حديث

براي دريافت جزئيات معارف و احكام چاره اي جز مراجعه به روايات نداريم، زيرا خداوند بيان و تفسير و تعليم كتابش را به پيامبرش سپرده است.

به آيات زير توجه كنيد: 

«بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون؛ (1) ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آن ها روشن سازي و شايد انديشه كنند!».

َ «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛ (2) آن ها را كتاب و حكمت بياموزد».

قرآن بر عرب خوانده مي شد و آن ها چون به زبان خودشان بود، معنا و مفهوم آن را مي فهميدند. پس وظيفه تعليم يعني بيان شرح و تفسير و جزئيات معارف و احكام قرآن كه آنان را توان فهم و درك آن نبود يا در درك ممكن بود دچار لغزش و بدفهمي شوند.

به همين جهت  خدا در قرآن مسلمانان را موظف كرده كه آنچه پيامبر در شرح و تفسير دين بيان مي كند ، بپذيرند و بدان گردن نهند:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده، خودداري نماييد».

اهل بيت هم به حكم روايت متواتر "ثقلين" جانشينان رسول خدا در بيان قرآن و تفسير دين مي باشند. سخن آنان مانند سخن رسول خدا حجت است. بايد از امر و نهي آنان اطاعت كرد.

متاسفانه به دلايل مختلف ساختن سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از همان زمان پيامبر شروع شد. جريان حديث سازي در طول تاريخ  با شدت و ضعف ادامه يافت. هزاران حديث به نام پيامبر ،امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد. وجود روايات مختلف و گاه متناقض يكي از نتايج شوم اين نهضت نامبارك بود .

 امامان هم  در غالب اوقات در شرايط سخت خوف و خطر بودند. نمي توانستند علم خود را آشكار كنند. بسياري اوقات به دلايل مختلف مجبور مي شدند در باب معارف و احكام حقيقي عقيده خود را كتمان كرده و مطابق عقيده مقبول قدرت سخن بگويند.

پيامبر و امامان عليهم السلام و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك تدابيري انديشيدند، از جمله:

رسول خدا و امامان عليهم السلام اعلام كردند چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند، هر حديثي را به نام ما شنيديد، آن را بر قرآن عرضه كنيد؛اگر موافق قرآن بود، بپذيريد. اگر مخالف بود، به كنار نهيد، زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

به دستور امامان از  صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند و شيعيان بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند، آن هم سند هاي معتبر ، يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند و اين افراد از نظر بررسي كنندگان شخصيت راويان حديث افراد معتبري باشند. علمي در حوزه اسلام از همان صدر اسلام پيدا شد به نام علم رجال كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را وجهه همت قرار داد و آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد، همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم دراية الحديث كه برسي متن روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد. عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث به پالايش احاديث پرداختند. سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند، همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند. بنا بر اين ما بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قراني مخالف نيستند ،بها دهيم و عمل كنيم . عمل به چنين احاديثي حكم عقل و دين است .اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

نوشته ايد: " بعضي مواقع مي بينم براي صدور حكم در مورد يك مسئله از رواياتي استفاده مي شه كه صحت اون در حد يك « احتمال » هست " ، اين حرف اصلا درست نيست. دليل يك حكم از آيه يا حديث معتبر (حديثي كه از جانب افراد مورد اطمينان نقل شده است) ، بايد دلالتش بر مطلب و حكم ، قطعي (نص) يا قوي (ظاهر) باشد. اگر دلالت آن بر مطلب كم تر از ظاهر باشد، يعني احتمالات متعدد در آن راه داشته باشد، نمي توان به آن دلالت بها داد. همچنين است حكمي كه  سند دليلش ضعيف باشد، يعني در سلسله راويان آن افراد ناشناخته يا بي تقوا و دروغگو يا فاسد العقيده وجود داشته باشد. چنين روايتي را نمي توان به عنوان  دليل حكم  پذيرفت.

 گاهي دو روايت كه هر دو به لحاظ عقلي و شرعي معتبر هستند، يعني هر دو توسط افراد مورد اطمينان نقل شده و معتبرند ،با هم از لحاظ دلالت تعارض دارند. در اين جا چاره اي نيست جز اين كه يكي از آن دو روايت را مورد عمل قرار دهيم . به حكم عقل و شرع وظيفه داريم به روايتي عمل كنيم كه راويانش معتبرترند يا به دلايل معقولي برتر از آن روايت ديگر است كه در اين جهت و باز بر اساس دستورات و روايات اهل بيت (ع) بابي در  علم اصول فقه باز شده و معيارهايي براي ترجيح احاديث در زمان تعارض ارائه گرديده است.

 پيامبر و امامان اصحاب خود را به گونه اي تربيت مي كردند كه در باب نقل حديث از پيامبر و امام دقت كافي داشته و چيزي از خود به آن نيفزايند يا از آن كم نكنند. اين گونه نبوده كه به قول شما يك كلاغ و چند كلاغ شده باشد.

همچنان كه پيامبر به خود اجازه نمي داد در كلام خدا تصرف كند و كم و زياد نمايد، راويان مؤمن و مورد اعتماد نيز سعي تمام داشتند كه حتي الامكان عين كلام معصوم را بدون كم و زياد نقل كنند.

فقط افراد معدودي بودند كه توانايي داشتند كلام معصوم را نقل به معنا كرده كه اينان هم سعي داشتند كه عين معنا و مفهومي كه مد نظر امام بوده، منتقل شود، هر چند با الفاظ امام نباشد.

نقل به معنا هم فقط از اين افراد معدود كه توان درك و فهم كلام امام را داشتند ، قابل قبول بود. از بقيه نقل به معنا يك عيب به حساب آمده و سبب تضعيف روايات شان مي شد.

اگر به كتاب هاي درايه الحديث سر بزنيد، خواهيد ديد كه عالمان و محدثان براي نقل حديث چه سخت گيري ها داشتند تا سخنان معصومين بدون كم و كاست به دست ما برسد.

خوشبختانه اين احاديث از همان زمان امامان نوشته هم شد. به فاصله كمي در قالب مجموعه هاي حديثي مثل كافي و تهذيب و ... عرضه شد. با وجود نسخه هاي فراوان از اين كتب از همان ابتدا تا به حال، امكان دستبرد و تحريف احاديث نيز محدود شد.

بنا بر اين ما براي دريافت حكم اسلام علاوه بر قرآن بايد به روايات معصومين كه بيان كنندگان و شرح دهندگان قرآن هستند مراجعه كنيم و بايد به روايتي استناد كنيم كه هم از لحاظ سند معتبر باشند و هم از لحاظ دلالت دلالت صريح يا ظاهر  داشته باشند و به روايات ضعيف يا غير ظاهر نمي توان استناد كرد.

 

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 44.

2. بقره (2) آيه 129.  

اگر چه كتاب خدا حاوي مهمات احكام ديني به طور كلي است اما...

اگر چه كتاب خدا حاوي مهمات احكام ديني به طور كلي است. اما گاهي اين كليت نمي تواند بدون وساطت احاديث، تفسير آن چه را كه نياز به اداي تكليف در مرحله اجرا از ناحيه تبيين است در اختيار ما بگذارد.

علاوه در قرآن آياتي وجود دارد كه در قالب محكم و متشابه،ناسخ و منسوخ و...  است، يا آياتي وجود دارد كه نياز به تاويل يا توضيح دارد. تفسير اين گونه موارد بر عهده روايات است و اگر بخواهيم نگاهي به تاريخ پر عبرت تشكيل فرقه هاي اسلامي بيندازيم در خواهيم يافت كه كم نبودند پيروان اين عقيده انحرافي كه با وجود كتاب خدا ديگر چه نيازي به احاديث است و اصل دين خود در بردارنده همه مسايل مورد نياز بشر مي باشد! حال آن كه اولياء دين به عنوان بهترين راهنما يان،راه راست را به مردم نشان مي دادند.

اين مطلب غير قابل انكار است كه قرآن و حديث دو گوهر گران بها و دو گنج بي پايان درياي معارف اند.

 رسول گرامي اسلام صلوات الله عليه مردم را به متابعت از هر دو در حالي كه در كنار هم باشند دعوت كرده است.

ايشان فرمود:

"إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي "(1)

يعني من دو چيز گران بها در ميان شما باقي مي‏گذارم.تا زماني كه به آن دو پناهنده شويد، گمراه نخواهيد شد، كتاب نازل‏ شده خدا و عترتم كه خاندان من هستند.

در عين حال قرآن همواره به عنوان منبع سنجش نسبت به روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين معرفي شده است. به اين معنا كه ايشان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب كردند:

"خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًي فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ‏"(2)

يعني: اي مردم هر چه از من براي شما نقل كردند و موافق قرآن است من گفته‏ ام و هر چه براي شما نقل كردند و مخالف قرآن است من نگفته‏ ام.

بنا براين، در فقه و سنت شيعه روايات صادره از اولياي خدا همواره به عنوان مفسر و مكمل بيان احكام الهي به صورت كلي بوده است كه البته هم قرآن و هم عترت در گذشته  از برخوردهاي افراط يا تفريط گونه عجيبي به دور نبوده است به گونه اي  كه گاه قرآن فقط تنها منبع كفايت دهنده احكام الهي بوده است و گاه حديث.

و اما فراخور پرسش مورد نظر

يكي از مفسرين نوشته است:

«ان اهل السنة اخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك الي ترك الكتاب لقول النبي(ص): "انهما لن يفترقا". ... لقوله(ص): "انهما لن يفترقا" فقد تركت الامة القرآن و العترة (الكتاب و السنة) معاً.(3) 

يعني اهل سنت كتاب را گرفته و عترت را رها كردند، در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد، زيرا پيامبر(ص) فرمود: قرآن و عترت جدايي ندارند، زيرا رسول خدا(ص) فرمود: آن دو از يكديگر جدا نمي شوند.

از اين رو امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنت را رها كردند.

و اما در مورد شعار انحرافي اسلام بدون حديث كه  مقصود همان قرآن بدون حديث است بايد گفت اين مطلب پيشينه اي تاريخي دارد. معروف است در زمان ارتحال پيامبر گرامي اسلام(ص) عده اي چون ابوبكر و عمر نيز بر بالين حضرت حاضر بودند و آن هنگام كه پيامبر در حال جدايي از عالم خاكي بودند در صدد بر آمدند سفارش هاي مكرر خود را مبني بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر مكتوب كنند. پس قلم و دواتي طلبيدند، اما عمر در آن جلسه به طور جدي مانع اين كار شد و حتي نسبت به پيامبر صلوات الله عليه سخنان ناشايستي بر زبان راند و در ادامه اين جمله انحرافي را گفت كه "حسبنا كتاب الله " يعني كتاب خدا قرآن ما را كفايت مي كند.

شيخ مفيد اين واقعه تاسف بر انگيز را از قول ابن عباس نقل كرده است:

لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْ‏ءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ‏                    

فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قُومُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا كَثُرَ اللَّغَطُ وَ الِاخْتِلَافُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) قُومُوا عَنِّي ...(4)‏

يعني هنگامي رحلت پيامبر(ص) فرا رسيد و در منزل حضرت مردم جمع بودند از جمله عمر بن خطاب هم بود حضرت در آن هنگام فرمود(قلم و دواتي بياوريد) مي خواهم براي شما كتابتي كنم كه بعد از آن  هيچگاه گمراه نشويد كه در اين هنگام عمر گفت چيزي نزد حضرت نياوريد اين حالت حضرت به دليل شدت تب و درد است در حالي كه نزد شما قرآن است و كتاب خدا ما را كفايت مي كند در اين هنگام سر و صدايي بر پا شد و عده اي از پي در خواست رسول خدا و عده اي موافق عمر شدند و وقتي سر و صدا بالا گرفت حضرت با ناراحتي ايشان را  از بالين خود دور كرد و اين چنين شد كه شعار غلط  و انحرافي "حسبنا كتاب الله "پاي گرفت و اهل سنت بر اين سنت پايدار ماندند.سنتي كه شيعه از آن گريزان است و آن را به هيچ عنوان قبول نمي كند

خلاصه آن كه اگر قرآن به تنهايي كافي بود مردم عرب زمان رسول خدا (ص) كه كاملا با زبان عربي آشنايي داشتند چرا از پيامبر در خواست تبيين و تفسير و توضيح مي كردند. به عنوان مثال قران دستور به اقامه نماز داده است. اما جزئيات آن را بيان نكرده حال بفرماييد طريقه اقامه نماز را از كجا و از چه كسي بايد آموخت.

پي نوشت ها:

1. ديلمي شيخ حسن،إرشاد القلوب إلي الصواب، قم، انتشارات رضي، سال 1412 ه ق، چاپ اول، ج‏1، ص132.

2. شيخ كليني، الكافي، تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1362 ه ش، چاپ دوم، ج‏1، ص 70.

3. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي،سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 5، ص 276.

4. شيخ مفيد، أمالي المفيد، قم، انتشارات كنگره شيخ مفيد، سال 1413 ه ق، چاپ اول، ص37.

كتاب هاي مهم حديثي اهل سنت موسوم به صحاح شش گانه عبارتند از :

1ـ صحيح بخاري يا (الجامع الصحيح) از ابو عبد الله محمد بن اسمعيل بخاري متوفي 256 ه.

2ـ صحيح مسلم از ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري متوفي 261 ه.

3ـ سنن ابن ماجه از محمد بن يزيد بن ماجه قزويني متوفي 273 ه.

4ـ سنن ابي داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستاني متوفي 275 ه.

5ـ جامع ترمذي يا (سنن ترمذي) از ابو عيسي محمد بن عيسي بن سوره (2) متوفي 279 ه.

6ـ سنن نسائي (مسمي به مجتبي) از ابو عبد الرحمن احمد بن شعيب متوفي 303 ه.

كتب ششگانه مذكور در فوق باضافه موطأ و مسند ابن حنبل متوفي 241 ه جوامع اوليه حديث اهل سنت را تشكيل مي‏دهد. (1) اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاي ديگري را به عنوان صحاح تأليف كرده‏اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابي حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاي ديگري بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابوري و ..

نخستين و معتبر ترين آن ها ، كتاب صحيح بخاري است كه شامل تعداد احاديثي است كه از ديدگاه بخاري كامل‌ترين و بهترين روايات هستند.يكي از نويسند گان مي نويسد :" اين كتاب پيش برادران اهل سنت ما از اعتبار خاصي بر خور دار است و آن را تالي تلو قرآن مي دانندو تمام روايات آن را صحيح و لازم العمل مي شناسند.(2) پس از آن ، كتاب صحيح مسلم تاليف مسلم نيشابوري معتبر ترين كتاب حديثي نزد اهل سنت مي باشد.

پس از اين دو كتاب، كتاب هاي حديثي ديگري مانند سنن تِرمذي، سنن نسايي، سنن ابن ماجه و سنن ابي داود از هميت بر خور دار هستند، البته . مجموعاً كتاب هاي شش گانه حديثي اهل سنت و اولين مجموعه‌هاي حديثي آنان است كه در قرن سوم تدوين شده اند و از نظر آنان معتبر مي باشد .

دانشمندان جامعه اهل سنت نيز در طول تاريخ، به دليل اهميت صحاح سته در شناخت احكام شرعي، شرحها، پاورقيها، تعليقه‏ها و مقدمه‏ها بر آن نوشته‏اند.

در مقدمه صحيح بخاري (ط 1376) آمده است: «شروح و تعليقاتي كه بر صحيح بخاري نوشته شده حدود 59 شرح (تمام و ناتمام) است كه يازده شرح آن به چاپ رسيده»، مانند «عمدة القاري از شيخ الاسلام ابو محمد محمود بن احمد معروف به عيني (م 855)، ارشاد الساري از ابو العباس شهاب الدين احمد بن محمد معروف به قسطلاني (م 923)، فتح الباري از شيخ الاسلام ابو الفضل شهاب الدين احمد بن علي بن محمد معروف به ابن حجر عسقلاني و شرح الكرماني. هم چنين حدود 28 پاورقي و 16 مقدمه بر آن نگاشته شده است و نيز 16 نويسنده، هر كدام به سليقه خويش آن را تلخيص كرده‏اند.

شروح صحيح مسلم و سنن‏ بر صحيح محمد بن مسلم نيز مانند صحيح بخاري شروح زيادي نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح فاضل نووي است. نيز بر سنن نسائي شرحهاي مختلفي نوشته‏اند كه از آن جمله است: شرح ابو الحسن علي بن عبد اللَّه انصاري اندلسي و شرح حافظ جلال الدين سيوطي و بقيه سنن نيز داراي شروحي هستند

نسبت به متون تاريخي بايد دانست كه اين گونه كتاب هاي تاريخي نزد اهل سنت اعتباري به مانند صحيحين ندارند. بلكه مطالب نقل شده را بيش تر در بوته نقد قرار مي دهند

در باره كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك بايد گفت :

اين كتاب ، ‌از كتاب‌هاي كهن تاريخي محسوب مي‌گردد. طبري اين كتاب را در فاصله سال‌هاي 283 ـ 290 هجري املا كرده، ‌اما بعد از آن وقايع ربيع الثاني 303 هجري بر آن افزوده است . اين كتاب به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، امادر سند برخي مسايل و وقايع تاريخي نيم قرن اول سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارش‌هاي وي را فاقد ارزش دانسته‌اند. همچنين جلد اول تاريخ طبري كه تاريخ جهان آفرينش تا مبعث است، پر از اخبار اسرائيلي است. درست همان طور كه در تفسير طبري نيز اسرائيليات فراوان وجود دارد. البته در اين كتاب- همان طور كه اشاره شد- مطالب مفيد زيادي وجود نيز دارد . روشن است كه معناي معتبر بودن اين نيست كه تمام مطالب ان را مي توان پذيرفت. بلكه نسبت به كتاب هاي تاريخي جزو كتاب هاي نسبتا معتبر به حساب مي آيد . (2)

اهل سنت كتاب هاي تاريخي ديگر را نيز معتبر مي دانند. در اين خصوص به كتاب: منابع تاريخ اسلام ، اثر رسول جعفريان مرا جعه فر ماييد.

پينوشت ها :

1. كاظم مدير شانه چي، علم الحديث ، ص 53 - 54 ، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1385، چاپ شانزدهم .

2. زين العابدين قرباني، علم حديث، ص343، قم، انتشارات انصاريان، 1382، چاپ پنجم.

3. رسول جعفريان ، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان ،1382 چاپ دوم.

در منابع روايي شيعه و اهل سنّت احاديث فراواني به چشم مي‌خورد كه بر ضرورت عرضة احاديث به قرآن كريم و سنجش ميزان درستي و اعتبار آن‌ها با كتاب خدا تأكيد مي‌كند

به عنوان نمونه، از رسول خدا  روايت شده است كه: « سيفشوا عني أحاديث فما أتاكم من حديثي فاقرأوا كتاب الله واعتبروه فما وافق كتاب الله فأنا قلته وما لم يوافق كتاب الله فلم أقله» (1)

 « بزودي احاديث زيادي از من رواج مي يابد، پس آنچه از احاديث من به شما رسيد قرآن را ملاحظه نماييد. آنچه موافق قرآن بود، از من است و آنچه مخالف قرآن بود، از من نيست».

در حديث ديگري مي خوانيم:« اعرضوا حديثي علي الكتاب فما وافقه فهو مني وأنا قلته »(2)  «سخن مرا به كتاب خدا عرضه كنيد آنچه موافق قرآن بود از من است و من آنرا گفته ام.»

اما مشهور علماي اهل سنت احاديث عرضه روايات بر قرآن را ضعيف مي شمارند و حتي اين أحاديث را  از مجعولات خوارج و زنادقه مي دانند.

براي مطالعه تفصيلي نظرات آنها مي توانيد به كتاب « اختصاص الشيعة في التمسّك بالقرآن الكريم » تأليف « الشيخ حسين غيب غلامي الهرساوي» نشر «مركز الابحاث العقائديه»  فصل « رأي أبناء العامة في عرض الخبر علي الكتاب» مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. طبراني، المعجم الكبير، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1404ق، ج12، ص 224.

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419ق، ج 1، ص 111.

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم :

ابتداء معناي لغوي اين عبارات را بيان مي كنيم و سپس به اين جملاتي كه در منبع ذيل به آن رسيديم اشاره مي كنيم

حف و احتفاف يعني احاطه كردن و پوشاندن

قرائن يعني قرينه ها و شواهد

آحاد يعني اخبار واحد (در برابر خبر متواتر)

كسائر اخبار الآحاد المفيدة للعلم باعتبار الاحتفاف بالقرائن المفيدة(1)

اخبار واحد كه مفيد براي علم است به اين اعتبار است كه با قراين مفيده همراه و پوشيده شده است

خلاصه آن كه روايات به چند دسته تقسيم مي شوند. برخي متواتر برخي واحد و ...است.

يعني اين كه اين مطلب با قرينه ها و روايت و حديث واحد (نه متواتر ) همراه است.

پي نوشت:

1. طباطبايي سيد محمد مجاهد، كتاب المناهل‌، ناشر مؤسسه آل البيت،نوبت اول،‌ چاپ قم- ايران، ص 414‌.

در تعريف تواتر گفته شده:

1.اگر راويان حديث در هر طبقه اي (از معصوم تا به ما) به حدي باشند كه امكان توافق آنها بر كذب و دروغ به طور عادي محال باشد، به آن متواتر مي گويند. (1)

خبر جماعتي كه به خودي خود و بدون نياز به قرائن، اتفاق آنان بر دروغ محال و در نتيجه علم آور باشد.(2)

با توجه به اين تعريف اگر تعداد زيادي كه كاملا روشن است از فرقه هاي مذهبي مختلف و  قبيله هاي مختلف و شهرهاي مختلف هستند و بسياري از آنها همديگر را نديده اند و بسياري از آنها را مي شناسيم و يقين داريم كه اهل دروغ نيستند و ...، سخني بگويند، هر انسان سالمي از شنيدن سخن و خبر آنها به مضمون سخن و خبرشان يقين مي يابد. چون مي داند كه محال است آنها با هم به بافتن اين دروغ اجتماع و توطئه كرده باشند.

حالا اگر حديثي از رسول خدا تا به ما در هر طبقه به اين گونه راويانش زياد باشد كه يقين به خبر ايجاد كند، آن حديث متواتر است.

پرسشگر محترم ممكن است بيان ما رسا نبوده باشد. ولي باز مي گوييم كه ملاك در تواتر صرف تعداد زياد نيست يا صرف راستگو بودن روايت كنندگان نيست، بلكه بايد تعداد و تنوع و شرايط روايت كنندگان در هر طبقه به گونه اي باشد كه هر انسان منصفي را به يقين برساند كه حتما اينان سخن را شنيده اند و نقل مي كنند و محال است كه همگي بر بافتن اين دروغ و نقل آن متحد شده باشند.

اگر چنين علم و يقيني با توجه به تعداد و تنوع و ديگر اوصاف راويان حاصل شد، مي شود متواتر و گر نه متواتر نيست. (به اين ملاك دقت كنيد).

پس منظور ما از تواتر همين معنايي است كه در كتاب ها ثبت شده و معناي ديگري منظورمان نيست.

2.در مورد راستگويي هم حكم و برداشت ها در مورد افراد ممكن است متفاوت باشد يعني فردي از نظر من راستگو است و از نظر شما راستگو نيست و به همين جهت بعض افراد از نظر شيعيان كاملا مورد اعتمادند ولي از نظر سني ها مورد اعتماد نيستند و بر عكس.

اما خوشبختانه در هر طبقه تعدادي از افراد هستند كه راستگويي و مورد اطمينان بودن آنها چنان اوج گرفته كه همه بدان باور دارند. مثلا ما بسياري از راويان را با اين كه شيعه نبوده اند، قبول داريم و روايات آنها براي ما اعتبار دارد و به روايات آنها "موثق" مي گوييم.(3) همچنان كه بعضي از راويان شيعه مورد اعتماد اهل سنت بوده و رواياتشان را  صحيح شمرده و نقل كرده اند.(4)

بله فردي از نظر ما شيعيان موثق است و از نظر اهل سنت موثق نيست. ولي در تواتر وثاقت راويان ملاك اصلي نبود. بلكه علم آور بودن ملاك اصلي بود و همين كه وثاقت و راستگويي تعدادي از آنها معلوم باشد، خود مؤلفه اي مي شود كه در كنار مؤلفه هاي ديگر براي ما ايجاد يقين مي كند. 

3. حديث متواتر حديثي بود كه افراد زيادي مدعي شنيدن آن هستند و آن را از پيامبر نقل كرده اند و با توجه به تعدد و تنوع و ... كه راويان دارند ما به يقين مي رسيم كه اين سخن را از پيامبر شنيده اند.

اما در مثالي كه شما مطرح كرده ايد خبر متواتر نيست. زيرا يك نفر دارد خبر مي دهد كه صدها نفر اين صحنه را ديده اند.

در اينجا خبر دهنده يك نفر بيش نيست كه دو مطلب را ادعا مي كند:

يك: او ادعا مي كند كه ديده است فلان صحنه اتفاق افتاده است.

دوم: ادعا مي كند كه علاوه بر او صدها نفر ديگر هم ديده اند.

پس در اينجا ما فقط با يك خبر دهنده مواجه هستيم كه يك خبري را داده است. اما اگر صدها نفر با او آمدند و گفتند ما ديديم كه فلان صحنه اتفاق افتاد، در آن صورت تواتر حاصل مي شود و براي ما وقوع آن صحنه يقيني مي گردد.

در مورد تواتر نقل قرآن، ما در هر زمان با هزاران نفر مواجه هستيم كه قرآن را به همين صورت از عالمان نسل قبل شنيده اند و آنها هم از عالمان نسل قبل تا برسد به پيامبر. يعني هميشه ما با خود جماعت نقل كننده مواجهيم نه با يك نفر كه خبر از جماعتي بدهد.

پي نوشت ها:

1. زين العابدين قرباني، علم حديث، قم، انصاريان، 1382ش(پنجم)، ص110.

2. شانه چي، علم الحديث، قم، انتشارات اسلامي، 1385ش، ص169.

3. همان، ص174.

4. ر. ك: شرف الدين، المراجعات، قم، دفتر تبليغات، 1384ش، ص 80 به بعد. ايشان نام صد تن از راويان شيعه را ذكر مي كند كه عالمان سني راستگويي آنان را باور داشته و از آنان حديث نقل كرده اند. 

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است

هدف استدلال، اثبات مطابقت يك گزاره با عالم واقع و حقيقت است و از آنجا كه سنخ گزاره ها با هم تفاوت دارد روش اثبات آنها نيز تفاوت دارد. صدق و مطابقت گزاره تجربي بوسيله استقراء و ضميمه نمودن قياسي پنهان (1) قابل اثبات است و صدق يك گزاره عقلي با استناد به قياسي كه مقدمات آن بديهي يا منتهي به بديهي هستند كشف مي گردد. حال اگر در مقام اثبات صدق گزاره اي به جاي بكارگيري روش صحيح، به نظر اكثريت مردم متوسل شويم دچار مغالطه شده ايم. مانند اينكه بگوييم زمين صاف است چون اكثر مردم آن را صاف مي دانند.

حال بايد ببينيم روايت متواتر از سنخ كداميك از علوم است. روايت در صدد نقل يك سخن خاص از شخصي خاص است. شنيدن سخن يك شخص به دو صورت مستقيم و غير مستقيم ممكن است. در صورت مستقيم هيچ گونه واسطه و راويي وجود ندارد و ما به گوش هاي خود سخني را از شخصي مي شنويم و در اين حالت كه جزء محسوسات است شكي در صدور آن سخن از شخص مورد نظر نداريم. اما در صورت غير مستقيم، شخصي به عنوان واسطه و راوي مطلبي را براي ما نقل مي كند. روشن است كه هر اندازه تعداد واسطه ها و رواياني كه يك مطلب را از شخص مورد نظر نقل مي كنند بيشتر باشد احتمال دروغ بودن آن مطلب كمتر مي شود و اگر تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد انسان يقين مي كند كه آن مطلب از شخص مذكور صادر شده است. چنانكه در علوم تجربي نيز هر اندازه استقراء ما كامل تر باشد نتيجه تجربي آن استوار تر مي گردد. بنابراين در اين سنخ از گزاره ها ما بدنبال كشف صدور يك مطلب از يك شخص هستيم و لذا ناچاريم به شنيده هاي ديگران و راويان مراجعه كنيم. در اينجا نمي توانيم با قياس عقلي يا تجربه و آزمايش صدور يك مطلب از يك شخص را كشف كنيم. بلكه بايد مستقيما و يا با واسطه سخن شخص را بشنويم.

ممكن است كسي سؤال كند كه چه لزومي دارد براي كشف صدور يك روايت از معصوم تواتر خبر لازم باشد. بلكه اگر يك خبر واحد از سوي راويان معتبر هم نقل شود باز هم صدور يك مطلب از امام معصوم كشف مي شود؟ بنابراين اكثريت و تواتر در اينجا چه نقشي دارد؟

نقش تواتر در اينجا اين است كه خبر واحد را از حالت ظني خارج مي سازد و به مرتبه يقين مي رساند. زيرا وقتي تعداد راويان به حدي برسد كه تباني آنها بر دروغ و امكان خطا در آنها آنها ممتنع باشد يقين به صدور روايت پيدا مي كنيم. ولي در صورتي كه شخص واحدي خبري را به ما برساند. گرچه احتمال و ظن به صدور آن پيدا مي كنيم. اما هيچ گاه يقين به صدور آن پيدا نمي كنيم.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: كتاب المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بي تا، ص 330 .

 

قرآن به نقل متواتر به دست ما رسيده است و تواتر گزارش ها لازم نيست.

. ممكن است گزارش كننده فقط يك نفر باشد يا در بعض دوره ها يك يا چند نفر باشند. غير متواتر بودن گزارش ضربه اي به محتواي گزارش كه متواتر است نمي زند چون خود اخبار وجود دارد و فرد مي تواند با احصاي خبر دهندگان در هر دوره تواتر را وجدان كند.

افراد زيادي در باره تهران و بزرگ بودنش خبر مي دهند، ولي ممكن است فقط يك نفر اين خبردادن ها را جمع كند و گزارش دهد. اين كه گزارش كننده يك نفر است با متواتر بودن خبر دهنده ها و خبر، منافات ندارد. 

خداوند پيامبر را به عنوان مبين و مفسر قرآن و دين ماموريت داده است

هر چه پيامبر به عنوان دين و بيان دين و قرآن فرموده است، خواه در مسائل اعتقادي يا اخلاقي يا احكام، همه اش وحي بوده و پيامبر هيچ از خود نگفته است. زيرا او فقط نبي و رسول و واسطه بوده  و دين فقط از خداست.

از طرف ديگر معلوم است كه همه وحي فقط قرآن نبوده، زيرا قرآن همين 114 سوره اي است كه بر ما تلاوت كرده است و شرح و تفسير قرآن هم كه پيامبر گفته، وحي بوده، (1) اما نه وحي قرآني بلكه وحي تبييني و تفسيري.

آنچه پيامبر و امامان در بيان دين و تفسير قرآن فرموده اند، همه اش وحي بوده كه بر پيامبر نازل شده و پيامبر به امامان منتقل كرده است و همه قدسي و الهي  است. اما در بيان به دو گونه نقل شده است. گاهي رسول خدا بدون اين كه سخن و بيانش را مستقيما به خداوند منسوب كند، به بيان دين و معارف و ... مي پردازد كه غالب احاديث اين گونه اند و گاهي معارف و ... را در قالب سخن خداوند نقل قول مي كند. اين احاديث دوم را احاديث قدسي ناميده اند و تفاوتي با احاديث ديگر ندارند. جز در نوع بيان كه مستقيما به خدا مستند مي شوند.

بنا بر اين خود قرآن فرموده شما بايد به قرآن با بيان و تفسير پيامبر رجوع كنيد و احاديث اعم از قدسي و غير قدسي، بيان و تفسير قرآن هستند كه پيامبر از آسمان و به طريق وحي گرفته و به ما مي رساند و ما بدون تفسير و بيان قرآن از جانب پيامبر در معرض فهم اشتباه از قرآن هستيم، و با مراجعه به رسول خدا از بد فهمي نجات مي يابيم. 

ما نيازمند به سخن و بيان پيامبريم (2) كه در قالب احاديث اعم از قدسي و غير قدسي به ما رسيده است و "قدسي" ناميدن فقط براي روشن شدن نوع بيان است و گر نه با روايات ديگر تفاوتي ندارد. 

بنا بر اين قرآن بيان همه چيز است. اما چون ما در درك همه چيز از قرآن ناتوانيم، پيامبر با احاديث و سخنان و تعليماتش كه همه قدسي و نازل شده از جانب خداست، قرآن را به ما تعليم مي دهد و اگر خداوند مي خواست همه اين شرح و تفصيل را به عنوان وحي قرآني نازل كند ، هم قرآن بسيار طولاني مي شد و هم استحكام و زيبايي و جذابيت فوق العاده را نداشت.

پي نوشت ها

1. نجم آيه 3و 4.

2. نحل آيه 44.

محمد بن حسن حر عاملي كتاب الجواهر السنية را راجع به كليات حديث قدسي نوشته كه چنين مي‏گويد:

اين امر بر كسي پوشيده نيست كه كلام حق تعالي نسبت به همه كلام هاي بشري برتر و بالاتر است. چه بسا، نورهاي هدايت و ارشاد بشر از آن كلمات مي‏تابند و دل هاي آنان را روشن مي‏نمايند. همان طوري كه نورهاي خورشيد و ستارگان سطح زمين را روشن مي‏سازند. و با همين كلام خداوندي بود كه خورشيد پر نور هدايت از افق نبوت تابيدن گرفته است. بنا بر اين، اين كلمات الهي و پيامبر و امامان شايسته آن هستند كه كمر همّت بست تا دل هاي انسانها به آنها توجه كامل نمايند و فهم ها براي درك آنها آماده باشند. اين بود كه من هم قسمتي از آن كلام ها را كه علماي نيكوكار از ائمه اطهار و آنها هم از پيامبر برگزيده الهي و پيامبر(ص) هم از ذات مقدّس الهي نقل كرده، در اين كتاب جمع آوري كردم كه معروف به «احاديث قدسي» است. منتها من نديدم كه احدي از اصحاب ما آنها را در يك كتاب جمع آوري و نشر كرده باشد. لذا علاقمند شدم من نخستين كسي باشم كه آنها را در يك كتاب زيبا جمع كرده باشم. بنا بر اين، اين كتاب شامل مهمترين منابع احكام الهي است كه با مواعظ بليغ خود جلوي افكار شيطاني را بگيرد و از بين ببرد، و به دليل داشتن جنبه استدلال و برهان متين و قوي بر ساير كتابها امتياز دارد و نسبت به ساير كتابها از اين جهت برتري دارد كه برادر قرآن است. من از همه آن احاديث، همين مقدار را توانستم گرد آوري و در اين كتاب جمع كنم، و آن را به نام «جواهر سينه در احاديث قدسيه» نام‏گذاري نمودم.

و آن را طبق ترتيب پيامبراني كه به آن سخن مخاطب شده‏اند، به ابوابي(13 باب ) مرتب نمودم. كه اميدوارم با ياري خداي بزرگ به پايان برسانم. لازم به تذكر است آنچه را كه داخل آن ابواب پيامبران نبوده‏اند، طبق خبر دهندگان از خداوند يعني امامان (عليهم السلام) در آخر كتاب جداگانه قرار دادم. و احاديثي درفضيلت حضرت علي(ع) و امامان از فرزندانش (عليهم السلام) و دستور الهي در باره امامت آنها را هم جمع آوري كرده. و آنها را در دو باب به نام  ابواب الائمه گنجاندم.(1 )

لهذا  آمار دقيق اين احاديث قدسي مشخص نيست و شما براي دريافت  آمار تقريبي اين احاديث قدسي مي توانيد به اين كتاب و ابواب مختلف آن مراجعه نماييد.

پي نوشت:

1.  محدث عاملي،الجواهر السنية (كليات حديث قدسي‏)ترجمه  كاظمي خلخالي زين العابدين،‏ناشر انتشارات دهقان،‏چاپ تهران،‏سال 1380 ش،‏نوبت چاپ سوم‏،ص9.

صفحه‌ها