پرسش وپاسخ

سلام میخواستم بپرسم با توجه به صفت ستارالعیوبی خداوند ایا با این مساله که به بعضی از بزرگان کرامتی داده میشود که میتوانند باطن افراد رو ببینند منافات ندارد؟اینکارچه نفعی برای ان عالم دارد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند
نخست لازم است به امکان داشتن چشم برزخي و راه تحصيل آن اشارتي شود.
بر اساس برخي آيات وروايات داشتن چشم برزخي و شهود باطن يا مکاشفه امري ممکن و شدني است . انسان هر مقدار از دلبستگي و وابستگي به ماديات و دنيا ي مذموم دور شود، به عالم برتر آن که عالم برزخ است، نزديک تر مي گردد. بنابر آنچه از روايات به دست مي آيد ، عمل به واجبات و ترك محرمات، باعث سلامتي و هنجارهاي گفتاري ، رفتاري و اخلاقي در دنيا ، و دوري از جهنم و ورود به بهشت مي گردد. اگر علاوه بر آن به سحر خيزي و خواندن نماز شب و نماز هاي نافله و رعايت تقوا ي الهي را نيز پيشه خود سازيم، به بيش از آنچه ديگران از جهت معنوي دست يافته اند، خواهيم رسيد كه از آن به چشم برزخي تعبير مي شود و حقايق را فراتر از وقايع ظاهري مي توان ديد.
خواجه عبداله انصاري (ره) مي گويد: مكاشفه در واقع از مقدمات مشاهده و شهود (باطن و ملكوت يا بُعد غير مادي) است،(1) حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار( خدا ) حجاب نبوَد(2)
هنگامي كه انسان به خود فايق آيد و از غفلت بيدار و هشيارگردد و با شناخت و معرفت نفس خويش، حجاب ها و موانع تقرّب به خدا را كنار زند و با تمسك به حقيقت «إنّي مهاجر إلي ربّي»،(3) از خود به سوي مولا و ربّ مهاجرت كند، مي تواند ماوراي حجاب عالم را كشف نمايد و بُعد باطني و ملكوتي افراد و اشيا را مشاهده كند.
از پيامبر(ص) روايت شد كه خداوند فرمود: اظهار دوستي نكرد بنده من به چيزي محبوب تر از انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات.با نمازهاي نافله به محبت من دست مي يابد. در آن صورت من نيز او را دوست مي دارم . پس هنگامي كه او را دوست خود برگزيدم ،گوش او مي شوم ، آن گاه كه مي شنود ؛ چشم و قدرت بينايي او مي گردم، آن گاه كه مي بيند ؛ زبان او مي شوم، آن گاه كه سخن مي گويد ؛ دست او مي گردم، آن گاه كه ضربه مي زند . پاي او مي شوم، آن گاه كه راه مي رود. هنگامي كه به درگاه من دعا كند ،اجابت مي كنم . اگر از من درخواست كند ، به او مي دهم. (4)
در حديث قدسي از قول خداوند آمده است:
فرزند آدم ! من بي نياز مطلق وغني بالذات هستم .آن چه به تو دستور دادم، اطاعت کن تا تو را چون خود بي نياز گردانم . همه چيز به اراده من تحقق پيدا مي کند و تحت فرمان من است. در هر آن چه به تو تکليف کرده ام ،از من اطاعت کن، تا همه چيز را تحت اراده و فرمان تو قرار دهم .به هر چيزي بگويي، باش به وجود آيد.(5)
اما چشم برزخي با ستاريت خدا منافات ندارد زيرا:
1- در دعاي جوشن کبير هزار صفت براي خداوند ذکر شده است. هيچ صفتي مانع تجلي و ظهور صفت ديگر نيست. خداوند همان گونه که ستار است،«مظهر» و«منتقم» است .نه صفتي جايگزين صفت ديگر مي گردد و نه مانع ظهور صفت ديگر مي شود .مثلا خداوند "مجيب الدعوات"است اما دعاي هر کسي را در هر شرايط و وضعيت مستجاب نمي کند.بلکه استجابت دعا مقدمات ، آداب ، شرايط هم چنين موانعي دارد .
2- ميزان ستاريت پروردگار نسبت به هر كس به تناسب لياقت، شايستگي و درجات قرب او در پيشگاه خداوند است. از اين رو خداوند براي كافران لجوج و مفسداني که بي باکانه و بدون هيچ ترس و واهمه از آشکار شدن جرم ،به گناه و معصيت شان ادامه مي دهند ، ستاريتي قرار نداده و عيب پوشي نمي کند .ستاريت نسبت به مومنان نيز به تناسب درجات ايماني آنان بستگي دارد . از اين رو در دعا ها آمده است :
َ اللَّهُم اِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا از گناهاني که سبب پاره شدن پرده صيانت و حفاظت(عصمت ) مي گردد، به تو پناه مي برم .
در برخي دعاها آمده است :
اللَّهُم اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا آن دسته از گناهان مرا ببخش و بيامرز که (اگر تکرار شود ) باعث مي گردد ، پرده عصمت و صيانت(يعني ستاريت ) کنار رود و رسوا گردم .
مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد :
«تَهْتِكُ الْعِصَمَ» هنگامي است که شخصي در برخي گناهان اصرار و قصد تداوم و تکرار را داشته باشد . در اين صورت براي آن دو معنا تصور مي شود :
يکي آن که خداوند توفيق عبادت و بندگي و حفاظت و صيانت از گناه را از چنين شخصي بر مي دارد. او را به شيطان و هواي نفسش وا مي گذارد .
معناي ديگر اين است که خداوند پرده ستاريت و عيب پوشي خويش را از چنين بنده گستاخ بر مي دارد ، تا رسوا گردد. (6)
از آيات قرآن که سرنوشت اخروي مجرمان را مطرح مي كند و نيز از آياتي كه عذاب دنيايي بعضي از تبه كاران را بيان نموده، استفاده مي شود كه« ستارالعيوب» بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به يك معنا نمي باشد. بلكه ظهور عيب بعضي از افراد ، معلول نوع عملكرد اختياري انسان است . ستارالعيوب بودن حضرت حق به چنين عيوبي تعلق نمي گيرد. افزون بر آن آيا معقول است که " ستاريت" خداوند مطلق باشد و عده اي بخواهند با خاطر جمع و بدون هيچ دغدغه اي هر معصيتي را مرتكب شوند؟
ستارالعيوب بودن خداوند نسبت به افرادي است كه عيب و عمل آن ها با سوء اختيار و تكرار عمدي نباشد . ستارالعيوب بودن در مراحل اوليه خطاي انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بي پروا بود ،رسوا مي شود.
3- افراد داراي زمينه ها و ظرفيت هاي متفاوتي هستند. گاهي کساني که اسرار حق يادشان داده اند،با ملاحظه شرايط و ظرفيت افراد و آثار مثبت و منفي کار خود ،و مهم تر از همه ،اذن و اطمينان يافتن از رضايت خدا، از چشم برزخي براي "هدايت "يا "اتمام حجت" و يا "اثبات حقي " استفاده مي کنند.
4- چشم برزخي را خداوند به هر کسي نمي دهد بلکه به کساني عنايت مي کند که محرم اسرار الهي باشند. ظرفيت تحمل آن را داشته باشند . جايگاه استفاده از آن را بدانند . جز با اذن و و اجازه خدا و اطمينان از رضايت او از آن استفاده نمي کنند.
به علاوه حالات كشف و شهود و حضور در عارفان امري پيوسته و مستمر نيست بلكه گاهي "نفحات رحماني" در قلوب شان تجلّي مي كند. چنين حالتي به آنان دست مي دهد . گاهي جلو يا پشت پاي خويش را نمي بيند. سعدي جهت توضيح اين مطلب قصه حضرت يعقوب و استشمام بوي پيراهن يوسف (ع) را در قالب شعر مطرح کرده و مي گويد:

يكي گفتا به آن گمگشته فرزند كه اي روشن روان، پير خردمند
ز مصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي؟!
بگفتا حال ما برق جهان است گهي پيدا و ديگر گه نهان است
گهي بر طارم اعلي نشيند گهي در پيش پاي خود نبيند

پي نوشت ها :
1. منازل السايرين، ص 278.
2. حسن زادة آملي، تازيانه سلوك، ص 12.
3. عنكبوت (29) آيه 26.
4. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقي، ج 1، ص 291 ؛ اصول كافي، كليني، ج 2، ص 352.
5. جواهر السنيه،ص741.
6. بحار الانوار ، ج 84، ص253.

kotobe serrol'mostater va majma'o'dda'avatel'kabir az nazare bozorgane din che jaygah va e'tebari darand?

كتب سر المستتر و معجم دعا دعا از نظر بزرگان دين چه جوري و چه اعتباري دارند.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
کتب مذکور مشتمل بر مطالبي در ادعيه و طلسمات و علم حروف و علوم غريبه و اذکار و تسخيرات است ، از نظر متخصصان اهل فن ، اين گونه اوراد و اذکاربه گونه‌اي نيستند كه به صحّت آن‌ها بشود اعتماد كرد. اگر چه نمي توان به طور کامل آن ها را نيز رد کرد.

ba arze salam va tahia'at.chera laghabe babal'hava'ej ra ham nesbat midahand be emam moosa kazem va ham be hazrate abalfazl ?

چرا لقب باب الحوائج را هم نسبت مي دهند به امام موسي كاظم و هم به حضرت ابوالفضل ؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تركيب دو كلمه: ‌باب و حوائج، به معناي نيازها است. به نظر مي رسد اين كلمه از آن جهت بدين معنا استعمال شده كه انسان ها جهت رفع نياز و خواست هاي خويش، نيازمند وسيله اند كه بايد از آن بهره گيرند و از آن طريق وارد شوند. به كساني واژة "باب الحوائج" اطلاق مي گردد كه وسيله هستند و مردم جهت رفع نيازهاي خود و رفع مشكلات بر اولياي خدا متوسل شده و آنان را واسطه درخواست هاي خويش قرار مي دهند، تا خدا به واسطة اوليا حاجت مردم را بر آورد.
درحوزه تفكر شيعي كلمه باب الحوائج به همة اولياي خدا و معصومان اطلاق مي شود، زيرا واسطه مهم ارتباط انسان با خدايند. اين كلمه بيش تر به امام هفتم(ع) و امام نهم(ع) اطلاق شده و ميان غير معصومان، باب الحوائج به حضرت اباالفضل العباس اطلاق مي شود.

سالها قبل حضر ت اقای جوادی املی این مورد را شرح دادند مثل مورد ابوالقاسم لطفا دوباره توضیح بفرمایند خوشا به حالت عبد الله

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1.عبد الله ،کنيه امام حسين است که رسول خدا (ص ) در زمان ولادت ، بر آن حضرت نهاد.(1)
2.شيخ مفيد نام يکي از فرزندان حضرت را عبد الله ذکر کرده و مي گويد: ... و عبد الله بن حسين که در کودکي در کربلا شهيد شد.(2)
خليفه بن خياط، طبري ، قاضي نعمان ، ابن اثير و ذهبي نيز نام آن طفل شيرخوار را عبدالله آورده اند،(3)
شايد يکي از علت هائي که به امام حسين ابا عبد الله گفته شده اين باشد که يکي از فرزندانش ، عبد الله بوده است
پي نوشت ها:
1 . فرهنگ عاشورا ،ص 35 .
2 .. الارشاد، ج 2، ص 137.
3 .. تاريخ الطبري ، ج 5، ص 468؛ قاضي نعمان ، شرح الاخبار، ج 3، ص 178؛ الکامل في التاريخ ، ج 3، ص 429؛ ذهبي ، تاريخ الاسلام ، ج 5، ص 21؛ شمس الدين ، انصار الحسين (ع)، ص 130 - 131.

باسلام من هر سال 7-8 روز روزه قضا دارم که هنوز به جا نیاورده ام. به علت ضعف بدنی متاسفانه نمی توانم قضای آنها را بجا آورم و می خواهم کفاره آنها را پرداخت نمایم. این کفاره چگونه محاسبه می شود و آیا با پرداخت کفاره رفع می شود یا خیر خواهشمندم راهنمایی بفرمایید مرسی

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مي تواني پول کفاره را بدهي ، ولي بايد به فقيري که پول را به او مي دهي ، بگويي که با آن پول به وکالت از تو طعام بخرد و بخورد .مطمئن باشي که او اين کار را مي کند. نيز مي تواني پول را به نماينده يا دفتر مرجع تقليدت بدهي و بگويي که کفاره تاخير روزه است تا آن ها به مصرف کفاره برسانند. پول کفاره تاخير براي هرروز حدودا چهارصد تومان است. معمولا امام جمعه ها در هر شهري ازطرف مراجع نمايندگي دارند.
لطفا در ارتباط هاي بعدي نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد .

چرا در قرآن کریم سوره ای نیامده است که به صراحت به نام 12 امام(ع)وحضرت فاطمه (ع) در آن بیان شده باشد؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با اين مرکز
عدم ذکر نام امامان در قرآن، عللي دارد که به پار‌ه­اي از آن اشاره مي‌شود:
نکته ‌اول: انگيزه هاي سياسي :
انگيزه سياسي از مهم­ترين عوامل تأثير گزار در اجتماع بشري است. اگر کسي بگويد انگيزه سياسي نيرومندتر از ديگر انگيزه­ها است، سخن گزافي نگفته است. حتي گاه مشاهده مي‌شود ديندار در تعاملات اجتماعي به جهت نيرومندي انگيزه سياسي از ارزش‌‌هاي ديني و مسئوليت ناشي از آن فاصله مي‌گيرد و به جهت جاه طلبي و نيل به آرمان‌‌هاي سياسي دين را فداي آن مي‌کند. براي اين سخن نمونه بسيار است.
اين انگيزه موجب شد که گروهي از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(ص) با به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن وصيت‌هايش در سقيفه بني ساعده براي تصدي امر حکومت به چانه زني بپردازند.
آري مسلمانان بعد از رحلت پيامبر در امر حکومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهي در پي نظام خلافت بودند و به سقيفه بني ساعده رفتند و سرانجام ابوبکر قدرت سياسي را به دست گرفت.
گروهي ديگر در پي نظام امامت بودند و به طرفداري از امام علي(ع) برخاستند و انتقال قدرت سياسي به حضرت را خواستار شدند، ولي به نتيجه نرسيدند؛ چرا که انگيزه سياسي قدرتمند بود و اين امر خود سدّي محکم در برابر بسياري از استدلال­‌ها قرار گرفت و نگذاشت حيات سياسي مسلمانان راه درست خويش را بپيمايد.
نکته دوّم: قرآن کتاب هدايت و معجزه جاويدان:
قرآن کتاب هدايت بشر است، اين هدايت فراتر از مرز‌هاي جغرافيايي و زماني است.
قرآن کتاب هدايت تمامي بشر از زمان خاتم پيامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهاني و جاوداني بودن دين اسلام "هدي للناس"(1) است؛ يعني راهنماي همه ‌بشر از زمان حضرت خاتم تا دميدن صور اسرافيل است؛ به همين جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزيده است. فرمود: "انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را نازل کرديم و خود ما آن را حفظ مي‌کنيم.
مشيت خداوندي به مصونيت قرآن از تحريف تعلق گرفته است، و اين هم راهکار خاص خود را مي‌طلبد، چرا که فرمود: "أبا الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب". (3)
بعد از بيان اين دو نکته، مي‌گوييم:
قرآن کتاب هدايت است و همواره بايد چراغ راه بشر قرار گيرد، تا شاهد صدقي براي رسالت رسول گرامي اسلام(ص) و دستور عمل زندگي بشر باشد. لازمة وصول به اين هدف، مصون ماندن قرآن از تحريف است که اين هم در مشيت خداوندي نهفته است. اين که خداوند وعده داده است که قرآن را از تحريفات مصون نگه مي‌داريم، به گفته مفسران وحي، اين امر راهکار مي‌خواهد.
يکي از راهکار‌هاي آن اين است که قرآن در امر سياسي (به اين معنا که بعد از پيامبر چه فردي قدرت سياسي مسلمانان را به دست بگيرد) که از پشتوانه قدرتمندي بهره­مند است، با شفّافيت وارد ميدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونه­اي رهنمود دهد که حساسيت جناح‌‌هاي سياسي را برنيانگيزد و حکومت­‌ها به تحريف قرآن رو نياورند.
با توجه به علم خداوندي از حوادث و رويداد‌هاي بعد از زمان پيامبر اگر در قرآن به امامت امام علي(ع) و يازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت ياد مي‌شد، مخالفان سياسي اين دوازده گوهر امامت به جاي گفتن "حسبنا کتاب الله" مي‌گفتند:
قرآن را قبول نداريم، يا مي‌گفتند: برخي از آيات قرآن تحريف شده است. يا در پي مقابله بر مي‌آمدند و مي‌کوشيدند، تا اسم‌ها را تغيير دهند و به جاي امامت امام علي(ع) امامت فلان فرد را مندرج مي‌کردند. در چنين وضعيتي حکومت نه تن‌ها پشتيبان حفظ قرآن نمي­شد، بلکه يکي از عوامل بسيار مهم تحريف قرآن به شمار مي‌آورد.
آيات سياسي، يا به عبارتي رساتر آياتي که به گونه­اي از بار سياسي بهره­مند است و برخي از جناح‌‌هاي سياسي مي‌تواند، به نفع حرکت سياسي خويش از آن کمک بگيرد، نه تنها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلکه در لابه لاي ديگر آيات نيمه مخفي مانده است.
آيه تطهير (انما يريد الله ليذهب عنکم الرّجس اهل البيت و يطهّرکم تطهيراً)(4) درباره عصمت اهل بيت پيامبر نازل شده، ليکن پيامبر دستور مي‌دهد که اين آيه را در ميان آياتي که درباره ‌زنان پيامبر است قرار دهند.
آية ‌اکمال دين و اتمام نعمت (اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً)(5) بعد از حادثه غدير و درباره امامت و ولايت امام علي(ع) نازل شده امّا به دستور پيامبر در بين آياتي که درباره‌احکام خوردن گوشت‌ها و اين که چه گوشت‌‌هايي خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آيه تبليغ (يا ايها الرّسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمک من النّاس) که قبل از حادثه غدير خم نازل شد و پيامبر با نزول اين آيه مأموريت يافت که امامت و ولايت امام علي(ع) را براي مردم تبيين نمايد، در بين آياتي قرار گرفته که مربوط به اهل کتاب است.
همه اين آيات که در قرآن تنظيم شده است، به دستور پيامبر در جايگاه خويش قرار گرفته اند، بعيد نيست که پيامبر اين گونه ترتيب را براي جلوگيري از تحريف برگزيده باشد، چرا که اين ترتيب حساسيت مخالفان سياسي را بر نمي­انگيزاند، و از سوي ديگر هدف قرآن که "هدي للناس" و "هدي للمتقين" است، با توجّه به روايت و تفسير نبوي در هدايتگريش، به وظيفه خود عمل کرده است.
در بررسي بيشتر از اين موضوع مي‌گوئيم:
از نگاه کلي­تر و عام­تر براي اين مسئله دو جهت عنوان شده است:
يکي اينکه قرآن راه و روشي دارد و آن اين است که در مـوضوعات غالبا مي‌خواهد مطلب را به صورت اصل بيان کند، نه به صورت شخصي و فردي و ايـن خـود بـه عـنوان مزيتي براي قرآن محسوب مي‌شود.
ديگر اينکه پيامبر و يا خداوند نمي‌خواست در اين مسئله که به هر حال هوا و هوس­‌ها و انگيزه‌‌هاي انسان­ها در آنها بسيار قوي بوده و در آنها دخالت خواهد کرد، مـطـلبي به صورت صريح و آن هم در کتاب مقدس قرآن
طرح شود، زيرا خطر تحريف آيات و يا مهجوريت قرآن بسيار بود.
اگر اين مسئله اتفاق مي‌افتاد، آن گـاه متقن­ترين و مقدس­ترين سند اسلام خدشه دار شده بود.
پيامبر در گـفـتار خود به طور صريح فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علي مولاه. . . ) آيا صريح­تر از اين هم ممکن است؟
از سوي ديگر شيوه قرآن مجيد در باره ائمه هدي(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده حضرت اين است که به معرفي"شخصيت" ممتاز و برجستگي‏‌هاي آنان بپردازد، نه به معرفي "شخص".
قرآن مجيد در موارد متعددي پرده از امتيازات و ويژگي­هاي رفتاري ائمه به ­ويژه اميرالمومنين(ع) برداشته است از جمله:
1- "و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا"، (6) مفسرين بزرگ شيعه و سني آورده‏اند که اين آيه در شأن اميرالمومنين و خانواده ايشان است و مسئله روزه‏داري حضرت علي و... و دادن افطار خود به مسکين و يتيم و اسير در سه شب متوالي را به طور متواتر نقل کرده‏اند.
2- "انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"، (7)
در خصوص اين آيه مقالات و کتب متعددي نگاشته شده و در اينکه شامل حضرت علي(ع) و فاطمه(س) و حسين(ع) است، نزد شيعه وسني هيچ اختلافي نيست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر است که با ادله متعددي علماي شيعه شمول آن را نسبت به همسران پيامبر(ص) رد کرده‏اند.
3- "انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزکوة و هم راکعون"، (8) شان نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سني در باره حضرت علي(ع) مي‏باشد.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر. ک:
1- فروغ ابديت، جعفر سبحاني؛
2- رهبري امام علي(ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر(ص)ترجمه سيد محمود سياهپوش؛
3- نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيد مرتضي عسکري؛
4- بررسي مسائل کلي امامت، ابراهيم اميني؛
5- خاطرات مدرسه، سيد جواد مهري؛
6- معالم المدرستين، علامه سيد مرتضي عسکري؛
7- اجتهاد در مقابل نص، علامه سيد شرف‏الدين.
پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 185.
2. حجر (15) آيه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آيه 33.
5. مانده(5) آيه3.
6. الانسان(76) آيه 9.
7. احزاب، آيه 33.
8. مائده(5) آيه 55.

اولا استخاره براي ازدواج چه حكمي دارد واگر دختري براي ازدواج استخاره بزند و پدر بگويد بدون اجازه من استخاره زده اي و قبول نمي باشدو استخاره هم بد بوده است تكليف دختر در اين مورد چيست

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در استخاره اذن پدر لازم نيست . ولي عمل به استخاره واجب نمي باشد. بنابراين اگر پدر و دختر بعد از تحقيق و بررسي به اين نتيجه برسند که ازدواج با خواستگار مورد نظر به صلاح است ،دخترمي تواند با او ازدواج نمايد.

من با رقصیدن حالت خاصی بهم دست نمیدهد و بالعکس کلی انرژی مثبت بهم دست میدهد.شنیدم گناه دارد اما اصلا نمیتونم دلایل قانع کننده برای نرقصیدن پیدا کنم تا خودم را قانع کنم بهمین دلیل تو دو راهی توبه موندم با توجه به جامع امروزی که تو مجالس اکثرا میرقصند رقص تبدیل شده به یک هنر زیبا چیکار کنم؟ البته من جلوی نا محرم نمیرقصم. بعد از مجالسم حجاب و پوششم مثل روزای قبل است. میگن خود رقص مشکل ندارد اما چون با موسیقی همراه است مورد دارد در رابطه با موسیقی هم همین نظر را دارم من برای فرار از ناراحتی ها و حالات افسردگی به موسیقی شاد پناه میبرم البته نه هر موسیقی دقت میکنم که کلمات ناشایست داخلش نداشته باشد. میدونم قرآن و دعا بهترین جایگزینه اما هم قرآن و دعا میخونم هم میرقصم و آهنگ شاد گوش میدم لطفا دلیل قانع کننده برام بیاورید تا هیچگاه دچار دو دلی نشم و بتونم دیگران هم قانع کنم.

پرسش: آيا رقصيدن گناه دارد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نظر مراجع معظم تقليد در مورد رقص مختلف است.به نظر مرجع خود عمل کنيد :
1- آيت اللَّه بهجت و آيت اللَّه اراكى(ره)، رقصيدن زن در مجالس زنان و حتى براى شوهر را جايز نمى دانند.
2- حضرت امام خميني(ره) و آيت اللَّه فاضل(ره)و آيت الله شبيري زنجاني رقص زن را فقط براى همسر خود جايز مى دانند. در غير آن جايز نمى دانند، اعم از مجلس عقد و عروسى و يا مولودى‏ها.(1)
3- آيت اللَّه تبريزى(2) و آيت اللَّه خامنه‏اى(3) و آيت الله صانعي (4) رقص را (چه براي خود و چه براي همسر و چه در مجالس) حرام نمى دانند، مگر اينکه مستلزم حرامى باشد ،مثلا با موسيقي حرام همراه باشد، يا در جلوي نامحرم صورت گيرد يا شهوت را تحريک کند.

پي نوشت ها:
1. سيد مسعود معصومى، احكام روابط زن و مرد، ص 138.
2. آيت الله تبريزي، استفتاآت، س1042.
3. آيت الله خامنه اي، استفتاآت، س 1170.
4. آيت الله صانعي، مجمع المسائل، ج1، س 960.

پرسش: موسيقي چه حكمي دارد؟
پاسخ:
2@@
موسيقي بر دو قسم است:
1 ـ موسيقى که به نظر عرف مردم، مطرب، و متناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي وعيش و نوش باشد. چنين مجالسي غا لبا همراه با هرزه گي ها مانند قمار وشراب و فساد هاي ديگر است. درچنين مجالسي معمولا انسان از ياد خدا غافل است و آلوده به گناه و معصيت مي شود.
اين نوع موسيقي به سبب ويژگي که دارد ، انسان را ازخداوند متعال و فضائل اخلاقي دور نموده و به سمت بي بند و باري و گناه سوق مي دهد.چنين موسيقي حرام است. مرجع تشخيص موضوع عرف مردم است .
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوى وادار نمي‌كند مانند آهنگ هاي معروفي که اشعار مذهبي ، مرثيه ها و موزيک هاي نظامي و ورزشي با آن نواخته مي شود، اين نوع موسيقي حرام نيست.
مصاديق مشکوکي هم وجود دارد که به درستي شناخته نمي شود که آيا ازقسم اول است،يا ازقسم دوم و نظر به اين که درشبهات تحريمي مصداقي(يعني موارد شك)، اصل بر برائت(عدم گناه) است ،در مصاديق مشکوک برائت جاري مي شود.(1)گرچه خوب است که انسان احتياط کند.
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، استفتاآت ،سوال1127و1139؛ امام خميني، استفتا آت، ج2، س25، ازکسب هاي حرام؛آيت الله مکارم ،استفتاآت، ج3 ،سوال456 ؛آيت الله فاضل لنکراني، جامع المسائل، ج1، س978-999.

با سلام آیا ازنظر شرعی اشکال داره که برای گرفتن جزوه و مشورت درسی با یکی ازهمکلاسی های (پسر)دانشگاه که فرد قابل اعتمادی است به کافی شاپ رفت ؟همانطور که می دانید درشهر وفرهنگ ما جایی که بتوان به صورت مختلط حضور پیداکرد جزپارک و یاهمان کافی شاپ وجود ندارد.لطفاراهنمایی بفرمایید

از نظر حکم شرعي: صحبت کردن مرد با زن نامحرم اگر با قصد لذت و شهوت نباشد،‌مانعي ندارد،‌ولي روابط دختر و پسري که نامحرم هستند و نگاه کردن يا صحبت نمودن آن‌ها با لذت همراه باشد ،جايز نيست.
اگر پدر و مادر ،برادر و خواهريا يکي از اقوام و آشنايان تان شما را با همان وضع وقيافه و کيفيتي ببينند که با همکلاسي خود در کافي شاب يا پارک هستي ،آن ها در مورد شما چه فکري خواهند کرد ؟ چه عکس العملي نشان خواهند داد ؟ چه احساسي خواهيد داشت ؟ و ......
اين کار يعني قرار دادن خود در موضع تهمت . قرار دادن خود در شرايط و جايگاهي که باعث شود ديگران به انسان تهمت بزنند يا فکرهاي نادرست در موردش بکنند، گناه است . سبب اين گونه تهمت ها خود آدمي است . گناهش هم به گردن خوش است ،نه تهمت زننده . امام صادق عليه السلام مي فرمايد :
مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ التُّهَمَةِ فَاتُّهِمَ فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ ؛(1)هر که در مکاني قرار گيرد که موجب تهمت خوردن است( و مورد تهمت قرار گرفت) ، کسي جز خودش را ملامت نکند .
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد : مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ؛ کسي که خود را در موضع و جايگاه تهمت قرار مي دهد ( و در نتيجه به او تهمت مي زنند )، تهمت زننده را ملامت نکند و نگويد در حق من بدي و ظلم کرده است، بلکه خودش را ملامت کند که چرا کاري کرده و در محلي حضور پيدا کرده تا مورد تهمت قرار بگيرد .( 2)
خواهر گرامي ! سعي کنيد مشورت هاي درسي و رد و بدل شدن جزوه و کارهاي مانند آن حتي المقدور با يکي از خواهران همکلاسي باشد . اگر اين کار منحصربه همکلاسي پسر است ، قول و قرار در سر کلاس و يا در محيط دانشگاه و در جاي که محل ديد ديگران است باشد تا پاي شيطان جني يا انسي در اين ميان باز نشود . از جهت زمان و مدت تماس به مقدار لازم و ضروري اکتفا شود .

پي نوشت ها :
1. وسائل‏الشيعة ، ج12 ، ص36
2. همان ، ص 37 .

آیا پا ازمچ به پایین معلوم باشد مشکلی و کردی صورت دقیقا یعنی چی اگر مثل ازاده نامداری که چانه معلومه مشکلی است

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
حد حجاب براي زنان اين است که غير از گردي صورت به مقداري که در وضو شسته مي شود(يعني به اندازه فاصله بين انگشت مياني و انگشت شست )و دست ها تا مچ ، بقيه بدن حتي پا را از مچ به پايين بايد از نامحرم بپوشاند.پوشاندن چانه لازم نيست ، چون چانه جزئي از صورت است؛ اما زير چانه را بايد از نامحرم پوشاند.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي ، استفتاآت ،ص 89 ،س 438و439 .

صفحه‌ها