حديث

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : بد خويى ، گناهى نابخشودنى است . المحجّه البيضاء : 5 / 39 منتخب ميزان الحكمة : 184

 

پرسش 1:
رابطه ي دو صفت ستار و غيور بودن خدا ؟
پاسخ:
سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
ناموس از زبان يوناني به زبان عربي و از آن به فارسي آمده است. معاني مختلف دارد، از آن ميان : احکام شريعت و قانون الهي، منزل، خانه، صاحب منزل و خانه و سراي، صاحب راز
است.(1)
«قلب تو از نواميس الهيه است» بازتاب اين سخن حکما است : «القلب حرم الله، فلا تسکن في حرم الله غير الله؛ قلب حرم خداوند است، پس در حرم خدا غير خدا را جاي ندهيد».
بنابراين چون خداوند غيور است، دوست ندارد که در حرم امن او که قلب بندگانش است ، غير او جاي بگيرد. چون آمدن غير در قلب مؤمن ، ورود نامحرم در حرم امن و اختصاص خداوند است . خدا اجازه نمي‌دهد غيري در حرم او وارد شود. پس غيور گفته شده.
خداوند ستار العيوب است، يعني تا جايي که امکان دارد، اسرار بندگان خود را حفظ مي‌کند و عيوب را مستور مي‌دارد و نمي‌گذارد کسي اطلاع يابد، ولي از مجموع آموزه‌هاي ديني و مناجات ائمه(ع) به دست مي‌آيد که اسم ستار و غيور ظهور و تجلي خاص خود را دارد، مثلاً اسم ستار بيشتر در جايي تجلي مي‌کند که کسي از روي جهل و يا فريب شيطان و هواي نفس و نه از روي عناد و طغيان دست به گناه بزند، خداوند ستار العيوب است. با اسم ستار تجلي مي‌کند و نمي‌گذارد کسي بر گناه بنده‌اش اطلاع پيدا کند، ولي اگر معصيت و سرکشي از حد بيرون رفت و از روي طغيان و تکبر در برابر اوامر الهي که ناموس الهي است ظاهر شد، خداوند ممکن است با اسم غيور تجلي کند و او را رسوا سازد، چون غيرت الهي اجازه تکبر و طغيان به کسي نمي‌دهد، از اين رو وقتي ابليس در برابر او تکبر نمود، آن گونه او را روا ساخت و گرفتار لعن و نفرين ابدي نمود.

پي‌نوشت‌:
1. لغت‌نامه دهخدا، ماده ناموس.

برای داشتن ازدواج موفق چه کار باید کنیم

باسلام میخواستم بدانم که اگر بخواهیم یک شوهری خوب ومومن در زندگی نصیبمان بشود باید چه کنبم وسال دیگرم اینست که ایا درکم امدن خواستگار وتاخیر در ازدواج خواست خداست

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
متأسفانه مشکل شما يعني پيدا كردن يک شوهر خوب و مومن يکي از مشکلات رايج در ميان دختران پاكدامن امروزي است. اين مشکل يعني نبود يا كمبود خواستگار مناسب بسيار فراگير شده و اختصاصي به شما ندارد. با توجه به شرايط موجود، نداشتن حتى يک خواستگار (چه مومن چه غير مومن)چيز بعيدي به نظر نمي‌رسد، چرا که همه ما پيرامون خود شاهد دخترهايي بسيار شايسته‌اي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار نداشته‌اند.
دعاهاي بسياري در اين زمينه وجود دارد که هيچ کدام به اندازه پاکدامني و ارتباط ساده و صميمانه با خدا و اهل بيت مؤثر نيست. البته بايد دانست سرمايه گذاري توقع آفرين روي اين گونه دعاها داراي پيامدهاي بسيار منفي است. چه بهتر که در نهايت آرامش و نشاط و با کلمات خودماني خواهان همسر مناسب از خدا و اهل بيت گرديد.
توصيه مي‌شود:
1- در حد امکان از هر گونه تلقين و بزرگ نمايي نياز به شوهر و تأهل در خود بکاهيد . تلقين هاي کارآمد ديگر را جايگزين آن نماييد.
2ـ تمرکز خود را تا زمان مقتضي، از ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.
3ـ همواره خواهان امور دنيايي و عقبايي با قيد مصلحت و حکمت از خداوند حکيم باشيد، نه استجابت دعا و برآورده شدن حاجات به هر قيمتي. پس از بي قراري و عجز ولا به افسرده ساز (حتي به صورت دعا) به شدت بپرهيزيد. تأخير در برخي امور به ظاهر مثبت و ضروري از بي‌توجهي خداوند به امور بندگانش نشأت نمي‌گيرد. موانع در درون يا بيرون (مشکلات اجتماعي، اقتصادي، فقدان شرايط ازدواج براي پسران، کمبود پسران مؤمن و پاکدامن و...) موجود است که ان شاء الله با خويشتن داري برطرف خواهد شد.
4-تفريحات و معاشرت هاي سالم خود را افزايش دهيد.
5ـ همواره به خود گوشزد نماييد که سن من براي ازدواج به هيچ عنوان دير نشده ، حداقل تا 35 سالگي فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ‌عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد . به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد.
6ـ در ادامه تحصيل و فعاليت هاي مفيد ديگر خود کوشا باشيد. خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد. چه بسا زنان بسيار تأثير گذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل و اشتغال مولد، نه صرفاً ازدواج به خانه بخت واقعي خود راه يافته اند.
7ـ با يک پايش رواني هفتگي ببيند چه عواملي باعث تشديد تفکرات مزاحم شما مي‌گردد. پس از شناسايي اين عوامل مثل وضعيت نابسامان خانوادگي، ديدار دوستان متأهل، اضطراب بالا و... به تعديل آن بپردازيد.
8-براي رهايي از افکار پريشان و بغرنج ساز به مطالعه کتاب هاي تاريخي و زندگي نامه و شرح حال بزرگان بپردازيد. ببينيد که دنيا با همه عرض و طولش کوچک تر از آن است که بخواهيم با کوچک ترين ناکامي افسرده گرديم و با بزرگ ترين کاميابي ها خشنود.
9- تحت هيچ شرايطي (حتى اگر تا آخر عمر مجرد باقي بمانيد) در خطوط قرمز الهي گام نگذاريد.
10- همه خاله ها، عمه ها، زن دايي ها، زن عموها و دختران آن ها و به طور کلي زنان فاميل و غير فاميل مي توانند سامانه مطمئن و ايمني براي معرفي پسران دم بخت به شما و ديگر دختران دم بخت باشند .بدون «حرکت» خداپسندانه از سوي شما و والدين شما «برکتي» نازل نخواهد شد. پس ضمن تمرکز زدايي از موضوع خواستگار با نشاط و سرزندگي در بسيج کردن فاميل از طريق مادر يا خواهرتان(يا هر کسي که شما لايق اين امر مي دانيد)کوشا باشيد.
با دست روي دست گذاشتن و تکيه صرف بر امور ماورايي هيچ مشکلي حل نخواهد شد . بايد با نشاط و سرور به جنگ مشکلات ريز و درشت رفت.
خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر اين افراد آن قوم خودشان با اعمال خود باعث تغيير سرنوشت شان گردند. اگر نيك بنگريد شرايط اسف بار ازدواج در جامعه ما بيش از هر چيز به دوري روزافزون ما از خدا و خواست او بازگشت مي كند.

عقد ازدواج در زمان قمر در عقرب اشکال دارد؟

با سلام آیا شما مطالبی رو که آیت الله محمد طه طرفی در مورد قرار گیری منازل ماه برای زمان عقد نکاح می گویند تایید میکنید؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ما مطلب نويسنده نامبرده را نديده ايم ،ولي در روايات، ساعات و ايامي براي انجام عقد نامناسب معرفي شده اما توجه به چند نکته در اين موارد لازم است:
1. انجام کار صحيح هميشه خوب است . اگر انجام کاري در ساعتي حرام باشد، به صراحت از آن نهي مي شود . انجامش در آن ساعت يا آن زمان حرام مي گردد يا اگر مکروه باشد ،با نهي غير تحريمي از آن منع مي شود . در مورد انجام عقد در ايام و اوقات قمر در عقرب و ديگر صورت هاي نجومي، نهي تحريمي نداريم و گر نه در رساله ها به آن تصريح مي شد . حداکثر مکروه مي باشد که انجام مکروه ممنوع نيست.
2. غالب اين نهي هايي که مربوط به قمر در عقرب و امثال آن است، نهي هاي مولوي که بر حرمت و کراهت دلالت دارد، نيست ،بلکه نهي هاي ارشادي است . به تاثير هاي منفي احتمالي اشاره دارد که اگر فرد مرتکب گردد، خود را در معرض آن ها قرار داده ، ولي مرتکب حرام و مکروه شرعي نشده است.
3. اين ها از عوامل منفي است که مي توان با ايجاد عامل مثبت تاثير آن را از بين برد. مثلا اگر مسافرت مي خواهيم برويم يا ازدواج و عقد مي خواهيم بخوانيم و زمان قمر در عقرب است، مي توانيم با دادن صدقه ، تاثير منفي عامل احتمالي را خنثي کنيم و نحوست وقت را از بين ببريم.
اگر کار غير حرامي را مي خواهيم انجام دهيم، ولي با توجه به روايات ساعت مناسب نيست و براي ما هم تاخير انداختن مشکل است، مي توانيم با دعا و صدقه و توسل تاثير عامل منفي را مانع شويم.

اگر جابر در زمان زیارت قبر امام حسین ع نابینا بود چگونه حدیث لوح را با امام محمد باقرع تطبیق داد؟

باتوجه به حدیث لوح واینکه جابررحمت الله علیه دراربعین امام حسین ع نابینابود چگونه روایت است که ایشان حدیث لوح را باامام محمد باقر ع تطابق دادند

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
در تطابق لازم نيست که جابر بينا باشد ،زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي که نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري کرده و آن نسخه را پيش خود داشته ، بارها در آن نظر کرده و کاملا در ذهنش بود. آن را به امام عرضه کرده و امام هم از روي اصل لوح، حديث را خوانده و تطابق را انجام داده اند.
امام باقر هنگام وفات امام صادق را خواند تا به او وصيت کند . فرزندش زيد عرض کرد: کاش شما مثل امام حسن و امام حسين عمل مي کردي و به من وصيت مي نمودي! امام فرمود: امامت عهد خدايي است و تمثيل بردار نمي باشد .
بعد جابر را فراخواند و فرمود: آنچه از حديث صحيفه ديده اي براي ما بگو.
در اين جا لازم نيست که جابر بينا باشد ،بلکه آنچه از صحيفه ديده بود ،عرض کرد. (1)
2. رواياتي که حکايت دارد که امام از جابر نسخه اش را طلب کرده و با نسخه خود تطبيق داده، صراحت ندارند که جابر آن زمان نابينا بوده ،بلکه
در موارد متعدد بر بينايي او تصريح شده است . نابينايي او در زمان زيارت اربعين هم مبنايي ندارد ،بلکه با توجه به روايات متعدد ايشان در آن زمان و مدت ها بعد از آن بينا بود.
در روايتي که مربوط به زيارت جابر در اربعين است، از قول عطيه که همراه جابر بود، آمده است: " بعد از غسل و زدن عطر بر خويش، با پاي برهنه به طرف قبر ها رفت تا بر بالاي قبر ابي عبدالله ايستاد . سه بار تکبير گفت و بيهوش بر قبر افتاد . وقتي به هوش آمد ،عرض کرد:سلام بر ... سپس قبر را بوسيد و دو رکعت نماز خواند . متوجه قبور شهدا شد و عرض کرد: سلام بر ... بعد به طرف قبر عباس بن علي آمد و عرض کرد: سلام بر ...(2)
در کتاب بشاره المصطفي ضمن خبر زيارت جابر آورده که جابر به همراهش گفت:"فالمسنيه فالمسته" (دست مرا بر قبر بگذار و من دستش را بر قبر گذاردم) ؛ اين جمله (که شايد با استناد بدان جابر را در آن زمان نابينا شمرده اند) دلالت بر نابينايي جابر ندارد، زيرا چه بسا شدت حزن و اندوه، بينايي او را در آن لحظه مختل نموده، يا اشک چشمانش را فراگرفته و مانع ديد او شده است.(3)
3. رسول خدا به جابر مژده مي دهد که نوه اش- محمد بن علي بن الحسين(امام باقر) -را خواهد ديد . از جابر مي خواهد که حامل سلام ايشان به او باشد .بنا بر روايات متعدد، جابر امام را ديده و ايشان را برانداز کرده و...(4)
4. در مورد نابينايي جابر در آخر عمر هم در روايات و تاريخ تصريحي نيست ،بلکه شايد بينايي اش کم شده يا دور يا نزديک بيني اش را از دست داده باشد.
در ارشاد مفيد به نقل از امام باقر آمده: بر جابر بن عبدالله انصاري وارد شدم و بر او سلام کردم. بعد از جواب سلام پرسيد :کيستي؟ اين ملاقات بعد از آن بود که نابينا شده بود و من خود را معرفي کردم و...(5)
اين روايت هم دلالت بر مطلب نمي کند ،زيرا: -ممکن است دوربيني او ضعيف شده ، نتوانسته از فاصله چند متري امام را ببيند و بشناسد.
-از روايات بر مي آيد که جابر مکرر ابلاغ سلام رسول خدا را انجام داده ، در مواضع مختلف اين مطلب را اظهار کرده تا مبلغ امامت و فضيلت امام باقر باشد . چه بسا اين ملاقات در آخر عمر او بوده و اولين ملاقات او با امام نبوده است.
-جمله "و اين ملاقات بعد از نابينايي او بود" ظاهرا از روايت نيست . جمله اي توضيحي از راوي است . احتمالا ايشان از سوال جابر برداشت کرده که او امام را نمي ديده تا بشناسد .بدين جهت تصريح کرده که در اين زمان بينا نبوده است.
- در بعضي از نقل هاي عالمان رجال دارد که جابر در آخرهاي عمرش نابينا شده است.البته در رجال شيخ طوسي آمده:"و قد کان سقط حاجبيه علي عينيه"(6)(ابروان او بر چشم هايش افتاده بود)؛ شايد اين حالت که معمولا سبب بسته شدن چشم مي شود، سبب شده که نابينا تلقي شود.
اگر هم نابينا شده ، در سال هاي آخر عمرش بوده که زمان آن نامعلوم است.
در مورد سن جابر ابهام هست. ايشان را از کساني شمرده اند که عمر طولاني کرده و از امام صادق نقل است که او آخرين فرد از اصحاب رسول خدا بود که از دنيا رفت . عامر بن وائله از اصحاب پيامبر سال 110 وفات کرد(7). بنا به روايتي که در بالا ذکر شد، هنگام وفات امام باقر يعني سال 114 هجري زنده بود. پس احتمال قوي دارد امام که از نوجواني با او مصاحبت داشته، در آن زمان که او بينا بوده، لوح را با نوشته او مطابقت داده و بعدا در آخرهاي عمر نابينا شده است.
جابر هنگام اولين ملاقات با امام باقر بينا بوده ، زمان تطبيق نوشته او با اصل لوح که نزد امام بوده، بينايي اش را داشته، اگر نابينا هم بود، مي توانست تطبيق را انجام دهد و از امام بخواهد از روي لوحي که خدمت امام هست ،مطلب را بخواند . شنيده اش را با مضمون نسخه خودش که در ذهنش کاملا نقش بسته بود، تطبيق دهد.
پي نوشت ها:
1. قاموس الرجال،ج2،ص519.
2. بحار الانوار،ج98،ص329.( در اين جا نام همراه جابر "عطا " ذکر شده، ولي در روايات ديگر و مشهور او را "عطيه" گفته اند.)
3. کمال الدين و تمام النعمه، پاورقي ،ص 309.
4. قاموس الرجال،ج2،ص514-516.
5.ترجمه ارشاد ، ج2،ص156-157.
6. اختيار معرفه الرجال،ج1،ص205.
7. همان،ص237.

خوردن گوشت گاو اشکالی دارد؟

سلام یکی از دوستان من گوشت گاو نمیخوره و استدلالش این حدیث هست که فکر میکنه از پیامبر هست گوشت گاو مرض است، شيرش دوا و چربيش شفاست میخواستم بپرسم آیا واقعا این حدیث درست است؟ ممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آري چنين حديثي در کتب روايي هست، ولي بايد توجه داشت که حديث نمي فرمايد که گوشت گاو براي همه افراد و در همه شرايط مريض آور است زيرا اگر چيزي جز درد و رنج نياورد و فايده معقول نداشته باشد، خبيث است . خداوند خبيث ها را حلال نکرده بلکه حرام کرده است . اگر چيزي حلال شده ،يعني طيب است و مفيد مي باشد.
گوشت گاو حلال است ،پس مفيد بوده و طيب است اما همين طيب ها از لحظ طبع آثار با هم متفاوتند. بعضي طبع سرد دارند . بعضي طبع گرم و بعضي غليظ و سنگين هستند . بعضي سبک و زود هضم . هر کدام از اين ها براي يک گروه مفيد و خوب و براي يک گروه ضرر دارند.
به عنوان مثال کره حيواني يک غذاي بسيار مطبوع و لذيذ است اما اين غذا براي غالب افراد که کار و تلاش شبانه روزي آن ها کم است، به خوبي هضم نمي شود و مشکل زا مي گردد
گوشت گاو نيز از گوشت هاي سنگين است(1) که براي غالب افراد که کار و تلاش کم دارند، هضم آن سخت است ، ولي گوشت گوسفند و بز به خصوص کم سن و سال آن ها از گوشت هاي معتدل و آسان هضم است . براي غالب افراد که تلاش و کوشش شبانه روزي آن ها کم است، قابل هضم بوده و مشکل زا نمي باشد.
در همين حال شير آن ها عکس است، يعني شير گوسفند پر چرب و سنگين است . براي غالب افراد مناسب نيست اما شير گاو چربي کم تري دارد و رقيق تر است و براي غالب افراد به آساني هضم مي گردد.
شير گوسفند براي افرادي که تلاش فراوان دارند ،مناسب تر است . شير گاو براي غالب افراد که تلاش کم دارند ،مناسب است. (2)
بنا بر اين برداشت آن فرد از اين حديث صحيح نيست . گوشت گاو فوايدي دارد که گوشت گوسفند ندارد. صحيح آن است که ايشان گوشت گاو را از سبد غذايي خود حذف نکند . خود را از فوايد خاص آن محروم نگرداند(3) اما بيش تر خوراک گوشت خود را از گوشت گوسفند يا گوشت سفيد قرار دهد( البته اگر وضعيت شغلي او به گونه اي است که بدنش در فشار سنگين واقع نمي شود و به سوخت و ساز زياد نياز ندارد).
پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ،ج59،ص312.
2. به همين جهت در مورد شير آن ها آمده:"لبن البقر دواء و لبن الغنم داء". (بحار الانوار،ج59،ص296)
2. مثلا از فوايد گوشت گاو اين که برص و پيسي و خشکي پوست را از بين مي برد. (بحارالانوار، ج63، ص97)

حضرت علی0,9 - قرآن - سوره - اولین - تولد

پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
بعد از تولد امام علي، پيامبر(ص) وارد خانة فاطمه بنت اسد شد، ‌در آن حال علي(ع) به چهره پيامبر(ص) تبسم نمود و گفت: «السلام عليک يا رسول الله و رحمة الله و برکاته» سپس گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم: قد أفلح المؤمنون»، سپس پيامبر فرمود: «قد أفلحوا بک» يعني مؤمنان به واسطه تو به رستگاري رسيده‌اند .حضرت تا آخر آيه 11 را تلاوت کرد . رسول خدا هم خطاب به ايشان فرمود: امام مؤمنان هستي.(1)
بنا به اين روايت امام علي آياتي از قرآن تلاوت کرده ،نه سوره اي . اين هم به اراده خدا ممکن است ،همان گونه که حضرت عيسي در گهواره به سخن مي آيد و مي گويد:
اني عبد الله آتاني الکتاب و جعلني نبيا و جعلني مبارکا اينما کنت و اوصاني بالصلوة و الزکوة ما دمت حيا و برا بوالدتي و لم يجعلني جبارا شقيا و السلام علي يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا (2)
جاري شدن آياتي از قرآن به اراده خدا بر زبان پيامبر يا بنده اي برگزيده قبل از نزول قرآن، هيچ منعي ندارد، زيرا قرآن نزد خدا است . هر گاه اراده کند، آياتي از آن يا اجمال آن يا تفصيل آن را به قلب هر کس بخواهد، نازل کرده و بر زبانش جاري مي سازد.
پي نوشت ها:
1. بحار الانوار، ج 35، ص 37.
2.مريم(19)،آيه 30-33.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا گرفتاری مردم عراق بخاطر نفرین ائمه ع است؟

آیا مشکلاتی در عراق کنونی بوجود آمده از قبیل فقر.بی امنیتی.کشتار.ودر گذشته ظلم صدام وجنگ های بوجود امده ناشی از نفرین شدن این سرزمین توسط ائمه در گذشته است؟آیا صحت این حرف عدالت الهی ومهربانی ائمه را زیر سوال نمیبرد؟آیا چنین مشکلاتی که در کشورهای دیگر دنیا بوجود آمده ناشی از این چنین نفرین هایی است؟

پرسش: نفرين ائمه شرح آيا مشکلاتي که بر سر مردم عراق مي آيد از قبيل کشتار مردم عراق در طول تاريخي شان و يا فقر و گرسنگي شان و.... ناشي از نفرين ائمه اطهار است که بر سر مردم عراق مي آيد؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قرآن کريم درباره عکس العمل و پيامد کارهاي انسان‌ها نکته‌هاي درس آموزي دارد : «و ليخش الذين لو ترکوا من خلفهم ضعافاً خافوا عليهم فليت... الله و ليقولوا قولا سديدا؛ (1)
کساني که مي‌ترسند کودکان ناتوان از آن ها باقي ماند و زير دست مردم شوند، پس بايد از خدا بترسند . سخن به اصلاح و درستي گويند . راه عدالت را پويند».
مفسر حکيم علامه طباطبايي در ذيل اين آيه نکته‌اي درس آموزي بيان کرده :
از آيات کريمه قرآن به دست مي‌آيد که بين اعمال نيک و بد انسان و بين حوادث خارجي ارتباط هست . پيامد اعمال آدمي گاهي به او و گاهي در يک مقياس وسيع‌تر به نسل‌هاي آينده او باز مي‌‌گردد . از همين باب است که در جريان خضر و موسي در قرآن آمده که دو ديواري را که در حال خراب شدن بود، تعمير کردند . ثروتي زير آن ديوار پنهان بود که مال دو فرزند يتيم بوده که پدر آن ها فرد صالحي بوده ، خداوند خواست اين ثروت مصون بماند تا وقتي آن يتيم بزرگ شدند آن را بردار ند. (2)
از اين گونه آموزه به روشني معلوم مي‌شود که اعمال آدمي اعم از نيک يا بد ،گاهي نتيجه و پيامدش حتي به نسل‌هاي بعد او مي‌رسد .(3)
اين مسئله که به صراحت در قرآن کريم آمده، منافاتي با عدالت خدا و مهرباني ائمه (ع) ندارد، زيرا اين نتيجه و پيامد وضعي و تکويني اعمال خود آدمي است که گاهي اثر دراز مدتي از خود بر جاي مي‌گذارد . چه بسا ممکن است کارهاي بد افراد به دلايل نهفته و نامعلوم و يا صالح بودن خود ذريه و نسل‌هاي بعدي آن افراد دامنگير آنان نشود، ولي به طور کلي اصل ماجرا حقيقتي انکارناپذير است و در قرآن کريم تصريح شده است. (4)
حال با توجه به اين اصل قرآني در خصوص آنچه در پرسش آمده، دقيق‌تر مي‌توان سخن گفت و آن اين که: بر اساس اصل ياد شده وحياني عملکرد بسيار نادرست کوفيان با برخي ائمه (ع) ممکن است دامنگير برخي از نسل‌هاي آنان شده و يا در آينده بشود، ولي آنچه امروزه در عراق مي‌گذرد، عوامل آن را بايد در جاي ديگر جستجو کرد، زيرا اولا دليل روشني بر اين که مشکلات ياد شده در پرسش در عراق، معلول عملکرد پدران آن ها باشد، در دست نيست ،به خصوص اين که مشکلات عمومي است و در همه جاي آن سرزمين به وجود آمده و از همه مهم تر بيش ترين آسيب را مردمان صالح و خوب نظير خاندان حکيم و يا شهيد محمد باقر صدر و خاندان او از صدام ديدند ،در حالي که آن ها از سادات و خوبان جامعه عراق بودند . پدران‌شان نيز گرفتار رنج و مشکلات بودند و آن ها در طول تاريخ از زمان ائمه تا امروز دچار مشکل بوده‌اند.
ثانيا: آنچه در عراق گذشته و مي‌گذرد، مشابه و يا بدتر از آن در مناطق ديگر جهان نيز وجود دارد ،مثلا مصائبي که بر مردم فلسطين مي‌گذرد و يا آنچه در افغانستان جريان دارد و يا ناآمني‌هايي که در پاکستان و مانند آن وجود دارد ، چيزهايي است که عوامل سياسي و بر اثر عملکرد استکبار جهاني است . نمي‌توان عملکرد نادرست پيشينيان مردم عراق را عامل اين مشکلات دانست. چه اين که در اول پيروزي انقلاب اسلامي عوامل استکبار جهاني ناامني و ترورهاي بسياري در ايران به وجود آوردند، در حالي که ائمه (ع) مردم اين سرزمين و مانند آن را نفرين نکرده اند. بنابراين اين گونه مسائل را بايد با عوامل سياسي و اجتماعي و مانند آن تحليل کرد . ريشه مصائب را در جاي ديگر جستجو نمود. گر چه عمل انسان در جاي خود و نسبت به محدود مربوط به خود بي‌تاثير نخواهد بود.

آیا پرداخت خمس با توجه به روایات تحلیل خمس واجب است؟

طبق حدیث معروف ذیل خمس واجب نیست لطفا توجیه بفرمایید. مسئله مشکل زا شده طوری که من دیگر تقلید نمی کنم.حدیث از امام زمان:بحارالأنوار 53 180 باب 31- ما خرج من توقيعاته ع ..... 10- ج، [الإحتجاج‏] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِنَا وَ بَنِي عَمِّنَا فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ مَنْ أَنْكَرَنِي فَلَيْسَ مِنِّي وَ سَبِيلُهُ سَبِيلُ ابْنِ نُوحٍ وَ أَمَّا سَبِيلُ عَمِّي جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِيلُ إِخْوَةِ يُوسُفَ ع وَ أَمَّا الْفُقَّاعُ فَشُرْبُهُ حَرَامٌ وَ لَا بَأْسَ بِالشَّلَمَابِ وَ أَمَّا أَمْوَالُكُمْ فَمَا نَقْبَلُهَا إِلَّا لِتَطَهَّرُوا فَمَنْ شَاءَ فَلْيَصِلْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَقْطَعْ فَمَا آتَانَا اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ وَ أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ وَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ ع لَمْ يُقْتَلْ فَكُفْرٌ وَ تَكْذِيبٌ وَ ضَلَالٌ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ الْأَهْوَازِيُّ فَسَيُصْلِحُ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ يُزِيلُ عَنْهُ شَكَّهُ وَ أَمَّا مَا وَصَلْتَنَا بِهِ فَلَا قَبُولَ عِنْدَنَا إِلَّا لِمَا طَابَ وَ طَهُرَ وَ ثَمَنُ الْمُغَنِّيَةِ حَرَامٌ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ بْنِ نُعَيْمٍ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَمَّا أَبُو الْخَطَّابِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي زَيْنَبَ الْأَجْدَعُ فَإِنَّهُ مَلْعُونٌ وَ أَصْحَابُهُ مَلْعُونُونَ فَلَا تُجَالِسْ أَهْلَ مَقَالَتِهِمْ فَإِنِّي مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ آبَائِي ع مِنْهُمْ بِرَاءٌ وَ أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ شَيْئاً مِنْهَا فَأَكَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ النِّيرَانَ وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِشِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى وَقْتِ ظُهُورِ أَمْرِنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ وَ أَمَّا نَدَامَةُ قَوْمٍ شَكُّوا فِي دِينِ اللَّهِ عَلَى مَا وَصَلُونَا بِهِ فَقَدْ أَقَلْنَا مَنِ اسْتَقَالَ وَ لَا حَاجَةَ لَنَا إِلَى صِلَةِ الشَّاكِّينَ وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
رواياتي در مورد تحليل خمس وارد شده كه مضمون آن ها اين است كه ما خمس را به شيعيان خويش حلال كرده ايم تا اين كه ولادت آنان حلال و طيب باشد و دچار خباثت در ولادت نشوند و نسل آنان پاكيزه باشد .
چند نمونه از روايات :
1 - حضرت مهدي (ع ) به محمد بن عثمان عمري كه از نواب خاص ايشان بود نوشت : و اما الخمس فقد ابيح لشيعتنا و جعلوا منه في حل الي وقت ظهور امرنا لتطيب ولادتهم و لا تخبث؛
خمس را براي شيعيان خود مباح كرديم و براي آنان آن را حلال كرديم ( يعني خمس را به آنان بخشيديم ) تا ولادت فرزندان آنان پاكيزه باشد و از حرام خواري كه باعث خباثت در نسل مي شود، پاكيزه بمانند يا اگر با پولي كه خمس آن پرداخت نشده، كنيز خريدند و داراي فرزند شدند، فرزندان آنان حرام زاده نباشند .
در تفسير علي بن ابراهيم قمي در ذيل آيه ( و سيق الذين اتقوا.... ) از امير المومنين (ع ) نقل كرده كه فرمود : فلاني و فلاني حق ما را غصب كردند و با آن كنيز خريدند و يا ازدواج كردند. آگاه باشيد ما از حق خويش نسبت به شيعيان گذ شت كرديم تا مواليد و نسل آنان پاكيزه بماند .(1)
2 - مرحوم صاحب وسائل الشيعه ، حدود 21 روايت در اين زمينه نقل كرده است.
در توجيه اين گونه روايات بايد گفته شود كه از قرائن و شواهدي كه در خود روايات است از جمله كلمه ( الناس) در مقابل ( الشيعه ) و ( پاكيزه ماندن نسل ) و غيره به دست مي آيد كه منظور ائمه از اين روايات، تحليل انفال بوده، چون يكي از مواردي كه به نص قرآن كريم از مختصات پيامبر( ص) شمرده شده و طبيعتا بعد از پيامبر به امامان اختصاص پيدا مي كند، انفال است .
انفال به ثروت هاي عمومي از قبيل معادن, نفت , بيشه زارها , جنگل ها , درياها و ..... گفته مي شود كه اختيار آن ها به دست حاكم اسلامي (امام عادل ) است . بعد از رسول خدا ( ص) و وقوع حادثه سقيفه و غصب خلافت , اين ثروت ها به دست غير ائمه افتاد ، از طرفي شيعيان و پيروان اهل بيت خواه نا خواه در جامعه اسلامي ناگزير از استفاده آن ها و تصرف در آن ها بودند. بر اساس اين روايات ائمه اين اموال را نسبت به شيعيان تحليل كردند تا دچار مشكل نشوند .
صاحب وسائل الشيعه كه از محدثان عالي قدر بوده و در حديث شناسي يد طولايي داشته، اين روايات را در باب انفال آورده است .(2) عنوان آن را « جواز تصرف الشيعة في الانفال و الفئ وسائرحقوق الامام مع الحاجة و تعذر الايصال» مطرح نموده است .
عناويني كه صاحب وسائل ذكر مي كند، فتوا و نظريه علمي او در برداشت از روايات بوده ، نظريه ايشان در مورد روايات تحليل خمس اين مي شود كه امامان (ع) سهم خود را از انفال و ثروت هاي عمومي در صورتي كه شيعيان نتوانند به امام برسانند ،بخشيده اند و آنان را از پرداخت خمس انفال به آن ها معاف كرده اند .
احتمال دوم اين است كه روايات تحليل گرچه در مورد خمس باشد، اذن خصوصي امامان نسبت به تصرفات در خمس مي باشد، چون مضمون روايات اين است كه تصرف در مال متعلق خمس جائز نيست مگر به اجازه و اذن امام . بنابراين روايات تحليل در حقيقت اذن در تصرف است در مواردي كه شيعيان از پرداخت انفال يا ازپرداخت خمس داراي مشكل بودند ، نه اينكه از روايات تحليل استفاده شود كه شيعيان مطلقا از پرداخت هر گونه خمسي معاف شده باشند، بنابراين پرداخت خمس واجب و لازم است مگر در موارد خاصي از جمله اينكه مثلا حكومت در دست ظالمان و طاغياني باشد كه بر تمامي اموال مسلمانان تسلط دارند و آنان يا اصلا معتقد به خمس نيستند و يا از پرداخت آن امتناع مي ورزند و انفال را به صاحبان اصلي آن نمي پردازند .
در چنين مواردي ائمه (ع) براي سهولت و راحتي شيعيان خمس و انفال را بر شيعيان تحليل كرده باشند . امير المومنين (ع) بعد از غصب خلافت به همسرش فاطمه زهرا (س) فرمود :
احلي نصيبك من الفئ لاباء شيعتنا ليطيبوا (3) نصيب و حصه خود را از انفال نسبت به شيعيان حلال كن تا دچار حرام خواري و خباثت و حرمت فرزند نشوند .
پيامبر (ص) به علي (ع) موقعي كه از وضعيت آينده پرسيده بوده و علي گفته بود : حصه خود را خواهم بخشيد , پيامبر فرمود : بخشش شما نسبت به شيعيان بهترين صدقه و عطيه است ( ما تصدق احد افضل من صدقتك ) هيج صدقه اي برتر از صدقه تو نيست . (4)
جنگ هايي كه بين مسلمانان و كفار رخ مي داد ، غنايمي به دست آنان مي افتاد كه بايستي خمس آن غنايم را به ائمه و ذوي القربي پيامبر مي دادند، ولي چون حكومت ها با ائمه سر ستيز داشتند ، حق آنان را پرداخت نمي كردند . اين اموال خواه نا خواه در دست مسلمانان قرار مي گرفت و شيعيان نيز مانند بقيه مسلمانان درآن اموال تصرف مي كردند. ائمه براي اينكه براي شيعيان شان مشكلي پيش نيايد ، حق و مال خود را نسبت به آنان حلال شمردند .
در اين گونه موارد در صورتي كه رساندن خمس يا انفال به ائمه متعذر باشد يا پرداخت آن به ائمه به خاطر مسايل سياسي دچار مشكل باشد ،آن بزرگواران از حق خود گذشت كرده و به شيعيان حق و مال خود را تحليل كرده اند . بنابراين با اين توجيه ها مي گوييم روايات تحليل خمس از جمله روايت توقيع، ناسخ حکم خمس نيست و حکم خمس همچنان بر قوت خود باقي است .
اما نسبت به تقليد: تقليد از مراجع يک امر عقلي (رجوع جاهل به عالم ) است که روايات نيز به آن دستور داده است .
«و امَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها الى رُواةِ احاديثِنا فَانَّهُم حُجَّتى عَلَيْكُم و انَا حُجَّةاللَّهِ عَلَيْهِم؛(5)
در پيشامدهايى كه رخ مى‏دهد، به راويان احاديث ما (فقها) مراجعه كنيد كه آن ها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر ايشان».
در روايتي که مرحوم طبرسي در کتاب احتجاج از امام حسن عسکري عليه السلام نقل مي کند، با صراحت ، تقليد از فقها را براي عوام بيان مي کند.
«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ؛(6)
يعني اگر فقيهي خويشتندار از گناه باشد ؛ حافظ دين و مخالف هواهاي نفساني باشد ؛ امر خدا را اطاعت کند، پس بر عوام است که( در مسائل دين) از او تقليد نمايند».
اين روايات مسئله تقليد را با صراحت بيان مي کند . با اين روايات هيچ شبهه اي در صحت تقليد از مجتهد باقي نمي ماند . اگر درمورد خاصي بين روايات مختلف کسي نتوانست جمع بکند و منظور اصلي از روايات را نفهمد، بايد به مرجع تقليد رجوع کند ،نه اينکه تقليد نکند.
پي نوشت ها :
1 . بحار الانوار ،ج96 ، ص 186 روايت 6 .
2 . وسائل الشيعه ، ج 6 ، ص 378 .
3. همان ، ص 381 ، حديث 10 .
4 . همان ؛ سيد محسن حکيم ، مستمسک العروه الوثقي ، ج 9 ،ص 591 تا 607 .
5. همان.
6.وسائل‏الشيعة،ج27،ص131 ،باب10- عدم جواز تقليد غير المعصوم.

صفحه‌ها