پرسش وپاسخ

1- آیا امکان دارد همه ی 120 هزار نفری که در صحرای غدیر بوده اند در عرض 70 روز ایمانشان را از دست بدهند با وجود اینکه از حج برمی گشتنند؟ البته منظور از همه، عموم شرکت کننده ها است دو نفر سه نفر را به حساب نمی آوریم اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده بود، آیا از آن 120 هزار نفر علی علیه السلام 120 نفر پیدا نمی کرد که حق خود را بستاند؟ آیا همه در عرض 70 روز بی ایمان شدند؟

2- آیا پیامبر نمی تواست به جای استفاده از کلمات دو پهلو از لغتی استفاده کند که به طور ظاهری و بدون برداشت های گوناگون درست خلافت مشخص شود مانند اینکه ما درست به آب اشاره کنیم، نه کلمه نوشیدنی را که مردم هزار معنی از آن استخراج کنند؟

3- چرا خداوند مطالب خیلی خیلی جزئی را در قرآن آورده، به این مطلب مهم اشاره مستقیم نکرده؟ اگر بگوید گه قرآن را عوض می کردند، آن وقت تکلیف آیه «انا نحن له لحافظون» چه می شود؟ حفاظت آنجا معنی دارد که مردم یا به آن حمله کنند نه اینکه طوری باشد که انگیزه حمله نباشد تا بگوییم حفاظت کرده ایم؟

4- اگر حق علی علیه السلام گرفته شد و او خانه نشیین شد، چرا دخترش را به عمر داد؟

5- چرا امام حسین را در جنگ ایران، جزء سپاه عمر کرد؟

6- چرا در امورات، به عمر مشاوره می داد؟ این چه نوع خانه نشینی است؟ چطور امام حسین علیه السلام حج را به خاطر شکاف در اسلام نیمه کاره گذاشت ولی علی علیه السلام غسل پیامبر را که صدها نفر حاضر بودنند انجام دهند و پیامبر بعد از سه روز دفن شد قطع نکرد تا به سقیفه برود؟

پرسش 1: آيا امکان دارد همه 120 هزار نفر که در صحراي غدير بوداند، همه آنها در عرض 70 روز ايمان شان را از دست داده باشند با وجود اين که از حج بر مي گشتنند (البته منظور از همه عموم شرکت کننده ها است دو نفر سه نفر را به حساب نمي آوريم) اگر واقعا چنين اتفاقي افتاده بود، آيا از آن 120 هزار نفر علي (ع) 120 نفر پيدا نمي کرد که حق خود را بستاند؟ آيا همه در عرض 70 روز بي ايمان شدند؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
1. حالات انسان هميشه يکسان نيست و در طول زندگي انسان فراز و نشيب‏ هاي بسياري مي‏ تواند پيش آيد و تحت اوضاع حاکم قرار گيرد. فقط شماري از انسان‏ها هستند که مانند کوه استوارند و هيچ گاه تحت تأثير قرار نمي‏ گيرند؛ البتّه اين گونه افراد بسيار اندک هستند.
اصناف ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) صحابه رسول خدا را ـ به گواهى آيات قرآن مجيد ـ مى توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:
1. پاكان و صالحان:
آنها گروه هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمى كردند. همان گروهى كه در آيه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، «رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ».
2. مؤمنان خطاكار:
همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم مي آميختند كه به گناه خود هم معترف بودند . اميد عفو و بخشش درباره آن ها مى رود، و در آيه 102 سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ».
3. افراد آلوده به گناه:
كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده: اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد كه در سوره حجرات آيه 6 به آنها اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا»، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.
4. مسلمانان ظاهرى:
آنها كه ادّعاى اسلام داشتند، ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود، كه در آيه 14 سوره حجرات به آنها اشاره شده است: «قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ».
5. منافقان:
افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند كه در همان سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، در آيه 101 به آنها اشاره شده است: «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِّنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ».
بى شك همه اينها پيامبر(ص) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه هاى پنجگانه تطبيق مى شود، آيا مى توان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟
بنا بر اين صحابه پيامبر نيز از نظر ايمان يکسان نبودند. بعضي از آن‏ها مصداق اين آيه شريفه هستند: «و من الناس من يشتري نفسه ابتغاء مرضاة اللَّه؛(1) بعضي مردانند که از جان خود در راه رضاي خدا در گذرند»، و بعضي مصداق آيه «و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا اليها و ترکوک قائماً؛(2) و اين مردم چون تجارتي يا لهو و لعب و بازيچه‏اي ببينند، بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند».
عدّه‏اي از صحابه، سختي‏هاي جنگ تبوک و يوم العسرة را تحمّل کردند و در جنگ بدر افتخار آفريدند. عدّه‏اي هم در جنگ اُحد گريختند و پيامبر را ميان دشمنان تنها گذاشتند و به قول بخاري در صحيح، فقط 12 نفر با حضرت باقي ماندند که در رأس آن‏ها امام علي ‏عليه السلام بود: «و لم يبق مع النبي‏صلي الله عليه وآله غير اثني عشر رجلاً».(3)
در جنگ اُحد هزار نفر از مدينه عازم شدند. البتّه در بين راه، سيصد نفر از آن‏ها برگشتند و هفتصد نفر با رسول اکرم‏ در جنگ اُحد شرکت کردند و در اثر فشار نظامي، اکثر قريب به اتّفاق مسلمانان عقب‏نشيني کردند و پراکنده شدند، و جز افرادي انگشت ‏شمار در کنار پيامبر باقي نماندند که به قول بخاري، تعداد ياران فداکار پيامبر بيش از 12 نفر نبود.
همچنان در نماز جمعه نيز حضرت را تنها گذاشتند و دنبال لهو و لعب و تجارت رفتند. در اين جا نيز افرادي که پيامبر اکرم را همراهي کردند، بيش از 12 نفر نبودند.
بخاري در صحيحش اين جريان را چنين نقل کرده است:
کاروان تجارتي روز جمعه وارد مدينه شد و ما با پيامبر بوديم. مردم وقتي متوجّه کاروان شدند، نماز را رها کرده، پيامبر صلي الله عليه وآله را تنها گذاشتند و فقط 12 نفر باقي ماندند. در اين حال آيه نازل شد: «و چون داد و ستد يا سرگرمي ببينند، به سوي آن روي آور شوند و تو را در حالي که ايستاده‏اي، ترک مي‏کنند». (4)
در مواردي ديگر نيز در حيات رسول اکرم‏ صلي الله عليه وآله، عده اي با ايشان مخالفت کرده‏اند؛ مانند جريان پيوستن به جيش اسامه که پيامبر صلي الله عليه وآله بر پيوستن افراد به لشکر اسامه اصرار داشت؛ ولي برخي مخالفت مي‏کردند و همچنين در آستانه عروج ملکوتي پيامبر صلي الله عليه وآله در حالي که در بستر بيماري به سر مي‏برد، در حضور همگان قلم و دوات طلبيد و فرمود: من چيزي بنويسم که هرگز به گمراهي نگراييد! عمر از ميان حاضران برخاست و از فراهم آوردن قلم و دوات و نوشتن مسئله مورد نظر پيامبر صلي الله عليه وآله جلوگيري کرد. هنگامي که حاضران به او اعتراض کردند، او گفت: «ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلبه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله!». (5)
بنابراين همان‏گونه که در جنگ اُحد و موارد ديگر با پيامبر صلي الله عليه وآله مخالفت کردند و حضرت را تنها گذاشتند در حالي که مقام پيامبر بالاتر از حضرت علي ‏عليه السلام بود، همان گونه با امام علي ‏عليه السلام مخالفت کردند و او را تنها گذاشتند. نه تنها مخالفت کردند، بلکه ستم‏هاي بسياري‏ را در حقّ حضرت و اولاد وي نسل به نسل روا داشتند.

پي نوشت ها:
1. بقره، 207.
2. جمعه، 11.
3. السنن الكبرى، بيهقي،ج 3، ص182، ناشر : دار الفكر.
4. صحيح البخاري،ج 6، ص63، سال چاپ : 1401 - 1981 م، ناشر : دار الفكر للطباعة والنشر.
5. همان، ج 5، ص 137 - 138.
-----------------------------

پرسش 2: آيا پيامبر نمي تواست به جاي استفاده از کلمات دو پهلو از لغتي استفاده کند که به طور ظاهري و بدون برداشت معاني گوناگون، درست خلافت مشخص شود؛ مانند اينکه ما درست به آب اشاره کنيم نه کلمه نوشيدني را که مردم هزار معني از آن استخراج کنند ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
پيامبر (ص) در خصوص ولايت امام علي (ع) صريحاً اقدام نمود . شيعيان باور دارند كه پيامبر (ص) در جريان غدير رسماً علي (ع) را به عنوان رهبر و جانشين خود معرفي نمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه...». (1) اين اقدام پيامبر در پي دستور خداوند صورت گرفت، زيرا خداوند دستور داد كه پيامبر، علي (ع) را به عنوان رهبر مسلمانان معرفي نمايد: «اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي ».(2)
البته اقدامات پيامبر (ص) درخصوص رهبري امام علي (ع) تنها در جريان غدير صورت نگرفت، بلكه آن حضرت جريان ولايت امام را در مناسبت هاي مختلف مطرح نمود. پيامبر (ص) با بيان فضايل و ويژگي هاي علي (ع) بستر و زمينه ي رهبري آن حضرت را فراهم كرد.
پيامبر خطاب به علي (ع) فرمود:
آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي؟ جز اينكه پس از من پيامبر نيست؟(3)
اين حديث كه در اصطلاح دانشمندان به آن حديث منزلت مي گويند، تمام مناصبي كه هارون داشت براي علي (ع) ثابت كرده جز نبوّت كه باب آن براي ابد بسته شد.(4)
پيامبر (ص) در حديث ثقلين هم همگان را به پيروي از قرآن و عترت فراخواند.(5)
پيامبر با بيان اين حديث نيز زمينه اطاعت از اهل بيت -كه مصداق بارز آن امام علي (ع) است- را فراهم نمود. نكته قابل توجه آن است كه حضرت در آخر حديث، گوشزد نمود كه مسلمانان در صورت عدم اطاعت از قرآن و عترت گمراه خواهند شد. متأسفانه مردم با كنار گذاشتن امام علي (ع) از صحنه سياست، دچار خسران و زيان هاي فراوان و جدي شده و عملاً گمراه شدند.
پيامبر (ص) به مصلحت نديد بيش از اين تأكيد نمايد، چرا كه خطر ارتداد وجود داشت، بسياري از صحابه با توجه به خصلت ها و فرهنگ جاهلي، پذيراي امامت امام علي (ع) نبودند، چرا كه آنان مي گفتند: امام و پيشوا مي بايست سنش از چهل سال بيش تر باشد. كه سن حضرت علي (ع) در هنگام رحلت پيامبر از اين كم تر بود.
گرچه پيامبر (ص) با انتصاب و امارت به زيد بن حارثه و فرزندش اسامه بن زيد -كه از سن پاييني برخوردار بودند- كوشيد اين فرهنگ را متحول نمايد، اما عرب هاي جاهلي در كوتاه مدت زير بار آن نرفتند.
مشكل ديگري كه وجود داشت اين بود كه:
امام علي (ع) پهلوان جنگ ها بود و صاحب فضايل بسيار، اين ها از سويي موجب حسادت برخي ها شد و از سوي ديگر با توجه به فرهنگ جاهلي- كه مي گفتند خون را خون مي شويد، و چون علي بسياري از دانه درشت ها را در ميدان هاي نبرد بدر و احد و احزاب و... نابود كرده بود- بدين جهت دلي پركينه از علي داشتند، حال در سال يازدهم هجري پيامبر مي بيند بسياري از مسلمانان از اعتقاد عميق و راسخي بهره مند نيستند، احساس كرد كه اگر بيش از آن چه كه در مورد وصايت و جانشيني امام علي (ع) بيان داشت، اصرار ورزد، اين خطر وجود دارد كه بعد از رحلت آن حضرت با اساس اسلام مبارزه كنند و تلاش همه جانبه اي بر ضد ملتش صورت گيرد.
شاهد بر اين ادعا، آخرين حركت پيامبر (ص) بود كه از اطرافيان خود كه براي ملاقات حضرت در بستر بيماري آمده بودند، خواست براي او قلم و كاغذي بياورند تا چيزي مكتوب براي آنها بنويسيد كه پس از او گمراه نشوند.
به عقيده شيعيان با توجه به اصرار پيامبر كه اين مكتوب براي جلوگيري از گمراهي مسلمانان خواهد بود و عامل مهمي كه باعث گمراهي و جدايي مسلمانان و فتنه هاي بعدي شد، همين موضوع جانشيني پيشوايي پس از پيامبر و دوري از اهل بيت بود. نامه درخواستي پيامبر نيز براي نگارش همين مسئله بود ، اما با صرف نظر از اين نكته مهم، اعتراض برخي از مسلمانان به پيامبر كه در رأس آنها عمر بن خطاب بوده و جلوگيري آنها از نگارش آن مسئله مهم، به خوبي شاهد بر اين مدعا است كه خطر، اسلام را تهديد مي كرد كه حتي علناً به مخالفت از پيامبر پرداخته بودند.
همان گونه كه شيعه معتقد است ، امام علي (ع) بعد ار رحلت پيامبر به مدت بيست و پنج سال با صبر و سكوت با هدف حفظ دين، زندگي كرد و با آن همه شهامت و شجاعت دست به شمشير نبرد، چرا كه مصلحت حفظ اسلام از همه مهم تر است. آن حضرت تنها به اندازه اي كه راه درست ا سلام مي طلبد ، و حجت را تمام مي كند، تلاش كرد نه بيش از آن. شبيه همين را در مورد پيامبر اسلام (ص) بيان مي داريم.
آن حضرت تنها به اندازه اي كه حجت و دليل برا ي مسلمانان آزاد انديش تمام باشد، كوشيد و در موارد متعدد گاه به صورت صريح و واضح و گاه به صورت كنايه و با دلالت التزامي امامت امام علي (ع) را به صحابه گوشزد نمود. بيش از آن اقدامي نكرد، چرا كه ممكن بود دشمنان امام علي (ع) بعد از رحلت پيامبر قدرت را در دست گيرند و با اساس اسلام آشكارا مبارزه نمايند، براي اين كه اين خطر پيش نيايد، پيامبر (ص) به همان مقدار بسنده نمود.
دقت در آيه تبليغ (6) گوياي اين حقيقت است.
پي نوشت ها:
1. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج9، ص 194، انتشارات نسل جوان ، سال چاپ 1375.
2. سوره مائده، آيه 77 (ر.ك: تفسير نمونه، ج5، ص 4 به بعد).
3. فروغ ولايت ، جعفر سبحاني ،ص 117 - 118، انتشارات صحيفه ، سال چاپ 1368.
4. همان.
5. پيام قرآن، ج9، ص 94.
6. مائده ، آيه 67.
------------------------

پرسش 3: چرا خداوند مطالب خيلي خيلي جزئي را در قرآن آورده ولي به اين مطلب مهم اشاره مستقيم نکرده؟ اگر بگويد كه قرآن را عوض مي کردند، آن وقت تکليف آيه «انا نحن لحافظون» چه مي شد؟ حفاظت آن جا معني دارد که مردمي به آن حمله کنند نه اينکه طوري باشد که انگيزه حمله نباشد تا بگوييم حفاظت کرده ايم.
پاسخ:
قبل از پاسخ بيان دو نكته لازم است:
نكته‌اول: دعواي سياسي و پتانسيل آن
انگيزه سياسي از مهم ترين عوامل تأثير گذار در اجتماع بشري است. اگر كسي بگويد: پتانسيل انگيزه سياسي نيرومند تر از ديگر انگيزه ها است، سخن گزافي نگفته است. حتي گاه مشاهده مي شود، كسي دين دارد؛ ولي در تعاملات اجتماعي به جهت نيرومندي انگيزه سياسي از ارزش‌هاي ديني و مسئوليت ناشي از آن فاصله مي گيرد و به جهت جاه طلبي و نيل به آرمان هاي سياسي دين را فداي آن مي‌كند.
براي اين سخن نمونه بسيار است.
اين انگيزه موجب شد كه گروهي از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(ص) با به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن وصيت هايش در سقيفه بني ساعده براي تصدي امر حكومت به چانه زني بپردازند.
آري مسلمانان بعد از رحلت پيامبر بزرگ اسلام(ص) در امر حكومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند. گروهي در پي نظام خلافت بودند و به سقيفه بني ساعده رفتند و سرانجام ابوبكر قدرت سياسي را به دست گرفت. گروهي ديگر در پي نظام امامت بودند و به طرفداري از امام علي(ع) برخاستند و انتقال قدرت سياسي به آن حضرت را خواستار شدند، ولي به نتيجه نرسيدند؛ چرا كه پتانسيل انگيزه سياسي قدرتمند بود و اين امر خود چون سدّي محكم در برابر بسياري از استدلال ها قرار گرفت و نگذاشت حيات سياسي مسلمانان راه درست خويش را بپيمايد.
نكته دوّم: قرآن كتاب هدايت و معجزه جاويدان:
قرآن كتاب هدايت بشر است، اين هدايت فراتر از مرزهاي جغرافيايي و زماني است.
قرآن كتاب هدايت تمامي بشريت از زمان خاتم پيامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهاني و جاوداني بودن دين اسلام «هدي النّاس»(1) است؛ يعني راهنماي همه‌ بشريّت از زمان حضرت خاتم تا دميدن صور اسرافيل است؛ به همين جهت خداوند سبحان به حفظ آن اهتمام ورزيده است. فرمود: «انّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون؛(2) همانا ما قرآن را فرو فرستاديم و خود ما آن را حفظ مي‌كنيم».
مشيّت خداوندي به مصونيت قرآن از تحريف تعلق گرفته است. و اين هم راه كار خاص خود را مي طلبد، چرا كه فرموده اند: «أبا الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب».(3)
بعد از بيان اين دو نكته، مي گوييم:
قرآن كتاب هدايت است و همواره بايد چراغ راه بشريت قرار گيرد، تا شاهد صدقي براي رسالت رسول گرامي اسلام(ص) و دستور العمل زندگي بشر باشد، لازمه وصول به اين هدف، مصون ماندن قرآن از تحريف است كه اين هم در مشيّت خداوندي نهفته است. اين كه خداوند وعده داده است كه ما قرآن را از تحريفات مصون نگه مي‌داريم، به گفتة مفسران وحي، اين امر راه كار مي خواهد، يكي از راه كارهاي آن اين است كه قرآن در امر سياسي (به اين معنا كه بعد از پيامبر چه فردي قدرت سياسي مسلمانان را به دست بگيردكه از پتانسيل قدرتمندي بهره مند است)‌ با شفّافيّت وارد ميدان كارزار نگردد؛ بلكه به گونه اي رهنمود دهد كه حساسيّت جناح هاي سياسي را برنيانگيزد و حكومت ها به تحريف قرآن رو نياورند.
با توجه به علم خداوندي از حوادث و رويدادهاي بعد از زمان پيامبر(ص) اگر در قرآن امامت امام علي(ع) و يازده گوهر امامت از نسل آن حضرت با صراحت ياد مي‌شد، مخالفان سياسي اين دوازده گوهر امامت، به جاي گفتن «حسبنا كتاب الله»مي گفتند: ما قرآن را قبول نداريم، يا مي گفتند: برخي از آيات قرآن تحريف شده است. و يا در پي مقابله بر مي آمدند و مي كوشيدند، تا اسم ها را تغيير دهند و به جاي امامت امام علي(ع) امامت فلان فرد را مندرج كنند، در چنين وضعيتي حكومت نه تنها پشتيبان حفظ قرآن نمي شد، بلكه يكي از عوامل بسيار مهم تحريف قرآن به شمار مي آمد.
آيات سياسي، يا به عبارتي رساتر آياتي كه به گونه اي از بار سياسي بهره مند است و برخي از جناح هاي سياسي مي تواند، به نفع حركت سياسي خويش از آن كمك بگيرد، نه تنها به صورت برجسته و تيتر وار نمود ندارد، بلكه در لابه لاي ديگر آيات نيمه مخفي مانده است.
آية تطهير «انما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً»؛(4) درباره عصمت اهل بيت پيامبر نازل شده است، ليكن پيامبر دستور مي‌دهد كه اين آيه را در ميان آياتي كه درباره ‌زنان پيامبر است قرار دهند.
آيه ‌اكمال دين و اتمام نعمت «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛(5) بعد از حادثه‌ غدير و درباره امامت و ولايت امام علي(ع) نازل شده؛ امّا به دستور پيامبر(ص) اين آيه در بين آياتي كه درباره‌ احكام خوردن گوشت ها و اين كه چه گوشت‌هايي خوردنش حرام است، قرار گرفته است.
آيه تبليغ «يا ايّها الرّسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من النّاس» كه قبل از حادثه غدير خم نازل شد و پيامبر با نزول اين آيه مأموريت يافت كه امامت و ولايت امام علي(ع) را براي مردم تبيين نمايد، در بين آياتي قرار گرفته است كه مربوط به اهل كتاب است.
همه اين آيات كه در قرآن تنظيم شده است، به دستور پيامبر(ص) در جايگاه خاص خويش قرار گرفته اند، و پيامبر(ص) اين گونه چينش را براي جلوگيري از تحريف برگزيده است؛ چرا كه اين چينش حساسيّت مخالفان سياسي را بر نمي انگيزاند، و از سوي ديگر هدف قرآن كه «هديً للناس» و «هديً للمتقين» است، با توجّه به روايت و تفسير نبوي در هدايتگري اش، به وظيفه خود عمل كرده است.

پي نوشت ها :
1. بقره (2) آيه 185.
2. حجر (15) آيه 9.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 2، ص 90،سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
4. احزاب (33) آيه 33.
5. مانده (5) آيه‌3.
-------------------------------

پرسش 4: اگر حق علي علیه السلام گرفته شد و او خانه نشيين شد، چرا دخترش را به عمر داد؟
پاسخ:
شيخ مفيد، از بزرگان شيعه و از مورخان و فقها و متکلمان برجسته، اين ازدواج را نمي‌پذيرد . معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب مي‌آيد. مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر در گذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2)
سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد و کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود.
علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به پرسش آن است که گفته شود. اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود.(5)
دکتر سيد جعفر شهيدي، نويسنده و پژوهشگر معاصر، مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، بعد از سال هشتم هجري متولد شد . در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد . چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد.
ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6)
نويسنده اعيان الشيعه سيد محسن امين بر اين باور است که حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت.
آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) مي‌باشد.(7)
آقاي سامي الغريري (که الفصول المهمه ابن صباغ مالکي را تحقيق کرده) بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8)
با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت واين که درگذشت وي نيز مشخص نيست . برخي در گذشت او را پيش از شهادت امام حسن (ع) ذکر کرده اند (9 )، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي مسلّم است اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. اگر علي (ع )چنين کاري کرده باشد، در آن مصلحت مهمي بوده که ما از آن آگاه نيستيم .
پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90؛ محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج 20، ص 43،تهران ، دار الکتب الاسلاميه ،1366 چاپ اول .
3. مرآة العقول، همان، ص 44.
4. همان، ص 45.
5. همان.
6. زندگاني حضرت فاطمه(س)، ص 263 ـ 264.تهران، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
7. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2 ، ص 12-13 بيروت ، دار التعارف ، 1418 چاپ پنجم ، تحقيق سيد حسن امين .
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، ج 1، پاورقي، ص 647، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث.
9 .زندگاني حضرت فاطمه (س) ،ص 265 .
-------------------------------------

پرسش 5: اگر حق علي (ع) گرفته شد و او خانه نشيين شد، چرا امام حسين را در جنگ ايران جزء سپاه عمر قرار داد؟
پاسخ:
از منابع معتبر استفاده مي‌شود که امام حسن و امام حسين(ع) در فتح ايران شرکت نکرده‌اند.
بنابر نقل ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، حسن و حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شرکت نداشتند...(1)
بيشتر مطالبي که مورخان در باره جنگ‌هاي صدر اسلام نوشته‌اند، از تاريخ طبري مي‌باشد، که پذيرش هر کدام نياز به بررسي دقيق دارد.
طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌کند که برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر که خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را که از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است.
جواد علي (از مورخان) معتبر مي‌گويد:
طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت کرده است.
او روايات سيف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌کند( 2) بر اين اساس اگر در برخي از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسين (ع) در جنگ ايران و مسلمانان آمده است، واقعيت ندارد.

پي‌نوشت‌ها:
1. احمد زماني، حقايق پنهان، ص 117،دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مرکز انتشارات، 1380.
2. رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، ص 124،سال انتشار : 1373ش، ناشر : سازمان چاپ و انتشارات.
---------------------------------

پرسش 6: اگر حق علي (ع) گرفته شد و او خانه نشيين شد چرا در امورات به عمر مشاوره مي داد؟ اين چه نوع خانه نشيني است؟ چطور امام حسين (ع) حج را به خاطر شکاف در اسلام نيمه کاره گذاشت، ولي علي (ع) غسل پيامبر را که صدها نفر حاضر بودند آن را انجام دهند و پيامبر بعداز سه روز دفن شد؛ قطع نکرد تا به سقيفه برود؟
پاسخ:
خلفا با کنار زدن امام علي(ع) از صحنه سياست دچار مشکلات زيادي گرديدند. مشکلات به گونه‌اي بود که خلفاي سه گانه شديدا به همکاري و مشاوره علي (ع) نياز داشتند. امام نيز به خاطر مصالح عمومي در برخي موارد با خلفا همکاري مي‌نمود و مشکلات آنان را حل مي‌کرد. و اين همکاري ها در عرصه سياسي، نظامي و فرهنگي صورت مي گرفت.
«ابن عبدالبّر» از علماي اهل سنت مي نويسد:
روزي عمر در ايام خلافت خويش تصميم گرفت تا زن ديوانه‏اي را که زنا کرده بود، به همراه زن ديگري که در مدت شش ماه بچه‏اي آورده بود، هر دو را سنگسار کند. علي(ع) از ماجرا خبر يافته و به عمر فرمود: زن ديوانه گناهي ندارد؛ زيرا خداوند قلم تکليف را از او برداشته است. در مورد پاکدامني زن ديگر اين آيه را قرائت کرد:
«وَحَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً؛(1) دوران حاملگي و از شير باز گرفتن کودک سي ماه است.»
با شنيدن اين استدلال، عمر فرمان خود را پس گرفته و گفت:
«لولا علي لهلک عمر!(2)؛ اگر علي نبود عمر مطمئناً هلاک مي‏شد.»
اين روايت يا بخش‏هايي از آن با اندکي تفاوت در ساير منابع اهل‏ سنّت نيز آمده است.
ابن اثير بعد از ذکر شماري از حل مشکلات علمي و ديني خلفا توسط حضرت علي(ع) مي‏نويسد:
اگر ما همه پاسخ هاي علمي را که عمر و ساير اصحاب از محضر او دريافته‏اند، ذکر کنيم، کتاب ما خيلي مفصل خواهد شد.(3)
اهل سنت همكاري هاي حضرت با خلفا از جمله عمر را به ضميمه نقل موارد ديگر، دليل بر آن مي دانند كه رابطه حضرت با عمر كاملا طبيعي و حسنه بوده است؛ اما ديدگاه شيعه در اين باره چنين است:
همکاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود، نظير آن که در برخي از جنگ‌ها به عمر مشاوره داد و يا آن که در مواردي که حکومت از حل مسئله‌اي يا قضاوتي در مي‌ماند، امام آن را حل مي‌نمود.
حضرت مسائل اختلافي بين خود و حکومت را بر مصالح جهان اسلام مقدم نمي‌کردند. در بسياري از موارد که سکوت يا عقب نشيني مي‌کند، طبق رعايت مصالح اسلام و مسلمانان بوده است.
بنابراين اگر حضرت اقدام به همکاري با حکومتي مي‌کند که حق او را غصب نمود، از اين روست، نه به معناي تأييد حکومت خلفا و مشروعيّت دادن به آن‌؛ به همين جهت در مواردي هم به بيان حقوق از دست رفته خويش مي‌پردازد و از آن ها دفاع مي کند، اما هيچ گاه مصالح اسلام و مسلمانان را فداي اختلافاتش نمي كند.
به نظر مي‌رسد بهترين بيان در اين باره سخنان حضرت است که در خطبه شقشقيه در نهج‌البلاغه آمده، از اين رو به نقل آن اکتفا مي‌شود، حضرت فرمود:
به خدا سوگند که آن مرد (ابوبکر پسر ابوقحافه) لباس خلافت را بر تن کرد، در حالي که نيک مي‌دانست جايگاه من در خلافت مانند محور سنگ آسياب است (که بدون آن از چرخش باز مي‌ماند). در آن زمان که خلافت به انحراف گراييده بود، پرده‌اي ميان خود و زمامداران افکندم، روي از آن گردانيدم، در انديشه شدم که با دست بُريده و بدون ياور (براي به دست آوردن حقي که از من غصب شد) پيکار نمايم، يا دربرابر آن رويداد تاريک و پرابهام صبر کنم. به اين نتيجه رسيدم که صبر و شکيبايي، خردمندانه‌تر از مبارزه و پيکار است، پس در حالي که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم و نظاره‌گر غارت ميراث خود شدم، تا آن که دوران اوّلي (ابوبکر) گذشت، و خلافت را پس از خود به دست پسر خطاب (عمر) سپرد.
شگفتا با آن که ابوبکر در زمان حياتش قصد کناره‌گيري از خلافت را داشت، عقد عروس خلافت را پس از مرگش براي ديگري(عمر) بست. آن دو چه سخت پستان خلافت را ميان خود تقسيم کردند و دوشيدند.
ابوبکر امر حکومت را به روحيه‌اي خشن (عمر) سپرد؛ کسي که سخنش درشت و همراهي با او سخت و دشوار بود. با لغزش‌هاي فراوان و عذرخواهي بسيار! همراهي با حکومت او مانند سواري با شتري سرکش بود که اگر سوار، مهار آن را بکشد، بيني‌اش مجروح مي‌شود، و اگر به حال خود رهايش کند، سوارش را زمين مي‌زند و به هلاکت مي‌رساند.
به خدا سوگند! مردم در دوران حکومت او گرفتار خطا و ناآرامي و تبدل رأي و کجروي شدند! من در آن دوران (با آن که طولاني بود و بار سنگين بلاها را بر دوش داشتم) صبر کردم، تا آن که دوران او نيز گذشت، و امر خلافت را به جمعي سپرد که مي‌پنداشت من هم يکي از آن هايم.
پناه به خدا از آن شورا! چه زماني فضيلت و برتري من بر اولين آن ها (ابوبکر) مورد شک و ترديد بود، تا امروز بخواهم در کنار و همپايه اينان (اعضاي شورا) قرار داده شوم؟
در عين حال باز راه شکيبايي را در پيش گرفتم و در کنار آن مرغان به پرواز درآمدم و با آنان در جريان شورا گاهي بالا و گاهي پايين مي‌رفتم. در آن شورا يک نفر (سعد بن وقاص) به خاطر کينه‌اي که در دل داشت، به من رأي نداد و ديگري (عبدالرحمن بن عوف) به برادر زنش (عثمان) تمايل يافت و چيزهاي ديگري که بيان آن صلاح نيست، تا آن که سومي به خلافت رسيد که کارش پر کردن شکم و تهي کردن آن بود و خاندان پدري اش (بني اميه) با او برخاستند و مانند شتري که علف‌هاي تازه بهار را با حرص و وَلَع مي‌بلعد، به چپاول بيت‌المال پرداختند، تا وضع به گونه‌اي شد که آنچه رشته بود، از هم گسست و کردار ناشايستش کار او را ساخت و شکمپارگي­ا‌ش او را بر زمين زد. (4)

پي نوشت ها:
1. احقاف(46) آيه 15.
2. الاستيعاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 1103، سال چاپ : 1412، ناشر : دار الجيل.
3. اسد الغابة، ابن الأثير، ج 4، ص 23، ناشر : دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان، انتشارات إسماعيليان، طهران.
4. نهج‌البلاغه، خطبه 3.

آیا همراه کاروان امام حسین (علیه السلام) غذایی نبوده و یا شتران شیری نداشتن که کاروان امام از آن برای رفع عطش استفاده کنند؟

پاسخ:
نيازمندي انسان به آب بسيار بيشتر است تا نياز به غذا. گاهي برخي فقط با آب تا چهل روز بدون خوردن لقمه اي غذا سر مي كنند. آنچه براي كاروان امام حسين (علیه السلام) مشكل ساز بود، كمبود آب بود. اگر مروري به تاريخ نماييد، امام حسین (ع) در بیایانی خالی از سکنه اطراق نمود. لشکریان کوفه توسط حر بن یزید ریاحی راه را بر حضرت و همراهان شان بستند. ارتباط حضرت را با سایرین قطع نمودند که مبادا کسی به حضرت ملحق شود. در روز هفتم آب را بر كاروان امام بستند اما چندين بار توانستند آب تهيه نمايند.
شدت تشنگي در روز عاشورا بود. قضاوت کنید جمعیت اندکی کم تر از صد نفر را به راحتی می توان تحت نظر و کنترل قرار داد. از طرفی بیشتر مرکب های آنان هم اسب بود. به فرض آن که چند شتر بین آن ها باشد و بپذیریم که برخی از شترها شیرده بودند، نیز بپذیریم شیر جایگزین آب باشد، شیر اندک به چه کار می آید؟
حیوانات اهلی دیگری هم در بین نبوده است. ارتباط با قبایل ساکن در نزدیکی کربلا به گونه ای که شیر تهیه کنند نبود، بنابراین چنین مطالبی بیشتر به فرضیه بافی شبیه است تا سوال و اشکال منطقی. عمدتا این گونه شبهات را کسانی مطرح کرده که چشم و گوش را در برابر حقایق بسته و فقط به القای شبهه، هر آن چه باشد می اندیشند.

سلام، کتابی به نام «در کربلا چه گذشت؟» را می خوانم که از مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) می باشد. من احساس می کنم که هدف امام حسین (علیه السلام) در این کتاب به خوبی بیان نشده است و حتی فکر می کنم که ای قیام کم رنگ تر شده است چون در چند جا هست که میگه اگه بیعت نمی کنید من بر می گردم زیاد مفهوم این جملات را نمی دونم. سؤالم اینه که آیا این کتاب معتبر هست یا نه؟ با تشکر

پاسخ:
كتاب در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم مرحوم حاج شيخ عباس قمی است كه محمد باقر کمره ای آن را ترجمه نموده است. اين كتاب نيز توسط علامه ابوالحسن شعراني، با نام دمع السجوم، ترجمه شده است، و انتشارات ذوي القربي آن را به چاپ رسانده است.
كتاب مذكور از جمله كتاب هاي تحقيقي است كه توسط مرحوم محدث قمي نگاشته شده است و مورد توجه دانشمندان مي باشد.
اين مطلب كه امام در جاهاي مختلف به لشكر كوفيان فرمودند: اگر از دعوت و بيعت با من برگشتيد، اجازه دهيد برگردم، نقلي است كه بسياري از كتاب ها آن را آورده اند، از جمله مرحوم مفيد مي گويد: وقتي امام حسين بي وفايي كوفيان را به چشم ديد، رو به اصحاب و خاندانش نمود و فرمود: برخيزيد بر مركب ها سوار شويد تا برگرديم. آنان نيز بر مركب ها سوار شده، خواستند باز گردند كه حر مانع باز گشت آن ها شد.(1) اين رفتار امام كاملا طبيعي و عاقلانه بود، چرا كه امام قصد جنگ با يزيديان را نداشت. بنا به دعوت كوفيان راهي كوفه شده بود تا آن ها با امام بيعت نمايند. وقتي كه بيوفايي آنان را مشاهده نمود، تصميم به باز گشت گرفت.
آنچه امام با آن مخالف بود، حكومت يزيد و بيعت با او به عنوان حاكم و خليفه مسلمانان بود. از اين روي حاضر به بيعت با يزيد نگردید. حاكمان اموي عرصه را بر حسين تنگ کردند و بي وفايي كوفيان را براي حسين (ع) رقم زدند. از اين تنگنا بهره جسته و او را در محاصره گرفتار نمودند و شرط نجات را بيعت با يزيد اعلان نمودند. يا بيعت با يزيد و يا جنگ و كشته شدن.
امام حسن بيعت با يزيد را عار داشت و كشته شدن را را سعادت:
فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما(2)؛
مرگ را جز سعادت، و زندگى با ستمگران را جز ملامت و ناراحتى نمى‏ نگرم‏.

پي نوشت ها:
1.ارشاد مفيد، ج2،ص81، ترجمه رسولی محلاتی،تهران.
2.اللهوف على قتلى الطفوف‏،سيد ابن طاوس‏،ص79،ناشر: جهان‏،مكان چاپ: تهران‏،سال چاپ: 1348 ش‏،نوبت چاپ: اول‏.

در روضه ها می شنویم که حضرت ابالفضل علیه السلام وقتی رفتند مشک را پر آب کنند از آب نخوردند وتشنه لب مشک را پر آب کردند. سئوالم این است در آن لحظه چه کسی ایشان را دیده که لب تشنه از شریعه فرات برگشتند؟

پرسشگر گرامی باسلام و تشکر،
در منابع و نوشته هاي متاخران موضوع سقايي عباس بن علي به شكل پر رنگي مطرح گشته است، همين طور مسئله آب نخوردن حضرت ابوالفضل العباس. مرحوم شيخ عباس قمي نيز آن را نقل نموده اند. اما مي توان منشأ آن را گفتار مرحوم مجلسي دانست كه مي فرمايند:
في بعض تأليفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي .فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. َقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء ؛ .... فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء و ملأ القربة.

در برخي از تاليفات شيعه است كه عباس بن علي هنگامي كه تنهايي برادرش امام حسين (ع) را ديد، به ايشان عرض كرد: آيا رخصت ميدان رفتن به من مي دهيد؟ امام شديد گريست و فرمود: تو پرچمدار لشكر مني. اگر تو بروي، لشكر من متفرق خواهند شد!
عباس بن علي گفت: سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سيرم. اجازه دهيد انتقام خون هاي ريخته شده را از اين منافقان بستانم.
دراين لحظه امام فرمود: اكنون براي اطفال كه تشنه اند، آب بياور و ... هنگامي كه عباس به آب دسترسي يافت و خواست آب بياشامد، به ياد تشنگي حسين افتاد و از نوشيدن آب صرف نظر كرد.(1)
روشن است که مرحوم مجلسي اين جريان را به گونه ترديد بيان مي كند(در كتاب شيعه است ). اگر اين روايت مستند بود، مانند ديگر روايات سند را نيز مي آورد. متاسفانه سند معتبري بر اين داده تاريخي يافت نشد.
با مراجعه اي كه به متون معتبر اوليه و پيشين داشتيم، اين جريان به اين شكل گزارش نشده ،بلكه متفاوت است. در متون اوليه آمده وقتي عباس فراواني كشته هاي ياران امام حسين (ع) را ديد، به برادران خود يعني فرزندان ام البنين گفت:پيش برويد تا ببينم كه براي خدا و رسول او جنگ كرديد. پس از آن همراه با حسين بن علي (ع)به سمت فرات رفتند تا آب بردارند كه سپاه عمر بن سعد مانع آنان شدند. اين جا بود كه يكي از كوفيان تيري انداخت و به دهان امام حسين اصابت كرد. امام با دست خود آن تير را بيرون كشيد. خونش را به آسمان پرتاب كرد و در حق دشمن نفرين كرد. در اين وقت دشمن عباس را محاصره و از امام جدا كردند. عباس يك تنه مي جنگيد تا زماني كه افتاد. به دليل جراحات نتوانست حركت كند. زيد بن ورقاء و حكيم بن طفيل او را كشتند.(2)
اينكه امام به حضرت عباس اجازه ميدان رفتن و جنگيدن نداده ،چندان معتبر نيست . بلكه طبق سند معتبر امام به همراه عباس در مسير شريعه فرات براي برداشتن آب رفتند. هر دو بزگوار جنگيدند. عباس در آن مرحله كه دشمن او را از امام جدا كرده بود، به شهادت رسيد.
اگر روایت آب نخوردن حضرت معتبر باشد ،مشکلی ندارد، چون برخی حوادث کربلا توسط لشکریان دشمن نقل شده وممکن است برخی این مطالب را نقل کرده باشند.

پي نوشت ها:
1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص 41،ناشر :اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏.
2. ارشاد شيخ مفيد ،ج 2 ،ص113انتشارات علميه اسلاميه،بي تا ؛
إعلام الورى بأعلام الهدى‏ ،شيخ طبرسى‏ ،ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏،سال چاپ: 1390 ق‏؛
الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى (م 282)، تحقيق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدين شيال،قم، منشورات الرضى، 1368شُ؛
تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چ الثانية، 1387/1967؛
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چ الأولى، 1410/1990.

من نذر حضرت ابوالفضل دارم و اکنون به حاجتم رسیده ام و می دانم باید نذر خود را اداء کنم. مادرم می گوید که نذرت را اداء نکن تا خود به کربلا بروی و اداء کنی.

حالا سوال من این است که آیا اشکالی ندارد که من نذرم را اداء نکنم تا خود به کربلا بروم یا اینکه نه این دو مقوله ازهم جداست و من با ید نذرم را از طریق کسی دیگر اداء کنم و بعدا اگه توفیق زیارت کربلا نصیبم شد بروم؟

 

پاسخ:
اگر تاریخ معینی برای نذر خود در نظر گرفته اید، باید در همان تاریخ نذر را انجام دهید، هر چند در کربلا نباشد. اما اگر تاریخ معینی را در نظر نگرفته اید، در صورتی که عازم کربلا هستید، می توانید صبر کنید در کربلا نذر خود را انجام دهید.(1)

پی نوشت:
1. آیت الله فاضل،توضیح المسائل، مسأله 2772 و2783و 2785.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

در ماه 3 یا 4 بار محتلم میشوم ومجرد هستم از این بابت خیلی عصبی هستم واز راه دیگری ارضا نمیشوم و شرایط ازدواج هم ندارم ایا میتوانم خود ارضایی کنم جواب دهید. ممنون

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با این مرکز. .
یکی از مسایلی که در دوران جوانی برای جوانان اتفاق می افتد، احتلام است و این یک چیز عادی و طبیعی است .
اصولاً از نشانه هاي سالم بودن يك جوان از نظر روحي و جسمي اين است كه در دوران جواني، چه در خواب و چه در بيداري نعوظ پيدا كند. اين حركت يا مولود خواب هاي مهيج و يا تجسم سيماي جنس مخالف و يا انديشيدن در مسائل جنسي است . ممكن است بر اثر خواب ديدن، جنابت و احتلام هم حاصل شود . در اين صورت غسل جنابت واجب مي شود .در این حالت لازم است به اعصاب خود مسلط باشيد . بدون خجالت و حيا به حمام رفته و غسل كنيد . دوره جواني، دوران هيجانات فكري و احساسي است . يكي از نشانه هاي سلامت روحي و جسمي همين است. بروز حالات شهواني در انسان، بیش تر در اثر رشد هورمون هاي جسماني است.
دوست عزيز !
محتلم شدن شما در اين سن بسيار طبيعي و نشانه سلامتي شما است . بايد از اين جهت خدا را سپاسگزار باشيد. عدم احتلام یا احتلام دیر به دیر، به تنهايي مشكلی نيست. اگر گاهي خواب هايي ببينيد كه باعث شود مني با شهوت از شما خارج شود، براي سلامتي دستگاه تناسلي كافي است. معمولاً اگر هر هفته و یا دو هفته یک بار احتلام صورت گیرد، طبیعی و عادی است . محتلم شدن در هر روز یا دو روز یک بار غیر عادی است. در این صورت لازم است برای درمان به متخصص اعصاب و روان و روانشناس بالینی مراجعه شود.
هر وقت كيسه هاي مني به حد كافي پر شوند ،خود به خود احتلام ايجاد مي شود. جای هیچ گونه نگرانی نیست.
گاهی بي اطلاعي جوان از مسائل حساس دوران جوانی و بلوغ، موجب اختلال رواني و تزلزل در شخصيّتش مي گردد و در نهايت آينده اي مبهم و تاريك در انتظارش خواهد بود. جوان بايد در اين دوران حساس و بحراني ، قدر جواني اش را بداند . افكار خود را مشغول كنجكاوي ناآگاهانه و انحراف آميز درباره مسايل جنسي ننمايد، زيرا جستجوي بيش از حد در اين باره زمينه وسوسه هاي شيطاني را در وجود وي فراهم مي آورد . ادامه تحصيل و زندگي طبيعي او را با دشواري و سرگرداني رو به رو مي سازد . در نتيجه ، استعدادهاي سرشار و نيروي شاداب جواني از دست مي رود.
دوست عزيز!
برخورد شما با پديده جنسي بايد بسيار عاقلانه و همراه با احتياط باشد. از تحريك دستگاه تناسلي اجتناب كنيد. بلكه بايد از دستكاري و بازي اعضاي تناسلي به شدت پرهيز كنيد . خود را به تحصيل و كارهاي مختلف مشغول سازيد. آلت تناسلي براي بقاي نسل و لذت حلال است. فقط با ازدواج امكان بهره برداري از آن ميسّر مي شود . چون فعلاً شرایط ازدواج براي شما مهیا نیست، بايد از افكار و تخيلات تحريك آميز و گفت و گو درباره مسائل جنسي و بازي غير متعارف با دوستان پرهيز كنيد تا هر چه ديرتر غريزه شهوت بيدار شود و براي شما مزاحمت ايجاد نكند.
احتلام و جنب شدن در خواب علل مختلفی دارد از جمله؛
1. نداشتن همسر و تجرد.
انسان معمولاً بعد از اختيار كردن همسر، به ندرت در خواب جنب مى شود.
2. تغذيه. استفاده از غذاهاى مقوى ، چرب و شيرين خصوصاً هنگام شب نيز از عوامل مستعدّ براى جنابت در وقت خواب است. مصرف برخي غذاها مانند انواع گوشت ها، مواد لبني (كره ، پنير، دوغ و ماست )، شيريني (خرما، انجير،انگور و...) ادويه و گياهان (فلفل ، دارچين ، زنجفيل ، زردچوبه ، مارچوبه ، ترنجبين و...) در زياد شدن شهوت و جنب شدن تاثير دارند. اما اين نبايد باعث شود كه مصرف آن ها را كلا ترك كنيد ، بايد كم تر مصرف كنيد .
3. فكر.
بسيارى از جوان هاى مجرد، دلمشغولى هاى خاصی نسبت به خود دارند . هنگام شب و وقت استراحت به تفكر و تخيل در مورد جاذبه هاى جنسى مى پردازند . اين عامل اثر خود را خواهد كرد.شخص در خواب، محتلم و جنب مى شود.
4. ديدن صحنه هاي تحريك كننده در روز يا گفتگو درباره مسايل جنسي در كنار دوستان ، موجب خواب ديدن در شب و جنب شدن مي شود.
به هر حال جوان بايد از ابتداى بلوغ، غريزه جنسى را به كنترل در آورد تا از انحراف مصون بماند. نداشتن وسیله مناسب برای ارضای غریزه جنسی و فراهم نبودن شرایط ازدواج در هیچ صورت مجوز برای خودارضایی نمی گردد، چرا که خودارضایی گذشته از حرام بودنش در شرع مقدس اسلام، آسیب ها و عوارض خطرناک و ناخوشایندی دارد برای جسم و روح انسان که غالباً گریبانگیر مبتلایان به این عمل زشت می گردد.
برای آشنایی با عوارض و آسیب های خودارضایی و نیز برای مشاهده راهکارهای درمان خودارضایی و میل به آن، می توانید به سایت پاسخگو و دیگر سایت های مرتبط مراجعه کنید.
اضطراب نقش مؤثري در تشديد قواي جنسي دارد. در توليد نياز جنسي کاذب سهم به سزايي دارد. ارضاي جنسي تا حدودي براي کاهش اضطراب مفيد است. اگر ارضاي جنسي از طريق حرام (مانند خود ارضایی) صورت گيرد، با اين که به صورت موقت از اضطراب مي‌کاهد، ولي پس از مدت کوتاهي به خاطر تشديد احساس گناه سطح اضطراب را دو چندان مي‌کند. با اين وصف اضطراب هم علت و هم معلول خود ارضایی محسوب مي‌گردد.
همان طور که اضطراب در گرايش به خودارضايي مؤثر است، کاهش اضطراب از طريق ورزش های سنگين و منظم، تنفس عميق 25 تا 30 بار در روز، تن‌آرامي (ريلکسيشن) و داروهاي گياهي و شيميايي سهم به سزايي در کاهش ميل جنسی دارد.
منی در بدن انسان نقش حیاتی دارد .به همین خاطر نباید آن را به راحتی هدر داد. در بدن انسان، مقداری از منی جذب خون می شود . در ساختن سلول های مغزی و استخوانی و دیگر لوازم بدن کمک بسیار خوبی می کند. اکنون اگر کسی در اثر تحریک جنسی و خودارضایی زیاد در دوران جوانی مقدار زیادی از منی خود را هدر دهد، نتیجه آن
می شود که مغز و اعصاب- به ویژه اعصاب چشم و شنوایی انسان- از آن مقدار منی که در نیرو بخشیدن به مغز و اعصاب لازم است ،بی بهره و محروم می ماند . انسان را از نظر قوای مغزی و عصبی ناتوان می سازد. در نتیجه چنین فردی از نظر ضریب هوشی و کنترل اعصاب و بینایی چشم و محکمی مهره های کمر دچار ناتوانی و ضعف می شود.
از سوی دیگر مقداری از منی صرف رشد خود بیضه ها می شود، ولی جوانی که عادت به خودارضایی پیدا می کند، با هدر دادن منی ، جلوی رشد طبیعی و لازم بیضه های خود را می گیرد . با این کار، باعث می شود که بیضه هایش رشد لازم را نکنند و کوچک بمانند. بیضه هایی هم که از اندازه لازم کوچک تر باشند ،روشن است که نمی توانند به اندازه کافی منی بسازند. در نتیجه جوان مبتلا به خودارضایی با بیضه های کوچک و منی ناکافی، هم به مغز و استخوان و اعصاب خود زیان می رساند ؛ هم اگر ازدواج کند ،نخواهد توانست از نظر لذت جنسی همسر خود را خشنود سازد و یا صاحب فرزند گردد.
به هر حال دست آفرینش و خداى متعال كه به حكمت بالغه اش غريزه جنسی را در نهاد انسان گذارده، تا نسل انسان باقى بماند، به خاطر وجود غريزه نيرومند است كه انسان ها گرايش به جنس مخالف مي يابند . با همة مشكلاتي كه وجود دارد يا تصور مي شود، به ازدواج روي مي آورند . حاضرند بسياري از سختي ها و مشكلات را به خاطر آن تحمّل كنند يا برخود هموار نمايند . از بسياري از خواسته هاي خود يا خودخواهي ها بكاهند. خداوند از روى رحمت و هدايت خود راه هاى آسان و معقول كنترل و ارضای آن را پيش پاى او قرار داده است . نسبت به بيراهه ها و انحراف از مسير درست نيز، هشدارهاى لازم را به انسان داده است. راه هايى كه بايد با شناخت و عمل به آن ها، سلامت جسم و جان خويش را پاس بداريم و از خطر و پى آمد كارهايى همچون انحرافات جنسی برهانيم.
موفق باشید.

حکم نزدیکی از عقب را بیان کنید؟

نزدیکی از عقب با زن به فتوای آیات عظام:
امام خمینی، شبیری زنجانی، گلپایگانی، فاضل، صافی، (1) نوری همدانی،(2) گرامی(3) حرام نیست، ولی مکروه است و کراهتش شدید است.
به نظر آیت الله اراکی در حال حیض بنا بر احتیاط باید ترک شود،
به نظر آیت الله خویی چه درحال حیض و چه غیر حال حیض بنا بر احتیاط حرام است.
به نظر آیت الله سیستانی در حال حیض و پاکی اگر زن راضی نباشد، بنا بر احتیاط جایز نیست.(4)
به نظر آیت الله وحید بنا بر احتیاط واجب در حال حیض باید اجتناب شود . در غیرحال حیض اگر زن راضی باشد ، مکروه است و اگر راضی نباشد، حرام است.(5)
به نظر آیت الله بهجت در حال حیض بنا بر احتیاط واجب جایز نیست . در حال پاکی اگر موجب اذیت زن شود ، حرام وگرنه شدیداً مکروه است.(6)
بنا بر فتوای آیت الله خامنه ای این عمل کراهت شدید دارد و احتیاط در ترک آن است مخصوصا اگر زن راضی نباشد و در صورتی که موجب اذیت او شود حرام است.(7)
آیت الله مکارم: اگر زن راضی باشد کراهت شدید دارد و اگر راضی نباشد جایز نیست و باید ترک شود و زن می تواند در برابر این خواسته از شوهر تمکین نکند.(8)
به نظر آیت الله تبریزی احتیاط ترک آن است.(9)
پی‌نوشت‌ها:
1 ـ 4. توضیح المسائل مراجع، ج1، مسئله 450 و ذیل آن.
5. آیت الله وحید، توضیح المسائل، مسئله 456، و سؤال از دفتر ایشان.
6. آیت الله بهجت، استفتاآت، ج 1، سؤال 1069 و سوال از دفتر ایشان.
7. آیت الله خامنه ای ، پاسخ سوال های مورد ابتلا س 65 .
8. العروةالوثقی، فصل 1، مسأله 1.
9. آیت الله تبریزی، استفتاآت، سؤال 1463.

سلام من پسری هستم که 13ساله و 4 ماه دارم.حدود شش ماه استمنا می کردم.همان طور که می دانید به سن تکلیف نرسیده ام.گناهم چه حکمی دارد؟

به فتوای بیش تر فقها نشانه بالغ شدن یکی از سه چیز است :
1 . روئیدن موی درشت زیر شکم بالای عورت .
2 . بیرون آمدن منی .
3 . تمام شدن پانزده سال قمری در پسران و تمام شدن نه سال قمری در دختران. (1) اگر از شما منی خارج شده، معلوم می شود با نشانه دوم به حد تکلیف رسیده اید .باید واجبات را انجام بدهید و محرمات الهی را ترک کنید.
استمنا از گناهان کبیره است. هر کس مرتکب گناه کبیره شود، مورد مجازات پروردگار قرار می گیرد. امیدواریم با توبه واقعی از عذاب این گناه نجات پیدا کنید. چنانچه با این عمل منی خارج شود، باید غسل جنابت انجام دهید. از دیدگاه روان شناسی نیز استمنا آثار زیانباری بر جسم و روح و روان انسان بر جای می گذارد. اما اگر منی خارج نشده، غسل لازم نیست.
چنانچه نیاز به توضیح داشتید ،نامه نگاری نمایید.
پی‌نوشت‌ :
1 . امام خمینی، توضیح المسائل، م 2252.

صفحه‌ها