پرسش وپاسخ
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۱:۳۶ شناسه مطلب: 15183
سلام می خواستم بدونم که از کجا باید فهمید عبادتی که ما انجام می دهد به خاطر حب خدا است نه حب عبادت لطفا یک ملاک کلی در اختیار بنده قرار دهید ممنون
با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
معيار سنجش عمل از ديدگاه اسلام اخلاص ميباشد. اگر انسان بخواهد اعمال و رفتار او کاملاً رنگ خدايي داشته باشد، و محبوب خدا باشد ،بايد درانجام اعمال نيک خود اخلاص داشته باشد
اخلاص روح عبوديت و بندگي است .عبادت جز با اخلاص مفهومي ندارد. به تعبير امام صادق(ع): «نيت (خالص براي خدا ) برتر از عمل است . آگاه باشيد که نيت، حقيقت و روح عمل است».(1)
اخلاص پاک کردن نيت از شرک و ريا است. در روايات آمده است: چون اخلاص امري قلبي و وجداني است،نميتوان آن را تنها با ظاهر زيبا و خدا پسندانه (يا حُسن فِعلي ) و حجم و کمّيت کار ارزيابي کرد.
پيامبراکرم(ص) ميفرمايد: «خداوند متعال به اموال و صورتهاي شما نگاه نميکند، بلکه به قلوب و اخلاص شما در اعمال تان نگاه ميکند».(2)
از نظر اسلام عملي صحيح و خدايي است و عبادتي حب خدا در آن لحاظ شده است که بر اساس حکم خدا وتبيين و تفسير آن توسط پيامبر و امامان باشد که از آن به« صراط مستقيم» ياد ميشود. يعني همان صراطي که هر مسلماني بايد در هر شبانه روز ده بار توفيق پيمودن آن راه را از خداوند بخواهد. به اين وسيله به خود تلقين کند که راه اخلاص و بندگي خدا تنها پيروي از پيامبر اکرم و ائمه عليهم السلام است. چنان که خداوند به حبيب و رسولش مي فرمايد : به مردم و مؤمنان بگو اگرحبّ خدا را در دل داريد و مي خواهيد خدا هم شما را دوست داشته باشد ، از من (پيامبر ) پيروي کنيد (3) روشن است که اطاعت از ائمه (ع) اطاعت از پيامبر و خدا است. نا فرماني از آن ها نيز نا فرماني از پيامبر و خدا است .
پس به هر مقدار از اين مسير فاصله گرفته شود، انحراف صورت ميگيرد.
البته حب خدا و خالص شدن براي او مانند بسياري از کمالات نفساني داراي مراتب و درجات است . « مخلّصين » عالي ترين درجه حب خدا را کسب کرده اند .
بايد سال ها تمرين کرد، رياضت کشيد تا بتوان مراتبي از آن را به دست آورد ، چرا که خودسازي و رياضت نفساني همانند ورزش جسماني است. همان طور که در تربيت و تقويت بدن، بايد از کم شروع کرد و به تدريج بالا رفت تا به مرحله قهرماني رسيد، در تهذيب روح نيز بايد از کم شروع کرد و به تدريج بالا رفت و هر مقدار که حاصل شود، ارزشمند است. آنان که به مراحلي از کمال رسيدهاند، بدون زحمت و رنج بدين مقام نايل نشدهاند، بلکه سالها زحمت کشيده و با هواي نفس مبارزه کرده و کوشيدهاند نيت خود را خالص کنند و تنها براي جلب رضايت پروردگار وظايف خويش را انجام دهند.لذت حقيقي حيات و زندگي در حب خدا و خالص شدن براي او نهفته است .
در منابع روايي ما، نشانهها و اسبابي براي به دست آوردن حب خدا و اخلاص در نيت و عمل ذکر شده است که به بعضي اشاره مينماييم، تا با شناخت و معيار قرار دادن آن ها، متوجه شويد که کار با اخلاص و به خاطر حب خدا ،چگونه است و چه ويژگي هايي دارد .
1- پيامبر گرامي(ص) فرمود: «علامت انسان مخلص چهار چيز است: دلش پاک، اعضا و جوارحش سالم ( يعني در طاعت خدا است و با آن گناه و نا فرماني خدا نمي کند ) ، خيرش مبذول و شرّش مأمون است (يعني مردم از خيرش بهرهمند و از شرّش در امانند)».(4)
2- اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «کسي که نهان و آشکار و کردار و گفتارش يکسان باشد، به راستي امانتش را ادا و عبادتش را خالص کرده است».(5)
3- نيز حضرت (ع) فرمود: «کمال اخلاص، پرهيز از گناهان است(6) و جزاز گناهش از چيزي بيمناک نباشد».(7)
4- در روايت ديگري فرمود:«عبادت خالص آن است که انسان به کسي جز خدا اميدي نداشته باشد ».(8) يعني بداند که : «سرآغاز اخلاص نا اميدي از غير الله است».(9)
5- امام صادق(ع) فرمود: «عمل خالص آن است که نخواهي کسي جز خدا تو را براي انجام آن ستايش کند».(10) در بيان ديگري فرمود: «هيچ بندهاي به حقيقت اخلاص نميرسد مگر آن که دوست نداشته باشد مردم او را براي کارهايي که براي خدا انجام دهد،ستايش کنند».(11)
اگر ميخواهي به مرحلهاي برسي که بداني کارهاي شما با اخلاص بوده ، بايد مدّتي در رفتار و حرکات و سکنات خود دقّت کني . خفايا و نا پيدا هاي قلب خود را تفتيش نموده و از آن حساب بکشي،همانند اين که انسان از شريک خود حساب ميکشد . اگر ميخواهيد بفهميد که بعد از عمل، کار شما با اخلاص انجام گرفته،بايد ببينيد که اگر نيتي جز رضاي خدا نداشتيد،و کار شما از ريا و خودنمايي خالص بود و طمعي از حيث دنيا و يا ترس از کسي جز خدا در کار شما دخيل نبود، بدانيد که عمل شما مخلصانه و تنها براي حب خدا انجام گرفته ، گرچه ممکن است گاهي انسان،کاري را به قصد ثواب، يا کسب بهشت يا رهايي از عذاب دنيا يا جهنم و يا حتي برآورده شدن حاجتي،انجام دهد. اين ها منافاتي با اخلاص ندارد. سخن را با اين روايت شريف به پايان ميبريم که: «آرزوهايت را کم کن تا اعمالت خالص شود».(12)
انجام عبادت فقط براي رضاي خدا، بالاترين مرتبه عبادت است . اين بدان معنا نيست كه انجام عبادت به جهت حب عبادت، يا تحصيل بهشت و دروز از دوزخ ارزش نداشته باشد، بلكه ارزش آن ها اگر چه بسيار است، اما به درجه ارزش عبادت در بالاترين مرتبه نمي رسد.
پينوشتها:
1. اصول کافي،ج 2،ص 16، حديث 4.
2. ميزان الحکمه، ج 3، ص 2601، حديث 16917.
3. آل عمران (3) آيه 31
4. تحف العقول، ص 16.
5. نهج البلاغه، نامة .
6. بحارالانوار، ج 74، ص 213، چاپ بيروت.
7. همان، ص 229.
8. همان
9. فهرست موضوعي غرر، ص 430.
10. اصول کافي، ج 2، ص 16، حديث 4.
11. مشکوه الانوار، ص 11،به نقل از اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني،ص 421.
12. فهرست موضوعي غرر، ص 91 ؛ معراج السعاده، ص 491 - 489.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۱:۲۴ شناسه مطلب: 15181
پرسش: ايا خود ارضايي گناه است؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مركز.
عمل خودارضايي حرام و طبق برخي از روايات از گناهان بزرگ است كه بر آن وعده عذاب داده شده و حتي مجازات دنيوي براي آن تعيين شده است.
حرمت چنين عملي از اين آيه به دست ميآيد : «کساني که براي ارضاي غريزه جنسي خود راهي غير از ازدواج طلب کنند، تجاوزگرند» . (1)
هنگامي که از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا ميپرسند ، ميفرمايد: «گناه بزرگي است که خداوند در قرآن مجيد از آن نهي فرموده. استمنا کننده مثل اين است که با خودش نکاح (زنا) کرده باشد. اگر کسي را که چنين کاري ميکند بشناسم ، با او هم خوراک نخواهم شد». (2)
هم چنين استمنا مضر و موجب بروز مشكلات روحي، رواني و جسمي مختلف مي شود، چون انحراف از مسير صحيح پاسخ به يك غريزه و نياز طبيعي مي باشد.
پينوشتها:
1 . مؤمنون(23) آيه 7.
2 . وسائل الشيعه، ج 18، ص 575 .
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۱:۲۳ شناسه مطلب: 15180
سلام حاج آقا من دختری هستم 19 ساله که یکسال پیش با پسری آشنا شدم به مدت دوهفته که بعد به وسیله دوستم چیزایی شنیدم از اون پسر که باعث جدایی ما شد و فهمیدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خیانت حالا هنوزم که یکسال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خیانت دوستش دارم و بهش فکر می کنم به نظر شما من چطور می تونم فراموشش کنم؟ من خیلی شب ها به خاطر این خیانت گریه کردم واز این ناراحتم که چرا خیلی راحت کنار کشیدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چیزی نگفتم از این که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم دیوونه میشم لطفا کمکم کنید در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتی یه تک زنگ به او بزنم. و خیلی دلم می خواست زنگ بزنم ولی غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ می زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگید الان درسته بعد یکسال و با وجود خیانتی که کرده بهش زنگ بزنم؟ و اگه نه چطوری باید فراموشش کنم ؟ در ضمن من دختر متدینی هستم و تاحالا با کس دیگه ای دوست نبودم. لطفا راهنماییم کنید با تشکر
پرسش: رابطه دختر و پسر شرح : دختري هستم 19 ساله که يک سال پيش با پسري آشنا شدم. به مدت دوهفته که بعد به وسيله دوستم چيزايي شنيدم از اون پسر که باعث جدايي ما شد و فهميدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خيانت .حالا هنوزم که يک سال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خيانت دوستش دارم و بهش فکر مي کنم . چطور مي تونم فراموشش کنم؟ خيلي شب ها به خاطر اين خيانت گريه کردم و از اين ناراحتم که چرا خيلي راحت کنار کشيدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چيزي نگفتم از اين که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم ديوونه مي شم .لطفا کمکم کنيد .در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتي يه تک زنگ به او بزنم. و خيلي دلم مي خواست زنگ بزنم ولي غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ مي زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگيد الان درسته بعد يک سال و با وجود خيانتي که کرده بهش زنگ بزنم؟ اگه نه چطوري بايد فراموشش کنم ؟ دختر متديني هستم و تاحالا با کس ديگه اي دوست نبودم. لطفا راهنماييم کنيد .
پاسخ: با سلام وتشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
خيلي تعجب برانگيز است که چطور از کلمه خيانت استفاده مي کنيد. چه تعهد ديني و عرفي و اخلاقي با هم بسته ايد كه گسست آن را خيانت تلقي مي كنيد؟ تعهد اخلاقي و ديني و عرفي و اجتماعي دو غير همجنس تنها در سايه ازدواج و قبول مسئوليت هر يك از آن دو نسبت به هم و خانواده معنا مي يابد . برون رفت از اين تعهد خيانت نام دارد، اما براي شما چنين تعهدي نبوده است. تعهد دوستي با اين روشي كه بيان كرديد، از نظر ديني كه هيچ مبنا ندارد، بلكه غير مشروع است، چون هيچ عقد دائم يا موقتي خوانده نشد. از نظر اجتماعي نيز قابل پذيرش نيست. اصولاً يكي از مشكلات چنين روابط و دوستي هايي عدم وجود تعهد در آن است.
مشكل اصلي شما اين است كاري كه از اساس داراي اشكال بوده، در نگاه شما مثبت تلقي مي شد و حال گسست آن را خيانت مي ناميد، در حالي اين نگاه و روش از اساس نادرست است.
در واقع مشكل اساسي افرادي چون شما در درون است تا بيرون. دختري به جهت وجود خلأهاي رواني و دروني و عاطفي و مانند آن، دل در گرو دوستي و رابطه با پسري مي بندد كه هيچ تعهدي بر آن قرار نداشته ، از نظر ديني و شرعي نيز مورد اشكال است. تأكيد ما به جهت ديني به خاطر تديني است كه بيان كرديد. از متدين بودن خود سخن گفتيد، اما باورش براي مان سخت است كه شايد حتي يك بار از نظر شرعي و ديني در مورد اصل اين ارتباط كنكاش كرده يا حتي سوالي از متخصص آگاه كرده باشيد.
اما در مورد عشق اجازه ميخواهم ابتدا نيم نگاهي به فرق بين دو مفهوم کليدي وابستگي و دلبستگي نماييم.
فرض کنيد به ميوهاي مانند آناناس علاقمند هستيد و به آن «دل بستهايد» .حال اگر روزها، ماهها و سالها به هر دليلي از خوردن آن محروم بمانيد، آيا در زندگي عادي و روزمره شما اختلالي ايجاد خواهد شد ؟آيا عملکرد روزانه شما رو به کاستي ميگذارد؟ مسلّماً نه. سالها از موضوع «دلبستگي» خود محروم ميمانيد ، ولي همه امور زندگي شما بر وفق مراد است.
اين نوع علاقه و تعلق را «دلبستگي» ميگويند ،حال اگر به جاي دلبستگي به آناناس به آن «وابسته» بوديد ،يک روز بدون آناناس نميتوانستيد سر کنيد. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادي است که هر از گاهي براي به حد طبيعي رساندن سطح عملکرد خود نيازمند مصرف مواد است، پس وابستگي رواني نوعي اعتياد است. وابستگي رواني به چيزي يا کسي باعث کاهش عملکرد در فرد ميگردد و به نوعي فرد را از زندگي روزانه و عادي خود خارج ميسازد .فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است ،در حالي که اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نکوهيدهاي است.
در اسلام به شدت از وابستگي به غير خدا پرهيز داده شده است . وابستگي رواني يا به تعبيري عشق را اين گونه تصوير کرده است که وقتي بندهاي از خدا فاصله ميگيرد، خداوند عشق غير خود را در اين فاصله قرار ميدهد.
اولياي خدا و ائمه معصومين به همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولي سر سوزني به غير خدا وابسته نبودند.
آن چه که در زندگي هر مؤمن در درجه اول اولويت قرار ميگيرد، استقلال رواني ـ عاطفي است . استقلال رواني-عاطفي سر منشأ بسياري از تحولات مثبت است. استقلال رواني ـ عاطفي در همه حوزههاي عاطفي از قبيل پدر و مادر ،شوهر و فرزند و دوستان بايد جاري باشد. وابستگي به هر کسي چيزي جز فرسودگي رواني، اشتغالات ذهني بيمورد، کاهش عملکرد، افول معنوي، افت تحصيلي و شغلي، فرصتسوزيهاي مکرر و... ندارد.
دختر و پسري که به عشق افراطي مي گرايند ( و به کاهش شديد عملکرد دچار مي شوند)به نوعي از چند اختلال عمده روانشناسي يعني اضطراب وسواس و افسردگي بيبهره نيستند، به عنوان مثال با نگاهي به درونيات خود متوجه خواهيد شد که از اضطراب نسبتاً بالايي رنج ميبريد . اضطراب حتى به قبل عاشق شدن تان بر ميگردد . در گذشته نيز براي کاهش اضطراب خود به افراد پيراموني خود پناه ميبرديد. پناهجويي به نوعي در شما نهادينه شده و به آن شرطي شدهايد، پس با هر اضطرابي ناخودآگاه به دنبال فرد آرامشگري ميگرديد که اين فرد معمولاً معشوق است .پس در مکانيزم عشق اضطراب بالا نقش بهسزايي دارد و در درمان آن نيز کاهش اضطراب نقش کليدي دارد.
از سوي ديگر عشق به نوعي به نابودي عزت نفس فرد بازگشت ميکند. کسي که عزيز است ، هيچگاه خود را در مقابل فردي از همجنس يا غير همجنس خود حقير و کوچک نميکند.
به عبارت ديگر اصل علاقمندي، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روانشناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار ميگيرند، به تناسب و توافق ويژگيهاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو ، به هم علاقمند مي گردند. صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان بر روي آن حساب باز کرد. به عبارتي روانشناسانه تر ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود ميگيرد. در برخي علاقههاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمرهاش جدا ميگردد، رگههايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار و افکار وسواسي و... مشاهده ميشود.
چون فرد معناي خاصي در زندگياش احساس نميکند و به نوعي دلمردگي دچار گشته است، به معناي جديدي در زندگياش به نام معشوق روي ميآورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو ميکند) ميگردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين ميآورد بشتابد، پس در حقيقت اين گونه عشقها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ،جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) درميآيد . انگيزههاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه خود از نامحرم(چه مؤمن و چه غير مؤمن) و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد . اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه يک طرفه، وابستگي افسردهوار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، احساس حقارت و تضعيف عزت نفس، ازدواج بياساس و چه بسا دوري از خدا نخواهد بود، پس شايد عقلانيتر اين باشد که به جاي پيشروي در راهي که 99/0 چيزي جز ناکامي، کاهش عزت نفس و از دست دادن برگههاي برنده (که لازمة هر ازدواج موفقي است) نيست، به بازسازي شخصيتي بپردازيم . با ساماندهي جانانه نظام عاطفي و شناختي خود در راهي گام نهيم که ازدواج عزتمندانه، مقتدرانه و به دور از هر گونه دلسوزي و ترحم از طرف مقابل و... در پي داشته باشد. از سويي ديگر تجربه نشان داده ظاهر بسياري افراد با باطن شان بسيار متفاوت است.
حال با اين اوصاف واقعاً اين قدر ارزش دارد كه پسري كه روزي با شما بود و روزي با دوست شما و روز ديگر با فرد ديگر، ارزش عشق و علاقه يا حتي فكر كردن داشته باشد تا چه رسد به اينكه بخواهيد شب بنشينيد و گريه كنيد. آيا اين قدر ارزش دارد كه براي تان بتي شود كه چنين خود را در مقاب او يا عشق او چنين كوچك كنيد؟
اين پسر همانند همه انسان هاي ديگر نقاط ضعف و قوتي دارد كه حتي اگر فقط با شما دوست بود ، چندان ارزشي نداشت كه وابسته شويد، چه رسد كه اكنون شما را رها كرده كرده و به ديگري دلبسته است. خود را فريب ندهيد، حتي اگر تلفن هم بزند و بخواهد ارتباط برقرار كند، از قدم نهادن دوباره به اين راه پر خطر و آسيب خود را نجات دهيد، از دوام دلبستگي و عشق به هر چيزي كه شايسته عشق پاك و خالص شما نيست.
خدا را شكرگذار باشيد كه اين حادثه، فرصتي براي انديشيدن در درون خود براي تان فراهم آورد. فرصتي براي ارزش گذاري براي خود و درك ارزش و اهميت و جايگاه خود. فرصت آن كه چگونه به دام عشقي چنين متزلزل گرفتار شديد. فرصت اينكه چگونه از ارزشمندي دروني، به ارزش گذاري بيروني خود رسيديد.
به جاي گريه افسرده وار و افكار پريشان و اضطراب به هويت شخصيتي و ارزشمندانه خود نگاه كنيد .لازم است به فراموشي عشق و وابستگي مرضي خود اقدام كنيد، البته در مورد فراموش كردن رابطه هاي احساسي و عاشقانه هم توجه داشته باشيد كه اين مسايل مانند شماره تلفن و برخي اطلاعات غير ضروري ديگر نيستند كه در آينده با تغيير منزل و مانند آن از بين بروند. اين دسته از اطلاعات شامل محتواهاي احساسي و ماندگارتر هستند. بنابراين به اين مسأله بستگي دارند كه ديدگاه ابتدايي شما نسبت به آن ها چه چيزي باشد. كسي كه معتقد است نميتواند آن را فراموش كند، يعني كه نميخواهد آن ماده اطلاعات را كنار بگذارد و علاقمند است همچنان آن را حفظ كند. حال اگر همين فرد واقعاً معتتقد گردد كه ميتواند آن را به كمك روانشناس يا مشاور كنار بگذارد ، احتمال كنار آمدن با اين تعارض به زودي صورت خواهد گرفت. به اين نكته توجه كنيد كه نرسيدن به يك عشق خود بدتر از از دست والدين نيست كه هزاران بار اتفاق افتاده است و افراد با آن كنار آمدهاند . همين طور چگونه وقتي افراد معشوق يا معشوقة خود را از دست مي دهند، معمولاً با سادگي يا كمي دشواري خود را مجبور به ترك ميبينند و از آن عبور مي كنند و به فرد ديگري دل ميبندند . البته در كم ترين موارد(صرفاً موارد مرضي) فرد نميتواند عبور كند؛ به هر حال همه چيز در انديشه خودتان است كه بخواهيد يا نخواهيد؛ راه سومي وجود ندارد. بله؛ اگر خواستيد ممكن است به تنهايي نتوانيد كه در اين صورت از روانشناس كمك بگيريد.
زمانه و تجربه به ما بارها و بارها نشان داده است که اغلب مجبور به پذيرش واقعيات هستيم و با آن کنار مي آييم. چون در بيساري موارد آنچه مي خواهيم نمي شود و آنچه نمي خواهيم مي شود. ضمن آنکه گاهي چيزهايي که مي خواهيم ،بر خلاف مصالح ما است.
به هر حال يك دختر يا پسر لازم است فرا بگيرد كه دنيا محل به دست آوردن و از دست دادن است؛ يعني همان طور كه ياد مي گيريم كه چيزهايي را به دست آوريم ،بايد ظرفيت تحمل از دست دادن برخي چيزها را هم به دست آوريم. درست است كه چيزهاي زيادي داريم؛ اما همة آن ها همواره در معرض تهديد هستند . ممكن است هر آن هر يك از آن ها را از دست بدهيم. چه كسي به ما تضمين داده است كه تمام اين امكانات براي هميشه يا تا اخر عمر با ما همراه باشد؟ به همين دليل هم خداوند ظرفيت سازش با موقعيت هاي شكست و ناخوشايند را در انسان قرار داده است و فرد اندكي بعد با موقعيت سازگار ميشود.
والسلام خدانگهدار!
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۰:۵۴ شناسه مطلب: 15179
دف زدن در عروسی به جای آهنگ ودر مجلس غیر لهو ولعب.همچنین در مولودیها
با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
دف از آلات موسيقي است که استفاده حلال از آن نيز مي شود و گوش دادن به آن اشکال ندارد.
توضيح:
موسيقي بر دو قسم است:
1 ـ موسيقى که به نظر عرف مردم، مطرب، و متناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي و عيش و نوش باشد.
اين قسم موسيقي حرام است و فرقي نمي کند که موسيقي کلاسيک باشد يا سنتي.
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوانى وادار نميكند. اين قسم موسيقي حرام نيست. نيز اگر موسيقي مشکوک باشد که آيا ازقسم حرام است يا از قسم حلال؛ گوش دادن به موسيقي مشکوک هم اشکال ندارد، گرچه خوب است که انسان احتياط کند.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه¬اي، استفتاآت، سوال1127و1139.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۰:۵۴ شناسه مطلب: 15178
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر :
اگر مهمان يقين صد در صد دارد که عين غذاي تهيه شده، از حرام است (مثلا يقين کند برنجي که دزديده شده ،پخته شده و در سفره است) نمي تواند از آن بخورد .
اگر چنين يقيني ندارد، خوردن از آن غذا اشکال ندارد، گرچه بداند صاحب خانه اهل رعايت حرام و حلال نيست.(1)
پي نوشت:
1 .سوال تلفني از دفترآيت الله خامنه اي.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۰:۳۵ شناسه مطلب: 15176
من از آیت الله بهجت تقلید می کردم، پس از فوت ایشان چگونه باید اعلم را بشناسم (در شهر ما افراد عالمی که قابل استناد باشند را نمی شناسم) و اگر شما می توانید در حال حاضر اعلم را به من معرفی کنید. لطفاً بفرمایید
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
از راه هاي انتخاب مرجع تقليد استفاده کنيد و مرجع خود را انتخاب نماييد.
راه هاي شناخت مرجع تقليد اعلم:
مجتهد و اعلم را از سهراه مى توان شناخت:
اول آن كه خود انسان يقين كند ، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد،.
دوم آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.
سوم آن كه عدهاى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است و بداند ديگرى از او اعلم نيست، بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد. اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند.(1)
درحال حاضر مراجعي درحوزه هاي علميه معروف و مشهور هستند که پس از استفاده از راه هاي تشخيص مرجع اعلم، مي توان از يکي ازآن ها تقليد نمود از جمله، آيات عظام:
1-حضرتآيتاللهحاجسيدعليخامنهاي(مقاممعظمرهبري) .
2ـ حضرتآيتاللهحاجشيخحسينوحيد خراساني.
3ـ حضرتآيتاللهحاجسيد موسيشبيريزنجاني.
4ـ حضرتآيتاللهحاجشيخناصر مكارمشيرازي.
5-حضرت آيت الله حاج سيد علي سيستاني.
6-حضرت آيت الله حاج شيخ لطف الله صافي.
پي نوشت:
1.توضيح المسائل مراجع ، مسئله 3 و 4و 14.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۰:۲۴ شناسه مطلب: 15174
اندازه گیری مقدار دانش علمای بزرگ شیعه! نویسنده: محمد باقر سجـــــودی (اهل تسنن ) از سايت اسلام تكس شیعه در گذشته ادعاهای عجیب تری داشته که حالا بعضی از آنها را کنار گذاشته علت ترک این ادعا ها قدیمی، احمقانه بودن آنهاست، مثلا علامه حلی در کتاب منهاج الکرامه میگوید :یک روایت احمد بن حنبل از ابن عباس است که گفت:هیچ آیهای از قرآن با آغاز (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) نیست که علی رأس و أمیر و سرور و سید مصادیق آن آیه نباشد. و اگر چه خداوند گاهی اصحاب محمد را در قرآن عتاب و سرزنش فرموده اما از علی جز ذکر خیر نیامده است، و این نشان میدهد که او بهتر و شایستهتر است و لذا امام اوست. پاسخ اهل سنت: این روایت را ما این روزها از شیعه نمیشنویم زیرا شیعه اکنون دریافته همه آیاتی که با جمله (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا)شروع شده مدح نیست بلکه بعضی ذم و نکوهش و بعضی دستور است! مثلا این آیه: ﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٢﴾ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٣﴾ ﴾. (الصف: 2-3). «ای كسانی كه ایمان آوردهاید! چرا سخنی میگوئید كه عمل نمیكنید. نزد خدا بسیار موجب خشم است كه سخنی بگوئید كه عمل نمیكنید». طبعا شیعه نمیتواند این آیه را در حق علی بداند چون این با عقیده معصوم بودن علی در تضاد است و اگر این آیه را قبول کند پس یعنی اینکه ارکان مذهب خود را میلرزاند!! اما علامه آنها متوجه این نکته نبوده و مانند خروس بی محل عمل کرده!! یا این ایه را چگونه این علامه نادان در حق علی دانسته است؟ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ (المائدة/54) ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، مرتد شود پس شیعه امروزی این حرف علامه حلی (بقول ملاها اعلی الله مقامه !!!) را درز میگیرد و زیر سیبیلی رد میکند و اصلا مطرح نمی نمایند! حالا شاید بمن بگویید اگر شیعه از خر شیطان پایین آمده تو دیگر چرا آتش بیار معرکه شدی و شبهه فراموش شده را زنده میکنی؟! حقیقت این است که من به شبهه کاری ندارم من میخواهم چیز دیگری را به شیعه ها بگویم و آن اینکه چرا به حلی میگوند علامه حلی اعلی الله مقامه ؟ و چرا سخنان او را قبول دارند و زندگی خود را بر اساس نوشته های او تنظیم کرده اند و و بخاطر حرفهای او از اسلام منحرف شده اند ؟ وقتیکه دریافتید علامه حلی اینقدر با قرآن بیگانه بوده که نمیدانسته هر آیه ای که با (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) شروع شده مدح نیست و نباید آنرا درباره علی بداند پس چرا پیرو او هستید؟ و چرا او را علامه میگویید؟!! شاید بگویید چرا امام احمد شما این حدیث را آورده؟ پاسخ این است که این ادعا اصلا دروغ است و امام احمد چنین حدیثی ندارد . اما اگر هم میداشت گناهی متوجه او نبود زیرا امام احمد داشت احادیث را جمع آوری میکرد و هر حدیث را با سندش ذکر میکرد و این یعنی اینکه گناهش به گردن راوی است ! و چه بسا که دو حدیث مخالف هم را هم در کتابش آورده ،چون هدف جمع آوری بوده اما تمام متن کتابش ،مذهب او نیست. امروز حنبلی ها که پیرو امام احمد رحمه الله هستنند کتابش را دربست قبول ندارند حدیث ضعیف را قبول ندارند و حدیث صحیح را قبول دارند، البته از عقاید فقهی و عقیدتی امام احمد پیروی میکنند اما امام احمد هرگز چنین اشتباه عظیمی ندارد و نه این آیات را در حق حضرت علی میداند! اما برعکس او ، علامه حلی کتابی در دفاع از عقاید خودش نوشته و در آن دفاعیه این حدیث جعلی را ذکر کرده و شرح داده ،پس او معتقد به این بوده که منظور از همه آیاتی که با یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا شروع شده درباره حضرت علی است در حالیکه امام احمد حنبل و هیچ شخص سنی چنین چیزی را نمیگویند. پس ای خواننده گرامی متوجه فرق کتاب جمع آوری شده و کتاب دفاع از عقیده باش حالا به نتیجه سخنم توجه کنید: وقتیکه بیسوادی علامه حلی آشکار شد پس بد نیست بدانید این مرد گمراه و کم دانش را علمای امروزی شیعه با این القاب خطاب میکنند: آیت الله علی الاطلاق حسن بن یوسف بن مطهر حلی و کتابهایش در حوزه تدریس میشود و وقتی میگویند (علامه) منظورشان اوست نه غیر او وقتی میگویند (فاضل) منظورشان فقط اوست نه غیر او یعنی مقام این مرد کم دانش در پیش علمای شیعه خیلی بزرگ است ( کند همجنس با همجنس پرواز ) پس مردم شیعه باید فکر و اندیشه کنند که آیا سزاوار است دین خود را از این علامه های تقلبی و بیگانه با قران، بگیرند؟!؟ ---------------------------------- آيا واقعا نظر آنها در خصوص علامه حلي صحت دارد؟ در خيلي از موارد ديده ام كه طرفين همديگر را به چيزي متهم ميكنند و معمولا طرف مقابل خيلي راحت حديث را ضعيف ميداند...نظير مورد مذكور...سوال : ايا با فرض صحت قول سني مبني بر ضعف حديث اين نحوه اشكال كردن بر سني سبب ضعف و سقوط اعتبار شيعه نميشود؟؟؟
پرسش: اندازه گيري مقدار دانش علماي بزرگ شيعه! شرح : اندازه گيري مقدار دانش علماي بزرگ شيعه! نويسنده: محمد باقر سجـــــودي (اهل تسنن ) از سايت اسلام تكس شيعه در گذشته ادعاهاي عجيب تري داشته که حالا بعضي از آن ها را کنار گذاشته ،علت ترک اين ادعا هاي قديمي، احمقانه بودن آن هاست، مثلا علامه حلي در کتاب منهاج الکرامه مي گويد :يک روايت احمد بن حنبل از ابن عباس است که گفت:هيچ آيهاي از قرآن با آغاز (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا) نيست که علي رأس و أمير و سرور و سيد مصاديق آن آيه نباشد. اگر چه خداوند گاهي اصحاب محمد را در قرآن عتاب و سرزنش فرموده اما از علي جز ذکر خير نيامده است، و اين نشان ميدهد که او بهتر و شايستهتر است و لذا امام اوست. پاسخ اهل سنت: اين روايت را ما اين روزها از شيعه نمي شنويم زيرا شيعه اکنون دريافته همه آياتي که با جمله (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا)شروع شده مدح نيست بلکه بعضي ذم و نکوهش و بعضي دستور است! مثلا اين آيه: ? يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ?2? كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ?3? ?. (الصف: 2-3). «اي كساني
پاسخ: پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
پرسشگر محترم
متني که فرستاده ايد، از يک برادر سني عصباني است و گر نه بر فرض که علامه حلي اصلا بيسواد باشد، بيسوادي چه ضربه اي به مذهب شيعه وارد مي کند ؟ ايشان يکي از عالمان شيعه بوده که در قرن هفتم و هشتم هجري (648-726 ه.ق)مي زيسته و از اعتقادات شيعه دفاع کرده است. فرض مي کنيم دفاع ايشان محکم و منطقي نبوده و به احاديث ضعيف استناد مي کرده ، اين حديث هم که نويسنده آورده، اصلا صحيح نيست( البته راجع به حديث کمي صحبت خواهيم کرد) با اين وجود چه لطمه اي به مذهب شيعه وارد مي شود؟
مذهب شيعه هفت قرن پيش يعني بعد از وفات رسول خدا بلکه زمان رسول خدا و به وسيله رسول الله ايجاد شده است . رسول خدا زماني که
زنده بود ،اهل بيت و امام علي بن ابي طالب را به عنوان مفسر و مبين قرآن معلوم کرد . مسلمانان را در فهم درست دين و حل اختلاف فهم از قرآن به اهل بيت و ايشان ارجاع داد .علاوه بر آيات قرآن و صدها حديث معتبر و متفق عليه از رسول خدا، حديث متواتر ثقلين سند ايجاد اين مذهب توسط رسول خدا است که فرمود : بين شما دو ميراث به جا مي گذارم که اگر به آن دو تمسک بجوييد و دستگيره شما باشند، هرگز گمراه نمي شويد: قرآن و عترتم ،يعني اهل بيتم.(1)
اين مذهب اعتقادي و فقهي بر پايه اصول و فروع اعتقادي و فقهي استوار است . اين اصول و فروع اعتقادي يا دليل و سند محکم عقلي و قرآني و روايي از رسول خدا دارد يا ندارد. اگر داشته باشد که چه اهميت دارد علامه حلي توانسته باشد از آن ها دفاع کند يا نتوانسته باشد.
نويسنده عالم و علامه که علامه حلي را بيسواد مي داند و فکر مي کند شيعه اصول و فروع خود را از او مي گيرد، خوب بود بعضي اصول و فروعي که پايه هاي اعتقادي و فقهي مذهب شيعه هستند ، مطرح مي کرد و سستي آن ها را اثبات مي نمود، آن گاه شيعه را توبيخ مي کرد که چرا به چنين مذهب بدون پشتوانه اي چسبيده ايد.
راجع به علامه حلي و سواد دار بودن يا نبودن ايشان خوب است کتاب هاي ايشان را نام ببرد و بگويد اين کتاب ها الآن وجود دارند يا نه؟
اگر اين کتاب ها آن قدر بي مايه و سست هستند، چطور مدت نزديک به هشت قرن در ديد جهانيان بوده ، باعث نفرت و گريز مسلمانان از شيعه نشده اند؟ اگر اين قدر بي پايه بوده اند ،چگونه در اين مدت طولاني شيعه آن ها را معدوم نکرده تا از عيب و عار آن ها نجات يابد؟ عالمان زمان و عالمان بعد از ايشان اعم از مسلمان و غير مسلمان و شيعه و سني به خصوص غير شيعيان راجع به ايشان چه گفته اند؟ ايشان لطف کند و نام و سخن چند نفر از عالمان سني که بر بي سوادي علامه مهر تاييد زده اند ، بياورد و آدرس سخن آن ها را بدهد . بله ممکن است عالمي او را رافضي و غالي و منحرف از سنت و جماعت بداند ،ولي عالماني را نام ببريد که او را بي سواد خوانده اند.
اما روايتي که از ايشان نوشته و روي آن مانور داده،به شرح زير است:
عن عكرمة ، عن ابن عباس قال : ما في القران اية : يا أيها الذين امنوا الا كان علي سيدها و شريفها و أميرها ، وما من أصحاب محمد الا قد عوتب في القران الا علي بن أبي طالب فإنه لم يعاتب في شيء منه(2)
در قرآن آيه اي با لفظ "يا ايها الذين آمنوا" نيامده مگر اين که علي سيد و شريف و امير مؤمنان است . از همه به آيه سزاوارتر مي باشد. هيچ کدام از اصحاب محمد نيست مگر اين که در قرآن عتاب شده ،جز علي بن ابي طالب که هيچ جا مورد عتاب قرار نگرفته و جز مدح او، سخني در قرآن نيست.
اولا نويسنده هيچ دقت نکرده که اين سخن ابن عباس است، نه سخن رسول خدا؛
ثانيا سخن او توسط رجال عامه نقل شده ، عکرمه که راوي اين سخن از ابن عباس است، از رجال عامه مي باشد . متاسفانه از دشمنان اهل بيت و علي بن ابي طالب است . بر خلاف گمان و ادعاي نويسنده عالمان اهل سنت اين روايت را در کتب خود آورده اند . شيعه از کتب آن ها گرفته است، از جمله ابن ابي حاتم رازي در تفسيرش ،ج3،ص901 ، ابن عسکر در تاريخ مدينه دمشق،ج42،ص363 ، حسکاني در شواهد التنزيل،ج1،ص66 و... روايت را نقل کرده اند.(3)
شيعه مطابق مضمون اين سخن معتقد است که هر جا در قرآن مؤمنان را با لفظ "يا ايها الذين آمنوا" خطاب به تکليف يا مدح کرده، علي منظور اصلي است ،زيرا ايشان سيد و سالار مؤمنان است.
آيا ايشان سيد و سالار مؤمنان بودن علي را منکر است؟
آيا ايشان مي تواند ثابت کند در جهان اسلام بعد از رسول خدا در بين صحابه و غير صحابه کسي از علي افضل يا با علي هم پايه است؟
البته در بين اهل سنت اعتقاد رايج اين است که در بين صحابه فضيلت، اول از ابي بکر و بعد از عمر و بعد از عثمان و بعد از علي بن ابي طالب است، ولي اگر عالمي از آنان توانست در يک جمع منصف و بي طرف اين افضيليت را نه تعبدا ،بلکه با دليل و برهان قانع کننده ثابت کند، صحيح است.
ما مي گوييم در قرآن هر جا با لفظ " يا ايها الذين آمنوا" از مؤمنان مدح شده يا تکليفي متوجه آنان شده ، سيد و سالار مؤمنان بعد از پيامبر،امام علي است . مدح به او از همه سزاوار تر است اما اگر مؤمنان به خاطر سستي در ايمان و عمل توبيخ شده اند، معلوم است که منظور فقط سستي کنندگان است، نه همه مؤمنان . هر کس در سستي يا عمل خلاف مورد نظر آيه، نقش بيش تري داشته ،آيه به او سزاوار تر است.
اشکال کننده بگويد آيه 12 سوره مجادله در باره چه کساني است؟ آيه مي فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
مگر غير اين است که مؤمنان در اين آيه موظف شده اند هنگام نجوا با رسول خدا اول صدقه داده، بعد به نجوا بپردازند؟ مگر علي بن ابي طالب چون سيد مؤمنان بود، از همه به عمل به اين آيه سزاوارتر و خطاب اين آيه به او اولي تر از همه نبود؟
در آيه بعد آمده:
أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛
آيا ترسيديد پيش از نجوا كردن صدقهها بدهيد؟ حال كه صدقه ندادهايد و خدا هم توبه شما را پذيرفته است، پس نماز بگزاريد و زكات بدهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد، كه خدا به كارهايى كه مىكنيد آگاه است.
آيا توبيخ جز متوجه کساني است که از دادن صدقه طفره رفته اند؟ آيا علي هم از اين گروه بود؟
وقتي علي بن ابي طالب به آيه اول عمل کرده، ديگر چه دليلي بر عتاب او؟
نويسنده به آيه 2 و 3 حديد اشاره کرده است. از ايشان مي پرسيم که مگر اين آيه عتاب کساني نيست که حرف بدون عمل مي زنند؟آيا علي بن ابي طالب حرف بدون عمل مي زد؟ آيا اگر ايشان حرف بدون عمل نمي زد که نزده، دليلي دارد که خدا ايشان را عتاب کند؟
مگر در همين سخن ابن عباس تصريح نکرده که در قرآن همه اصحاب کم و بيش مورد عتاب واقع شده اند جز علي که هيچ گاه عتاب نشده است؟ چگونه ايشان اين جمله را نديده و انتظار دارد که علي بن ابيطالب را در زمره اين عتاب بدانيم؟
از خداي بزرگ مي خواهيم به ما انصاف بدهد تا بتوانيم حقايق را ببينيم و بفهميم .
پي نوشت ها:
1. حديث الثقلين، محمد تقي قمي، جامع الازهر مصر.
2.تفسير ابن أبي حاتم ، ج 3، ص 901.
3. شرح احقاق الحق، مرعشي نجفي،ج14،ص696.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۰۰:۰۸ شناسه مطلب: 15172
اقايي رو ميشناسم كه 3سال پيش با دختر خانمي ازطريق تلفن اشنا شد البته اول خانم رابطه رو شروع كرده بودو اقا هرچي از خودش گفت همش دروغ بود وخانم هرچي گفت راست بود بعداز مدتي خانم عاشق اقا شد ولي اون اقا اصلا شرايط ازدواج نداشت وبعد از مدتي ارتباطش رو به بهانه هاي دروغ تقريبا قطع كرد.البته اقا در مدتي كه با خانم در ارتباط بود اون خانم رو خيلي متحول كرد بطوريكه ديگه اون خانم از همه لحاظ{درسي .كاري.عقيدتي ورفتاري}خيلي پيشرفت كردۀ حالا اون اقا خيلي پشيمونه واز اين گناهش واقعا توبه كرده ولي وقتي براي گرفتن حلاليت حقيقت رو به اون خانم گفت اون خانم ايشان رو نبخشيد ونفرين كرد وگفت كه ديگه از زندگي نااميد ميشه براي همين دوباره اون مرد حقيقت رو كتمان كرد وبه اون خانم گفت حرفهايي كه زده براي اين بود كه خانم ايشان رو فراموش كنه اين بار اون اقا دروغ رو براي نااميد نشدن اون خانم از زندگي گفته حالا سوال اينه كه اگر اين اقا واقعا از ته قلب پشيمون شده باشه وسعي كنه در زندگيش فقط كار خير انجام بده ايا خدا اونو ميبخشه؟وخدا ابروش رو در اخرت حفظ ميكنه؟ اون اقا بايد جكار كنه ؟
پرسش: حق الناس شرح : اقايي رو ميشناسم كه 3سال پيش با دختر خانمي ازطريق تلفن اشنا شد البته اول خانم رابطه رو شروع كرده بودو اقا هرچي از خودش گفت همش دروغ بود وخانم هرچي گفت راست بود بعداز مدتي خانم عاشق اقا شد ولي اون اقا اصلا شرايط ازدواج نداشت وبعد از مدتي ارتباطش رو به بهانه هاي دروغ تقريبا قطع كرد.البته اقا در مدتي كه با خانم در ارتباط بود اون خانم رو خيلي متحول كرد بطوريكه ديگه اون خانم از همه لحاظ{درسي .كاري.عقيدتي ورفتاري}خيلي پيشرفت كرد? حالا اون اقا خيلي پشيمونه واز اين گناهش واقعا توبه كرده ولي وقتي براي گرفتن حلاليت حقيقت رو به اون خانم گفت اون خانم ايشان رو نبخشيد ونفرين كرد وگفت كه ديگه از زندگي نااميد ميشه براي همين دوباره اون مرد حقيقت رو كتمان كرد وبه اون خانم گفت حرفهايي كه زده براي اين بود كه خانم ايشان رو فراموش كنه اين بار اون اقا دروغ رو براي نااميد نشدن اون خانم از زندگي گفته حالا سوال اينه كه اگر اين اقا واقعا از ته قلب پشيمون شده باشه وسعي كنه در زندگيش فقط كار خير انجام بده ايا خدا اونو ميبخشه؟وخدا ابروش رو در اخرت حفظ ميكنه؟ اون اقا بايد جكار كنه ؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
راه توبه به روي همه گناهکاران ، با هر گناه كوچك و بزرگي که دارند، باز است، زيرا خداوند غفور و رحيم است. همه گناهان حتي شرک و کفر و نفاق و ارتداد را مي¬آمرزد. گناه هر چه بزرگ باشد، مطمئناً به بزرگي و عظمت رحمت الهي نيست. اگر كسي پس از توبه، همچنان مأيوس و نااميد باشد، خدا را هنوز خوب نشناخته و رحمت و عظمت الهي را درك نكرده است.
توبه حقيقي نه تنها آثار وضعي و تکليفي گناه را محو مي¬کند و گناهکار را از گناهان پاک مي نمايد، بلکه گناهکار توبه کننده را محبوب خدا مي سازد: «اِنّ الله يحبّ التوابين؛(1) خداوند توبه کنندگان را دوست مي دارد».
کسي که دوست و محبوب خدا شد، خدا عزيزش مي کند؛ همه گناهان کبيره و صغيره او را مي بخشد، چنان که پيامبر فرمود:«التائب من الذنب کمَن لا ذنب له؛(2) کسي که از گناه توبه کند (خداوند همه گناهان او را مي آمرزد و) همانند کسي مي شود که هيچ گناهي نکرده است».
خداوند به پيامبر فرمان داده: « به بندگان بگو، اي کساني که با گناه و معصيت بر خود اسراف و ظلم کرده¬ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خداوند همه گناهان را مي¬آمرزد، که بخشنده و مهربان است»(3)
گناههراندازه بزرگ و زياد باشد، بزرگ تر و زياد تر از رحمت و بخشش خداوند نيست، پس با توجه به لطف بيکران الهي، جاي يأس و نااميدي نيست.
ذهن خود را درگير گذشته نكنيد، اما بايد از گذشته درس گرفته و مراقب باشيد تا در آينده مرتكب اين گناه، يا هر گناه ديگري مانند آن نشويد، زيرا همان گونه كه در روايات آمده، توبه كردن از گناه، سخت تر از بازداشتن خود از گناه است. بايد بسيار مراقب باشيد كه توبه خود را با انجام دوباره آن گناه خراب نكنيد. ضمناً انجام كارهاي نيك هم مي تواند گناه گذشته را محو كنند.
مناسب است کسي که ميخواهد توبه کند دعاهاي توبهاي را که از ائمه معصومين: وارد شده است، به ويژه دعاهاي صحيفه سجاديه، مخصوصاً دعاي 31 و يا مناجات خمسْ عشر، به خصوص مناجات تائبين را بخواند.
مسئله اي که مطرح کرده ايد حق الناس نيست تا حلاليت لازم باشد بلکه حق الله است و پشيماني و ترک گناه و استغفار کافي است.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 222.
2. سفينة البحار، ج 1، ص 127، ماده توبه.
3. زمر (39) آيه 53.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۲۲:۵۶ شناسه مطلب: 15170
با سلام چند ماهی پیش به دندان پزشکی برای گذاشتن روکش دندانی مراجعه کردم اما دکتر بعد از چند ماه گذاشتن روکش و اصلاح آن نتوانست از پس کار برآید و وروکش مدام از جا در میآمد من از این رفت و آمدها خسته شدم و از دکتر کل مبلغ را پس گرفتم، الان معذب هستم که آیا کار اشتباهی را مرتکب شده ام یا نه؟ با تشکر
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اگر دکتر نتوانسته کارش را درست انجام دهد ، حق داشتي پولت را بگيري و اشکال ندارد. اما روکش را بايد به دکتر بدهي.(1)
پي نوشت:
1. سوال حضوري از دفتر آيت الله فاضل.





