مسیحیت

حمایت غربی ها از اسرائیل دلایلی همچون لابی قدرتمند یهود ونیز تعارض تمدنی اسلام و یهودیت با مسیحیت و تلاش مسیحیان برای مشغول کردن یهودیان و مسلمانان به نزاع دارد
علت حمایت دولت های غربی از اسرائیل

پرسش:
اساساً دلیل حمایت ابرقدرت‌ها به‌خصوص آمریکا از رژیم منفور و سفاکی مانند اسرائیل چیست؟ اسرائیل چه خاصیتی برای آن‌ها دارد که آن‌قدر برای بقای چنین رژیمی تلاش می‌کنند؟

 

پاسخ:
منازعه تاریخی اسرائیل-فلسطین، به نقطه حساسی رسیده است.
اسرائیل در حال کشتار زنان و کودکان فلسطینی است، چشمان مردم دنیا به غزه دوخته‌شده است. حمایت از اسرائیل در شرایط کنونی، نوعی خودکشی سیاسی است، اما در کمال تعجب، دولت‌های غربی مخصوصاً ایالات‌متحده آمریکا در حمایت از اسرائیل گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند. سؤال این است که چرا علی‌رغم تنفر جهانی از رژیم غاصب اسرائیل، حمایت کشورهای غربی از آن تداوم‌یافته است؟
عوامل پیدا و پنهان حمایت قدرت‌های غربی از اسرائیل چیست و آیا ممکن است در آینده دور یا نزدیک، سیاست دولت‌های غربی در قبال اسرائیل دچار تغییر شود؟

1. منازعات تاریخی مسیحیان و یهودیان
مطالعه روابط یهودیان و مسیحیان نشان می‌دهد که پیروان این دو دین ابراهیمی در طول تاریخ زیر سایه منازعه مداوم و مستمر مذهبی و قومی زندگی و تعامل کرده‌اند. نگرش مسیحیان نسبت به یهودیان در طول تاریخ، منفی بوده است. فراموش نکنیم که از نگاه مسیحیان، قاتل عیسی مسیح علیه¬السلام یا عامل قتل وی، یک شخص یهودی بوده است. از سوی دیگر اگر آموزه‌های برخی از بزرگان مسیحی درباره یهودیان را بنگریم، سراسر لعن و نفرین و ناسزا نسبت به یهودیان است. این «مارتین لوتر» رهبر پروتستانیزم مسیحی است که این‌گونه با تازیانه تعریض و کنایه، یهودیان را می‌نوازد؛ او می‌نویسد: «یهودیان «خون‌آشام»، «انتقام‌جو»، «پول‌پرست» و «کله‌شق» هستند. «خاخام‌های ملعون» جوانان مسیحی را گمراه کرده و ایمان آن‌ها را متزلزل می‌کنند. لوتر همچنین یهودیان را متهم به مسموم کردن چاه‌های آب مورداستفاده مسیحیان، ربودن کودکان و قطعه‌قطعه کردن آن‌ها می‌کند».
مارتین لوتر البته راه‌حل‌هایی برای چالش یهودیان دارد؛ «به آتش کشیدن کنیسه‌ها، تخریب خانه‌های آن‌ها و سکنی دادن آن‌ها  چون مشتی «کولی» در طویله‌ها، گرفتن کتاب‌ها و تورات (به‌عنوان ابزار شرک) از آن‌ها، ممنوع کردن آموزش یهودیت و تهدید به اعدام رهبران آن‌ها در صورت عدم اطاعت، ممنوعیت حق فعالیت اقتصادی و عبور و مرور برای کاسب‌کاران یهودی، ممنوعیت گرفتن بهره پول (رباخواری) و ضبط پول نقد و جواهرات آن‌ها، دادن بیل و کلنگ به دست جوانان قدرتمند یهودی برای سیر کردن شکمشان».(1)  این منازعه تاریخی تا سده بیستم ادامه یافت. اگرچه صهیونیست‌ها همیشه درباره کم و کیف این منازعات، راه افراط پیموده و نقاب مظلوم‌نمایی بر چهره زده‌اند، اما اصل منازعه، جدی و واقعی است. حمایت دولت‌های مسیحی غربی از دولت جعلی اسرائیل، حمایت از اخراج یهودیان از سرزمین‌های مسیحی است. چه‌بهتر که دو رقیب یا دشمن مسیحیان (مسلمانان و یهودیان) در منطقه‌ای غیر مسیحی (فلسطین) مشغول کشتار همدیگر شوند تا خیال دولت‌های غربی «با یک تیر دو نشان» بزنند! هم از شر یهودیانِ همیشه مزاحم راحت شوند و هم رقیب قدرتمند و دیرینه خویش (مسلمانان) را مشغول سازند. شکست دولت اسرائیل، می‌تواند به معنای بازگشت یهودیان به دامن مسیحیان و شعله‌ورشدن منازعه تاریخی گذشته بین یهودیان و مسیحیان باشد.

2. منازعه تمدنی اسلام و غرب مسیحی
مشکل غرب با ما، مشکل تمدنی است. رابطه دنیای غرب با اسلام در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است. جنگ‌های صلیبی یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخی در این روابط است که منطقه فلسطین، نقطه کانونی آن بود و پایان آن به سود مسلمانان رقم خورد و دنیای مسیحی ناچار به پذیرش «نفوذ فرهنگی اسلام در قلب اروپا» شد.(2)   غرب مسیحی، دنیای اسلام را به‌سان «رقیب تمدنی» می‌نگرد که در طول تاریخ اگرچه به‌صورت مداوم، برنده رقابت تمدنی با غرب نبوده، اما همیشه بازنده نیز نبوده است. استعداد موجود در آموزه‌های اسلامی، همیشه اندیشمندان و سیاستمداران غربی را نگران برخاستن ققنوس تمدن اسلامی از خاکستر ویرانه‌های سده‌های اخیر تاریخی آن کرده است. 
سخنان «جرج دبلیو بوش» پس از حمله حوادث 11 سپتامبر در اشاره به آغاز جنگ‌های صلیبی در این راستا ارزیابی می‌شود.(3)  تأکید جو بایدن رئیس‌جمهور فعلی آمریکا در سال 1985 در دوره سناتوری، بر اختراع اسرائیل جدید در منطقه خاورمیانه در صورت نابودی دولت جعلی اسرائیل، نیز همین خط فکری و سیاسی را دنبال می‌کند.(4)  «فلسطین نقطه کانونی تمدن آینده اسلامی» است. غرب نمی‌خواهد و نمی‌تواند نسبت به تشکیل یک منطقه یکدست اسلامی، بی‌توجه باشد؛ چراکه تشکیل چنین منطقه‌ای می‌تواند مقدمه‌ای بر آغاز دوباره تمدن عظیم اسلامی باشد، پدیده‌ای که غرب نه حاضر به پذیرش آن است و نه توان تحمل و مقاومت در برابر جذابیت آن برای دنیای معاصر را داراست. فراموش نکنیم که «انقلاب اسلامی»، احیای عظمت گذشته مسلمین و «دوران زرین اسلامی» را فریاد کرده است. این امر به‌خودی‌خود نوعی اعلان‌جنگ به «تمدن مسیحی غربی» است.
اسرائیلِ یهودی، «خط مقدم برخورد تمدنی غرب و اسلام» است. در ظاهر، جنگ اسلام و یهود است که ریشه در تاریخ دارد، اما درواقع، دنیای مسیحی و غربی پشت این منازعه تمدنی و تاریخی پنهان‌شده است.

3. لابی یهودی و نقش تعیین‌کننده آن در سیاست خارجی آمریکا
به‌طور مشخص سیاست خارجی آمریکا مخصوصاً در دو دهه اخیر در جهت حمایت در اسرائیل حرکت کرده است. برخی از پژوهشگران آمریکایی سیاست خارجی مانند «فرانک لمب» معتقدند جهت‌گیری‌های سیاست خارجی آمریکا در حمایت از اسرائیل، وجهه جهانی آمریکا را مخدوش ساخته و هزینه‌های سنگینی بر مردم آمریکا تحمیل کرده است، اما بااین‌وجود، دولت آمریکا همچنان به حمایت خویش از رفتارهای ضد بشری و نامتعارف دولت اسرائیل ادامه می‌دهد. یکی از مهم‌ترین دلایل این حمایت‌ها، نفوذ لابی قدرتمند یهودی در نظام سیاسی آمریکاست. در این میان نقش «کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک)» به‌عنوان قدرتمندترین و شناخته‌شده‌ترین سازمان یهودی آمریکا بسیار شاخص است.(5)  ازجمله عوامل تأثیرگذاری لابی یهودی بر نظام سیاسی آمریکا باید به منافع نجومی صنایع نظامی آمریکا از طریق لابی یهودی اشاره کرد. وجود دولت اسرائیل در منطقه موجب رونق مستمر صنایع نظامی آمریکا شده است. روابط پیچیده لابی یهودیان با صنایع نظامی آمریکا از یک‌سو و تضمین خریداران قطعی سلاح‌های آمریکایی در خاورمیانه به دلیل وجود تهدید امنیتی اسرائیل برای کشورهای اسلامی منطقه (مشتریان سلاح‌های آمریکایی!)، نظام سیاسی آمریکا را علی‌رغم هزینه‌های سنگین برای مالیات‌دهندگان آمریکایی، به حمایت از اسرائیل، تشویق می‌کند.

4. حفظ پرستیژ سیاست خارجی دولت‌های غربی.
یکی از وظایف سیاست خارجی دولت‌ها، «حفظ پرسیتژ ملی» در سطح بین‌المللی است.(6)  دولت‌های غربی از آغاز پیدایش اسرائیل تاکنون به دلایلی که گفته شد از اسرائیل حمایت کرده‌اند، در مقابل، ملت‌های مسلمان منطقه و در رأس آنان «ملت ایران» پس از پیروزی «انقلاب اسلامی» در برابر دولت جعلی اسرائیل صف‌‌آرایی کرده‌اند. شکست اسرائیل درواقع به معنای شکست چندین دهه سیاست حمایتی دولت‌های غربی از متحد استراتژیک آنان است. اینک دولت‌های غربی به «نقطه حساس و غیرقابل بازگشتی» در حمایت از اسرائیل رسیده‌اند، اگر همچنان به حمایت خود از دولت اسرائیل ادامه دهند، درواقع از «تروریسم دولتی» و «کشتار زنان و کودکان» حمایت کرده‌اند و اگر دولت اسرائیل را رها کنند، حیثیت تاریخی چندین دهه آنان بر باد خواهد رفت و دیگر هیچ کشوری با آنان به‌عنوان متحد، ائتلاف نخواهد کرد (ریسک ائتلاف با آنان بالا خواهد رفت). گزینش دولت‌های غربی تاکنون، «حفظ پرستیز ملی» خویش به قیمت «حمایت از تروریسم دولتی اسرائیل» بوده است.

نتیجه‌:
حمایت همه‌جانبه دولت‌های غربی از دولت جعلی اسرائیل، «دلایل تاریخی، تمدنی، اقتصادی و سیاسی» دارد. در بحث از دلایل تاریخی به «منازعه مسیحیان و یهودیان» اشاره و در مبحث دلایل تمدنی، «تعارض تمدنی اسلام و مسیحیت»، دلیل این رفتار دولت‌های غربی دانسته شد. دلایل اقتصادی و سیاسی به «نفوذ لابی یهودی» در نظام سیاسی آمریکا و «حفظ پرستیژ» نظام‌های سیاسی غرب می‌پردازد.

پی نوشت:
1. رضازاده، هادی، مارتین لوتر و یهودیت، سایت فرهنگی نیلوفر،19/11/1395، https://neeloofar.org/191195/به نقل از «درباره یهودیان و درو غ هایشان»، مجموعه آثار مارتین لوتر، منتشرشده در وایمار، بخش ۵۳، ص ۴۱۲ تا ۵۵۲.
2. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 11، ص 2629.
3. جرج دبلیو بوش، اظهار تأسف از کاربرد عبارت جنگ‌های صلیبی، خبرگزاری فارس، 6/8/1383، https://www.farsnews.ir/news/8308060281.
4. بایدن، جو، اعتراف جنجالی جو بایدن درباره حمایت از اسرائیل، خبر آنلاین، 18/7/1402، khabaronline.ir/xkwg6.
5. خانی، محمدحسن، صادقی، محمد مسعود، تحلیل هزینه-فایده راهبرد حمایت همه‌جانبه از رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی ایالات‌متحده آمریکا، فصلنامه پژوهش‌های راهبردی سیاست، ش 36، 1392، ص 156 ـ 159.
6. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران 1320-1357، ص 8.

 

مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند
صهیونیسم مسیحی و یهودیت

پرسش:
مسیحیت صهیونیستی دقیقاً چه چیزی است؟ مگر صهیونیست‌ها یهودی نیستند و یهودیان قاتلان حضرت عیسی نیستند؟! چطور شده که مسیحیت و یهودیت متحد شده‌اند؟! آیا اتحاد آن‌ها خطری برای اسلام نیست؟
 

پاسخ:
دین مسیحیت، با محوریت حضرت عیسی علیه‌السلام، از ادیان الهی که در سرزمین فلسطین و در میان یهودیان، ظهور یافت. این دین دارای مذاهب و فرقه‌های مختلف کاتولیک و ارتدکس و پروتستان است. کلیسای ارتدکس در قرن یازدهم، متأثر از منازعات بخش غربی و شرقی امپراتوری روم، از کلیسای کاتولیک که در بخش غربی بود، انشعاب یافت.(1)  کلیسای پروتستان نیز انشعابی از کلیسای کاتولیک بعد از اعتراضات نسبت به عملکرد کلیسا در قرن شانزدهم میلادی است.(2)  مسیحیت صهیونیستی،(3)  یکی از فرقه‌های نوظهور در مسیحیت است که متأثر از جریان پروتستانتیسم، در اواخر قرن 19 مطرح شد (4)  و نهایتاً در اوایل قرن 20 به‌عنوان یک فرقه مسیحی ظهور یافت و تثبیت شد (5)  و اینک مسیحیت صهیونیستی 25 درصد از جمعیت مسیحیان آمریکا را تشکیل می‌دهد و اکثراً طرفدار حزب جمهوری‌خواه آمریکا هستند و در برخی از نظرسنجی‌ها یک‌سوم حزب جمهوری‌خواه نیز از این جریان است.(6)  در ادامه در قالب چند نکته به توضیح بیشتر می‌پردازیم:

نکته اول:
ابتدا به تعریف مسیحیت صهیونیستی می‌پردازیم. این فرقه نوظهور به شک‌های مختلفی تعریف‌شده است که از یک نظر می‌توان آن را به این شکل توصیف نمود: «یک جریان افراطی مسیحی است که با تکیه‌بر تفاسیر تحت‌اللفظی از متون کتاب مقدس، خواهان تحقق پیشگویی‌های کتاب مقدس بر اساس عقاید تقدیرگرایانه خویش است تا از این طریق زمینه را برای ظهور مسیح علیه¬السلام در آخرالزمان فراهم آورد».(7) 
برای مسیحیت صهیونیستی، ویژگی‌هایی را ذکر کرده‌اند؛ ازجمله اینکه:
• تلفیقى است از تعالیم مسیحیت (خصوصاً مکاشفات یوحنا) و یهودیت (خصوصاً تورات).
• تأکید برریشه‌های یهودی دین مسیحیت.
• مقابله با افکار ضد یهود.
• اعتقاد به اینکه ظهور عیسی مسیح نزدیک است.
• لزوم بسترسازی برای ظهور حضرت عیسی.
• حمایت از صهیونیسم و تعصب شدید نسبت به اسرائیل.
• تلاش برای مهاجرت یهودیان به اسرائیل.(8) 

نکته دوم:
درباره رابطه مسیحیت صهیونیستی و یهودیت، گفتنی است: اگرچه مسیحیت در بستر یهودی شکل گرفت و بسیاری از مسیحیان اولیه، از یهودیان بوده‌اند؛ اما به سبب فتنه عالمان یهود علیه حضرت عیسی علیه‌السلام و مخالفت اکثر یهودیان با دین نوظهور مسیحیت، همواره کلیسای کاتولیک، رویکرد منفی به یهودیان داشت و مستند به فرازهایی از عهد جدید، یهودیان را قاتلان حضرت عیسی علیه‌السلام تلقی می‌کرد:(9) «هنگامی‌که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد. آن‌ها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست».(10) 
این نگرش به یهودیان ادامه داشت و یهودیان در اقصی نقاط جهان، مورد آزار مسیحیان قرار می‌گرفتند؛ تا اینکه مارتین لوتر از رهبران جریان پروتستان، این نگرش را تغییر داد. وی به ریشه‌های یهودی دین مسیحیت تأکید نمود و به شکل شگفت‌انگیزی، به تحسین یهودیان اقدام کرد:
«یهودیان حامل برترین خون‌ها در رگ‌های خود هستند. روح‌القدس به‌واسطه آن‌ها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آن‌ها فرزندان خدایند. ما در مقایسه با آن‌ها بیگانه‌ایم... ما همچون سگانی هستیم که از خرده‌نان‌های بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می‌کنیم». در ادامه، وی، پاپ و اسقف‌ها را رهبرانی احمق می‌نامد و به یهودیان حق می‌دهد که به مسیحیتی که چنین رهبرانی دارد، ایمان نیاورند.(11) 
مسیحیت صهیونیستی، متأثر از همین مبانی فکری، نگرش مثبتی به یهودیت دارد و با توجه به عقاید آخرالزمانی درباره جنگ آرماگدون در فلسطین و لزوم مهاجرت یهودیان به آنجا و حمایت از یهودیان علیه ساکنان فلسطین، ارتباط وثیقی با یهودیان و دولت اسرائیل دارد.(12) 
لازم به ذکر است که مسیحیت صهیونیستی دارای مبانی الهیاتی خاصی است که گاهی خوشایند یهودیان نیز نیست. مثلاً مسیحیت صهیونیستی اعتقاد دارد که پس از حمایت از اسرائیل و مهاجرت یهودیان به آنجا و وقوع جنگ آخرالزمانی میان خیر و شر در آرماگدون (منطقه‌ای نزدیک بیت‌المقدس)، نهایتاً عیسی مسیح ظهور می‌کند و دین یهودیت از بین می‌رود بدین گونه که یک‌سوم یهودیان، مسیحی می‌شوند و دوسوم که مسیحی نمی‌شوند، از بین می‌روند.(13) 

نکته سوم:
مسیحیت صهیونیستی به سبب عقاید آخرالزمانی و نفوذی که بر دولت آمریکا دارد (14)  و همچنین، هم‌پیمانی با اسرائیل و حمایت همه‌جانبه از این دولت غاصب برای حاکمیت تام بر سرزمین فلسطین، قطعاً از جریان‌های خطرناک برای دین اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان است. این گروه اگرچه منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و ازاین‌جهت، با مسلمانان اشتراک نظر دارند؛ اما به سبب تفسیر انحرافی از حضرت عیسی علیه‌السلام -که هم در این فرقه نوظهور و هم در سایر مذاهب مسیحی وجود دارد- آن‌ها نه اعتقادی به پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله دارند و نه اعتقادی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه. آن‌ها هرگونه مخالفی را مصداق شرّ دانسته که باید دولت آمریکا بر آن غلبه یابد و به همین جهت، همواره بر تجهیز نظامی آمریکا و قدرتمندتر شدن آن اصرار می‌ورزند و با انعدام تسلیحات آمریکا یا محدودسازی آن‌ها به‌شدت مخالف‌اند.(15) 

نتیجه:
مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که متأثر از نگرش پروتستانی در مسیحیت، رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند. این جریان در جامعه و دولت آمریکا، حضور مؤثری دارد و مهم‌ترین حامی اسرائیل در آمریکا می‌باشند و روابط محکمی با دولت اسرائیل دارد. اگرچه برخی از آموزه‌های مسیحیت صهیونیستی درباره آخرالزمان، مشابه آموزه‌های دین اسلام است؛ اما به سبب تفسیر نژادپرستانه از یهودیت و تفسیر انحصارگرایانه از مسیحیت و منجی آخرالزمان، دیدگاه آن‌ها در تقابل با دیدگاه اسلام است و برای اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان، به‌شدت خطرناک می‌باشند و باید نسبت به فتنه‌های آن‌ها هوشیار بود.

 

پی نوشت:
1. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 189- 192.
 2. میشل، توماس، کلام مسیحی، ص 108.
 3. Christian Zionism.
 4. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
 5. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 6. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144.
 7. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 8. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
9. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 10. مَتّی 17‏:22- 23؛ مَرقُس 9‏:30‏-32؛ لوقا 9‏:44- 45.
 11. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140-141.
 12. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144-148.
 13. Burr, Elizabeth And Smith, David Whitten And Burr, Elizabeth Geraldine, Understanding World Religions: A Road Map for Justice and Peace, USA, p.109.
 14. تا جایی که گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به الهیات مسیحیت صهیونیستی و جنگ آرماگدون، اعتقاد داشت. (برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81).
15.  دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 147.
 

واژه «پسر خدا» در مورد حضرت عیسی علیه السلام، یا واژه ای حقیقی است و یا واژه ای استعاره ای، که در هر دو صورت، اشکالات جدی به اطلاق این واژه برای ایشان وارد است.
آیا عیسی علیه السلام پسر خدا است؟

پرسش:
چرا مسلمانان با این تعبیر که «عیسی پسر خدا» است مخالفند؛ در حالیکه خودشان نیز قبول دارند که عیسی دارای پدر زمینی نبود و روح خدا بود که مریم را آبستن کرد؟!
 

پاسخ:
بحث ماهیت خداوند، یکی از مباحث مهم و اساسی در بیشتر ادیان بوده و تلقی این مفهوم در ادیان ابراهیمی نیز، ممکن است تا حدودی با یکدیگر متفاوت باشد. در این میان دین مسیحیت علی رغم تاکید و تکیه بر مفهوم خداوند واحد، قائل به اعتقاد به اقانیم سه گانه (تثلیث) و تجسد خداوند در قالب حضرت عیسی علیه السلام بوده و برای حضرتش، اصطلاح «پسر خدا» را در نظر می گیرند.
شگفت این است که علی رغم اصالت و قدمت باور به پسر خدا بودن حضرت عیسی که در میان سه مکتب اصلی این دین، یعنی کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان مورد اتفاق بوده و از مهمترین اصول الهیاتی در این دین به حساب می آید، اما تا به امروز، هیچ وحدت رویه و اتفاق نظری در تفسیر و چیستی آن به وجود نیامده و همین امر به رازآلودگی و غیر عقلانی بودن این دین، منتهی گشته است.
در ادامه به برخی از احتمالاتی که در خصوص معنای «پسر خدا» ممکن است به ذهن متبادر شود، خواهیم پرداخت و پاسخ و نقد هر کدام را از منظر اسلامی در قالب چند نکته اشاره خواهیم کرد.

نکته اول:
اگر از عبارت «پسر خدا» معنایی حقیقی اراده شود، برای کسانی که در فضای فرهنگی اسلامی، تنفس کرده و از زلال باورهای راستین دین خاتم سیراب گشته اند، این مسئله، امری شگفت آور و تا حدود بسیاری دور از عقلانیت، به حساب می آید هر چند ممکن است در فضای فکری مسیحیان که خدا را در قالب «اقانیم ثلاثه» یعنى (خداى پدر، خداى پسر و خداى روح القدس) تصویر مى نمایند، به این اندازه، عجیب به نظر نرسد.
در واقع، اثبات «واجب الوجود» بودن خداوند در حکمت و الهیات اسلامی، مستلزم اثبات صفات ثبوتیه و صفات سلبیه درحق خداوند بوده و بدین معناست که خداوند «من جمیع الجهات» واجب الوجود بوده و هیچ جهت نقصان عیب، ترکیب، احتیاج، محدودیت و مسائلی از این دست در او قابل تصوّر نیست.(1) 
مطابق با آموزه های اسلامی، واژه خداوند ناظر به وجودی است که قابل کثرت و تعدد نباشد، نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخل اعداد نشود، و اگر هم برایش دومى فرض شود، باز خود همان است و چیزى بر او اضافه نشده است.(2)  در حقیقت، وصف احدیت الهی اساسا جایی برای غیر خداوند نمی گذارد تا آن غیر بخواهد، پدر، فرزند، خواهر، برادر و ... خدا باشد.
از این رو آیات انتهایی سوره مبارکه توحید، ناظر به شریک نداشتن خدا در ذات و صفات است که در آیه سوم این سوره، این حقیقت با مفهوم «فرزند و پدر نداشتن خدا»  و با عبارت « لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» بیان شده و در آیه چهارم با مفهوم «بی‌همتایی خدا در صفات» و با عبارت « وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» بدان اشاره شده است.
« این دو آیه کریمه از خداى تعالى این معنا را نفى مى کند که چیزى را بزاید. و یا به عبارت دیگر ذاتش متجزى شود، و جزئى از سنخ خودش از او جدا گردد... و نیز این دو آیه از خداى تعالى این معنا را نفى مى کنند که خود او از چیزى متولد و مشتق شده باشد، حال این تولد و اشتقاق به هر معنایى که اراده شود... و نیز این معنا را نفى مى کنند که براى خداى تعالى کفوى باشد که برابر او در ذات و یا در فعل باشد، یعنى مانند خداى تعالى بیافریند و تدبیر نماید.»(3)   

نکته دوم:
در نکته قبل گذشت که اطلاق «پسر خدا» بر حضرت عیسی علیه السلام، به نحو حقیقی، شرک آمیز و نادرست است و منطقاً نمی توان توحید و تثلیث را با هم پذیرفت. در نتیجه چاره ای جز گذر از حقیقت به مجاز، نبوده و برای یافتن معنایی معقول، باید این واژه را در چارچوبی استعاری و مجازی تعریف کرد. همچنانکه با مراجعه به متن کتاب مقدس، موارد متعددی وجود دارد که نشان می دهد «پسر خدا» بودن به معنای «خدایی شدن» و «طهارت نفس» است و این عنوانی است که می‌توان از طریق اعمال نیک به آن دست یافت. چه اینکه عنوان «پسر خدا»، ریشه در اصطلاحات عهد عتیق داشته(4)  و در عهد جدید نیز علاوه بر حضرت عیسی،(5)   عنوان، «پسران خدا» بر پیروان عیسی نیز اطلاق شده است. نظیر آنکه در عهد جدید، حضرت عیسی از تعبیر «فرزندان خدا» برای صلح‌جویان استفاده کرد. او بیان کرد: «خوشا به حال صلح کنندگان، زیرا  آنها فرزندان خدا خوانده خواهند شد.»6()  همچنین برای کسانی که دشمنان خود را دوست دارند و برای آنها دعا می کنند، می فرماید: «اما من به شما می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که به شما جفا می کنند دعا کنید تا  فرزندان پدر خود در آسمان باشید.»(7) 
از این منظر، «پسر خدا»، برای حضرت عیسی نظیر «خانه خدا» برای کعبه است. بدین معنا که وقتی گفته می شود، «بیت الله» در اینجا نوعی «اضافه تشریفیه» وجود دارد که برای نشان دادن، شرافت و برکت آن مکان است نه اینکه این مکان حقیقتا خانه خدا باشد!! نظیر کلمه «ثار الله» (به معنای خون خدا) که نوعی از اضافه تشریفیه بوده و شدت شرافت و عظمت خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را نشان می دهد.

نکته سوم:
اما اگر گفته شود که «پسر خدا» بودن حضرت عیسی علیه السلام ناظر به تولد ویژه حضرت بوده که در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده است(8)  و بدین معناست که در امر ولادت وی، پدری زمینی وجود نداشته و روح القدس متکفل تولد او از حضرت مریم سلام الله علیها بوده است -چنانکه از سوال یادشده نیز همین معنا به ذهن متبادر می شود- در این صورت هر چند باز هم معنایی مجازی از عبارت «پسر خدا» در نظر گرفته شده و از این جهت محذوری که در نکته اول بدان اشاره شد را با خود ندارد، اما این نقض بوجود می آید که اگر حضرت عیسی بواسطه نوع تولدش از طریق روح القدس، «پسر خدا» است، پس حضرت آدم علیه السلام که اولین انسان بوده و حتی در ولادتش روح القدس و مادری نیز مشارکت نداشته اند، به طریق اولی باید «پسر خدا» باشد؛ در حالی که مسیحیان ایشان را پسر خدا نمی دانند. توضیح بیشتر اینکه، در باور به خلقت ابتدایی حضرت آدم علیه السلام میان ادیان ابراهیمی، اتفاق نظر وجود داشته(9)   و اگر ویژگی تولد حضرت عیسی وی را مستحق عنوان «پسر خدا» کرده است، باید بر طبق عقاید مسیحیان، حضرت آدم  به چند مرتبه اولی تر، پسر خدا باشد چرا که همان مقدار وساطت واسطه ها نیز که در تولد حضرت عیسی وجود دارد، در تولد حضرت آدم وجود ندارد؛ در حالیکه ایشان وصف «پسر خدا» را منحصر به حضرت عیسی می دانند و آن را به معنای الوهی بودن حضرت عیسی و همذات بودن ایشان با خدا می دانند.(10)  

نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می شود که:
اولا اگر معنای پسر خدا بودن، معنایی حقیقی باشد، مطابق با باور مسلمانان به خداوند، که هیچگونه از جهات نقص، عیب، ترکیب، احتیاج، محدودیت و مسائلی از این دست در او قابل تصور نیست، قابل جمع نخواهد بود. 
دوم اینکه، اگر این واژه را استعاری -مثل خدایی شدن و طهارت نفس- تلقی کنیم، در این صورت اختصاصی به حضرت عیسی علیه السلام نخواهد داشت و شامل بسیاری از مومنان خواهد شد.
سوم اینکه، اگر اتصاف حضرت عیسی علیه السلام به این عنوان، به سبب خلقت ویژه حضرت عیسی علیه السلام است، این عنوان به مراتب برای حضرت آدم علیه السلام مناسب تر است.

پی نوشت:
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایۀالحکمه، چ1، ص 68.
2 . طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان‏، ج‏20، ص670.
3 . طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان‏، ج‏20، ص 672.
4 . ایوب، 1: 6 ؛ 2: 17.
5 . یوحنا، 10: 34-36.
6 . متی، 5: 9.
7 . متی، 5: 44-45.
8 . ر.ک سوره مریم، آیات 16-21
9 . خواص، امیر، «بررسی تطبیقی خلقت آدم و حوا از منظر قرآن و عهد عتیق، مجله معرفت ادیان»، ص48.
10 . خواص، امیر، «پولس و الوهیت عیسی مسیح»، مجله معرفت ادیان، بهار 1389ش، شماره2، ص 105-108.
 

آموزه شفاعت، برای انسان و کرامت انسانی، ارزشی ویژه قرار داده در حالی که آموزه فدیه درمسیحیت برای انسان نقشی قائل نشده است و سرشت انسان را آلوده به گناه می داند.
تفاوت مفهوم شفاعت در اسلام با فدیه در مسیحیت

پرسش:
آموزه «شفاعت» در منظومه فکری شیعه، چه شباهت و تفاوتی با آموزه «فدیه» در مسیحیت دارد؟ آیا این درست است که باور شیعیان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسین علیه السلام، ، از باور مسیحیان درباره بخشیده شدن به خاطر به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام،  گرفته شده است؟
 

پاسخ:
آموزه «فدیه» در مسیحیت و «شفاعت» در شیعه -بلکه در دین اسلام- از آموزه‌های با اهمیتی می‌باشند که در مسیحیت از ارکان اصلی و اساسی و در شیعه به عنوان مکمل قلمداد می‌شود. اگر چه بین این دو آموزه شباهت‌ها و اشتراکاتی وجود داشته و به همین جهت، برخی این چنین تصور کرده‌اند که آموزه شفاعت در شیعه از فدیه در مسیحیت گرفته شده؛ اما با در نظر گرفتن مبانی هر کدام این آموزه‌ها، در می یابیم تفاوت‌های بنیادینی بین این دو آموزه وجود داشته که راه هر کدام را از هم جدا می‌سازد. 

در ادامه توضیح این مطلب را در قالب چند نکته پی خواهیم گرفت:

نکته اول: آموزه فدیه در مسیحیت: 

این آموزه، از محوری‌ترین آموزه‌های مسیحیت بشمار آمده، به گونه ای که با مرگ حضرت عیسی علیه السلام بر روی صلیب، انسان از گناه رهایی می‌یابد.(1)  توضیح مطلب اینکه، بنابر آموزه های دین مسیحیت (به تعبیر بهتر: الهیات پولُسی که در مسیحیت، تثبیت و رواج یافته است)، خداوند انسان را قبل از گناه حضرت آدم و حوا علیهما السلام به صورت خود و شبیه خود آفرید.(2)  سپس حضرت آدم و حوا علیهما السلام را در بهشت جای داد. اما ایشان با خوردن از شجره ممنوعه از بهشت رانده شدند(3)  و این گناه بقدری بزرگ و سنگین بود که بر روی رابطه خدا و ذات و بدن انسان تأثیر گذاشت و آثاری از جمله مرگ،(4)  از بین رفتن قداست و پاکی،(5)  دشمنی با خدا،(6)   از دست دادن مقام فرزندی خدا،(7)  دچار شدن نسل بشر به گناه ذاتی و فطری،(8)  و ... را در بر داشت. اینک که انسان سقوط کرده و نمی‌تواند برای نجات و رستگاری خود اقدامی کند و از طرف دیگر، خداوند انسان را دوست دارد؛(9)  یگانه فرزند خود را که با او هم ذات است، به صلیب کشید تا جور دیگر انسان‌ها را به دوش کشیده، کفاره آدم و آدمیان را پرداخته و بار دیگر بین خدا و انسان آشتی برقرار گردد.(10)  
مهم‌ترین پیامدی که این آموزه دارد، این است که بنابر الهیات پولسی، شریعت و احکام فقهی در ادیان الهی گذشته، به دوره بین گناه آدم علیه السلام و به صلیب در آوردن حضرت عیسی بر می‌گردد؛ اما پس از آمدن حضرت عیسی و صلیب کشیده شدنش، کسی که به این رخداد تاریخی ایمان داشته باشد، برای نجات یافتن، دیگر به شریعت نیازی نخواهد داشت.(11)  پس اعتقاد و ایمان به مسیحیت و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام، موجِب بخشش انسان از گناه، بازگشت انسان به سرشت اول و فطرت، بی نیازی به احکام شریعت و نیز باعث سعادت می‌گردد. جالب این است که عامل اصلی نجات انسان، خدا بوده و انسان نقشی در این نجات و سعادت نداشته و رستگاری با تدبیر الهی بطور رایگان به بندگان داده شده است.(12)  

نکته دوم: آموزه شفاعت در تشیع

شفاعت از اصول اسلامی است که در آیات مختلف قرآن بازتاب یافته است و منحصر به شیعیان نیست. از منظر اسلامی، کسی مشمول شفاعت می‌شودکه اسباب شمول رحمت الهی را به صورت ناقص در وجود خود دارد به صورتی که خدا از او رفع عذاب کند یا بر درجه و رتبه او بیفزاید و با ضمیمه کردن خود به شخص شفیع، گویی سببیت را کامل می‌کند و مشمول رحمت الهی می‌شود.(13)  هرگاه شفاعت به خداوند نسبت داده می شود، عنوان آن مغفرت است و هرگاه به مجاری و واسطه‌ها منسوب می‌گردد، همان شفاعت است و لازمه هردوی آن، نظام داشتن جهان است.(14)  
در باب شرایط شفاعت گفته شده که می‌بایست انسان مورد پسند و رضایت پروردگار باشد. خداوند در سوره طه می‌فرماید:  ﴿ یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا ﴾؛ در آن روز شفاعت (هیچکس) سودی نمی‏بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضی است.»(15).   از دیگر شرایط می‌توان به مشرک، کافر، منافق یا ناصبی نبودن، پشیمانی از گناه و... اشاره کرد.(16)  
از منظر اسلامی و مذهب شیعه، اعتقاد بدون عمل، مردود بوده بطوری که در احادیث فراوانی، از دلگرم بودن به شفاعت و ارتکاب گناه بر حذر داشته شده ایم. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «در آنچه (اعمال) برای روز قیامت پیش داشتید به خیال شفاعت ما نباشید و خود را در روز قیامت نزد دشمنان رسوا نکنید...»(17)  
اما متاسفانه گاهی در میان مردم، به مواردی بر می‌خوریم که با بدفهمی از مسأله شفاعت، خودشان را موظف به تکالیف ندانسته و با موضوعاتی مانند صرفِ محبت اهل بیت علیهم السلام، کشته شدن امام حسین علیه السلام برای کفاره گناهان امت و اموری از این قبیل، خود را دلخوش به شفاعت خداوند و شفاعت کنندگان دانسته‌اند. شهید مطهری در نقد چنین دیدگاهی می‌گوید: «(اینکه) امام کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود! بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما [یعنی در میانِ برخی از شیعیان] نیز رایج شده است. این فکر است که امام حسین علیه السلام،  را به کلی نسخ می‌کند و او را به صورت سنگر گنه کاران در می‌آورد؛ قیام او را کفاره عمل بد دیگران قرار می‌دهد...»(18)   

نکته سوم:

اینک به طور خلاصه به شباهت‌ها و تفاوت‌های آموزه‌های فدیه و شفاعت می‌پردازیم:

1- شباهت‌ها:
ـ هر دو آموزه به نیاز به واسطه تاکید دارند: اینکه خود شخص به تنهایی 
قادر نیست تا بخشیده شود و به واسطه و میانجی احتیاج دارد.
ـ نیازمندی به اذن الهی.
ـ وضع فدیه و شفاعت برای نجات انسان.
ـ هردو فعل خداوند می‌باشند.
ـ هر دو دارای شرایط و اسبابی می‌باشند. 
ـ مبتنی بودن هردو به فیض و رحمت الهی. 

2- تفاوت‌ها: 
ـ فدیه باعث تحول در سرشت گناه آلود انسان می‌شود؛ ولی در مسأله شفاعت، سرشت انسان گناه آلود نیست تا به تحول نیاز داشته باشد. 
ـ فدیه در وهله نخست ترمیم کننده ارتباط انسان با خدا در ارتباط با گناه اولیه است؛ اما شفاعت مربوط به آمرزش گناهان انسان در طول زندگی است. 
ـ جایگاه شریعت نسبت به مسأله فدیه با جایگاه آن نسبت به شفاعت متفاوت است. 
ـ فدیه در مسیحیت آموزه‌ای اصلی است؛ اما شفاعت در شیعه امری فرعی است و نقش مکمّل را دارد. 
ـ در  مسأله  فدیه  مسیحی، انسان  نقش  چندانی  در  نجات  ندارد؛ اما در مسأله شفاعت شیعی، خود انسان برای نجات ایفای نقش می‌کند.(19)   

نتیجه: 
با در نظر گرفتن مطالب فوق و مقایسه دو آموزه فدیه و شفاعت، این نتیجه حاصل می‌شود که در هندسه معرفتی شیعه نسبت به آموزه شفاعت، برای انسان و کرامت انسانی، ارزشی ویژه قرار داده شده و نسبت به اسباب بخشش گناهان و رستگاری انسان، نگاه منطقی و معتدلی وجود دارد. در حالی که آموزه فدیه در مسیحیت برای انسان نقشی قائل نشده و با در نظر گرفتن اینکه سرشت انسان آلوده به گناه اولیه است، عدالت خداوند را زیر سؤال برده و شریعت را بعد از ایمان به مسیح علیه السلام، نسخ شده و پایان یافته می‌داند. آنچه که به آموزه شفاعت در شیعه قوت می‌بخشد امیدواری به رحمت الهی در کنار انجام اعمال صالح و نیز پرهیز از اباحه گری به صرف اعتقاد به اموری همچون محبت اهل بیت علیهم السلام و شهادت امام حسین علیه السلام به گمانِ کفاره گناهان شیعیان می‌باشد.

پی نوشت:
1. ر.ک: مفتاح، احمدرضا، محسن ربانی، «مقایسه مفهوم فدیه از نظر مسیحیت و شفاعت از نظر شیعه»، ص 144.  
2. پیدایش، 1: 27.
3. همان، 2: 15-17.
4. اول قرنتیان، 15: 21-22.
5. دمشقی، یوحنا، المئه مقاله فی الایمان الارتدکسی، ارشمندریت ادریانوس شکور، ص 116.
6. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، «سرشت انسان در اسلام و مسیحیت با توجه به قرآن و عهدین»، ص 204. 
7. تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص 179.
8. فیلیپیان، 2: 3. 
9. اول تیموتائوس، 4: 2.
10. ر.ک: مفتاح، احمدرضا، محسن ربانی، «مقایسه مفهوم فدیه از نظر مسیحیت و شفاعت از نظر شیعه»، ص 145.
11. غلاطیان، 2: 21. 
12. افسسیان، 2: 8.
13. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۵۷.
14. ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 235 و 272.
15. سوره طه، آیه 109. 
16. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 4، ص 285.
17. صدوق، ابوجعفرمحمد بن علی، الخصال، ج 2، ص 614.
18. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج 3، ص 256-257.  
19. اقتباسی از: مفتاح، احمدرضا، محسن ربانی، «مقایسه مفهوم فدیه از نظر مسیحیت و شفاعت از نظر شیعه»، ص 155-159.
 

شرک یهودیان و کفر مسیحیان در کجاست؟ مسیحیان که عیسی را هم طراز خدا و یکی از ذات سه گانه می دانند، پس برای خدا شریک قرار داده اند و مشرکند و یهودیان خدا را خدا و موسی پیامبر آنهاست، اگر نسبت به پیامبر آخر الزمان کافر باشند درست ولی شرک آنها در کجاست؟

پاسخ:
در منابع فقهي براي كافر تعريف روشني ارائه شده است كه مطابق آن هر كس خدا، يكتايي خدا، نبوت، معاد يا فرعي اعتقادي را كه ضروري دين بوده و منجر به انكار مبدأ يا معاد گردد، را معتقد نباشد يا منكر باشد، كافر است.(1) بر اين اساس يهوديان يا مسيحيان كه نبوت را منكر هستند كافر محسوب مي شوند.
اما در مورد شرك بايد گفت "شرك "در لغت به معناي آن است كه چيزي يا كسي در كاري مورد شركت و كمك قرار گيرد؛(2) شرك در فرهنگ و اصطلاحات دينى به مـعـنـاى شـريك قرار دادن موجود ديگرى با خداى بزرگ در يكى از مقامات و شئون مخصوص به آفـريننده عالم است كه به اقسام مختلفي مانند شرك در ذات، صفات، عبادت، اطاعت و...تقسيم شده است.
اما در مورد يهوديان آنچه مسلم است آن است كه انكار آن ها به خاطر انكارنبوت پيامبر اسلام و همچنين به جهت پسر خدا دانستن حضرت "عزير" توسط گروهي از ايشان، كافرند. اما صرف اين امر دليل بر آن نيست كه آنها عزير را شريك خداوند در برخي از صفات، شريك در آفرينش، تدبير امور و...مي دانند. لذا اين اعتقاد آنها گرچه به دلائل مختلف باطل است و قرآن صراحت آن را رد كرده است. ولي در عين حال چنين اعتقادي دليل بر مشرك بودن آنها به معناي ياد شده نيست آنچنان كه امام خميني(ره) فرمودند:
و مجرد القول بان عزيرا ابن الله لايوجب الشرك و ان لزم منه الكفر(3) صرف اينكه كسي بگويد عزير پسر خداست موجب شرك نمي شود، گرچه از آن كفر لازم مي آيد.
اما آنها از جهت ديگر مشرك محسوب مي شوند در واقع آنها براي خداوند شريك قائل شده و ديگران را نيز مستحق عبادت و اطاعت مي دانستند قرآن درباره شرك عبادي يهود و نصاري مي فرمايد " اتخََّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا يُشْرِكُون "(4) (يهود و نصاري) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى‏ دهند."
در حديث ديگرى چنين آمده است كه" عدى" ابن حاتم مى‏ گويد: خدمت رسول خدا(ص) آمدم در حالى كه صليبى از طلا در گردن من بود، به من فرمود:
اى" عدى"! اين بت را از گردنت بيفكن! من چنين كردم، سپس نزديكتر رفتم شنيدم اين آيه را مى‏خواند" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً ..." هنگامى كه آيه را تمام كرد گفتم: ما هيچ گاه پيشوايان خود را نمى‏پرستيم! فرمود: آياچنين نيست كه آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى‏ كنند و شما از آنها پيروى مى‏ كنيد؟ گفتم: آرى چنين است، فرمود:" همين عبادت و پرستش آنها است "(5) و اين همان شركي است كه در اصطلاح از آن به شرك در اطاعت و عبادت ياد مي شود.
نتيجه آنكه برخي يهوديان و مسيحيان به نوعي شرك در عمل داشته و خداوند را با ديگران در اطاعت و عبادت نه تنها شريك كرده، بلكه در برخي از موارد ديگران را مقدم مي داشتند هرچند اين معناي شرك معناي مصطلح فقهي نيست.

پي نوشت ها:
1. توضيح المسائل مراجع، تهيه و تنظيم سيد محمد حسن بني هاشمي، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1386 ش، ج 1، ص76. (در همين تعريف فقهي نيز تفاوت هايي وجود دارد كه در رساله ها آمده است).
2. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب،چ دار صادر، بيروت،1414 ق، ج10، ص 449.
3. امام خميني،الطهارة، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، قم، بي تا، ج 3، ص 298.
4. توبه (9)آيه 31.
5. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چ اسلاميه، بي تا، ج 9، ص 98.
موفق باشید.

نماز در ادیانی چون مسیحیت، زرتشتی، یهودیت، چگونه است؟ آیا نماز جماعت دارند یا نه؟ قبله شان کجاست؟ جایگاه نماز در دینشان چیست؟

پاسخ:
از متون تاريخي و آيات قرآن استفاده مي شود كه نماز به عنوان يكي از عبادات نه تنها در اديان مورد نظر شما بلكه در همه اديان آسماني گذشته مطرح بوده است، اگر چه كيفيت، اجزا و شرايط دقيق آن معلوم نيست. امام صادق(ع) فرمود: "اولين كسي كه نماز خواند، حضرت آدم(ع) بود كه نماز را در پنج وقت خواند".(1)
آيات ذيل بيانگر آن است كه نماز در اديان گذشته وجود داشته است: خداوند خطاب به حضرت موسي فرمود: "به موسي و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خود خانه هايي در سرزمين مصر انتخاب كنيد... و نماز را بر پا داريد و به مؤمنان بشارت دهيد (كه سرانجام پيروز مي‌شوند)".(2)
همچنين خداوند از زبان قوم شعيب فرمود: "گفتند: اي شعيب، آيا نمازت تو را دستور مي دهد كه آنچه را پدرانمان مي پرستيدند، ترك گوييم و آنچه را مي خواهيم در اموال خودمان انجام ندهيم؟! تو مرد بردبار و رشيدي هستي".(3)
بعضي از مفسران گفته اند كه علل مخالفت و موضع گيري قوم شعيب در برابر او آن بود كه شعيب بسيار نماز مي‌خواند و به مردم مي گفت: نماز انسان را از كارهاي زشت و منكرات باز مي‌دارد، ولي جمعيت نادان كه رابطة ميان نماز و ترك منكرات را درك نمي‌كردند، از روي مسخره به او گفتند: آيا اين اوراد و حركات تو را فرمان مي‌دهد كه سنت نياكان و فرهنگ مذهبي خود را زير پا بگذاريم؟!(4)
همچنين خداوند يكي از ويژگي‌هاي حضرت اسماعيل را سفارش خانواده خويش به نماز دانست: "او همواره خانوادة خود را به نماز و زكات دعوت مي‌كرد و همواره مورد رضايت پروردگارش بود".(5)
هم چنين در قرآن اولين سخنان حضرت عيسي (ع) را در گهواره مربوط به نماز دانسته است: و (خداوند)... مرا به نماز و زكات سفارش نموده است.(6)
از آن چه بيان شد، استفاده مي شود كه از نظر قرآن در تاريخ اديان الهي گذشته نظير يهوديت و مسيحيت و... نماز وجود داشته امّا امروزه بر اثر تحريف در آموزه هاي اين اديان چندان اثري از آن باقي نمانده است و يا بسيار كم رنگ شده است و در غالب برخي دعاها و نغمات و زمزمه هاي محدود تغيير ماهيت داده است كه مي توانيد جهت آشنائي بيشتر با آداب و رسوم عبادي يهوديان و يا مسيحيان به منابع معرفي شده در پايان مراجعه فرمائيد.
در خصوص دين زرتشت نيز بنا به نوشته جان بي ناس: از تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبي كيش اصلي زرتشت چيز مهمي باقي نمانده، همين قدر معلوم است كه زرتشت رسوم و مناسك آريايي هاي قديم را، كه مبني بر اعتقاد به سحر و جادو و بت پرستي بوده و رو به زوال مي رفته، به كلي منسوخ نموده است. تنها يك عبادت از زمان زرتشت باقي مانده است و چنان كه گفته اند اين است كه وي در هنگام انجام مراسم پرستش در برابر محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت جان سپرد.
زرتشت خود آتش را نمي پرستيده و بر آن عقيده اي كه پيشينيان و نياكان او در باره اين عنصر مقدس داشته اند نبوده است . معتقدات او با آن چه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند، اختلاف دارد. او آتش را فقط يك رمز قدوسي و نشاني گران بها از اهورامزدا مي دانست كه به وسيله او به ماهيت و عصاره حقيقت علوي خداوند دانا پي مي توان برد.(7)
بنا بر آن چه گذشت، آن چه امروزه با طول و تفصيل به عنوان عبادات آيين زرتشت مطرح مي شود، ريشه در تاريخ كهن زرتشت ندارد و در زمان هاي بعد به اين آيين افزوده اند.
مي توانيد جهت مطالعه دقيق تر در مورد نحوه انجام عبادات و ساير آداب و رسوم در اديان مختلف به منابع زير مراجعه فرمائيد ضمنا هركدام از اين كتاب ها منابع مرتبط را نيز معرفي كرده اند:
ـ راهنماي اديان زنده، جان ر. هينلز، ترجمه عبدالرحيم گواهي، بوستان كتاب قم
ـ تاريخ جامع اديان، جان بي نانس، ترجمه علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي
ـ تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغي آباداني، انتشارات منطق
ـ آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي
ـ تاريخ مختصر اديان بزرگ، فليسين شاله، ترجمه خدايار محبي
ـ ضمن آنكه امكان وجود فايل هاي اينترنتي برخي از كتب مذكور در اينترنت وجود دارد نيز مي توانيد به سايت دانشگاه اديان و مذاهب و مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:
1. محمد حسين اعلمي، دايره المعارف الشيعه العامه؛ بي جا ،بيتا، ج 11، ص 292 ـ 293.
2. يونس (10) آيه 87؛ آيت الله مكارم شيرازي ،تفسير نمونه،دارالكتب الاسلاميه ،1374ش، ج 8، ص 371.
3. هود (11) آيه 87.
4. تفسير نمونه، همان، ج 9، ص 207.
5.مريم، (19) آية 55، تفسير نمونه، همان،ج 13، ص 94 ـ 96.
6.مريم ، آيه 31.
7. تاريخ جامع اديان، جان بي نانس، ترجمه علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص 463.
موفق باشید.

برخی از احکام، خلاف عقل و فطرت در آیین مسیحیت و یهودیت تحریف شده

پاسخ:
اگر منظور شما احكام شرعي است، بايد گفت بلي در اثر تحريفات، تغييراتي در آيين اديان پيش از اسلام داده شده است كه ربطي به اصل دين ندارد. چنان چه گفته اند ـ پولس خوردن گوشت خوك و شراب را بر مسيحيان حلال كرد و گرنه در اصل آيين آن ها حرام بوده است.(1)
اينكه امروزه در برخي اديان شراب را حلال شمرده اند نشانه تحريف آن هاست، كه در اديان الهي بدست بشر صورت گرفته است.(2)
از بين مبلغان و مروجين مسيحيت پولس موقعيت ويژه اي دارد؛ كه براي ترويج مسيحيت بين غير يهوديان امپراطوري روم، دو كار و در حقيقت دو تحريف عمده در مسيحت انجام داد:
اولا: از نظر عقيدتي، مسيحيت را چنان تغيير داد كه پذيرش آن براي مشركان امپراطوري روم آسان شد.
ثانياً: مسيحيت را ازنظر عمل آسان گردانيد؛ زيرا براي غير يهوديان، عمل به دستورات بسيار پيچيده يهوديت سخت بود، لذا پولس شريعت (حلال و حرام و مكروه و مستحب) را از مسيحيت حذف كرد و ايمان را براي رستگاري كافي دانست.(3)
البته بايد دانست كه احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد است. كه علت حرمت ذاتي مواردي مثل گوشت خوك و شراب بدليل زيان ها و ضرر هاي فردي و اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. چنان كه قرآن كريم نيز به اين معني اشاره دارد.(4)
اما پولس كه از تحريف كنندگان مسيحيت واقعي و از بنيانگذاران مسيحيت تحريف شده كنوني است براي جلب طرفداران بيشتر صريحا اعلام كرد كه ديگر عمل «ختان» وجوب ندارد، و هم چنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست و افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم كرد.(5)
با توجه به مطالب ذكر شده در مسيحيت واقعي، مثل اسلام شراب حرام است. اما در اين زمان كه مسيحي ها مشروب مي خورند، دينشان تحريف شده است و اينها تابع يك دين منحرف هستند؛ كه بدعت هاي بسياري وارد آن شده است.
لازم بذكر است كه مسأله تحريف مسيحيت در روايات اسلامي نيز ذكر شده است. در روايتي از امام كاظم ـ عليه السلام ـ آمده است: «در يكي از بدترين مكان هاي جهنم كه «سقر» نام دارد نام پنج تن از امم سابق ذكر شده است؛ اين پنج تن عبارتند از: قابيل، نمرود، فرعون، يهود (كه قوم بني اسرائيل را منحرف ساخته و از دين خارج كرد) و پولس كه نصرانيت را به وضعيت كنوني درآورد.»(6)
همچنين امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: «رسولان الهي در زمان خود و پس از خود مبتلا به شيطان هايي بوده اندكه آنان را آزرده و مردم را پس ازآنان گمراه كرده اند؛ دو شيطاني كه نسبت به عيسي(ع)چنين كرده اند، پولس و مريسا بوده اند.(7)
آنچه گذشت مختصري بود از مسيحيت كنوني كه بدليل تحريف شراب و مسكرات را حلال شمرده اند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- رضواني، علي اصغر،نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات.
2- اديب آل علي، سيد محمد، پرسش ها و پاسخ هايي درباره مسيحيت.
3- رابرت اي . وان و ورست، ترجمه باغباني، جواد و رسول زاده، عباس، مسيحيت از لابلاي متون.

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ دوم، ج3، ص 213.
2. ر.ك: محلاتي، ذبيح الله، در مضرات شراب ـ ترياك ـ قمار و موسيقي، تهران، جاودان، 1372.
3. رضواني، علي اصغر، نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمكران، چاپ اول، ص 37.
4. بقره / 219.
5. جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
6. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403ق، ج8، ص 310.
7. همان، ج 13، ص 212، حديث 5.
موفق باشید.

با سلام، اطلاعاتی درباره آموزه های خرد ستیز مسیحیت و یهودیت می خواستم لطفا کمکم کنید.

پاسخ:
بحث درباره خردستیزی آموزه های مسیح و یهود نیاز به فرصت دیگر دارد. در یک نامه نمی توان بدان پرداخت، لذا به منابع که معرفی می گردد مراجعه فرماید. در این جا نظر شما را به یک نمونه از تضاد آموزه های مسیحیت با عقل ( اعتقادبه تثلیث)جلب می نمایم:
يكي از آموزه هايي مسيحيت، مسأله اعتقاد به تثليث است. طبق تلقي مسيحيت تثليث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از أب بر اساس ادبيات كتاب مقدس، خداوند است. بر اساس گزارش اناجيل موجود، حضرت عيسي به شاگردان خود سفارش كرده كه خدا را در دعاهاي شان، پدر آسماني بخوانند.(1) مراد از پسر، حضرت مسيح است. بر اساس قطعنامه «نيقاوي» در سال 325 ميلادي فرزندي حضرت مسيح براي خدا،‌ نه به صورت مجازي و تشريفي بلكه بصورت حقيقي تلقي گرديد: «عيسي مسيح پسر خدا،‌ مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است. »(2) بنابراين در عقيدة رسمي مسيحيت، مسيح فرزند حقيقي خدا تلقي گرديده است.»(3) براساس نگرش مسيحيان، ميان «أب» ، «إبن» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد. همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزند، واحدند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...(4) يعني هر يك از «اب» ، «ابن» و «روح القدس» خداوند تمام عيار و كامل است. در عين اينكه هر كدام خداي كامل هستند، هر سه تاي شان نيز واحد حقيقي اند. «اقنوم أب»، «أقنوم ابن» و «اقنوم روح القدس» در عين كامل بودن در الوهيت و متمايز بودن از هم، ‌واحد حقيقي اند.(5)
با توجه به تبيين تثليث، بايد گفت كه اين گزاره، با هيچ توجيهي از نظر عقل پذيرفتني نيست. زيرا:
1) تثليث حقيقي با توحيد حقيقي متباين است بگونه اي كه با فطرت و بديهيات اوليه عقلي در تضاد مي باشد. مثل اينكه بگوئيم عدد يك همان عدد سه است. و برعكس.
2) اگر هر يك از اقانيم سه گانه خداوند كامل و تمام عيار باشد، مستلزم تعدد خداوند است. و شرك صريح و بي نقاب مي باشد. عقل هرگونه مانند و بديل و شريك را از خداوند كامل غني بالذّات و واجب الوجود نفي مي كند. بر این اساس قرآن كريم نسبت فرزندي به خداوند،(6) و نيز غلو درباره بندگان خداوند را (7) (كه الوهيت مسيح و تثليث از مصاديق بارز غلو مي باشد) پيروي از توهمات و تمايلات اقوام مشرك پيشين مي شمارد. بنابراين ريشه تثليث در عقايد مشركان و بت پرستان نهفته است كه در مرور زمان وارد انديشه مسيحيت گرديده است. بخصوص ثالوث هندي كه مركب از «كريشنا»، «برهما»، و «سيفا» مي باشد كه قديمي ترين تثليث در انديشه مشركان است.(8) البته در عهد جديد درباره تثليث سخن گفته نشده است و تا سال 180 ميلادي از تثليث خبري نبود بعد از آن تاريخ است كه مسيحيت با تثليث مواجه مي شود.(9) تثليث علاوه بر اينكه ضد عقل و انديشه سالم است. ريشه در اناجيل موجود هم ندارد. بلكه تاريخ ورود آن در مسيحيت قريب دو قرن بعد از ظهور مسيحيت بوده است.
درباره مسیحیت و یهود به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ
- عبدلله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاب جهان، ج2 0بخش دین یهود و مسیح)
- جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت
2 . شيرازي، آيت الله مكارم، تفسير نمونه، ج 4، ص220، تهران، دارالكتب الاسلامية، بي تا.
3 . تفسير المنار، رشيد رضا، ج 6، ص 88 ، طبع دوم، بيروت، دارالمعرفة، بي تا.

پی نوشت ها:
1. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، سمت، چاپ دوم، 1381، ص 149.
2 . همان، صٌ 147.
3 . همان ، ص 149.
4 . جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ چهارم ، 1370، ص 643.
5. رشيد رضا، المنار، بيروت، دارالمعرفة، طبع دوم، بي تا، ج 6 ، ص 86 .
6 . توبه آیه 30.
7 . مائده آی 77.
8 . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 5 ، ص 49.
9 . حسین توفقی، همان، ص 148.

با سلام، فرق عمل عشای ربانی در فرقه های اصلی مسیحیت با هم در چیست؟ علت این اختلاف در چیست؟ اگر در برداشت از آیات کتاب مقدس است خواهشا برداشت هر یک را برایم بنویسید؟ با تشکر از سایت خوبتان .

پاسخ:
عشاى ربانى در ديد فرد مسيحى، يكى از مسائل اساسى ايمان و شعائر عبادى مسيحيت است و در عين حال يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست. عيسى در آن عمل، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.
مسيحيان هنگامى كه در اين مراسم شركت مى كنند، باور دارند كه مسيح با جسم خود نزد آنان حاضر مى شود. همچنين باور دارند همان طور كه عهد خدا با قوم يهود توسط خون قرباني ها بر كوه سينا استوار گرديد، به همان ترتيب، عهد جديدى بين خدا و بشريت به وسيله خون عيسى مسيح محكم و استوار شد.
هر يك از كليساهاى مسيحى در شعائر و آيين هاى برگزارى عشاى ربانى ابتكاراتى پديد آورده است؛ ولى دو عنصر اساسى در همه مراسم ثابت است:
1. خواندن دو يا سه مقطع از كتاب مقدس؛
2. خوردن قربانى مقدس.
هنگام تبرك نان و شراب، پيشواى مراسم سخنان عيسى در شام آخر را تلاوت مى كند. در كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس جز اسقف يا جانشين او يعنى كشيش، كسى نمى تواند پيشواى مراسم باشد و علاوه بر خواندن كتاب مقدس و خوردن قربانى،
همخوانى و دعاى توسل و شكر، همراه با موعظه (كه معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگى روزمره مسيحيان دور مى زند) و مصافحه نيز انجام مى شود. بسيارى از پروتستان ها عشاى ربانى را بسيار مهم مى شمارند، به طورى كه مى گويند براى اجراى درست و كامل آن مراسم، بايد كاملا آماده شد و به همين دليل، آن را تنها در برخى از مناسبت ها برگزار مى كنند و بسيارى از ايشان سالى چهار بار يا ماهى يك بار مراسم عشاى ربانى را برپا مى كنند. ارتدوكس مراسم عشاى ربانى را در روزهاى يكشنبه و اعياد برگزار مى كنند، ولى كاتوليك ها مى گويند عشاى ربانى قلب عبادات روزانه است و به همين دليل، آن مراسم را هر روز برپا مى دارند.(1)
در رابطه با صورت ظاهري (خارجي )عمل جوامع مختلف مسيحي با نان و شراب مقدس تفاوت هاي چشم گيري به چشم مي خورد. بعضي از اين جوامع از زبان و لباس فاخر و موسيقي براي نشان دادن حضور ((پادشاه آسمان)) در مجلس استفاده مي كنند و آداب و مراسم خاصي را هم براي مشخص كردن هيجان ما فوق تصور حضور وي در جمع افراد به اجرا در مي آورند.
ديگران ساده بودن محلي غذاي اصلي را به خاطر مي آورند كه اين آيين آن را تكرار مي كند و نيز شرايط انساني متواضعانه را كه عيساي تاريخي در آن اوضاع و احوال خداوند را متجلي مي ساخت. هيئت هايي به ويژه در كليساي شرقي وجود دارند كه در آنجا مردم در طول مراسم اجرايي اين آيين چنان مي ايستند كه گويي در بارگاه ملكوتي هستند وعيساي قيام كرده نيز در بين آنها است. همچنين پاره اي رسوم وعقايد غربي به طور برجسته رومي وانگليكن وجود دارند كه در آنها افراد هنگام دريافت نان و شراب مقدس زانو مي زنند چنانكه در حمد وثناي با شكوه ((عيساي )) حاضر در مراسم مهماني يا جشن و سرور اين كار را مي كنند و نيز آداب و رسوم وعقايد بين بعضي از پروتستان ها كه در بين آنها مردم مي نشينند چنان كه گويي مهمان حضرت عيسي هستند. همان طور كه مريدان و شاگردان وي در اولين برنامه شام نشستند وهمه مؤمنان در مهماني آسماني اش خواهند نشست. (2)
در پايان بايد گفت اين اختلاف هاي ظاهري در برگزاري مراسم عشاي رباني را نمي توان مستند به كتب مقدس دانست.

پي نوشت ها:
1. حسين توفيقي، آشنايي با اديان زنده جهان، ناشر (سمت) ،تهران،چاپ هفتم، 1384،ص187.
2. راهنمای ادیان زنده ، جان .هینلز ، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی ، قم ، بوستان کتاب ، 1385 ش . ج 1 ، ص 262.

با سلام و احترام، اینجانب در رابطه با مجازات سقط جنین در ادیان الهی مشغول تحقیق هستم در رابطه با دین اسلام و مراحل تشکیل جنین مشکلی ندارم ولی برای دانستن نظرات یهود، مسیح، و زرتشت مشکل دارم. لطفا بنده را راهنمایی فرمایید.

پاسخ:
سقط جنين در آیین يهود:
نخستین و مهم‌ترین منبع شریعت و حقوق یهود، یعنی تورات، به سقط جنین عمدی اشاره‌ای نکرده است. در این کتاب فقط در یک مورد به مسئله سقط جنین اشاره شده و آن سقط شدن جنین زنی در جریان نزاع است. در اینجا ضارب باید برای اسقاط جنین غرامت مالی بپردازد.
در دومین منبع مهم شریعت یهود، یعنی تلمود، از سقط جنین عمدی سخن به میان آمده است. در این گنجینه شریعت یهود گرچه سقط جنین عمدی ممنوع دانسته شده، برای ساقط کننده آن مجازات قصاص تجویز نشده است. به رغم ممنوعیت سقط جنین در تلمود، در مباحث حقوقی این کتاب در مواردی اسقاط جنین روا شمرده شده است. بر اساس قانون تلمود، اگر زن در هنگام زایمان دچار مشکل شود و بیم آن رود که مرگ وی را تهدید کند، اگر جنین هنوز در رحم باشد، باید با کشتن جنین جان مادر را نجات داد؛ اما اگر سر یا بخش بزرگ‌تر جنین از رحم خارج شده باشد، نمی‌توان جنین را سقط کرد؛ چرا که در اینجا دو موجود زنده قابل بقا وجود دارند و کسی نمی‌تواند بگوید جان مادر از جان فرزند مهم‌تر است.
با این همه، خود مادر حتی اگر قسمت اعظم جنین به دنیا آمده باشد، می‌تواند با استناد به قاعده حقوقی پذیرفته شده دفاع مشروع، با سقط جنین جان خود را نجات دهد. در برخی از منابع یهودی آمده است که اگر سقط جنین برای درمان مادر لازم باشد، انجام آن مجاز است و این حکم حتی شامل مواردی نیز می‌شود که جنین خود منشأ مستقیم بیماری مادر نباشد و خطر مرگ مادر را تهدید نکند. از مباحث بحث‌انگیز در حقوق یهودی درباره جواز یا عدم جواز سقط جنین، آنجاست که زن از زنا باردار شده باشد. بسیاری از عالمان یهودی بر این عقیده‌اند که زن شوهرداری که از راه زنا باردار شده باشد، می‌تواند جنین خود را سقط کند؛ اما اگر دختر بی‌شوهری این گونه باردار شود، اسقاط جنین وی روا نیست؛ چرا که بر طبق شریعت یهود، فرزند متولد از زنای زن شوهردار حرامزاده است؛ اما فرزند دختر بی شوهر حرام‌زاده شمرده نمی‌شود. از موارد جواز سقط جنین در تلمود آنجاست که بخواهند مجازات اعدام را درباره زنی که از راه زنا باردار شده است به اجرا در آورند. در این مورد می‌توان و حتی گفته‌اند که باید، جنین زن را پیش از اجرای مراسم اعدام سقط کرد، مگر آنکه عملیات وضع حمل آغاز شده باشد. بحثی که بیشتر در دوران جدید مطرح شده است آنجاست که خطر معلولیت کودک را تهدید کند. بیشتر حقوقدانان یهودی می‌گویند حتی در این صورت نیز نمی‌توان جنین را سقط کرد. با این همه، برخی از حقوقدانان جدید یهودی در این باره رویکرد منعطف‌تری اتخاذ کرده‌اند و در مواردی سقط جنین را اجازه داده‌اند. (1)
سقط جنين در مسيحيت:
در ميان مسايل اخلاقي مجموعه عهد جديد هيچ ذكر صريحي از سقط جنين به ميان نيامده است. با اين همه، از همان آغاز، دانشمندان و فرقه هاي مسيحي به مساله سقط جنين توجه نشان داده اند. به اعتقاد كليساي كاتوليك رم، جنين از لحظه انعقاد نطفه، انساني كامل است و حق حيات دارد؛ از اين رو، اين كليسا از آغاز پيدايش جنين، هرگونه اقدام به سقط جنين را نكوهش كرده است. در ديداخه، يكي از نخستين كتاب هاي راهنماي تعاليم مسيحي، چنين آمده است: «كودك را با سقط كردن نكش و باعث هلاكت نوزاد نيز نشو».
در يكي ديگر از اسناد مسيحي، سقط جنين از «گناهان نفرت انگيز» شمرده شده است. گرچه برخي از دانشمندان، دميده شدن روح را ملاك جواز يا عدم جواز سقط جنين مي دانستند، كليساي كاتوليك در قرن نوزدهم رسما اين ديدگاه را رد كرد و اعلام كرد كه جنين در هر مرحله اي كه باشد، سقط آن ناروا است و ساقط كننده جنين به مجازات شرعي طرد محكوم مي شود. يكي از مهمترين اشكالاتي كه به اين عقيده كليساي كاتوليك وارد شده اين است كه جنين ممكن است زندگي مادر را در خطر مرگ قرار دهد؛ اما مطابق آموزه فوق حتي در اينجا نيز نمي توان اقدام به سقط كرد. كاتوليك ها در پاسخ به اين ايراد قاعده «نتيجه دوگانه» را براي حفظ جان مادر پيشنهاد كرده اند. بر طبق اين قاعده، براي مثال، اگر زن بارداري به سرطان رحم مبتلا باشد، پزشك مي تواند براي نجات جان وي رحم سرطاني را بيرون بياورد. در اينجا پزشك و مادر، مرگ جنين را قصد نكرده اند، بلكه يك عمل مشروع را براي درمان بيماري وي انجام داده اند، گرچه نتيجه قهري آن مرگ جنين است.
در مقابل ديدگاه كليساي كاتوليك، بسياري از دانشمندان پروتستان و ارتدوكس و ديگر فرقه هاي مسيحي به ويژه در دوران اخير جنين را انسان بالقوه شمرده اند، که داراي حقوقي بر گردن زن باردار و ديگران است؛ با اين همه در مواردي اسقاط آن نيز قابل توجيه است (مانند زماني كه جان مادر در خطر باشد). الهي دانان فمنيست، با ارايه تفسير ديگري از رابطه جنين و مادر، اجازه داده اند كه اگر بارداري براي مادر خطري به وجود آورد، وي به سقط آن اقدام كند. (2)
سقط جنین در آيين زرتشت:
سقط جنین در آموزه‌های سنت کهن زرتشتی به تمامی مردود و ناروا شمرده شده است؛ زیرا این عمل هم کشتن آگاهانه است و هم باعث آلودگی با نسا (مردار) می‌شود. اما در آموزه‌های ناب زرتشت، هیچگونه تصریحی دال بر مسایل شرعی از قبیل روایی یا ناروایی سقط جنین وجود ندارد. اما آنچه در آموزه‌های او جلب نظر می‌کند، نگرش ژرف و بسیار اخلاقی آن به انسان است. فهم و درک موضع زرتشت در برابر عمل سقط جنین، هنگامی میسر است که از دریچه منطق کلی آموزه‌های وی به این موضوع نگریسته شود. زرتشت، جهان را عرصه کارزاری فراگیر میان نیکی‌ها و بدیها می‌بیند و معتقد است که بهترین کنشها از اَشَه ناشی می‌شود که می‌توان آن را راستی و پاکی و نظم بنیادینِ گیتی معنا کرد. در باور زرتشت، همه موجودات هستی و از جمله انسان، از آنجا که آفریدگان اهوره مزدایند، در سرشت خود بر مدار آشه می‌گردند و بنا بر این ارجمندند. در این ساختار، نقطه عزیمت منش هر انسانی که پا به عرصه گیتی می‌نهد، جز خوبی و پاکی نیست؛ و البته همو چندان آزاد و یله است که می‌تواند برخلاف سرشت اهورایی خود، از مدار اشه خارج شود و به بدی و پلیدی بگراید و یا برعکس، در راه اشه گام بردارد و با هر کنشی، هستی را نو گرداند. در نتیجه می‌توان به سهولت دید که در نگرش زرتشت، عمل سقط جنین به معنی نابود کردن موجودی است که هم در سرشت خود، اهورایی است و هم می‌تواند با اَشوئی، بر دامنه قدرت نیکی‌ها در جهان بیفزاید. یعنی از چشم انداز دین زرتشت عمل سقط جنین میان دو حد نوسان دارد: یا موجودی ذاتاً اهوارایی از میان رفته است یا موجودی که می‌تواند بنا به سرشت خود، اهورایی‌تر هم گردد، کشته شده است. و معلوم باشد که این هر دو، محکوم و ناپسند هستند.
با این اوصاف، در آموزه‌های زرتشت، سفارش همواره‌ای به اصل خردورزی در تمامی امور هست که براساس آن می‌توان عمل سقط جنین را در شرایطی خاص، روا دانست و آن نیست مگر هنگامی که دانش روز، بنا به مصالحی، چنان کاری را تجویز گرداند. به عبارت دیگر، از منظر «دین زرتشت»، هرگاه دانش زمانه، انجام کاری را ایجاب کند، باید به آن پرداخت و شایسته نیست تا در چنین مواردی، به بهانه پایبندی بر سنت‌های ناخردامندانه، از گردیدن بر مدار دانش و خرد، ابا کرد.
در باره مجازات سقط كننده در زرتشت مطلبي يافت نشد جز آنكه عمل سقط جنين بر مبناي «ارداويراف‌نامه» مستوجب مجازاتي بسيار سخت و هولناك در جهانِ پسين است(4)
براي آگاهي بيشتر ر.ك فصلنامه باروری و ناباروری: سال 6 (1384)، شماره 4.

پي نوشت ها :
1. سلیمانی حسین. سقط جنین در یهودیت. فصلنامه باروری و ناباروری: سال 6 (1384)، شماره 4، صفحات 368-362.
2. همان 4، صفحات 348-343.
3. آقایی سید مجتبی. همان، صفحات 361-349.
4. ارداويراف نامه: بند 44.

صفحه‌ها