم. پس حضرت خواست آن كودك را در بغل گيرد""(4)
همان طور كه ملاحظ شد، اين دو دسته روايات ـ به حسب ظاهر ـ با هم تعارض دارند. برخي در جمع اين گروه روايات گفته‌اند: گروه اوّل روايات از نظر سند ضعيف بوده و قابل استناد نيست. (5) افزون بر آن اين روايات مخالف روايات صحيح مي‌باشد، كه صريحاً دلالت دارند، امام حسين(ع) از فاطمه زهرا(س) و ديگران شير خورده است.
مهم‌تر از همه آنكه گروه اوّل روايات ظاهراً با حكم عقل مخالف است، زيرا كودك نياز به شير مادر دارد و اين امر طبيعي و منطقي است. اما اين مسئله نيز ممكن است، كه امام حسين(ع) علاوه بر شير مادر، در ابتداي امر و قبل از يافتن مرضعه يك مورد يا موارد معدودي و به طريق غير طبيعي و اعجاز از انگشتان پيامبر(ص) مكيده و سير شده باشد.
پي نوشت ها:
1. كليني، الكافي، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1362ش، ج1، ص465. (نرم افزار سيره معصومان)
2. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، مؤسسه العلامه للنشر، 1379ق، ج4، ص 50. (نرم افزار سيره معصومان)
3. رسولي محلاتي، زندگاني امام حسين(ع)، تهران، دفترفرهنگ اسلامي، چ اول، 1372 ش، ص 22.
4. علي‌محمد علي‌دخيل، سيره الائمه الاثني عشر، قم، موسسه دار الكتاب الاسلامي، چ سوم، 1386ش، ج 2، ص 10.
5. رسولي محلاتي، پيشين، ص 22."
 

يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت.

پرسش:

برخي معتقدند كه امام حسين(ع) مانند ساير اعراب داراي رويكرد نژاد پرستانه بوده و در فتح ايران حضور داشته و به كشتار ايرانيان اقدام نموده است. بر اين اساس آنها شهربانو را كنيز امام حسين(ع) توصيف نموده اند نه همسر ايشان؟

پاسخ:

شايد منشا اين برداشت جمله اي باشد كه از ابي عبد الله(ع) نقل شده كه عجم را دشمن داشته است.
حضرت درضمن نامه اي كه به حاكم ري مي نويسد، به اين مطلب اشاره مي كند، اين مطلب با آب و تاب فراوان در سايت هاي مخالف شيعه و اسلام نقل مي شود، در حالي كه از چندين جهت اين روايت مخدوش است.
اولين منبعي كه اين روايت را آورده، كتاب معاني الاخبار شيخ صدوق است: عن الحسن بن يوسف عن عثمان بن جبله عن ضريس بن عبد الملك قال سمعت ابا عبد الله(ع) يقول: نحن قريش، وشيعتنا العرب، و عدونا العجم. (1)علامه مجلسي در ذيل روايت آورده: بيان: وشيعتنا العرب اي العرب الممدوح من كان من شيعتنا و ان كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا، و ان كان عربا. يعني عرب خوب شيعيان مايند، گر چه عجم باشند. عجم بد دشمنان مايند، گر چه عرب باشند. (2)
نكته ديگر اينكه منظور از ابي عبدالله در اين روايت، امام صادق(ع) است، نه امام حسين(ع)! كه برخي دچار يك اشتباه بزرگ شده اند. زيرا يكي از كنيه هاي امام صادق ابي عبدالله است. در كتب روايي هرگاه ابي عبدالله آمده، منظور امام صادق است. سند روايت ضعيف است: در سند روايت عثمان بن جبله به چشم مي خورد كه از نظر متخصصان علم رجال مجهول است. همچنين سلمه بن الخطاب كه نجاشي متخصص فن رجال مي گويد: او در حديث ضعيف است. پس مي بينيد كه اين حديث ضعيف است و قابل استناد نمي باشد.
نتيجه آنكه اگر هم حديث را بپذيريم، با همان مفهومي كه از علامه مجلسي نقل كرديم، پذيرفته شده است، يعني: عرب خوب اگر هست، از شيعيان ما است، گر چه عجم باشد و عجم بد اگر هست، از دشمنان ما است، گر چه عرب باشد.
افزون بر اين ها روايت را به امام حسين(ع)نسبت داده اند كه به حاكم ري نوشت... در حالي كه امام حسين(ع)در سال 4 هجري متولد شد و ري در سال 19 يا 22 هجري فتح شد. يعني امام حسين(ع)در آن زمان 15 يا 18 ساله بوده! آيا امام حسين(ع)كه در آن زمان جواني حد اكثر 22 ساله بوده، در حالي كه پدرش خانه نشين و مورد قهر حكومت بود، از چه جايگاهي و به چه دليلي بود و چطور به فرماندار ري نامه نوشت؟
نتيجه آنكه روايت سندا ضعيف و دلالتا نيز در مقام عجم ستيزي نيست.
حضور امام حسين(ع)در جنگ با ايران:
از منابع معتبر استفاده مي‌شود كه امام حسن و امام حسين(ع) در فتح ايران شركت نكرده‌اند. برخي از مورخيني كه بر عدم حضور ايشان در فتح ايران تاكيد دارند عبارتند از: ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، آنها معتقدند كه امام حسن و امام حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شركت نداشتند... (3) اگر برخي مورخان، مانند طبري اين مطلب را آورده است صحت ندارد، زيرا طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌كند. كه برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را كه از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است. جواد علي(از مورخان) معتبر مي‌گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت كرده است او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌كند. (4)
نقش بني اميه در تخريب چهره اهل بيت(ع):
دشمني بني اميه با خاندان پيامبر بر كسي پوشيده نيست. پس از رحلت رسول خدا در همه حوادث تلخي كه بر خاندان پيامبر گذشت، رد پاي بني اميه به ويژه معاويه به روشني ديده مي شود. يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. اين را بسياري از محدثان و مورخان شيعه و سني گوشزد كرده اند. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت. عجم را موالي مي خواندند. آن ها را از عرب پست تر مي شمردند. جايگاه ايرانيان نزد اهل بيت:
رفتار و موضع ائمه شيعه با اين باور نژادپرستانه عرب مقابله مي كرد و جايگاه ويژه اي براي آنان قائل بودند. مرحوم شيخ عباس قمي، در سفينه البحار اين روايت و چند روايت ديگر را در كنار هم براي بيان فضيلت هاي عجم و خدمات آن ها به اسلام آورده است، در كتاب مذكور مي خوانيم: زماني كه اسيران دربار فارس به مدينه وارد گرديدند، عمر بن خطاب خواست كه زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن ها را برده قرار دهد تا آن ها افراد پير و فرتوت و ضعيف را بر دوش خود قرار دهند و طواف كعبه دهند. امير مومنان علي(ع) فرمود كه پيامبر دستور داده است"" گرامي داريد بزرگان قوم را اگر چه مخالف شما باشند ""و اين قوم فارس حكيمان كريم هستند و با ما صلح پيشه كردند و رغبت در دين اسلام نمودند. پس آن ها را آزاد مي نماييم در راه خدا، اين حق من و حق بني هاشم است. (5)
نيز منصور خليفه عباسي گروهي را از مردمان عجم را براي قتل امام جعفر صادق خواست. اما آن ها امام(ع) را احترام نمودند و در مقابل او به رسم ادب به خاك افتادند. امام رضا(ع) فرمود: خداوند منت گذارد به پذيرش اين دين بر اولاد عجم اما از برخي از نزديكان پيامبر اين منت سلب شد. امام علي(ع) نيز در حديثي فرموده اند: مي بينم عجم را كه در خيمه هايي كه در مسجد كوفه برافراشته اند، قرآن را به مردم همان گونه كه نازل گرديده، تعليم مي نمايند. (6)
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص 404، سال چاپ 1379 - 1338 ناشر مؤسسه النشر الإسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه.
2. علامه مجلسي، بحار الأنوار،  ج 64، ص 176، سال چاپ 1403 - 1983 م، ناشر دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان.
3. احمد زماني، حقايق پنهان، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، مركز انتشارات، 1380، ص 117.
4. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا(ص)، سال انتشار: 1373ش، سازمان چاپ و انتشارات، ص 124.
5. كتاب الغيبه نويسنده محمد بن إبراهيم النعماني، ص 333، سال چاپ 1422 چاپخانه مهر - قم ناشر أنوار الهدي.
6.  شيخ عباس قمي،  سفينته البحار، جلد دوم، چاپ قديم، ص164."
 

اين عبارت از امام حسين (عليه السلام) نيست و گزارشي است كه نويسنده كتاب مناقب از رفتار خليفه دوم ارائه مي دهد.

پرسش:
 آيا اين سخن از امام حسين(ع) است؟ ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايراني ها هستند. روشن است كه هر عربي از هر ايراني بهتر و هر ايراني از دشمنان ما هم بدتر است. ايراني ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگي و غلامي اعراب گماشت.
 

پاسخ: 
ذكر چند نكته راجع به اين حديث لازم است تا معلوم شود اصل روايت چيست.
نخست اينكه روايت مذكور در كتاب معاني الاخبار شيخ صدوق ص 404 از قول امام صادق (ع) است نه امام حسين(ع) و نسبت دادن به امام حسين از روي اغراض و هدف خاص مي باشد:
عن الحسن بن يوسف عن عثمان بن جبله عن ضريس بن عبد الملك قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: نحن قريش، وشيعتنا العرب، و عدونا العجم.
علامه مجلسي در بحار، ج 64، ص 176 اين روايت را نقل و در ذيل آن فرموده:
شيعتنا العرب اي العرب الممدوح من كان من شيعتنا و ان كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا، وان كان عربا؛
عرب خوب اگر هست، از شيعيان ما است گر چه عجم باشد و عجم بد هر كه هست، از دشمنان ما است گر چه عرب باشد.
و واضح و روشن است كه در احاديث اباعبد الله به امام صادق نسبت داده مي شود و هر جا نام اباعبدالله بدون قرينه خاص آمده منظور امام ششم مي باشد.
ولي آن چه كه قابل توجه است اين است كه توجيه و تفسير روايت بعد از بررسي سند آن است و اين روايت از نظر سند اشكال دارد زيرا در سند او عثمان بن جبله قرار گرفته كه مجهول است و همچنين سلمه بن الخطاب در سند او هست كه نجاشي متخصص فن رجال، مي گويد: او در حديث ضعيف است.
از اين روي اين روايت هيچ اعتباري ندارد و نمي شود آن را به امام نسبت داد.
لازم به ذكر است كه در زمان ائمه عليهم السلام عده اي از سوي حكومت اموي و عباسي ماموريت داشتند كه احاديثي را در مذمت افراد و يا قبايل و شهرها از قول آنان بسازند و در ميان مردم منتشر كنند تا موقعيت آن بزرگوران را در جامعه مخدوش كنند. بعيد نيست كه اين روايت نيز از همان ها باشد.
دوم: مطلبي كه به نقل از امام حسين و ادامه روايت آمده كه ""ايراني ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگي و غلامي اعراب گماشت""اين هم ربطي به آن روايت ندارد، بلكه نقل رفتار خليفه دوم است كه مي خواست اين كار را بكند امام علي(ع) مانع شدند. در مناقب است كه مي نويسد.
وقتي اسيران فارس را به مدينه آوردند، خليفه دوم خواست زنان آنان را بفروشد و مردان آنان را برده عرب قرار دهد و قصد داشت كه ناتوانان از طواف را مانند مريض، ضعيف و پيران را بر دوش آنان نهد، امير المؤمنين(ع) فرمود: پيامبر خدا(ص) فرمود: ""كريم هر قومي را احترام كنيد، هرچند دشمن شما باشد و اين جماعت فارس، حكيمان و كريمان هستند كه آغوش خود را با تسليم براي ما گشوده و مايل به اسلام شده‌اند؛ و من سهم خودم و بني هاشم را از آنان بخشيدم. (1)
نتيجه:
اولا: اين روايت از جهت سند ضعيف است.
دوم: اين عبارت از امام حسين (عليه السلام) نيست و گزارشي است كه نويسنده كتاب مناقب از رفتار خليفه دوم ارائه مي دهد.
سوم: معناي عبارت اين نيست كه"" ايراني ها بايد دستگير كرد و به مدينه آورد، زنانشانرا به فروش رسانيد و مردانشانرا به بردگي و غلامي اعراب گماشت، بلكه معنايش اين است كه خليفه دوم تصميم داشتند چنين كاري انجام دهد كه امام علي شديدا با وي مخالفت كرد و چنين حادثه اي اتفاق نيفتاد وبين اين دو گزاره اختلاف زيادي وجود دارد زيرا بين جمله خبري و انشايي تفاوت وجود دارد، آن چه در كتاب مناقب امده است اين است كه خليفه دوم مي خواست چنين كاري انجام دهد در صورتي كه آن چه مغرضانه ترجمه غلط شده آن است كه خليفه دوم گفته ايراني ها را بايد دستگير كرد.
پي نوشت:
1. قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، ج 2، ص 165.
 

حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد.

پرسش: 
چرا حر بن يزيد رياحي كه نخستين دشمن امام حسين(ع) بود، به لشكر امام پيوست؟
 

پاسخ:
 تعبير دشمن امام حسين(ع) و اهل بيت، درباره حرّبن يزيد رياحي صحيح نيست. چرا كه نمي توان گفت: وي قلباً با اباعبدالله الحسين(ع) و خاندانش عداوت و دشمني داشته، بلكه بر عكس مي توان او را از جمله كساني دانست، كه قلباً علاقمند به خاندان پيغمبر بود و براي اباعبدالله(ع) احترام فوق العاده اي قائل بود، چنانكه در اولين برخورد او با امام ضمن احترام به آن حضرت در وقت نماز پشت سر آن حضرت به نماز ايستاد. (1)
منتهي چون از طرف عبيدالله بن زياد، فرمانده سواره نظام بود و مأموريت داشت، در بين راه به عنوان اداي وظيفه و مجري فرمان جلو حضرت و كاروانش را گرفت و مانع حركت آن حضرت شد. هر چند از ناداني وي است، كه به عنوان مجري فرمان عبيدالله زيادِ قسيّ القلب جلو حضرت را گرفت. اما كسي نقل نكرده است، در اين مدّتي كه حر با حضرت امام حسين(ع) بود، كوچك ترين توهيني به ساحت قدسي آن بزرگوار و اهل بيت گرامي اش روا داشته باشد. بر عكس فوق العاده به حضرت احترام مي كرد. چنانكه وقتي امام از بعضي حركات حر ناراحت شد و فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! حر گفت: اگر عرب ديگري چنين مي گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمي گذشتم، ولي چه كنم، كه نمي توانم، از مادرت جز نيكي ياد كنم. (2) به نظر همين ارادت وي زمينه ساز بازگشت وي شد، بنابراين نمي توان گفت حر از اول دشمن اباعبدالله (ع) بود.
حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما هم پيش از آن نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد كه او را لايق شهادت در ركاب سيدالشهداء نمود. اين كه مي بينيم در ابتدا جزء امراي لشكر عبيدالله و تا روز عاشورا همراه عمر بن سعد بود، شايد علتش اين باشد، كه يقين نداشت، مي خواهند با حسين(ع) بجنگند و او و يارانش را شهيد كنند و اهل بيتش را به اسارت ببرند. مؤيدش اين كه روز عاشورا پيش عمر بن سعد آمد و گفت: يا امير! راستي مي خواهيد، با اين مرد بجنگيد؟! وقتي شنيد: آري با او مي جنگيم، آن هم چه جنگي! از همان جا تصميم جدّي گرفت، به لشكر پست و نابكار پشت كرده و به اباعبدالله(ع) نزديك شده و جان خود را در راه او فدا كند. (3)
پي نوشت ها:
1. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص79. (نرم افزار سيره معصومان)
2.  قمي، شيخ عباس، در كربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)، ‏ مترجم آيت الله كمره‏اي، قم‏‏، مسجد جمكران، چ چهاردهم، ‏1381ش، ص234. (نرم افزار سيره معصومان)
3. مفيد، پيشين، ج2، ص99."
 

بر اساس دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت.

"پرسش:

آيا درست است كه گفته مي شود: كربلا صحرا نبوده بلكه جلگه بوده و دسترسي به آب آسان بوده است؟

پاسخ: 
چون پرسش ها زياد بود، ضمن دو مقاله، به برخي پاسخ داده مي شود. در اين دو گفتار به مطالب ديگري كه ارتباط با اهل بيت و ايرانيان دارد نيز وجود دارد.
1 -ما به دين داري شما ارج مي نهيم، انتظار مي رود اين روحيه حفظ نماييد، اما از آنچه كه دربرخي سايت ها آمده است، ناراحت نباشيد، زيرا اين سايت ها به منظورزيرسوال بردن قيام امام حسين(ع)، اين گونه مطالب را نوشته، و دليل علمي و عقلي برآن ندارند، درست برعكس، در منابع متعدد و معتبر ابعاد قيام امام حسين(ع) مطرح ودهها كتاب درباره آن سامان يافته اند، و اين در حالي است كه آنچه در سايت هاي دشمن آمده در منابع معتبر و كهن نيامده است، اين نشان از عدم واقعيت اين دسته مطالب دارد، مثلا در اين سايت ها ادعا شده است كه كربلا صحرا نبود بلكه جلگه بود، لذا دركربلا آب وجود داشت. در جواب اين شبهه بايد گفت صرف ادعا نمودن كه كربلا بيابان نبوده است، كافي نيست. بايد اين مطلب مستند به منبع و مدرك باشد، و حال اين كه دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت، از اين رو بيابان بود. بعضي جغرافي دانان نيز همين عقيده را دارند. ياقوت حموي در ذيل واژه كربلا مي‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه(كربلا) يا كربله به معناي سستي پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلاست و شن‌زار است يا از ""كربلت الحنطه"" يعني گندم از كاه و كثافات پاك كردم، مي باشد؛ بدين مناسبت كه آن زمين از ريگ‌هاي درشت و درخت پاك بوده است. (1)
در فرهنگ معين مي‌خوانيم: كربلا يكي از شهرهايي است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجري بيابان بود. (2) لغت شناسان تصريح مي‌كنند كه كربلا در سال 61 بيابان بوده است. اين كه گفته مي‌شود كربلا سرزمين بدون علف و بياباني بوده، معنايش اين است كه در سال 61 در آن جا كسي زندگي نمي‌كرد و اين سرزمين خالي از سكنه بود، نه اين كه در آن سرزمين آب وجود نداشته است. معناي عدم وجود آب در كربلا آن است كه آب را به روي اهل بيت و ياران امام بستند و تهيه آب براي امام مشكل بود. از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسين(ع) و يارانش با مشكل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاريخي و روايي به روشني اثبات مي كند كه نيروهاي عمر بن سعد مأموريت يافتند كه حسين بن علي و يارانش را در مضيقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خيمه ها بشوند و نيروهايي را در اطراف فرات مستقر كردند تا اصحاب امام حسين(ع) نتوانند از فرات آب بياورند. در غير روز عاشورا امام و يارانش به سختي آب تهيه مي كردند. ولي روز عاشورا مشكل آب بسيار جدي شد و حتي امام حسين(ع) وقتي كه خود را به آب رسانيد و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصين بن نمير به سوي آن حضرت تير پرتاب كرد و در نتيجه نتوانست آب بخورد و امام حسين(ع) و يارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسيدند. (3) البته در اين هم ترديدي نيست كه امام و ياران و خاندانش در آن روزها آب تهيه مي كردند. چنين نبود كه در آن سه روز كسي آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوايي گرم كسي سه روز اصلا آب نخورده بود، نمي توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسين(ع)و ابوالفضل با هم براي آوردن آب سوي فرات رفتند. ولي نيروهاي عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بياورند. (4) در برخي گزارش ها آمده است: امام حسين(ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتي گزارش آن به ابن زياد رسيد، او دستور شدت عمل بيش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5) همچنين در اين سايت ها آمده است. كه حادثه كربلا در مهر ماه اتفاق افتاده است و در اين ماه هوا گرم نيست. در كدام منبع معتبر تاريخي اين مطلب آمده است؟ آنچه در متون تاريخي معتبر آمده، اين است كه حادثه كربلا در ماه محرم اتفاق افتاد و هوا گرم بود. اگر چه طبق محاسبه، مقارن با مهر ماه باشد؛ وضعيت اقليمي و جغرافيايي كربلا به گونه اي است كه در مهر ماه نيز هوا گرم است.  همچنين درباره ابعادقيام امام حسين(ع) به منابع زيرمراجعه فرماييد:
- حماسه حسيني، مطهري
-تاملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان
- قيام جاودانه، محمدرضا حكيمي
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثي
- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
- انقلاب عاشورا، عطاءالله مهاجراني
- تاريخ واقعه كربلا...، عبد الرحمن انصاري و... .
- سيري درسيره ائمه اطهار(ع)، مطهري
پي نوشت ها:
1. ياقوت حموي، معجم البلدان، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، ط الثانيه، 1995.
2. فرهنگ معين، واژه كربلا.
3. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 46، ص 50، 1403 - 1983 م، دار إحياء التراث العربي - بيروت.
4. همان.
5.  أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، كتاب الفتوح، ج5، ص91، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولي، 1411/1991؛ أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، همان، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372ش."
 

و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟

پاسخ: دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود:
اول: وجود صلحنامه؛‏
از آنجا كه امام حسن(ع) با معاويه صلح كرده بود، امام حسين(ع) هم به احترام برادر هم به دليل تغيير نكردن شرائط به اين صلح وفادار بود، چنانكه در يكي از جواب‏هاي خود به نامه‏هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است: ""و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)"". (1)
دوم: موقعيت اجتماعي معاويه؛‏
شخصيت معاويه نزد مردم آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اي مثبت تلقي مي‏شد، كه همين امر قيام عليه او را مشكل مي‏ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر (خال المؤمنين) مي‏شناختند. به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشت.
همچنين تجربه حكومت‏داري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود، كه خود در نامه‏هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگي‏اش مطرح مي‏كرد. (2) فلذا با توسل به اين موارد و امكانات حكومتي مي‏توانست در مقابله با امام حسين(ع)، در اذهان مردم مانور بيشتري داده و شبهه ايجاد نمايد.
سوم: سياست‏مداري معاويه؛‏
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم -به ويژه خاندان علوي- استفاده مي‏كرد و در اين راه حتي تا به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت، (3) اما در ظاهر چنين وانمود مي‏كرد، كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان -به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا مي‏كند و حرمت آنان را پاس مي‏دارد. در اين راستا مي‏توانيم، ارسال هدايايي از سوي معاويه براي شخصيت‏هايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. (4)
اين مدارا تا آن جا بود، كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام را نمود و ضمن پيش‏بيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند. (5)
امام حسين(ع) هم كه شناخت خوبي از معاويه و دسيسه هاي او داشت، مي‏دانست، كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به سياست‏هاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهارم: شرايط زمانه؛‏
هر چند عدّه‏اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و خود را منتظر فرمان امام معرفي كردند، (6) اما آن حضرت به خوبي مي‏دانست، كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و... در صورت قيام احتمال موفقيت بسيار كم خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت. در حالي‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت ها:
1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، قم، دارالمعروف، چ اول، 1373ش، ص 239.
2. اصفهاني، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ص67.
3. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص67.
4. موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، پيشين، ص 209 و 210.
5. دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ش، ص226.
6. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص228."
 

به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

پاسخ:

قيام امام حسين براي احياي دين و احكام شريعت اسلام و سنت پيامبر بود؛ بنابراين نه تنها عملي بر خلاف شريعت و احكام الهي اسلام انجام نمي داد، بلكه حتي مانند ظهر عاشورا تا به خطر افتادن جان نيز بر آن مراقبت داشت؛ بنابراين چگونه مي توانست نسبت به مسئله حج و احكام آن در انظار مسلماناني كه از تمام سرزمين هاي اسلامي به مكه آمده بودند، بي تفاوت باشد، يا حتي برخلاف آن عمل نمايد؟! به خصوص آنكه حضرت را متهم به خروج بر خليفه و پيشواي مسلمانان نمودند و انبوهي از مردم را بر ضد حضرت تجهيز كردند.
بنابراين قبل از اين كه به تحليل تاريخي مسئله بپردازيم، بايد ابتدا نقل صحيح مسئله را ياد آور شويم و آن اين كه امام حسين (ع) به احرام حج، محرم نشده بود و اين سخن مشهور كه امام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستي است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذي الحجه ""يوم الترويه"" از مكّه خارج شد. در حالي‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مي‏شود - از شب نهم ذي الحجه آغاز مي‏شود. البته در برخي كتاب ها آمده كه حضرت حج خود را تبديل به عمره كرد و طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تكميل كند. (1) و اين سخن نيز مشهور شده است، ولي بعيد به نظر مي‌آيد كه حضرت به احرام حج، محرم شده باشد چون كسي كه مي خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم يا نهم ذي الحجه محرم مي شود و جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي در كافي نقل شده كه به برخي اشاره مي كنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع).. .. فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَه بِيَوْمٍ إِلَي الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً. (2)
امام صادق فرمود: امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد در حالي كه با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مكه شده و عمره انجام داده بود.
نيز فرمود:
""قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ( ع) فِي ذِي الْحِجَّه ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَه إِلَي الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَي مِنًي وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَه فِي ذِي الْحِجَّه لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛ امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حركت كرد كسي كه نمي خواهد حج انجام دهد مي تواند عمره انجام دهد"". (3)
اين روايات تنها به انجام عمره از طرف امام حسين (ع) اشاره دارد، نه تبديل حج به عمره، و دليل ديگري غير از روايات نداريم بر اين كه حضرت اعمال حج را شروع كرده بود. بنابراين كلام برخي كه فرموده‌اند حضرت حج خود را به عمره تبديل كرد و از مكه خارج شد دليلي ندارد.
بله، مسلّماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده، چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاي مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناي ورود در اعمال حجّ نيست. شايد وقتي خبردار شد كه نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور ايشان را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حركت كند، براي انجام عمره ديگر محرم شد و آن را تكميل كرد و از احرام خارج شد و در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد ؛ چون اعمال عمره را در چند ساعت مي توان انجام داد وتمام كرد.
از نظر تاريخي بالاخره اين پرسش باقي است كه با وجود آن كه يكي از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براي تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زماني ويژه - كه اوج حضور حاجيان و بهترين فرصت تبليغي است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
در پاسخ مي‌توان اموري را ذكر كرد:
أ) اظهار نارضايتي شديد از حكومت يزيد
با توجه به اهميت حج، و شخصيت امام حسين و بهره‌مندي ايشان از پايگاه‌ وسيع اجتماعي، حركت امام از اين كه غير منتظره و برخلاف معمول بود، باعث جلب توجه همگان شد. براي همين پرسش پديد آمد كه چرا در حالي كه همگان خود را آماده مي‌كردند به عرفات و منا روند و اعمال حج را به جا آورند، فرزند پيامبر و بهترين راهنماي حاجيان و شايسته‌ترين افراد براي انجام مناسك حج، مكه را ترك مي‌كند؟! همو كه عاشق و دلباخته معشوق، عبادت و راز و نياز با خداست. امام بيش از هر فردي ديگري دوست دارد در سرزمين عرفات همراه حاجيان به دعا و مناجات با خدا بپردازد و روز عيد قربان اعمال مني را انجام دهد اما چرا اين سرزمين دوست داشتني را ترك مي‌كند؟! حتماً به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد! حركت امام، بزرگ‌ترين گام تبليغاتي و فرهنگي در اعتراض به حكومت ستم‌پيشه و فاسد يزيد به شمار مي‌آمد.
ب) توطئه قتل امام:
حركت امام از مكه به كوفه در روز ترويه براي بسياري ايجاد سؤال كرد و آنان از حضرت علت اين كار را پرسيدند، از جمله ابن عباس، كه حضرت فرمود: ""كشته شدن در مكاني ديگر براي من دوست داشتني‏تر از كشته شدن در مكّه است"". (4)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: ""به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براي من دوست داشتني‏تر است تا آن كه داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اي پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مي‏خواهند، به دست آورند"". (5)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از ترور خويش توسط يزيد در محدوده حرم امن الهي سخن به ميان آورد. (6) در بعضي از متون به صراحت آمده كه يزيد، عده‏اي را با سلاح‏هاي فراوان براي ترور امام به مكّه فرستاد. (7)
ج) هتك حرمت حرم:
اگر امام در حرم الهي (مكه) كشته مي‌شد، حرمت حرم شكسته مي‌شد، گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموي باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير به صراحت بيان مي‏دارد. (8)
پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 68.
2و3. كافي ج 4، ص 536.
4. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 159.
5. وقعه الطف، ص 152.
6. سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
7. همان، ص82.
8 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 546."
 

امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.

پرسش:

بر طبق آيه تطهير طبق تفاسير منظور از اهل‌بیت پنج‌تن هستند . يعني پيامبر و حضرت فاطمه و امام علي و امام حسن و حسين. حالا می‌خواستم بدانم دليلي هست که ما ساير چهارده معصوم را اهل‌بیت بدانيم .

پاسخ:

درجواب اين سؤال بايد گفت:

اوّلا: حصر در آيه تطهير اضافى است نه حقيقى. حصر اضافى نسبت به عده اى خاص است و مطلق نمى باشد. در مورد آيه تطهير، حصر به لحاظ همسران و ديگران است؛ يعنى اين پنج تن ـ نه همسران ـ مشمول آيه تطهيرند و اين منافات ندارد با اين که افرادى از قبيل همين پنج تن مشمول آيه تطهير باشند؛ همان گونه که پيامبر(صلى الله عليه وآله) کلمه اهل بيت را در حديث ثقلين به طور عموم به کار برده است.

ثانياً: در زمان نزول آيه، از چهارده معصوم همين پنج تن بيشتر نبودند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) کسا را روى خود و آنان انداخته، آيه نازل شد که طبيعتاً خطاب به آنان بود. اگرچه منافاتى ندارد، شامل افرادى مثل آنان نيز بشود؛ خصوصاً آن که حکم در آيه بر عنوان «اهل بيت» آمده است و از آنجا که در هر زمان احتياج به امام معصومى است، لذا افراد ديگرى نيز که عنوان اهل بيت بر آنان صادق است، مشمول آيه تطهيرند.

ثالثاً: بر اساس روايات، چهارده معصوم (عليهم السّلام) همه يک نور هستند و امتيازي به يکديگر ندارند(1)، لذا وقتي مي گوييم آيه تطهير در شان اهل بيت نازل شده است به اين معني است که در شان تمام چهارده معصوم عليهم السلام نازل شده است.

به اين مطلب امام سجاد عليه السلام در روايتي اشاره فرموده است:

نقل شده وقتي اسراء را به شام مي‌برند، برخي به اسراء طعنه مي‌زنند. پيرمردي مي‌گويد شما از اسراي کدام قبيله خارجي هستيد. امام سجاد (عليه السلام) مي‌فرمايد: آيا قرآن خوانده‌ايد؟ گفت: بله. فرمود: آيا آيه شريفه:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا (2)

را خوانده‌ايد؟ گفت: بله، ولي به شما چه ربطي دارد؟! مگر شما اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستيد؟ امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.(3)

پي نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص1 و ج36، ص 280.

2.احزاب، آيه33

3.طبرسي، احتجاج، ص 157.

بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نمودند.

پرسش:

در مورد آیه تطهير دو شبهه براي بنده ایجادشده است.

اول اينکه کلمه ((رجس)) در قران کريم بارها براي اعمال گناه و زشت به‌کاربرده شده است.ولي با چه دليل اين کلمه شامل اعمال اشتباه نيز می‌شود؟

درم اينکه بر اساس آیه

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

که فعل تطهير بعد از توبه بیان‌شده. يعني لزوماً کسي که تطهير می‌شود داراي عصمت نيست؟ بر چه دليل تطهير در آیه تطهير به معني عصمت است؟

پاسخ:
قسمت اول سؤال شما در حقيقت همان گستره عصمت است که از اين آيه برداشت می‌شود. آيا آيه فقط عصمت از گناه را بيان می‌کند يا شامل عصمت از خطا و اشتباه هم می‌شود. برخي از مفسرين معناي حداقلي از «رجس» (گناه) را برداشت کرده‌اند و برخي معناي حداکثري (گناه، سهو و نسيان) را برداشت کرده‌اند.
علامه طباطبايي در الميزان می‌فرمایند:
كلمه" رجس"- به كسره را، و سكون جيم- صفتى است از ماده رجاست، يعنى پليدى، و قذارت، و پليدى و قذارت هیئتی است در نفس آدمى، كه آدمى را وادار به اجتناب و نفرت می‌نماید، و نيز هيئتى است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمى از آن نفرت می‌نماید. اولى مانند پليدى رذایل، دومى مانند پليدى خوك، هم چنان‌که قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده، درباره پليدى ظاهرى فرموده:" أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ" (1) و هم در پلیدی‌های معنوى، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به‌کاربرده و فرموده:" وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ" (2)، و نيز فرموده:" وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ" (3).
و اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى، و اثرى شعورى، كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل، يا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى می‌گوییم (انسان پليد، يعنى انسانى كه به خاطر دل‌بستگی به عقايد باطل، يا عمل باطل دلش دچار پليدى شده است).
با در نظر گرفتن اينكه كلمه رجس در آيه شريفه الف و لام دارد، كه جنس را می‌رساند، معنايش اين می‌شود كه خدا می‌خواهد تمامى انواع پلیدی‌ها، و هیئت‌های خبيثه، و رذيله، را از نفس شما ببرد، هیبت‌هایی كه اعتقاد حق، و عمل حق را از انسان می‌گیرد، و چنين ازاله اى با عصمت الهى منطبق می‌شود، و آن عبارت است از صورت علمی‌های در نفس كه انسان را از هر باطلى، چه عقايد و چه اعمال حفظ می‌کند، پس آيه شريفه يكى از ادله عصمت اهل‌بیت است.(4)
با توجه به تفسير علامه که می‌فرمایند خداوند می‌خواهد تمام پلیدی‌ها و هیئت‌های که مانع از عمل حق و اعتقاد حق می‌شود را از ايشان برداشته است، سهو و نسيان نيز انسان را از عمل حق بازمی‌دارد. لذا با توجه به اين مطلب می‌توان گفت که علامه نيز تمامي انواع عصمت را براي ايشان از آيه برداشت نموده‌اند.
آیت‌الله جوادي آملي نيز شبيه چنين استدلالي را بيان کرده و می‌فرمایند:
«از سوي ديگر، «ال» كه در آيه تطهير بر سر (الرِّجس) آمده براي جنس يا استغراق است و هر نوع پليدي را شامل می‌شود، ازاین‌رو سهو، نسيان و خطا نيز همانند شرك و گناه از (اَهلَ البَيت) مقصود در آيه تطهير، منتفي است.
دليل اين ادعا استدلال زمخشري است كه می‌گوید: آبرو و حيثيت گناهكار (همانند آلوده شدن بدن او با پلیدی‌های ظاهري) با ارتكاب گناه لکه‌دار می‌گردد و اين، بی‌اعتمادی مردم به وي را درپی دارد. بی‌تردید خطا و نسيان نيز اين اعتماد را زايل می‌کند، درحالی‌که راه هرگونه بی‌اعتمادی به سخنان واسطه وحي (پيامبر) يا مفسّر رسمي آن (امام) بايد بسته شود تا مردم بی‌آنکه نگران عصيان يا نسيان و خطاي آنان در ابلاغ يا تفسير وحي باشند، به گفتارشان گوش فرا دهند و آن‌ها را به کاربندند.
بدين ترتيب، ضرورت عصمت از خطا براي (اَهلَ البَيت) مذكور در آيه تطهير كه نبي مكرم صلی‌الله عليه و آله و سلم جزو آنان است انكارپذير نيست و اين خود، دليل است كه افراد جايزالخطا مصداق آيه تطهير نيستند؛ به‌ویژه اگر آن خطا فاجعه جبران‌ناپذیری همانند شترسواري در صحراي بی‌بصیرتی بصره باشد.(5)
شيخ طوسي و علامه حلي نيز دايره معناي تطهير از رجس را شامل عصمت از عيب و خطا دانسته‌اند.(6)
درمجموع می‌توان گفت با توجه به این‌که بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت مانند آلوسي، ابن کثير، طنطاوي، ابن عاشور، قشيري و ثعالبي، عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نموده‌اند و این‌که خطا، سهو و نسيان براي امامي که مبلغ، مفسر، و حافظ شريعت است، عيب و نقصي آشکار است که سبب بی‌اعتمادی مردم به آن‌ها می‌شود. لذا بايد گفت که از اين آيه معنی‌ای گسترده‌تر از عصمت برداشت می‌شود.(7)
اما پاسخ قسمت دوم سؤال شما:
تطهيري که در آيه تطهير آمده با آنچه در آيه مورداشاره آمده است تفاوت‌های اساسي دارد.
1. تطهیر ذکرشده در آيه تطهير، همراه با حصر (انما) است که نشان‌دهنده اين است که اين تطهير منحصر در اهل‌بیت پيامبر است. 
2. واژه «يريد» در آيه دلالت بر اراده تکويني خداوند بر اذهاب رجس از اهل‌بیت می‌کند، نه اراده تشريعي.
3. «ال» در «الرجس» به معناي جنس است و هر آنچه را که بر آن رجس و پليدي اطلاق شود در برمی‌گیرد.
4. کلمه «تطهيرا» که مفعول مطلق تأکيدي است و نشان می‌دهد که تمامي انواع طهارت معنوي را (عصمت از گناه، نسيان، خطا و اشتباه) براي ايشان اثبات نموده است. 
با توجه به این‌که اراده تکويني خدا از ابتدا بر تطهير همه‌جانبه اهل‌بیت بوده، لذا آن‌ها در طول عمر، متصف به اين عصمت و طهارت بوده‌اند.
براي توضيح بيشتر به تفسير الميزان ذيل همين آيه مراجعه بفرماييد.

پی‌نوشت‌ها:
1. يا گوشت خوك كه پليد است. سوره انعام، آيه 145.
2. و آن‌هایی كه در دل بيمارند، قرآن پليدى ديگرى بر پلیدی‌هایشان می‌افزاید، و می‌میرند درحالی‌که كافرند. سوره توبه، آيه 125.
3. و كسى كه خدا بخواهد گمراهش كند، دلش را تنگ و ناپذيرا می‌کند، به‌طوری‌که پذيرفتن حق برايش چون رفتن به آسمان غیرممکن باشد، خدا این‌چنین پليدى را بر كسانى كه ايمان نمی‌آورند مسلط می‌سازد. سوره انعام، آيه 125.
4. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج16، ص 467-468.
5. ادب فناي مقربان جلد5 -  صفحه 186.
6. رک: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص240؛ علامه حلي، نهج الحق و کشف الصدق، ص174.
7. رک: مجيد شاهوردي، غلامحسين زينلي، مقاله «گستره عصمت در آيه تطهير»، مجله مطالعات مقارنه‌اي مذاهب اسلامي، شماره اول، 1396.
 

اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.

پرسش:
سلام طبق نظر علماي شيعه درآيه تطهير اراده تکويني خداوند بر عصمت اهل بيت تعلق گرفته و اراده تکويني يعني جبر ، پس طبق اين آيه عصمت اهل بيت جبري است ، از طرف ديگر باز هم علماي شيعه معتقدند عصمت اختياري و اکتسابي است و اين فضيلتي براي اهل بيت مي باشد ، اين تضاد رو چگونه پاسخ مي دهيد ؟ تشکر
با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
 

پاسخ:
پاسخ اين سوال کاملا به اين نکته وابسته است که چه ديدگاهي در خصوص عصمت و ماهيت آن داشته باشيد.
انديشمندان اماميه در آثار خود عصمت را به گونه اي تعريف نموده اند، که سهم اختيار انسان در آن کاملا لحاظ شده است. از اين رو غالب ايشان عصمت را لطف، موهبت، توفيق و يا تفضّلي دانستند که در عين بقاء اختيار و قدرت بر گناه از سوي معصوم، وي را از هر خطا و اشتباهي باز مي دارد.(1)  
در نتيجه عصمت هم لطف است و هم اکتساب و استحقاق.
شايد يکي از بهترين تقريرهايي که در خصوص ماهيت عصمت و رابطه آن با اختيار انسان وجود دارد اين است که 
برخي از متکلمان، عصمت رايک ملکه علمي-عملي مي دانند که از مطابقت مختارانه عمل معصوم با علم موهبتي از سوي خداوند حاصل شده است.(2)  
مي توان مبناي ايشان را در توضيح حقيقت عصمت در چند مقدمه اينگونه بيان کرد:
اوّل اينکه، تفاوت و تمايز در تكوينيات، پايه و اساس خلقت است و اگر چنين نبود كل عالم هستي موجود نميشد؛ بنابر اين مسئله تفاوت فردي اعم از روحي و جسمي در انسانها به هيچ وجه قابل انكار نيست.
دوّم اينکه، مواهبي چون، فهم، عقل، هوش، استعداد و مانند آن، عطيّه هاي موهبتي و خدادادي است، که ميزان آن در افراد مختلف به جهت همان اصل تمايز در تکوين، متفاوت است، بنابراين هر کس در اين عالم با سرمايه اي متفاوت از ديگري پا به عرصه وجود گذاشته است.
سوم اينکه بکار گيري اين عطايا در اختيار انسان است که آنها را در مسير کمال و يا در سراشيبي سقوط قرار دهد و وجود هيچکدام از اين مواهب، جبري را بر انسان تحميل نمي کند.
با توجه به اين مقدمات بايد گفت، عصمت عبارت است از مطابقت عمل مختارانه معصومين(ع) با علم موهبتي از سوي خداوند؛ از اين رو به عنوان مثال «فضيلت حضرت علي عليه السلام اين بود كه به بهترين وجه از اين موهبت استفاده كرد و سر سوزني از آن را هدر نداد... و الا نمونه هايي از اين مواهب، به كسان ديگري از جمله بلعم باعورا داده شد، ولي نه تنها از آن استفاده نكردند، بلكه از آنها در راه باطل سوء استفاده نيز نمودند.»(3) 
بنابر اين «گرچه اصل اين سرمايه ها از خدا است، اما لازمه آن، جبر نيست؛ چرا كه به كارگيري اين سرمايه ها و ذخاير و مواهب الهي، اختياري است.»(4) 
پس در حقيقت اين استعداد و علمي که موهبتي بوده و زمينه عصمت را فراهم مي سازد، استعداد و علمي است که خداوند به همه انسانها به نحو تشکيکي افاضه کرده و هر که هر مقدار از اين استعداد و علم را داراست، نسبت به همان مقدار نيز مسئول بوده و عصمت در حقيقت مطابقت عمل هر انساني با مقدار استعداد و علمي است که از ناحيه حق به موهبت گرفته شده است. لذا عصمت اکتسابي است و هر کس بتواند به آنچه مي داند حقيقتا عمل کند مي تواند به مقام عصمت راه يابد.
با اين تعبير مسئله اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. چرا که اين اراده، يقينا اراده تکويني پروردگار است. (زيرا اراده تشريعي بر ذهاب رجس، مختص به اهل بيت نيست و خداوند از همه خواسته است که پاک زندگي کنند) و در  حقيقت به همان بخش موهبتي عصمت، يعني افاضه علمي که امکان عصمت مطلق را به انسان مي دهد، باز مي گردد.به عبارت ديگر معناي آيه اينگونه مي شود که «هماناخداوند اراده کرده است به نحو تکويني که شما اهل بيت(ع) صاحب موهبتي علمي باشيد که امکان عصمت از هر گناهي را براي شما فراهم آورد». اما روشن است که امکان، مساوي با تحقق نيست. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.والا همانگونه که بيان شد، حد مطلوبي از اين موهبت علمي را شيطان و بلعم باورا نيز داشتند، ولي نتوانستند عصمت را با اکتساب خود محقق سازند.

پي نوشت ها:
1.     شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، قم‏، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق، چاپ دوم، ص 128.
2.     محمد تقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، نگارنده: محمد مهدي نادري، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1383ش، چاپ دوّم، صص 53-63.
3.     همان، ص 58.
4.     همان، ص 57.
 

صفحه‌ها