امام صادق وحدیث

در صدر اسلام خواندن و نوشتن در عرب معمول نبود و به ندرت يافت مي شد

در صدر اسلام خواندن و نوشتن در عرب معمول نبود و به ندرت يافت مي شد و با توجه به تشويق هاي فراوان قرآن و رسول خدا، كم كم خواندن و نوشتن رواج گرفت.

البته متاسفانه بعد از وفات رسول خدا با منع از نوشتن و گفتن حديث و سخن پيامبر ، در اين جريان وقفه اي ايجاد شد تا اين كه كم كم اين منع سست شد و بالاخره عمر بن عبد العزيز اموي در زمان امام سجاد (ع) دستور كتابت سنت نبوي را صادر كرد. (البته شيعه از همان زمان رسول خدا و بعد از ايشان به نقل و كتابت همت داشت ؛ ولي با توجه به منع شديد اين كار را مخفيانه و با رعايت اصول حفاظتي انجام مي داد.)

زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) دوران اوج نقل و كتابت حديث بوده است و اين دو امام بزرگوار در ترويج اسلام ناب در ابعاد معرفتي و اخلاقي و فقهي تلاش بسيار كردند و شاگردان مخلص آن دو امام هم در ثبت و نوشتن احاديثي كه از آن دو بزرگوار مي شنيدند ، تلاش فراوان داشتند و بيشتر كتب اوليه حديث شيعه كه به "اصول اربع مأه ؛ اصول چهار صد گانه" معروفند، در اين دوران نوشته شد و منابع جوامع روايي ، همچون كتاب كافي ، همين اصول اربع مأه گشتند.

البته طبيعي است كه شاگردان به تناسب روحيه خود و در زمينه اي كه علاقه و تخصص داشتند، احاديثي كه از امام مي شنيدند، را ثبت مي كردند و بسياري از نوشته هاي فراوان آن شاگردان از امامان با توجه به خفقان شديد عباسي از بين رفت و شاگرداني هم ناباب شدند و به دست بردن در احاديث همت گماردند و امامان هم در صدد راه ياد دادن و القاي اصول بودند تا شيعيان خود به استنباط از قرآن و سنت سوق يابند.

اين گونه نبود كه امامان توانسته باشند افراد و گروه هايي را براي كتابت احاديث سازمان دهي كنند و كار را بين آن ها تقسيم نمايند و ... . خفقان حكومت طولاني عباسي اجازه اين سازمان دهي ها را نمي داد و امامان بر حسب مقدورات اقدام مي كردند.

اين كه نوشت افزار هاي زمان امام صادق چه بوده است، را بايد با مراجعه به كتاب هاي تاريخي به دست آوريد.

در مورد نوشت افزار هاي زمان رسول خدا براي كتابت وحي و سنت آمده:

قرطاس (كاغذ)، قلم ، مداد (به معناي مركّب) ، صحف (برگه هايي از كاغذ كه روي آن  نوشته شده) ، سجلّ (نوشت هاي لوله شده) ، رَقّ (پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) .

عُسُب؛ جمع عسيب به قسمت پهن جريده و شاخه نخل كه براي نوشتن بر روي آن استفاده مي شد و "لخاف" جمع لخفه، به سنگ هاي سفيد و نازك  و "رقاع" جمع رقعه، به برگ پهن درخت و گياه يا به پوست گفته مي شد كه اين ها هم مورد استفاده قرار مي گرفت. (1)

 

پي نوشت ها:

1. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص 216 به نقل از : الفهرست، ص36 و الاتقان، ج1، ص99.